آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۵

چکیده

از مباحث مقدماتی و اساسی برای شناخت هر علم، آگاهی به نام‌ها و اصطلاحات گوناگون آن علم و تاریخچة پیدایش و وجه تسمیة آنهاست، و نیز اینکه مشهورترین نام آن علم چیست و کدام وجه‌تسمیه برای آن مناسب‌تر است. این مقاله با همین رویکرد، نام‌های مختلف علم عقاید را بررسیده و سپس روی مشهورترین نام آن، یعنی «کلام» تمرکز یافته است، و با رویکردی تحقیقی و نقادانه، از تاریخچة پیدایش آن و نیز وجوه مختلف نام‌‌گذاری علم عقاید به «کلام» بحث کرده و سرانجام نظر برگزیده را مطرح ساخته است.

متن

علمِ ناظر به عقاید دینی، در جهان مسیحیت با نام «الاهیات» (Theology) شناخته شده است.در گذر تاریخ اسلام نیز علم و فن ناظر به عقاید دینی به همت مسلمانان شکل گرفت و نام‌های گوناگونی بر آن نهاده شد که هر یک، کاربرد و جایگاهی خاص خود دارد و در بستری از زمان پدید آمده است.
هدف از این نوشتار، بررسی‌ نام‌ها و اصطلاحات گونه‌گون علم عقاید و تاریخچة پیدایش و وجه تسمیة آنهاست، و نیز اینکه مشهورترین نام این علم چیست و کدام وجه تسمیه برای آن مناسب‌تر است.
آنچه مسلم است اینکه، پیدایش نام‌های مختلف این علم، با تاریخچه و اسباب پیدایش آن به منزلة یک علم و فن، و نیز اهداف آن ارتباط وثیقی دارد.
اصطلاحات و نام‌های علم عقاید دینی
علم عقاید، در فرهنگ‌ها و اقوام مختلف، اسم‌های مترادف و متعددی دارد که همگی به علم و فن مربوط به عقاید دینی اشاره دارند. از آن میان، می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:
الف) در زبان یونانی، «اثولوجیا» (معرفت ربوبیات و الاهیات) نام دارد؛
ب) نزد اروپاییان، به «تئولوژی» یا «الاهیات» (Theology) به معنای بحث و گفت‌وگو در بارة خدا (خداشناسی) معروف است؛
ج) در پارسی، به این اسامی آمده است: 1. معارف اسلامی؛ 2. مسائل عقیدتی؛ 3. مسائل بنیادین شریعت؛ 4.عقیده‌شناسی.
نام‌های علم کلام در تاریخ اسلام
از نام‌ها و اصطلاح¬های گوناگون این علم در گذر تاریخ کلام اسلامی،‌ می‌توان به هشت مورد
اشاره کرد:
1. فقه اکبر: گروهی معتقدند این اسم، نخستین نامی بود که بر این علم نهاده شد، و در زمان رسول‌الله ? و اصحاب ایشان رواج داشته است؛ لیکن چون در گذر زمان اختلاف‌ها و فتنه‌های برخاسته از هواهای نفسانی فزونی گرفت، باید نامی را برمی‌گزیدند که دربردارنده و بیان
کنندة عقیدة اهل حق باشد. از این روی، نام‌های دیگری برای آن مطرح شد (کمال محمد، علم اصول‌الدین، 22).
سعد الدین تفتازانی (791 ق) معتقد است که احکام شرعی دو دسته‌اند: برخی به عمل تعلق دارند، که احکام فرعی و عملی نامیده می‌شوند؛ و بعضی متعلق به اعتقادند، که اصلی و اعتقادی نام دارند. پیشینیان به برکت مصاحبت با پیامبر?، شنیدن احادیث از شخص ایشان و دیدن آثارشان، با وجود کمیِ رویدادها و اختلاف‌ها و راحتی مراجعه به افراد موثق، از تدوین احکام و تکثیر مسائل اصول و فروع دین بی‌نیاز بودند، تا اینکه اختلاف آرا و میل به بدعت‌ها و هواهای نفسانی پدید آمد و فتاوا و وقایع فزونی یافت و به التفات نظر نیاز شد. از این روی، صاحب‌نظران به استنباط احکام و تحقیق در عقاید اسلام پرداختند و اصول و قواعد آن را استوار، و حجج و براهین آن را تلخیص کردند. آنان همچنین مسائل این علم را گردآورده، شبهات آن را پاسخ گفتند و ]بخش عملی[ آن را «فقه» نامیدند، و آنچه را به عقاید مربوط بود، «فقه اکبر» خواندند (تفتازانی، شرح‌المقاصد، 1/164؛ لاهیجی، شوارق الالهام، 1/44 و 45).
