آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۵

چکیده

در این نوشتار تعریف‌هایی که دانشمندان از علم کلام ارائه کرده‌اند به ترتیب تاریخی نقل، و به نکات ضعف و قوت آنها اشاره شده است. برای نشان دادن سیر تحول و تطور علم کلام و نیز نمایاندن مقدار موفقیت دانشمندان در ارائة تعریفی جامع و مانع از علم کلام، که شامل ادوار تاریخی آن باشد، تعریف تفتازانی و لاهیجی ـ که علم کلام را به کلام متقدمان و متأخران تقسیم کرده‌اند ـ بیشتر کانون توجه قرار گرفته است. سپس پرسش‌هایی که این تعریف‌ها بی‌پاسخ گذاشته‌اند مطرح گردیده، در نهایت خوانندگان به این نظریه رهنمون می‌شوند که آنچه را امروزه علم کلام می‌نامند و علم واحدی تلقی می‌شود می‌توان متشکل از چند علم دانست.

متن

هدف از تعریف، شناختن ذات و ماهیت معرف یا تمییز آن از امور دیگر است. روشن است که هدف نخست به ماهیات مربوط است و دربارة مفاهیم اعتباری و انتزاعی تصورپذیر نیست. بنابراین در تعریف علم کلام یا هر علم دیگر، تنها هدف دوم می‎تواند در نظر باشد.
در تمایز علوم در مقام ثبوت، میان دانشمندان سه نظریه وجود دارد: تمایز به سبب موضوع، تمایز به سبب غرض، و نظریة مرکب اعتباری.[1] در مقام تعریف نیز علوم را به شیوه‌های گوناگون یعنی به واسطة موضوع، هدف و کارکرد یا اسلوب و روش تعریف می‌کنند. ولی معمولاً نخستین هدف دانشمندان، تعریف علوم به واسطة بیان موضوع آنها بوده است؛ زیرا بعضی معتقد بوده‌اند تمایز علوم از طریق غایات، بدون شناخت موضوعات علوم ممکن نیست(بروجردی، نهایهْْ الاصول، 10-5). برخی نیز برآن‌اند که اسلوب و روش خاص یک علم برخاسته از موضوع آن است( مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم، 3 /15). تفتازانی و لاهیجی نیز می‌نویسند متکلمان در این مسئله اتفاق دارند که تمایز علوم اساساً و به حسب ذات به تمایز موضوعات است.[2] اگرچه نظریة ضرورت وجود موضوع واحد برای یک علم بین دانشمندان علوم انسانی مشهور است، برخی محققان معاصر معتقدند، هیچ دلیلی برای این مطلب وجود ندارد.(لاریجانی، مجله نقد و نظر، سال سوم، ش1، ص15). به هر حال، نقش مهمی که موضوعات علوم در تمایز و شناخت آنها دارند، بر هیچ محققی
پوشیده نیست. به همین دلیل، به نظر می‎رسد تعریف یک علم در نظر دانشمندان از راه
تعیین موضوع یا موضوعات و مسائل مورد بحث در آن علم از دیگر انواع تعریف ارجح باشد.
در این صورت، شاید روی آوردن آنان به تعاریف غایی از دو امر نشئت گرفته باشد: 1. اعتقاد
آنان به اینکه هر علمی به ضرورت باید موضوع واحدی داشته باشد؛ 2. متعسر یا متعذر بودن
____________________________
[1] . این نظریه را شیخ محمد حسین اصفهانی در نهایهْْ الدرایه فی شرح الکفایهْْ مطرح کرده است.
[2] . «أقول: اتفقت کلمهْْ القوم علی أن التمییز العلوم فی أنفسها إنما هو بحسب تمایز الموضوعات». تفتازانی، شرح المقاصد، ج1، ص167. «...لانهم اتفقوا علی أن تمایزالعلوم فی انفسها إنما هو بحسب تمایز الموضوعات فناسب تصدیر العلم ببیان الموضوع افادهْْ لما به یتمیز بحسب الذات بعد ما أفاد التعریف التمییز بحسب المفهوم». لاهیجی، شوارق الالهام، ص6، سطر18 به بعد؛ و ر.ک: همان، ص8، سطر7.
____________________________
به دست آوردن آن موضوع واحد.
تعاریف علم کلام
تعریف‌هایی که دانشمندان برای علم کلام ارائه کرده‌اند، اشتراک‌ها واختلاف‌های عمده‌ای دارند. برخی به تعاریف موضوعی روی آورده اند و بعضی به تعاریف غایی و برخی نیز به ترکیبی از این دو؛ برخی تنها یک وظیفه برای علم کلام معرفی می‌کنند و بعضی وظایف متعددی را بر عهده آن گذاشته‌اند. همچنین عده‌ای کلام را عقلی می‌نمایانند و برخی آن را به گونه‌ای می‌شناسانند که شامل کلام عقلی و نقلی می‌شود. گروهی کلام را به حوزة دین اسلام یا مذهبی خاص محدود کرده‌اند و برخی دیگر چنین قیودی را در تعریف نیاورده‌اند. سرانجام نیز بعضی کلام را ابزاری دانسته و برخی آن را علمی معرفت‌زا دانسته‌اند.
تنظیم تاریخی این تعاریف و دقت در سیر تدریجی تفاوت تعابیر، می‌تواند تا حدودی تحول و تطور تاریخی علم کلام را نشان دهد:
1. معلم دوم، علم کلام را این‌گونه معرفی کرده است: «کلام صناعتی است که انسان به وسیلة آن می‌تواند به اثبات آرا و افعال معینی بپردازد که واضع ملت به آنها تصریح کرده است، و
نیز به وسیلة آن می‌تواند دیدگاه‌های مخالف آرا و افعال یاد شده را باطل نماید» (فارابی،
احصاء العلوم، 86).
چنان که روشن است، این تعریف هویت کلام را ابزاری و شأن آن را اثبات و ابطال معرفی
کرده است؛
2. علم کلام در نظر شیخ صدوق(381 ق) علمی است که می‌توان با آن عقاید مخالفان را به وسیلة کلام خداوند متعال و سنت معصومان? یا تنها با تحلیل آن آرا، رد و ابطال کرد (شیخ صدوق، اعتقادات، 45؛ نیز ر.ک: مکدرموت، اندیشه‌های کلامی شیخ مفید، 9) .
شیخ صدوق علم کلام را شامل کلام عقلی و نقلی دانسته است؛ چنان که به نقلی بودن آن تصریح و به روش عقلی آن نیز با واژة تحلیل اشاره کرده است. وی استدلال کردن با مخالفان را وظیفة متکلمان می‌داند (ر.ک: مکدرموت، اندیشه‌های کلامی شیخ مفید،417) و مانند فارابی کلام را علمی ابزاری معرفی کرده است؛
3. تعریف زیر از علم کلام را به شیخ مفید(413 ق)، از محدثان بزرگ و متکلمان شیعه در قرن چهارم و پنجم، نسبت داده اند:
«کلام دانشی است که از طریق استدلال، برهان و جدل به طرد باطل می‌پردازد» (ر.ک: مکدرموت، اندیشه‌های کلامی شیخ مفید، 10).
آنچه در این تعریف بر آن تأکید شده، همان روش علم کلام است که اعم از روش برهانی و جدلی است و تمایز چندانی با تعریف شیخ صدوق ندارد؛ زیرا از یک سو طرد باطل ملازم با اثبات حق است، و از سوی دیگر، استدلال، که شیخ مفید به آن اشاره کرده است، می‌تواند استدلال نقلی باشد؛ یعنی بعضی مقدمات آن را سخن خداوند یا سنت معصومان تشکیل دهد؛
4. ابوحیان توحیدی(414 ق) در ثمرات العلوم کلام را چنین تعریف کرده است: «دانش کلام، تأمل و تفکر در اصول دین است که بحث و نظر در آن بر محور عقل محض در خوب یا بد دانستن، محال یا ممکن انگاشتن، لازم یا محتمل دانستن، قادر و عادل یا ظالم خواندن و بالاخره توحید دور می‌زند. اندیشه و تأمل در این علم، گاه تأمل در نکته‌ای دقیق است که به تنهایی عقل به آن حکم می‌کند و گاه در حقیقتی دور از دسترس است که در خصوص آن به کتاب خدا پناه برده می‌‌شود» (توحیدی، ثمرات العلوم، 193-192).
