مفهوم غناى حرام (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
بىتردید غنا از موضوعاتى است که حکم حرمت در شریعت اسلامى بدان تعلق گرفته است. این ادعا در گفتار فقهاى بزرگوار و نیز در روایات اهلبیت(ع) مشهود است. در این نوشتار نخست پارهاى از آراء فقها را ذکر کرده و در پى آن، متعرض روایات مربوط خواهیم شد.
دیدگاه برخى از فقها پیرامون غنا
شیخ صدوق در مقنع (در کتاب حدود، باب شرب خمر و غنا) گوید: از غنا پرهیز کن، زیرا خداوند بر آن وعدهء آتش داده است. شیخ مفید در کتاب مقنعه (در ابواب مکاسب) گوید: درآمد زنان آوازخوان حرام است و فراگیرى و آموزش آن نیز در شریعت اسلام حرام است. پیداست که حرمت مزدگرفتن در برابر غنا براى زن آوازخوان و حرمت آموزش و فراگیرى آن تنها به خاطر حرمت خود غنا است. بنابراین حرمت غنا اصل و حرمت این امور فرع حرمت آن خواهد بود. شیخ طوسى در کتاب نهایه در باب مکاسب محرمه چنین آورده است: در آمد زنان آوازخوان و فراگیرى غنا حرام است.) از این گفتار نیز - چنان که در ذیل گفتار شیخ مفید بیان شد- به دست مىآید که خود غنا حرام است.مرحوم محقق در کتاب نکت بر عبارت فوق چنین حاشیه زده است: (این حکم نزد ما اجماعى است.) ابوالصلاح حلبى در کتاب کافى در فصل مربوط به کارهاى حرام(1) مىگوید: ابزار لهو همچون عود، تنبور، طبل، نى و امثال آنها و نیز ساختن آنها به منظور نواختن با آنها و تمام انواع غنا حرام است. قاضى ابن براج در کتاب مهذب در باب انواع مکاسب(2)آورده است : اما آنچه که در همهء حالات ممنوع است هر حرامى است... و از جملهء آن محرمات، غنا است. سلار در مراسل در فصل مکاسب مىنگارد: از جملهء حرامها درآمد زنان آوازخوان است. محقق(قده) در کتاب شرایع، در نخستین فصل از کتاب تجارت در مقام شمارش انواع کسبهاى حرام آورده است: نوع چهارم: کسبهاى ذاتا حرام است، مثل مجسمهسازى و غنا. همچنین شرایع در کتاب شهادات ذیل شرط عدالت آورده است: در اینجا مسائلى مطرح است... پنجم: کسى که صدایش را بکشد به گونهاى که داراى ترجیع و طرب باشد فاسق مىگردد و شهادتش رد مىشود، همچنین شنوندهء چنین آوایى نیز حکمش چنین است. البته چنان که هویداست مرحوم محقق در این عبارت از عنوان غنا نام نبرده است. علامه در قواعد در مقام شمارش انواع تجارت ممنوع مىنویسد: نوع چهارم: تجارتى که شرع مقدس بر حرمت عین آن تصریح کرده است مثل مجسمهسازى و غنا و آموزش و شنیدن آن و مزد زن آوازخوان. البته در عروسى مزد زن آوازخوان اجازه داده شده است، در صورتى که به باطل سخن نگوید و با آلات لهو ننوازد و با مردان مختلط نباشد. فرزند علامه، فخرالمحققین در کتاب ایضاح پس از نقل این که ابنادریس حتى مزد زن آوازخوان در عروسیها را حرام مىداند،آورده است: دیدگاه ابنادریس از نظر من قوىتر است، زیرا این روایت یعنى- روایتى که این مزد را تجویر کرده - جزء اخبار آحاداست و نمىتواند با دلیل مانع- یعنى روایاتى که آوازخوانى زن را به طور مطلق حرام دانسته- تعارض کند، چون این روایات متواتر ند. مرحوم علامه(قده) در کتاب ارشاد در ضمن بر شمردن انواع مکاسب حرام مىنویسد: چهارم« از اقسام تجارتهاى حرام» آن دسته از مکاسب است که خود به خود حرامند، مثل مجسمهسازى و غنا. شهید ثانى در کتاب مسالک (کتاب شهادات) آورده است: غنا از نظر فقهاى امامیه حرام است، خواه تنها با صوت انجام گیرد یا آلات غنا به آن ضمیمه گردد. محقق در کتاب مختصر النافع در ضمن بر شمردن اقسام تجارتهاى حرام گوید: پنجم کارهاى حرام است همچون مجسمهسازى و غنا. در ریاض- ذیل عبارت مذکور- نوشته است: غنا به معناى کشیدن صدا است که در برگیرندهء ترجیع و طرب باشد یا چیزى است که در عرف بدان غنا گویند هر چند طربآور نباشد. تفاوت نمىکند که غنا در شعر باشد یا در قرآن یا در چیز دیگر، حرمت غنا حکم اصح و اقوى است، بلکه چنان که برخى از بزرگان حکایت کردهاند اجماع فقها بر آن قائم شده است. و چنین اجماعى در کنار روایات صحیح مستفیض و غیر آن حجت است. ایشان آنگاه روایات دال بر حرمت غنا را بر شمرده است. مورد اجماعى که ایشان ادعا کرده اصل حرمت غنا مىباشد. فقیه فقید خوانسارى(قده) در جامعالمدارک ذیل همین مبحث آورده است: اما در حرمت آن اختلافى نیست... علامه در ارشاد،ضمن کتاب شهادات ذیل شرط عدالت شاهد آورده است: شهادت کسى که با آلات قمار بازى مىکند مردود است... شهادت کسى که به غنا گوش فرا مىدهد نیز مردود است. غنا صوتى است که در بر گیرندهء ترجیع و طرب باشد هر چند در قرآن باشد. همچنین شهادت غنا کننده، مردود است. مقدس اردبیلى در کتاب شرح ارشاد مىگوید: در حرمت غنا و شنیدن آن نزد فقهاى امامیه تردیدى نیست و شاید بتوان بر آن ادعاى اجماع کرد و روایات فراوانى بر حرمت آن دلالت دارد. وى پس از ذکر چند روایت آورده است: مشکل، معنا و مفهوم غنا است. مشهور در معناى غنا، همان است که در متن ارشاد آمده است، یعنى کشیدن صدا همراه با ترجیع و طرب... و برخى از فقها مفهوم غنا را مقید به مطرب ندانستهاند، در این صورت غنا به طور مطلق حرام است چه طربآور باشد و چه نباشد. به هر حال بر هر دو فرض تمام معناى گفته شده براى غنا در شرع و درلغت بیان نشده است. در قاموس آمده است: (غنا) مثل(کسا) نوعى از صوت است که با طرب آمیخته شود. از این عبارت استفاده مىشود که غنا مطلق صوت طربآور است. از این رو تعریف غنا به عرف واگذار مىشود و هر چه را که عرف غنا بشناسد انجام و شنیدن آن مطلقا حرام است، چه در قرآن باشد یا در شعر یا چیز دیگر. خلاصه سزاوار نیست دست از تعریف مذکور بکشیم، چرا که این تعریف غنا مشهور است و مصنف و محقق و دیگران همین تعریف را براى غنا پذیرفتهاند. گفتنى است که گفتار محقق اردبیلى در اینجا مانند صریح است و دلالت دارد که بىتردید و شاید هم بدون اختلاف، غنا با معنایى که دارد موضوع حرمت بوده و حرام است. مشکل معناى غنا است، نه آن که یک قسم از غنا حرام بوده و قسم دیگر حرام نبوده یا احتمال اباحه در آن وجود داشته باشد. بارى، اختلاف در صوت و آوایى است که خالى از ترجیع و طرب است. در واقع نمىدانیم که عنوان غنا بر چنین صدایى صادق است یا نه. اما وقتى پذیرفتیم که غنا است دیگر در حکم آن یعنى حرمت، اختلافى نیست. از این رو، این گفتار محقق اردبیلى در اینجا قرینه است که مراد او در شرح عبارت علامه در کتاب متاجر که از ارشاد آورده است، همین معنا است. آنجا که مىگوید: در مورد غنا گفته شده: آن کشیدن آواى انسان است مشروط بر این که در برگیرندهء ترجیع و طرب باشد. ظاهرا در این صورت بدون اختلاف، انجام غنا، مزد گرفتن براى آن، فراگیرى و آموزش و گوش دادن به آن حرام است. برخى از فقها معناى غنا را به عرف واگذار کردهاند. بنابراین، هرچه را که عرف غنا نام نهد حرام است، هر چند مشتمل بر ترجیع یا طرب نباشد، زیرا غنا واژهاى است که معناى آن در شرع حرام است، با این حال معناى آن در شرع بیان نشده است. از اینرو معناى آن به عرف واگذار مىشود و ظاهرا عرف بر آواى کشیده هر چند بدون طرب باشد غنا اطلاق مىکند. پس چنین آوایى حرام است، زیرا تقسیم غنا به طربآور و غیرطربآور صحیح است، بلکه بعید نیست بر آوایى که ترجیع هم نداشته و در گلو پیچیده نشود غنا اطلاق گردد و سزاوار است از آن اجتناب شود. تعریف نخست مشهورتر است. شاید وجه اشهر بودن تعریف نخست آن باشد که غنایى که حرمتش با اجماع معلوم است غنایى است که داراى دو قید طرب و ترجیع باشد. اگر این دو قید را نداشته باشد مشمول اصل اباحه خواهد بود، هر چند مدلول ادله اعم است... بلکه اجماع بر حرمت غنا و تخصیص آن به دو قید مذکور نیازمند دلیل است. شاید گفته شود: روایات حجت نیستند و آنچه اجماع و شهرت بر آن قائم شده غنا به همراه دو قید ترجیع و طرب است. پس نسبت به غیر آن دو حجت نیست و اصل «اباحه» دلیل قوى و احتیاط نیز واضح است. مقصود محقق اردبیلى این است که چون برخى از فقها دو قید ترجیع و طرب را در مفهوم غنا اخذ کردهاند و اخبار و اجماع هر چند که بر عنوان غنا واقع شده اما اعتبار این دو قید در مفهوم غنا در گفتار برخى از اجماع کنندگان آمده و اعتبار این دو قید، احتمال دارد. بنابراین، ناگزیر اجماع و شهرت تنها با وجود دو قید مذکور پذیرفته مىشود و روایات با نبود اجماع یا شهرت حجت نخواهند بود. مقصود ایشان آن نیست که اگر صدق عنوان غنا را بپذیریم، حجتى بر آن وجود ندارد. با توجه به توضیح عبارت محقق اردبیلى ضعف گفتار صاحب مفتاح الکرامه روشن مىگردد. وى در کتاب متاجر از کتاب مذکور آورده است: آنچه مقدس اردبیلى در مجمعالبرهان آورده مبنى بر این که غنا تنها در صورتى که همراه دو قید ترجیع و طرب باشد حرمت آن بالاجماع معلوم است و بدون آن دو قید بر اصل اباحه باقى خواهد بود، گفتارى بس سست است. اشکال صاحب مفتاح الکرامه ناشى از عدم دقت او در دریافت مقصود محقق اردبیلى بوده است - و اللّه العالم- صاحب حدائق- بعد از ذکر دو تعریف گفته شده براى غنا به نقل از فقها- گوید: تا آنجا که من مىدانم در حرمت غنا اختلافى نیست.(3) صاحب جواهر در کتاب تجارت آورده است: از آن قسم (یعنى از تجارتهایى که خودبهخود حرام است، غنا است- به کسر و مد همچون کسا- که در حرمت آن اختلافى نیست، بلکه دو قسم اجماع (محصل و منقول) بر حرمت آن قائم شده است. روایات نیز در حد تواتر است... حتى مىتوان ادعا کرد که حرمت غنا ضرورت مذهب است. وى همچنین در کتاب شهادات گوید: بدون اختلاف غناکننده- و آن نزد مصنف و فاضل در ارشاد و تحریر عبارت است از: کشیدن صدا به همراه ترجیع و طرب- فاسق شده و شهادتش رد مىشود. چنین است حکم شنوندهء آن. در این حکم اختلافى نیست بلکه دو قسم اجماع بر حرمت غنا قائم شده است. چنانکه هویداست این سخنان فقهاى بزرگوار دلالت دارد که غنا عنوانى است که نزد فقها محکوم به حرمت است و بر این حکم مخالفى را نیافتیم، چنان که برخى از فقها بر آن ادعاى اجماع داشتند، به گونهاى که صاحب جواهر ادعا کرد که حرمت غنا از ضروریات مذهب تشیع است. به نظر مىرسد در این فتواى فقهاى بزرگوار که عنوان غنا موضوع حرمت است، تردیدى نمانده باشد.