این نام، در میان علمای اسلامی در ادوار مختلف رایج بوده است و برخی نیز کتاب‌های خود را در این علم، «فقه اکبر» نامیده‌اند، که از جملة آنان می‌توان به ابن ¬ادریس شافعی (204 ق) و ابوحنیفه نعمان بن ثابت کوفی (150 ق) اشاره کرد (تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم،
1/ 29 و 40 و 215).
2. توحید و صفات: تفتازانی پس از ذکر مطالب پیشین در توجیه وجه اول، از نام‌های علم کلام می‌گوید: «و الأکثرون خصوا العملیات باسم الفقه، و الاعتقادیات بعلم التوحید و الصفات تسمیهًْْ بأشهر اجزائه و أشرفها، و بعلم الکلام»؛ یعنی هرچند گروهی این علم را «فقه اکبر» نامیدند، اکثر علمای دین، نام فقه را به علوم عملی اختصاص داده و علم عقاید را به «توحید و صفات» که مشهورترین و شریف‌ترین اجزای آن است، و نیز به علم کلام نامیده‌اند (تفتازانی، همان؛ لاهیجی، شوارق الالهام، 1/45). برخی عالمان اسلامی نیز کتاب خود را در زمینة علم عقاید به این اسم نامیده‌اند؛ مانند شیخ صدوق (381 ق) صاحبِ التوحید و ابومنصور ماتریدی(333 ق) صاحبِ کتاب التوحید. همچنین تفتازانی در ابتدای کتاب شرح العقائد النَسَفیهْْ آن را علم توحید و صفات
‌نامیده است.
3. نظر و استدلال: برخی نیز آن را علم «نظر و استدلال» نامیده‌اند؛ زیرا در اثبات آن، به نظر و استدلال نیاز است (کمال محمد، علم اصول الدین، 23؛ تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، 1/29).
4. اصول دین یا اصول دیانت: از نام‌هایی که دربارة این علم شهرت یافته، علم «اصول دین» است؛ زیرا این علم، اصل و اساس علوم شرعی است و علوم مزبور، بر آن بنا نهاده شده‌اند. در واقع، دیگر علوم اسلامی و دانش‌های دینی، از فروع و وابستگان این علم‌اند و بر علم اصول دین توقف دارند. برای مثال، در علم تفسیر از معانی کلام خدا سخن می‌گویند و کلام الهی را تفسیر می‌کنند؛ در حالی که کلام خدا فرع بر وجود خدای متکلم است و تا این ثابت نشود، آن نیز معنا نخواهد داشت. همچنین در علم حدیث، هنگامی که محدثان از کلمات رسول خدا? و ائمة اطهار? بحث می‌کنند، نه به این عنوان که پیامبر شخص معینی است یا امام فرد معینی است، بلکه به منزلة رسول الهی و حجت پروردگار بر بشر بحث می‌کنند؛ در نتیجه، نخست باید اصل رسالتِ رسول و امامت و خلافتِ امام ثابت گردد و بعد به این عنوان، از سخنان آنان بحث شود؛ یا در علم فقه، فقها از حلال و حرام الهی بحث می‌کنند؛ پس اول باید وجود شارع مقدس و توحید او و نبوت نبی و امامت امام ثابت گردد، سپس از احکام شرعی گفت‌وگو شود (محمدی، علم کلام، 7- 8). تهانوی
نیز اذعان می‌دارد که علم کلام، به «اصول دین» نامیده شده است (کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، 1/ 29 و 215).
خواجه نصیرالدین طوسی (672 ق) در مقدمة نقد المحصل (ص1) می‌گوید: «انّ اساس العلوم الدینیهْْ علم اصول الدین الذی یحول مسائله حول الیقین؛ اساس همة علوم دینی، علم اصول دین است، که مسائل آن بر محور یقین می‌چرخد». متکلم بزرگ، ابن¬میثم بحرانی (699 ق) نیز آن را به همین نام خوانده و گفته است: «المتکفل ببیانها هو العلم المسمی فی عرف المتکلمین بأصول الدین؛ متکفل بحث در باب معرفهْْ‌الله علمی است که در اصطلاح متکلمان ” اصول دین“ نامیده می‌شود» (قواعد المرام، 20).
از علمای اهل سنت، عبدالقاهر بغدادی (429 ق) کتاب خود را در علم عقاید، اصول دین نامیده است و نیز ابوالحسن اشعری (324 ق) کتابش را الابانهْْ عن اصول الدیانهْْ نام
نهاده است.
5. عقیده یا عقاید: از دیگر نام‌هایی که دربارة علم کلام رواج داشته، علم «عقیده» یا علم «عقاید» بوده است؛ زیرا در آن علم، از عقیده یا عقایدی بحث می‌شود که اعتقاد به آن بر هر مسلمانی واجب است (کمال محمد، علم اصول‌الدین، 23).
از جمله کتاب‌های کلامی که با این نام، نگاشته شده‌اند، کتاب العقیده امام ابوجعفر طحاوی (321 ق) و کتاب العقیده امام نَسَفی (537 ق) است.