چنان که روشن است، ابوحیان موضوع علم کلام را اصول دین یا توحید خوانده، روش بحث در آن را عقلی و نقلی می‌داند؛
5. شیخ طوسی(460 ق) یکی از دانشمندان بزرگ شیعه و متخصص در فنون گوناگون، در رسالة شرح العبارات المصطلحهْْ عند المتکلمین علم کلام را چنین تعریف می‌کند:
«کلام دانشی است که در آن از ذات خداوند متعال و صفاتش و مبدأ و معاد بر اساس قانون شرع بحث می‌شود» (2 / 237).
شیخ طوسی با این تعریف، در حقیقت کلام را علم خداشناسی دانسته و با قید «علی قانون الاسلام» قصد داشته است آن را از خداشناسی فلسفی نزد فیلسوفان متمایز کند. در این تعریف، بر موضوع و روش علم کلام تأکید شده است.
ایجی افزودن این قید را در تعریف علم کلام مفید نمی‌داند؛ زیرا با وجود اختلاف آرا، هر متکلمی آرای خود را به حق و مطابق با وحی(بر اساس قانون اسلام) می‌داند. بنابراین وجود و عدم این ملاک را در کدام علم باید تحقیق کرد؟ از سوی دیگر، معتقد است از بسیاری مسائل در کتب کلامی به منزلة مسائل کلامی بحث شده، که بی‌شک بر اساس قانون اسلام نیست؛ زیرا یا کفر صریح است مانند آرای مجسمه، یا بدعت است، مانند آرای معتزله(ایجی، المواقف فی علم الکلام، 7).
تفتازانی با تمایز نهادن بین مقام وظیفة متکلم در تحقیق مسائل ـ که می‌کوشند آنها را بر قطعیات وحی مبتنی سازند ـ و مقام تطابق نفس الامریِ مسائل با وحی، به این انتقاد پاسخ می‌گوید(تفتازانی، شرح المقاصد، 1 / 178-177).
6. غزالی بنابر نقل میرسید شریف، کلام را دانشی می‌داند که از «موجود بما هو موجود» بر اساس قانون اسلام بحث می‌کند (جرجانی، شرح المواقف، 1 / 47).
این سخن غزالی که در حقیقت از موضع‌گیری او وگروهی از متکلمان در برابر هستی‌شناسی فلسفی پرده برمی‌دارد، از هویت معرفت‌زای علم کلام در نظر غزالی خبر می‌دهد، و این علم را به منزلة هستی‌شناسی قرآنی در برابر هستی‌شناسی مبتنی بر عقل محض معرفی می‌کند.
سیری تاریخی در علم کلام و مراجعه به کتب کلامی نشان می‌دهد که متکلمان در طرح مسائل کلامی به ارمغان یونانیِ«موجود بما هو موجود» پایبند نبوده‌اند. بحث از نبوت خاصه و امامت خاصه،[1] معجزات، بهشت و دوزخ، ثواب و عقاب، احباط و تکفیر، استحقاق، اسماء و احکام، مواقف قیامت، تجسم اعمال، امر به معروف و نهی از منکر، نظر و استدلال، اول الواجبات و مسائلی که به نحوی به تعیین مصداق ناظرند، آن گونه که در کلام بحث می‌شود، بر احکام کلی وجود قابل انطباق نیست. استطرادی دانستن همة این مسائل از سوی اهل تحقیق نیز بسیار بعید، و نزد عقلا
____________________________
[1] . مقصود از امامت خاصه بحث از تعیین امام و خلیفه بلافصل پیامبر? است.
____________________________
«استثنای اکثر» و مذموم است. بنابراین گرچه می‌توان هدف غزالی را در ارائة چنین تعریفی
قابل تحسین دانست، زیرا او و همفکرانش برای دفاع از فرهنگ اسلامی و مقابله با فلسفه ـ که آن
را دانشی فرنگی می‌شمردند و به سبب عمومیت موضوعش اشرف علوم خوانده می‌شد ـ‌ قصد داشتند علم کلام را مقام و منزلتی بلند بخشند و خلأ هستی‌شناسی مبتنی بر عقل را در
فرهنگ اسلامی پرکنند، با این حال، تعریف وی از علم کلام با روش متکلمان و متون کلامی همخوانی ندارد.
با توجه به موضوعی که غزالی در این تعریف برای علم کلام معرفی می‌کند و در نظر گرفتن قید «علی قانون‌الاسلام» می‌توان نتیجه گرفت وی در زمرة کسانی بوده که به تفکیک حقیقت نبوی و حقیقت فلسفی[1] معتقد بوده‌اند.
تعریفی که از غزالی نقل شد، ظاهراً به اوایل حیات علمی‌اش باز می‌گردد؛ زیرا وی پس از غور در فلسفه و کلام به تصوف روی آورد، و در اواخر عمرش(حدود 500 ق) در رسالة المنقذ
من الضلال که حاصل آخرین دستاوردهای تحقیقات اوست، کلام را صناعت دانسته، آن را ابزاری‌ می‌خواند. وی منشأ پیدایش علم کلام و غرض از آن را حفظ عقاید اهل سنت از شبهات
اهل بدعت می‌داند، و بر آن است که روش متکلمان جدلی است؛ زیرا مبتنی بر مقدمات غیر یقینی و مسلماتی است که از خصم گرفته‌اند (غزالی، المنقذ من الضلال، 27)؛
7. ابوالیسر محمد بن محمد بزدوی، فقیه حنفی و متکلم ماتریدی(421-493 ق) در کتاب اصول‌الدین در معرفی علم کلام گفته است: «علم کلام بیان همان مسائل اصول دین است که فراگیری آنها واجب عینی است» .[2]
____________________________
[1]. مراد از حقیقت در این نظریه، نفس‌الامری است که متعلق اخبار انبیا و تعالیم فیلسوفان است. اخبار انبیا و تعالیم آنها همانند تعالیم فیلسوفان از حقایقی حکایت می‌کند. برمبنای نظریة وحدت حقیقت نبوی و حقیقت فلسفی، محکی هر دو قسم تعالیم، تفاوت بنیادین با یکدیگر ندارند. و اگر تفاوتی بین آنها وجود دارد تفاوت حقیقت و رقیقت است.
[2] . « هو بیان المسائل التی هی اصول الدین التی تعلمها فرض عین» (بزدوی، اصول الدین، ص3، به نقل از شرح المصطلحات الکلامیهْْ، مجمع البحوث الاسلامیهْْ، مشهد1415ق).
____________________________
چنان که روشن است، این تعریف و تعاریف مشابه شامل بسیاری از مسائلی که در متون کلامی وجود دارد ـ مانند امور عامه، جواهر و اعراض، طبیعیات، فلکیات، نظر و استدلال و اول الواجبات ـ نمی‌شود، و اگر این مباحث را مقدمة بیان اصول دین به شمار آورده باشد، باز از نیش انتقاد در امان نیست؛ زیرا از یک سوی تخصیص اکثر است، و از سوی دیگر اثبات نقش بسیاری از این مباحث در بیان اصول دین کاری بس دشوار یا غیرممکن است. افزون بر این اگر مقصود از اصول دین در این تعریف همان اندیشه‌ها و عقاید اصلی دین، یعنی توحید، نبوت و معاد باشد، عقاید فرعی اسلام و مذاهب مختلف از دایرة علم کلام خارج خواهد شد. همچنین اگر از اصول دین همة عقاید واجب التحصیل را قصد کرده باشد باز بر متون کلامی قابل تطبیق نخواهد بود؛
8 . شیخ نجم الدین ابوحفص عمر بن محمد[1](537 ق) از متکلمان بزرگ ماتریدی و حنفی مذهب در کتاب العقائد النسفیهْْ دربارة علم کلام گفته است:
«فإن مبنی علم الشرایع و الأحکام و اساس قواعد عقائد الاسلام هو علم التوحید و الصفات الموسوم بالکلام المنحی عن غیاهب الشکوک و ظلمات الاوهام (ر.ک: تفتازانی، شرح العقائد النسفیهْْ، 9)؛ زیربنای علم شریعت و احکام و اساس قواعد عقائد اسلام علم توحید و صفات است که کلام نامیده می‌‌شود و برطرف کنندة شک و وهم است».
