بخش اول: علوم عقلی اسلامی: پرسش های کلامی و پاسخ های آیت الله جعفر سبحانی (دام عزه) (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
علم کلام محور و زیربنای دیگر علوم دینی است. فهم دقیق ماهیت این علم در گرو شناخت موضوع، مسائل، اهداف، مشربها، سیر تحولات و روند تکاملی آن است. نوشتة حاضر در راستای تأمین برخی از این محورها به طرح چند پرسش مهم و جستوجوی پاسخهای آن از آثار آیتالله سبحانی پرداخته است. فهرست این پرسشها بدین قرار است: عوامل رشد و گسترش علم کلام اسلامی کدام است؟ نقش ائمه? در تبیین کلام اسلامی چیست؟ آیا در قرنهای گذشته کتابی در قالب اصطلاحنامه یا دانشنامه یا موسوعه برای علم کلام نگارش یافته است؟متن
□ عوامل رشد و گسترش علم کلام اسلامی کدام است؟
علم کلام مانند دیگر علوم انسانی، یک رویداد علمی است که در فرهنگ اسلامی و در سایة عواملی رشد و گسترش یافته و از آن مشربهای گوناگونی پدید آمده است؛ چنان که پیروان ادیان پیشین نیز دارای مذهبها و مشربهای کلامی بودند و از همین روی شماری از دانشمندان دینی یهودی و مسیحی، کتابهای کلامی نگاشتهاند.[1] عوامل رشد و گسترش کلام اسلامی بر دو گونة داخلی و خارجی است:
عوامل داخلی
1. قرآن مجید
قرآن نخستین عامل رشد و گسترش علم کلام در میان مسلمانان است و نیز اولین مصدر و منبع نزد متکلمان اسلامی در پیریزی و تقویت باورهای موافق و کنار گذاشتن باورهای مخالف به شمار میآید. قرآن اشارات فلسفی و عقلی را که بر منطق استوار است در خود دارد. قرآن مجید با بینات مسلم و برهان قاطع به اثبات توحید و معاد پرداخته است.
آیاتی که در بردارندة مناظرات انبیا با مخالفانشان است، مبنای خوبی برای اندیشة کلامی نزد مسلمانان است. در این مقام به نمونههایی از این آیات اشاره میکنیم:
الف) قرآن، گفتوگو و احتجاج حضرت ابراهیم? را با کسی که منکر روبوبیت (پروردگاری) خدا و مدعی ربانیت خود بود چنین حکایت میکند:
أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَآجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رِبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْکَ (بقره، 258). از این قسمتِ آیه به دست میآید که سلطان و پادشاه زمان حضرت ابراهیم? در ربوبیت خداوند مشرک بوده و گمان میکرده است ربوبیت و تدبیر عالم به او واگذار شده است. حضرت ابراهیم? در برابر او چنین احتجاج کرد: رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِـی وَیُمِیتُ (بقره، 258). مفسران میگویند سخن که به اینجا رسید سلطان دستور داد، دو
____________________________
[1]. مانند کتاب دلایل الحائرین نگارش ابنمیمون که مربوط به روزگاران پیشین است و اما امروزه هر مکتب و آئینی کتابهای کلامی و اعتقادی ویژه خود را دارند.
____________________________
زندانی آورند و او یکی را آزاد کرد و دیگری را گردن زد؛ به خیال اینکه مظهر احیا و اماته است، و چنین پاسخ گفت: أَنَا أُحْیِـی وَأُمِیتُ (بقره، 258)؛ و از آنجا که در این پاسخ مغالطه است، حضرت ابراهیم? مناظره را به گونة دیگر پیگرفت و فرمود: فَإِنَّ اللّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ (بقره، 258) و اینجا بود که سلطان مبهوت ماند و پاسخی نداشت: فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ (بقره، 258).
ب) مناظرة قهرمان توحید، حضرت ابراهیم?، با بتپرستان نیز شنیدنی است. آنگاه که توصیهها و منطق کارساز نیفتاد، حضرت ابراهیم? همة بتها را شکست و تنها بزرگترین آنها را برای عبرت قوم سالم گذاشت. وقتی مردم با این منظره روبهرو شدند انگشتهای اتهام به سوی حضرت خلیل? نشانه رفت. او را حاضر کردند و مناظره آغاز شد:
بتپرستان: أَأَنتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا یَا إِبْرَاهِیمُ؟(انبیاء، 62)
ابراهیم? : بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ (انبیاء، 63).
بتپرستان: لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلَاء یَنطِقُونَ (انبیاء، 65).
ابراهیم? : أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَنفَعُکُمْ شَیْئًا وَلَا یَضُرُّکُمْ #أُفٍّ لَّکُمْ وَ لِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (انبیاء، 66 و 67).
اینجا بود که بتپرستان از پاسخ دادن منطقی ناتوان ماندند و به زور متوسل شدند:
بتپرستان: حَرِّقُوهُ وَ انصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِن کُنتُمْ فَاعِلِینَ (انبیاء، 68).
ج) گفتوگوی حضرت رسول اکرم? با کسانی که منکر معاد بودند و حضرت با یک بیان سادة علمی، جهان رستاخیز را مستدل میکند.
منکران معاد، زنده شدن مجدد استخوانهای انسان را در حالی که پوسیده و خاک شده بود، بعید میدانستند: وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ (یس، 78). پاسخ این است: قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّهٍٍْْ (یس، 79). خلقت نخستین که نیازمند طرح و نقشه و مواد است بسیار دشوارتر از خلقت دوم (معاد) است که طرح و نقشه و مواد موجود است. اگر خداوند بر خلقت اول قادر بوده است بر خلقت دوم به طریق اولیٰ قدرت دارد. از این روی، در جای دیگر قرآن میفرماید: أَفَعَیِینَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ[1](ق، 15).
د) آیاتی که در باب توحید نازل شدهاند، شامل براهین قاطع و ظرایف عقلی است؛ مانند این آیه:
لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌْْ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا (انبیاء، 22)، استوارترین برهان را در کوتاهترین عبارت بیان کرده است. نیز دربارة آیة: مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَ مَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ کُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَ لَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ (مؤمنون، 91) مفسران با مطالعة آن، فرزند نداشتن و توحید خداوند را استدلال کردهاند.
2. پیامبر?
سخنان پیامبر? برای اصحاب و مناظرات حضرت با مشرکان، یهود و نصارا عامل دوم رشد و ترویج علم کلام به شمار میرود. در این باره به بیان چند نمونه بسنده میشود:
الف) رسول اکرم? در حضور مسلمانان با مشرکان و اهل کتاب به مناظره میپرداخت، که مناظرة آن حضرت با مسیحیان نجران، در سال دهم هجری یکی از آنها بود.
در این مناظره کشیشان نجرانی، پدر نداشتن عیسی? را دلیل بر الوهیت او میشمردند
که پاسخ پیامبر? این بود: إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ (آلعمران، 59). اینجا بود که مسیحیان توان مناظره را از دست دادند و به مباهله تن دادند و پیش از وقوع مباهله تسلیم شدند؛
ب) پس از آنکه به دستور خداوند قبله از بیتالمقدس به کعبه انتقال یافت، گروهی از یهودیان خدمت پیامبر? آمدند و گفتند: ای محمد، شما چهارده سال به جانب بیتالمقدس نماز خواندی و حالا به سوی کعبه روی گردانیدی. اگر کار اول شما حق بود پس حالا به جانب باطل رویآوردهای؛ و اگر باطل بود، پس چرا زمان طولانی بر باطل بودی؟ در نتیجه اکنون اعتماد و اطمینانی بر تو نداریم که بر باطل نباشی.
این گروه جدل کننده نمیدانستند که احکام الهی با دگرگونی مصالح و مفاسد تغییر میکند و
____________________________
[1]. نمونههای دیگر قرآنی گفتوگوی حضرت موسی ? با فرعون است که ادعای پروردگاری داشت و در برابر منطق موسی? شکست خورد (شوری، 16ـ15). نیز گفتوگوی مؤمن آل فرعون با قومش (غافر، 26ـ45) و همچنین برهان اثبات توحید: لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌْْ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا (انبیاء،22).
____________________________
هیچ مشکلی ندارد که یک دستور از یک جهت و در یک زمان حق باشد و از جهت و زمان دیگر باطل؛ چنانکه نسخ احکام بر همین محور است.
بر همین اساس رسولاکرم? پاسخ گفت: قُل لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ یَهْدِی مَن یَشَاء إلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ (بقره، 142). هرگاه خداوند صلاح شما بندگان را در روی به مشرق گذاشتن بداند، شما را به همان امر میکند، و اگر صلاح کار شما را در روی به مغرب گذاشتن بداند، شما را به همان امر میکند، و اگر صلاح شما در غیر آن دو باشد نیز به همان دستور خواهد داد. مهم این است که تدبیر خدا را انکار نکنید.
سپس رسول اکرم? به آنان فرمود: آیا شما کار کردن در روز شنبه را کنار نگذاشتید و مدتی بعد دوباره انجام دادید و مدتی بعد دوباره آن را کنار گذاشتید؟ آیا این عمل شما، رفتن از حق به سوی باطل است یا از باطل سوی حق؟ یا از باطل به باطل و یا از حق به حق؟ هر چه شما گفتید همان پاسخ محمد به شما ست. آنان گفتند: کار نکردن در روز شنبه و دوباره کار کردن در شنبه هر دو حق است.
رسول خدا? فرمود: همین طور قبله بودن بیتالمقدس در زمان خودش، و قبله بودن مکه در زمان خودش حق است (طبرسی، الاحتجاج،1/41).
3. ائمه?
خطبهها، رسایل و کلمات قصار امام علی? بهترین گواه است که آن حضرت بنیانگذار اصول کلامیاند؛ به ویژه اصولی که به توحید و عدل بازمیگردد. نهجالبلاغه بیشترین اصول کلامی را در خود گنجانیده است. سید مرتضی در همین باره میفرماید:
اعلم انّ اصول التوحید و العدل مأخوذهْْ من کلام أمیرالمؤمنین? و خطبه، فانّها تتضمن من ذلک مالازیادهْْ علیه و لاغایهْْ وراءه، و من تأمّل المأثور فی ذلک من کلامه، علم أنّ جمیع ما أسهب المتکلمون من بعد فی تصنیفه و جمعه إنّما هو تفصیل لتلک الجمل و شرح لتلک الأصول[1] ( الامالی، 1/103).
در فهرست ابنندیم آمده است که:
انّ اباالهذیل العلاف، محمدبن الهذیل، قال: أخذت هذا الذی انا علیه من العدل و التوحید، عن عثمان الطویل و کان معلم ابی الهذیل.
قال ابوالهذیل: و اخبرنی عثمان انه اخذه عن واصل بن عطاء و انّ واصلاً اخذه عن ابی هاشم عبدالله بن محمد الحنفیة و انّ عبدالله اخذه من ابیه محمد بن الحنفیة و ان محمداً اخبره انه اخذه عن ابیه علی? و ان اباه اخذه عن رسول الله و انً رسول الله اخبره انّ جبرئیل نزل به عن الله تعالی[2] (ابنندیم، الفهرست، 202).
از آنجا که خطبهها و نامههای امام علی? سرشار از مضامین توحید و عدل و تنزه و دیگر معارف بلند کلامی است، از بیان نمونه بینیازیم و تنها به بیان چند نمونه از بیانات دیگر امامان بسنده میکنیم:
الف) مناظرة امام صادق? با یکی از قدریه
در روزگار عبدالملک بن مروان (86 ق) این اندیشه که «هرچند ممکن در اصل ذات به خدا نیازمند است ولی در کارهایش از خدا بینیاز است، رواج یافته و بحثها برانگیخته بود». عبدالملک از کارگزارش در مدینه خواست تا امام باقر? را برای مناظره با بنیانگذار این اندیشه که همه را ناتوان ساخته بود بفرستد.
امام باقر? فرزندش امام صادق? را فرستاد. عبدالملک به حضرت عرض کرد: کار این قَدَری ما را عاجز ساخته است. امام فرمود: خداوند ما را کفایت میکند. همین که مجلس برگزار شد،
____________________________
[1]. بدان که پایههای توحید و عدل باوری از سخن و خطبههای امیرمؤمنان? گرفته شده است. چون که خطبههای حضرت نهایت توحید و عدل را در خود دارد و اگر کسی در سخنان حضرت در این زمینه تأمل کند، در مییابد که همة آنچه متکلمان گردآوری کرده و گسترش دادهاند تفصیل همان جملهها و شرح همان اصولی است که در سخنان حضرت آمده است.
[2]. ابو هذیل علاف، از سران معتزله، میگوید:عقاید و دانستیهایم درباب عدل و توحید را از عثمان طویل دریافت کردهام و عثمان به من گفته است که آنها را از واصل بن عطا ]رهبر معتزله[ و او از ابوهاشم بن عبدالله بن محمد بن حنفیه و عبدالله از پدرش محمد بن حنفیه و محمد از پدرش علی بن ابیطالب? و او از رسول خدا ? و او توسط جبرئیل از خداوند دریافت کرده است.
____________________________
شخص قَدَری مذهب به امام عرض کرد: هرچه میخواهی بپرس. امام فرمود: سورة حمد را بخوان. تا به إِیَّاکَ نَعْبُدُ و إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ رسید، امام فرمود: توقف کن. از چه کسی استعانت میجویی؟ اگر در کارهایت به خود واگذار شده و نیاز نداری پس چه نیازی به طلب کمک و یاری داری؟ اینجا بود که مرد قدری مبهوت و ساکت ماند (مجلسی، بحارالانوار، 5/464، حدیث 98).
ب) مناظرة امام رضا? با ابوقره
امام هشتم? با پیروان ادیان گوناگون مباحثاتی داشتهاند که در منابع معتبر ضبط شده است (طبرسی، الاحتجاج). از آن میان مناظره با ابوقره است که مدعی بود حضرت رسول اکرم? خدا را در دنیا دیده است ودلیل گفتارش این بود که در روایتی آمده است: خداوند دیدار و کلام خود را میان دو شخص تقسیم کرد: قسمت موسی? کلام و قسمت محمد? رؤیت شد.
امام? این آیات را تلاوت کرد: لاَّ تُدْرِکُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الأَبْصَارَ(انعام، 103) وَلَا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْمًا(طه، 110) و لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ (شوری، 11) و فرمود: آیا مبلِّغ و پیامرسان خداوند غیر از محمد? کسی است؟ ابوقره پاسخ داد: خیر.