6. اصول عقاید: نام دیگری که بر این علم اطلاق شده، علم «اصول عقاید» است (ربانی گلپایگانی،
ما هو علم‌ الکلام، 17).
7. الاهیات: این نام که در جهان مسیحیت معروف است، ترجمه تئولوژی (theology) است و اخیراً در کلام اسلامی نیز رواج یافته است (همان).
8. کلام: مشهورترین نامِ علم و فن ناظر به عقاید دینی، که در عصر ما نیز رایج است، اصطلاح «کلام» است. واژة «کلام» در معرفی این فن، و واژة «متکلمان» در معرفی دانشمندان آن، از رایج‌ترین و کارآمدترین واژه‌ها به شمار می‌رود (همان).
پیشینة کاربرد اصطلاح کلام
برخی تاریخ پیدایش این اصطلاح را دورة پس از ترجمة آثار یونانی به عربی، در زمان مأمون (218ق) می‌دانند. شهرستانی در این باره می¬گوید: «سپس مشایخ معتزله کتاب‌های فلاسفه را که در عصر حکومت مأمون در میان مسلمانان منتشر گردیده بود مطالعه کردند و در نتیجه، روش‌های فلسفه را با روش‌های کلام در آمیخته، آن را به صورت فنی مستقل درآوردند و به اسم کلام نامیدند» (الملل و النحل،1/ 41).[1]
عده‌ای نیز پیدایش این اصطلاح را از نیمة اول قرن دوم و پس از شکل‌گیری معتزله به منزلة یک فرقة رسمی فلسفی دانسته‌اند.[2]
ملاعبدالرزاق لاهیجی در کتاب ارزشمند گوهر مراد (ص46) چنین می‌گوید:
و بالجمله چون مسلمانان در تحقیق حقایق، رجوع به رأی‌های ناصواب خود نمودند، از هر گوشه ناقصی به صورت کاملی سر برآورده، در اضلال اهل اسلام فتنة گوسالة سامری شیوع تمام یافت؛ و اعظم آنها حسن بصری بود، که در مسجد بصره به راهزنی اهل اسلام عَلَم ضلالت بلند ساخته، رایت ضلالت برافراخت؛ و در مجلس او گفت‌وگو و جدال در مسائل دین بسیار شد؛ و تلامذه و شاگردان جمع آورده و اختلاف در میان شاگردان وی به هم رسید. نخستین کسی که از تلامذة او کمر مخالفت بست، واصل بن عطا بود، که در مسئله‌ای از مسائل رأی او را مرجوح داشته، خلاف آن در نظرش رجحان یافت و بعد از مباحثه و گفت‌وگوی بسیار از مجلس او گوشه گرفته، از صحبت او اعتزال جست و در پیش اسطوانه‌ای از اسطوانات مسجد معرکه‌ای در برابر معرکة استاد خود آراسته، جمعی که در آن رأی با او موافقت داشتند، بر سر او گرد آمده، هنگامة اختلاف آرا گرم گشت؛ و بالجمله گفت‌وگو در اصول توحید و سایر معارف دینیه نفیاً و اثباتاً متعارف شده، از گفتن به نوشتن رسید و به تدوین و تصنیف انجامید و مُدارسه و مباحثة کتب مؤلفه شایع
____________________________
[1]. ثم طالع بعد ذلک شیوخ المعتزلهْْ کتب الفلاسفهْْ حین نشرت ایام المأمون، فخلطت مناهجَها بمناهج الکلام و أفردتها فنّاً من فنون العلم وسمّتها باسم الکلام.
[2]. در ترجمة تمهید الاصول، مقدمة مترجم (عبدالمحسن مشکوهْْ الدینی) صفحة 24 چنین آمده است: «واصل بن عطا و عمرو بن عبید از شاگردان حسن بصری بودند که گروه جداگانه‌ای برای خودشان تشکیل دادند و به نام معتزله شهرت پیدا کردند، و نام "متکلم" و "علم کلام" از این هنگام بر سر زبان¬‌ها افتاد».
____________________________
شد و اصول و قوانینْ موضوع شده، و فنِ حاصل شده از این گفت‌وگو را مسما به علم کلام گردانیدند.
