ادوار تاریخی علم کلام اسلامی (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
علم کلام عهده¬دار تبیین آموزه¬های دین اسلام است و در مقابلِ پرسشها و انتقادهای پیروان دیگر ادیان، از این آموزه¬ها دفاع می¬کند. کلام جزو اولین علوم اسلامی است که در میان مسلمانان پیدا شد و با همت بزرگان و دانشمندان برجستة اسلامی گسترش یافت و جامعة علمی تمدن اسلامی را تغذیه کرد. با آنکه مسائل علم کلام از زمان آغاز دعوت اسلام مطرح شده بود، فرقه¬ها و مکاتب کلامی پس از وفات پیامبر اسلام? نمود یافتند و هر کدام در اثبات عقاید خود تألیفاتی نگاشته، به ردّیه نویسی رویآوردند. اینکه این گروهها کی و کجا و چگونه پدید آمدند¬؛ چه اهدافی را دنبال می¬کردند؛ و در مباحث کلامی چه روشی داشتند، پرسشهایی هستند که این مقاله به اختصار به آنها پاسخ میدهد، و در ضمن این پاسخ¬ها، خلاصه¬ای از سرگذشت علم کلام در دوره¬های مختلف تاریخی را ارائه میکند.متن
در تقسیم تاریخ به دورههای مختلف، معیارهای گوناگونی میتوان داشت. حوادث سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، طبیعی و هر حادثة مهم دیگری که در سرنوشت جوامع انسانی مؤثر بوده است، میتوانند سرآغاز دورهای جدید در تاریخ انسان و معیاری برای تقسیم تاریخ به مقاطع مختلف باشند. این امر در تقسیم تاریخ یک علم نیز صدق میکند و میتوان با توجه به حوادث گوناگون، تاریخ علم را به دورههای مختلف طولانی و یا کوتاهمدت تقسیم کرد؛ برای مثال میتوان تاریخ علم کلام را با توجه به ظهور متکلمان بزرگ یا پیدایش سلسلههای پادشاهی، خلافتهای اسلامی، حضور و غیبت امامان معصوم? یا بنا به اهمیت یافتن برخی مسائل کلامی در زمانی خاص، به دورههای مختلف تقسیم کرد؛ لکن چون روش معمول در مباحث تاریخی، به خصوص تاریخ اسلام، تعیین دوره بر اساس حوادث سیاسی بوده و هست و ذهنها با این تقسیمبندیها انس دارند در این مقاله خواهیم کوشید تا حوادث سیاسی ـ اجتماعی، مبنای تقسیم مراحل تاریخی سیر علم کلام در جوامع اسلامی قرار گیرد.
علم کلام در عصر رسالت
در حقیقت خود قرآن آغازگر مباحث کلامی بوده و ظهور دین اسلام، مهمترین عامل پیدایش مباحث علم کلام اسلامی است (ر.ک: مجموعه آثار، 14/453). با این همه باید توجه داشت که زمان پیدایش مسائل علم کلام با زمان پیدایش مکاتب کلامی فرق دارد و آغاز هر یک از این دو خود تاریخی خاص دارد؛ اگرچه مسائل کلامی با دعوت پیامبر اکرم? آغاز میشود، مکاتب کلامی در دورههای بعد و بر اثر حوادث سیاسی و اجتماعی تأسیس شده، هر کدام تاریخ تأسیسی مختصِ خود دارد.
در بیان علل پیدایش مسائل کلامی و ریشههای آن باید گفت ظهور دین اسلام در دنیایی که ادیان و مذاهب و نحلههای گوناگون فکری در آن رواج داشت، تنشها و پرسشهای جدیدی را از سوی دو گروه مطرح ساخت: گروه اول پیروان ادیان و مذاهب غیر اسلامی بودند که با ظهور اسلام خود را در مقابل عقاید و تفکرات جدید می دیدند و میفهمیدند که این عقاید، اساس هستی ادیان آنان را به چالش میکشد. این دسته میکوشیدند با نقد دین نوظهور اسلام و ایراد گرفتن بر آموزههای آن، عقاید خود را از فروپاشی نجات دهند و با خردهگرفتن بر این دین، ضعف باورهای خویش ر ا بپوشانند. همین تقابل سبب میشود مسائل و مطالبی مطرح شود که در جرگة مباحث کلامی قرار میگرفتند و هر دو طرف را به کاوش در اصول معارف دینی وا میداشتند
(ر.ک: الاحتجاج، 1/29 - 38؛ بحارالانوار، 5/255).
پیامبر اسلام? با آغاز نهضت خویش، افزون بر تبیین عقاید اسلامی، به دفاع از این عقاید در مقابل گروهها و ادیان غیر اسلامی میپرداخت و شبهات آنها را با ادلة عقلی رد میکرد. شاید برای آشنایی با چالشها و اوضاع آن دوره، بهتر باشد به گفتاری ازحضرت علی? اشاره کنیم. آن حضرت در نهجالبلاغه و در توضیح اوضاع و احوال دورة جاهلیت میفرماید: «... تا اینکه خداوند سبحان حضرت رسول اکرم? را برانگیخت... و مردم در آن روز دارای مذهبهای متشتت و بدعتهای زیاد و رویههای مختلف بودند. گروهی خداوند را به خلقش تشبیه میکردند، و برخی در اسم او تصرف مینمودند، و جمعی به غیر او اشاره میکردند؛ پس خداوند به وسیلة آن حضرت، مردم را از گمراهی رهایی داد و به سبب او آنان را از نادانی نجات داد» (نهجالبلاغه، خطبة اول، شرح فیضالاسلام، 1/36 ؛ شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، 1/116).
گفتار علی? نشان میدهد گروههای متعددی در دنیای آن روز و عصر پیامبر اکرم? حضور داشتند که هرکدام به تبلیغ آموزههای دینی خود میپرداختند و در مقابل مسائل مطرح شده از سوی ادیان دیگر از خود دفاع میکردند.
نکتة قابل توجه در عصر بعثت، حضور آزادانة پیروان همة ادیان و نحلههای عقیدتی در شبه جزیرة عربستان است که از دو عامل مهم نشئت میگرفت: عامل نخست، فقدان حاکمیت سیاسی متمرکز در شبه جزیرة عربستان بود (ر.ک: تاریخ جوامع انسانی، 1/44) که مانع رسمیت یافتن یک دین
ـ آنگونه که در فلات ایران و آناتولی رواج داشت ـ میشد و هیچ نیروی قوی و سازمانیافتهای حاکم نبود که از آیین رسمی در مقابل دیگر آیینها دفاع کند؛ و عامل دوم، جادة تجاری بین شام و یمن بود که از حجاز میگذشت (ر.ک: دورانت، تاریخ تمدن، 4/199). این جاده پیروان ادیان و نحلههای مختلف را به هم پیوند داده، موجب آشنایی آنان با یکدیگر میشد و از سویی نوعی تساهل را میپراکنْد؛ و هر قدر بر شدت جنگ بین ساسانیانِ مدافع زرتشتیگری و بیزانسِ طرفدار مسیحیت افزوده میشد، بر کارکرد تجاری و فرهنگی این جاده افزوده میگشت.
دو عامل یاد شده، حضور پیروان نحلههای مختلف در شبه جزیرة عربستان را پررنگ و فعال میساخت. به همین دلیل تقریباً همة ادیان و مذاهب، مناظراتی با پیامبر اسلام داشتند، که مرحوم طبرسی به بعضی از آنها، همچون مناظرة آن حضرت با مجوس، یهودیان، مسیحیان، و مشرکان اشاره کرده است (الاحتجاج، 1/25-39). این مناظرهها و گفتوگوها، زمینهساز مسائلی بودند که بعدها در علم کلام کانون کاوش قرار گرفتند.
گروه دوم، پیروان دین اسلام و تازه مسلمانانی بودند که برای فهم و درک مسائل مطرح شده از سوی اسلام و تفکیک بین آنها و عقاید و احکام دیگر ادیان پرسشهایی را مطرح میکردند. اما اینان نیز یکدست و متحد نبودند و میتوان آنها را هم به دستهها و جریانهای متعددی تقسیم کرد. سورة حجرات در چندین آیه به جریانهای داخلی مسلمانان عصر رسالت میپردازد (ر.ک: فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، 1/212-198) و چهار گروه و جریان را در میان مسلمانان معرفی میکند که بعدها زمینهساز بروز مباحث اعتقادی و فرقههای کلامی شدند. گروه اول، عرفگراها یعنی عدهای از صحابه بودند که می خواستند خود را از حیث ارزش و جایگاه اجتماعی همسطح یا دستکم تالی تلو رسول خدا? قرار دهند و با امر و نهی در حضور پیامبر? میکوشیدند مردم را به امر و نهی خود عادت دهند (ر.ک: ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، 6/218) و به گونهای خود را جزو حکومت قلمداد کنند. به همین دلیل در مقابل برخی احکام و عقاید تبیین شده از سوی پیامبر? جبههگیری کرده، برای پیشبرد اهداف خویش با ایشان مخالفت میکردند. این گروه بیشتر
در مباحث ناظر به نبوت، عصمت، وحی و مسائل رهبری و جانشینی پیامبر? مطالبی را
مطرح میکردند. قرآن خطاب به آنان میفرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ؛ (حجرات،1) «ای کسانی که ایمان آوردهاید، چیزی را بر خدا و رسولش مقدم نشمارید ]و بر آنان پیشی مگیرید[... » (همچنین، ر.ک: منهجالصادقین، 8/400)؛
گروه دوم، اشرافیگراها یعنی افرادی بودند که میکوشیدند شخصیت پیامبر اسلام? را معمولی جلوه داده، با پایین آوردن مقام آن حضرت، وی را همسطح خود قرار دهند. این گروه که از اشراف دورة جاهلیت بوده، به ظاهر مسلمان شده بودند، گمان میکردند پیامبر? منافع شخصی و قبیلگی خود را پی میجوید. اینان حتی در مباحث توحید نیز مشکل داشتند و مسائل مطرح شده از سوی پیامبر? را در باب توحید، نبوت و معاد چندان باور نمیکردند. شاید بهترین نماینده این تفکر، اشعاری باشد که یزید بن معاویه پس از چندین دهه، خطاب به اجدادش در عصر رسالت سرود. آنان پس از پذیرش اسلام از بزرگان اشرافیگراها بودند:
لیت أشیاخی ببدر شهدوا
لعبت هاشم بالملک فلا
جزع الخزرج من وقع الأسل
خبر جاء و لا وحی نزل
(طبری، تاریخ الطبری( تاریخ الامم و الملوک)، 8/187)
گروه سوم، کسانی بودند که در حرکتهای سیاسی و نظامی پیامبر اکرم? در مقابل دشمنان، بیطرف مانده بودند. آنان پس از پیدا شدن نشانههای پیروزیِ کاملِ پیامبر?، معرکهگردان جریانهای سیاسی شدند. بیشتر افراد این گروه را اعراب بادیهنشین تشکیل میدادند که در سورة حجرات خطاب به آنان آمده است: قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَ لَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ إِن تُطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَایَلِتْکُم مِّنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (حجرات، 14). این گروه در ایجاد مباحث عقیدتی و کلامی ابتکاری نداشتند ولی پس از طرح مسائل و شبهات از سوی گروههای اول و دوم، آنان را پشتیبانی کرده، این مسائل و شبهات را نظام میبخشیدند.
گروه چهارم، افرادی بودند که عقاید و افکار دورة جاهلیت را به کلی از ذهن و دل خود بیرون کرده و به همة سخنان پیامبر? ایمان آورده بودند، و خداوند قلب آنان را به ایمان آزموده بود. این مهاجران واقعی از فرهنگ جاهلیت هجرت کرده و خود را در دریای اسلام از تمام پلشتیهای دورة جاهلیت شسته بودند. این تشنگان دریای معرفت و مشتاقان سرچشمة جوشان نبوت که اطراف حضرت محمد? گرد آمده بودند، برای پذیرش اسلام هیچ شرطی قرار نمیدادند و سخنان پیامبر اسلام? را تنها راه نجات میدانستند. ایشان هرگز سود و زیان خود را معیار حقانیت اسلام نمیدانستند، بلکه اسلام را ملاک سود و ضرر خود شمردند. این گروه برای درک عمیق مفاهیم اسلام و یافتن راه صحیح آموزش و دفاع از آموزههای اسلامی پرسشهایی را مطرح میکردند که بعدها زمینهساز پیدایش علم کلام اسلامی شد.
علم کلام در عصر خلفا
حضرت محمد مصطفی? در آغاز بعثت، پس از نزول آیة: وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ (شعراء،214) مأمور انذار خویشاوندانش شد و در مهمانیای که بزرگان بستگان حضرت در آن حضور داشتند، ایشان را به سعادت دنیا و آخرت فرا خواند. پیامبر بر دو اصل نبوت و جانشینی خویش در هدایت مردم، تأکید کرد و فرمود: «خداوند مرا فرمان داده تا شما را به سوی او فرا خوانم. کدام یک از شما مرا در این کار یاری میکند تا برادر، وصی و جانشین من در بین شما باشد؟ پس از این بیانات امام علی? اعلام آمادگی کرد و پیامبر اسلام? فرمود: این (علی?) برادر، وصی و جانشین من در میان شماست. به سخنان او گوش کنید و از او اطاعت کنید...» (ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، 2/42؛ ابن طقطقی، تاریخ فخری، 102ـ101).