ادله حرمت غنا
از میان ادلهء لفظى، قرآن کریم متعرض حرمت عنوان غنا نشده است اما دستهاى از روایات بر حرمت شرعى غنا دلالت مىکنند. این روایات چند طایفهاند:
دسته نخست:
دستهء نخست، روایات مستفیضى است که غنا را از مصادیق قولالزور در آیهء شریفهء (فاجتنبوا الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزور)(4)دانستهاند. به عنوان نمونه در صحیحهء هشامبن سالم که در تفسیر علىبن ابراهیم قمى آمده، از امام صادق(ع) روایت شده که در ذیل آیهء(فاجتنبوا الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزور) فرمود: رجس از اوثان، شطرنج است و قول زور غنا است.(5) در مرسل ابن ابىعمیر از برخى اصحابش از امام صادق(ع) روایت شده که در ذیل آیهء فوق یعنى: (واجتنبوا قول الزور) فرمود:(قول زور همان غنا است.)(6) از طرفى مرسل بودن این روایت موجب ضعف سند آن نخواهد بود، زیرا نجاشى در مورد ابن ابىعمیر گفته است: (اصحاب ما به مرسلهاى ابنابىعمیر اعتماد دارند.) در روایت زید شحام آمده: از امام صادق(ع) از تفسیر آیهء شریفهء(فاجتنبوا الرجس من الاولاثان واجتنبوا قول الزور) پرسیدم. امام(ع) فرمود: رجس از اوثان، شطرنج است و قول زور غنا است.(7) در سند این روایت تنها در مورد وثاقت درستبن ابىمنصور واقفى جاى تامل است که علماى رجال به وثاقت او تصریح نکردهاند. تنها پارهاى از اصحاب اجماع از او روایت کردهاند و از محقق در کتاب معتبر حکایت شده که او معتقد به صحت روایتى است که درستبن ابىمنصور در سند آن باشد. نظیر روایات فوق در تفسیر قولزور به غنا، روایات ابوبصیر(8)، عبد الاعلى(9)و محمدبن عمروبن حزم(10)است که همگى از امام صادق(ع) نقل کردهاند. مراجعه کنید. استدلال به این روایات بدینگونه است که آیهء شریفه فرمان به اجتناب از قول زور داده است و دستکم امر در وجوب حجت است، پس آیه در وجوب اجتناب از قول زور حجت مىباشد. وجوب اجتناب به معناى حرمت قول زور است. از طرفى قول زور در روایات مستفیض پیشین- که در میان آنها روایات معتبر نیز هست- به غنا تفسیر شده است، پس غنا حرام است و ظاهر روایات این است که غنا از آن جهت که غنا است مصداق قول زور مىباشد که به استناد آیهء شریفه حرام اعلام شده. از عبارتهاى مرحوم شیخ انصارى(قده) در مکاسب محرمه به دست مىآید که وى مدعى است تفسیر قول زور به غنا ظهور در این دارد که غنا از مقولهء کلام است. بنابراین غناى حرام اختصاص به موردى دارد که حاوى کلام و مضمون باطل باشد. در نتیجه آیهء فوق بر حرمت نفس کیفیت- غنا با صرف نظر از کلام باطل- دلالت ندارد. توجیه این ادعا چنین است که(قول الزور) از نوع اضافهء مصدر به مفعول است و زور به معناى کذب یا هر چیزى است که از مسیر مستقیم منحرف باشد و مقول قول ظاهرا معنایى است که گوینده اراده کرده است. بنابراین ناگزیریم بگوییم: ظهور آیه در نهى از بیان هر معناى دروغ یا باطل است. پس قراردادن غنا از مصادیق کلام دروغ یا باطل نشانگر آن است که مراد از غنا تنها جایى است که مفاد آن باطل و دروغ باشد. آنچه بیان شد مقصود شیخ انصارى است. با این حال انصاف این است که گفتار مرحوم شیخ مخالف ظاهر مستفیض است، زیرا ظاهر این روایات آن است که غنا با معنایى که دارد و بدون هیچگونه قیدى قول زور است. از این رو تقیید غنا به برخى از مصادیق آن- یعنى غنایى که مشتمل بر مفاد باطل باشد- خلاف اطلاق است که خبر مستفیض در آن ظهور دارد بلکه مىتوان مدعى شد که روایات مستفیض دلالت مىکنند بر این که غنا مطلقا مصداق قول زور است و از آنجا که غنا آوایى داراى کیفیت ویژه است و قوام آن بسته به همین کیفیت است- همراه با کلام باطل باشد یا نباشد- مصداق قولزور است و رعایت این اطلاق ما را به این نکته رهنمون مىکند که زور بودن غنا به لحاظ کیفیتى است که مقوم غنا بودن آن است، از این رو اگر بپذیریم قول زور خود ظهور در خصوص موردى دارد که به لحاظ معنایش زور است اما غنا در مستفیضه به صورت مطلق از مصادیق قول زور بر شمرده شده است. این مطلب شاهد آن است که مراد از قول زور خصوص موردى نیست که به لحاظ معنا زور باشد، بلکه لا اقل شامل مواردى است که به لحاظ ادا و خصوصیت آوا زور است. خلاصه آن که ظهور مستفیضه در این که مقصود از (قول زور) در آیهء مبارکه، غنا به صورت مطلق است، به حدى داراى قوت است که به صرف ادعاى مرحوم شیخ(ره) نمىتوان از این ظهور دست شست.
روایات دسته دوم:
دستهء دوم، روایات مستفیضهاى است که غنا را مصداق لهوالحدیث دانسته که در آیهء شریفه آمده است:(ومن الناس من یشترى لهو الحدیث لیضل عن سبیل اللّه)(11)، برخى از مردم کسانى هستند که گفتار لهو را مىخرند تا از راه خداوند بازدارند. در کتاب کافى از جمعى از اصحاب از سهلبن وشاء روایت شده که گفت: از امام رضا(ع) شنیدم که در پاسخ پرسشى از تفسیر آیهء مذکور فرمود: از امام صادق(ع) از غنا سوال شده فرمود: غنا همان است که در آیهء (ومن الناس من یشترى لهو الحدیث لیضل عن سبیل اللّه) آمده است.(12) اشخاص در سند این روایت بىاشکال هستند جز از ناحیهء سهلبن زیاد که این مشکل نیز سهل است زیرا در اسناد کافى در بسیارى از مواقع به صورت روایت جمعى از اصحاب از او آمده است و نیز به خاطر ادلهء دیگر. در روایت محمدبن مسلم از امام باقر(ع) آمده است که گفت: از امام شنیدم که مىفرمود: غنا از جمله محرماتى است که خداوند بر آن وعدهء آتش داده است. آنگاه این آیه را تلاوت نمود: (ومن الناس من یشترى لهو الحدیث لیضل عن سبیل اللّه بغیر علم و یتخذها هزوا اولئک لهم عذاب مهین.)(13)برخى از مردم کسانى هستند که گفتار لهو را مىخرند تا بدون داشتن علم از راه خدا باز دارند و آن را به باد استهزا مىگیرند. براى ایشان عذابى خوارکننده است. در روایت مهرانبن محمد از امام صادق(ع) آمده است که گفت: از امام شنیدم که مىفرمود: غنا همان است که خداوند دربارهاش فرموده است:(ومن الناس من یشترى لهوالحدیث لیضل عن سبیل اللّه.)(14) نظیر این روایات، روایت حسنبن هارون (15)، عبدالاعلى(16)، ابوبصیر(17) است که همگى از امام صادق(ع) نقل کردهاند. مراجعه کنید. بیان استدلال به این دسته از روایات به همان شیوه است که در ذیل دستهء نخست بیان شد زیرا این روایات غنا را به طور مطلق از مصادیق خریدارى حدیث لهو براى گمرا ه ساختن از راه الهى دانستهاند و آیهء شریفه دلالتدارد که خریدار چنین سخنى عذاب خوارکننده خواهد داشت و این که غنا را به صورت مطلق از مصادیق حدیث لهو دانستیم بدین خاطر است که غنا- یعنى آوا با کیفیت ویژه- در معرض آن است که شنوندهء آن را از راه خدا گمراه سازد و او را در معرض فرو افتادن در معصیتالهى قرار دهد.