آنچه مسلم است اینکه، واژة «کلام» و «متکلمان» به معنای معروف و معهود آن، در آن دوران رایج بوده است؛ لیکن به استناد شواهد معتبر، پیشینة کاربرد و آغاز پیدایش این اصطلاح در
باب علم عقاید دینی، به پیش از آن باز می‌گردد؛ چنان که دربارة مناظرة متکلم شامی با اصحاب
امام صادق? نقل شده است. یونس بن یعقوب در این باره گوید: در محضر امام صادق? بودم که مردی از اهل شام خدمت ایشان آمد و گفت: من عالم به کلام و فقه هستم و برای مناظره با شاگردان تو به اینجا آمده‌ام. امام? به من روی کرده، فرمود: ای یونس، کاش تو در علم کلام مهارت می‌داشتی تا با او مناظره می‌کردی. گفتم: فدایت شوم من از شما شنیدم که از کلام نهی کرده، متکلمان را نکوهش می‌فرمودی. امام? فرمود: آن نکوهش متوجه کسانی است که آنچه را من می‌گویم رها کرده، به دلخواه خود سخن می‌گویند. آن‌گاه دستور داد تا به در سرای رفته، هر یک از شاگردان متکلم امام را که دیدم نزد او آورم. من عمران بن اعین، ابوجعفر احول، هشام بن سالم و قیس بن ماصر را نزد او آوردم. دیری نگذشت که هشام بن حکم نیز بر آن حضرت وارد شد. او که
از نظر سن از همة ما کوچک‌تر بود بسیار مورد تکریم امام قرار گرفت و درباره‌اش فرمود:
«ناصرنا بقلبه و لسانه و یده»؛ یعنی هشام با قلب و زبان و دستش ما را یاری کرد. آن‌گاه اصحاب امام یک به یک با فرد شامی مناظره کردند؛ و سرانجام هشام بن حکم وی را شکست داد و او به امامت حضرت صادق? اقرار کرد (کلینی، اصول کافی، 1/ 229-226). در این روایت، اصطلاح «کلام» و «متکلم» به طور صریح به کار رفته است. بنابراین کاربرد این واژه در روایات اهل‌بیت? رواج داشته است.
همچنین بزرگ اسقف‌های نصرانی به نام «بریهه» با عده‌ای از روحانیان نصارا نزد هشام بن حکم آمدند. او به هشام گفت: «با همة مسلمانانی که به دانش و کلام شهرت دارند دربارة‌ عقاید نصرانیت مناظره کرده‌ام، ولی چیزی نزد آنان نیافتم (نتوانستند بر من غالب آیند و مرا قانع کنند). اکنون آمده‌ام تا با تو مناظره کنم.» (صدوق، التوحید، باب 37،‌ روایت 1، 271). می‌دانیم که مناظره یکی از جنبه‌های غالب علم کلام است، و بدین جهت باید گفت مقصود از کلام در این عبارت، علم کلام است (ربانی گلپایگانی، ما هو علم‌الکلام، 21).
نیز ابن ابی¬العوجاء در مجلس امام صادق? حضور یافت، ولی ساکت و خاموش نشست. امام? به او فرمودند: «چرا سخن نمی‌‌گویی؟» وی پاسخ داد: عظمت شخصیت شما مانع تکلم
من گردیده است. آن‌گاه افزود: «انی شاهدتُ العلماء و ناظرتُ المتکلمین فما تداخلنی هیبهٌْْ قطّ مثل
ما تداخلنی من هیبتک؛ یعنی من دانشمندان بسیاری دیده و با متکلمان مناظره کرده‌ام، ولی
هرگز چنان هیبتی که از شما در دل من جای گرفته، از دیگران بر من عارض نگردیده است» (کلینی، اصول کافی، 1/59 ـ60).
همچنین پس از رحلت پیامبر? بخشی از مباحث کلامی که دربارة جانشینی آن حضرت و امامت امّت بود، مطرح گردید. امام علی? و حضرت فاطمه? با انجام مناظرات و سخنرانی در موضوع‌های امامت و خلافت، فدک و میراث، و ... اولین گام را در طرح مسائل کلامی برداشتند و مباحث کلامی امیر بیان? در زمان زمامداری، در ضمن خطبه‌ها و نامه‌ها به اوج رسید (رضانژاد، مجله کلام اسلامی، شمارة 28، ص 101ـ 102) و استعمال الفاظی مانند: «الکلام» و «المتکلّم» در کلام امیر مؤمنان?[1] و روایات اهل‌بیت? در قرن اول و دوم سبب نام‌گذاری علم عقاید به «کلام» و صاحبان آن به «متکلم» گردید.[2]
سبب نام‌گذاری علم عقاید به کلام
در بیان علت نام‌گذاری این علم به «کلام» وجوه گوناگونی مطرح شده، که بیشتر آنها از سَرِ حدس و گمان و فاقد ارزش تحقیقی و علمی است. در این مقال، خواهیم کوشید تا در کنار یادآوری
____________________________
[1]. ... حتی اکلم کلاماً منکم بکلامه (خطبة 122)؛ و انّی متکلم لعدهْْ الله و حجّته (خطبة 176)؛ و کلّمهم فی ذات عقولهم (خطبة 222).
[2]. ... یا یونس لو کنت تحسن الکلام کلّمته (کلینی، اصول کافی، 1/226)؛ ویل لأصحاب الکلام ... (همان)؛ ... اخرج الی الباب فانظر من تری من المتکلّمین فأدخِله (همان)؛ ... و أدخلتُ قیسَ بن الماصر و کان عندی احسنهم کلاماً، و کان قد تعلّم الکلام من علی بن الحسین? ... (همان).
