آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۴

چکیده

متن

صاحب معالم و کتاب اصولى اومعالم الدین را کمتر طلبه اى است که نشناسد، مانند شهید اول،شهید ثانى و شیخ انصارى، و کتاب هاى لمعه، شرح لمعه(الروضة البهیه) و مکاسب.
با این حال آگاهى بیشتر محصلان و چه بسا فضلاى حوزه نسبت به وى، محدود به نام ونظریات اصولى او مى شود و احیانا نقشى که در تطور علم اصول داشته است و بس. مى پرسند:مگر او در غیر از اصول نیز آثار و انظار چشمگیرى داشته است؟ مى گوییم: بلى! در فقه،حدیث، علوم حدیث و رجال. بازهم مى پرسند: مثلا درفقه چه اثر مهمى از خود برجاى گذاشته است؟ با کمال تاسف جواب مى دهیم: همین معالم، معالم الدین و ملاذ المجتهدین.
تاسف از این که روش آموزشى و علمى حوزه هاى علمیه که از دیرباز، اساس و بنیان آن مبتنى بوده است برتحقیق و تشیع و کنکاش دراقوال و انظار گذشتگان که این تتبع ها پلى بوده براى رسیدن به افق هاى برتر و نوآورى هاى علمى و روش مند، اکنون کم کم به بوته فراموشى سپرده مى شود. مناسب است نمونه اى را ذکر کنیم: فعلا به شیوه مطالعات دوره خارج فقه واصول نمى پردازیم و از همین مکاسب و رسائل و حتى شرح لمعه سخن مى گوییم. ارزیابى کنیم محصلینى که به فراگیرى چنین متون عمیق و ارزشمندى مشغول هستند، با این هدف که هم از جهت محتوا و علمى برمعلوماتشان افزوده شود و هم روش هاى مطالعه و تحقیق واستنباط را به صورت عملى، از امثال شیخ اعظم بیاموزند، تا چه حد این روش ها را به طورمطلوب آموزش مى بینند و ترغیب مى شوند تا موضوعات مورد بحث در درس مربوط راازمیان منابع و م آخذى که متناسب با آن موضوع مى باشند پى گیرى، مطالعه و بررسى کنند،منابعى که خوشبختانه نام و عنوان اغلب آنها درمتن همین کتاب ها ذکر شده است.
از کتاب هاى لغت، غریب القرآن، غریب الحدیث و امثال آن گرفته تا منابع فقهى، اصولى،روایى و تفسیرى، هیچ کدام آن طور که باید مورد توجه و مراجعه محصلان سطح نبوده است.این جاست که آشنایى با تاریخ فقه و اصول، ضرورت خود را بیشتر نمایان مى کند و این امرخود مجالى مستقل را مى طلبد که درباره ضرورت، اهداف و ثمرات پژوهش درتاریخ فقه واصول، و از همه مهم تر شیوه هاى عرضه آن، بررسى و دقت نظر کنیم.
این مقدمه را از آن روى آوردیم تا دریچه اى بگشاییم برفقه شیخ حسن بن زین الدین عاملى وکتاب معالم.
درادامه بیشتر توضیح مى دهیم که این کتاب براى عرضه فقه استدلالى نگاشته شده است ومعالم الاصول معروف، تنها یکى از دو مقدمه این کتاب است که به غلط به این نام خوانده مى شود. ما نیز از این پس هرجا واژه (معالم) را مى آوریم، مقصودمان کل کتاب، به ویژه بخش فقهى آن است.
خوشبختانه به تازگى این کتاب فقهى توسط استاد فاضل سید منذر حکیم، تحقیق و تصحیح گردیده و در دو مجلد، به زیورطبع آراسته شده است، که به بهانه بررسى این تحقیق، به مکتب فقهى شیخ حسن و ویژگى هاى آن، و روش ها و مبانى فقهى او در معالم مى پردازد.
درباره صاحب معالم
طى چهار محور زیر که تا حدود زیادى از مقدمه محقق محترم کتاب، اقتباس شده است به مکتب فقهى شیخ حسن ، صاحب معالم، و ویژگى هاى علمى و فرهنگى عصر او مى پردازیم.
1. زندگانى علمى صاحب معالم
وى شیخ حسن بن زین الدین عاملى، در سال 959 ه.ق درمنطقه جزین از نواحى جبل عامل،واقع در لبنان کنونى، دیده به جهان گشود. هفت ساله بود که پدر بزرگوارش، زین الدین جبعى عاملى، معروف به شهید ثانى، به درجه رفیع شهادت نایل شد. به درخواست و دعاى آن فقیه عالى قدر، امر کفالت و تربیت این کودک هفت ساله به شاگردش، سید محمد صائغ سپرده شد.یار و قرین همیشگى صاحب معالم، در تمام درس ها و مباحثات علمى، خواهر زاده اش سیدمحمد، معروف به (صاحب مدارک) بود. همکارى و خدمات این دو بزرگوار درتطور و رشدفقه و اصول به حدى است که مى توان آنها را در تاریخ فقه امامیه، به عنوان زوجى فقهى برشمرد، که مانند آن را کمتر سراغ داریم.
دیگر استادان وى در زادگاهش، بازهم شاگردان پدر بودند، افرادى چون شیخ حسین پدر شیخ بهایى و مولى عبد الله یزدى(صاحب حاشیه برتهذیب المنطق). وى دراین سامان به مدارج رفیع علم و ادب و تقوا و ورع دست یافت و با کوله بارى از تجارب علمى درمعقول و منقول وفقه و اصول و با شوقى وصف ناشدنى، به همراه سید محمد، رخت سفر به سوى نجف اشرف و حلقه علمى مقدس اردبیلى «قدس سره» بست. جلسات درسى آنان به صورت خصوصى ومتفاوت با سبک معمول حوزه هاى علمیه بود. با این که وى ، تنها به مدت دو سال به خوشه چینى از محضر این فقیه توانمند و صاحب روش و مسلک پرداخت، اما همان مدت محدود ودر عنفوان جوانى به چنان مقام رفیعى از علم و فضل رسید که استاد در پایان سفارش نامه اى که به درخواست صاحب معالم براى وى نگاشته است، مى آورد:(کتبه العبد احمد لمولاه، لامره ورضاه.)