روایات دسته سوم:
دستهء سوم، روایات مستفیضهاى است که دلالت مىکنند که بهاى کنیز آوازخوان حرام است. این روایات عرفا ظهور در این دارند که سر این حرمت، آوازخوانى کنیز است. به عبارت دیگر حرمت غنا سبب شده که بهاى کنیز آوازخوان حرام باشد. همچنین در توقیعى از امام زمان(ع) در پاسخ به پرسشهاى اسحاقبن یعقوب آمده است: اما آنچه به ما رساندى تنها آن مقدار که پاک و پیراسته است پذیرفته مىشود، و بهاى کنیز آوازخوان حرام است.(18) در روایت وشاء در کتابهاى کافى، تهذیب و استبصار به سند معتبر- به استثناى سهلبن زیاد« که امر آن سهل است» جاى تامل ندارد- گوید: از امام رضا(ع) از حکم خریدن کنیز آوازخوان سوال شد. فرمود: گاه مرد کنیزى دارد که براى او به کار لهو مىپردازد. بهاى چنین کنیزى همان بهاى سگ است و بهاى سگ حرامخوارى است و حرامخوارى در آتش است.(19) گفتار امام که فرمود:(قد تکون للرجل الجاریه تلهیه) بسان این جمله است: (قد تکون للرجل الجاریه تغنى له) به هر حال از این روایت استفاده مىشود که بهاى کنیز آوازخوان بسان بهاى سگ،حرام است و معناى این سخن آن است که آوازخوانى او حرام است. در روایت ابراهیمبن ابو بلاد آمده است: اسحاقبن عمر وصیت کرد که کنیزان آوازخوانش فروخته شوند و بهاى آنها را براى امام رضا(ع) بفرستند. ابراهیم مىگوید: کنیزان به سى صدهزار درهم فروخته شدند و پول آن را براى امام فرستادند... امام فرمود: به این پول نیازى ندارم، این پول حرام است و آموزش دادن به آنها کفر است و شنیدن از آنها نفاق و بهاى آنها حرامخوارى است.(20) دلالت این روایت مانند دلالت دو روایت پیشین است هر چند جملهء (تعلیمهن کفر والاستماع منهن نفاق) در آن دو روایت نبود. این دو بند نیز به دلالت التزام دلالت بر حرمت آوازخوانى دارند زیرا تغنى است که آموزش آن کفر و شنیدن آن نفاق اعلام شده است. در روایت دیگر از ابراهیمبن ابو بلاد از امام رضا(ع) آورده که امام در روایتى فرمود: بهاى سگ و کنیز آوازخوان حرام است.(21) به این دسته از روایات روایاتى ملحق مىشوند که دلالت بر حرمت مزد آوازخوانى دارند چنان که در مرسلهء صدوق آمده است: روایت شده که مزد مرد و زن آوازخوان سحت است.(22) در روایت نضربن قابوس در کافى و تهذیب و استبصار آمده است که گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که مىفرمود: زن آوازخوان ملعون است و هر کس از کسب آن زن مىخورد ملعون است.(23) پیداست حرمت مزد آوازخوانى عرفا ظهور در حرمت خود غنا دارد و نشان مىدهد که حرمت غنا سبب حرمت مزد او شده است و از آنجا که مزد غنا به طور مطلق حرام اعلام شده و به قسمى خاص از غنا مقید نشده دلیل بر آن است که مطلق غنا بدون داشتن هیچ قیدى حرام است. همچنین به این دسته از روایات روایت محمد طاطرى ملحق مىگردد که در آن به نقل از امام صادق(ع) آمده است که گوید: مردى از امام از حکم فروش کنیزان آوازخوان پرسید، امام(ع) در پاسخ فرمود: خرید و فروش آنها حرام و آموزش آنها کفر و شنیدن آواى آنها نفاق است.(24) تحریم خرید و فروش کنیزان آواز خوان مستلزم حرمت خود غنا است بلکه غنا باعث شده خرید و فروش آنها حرام گردد.
روایات دسته چهارم:
دستهء چهارم، روایات پراکندهاى است که هر یک بر حرمت عنوان غنا دلالت مىکند. از جمله روایاتى که به التزام عرفى بر حرمت غنا دلالت مىکند صحیحهء حمادبن عثمان از امام صادق(ع) است، گوید: از امام از تفسیر (قولالزور) پرسیدم. فرمود: از جمله موارد قول زور این است که مردى به آوازخوانى احسنت بگوید.(25) از مباحث پیشین دانسته شد سخنى که قول زور باشد دلیل بر حرمت آن است. از این جهت احسنت گفتن به آوازخوان حرام است و روشن است که منشا حرمت چنین گفتارى از آن جهت است که نوعى تقدیر و تشویق نسبت به آوازخوان در غنایش است و اگر غنایش حرام نبود وجهى براى حرمت تشویق او نبود. از جمله روایاتى که دلالت بر مدعا دارد معتبرهء یونس است. وى گوید: از امام کاظم(ع) دربارهء غنا پرسیدم و گفتم: عباسى مدعى شده است که شما غنا را رخصت دادهاید. امام فرمود: زندیق دروغ گفته است. او از من ازحکم غنا پرسید، به او گفتم: مردى نزد ابوجعفر« امام باقر(ع)» آمد و از او حکم غنا را پرسید. امام به او فرمود: اى فلانى! به نظر تو هرگاه خدا حق و باطل را جدا سازد غنا در کدام طرف خواهد بود؟ آن مرد گفت: با باطل. ابوجعفر به او فرمود: پس خود حکم غنا را بیان کردهاى.(26) نظیر آن، معتبرهء ریان بن صلت است که در کتاب عیون مرحوم صدوق و رجال کشى از امام رضا(ع) نقل شده است.(27) خوانندگان مىتوانند به آنها مراجعه کنند. وجه دلالت این روایات آن است که اگر غنا حلال بود دلیلى نبود که امام(ع) ترخیص خود را دربارهء غنا انکار کند. اگر انکار شدید امام را چنین حمل کنیم که امام صرفا به ترخیص تصریح نکرده، خلاف ظاهر است، بلکه این انکار زمانى صحیح مىنماید که مراد امام(ع) در ردیف باطل بودن غنا، بیان حرمت و عدم ترخیص امام باشد. در اینجا اخبار دیگرى هم هست که دلالت برحرمت غنا دارد و با تتبع بیشتر قابل دسترسى است و شاید ضمن مباحث آتى برخى از آنها را متعرض شویم. نتیجه: روایات فراوان مذکور که برخى ادعاى تواتر آنها را کردهاند، دلالت مىکنند بر این که غنا از آن جهت که غنا است در شریعت حرام است. از این رو این روایات تکیهگاه فتواى فقها بر حرمت غنا خواهد بود. آنچه باقى مىماند بررسى مفهوم غنا در این روایات و در عبارات فقها است.
مفهوم غنا از نگاه واژهشناسان
چنان که از ظاهر عبارتهاى لغویان پیداست مفهوم غنا گوناگون تبیین شده است.در لسانالعرب به نقل از اصمعى در مفهوم- غنا به قصر و مد- آمده است: الغنى من المال مقصور و من السماع ممدود وکل من رفع صوته و والاه فصوته عند العرب غناء، غنى در مال (به معناى بىنیازى در مال) به قصر است و در آوازخوانى به مد است. هر کس که صدایش را بلند کند و آن را بپیچاند نزد عرب غنا است. ظاهرا مقصود از(موالات) همان کشیدن صدا همراه ترجیع «پیچاندن در گلو» است. در واقع خواسته است بگوید: غنا کشیدن صداى بلند و ترجیع آن است. در مصباحالمنیر آمده است: غناء- بر وزن کتاب- آوا است وزن قیاسى آن به ضم است (غناء) زیرا به معناى صوت است.غنى- با تشدید- زمانى است که با غنا ترانه خوانند و غنا کشیدن و بلند کردن آوا است. صاحب مصباحالمنیر گرچه در آغاز- چنان که از او حکایت کردهاند- غنا را به صوت تفسیر کرده است، اما در شرح آن، به صوت کشیدهء بلند مختص دانسته است. در مصباحالمنیر نیز آمده است: (فرمایش پیامبر(ص) که فرمود: خداوند به هیچ چیز مانند اذنى که به پیامبر براى تغنى به قرآن داده، اجازه نداده است.)(28) ازهرى گوید: عبدالملک بن ربیع برایم نقل کرد که شافعى گفته است:مقصود از تغنى به قرآن، تلاوت قرآن به همراه حزن و نازک کردن صدا هنگام تلاوت است. چنان که این ادعا در روایت دیگر تبیین شده است: زینوا القرآن باصواتکم، با آواى خودتان قرآن را زینت بخشید. ابوعبیده، تغنى به قرآن را همین طور تفسیر کرده است. ازهرى از شافعى نقل کرده که او غنا را به نازک کردن صدا و محزون خواندن تفسیر کرده است. همین تفسیر در نهایهء ابناثیر نیز از شافعى نقل شده جز آن که مىگوید: شافعى بر این باور است که معناى تغنى به قرآن زیبا خواندن و نازک کردن آوا هنگام قرائت قرآن است. در صحاح آمده است: غنا به معناى سماع و آوازخوانى است و جاریهء مسمعه یعنى کنیز آوازخوان. سماع در اقربالموارد به غنا تفسیر شده است : هر آواى خوشى که گوش از شنیدن آن لذت ببرد سماع است، گویى: باتوافى لهو و سماع، شب را با لهو و غنا به سر بردند. در قاموس آمده است: غناء- بر وزن کساء- به معناى آوا است و آن چیزى است که مایهء طرب باشد. در المنجد نیز چنین معنا شده است. در اقربالموارد گوید: غناء از صوت، چیزى است که مایهء طرب باشد. وزن قیاسى آن به ضم است، زیرا آوا مىباشد. در کلیات آورده است: غناء- با ضم غین و مد الف- تغنى است و غنا زمانى محقق مىشود که الحان از شعر و همراه با کفزدن باشد. در این صورت از اقسام لعب خواهد بود. در اقربالموارد گوید: طرب - به معناى شادمانى و حکزنک ضد آن است و گفته شده که طرب سبکى است که به انسان دست مىدهد و مایهء شادمانىاش مىگردد و گفته شده که مایهء حزن نیز شود و تخصیص طرب به شادمانى توهم است. در المنجد آورده است: طرب- طربا بدین معنا است که از روى شادى یا اندوه، به اهتزاز و اضطراب درآید. آنچه گذشت گفتار واژهشناسان در تعریف غنا بود که به آن دست یافتیم. این تعاریف گرچه در ظاهر دچار اختلافند، با این حال بعید نیست که همه را ناظر به یک معنا بدانیم و آن را صوتى بدانیم که داراى کیفیت خاص و لهوى بوده و موجب طربى باشد که شامل شدت سرور یا حزن است. بنابراین غنا- چنانکه کلیات تصریح داشت و تعریف صحاح و اصمعى بدان اشاره داشت- از انواع لعب است. گرچه ممکن است از تفسیرى که از شافعى نقل شده صفت لهو بودن غنا استفاده نگردد اما سایر تفاسیر به این معنا که ما یاد کردیم اشاره دارد و وضوح این معنا باعث شده که واژه شناسان از ارائهء توضیح بیشتر خود را بىنیاز بدانند.