____________________________
بیشتر آن وجوه، نظریة برگزیده را توضیح و ادلة لازم را ارائه دهیم:
1. شروع مباحث اعتقادی با لفظ کلام:
گروهی از متکلمان معتقدند نام‌گذاری این علم به کلام، بدان روست که علمای پیشین، مباحث اعتقادی را با «الکلام فی ... » آغاز می‌کردند؛ مثلاً: «الکلام فی اثبات الصانع» یا «الکلام فی النبوهْْ».
علامه حلی (648ـ 726 ق) می‌نویسد: روش و عادت این بوده است که مباحث در باب ادلة وجود خدای متعال و صفات و افعال او را به «الکلام فی الله تعالی و صفاته» نام‌گذاری می‌کردند. در نتیجه، علم عقاید «علم کلام» نامیده شد و بعید نیست که یک نام را بر دیگر نام‌ها برگزینند(نهایهْْ المرام، 1/8).[1]
تفتازانی نیز همین وجه را به منزلة یکی از علل نام‌گذاری این علم به کلام ذکر کرده است: «... و بعلم الکلام، لأنّ مباحثه کانت مصدّرهْْ بقولهم: الکلام فی کذا و کذا» (شرح المقاصد، 1/164).
صاحب مواقف نیز به این وجه اشاره کرده، چنین گفته است: «... أو لأنّ أبوابه عنونت اوّلاً بـ”الکلام فی کذا“» (ایجی، المواقف فی علم الکلام، 9). همچنین برخی کتب کلامی دیگر نیز، مانند شرح العقائد النَسَفیه (تفتازانی،10) به این وجه اشاره کرده‌اند.
اشکال وجه مزبور این است که بنابر توجیه یاد شده، باید این علم را فقط از زمان تدوین به صورت کتاب «کلام» نامید، در حالی که چنان که گفتیم پیش از این زمان، نام «علم کلام» رواج داشته و دانشمندانِ آن را نیز «متکلم» می‌نامیدند. همچنین بر این اساس، باید علوم دیگر را نیز که در ابتدای مباحث آنها «الکلام فی ... » می‌آید، مانند علم فقه و اصول، «کلام» نامید؛ در حالی که چنین چیزی صحیح نیست.
____________________________
[1]. العادهْْ قاضیهْْ بتسمیهْْ البحث فی دلائل وجود الصانع تعالی و صفاته و أفعاله «الکلام فی الله تعالی و صفاته» فسمّیْْْ هذا العلم بذلک؛ و لا استبعاد فی تخصیص بعض الأسماء ببعض المسمّیات دون بعض.
____________________________
1. تحریم کاربرد مباحث عقلی در مسائل اعتقادی
گروهی از مسلمانان هرگونه دخالت دادن مباحث و براهین عقلی را در حوزة الاهیات و عقاید، تحریم و منع کرده بودند، و هرگاه در باب مسائل مربوط به خدا و صفات و افعال از آنان پرسش می‌شد، پاسخ می‌دادند: «نُهینا عن الکلام فی هذا العلم»‌؛ یعنی از سخن گفتن در این گونه مسائل منع شده‌ایم، و از همین روی، علم عقاید به «علم کلام» مشهور شد (علامه حلی، نهایهْْ‌المرام، 1/8).
2. برتر بودنِ علم خداشناسی
مرتبة علم خداشناسی از دیگر دانش‌ها برتر است؛ پس کلام و سخن دربارة آن نیز چنین است. در نتیجه، این علم، سزاوارتر است که کلام نامیده شود (همان، 9).
3. شکوفایی نیروی عقل و خرد
دقت و باریک‌بینی علم کلام از علوم دیگر بسیار بیشتر است و نیروی تمییز دهندة انسان ـ یعنی منطق و خرد ـ در سایة آگاهی بر اسرار این علم شکوفا، بالنده و آشکار می‌شود. پس در حقیقت، متکلم و گفت‌وگو کنندة در این علم، کامل‌ترین اشخاص بشری است.
پس این علم را کلام نامیدند؛ زیرا نیروی تعقل در این علم ظهور و بالندگی می‌یابد (همان، 9) و کلام کامل و برتر در این علم بیان می‌شود.
4. قدرت بر سخن گفتن در شرعیات
این علم، نیرو و قدرت بر سخن گفتن و کلام در شرعیات، و پژوهش در علوم شرعی، و پیروزی بر خصم را افزایش می‌دهد؛ مانند علم منطق که نیرو و قدرت تحقیق در فلسفه را فزونی می‌بخشد(تفتازانی، شرح العقائد النَسَفیهْْ، 10). به عبارت دیگر، از آنجا که علم کلام ملکه‌ای در انسان پدید می‌آورد که بتواند در مقام بحث و جدل، مسائل اعتقادی و شرعی را بهتر به بحث کشد و از آن سخن گوید، آن را «کلام» نامیدند.