در حقیقت پیامبر اکرم? از همان آغاز در کنار اصل توحید و نبوت اصل امامت را نیز مطرح میکرد و در وقایع گوناگون، حتی تا آخرین لحظة حیات، این اصول را از هم جدا نکرد
(ر.ک: سیوری حلّی، اللوامع الالهیهْْ فی المباحث الکلامیهْْ، 343 - 335)، لکن هنگام وفات آن حضرت، نخستین اختلاف مهم دربارة نبوت ایشان پدید آمد؛ زیرا برخی افراد گروه سوم، یعنی بادیهنشینان بیطرف یا همان اعراب خارج مدینه، نبوت آن حضرت را انکار کرده، خود مدعی پیامبری و نبوت شدند. این گروه که از مرکز قدرت اسلامی یعنی مدینه دور بودند و اصل نبوت پیامبر را نیز
انکار کرده بودند، از جرگة مسلمانان خارج شده، در تاریخ به «اهل ردّه» یا «مرتدین»
معروف شدند (ر.ک: ابن عساکر، تاریخ مدینهْْ دمشق، 2/57). افرادی چون «سجاح» و «مسیلمه» ازجمله مدعیان نبوت بودند که شبهاتی دربارة نبوت خاصه، وحی، اعجاز قرآن و... مطرح ساختند (الذهبی، سیر اعلام النبلاء، 3/69).
دومین اختلاف نیز در مدینه و میان مهاجرین و انصار پدید آمد. اینان همان کسانی بودند که در واقعة غدیرخم با حضرت علی? با عنوان امیر مؤمنان و جانشین پیامبر? بیعت کرده بودند (خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، 8/284)، اما بیعت خود را شکستند و اصل امامت را انکار کردند
(ر.ک: ابن قتیبه، الامامهْْ و السیاسهْْ، 22-12). این افراد همان گروه اول و دوم بودند که بر خلاف گروه سوم، نهتنها از بدنة اسلام جدا نشدند، بلکه توانستند قدرت را به دست گرفته، زمینة پیدایش مکاتب و فرقههای گوناگون را در میان مسلمانان فراهم سازند. طبیعی بود که ایشان برای حفظ قدرت و استمرار آن، باید تحریفها، تغییرها و حذفهای بسیاری صورت میدادند تا بتوانند اصل امامت را از دیگر اصول اسلامی جدا کنند (ر.ک: خصیبی، الهدایهْْ الکبریٰ، 102). این عوامل باعث شد تا با منع کتابت و نقل احادیث (ر.ک: عسکری، معالم المدرستین، 2/44)، پشتوانة سنتی امامت از بین برود و با دعوت از پیروان یهودیت و مسیحیت، این خلأها پر گردد (ر.ک: سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، 1/97-60). این سیاستها فرصت مناسبی برای پیدایش و گسترش شبهات و مباحث کلامی در جامعة اسلامی پدید آورد که بعدها باعث رشد قارچگونة مذاهب کلامی شد.
گروه چهارم از یاران پیامبر اسلام که خداوند قلب ایشان را به ایمان آزموده بود و اصول توحید، نبوت، امامت و معاد را در کنار هم پذیرفته بودند، پس از وفات پیامبر اسلام وظیفة تبیین اعتقادات اسلامی و دفاع از آنها را در مقابل شبهات پیروان دیگر ادیان و راهبان و احبار مسلماننما بر عهده داشتند. تلاش این گروه که از زمان پیامبر اسلام شیعه نامیده میشدند (ر.ک: اشعری، المقالات و الفرق، 15؛ امین، اعیان الشیعهْْ، 1/18) و نیز جنگ مسلمانان با امپراتوریهای ایران و بیزانس، مانع گرمی بازار مباحث عقیدتی و کلامی و پیدایش سازمانمند مکاتب کلامی در عصر خلفا شد. علی? نیز، که رهبری و امامت گروه چهارم را بر عهده داشت، با تبیین صریح و روشنگرانة اصول اعتقادی از بازگشت فرهنگ جاهلی و رسوخ جدی عقاید دیگر ادیان، آن هم با نقاب عقیدة اسلامی در میان مسلمانان جلوگیری کرد. تبیین مسئلة قضا و قدر که در واقعة جمل دستاویزی برای مخالفان علی? شده بود (ر.ک: مجلسی، بحارالانوار، 5/13؛ ابن شعبه، تحف العقول، 468)، و چگونگی شناخت حق و باطل (فتال نیشابوری، روضهْْ الواعظین، 1/31، مجلسی، بحارالانوار، 38/38) که باعث سستی برخی از یاران آن حضرت میشد، همچنین مسئلة جبر و تفویض که برخی از رزمندگان دچار آن شده بودند (ر.ک: مجلسی، بحارالانوار، 5/57)، از سوی حضرت علی? ، بنیادهایی بودند که بعدها بنای سترگ علم کلام بر آن استوار شد.
در اواخر عصر خلفا و حکومت علی? ، نخستین مکتب کلامی یعنی فرقة خوارج با طرح پرسش و شبهه دربارة چیستی حکومت و کیستی حاکم (ر.ک: طوسی، قواعد العقائد،111 - 110 و 130؛ اشعری، المقالات و الفرق، 8؛ ربانی گلپایگانی، فرق و مذاهب کلامی، 287) و چگونگی رابطة مردم با مردم و جامعه با خدا و چیستی حکم مرتکب گناه کبیره، که به زعم آنان کفر بود (ر.ک: فخری، سیر فلسفه در جهان اسلام، 111)، ظهور کرد. آنان نتیجه گرفتند که حکومت موجب خونریزی بین مسلمانان شده، نبود آن بهتر از بودنش است. به همین مناسبت به نفی حکومت پرداخته، کوشیدند با پروراندن اصل امر به معروف و نهی از منکر آن را جایگزین حکومت سازند (ر.ک: دینوری، اخبار الطوال، 247)، ولی در عمل از اجرای آن بازمانده، به دلیل اعتقاد به کفر مرتکب گناه کبیره و وجوب امر به معروف، خونهای بسیاری ریختند (ر.ک: شهرستانی، الملل و النحل، 1/110-105). ادعاهای خوارج یعنی وجوب امر به معروف، و به جایِ حکومتنشاندن آن، و نیز کافر پنداشتن مرتکب کبیره (ر.ک: سبحانی، المذاهب الاسلامیه، 135)، واکنشهایی را در جامعة اسلامی برانگیخت و مکاتب کلامی جدید را در میان مسلمانان پدید آورد که همگی مدعی پاسخگویی به مسائل مطرح شده از سوی خوارج بودند.
عصر حکومت بنیامیه
خلفای بنیامیه برای حفظ قدرت و حکومت خود میکوشیدند تا بحثهای ناظر به رابطة مردم با حکومت و جامعه با خداوند را به سوی بحث از رابطة انسان با خداوند، سوق دهند. به همین دلیل، از کسانی که مرتکبِ گناه کبیره را مؤمن میخواندند، حمایت کردند (مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، 405). این افراد با آنکه آرا و افکار گوناگون و گاه متناقضی داشتند (ر.ک: اشعری، مقالات الاسلامیین، 1/215-197)، به دلیل اشتراک در جدا دانستن عمل و ایمان و مؤمن شمردن گناهکار، «مرجئه» نام گرفتند (ر.ک: شهرستانی، الملل و النحل، 1/139؛ مفاتیح العلوم، 33). مکتب ارجا، زمینة مناسبی برای توجیه اعمال ضد اسلامی خلفای اموی فراهم ساخته بود و راه را برای هرگونه مبارزه با ظلم و ستم میبست (ر.ک: ،بیناس، تاریخ جامع ادیان، 749) پیروان این مکتب همان ضربهای که خوارج
با افراطهای خود بر پیکرة جامعه اسلامی وارد میکردند با تفریط خویش وارد میساختند، و تنها حضور اهلبیت? و تبیینهای علمی و عملی آنان، اسلام اصیل را زنده نگاه داشته بود. قیام
امام حسین?، افزون بر آثار اجتماعی و سیاسی، در برابر جریان ارجا، که ریشههای آن به دورة حکومت معاویه باز میگشت و اساس و رکن دین یعنی عمل را هدف قرار داده بود، سد محکمی ساخت. این قیام نشان داد که ایمان بدون عمل بیمعناست و امکان تحقق ندارد. بدین ترتیب از جدایی بین مباحث عقیدتی و مسائل اجتماعی پیشگیری کرد و بعدها زمینههای دیگر قیامها را فراهم ساخت، که بیشتر آنها برای مبارزه با ظلم و ستم حاکمان بنیامیه و بنیعباس صورت گرفته بود. قیام زید شهید مهمترین این قیامها بود (ر.ک: ابنبابویه، عیون اخبار الرضا، 1/517؛ امین، اعیان الشیعه، 7/108) که پس از شهادت وی از سوی برخی پیروانش منحرف شد و صورت مکتب کلامیای جدا از شیعة امامیه به خود گرفت (ر.ک: مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، 42). این فرقه هرچند در مباحث کلامی به کلام معتزلی نزدیک است، عقیدة خاص پیروان آن دربارة امامت و اینکه هر فاطمی شجاع، عالم، و زاهدی در صورت قیام، امام است، این فرقه را از معتزله و دیگر فرقههای شیعه جدا میسازد (شهرستانی، الملل و النحل، 1/154).
در این دوره مباحث ناظر به جبر و تفویض، مرتکبِ گناه کبیره، امر به معروف، تعریف ایمان، صفات الهی و... رونق فراوان داشت. در این میان گروههای کلامی خوارج، مرجئه، قدریه، زیدیه، اهل حدیث و در اواخر حکومت بنیامیه گروه معتزله، فعال بودند، و به تبیین آموزههای کلامی خود و دفاع از آنها میپرداختند. به جز مکتب زیدیه که باید آن را منشعب از شیعیان به شمار آورد، مکتبهای دیگر، یعنی خوارج، قدریه، اهلحدیث (ر.ک: اشعری، المقالات و الفرق، 6)، مرجئه و جهمیه محصول تلاشهای سه گروهی بودند که پس از پیامبر اسلام? اصل امامت را انکار کردند. در این دوره علم کلام به صورت علمی مستقل بنیاد گرفت و مکاتب کلاسیک کلامی چون معتزله پایهریزی شد (ر.ک: مسعودی، مروج الذهب، 3/246).
از متکلمان این دوره میتوان از افرادی چون مؤمن الطاق، مؤلف کتابهایی در ردّ معتزله و خوارج (ر.ک: طهرانی، الذریعهْْ، 10/194 و 224) قیس الماصر، هشام بن سالم(ر.ک: کلینی، اصول کافی، 1/240- 244 و مجلسی، بحارالانوار، 23/9) و دیگر شاگردان امامان معصوم? (امین، اعیان الشیعهْْ، 1/132) و همچنین واصل بن عطا، ابوحنیفه، جهم بن صفوان، جعد و... نام برد.
عصر حکومت بنیعباس
حکومت بنیعباس، دورة اوج و شکوفایی مباحث عقیدتی و اعتقادی و پیدایش مکاتب خرد و کلان کلامی است. در این عصر حوادث اجتماعی، سیاسی، مسیر طبیعی مباحث و دخالت دولت، علم کلام را به سوی بحث از صفات الهی سوق داد، و بازار مسائلی همچون واجبالوجود، صفات ثبوتی و سلبی بسیار گرم شد. در این میان، بحثهای ناظر به رابطة حکومت و مردم و مردم با خداوند، کمرنگ گشت و مباحث مرتبط با رابطة خداوند با فرد رونق یافت. از آنجا که در این دوره مکاتب کلامیْ سازمانیافته عمل میکردند، مباحث کلامی صورت علمیتری به خود گرفت و دربارة مسائل زیر به صورت کلاسیک تحقیق شد:
1. توحید، شامل مباحث صفات سلبی و ثبوتی و...
این بخش از علم کلام شامل مباحثی دربارة اثبات ذات خداوند، عینیت صفات با ذات، صفات جمال و کمال چون قدرت، علم، حیات، اراده، تکلم، وحدانیت، استحالة اتحاد و حلول، عدم ترکیب و تقسیم، نداشتن جهت و حیّز و محل، الم و ... بود.
اهل حدیث و بعدها اشاعره به غیریت صفات از ذات معتقد بودند (ر.ک:جوینی، لمع الادلهْْ فی قواعد عقائد اهلالسنهْْ و الجماعهْْ، 87)، ولی امامیه و معتزله با اندک اختلافی به عینیت صفات با ذات عقیده داشتند (ر.ک: طوسی، قواعد العقائد، 65).
در این مبحث همچنین از افعال الهی و مباحثی چون امتناع اجتماع قادرین بر مقدور واحد، قدرت عبد، فرق بین ارادة تکوینی و تشریعی و ... بحث میشد (ر.ک: همان، 67-73).
2. جبر و تفویض و اختیار و آزادی انسان
این مسئله از ریشهدارترین مسائل کلامی به شمار میآید. در دورة حکومت بنیعباس، معتزله نمایندگی دفاع از تفویض را عهدهدار شده بود (ر.ک: شهرستانی، الملل و النحل، 1/45) و جهمیه،
اهل حدیث و بعدها به تبع آنها اشاعره ناخواسته مدافع جبر شده بودند ( ر.ک: همان، 1/86)، ولی امامیه از همان آغاز بحث نظریة «لاجبر و لا تفویض بل امر بین الامرین» را برگزیده بود (ر.ک: کلینی، الکافی، 1/154).
3. حسن و قبح ذاتی و...