دراین جا شایسته است ازمیان وصف هاى متعدد شرح حال نویسان در باره او،به سخن شیخ حر عاملى اکتفا کنیم:
او شخصیتى است عالم، فاضل، متبحر، پژوهشگر، ثقه، فقیه، وجیه، محدث، در بردارنده فنون مختلف، ادیب، شاعر، زاهد، عابد و داراى ورع. «عالمى است» جلیل القدر و بزرگوار که ازنیکویى هاى بسیارى برخوردار است. یگانه دوران خویش و داناترین افراد زمانش به فقه وحدیث و رجال مى باشد ا وى از خطى زیبا برخوردار است و در ضبط احادیث بسیار عالى و«نسبت به مطالب علمى» استحضار عجیبى دارد. مطالب رجالى، روایات و اشعار را به خوبى ازحفظ دارد.
2. رشد و بالندگى فقه امامیه پیش از صاحب معالم
مکتب هاى فقهى مختلفى که در طول ده قرن از تاریخ اسلام، تا زمان شیخ حسن پدید آمدند وبا نقشى که هریک به تناسب شرایط و احوال مختلف حاکم برزمان خود ایفا کردند، تاثیربسزایى در رشد و تطور فقه شیعه و مبانى آن داشته اند. به دلیل اهمیت بررسى این موضوع درشناخت دقیق تر خدمات و نوآورى هاى فقهى شیخ حسن ، بدون هیچ گونه توضیحى،فهرست وار به این مکتب ها و برخى از مهم ترین دست آوردهاى آنها به ترتیب زمانى اشاره مى کنیم، که به منزله گاه شمارى است از تاریخ فقه:
* انتقال حوزه علمى شیعه از مدینه به کوفه، اواخر زندگانى امام صادق علیه السلام
* انتقال جنبش تالیف و تدریس به قم و رى، اوایل غیبت کبرى
- تدوین روایات فقه ماثور
- استنباط و تفقه درروایات
* مرکزیت یافتن بغداد، اواخر قرن چهارم و قرن پنجم
- توسعه روش هاى فقهى و اجتهاد
- دخالت عقل درمبانى فقه
- رویا رویى با مذاهب فقهى عامه و درنتیجه پاسخ گویى به شبهات
- پدید آمدن فروع بسیارى در فقه
- بروز فقه تطبیقى
*انتقال به حله، پس از حمله به بغداد و خروج فقهاى امامیه از آن
- تنظیم ابواب فقه
- اهتمام ویژه به فقه معاملات، در ادامه کارهاى شیخ طوسى
- جمع آورى و تدوین جدید از فقه تطبیقى( به دو صورت بین المذاهب و مذهب امامیه)
- تقسیم حدیث به چهارقسم(صحیح،حسن،موثق، ضعیف)
*مکتب جبل عامل، قرن هشتم
- تدوین قواعد فقهى
- توسعه یافتن فقه معاملات
- ارتباط یافتن مردم با فقیهان از طریق وکلاى مراجع
3. ویژگى هاى سیاسى، اجتماعى و فرهنگى عصر صاحب معالم
درشکل گیرى حرکت هاى سیاسى و فرهنگى دوران شیخ حسن وبه طورکلى قرن دهم هجرى، دو عامل عمده را مى توانیم برشماریم:
الف) ویژگى هاى علمى و مذهبى سرزمین شام،
ب) قدرت یافتن صفویه درایران.
از قضا میان این دو عامل، ارتباط تاریخى منسجمى نیز وجود دارد، که سرزمین شام ومحصولات فکرى و دینى آن را به ایران و حکومت صفویه پیوند مى زند. درزیر فهرست وار وبه طور خلاصه، این دو عامل و نقش آنها رادر تحولات علمى و فرهنگى قرن دهم،موردبررسى قرار داده و زمینه اى را فراهم مى کنیم:
الف) ویژگى هاى علمى و مذهبى سرزمین شام
این سرزمین از زمان دولت اموى و عباسى، رابطه عمیقى با تشیع داشته است که از ترس این دولت ها، شیعیان در تقیه به سرمى بردند. پس از دولت عباسى، آزادى هایى براى شیعیان پدیدآمد و رفته رفته برتوسعه مذهب تشیع و استقرار علماى شیعه دراین منطقه افزوده شد تا زمان شهید اول که حوزه علمیه شیعه را در منطقه جبل عامل پایه ریزى کرد، و آن را منطقه اى یافت که از دسترس مخالفان تشیع به دور است.
مکتب فقهى شهید اول، به دلیل انسجام و هماهنگى تشیع دراین منطقه و تمرکز آنان، از ویژگى هاى بسزایى برخوردار شد.
محصولات فکرى و علمى حوزه علمیه جبل عامل آن قدر گسترده بود که حتى درمقابل حوزه نجف احساس استقلال مى کرد، چنان که شیخ حسن و صاحب مدارک را مى بینیم که به مدت کمى در نجف مى مانند و بى درنگ پس از کسب فیوضات علمى در مدرسه مقدس اردبیلى، به وطن خویش باز مى گردند. شاید این امر، بیشتر مرهون افرادى چون محقق کرکى(م 940) باشدکه به نحو مؤثرى فقاهت و روش هاى آن را توسعه بخشید ومکتب مستقلى پدید آورد.