5. اختلاف در کلام الهی
کلام الهی یا «تکلم خداوند» از مشهورترین مباحث اعتقادی در تاریخ علم عقاید است و اختلاف در حدوث یا قدم آن و به عبارتی مخلوق بودن یا مخلوق نبودن آن، در زمان حکومت عباسیان، صف‌آرایی شدیدی را میان مسلمانان پدید آورد، و چه بسیار انسان‌های بی‌گناهی که در این معرکه جان باختند. از این روی، آن دوره را «دورة محنت» نامیدند.
بر این اساس، عده‌ای معتقدند چون مشهورترین اختلاف‌ها در علم عقاید به کلام الهی باز می‌گشت که آیا قدیم است یا حادث، این علم را به نام یکی از مسائل آن، «علم کلام» خواند. تفتازانی در شرح المقاصد (1/164) به همین مطلب اشاره کرده، می‌نویسد: «و لأنّ اشهر الاختلافات فیه کانت مسألهْْ‌َ کلام الله تعالی أنه قدیم او حادث». نیز شهرستانی آورده است: «إمّا لأن أظهر مسألهْْ تکّلموا فیها و تقاتلوا علیها، هی مسألهْْ الکلام؛ فسمّیْْْ النوع باسمها» (الملل و النحل، 1/ 41)، یعنی مشهورترین مسئلة کلامی که صحنة نزاع و درگیری میان مسلمانان بود، مسئلة کلام الهی است؛ از این روی، از باب نام¬‌گذاری «نوع» به اسم «فرد»، علم عقاید را «کلام » نامیدند.
ابن خلدون (808 ق) در المقدمه (ص 465) و عضدالدین ایجی (701- 756 ق) در المواقف (ص9 ) نیز از این وجه یاد کرده‌اند.
اما این نظریه صحیح نیست؛ زیرا هرچند این مسئله در اواخر دوران زمامداری مأمون (218ق) رنگ سیاسی به خود گرفت و تا پایان حکومت معتصم (232 ق) به صورت مسئله‌ای حاد مطرح بود، و چون مأمون و معتصم طرفدار حدوث قرآن بودند، با قائلان به قدم آن با خشونت برخورد کردند و حتی گروهی را شکنجه دادند یا به قتل رساندند، لیکن چنان که گذشت، کاربرد و استعمال واژة «کلام» و «متکلم» به قرن اول و اوایل قرن دوم هجری باز می‌گردد و اصطلاح کلام در قرن دوم شایع بوده است؛ حال آنکه عباسیان در قرن سوم حکومت می‌کرده‌اند. بنابراین، نمی‌توان این وجه را دلیل محکمی بر نام‌‌گذاری علم عقاید به کلام دانست.
1. مقابله با فلاسفه
برخی بر این عقیده‌اند که عالمان دین و دانشمندان علم عقاید، برای مقابله با فلاسفه این فن را تأسیس کردند و آن را «کلام» نامیدند، تا بدین ترتیب از علم منطق که مخصوص فیلسوفان و علمی وارداتی از یونان بود، بی‌نیاز شوند.
شهرستانی این وجه تسمیه را چنین یادآور شده است: «و إمّا لمقابلتهم الفلاسفهْْ فی تسمیتهم فنّاً من فنون علمهم بالمنطق، و المنطق و الکلام مترادفان» (الملل و النحل، 1/41)؛ یعنی متکلمان به انگیزة رقابت با فلاسفه که یکی از فنون علمی خود را منطق نامیده بودند، اصطلاح علم کلام را وضع کردند؛ زیرا واژة منطق و کلام با یکدیگر مترادف‌اند. عضدالدین ایجی، مؤلف کتاب المواقف نیز به این وجه اشاره کرده است (ص 8) .
اما این نظریه نیز صحیح به نظر می‌رسد؛ زیرا اولاً، اصطلاح «کلام» پیش از ترجمه و نشر فلسفه در میان مسلمانان وضع و رایج گردید؛ و ثانیاً، علم منطق جنبة ابزاری دارد، در حالی که علم کلام چنین نیست. افزون بر اینکه علم منطق درصدد بیان روش‌های استدلال و شیوه‌های بحث و مناظره است؛ حال آنکه رسالت علم کلام، اثبات عقاید و پاسخگویی به پرسش‌ها و شبهات اعتقادی است. به عبارت دیگر، علم منطق، به فلسفه اختصاص ندارد، بلکه ابزار و خادم همة علوم و معارف دینی و بشری است (ربانی‌گلپایگانی، ما هو علم الکلام، 18-19) در حالی که ـ چنان که بیان شد ـ «کلام» در قبال دیگر علوم شرعی همواره حالت مقدمه‌ای ندارد.