تعریف غنا از نگاه فقیهان
علامهء حلى در کتاب ارشاد غنا را کشیدن صوت همراه با ترجیع و طرب دانسته است. مفتاحالکرامه همین تعریف را از کتاب تحریر علامه نقل کرده است. جامعالمقاصد به نقل از شهید در دروس همین تعریف را براى غنا بیان داشته است. صاحب مسالک این تعریف را به محقق و عدهاى از فقها نسبت داده است. محقق اردبیلى در کتاب شهادات از کتاب مجمعالفائده مىگوید: (این تعریف مشهور است.) در کتاب متاجر از همین کتاب مدعى اشهر بودن این تعریف شده است و خود طرب را به لذت و بهره معنا کرده. در کتاب شهادات آورده است: شاید مراد از ترجیع، گرداندن صدا در دهان و گلوباشد، چنان که مقصود از مطرب صدایى باشد که از آن لذت و بهره به دست مىآید، چنان که از کثرت استفاده از آلات لهو مثل دف و نى لذت به دست مىآید، هر چند گریهآور باشد. عبارت وى ظاهر متن جامعالمقاصد است که پس از تفسیر پیشین غنا گوید: مطلق کشیدن صدا حرام نیست، هر چند که دلها بدان کشش پیدا کند، مادامى که به سبب ترجیع در آن، طربآور نباشد.(29) علامه در باب شهادات از کتاب قواعد گوید: (غنا همان ترجیع و کشیدن صدا است.) وى در این تعریف قید (طربآور) را نیاورده است، گرچه صاحب مفتاحالکرامه سعى کرده بین دو تعریف علامه جمع کند، با این گمان که طربآورى همان ترجیع است. ایشان فریب امثال این سخن مصباحالمنیر را خورده که گفته است: (طرب فى صوته یعنى ترجیع و کشیدن صدا.) گوید: از آنچه گفته شد به دست مىآید که اطراب و تطریب غیر از طرب به معناى سبکى به خاطر شدت اندوه یا شادى است، چنان که صاحب مجمعالبحرین و دیگر فقها پنداشتهاند... گویا در قاموس گفته است: غنا از صوت، آوایى است که کشیده شود و داراى زیبایى و ترجیع باشد.(30) پیداست که اطراب یا تطریب به معناى ایجاد طرب است و مفهوم طرب در آن لحاظ شده است. بنابراین تفسیر تطریب به کشیدن و ترجیع صدا تفسیر به مصداق آن است نه مفهوم. عبارت کامل مصباح چنین است: طرب طربا فهو طرب از باب لعب است و طروب مبالغه در طرب است. طرب حالت سبکى است که به خاطر شدت شادمانى و سرور و حزن به شخص دست مىدهد. البته عموم مردم طرب را مخصوص سرور وشادمانى مىدانند. طرب فى صوته -به تشدید راء ازباب تفعیل- به معناى ترجیع و کشیدن صدا است. شگفت است که مرحوم علامه خود اعتراف کرده که ترجیع، همراهى حرکات صوت و نفس است. از این رو ترجیع لازمهء معناى اطراب و تطریب است. با این حال توهم را به امثال صاحب مجمعالبحرین نسبت داده است. به هر حال بسیارى تصریح کردهاند که در مفهوم عرفى غنا طربآور بودن اعتبار ندارد. صاحب مسالک در باب متاجر آورده است: غنا به مد الف کشیدن آوایى است که حاوى ترجیع و طرب است. بنابراین غنا بدون هر دو وصف (ترجیع و طرب) حرام نیست اگر چه یکى از آن دو وصف موجود باشد. عدهاى از فقها غنا را چنین تعریف کردهاند. برخى دیگر مفهوم غنا را به عرف واگذار کردهاند به این معنا که هر چه را عرف غنا بداندحرام است هر چند طربآور نباشد و این سخنى نیکو است. صاحب حدائق به نقل از ملاصالح مازندرانى همین تفسیر را براى غنا بیان کرده است و نیز صاحب ریاض در کتاب تجارت نظیر همین تعریف را آورده است. آنجا که گوید: غنا کشیدن آوایى است که در برگیرندهء ترجیع و طرب باشد یا چیزى است که در عرف غنا نام گیرد هر چند طربآور نباشد چه در شعر باشد یا در قرآن یا غیر اینها، بنابر قول اصح و اقوى. البته بنابر این که عبارت ایشان (على الاصح الاقوى) را به تعریف دوم (یعنى تعریف عرفى غنا) برگردانیم نه به تعمیمى که در عبارت (سواء کان...) آمده است. به هر روى این نیز نقل اجمالى تفسیر دیگر غنا است. از آنچه گفته آمد به دست مىآید که بین فقها در لحاظ کردن قید اطراب بلکه ترجیع در مفهوم غنا اختلاف است و این اختلاف از نوع اختلاف معنوى است نه لفظى محض. از این رو ممکن است تفسیر علامه در کتاب قواعد به این معنا باشد که ایشان از تفسیر نخست در معناى غنا به تفسیر دیگرى عدول کرده یا آن که خود تفسیر سوم مىباشد. در مفتاحالکرامه به نقل از سرائر و ایضاحالنافع آمده است: (غنا صوت طربآور است). این عبارت از قید ترجیع خالى است و احتمال دارد که تعریف چهارمى براى مفهوم غنا باشد. بعید نیست بگوییم: مقصود از غنا صوتى لهوى است که مناسب مجالس لهو و لعب و رقص و پاىکوبى است. این تعریف بدان جهت است که قسمى خاص از صوت زیبا با چنین مجالسى مناسب است که سایر وسایل لهوهمچون رقص، تار، نى و چیزهایى از این دست، با آن همراه است. بعید نیست ادعا کنیم واژه شناسان در تعریفى که براى غنا برشمردهاند و نیز روایات باب ناظر به خصوص این قسم از غنا باشد. گفتار اهللغت در تعریف غنا از آنجا ناظر به این قسم از غنا است که کسانى همچون اصمعى و جوهرى آواى مناسب با مجالس لهو و لعب را از جمله افراد غنا برشمردهاند. چنان که گفتهاند: (باتوا فى لهو و سماع شب را تا به سحر به لهو و غنا گذرانده اند.) گذراندهاند. سماع اگر چه در اصل به معناى شنیدن یا آنچه شنیده شده است، اما بىتردید آنچه به عنوان جنس براى غنا ذکر مىشود آواى لهوى آن است که با سایر ابزار لهو در مجالس ویژه آن همراه است. چنانکه صاحب کلیات پس از تفسیر غنا به تغنى، تصریح کرده است: غنا متحقق نمىشود مگر با الحانى از شعر همراه با کفزدن باشد. از این رو غنا از انواع لعب است. بنابراین بىتردید این گفتار قاموس که غنا از صوت چیزى است که مایهء طرب باشد، ناظر به همان طرب متداول در مجالس لهو و لعب است. به عبارت دیگر گفتار ایشان اشاره به کیفیت خاص آوایى دارد که متناسب با سایر ابزار و آلات لهو است.
همچنین تعریف مصباح:(غنا کشیدن و طولانى کردن آواست.) اشاره به همین معنا دارد، چون قطعا کشیدن و طولانى کردن آوا با کیفیتى که نامناسب با مجالس لهو باشد نزد وى و سایر واژهشناسان غنا نمىباشد. چنانچه صداى الاغ با همهء کشیدن و طولانى بودن و ترجیع آن زشتترین آواهاست. بنابراین مقصود آنان از غنا آوایى است لهوى که متداول بوده و چنان بوده که در شنونده از شدت شادى و فرح، طرب، سبکى و وجد و اضطراب را ایجاد مىکند.
مفهوم غنا در روایات
بیشتر روایات اگر چه موضوع را عنوان غنا و مفهوم این واژه قراردادهاند اما در برخى از آنها اشاره بلکه دلالت دارد بر این که غنا از مصادیق لهو است و ناگزیر مقصود از غنا همان قسم خاصى است که در مجالس لعب و لهو و نزد اهل لهو متداول است. به عنوان مثال در معتبرهء وشاء که پیش از این گذشت گوید: از امام رضا(ع) از خرید کنیز آوازخوان سوال شد. امام فرمود: گاه مرد کنیزى دارد که اسباب لهو او را فراهم مىکند و بهاى آن همان بهاى سگ است.(31) این که امام(ع) در پاسخ از حکم خریدن کنیز فرمود: (قد تکون للرجل الجاریه تلهیه) دلالت روشنى دارد بر این که غنا از اقسام لهو است و بدین خاطر است که کنیز آوازخوان اسباب لهو صاحب خود را فراهم مىکند. از این رو بهاى آن بسان بهاى سگ مىشود. همچنین در روایت اعمش از امامباقر(ع) در حدیث (شرایعالدین) آمده است: گناهان کبیره حرامند آنها عبارتند از: شرک به خداوند... جنگ با اولیاى الهى و انجام کارهاى لهوى که از یاد خدا باز مىدارد ناپسند است. بسان غنا و تار نواختن و از جمله گناهان کبیره پافشارى بر انجام گناهان کوچک است.(32) بنابراین روایت فوق به همان قسم خاص از آوا که مناسب با مجالس لهو و لعب است اشاره دارد. بلکه بعید نیست بگوییم: روایت دلالت مىکند که غنا از جملهء کبائر، است زیرا غنا را در ضمن گناهان کبیره بر شمرده و اصرار بر صغیره را بر آن عطف کرده است و وجهى براى این عطف نمىتوان یافت مگر آن که بگوییم: مقصود بیان آن بود که اصرار بر انجام گناهان کوچک نیز گناه کبیره است. بنابراین مقصود از کراهت براى غنا در این روایت، معناى اصطلاحى فقهى نیست بلکه مقصود معناى لغوى است که شامل حرام نیز مىباشد. و نیز در صحیحهء ابوبصیر از امام صادق(ع) آمده است: اجر المغنیه التى تزف العرائس لیس به باس و لیست بالتى تدخل علیها الرجال، مزد زن آوازخوانى که درعروسیها آواز مىخواند حلال است، مشروط به این که در آن مجلس مردان در میان مجلس زنان داخل نشوند.(33) این روایت به روشنى دلالت دارد بر حرمت مزد زنآواز خوانى که در مجالس مختلط مىخواند. پیداست مجلسى که مردان در آن حضور دارند و زن در آن آواز مىخواند ناگزیر غناى این زن از بالاترین مصداق آن قسم خاص از آواى نیکو و مناسب مجالس لهو و لعب به شمار مىرود. و در این صحیحه اشاره است به این نکته که غنا از مصادیق این نوع ویژه از صوت است که مناسب مجالس لهو ولعب است. از این روایت به دست مىآید که روایت دیگر ابوبصیر نیز به این معنا اشاره دارد. در آن آمده است: از امام صادق(ع) از درآمد زنان آوازخوان سوال کردم. فرمود: اگر مردان در مجلس آوازخوانى او وارد شوند حرام است ولى اگر به مجالس عروسى دعوت شود مانعى ندارد و غنا همان است که خداوند دربارهاش فرموده است: ومن الناس من یشترى لهوالحدیث لیضل عن سبیل اللّه.(34)
اشکال:
دو روایت ابوبصیر دلالت بر این دارند که مطلق غنا حرام نبود ه و تنها بخش خاصى از آن حرام است و آن غنایى است که درمجالس مختلط اجرا مىشود. از این رو اگر دو روایت مذکور را معارض با روایات مطلق پیشین بدانیم بهتر از آن است که آنها را گواه آن بدانیم که مقصود از غنا، خصوص آوایى است که مناسب مجالس لهو و لعب است.