ب) قدرت یافتن صفویه درایران و آثار فرهنگى آن
با صرف نظر از جزئیات و مستندات تاریخى، مهم ترین نکته دراین زمینه را مى توان دعوت سلاطین صفوى از فقیهان و دانشمندان اسلامى دانست که بیشتر آنان از همان منطقه جبل عامل و شام بودند. میدان دادن به فقیهان تا حدى بود که محقق کرکى(م 940) به مقام هاى (شیخ الاسلام) و (نایب الامام) و (مفتى) و (مروج المذهب)() رسید افرادى چون شیخ بهایى(م 1130) و مقدس اردبیلى(م 933) و فاضل تونى نیز از حرمت بسزایى نزد حاکمان برخورداربودند.
برجسته ترین نقشى که این امر درفقه و فقاهت تشیع به دنبال داشت آن بود که روش هاى فقاهت تحول یابد و به دلیل ورود فقه به عرصه اجتماع وحکومت، سؤالات جدیدى فرا روى آن گشوده شود.
نکته قابل توجه این که ورود عالمان ایرانى به افق هاى بالاى فقاهت و مرجعیت شیعه، از همین زمان آغاز گردید که در راس آنها مقدس اردبیلى(م 993) و میرداماد(م 1040) را مى توان یادکرد.
4. صاحب معالم و شخصیت علمى او
شیخ حسن وارث تعالیم فقهى و اصولى دو حوزه فقهى تقریبا متفاوت شهید اول و شهید ثانى در جبل عامل، و مقدس اردبیلى در نجف اشرف بوده است. با فقه محقق کرکى و شیوه هاى فقاهت او آشناست و در عین حال که خود را مرهون آثار و خدمات علمى ایشان مى بیند،تلاش مى کند مبانى فقه را وارد مرحله اى جدید ساخته و از جهت محتوا و روش، تکامل بخشد و همین امر او را در میان هم قطارانش ممتاز مى کند.
فقه صاحب معالم توجه ویژه اى دارد به قواعد اصولى، قواعد رجالى، علوم حدیث و فقه پیشینیان.
اوبرخلاف مقدس اردبیلى متوجه اقوال دیگر فقیهان نیز هست و با درایت وژرف اندیشى خاص خود، به تحلیل و نقد آنها برمى آید. ابزار استنباط را سامان مى بخشد و مبانى خود را دراصول مشخص کرده و با مبناى خاصى که در رجال و حدیث ابداع مى سازد، به سمت استنباط و تحقیق و پژوهش درفقه پیش مى رود.
 
مکتب صاحب معالم از این جهت قابل بررسى و مطالعه است که از جهت روش فقاهت، افق هاى روشنى را پیش روى ما باز مى کند. درادامه این نوشتار به تفصیل با بخش اعظم این فقاهت، که در کتاب فقهى معالم الدین متبلور شده است، آشنا خواهیم شد.
برخى از شاگردان صاحب معالم
1.نجیب الدین على بن محمد بن مکى،
2. شیخ عبداللطیف بن محیى الدین عاملى،
3. شیخ عبدالسلام بن محمد حر عاملى ، عموى صاحب وسائل الشیعه،
4. شیخ حسین بن حسن ظهیر عاملى،
5.شیخ ابوجعفر محمد بن حسن، فرزند صاحب معالم،
6.شیخ ابوالحسن على بن حسن، فرزند دیگر صاحب معالم،
تالیفات و آثار علمى
1.التحریر الطاووسى، در علم رجال، تاریخ اتمام: 911 ق،
2. حواشى الخلاصه، درعلم رجال،
3. ترتیب مشیخة من لایحضره الفقیه، شروع در نجف و اتمام در رمضان سال 982،
4. منتقى الجمان فى الاحادیث الصحاح و الحسان، درحدیث،
5. حواشى برکافى و فقیه و تهذیب و استبصار، درحدیث،
6. شرح الفیه شهید،
7. مناسک حج،
8. الاثنا عشریة فى الطهارة و الصلاه
9. رسالة فى عدم جواز تقلید المیت،
10.مشکاة القول السدید فى تحقیق معنى الاجتهاد و التقلید،
11. حاشیة مبسوطة على المختلف،
12.شرح مبسوط لللمعة الدمشقیه،
13.جوابات المسائل المدنیات الاولى و الثانیة و الثالثه،
14.شرح اعتقادات الصدوق،
15.کتاب الاجازات،
16.اجازة معروفة کبیره،
17.دیوان شعر،
18.معالم الدین وملاذالمجتهدین، اتمام در سال 994.
درباره معالم الدین
1. هدف از تالیف
مؤلف دردیباچه کتاب، پس از ستایش الهى و نثار درود و سلام بر پیامبر اکرم صلى اللّه علیه وآله و عترت طاهرینش، با عباراتى بلیغ و در نهایت اخلاص، به ذکر این نکته مى پردازد که تحصیل علم فقه ارزنده ترین و برترین گنجى است که مى ارزد انسان تمام عمر خویش را درراه آن صرف کند و در جستجوى آن ،اندیشه خویش را به تکاپو وادارد. سپس شمه اى از تلاش و خدمات پیشینیان را برمى شمارد و در قالب جملاتى، به صورت برائت استهلال، از برخى ازکتاب هاى فقهى و روایى آنان نام مى برد و مى گوید:
از آن روى که خداوند متعال فضل خود را شامل حالمان کرد و بر دنباله روى از آثار این بزرگان قابلمان دانست، دوست داشتیم که درکردارمان از ایشان الگو بگیریم. پس به توفیق الهى به تالیف این کتاب با عنوان : (معالم الدین و ملاذالمجتهدین) مبادرت ورزیدیم.