امام فرمود: چگونه معقول است که مردی از جانب خداوند به سوی مردمان برانگیخته شود و ادعا کند مردمان را به سوی خدا و به امر خدا میخواند و بگوید: خداوند را دیدگان در نمییابد، چیزی بر او احاطه پیدا نمیکند وچیزی مانند او نیست، پس بگوید: چشمان من او را دیده و بر او احاطه دارم و او بر صورت آدمیان است!... (صدوق، التوحید، 108، حدیث 9).
عوامل خارجی
1. ریشههای اندیشه جاهلیت
باور و اندیشة غالب عرب جاهلی، توحید در ذات و توحید در خالقیت (آفریدگاری) بود ولی آنان در امر پروردگاری (ربوبیت) و پرستش (عبادت) مشرک بودند و به ربوبیت غیر خدا باور داشتند و بت میپرستیدند؛ هرچند در میان آنان گروهی منکر خالقیت هم بودند که در انکار معاد و رستاخیز با گروه غالب هماندیشه بودند. گروههای دیگری هم بودند که خالقیت و نوعی رستاخیز را قبول داشتند ولی منکر رسالت بودند. آنان بت میپرستیدند و گمان میکردند بتها در قیامت نزد خدا شفاعت میکنند، و گروه دیگر نیز به تناسخ عقیده داشتند (شهرستانی، الملل و النحل، 2/235).
عرب آن روز هرچند اسلام آوردند، ولی ریشههای این اندیشهها در ذهنشان مانده بود؛ زیرا در یک سال و دو سال چنین اندیشههایی ریشهکن نمیشود.
در این میان دشمنان اسلام هر از چند گاهی به مناسبتهایی افکار گذشته را طرح میکردند و این امر سبب رشد و بالندگی کلام اسلامی در قالب دفاع از عقاید اسلامی میشد.
2. عقاید یهودی
یهود برای حفظ موجودیت و تظاهر به حقانیت، به طرح آرا و عقاید خویش میپرداخت و اسلام به منزلة دین خاتم و ناسخ شرایع پیشین به واکنش و پاسخگویی پرداخت که این امر موجب گسترش و تعمیق کلام اسلامی شد.
شهرستانی میگوید:
الیهود تدّعی ان الشریعهْْ لا تکون الّا واحدهْْ، و هی ابتدأت بموسی? وتمّت به، فلم تکن قبله شریعهْْ، الّا حدود عقلیهْْ و احکام مصلحیهْْ و لم یجیزوا النسخ اصلاً، قالوا: فلا یکون بعده «شریعهْْ» اصلاً، لانّ النسخ فی الاوامر «بداء» و لا یجوز البداء علیالله تعالی، و مسائلهم تدور علی جواز النسخ و منعه، و علی التشبیه و نفیه، و القول بالقدر و الجبر و تجویز الرجعهْْ و استحالتها.
امّا النسخ فکما ذکرنا، و امّا التشبیه فلانّهم وجدوا التوراهْْ ملئت من المتشابهات، مثل: الصورهْْ و المشافههْْ و التکلم جهراً و النزول علی طور سینا انتقالاً و الاستواء علی العرش استقراراً و جواز الرؤیهْْ فوقاً و غیر ذلک.
و اما القول «بالقدر» فهم مختلفون فیه حسب اختلاف الفریقین فی الاسلام فالربانیّون منهم کالمعتزلهْْ فینا، و القراؤون[1] کالمجبرهْْ و المشبههْْ[2] (همان، 1/211).
____________________________
[1]. قرائون یهودیانی بودند که در فهم دینشان به تورات مراجعه میکردند.
[2]. یهود مدعی است شریعت تنها یکی است که با موسی? آغاز و با او پایان یافته است. بنابراین پیش ازحضرت موسی? شریعتی نبوده جز مجموعهای از احکام عقلی و دستورات مصلحتی، و نیز یهود نسخ را به هیچ وجه ممکن نمیداند و میگوید: پس از موسی? هیچ شریعتی نیست چون نسخ دستورات «بداء» است و بداء در حق خداوند امکان ندارد و مسائل ] مورد بحث یهود[ دربارة جواز و منع نسخ، تشبیه و نفی آن و عقیده به جبر و اختیار و امکان یا محال بودن رجعت است. اما]بحث[ نسخ همان گونه است که بیان کردیم، ولی ]بحث[ تشبیه به این دلیل است که یهودیان تورات را پر از تشبیه یافتهاند؛ مانند: ]اثبات[ صورت، سخن گفتن دهانبهدهان و آشکار ]برای خداوند[ و ]اینکه خداوند[ بر طورسینا نزول و انتقال یافته است و بر عرش استقرار دارد و خداوند در جهت بالا دیده میشود. اما دربارة عقیدة قَدَر، یهود مانند مسلمانان دو گروه شدهاند: ربانیونِ آنان مانند معتزله در اسلاماند و قرائونِ آنان مانند مجبّره و مشبّههاند.
____________________________
3. عقاید نصارا
حضور برخی گروههای مسیحی با افکار خاص در جامعة اسلامی عامل دیگری برای رشد و نمو کلام اسلامی به شمار میآید.
زمانی که حضرت عیسی? به آسمان رفت، میان پیروان او اختلافات بالا گرفت، تا آنجا
که برای خداوند اقانیم سهگانه (اب، ابن و روحالقدس) را ثابت کردند (همان،
1/ 220)، با اینکه حضرت مسیح? پیامبر توحید بود.
نصارا به گروههای «ملکانیه»، «نسطوریه» و «یعقوبیه» منشعب شدند که یک گروه آن در جزیرهْْالعرب پراکنده شده بود.
وجود این رویکردها و جناحهای دینی که نام برده شد و جناحهای دیگری که از آنها یاد نشد، مانند صابئان و مجوسیها، زمینة مناسبی را برای نشو و نمای کلام اسلامی در مسائل گوناگون فراهم ساخت.
رویاروییها و برخوردهای این گروهها در افکار مسلمانان نیز رخنه کرد، تا آنجا که دانشمندان اسلامی را واداشت تا با آنا ن مناظره و گفتوگو کنند.
وجود عقاید یهودی و مسیحی همراه با آزاد گذاشتن علمای یهود و مسیحی و عدم تعرض به آنان به دلیل طرح عقاید، موجب شد، آنان سوء استفاده کنند و یک سلسله خرافات را در جامعة اسلامی منتشر سازند.
4. فتوحات اسلامی و معاشرتهای فرهنگی
مسلمانان بر اساس وظیفه، به فتح شهرها و نشر و گسترش فرهنگ اسلامی در میان امتهای متمدن پرد اختند. مردمان این سرزمینها آداب، فنون، دانشها، مشربهای فلسفی و آرای کلامی خاصی داشتند.این معاشرت فرهنگها و تمدنها، هرچند نتایج خوبی برای جامعة اسلامی در پی داشت، خالی از پیامدهای منفی هم نبود؛ زیرا اندیشههای ناسالم در موقعیتی وارد حوزة اسلام میشد که مسلمانان هنوز آمادگی لازم را برای دفاع نداشتند.
عامل دومی که این پیامد منفی را تقویت کرد ورود شماری از اسیران در جامعة اسلامی بود، که افکار و باورهای مخالف با اسلام داشتند، و از طرفی در میان مسلمانان کسانی مانند عبدالکریم بن ابی العوجا، حماد بن عجرد، یحیی بن زیاد، مطیع بن أیاس و عبدالله بن مقفع بودند که پروایی از دریافت چنین عقایدی نداشتند، و این پدیده آشوبی در محافل علمی بر پا کرد.
عامل سومی که در گسترش الحاد و زندقه چشمگیر بود، ترجمة افسارگسیخته و بدون
نظارت کتابهای رومی، یونانی و فارسی به تازی بود، و اینکه آن ترجمهها را در اختیار عموم مردم قرار دادند.
ابن ندیم در این زمینه میگوید:
کان خالدبن یزید بن معاویهْْ محبّا للعلوم، فامر باحضار جماعهْْ من فلاسفهْْ الیونان ممن کان ینزل مدینهْْ مصر، و امرهم بنقل الکتب فی الصنعهْْ من اللسان الیونانی و القبطی الی العربی، و هذا اوّل نقل کان فی الاسلام من لغهْْ الی لغهْْ، ثم نقل «الدیوان» و کان باللغهْْ الفارسیهْْ الی العربیهْْ فی ایام الحجاج و کان امر الترجمهْْ یتقدم ببسط، الی ان ظهر المأمون فی ساحهْْ الخلافهْْ، فراسل ملک الروم یسأله الاذن فی انفاذ ما یختار من العلوم القدیمهْْ المخزونهْْ، المدّخرهْْ فی بلد الروم، فأجاب الی ذلک بعد امتناع، فبعث المأمون جماعهْْ، منهم الحجاج بن مطر و ابن بطریق و محمد و احمد و الحسن بنو شاکر المنجم، فجاؤا بطرایف الکتب، و غرائب المصنفات فی الفلسفهْْ و الهندسهْْ و غیرهما[1] (ابنندیم، الفهرست، 303 ،304).
____________________________
[1]. خالد فرزند یزید فرزند معاویه دوستدار علوم بود. وی دستور داد گروهی از فیلسوفان یونانی را که به مصر آمده بودند، فراخوانند. سپس به آنان دستور داد تا کتابهایی را که در صنعت و به زبان یونانی و قبطی نوشته شده بود، به تازی ترجمه کنند، و این نخستین باری بود که در اسلام از یک زبان به زبان دیگر ترجمه میشد. سپس کتاب دیوان که به زبان فارسی بود، در روزگار حجاج به عربی ترجمه شد. تا زمان خلافت مأمون روند ترجمه رو به گسترش بود. مأمون طی پیامی از پادشاه روم خواست تا علوم قدیمی و موجود در روم را برای او بفرستد. وی ابتدا نپذیرفت اما بعد اجابت کرد، و مأمون گروهی را از جمله حجاج بن مطر و ابن بطریق و فرزندان شاکر منجم به نامهای محمد و احمد و حسن را اعزام کرد و آنان کتابهای جدید و تصنیفات غریب در فلسفه و هندسه و ... را با خود آوردند.
____________________________
سپس ابن ندیم اسامی گروهی از مترجمان را برمیشمارد که هر آنچه در منابع وثنیها و مسیحیها، از خوب و بد و باارزش و بیارزش، یافتند بر سر مسلمانان ریختند؛ در حالی که مسلمانان به ریشههای این اندیشهها که ارکان اسلام را میلرزانید آگاهی نداشتند.
مسعودی نیز از عصر ترجمه، مترجمان و مطالب ترجمه شدة فراوانی سخن گفته است. محور توجه مسعودی عصر منصور عباسی و پس از آن است.
به هرحال ورود نابههنگام این شبهات و اندیشهها به جهان اسلام، آشوبی بر پا کرد و مسلمانان در برابر آن، دو گروه شدند. گروه نخست تنها با مبارزة منفی، به دفاع از کیان اسلام پرداختند و صاحبان این اندیشهها را گمراه خواندند و تکفیرشان کردند و مسلمانان را از معاشرت با آنان و مطالعة کتابهایشان و شنیدن سخنانشان بازداشتند. ولی این مبارزة سلبی و یکجانبه تاب مقاومت در برابر این سیل را نداشت.
اما گروه دوم دریافتند که مبارزة سلبی چاره جویی موقت و زودگذری است و موقعیت فکری مسلمانان بسیار حساس شده است و اگر این درد با دارویی سودمند، درمان نشود، به زودی همه یا بیشتر جامعه را فرا میگیرد؛ از این روی، به مبارزة ایجابی و مثبت روی آوردند و آنان را با حکمت (برهان) و موعظه (خطابه) و جدال احسن[1] دعوت به مبارزه کرده، شبهاتشان را زایل و افکارشان را در پرتو عقل و برهان به نقد کشیدند و به پیروزیهای خیره کنندهای دست یافتند.
این گروه درس آموختگان مکتب اهلبیت? بودند که پیشاپیشِ آنان شیعه و پس از آنان معتزلة پیروان واصل بن عطا بودند.
معتزله نیز اصول مذهب خود را با دو واسطه از امام علی? گرفته بودند:
1. ابوهاشم بن محمد بن الحنفیهْْ؛
2. محمد بن الحنفیهْْ بن علی بن ابی طالب.
در چنین فضای تنشخیز و پر از مباحثه و مجادله، علم کلام اهمیتی ویژه یافت؛ به گونهای که
____________________________
[1]. اُدْعُ إِلِی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ (نحل،125).
____________________________
میتوان گفت علم کلام ثمرة نیاز و نتیجة درگیریهای فکری با گروههای الحادیای است که بر ضد اسلام گرد هم آمده بودند.
در پایان این پاسخ، مناسب است سخن یکی از اساتید دانشگاه «عین شمس» نقل شود. دکتر فیصل بدر میگوید:
در پرتو فرهنگها، فلسفهها، دانشها و دیانتهای گوناگون که در جزیرهْْالعرب و سرزمینهای فتح شده وجود داشت هر دین و فلسفهای پیروان و هواخواهانی پیدا کرد… و مسلمانان در این تعامل میراث بزرگ انسانیای به یادگار گذاشتند. پس بر مسلمانان باد که این میراث بزرگ را فراگیرند، پاسبانی کنند، شکوفا و پربار سازند و هر آنچه براساس دین آنهاست اقتباس و آنچه با روح دینشان سازگاری ندارد رد کنند.
پیشنهاد این استاد فاضل هرچند وظیفهای بر عهدة مسلمانان است، اما مشایخ به این سفارش اهمیتی ندادند؛ فراگیری و یاد دادن علم کلام را تحریم و اهل این فن را تحقیر کردند. این تحریمها و بدبینیها تا زمان ابی الحسن اشعری (324 ق) ادامه یافت، تا اینکه وی رسالهای به نام «استحسان الخوض فی علم الکلام» نوشت و به این ترتیب تلاش کرد تا اندیشة اهلحدیث و حنابله را که با علم کلام میانة خوبی نداشتند به چالش بکشاند.