جواب:
دلالت دو روایت یاد شده بر حرمت غنا در مجالس مختلط و نیز دلالت آن بر جواز آوازخوانى زنان در مجلس عروسى، امرى مسلم است، اما دلالت آن بر نفى حرمت از سایر اقسام غنا مردود است. این مدعا در روایت دوم ابوبصیر روشن است، در این روایت تنها دو قسم از غنا ذکر شده و دلالتى ندارد که غنا داراى دو معنا است، چنان که دلالت ندارد که غنا در غیر این قسم جایز است. اما در صحیحهء نخست ابوبصیر احتمال دارد که جملهء ولیست عطف بر جملهء تزف العرائس و صلهء دوم براى موصول التى باشد. در این صورت در نهایت یعنى مزد زن آوازخوان در مجلس عروسى زمانى مباح است که مردان در آن مجلس داخل نشوند. در این صورت به هیچروى مفهوم ندارد تا دلالت بر جواز غنا در غیر این قسم داشته باشد. بله، اگر در نسخهاى روایت فوق، بدون واو آمده باشد- چنان که در مرآه العقول چنین است- مىتوان تعلیل و دلالت بر جواز را از روایت فوق برداشت کرد. اما چنین چیزى مسلم نیست و ثبوت واو محتمل است. بنابراین صحیحهء فوق دلالت بر ادعاى مذکور ندارد و اطلاق روایات پیشین همچنان پا بر جا بوده و بر حرمت مطلق غنا دلالت خواهند داشت. پس با فرض حرمت مطلق غنا، صحیحه و روایت ابوبصیر به این مطلب اشاره دارد که آن قسم خاص از آواى- لهوى چنان که بیان کردیم- مفهوم غنا را تشکیل مىدهد. از جمله روایات مورد ادعا روایات دستهء دوم است که آیهء (لهو الحدیث) را به غنا تفسیر کرده است و بر شمردن مطلق غنا از جمله مصادیق حدیث لهو، قویا اشاره بلکه دلالت دارند بر این که -غنا یعنى آوایى که با کیفیت زیبا است- از مصادیق لهو است. در نتیجه مفهوم غنا در یکى از مصادیق آن یعنى آوایى که مناسب مجالس لهو و لعب است اختصاص مىیابد و اللّه العالم.
__________________________
1- کافى، ص281.
2- المهذب، ج، ص344.
3- الحدائق الناضره، ج18، ص102.
4- حج، آیهء 30.
5- وسائل الشیعه، باب 99 از ابواب مایکتسب به، ح26.
6- همان، باب 99، ح8.
7- همان، باب 102، ح1.
8- همان، باب 99، ح9.
9- همان، ح20.
10- همان، ح24.
11- لقمان، آیهء 6.
12- وسائل الشیعه، باب 99 از ابواب مایکتسب به، ح11.
13- همان، ح6.
14- همان، ح7.
15- همان،ح16.
16- همان، ح20.
17- همان، باب 15، ح1.
18- همان، باب ح16، ح3.
19- همان، ح6.
20- همان، ح5.
21- همان، ح4.
22- همان، ح17.
23- همان، باب 15، ح4.
24- همان، باب 16، ح7.
25- همان، باب 99، ح21.
26- همان، ح13.
27- همان، ح14.
28- حاکم در مستدرک گوید: بخارى و مسلم در صحاح خود از ابوهریره از پیامبر اکرم(ص) نقل کردهاند که فرمود: ما اذن اللّه لشى ما اذن لنبى یتغنى بالقرآن. ( ج، ص570) و در سنن بیهقى در باب تحسین الصوت بالقرآن والذکر به نقل از صحیح بخارى همین روایت را نقل کرده است. (ج10،ص229) و در صحیح مسلم از ابوهریره آمده است: ما اذن اللّه لشئ کاذنه لنبى یتغنى بالقرآن.
29- جامعالمقاصد، ج4، ص23.
30- قواعد الاحکام، فصل متاجر، ص50.
31- الوسائل، باب 16، از ابواب مایکتسب به، ح6.
32- همان، باب 46، از ابواب جهاد بانفس ، ح36، خصال، باب 9 از ابواب صدو بالاتر، ص610، ح9.
33- وسائل، باب 15، از ابواب مایکتسب به، ح3.
34- همان، ح1.
دیدگاه برخى از فقها پیرامون غنا
شیخ صدوق در مقنع (در کتاب حدود، باب شرب خمر و غنا) گوید: از غنا پرهیز کن، زیرا خداوند بر آن وعدهء آتش داده است. شیخ مفید در کتاب مقنعه (در ابواب مکاسب) گوید: درآمد زنان آوازخوان حرام است و فراگیرى و آموزش آن نیز در شریعت اسلام حرام است. پیداست که حرمت مزدگرفتن در برابر غنا براى زن آوازخوان و حرمت آموزش و فراگیرى آن تنها به خاطر حرمت خود غنا است. بنابراین حرمت غنا اصل و حرمت این امور فرع حرمت آن خواهد بود. شیخ طوسى در کتاب نهایه در باب مکاسب محرمه چنین آورده است: در آمد زنان آوازخوان و فراگیرى غنا حرام است.) از این گفتار نیز - چنان که در ذیل گفتار شیخ مفید بیان شد- به دست مىآید که خود غنا حرام است.مرحوم محقق در کتاب نکت بر عبارت فوق چنین حاشیه زده است: (این حکم نزد ما اجماعى است.) ابوالصلاح حلبى در کتاب کافى در فصل مربوط به کارهاى حرام(1) مىگوید: ابزار لهو همچون عود، تنبور، طبل، نى و امثال آنها و نیز ساختن آنها به منظور نواختن با آنها و تمام انواع غنا حرام است. قاضى ابن براج در کتاب مهذب در باب انواع مکاسب(2)آورده است : اما آنچه که در همهء حالات ممنوع است هر حرامى است... و از جملهء آن محرمات، غنا است. سلار در مراسل در فصل مکاسب مىنگارد: از جملهء حرامها درآمد زنان آوازخوان است. محقق(قده) در کتاب شرایع، در نخستین فصل از کتاب تجارت در مقام شمارش انواع کسبهاى حرام آورده است: نوع چهارم: کسبهاى ذاتا حرام است، مثل مجسمهسازى و غنا. همچنین شرایع در کتاب شهادات ذیل شرط عدالت آورده است: در اینجا مسائلى مطرح است... پنجم: کسى که صدایش را بکشد به گونهاى که داراى ترجیع و طرب باشد فاسق مىگردد و شهادتش رد مىشود، همچنین شنوندهء چنین آوایى نیز حکمش چنین است. البته چنان که هویداست مرحوم محقق در این عبارت از عنوان غنا نام نبرده است. علامه در قواعد در مقام شمارش انواع تجارت ممنوع مىنویسد: نوع چهارم: تجارتى که شرع مقدس بر حرمت عین آن تصریح کرده است مثل مجسمهسازى و غنا و آموزش و شنیدن آن و مزد زن آوازخوان. البته در عروسى مزد زن آوازخوان اجازه داده شده است، در صورتى که به باطل سخن نگوید و با آلات لهو ننوازد و با مردان مختلط نباشد. فرزند علامه، فخرالمحققین در کتاب ایضاح پس از نقل این که ابنادریس حتى مزد زن آوازخوان در عروسیها را حرام مىداند،آورده است: دیدگاه ابنادریس از نظر من قوىتر است، زیرا این روایت یعنى- روایتى که این مزد را تجویر کرده - جزء اخبار آحاداست و نمىتواند با دلیل مانع- یعنى روایاتى که آوازخوانى زن را به طور مطلق حرام دانسته- تعارض کند، چون این روایات متواتر ند. مرحوم علامه(قده) در کتاب ارشاد در ضمن بر شمردن انواع مکاسب حرام مىنویسد: چهارم« از اقسام تجارتهاى حرام» آن دسته از مکاسب است که خود به خود حرامند، مثل مجسمهسازى و غنا. شهید ثانى در کتاب مسالک (کتاب شهادات) آورده است: غنا از نظر فقهاى امامیه حرام است، خواه تنها با صوت انجام گیرد یا آلات غنا به آن ضمیمه گردد. محقق در کتاب مختصر النافع در ضمن بر شمردن اقسام تجارتهاى حرام گوید: پنجم کارهاى حرام است همچون مجسمهسازى و غنا. در ریاض- ذیل عبارت مذکور- نوشته است: غنا به معناى کشیدن صدا است که در برگیرندهء ترجیع و طرب باشد یا چیزى است که در عرف بدان غنا گویند هر چند طربآور نباشد. تفاوت نمىکند که غنا در شعر باشد یا در قرآن یا در چیز دیگر، حرمت غنا حکم اصح و اقوى است، بلکه چنان که برخى از بزرگان حکایت کردهاند اجماع فقها بر آن قائم شده است. و چنین اجماعى در کنار روایات صحیح مستفیض و غیر آن حجت است. ایشان آنگاه روایات دال بر حرمت غنا را بر شمرده است. مورد اجماعى که ایشان ادعا کرده اصل حرمت غنا مىباشد. فقیه فقید خوانسارى(قده) در جامعالمدارک ذیل همین مبحث آورده است: اما در حرمت آن اختلافى نیست... علامه در ارشاد،ضمن کتاب شهادات ذیل شرط عدالت شاهد آورده است: شهادت کسى که با آلات قمار بازى مىکند مردود است... شهادت کسى که به غنا گوش فرا مىدهد نیز مردود است. غنا صوتى است که در بر گیرندهء ترجیع و طرب باشد هر چند در قرآن باشد. همچنین شهادت غنا کننده، مردود است. مقدس اردبیلى در کتاب شرح ارشاد مىگوید: در حرمت غنا و شنیدن آن نزد فقهاى امامیه تردیدى نیست و شاید بتوان بر آن ادعاى اجماع کرد و روایات فراوانى بر حرمت آن دلالت دارد. وى پس از ذکر چند روایت آورده است: مشکل، معنا و مفهوم غنا است. مشهور در معناى غنا، همان است که در متن ارشاد آمده است، یعنى کشیدن صدا همراه با ترجیع و طرب... و برخى از فقها مفهوم غنا را مقید به مطرب ندانستهاند، در این صورت غنا به طور مطلق حرام است چه طربآور باشد و چه نباشد. به هر حال بر هر دو فرض تمام معناى گفته شده براى غنا در شرع و درلغت بیان نشده است. در قاموس آمده است: (غنا) مثل(کسا) نوعى از صوت است که با طرب آمیخته شود. از این عبارت استفاده مىشود که غنا مطلق صوت طربآور است. از این رو تعریف غنا به عرف واگذار مىشود و هر چه را که عرف غنا بشناسد انجام و شنیدن آن مطلقا حرام است، چه در قرآن باشد یا در شعر یا چیز دیگر. خلاصه سزاوار نیست دست از تعریف مذکور بکشیم، چرا که این تعریف غنا مشهور است و مصنف و محقق و دیگران همین تعریف را براى غنا پذیرفتهاند. گفتنى است که گفتار محقق اردبیلى در اینجا مانند صریح است و دلالت دارد که بىتردید و شاید هم بدون اختلاف، غنا با معنایى که دارد موضوع