1. یادگیری علم عقاید به وسیلة کلام
نظریة دیگر برای نام‌گذاری علم عقاید به «کلام» از این قرار است: علم عقاید، نخستین علمی است که یادگرفتن و یاد دادن آن واجب است، و این کار به واسطة کلام و سخن گفتن صورت می‌گیرد. همچنین بحث در مباحث اعتقادی و الزام خصم، به کلام و گفت‌وگو نیاز دارد. به همین دلیل، نام «کلام» را بر علم عقاید گذاشته و علوم دیگر را کلام نخواندند تا علم کلام از آنها جدا و ممتاز باشد. تفتازانی در شرح‌العقائدالنسفیهْْ (ص 10) به این مطلب اشاره دارد.
2. استحکام دلایل
برخی گفته‌اند از آنجا که این علم به دلایل یقینی مستند است، استواری و استحکام دارد و گویا تنها این علمْ کلام و سخن واقعی است؛ چنان که در مَثَل دربارة سخنی که از لحاظ استواری به ادله و براهین قوی متکی باشد، می‌‌گویند: «این است کلام» و «این است سخن». بدین سبب، این علم را «کلام» نامیدند.
تفتازانی با اشاره به همین مطلب آورده است: «و لأنّه لقوهْْ ادلّته صار کأنّه هو الکلام دون ما عداه، کما یقال للأقوی من الکلامین: هذا هو الکلام» (شرح المقاصد، 1/164ـ165؛ شرح العقائد النَسَفیهْْ، 10)؛یعنی دلایل این علم آن قدر قوی است که گویی تنها همین کلام است و بس. همان‌گونه که در مقایسة دو کلام، آن را که قوی‌تر است می‌گویند: این، کلام است.
این نظریه به دو دلیل مردود است: اولاً، ادله کلامی، همواره یقینی نیستند؛ زیرا متکلم از همة روش‌های استدلال، که در علم منطق آمده، بهره‌‌ می‌‌گیرد و همة آن روش‌ها یقینی نیستند، بلکه برخی یقین‌آور و بعضی دیگر ظن و گمان را در پی می‌آورند؛ و ثانیاً، اگر برخورداری از ادله یقینی و متقن، وجه نام‌گذاری علم عقاید به کلام است، باید فلسفه و ریاضیات را نیز به طریق اولی علم کلام نامید؛ زیرا از ادلة قوی و یقینی برخوردارند (ربانی گلپایگانی، ما هو علم‌الکلام، 19 - 20).
1. کثرت کلام و گفت‌وگو
در این علم، اختلاف‌ها و نزاع‌ها بسیار است و سخن گفتن با مخالفان و غلبه بر آنان ضرورت می‌یابد. از همین روی، به سبب کثرت کلام، این علم را «کلام» نامیدند. تفتازانی می‌گوید:
«و لأنّه اکثر العلوم خلافاً و نزاعاً فیشتدّ افتقاره الی الکلام مع المخالفین و الرد علیهم» (شرح العقائد النَسَفیهْْ، 11).
نتیجه:
آن گونه که از روایات و منابع تاریخی برمی‌آید، اصطلاح «کلام» و «متکلم» به قرن اول هجری باز می‌گردد و در واقع امام علی? بنیان‌گذار علم کلام بوده‌اند؛ زیرا نخستین کسی که در میان اصحاب رسول اکرم? در باب اسما و صفات و افعال خداوند با روش جدید سخن گفت، آن حضرت بودند (سبحانی، معجم طبقات المتکلمین، 1/11).همان‌گونه که آمد، پس از رحلت پیامبر? مباحثی کلامی دربارة جانشینی آن حضرت و امامت امت، مطرح شد و مباحث کلامی امیر بیان علی? در زمان زمامداری ایشان و در خطبه‌ها و نامه‌هایشان به اوج رسید .
عبدالقاهر بغدادی، از علمای قرن پنجم هجری نیز حضرت علی? را نخستین متکلم در جهان اسلام و از میان صحابة پیامبر ? می‌داند، که در برخی مسائل کلامی با خوارج و قدریه به مناظره پرداخت (اصول الدین، 307).
بنابراین، همان‌گونه که صاحب معجم طبقات المتکلمین معتقد است، اساس نام‌‌گذاری علم عقاید به « کلام»، خطبه‌ها و کلمات امام علی? است؛ زیرا متکلمان همواره در مسائل و مباحث اعتقادی به کلام امام علی? استدلال می‌‌کردند تا اینکه مجموع مسائل «علم کلام» نام گرفت.
در کلمات امیرالمؤمنین علی? نیز الفاظی مانند: «کلام»، «کلّمهم» و «متکلم» به کار
رفته است که این مطلب را ثابت می‌کند و همین نام، در احادیث اهل‌بیت? و در عصر ایشان رواج یافت.
منابع
1. نهج‌البلاغه.
2. ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمدپروین گنابادی، تهران، بنگاه ترجمه، ]بی‌تا[.