□ نقش ائمه? در تبیین کلام اسلامی چیست؟
■ نقش و جایگاه اهلبیت? در بیان، اصلاح و حفظ عقاید اسلامی در پاسخ قبلی به اجمال بیان شد، و پیبردن به جایگاه واقعی و موقعیت خطیر آنان نیازمند شناخت محیط فکری آن عصر است. مؤلفههای زیر در ساختار فکری و کلامی مردمان عصر ائمه? مؤثر بود:
1. دین و عقیدة رایج در جزیرهْْالعرب، پیش از ظهور اسلام، شرک در ربوبیت و عبادت (پرستش) بود. عرب آن روز غرق خرافات بود و در عقیده، به اساطیر و قصههای خرافی پناه میآورد. باور به خرافات در میان عرب آن روز به حدی بود که نمیتوان یک دهم آنچه مورخان نوشتهاند یادآوری کرد؛ ولی ما به بیان چند نمونه از افکار جاهلی که رسوبات آن در اذهان برخی مسلمین حتی پس از اسلام باقی مانده بود بسنده میکنیم:
الف) عرب جاهلی معتقد به جبر و نفی اختیار از انسان بود و شرک و بتپرستی خود را با مشیت خدا توجیه میکرد؛ یعنی تقصیر خود را به گردن مشیت خداوند میانداخت: لَوْ شَاء اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَ آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِن شَیْءٍ (انعام، 148)؛ وَقَالَ الَّذِینَ أَشْرَکُواْ لَوْ شَاء اللّهُ مَا عَبَدْنَا مِن دُونِهِ مِن شَیْءٍ
(نحل، 35).
به گواهی تاریخ، رسوبات عقیده به جبر، و خدا را مسئول کارهای انسان دانستن، در اندیشة برخی مسلمانان همچنان باقی بود.
واقدی از امّ حارث انصاری ـ که داستان فرار برخی مسلمانان را در روز حنین بازگو میکند ـ نقل میکند که گفت: عمر بن خطاب شکست خورده از کنارم میگذشت؛ به او گفتم: چه شده است؟ پاسخ داد: امر خداست (واقدی، المغازی، 3/ 904).
سیوطی از عبد الله بن عمر نقل میکند که مردی نزد ابوبکر آمد و پرسید: أرأیت الزنا بقدر؟ قال: نعم. قال: فانّ الله قدّره علیّ ثم یعذبنی؟ قال: نعم یابن اللخناء، اما و الله لوکان عندی انسان أمرته أن یجأ انفک (سیوطی، تاریخ الخلفا، 75).
از این پرسش و پاسخ به دست میآید که پرسشگر، دربارة فهم معنای قضا و قدر سرگردان بوده و از خلیفه پرسیده است که آیا انجام زنا از مقدرات خداوندی است. وقتی خلیفه پاسخ مثبت داده است، پرسشگر شگفتزده شده و چون خرد نمیپذیرد که معنای قدر این باشد که خداوند اختیار انجام یا ترک کاری را به انسان ندهد ولی او را مؤاخذه کند، مجدداً میپرسد: فان الله قدّره علیّ ثم یعذبنی؟ که خلیفه بر همان امر شگفت اقرار میکند: نعم یابن اللخناء؛
ب) عرب جاهلی معتقد به تجسیم و تشبیه بود؛ یعنی بر این باور بود که خدای جهان به صورت مجسمهها و بتهایی است که آنان میپرستند؛ تا آنجا که هر قبیلهای برای خود خدا و بتی داشت و سرزمین جزیرهْْالعرب را به بتکده تبدیل کرده بودند.
امام علی? در توصیف عقاید و اندیشههای موجود در صدر اسلام میفرماید:
و اهل الارض یومئذ ملل متفرقهْْ و اهواء منتشرهْْ و طرایق متشتتهْْ، بین مشبّه لله بخلقه أو
ملحد فی اسمه أو مشیر الی غیره، فهداهم به من الضلالهْْ و انقذهم بمکانهْْ من الجهالهْْ (نهجالبلاغه، خطبة 1).
متأسفانه همین عقاید خرافی که اسلام بر آنها خط بطلان کشید، پس از رحلت رسول اکرم? در لباسی دیگر به جامعة اسلامی برگشت و گروههایی با عقاید مجسمه و مشبهه پدید آمد؛
2. در عوامل خارجی رشد کلام اسلامی گفته شد که یهودیان و مسیحیان با حضور در جامعة اسلامی سعی در ترویج عقاید و باورهای خرافی خود میکردند و این امر فضای فکری جامعة اسلامی را دچار نابسامانی کرده بود که تنها با روشنگریهای ائمه? قابل علاج بود؛
3. نیز در عوامل خارجیِ گسترش کلام اسلامی گفته شد که پیشرویهای مسلمین در شهرهایی که دارای دین و باورها و نظامهای فکری و فلسفی خاصی بودند موجب پدید آمدن پرسشها و شبهاتی در نظام فکری و عقیدتی اسلام شد که رفع این مشکل نیز با درایت و تلاش ائمه? صورت میگرفت.
در چنین فضای آکنده از شبهات و اندیشههای انحرافی بود که امامان معصوم?، هر چند از رهبری حکومت محروم شده بودند، با جهاد و تلاش مستمر به پایهریزی وتحکیم و تبیین عقاید ناب اسلامی پرداختند و مانند کشتی نوح? امت اسلامی را از امواج گمراهی نجات دادند. در این مقام به نمونههایی از این موارد اشاره میشود:
1. مبارزه با جبر و تفویض
بیان شد که جبرگرایی، اندیشة غالب عرب جاهلی بود و قرآن مجید با این اندیشه مبارزه میکند و انسان را مالک سرنوشت خویش میداند: فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ (کهف، 29)؛ لَیسَ ِللاِنسانِ اِلّا ما سَعیٰ (نجم، 39). ولی با این حال گروه بزرگی از مسلمانان گرفتار این اندیشه شدند تا آنجا که رسالههایی در تدوین و تثبیت این اندیشه نوشتند و کسانی را که به قدرت و اختیار انسان باور داشتند محکوم به تازیانه و زندان کردند. حاکمان بنی امیه برای توجیه اعمال زشت و جنایات ضد انسانی خود به جبرگرایی متوسل شدند و تا توانستند این عقیده را ریشهدار کردند و زبان سخنگویان را از بیان حقیقت بستند.
حسن بصری که از سخنسرایان مشهور و چهرههای سرشناس تابعین بود، همواره از بازگو کردن جنایات بنیامیه لب فرو میبست ولی در اندیشة جبرگرایی با دستگاه اموی همراه نبود،
و همین که او را از دستگاه اموی ترسانیدند، عهد کرد که دیگر به اندیشة تفویض و اختیار
انسان برنگردد.
ابن سعد این ماجرا را از قول ایّوب چنین حکایت میکند: نازلت الحسن فی القدر غیر مرّهْْ حتی خوّفته من السلطان، فقال: لا اعود بعد الیوم. (ابنسعد، الطبقات الکبری، 7/167)
محمد بن اسحاق نویسندة السیرهْْ النبویهْْ به جرم عقیده به اندیشة قدری و مخالفت با جبرگرایی تازیانه خورد.
ابن حجر میگوید: ان محمد بن اسحاق اُتّهم بالقدر و قال الزبیر عن الدراوردی «و جلد ابن اسحاق یعنی فی القدر» (تهذیب التهذیب، 9/38 ، 46).
ابو هلال عسکری میگوید: معاویه نخستین کسی است که میگفت همة کارهای انسان به اراده و خواست خدا است (الاوایل، 22/ 125). از همین روی، وقتی عایشه از انتخاب یزید برای خلافت پرسید، معاویه پاسخ گفت: انّ امر یزید قضاء من القضاء و لیس للعباد الخیرهْْ من امرهم (ابن قتیبهْْ، الامامهْْ و السیاسهْْ، 1/148).
عمر بن عبدالعزیز، رسالهای در رد قدریه، یعنی کسانی که قایل به اختیار انسان بودند، نوشته است (حلیهْْ الاولیاء، 5/353).
از سوی دیگر، اندیشة آزادی و اختیار انسان به صورت افراطی و در قالب مکتب تفویض در میان برخی مسلمانان رسوخ کرده ودر عصر امام صادق? فراگیر شده بود. بر اساس این اندیشه، تمام امور به خود انسان موکول شده است و آدمی در کارهایش از خداوند بینیاز است. از مناظرة امام صادق? با فرد قدری، که پیشتر بیان شد، معلوم میشود که این اندیشه در عصر عبدالملک بن مروان (86 ق) بر جامعة اسلامی سایه افکنده و اندیشمندان را ناتوان ساخته بود، و بطلان این اندیشه، که با توحید افعالی خداوند ناسازگار بود، با روشنگریهای امام صادق? آشکار شد.
در برابر این دو اندیشة کلامی، موضعگیری سلفیه و اهل حدیث این بود که به جبر گرایش یافتند و قدر و اختیار و تفویض را نفی کردند؛ در حالی که عقیده به جبرْ حکمت و عدالت و توحید صفاتی خداوند را زیر سؤال میبرد.
به هر حال اوضاع بر همین منوال بود تا ابوالحسن اشعری که درس خواندة مکتب اعتزال بود به مذهب اهل حدیث روی آورد و در صدد معقول ساختن عقاید اهل حدیث برآمد و مکتب اشاعره را بنیان نهاد. وی به خوبی موقعیت حساس فکری و کلامی جهان اسلام را دریافته بود و نیز میدانست که عقیدة جبرگرایی مساوی با بطلان تکلیف و لغو بعثت انبیاست؛ زیرا اگر انسان مجبور باشد، تربیت انبیا و انجام تکالیف در سرنوشت او تأثیری نخواهد داشت؛ از این روی، برای اصلاح عقیدة اهل حدیث مبنی بر مجبور بودن انسانها دست به ابتکار جدیدی زد. وی اندیشة کسب را مطرح کرد، به این معنا که خداوند خالق و آفرینندة افعال عبد است، و عبد تنها کاسب است، و به این صورت تلاش کرد اهل حدیث را از جبرگرایی خالص به دامنههای اختیار نزدیک کند؛ ولی تلاش او سودی نبخشید؛ زیرا وارد کردن مقولة کسب مشکل جبر و تفویض را حل نمیکرد. کسب عبد اگر در انجام فعلش مؤثر است پس فاعل کارها، خود انسان است واگر نیست پس مجبور است. به این صورت ابتکار شیخ اشعری در کنار دیگر اختراعات برخی مدعیان علم عقاید به یک معما تبدیل شد. خطیب مصری، عبدالکریم در همین باره میگوید:
مما یقال و لا حقیقهْْ عنده
معقودهْْ تدنوا الی الافهام
الکسب عند الاشعری و الحال
عندالبهشمی و طفرهْْ النظام
(فخر رازی، القضاء و القدر، 185)
در کوران این اندیشههای گمراهکننده، امامان معصوم? دامن همت به کمر بستند و دیدگاه «امر بین الامرین» را به تشنگان هدایت آموختند که بنابر آن انسانها نسبت به اعمال و سرنوشت خود نه مجبورند و نه مختار مطلق؛ یعنی همان طور که وجود و هستی انسان از خداوند است آثار آن نیز از آنِ خداوند است؛ پس اندیشة تفویض باطل است. ولی همان خدایی که به انسان وجود داده است به او اختیار هم داده است، و به این صورت اعمال انسانها هم به خودشان استناد دارد؛ چون فاعل مباشر و مأذون از جانب خداوندند، و هم به خداوند استناد دارد؛ زیرا وجود و شئون آنها از خداوند است.
اندیشة امر بین الامرین برگرفته از قرآن مجید است: فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَـکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَـکِنَّ اللّهَ رَمَیٰ (انفال،12).
در این آیه خداوند فعل «رمی» را به عبد نسبت میدهد و در عین حال از عبد نفی و به خود استناد میدهد، و این همان اندیشة امر بین امرین است.
امام هادی? رسالهای در نفی جبر و تفویض نوشته است (مجلسی، بحارالانوار، 5/473. کتاب العدل و المعاد، باب2، حدیث 1) و امام صادق? در رد هر دو مشرب فرمود: انّ الله أکرم من أن یکلّف الناس ما لایطیقون و الله أعز من ان یکون فی سلطانه ما لا یرید(مجلسی، بحارالانوار، 5/ 454).
در فرهنگ اسلامی ایمان به قضا و قدر سفارش شده است و کسانی که از تعالیم اهلبیت? دور ماندهاند، این باور را مساوی با مجبور بودن انسان و حکومت قضا و قدر الهی بر سرنوشت
او میدانند.
امام علی? برای مردی که نتوانسته بود میان ایمان به قضا و قدر و حاکمیت انسان بر سرنوشت خود وجه جامعی بیابد فرمود:
فقال (رجل): یا امیرالمؤمنین اخبرنا عن خروجنا الی الشام أبقضاء و قدر؟
فقال له امیرالمؤمنین?: نعم یا شیخ، ما علوتم تلعهْْ و لا هبطتم بطن وادٍ الا بقضاء من الله و قدر.
فقال الرجل: عندالله أحتسب عنائیْْْ، و الله ما أری لیْْْ من الأجر شیئاً!
فقال علی?: «بلی، فقد عظّم الله لکم الأجر فیْْْ مسیرکم و أنتم ذاهبون، و علی منصرفکم و أنتم منقلبون، و لم تکونوا فیْْْ شیْْْء من حالاتکم مکرهین، و لا إلیه مضطرّین».
فقال الرجل: فکیف لا نکون مضطرّین و القضاء و القدر ساقانا، و عنهما کان مسیرنا؟!
فقال أمیرالمؤمنین?: «لعلّلک أردت قضاءً لازماً، و قدراً حتماً، لو کان ذلک کذلک لبطل الثواب و العقاب، و سقط الوعد و الوعید، و الأمر من الله و النهیْْْ، و ما کانت تأتیْْْ من الله لائمهْْ لمذنب، و لا محمدهْْ لمحسن، و لا کان المحسن أولیٰ بثواب الإحسان من المذنب، و لا المذنب أولی بعقوبهْْ الذنب من المحسن، تلک مقالهْْ إخوان عبدهْْ الأوثان، و جنود الشیطان، و خصماء الرحمن، و شهداء الزور و البهتان، و أهل العمی و الطغیان، هم قدریّهْْ هذه الأُمّهْْ و مجوسها، إنّ الله تعالی أمر تخییراً، و نهی تحذیراً، و کلّف یسیراً، و لم یعص مغلوباً، و لم یطع مکرهاً، و لم یرسل الرسل هزلاً، و لم ینزل القرآن عبثاً. و لم یخلق السماوات و الأرض و ما بینهما باطلاً، ذلک ظّن الذین کفروا، فویل للذین کفروا من النار».