تعریف شیخ طوسی، بزدوی وابوحفص مانند تعریف ابوحیان موضوع علم کلام را اصول دین معرفی می‌کند و اطلاق این تعاریف دربارة روش موجب می‌شود تعاریف آنان شامل کلام عقلی و نقلی شود؛ چنانچه ابوحیان نیز بر این مسئله تصریح کرده بود. تفاوت تعریف ابوحفص آن است که هدف کلام را برطرف کردن شک دانسته است؛
9. قاضی اشرف‌الدین صاعد بریدی[2] متکلم شیعی مذهب که در سدة ششم هجری قمری
____________________________
[1] . نام کامل وی ابوحفص نجم الدین عمر بن محمد بن احمد بن اسماعیل بن محمد بن محمد بن علی بن لقمان نسفی سمرقندی معروف به مفتی الثقلین(461-537ق)، که در نسف، مکانی بین جیحون و سمرقند، متولد شده و در سمرقند وفات یافته است. حدود 100 اثر به او نسبت داده اند (مشکور، سیرکلام در فرق اسلام، ص105)
[2] . نام کامل او قاضی اشرف الدین صاعد بن محمد بن صاعد بریدی آبی است. وی معاصر شیخ منتجب الدین ابوالحسن علی بن عبیدالله بن بابویه رازی قمی(504-585ق) صوفی شیعی مذهب است.
____________________________
می‌زیسته در کتاب الحدود و الحقائق در تعریف علم کلام می‌گوید: «صناعتی علمی است که
به وسیلة آن متکلم در تحقیق شناخت خلق و خالق و صفات ثبوتی و سلبی او تفکر و
استدالال می‌کند»؛[1]
10. لاهیجی تعریف زیر از علم کلام را به قاضی سراج‌الدین محمود اُرموی(682 ق) منطق‌دان و متکلم اشعری مذهب نسبت داده است:
«موضوع الکلام ذات الله تعالی لانه یبحث عن صفاته الثبوتیهْْ و السلبیهْْ و افعاله المتعلقهْْ بأمر الدنیا ککیفیهْْ صدور العالم عنه بالاختیار و حدوث العالم و خلق الاعمال و کیفیهْْ نظام العالم بالبحث عن النبوات و ما یتبعها أو بأمرالآخرهْْ کبحث المعاد و سائر السمعیات فیکون الکلام هو العلم الباحث عن احوال الصانع من صفاته الثبوتیهْْ و السلبیهْْ و افعاله المتعلقهْْ بأمر الدنیا والاخرهْْ»
(ر.ک: لاهیجی، شوارق الالهام، 9).
موضوع کلام ذات باری تعالی است؛ زیرا در این علم از صفات ثبوتی و سلبی و افعال خداوند بحث می‌شود؛ اعم از افعالی که مربوط به این دنیاست مانند کیفیت خلق عالم از سَرِ اختیار، حدوث عالم، خلق اعمال و کیفیت نظام جهان با بحث از نبوت‌ها و اموری که متفرع بر نبوت‌هاست و آنچه مربوط به آخرت است مانند بحث معاد و دیگر سمعیات. بنابراین کلام دانشی است که از صفات ثبوتی و سلبی خداوند و افعال او که مربوط به دنیا و آخرت است بحث می کند؛
11. شمس‌الدین سمرقندی(704 ق)، منطق‌دان و متکلم اشعری مشرب، در کتاب الصحائف فی علم الکلام، این علم را دانشی دانسته که از احوال واجب من حیث هی و از احوال ممکنات از آن جهت که به خداوند نیاز دارند بر طبق قانون اسلام، بحث می کند (تفتازانی، شرح المقاصد، 1 /180؛ لاهیجی، شوارق الالهام فی تجرید الکلام،9).
12. قطب الدین شیرازی(711 ق) در درهْْ التاج در تعریف علم کلام گفته است:
____________________________
[1] . «صناعهْْ علمیهْْ بها ینظر صاحبها فی تحقیق العلم بالصنع و الصانع و ما یجوز علیها و ما لایجوز» بریدی، الحدود والحقائق؛ تحقیق الدکتور حسین علی محفوظ.
____________________________
«هر آنچه از معارف دینی را که با دلایل عقلی بتوان اثبات کرد، اعم از اینکه با نقل نیز قابل اثبات باشد یا نه، آن را علم اصول دین گویند و تعالیم دینی که موضوع علم کلام است بر چهار قسم است: نخست، معرفت ذات آفریدگار؛ دوم، معرفت صفات جلال و کمال او؛ سوم، معرفت افعال و احوال او و دقایق مصنوعات و رقایق مبدعات؛ و چهارم، معرفت نبوت و رسالت و حکمت آن» (1/86-85).
وی با این تعریف، کلام نقلی صرف، یعنی اندیشه‌های دینی‌ای را که تنها از طریق نقل قابل تحصیل و اثبات است، از علم کلام بیرون دانسته است. بنابراین طبق تعریف وی مباحثی مانند علایم ظهور امام زمان(عج) و مسائل ناظر به عالم آخرت، مانند مواقف قیامت، و کیفیت ثواب و عقاب، از علم کلام خارج می‌‌شود؛
13. علامه حلی(726 ق) علم کلام را متکفل تحصیل علم به واجب الوجود می‌داند ( کشف المراد، 19)؛
14. فاضل مقداد(826 ق) متکلم و فقیه نامی و شارح کتب علامه حلی علم کلام را این‌گونه معرفی کرده است:
«علم الاصول و هو ما یبحث فیه عن وحدانیهْْ الله تعالی و صفاته و عدله و نبوهْْ الانبیاء و الاقرار بما جاء به النبی و امامهْْ الائمهْْ و المعاد» (فاضل مقداد، شرح النافع یوم الحشر ، 3)؛
کلام دانشی است که در آن از توحید باری تعالی و دیگر صفات و افعالش و نبوت انبیا و اقرار به هر آنچه پیامبر آورده است و امامت ائمه و معاد بحث می‌‌شود».
صاعد بریدی، لاهیجی، قطب شیرازی، فاضل مقداد و برخی دیگر کوشیده‌اند همة مباحث و مسائل علم کلام را به بحث از ذات و افعال باری تعالی بازگردانند، و تعاریف آنان به ویژه تعریف فاضل مقداد ـ با افزودن عبارت «بحث از ما جاء به النبی» ـ شامل بحث از همة عقاید می‌شود، و به همین دلیل از دیگر تعاریفی که تنها بحث از اصول عقاید را وظیفة علم کلام می‌داند متمایزند؛
15. عضدالدین ایجی متکلم اشعری مذهب سدة هشتم, علم کلام را این‌گونه تعریف
کرده است:
«هو علم یقتدر معه علی اثبات العقائد الدینیهْْ بایراد الحجج و دفع الشبه والمراد بالعقائد ما یقصد به نفس الاعتقاد دون العمل و بالدینیهْْ المنسوبهْْ إلی دین محمد صلی الله تعالی علیه وسلم فإن الخصم و إن خطأناه لانخرجه من علماء الکلام» (ایجی، المواقف،7)؛ «کلام علمی است
که به واسطة آن انسان با اقامة استدلال و دفع شبهات بر اثبات عقاید دینی توانمند می‌گردد.
مقصود از عقاید خود اعتقادات است نه اعمال, و مقصود از دینی, منسوب به حضرت محمد? است. بنابراین گرچه ما مخالفان را تخطئه می‌کنیم ولی با این حال آنان از زمرة متکلمان
خارج نمی‌شوند».
در این تعریف به موضوع و هدف علم کلام یعنی عقاید دینی و اثبات آنها و شیوة بحث کلامی یعنی اقامة استدلال و دفع شبهه اشاره شده است، و امتیاز آن در قید اخیر است؛ زیرا دلیل و حجت را به دلیل عقلی اختصاص نداده است.
روشن است که ایجی با تفسیر عقاید دینی به منسوب به دین محمد?، عقاید دیگر فرق اسلامی را جزو علم کلام می‌داند، ولی علم عقاید متدینان غیرمسلمان را خیر.
جرجانی شارح مواقف، قید «علی الغیر و الزامه ایاها» را به واژة اثبات افزوده است (جرجانی، شرح المواقف، 1/34). تهانوی(زنده در سال1158) در کشاف اصطلاحات الفنون تعریف یاد شده را با افزودن قید «برای غیر» به واژة «اثبات» آورده است. ولی گفتنی است که آن را به ایجی نسبت داده‌اند نه جرجانی(تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، 23-22).