در این مسئله امامیه و معتزله حکم عقل به حسن یا قبح بعضی از افعال را میپذیرفتند (ر.ک: حلی، کشفالمراد، 327)، ولی اهلحدیث و بعدها اشاعره آن را انکار کرده، حسن و قبح را به حکم شرع منوط ساختند (ر.ک: طوسی، قواعد العقائد، 78).
4. رؤیت خداوند در قیامت
از دیدگاه اهلسنت، رؤیت خداوند به غیر مسامتت و محاذات و جهت و مکان و دیگر امارات حدوث، جایز شمرده میشد (مفتی، قاموس البحرین، 213؛ جوینی، لمع الادله فی قواعد عقائد اهل السنهْْ و الجماعهْْ، 101)، ولی امامیه و معتزله رؤیت خداوند را انکار میکردند (ر.ک: کلینی، اصول کافی، کتاب التوحید، باب ابطالالرؤیهْْ، 1/127).
5. وعد و وعید
این مسئله یکی از اصول پنجگانة معتزله به شمار میآمد. این مکتب معتقد بود همانگونه که به حکم عقل واجب است خداوند به وعدة خود عمل کرده، به نیکوکار پاداش دهد، باید به حکم عقل وعیدش را نیز عملی ساخته، مستحقان عقاب را عذاب دهد. برخلاف این گروهِ معتزلی که «وعیدیه» خوانده میشدند، دیگر مکاتب کلامی، به ویژه امامیه، وجوب عمل به وعید را
انکار کرده، آن را الزامی نمیدانستند (ر.ک: شیخ مفید، اوائل المقالات، 46؛ ربانی گلپایگانی، فرق و مذاهب کلامی، 388).
6. عصمت انبیا و ائمه معصوم?
امامیه پیامبران و امامان را معصوم دانسته، معتقد است که شخص معصوم از آغاز تا پایان عمر نه عمداً و نه سهواً مرتکب گناه صغیره یا کبیره نمیشود (ر.ک: حلی، کشفالمراد، 376؛ خواجگی شیرازی، النظامیهْْ فی مذهب الامامیهْْ، 129)، ولی دیگر فرقهها و مکاتب کلامی این امر را نپذیرفته، در چگونگی عصمت و محدودة آن با امامیه مخالفت کردهاند (ر.ک: فخر رازی، عصمهْْ الانبیاء، 8 ؛ مفتی، قاموس البحرین، 284).
7. خلود یا عدم خلود اهل کبایر در آتش جهنم
دربارة این حقیقت که مؤمن نیکوکار و صاحب عمل صالح، وارد بهشت میشود و در آن جاودانه زندگی میکند و شخص کافر به جهنم رفته، در آن جاودانه خواهد بود، همة مسلمانان متفق و همرأیاند، اما دربارة مؤمن مرتکبِ گناه کبیره و کسی که عمل صالح را با عمل غیرصالح آمیخته، اختلاف نظرهایی وجود دارد. عدهای از مکاتب کلامی، که به «تفضیلیه» معروفاند، معتقدند چنین شخصی را یا خداوند میبخشد، یا پیامبر شفاعت میکند، و یا پس از ورود به جهنم و چشیدن عذابِ گناهش از آن خارج شده، به بهشت میرود؛ اما وعیدیه که شاخهای از معتزلهاند، معتقدند مؤمنی که مرتکبِ گناه کبیره شده است، اگر توبه نکند، در جهنم جاودانه خواهد بود
(ر.ک: طوسی، قواعد العقائد، 149؛ جرجانی، شرح المواقف، 8/309).
8. قدیم یا حادث بودن کلام الهی
حدوث و قدم از جمله مباحث مهم کلامی بوده است؛ بدین ترتیب که اهل حدیث و بعدها اشاعره به شدت طرفدار قدیم بودن کلام الهی بودند، و معتزله، نجاریه، زیدیه، خوارج و ... آن را محدث میشمردند (ر.ک: جوینی، لمع الادّلهْْ فی قواعد عقائد اهل السنهْْ و الجماعهْْ، 90).
مسئلة حدوث یا قدم کلامالله که با دخالت مأمون عباسی از صورت کلامی به دستاویزی سیاسی تبدیل شده بود (مشکور، سیر کلام در فرق اسلام، 27) سبب گردید تا اهل حدیث، یعنی بدنة اصلی و پاییندست اهلسنت که به ظاهر با علم کلام مخالفت میکردند (ر.ک: المقرئی، احادیث فی ذم الکلام واهله، 83؛ مطهری، مجموعة آثار، 3/65)، ناخواسته حالت مکتبی کلامی به خود بگیرند و با تشکیلاتی منسجمتر وارد مباحث کلامی شوند. همین امر موجب شد تا ابوالحسن اشعری در بینالنهرین و بصره (ر.ک: سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، 2/7) و ماتریدی در ماوراءالنهر و سمرقند (ر.ک: تفتازانی، شرح المقاصد فی علم الکلام، 2/271؛ زرکلی، الاعلام، 7/19) به قصد حمایت از اهل حدیث حرکتهای جدیدی را آغاز کنند که اولی به پیدایش مکتب اشعری انجامید و دومی مکتب کلامی ماتریدی را پدید آورد. این دو هرچند از نظر جغرافیایی خاستگاهی جداگانه داشتند، از نظر مباحث کلامی هدف مشترکی را پی میجستند(ر.ک: سبحانی، المذاهب الاسلامیهْْ، 65).
در آغاز دورة حکومت بنیعباس، غالیان توانستند در قالب مکاتب کلامی عدهای از شیعیان را دور خود گرد آورده، فرقههای غالی را که به سرعت تأسیس میشدند و معمولاً با مرگ بنیانگذارانشان از بین میرفتند تأسیس کنند(ر.ک: دیلمی، اعلامالدین فی صفات المؤمنین، 259؛ مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، 344). اما انشعابهای دیگری نیز میان شیعیان پدید آمد که جز اسماعیلیه که شاخههای قرمطی و فاطمی از آن جدا شده بود (ر.ک: ناصری طاهری، فاطمیان در مصر،25) و واقفیه که پس از شهادت امام کاظم? پدید آمده بودند (ر.ک: مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، 455)، تأثیرگذاری کمتری داشتند.
در دورة عباسی مکاتب کلامی شیعه، معتزله، اهل حدیث، اشعریه، ماتریدیه، زیدیه، اسماعیلیه و... در مقام سردمداران مباحث کلامی نقش تعیین کنندهای در حوادث اجتماعی و سیاسی جامعة اسلامی داشتند. برای مثال در قرن چهارم گسترش وسیع مکتب تشیع باعث ظهور حکومتهای شیعی آلبویه (ر.ک: فقیهی، آلبویه،121) و آل حمدان در شرق اسلامی شد، و در غرب ممالک اسلامی و قسمتی از شبهجزیره نیز قدرت به دست اسماعیلیة فاطمی و قرمطی افتاد (ر.ک: ناصری طاهری، فاطمیان در مصر، 57). زیدیان نیز در یمن (ر.ک: خضیری، دولت زندیه در یمن، 37) و شمال البرز حکومتهای کوچکی تأسیس کردند (ر.ک: فرای، تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، 179). پس از اینها با ورود سلجوقیان به عرصة سیاسی، اهل سنت حیات دوباره یافته، با حمایتهای آنان و تأسیس مدارس نظامیه، مکتب اشعریه رو به گسترش نهاد و آخرین بازماندههای معتزله را از بین برد
(ر.ک: خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، 4/37-38).
دوران بنیعباس، عصر ظهور متکلمان بزرگی چون هشام بن حکم، زرارهْْ بن اعین، سکاک بغدادی، علی بن اسماعیل، سید حمیری، نوبختی، شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ الطائفه و دهها نفر از شاگردان ائمه و علمای شیعه بود و از متکلمان بزرگِ دیگر مکاتب به ا فرادی چون ابوالهذیل علاف، نظّام، ابوعلی جبایی، ابوهاشم، غزالی و امام الحرمین میتوان اشاره کرد.
عصر مغول
دورة طولانی خلافت عباسی با حملة مغول به شرق ممالک اسلامی، روی به انقراض گذاشت، و با فتح بغداد در سال 656 ق به دست هلاکوخان، برای همیشه از میان رفت (ر.ک: میرخوند، روضهْْالصفاء، قسم پنجم، 893). پیش از آن نیز، خلافت فاطمیهای مصر که صلیبیهای مسیحی آن را تضعیف کرده بودند، در سال 567 هجری به دست صلاحالدین ایوبی برچیده شد (ر.ک: ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ،9/111) و کشورهای اسلامی در میان مهاجمان شرقی و غربی گرفتار هرج و مرج و قتل عام گشتند. با این همه، وقایع مزبور سبب شد که قدرتهای سیاسی نتوانند از مکتب کلامی خاصی حمایت و دیگر فرقهها را سرکوب کنند. از سوی دیگر، تصوف که پیش از حملة مغول تار و پود ممالک اسلامی را فرا گرفته بود و علوم عقلی به ویژه کلام را بر نمیتافت، به دلیل مشکلات اقتصادی پس از تهاجم مغول به شدت تضعیف شده و زمینة مناسبی برای آغاز دوبارة علم کلام و دیگر علوم عقلی پدید آورده بود.
خواجه نصیرالدین طوسی به منزلة شخصیت برجستة این دوره توانست از فرصت پیش آمده به خوبی استفاده کرده، جریانی نوین را در علم کلام و دیگر علوم عقلی ایجاد کند؛ به گونهای که متکلمان پس از وی تحت تأثیر شیوة ابداعی وی، که تکامل یافتة نظام مورد نظر نوبختی بود، قرار گرفته، همگی پیرو او شدند. این جریان در حوزة علمیة حلّه، به همت علامه حلّی شاگرد نامآور خواجه، به پرچمدار علوم اسلامی در قرن هشتم تبدیل شد (ر.ک: کرکوش، تاریخ الحلّه، 1/23) و نیز در حوزة شیراز که به دست سید شریف جرجانی (ر.ک: مشکور، سیر کلام در فرق اسلام، 82 ـ81) و ایجی (ر.ک: موسوی خوانساری، روضات الجنات، 5/49) بنیان گذاشته شده بود، به بهترین وجه ادامه یافت. باید اعتراف کرد که کلام در آغاز این عصر به فلسفة مشاء گراییده بود و در پایان نیز به فلسفة اشراق و عرفان نزدیک شد. همچنین دوگانگی موجود میان متکلمان و فلاسفه که در عصر عباسی بسیار نمود داشت، در این عصر ضعیف شد و حتی میتوان گفت از بین رفت.
نکتة مهم در بررسی سیر علم کلام در عصر مغول، تثبیت فرقهها و مکاتب کلامی موجود
و فاصله گرفتن اشاعره از اهل حدیث است؛ زیرا متکلمان اشعری حوزه شیراز با پاسداشت
میراث فخر رازی و با پیروی از خواجه نصیر، عقلگراتر شدند، ولی اهل حدیث به دلیل ظهور
ابن تیمیه و سازمانیابی تازه سلفیه، نهتنها به مخالفت خود با علوم عقلی و کلام ادامه دادند
(ر.ک: مطهری، مجموعه آثار، 3/65)، بلکه دچار عقاید افراطی جدیدی شدند. آنان با تکفیر پیروان
دیگر مکاتب کلامی، مرزهای مباحث عقیدتی را به شدت محدود کردند (ر.ک: ربانی گلپایگانی،
فرق و مذ اهب کلامی، 179)؛ به گونهای که پس از گرایش حوزة شیراز به تشیع در اواخر قرن
نهم و شیعه شدن محقق دوانی (ر.ک: روضات الجنات، 2/240) و محقق خفری (ر.ک: جزائری،
الانوار النعمانیهْْ، 2/35) و آشکار شدن تشیع خاندان دشتکی (ر.ک: روضات الجنات، 7/178) دیگر
مرکز علمی متمرکزی در میان اهلسنت که داعیهدار مباحث کلامی باشد، دیده نشد. بدین ترتیب مباحث کلاسیک کلامی در میان اهل سنت کمرونق گشت و پویایی و بالندگی خود را از دست داد.
در دورة مغول متون کلامی مهمی چون تجرید، مواقف، شرح المقاصد، مناهج الیقین،
لوامع الالهیهْْ تألیف شد و مباحث الهیات بالمعنیالاخص جایگاه ویژهای یافت؛ لکن رونق حاشیهنویسی بیش از ابداع و ابتکار بود و شرح گفتار متکلمان پیشین، بر ایجاد جریانهای جدید کلامی پیشی گرفت.
عصر صفویه تا زمان معاصر
شاید یک محقق تاریخ انتظار داشته باشد همانگونه که خلافت عثمانی از نظر نظامی و سیاسی جانشین خلافت عباسی شده بود و مرزهای خود را تا قلب اروپا گسترش داده بود، از نظر علمی نیز بتواند جایگزین آن شود، اما این واقعه روی نداد؛ چنان که مهاجرت برخی علما به استامبول نیز (ر.ک: اوزون چارشی لی، تاریخ عثمانی، 1/589) نتوانست حرکتی نو در عرصة علوم اسلامی، به ویژه علوم عقلی و علم کلام ایجاد کند. در مقابل، دولت صفوی که در فلات ایران تأسیس شده بود، دو مرکز علمی مهم، یعنی حوزة نجف و حوزة اصفهان را داشت. این دو حوزه توانستند وارث تلاشهای علمی و علوم عقلی مسلمانان شده، چراغ مباحث عقلی را در شرق اسلامی، یعنی از بین النهرین تا شبه قاره هند، روشن نگاه دارند. نقطة عطف این دوره، درخشش صدرالمتألهین است که چهار جریان کلام، عرفان، مشاء و اشراق را در اندیشة خویش به هم پیوند داد و مکتب حکمت متعالیه را بنیان نهاد (ر.ک: مطهری، مجموعة آثار، 13/249) و دیگر مکاتب کلامی را تحت تأثیر خود قرار داد.