قال: ثمّ تلی علیهم: «وَ قَضیٰ رَبُّکَ أَلّا تَعْبُدُوا إِلّا إِیّاهُ» (اسراء، 23) قال: فنهض الرجل مسروراً و هو یقول:
أنت الإمام الذیْْْ نرجو بطاعته
یوم النشور من الرّحمن رضواناً[1]
(سید مرتضی، امالی، 1/104 ، 105)
2. مبارزه با تجسیم و تشبیه
دانشمندان الهی اتفاقنظر دارند که خداوند به صفات کمال و جمال، مانند علم و قدرت و حیات متصف است، ولی در کیفیت اتصاف و انتساب این اوصاف به خداوند اختلاف نظر دارند.
معتزله پنداشتهاند قبول این مطلب که ذات (خدا) باشد و در کنارش صفاتی باشد برابر با ترکیب است؛ چون صفت غیر از موصوف است و ترکیب نیز از نشانههای امکان است، پس راه نفی صفات
____________________________
[1]. مرد از امیرمؤمنان پرسید: اینکه به سوی شام (صفین) میرویم آیا به قضا و قدر الهی است؟ امام فرمود: آری، از هیچ بلندی بالا نمیروید و بر هیچ بیابانی فرود نمیآیید مگر اینکه به قضا و قدر الهی باشد. سپس مرد عرض کرد: در این صورت آیا تلاش ما نزد خداوند حساب میشود؟ به خدا سوگند که هیچ پاداشی برای خودم نمیبینم! امام فرمود: چرا خداوند پاداش بزرگی را برای این کار شما در نظر گرفته است و شما در هیچ حالی مجبور و مضطر نیستید. مرد گفت: چگونه مجبور نیستم و حال آنکه این قضا و قدر است که ما را میراند و میبرد؟! امام? فرمود: شاید قضا و قدر حتمی منظور شما است و اگر چنین باشد (کارهای مردم از روی جبر صادر شود) ثواب و عقاب باطل میشود؛ وعد و وعید و امر و نهی ساقط میشود؛ از جانب خداوند هیچ سرزنشی متوجه گنهکار و هیچ ستایشی متوجه نیکوکار نمیشود؛ و هیچ نیکوکاری جهت دریافت ثواب بر گنهکار، و هیچ گنهکاری جهت دریافت عقاب بر نیکوکار برتری ندارد. این طرز فکر، سخن بتپرستان و حزب شیطان و دشمنان رحمان و شاهدان باطل و بهتان و اهل کوری و سرکشی است. اینان قدریه و مجوس این امتاند. خداوند به بندگان از روی اختیار فرمان داد. اگر بندگان معصیت خدا میکنند از روی مغلوبیت نیست، و اگر طاعت خدا میکنند از روی اجبار نیست. پیامبران و قرآن را بیهوده نفرستاد. آسمانها و زمین و هر آنچه را میان آن دو است باطل نیافرید. این پندار کافران است. پس وای از آتشی که بر کافران است. سپس امام این آیه را تلاوت فرمود: «و پروردگارت چنین حکم کرد که جز او را نپرستید». مرد شادمان برخاست و میگفت: «شما آن امامی هستی که با پیروی از او، در روز قیامت امید به خشنودی رحمان داریم».
____________________________
از خدا را پیش گرفتهاند. از طرفی نیز این عقیده، به خالی بودن ذات (خدا) از کمال میانجامد. پس ناچار فرضیة نیابت ذات از صفات را طرح کردهاند؛ یعنی در حقیقت صفاتی جدای از ذات خدا نیست و خداوند نیابت آن صفات را عهدهدار است.
اشاعره که خداوند را واجد صفات کمال و جمال میدانند و راه معتزله را نپسندیدهاند معتقد به زیادت صفات بر ذات شدهاند؛ یعنی در کنار ذات خدا صفات هم جداگانه حضور دارند، و چون خداوند قدیم است صفات او نیز قدیماند و در نتیجه به تعداد صفات خداوند، قدیم وجود دارد (قدمای ثمانیه) و این نظیر اندیشة تثلیث در مسیحیت بلکه بدتر از آن است. لازمة این عقیده ترکیب است (ذات به اضافة صفات)، و ترکیب نشانة امکان است. در این میان امامان معصوم? راه صحیح را این گونه معرفی کردهاند:
اولاً، خداوند دارای صفات کمالی است؛
ثانیاً، این صفات عین ذات خداست؛
هرچند صفت غیر موصوف است، ولی این معنا دربارة موجودات امکانی صادق است.
اما واجب بالذات، همان گونه که در ذات خود واجب است، در صفات خود نیز واجب
است، و مانعی نیست که صفات او عین ذات او باشد و هیچ ترکیب و تشبیهی در میان نباشد.
امام علی? میفرماید:
و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه، لشهادهْْ کل صفهْْ انها غیرالموصوف و شهادهْْ کل موصوف انه غیر الصفهْْ، فمن وصف الله فقد قرنه و من قرنه فقد ثنّاه و من ثنّاه فقد جزّأه و من جزّأه فقد جهله (نهجالبلاغه، خطبة 1).
این سخن به عینیت صفات با ذات تصریح کرده است و به برهان وحدت اشاره دارد؛ یعنی عقیدة اتحاد و عینیت صفات با ذات، موجب تنزیه خداوند از ترکیب و تجزیه و حاجت میشود؛ ولی عقیده به تعدد و غیریت ذات و صفات مستلزم ترکیب است که به ثنویت و نیاز میانجامد.
امام صادق? میفرماید:
لم یزل الله جلّ و عزّ ربّنا و العلم ذاته و لا معلوم و السمع ذاته و لا مسموع و البصر ذاته و لا مبصر و القدرهْْ ذاته و لا مقدور (صدوق، التوحید، 134).
در این روایت امام? به گونة خاصی به علم خداوند ـ بالاتر از عینیت صفات و ذات ـ اشاره میکند، و آن، وجود علم خداوند بدون معلوم و سمع خداوند بدون مسموع است، و تعبیر فوق ناشی از این حقیقت است که ذات خداوند از جهت کمال و جمال به حدی است که چیزی از حیطة وجودیش خالی نیست.
3. مبارزه با اندیشة رؤیت خدا
عدلیه (امامیه و معتزله) اتفاق نظر دارند که خداوند در دنیا و آخرت با چشم سر دیده نمیشود؛ اما دیگر گروههای کلامی نظرات گوناگونی دارند: کرامیه و مجسمه میگویند دیده شدن خداوند در دنیا و آخرت ممکن و بیاشکال است؛ اهلحدیث و پس از آن اشاعره با اینکه مدعیاند اهل تنزیه بوده، از تجسیم و تشبیه به دورند، بنابر روایتی که در صحیح بخاری وارد شده است، دیدن خداوند را در قیامت باور دارند؛ در حالی که این روایت و این عقیده با نص قرآن در تعارض است: لاَّتُدْرِکُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ (انعام، 103). البته این عقیده با عقل سلیم نیز نمیسازد؛ زیرا دیده شدن خداوند از دو حال خارج نیست: یا همة ذات خدا دیده میشود، که در این صورت محدودیت خداوند لازم میآید؛ و وقتی چیزی محدود شد، دارای جهات است و از جهات دیگر بیخبر میماند؛ و یا بعضی از ذات خدا دیده میشود، که در این صورت تبعیض و ترکیب خداوند لازم میآید.
اندیشة رؤیت خدا، اندیشهای وارداتی از دنیای یهود و مسیحیت است؛ زیرا آنان به رؤیتپذیری خداوند معتقد بودند.
امامان معصوم? در پرتو قرآن به اصلاح این اندیشه پرداختند. ذعلب یمانی از امام علی? پرسید: هل رأیت ربّک یا امیرالمؤمنین؟ فقال?: أفأعبد ما لا أری؟ فقال: کیف تراه؟ فقال: لا تدرکه العیون بمشاهدهْْ العیان و لکن تدرکه القلوب بحقایق الایمان، قریب من الاشیاء غیر ملابس، بعید منها غیرمبائن (نهجالبلاغه، خطبة 174).
مناظرة امام رضا? نیز با ابوقرّهْْ در بطلان عقیدة رؤیت خدا پیشتر بیان شد.آنچه بیان شد قطرهای از دریای علوم اهلبیت? بود که در پیریزی، اصلاح و بیان عقاید و کلام اسلامی تلاش پیوسته داشتند.
ائمه? در زمینههای دیگر مسائل کلامی نیز به روشنگری پرداختهاند؛ مانند رویارویی با اندیشة جنجال برانگیز حدوث و قدم کلام الهی، مبارزه با مذهب غلوّ، تثبیت عصمت انبیا، و تفسیر قضا و قدر الهی.
یکی از عواملی که بر اهمیت نقش و مسئولیت ائمه? میافزاید این امر است که در صدر اسلام برخی با انگیزههای سیاسی و شخصی، امت اسلام را از نگارش احادیث نبوی باز داشتند. این منع تا مدتها ادامه یافت، و در نتیجه امت اسلامی از فیض احادیث نبوی محروم شدند. اما در این میان ائمه? که میراثدار واقعی رسول اکرم? بودند پیوسته و نسل به نسل از امانت جدشان پاسداری کردند و سخنان رسولالله? را که « وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی # إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی» (نجم، 4) است در همة زمینهها و از جمله در زمینة عقاید و کلام به دست امت اسلامی رسانیدند.[1]
حُسن ختام این پاسخ را اعتراف ابن ابی الحدید معتزلی قرار میدهیم که حکایتگر نقش محوری امام علی? در اندیشه و کلام اسلامی است:
و من کلامه? اقتبس، و عنه نقل، و منه ابتدیء و إلیه انتهیْْْ، فإنّ المعتزلهْْ ـ الذین هم أصل التوحید و العدل و أرباب النظر و منهم من تعلّم الناس هذا الفن ـ تلامذته و أصحابه، لأنّ کبیرهم واصل بن عطاء تلمیذ أبیْْْهاشم عبدالله بن محمّد بن الحنفیهْْ و أبوهاشم تلمیذ أبیه و أبوه تلمیذه، و أمّا الأشعریهْْ فأنّهم ینتمون إلی أبیْْْالحسن علیْْْ بن إسماعیل بن أبیْْْ بشر الأشعریْْْ و هو تلمیذ أبیْْْ علیْْْ الجبائیْْْ، و أبو علیْْْ أحد مشایخ المعتزلهْْ فالأشعریهْْ ینتهون بالآخرهْْ[2] إلی أُستاذ المعتزله و معلّمهم، و هوعلیْْْ بن أبیْْْ طالب (شرح ابنابیالحدید بر نهجالبلاغه، 1/17).
____________________________
[1].به عنوان نمونه، کتاب احتجاج شیخ طبرسی که در بردارندة مباحث کلامی و عقایدی است.
[2]. والصحیح أن یقول: أخیراً، و قد تسرّب هذا اللحن إلی الکتب العربیهْْ حتی استعمله سعد الدین التفتاز انیْْْ فیْْْ مطوّله.
□ آیا در قرنهای گذشته کتابی در قالب اصطلاحنامه یا دانشنامه یا موسوعه در زمینة علم کلام نگارش یافته است؟
■ هر علمی اصطلاحات خاصی دارد که اساتید آن فن وقتی بخواهند معانی زیاد را در قالب لفظ اندک بیان کنند آن اصطلاحها را به کار میگیرند، و در حقیقت نقش «اصطلاح و مصطلح» در همة معارف و علوم همین است. از همین روی، هر علمی مصطلحات خاصی برای مفاهیم معین دارد که اساتید آن علم، برای آسانی و سرعت در نقل و انتقال معانی آنها را وضع کردهاند.
بنابراین هر استادی باید نخست به تبیین اصطلاحات مهم علم مربوط بپردازد و از این روی، گروهی از علما به این مهم پرداخته و دست به تدوین کتابها و مجموعههایی زدهاند که اصطلاحات یک علم یا علوم گوناگون را شرح میکند.
کتابهایی مانند کشاف اصطلاحات الفنون نوشتة تهانوی، مصباح السعادهْْ و مفتاح السیادهْْ نوشتة طاش کبریزاده، جامع العلوم معروف به دستور العلماء نوشتة احمد نگری، و التعریفات نوشتة سید شریف جرجانی از جمله کتابهاییاند که اصطلاحات علوم و فنون گوناگون را گردآورده است. در علم کلام نیز خبرگان دین از دیرباز به تدوین مجموعههایی حاوی اصطلاحات مهم پرداختهاند که برخی از آنها بدین قرارند.
1. رسالهْْ الحدود و الحقایق نوشتة شریف مرتضی (436 ق) که در رسایل شریف مرتضی چاپ شده است؛
2. المقدمهْْ للالفاظ المتدوالهْْ بین المتکلمین نوشتة شیخ طوسی (460 ق)؛
3. الحدود و الحقایق فی شرح الالفاظ المصطلحهْْ بین متکلمی الامامیهْْ نوشتة قاضی اشرف الدین صاعد بریدی آبی (قرن 6) که با تحقیق دکتر حسین علی محفوظ، در مطبعة المعارف بغداد به سال 1970م چاپ شده است؛
4. الحدود نوشتة زینالدین ابی الحسن علی بن عبدالجلیل بیاضی متکلم؛
5. الحدود نوشتة قطبالدین محمد بن حسن نیشابوری مقری (قرن 6) که با تحقیق دکتر محمود یزدی مطلق در مؤسسة امام صادق? و به سال 1414ق چاپ شده است؛
منابع
1. قرآن مجید.
2. نهجالبلاغه.
3. ابن ندیم، محمد بن اسحق، الفهرست، تحقیق رضا تجدد، تهران، اساطیر، 1381ش.
4. اصفهانی، ابونعیم احمد بن عبدالله، حلیهْْ الاولیاء، ]بیجا[، مطبعهْْ السعادهْْ، 1399 ق.
5. دینوری، ابومحمد عبدالله ابن قتیبه، الامامهْْ و السیاسهْْ، تعلیق خلیل منصور، بیروت، دارالکتب العلمیهْْ، 1422ق.
6. سید مرتضی، ابوالقاسم علی بن طاهر، الامالی ، تصحیح النعسانی الحلبی، قم، مکتبهْْ المرعشی، 1403 ق.
7. سیوطی، جلالالدین، تاریخ الخلفاء، بیروت، دارالکتب العلمیهْْ، ]بیتا[.
8. شهرستانی، ابوالفتح محمدبن عبدالکریم، الملل و النحل، تحقیق محمدسید گیلانی، بیروت، دارالمعرفهْْ، ]بیتا[.