حرمت بوده و حرام است. مشکل معناى غنا است، نه آن که یک قسم از غنا حرام بوده و قسم دیگر حرام نبوده یا احتمال اباحه در آن وجود داشته باشد. بارى، اختلاف در صوت و آوایى است که خالى از ترجیع و طرب است. در واقع نمىدانیم که عنوان غنا بر چنین صدایى صادق است یا نه. اما وقتى پذیرفتیم که غنا است دیگر در حکم آن یعنى حرمت، اختلافى نیست. از این رو، این گفتار محقق اردبیلى در اینجا قرینه است که مراد او در شرح عبارت علامه در کتاب متاجر که از ارشاد آورده است، همین معنا است. آنجا که مىگوید: در مورد غنا گفته شده: آن کشیدن آواى انسان است مشروط بر این که در برگیرندهء ترجیع و طرب باشد. ظاهرا در این صورت بدون اختلاف، انجام غنا، مزد گرفتن براى آن، فراگیرى و آموزش و گوش دادن به آن حرام است. برخى از فقها معناى غنا را به عرف واگذار کردهاند. بنابراین، هرچه را که عرف غنا نام نهد حرام است، هر چند مشتمل بر ترجیع یا طرب نباشد، زیرا غنا واژهاى است که معناى آن در شرع حرام است، با این حال معناى آن در شرع بیان نشده است. از اینرو معناى آن به عرف واگذار مىشود و ظاهرا عرف بر آواى کشیده هر چند بدون طرب باشد غنا اطلاق مىکند. پس چنین آوایى حرام است، زیرا تقسیم غنا به طربآور و غیرطربآور صحیح است، بلکه بعید نیست بر آوایى که ترجیع هم نداشته و در گلو پیچیده نشود غنا اطلاق گردد و سزاوار است از آن اجتناب شود. تعریف نخست مشهورتر است. شاید وجه اشهر بودن تعریف نخست آن باشد که غنایى که حرمتش با اجماع معلوم است غنایى است که داراى دو قید طرب و ترجیع باشد. اگر این دو قید را نداشته باشد مشمول اصل اباحه خواهد بود، هر چند مدلول ادله اعم است... بلکه اجماع بر حرمت غنا و تخصیص آن به دو قید مذکور نیازمند دلیل است. شاید گفته شود: روایات حجت نیستند و آنچه اجماع و شهرت بر آن قائم شده غنا به همراه دو قید ترجیع و طرب است. پس نسبت به غیر آن دو حجت نیست و اصل «اباحه» دلیل قوى و احتیاط نیز واضح است. مقصود محقق اردبیلى این است که چون برخى از فقها دو قید ترجیع و طرب را در مفهوم غنا اخذ کردهاند و اخبار و اجماع هر چند که بر عنوان غنا واقع شده اما اعتبار این دو قید در مفهوم غنا در گفتار برخى از اجماع کنندگان آمده و اعتبار این دو قید، احتمال دارد. بنابراین، ناگزیر اجماع و شهرت تنها با وجود دو قید مذکور پذیرفته مىشود و روایات با نبود اجماع یا شهرت حجت نخواهند بود. مقصود ایشان آن نیست که اگر صدق عنوان غنا را بپذیریم، حجتى بر آن وجود ندارد. با توجه به توضیح عبارت محقق اردبیلى ضعف گفتار صاحب مفتاح الکرامه روشن مىگردد. وى در کتاب متاجر از کتاب مذکور آورده است: آنچه مقدس اردبیلى در مجمعالبرهان آورده مبنى بر این که غنا تنها در صورتى که همراه دو قید ترجیع و طرب باشد حرمت آن بالاجماع معلوم است و بدون آن دو قید بر اصل اباحه باقى خواهد بود، گفتارى بس سست است. اشکال صاحب مفتاح الکرامه ناشى از عدم دقت او در دریافت مقصود محقق اردبیلى بوده است - و اللّه العالم- صاحب حدائق- بعد از ذکر دو تعریف گفته شده براى غنا به نقل از فقها- گوید: تا آنجا که من مىدانم در حرمت غنا اختلافى نیست.(3) صاحب جواهر در کتاب تجارت آورده است: از آن قسم (یعنى از تجارتهایى که خودبهخود حرام است، غنا است- به کسر و مد همچون کسا- که در حرمت آن اختلافى نیست، بلکه دو قسم اجماع (محصل و منقول) بر حرمت آن قائم شده است. روایات نیز در حد تواتر است... حتى مىتوان ادعا کرد که حرمت غنا ضرورت مذهب است. وى همچنین در کتاب شهادات گوید: بدون اختلاف غناکننده- و آن نزد مصنف و فاضل در ارشاد و تحریر عبارت است از: کشیدن صدا به همراه ترجیع و طرب- فاسق شده و شهادتش رد مىشود. چنین است حکم شنوندهء آن. در این حکم اختلافى نیست بلکه دو قسم اجماع بر حرمت غنا قائم شده است. چنانکه هویداست این سخنان فقهاى بزرگوار دلالت دارد که غنا عنوانى است که نزد فقها محکوم به حرمت است و بر این حکم مخالفى را نیافتیم، چنان که برخى از فقها بر آن ادعاى اجماع داشتند، به گونهاى که صاحب جواهر ادعا کرد که حرمت غنا از ضروریات مذهب تشیع است. به نظر مىرسد در این فتواى فقهاى بزرگوار که عنوان غنا موضوع حرمت است، تردیدى نمانده باشد.
ادله حرمت غنا
از میان ادلهء لفظى، قرآن کریم متعرض حرمت عنوان غنا نشده است اما دستهاى از روایات بر حرمت شرعى غنا دلالت مىکنند. این روایات چند طایفهاند:
دسته نخست:
دستهء نخست، روایات مستفیضى است که غنا را از مصادیق قولالزور در آیهء شریفهء (فاجتنبوا الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزور)(4)دانستهاند. به عنوان نمونه در صحیحهء هشامبن سالم که در تفسیر علىبن ابراهیم قمى آمده، از امام صادق(ع) روایت شده که در ذیل آیهء(فاجتنبوا الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزور) فرمود: رجس از اوثان، شطرنج است و قول زور غنا است.(5) در مرسل ابن ابىعمیر از برخى اصحابش از امام صادق(ع) روایت شده که در ذیل آیهء فوق یعنى: (واجتنبوا قول الزور) فرمود:(قول زور همان غنا است.)(6) از طرفى مرسل بودن این روایت موجب ضعف سند آن نخواهد بود، زیرا نجاشى در مورد ابن ابىعمیر گفته است: (اصحاب ما به مرسلهاى ابنابىعمیر اعتماد دارند.) در روایت زید شحام آمده: از امام صادق(ع) از تفسیر آیهء شریفهء(فاجتنبوا الرجس من الاولاثان واجتنبوا قول الزور) پرسیدم. امام(ع) فرمود: رجس از اوثان، شطرنج است و قول زور غنا است.(7) در سند این روایت تنها در مورد وثاقت درستبن ابىمنصور واقفى جاى تامل است که علماى رجال به وثاقت او تصریح نکردهاند. تنها پارهاى از اصحاب اجماع از او روایت کردهاند و از محقق در کتاب معتبر حکایت شده که او معتقد به صحت روایتى است که درستبن ابىمنصور در سند آن باشد. نظیر روایات فوق در تفسیر قولزور به غنا، روایات ابوبصیر(8)، عبد الاعلى(9)و محمدبن عمروبن حزم(10)است که همگى از امام صادق(ع) نقل کردهاند. مراجعه کنید. استدلال به این روایات بدینگونه است که آیهء شریفه فرمان به اجتناب از قول زور داده است و دستکم امر در وجوب حجت است، پس آیه در وجوب اجتناب از قول زور حجت مىباشد. وجوب اجتناب به معناى حرمت قول زور است. از طرفى قول زور در روایات مستفیض پیشین- که در میان آنها روایات معتبر نیز هست- به غنا تفسیر شده است، پس غنا حرام است و ظاهر روایات این است که غنا از آن جهت که غنا است مصداق قول زور مىباشد که به استناد آیهء شریفه حرام اعلام شده. از عبارتهاى مرحوم شیخ انصارى(قده) در مکاسب محرمه به دست مىآید که وى مدعى است تفسیر قول زور به غنا ظهور در این دارد که غنا از مقولهء کلام است. بنابراین غناى حرام اختصاص به موردى دارد که حاوى کلام و مضمون باطل باشد. در نتیجه آیهء فوق بر حرمت نفس کیفیت- غنا با صرف نظر از کلام باطل- دلالت ندارد. توجیه این ادعا چنین است که(قول الزور) از نوع اضافهء مصدر به مفعول است و زور به معناى کذب یا هر چیزى است که از مسیر مستقیم منحرف باشد و مقول قول ظاهرا معنایى است که گوینده اراده کرده است. بنابراین ناگزیریم بگوییم: ظهور آیه در نهى از بیان هر معناى دروغ یا باطل است. پس قراردادن غنا از مصادیق کلام دروغ یا باطل نشانگر آن است که مراد از غنا تنها جایى است که مفاد آن باطل و دروغ باشد. آنچه بیان شد مقصود شیخ انصارى است. با این حال انصاف این است که گفتار مرحوم شیخ مخالف ظاهر مستفیض است، زیرا ظاهر این روایات آن است که غنا با معنایى که دارد و بدون هیچگونه قیدى قول زور است. از این رو تقیید غنا به برخى از مصادیق آن- یعنى غنایى که مشتمل بر مفاد باطل باشد- خلاف اطلاق است که خبر مستفیض در آن ظهور دارد بلکه مىتوان مدعى شد که روایات مستفیض دلالت مىکنند بر این که غنا مطلقا مصداق قول زور است و از آنجا که غنا آوایى داراى کیفیت ویژه است و قوام آن بسته به همین کیفیت است- همراه با کلام باطل باشد یا نباشد- مصداق قولزور است و رعایت این اطلاق ما را به این نکته رهنمون مىکند که زور بودن غنا به لحاظ کیفیتى است که مقوم غنا بودن آن است، از این رو اگر بپذیریم قول زور خود ظهور در خصوص موردى دارد که به لحاظ معنایش زور است اما غنا در مستفیضه به صورت مطلق از مصادیق قول زور بر شمرده شده است. این مطلب شاهد آن است که مراد از قول زور خصوص موردى نیست که به لحاظ معنا زور باشد، بلکه لا اقل شامل مواردى است که به لحاظ ادا و خصوصیت آوا زور است. خلاصه آن که ظهور مستفیضه در این که مقصود از (قول زور) در آیهء مبارکه، غنا به صورت مطلق است، به حدى داراى قوت است که به صرف ادعاى مرحوم شیخ(ره) نمىتوان از این ظهور دست شست.