نکتة مهم دیگر، پیدایش حرکتی بود که بعدها «اخباریگری» نام گرفت. مبتکر این نظام، محمد امین استرآبادی، میکوشید تا روش تحقیق و مطالعه در علوم عقلی مانند فلسفه، کلام و اصول فقه را تغییر دهد (ر.ک: الفوائد المدنیهْْ، 131- 129)، لکن این سبک فقط تا حدودی در علم اصول فقه توفیق یافت و تنها تأثیراتی جانبی بر روند علم کلام برجای نهاد. شاید بتوان ادعا کرد که در این دوره تقابل فلاسفه و متکلمان به تقابل اخباریها و متکلمان فیلسوف، تبدیل شده، و چالش اصلی، بین اخباریها و اهل کلام در گرفته بود.
در این دوره عنصر جدیدی به نام استعمار در جوامع اسلامی پدید آمده بود که مستقیم و غیر مستقیم بر حوادث اجتماعی و سیاسی و حتی بر روند علم کلام تأثیر میگذاشت. استعمار با ایجاد فرقههای ساختگی از قبیل بابیه و بهائیه در فلات ایران، قادیانیه در شبهقارة هند و وهابیت در شبهجزیرةعربستان، جریانها و فرقههای جدیدی را وارد جامعة اسلامی کرد (ر.ک: همفر، خاطرات همفر جاسوس انگلیسی در ممالک اسلامی، 93) و مباحث تازهای در عرصة کلامی پدید آورد و رهبری
هجمهای را که از سوی میسیونرهای تبلیغی مسیحیت ایجاد شده بود، بر عهده داشت.
در این عصر بزرگانی چون میراحمد علوی شاگرد میرداماد، با نوشتن کتاب مصقل صفا (ر.ک: مصقل صفا، مقدمه) و قاضی نورالله شوشتری، با کتاب خاتون آبادی، ظهیرالدین تفرشی، محمد بن یوسف دهخوارقانی، علی قلی جدیدالاسلام، (ر.ک: ترجمه شرح و نقد سفر پیدایش، مقدمه) نراقی، و کاشفالغطا عهدهدار دفاع در برابر هجمههای میسیونرها و فرقههای یاد شده و تفرقهانگیزان بین مسلمانان بودند و حجم چشمگیری از تألیفات کلامی به دفاع از اصول عقیدتی اسلام در برابر شبهات گروههای مزبور اختصاص یافت و بازار ردیهنویسی رونق فراوان گرفت. اما این به معنای کمرونق شدن مباحث کلاسیک کلامی در عرصة الهیات بالمعنیالاخص نبود، و ابداعات مرحوم صدرا و تفکرات ملا رجبعلی تبریزی و بعدها مطالب مطرح شده از سوی پیروان شیخ احمد احسایی مباحث مرتبط با توحید، صفات، معاد و ... را پویا و زنده نگاه داشت.
دورة معاصر
مهمترین عنصری که در بررسی سیر تطور علم کلام در دورة معاصر باید کانون توجه قرار گیرد، تأثیر مکاتب فلسفی غرب بر مباحث کلام اسلامی است. استعمار با ورود به جوامع اسلامی، همراه فرهنگ و صنعت، مباحث مطرح شده در حوزههای خرد و کلان فلسفی و کلامی خود را نیز در پیآورد و با تشکیل طبقة جدیدی که بعدها طبقه «منورالفکر» نام گرفت، بدنة جامعه اسلامی را به دو بخش «غربزده» و «مدافعان سنتهای اسلامی» تقسیم کرد. گروه اخیر، دو روش عمده را در برخورد با عقاید و افکار غربی برگزید. عدهای روش تخطئه و تحریم را در پیش گرفتند و تکرار مباحث کلامی متناسب با ساحتهای علمی قدیم را سرلوحة کار خود قرار دادند؛ و در مقابل، گروهی روش علمی و استفاده از شیوههای نو و ابتکاری را در برخورد با مسائل جدید برگزیدند و طرح مباحث و مسائل کاربردی را به تکرار و حاشیهنویسی بر متون قدیمی ترجیح دادند.
تحولات جدید در مباحث علوم طبیعی، که در عرصة اعتقادی موجب بروز مباحث جدید کلامی شده بود، رفته رفته جمعی را به فکر ایجاد رنسانسی مصنوع در کشورهای اسلامی انداخت. این متفکران میکوشیدند تا تاریخ غرب را در جوامع اسلامی بازسازی کنند، لکن ظرفیتهای بالای علوم اسلامی، و عقلگرایی و استدلالپذیریِ کلام اسلامی، جداییِ باورهای دینی مسیحیان پولسی از اعتقادات اسلامی را آشکار ساخت و مانع ابتلای کلام اسلامی به سرنوشت کلام مسیحی شد.
عوامل جدیدی که در تغییر روند علم کلام تأثیر داشتند در دو جبهة متفاوت یعنی مارکسیسم و لیبرالیسم بر ضد اسلام صف آراستند. در این دوره نقش امام خمینی?، علامه طباطبایی و شهید مطهری، بسیار چشمگیر بود.
در میان اهل سنت نیز محمد عبده و شاگردان وی برای احیای کلام عقلگرا در میان اهل سنت نهضتی را به راه انداختند و مصر را کانون حرکت خود قرار دادند. این نهضت فکری به آهستگی حرکت خود را ادامه داد و برخی از خلأهای موجود در مراکز علمی را پر کرد.
افزون بر مباحث جدید کلامی یا کلام جدید که تألیفات مرتبط با آن به صورت تکنگاری و موضوع واحد تدوین مییافت، شیوة سنتی کلام نیز به حیات خود ادامه داد. این شاخه به صورت غیر متمرکز در مراکز علمی ممالک اسلامی عهدهدار تبیین باورهای اعتقادی و پاسخگویی به شبهات سنتی است و هنوز هم حجم عمدهای از تألیفات کلامی را به خود اختصاص میدهد. اوجگیری دوبارة بهائیت، وهابیت و قادیانیه و شاخههای گوناگون صوفیه و نحلههای جدید، موجب تألیف آثار پرشماری در رد و اثبات این نحلهها شده که بیشتر به مسائل نبوت، امامت و امور کاربردی باز میگردند. این امر همچنین موجب شده است تا تألیفات مربوط به خداشناسی که در دوران مارکسیسم اوج گرفته بود به حاشیه روند.
منابع
1. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ پنجم، ]بیتا[.
2. ابن شعبه، حسن بن علی، تحف العقول، بیروت، مؤسسهْْ الاعلمی، 1394ق.
3. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینهْْ دمشق، بیروت، دارالفکر للطباعهْْ و النشر و التوزیع ، 1415ق.
4. ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1385ق.
5. ابنبابویه، محمدبنعلی، عیون اخبار الرضا، ترجمه حمیدرضا مستفید، نشر صدوق، ]بیتا[.
6. ابنطقطقی، محمد بن علی، تاریخ فخری، ترجمه محمدوحید گلپایگانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر، چاپ دوم، 1360 ش.
7. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، الامامهْْ و السیاسهْْ، تحقیق طه محمد زینی، ناشر مؤسسهْْ الجلس و شری للنشر و التوزیع، ] بیتا[.
8. استرآبادی، محمدامین، الفوائد المدنیهْْ، قم، مؤسسهْْ النشر الاسلامی، 1424 ق.
9. اشعری، سعدبنعبدالله، المقالات و الفرق، تصحیح محمدجواد مشکور، تهران، انتشارات عطایی، 1341ش.
10. امین، سید محسن، اعیان الشیعهْْ، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، چاپ 1406ق.
11. اوزون چارشی لی، اسماعیل حقی، تاریخ عثمانی، ترجمه ایرج نوبخت، تهران، انتشارات کیهان، 1368ش.
12. بیناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علیاصغر حکمت، تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، چاپ پنجم، 1375ش.
13. تفتازانی، شرح المقاصد فی علم الکلام، پاکستان، دارالمعارف النعمانیه، چاپ اول، 1401ق.
14. جرجانی، سید شریف، شرح المواقف، مصر، مطبعهْْ السعادهْْ، چاپ اول، 1325 ق.
15. جزائری، سید نعمتالله، الانوار النعمانیهْْ، بیروت، منشورات مؤسسهْْ الاعلمی للمطبوعات، چاپ چهارم، 1414ق.
2. جوینی، عبدالملک، لمع الادّلهْْ فی قواعد عقائد اهل السنهْْ و الجماعهْْ، مصر، الدار المصریه للتألیف و الترجمه، چاپ اول، 1385ق.
3. حلّی، حسن بن یوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح زنجانی، قم، منشورات شکوری، چاپ اول، 1409ق.
4. خصیبی، حسین بنحمدان، الهدایهْْ الکبریٰ، بیروت، موسسهْْ البلاغ للطباعهْْ و النشر و التوزیع، چاپ چهارم، 1411ق.
5. خضیری، حسن، دولت زیدیه در یمن، ترجمه احمد بادلوبه هزاوه، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، چاپ اول، 1380ش.
6. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، مصر، مکتبهْْ العربیهْْ، 1349ق.
7. خواجگی شیرازی، محمدبن احمد، النظامیهْْ فی مذهب الامامیهْْ، تصحیح علی اوجبی، تهران، دفتر نشر میراث مکتوب و مرکز فرهنگی نشر قبله، چاپ اول، 1375ش.
8. دورانت، ویل، تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام و دیگران، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ]بیتا[.
9. دیلمی، حسن بن محمد، اعلامالدین فی صفات المؤمنین، قم، مؤسسهْْ آلالبیت، 1408ق.
10. دینوری، احمدبنداود، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشرنی، چاپ سوم، 1368ش.
11. ذهبی، محمد بن احمد، سیراعلام النبلاء، بیروت، مؤسسهْْ الرسالهْْ، چاپ نهم، 1413ق.
12. ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ اول، 1377ش.
13. الزرکلی، خیرالدین، الاعلام، بیروت، چاپ پنجم، 1980م.
14. سبحانی، جعفر، المذاهب الاسلامیه، قم، مؤسسه امام صادق?، چاپ اول، 1423ق .
15. ، بحوث فی الملل و النحل، قم، مؤسسه نشر اسلامی، چاپ پنجم، 1420ق.
16. سیوری حلّی، مقداد بن عبدالله، اللوامع الالهیهْْ فی المباحث الکلامیهْْ، تحقیق شهید آیت الله قاضی طباطبایی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، 1422ق.
17. شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، تحقیق محمد سید گیلانی، قم، منشورات رضی، ]بیتا[.
2. شیخ مفید، اوائل المقالات، بیروت، دارالمفید للطباعهْْ و النشر، چاپ دوم، 1414 ق.
3. طبرسی، احمدبنعلی، الاحتجاج، قم، دارالاسوهْْ للطباعهْْ و النشر، چاپ دوم، 1416ق.
4. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک) ، بیروت، مؤسسهْْ الا علمی للمطبوعات، چاپ پنجم، 1409ق.
5. طهرانی، آقابزرگ، الذریعهْْ، بیروت، دارالانوار، چاپ دوم، 1403ق.
6. طوسی، نصیرالدین، قواعد العقائد، قم، مؤسسه امام صادق?، چاپ اول، 1416ق.
7. عسکری، سید مرتضی، معالم المدرستین، بیروت، مؤسسهْْ النعمان للطباعهْْ و النشر و التوزیع، 1410ق.
8. علوی عاملی، میرسید احمد، مصقل صفا، تحقیق حامد ناجی اصفهانی، قم، چاپخانه امیر، چاپ اول، 1415ق / 1373 ش.
9. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضهْْ الواعظین، قم، شریف رضی، 1368ش.
10. فخر رازی، محمد بن عمر، عصمهْْ الانبیاء، قم، منشورات الکتبی النجفی، چاپ اول، 1406ق.
11. فخری، ماجد، سیر فلسفه در جهان اسلام، تهران، انتشارات نشر دانشگاهی، چاپ اول، 1372ش.
12. فرای، ریچارد نلسون، تاریخ اسلام (از اسلام تا سلاجقه)، ترجمه حسن انوشه، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ اول، 1363ش.
13. فقیهی، علیاصغر، آلبویه و اوضاع زمان ایشان، ]بیجا[، چاپخانه دیبا، چاپ سوم، 1366ش.
14. فیض الاسلام، علینفی، شرح نهجالبلاغه، تهران، مرکز نشر آثار فیضالاسلام، 1366ش.
15. کاشانی، ملافتحالله، منهجالصادقین فی الزام المخالفین، تهران، کتابفروشی اسلامیه، چاپ دوم، 1344ش.
16. کرکوش، یوسف، تاریخ الحلّه، قم، منشورات رضی، چاپ 1413ق.
17. کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ پنجم، 1363ق.
18. لاپیدوس،ایرا.ماروین، تاریخ جوامع اسلامی از آغاز تا قرن هجدهم، ترجمه محمود رمضانزاده، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1376ش.
19. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1403ق.