پس از آن به طور خلاصه روشى که دربیان مطالب فقهى برگزیده، و هدفى را در کتاب دنبال مى کند، به صورت زیر تبیین مى کند:
به وسیله این کتاب، درمسائل شرعى متداول باز آفرینى کرده و متون درسى بحث هاى فقهى رازنده کردیم و با پیراستن اصول، به نگارش فروع برآمدیم و میان تحقیق درادله و موضوعات،جمع کردیم و با عباراتى نزدیک به ذهن و تقریراتى قابل فهم، که نه آن قدر خلاصه باشد که موجب پریشانى خاطرشود و نه آن قدر به طول انجامد که ملال آور باشد آن را نگاشتم.
بدین ترتیب تا حدودى درمى یابیم که شیخ حسن برآن است تا کتابى فقهى تالیف کند که قابل تدریس درحوزه هاى علمیه بوده و راه را دردرک و فهم فقه و فقاهت هموار سازد.
اما اگر چه با کمال تاسف درتکمیل آن توفیق نیافت و فقه او درمیادین علمى ، درحاشیه قرارگرفت، با این حال، مقدمه اصولى این کتاب توانست قرن ها هم پاى شاگرد و استاد پیش بیاید ومحور اصلى آموزش اصول فقه درحوزه هاى علمیه باشد.
2. چارچوب مطالب کتاب
شیوه و سبکى که مؤلف درارائه مطالب فقهى برمى گزیند از بسیارى جهات قابل توجه است.
پیش از ورود به مسائل فقهى مقدمه اى آورده است که ط ى دو بخش جداگانه، ابتدا درباره شرافت و فضیلت علم و آنچه براى عالمان واجب است سخن مى گوید و پیرامون تعریف ،جایگاه، شرافت و موضوع و مبادى علم فقه به تفصیل مطالبى را که از کتاب و سنت برداشت شده، ابراز مى دارد. پیش از صاحب معالم معمولا از چنین مطالبى، بدین تفصیل سراغ نداریم.جز محقق حلى در آغاز کتاب معتبر، یا شهید دراوایل ذکرى، که آنها نیز بسیار خلاصه درباره علم آموزشى و سفارش هاى لازم براى محصل علم فقه، سخن رانده اند.
دربخش دوم مقدمه چنان که همگى آشنایى داریم مطالب و مسائل علم اصول، با ترتیبى منسجم و هماهنگ مطرح شده است و مؤلف مبانى خود را دراین زمینه به طور مستدل و بامناقشه دیگر اقوال، نتیجه گیرى مى کند.
یکى از اقدامات بسیار زیباى محقق کتاب، آن است که این بخش را که بارها با عنوان (معالم الاصول) به چاپ رسیده است، به طور خلاصه و با ذکر نظریات صاحب معالم، در مورد هریک از مسائل اصولى، آورده است، که بسیار مغتنم و قابل توجه است.
پیش از صاحب معالم جز درمورد افراد معدودى چون: سید بن زهره درغنیه و شهید اول درذکرى، کمتر مى بینیم که پیش از شروع کتابى فقهى، درباب مسائل اصولى سخن گفته شود.
اما از آن جا که صاحب معالم طرحى جامع و منطقى را براى یک کتاب فقهى استدلالى پى ریزى کرده است، نظریات اصولى خود را نیز، با آن همه تفصیل و استدلال، به طور منطقى درابتداى فقه خود جاى مى دهد.
بنابراین یکى از ویژگى هاى بسیار مهم معالم از جهت ساختار و چارچوب مطالب، رعایت نظم منطقى درتبویب و ترتیب موضوعات و فصل بندى جزئیات آن است.
شهید نیز در ذکرى کوشید به همین امر نایل شود که مانند صاحب معالم توفیق تکمیل آن رانداشت، اما اصل این اقدام، درجاى خود قابل توجه است.
جهت بهتر روشن شدن سبک مؤلف درپى ریزى فقه استدلالى اش، به عناوین بخش هاى مختلف کتاب، از کلى به جزئى اشاره داشته و درمورد عناوین هربخش، ترجمه عبارات مؤلف را ذکر مى کنیم:
المقدمه:
المقصد الاول:
 در بیان فضیلت علم و ذکر برخى از چیزهایى که پاى بندى بدان ها براى عالمان لازم است و بیان شرافت علم فقه برسایر علوم و نیاز بدان و تعریف و مرتبه آن، و نیز بیان موضوع و مبادى و مسائل علم فقه.
المقصد الثانى:
 درتحقیق مباحث مهم اصولى که شالوده ساختار احکام شرعى هستند.
القسم الاول:
 فى العبادات. درآن چند کتاب است:
الکتاب الاول:
 فى الصلاة.درآن چند باب است:
الباب الاول:
 فى مقدماتها. درآن چند مقصد است:
المقصد الاول:
 فى الطهارة. درآن سه مطلب است:
المطلب الاول:
 فى المیاه. درآن دو مقام است:
المقام الاول:
 فى المطلق:
البحث الاول:
 الماء الواقف،
البحث الثانى:
 ماء البئر،
البحث الثالث:
 فى الجاری و الغیث،
البحث الرابع:
 فى المستعمل،
البحث الخامس:
 فى الاس آر.
المقام الثانى:
 فى المضاف،
المطلب الثانى:
 فى الطهارة من النجاسات و ما یتعلق بها.
الفصل الاول:
فى اصناف النجاسات،
الفصل الثانى:
 فى احکام النجاسات،
البحث الاول:
 فى بیان ما یتحقق التنجیس بها شرعا و...،
البحث الثانى:
 فى ما تزول به النجاسات و بیان کیفیة الازالة،
البحث الثالث:
 فى بقایا مسائل متفرقة من احکام النجاسات.
الفصل الثالث:
 فى احکام الخلوة و آداب الحمام و سائر انواع الاستطابة :
النظر الاول:
 فى احکام الخلوة،
النظر الثانى:
 فى آداب الحمام،
النظر الثالث:
 فى باقى انواع الاستطابة.