جرجانی بر آن است که مراد از علم معنای اعم آن یا مطلق تصدیق است. بنابراین تعریفْ شامل عقاید باطله و ادلة آنها نیز می‌شود، و به کار بردن دو واژة «اقتدار» به معنای قدرت تام و «معیت» که مفید مصاحبت دایمی است موجب می‌شود تعریف بر علم به تمام عقاید و تمام ادله‌ای که اثبات این عقاید و رد شبهات متوقف بر آنهاست منطبق شود؛ زیرا تا چنین علمی حاصل نباشد اثبات عقاید ممکن نخواهد بود. نیز استفاده از واژة «اثبات عقاید» به جای «تحصیل عقاید» اشاره به آن دارد که فایدة علم کلام تنها اثبات برای غیر است، وگرنه عقاید برای آنکه موثق و مورد اعتماد باشد باید از شرع اخذ شود، هرچند از مستقلات عقلی باشد. همچنین نمی‌توان اثبات را به معنای تحصیل و اکتساب دانست؛ زیرا در این صورت لازم می‌آید که علم به عقاید خارج از علم کلام باشد وثمرة آن به شمار آید و این واضح البطلان است؛ و دینی را به معنای «منسوب به دین محمد?» دانستن برای آن است که عقاید صحیح و سقیم را شامل شود؛ زیرا گرچه عقاید معتزله خطاست این باعث نمی‌شود که آنان از متکلمان به شمار نیایند و علمی که با آن بر اثبات عقاید باطلشان قدرت می‌یابند کلام نامیده نشود(ایجی، شرح المواقف، 1/ 38-35).
این در حالی است که تفتازانی عقیده دارد معنای «اثبات عقاید» تحصیل و اکتساب عقاید است؛ به گونه‌ای که موجب رهایی از تقلید و حصول تحقیق باشد (تفتازانی، شرح المقاصد، 1/166). شاید تفتازانی بر خلاف جرجانی بین اکتساب عقاید و علم به عقاید تفاوتی قایل نبوده است؛ زیرا
ـ چنان‌‌که خواهد آمد ـ در تعریفی که خودش از علم کلام ارائه داده است، علم کلام را به «علم به عقاید» تعریف کرده است.[1]
به کار بردن واژة اقتدار همراه واژه علم اشاره به آن دارد که مقصود ایجی از شناخت, ملکة آن بوده نه شناخت بالفعل (ر.ک: شرح المقاصد، 1 /166ـ165).
شأن کلام را ابطال یا اثبات دانستن، به ویژه افزودن قید «برای غیر» می‌تواند تأکیدی بر هویت دفاعی این علم باشد.[2]
ولی برخی متکلمان معتقدند وظیفة علم کلام را نمی‌توان تنها دفاع از عقایدی دانست که از شرع گرفته می‌شوند؛ زیرا از یک سوی، بعضی عقاید از نظر رتبه بر ثبوت شرع مقدم‌اند، و از سوی دیگر صرف اخذ از شرع، تقلید در عقاید است و مجوز شرعی ندارد (ر.ک: شوارق الالهام، 3). لاهیجی بر ثمرة علم کلام یعنی اثبات عقاید برای غیر و هویت دفاعی آن تصریح می‌کند و معتقد است که اعتبار عقایدی که از ادلة کلامی به دست
____________________________
[1] . به نظر می‌رسد تفتازانی برخلاف جرجانی بین اکتساب عقاید و علم به عقاید تفاوتی قایل نبوده است؛ زیرا چنان‌که خواهد آمد در تعریفی که خود ش از علم کلام ارائه می‌کند آن را علم به عقاید می‌داند.
[2] . گذشته از آن، تصریح جرجانی بر لزوم اخذ عقاید از شرع آشکارا اعلام هویت دفاعی علم کلام است.
می‌آیند از آن جهت نیست که از این ادله به دست آمده‌اند(همان).
____________________________
16. میر سید شریف جرجانی(816 ق) در کتاب التعریفات سه تعریف برای علم کلام ارائه داده است (الجرجانی، التعریفات، 236):
الف) «علم یبحث فیه عن ذات الله تعالی و صفاته و أحوال الممکنات من المبدأ و المعاد علی قانون الاسلام و القید الاخیر لإخراج العلم الالهی للفلاسفهْْ»؛ یعنی علمی که از ذات و صفات خداوند متعال و احوال ممکنات مانند مبدأ و معاد بر طبق قانون اسلام بحث می‌کند، و قید اخیر برای خارج کردن علم فلسفه است؛
ب) «علم باحث عن أمور یعلم منها المعاد و ما یتعلق به من الجنهْْ و النار و الصراط و المیزان و الثواب و العقاب»؛ علم ناظر به اموری که معاد و متعلقات آن مانند بهشت، دوزخ، صراط، میزان، ثواب و عقاب را معلوم می‌سازد؛
ج) «و قیل الکلام هو العلم بالقواعد الشرعیهْْ الاعتقادیهْْ المکتسبهْْ عن الأدلهْْ»؛ و گفته‌اند کلام علم به قواعد شرعی اعتقادی است که از طریق ادله به دست می آید.
بیان اخیر در تعریف ابوحیان توحیدی و بریدی آمده، و تعریف نخست نیز همان بیان شیخ طوسی و سمرقندی است؛
17. سعدالدین تفتازانی(791 ق) متکلم اشعری‌مذهب در کتاب شرح المقاصد علم کلام را این گونه تعریف می‌کند:
«الکلام هو العلم بالعقائد الدینیهْْ عن الأدلهْْ الیقینیهْْ» (ص163)؛
یا «أنه العلم بالقواعد الشرعیهْْ الاعتقادیهْْ المکتسب من ادلتها الیقینیهْْ» (ص 165)؛ یعنی علم کلام عبارت است از علم به قواعد شرعی اعتقادی که از طریق ادلة یقینی به دست می آید.
مقصود تفتازانی ازاندیشه های دینی عقایدی است که به دین اسلام منسوب است، خواه این عقاید متوقف بر شریعت باشد و خواه نباشد؛ خواه واقعاً جزو دین باشد مانند کلام اشاعره، خواه نباشد مانند کلام مخالفان. تعریف تفتازانی، هم شناخت بالفعل به همة اندیشه‌های دینی از طریق ادلة یقینی را دربر می‌گیرد و هم ملکة شناخت به همة آنها را. وی نقطة قوت تعریف خود را جامع و مانع بودن آن می‌داند؛ زیرا از یک سوی، شامل شناخت صحابه از اندیشه‌های دینی می‌شود، و از سوی دیگر، علم خداوند و پیامبر اعظم? به عقاید و همچنین اعتقاد تقلیدی را از تعریف خارج می‌سازد (شرح‌المقاصد، 1/165).
در این تعریف نیز موضوع علم کلام قواعد شرعی اعتقادی و شیوة بحث در ادلة یقینی معرفی شده است؛ ولی مقید ساختن ادلة علم کلام به ادلة یقینی نه‌تنها با سیرة متکلمان در تاریخ این علم مطابقت ندارد ـ زیرا بسیاری از ادلة آنان الزامی یا اقناعی است نه برهانی و یقینی ـ بلکه لازمة قید مزبور این است که متکلم نتواند از ظواهر کتاب و سنت، یعنی ادلة‌ نقلی، بهره ببرد، براین اساس تنها باید از برهان(دلایل یقینی) استفاده کند، و این راهی است که برای ایفای رسالت متکلمان در همة زمینه‌ها امکان‌پذیر نیست.
در مقایسة تعریف ایجی با تفتازانی می‌توان گفت: بنابر تعریف المواقف، بخشی از مباحث مانند جواهر و اعراض که در متون کلامی مطرح می‌گردد داخل در تعریف علم کلام خواهد بود؛ زیرا این‌گونه مباحث در قدرت و توانایی متکلم بر اثبات عقاید دینی مؤثرند، ولی بنابر تعریف مقاصد از دایرة علم کلام بیرون می‌مانند؛ زیرا از جمله قواعد و مسائل دینی به شمار نمی‌روند (ر.ک: لاهیجی، شوارق الالهام، 5)؛
18. عبدالرحمن بن خلدون( 808 ق) مورخ مشهور، علم کلام را این‌گونه تعریف کرده است:
«هو علم یتضمن الحجاج عن العقائد الایمانیهْْ بالأدلهْْ العقلیهْْ و الرد علی المبتدعهْْ المنحرفین فی الاعتقادات عن مذاهب السلف و أهل السنهْْ»؛[1] کلام علمی است که شامل اثبات عقاید ایمانی به وسیلة ادلة عقلی و رد بدعت‌آوران گمراه از عقاید مذهب سلف و اهل سنت است.
چنان‌که روشن است، در این تعریف غایت، موضوع و روش علم کلام مطرح شده است، ولی قیدی که ابن خلدون در آخر تعریف افزوده، یعنی «رد انحراف از روش‌های اهل سنت در
____________________________
[1] . ابن‌خلدون، مقدمه، دارالکتب العلمیهْْ، لبنان، بیروت، الباب السادس، الفصل العاشر، ص 363؛ همان،چاپ منشورات مؤسسهْْ الاعلمی للمطبوعات، لبنان، بیروت، ]بی‌تا[، ص 405؛ همان، مصر، چاپ المکتبهْْ التحجاریهْْ الکبری، ص 448.