2. مسعودی، علیبنحسین، مروج الذهب و معادن الجواهر، بیروت، مؤسسهْْ الاعلمی للمطبوعات، چاپ اول، 1411ق.
3. مشکور، محمد جواد، سیر کلام در فرق اسلام، تهران، انتشارات شرق، 1368ش.
4. ، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدسرضوی،چاپ سوم، 1375ش.
5. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 3، تهران، انتشارات صدرا، چاپ اول، 1370ش.
6. مفتی، حمید، قاموس البحرین، تصحیح علی اوجبی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، 1374ش.
7. المقرئی، ابوالفضل، احادیث فی ذم الکلام و اهلهْْ، تصحیح ناصر عبدالرحمن محمد الجدیع، ریاض، داراطلس، چاپ اول، 1417 ق.
8. موسوی خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، قم، مکتبهْْ اسماعیلیان، چاپ اول، 1398 ق.
9. میرخوند، محمدبن خاوند شاه بلخی، روضهْْ الصفا، ج 2، تهذیب و تلخیص عباس زریاب، تهران، انتشارات علمی، 1375ش.
10. ناصری طاهری، عبدالله، فاطمیان در مصر، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، چاپ اول، 1379ش.
11. همفر، خاطرات همفر جاسوس انگلیسی در ممالک اسلامی، تهران، انتشارات امیرکبیر، ]بیتا[.
علم کلام در عصر رسالت
در حقیقت خود قرآن آغازگر مباحث کلامی بوده و ظهور دین اسلام، مهمترین عامل پیدایش مباحث علم کلام اسلامی است (ر.ک: مجموعه آثار، 14/453). با این همه باید توجه داشت که زمان پیدایش مسائل علم کلام با زمان پیدایش مکاتب کلامی فرق دارد و آغاز هر یک از این دو خود تاریخی خاص دارد؛ اگرچه مسائل کلامی با دعوت پیامبر اکرم? آغاز میشود، مکاتب کلامی در دورههای بعد و بر اثر حوادث سیاسی و اجتماعی تأسیس شده، هر کدام تاریخ تأسیسی مختصِ خود دارد.
در بیان علل پیدایش مسائل کلامی و ریشههای آن باید گفت ظهور دین اسلام در دنیایی که ادیان و مذاهب و نحلههای گوناگون فکری در آن رواج داشت، تنشها و پرسشهای جدیدی را از سوی دو گروه مطرح ساخت: گروه اول پیروان ادیان و مذاهب غیر اسلامی بودند که با ظهور اسلام خود را در مقابل عقاید و تفکرات جدید می دیدند و میفهمیدند که این عقاید، اساس هستی ادیان آنان را به چالش میکشد. این دسته میکوشیدند با نقد دین نوظهور اسلام و ایراد گرفتن بر آموزههای آن، عقاید خود را از فروپاشی نجات دهند و با خردهگرفتن بر این دین، ضعف باورهای خویش ر ا بپوشانند. همین تقابل سبب میشود مسائل و مطالبی مطرح شود که در جرگة مباحث کلامی قرار میگرفتند و هر دو طرف را به کاوش در اصول معارف دینی وا میداشتند
(ر.ک: الاحتجاج، 1/29 - 38؛ بحارالانوار، 5/255).
پیامبر اسلام? با آغاز نهضت خویش، افزون بر تبیین عقاید اسلامی، به دفاع از این عقاید در مقابل گروهها و ادیان غیر اسلامی میپرداخت و شبهات آنها را با ادلة عقلی رد میکرد. شاید برای آشنایی با چالشها و اوضاع آن دوره، بهتر باشد به گفتاری ازحضرت علی? اشاره کنیم. آن حضرت در نهجالبلاغه و در توضیح اوضاع و احوال دورة جاهلیت میفرماید: «... تا اینکه خداوند سبحان حضرت رسول اکرم? را برانگیخت... و مردم در آن روز دارای مذهبهای متشتت و بدعتهای زیاد و رویههای مختلف بودند. گروهی خداوند را به خلقش تشبیه میکردند، و برخی در اسم او تصرف مینمودند، و جمعی به غیر او اشاره میکردند؛ پس خداوند به وسیلة آن حضرت، مردم را از گمراهی رهایی داد و به سبب او آنان را از نادانی نجات داد» (نهجالبلاغه، خطبة اول، شرح فیضالاسلام، 1/36 ؛ شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، 1/116).
گفتار علی? نشان میدهد گروههای متعددی در دنیای آن روز و عصر پیامبر اکرم? حضور داشتند که هرکدام به تبلیغ آموزههای دینی خود میپرداختند و در مقابل مسائل مطرح شده از سوی ادیان دیگر از خود دفاع میکردند.
نکتة قابل توجه در عصر بعثت، حضور آزادانة پیروان همة ادیان و نحلههای عقیدتی در شبه جزیرة عربستان است که از دو عامل مهم نشئت میگرفت: عامل نخست، فقدان حاکمیت سیاسی متمرکز در شبه جزیرة عربستان بود (ر.ک: تاریخ جوامع انسانی، 1/44) که مانع رسمیت یافتن یک دین
ـ آنگونه که در فلات ایران و آناتولی رواج داشت ـ میشد و هیچ نیروی قوی و سازمانیافتهای حاکم نبود که از آیین رسمی در مقابل دیگر آیینها دفاع کند؛ و عامل دوم، جادة تجاری بین شام و یمن بود که از حجاز میگذشت (ر.ک: دورانت، تاریخ تمدن، 4/199). این جاده پیروان ادیان و نحلههای مختلف را به هم پیوند داده، موجب آشنایی آنان با یکدیگر میشد و از سویی نوعی تساهل را میپراکنْد؛ و هر قدر بر شدت جنگ بین ساسانیانِ مدافع زرتشتیگری و بیزانسِ طرفدار مسیحیت افزوده میشد، بر کارکرد تجاری و فرهنگی این جاده افزوده میگشت.
دو عامل یاد شده، حضور پیروان نحلههای مختلف در شبه جزیرة عربستان را پررنگ و فعال میساخت. به همین دلیل تقریباً همة ادیان و مذاهب، مناظراتی با پیامبر اسلام داشتند، که مرحوم طبرسی به بعضی از آنها، همچون مناظرة آن حضرت با مجوس، یهودیان، مسیحیان، و مشرکان اشاره کرده است (الاحتجاج، 1/25-39). این مناظرهها و گفتوگوها، زمینهساز مسائلی بودند که بعدها در علم کلام کانون کاوش قرار گرفتند.
گروه دوم، پیروان دین اسلام و تازه مسلمانانی بودند که برای فهم و درک مسائل مطرح شده از سوی اسلام و تفکیک بین آنها و عقاید و احکام دیگر ادیان پرسشهایی را مطرح میکردند. اما اینان نیز یکدست و متحد نبودند و میتوان آنها را هم به دستهها و جریانهای متعددی تقسیم کرد. سورة حجرات در چندین آیه به جریانهای داخلی مسلمانان عصر رسالت میپردازد (ر.ک: فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، 1/212-198) و چهار گروه و جریان را در میان مسلمانان معرفی میکند که بعدها زمینهساز بروز مباحث اعتقادی و فرقههای کلامی شدند. گروه اول، عرفگراها یعنی عدهای از صحابه بودند که می خواستند خود را از حیث ارزش و جایگاه اجتماعی همسطح یا دستکم تالی تلو رسول خدا? قرار دهند و با امر و نهی در حضور پیامبر? میکوشیدند مردم را به امر و نهی خود عادت دهند (ر.ک: ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، 6/218) و به گونهای خود را جزو حکومت قلمداد کنند. به همین دلیل در مقابل برخی احکام و عقاید تبیین شده از سوی پیامبر? جبههگیری کرده، برای پیشبرد اهداف خویش با ایشان مخالفت میکردند. این گروه بیشتر
در مباحث ناظر به نبوت، عصمت، وحی و مسائل رهبری و جانشینی پیامبر? مطالبی را
مطرح میکردند. قرآن خطاب به آنان میفرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ؛ (حجرات،1) «ای کسانی که ایمان آوردهاید، چیزی را بر خدا و رسولش مقدم نشمارید ]و بر آنان پیشی مگیرید[... » (همچنین، ر.ک: منهجالصادقین، 8/400)؛
گروه دوم، اشرافیگراها یعنی افرادی بودند که میکوشیدند شخصیت پیامبر اسلام? را معمولی جلوه داده، با پایین آوردن مقام آن حضرت، وی را همسطح خود قرار دهند. این گروه که از اشراف دورة جاهلیت بوده، به ظاهر مسلمان شده بودند، گمان میکردند پیامبر? منافع شخصی و قبیلگی خود را پی میجوید. اینان حتی در مباحث توحید نیز مشکل داشتند و مسائل مطرح شده از سوی پیامبر? را در باب توحید، نبوت و معاد چندان باور نمیکردند. شاید بهترین نماینده این تفکر، اشعاری باشد که یزید بن معاویه پس از چندین دهه، خطاب به اجدادش در عصر رسالت سرود. آنان پس از پذیرش اسلام از بزرگان اشرافیگراها بودند:
لیت أشیاخی ببدر شهدوا
لعبت هاشم بالملک فلا
جزع الخزرج من وقع الأسل
خبر جاء و لا وحی نزل
(طبری، تاریخ الطبری( تاریخ الامم و الملوک)، 8/187)
گروه سوم، کسانی بودند که در حرکتهای سیاسی و نظامی پیامبر اکرم? در مقابل دشمنان، بیطرف مانده بودند. آنان پس از پیدا شدن نشانههای پیروزیِ کاملِ پیامبر?، معرکهگردان جریانهای سیاسی شدند. بیشتر افراد این گروه را اعراب بادیهنشین تشکیل میدادند که در سورة حجرات خطاب به آنان آمده است: قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَ لَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ إِن تُطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَایَلِتْکُم مِّنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (حجرات، 14). این گروه در ایجاد مباحث عقیدتی و کلامی ابتکاری نداشتند ولی پس از طرح مسائل و شبهات از سوی گروههای اول و دوم، آنان را پشتیبانی کرده، این مسائل و شبهات را نظام میبخشیدند.
گروه چهارم، افرادی بودند که عقاید و افکار دورة جاهلیت را به کلی از ذهن و دل خود بیرون کرده و به همة سخنان پیامبر? ایمان آورده بودند، و خداوند قلب آنان را به ایمان آزموده بود. این مهاجران واقعی از فرهنگ جاهلیت هجرت کرده و خود را در دریای اسلام از تمام پلشتیهای دورة جاهلیت شسته بودند. این تشنگان دریای معرفت و مشتاقان سرچشمة جوشان نبوت که اطراف حضرت محمد? گرد آمده بودند، برای پذیرش اسلام هیچ شرطی قرار نمیدادند و سخنان پیامبر اسلام? را تنها راه نجات میدانستند. ایشان هرگز سود و زیان خود را معیار حقانیت اسلام نمیدانستند، بلکه اسلام را ملاک سود و ضرر خود شمردند. این گروه برای درک عمیق مفاهیم اسلام و یافتن راه صحیح آموزش و دفاع از آموزههای اسلامی پرسشهایی را مطرح میکردند که بعدها زمینهساز پیدایش علم کلام اسلامی شد.
علم کلام در عصر خلفا
حضرت محمد مصطفی? در آغاز بعثت، پس از نزول آیة: وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ (شعراء،214) مأمور انذار خویشاوندانش شد و در مهمانیای که بزرگان بستگان حضرت در آن حضور داشتند، ایشان را به سعادت دنیا و آخرت فرا خواند. پیامبر بر دو اصل نبوت و جانشینی خویش در هدایت مردم، تأکید کرد و فرمود: «خداوند مرا فرمان داده تا شما را به سوی او فرا خوانم. کدام یک از شما مرا در این کار یاری میکند تا برادر، وصی و جانشین من در بین شما باشد؟ پس از این بیانات امام علی? اعلام آمادگی کرد و پیامبر اسلام? فرمود: این (علی?) برادر، وصی و جانشین من در میان شماست. به سخنان او گوش کنید و از او اطاعت کنید...» (ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، 2/42؛ ابن طقطقی، تاریخ فخری، 102ـ101).
در حقیقت پیامبر اکرم? از همان آغاز در کنار اصل توحید و نبوت اصل امامت را نیز مطرح میکرد و در وقایع گوناگون، حتی تا آخرین لحظة حیات، این اصول را از هم جدا نکرد
(ر.ک: سیوری حلّی، اللوامع الالهیهْْ فی المباحث الکلامیهْْ، 343 - 335)، لکن هنگام وفات آن حضرت، نخستین اختلاف مهم دربارة نبوت ایشان پدید آمد؛ زیرا برخی افراد گروه سوم، یعنی بادیهنشینان بیطرف یا همان اعراب خارج مدینه، نبوت آن حضرت را انکار کرده، خود مدعی پیامبری و نبوت شدند. این گروه که از مرکز قدرت اسلامی یعنی مدینه دور بودند و اصل نبوت پیامبر را نیز
انکار کرده بودند، از جرگة مسلمانان خارج شده، در تاریخ به «اهل ردّه» یا «مرتدین»
معروف شدند (ر.ک: ابن عساکر، تاریخ مدینهْْ دمشق، 2/57). افرادی چون «سجاح» و «مسیلمه» ازجمله مدعیان نبوت بودند که شبهاتی دربارة نبوت خاصه، وحی، اعجاز قرآن و... مطرح ساختند (الذهبی، سیر اعلام النبلاء، 3/69).