کتاب درهمین جا ناتمام مى ماند و مؤلف حتى موفق نمى شود که مقصداول از مقدمات نماز راکه درباره طهارت بود به پایان برساند. این فهرست را بیان کردیم تا اولا، ترتیب منطقى و منظم مؤلف دربیان مسائل فقهى بیشتر مشخص شود و ثانیا، علاقه مندان به مطالعه و پى گیرى مطالب کتاب با فصل ها و بخش هاى مختلف آن آشنایى اجمالى داشته باشند.
ییاد آورمى شویم که مؤلف درذیل هریک از عناوین جزئى، با عنوان (مساله)یا (فرع)موضوعات و احکام آنها را بیان و تحقیق مى کند. همچنین کتاب معالم به طور مستقل تالیف شده و شرح برکتابى نیست.
3. روش طرح مسائل فقهى
دراین جا مى خواهیم جزئى تر، درباره سیر مباحثى که مؤلف، در ذیل هریک از فروع و مسائل فقهى مطرح مى کند، سخن بگوییم. البته با توجه به استدلالى بودن کتاب، این بررسى از آن روى اهمیت پیدا مى کند که در مقایسه آن با اسلوب هاى دیگر، بخصوص روش فقیهان معاصرو فقه تطور یافته امروز، ببینیم تا چه حد این روش درتفهیم مطالب از یک سو و دستیابى سریع تر و بهتر به نتیجه از سوى دیگر، موفق بوده، و مى توان آن را منشا تحول روش و اسلوب بحث فقهى پس از صاحب معالم قلمداد کرد.
ترتیب کلى و عمومى بحث ها، در ذیل هرمساله به شرح زیر است:
1.3. بیان صورت مساله
دراین مورد معمولا حکمى بیان مى شود که مورد قبول مؤلف بوده و درآخر نیز همان را مورداستنباط قرار مى دهد. دیگر این که این حکم، کلیات مورد اتفاق را در بر مى گیرد و اگر فروع وجوانب دیگرى نیز درآن مساله وجود داشته باشد، پس از توضیح و تبیین آن حکم کلى، ایرادمى شود و به تفصیل مورد ارزیابى و تحلیل قرار مى گیرد.
اما درمورد موضوع، هرجا نیازمند توضیح و شرح لغوى و اصطلاحى باشد، پیش از پرداختن به حکم، تا آن جا که شبهه وابهامى درمورد آن باقى نماند، مورد بررسى قرار مى گیرد.
دراین مورد، معمولا از بیان اقوال اهل لغت و فقیهان دریغ نمى ورزد و چنان چه ثمره اى علمى دربرداشته باشد، پیرامون موضوع حکم، یا برخى واژه هاى کلیدى مساله، به بحث مى پردازد.
مثلا دراحکام استنجا وقتى پیرامون کراهت آن د ر(افنیة الدور) به بحث مى پردازد، ابتدا معناى این عبارت را از دیدگاه جوهرى و قاموس و نهایه ابن اثیر و سپس برخى از فقیهان متاخر نقل مى کند و این گونه ادامه مى دهد:
بعضى از متاخران آن را با گفته جوهرى تفسیر کرده و سپس گفته اند: مقصود ازآن دراین جاحریم خانه اى است که خارج از محدوده ملکیت آن مى باشد. نمى دانیم که آنها این معنا را ازکجا فهمیده اند، درحالى که کلام همین اشخاص از دلیل اصل حکم خالى است «و آن را بیان نکرده اند» درحالى که شکى نیست شناخت مقصود از این واژه برملاحظه دلیل حکم متوقف است.
این نکته بسیارحائز اهمیت است که صاحب معالم به سخنان اهل لغت و فقه بسنده نمى کند، بلکه درهمین مساله به ظاهر ساده، درپى آن است تا روش علمى خود را به خواننده معرفى کند که باید در تشخیص موضوع، به اخبار و ادله و محدوده اى که در دلیل حکم براى آن موضوع مشخص مى گردد، توجه خود را معطوف دارد.
نمونه دیگر دراین مورد نجاست خون است که مؤلف این طور شروع مى کند:
بدون اختلاف، خون هرحیوانى که نفس سائله داشته باشد، نجس است. علامه آن را درتذکره بیان داشته است و مقصود از (نفس سائله) خونى است که هنگام بریدن رگ، با جهش و دفع ازآن خارج شود.
چنان که دراین عبارت مى بینیم صورت مساله، حکم خون جهنده است،حکمى که تقریبا مورد توافق میان فقیهان است. و موضوع مساله نیز بخوبى تعریف شده است.
اما پس از مباحثى درباره اقوال و ادله این حکم، ازآن جا که میان ادله روایى و این حکم وموضوع آن تناسبى نمى یابد، به تشقیق فروع دیگر درمورد نجاست خون مى پردازد و مى گوید:
الدم اما مسفوح اوغیره. و غیر المسفوح اما دم حیوان لانفس له اوغیره.
والاول اما من السمک اومن غیره.
و الثانى اما متخلف فى اللحم بعد الذبح المعتد به شرعا اوغیره.
والاول: اما من ماکول اللحم او مما لیس بماکول. فهذه اقسام ستة.()
 
این روشى کلى و عمومى بود که مؤلف در بیشتر مسائل فقهى برمى گزیند، اما چه بسا به مقتضاى نوع برخى مسائل، روشى متفاوت را در طرح مساله اختیار مى کند، مثلا با بیان نظریه یکى از فقیهان گذشته،()یا به صورت سؤال() یا با طرح مقدمه اى جهت روشن ترشدن حکم مورد نظر() شروع مى کند.