____________________________
اعتقادات» موجب شده است این تعریف جامع نباشد و فقط به مذهب کلامی خاصی نظر داشته باشد. بنابر مبنای تفتازانی در تقسیم علم کلام به کلام متقدمان و کلام متأخران، می‌توان گفت ابن خلدون در مقامِ تعریفِ کلام اشاعرة متقدم بوده است؛
19. علاء‌الدین علی بن محمد قوشچی(879 ق) و متکلم اشعری و شارح کتاب تجرید الاعتقاد محقق طوسی، کلام را علم به احوال مبدأ و معاد می‌داند، و آن را اعم از علم به اموری می‌شمارد که عقل به تنهایی قادر به کشف آنهاست و علم به اموری که عقل برای کشف آنها به معلم(وحی) نیاز دارد، تا هر دو قسم کلام عقلی و کلام نقلی یا وحیانی را دربرگیرد (شرح تجرید الاعتقاد، 1/ 4).
بیان قوشجی همان بیان ابوحیان توحیدی است؛
20. شمس‌الدین محمد بن ابی جمهور احسایی، از متکلمان نامدار شیعه در اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهم در کتاب التحفهْْ الکلامیهْْ علم کلام را چنین تعریف کرده است:
«کلامی که تحصیل آن بر همة متکلمان واجب است، علمی است که بر تصحیح عقاید دینی و اقامة برهان بر آنها مشتمل است. همان‌گونه که در تألیفات بزرگان پیشین آمده است؛ بزرگانی که هدفشان رساندن مقاصد دینی به فهم و درک طالبان علم است»؛ (احسایی، « التحفهْْ الکلامیهْْ»، نشریة تخصصی کلام، سال دوم، شماره 9- 8)؛
21. عبد الرزاق لاهیجی(1072 ق) متکلم نامدار شیعی در کتاب شوارق الالهام پس از بررسی تعاریف ایجی و تفتازانی می‌گوید: بهتر است در تعریف علم کلام بگوییم:
«صناعهْْ نظریهْْ یقتدر بها علی اثبات العقاید الدینیهْْ»؛ یعنی کلام صناعت نظری است که به واسطه آن می‌‌توان عقاید دینی را اثبات نمود(1/ 5).
وی در کتاب گرانسنگ گوهر مراد کلام را به کلام متقدمان و متأخران تقسیم می‌کند، و کلام متقدمان را چنین تعریف می‌کند: «صناعتی است که به انسان قدرت می‌دهد با تشکیل استدلال ازمقدمات مسلمه و مشهوره در میان اهل شرایع، از عقاید دینی محافظت کند؛ خواه آن مقدمات به بدیهیات منتهی شود و خواه منتهی نشود» (ص42)؛
22. شهید مطهری در تعریف علم کلام گفته است: «علم کلام علمی است که دربارة عقاید
اسلامی، یعنی آنچه از نظر اسلام باید بدان معتقد بود و ایمان داشت، بحث می‌کند؛ به این نحو که آنها را توضیح می‌دهد و دربارة آنها استدلال می‌کند و از آنها دفاع می‌نماید» ( آشنایی با علوم اسلامی، بخش کلام، درس اول). وی در جای دیگر می‌گوید: «در تعریف علم کلام اسلامی کافی است که بگوییم: علمی است که دربارة اصول دین اسلام بحث می‌کند؛ به این نحو که چه چیزی از اصول دین است و چگونه و با چه دلیلی اثبات می‌شود و جواب شکوک و شبهاتی که در مورد آن وارد می‌شود چیست؟» (مطهری، مجموعه آثار، 3 / 62-58 ؛ آشنایی با علوم اسلامی، بخش کلام، درس 2).
مقایسة تعاریف علم کلام
در مقام مقایسه، روش‌های گوناگونی برای دسته‌بندی تعاریف علم کلام وجود دارد. برخی بر اساس تمایز تعاریف به حسب موضوع و هدف، آنها را به تعاریف موضوعی و غایی تقسیم می‌کنند. پاره‌ای نیز آنها را به دو تصویر عمده از علم کلام به منزلة علم ابزاری یا معرفتی ارجاع می‌دهند. همچنین می‌توان روش، یعنی عقلی یا نقلی بودن را ملاک تقسیم بندی تعاریف قرار داد. برخی نیز مانند تفتازانی و لاهیجی، چنان‌که گذشت، علم کلام را به کلام قدما و کلام متأخران تقسیم کرده‌اند؛ گرچه تعاریف آنان از کلام متقدمان و متأخران تنها در عنوان با هم مشترک است؛ اما با توجه به تحولات و تطورات عمدة علم کلام در تاریخ فرهنگ اسلامی به نظر می‌رسد این دو دانشمند در بیان مقام معرفی علم کلام بهترین روش را برگزیده‌اند. از این روی، پرداختن به این دو تعریف در ارزیابی تعاریف دیگر سودمند خواهد بود.
تفتازانی در شرح کلام شیخ نجم‌الدین، پس از آنکه احکام شرعی را به احکام عملی(فرعی) و احکام اعتقادی(اصلی) تقسیم می‌کند وعلم ناظر به احکام عملی را علم شرایع واحکام، علم ناظر به مسائل اعتقادی را علم توحید و صفات می‌نامد، به بیان منشأ تاریخی تدوین علم کلام می‌پردازد و می‌نویسد: «اصحاب پیامبر و تابعین آنها به خاطر هم‌صحبتی با پیامبر یا نزدیک بودن به زمان آن حضرت، و کمیِ اختلافات و امکان رجوع به پیامبر یا افراد موثق، از تدوین و مرتب کردن ابواب و فصول و تقریر مباحث فرعی و اصلی این دو علم بی‌نیاز بودند؛ ولی بعد از ایجاد فتنه بین مسلمانان و طغیان علیه ائمة دین و ظهور اختلاف آرا و گرایش به بدعت و آرای باطل و کثرت جریانات و رجوع به دانشمندان در امور مهم، مسلمانان به تفکر، استدلال، اجتهاد و استنباط، فراهم آوردن قواعد و اصول، مرتب کردن ابواب و فصول، تکثیر مسائل با ادلة آنها، ایراد شبهه‌ها و پاسخ به آنها، تعیین و تبیین اصطلاحات و تبیین مذاهب و اختلافات پرداختند و آنچه را مفیدِ شناخت احکام عملی از ادلة تفصیلی بود فقه نامیدند و شناخت اجمالی احوال ادله را در افادة احکام اصول فقه، و شناخت عقاید از ادله را کلام نام گذاشتند». وی سپس به وجه تسمیة این علم می‌پردازد. بعضی از وجوهی که هویت علم کلام را در ابتدای پیدایش آن تبیین می‌کنند، عبارت‌اند از:
1. این علم موجب قدرت یافتن بر کلام در تحقیق عقاید شرعی و الزام خصم می‌شد؛
2. این علم با مباحثه و دَوَران کلام از دو طرف شکل می‌گرفت و تحقق می‌یافت، در حالی که علوم دیگر با تأمل و مطالعه کتاب‌ها متحقق می‌شدند؛
3. نیاز به کلام با مخالفان و رد آنان دراین علم بیشتر بود؛
4. ابتنای این علم بر ادلة قطعی که غالباً با ادله سمعی تأیید می‌شوند موجب تأثیر بیشتر این علم در قیاس با علوم دیگر در قلب است. به همین سبب، این علم را «کلام» که مشتق از «کلم» به معنای جرح است نام گذاشتند.
تفتازانی این علم را کلام قدما می‌نامد، (شرح العقائد النسفیهْْ، 10؛ ر.ک: شرح المقاصد، 1/ 164) و می‌نویسد: بیشترین اختلافات این علم به اندیشه‌های فرق اسلامی، به‌ویژه معتزله بازمی‌گشت.
تصویری که این سخنان از علم کلام ارائه می‌کند از یک سو نشان می‌دهد تعریف تفتازانی از کلام قدما تنها ناظر به کلام اشاعره است، و از سوی دیگر، از اعتقاد تفتازانی به هویت صناعی(فنی)، آلی، دفاعی، و اثباتی کلام قدما حکایت دارد.