دومین اختلاف نیز در مدینه و میان مهاجرین و انصار پدید آمد. اینان همان کسانی بودند که در واقعة غدیرخم با حضرت علی? با عنوان امیر مؤمنان و جانشین پیامبر? بیعت کرده بودند (خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، 8/284)، اما بیعت خود را شکستند و اصل امامت را انکار کردند
(ر.ک: ابن قتیبه، الامامهْْ و السیاسهْْ، 22-12). این افراد همان گروه اول و دوم بودند که بر خلاف گروه سوم، نهتنها از بدنة اسلام جدا نشدند، بلکه توانستند قدرت را به دست گرفته، زمینة پیدایش مکاتب و فرقههای گوناگون را در میان مسلمانان فراهم سازند. طبیعی بود که ایشان برای حفظ قدرت و استمرار آن، باید تحریفها، تغییرها و حذفهای بسیاری صورت میدادند تا بتوانند اصل امامت را از دیگر اصول اسلامی جدا کنند (ر.ک: خصیبی، الهدایهْْ الکبریٰ، 102). این عوامل باعث شد تا با منع کتابت و نقل احادیث (ر.ک: عسکری، معالم المدرستین، 2/44)، پشتوانة سنتی امامت از بین برود و با دعوت از پیروان یهودیت و مسیحیت، این خلأها پر گردد (ر.ک: سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، 1/97-60). این سیاستها فرصت مناسبی برای پیدایش و گسترش شبهات و مباحث کلامی در جامعة اسلامی پدید آورد که بعدها باعث رشد قارچگونة مذاهب کلامی شد.
گروه چهارم از یاران پیامبر اسلام که خداوند قلب ایشان را به ایمان آزموده بود و اصول توحید، نبوت، امامت و معاد را در کنار هم پذیرفته بودند، پس از وفات پیامبر اسلام وظیفة تبیین اعتقادات اسلامی و دفاع از آنها را در مقابل شبهات پیروان دیگر ادیان و راهبان و احبار مسلماننما بر عهده داشتند. تلاش این گروه که از زمان پیامبر اسلام شیعه نامیده میشدند (ر.ک: اشعری، المقالات و الفرق، 15؛ امین، اعیان الشیعهْْ، 1/18) و نیز جنگ مسلمانان با امپراتوریهای ایران و بیزانس، مانع گرمی بازار مباحث عقیدتی و کلامی و پیدایش سازمانمند مکاتب کلامی در عصر خلفا شد. علی? نیز، که رهبری و امامت گروه چهارم را بر عهده داشت، با تبیین صریح و روشنگرانة اصول اعتقادی از بازگشت فرهنگ جاهلی و رسوخ جدی عقاید دیگر ادیان، آن هم با نقاب عقیدة اسلامی در میان مسلمانان جلوگیری کرد. تبیین مسئلة قضا و قدر که در واقعة جمل دستاویزی برای مخالفان علی? شده بود (ر.ک: مجلسی، بحارالانوار، 5/13؛ ابن شعبه، تحف العقول، 468)، و چگونگی شناخت حق و باطل (فتال نیشابوری، روضهْْ الواعظین، 1/31، مجلسی، بحارالانوار، 38/38) که باعث سستی برخی از یاران آن حضرت میشد، همچنین مسئلة جبر و تفویض که برخی از رزمندگان دچار آن شده بودند (ر.ک: مجلسی، بحارالانوار، 5/57)، از سوی حضرت علی? ، بنیادهایی بودند که بعدها بنای سترگ علم کلام بر آن استوار شد.
در اواخر عصر خلفا و حکومت علی? ، نخستین مکتب کلامی یعنی فرقة خوارج با طرح پرسش و شبهه دربارة چیستی حکومت و کیستی حاکم (ر.ک: طوسی، قواعد العقائد،111 - 110 و 130؛ اشعری، المقالات و الفرق، 8؛ ربانی گلپایگانی، فرق و مذاهب کلامی، 287) و چگونگی رابطة مردم با مردم و جامعه با خدا و چیستی حکم مرتکب گناه کبیره، که به زعم آنان کفر بود (ر.ک: فخری، سیر فلسفه در جهان اسلام، 111)، ظهور کرد. آنان نتیجه گرفتند که حکومت موجب خونریزی بین مسلمانان شده، نبود آن بهتر از بودنش است. به همین مناسبت به نفی حکومت پرداخته، کوشیدند با پروراندن اصل امر به معروف و نهی از منکر آن را جایگزین حکومت سازند (ر.ک: دینوری، اخبار الطوال، 247)، ولی در عمل از اجرای آن بازمانده، به دلیل اعتقاد به کفر مرتکب گناه کبیره و وجوب امر به معروف، خونهای بسیاری ریختند (ر.ک: شهرستانی، الملل و النحل، 1/110-105). ادعاهای خوارج یعنی وجوب امر به معروف، و به جایِ حکومتنشاندن آن، و نیز کافر پنداشتن مرتکب کبیره (ر.ک: سبحانی، المذاهب الاسلامیه، 135)، واکنشهایی را در جامعة اسلامی برانگیخت و مکاتب کلامی جدید را در میان مسلمانان پدید آورد که همگی مدعی پاسخگویی به مسائل مطرح شده از سوی خوارج بودند.
عصر حکومت بنیامیه
خلفای بنیامیه برای حفظ قدرت و حکومت خود میکوشیدند تا بحثهای ناظر به رابطة مردم با حکومت و جامعه با خداوند را به سوی بحث از رابطة انسان با خداوند، سوق دهند. به همین دلیل، از کسانی که مرتکبِ گناه کبیره را مؤمن میخواندند، حمایت کردند (مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، 405). این افراد با آنکه آرا و افکار گوناگون و گاه متناقضی داشتند (ر.ک: اشعری، مقالات الاسلامیین، 1/215-197)، به دلیل اشتراک در جدا دانستن عمل و ایمان و مؤمن شمردن گناهکار، «مرجئه» نام گرفتند (ر.ک: شهرستانی، الملل و النحل، 1/139؛ مفاتیح العلوم، 33). مکتب ارجا، زمینة مناسبی برای توجیه اعمال ضد اسلامی خلفای اموی فراهم ساخته بود و راه را برای هرگونه مبارزه با ظلم و ستم میبست (ر.ک: ،بیناس، تاریخ جامع ادیان، 749) پیروان این مکتب همان ضربهای که خوارج
با افراطهای خود بر پیکرة جامعه اسلامی وارد میکردند با تفریط خویش وارد میساختند، و تنها حضور اهلبیت? و تبیینهای علمی و عملی آنان، اسلام اصیل را زنده نگاه داشته بود. قیام
امام حسین?، افزون بر آثار اجتماعی و سیاسی، در برابر جریان ارجا، که ریشههای آن به دورة حکومت معاویه باز میگشت و اساس و رکن دین یعنی عمل را هدف قرار داده بود، سد محکمی ساخت. این قیام نشان داد که ایمان بدون عمل بیمعناست و امکان تحقق ندارد. بدین ترتیب از جدایی بین مباحث عقیدتی و مسائل اجتماعی پیشگیری کرد و بعدها زمینههای دیگر قیامها را فراهم ساخت، که بیشتر آنها برای مبارزه با ظلم و ستم حاکمان بنیامیه و بنیعباس صورت گرفته بود. قیام زید شهید مهمترین این قیامها بود (ر.ک: ابنبابویه، عیون اخبار الرضا، 1/517؛ امین، اعیان الشیعه، 7/108) که پس از شهادت وی از سوی برخی پیروانش منحرف شد و صورت مکتب کلامیای جدا از شیعة امامیه به خود گرفت (ر.ک: مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، 42). این فرقه هرچند در مباحث کلامی به کلام معتزلی نزدیک است، عقیدة خاص پیروان آن دربارة امامت و اینکه هر فاطمی شجاع، عالم، و زاهدی در صورت قیام، امام است، این فرقه را از معتزله و دیگر فرقههای شیعه جدا میسازد (شهرستانی، الملل و النحل، 1/154).
در این دوره مباحث ناظر به جبر و تفویض، مرتکبِ گناه کبیره، امر به معروف، تعریف ایمان، صفات الهی و... رونق فراوان داشت. در این میان گروههای کلامی خوارج، مرجئه، قدریه، زیدیه، اهل حدیث و در اواخر حکومت بنیامیه گروه معتزله، فعال بودند، و به تبیین آموزههای کلامی خود و دفاع از آنها میپرداختند. به جز مکتب زیدیه که باید آن را منشعب از شیعیان به شمار آورد، مکتبهای دیگر، یعنی خوارج، قدریه، اهلحدیث (ر.ک: اشعری، المقالات و الفرق، 6)، مرجئه و جهمیه محصول تلاشهای سه گروهی بودند که پس از پیامبر اسلام? اصل امامت را انکار کردند. در این دوره علم کلام به صورت علمی مستقل بنیاد گرفت و مکاتب کلاسیک کلامی چون معتزله پایهریزی شد (ر.ک: مسعودی، مروج الذهب، 3/246).
از متکلمان این دوره میتوان از افرادی چون مؤمن الطاق، مؤلف کتابهایی در ردّ معتزله و خوارج (ر.ک: طهرانی، الذریعهْْ، 10/194 و 224) قیس الماصر، هشام بن سالم(ر.ک: کلینی، اصول کافی، 1/240- 244 و مجلسی، بحارالانوار، 23/9) و دیگر شاگردان امامان معصوم? (امین، اعیان الشیعهْْ، 1/132) و همچنین واصل بن عطا، ابوحنیفه، جهم بن صفوان، جعد و... نام برد.
عصر حکومت بنیعباس
حکومت بنیعباس، دورة اوج و شکوفایی مباحث عقیدتی و اعتقادی و پیدایش مکاتب خرد و کلان کلامی است. در این عصر حوادث اجتماعی، سیاسی، مسیر طبیعی مباحث و دخالت دولت، علم کلام را به سوی بحث از صفات الهی سوق داد، و بازار مسائلی همچون واجبالوجود، صفات ثبوتی و سلبی بسیار گرم شد. در این میان، بحثهای ناظر به رابطة حکومت و مردم و مردم با خداوند، کمرنگ گشت و مباحث مرتبط با رابطة خداوند با فرد رونق یافت. از آنجا که در این دوره مکاتب کلامیْ سازمانیافته عمل میکردند، مباحث کلامی صورت علمیتری به خود گرفت و دربارة مسائل زیر به صورت کلاسیک تحقیق شد:
1. توحید، شامل مباحث صفات سلبی و ثبوتی و...
این بخش از علم کلام شامل مباحثی دربارة اثبات ذات خداوند، عینیت صفات با ذات، صفات جمال و کمال چون قدرت، علم، حیات، اراده، تکلم، وحدانیت، استحالة اتحاد و حلول، عدم ترکیب و تقسیم، نداشتن جهت و حیّز و محل، الم و ... بود.
اهل حدیث و بعدها اشاعره به غیریت صفات از ذات معتقد بودند (ر.ک:جوینی، لمع الادلهْْ فی قواعد عقائد اهلالسنهْْ و الجماعهْْ، 87)، ولی امامیه و معتزله با اندک اختلافی به عینیت صفات با ذات عقیده داشتند (ر.ک: طوسی، قواعد العقائد، 65).
در این مبحث همچنین از افعال الهی و مباحثی چون امتناع اجتماع قادرین بر مقدور واحد، قدرت عبد، فرق بین ارادة تکوینی و تشریعی و ... بحث میشد (ر.ک: همان، 67-73).
2. جبر و تفویض و اختیار و آزادی انسان
این مسئله از ریشهدارترین مسائل کلامی به شمار میآید. در دورة حکومت بنیعباس، معتزله نمایندگی دفاع از تفویض را عهدهدار شده بود (ر.ک: شهرستانی، الملل و النحل، 1/45) و جهمیه،
اهل حدیث و بعدها به تبع آنها اشاعره ناخواسته مدافع جبر شده بودند ( ر.ک: همان، 1/86)، ولی امامیه از همان آغاز بحث نظریة «لاجبر و لا تفویض بل امر بین الامرین» را برگزیده بود (ر.ک: کلینی، الکافی، 1/154).
3. حسن و قبح ذاتی و...
در این مسئله امامیه و معتزله حکم عقل به حسن یا قبح بعضی از افعال را میپذیرفتند (ر.ک: حلی، کشفالمراد، 327)، ولی اهلحدیث و بعدها اشاعره آن را انکار کرده، حسن و قبح را به حکم شرع منوط ساختند (ر.ک: طوسی، قواعد العقائد، 78).
4. رؤیت خداوند در قیامت
از دیدگاه اهلسنت، رؤیت خداوند به غیر مسامتت و محاذات و جهت و مکان و دیگر امارات حدوث، جایز شمرده میشد (مفتی، قاموس البحرین، 213؛ جوینی، لمع الادله فی قواعد عقائد اهل السنهْْ و الجماعهْْ، 101)، ولی امامیه و معتزله رؤیت خداوند را انکار میکردند (ر.ک: کلینی، اصول کافی، کتاب التوحید، باب ابطالالرؤیهْْ، 1/127).
5. وعد و وعید
این مسئله یکی از اصول پنجگانة معتزله به شمار میآمد. این مکتب معتقد بود همانگونه که به حکم عقل واجب است خداوند به وعدة خود عمل کرده، به نیکوکار پاداش دهد، باید به حکم عقل وعیدش را نیز عملی ساخته، مستحقان عقاب را عذاب دهد. برخلاف این گروهِ معتزلی که «وعیدیه» خوانده میشدند، دیگر مکاتب کلامی، به ویژه امامیه، وجوب عمل به وعید را
انکار کرده، آن را الزامی نمیدانستند (ر.ک: شیخ مفید، اوائل المقالات، 46؛ ربانی گلپایگانی، فرق و مذاهب کلامی، 388).