2.3. بیان اقوال
چنان که دربند قبل بیان کردیم،مؤلف درآغاز هرمساله حکمى را بیان مى کند که مورد اتفاق فقیهان یا مشهور میان آنان است و عباراتى را که دلالت براین امردارد از آثارى چون، مختلف،تذکره، مبسوط وا برمى گزیند. آن گاه پس از بیان حکم شرعى و میزان اتفاق فقیهان درمورد آن،به شکلى که گفتیم، روش کلى او آن است که ابتدا دیگر عبارات را درباره نوع اتفاق یا اختلاف فقها بیان مى دارد و سپس به نتیجه گیرى در باره آن مى پردازد.
لازم به ذکر است که این کار بیشتر درمورد مسائل اصلى هر فصل انجام مى شود و درپاره اى ازمسائل نیز فقط به بیان نظر خویش درباره اتفاق یا اختلاف فقها اشاره مى کند و به نقل اقوال نمى پردازد، مثلا درمورد تطهیر اعضاى داخلى بدن مى گوید:
درپاک کردن داخل اعضا، مثل دهان و بینى کافى است که عین نجاست از آن برطرف شود. اختلافى در مورد آن سراغ نداریم.()
درپاره اى از مساله ها نیز ابتدا نظر خویش را درمساله مورد اختلاف بیان مى کند و سپس تعبیرات دیگران را ذکر مى کند، مانند:
مساله : اگر جاى نجاست روى لباس مشخص باشد، باید خود آن مکان را شست و این روشن است و اگر مجهول باشد و به برخورد نجاست با لباس یقین داشته باشد، باید هرمکانى را که احتمال مى رود نجس شده باشد، بشوید و اگر احتمال درمورد همه لباس بود، باید همه اش رابشوید و نزد ما اختلافى دراین مورد نیست. درمعتبر آمده: این مذهب عالمان ماست، و درمنتهى آمده: این گفتار همه عالمان ماست.()
اجازه بدهید دراین جا این مطلب را نیزذکرکنیم که صاحب معالم از ذکر اختلاف یا اتفاق عامه نیز در پاره اى از مسائل ، بخصوص مساله هایى که مورد بحث میان امامیه و آنها بوده، دریغ نمى کند، مثلا همان مساله بالا را این طور ادامه مى دهد:
دراین مورد تنها برخى از عامه مخالفت ورزیده اند. بعضى گفته اند: اگر نجاست پنهان باشد،باید به دنبال جاى آن بگردد و آن را بشوید و بعضى دیگر گفته اند: همه لباس را آب بکشد.()
گاهى منبع ذکر نظریات فقهى عامه را نیز ذکر مى کند که معمولا کتاب خلاف و منتهى المطلب است.()
درمیان کسانى که زیاد از آنها نقل قول کرده و به آراء آنها توجه شایانى دارد، پدربزرگوارش، شهید ثانى است و با احاطه اى که به مبانى فقهى وى دارد، چه بسا به مناقشه اقوال او برمى آید.
دیگرى مقدس اردبیلى است که از او به (شیخنا المعاصر) تعبیر مى کند.()
3.3.بیان ادله و مناقشات
صاحب معالم پس از بیان اتفاق و اختلاف درحکم بیان شده، به استدلال مى پردازد. شیوه او دراستدلال بردوپایه استوار است:
الف) طرح ادله مخالف و مناقشه و رد آن،
ب) طرح ادله قول مطلوب.
وى معمولا ادله طرف مقابل را درضمن بیان عبارت ها یا دیدگاه هاى آنها ذکر مى کند و پس ازبیان همه دیدگاهها، به مناقشه درآن ادله مى پردازد. گاهى نیز طرح و مناقشه درادله طرف مقابل پس از استدلال بر دیدگاه مطلوب، صورت مى گیرد، مانند مساله نجاست آب چاه با ملاقات نجس.()
دراین قسمت بهتر است قدرى راجع به نوع ادله صاحب معالم و برخى از نکته هاى ظریف مطرح شده درکتاب بپردازیم:
1.3.3. آیات قرآن
اگرچه استدلال به آیات قرآنى، به لحاظ نوع احکام شرعى که دربحث هاى کتاب مطرح مى گردد، کمتر به چشم مى خورد، اما مؤلف هر جا دلیل قرآنى وجود داشته باشد، ضمن مطرح کردن آن و بیان وجه دلالت، به اشکالات نیز پاسخ مى دهد. مانند بحث نجاست خمر که آیه زسوره مائده را دومین حجت قول مشهور، پس از اجماع، ذکر مى کند و مى گوید:
والمحتج بها من الاصحاب کثیر، منهم المحقق و العلامة.
سپس درمورد دلالت آیه دو صورت را بیان مى دارد.
2.3.3. روایات
تعامل شیخ حسن با روایات فقهى از جنبه هاى مختلف قابل بررسى است که اتفاقا نتایج علمى بسیار دقیقى نیز در پى خواهد داشت. اما به دلیل محدودیت این نوشتار، تنها دو جنبه مهم را ازآن میان پى گیرى و بیان مى کنم.
الف) بحث هاى سندى
خوب است یاد آور شوم که صاحب معالم در رجال، مبانى ویژه اى دارد، که به مقتضاى آن، درفقه او و استدلال به اخبار نیز تاثیرگذار است. از آن جمله، معروف است که او تنها حجیت اخبارصحیح و حسن را مى پذیرد.
و حدیث صحیح را این گونه تعریف مى کند که شهادت شرعى برصحت آن قائم باشد، یعنى برهریک از راویان حدیث دو نفر عادل، حکم به عدالت کرده باشند.()
همین مبنا درفقه اونیز مشاهده مى شود، جزآن که او کتاب منتقى الجمان را با هدف جمع آورى حدیث هاى صحیح و حسن تصنیف مى کند.