روایات دسته دوم:
دستهء دوم، روایات مستفیضهاى است که غنا را مصداق لهوالحدیث دانسته که در آیهء شریفه آمده است:(ومن الناس من یشترى لهو الحدیث لیضل عن سبیل اللّه)(11)، برخى از مردم کسانى هستند که گفتار لهو را مىخرند تا از راه خداوند بازدارند. در کتاب کافى از جمعى از اصحاب از سهلبن وشاء روایت شده که گفت: از امام رضا(ع) شنیدم که در پاسخ پرسشى از تفسیر آیهء مذکور فرمود: از امام صادق(ع) از غنا سوال شده فرمود: غنا همان است که در آیهء (ومن الناس من یشترى لهو الحدیث لیضل عن سبیل اللّه) آمده است.(12) اشخاص در سند این روایت بىاشکال هستند جز از ناحیهء سهلبن زیاد که این مشکل نیز سهل است زیرا در اسناد کافى در بسیارى از مواقع به صورت روایت جمعى از اصحاب از او آمده است و نیز به خاطر ادلهء دیگر. در روایت محمدبن مسلم از امام باقر(ع) آمده است که گفت: از امام شنیدم که مىفرمود: غنا از جمله محرماتى است که خداوند بر آن وعدهء آتش داده است. آنگاه این آیه را تلاوت نمود: (ومن الناس من یشترى لهو الحدیث لیضل عن سبیل اللّه بغیر علم و یتخذها هزوا اولئک لهم عذاب مهین.)(13)برخى از مردم کسانى هستند که گفتار لهو را مىخرند تا بدون داشتن علم از راه خدا باز دارند و آن را به باد استهزا مىگیرند. براى ایشان عذابى خوارکننده است. در روایت مهرانبن محمد از امام صادق(ع) آمده است که گفت: از امام شنیدم که مىفرمود: غنا همان است که خداوند دربارهاش فرموده است:(ومن الناس من یشترى لهوالحدیث لیضل عن سبیل اللّه.)(14) نظیر این روایات، روایت حسنبن هارون (15)، عبدالاعلى(16)، ابوبصیر(17) است که همگى از امام صادق(ع) نقل کردهاند. مراجعه کنید. بیان استدلال به این دسته از روایات به همان شیوه است که در ذیل دستهء نخست بیان شد زیرا این روایات غنا را به طور مطلق از مصادیق خریدارى حدیث لهو براى گمرا ه ساختن از راه الهى دانستهاند و آیهء شریفه دلالتدارد که خریدار چنین سخنى عذاب خوارکننده خواهد داشت و این که غنا را به صورت مطلق از مصادیق حدیث لهو دانستیم بدین خاطر است که غنا- یعنى آوا با کیفیت ویژه- در معرض آن است که شنوندهء آن را از راه خدا گمراه سازد و او را در معرض فرو افتادن در معصیتالهى قرار دهد.
روایات دسته سوم:
دستهء سوم، روایات مستفیضهاى است که دلالت مىکنند که بهاى کنیز آوازخوان حرام است. این روایات عرفا ظهور در این دارند که سر این حرمت، آوازخوانى کنیز است. به عبارت دیگر حرمت غنا سبب شده که بهاى کنیز آوازخوان حرام باشد. همچنین در توقیعى از امام زمان(ع) در پاسخ به پرسشهاى اسحاقبن یعقوب آمده است: اما آنچه به ما رساندى تنها آن مقدار که پاک و پیراسته است پذیرفته مىشود، و بهاى کنیز آوازخوان حرام است.(18) در روایت وشاء در کتابهاى کافى، تهذیب و استبصار به سند معتبر- به استثناى سهلبن زیاد« که امر آن سهل است» جاى تامل ندارد- گوید: از امام رضا(ع) از حکم خریدن کنیز آوازخوان سوال شد. فرمود: گاه مرد کنیزى دارد که براى او به کار لهو مىپردازد. بهاى چنین کنیزى همان بهاى سگ است و بهاى سگ حرامخوارى است و حرامخوارى در آتش است.(19) گفتار امام که فرمود:(قد تکون للرجل الجاریه تلهیه) بسان این جمله است: (قد تکون للرجل الجاریه تغنى له) به هر حال از این روایت استفاده مىشود که بهاى کنیز آوازخوان بسان بهاى سگ،حرام است و معناى این سخن آن است که آوازخوانى او حرام است. در روایت ابراهیمبن ابو بلاد آمده است: اسحاقبن عمر وصیت کرد که کنیزان آوازخوانش فروخته شوند و بهاى آنها را براى امام رضا(ع) بفرستند. ابراهیم مىگوید: کنیزان به سى صدهزار درهم فروخته شدند و پول آن را براى امام فرستادند... امام فرمود: به این پول نیازى ندارم، این پول حرام است و آموزش دادن به آنها کفر است و شنیدن از آنها نفاق و بهاى آنها حرامخوارى است.(20) دلالت این روایت مانند دلالت دو روایت پیشین است هر چند جملهء (تعلیمهن کفر والاستماع منهن نفاق) در آن دو روایت نبود. این دو بند نیز به دلالت التزام دلالت بر حرمت آوازخوانى دارند زیرا تغنى است که آموزش آن کفر و شنیدن آن نفاق اعلام شده است. در روایت دیگر از ابراهیمبن ابو بلاد از امام رضا(ع) آورده که امام در روایتى فرمود: بهاى سگ و کنیز آوازخوان حرام است.(21) به این دسته از روایات روایاتى ملحق مىشوند که دلالت بر حرمت مزد آوازخوانى دارند چنان که در مرسلهء صدوق آمده است: روایت شده که مزد مرد و زن آوازخوان سحت است.(22) در روایت نضربن قابوس در کافى و تهذیب و استبصار آمده است که گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که مىفرمود: زن آوازخوان ملعون است و هر کس از کسب آن زن مىخورد ملعون است.(23) پیداست حرمت مزد آوازخوانى عرفا ظهور در حرمت خود غنا دارد و نشان مىدهد که حرمت غنا سبب حرمت مزد او شده است و از آنجا که مزد غنا به طور مطلق حرام اعلام شده و به قسمى خاص از غنا مقید نشده دلیل بر آن است که مطلق غنا بدون داشتن هیچ قیدى حرام است. همچنین به این دسته از روایات روایت محمد طاطرى ملحق مىگردد که در آن به نقل از امام صادق(ع) آمده است که گوید: مردى از امام از حکم فروش کنیزان آوازخوان پرسید، امام(ع) در پاسخ فرمود: خرید و فروش آنها حرام و آموزش آنها کفر و شنیدن آواى آنها نفاق است.(24) تحریم خرید و فروش کنیزان آواز خوان مستلزم حرمت خود غنا است بلکه غنا باعث شده خرید و فروش آنها حرام گردد.
روایات دسته چهارم:
دستهء چهارم، روایات پراکندهاى است که هر یک بر حرمت عنوان غنا دلالت مىکند. از جمله روایاتى که به التزام عرفى بر حرمت غنا دلالت مىکند صحیحهء حمادبن عثمان از امام صادق(ع) است، گوید: از امام از تفسیر (قولالزور) پرسیدم. فرمود: از جمله موارد قول زور این است که مردى به آوازخوانى احسنت بگوید.(25) از مباحث پیشین دانسته شد سخنى که قول زور باشد دلیل بر حرمت آن است. از این جهت احسنت گفتن به آوازخوان حرام است و روشن است که منشا حرمت چنین گفتارى از آن جهت است که نوعى تقدیر و تشویق نسبت به آوازخوان در غنایش است و اگر غنایش حرام نبود وجهى براى حرمت تشویق او نبود. از جمله روایاتى که دلالت بر مدعا دارد معتبرهء یونس است. وى گوید: از امام کاظم(ع) دربارهء غنا پرسیدم و گفتم: عباسى مدعى شده است که شما غنا را رخصت دادهاید. امام فرمود: زندیق دروغ گفته است. او از من ازحکم غنا پرسید، به او گفتم: مردى نزد ابوجعفر« امام باقر(ع)» آمد و از او حکم غنا را پرسید. امام به او فرمود: اى فلانى! به نظر تو هرگاه خدا حق و باطل را جدا سازد غنا در کدام طرف خواهد بود؟ آن مرد گفت: با باطل. ابوجعفر به او فرمود: پس خود حکم غنا را بیان کردهاى.(26) نظیر آن، معتبرهء ریان بن صلت است که در کتاب عیون مرحوم صدوق و رجال کشى از امام رضا(ع) نقل شده است.(27) خوانندگان مىتوانند به آنها مراجعه کنند. وجه دلالت این روایات آن است که اگر غنا حلال بود دلیلى نبود که امام(ع) ترخیص خود را دربارهء غنا انکار کند. اگر انکار شدید امام را چنین حمل کنیم که امام صرفا به ترخیص تصریح نکرده، خلاف ظاهر است، بلکه این انکار زمانى صحیح مىنماید که مراد امام(ع) در ردیف باطل بودن غنا، بیان حرمت و عدم ترخیص امام باشد. در اینجا اخبار دیگرى هم هست که دلالت برحرمت غنا دارد و با تتبع بیشتر قابل دسترسى است و شاید ضمن مباحث آتى برخى از آنها را متعرض شویم. نتیجه: روایات فراوان مذکور که برخى ادعاى تواتر آنها را کردهاند، دلالت مىکنند بر این که غنا از آن جهت که غنا است در شریعت حرام است. از این رو این روایات تکیهگاه فتواى فقها بر حرمت غنا خواهد بود. آنچه باقى مىماند بررسى مفهوم غنا در این روایات و در عبارات فقها است.