6. عصمت انبیا و ائمه معصوم?
امامیه پیامبران و امامان را معصوم دانسته، معتقد است که شخص معصوم از آغاز تا پایان عمر نه عمداً و نه سهواً مرتکب گناه صغیره یا کبیره نمیشود (ر.ک: حلی، کشفالمراد، 376؛ خواجگی شیرازی، النظامیهْْ فی مذهب الامامیهْْ، 129)، ولی دیگر فرقهها و مکاتب کلامی این امر را نپذیرفته، در چگونگی عصمت و محدودة آن با امامیه مخالفت کردهاند (ر.ک: فخر رازی، عصمهْْ الانبیاء، 8 ؛ مفتی، قاموس البحرین، 284).
7. خلود یا عدم خلود اهل کبایر در آتش جهنم
دربارة این حقیقت که مؤمن نیکوکار و صاحب عمل صالح، وارد بهشت میشود و در آن جاودانه زندگی میکند و شخص کافر به جهنم رفته، در آن جاودانه خواهد بود، همة مسلمانان متفق و همرأیاند، اما دربارة مؤمن مرتکبِ گناه کبیره و کسی که عمل صالح را با عمل غیرصالح آمیخته، اختلاف نظرهایی وجود دارد. عدهای از مکاتب کلامی، که به «تفضیلیه» معروفاند، معتقدند چنین شخصی را یا خداوند میبخشد، یا پیامبر شفاعت میکند، و یا پس از ورود به جهنم و چشیدن عذابِ گناهش از آن خارج شده، به بهشت میرود؛ اما وعیدیه که شاخهای از معتزلهاند، معتقدند مؤمنی که مرتکبِ گناه کبیره شده است، اگر توبه نکند، در جهنم جاودانه خواهد بود
(ر.ک: طوسی، قواعد العقائد، 149؛ جرجانی، شرح المواقف، 8/309).
8. قدیم یا حادث بودن کلام الهی
حدوث و قدم از جمله مباحث مهم کلامی بوده است؛ بدین ترتیب که اهل حدیث و بعدها اشاعره به شدت طرفدار قدیم بودن کلام الهی بودند، و معتزله، نجاریه، زیدیه، خوارج و ... آن را محدث میشمردند (ر.ک: جوینی، لمع الادّلهْْ فی قواعد عقائد اهل السنهْْ و الجماعهْْ، 90).
مسئلة حدوث یا قدم کلامالله که با دخالت مأمون عباسی از صورت کلامی به دستاویزی سیاسی تبدیل شده بود (مشکور، سیر کلام در فرق اسلام، 27) سبب گردید تا اهل حدیث، یعنی بدنة اصلی و پاییندست اهلسنت که به ظاهر با علم کلام مخالفت میکردند (ر.ک: المقرئی، احادیث فی ذم الکلام واهله، 83؛ مطهری، مجموعة آثار، 3/65)، ناخواسته حالت مکتبی کلامی به خود بگیرند و با تشکیلاتی منسجمتر وارد مباحث کلامی شوند. همین امر موجب شد تا ابوالحسن اشعری در بینالنهرین و بصره (ر.ک: سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، 2/7) و ماتریدی در ماوراءالنهر و سمرقند (ر.ک: تفتازانی، شرح المقاصد فی علم الکلام، 2/271؛ زرکلی، الاعلام، 7/19) به قصد حمایت از اهل حدیث حرکتهای جدیدی را آغاز کنند که اولی به پیدایش مکتب اشعری انجامید و دومی مکتب کلامی ماتریدی را پدید آورد. این دو هرچند از نظر جغرافیایی خاستگاهی جداگانه داشتند، از نظر مباحث کلامی هدف مشترکی را پی میجستند(ر.ک: سبحانی، المذاهب الاسلامیهْْ، 65).
در آغاز دورة حکومت بنیعباس، غالیان توانستند در قالب مکاتب کلامی عدهای از شیعیان را دور خود گرد آورده، فرقههای غالی را که به سرعت تأسیس میشدند و معمولاً با مرگ بنیانگذارانشان از بین میرفتند تأسیس کنند(ر.ک: دیلمی، اعلامالدین فی صفات المؤمنین، 259؛ مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، 344). اما انشعابهای دیگری نیز میان شیعیان پدید آمد که جز اسماعیلیه که شاخههای قرمطی و فاطمی از آن جدا شده بود (ر.ک: ناصری طاهری، فاطمیان در مصر،25) و واقفیه که پس از شهادت امام کاظم? پدید آمده بودند (ر.ک: مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، 455)، تأثیرگذاری کمتری داشتند.
در دورة عباسی مکاتب کلامی شیعه، معتزله، اهل حدیث، اشعریه، ماتریدیه، زیدیه، اسماعیلیه و... در مقام سردمداران مباحث کلامی نقش تعیین کنندهای در حوادث اجتماعی و سیاسی جامعة اسلامی داشتند. برای مثال در قرن چهارم گسترش وسیع مکتب تشیع باعث ظهور حکومتهای شیعی آلبویه (ر.ک: فقیهی، آلبویه،121) و آل حمدان در شرق اسلامی شد، و در غرب ممالک اسلامی و قسمتی از شبهجزیره نیز قدرت به دست اسماعیلیة فاطمی و قرمطی افتاد (ر.ک: ناصری طاهری، فاطمیان در مصر، 57). زیدیان نیز در یمن (ر.ک: خضیری، دولت زندیه در یمن، 37) و شمال البرز حکومتهای کوچکی تأسیس کردند (ر.ک: فرای، تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، 179). پس از اینها با ورود سلجوقیان به عرصة سیاسی، اهل سنت حیات دوباره یافته، با حمایتهای آنان و تأسیس مدارس نظامیه، مکتب اشعریه رو به گسترش نهاد و آخرین بازماندههای معتزله را از بین برد
(ر.ک: خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، 4/37-38).
دوران بنیعباس، عصر ظهور متکلمان بزرگی چون هشام بن حکم، زرارهْْ بن اعین، سکاک بغدادی، علی بن اسماعیل، سید حمیری، نوبختی، شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ الطائفه و دهها نفر از شاگردان ائمه و علمای شیعه بود و از متکلمان بزرگِ دیگر مکاتب به ا فرادی چون ابوالهذیل علاف، نظّام، ابوعلی جبایی، ابوهاشم، غزالی و امام الحرمین میتوان اشاره کرد.
عصر مغول
دورة طولانی خلافت عباسی با حملة مغول به شرق ممالک اسلامی، روی به انقراض گذاشت، و با فتح بغداد در سال 656 ق به دست هلاکوخان، برای همیشه از میان رفت (ر.ک: میرخوند، روضهْْالصفاء، قسم پنجم، 893). پیش از آن نیز، خلافت فاطمیهای مصر که صلیبیهای مسیحی آن را تضعیف کرده بودند، در سال 567 هجری به دست صلاحالدین ایوبی برچیده شد (ر.ک: ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ،9/111) و کشورهای اسلامی در میان مهاجمان شرقی و غربی گرفتار هرج و مرج و قتل عام گشتند. با این همه، وقایع مزبور سبب شد که قدرتهای سیاسی نتوانند از مکتب کلامی خاصی حمایت و دیگر فرقهها را سرکوب کنند. از سوی دیگر، تصوف که پیش از حملة مغول تار و پود ممالک اسلامی را فرا گرفته بود و علوم عقلی به ویژه کلام را بر نمیتافت، به دلیل مشکلات اقتصادی پس از تهاجم مغول به شدت تضعیف شده و زمینة مناسبی برای آغاز دوبارة علم کلام و دیگر علوم عقلی پدید آورده بود.
خواجه نصیرالدین طوسی به منزلة شخصیت برجستة این دوره توانست از فرصت پیش آمده به خوبی استفاده کرده، جریانی نوین را در علم کلام و دیگر علوم عقلی ایجاد کند؛ به گونهای که متکلمان پس از وی تحت تأثیر شیوة ابداعی وی، که تکامل یافتة نظام مورد نظر نوبختی بود، قرار گرفته، همگی پیرو او شدند. این جریان در حوزة علمیة حلّه، به همت علامه حلّی شاگرد نامآور خواجه، به پرچمدار علوم اسلامی در قرن هشتم تبدیل شد (ر.ک: کرکوش، تاریخ الحلّه، 1/23) و نیز در حوزة شیراز که به دست سید شریف جرجانی (ر.ک: مشکور، سیر کلام در فرق اسلام، 82 ـ81) و ایجی (ر.ک: موسوی خوانساری، روضات الجنات، 5/49) بنیان گذاشته شده بود، به بهترین وجه ادامه یافت. باید اعتراف کرد که کلام در آغاز این عصر به فلسفة مشاء گراییده بود و در پایان نیز به فلسفة اشراق و عرفان نزدیک شد. همچنین دوگانگی موجود میان متکلمان و فلاسفه که در عصر عباسی بسیار نمود داشت، در این عصر ضعیف شد و حتی میتوان گفت از بین رفت.
نکتة مهم در بررسی سیر علم کلام در عصر مغول، تثبیت فرقهها و مکاتب کلامی موجود
و فاصله گرفتن اشاعره از اهل حدیث است؛ زیرا متکلمان اشعری حوزه شیراز با پاسداشت
میراث فخر رازی و با پیروی از خواجه نصیر، عقلگراتر شدند، ولی اهل حدیث به دلیل ظهور
ابن تیمیه و سازمانیابی تازه سلفیه، نهتنها به مخالفت خود با علوم عقلی و کلام ادامه دادند
(ر.ک: مطهری، مجموعه آثار، 3/65)، بلکه دچار عقاید افراطی جدیدی شدند. آنان با تکفیر پیروان
دیگر مکاتب کلامی، مرزهای مباحث عقیدتی را به شدت محدود کردند (ر.ک: ربانی گلپایگانی،
فرق و مذ اهب کلامی، 179)؛ به گونهای که پس از گرایش حوزة شیراز به تشیع در اواخر قرن
نهم و شیعه شدن محقق دوانی (ر.ک: روضات الجنات، 2/240) و محقق خفری (ر.ک: جزائری،
الانوار النعمانیهْْ، 2/35) و آشکار شدن تشیع خاندان دشتکی (ر.ک: روضات الجنات، 7/178) دیگر
مرکز علمی متمرکزی در میان اهلسنت که داعیهدار مباحث کلامی باشد، دیده نشد. بدین ترتیب مباحث کلاسیک کلامی در میان اهل سنت کمرونق گشت و پویایی و بالندگی خود را از دست داد.
در دورة مغول متون کلامی مهمی چون تجرید، مواقف، شرح المقاصد، مناهج الیقین،
لوامع الالهیهْْ تألیف شد و مباحث الهیات بالمعنیالاخص جایگاه ویژهای یافت؛ لکن رونق حاشیهنویسی بیش از ابداع و ابتکار بود و شرح گفتار متکلمان پیشین، بر ایجاد جریانهای جدید کلامی پیشی گرفت.
عصر صفویه تا زمان معاصر
شاید یک محقق تاریخ انتظار داشته باشد همانگونه که خلافت عثمانی از نظر نظامی و سیاسی جانشین خلافت عباسی شده بود و مرزهای خود را تا قلب اروپا گسترش داده بود، از نظر علمی نیز بتواند جایگزین آن شود، اما این واقعه روی نداد؛ چنان که مهاجرت برخی علما به استامبول نیز (ر.ک: اوزون چارشی لی، تاریخ عثمانی، 1/589) نتوانست حرکتی نو در عرصة علوم اسلامی، به ویژه علوم عقلی و علم کلام ایجاد کند. در مقابل، دولت صفوی که در فلات ایران تأسیس شده بود، دو مرکز علمی مهم، یعنی حوزة نجف و حوزة اصفهان را داشت. این دو حوزه توانستند وارث تلاشهای علمی و علوم عقلی مسلمانان شده، چراغ مباحث عقلی را در شرق اسلامی، یعنی از بین النهرین تا شبه قاره هند، روشن نگاه دارند. نقطة عطف این دوره، درخشش صدرالمتألهین است که چهار جریان کلام، عرفان، مشاء و اشراق را در اندیشة خویش به هم پیوند داد و مکتب حکمت متعالیه را بنیان نهاد (ر.ک: مطهری، مجموعة آثار، 13/249) و دیگر مکاتب کلامی را تحت تأثیر خود قرار داد.
نکتة مهم دیگر، پیدایش حرکتی بود که بعدها «اخباریگری» نام گرفت. مبتکر این نظام، محمد امین استرآبادی، میکوشید تا روش تحقیق و مطالعه در علوم عقلی مانند فلسفه، کلام و اصول فقه را تغییر دهد (ر.ک: الفوائد المدنیهْْ، 131- 129)، لکن این سبک فقط تا حدودی در علم اصول فقه توفیق یافت و تنها تأثیراتی جانبی بر روند علم کلام برجای نهاد. شاید بتوان ادعا کرد که در این دوره تقابل فلاسفه و متکلمان به تقابل اخباریها و متکلمان فیلسوف، تبدیل شده، و چالش اصلی، بین اخباریها و اهل کلام در گرفته بود.