وی سپس به تحول علم کلام اشاره می‌کند و می‌گوید: پس از آن متکلمان در علم کلام فرو رفتند و در بسیاری از اصول و قواعد مقلد فلاسفه شدند. گروهی از متکلمان نیز کوشیدند تا قواعد و اصول فلسفی را که مخالف شریعت است ابطال کنند، و به همین سبب بسیاری از مطالب فلسفی را با کلام درآمیختند. این کار تا آنجا ادامه یافت که قسمت اعظم طبیعیات و الهیات و ریاضیات فلسفه وارد علم کلام شد؛ به گونه‌ای که اگر این علم سمعیات را در خود نداشت، از فلسفه قابل تمییز نبود. تفتازانی این علم را کلام متأخران می‌نامد (شرح العقائد النسفیهْْ، 12-11).
تفتازانی با توجه به کلام اشاعره(کلام متقدمان) کلام متأخران را به دلیل اشتمال بر نقد دیدگاه‌های فلاسفة یونان از جهت مسائل، روش و مبانی بسیار شبیه فلسفه می‌داند. وی کلام متقدمان را علمی معرفی می‌کند که بیشتر مباحث آن را مسائل مورد اختلاف اشاعره با دیگر فرق اسلامی به ویژه معتزله تشکیل داده است؛ زیرا، به عقیدة وی، معتزله نخستین فرقه‌ای بودند که قواعدی مخالف با ظاهر کتاب و سنت و عقاید اصحاب، بنیان‌ گذاردند. بر این مبنا می‌‌توان گفت ابن خلدون نیز در مقام تعریفِ کلامِ متقدمان بوده است.
تفتازانی معتقد است پس از آنکه عقل‌گرایی و آرای فیلسوفان یونان بر اثر ترجمة متون فلسفی به زبان عربی در جهان اسلام ریشه دوانید و مسئلة تعارض اندیشه‌های فلسفی با تعالیم دینی مطرح شد، متکلمان به نقد و بررسی آنها پرداختند و بدین ترتیب علم کلام را با بسیاری از مطالب فلسفی درآمیختند. بدین ترتیب بیشترِ طبیعیات و الهیات فلسفه و ریاضیات به گونه‌ای با کلام ممزوج شد که اگر مشتمل بر آیات و روایات نبود تفکیک آن از فلسفه امکان‌پذیر نمی‌نمود. او فلسفه این قسم را کلام متأخران می‌نامد (تفتازانی، شرح العقاید النسفیهْْ، 12).
از آنچه گذشت روشن می‌‌شود که تفتازانی کلام متقدمان و متأخران را از جهت وظیفة دفاع از عقاید دینی و اشتمال بر نقد آرای مخالفان مشترک می‌شمرد و تفاوت آنها را تنها در نوع اندیشه‌های مخالف می‌داند. کلام متقدمان عقاید دیگر فرق اسلامی را ابطال می‌کند، در حالی که کلام متأخران به نقد اندیشه‌های برون‌دینی می‌پردازد. البته این تفاوت مستلزم تفاوت د ر مسائل و روش نیز هست.
اما تمایز بین کلام متقدمان و متأخران در نظر لاهیجی، تمایز بین دو نظام کاملاً متفاوت است. وی کلام متقدمان را در موضوع، دلایل، روش و فایده مغایر با فلسفه می‌داند. در کلام متقدمان برای اثبات اندیشه‌های دینی از مقدمات مسلمه و مشهوره استفاده می‌‌شود، خواه به بدیهیات منتهی شود، خواه نشود؛ در حالی که موضوع فلسفه موجودات خارجی است نه اعتقادات شرعی، و ادلة فلسفی از یقینیات منتهی به بدیهیات تشکیل می‌شود، و غایت فلسفه کمال قوة نظری است نه حفظ اعتقادات دینی. اما کلام متأخران در موضوع و غایت با فلسفه مشترک، و در مبادی و مقدمات ادله و قیاسات مغایر با آن است (لاهیجی، گوهر مراد، 42-41). ولی آنچه لاهیجی کلام متقدمان می‌خواند نزد بسیاری از متأخران، مانند ابن خلدون، ابن ابی جمهور احسائی، و استاد مطهری نیز دیده می‌‌شود. همان‌گونه که کلام متأخران نزد عده‌ای از متقدمان مانند ابوحیان توحیدی و شیخ طوسی نیز وجود دارد؛ زیرا لاهیجی هویت کلام متأخران را معرفتی می‌داند ولی کلام متقدمان را ابزار دفاع از عقاید معرفی می‌کند.
لاهیجی در موضوع، ادله، فواید و اهدافْ بین کلام متقدمان و فلسفه هیچ شباهتی نمی‌بیند؛ زیرا موضوع فلسفه مطلق وجود است و روش تحقیق مسائلش برهان و هدف از آن کسب معرفت و کمال قوه نظری می‌باشد، در حالی که موضوع علم کلام اندیشه‌های دینی‌ است، هدف آن دفاع از اندیشه‌های دینی اسلامی در برابر ادیان دیگر یا دفاع از اندیشه‌های یکی از مذاهب اسلامی در برابر دیگر مذاهب است، و روش آن استفاده از مسلمات و مشهورات و قیاس جدلی (لاهیجی، گوهر مراد،42). روشن است که این صناعت نمی‌تواند وسیلة تحصیل معرفت باشد.
ارائة هویت آلی و دفاعی علم کلام در برابر هویت معرفت‌زای فلسفه در عبارت لاهیجی مشهود است. وی معتقد است پس از آن تحول و تطوری در علم کلام پدید آمد که به پدید آمدن کلام متأخران انجامید. اندک اندک متکلمان از راه و روش صحیح در تحصیل عقاید که همان تأمل و تفکر و رجوع به اصحاب خاص و تابعین ائمه بود دست برداشتند. آنان کلام ملفوظ را به رشتة تحریر درآوردند و از وظیفة دفاع از عقاید دینی پای فراتر نهاده، کوشیدند اصول و قواعد شرعی را با ادله‌ای که از مقدمات مشهوره و مسلمه تشکیل می‌شد استنباط کنند. به عبارت دیگر، ایشان علم کلام را وسیلة تحصیل معرفت کردند و به آن هویت معرفتی بخشیدند. وی به شدت این رویه را محکوم کرده، می‌نویسد: « و این اندیشه‌ای است از صحت و استقامت به غایت دور؛ چه، اعتماد بر شهرت و تسلیم در مقدماتِ دلیل, رجوع به تقلید است. بلکه، اکتفا به تقلید محض به سلامت نزدیک‌تر و از فتنه ]و[ ضلالت دورتر. این طریقه در اسلام بدین سبب شیوع یافت که مردم ائمة دین را، که خدای تعالی به جهت هدایت عباد و محافظت بلاد اختیار نموده، ضایع و مهمل گذاشته، نصرت و پیروی خلفای جور و ائمة ضلال نمودند، و این مسلطین جائر به سبب جهلی که داشتند در تمشیت امور خود محتاج شدند به تربیت این طبقة علما، که در حقیقت جهال و ارباب ضلال‌اند و به حمایت ایشان این طریقه مسلم اهل اسلام گشت؛ و این کلام متأخرین است و این صناعتی است که قسیم حکمت است و با حکمت در موضوع و غایت مشارک و در مبادی و مقدمات ادله و قیاسات مخالف]است[» (همان،43-42).
از عاملی که لاهیجی برای پیدایش کلام متأخران معرفی می‌کند برمی‌آید که وی کلام معتزله را کلام متأخران می‌داند؛ علمی که در موضوع با فلسفه مشترک است، ولی مقدمات ادله‌اش را مسلمات و مشهورات تشکیل می‌دهد.
وی سپس کلام متأخران را این‌گونه تعریف می‌کند: «علمی است به احوال موجودات بر نهج قوانین شرع».