نمونه هایى از به کارگیرى این مبنا درمعالم، به شرح زیر است:
1. دربحث آب چاه، درباره نزح جمیع آب براى مردار شتر، پس از استدلال به روایت کلینى وشیخ از حلبى، مى گوید:
سند این حدیث معتبر است، جز آن که در رسیدن آن به حد صحت جاى تامل و دقت است،زیرا درسند آن محمد بن عبدالجبار وجود دارد و کسى جز شیخ او را توثیق نکرده و علامه نیزاز وى پیروى کرده است و این «توثیق براى صحت روایت» کافى نیست، بنابرآنچه درمساله اندازه کر بیان شد.()
2. درمساله کمیت کر، درباره روایت اسماعیل بن جابر که برسه وجب بودن عمق و طول و عرض آب کر دلالت دارد، مى گوید:
برخى از اصحاب، این روایت را صحیح دانسته اند، درحالى که درطریق آن برقى قراردارد که همان محمد بن خالد مى باشد و درباره او حرف است، با این که توثیق او از غیر شیخ دانسته نشده است. اسماعیل بن جابر را نیز غیر از شیخ توثیق نکرده است و علامه درخلاصه از اوپیروى کرده است. با این وجود در طریق این روایت اشکال دیگرى است که برشخصى که «بارجال»ممارست داشته باشد، پنهان نیست اگر چه عده زیادى از آن غفلت کرده اند
مطلب پایانى مؤلف، حکایت از تسلط و بینش عمیق او دررجال دارد، که درجاى خود قابل بحث است.
3. دربحث نزح بئر، درباره روایت عمربن یزید که درباره حکم مردار الاغ و شتر درآب چاه است مناقشه اى سندى دارد. ابتدا اشکال سند را از جهت فطحى بودن عمرو بن سعید بن هلال که عمربن یزید از او روایت کرده رد مى کند، ولى درادامه اصل اشکال و کم اعتبارى سند را به خاطر عمروبن سعید برجاى مى داند و مى گوید:
درهر صورت به خاطر عمروبن سعید روایت مردود است، چون اگر چه او فطحى نیست، امامجهول است، زیرا غیر از شیخ کسى از او نام نبرده و شیخ نیز او را با عنوان ثقفى کوفى توصیف کرده است.
موارد مذکور تنها نمونه اى بسیار اندک از بحث هاى رجالى و سندى صاحب معالم، دراین کتاب است.
جا دارد تحقیقات رجالى او درمعالم و دیگر کتابهاى فقهى اش، استخراج و جداگانه عرضه شود.
ب) بحث هاى دلالتى
دراین محور ، مؤلف دقیقا متوجه مبانى اصولى خویش درقواعد لفظى است و با تسلطى عمیق که برلغت، ادب و تفاسیر فقیهان از روایات دارد، بخوبى آنها را مورد تحلیل قرارداده و اگر ازجهت دلالت قابل خدشه باشند ذکر کرده و گرنه آنها را تمام مى داند. دراین مورد نمونه اى بیان مى کنیم.
درمورد اعتبار یا عدم اعتبار مساوى بودن سطح آب کر، پس از ذکر اقوال مختلف درمساله وادله هریک مى گوید:
درمعتبر نبودن مساوات، تمسک به عموم اخبارى که دلالت بر نجس نشدن آب کر با ملاقات آن با نجاست دارد، مورد اشکال است، زیرا این عموم از جهت مفرد محلى به (ال) به دست آمده وما دربحث هاى اصولى بیان داشتیم که عمومیت مفرد محلى از آن جهت نیست که آن ماننددیگر صیغه هاى عموم، براى «رساندن» معنایى عام وضع شده باشد، بلکه «عمومیت داشتن آن» به خاطر آن است که در نظر نگرفتن آن براى حکم با حکمت منافات دارد و کلام حکیم مصون از آن است...
بدین ترتیب براین نکته بهتر پى مى بریم که چرا صاحب معالم پیش ازنگارش فقه خود، درصدد تنقیح مباحث اصولى بر مى آید و نیز این نظریه بیشتر تقویت مى شود که او همه معالم، اعم از مقدمه اصولى و فقه آن را، به عنوان کتابى درسى تالیف کرده بود.
بحث هاى دلالتى نویسنده در معالم بسیار مغتنم است و روش استنباط و کار با روایات رابخوبى آموزش مى دهد و از این جهت مطالعه آن براى پژوهشگران دانش فقه بسیار مفید خواهد بود.
3.3.3. اجماع
صاحب معالم، پیش از بیان دیگر ادله، اگر مساله مورد اتفاق شیعه یا همه فرق اسلامى باشد،ابتدا آن را مستند حکم قرار مى دهد و براى تحصیل آن و یا اثبات اعتبار نقل اجماع از جانب دیگران و عدم وجود مخالف به بررسى اقوال و ادعاى اجماع نیز مى پردازد که قبلا درباره آن توضیح دادیم.
4.3.3. قواعد فقهى
مقدار تالیف شده از معالم، تنها بخشى از کتاب طهارت و بحث آبها و نجاسات را در بر مى گیرد. از این رو تمسک به اصل طهارت درمیان ادله زیاد به چشم مى خورد و معمولا به عنوان نخستین دلیل ذکر مى شود.
گاهى نیز در استدلال به این اصل مناقشه مى کند.