9. شیخ صدوق، ابوجعفر محمدبن علی بن بابویه، التوحید، تصحیح هاشم طهرانی، قم، جامعة مدرسین، چاپ هفتم، 1422 ق.
10.طبرسی، ابومنصور احمد بن علی، الاحتجاج، تعلیق محمدباقر الخرسان، مشهد، نشر المرتضی، 1403ق.
11. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تحقیق لجنهْْ العلماء، بیروت، تراث العربی، 1412ق.
علم کلام مانند دیگر علوم انسانی، یک رویداد علمی است که در فرهنگ اسلامی و در سایة عواملی رشد و گسترش یافته و از آن مشربهای گوناگونی پدید آمده است؛ چنان که پیروان ادیان پیشین نیز دارای مذهبها و مشربهای کلامی بودند و از همین روی شماری از دانشمندان دینی یهودی و مسیحی، کتابهای کلامی نگاشتهاند.[1] عوامل رشد و گسترش کلام اسلامی بر دو گونة داخلی و خارجی است:
عوامل داخلی
1. قرآن مجید
قرآن نخستین عامل رشد و گسترش علم کلام در میان مسلمانان است و نیز اولین مصدر و منبع نزد متکلمان اسلامی در پیریزی و تقویت باورهای موافق و کنار گذاشتن باورهای مخالف به شمار میآید. قرآن اشارات فلسفی و عقلی را که بر منطق استوار است در خود دارد. قرآن مجید با بینات مسلم و برهان قاطع به اثبات توحید و معاد پرداخته است.
آیاتی که در بردارندة مناظرات انبیا با مخالفانشان است، مبنای خوبی برای اندیشة کلامی نزد مسلمانان است. در این مقام به نمونههایی از این آیات اشاره میکنیم:
الف) قرآن، گفتوگو و احتجاج حضرت ابراهیم? را با کسی که منکر روبوبیت (پروردگاری) خدا و مدعی ربانیت خود بود چنین حکایت میکند:
أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَآجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رِبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْکَ (بقره، 258). از این قسمتِ آیه به دست میآید که سلطان و پادشاه زمان حضرت ابراهیم? در ربوبیت خداوند مشرک بوده و گمان میکرده است ربوبیت و تدبیر عالم به او واگذار شده است. حضرت ابراهیم? در برابر او چنین احتجاج کرد: رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِـی وَیُمِیتُ (بقره، 258). مفسران میگویند سخن که به اینجا رسید سلطان دستور داد، دو
____________________________
[1]. مانند کتاب دلایل الحائرین نگارش ابنمیمون که مربوط به روزگاران پیشین است و اما امروزه هر مکتب و آئینی کتابهای کلامی و اعتقادی ویژه خود را دارند.
____________________________
زندانی آورند و او یکی را آزاد کرد و دیگری را گردن زد؛ به خیال اینکه مظهر احیا و اماته است، و چنین پاسخ گفت: أَنَا أُحْیِـی وَأُمِیتُ (بقره، 258)؛ و از آنجا که در این پاسخ مغالطه است، حضرت ابراهیم? مناظره را به گونة دیگر پیگرفت و فرمود: فَإِنَّ اللّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ (بقره، 258) و اینجا بود که سلطان مبهوت ماند و پاسخی نداشت: فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ (بقره، 258).
ب) مناظرة قهرمان توحید، حضرت ابراهیم?، با بتپرستان نیز شنیدنی است. آنگاه که توصیهها و منطق کارساز نیفتاد، حضرت ابراهیم? همة بتها را شکست و تنها بزرگترین آنها را برای عبرت قوم سالم گذاشت. وقتی مردم با این منظره روبهرو شدند انگشتهای اتهام به سوی حضرت خلیل? نشانه رفت. او را حاضر کردند و مناظره آغاز شد:
بتپرستان: أَأَنتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا یَا إِبْرَاهِیمُ؟(انبیاء، 62)
ابراهیم? : بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ (انبیاء، 63).
بتپرستان: لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلَاء یَنطِقُونَ (انبیاء، 65).
ابراهیم? : أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَنفَعُکُمْ شَیْئًا وَلَا یَضُرُّکُمْ #أُفٍّ لَّکُمْ وَ لِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (انبیاء، 66 و 67).
اینجا بود که بتپرستان از پاسخ دادن منطقی ناتوان ماندند و به زور متوسل شدند:
بتپرستان: حَرِّقُوهُ وَ انصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِن کُنتُمْ فَاعِلِینَ (انبیاء، 68).
ج) گفتوگوی حضرت رسول اکرم? با کسانی که منکر معاد بودند و حضرت با یک بیان سادة علمی، جهان رستاخیز را مستدل میکند.
منکران معاد، زنده شدن مجدد استخوانهای انسان را در حالی که پوسیده و خاک شده بود، بعید میدانستند: وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ (یس، 78). پاسخ این است: قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّهٍٍْْ (یس، 79). خلقت نخستین که نیازمند طرح و نقشه و مواد است بسیار دشوارتر از خلقت دوم (معاد) است که طرح و نقشه و مواد موجود است. اگر خداوند بر خلقت اول قادر بوده است بر خلقت دوم به طریق اولیٰ قدرت دارد. از این روی، در جای دیگر قرآن میفرماید: أَفَعَیِینَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ[1](ق، 15).
د) آیاتی که در باب توحید نازل شدهاند، شامل براهین قاطع و ظرایف عقلی است؛ مانند این آیه:
لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌْْ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا (انبیاء، 22)، استوارترین برهان را در کوتاهترین عبارت بیان کرده است. نیز دربارة آیة: مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَ مَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ کُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَ لَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ (مؤمنون، 91) مفسران با مطالعة آن، فرزند نداشتن و توحید خداوند را استدلال کردهاند.
2. پیامبر?
سخنان پیامبر? برای اصحاب و مناظرات حضرت با مشرکان، یهود و نصارا عامل دوم رشد و ترویج علم کلام به شمار میرود. در این باره به بیان چند نمونه بسنده میشود:
الف) رسول اکرم? در حضور مسلمانان با مشرکان و اهل کتاب به مناظره میپرداخت، که مناظرة آن حضرت با مسیحیان نجران، در سال دهم هجری یکی از آنها بود.
در این مناظره کشیشان نجرانی، پدر نداشتن عیسی? را دلیل بر الوهیت او میشمردند
که پاسخ پیامبر? این بود: إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ (آلعمران، 59). اینجا بود که مسیحیان توان مناظره را از دست دادند و به مباهله تن دادند و پیش از وقوع مباهله تسلیم شدند؛
ب) پس از آنکه به دستور خداوند قبله از بیتالمقدس به کعبه انتقال یافت، گروهی از یهودیان خدمت پیامبر? آمدند و گفتند: ای محمد، شما چهارده سال به جانب بیتالمقدس نماز خواندی و حالا به سوی کعبه روی گردانیدی. اگر کار اول شما حق بود پس حالا به جانب باطل رویآوردهای؛ و اگر باطل بود، پس چرا زمان طولانی بر باطل بودی؟ در نتیجه اکنون اعتماد و اطمینانی بر تو نداریم که بر باطل نباشی.
این گروه جدل کننده نمیدانستند که احکام الهی با دگرگونی مصالح و مفاسد تغییر میکند و
____________________________
[1]. نمونههای دیگر قرآنی گفتوگوی حضرت موسی ? با فرعون است که ادعای پروردگاری داشت و در برابر منطق موسی? شکست خورد (شوری، 16ـ15). نیز گفتوگوی مؤمن آل فرعون با قومش (غافر، 26ـ45) و همچنین برهان اثبات توحید: لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌْْ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا (انبیاء،22).
____________________________
هیچ مشکلی ندارد که یک دستور از یک جهت و در یک زمان حق باشد و از جهت و زمان دیگر باطل؛ چنانکه نسخ احکام بر همین محور است.
بر همین اساس رسولاکرم? پاسخ گفت: قُل لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ یَهْدِی مَن یَشَاء إلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ (بقره، 142). هرگاه خداوند صلاح شما بندگان را در روی به مشرق گذاشتن بداند، شما را به همان امر میکند، و اگر صلاح کار شما را در روی به مغرب گذاشتن بداند، شما را به همان امر میکند، و اگر صلاح شما در غیر آن دو باشد نیز به همان دستور خواهد داد. مهم این است که تدبیر خدا را انکار نکنید.
سپس رسول اکرم? به آنان فرمود: آیا شما کار کردن در روز شنبه را کنار نگذاشتید و مدتی بعد دوباره انجام دادید و مدتی بعد دوباره آن را کنار گذاشتید؟ آیا این عمل شما، رفتن از حق به سوی باطل است یا از باطل سوی حق؟ یا از باطل به باطل و یا از حق به حق؟ هر چه شما گفتید همان پاسخ محمد به شما ست. آنان گفتند: کار نکردن در روز شنبه و دوباره کار کردن در شنبه هر دو حق است.
رسول خدا? فرمود: همین طور قبله بودن بیتالمقدس در زمان خودش، و قبله بودن مکه در زمان خودش حق است (طبرسی، الاحتجاج،1/41).
3. ائمه?
خطبهها، رسایل و کلمات قصار امام علی? بهترین گواه است که آن حضرت بنیانگذار اصول کلامیاند؛ به ویژه اصولی که به توحید و عدل بازمیگردد. نهجالبلاغه بیشترین اصول کلامی را در خود گنجانیده است. سید مرتضی در همین باره میفرماید:
اعلم انّ اصول التوحید و العدل مأخوذهْْ من کلام أمیرالمؤمنین? و خطبه، فانّها تتضمن من ذلک مالازیادهْْ علیه و لاغایهْْ وراءه، و من تأمّل المأثور فی ذلک من کلامه، علم أنّ جمیع ما أسهب المتکلمون من بعد فی تصنیفه و جمعه إنّما هو تفصیل لتلک الجمل و شرح لتلک الأصول[1] ( الامالی، 1/103).
در فهرست ابنندیم آمده است که:
انّ اباالهذیل العلاف، محمدبن الهذیل، قال: أخذت هذا الذی انا علیه من العدل و التوحید، عن عثمان الطویل و کان معلم ابی الهذیل.
قال ابوالهذیل: و اخبرنی عثمان انه اخذه عن واصل بن عطاء و انّ واصلاً اخذه عن ابی هاشم عبدالله بن محمد الحنفیة و انّ عبدالله اخذه من ابیه محمد بن الحنفیة و ان محمداً اخبره انه اخذه عن ابیه علی? و ان اباه اخذه عن رسول الله و انً رسول الله اخبره انّ جبرئیل نزل به عن الله تعالی[2] (ابنندیم، الفهرست، 202).
از آنجا که خطبهها و نامههای امام علی? سرشار از مضامین توحید و عدل و تنزه و دیگر معارف بلند کلامی است، از بیان نمونه بینیازیم و تنها به بیان چند نمونه از بیانات دیگر امامان بسنده میکنیم:
الف) مناظرة امام صادق? با یکی از قدریه
در روزگار عبدالملک بن مروان (86 ق) این اندیشه که «هرچند ممکن در اصل ذات به خدا نیازمند است ولی در کارهایش از خدا بینیاز است، رواج یافته و بحثها برانگیخته بود». عبدالملک از کارگزارش در مدینه خواست تا امام باقر? را برای مناظره با بنیانگذار این اندیشه که همه را ناتوان ساخته بود بفرستد.
امام باقر? فرزندش امام صادق? را فرستاد. عبدالملک به حضرت عرض کرد: کار این قَدَری ما را عاجز ساخته است. امام فرمود: خداوند ما را کفایت میکند. همین که مجلس برگزار شد،
____________________________
[1]. بدان که پایههای توحید و عدل باوری از سخن و خطبههای امیرمؤمنان? گرفته شده است. چون که خطبههای حضرت نهایت توحید و عدل را در خود دارد و اگر کسی در سخنان حضرت در این زمینه تأمل کند، در مییابد که همة آنچه متکلمان گردآوری کرده و گسترش دادهاند تفصیل همان جملهها و شرح همان اصولی است که در سخنان حضرت آمده است.
[2]. ابو هذیل علاف، از سران معتزله، میگوید:عقاید و دانستیهایم درباب عدل و توحید را از عثمان طویل دریافت کردهام و عثمان به من گفته است که آنها را از واصل بن عطا ]رهبر معتزله[ و او از ابوهاشم بن عبدالله بن محمد بن حنفیه و عبدالله از پدرش محمد بن حنفیه و محمد از پدرش علی بن ابیطالب? و او از رسول خدا ? و او توسط جبرئیل از خداوند دریافت کرده است.
____________________________
شخص قَدَری مذهب به امام عرض کرد: هرچه میخواهی بپرس. امام فرمود: سورة حمد را بخوان. تا به إِیَّاکَ نَعْبُدُ و إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ رسید، امام فرمود: توقف کن. از چه کسی استعانت میجویی؟ اگر در کارهایت به خود واگذار شده و نیاز نداری پس چه نیازی به طلب کمک و یاری داری؟ اینجا بود که مرد قدری مبهوت و ساکت ماند (مجلسی، بحارالانوار، 5/464، حدیث 98).
ب) مناظرة امام رضا? با ابوقره
امام هشتم? با پیروان ادیان گوناگون مباحثاتی داشتهاند که در منابع معتبر ضبط شده است (طبرسی، الاحتجاج). از آن میان مناظره با ابوقره است که مدعی بود حضرت رسول اکرم? خدا را در دنیا دیده است ودلیل گفتارش این بود که در روایتی آمده است: خداوند دیدار و کلام خود را میان دو شخص تقسیم کرد: قسمت موسی? کلام و قسمت محمد? رؤیت شد.
امام? این آیات را تلاوت کرد: لاَّ تُدْرِکُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الأَبْصَارَ(انعام، 103) وَلَا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْمًا(طه، 110) و لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ (شوری، 11) و فرمود: آیا مبلِّغ و پیامرسان خداوند غیر از محمد? کسی است؟ ابوقره پاسخ داد: خیر.
امام فرمود: چگونه معقول است که مردی از جانب خداوند به سوی مردمان برانگیخته شود و ادعا کند مردمان را به سوی خدا و به امر خدا میخواند و بگوید: خداوند را دیدگان در نمییابد، چیزی بر او احاطه پیدا نمیکند وچیزی مانند او نیست، پس بگوید: چشمان من او را دیده و بر او احاطه دارم و او بر صورت آدمیان است!... (صدوق، التوحید، 108، حدیث 9).