معتقدان به هویت دفاعی علم کلام بر صناعت بودن آن تأکید ورزیده‌اند؛ ولی بعضی از آنان صناعت را به معنای توانایی، و در مقابل هویت علمی به کار برده‌اند که البته اینان به علم کلام در ابتدای پیدایش آن نظر داشته‌اند. هویت مهارتی علم کلام را در آغاز حیاتش می‌توان از برخی وجوه تسمیه که تفتازانی برای علم کلام بر می‌شمارد استنباط کرد؛[1] در صورتی که بعضی دیگر مانند احسائی صناعت را با قید علمی به کار برده‌اند. در نظر گروه اول، علم کلام دانشی نظری نخواهد بود، بلکه مانند فنون دیگر مهارتی عملی است که انسان برای دفاع از عقاید دینی کسب می‌کند. اما
____________________________
[1]. بعضی از آن وجوه تسمیه عبارت‌اند از:
ـ این علم موجب قدرت یافتن بر کلام درتحقیق عقاید شرعی و الزام خصم می‌شد؛
ـ این علم با مباحثه و ادارة کلام از دو طرف شکل می‌گرفت و تحقق می‌یافت، در حالی که علوم دیگر با تأمل و مطالعه کتاب‌ها متحقق می‌شدند؛
ـ پراختلاف‌ترین و نزاع ‌انگیزترین علوم بود، به دلیل، همین نیاز به کلام با مخالفان و رد آنان در این علم بیشتر بود (ر.ک: تفتازانی، شرح العقائد النسفیهْْ، ص10).در نظر گروه دوم، کلام افزون بر حیثیت مهارتی حیثیت معرفتی نیز دارد؛ یعنی گرچه کلام مهارت و ابزار دفاع از عقاید دینی است، ابزاری علمی و معرفتی به شمار می‌آید. چنان‌که منطق علمی ابزاری است. برای اشاره به همین مطلب است که ابن ابی‌جمهور احسائی تعبیر صناعت را با قید علمی آورده است. گفتنی است تعریف غایی کلام و علمی دفاعی دانستن آن اقتضا می‌‌کند که همة تعالیم شریعت اعم از باورهای ناظر به هستی، ارزش‌ها و احکام فقهی را در حیطة دانش کلام بدانیم؛ چنان‌که مسئلة امر به معروف و نهی از منکر در کلام معتزلی و شیعی وارد شده است. این مسئلة برتری تعریف فارابی را بر تعاریف دیگری که ناشی از اعتقاد به هویت دفاعی علم کلام‌اند را نشان می‌دهد؛ زیرا فارابی دفاع از اعمال مأمورٌ به را نیز وظیفة علم کلام می‌داند.
به نظر می‌رسد یکی از علل اختلاف تعاریف یا باورها دربارة علم کلام، حصر توجه به مقطع خاصی از تاریخ اندیشه‌های کلامی یا حصر نظر به متون خاصی از منابع کلام اسلامی است.
فارابی با ذکر قید «التی صرح بها واضع الملهْْ» اولاً، مسائل کلام را تعالیم دینی خاص معرفی می‌کند و ثانیاً، عقاید دینی صریح را در زبان شارع مقدس متعلق کلام می‌داند نه باورهای رایج مسلمانان را به طور کلی.
تفتازانی و ابن خلدون عقاید دینی را به صورت اندیشه‌های فرقه‌ای خاص معرفی کرده‌اند
و این علم را از شکل کلام اسلامی به صورت کلام فرقه‌ای خاص از اسلام درآورده‌اند. البته
ابن‌خلدون با تعبیر «رد عقاید منحرفین» عقاید دیگر فرق را نیز جزو مسائل علم کلام دانسته است.
در بیان شیخ صدوق و شیخ مفید تنها رد عقیدة مخالفان و طرد باطل، کانون توجه واقع شده، ولی فارابی وظیفة دفاع از افعال شرعی را نیز بر آن افزوده است. احسایی به تصحیح اعتقاد دینی اشاره کرده و استاد مطهری نیز این وظیفه را مد نظر داشته است. در حالی که بی‌شک هر سه وظیفه برعهدة علم کلام است.
در تعاریفی که عقاید دینی را موضوع علم کلام معرفی کرده‌اند، یا اثبات آنها و رد عقاید مخالف را وظیفة علم کلام دانسته‌اند، و در نتیجه، تصویر دفاعی از دانش کلام ارائه می‌دهند پرسش‌هایی قابل طرح است که آن تعاریف عموماً آنها را بی‌پاسخ گذاشته‌اند:
1. آیا عقاید دینی مشترک بین ادیان مختلف مراد است یا تعالیم دین اسلام یا مذهبی خاص؟ آیا علم دفاع از عقاید مسیحیت نیز علم کلام است؟ برای مثال آیا قید «اسلامی» برای کلام در تعریف شهید مطهری توضیحی است یا احترازی؟
2. آیا عقاید دینی ناب مراد است یا عقاید متدینان؟ در این صورت ملاک اندیشة دینی وغیر دینی چیست؟ اندیشة دینی ناب و غیرناب کدام است؟ اعتقاد به صفات زاید بر ذات اندیشة دینی است یا صفات عین ذات و یا نفی صفات؟ اعتقاد به معاد جسمانی با بدن دنیوی اندیشة ناب است یا اعتقاد به معاد جسمانی با بدن مثالی آن‌گونه که ملاصدرا تصویر می‌کند؟ اعتقاد به تنصیص بر امامتْ اندیشه دینی است یا اعتقاد به عدم تنصیص؟
3. از دفاع می‌توان اثبات، تقویت، توجیه، تبیین و تفسیر را اراده کرد. مقصود متکلمان
کدام است؟
4. مقصود از اثبات در تعاریف، توجیه واثبات معقولیت آنهاست یا اثبات تطابق نفس‌الامری و یا اعم از این دو؛ یعنی نشان دادن اینکه اعتقاد داشتن به گزاره‌های دینی یا مذهبی از لحاظ معرفت‌شناختی خردپسند، واز دیدگاه اخلاقی درست است؟ و طبعاً مقصود از ابطال نیز به همین ترتیب کانون پرسش واقع می‌شود؟ به عبارت دیگر مراد از اثبات اندیشه‌های دینی نشان دادن عقلانیت آنهاست به گونه‌ای که مورد تسلیم و تصدیق مخاطبان قرار گیرد یا نشان دادن مطابقت با واقع؟ آنان که هویت دفاعی به کلام می‌دهند هر دو را می‌توانند اراده کنند.
5. آیا دفاع و اثبات همة باورهای دینی اعم از توصیفی و ارزشی بر عهدة علم کلام است؟ اگر پاسخ منفی است، چرا در کتب کلامی از امر به معروف و نهی از منکر بحث می‌شود؟ و اگر مانند فارابی به این پرسش پاسخ مثبت می‌دهیم چرا تنها از امر به معروف بحث شده است؟ چرا دیگر متکلمان باورهای ارزشی را ذکر نکرده‌اند؟ اگر برخی تعالیم و باورهای ارزشی دینی در مقطع خاص تاریخی به چالش کشیده شده، آیا وظیفة دفاع از آنها بر عهدة علم کلام است یا علمی دیگر؟ زیرا تعریف غایی کلام و آن را علم دفاعی دانستن اقتضا می‌کند که همة تعالیم شریعت اعم از باورهای ناظر به هستی و باورهای ارزشی را در حیطة آن بدانیم.
نتیجه‌گیری
برای ارائة تعریفی جامع و مانع از علم کلام ابتدا این پرسش مطرح می‌‌شود که اساساً انگیزة جداسازی علوم از یکدیگر چه بوده است؟ از یک سوی، مسائل قابل شناخت بی‌شمار است و در این میان بعضی از مسائل در ارتباط تنگاتنگ با بعضی دیگر قرار دارند؛ به گونه‌ای که فراگیری بعضی از معلومات بر بعضی دیگر متوقف است، ولی برخی مسائل دور و بیگانه از هم‌اند و چندان ارتباطی با هم ندارند. از سوی دیگر، آموختن همة مسائل برای هر دانش‌پژوهی ممکن نیست، و به فرض ممکن بودن، همگان چنین انگیزه‌ای ندارند. به همین دلیل، دانشمندان از دیرباز درصدد برآمده‌اند که از سویی مسائل مرتبط و متناسب را دسته‌بندی کنند و دانش‌ها و علوم خاص را مشخص سازند، و از سوی دیگر، علوم مختلف را طبقه‌بندی کنند، و نیاز هر علمی را به علم دیگر روشن سازند. یکی از نمونه‌های این تقسیم بندی‌ها تقسیم علوم به عملی و نظری و تقسیم علوم نظری به الهیات، طبیعیات و ریاضیات، و تقسیم علوم عملی به علم اخلاق، تدبیر منزل و سیاست است؛ و چنان‌که پیش‌تر اشاره شد، معیارهای مختلفی برای دسته‌بندی مسائل مرتبط و متناسب می‌‌توان در نظر گرفت؛ مانند اسلوب و روش تحقیق، هدف و غایت یا موضوع واحد.