5.3.3. اصول عملیه
شیخ حسن، بنابر نظریات خود دراصول، به این اصول تمسک مى کند و هیچ گونه تعارضى درنظریه و تطبیق مشاهده نمى شود. به عنوان مثال درباره حکم آب قلیلى که نجس بوده و به اندازه کر برسد دو نظریه را که یکى، حکم به طاهر نشدن آن کرده و دیگرى آن را طاهر مى داندنقل مى کند و مى گوید:
نظریه نخست صحیح تر است، زیرا آن آبى بوده که شرعا حکم به نجاست آن شده، پس رفع این حکم نیازمند دلیل است و این دلیل ثابت نشده است. گفته نشود که این امر تمسک به استصحاب است و شما حجیت آن را نفى کرده اید، زیرا مى گوییم: بنابر آنچه گذشت استصحابى مردود است که درآن دلیل حکم مستصحب، مقید به زمانى شده باشد و ندانیم این حکم رفع شده است ا نه آن جا که دلیل آن همه اوقات را دربر مى گیرد. روشن است آنچه ازاخبار که برنجاست آب قلیل باملاقات دلالت دارد، هیچ گونه تقیید زمانى درآنها وجود ندارد.
6.3.3. رد دلیل هاى غیر شرعى
مؤلف در بررسى ادله فقیهان امامیه نیز متوجه این نکته است که بوى قیاس و استحسان از آنهانیاید. به عنوان نمونه درمورد نزح آب چاه و حکم ریخته شدن خمر به داخل چاه، چنین فرعى را مى آورد:
فرع: شهید درذکرى مى گوید: شایسته تر آن است که اگر شیره انگور جوشیده را نجس بدانیم،حکم «نزح» آن را به «حکم»خمر ملحق کنیم، زیرا شبیه آن است. و این «نظریه»ضعیف است، زیراقیاس مى باشد.
بخش فقهى معالم درنگاه دیگران
بى شک فقه معالم درهمین موضوعات محدودى که در برگرفته، کمتر مورد توجه فقیهان معاصر واقع مى شود، و از نظر روش فقهى نیز از دیرباز به دست فراموشى سپرده شده است.
اما فقیهان بزرگى، پس از صاحب معالم همواره متوجه نظریات و آراء او بوده اند از آن میان مى توان به افراد زیر اشاره کرد.
1.علامه سید مهدى طباطبایى بحر العلوم:
وى درکتاب فقهى خود، مصابیح الاحکام، بارها ازمعالم نام مى برد و دیدگاه هاى او را بسیارمورد توجه قرار مى دهد. نگارنده که به تحقیق و تصحیح این کتاب گران سنگ مبادرت ورزیده ام، درمورد عنایت علامه بحر العلوم به صاحب معالم و نظریات او در فقه و اصول ، نمونه هایى بسیار را مشاهده کرده ام که درمقدمه آن کتاب توضیحات کافى را خواهم آورد.
2. شیخ اعظم انصارى:
درکتاب طهارت خود از معالم یاد مى کند و نظریات فقهى او را مورد توجه قرار مى دهد.
تحقیق و تصحیح معالم
درپایان این نوشتار، ضمن قدردانى از زحمات محقق محترم کتاب، استاد فاضل آقاى سیدمنذر حکیم و تلاشى که درتصحیح و تحقیق هرچه بهتر کتاب متحمل شده و در راه چاپ و نشرآن نیز با مشکلاتى روبه رو بودند، جا دارد به برخى از نکات قابل توجه درباره این تحقیق اشاره کنیم:
1.مقدمه اى که محقق کتاب درآغاز آن آورده است، بسیار دقیق و مغتنم است و ما نیز دربررسى مکتب فقهى صاحب معالم دراین نوشتار ازآن بهره بردیم.
2.محقق محترم در استخراج اقوال، مبناى کار خود را برمنابعى نهاده که نام آن درکتاب ذکر شده یا اگر هم نیامده، یافتن آن سهل الوصول است. این امر به جهت ضرورتى بوده که وى در ارائه سریع تر این اثر به جامعه علمى احساس کرده است.
3.درتصحیح کتاب از سه نسخه استفاده شده است: دو نسخه خط ى، به شماره هاى 45 85و 7971 از کتابخانه آیة اللّه العظمى مرعشى نجفى و نسخه چاپ سنگى این کتاب هرسه نسخه نیز به یک مطلب ختم شده اند و تاریخ فراغت از تالیف کتاب به قلم مؤلف، درپایان یکى از نسخه هاى خط ى این طور آمده است:
سحرلیلة الاحد الثانیة من ربیع الثانى، سنة اربع و تسعین و تسعمائة.
درخور توجه پژوهشگران محترم است که ما درتحقیق و تصحیح کتاب مصابیح الاحکام به موارد متعددى برخوردیم که علامه بحر العلوم، ازکتاب معالم مطالبى را نقل مى کند، امادربحث هاى ارائه شده درنسخه هاى ذکر شده معالم نیست. اغلب این مطالب نقل شده نیز به بخش غسل هاى مستحبى مربوط مى شود، درحالى که شیخ حسن اصلا به طهارت هاى سه گانه نپرداخته است.
بدین جهت این احتمال به ذهن مى آید که قسمت فقه معالم به همین مقدار محدود نمى شود ولازم است از نسخه خط ى دیگر کنکاش به عمل بیاید.
حسن ختام این نوشتار را روایتى درفضیلت دانش آموزى قرار مى دهیم که شیخ حسن بن شهید ثانى، آن را با سلسله سند اجازه خویش به طرق مختلف از شیخ طوسى و کلینى نقل کرده و درمقدمه معالم ذکر مى کند:
عن ابى عبداللّه علیه السلام، قال: قال رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله: من سلک طریقا یطلب فیه علما، سلک اللّه به طریقا الى الجنة و ان الملائکة لتضع اجنحتها لطالب العلم رضا به ، و انه لیستغفر لطالب العلم من فى السماوات و من فى الارض حتى الحوت فى البحر. و فضل العالم على العابد کفضل القمر على سائر النجوم لیلة البدر. و ان العلماء ورثة الانبیاء. ان الانبیاء لم یورثوا دینارا ولادرهما ولکن ورثوا العلم، فمن اخذ منه بحظ وافر.
 

تبلیغات