عوامل خارجی
1. ریشههای اندیشه جاهلیت
باور و اندیشة غالب عرب جاهلی، توحید در ذات و توحید در خالقیت (آفریدگاری) بود ولی آنان در امر پروردگاری (ربوبیت) و پرستش (عبادت) مشرک بودند و به ربوبیت غیر خدا باور داشتند و بت میپرستیدند؛ هرچند در میان آنان گروهی منکر خالقیت هم بودند که در انکار معاد و رستاخیز با گروه غالب هماندیشه بودند. گروههای دیگری هم بودند که خالقیت و نوعی رستاخیز را قبول داشتند ولی منکر رسالت بودند. آنان بت میپرستیدند و گمان میکردند بتها در قیامت نزد خدا شفاعت میکنند، و گروه دیگر نیز به تناسخ عقیده داشتند (شهرستانی، الملل و النحل، 2/235).
عرب آن روز هرچند اسلام آوردند، ولی ریشههای این اندیشهها در ذهنشان مانده بود؛ زیرا در یک سال و دو سال چنین اندیشههایی ریشهکن نمیشود.
در این میان دشمنان اسلام هر از چند گاهی به مناسبتهایی افکار گذشته را طرح میکردند و این امر سبب رشد و بالندگی کلام اسلامی در قالب دفاع از عقاید اسلامی میشد.
2. عقاید یهودی
یهود برای حفظ موجودیت و تظاهر به حقانیت، به طرح آرا و عقاید خویش میپرداخت و اسلام به منزلة دین خاتم و ناسخ شرایع پیشین به واکنش و پاسخگویی پرداخت که این امر موجب گسترش و تعمیق کلام اسلامی شد.
شهرستانی میگوید:
الیهود تدّعی ان الشریعهْْ لا تکون الّا واحدهْْ، و هی ابتدأت بموسی? وتمّت به، فلم تکن قبله شریعهْْ، الّا حدود عقلیهْْ و احکام مصلحیهْْ و لم یجیزوا النسخ اصلاً، قالوا: فلا یکون بعده «شریعهْْ» اصلاً، لانّ النسخ فی الاوامر «بداء» و لا یجوز البداء علیالله تعالی، و مسائلهم تدور علی جواز النسخ و منعه، و علی التشبیه و نفیه، و القول بالقدر و الجبر و تجویز الرجعهْْ و استحالتها.
امّا النسخ فکما ذکرنا، و امّا التشبیه فلانّهم وجدوا التوراهْْ ملئت من المتشابهات، مثل: الصورهْْ و المشافههْْ و التکلم جهراً و النزول علی طور سینا انتقالاً و الاستواء علی العرش استقراراً و جواز الرؤیهْْ فوقاً و غیر ذلک.
و اما القول «بالقدر» فهم مختلفون فیه حسب اختلاف الفریقین فی الاسلام فالربانیّون منهم کالمعتزلهْْ فینا، و القراؤون[1] کالمجبرهْْ و المشبههْْ[2] (همان، 1/211).
____________________________
[1]. قرائون یهودیانی بودند که در فهم دینشان به تورات مراجعه میکردند.
[2]. یهود مدعی است شریعت تنها یکی است که با موسی? آغاز و با او پایان یافته است. بنابراین پیش ازحضرت موسی? شریعتی نبوده جز مجموعهای از احکام عقلی و دستورات مصلحتی، و نیز یهود نسخ را به هیچ وجه ممکن نمیداند و میگوید: پس از موسی? هیچ شریعتی نیست چون نسخ دستورات «بداء» است و بداء در حق خداوند امکان ندارد و مسائل ] مورد بحث یهود[ دربارة جواز و منع نسخ، تشبیه و نفی آن و عقیده به جبر و اختیار و امکان یا محال بودن رجعت است. اما]بحث[ نسخ همان گونه است که بیان کردیم، ولی ]بحث[ تشبیه به این دلیل است که یهودیان تورات را پر از تشبیه یافتهاند؛ مانند: ]اثبات[ صورت، سخن گفتن دهانبهدهان و آشکار ]برای خداوند[ و ]اینکه خداوند[ بر طورسینا نزول و انتقال یافته است و بر عرش استقرار دارد و خداوند در جهت بالا دیده میشود. اما دربارة عقیدة قَدَر، یهود مانند مسلمانان دو گروه شدهاند: ربانیونِ آنان مانند معتزله در اسلاماند و قرائونِ آنان مانند مجبّره و مشبّههاند.
____________________________
3. عقاید نصارا
حضور برخی گروههای مسیحی با افکار خاص در جامعة اسلامی عامل دیگری برای رشد و نمو کلام اسلامی به شمار میآید.
زمانی که حضرت عیسی? به آسمان رفت، میان پیروان او اختلافات بالا گرفت، تا آنجا
که برای خداوند اقانیم سهگانه (اب، ابن و روحالقدس) را ثابت کردند (همان،
1/ 220)، با اینکه حضرت مسیح? پیامبر توحید بود.
نصارا به گروههای «ملکانیه»، «نسطوریه» و «یعقوبیه» منشعب شدند که یک گروه آن در جزیرهْْالعرب پراکنده شده بود.
وجود این رویکردها و جناحهای دینی که نام برده شد و جناحهای دیگری که از آنها یاد نشد، مانند صابئان و مجوسیها، زمینة مناسبی را برای نشو و نمای کلام اسلامی در مسائل گوناگون فراهم ساخت.
رویاروییها و برخوردهای این گروهها در افکار مسلمانان نیز رخنه کرد، تا آنجا که دانشمندان اسلامی را واداشت تا با آنا ن مناظره و گفتوگو کنند.
وجود عقاید یهودی و مسیحی همراه با آزاد گذاشتن علمای یهود و مسیحی و عدم تعرض به آنان به دلیل طرح عقاید، موجب شد، آنان سوء استفاده کنند و یک سلسله خرافات را در جامعة اسلامی منتشر سازند.
4. فتوحات اسلامی و معاشرتهای فرهنگی
مسلمانان بر اساس وظیفه، به فتح شهرها و نشر و گسترش فرهنگ اسلامی در میان امتهای متمدن پرد اختند. مردمان این سرزمینها آداب، فنون، دانشها، مشربهای فلسفی و آرای کلامی خاصی داشتند.این معاشرت فرهنگها و تمدنها، هرچند نتایج خوبی برای جامعة اسلامی در پی داشت، خالی از پیامدهای منفی هم نبود؛ زیرا اندیشههای ناسالم در موقعیتی وارد حوزة اسلام میشد که مسلمانان هنوز آمادگی لازم را برای دفاع نداشتند.
عامل دومی که این پیامد منفی را تقویت کرد ورود شماری از اسیران در جامعة اسلامی بود، که افکار و باورهای مخالف با اسلام داشتند، و از طرفی در میان مسلمانان کسانی مانند عبدالکریم بن ابی العوجا، حماد بن عجرد، یحیی بن زیاد، مطیع بن أیاس و عبدالله بن مقفع بودند که پروایی از دریافت چنین عقایدی نداشتند، و این پدیده آشوبی در محافل علمی بر پا کرد.
عامل سومی که در گسترش الحاد و زندقه چشمگیر بود، ترجمة افسارگسیخته و بدون
نظارت کتابهای رومی، یونانی و فارسی به تازی بود، و اینکه آن ترجمهها را در اختیار عموم مردم قرار دادند.
ابن ندیم در این زمینه میگوید:
کان خالدبن یزید بن معاویهْْ محبّا للعلوم، فامر باحضار جماعهْْ من فلاسفهْْ الیونان ممن کان ینزل مدینهْْ مصر، و امرهم بنقل الکتب فی الصنعهْْ من اللسان الیونانی و القبطی الی العربی، و هذا اوّل نقل کان فی الاسلام من لغهْْ الی لغهْْ، ثم نقل «الدیوان» و کان باللغهْْ الفارسیهْْ الی العربیهْْ فی ایام الحجاج و کان امر الترجمهْْ یتقدم ببسط، الی ان ظهر المأمون فی ساحهْْ الخلافهْْ، فراسل ملک الروم یسأله الاذن فی انفاذ ما یختار من العلوم القدیمهْْ المخزونهْْ، المدّخرهْْ فی بلد الروم، فأجاب الی ذلک بعد امتناع، فبعث المأمون جماعهْْ، منهم الحجاج بن مطر و ابن بطریق و محمد و احمد و الحسن بنو شاکر المنجم، فجاؤا بطرایف الکتب، و غرائب المصنفات فی الفلسفهْْ و الهندسهْْ و غیرهما[1] (ابنندیم، الفهرست، 303 ،304).
____________________________
[1]. خالد فرزند یزید فرزند معاویه دوستدار علوم بود. وی دستور داد گروهی از فیلسوفان یونانی را که به مصر آمده بودند، فراخوانند. سپس به آنان دستور داد تا کتابهایی را که در صنعت و به زبان یونانی و قبطی نوشته شده بود، به تازی ترجمه کنند، و این نخستین باری بود که در اسلام از یک زبان به زبان دیگر ترجمه میشد. سپس کتاب دیوان که به زبان فارسی بود، در روزگار حجاج به عربی ترجمه شد. تا زمان خلافت مأمون روند ترجمه رو به گسترش بود. مأمون طی پیامی از پادشاه روم خواست تا علوم قدیمی و موجود در روم را برای او بفرستد. وی ابتدا نپذیرفت اما بعد اجابت کرد، و مأمون گروهی را از جمله حجاج بن مطر و ابن بطریق و فرزندان شاکر منجم به نامهای محمد و احمد و حسن را اعزام کرد و آنان کتابهای جدید و تصنیفات غریب در فلسفه و هندسه و ... را با خود آوردند.
____________________________
سپس ابن ندیم اسامی گروهی از مترجمان را برمیشمارد که هر آنچه در منابع وثنیها و مسیحیها، از خوب و بد و باارزش و بیارزش، یافتند بر سر مسلمانان ریختند؛ در حالی که مسلمانان به ریشههای این اندیشهها که ارکان اسلام را میلرزانید آگاهی نداشتند.
مسعودی نیز از عصر ترجمه، مترجمان و مطالب ترجمه شدة فراوانی سخن گفته است. محور توجه مسعودی عصر منصور عباسی و پس از آن است.
به هرحال ورود نابههنگام این شبهات و اندیشهها به جهان اسلام، آشوبی بر پا کرد و مسلمانان در برابر آن، دو گروه شدند. گروه نخست تنها با مبارزة منفی، به دفاع از کیان اسلام پرداختند و صاحبان این اندیشهها را گمراه خواندند و تکفیرشان کردند و مسلمانان را از معاشرت با آنان و مطالعة کتابهایشان و شنیدن سخنانشان بازداشتند. ولی این مبارزة سلبی و یکجانبه تاب مقاومت در برابر این سیل را نداشت.
اما گروه دوم دریافتند که مبارزة سلبی چاره جویی موقت و زودگذری است و موقعیت فکری مسلمانان بسیار حساس شده است و اگر این درد با دارویی سودمند، درمان نشود، به زودی همه یا بیشتر جامعه را فرا میگیرد؛ از این روی، به مبارزة ایجابی و مثبت روی آوردند و آنان را با حکمت (برهان) و موعظه (خطابه) و جدال احسن[1] دعوت به مبارزه کرده، شبهاتشان را زایل و افکارشان را در پرتو عقل و برهان به نقد کشیدند و به پیروزیهای خیره کنندهای دست یافتند.
این گروه درس آموختگان مکتب اهلبیت? بودند که پیشاپیشِ آنان شیعه و پس از آنان معتزلة پیروان واصل بن عطا بودند.
معتزله نیز اصول مذهب خود را با دو واسطه از امام علی? گرفته بودند:
1. ابوهاشم بن محمد بن الحنفیهْْ؛
2. محمد بن الحنفیهْْ بن علی بن ابی طالب.
در چنین فضای تنشخیز و پر از مباحثه و مجادله، علم کلام اهمیتی ویژه یافت؛ به گونهای که
____________________________
[1]. اُدْعُ إِلِی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ (نحل،125).
____________________________
میتوان گفت علم کلام ثمرة نیاز و نتیجة درگیریهای فکری با گروههای الحادیای است که بر ضد اسلام گرد هم آمده بودند.
در پایان این پاسخ، مناسب است سخن یکی از اساتید دانشگاه «عین شمس» نقل شود. دکتر فیصل بدر میگوید:
در پرتو فرهنگها، فلسفهها، دانشها و دیانتهای گوناگون که در جزیرهْْالعرب و سرزمینهای فتح شده وجود داشت هر دین و فلسفهای پیروان و هواخواهانی پیدا کرد… و مسلمانان در این تعامل میراث بزرگ انسانیای به یادگار گذاشتند. پس بر مسلمانان باد که این میراث بزرگ را فراگیرند، پاسبانی کنند، شکوفا و پربار سازند و هر آنچه براساس دین آنهاست اقتباس و آنچه با روح دینشان سازگاری ندارد رد کنند.
پیشنهاد این استاد فاضل هرچند وظیفهای بر عهدة مسلمانان است، اما مشایخ به این سفارش اهمیتی ندادند؛ فراگیری و یاد دادن علم کلام را تحریم و اهل این فن را تحقیر کردند. این تحریمها و بدبینیها تا زمان ابی الحسن اشعری (324 ق) ادامه یافت، تا اینکه وی رسالهای به نام «استحسان الخوض فی علم الکلام» نوشت و به این ترتیب تلاش کرد تا اندیشة اهلحدیث و حنابله را که با علم کلام میانة خوبی نداشتند به چالش بکشاند.
□ نقش ائمه? در تبیین کلام اسلامی چیست؟
■ نقش و جایگاه اهلبیت? در بیان، اصلاح و حفظ عقاید اسلامی در پاسخ قبلی به اجمال بیان شد، و پیبردن به جایگاه واقعی و موقعیت خطیر آنان نیازمند شناخت محیط فکری آن عصر است. مؤلفههای زیر در ساختار فکری و کلامی مردمان عصر ائمه? مؤثر بود:
1. دین و عقیدة رایج در جزیرهْْالعرب، پیش از ظهور اسلام، شرک در ربوبیت و عبادت (پرستش) بود. عرب آن روز غرق خرافات بود و در عقیده، به اساطیر و قصههای خرافی پناه میآورد. باور به خرافات در میان عرب آن روز به حدی بود که نمیتوان یک دهم آنچه مورخان نوشتهاند یادآوری کرد؛ ولی ما به بیان چند نمونه از افکار جاهلی که رسوبات آن در اذهان برخی مسلمین حتی پس از اسلام باقی مانده بود بسنده میکنیم:
الف) عرب جاهلی معتقد به جبر و نفی اختیار از انسان بود و شرک و بتپرستی خود را با مشیت خدا توجیه میکرد؛ یعنی تقصیر خود را به گردن مشیت خداوند میانداخت: لَوْ شَاء اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَ آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِن شَیْءٍ (انعام، 148)؛ وَقَالَ الَّذِینَ أَشْرَکُواْ لَوْ شَاء اللّهُ مَا عَبَدْنَا مِن دُونِهِ مِن شَیْءٍ
(نحل، 35).