در این دوره عنصر جدیدی به نام استعمار در جوامع اسلامی پدید آمده بود که مستقیم و غیر مستقیم بر حوادث اجتماعی و سیاسی و حتی بر روند علم کلام تأثیر میگذاشت. استعمار با ایجاد فرقههای ساختگی از قبیل بابیه و بهائیه در فلات ایران، قادیانیه در شبهقارة هند و وهابیت در شبهجزیرةعربستان، جریانها و فرقههای جدیدی را وارد جامعة اسلامی کرد (ر.ک: همفر، خاطرات همفر جاسوس انگلیسی در ممالک اسلامی، 93) و مباحث تازهای در عرصة کلامی پدید آورد و رهبری
هجمهای را که از سوی میسیونرهای تبلیغی مسیحیت ایجاد شده بود، بر عهده داشت.
در این عصر بزرگانی چون میراحمد علوی شاگرد میرداماد، با نوشتن کتاب مصقل صفا (ر.ک: مصقل صفا، مقدمه) و قاضی نورالله شوشتری، با کتاب خاتون آبادی، ظهیرالدین تفرشی، محمد بن یوسف دهخوارقانی، علی قلی جدیدالاسلام، (ر.ک: ترجمه شرح و نقد سفر پیدایش، مقدمه) نراقی، و کاشفالغطا عهدهدار دفاع در برابر هجمههای میسیونرها و فرقههای یاد شده و تفرقهانگیزان بین مسلمانان بودند و حجم چشمگیری از تألیفات کلامی به دفاع از اصول عقیدتی اسلام در برابر شبهات گروههای مزبور اختصاص یافت و بازار ردیهنویسی رونق فراوان گرفت. اما این به معنای کمرونق شدن مباحث کلاسیک کلامی در عرصة الهیات بالمعنیالاخص نبود، و ابداعات مرحوم صدرا و تفکرات ملا رجبعلی تبریزی و بعدها مطالب مطرح شده از سوی پیروان شیخ احمد احسایی مباحث مرتبط با توحید، صفات، معاد و ... را پویا و زنده نگاه داشت.
دورة معاصر
مهمترین عنصری که در بررسی سیر تطور علم کلام در دورة معاصر باید کانون توجه قرار گیرد، تأثیر مکاتب فلسفی غرب بر مباحث کلام اسلامی است. استعمار با ورود به جوامع اسلامی، همراه فرهنگ و صنعت، مباحث مطرح شده در حوزههای خرد و کلان فلسفی و کلامی خود را نیز در پیآورد و با تشکیل طبقة جدیدی که بعدها طبقه «منورالفکر» نام گرفت، بدنة جامعه اسلامی را به دو بخش «غربزده» و «مدافعان سنتهای اسلامی» تقسیم کرد. گروه اخیر، دو روش عمده را در برخورد با عقاید و افکار غربی برگزید. عدهای روش تخطئه و تحریم را در پیش گرفتند و تکرار مباحث کلامی متناسب با ساحتهای علمی قدیم را سرلوحة کار خود قرار دادند؛ و در مقابل، گروهی روش علمی و استفاده از شیوههای نو و ابتکاری را در برخورد با مسائل جدید برگزیدند و طرح مباحث و مسائل کاربردی را به تکرار و حاشیهنویسی بر متون قدیمی ترجیح دادند.
تحولات جدید در مباحث علوم طبیعی، که در عرصة اعتقادی موجب بروز مباحث جدید کلامی شده بود، رفته رفته جمعی را به فکر ایجاد رنسانسی مصنوع در کشورهای اسلامی انداخت. این متفکران میکوشیدند تا تاریخ غرب را در جوامع اسلامی بازسازی کنند، لکن ظرفیتهای بالای علوم اسلامی، و عقلگرایی و استدلالپذیریِ کلام اسلامی، جداییِ باورهای دینی مسیحیان پولسی از اعتقادات اسلامی را آشکار ساخت و مانع ابتلای کلام اسلامی به سرنوشت کلام مسیحی شد.
عوامل جدیدی که در تغییر روند علم کلام تأثیر داشتند در دو جبهة متفاوت یعنی مارکسیسم و لیبرالیسم بر ضد اسلام صف آراستند. در این دوره نقش امام خمینی?، علامه طباطبایی و شهید مطهری، بسیار چشمگیر بود.
در میان اهل سنت نیز محمد عبده و شاگردان وی برای احیای کلام عقلگرا در میان اهل سنت نهضتی را به راه انداختند و مصر را کانون حرکت خود قرار دادند. این نهضت فکری به آهستگی حرکت خود را ادامه داد و برخی از خلأهای موجود در مراکز علمی را پر کرد.
افزون بر مباحث جدید کلامی یا کلام جدید که تألیفات مرتبط با آن به صورت تکنگاری و موضوع واحد تدوین مییافت، شیوة سنتی کلام نیز به حیات خود ادامه داد. این شاخه به صورت غیر متمرکز در مراکز علمی ممالک اسلامی عهدهدار تبیین باورهای اعتقادی و پاسخگویی به شبهات سنتی است و هنوز هم حجم عمدهای از تألیفات کلامی را به خود اختصاص میدهد. اوجگیری دوبارة بهائیت، وهابیت و قادیانیه و شاخههای گوناگون صوفیه و نحلههای جدید، موجب تألیف آثار پرشماری در رد و اثبات این نحلهها شده که بیشتر به مسائل نبوت، امامت و امور کاربردی باز میگردند. این امر همچنین موجب شده است تا تألیفات مربوط به خداشناسی که در دوران مارکسیسم اوج گرفته بود به حاشیه روند.
منابع
1. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ پنجم، ]بیتا[.
2. ابن شعبه، حسن بن علی، تحف العقول، بیروت، مؤسسهْْ الاعلمی، 1394ق.
3. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینهْْ دمشق، بیروت، دارالفکر للطباعهْْ و النشر و التوزیع ، 1415ق.
4. ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1385ق.
5. ابنبابویه، محمدبنعلی، عیون اخبار الرضا، ترجمه حمیدرضا مستفید، نشر صدوق، ]بیتا[.
6. ابنطقطقی، محمد بن علی، تاریخ فخری، ترجمه محمدوحید گلپایگانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر، چاپ دوم، 1360 ش.
7. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، الامامهْْ و السیاسهْْ، تحقیق طه محمد زینی، ناشر مؤسسهْْ الجلس و شری للنشر و التوزیع، ] بیتا[.
8. استرآبادی، محمدامین، الفوائد المدنیهْْ، قم، مؤسسهْْ النشر الاسلامی، 1424 ق.
9. اشعری، سعدبنعبدالله، المقالات و الفرق، تصحیح محمدجواد مشکور، تهران، انتشارات عطایی، 1341ش.
10. امین، سید محسن، اعیان الشیعهْْ، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، چاپ 1406ق.
11. اوزون چارشی لی، اسماعیل حقی، تاریخ عثمانی، ترجمه ایرج نوبخت، تهران، انتشارات کیهان، 1368ش.
12. بیناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علیاصغر حکمت، تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، چاپ پنجم، 1375ش.
13. تفتازانی، شرح المقاصد فی علم الکلام، پاکستان، دارالمعارف النعمانیه، چاپ اول، 1401ق.
14. جرجانی، سید شریف، شرح المواقف، مصر، مطبعهْْ السعادهْْ، چاپ اول، 1325 ق.
15. جزائری، سید نعمتالله، الانوار النعمانیهْْ، بیروت، منشورات مؤسسهْْ الاعلمی للمطبوعات، چاپ چهارم، 1414ق.
2. جوینی، عبدالملک، لمع الادّلهْْ فی قواعد عقائد اهل السنهْْ و الجماعهْْ، مصر، الدار المصریه للتألیف و الترجمه، چاپ اول، 1385ق.
3. حلّی، حسن بن یوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح زنجانی، قم، منشورات شکوری، چاپ اول، 1409ق.
4. خصیبی، حسین بنحمدان، الهدایهْْ الکبریٰ، بیروت، موسسهْْ البلاغ للطباعهْْ و النشر و التوزیع، چاپ چهارم، 1411ق.
5. خضیری، حسن، دولت زیدیه در یمن، ترجمه احمد بادلوبه هزاوه، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، چاپ اول، 1380ش.
6. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، مصر، مکتبهْْ العربیهْْ، 1349ق.
7. خواجگی شیرازی، محمدبن احمد، النظامیهْْ فی مذهب الامامیهْْ، تصحیح علی اوجبی، تهران، دفتر نشر میراث مکتوب و مرکز فرهنگی نشر قبله، چاپ اول، 1375ش.
8. دورانت، ویل، تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام و دیگران، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ]بیتا[.
9. دیلمی، حسن بن محمد، اعلامالدین فی صفات المؤمنین، قم، مؤسسهْْ آلالبیت، 1408ق.
10. دینوری، احمدبنداود، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشرنی، چاپ سوم، 1368ش.
11. ذهبی، محمد بن احمد، سیراعلام النبلاء، بیروت، مؤسسهْْ الرسالهْْ، چاپ نهم، 1413ق.
12. ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ اول، 1377ش.
13. الزرکلی، خیرالدین، الاعلام، بیروت، چاپ پنجم، 1980م.
14. سبحانی، جعفر، المذاهب الاسلامیه، قم، مؤسسه امام صادق?، چاپ اول، 1423ق .
15. ، بحوث فی الملل و النحل، قم، مؤسسه نشر اسلامی، چاپ پنجم، 1420ق.
16. سیوری حلّی، مقداد بن عبدالله، اللوامع الالهیهْْ فی المباحث الکلامیهْْ، تحقیق شهید آیت الله قاضی طباطبایی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، 1422ق.
17. شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، تحقیق محمد سید گیلانی، قم، منشورات رضی، ]بیتا[.
2. شیخ مفید، اوائل المقالات، بیروت، دارالمفید للطباعهْْ و النشر، چاپ دوم، 1414 ق.
3. طبرسی، احمدبنعلی، الاحتجاج، قم، دارالاسوهْْ للطباعهْْ و النشر، چاپ دوم، 1416ق.
4. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک) ، بیروت، مؤسسهْْ الا علمی للمطبوعات، چاپ پنجم، 1409ق.
5. طهرانی، آقابزرگ، الذریعهْْ، بیروت، دارالانوار، چاپ دوم، 1403ق.
6. طوسی، نصیرالدین، قواعد العقائد، قم، مؤسسه امام صادق?، چاپ اول، 1416ق.
7. عسکری، سید مرتضی، معالم المدرستین، بیروت، مؤسسهْْ النعمان للطباعهْْ و النشر و التوزیع، 1410ق.
8. علوی عاملی، میرسید احمد، مصقل صفا، تحقیق حامد ناجی اصفهانی، قم، چاپخانه امیر، چاپ اول، 1415ق / 1373 ش.
9. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضهْْ الواعظین، قم، شریف رضی، 1368ش.
10. فخر رازی، محمد بن عمر، عصمهْْ الانبیاء، قم، منشورات الکتبی النجفی، چاپ اول، 1406ق.
11. فخری، ماجد، سیر فلسفه در جهان اسلام، تهران، انتشارات نشر دانشگاهی، چاپ اول، 1372ش.
12. فرای، ریچارد نلسون، تاریخ اسلام (از اسلام تا سلاجقه)، ترجمه حسن انوشه، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ اول، 1363ش.
13. فقیهی، علیاصغر، آلبویه و اوضاع زمان ایشان، ]بیجا[، چاپخانه دیبا، چاپ سوم، 1366ش.
14. فیض الاسلام، علینفی، شرح نهجالبلاغه، تهران، مرکز نشر آثار فیضالاسلام، 1366ش.
15. کاشانی، ملافتحالله، منهجالصادقین فی الزام المخالفین، تهران، کتابفروشی اسلامیه، چاپ دوم، 1344ش.
16. کرکوش، یوسف، تاریخ الحلّه، قم، منشورات رضی، چاپ 1413ق.
17. کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ پنجم، 1363ق.
18. لاپیدوس،ایرا.ماروین، تاریخ جوامع اسلامی از آغاز تا قرن هجدهم، ترجمه محمود رمضانزاده، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1376ش.
19. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1403ق.
2. مسعودی، علیبنحسین، مروج الذهب و معادن الجواهر، بیروت، مؤسسهْْ الاعلمی للمطبوعات، چاپ اول، 1411ق.
3. مشکور، محمد جواد، سیر کلام در فرق اسلام، تهران، انتشارات شرق، 1368ش.
4. ، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدسرضوی،چاپ سوم، 1375ش.
5. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 3، تهران، انتشارات صدرا، چاپ اول، 1370ش.
6. مفتی، حمید، قاموس البحرین، تصحیح علی اوجبی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، 1374ش.
7. المقرئی، ابوالفضل، احادیث فی ذم الکلام و اهلهْْ، تصحیح ناصر عبدالرحمن محمد الجدیع، ریاض، داراطلس، چاپ اول، 1417 ق.
8. موسوی خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، قم، مکتبهْْ اسماعیلیان، چاپ اول، 1398 ق.
9. میرخوند، محمدبن خاوند شاه بلخی، روضهْْ الصفا، ج 2، تهذیب و تلخیص عباس زریاب، تهران، انتشارات علمی، 1375ش.
10. ناصری طاهری، عبدالله، فاطمیان در مصر، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، چاپ اول، 1379ش.
11. همفر، خاطرات همفر جاسوس انگلیسی در ممالک اسلامی، تهران، انتشارات امیرکبیر، ]بیتا[.