3. ابوحنیفه، نعمان بن ثابت کوفی، الفقه الاکبر، (العقیدهْْ و علم الکلام)، تحقیق محمد زاهد الکوثری، بیروت، دارالکتب العلمیهْْ، چاپ اول، 1425 ق/ 2004م.
4. امین، سید محسن، أعیان‌الشیعهْْ، تحقیق سید حسن امین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، چاپ پنجم، 1419 ق/ 1998 م.
5. ایجی، عضدالدین عبدالرحمن‌بن‌احمد، المواقف فی علم الکلام، ‌بیروت، عالم الکتب، ]بی‌تا[.
6. بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، ‌تحقیق سید احمد حسینی، قم، کتابخانة آیت‌‌الله العظمی مرعشی نجفی، چاپ دوم، 1406 ق.
7. بغدادی، ابومنصور عبدالقاهر بن طاهر تمیمی، اصول¬الدین، بیروت، منشورات دارالافاق الجدیدهْْ، چاپ اول، 1401ق/1981م.
8. تفتازانی، سعدالدین مسعود بن ‌عمر بن عبدالله، شرح المقاصد، تحقیق عبدالرحمن عمیره، قم، منشورات الشریف الرضی، چاپ اول، 1409ق/ 1989م.
9. ، شرح العقائد النَسَفیهْْ، تحقیق احمد حجاز‌ی‌السقّا، قاهره، مکتبهْْ الکلیات الأزهریهْْ، چاپ اول، 1408ق/ 1988م.
10. تهانوی، محمد علی، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم،‌ بیروت، مکتبهْْ لبنان ناشرون، چاپ اول، 1996م.
11. جرجانی، سید شریف علی‌بن‌محمد، شرح المواقف، تصحیح محمد بدرالدین نعسانی حلبی، مصر، مطبعهْْ السعادهْْ، چاپ اول، 1325ق/1907 م.
12. خاتمی، احمد، فرهنگ علم کلام، تهران، انتشارات صبا، چاپ اول، 1370 ش.
13. ربانی گلپایگانی، علی، ما هو علم الکلام، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1376ش.
14. رضانژاد، عزالدین، «علّت نام‌‌گذاری علم عقاید به علم کلام»، مجلة کلام اسلامی، سال هفتم، شمارة 28، زمستان 1377ش.
15. سبحانی، جعفر، معجم طبقات المتکلمین، قم، مؤسسة امام صادق ?، چاپ اول، 1424ق/1382ش.
شافعی، ابوعبدالله محمد بن ادریس، الفقه الاکبر (الکوکب الازهر شرح الفقه الاکبر)، شرح و تحقیق
1.محمد یاسین عبدالله، بغداد، مکتبهْْ الفکر العربی للنشر و التوزیع، ]بی‌تا[.
2.شهرستانی، ابوالفتح محمدبن عبدالکریم بن ابی‌بکر، الملل و النحل، تحقیق عبدالامیرعلی قهنا و علی حسن فاعور، بیروت، دارالمعرفهْْ، چاپ اول، 1410ق/1990م.
3.صدوق،‌ ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی، التوحید، تصحیح و تعلیق سید هاشم حسینی تهرانی، قم، انتشارات جامعة مدرسین، چاپ ششم، 1416 ق.
4.صفائی، سید احمد، علم کلام، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1374 ش.
5.طوسی، خواجه نصیرالدین، تلخیص المحصل المعروف بنقد المحصل، بیروت، دارالأضواء، چاپ دوم، 1405 ق / 1985 م.
6.طوسی، شیخ الطائفهْْ محمد بن حسن، تمهید الاصول در علم کلام اسلامی، ترجمه و مقدمه و تعلیقات عبدالمحسن مشکوهْْ‌الدینی، تهران، انجمن اسلامی حکمت و فلسفة ایران، 1400 ق/ 1385 ش.
7.عبدالرحمن کمال محمد، علم اصول‌الدین وأثره فی الفقه الاسلامی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1427 ق/ 2006م.
8. علامه حلی، حسن بن یوسف، نهایهْْ المرام فی علم الکلام، تحقیق فاضل عرفان، قم، مؤسسة
امام صادق?، چاپ اول، 1419 ق.
9.قسم الکلام فی مجمع البحوث الاسلامیه، شرح المصطلحات الکلامیه، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، چاپ اول، 1415ق.
10. کلینی رازی، ابوجعفر محمد بن یعقوب، اصول کافی، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، 1413 ق/ 1992 م.
11. لاهیجی، عبدالرزّاق بن علی بن حسین، شوارق الالهام فی شرح تجرید الکلام، تحقیق اکبر اسدعلی‌زاده، قم، مؤسسه امام صادق?، چاپ اول، 1425 ق/1385ش.
12. ، گوهر مراد، مقدمة زین‌العابدین قربانی لاهیجی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1372 ش.
13. محمدی خراسانی، علی، علم کلام، قم، انتشارات پارسایان، چاپ اول، 1379 ش.

تبلیغات