به گواهی تاریخ، رسوبات عقیده به جبر، و خدا را مسئول کارهای انسان دانستن، در اندیشة برخی مسلمانان همچنان باقی بود.
واقدی از امّ حارث انصاری ـ که داستان فرار برخی مسلمانان را در روز حنین بازگو میکند ـ نقل میکند که گفت: عمر بن خطاب شکست خورده از کنارم میگذشت؛ به او گفتم: چه شده است؟ پاسخ داد: امر خداست (واقدی، المغازی، 3/ 904).
سیوطی از عبد الله بن عمر نقل میکند که مردی نزد ابوبکر آمد و پرسید: أرأیت الزنا بقدر؟ قال: نعم. قال: فانّ الله قدّره علیّ ثم یعذبنی؟ قال: نعم یابن اللخناء، اما و الله لوکان عندی انسان أمرته أن یجأ انفک (سیوطی، تاریخ الخلفا، 75).
از این پرسش و پاسخ به دست میآید که پرسشگر، دربارة فهم معنای قضا و قدر سرگردان بوده و از خلیفه پرسیده است که آیا انجام زنا از مقدرات خداوندی است. وقتی خلیفه پاسخ مثبت داده است، پرسشگر شگفتزده شده و چون خرد نمیپذیرد که معنای قدر این باشد که خداوند اختیار انجام یا ترک کاری را به انسان ندهد ولی او را مؤاخذه کند، مجدداً میپرسد: فان الله قدّره علیّ ثم یعذبنی؟ که خلیفه بر همان امر شگفت اقرار میکند: نعم یابن اللخناء؛
ب) عرب جاهلی معتقد به تجسیم و تشبیه بود؛ یعنی بر این باور بود که خدای جهان به صورت مجسمهها و بتهایی است که آنان میپرستند؛ تا آنجا که هر قبیلهای برای خود خدا و بتی داشت و سرزمین جزیرهْْالعرب را به بتکده تبدیل کرده بودند.
امام علی? در توصیف عقاید و اندیشههای موجود در صدر اسلام میفرماید:
و اهل الارض یومئذ ملل متفرقهْْ و اهواء منتشرهْْ و طرایق متشتتهْْ، بین مشبّه لله بخلقه أو
ملحد فی اسمه أو مشیر الی غیره، فهداهم به من الضلالهْْ و انقذهم بمکانهْْ من الجهالهْْ (نهجالبلاغه، خطبة 1).
متأسفانه همین عقاید خرافی که اسلام بر آنها خط بطلان کشید، پس از رحلت رسول اکرم? در لباسی دیگر به جامعة اسلامی برگشت و گروههایی با عقاید مجسمه و مشبهه پدید آمد؛
2. در عوامل خارجی رشد کلام اسلامی گفته شد که یهودیان و مسیحیان با حضور در جامعة اسلامی سعی در ترویج عقاید و باورهای خرافی خود میکردند و این امر فضای فکری جامعة اسلامی را دچار نابسامانی کرده بود که تنها با روشنگریهای ائمه? قابل علاج بود؛
3. نیز در عوامل خارجیِ گسترش کلام اسلامی گفته شد که پیشرویهای مسلمین در شهرهایی که دارای دین و باورها و نظامهای فکری و فلسفی خاصی بودند موجب پدید آمدن پرسشها و شبهاتی در نظام فکری و عقیدتی اسلام شد که رفع این مشکل نیز با درایت و تلاش ائمه? صورت میگرفت.
در چنین فضای آکنده از شبهات و اندیشههای انحرافی بود که امامان معصوم?، هر چند از رهبری حکومت محروم شده بودند، با جهاد و تلاش مستمر به پایهریزی وتحکیم و تبیین عقاید ناب اسلامی پرداختند و مانند کشتی نوح? امت اسلامی را از امواج گمراهی نجات دادند. در این مقام به نمونههایی از این موارد اشاره میشود:
1. مبارزه با جبر و تفویض
بیان شد که جبرگرایی، اندیشة غالب عرب جاهلی بود و قرآن مجید با این اندیشه مبارزه میکند و انسان را مالک سرنوشت خویش میداند: فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ (کهف، 29)؛ لَیسَ ِللاِنسانِ اِلّا ما سَعیٰ (نجم، 39). ولی با این حال گروه بزرگی از مسلمانان گرفتار این اندیشه شدند تا آنجا که رسالههایی در تدوین و تثبیت این اندیشه نوشتند و کسانی را که به قدرت و اختیار انسان باور داشتند محکوم به تازیانه و زندان کردند. حاکمان بنی امیه برای توجیه اعمال زشت و جنایات ضد انسانی خود به جبرگرایی متوسل شدند و تا توانستند این عقیده را ریشهدار کردند و زبان سخنگویان را از بیان حقیقت بستند.
حسن بصری که از سخنسرایان مشهور و چهرههای سرشناس تابعین بود، همواره از بازگو کردن جنایات بنیامیه لب فرو میبست ولی در اندیشة جبرگرایی با دستگاه اموی همراه نبود،
و همین که او را از دستگاه اموی ترسانیدند، عهد کرد که دیگر به اندیشة تفویض و اختیار
انسان برنگردد.
ابن سعد این ماجرا را از قول ایّوب چنین حکایت میکند: نازلت الحسن فی القدر غیر مرّهْْ حتی خوّفته من السلطان، فقال: لا اعود بعد الیوم. (ابنسعد، الطبقات الکبری، 7/167)
محمد بن اسحاق نویسندة السیرهْْ النبویهْْ به جرم عقیده به اندیشة قدری و مخالفت با جبرگرایی تازیانه خورد.
ابن حجر میگوید: ان محمد بن اسحاق اُتّهم بالقدر و قال الزبیر عن الدراوردی «و جلد ابن اسحاق یعنی فی القدر» (تهذیب التهذیب، 9/38 ، 46).
ابو هلال عسکری میگوید: معاویه نخستین کسی است که میگفت همة کارهای انسان به اراده و خواست خدا است (الاوایل، 22/ 125). از همین روی، وقتی عایشه از انتخاب یزید برای خلافت پرسید، معاویه پاسخ گفت: انّ امر یزید قضاء من القضاء و لیس للعباد الخیرهْْ من امرهم (ابن قتیبهْْ، الامامهْْ و السیاسهْْ، 1/148).
عمر بن عبدالعزیز، رسالهای در رد قدریه، یعنی کسانی که قایل به اختیار انسان بودند، نوشته است (حلیهْْ الاولیاء، 5/353).
از سوی دیگر، اندیشة آزادی و اختیار انسان به صورت افراطی و در قالب مکتب تفویض در میان برخی مسلمانان رسوخ کرده ودر عصر امام صادق? فراگیر شده بود. بر اساس این اندیشه، تمام امور به خود انسان موکول شده است و آدمی در کارهایش از خداوند بینیاز است. از مناظرة امام صادق? با فرد قدری، که پیشتر بیان شد، معلوم میشود که این اندیشه در عصر عبدالملک بن مروان (86 ق) بر جامعة اسلامی سایه افکنده و اندیشمندان را ناتوان ساخته بود، و بطلان این اندیشه، که با توحید افعالی خداوند ناسازگار بود، با روشنگریهای امام صادق? آشکار شد.
در برابر این دو اندیشة کلامی، موضعگیری سلفیه و اهل حدیث این بود که به جبر گرایش یافتند و قدر و اختیار و تفویض را نفی کردند؛ در حالی که عقیده به جبرْ حکمت و عدالت و توحید صفاتی خداوند را زیر سؤال میبرد.
به هر حال اوضاع بر همین منوال بود تا ابوالحسن اشعری که درس خواندة مکتب اعتزال بود به مذهب اهل حدیث روی آورد و در صدد معقول ساختن عقاید اهل حدیث برآمد و مکتب اشاعره را بنیان نهاد. وی به خوبی موقعیت حساس فکری و کلامی جهان اسلام را دریافته بود و نیز میدانست که عقیدة جبرگرایی مساوی با بطلان تکلیف و لغو بعثت انبیاست؛ زیرا اگر انسان مجبور باشد، تربیت انبیا و انجام تکالیف در سرنوشت او تأثیری نخواهد داشت؛ از این روی، برای اصلاح عقیدة اهل حدیث مبنی بر مجبور بودن انسانها دست به ابتکار جدیدی زد. وی اندیشة کسب را مطرح کرد، به این معنا که خداوند خالق و آفرینندة افعال عبد است، و عبد تنها کاسب است، و به این صورت تلاش کرد اهل حدیث را از جبرگرایی خالص به دامنههای اختیار نزدیک کند؛ ولی تلاش او سودی نبخشید؛ زیرا وارد کردن مقولة کسب مشکل جبر و تفویض را حل نمیکرد. کسب عبد اگر در انجام فعلش مؤثر است پس فاعل کارها، خود انسان است واگر نیست پس مجبور است. به این صورت ابتکار شیخ اشعری در کنار دیگر اختراعات برخی مدعیان علم عقاید به یک معما تبدیل شد. خطیب مصری، عبدالکریم در همین باره میگوید:
مما یقال و لا حقیقهْْ عنده
معقودهْْ تدنوا الی الافهام
الکسب عند الاشعری و الحال
عندالبهشمی و طفرهْْ النظام
(فخر رازی، القضاء و القدر، 185)
در کوران این اندیشههای گمراهکننده، امامان معصوم? دامن همت به کمر بستند و دیدگاه «امر بین الامرین» را به تشنگان هدایت آموختند که بنابر آن انسانها نسبت به اعمال و سرنوشت خود نه مجبورند و نه مختار مطلق؛ یعنی همان طور که وجود و هستی انسان از خداوند است آثار آن نیز از آنِ خداوند است؛ پس اندیشة تفویض باطل است. ولی همان خدایی که به انسان وجود داده است به او اختیار هم داده است، و به این صورت اعمال انسانها هم به خودشان استناد دارد؛ چون فاعل مباشر و مأذون از جانب خداوندند، و هم به خداوند استناد دارد؛ زیرا وجود و شئون آنها از خداوند است.
اندیشة امر بین الامرین برگرفته از قرآن مجید است: فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَـکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَـکِنَّ اللّهَ رَمَیٰ (انفال،12).
در این آیه خداوند فعل «رمی» را به عبد نسبت میدهد و در عین حال از عبد نفی و به خود استناد میدهد، و این همان اندیشة امر بین امرین است.
امام هادی? رسالهای در نفی جبر و تفویض نوشته است (مجلسی، بحارالانوار، 5/473. کتاب العدل و المعاد، باب2، حدیث 1) و امام صادق? در رد هر دو مشرب فرمود: انّ الله أکرم من أن یکلّف الناس ما لایطیقون و الله أعز من ان یکون فی سلطانه ما لا یرید(مجلسی، بحارالانوار، 5/ 454).
در فرهنگ اسلامی ایمان به قضا و قدر سفارش شده است و کسانی که از تعالیم اهلبیت? دور ماندهاند، این باور را مساوی با مجبور بودن انسان و حکومت قضا و قدر الهی بر سرنوشت
او میدانند.
امام علی? برای مردی که نتوانسته بود میان ایمان به قضا و قدر و حاکمیت انسان بر سرنوشت خود وجه جامعی بیابد فرمود:
فقال (رجل): یا امیرالمؤمنین اخبرنا عن خروجنا الی الشام أبقضاء و قدر؟
فقال له امیرالمؤمنین?: نعم یا شیخ، ما علوتم تلعهْْ و لا هبطتم بطن وادٍ الا بقضاء من الله و قدر.
فقال الرجل: عندالله أحتسب عنائیْْْ، و الله ما أری لیْْْ من الأجر شیئاً!
فقال علی?: «بلی، فقد عظّم الله لکم الأجر فیْْْ مسیرکم و أنتم ذاهبون، و علی منصرفکم و أنتم منقلبون، و لم تکونوا فیْْْ شیْْْء من حالاتکم مکرهین، و لا إلیه مضطرّین».
فقال الرجل: فکیف لا نکون مضطرّین و القضاء و القدر ساقانا، و عنهما کان مسیرنا؟!
فقال أمیرالمؤمنین?: «لعلّلک أردت قضاءً لازماً، و قدراً حتماً، لو کان ذلک کذلک لبطل الثواب و العقاب، و سقط الوعد و الوعید، و الأمر من الله و النهیْْْ، و ما کانت تأتیْْْ من الله لائمهْْ لمذنب، و لا محمدهْْ لمحسن، و لا کان المحسن أولیٰ بثواب الإحسان من المذنب، و لا المذنب أولی بعقوبهْْ الذنب من المحسن، تلک مقالهْْ إخوان عبدهْْ الأوثان، و جنود الشیطان، و خصماء الرحمن، و شهداء الزور و البهتان، و أهل العمی و الطغیان، هم قدریّهْْ هذه الأُمّهْْ و مجوسها، إنّ الله تعالی أمر تخییراً، و نهی تحذیراً، و کلّف یسیراً، و لم یعص مغلوباً، و لم یطع مکرهاً، و لم یرسل الرسل هزلاً، و لم ینزل القرآن عبثاً. و لم یخلق السماوات و الأرض و ما بینهما باطلاً، ذلک ظّن الذین کفروا، فویل للذین کفروا من النار».
قال: ثمّ تلی علیهم: «وَ قَضیٰ رَبُّکَ أَلّا تَعْبُدُوا إِلّا إِیّاهُ» (اسراء، 23) قال: فنهض الرجل مسروراً و هو یقول:
أنت الإمام الذیْْْ نرجو بطاعته
یوم النشور من الرّحمن رضواناً[1]
(سید مرتضی، امالی، 1/104 ، 105)
2. مبارزه با تجسیم و تشبیه
دانشمندان الهی اتفاقنظر دارند که خداوند به صفات کمال و جمال، مانند علم و قدرت و حیات متصف است، ولی در کیفیت اتصاف و انتساب این اوصاف به خداوند اختلاف نظر دارند.