روشن است که اگر معیار موضوع واحد برای این دسته‌بندی انتخاب شود، مسائلی که گرد هم می‌آیند تا علم واحدی را تشکیل دهند تناسب بیشتر و بهتری با هم خواهند داشت؛ زیرا موضوع یک علم عنوان جامعی است که بین موضوعات مسائل در نظر گرفته می‌‌شود، و بر اساس آن، علم به معنای مجموعة مسائل مرتبط و متناسب پدید می‌آید. عنوان جامع گاهی یک مفهوم کلی است که موضوعات آن مسائل افراد و مصادیقی از آن هستند و گاهی یک کل است که موضوعات مسائل اجزای آن هستند.
بنابراین هنگامی که هنوز مجموعه‌ای از مسائل به نام خاصی شهرت نیافته‌اند و ما در مقام دسته‌بندی و نامگذاری علوم هستیم می‌توانیم با در نظر گرفتن موضوع، غرض یا روش خاصی مسائل متناسبی را گرد هم جمع‌آوری کنیم، و نام خاصی بر آن بگذاریم. در این صورت ورود و خروج مسائل از آن علم در گرو ملاک دسته‌بندی‌ای خواهد بود که برگزیده‌ایم، و همان‌طور که پیش‌تر اشاره شد، اگر از ملاک موضوع واحد استفاده کنیم مسائل گردآوری شده تناسب بیشتری با هم خواهند داشت.
اما در صورتی که فعلاً در صدد باشیم سلسله مسائل مختلفی را که دانشمندان با انگیزه یا انگیزه‌های خاصی طی قرون متمادی مطرح کرده‌اند یک علم خاص تلقی، و سپس آن را تعریف کنیم، نمی‌‌توان انتظار داشت که ضرورتاً بتوان عنوان جامعی را یافت که همة موضوعات آن مسائل را زیر چتر خود درآورد. این همان مسئله‌ای است که در تعریف علم کلام با آن رو‌به‌رو هستیم. اگر فرض کنیم تمام مسائلی را که دانشمندان با انگیزة دفاع از دین یا عقاید دینی ویا تحصیل آنها، و یا برطرف کردن شک از آنها در شرایط علمی و فرهنگی مختلف و در مقابله با مخالفان گوناگون و شبهات آنان مطرح کرده‌اند یا از این به بعد مطرح می‌کنند و کلام نامیده شده و می‌شوند علم واحدی تلقی کنیم، و سپس آن را تعریف کنیم، بهترین روش برای تعریفْ آن است که از تمام ملاک‌های ممکن در تقسیم‌بندی علوم بهره‌بگیریم؛ زیرا اگر در تعریف علم کلام به دلیل اعتقاد به عدم وجود موضوع واحد تنها به تعریف غایی بپردازیم و علم کلام را علم دفاع از دین یا اثبات، تبیین ویا تحصیل عقاید دینی بدانیم، در این صورت آیا می‌‌توان ادعا کرد مسائل مربوط به اثبات واجب، توحید و دیگر صفات و افعال واجب، و ضرورت نبوت و معاد، که فلاسفة اسلامی در کتب فلسفی مطرح کرده‌اند، به انگیزة دفاع از دین یا اثبات، تبیین و یا تحصیل عقاید دینی نبوده است؟ و اگر برای آنکه مسائل فلسفی را از تعریف خارج کنیم تنها از ملاک روش تحقیق یا اثبات مسائل کمک بگیریم و کلام را دانشی بدانیم که به انگیزة دفاع از دین یا اعتقادات دینی با روش جدلی بحث می‌کند در این صورت مسائل کلامی اثبات صانع و صفاتش و ضرورت نبوت و معاد از تعریف علم کلام خارج نخواهد شد؟ اگر برای کلام موضوع واحدی قایل باشیم و آن را دانشی بدانیم که از ذات، صفات و افعال خداوند بحث می‌‌کند، آیا در این صورت خداشناسی فلسفی را نیز دربر نخواهد گرفت و بسیاری از مسائلی که پس از اختلاط کلام با فلسفه جزو علم کلام شمرده می‌‌شود از علم کلام خارج نخواهد شد؟ آیا نمی‌‌توان آنچه را امروزه علم کلام نامیده می‌‌شود مجموعه‌ای از چند علم دانست که هر کدام موضوع واحدی دارند، همانند اعتقاد بعضی از دانشمندان معاصر دربارة آنچه امروزه فلسفه نامیده می‌‌شود؟ (ر.ک: مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج1).
منابع
1. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، مقدمه، دارالکتب العلمیهْْ، بیروت،لبنان،]بی‌تا[.
2. احسایی، ابن ابی‌جمهور، «التحفهْْ الکلامیهْْ»، نشریه تخصصی کلام، مؤسسة امام صادق?، قم، سال دوم، شماره 8-9، 1372ش.
3. اصفهانی، محمد حسین، نهایهْْ الدرایهْْ فی شرح الکفایهْْ، قم، مطبعهْْ العلمیهْْ، 1338ش.
4. ایجی، عضدالدین عبدالرحمن بن احمد، شرح المواقف، قم، انتشارات الشریف‌الرضی، ج 1، ]بی‌تا[.
5. بروجردی، حسین، نهایهْْ الاصول، به قلم حسینعلی منتظری نجف‌آبادی، قم، نشر تفکر، 1373ش.
6. بریدی، صاعد بن محمد، الحدود والحقائق، تحقیق الدکتور حسین علی محفوظ، قم، مطبعهْْ الاسلام،1970م.
7. بزدوی، اصول الدین، به نقل از: شرح المصطلحات الکلامیهْْ، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیهْْ، 1415ق.
8. تفتازانی، سعدالدین مسعود بن عمر، شرح المقاصد، قم، منشورات شریف‌الرضی، 1409 ق / 1989 م.
9. ، شرح العقاید النسفیهْْ، تحقیق احمد حجازی السقا، قاهره، مکتبهْْ الکلیات الازهریهْْ، 1408ق/1988م.
10. توحیدی، ابوحیان، ثمرات العلوم، مصر، مطبعهْْ الشرقیهْْ، 1323ق.
11. تهانوی، محمد بن علی، کشاف اصطلاحات الفنون، بیروت، مکتبهْْ ناشرون، ]بی تا[ .
12. جرجانی، السید الشریف، التعریفات، بیروت، عالم الکتب، 1407ق/1987م.
13. ، شرح المواقف، قم، انتشارات الشریف‌الرضی،]بی‌تا[.
14. حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، تصحیح حسن حسن زاده آملی، قم، مؤسسهْْ النشر الاسلامی، 1407ق.
15. شیخ صدوق، محمد بن علی بن بابویه، اعتقادات، ترجمه سید محمد علی حسنی، تهران، انتشارات رضوی، 1371ش.
16. شیرازی، قطب الدین، درهْْ التاج، ج 1، تصحیح سید محمد مشکوهْْ، تهران، انتشارات حکمت، 1369ش.
17. طوسی، ابوجعفر، شرح العبارات المصطلحهْْ، ج2، تحقیق محمد تقی دانش پژوه، مشهد، الذکری الالفیهْْ للشیخ المفید، 1351ش.
18. غزالی، ابوحامد محمد، المنقذ من الضلال، بیروت، دار ومکتبهْْ الهلال، الطبعهْْ الاولی، 1993م.
19. فارابی، ابونصر، احصاء العلوم، تقدیم الدکتور علی بوملحم، بیروت، دار و مکتبهْْ الهلال 1996م.
فاضل مقداد، جمال‌الدین، شرح النافع یوم الحشر، تحقیق دکتر مهدی محقق، تهران، انتشارات موسسه
1. مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل، 1365ش.
2. قوشچی، علاءالدین علی بن محمد، شرح تجرید الاعتقاد، قم، منشورات رضی، ]بی تا[.
3. لاهیجی، عبدالرزاق بن علی بن حسین، شوارق الالهام فی شرح تجرید الکلام، اصفهان، انتشارات مهدوی، ]بی تا[.
4. ، گوهر مراد، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1372ش.
5. لاریجانی، صادق، اقتراح دربارة کلام در روزگار ما، مجله نقد و نظر، سال سوم، شماره 1، زمستان 1375ش.
6. مشکور،محمدجواد، سیرکلام در فرق اسلام،تهران، انتشارات شرق، 1368ش.
7. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، قم، شرکت چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی،1377ش.
8. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، 1370ش.
9. ، اصول فلسفه و روش رئالیسم، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1359 ش.
10.  آشنایی با علوم اسلامی، قم، انتشارات صدرا، 1358ش.
11. مکدرموت، مارتین، اندیشه‌های کلامی شیخ مفید، ترجمه احمد آرام، انتشارات دانشگاه تهران، 1372ش.

تبلیغات