معتزله پنداشتهاند قبول این مطلب که ذات (خدا) باشد و در کنارش صفاتی باشد برابر با ترکیب است؛ چون صفت غیر از موصوف است و ترکیب نیز از نشانههای امکان است، پس راه نفی صفات
____________________________
[1]. مرد از امیرمؤمنان پرسید: اینکه به سوی شام (صفین) میرویم آیا به قضا و قدر الهی است؟ امام فرمود: آری، از هیچ بلندی بالا نمیروید و بر هیچ بیابانی فرود نمیآیید مگر اینکه به قضا و قدر الهی باشد. سپس مرد عرض کرد: در این صورت آیا تلاش ما نزد خداوند حساب میشود؟ به خدا سوگند که هیچ پاداشی برای خودم نمیبینم! امام فرمود: چرا خداوند پاداش بزرگی را برای این کار شما در نظر گرفته است و شما در هیچ حالی مجبور و مضطر نیستید. مرد گفت: چگونه مجبور نیستم و حال آنکه این قضا و قدر است که ما را میراند و میبرد؟! امام? فرمود: شاید قضا و قدر حتمی منظور شما است و اگر چنین باشد (کارهای مردم از روی جبر صادر شود) ثواب و عقاب باطل میشود؛ وعد و وعید و امر و نهی ساقط میشود؛ از جانب خداوند هیچ سرزنشی متوجه گنهکار و هیچ ستایشی متوجه نیکوکار نمیشود؛ و هیچ نیکوکاری جهت دریافت ثواب بر گنهکار، و هیچ گنهکاری جهت دریافت عقاب بر نیکوکار برتری ندارد. این طرز فکر، سخن بتپرستان و حزب شیطان و دشمنان رحمان و شاهدان باطل و بهتان و اهل کوری و سرکشی است. اینان قدریه و مجوس این امتاند. خداوند به بندگان از روی اختیار فرمان داد. اگر بندگان معصیت خدا میکنند از روی مغلوبیت نیست، و اگر طاعت خدا میکنند از روی اجبار نیست. پیامبران و قرآن را بیهوده نفرستاد. آسمانها و زمین و هر آنچه را میان آن دو است باطل نیافرید. این پندار کافران است. پس وای از آتشی که بر کافران است. سپس امام این آیه را تلاوت فرمود: «و پروردگارت چنین حکم کرد که جز او را نپرستید». مرد شادمان برخاست و میگفت: «شما آن امامی هستی که با پیروی از او، در روز قیامت امید به خشنودی رحمان داریم».
____________________________
از خدا را پیش گرفتهاند. از طرفی نیز این عقیده، به خالی بودن ذات (خدا) از کمال میانجامد. پس ناچار فرضیة نیابت ذات از صفات را طرح کردهاند؛ یعنی در حقیقت صفاتی جدای از ذات خدا نیست و خداوند نیابت آن صفات را عهدهدار است.
اشاعره که خداوند را واجد صفات کمال و جمال میدانند و راه معتزله را نپسندیدهاند معتقد به زیادت صفات بر ذات شدهاند؛ یعنی در کنار ذات خدا صفات هم جداگانه حضور دارند، و چون خداوند قدیم است صفات او نیز قدیماند و در نتیجه به تعداد صفات خداوند، قدیم وجود دارد (قدمای ثمانیه) و این نظیر اندیشة تثلیث در مسیحیت بلکه بدتر از آن است. لازمة این عقیده ترکیب است (ذات به اضافة صفات)، و ترکیب نشانة امکان است. در این میان امامان معصوم? راه صحیح را این گونه معرفی کردهاند:
اولاً، خداوند دارای صفات کمالی است؛
ثانیاً، این صفات عین ذات خداست؛
هرچند صفت غیر موصوف است، ولی این معنا دربارة موجودات امکانی صادق است.
اما واجب بالذات، همان گونه که در ذات خود واجب است، در صفات خود نیز واجب
است، و مانعی نیست که صفات او عین ذات او باشد و هیچ ترکیب و تشبیهی در میان نباشد.
امام علی? میفرماید:
و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه، لشهادهْْ کل صفهْْ انها غیرالموصوف و شهادهْْ کل موصوف انه غیر الصفهْْ، فمن وصف الله فقد قرنه و من قرنه فقد ثنّاه و من ثنّاه فقد جزّأه و من جزّأه فقد جهله (نهجالبلاغه، خطبة 1).
این سخن به عینیت صفات با ذات تصریح کرده است و به برهان وحدت اشاره دارد؛ یعنی عقیدة اتحاد و عینیت صفات با ذات، موجب تنزیه خداوند از ترکیب و تجزیه و حاجت میشود؛ ولی عقیده به تعدد و غیریت ذات و صفات مستلزم ترکیب است که به ثنویت و نیاز میانجامد.
امام صادق? میفرماید:
لم یزل الله جلّ و عزّ ربّنا و العلم ذاته و لا معلوم و السمع ذاته و لا مسموع و البصر ذاته و لا مبصر و القدرهْْ ذاته و لا مقدور (صدوق، التوحید، 134).
در این روایت امام? به گونة خاصی به علم خداوند ـ بالاتر از عینیت صفات و ذات ـ اشاره میکند، و آن، وجود علم خداوند بدون معلوم و سمع خداوند بدون مسموع است، و تعبیر فوق ناشی از این حقیقت است که ذات خداوند از جهت کمال و جمال به حدی است که چیزی از حیطة وجودیش خالی نیست.
3. مبارزه با اندیشة رؤیت خدا
عدلیه (امامیه و معتزله) اتفاق نظر دارند که خداوند در دنیا و آخرت با چشم سر دیده نمیشود؛ اما دیگر گروههای کلامی نظرات گوناگونی دارند: کرامیه و مجسمه میگویند دیده شدن خداوند در دنیا و آخرت ممکن و بیاشکال است؛ اهلحدیث و پس از آن اشاعره با اینکه مدعیاند اهل تنزیه بوده، از تجسیم و تشبیه به دورند، بنابر روایتی که در صحیح بخاری وارد شده است، دیدن خداوند را در قیامت باور دارند؛ در حالی که این روایت و این عقیده با نص قرآن در تعارض است: لاَّتُدْرِکُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ (انعام، 103). البته این عقیده با عقل سلیم نیز نمیسازد؛ زیرا دیده شدن خداوند از دو حال خارج نیست: یا همة ذات خدا دیده میشود، که در این صورت محدودیت خداوند لازم میآید؛ و وقتی چیزی محدود شد، دارای جهات است و از جهات دیگر بیخبر میماند؛ و یا بعضی از ذات خدا دیده میشود، که در این صورت تبعیض و ترکیب خداوند لازم میآید.
اندیشة رؤیت خدا، اندیشهای وارداتی از دنیای یهود و مسیحیت است؛ زیرا آنان به رؤیتپذیری خداوند معتقد بودند.
امامان معصوم? در پرتو قرآن به اصلاح این اندیشه پرداختند. ذعلب یمانی از امام علی? پرسید: هل رأیت ربّک یا امیرالمؤمنین؟ فقال?: أفأعبد ما لا أری؟ فقال: کیف تراه؟ فقال: لا تدرکه العیون بمشاهدهْْ العیان و لکن تدرکه القلوب بحقایق الایمان، قریب من الاشیاء غیر ملابس، بعید منها غیرمبائن (نهجالبلاغه، خطبة 174).
مناظرة امام رضا? نیز با ابوقرّهْْ در بطلان عقیدة رؤیت خدا پیشتر بیان شد.آنچه بیان شد قطرهای از دریای علوم اهلبیت? بود که در پیریزی، اصلاح و بیان عقاید و کلام اسلامی تلاش پیوسته داشتند.
ائمه? در زمینههای دیگر مسائل کلامی نیز به روشنگری پرداختهاند؛ مانند رویارویی با اندیشة جنجال برانگیز حدوث و قدم کلام الهی، مبارزه با مذهب غلوّ، تثبیت عصمت انبیا، و تفسیر قضا و قدر الهی.
یکی از عواملی که بر اهمیت نقش و مسئولیت ائمه? میافزاید این امر است که در صدر اسلام برخی با انگیزههای سیاسی و شخصی، امت اسلام را از نگارش احادیث نبوی باز داشتند. این منع تا مدتها ادامه یافت، و در نتیجه امت اسلامی از فیض احادیث نبوی محروم شدند. اما در این میان ائمه? که میراثدار واقعی رسول اکرم? بودند پیوسته و نسل به نسل از امانت جدشان پاسداری کردند و سخنان رسولالله? را که « وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی # إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی» (نجم، 4) است در همة زمینهها و از جمله در زمینة عقاید و کلام به دست امت اسلامی رسانیدند.[1]
حُسن ختام این پاسخ را اعتراف ابن ابی الحدید معتزلی قرار میدهیم که حکایتگر نقش محوری امام علی? در اندیشه و کلام اسلامی است:
و من کلامه? اقتبس، و عنه نقل، و منه ابتدیء و إلیه انتهیْْْ، فإنّ المعتزلهْْ ـ الذین هم أصل التوحید و العدل و أرباب النظر و منهم من تعلّم الناس هذا الفن ـ تلامذته و أصحابه، لأنّ کبیرهم واصل بن عطاء تلمیذ أبیْْْهاشم عبدالله بن محمّد بن الحنفیهْْ و أبوهاشم تلمیذ أبیه و أبوه تلمیذه، و أمّا الأشعریهْْ فأنّهم ینتمون إلی أبیْْْالحسن علیْْْ بن إسماعیل بن أبیْْْ بشر الأشعریْْْ و هو تلمیذ أبیْْْ علیْْْ الجبائیْْْ، و أبو علیْْْ أحد مشایخ المعتزلهْْ فالأشعریهْْ ینتهون بالآخرهْْ[2] إلی أُستاذ المعتزله و معلّمهم، و هوعلیْْْ بن أبیْْْ طالب (شرح ابنابیالحدید بر نهجالبلاغه، 1/17).
____________________________
[1].به عنوان نمونه، کتاب احتجاج شیخ طبرسی که در بردارندة مباحث کلامی و عقایدی است.
[2]. والصحیح أن یقول: أخیراً، و قد تسرّب هذا اللحن إلی الکتب العربیهْْ حتی استعمله سعد الدین التفتاز انیْْْ فیْْْ مطوّله.
□ آیا در قرنهای گذشته کتابی در قالب اصطلاحنامه یا دانشنامه یا موسوعه در زمینة علم کلام نگارش یافته است؟
■ هر علمی اصطلاحات خاصی دارد که اساتید آن فن وقتی بخواهند معانی زیاد را در قالب لفظ اندک بیان کنند آن اصطلاحها را به کار میگیرند، و در حقیقت نقش «اصطلاح و مصطلح» در همة معارف و علوم همین است. از همین روی، هر علمی مصطلحات خاصی برای مفاهیم معین دارد که اساتید آن علم، برای آسانی و سرعت در نقل و انتقال معانی آنها را وضع کردهاند.
بنابراین هر استادی باید نخست به تبیین اصطلاحات مهم علم مربوط بپردازد و از این روی، گروهی از علما به این مهم پرداخته و دست به تدوین کتابها و مجموعههایی زدهاند که اصطلاحات یک علم یا علوم گوناگون را شرح میکند.
کتابهایی مانند کشاف اصطلاحات الفنون نوشتة تهانوی، مصباح السعادهْْ و مفتاح السیادهْْ نوشتة طاش کبریزاده، جامع العلوم معروف به دستور العلماء نوشتة احمد نگری، و التعریفات نوشتة سید شریف جرجانی از جمله کتابهاییاند که اصطلاحات علوم و فنون گوناگون را گردآورده است. در علم کلام نیز خبرگان دین از دیرباز به تدوین مجموعههایی حاوی اصطلاحات مهم پرداختهاند که برخی از آنها بدین قرارند.
1. رسالهْْ الحدود و الحقایق نوشتة شریف مرتضی (436 ق) که در رسایل شریف مرتضی چاپ شده است؛
2. المقدمهْْ للالفاظ المتدوالهْْ بین المتکلمین نوشتة شیخ طوسی (460 ق)؛
3. الحدود و الحقایق فی شرح الالفاظ المصطلحهْْ بین متکلمی الامامیهْْ نوشتة قاضی اشرف الدین صاعد بریدی آبی (قرن 6) که با تحقیق دکتر حسین علی محفوظ، در مطبعة المعارف بغداد به سال 1970م چاپ شده است؛
4. الحدود نوشتة زینالدین ابی الحسن علی بن عبدالجلیل بیاضی متکلم؛
5. الحدود نوشتة قطبالدین محمد بن حسن نیشابوری مقری (قرن 6) که با تحقیق دکتر محمود یزدی مطلق در مؤسسة امام صادق? و به سال 1414ق چاپ شده است؛
منابع
1. قرآن مجید.
2. نهجالبلاغه.
3. ابن ندیم، محمد بن اسحق، الفهرست، تحقیق رضا تجدد، تهران، اساطیر، 1381ش.
4. اصفهانی، ابونعیم احمد بن عبدالله، حلیهْْ الاولیاء، ]بیجا[، مطبعهْْ السعادهْْ، 1399 ق.
5. دینوری، ابومحمد عبدالله ابن قتیبه، الامامهْْ و السیاسهْْ، تعلیق خلیل منصور، بیروت، دارالکتب العلمیهْْ، 1422ق.
6. سید مرتضی، ابوالقاسم علی بن طاهر، الامالی ، تصحیح النعسانی الحلبی، قم، مکتبهْْ المرعشی، 1403 ق.
7. سیوطی، جلالالدین، تاریخ الخلفاء، بیروت، دارالکتب العلمیهْْ، ]بیتا[.
8. شهرستانی، ابوالفتح محمدبن عبدالکریم، الملل و النحل، تحقیق محمدسید گیلانی، بیروت، دارالمعرفهْْ، ]بیتا[.
9. شیخ صدوق، ابوجعفر محمدبن علی بن بابویه، التوحید، تصحیح هاشم طهرانی، قم، جامعة مدرسین، چاپ هفتم، 1422 ق.
10.طبرسی، ابومنصور احمد بن علی، الاحتجاج، تعلیق محمدباقر الخرسان، مشهد، نشر المرتضی، 1403ق.
11. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تحقیق لجنهْْ العلماء، بیروت، تراث العربی، 1412ق.