مفهوم غنا از نگاه واژهشناسان
چنان که از ظاهر عبارتهاى لغویان پیداست مفهوم غنا گوناگون تبیین شده است.در لسانالعرب به نقل از اصمعى در مفهوم- غنا به قصر و مد- آمده است: الغنى من المال مقصور و من السماع ممدود وکل من رفع صوته و والاه فصوته عند العرب غناء، غنى در مال (به معناى بىنیازى در مال) به قصر است و در آوازخوانى به مد است. هر کس که صدایش را بلند کند و آن را بپیچاند نزد عرب غنا است. ظاهرا مقصود از(موالات) همان کشیدن صدا همراه ترجیع «پیچاندن در گلو» است. در واقع خواسته است بگوید: غنا کشیدن صداى بلند و ترجیع آن است. در مصباحالمنیر آمده است: غناء- بر وزن کتاب- آوا است وزن قیاسى آن به ضم است (غناء) زیرا به معناى صوت است.غنى- با تشدید- زمانى است که با غنا ترانه خوانند و غنا کشیدن و بلند کردن آوا است. صاحب مصباحالمنیر گرچه در آغاز- چنان که از او حکایت کردهاند- غنا را به صوت تفسیر کرده است، اما در شرح آن، به صوت کشیدهء بلند مختص دانسته است. در مصباحالمنیر نیز آمده است: (فرمایش پیامبر(ص) که فرمود: خداوند به هیچ چیز مانند اذنى که به پیامبر براى تغنى به قرآن داده، اجازه نداده است.)(28) ازهرى گوید: عبدالملک بن ربیع برایم نقل کرد که شافعى گفته است:مقصود از تغنى به قرآن، تلاوت قرآن به همراه حزن و نازک کردن صدا هنگام تلاوت است. چنان که این ادعا در روایت دیگر تبیین شده است: زینوا القرآن باصواتکم، با آواى خودتان قرآن را زینت بخشید. ابوعبیده، تغنى به قرآن را همین طور تفسیر کرده است. ازهرى از شافعى نقل کرده که او غنا را به نازک کردن صدا و محزون خواندن تفسیر کرده است. همین تفسیر در نهایهء ابناثیر نیز از شافعى نقل شده جز آن که مىگوید: شافعى بر این باور است که معناى تغنى به قرآن زیبا خواندن و نازک کردن آوا هنگام قرائت قرآن است. در صحاح آمده است: غنا به معناى سماع و آوازخوانى است و جاریهء مسمعه یعنى کنیز آوازخوان. سماع در اقربالموارد به غنا تفسیر شده است : هر آواى خوشى که گوش از شنیدن آن لذت ببرد سماع است، گویى: باتوافى لهو و سماع، شب را با لهو و غنا به سر بردند. در قاموس آمده است: غناء- بر وزن کساء- به معناى آوا است و آن چیزى است که مایهء طرب باشد. در المنجد نیز چنین معنا شده است. در اقربالموارد گوید: غناء از صوت، چیزى است که مایهء طرب باشد. وزن قیاسى آن به ضم است، زیرا آوا مىباشد. در کلیات آورده است: غناء- با ضم غین و مد الف- تغنى است و غنا زمانى محقق مىشود که الحان از شعر و همراه با کفزدن باشد. در این صورت از اقسام لعب خواهد بود. در اقربالموارد گوید: طرب - به معناى شادمانى و حکزنک ضد آن است و گفته شده که طرب سبکى است که به انسان دست مىدهد و مایهء شادمانىاش مىگردد و گفته شده که مایهء حزن نیز شود و تخصیص طرب به شادمانى توهم است. در المنجد آورده است: طرب- طربا بدین معنا است که از روى شادى یا اندوه، به اهتزاز و اضطراب درآید. آنچه گذشت گفتار واژهشناسان در تعریف غنا بود که به آن دست یافتیم. این تعاریف گرچه در ظاهر دچار اختلافند، با این حال بعید نیست که همه را ناظر به یک معنا بدانیم و آن را صوتى بدانیم که داراى کیفیت خاص و لهوى بوده و موجب طربى باشد که شامل شدت سرور یا حزن است. بنابراین غنا- چنانکه کلیات تصریح داشت و تعریف صحاح و اصمعى بدان اشاره داشت- از انواع لعب است. گرچه ممکن است از تفسیرى که از شافعى نقل شده صفت لهو بودن غنا استفاده نگردد اما سایر تفاسیر به این معنا که ما یاد کردیم اشاره دارد و وضوح این معنا باعث شده که واژه شناسان از ارائهء توضیح بیشتر خود را بىنیاز بدانند.
تعریف غنا از نگاه فقیهان
علامهء حلى در کتاب ارشاد غنا را کشیدن صوت همراه با ترجیع و طرب دانسته است. مفتاحالکرامه همین تعریف را از کتاب تحریر علامه نقل کرده است. جامعالمقاصد به نقل از شهید در دروس همین تعریف را براى غنا بیان داشته است. صاحب مسالک این تعریف را به محقق و عدهاى از فقها نسبت داده است. محقق اردبیلى در کتاب شهادات از کتاب مجمعالفائده مىگوید: (این تعریف مشهور است.) در کتاب متاجر از همین کتاب مدعى اشهر بودن این تعریف شده است و خود طرب را به لذت و بهره معنا کرده. در کتاب شهادات آورده است: شاید مراد از ترجیع، گرداندن صدا در دهان و گلوباشد، چنان که مقصود از مطرب صدایى باشد که از آن لذت و بهره به دست مىآید، چنان که از کثرت استفاده از آلات لهو مثل دف و نى لذت به دست مىآید، هر چند گریهآور باشد. عبارت وى ظاهر متن جامعالمقاصد است که پس از تفسیر پیشین غنا گوید: مطلق کشیدن صدا حرام نیست، هر چند که دلها بدان کشش پیدا کند، مادامى که به سبب ترجیع در آن، طربآور نباشد.(29) علامه در باب شهادات از کتاب قواعد گوید: (غنا همان ترجیع و کشیدن صدا است.) وى در این تعریف قید (طربآور) را نیاورده است، گرچه صاحب مفتاحالکرامه سعى کرده بین دو تعریف علامه جمع کند، با این گمان که طربآورى همان ترجیع است. ایشان فریب امثال این سخن مصباحالمنیر را خورده که گفته است: (طرب فى صوته یعنى ترجیع و کشیدن صدا.) گوید: از آنچه گفته شد به دست مىآید که اطراب و تطریب غیر از طرب به معناى سبکى به خاطر شدت اندوه یا شادى است، چنان که صاحب مجمعالبحرین و دیگر فقها پنداشتهاند... گویا در قاموس گفته است: غنا از صوت، آوایى است که کشیده شود و داراى زیبایى و ترجیع باشد.(30) پیداست که اطراب یا تطریب به معناى ایجاد طرب است و مفهوم طرب در آن لحاظ شده است. بنابراین تفسیر تطریب به کشیدن و ترجیع صدا تفسیر به مصداق آن است نه مفهوم. عبارت کامل مصباح چنین است: طرب طربا فهو طرب از باب لعب است و طروب مبالغه در طرب است. طرب حالت سبکى است که به خاطر شدت شادمانى و سرور و حزن به شخص دست مىدهد. البته عموم مردم طرب را مخصوص سرور وشادمانى مىدانند. طرب فى صوته -به تشدید راء ازباب تفعیل- به معناى ترجیع و کشیدن صدا است. شگفت است که مرحوم علامه خود اعتراف کرده که ترجیع، همراهى حرکات صوت و نفس است. از این رو ترجیع لازمهء معناى اطراب و تطریب است. با این حال توهم را به امثال صاحب مجمعالبحرین نسبت داده است. به هر حال بسیارى تصریح کردهاند که در مفهوم عرفى غنا طربآور بودن اعتبار ندارد. صاحب مسالک در باب متاجر آورده است: غنا به مد الف کشیدن آوایى است که حاوى ترجیع و طرب است. بنابراین غنا بدون هر دو وصف (ترجیع و طرب) حرام نیست اگر چه یکى از آن دو وصف موجود باشد. عدهاى از فقها غنا را چنین تعریف کردهاند. برخى دیگر مفهوم غنا را به عرف واگذار کردهاند به این معنا که هر چه را عرف غنا بداندحرام است هر چند طربآور نباشد و این سخنى نیکو است. صاحب حدائق به نقل از ملاصالح مازندرانى همین تفسیر را براى غنا بیان کرده است و نیز صاحب ریاض در کتاب تجارت نظیر همین تعریف را آورده است. آنجا که گوید: غنا کشیدن آوایى است که در برگیرندهء ترجیع و طرب باشد یا چیزى است که در عرف غنا نام گیرد هر چند طربآور نباشد چه در شعر باشد یا در قرآن یا غیر اینها، بنابر قول اصح و اقوى. البته بنابر این که عبارت ایشان (على الاصح الاقوى) را به تعریف دوم (یعنى تعریف عرفى غنا) برگردانیم نه به تعمیمى که در عبارت (سواء کان...) آمده است. به هر روى این نیز نقل اجمالى تفسیر دیگر غنا است. از آنچه گفته آمد به دست مىآید که بین فقها در لحاظ کردن قید اطراب بلکه ترجیع در مفهوم غنا اختلاف است و این اختلاف از نوع اختلاف معنوى است نه لفظى محض. از این رو ممکن است تفسیر علامه در کتاب قواعد به این معنا باشد که ایشان از تفسیر نخست در معناى غنا به تفسیر دیگرى عدول کرده یا آن که خود تفسیر سوم مىباشد. در مفتاحالکرامه به نقل از سرائر و ایضاحالنافع آمده است: (غنا صوت طربآور است). این عبارت از قید ترجیع خالى است و احتمال دارد که تعریف چهارمى براى مفهوم غنا باشد. بعید نیست بگوییم: مقصود از غنا صوتى لهوى است که مناسب مجالس لهو و لعب و رقص و پاىکوبى است. این تعریف بدان جهت است که قسمى خاص از صوت زیبا با چنین مجالسى مناسب است که سایر وسایل لهوهمچون رقص، تار، نى و چیزهایى از این دست، با آن همراه است. بعید نیست ادعا کنیم واژه شناسان در تعریفى که براى غنا برشمردهاند و نیز روایات باب ناظر به خصوص این قسم از غنا باشد. گفتار اهللغت در تعریف غنا از آنجا ناظر به این قسم از غنا است که کسانى همچون اصمعى و جوهرى آواى مناسب با مجالس لهو و لعب را از جمله افراد غنا برشمردهاند. چنان که گفتهاند: (باتوا فى لهو و سماع شب را تا به سحر به لهو و غنا گذرانده اند.) گذراندهاند. سماع اگر چه در اصل به معناى شنیدن یا آنچه شنیده شده است، اما بىتردید آنچه به عنوان جنس براى غنا ذکر مىشود آواى لهوى آن است که با سایر ابزار لهو در مجالس ویژه آن همراه است. چنانکه صاحب کلیات پس از تفسیر غنا به تغنى، تصریح کرده است: غنا متحقق نمىشود مگر با الحانى از شعر همراه با کفزدن باشد. از این رو غنا از انواع لعب است. بنابراین بىتردید این گفتار قاموس که غنا از صوت چیزى است که مایهء طرب باشد، ناظر به همان طرب متداول در مجالس لهو و لعب است. به عبارت دیگر گفتار ایشان اشاره به کیفیت خاص آوایى دارد که متناسب با سایر ابزار و آلات لهو است.
همچنین تعریف مصباح:(غنا کشیدن و طولانى کردن آواست.) اشاره به همین معنا دارد، چون قطعا کشیدن و طولانى کردن آوا با کیفیتى که نامناسب با مجالس لهو باشد نزد وى و سایر واژهشناسان غنا نمىباشد. چنانچه صداى الاغ با همهء کشیدن و طولانى بودن و ترجیع آن زشتترین آواهاست. بنابراین مقصود آنان از غنا آوایى است لهوى که متداول بوده و چنان بوده که در شنونده از شدت شادى و فرح، طرب، سبکى و وجد و اضطراب را ایجاد مىکند.
مفهوم غنا در روایات
بیشتر روایات اگر چه موضوع را عنوان غنا و مفهوم این واژه قراردادهاند اما در برخى از آنها اشاره بلکه دلالت دارد بر این که غنا از مصادیق لهو است و ناگزیر مقصود از غنا همان قسم خاصى است که در مجالس لعب و لهو و نزد اهل لهو متداول است. به عنوان مثال در معتبرهء وشاء که پیش از این گذشت گوید: از امام رضا(ع) از خرید کنیز آوازخوان سوال شد. امام فرمود: گاه مرد کنیزى دارد که اسباب لهو او را فراهم مىکند و بهاى آن همان بهاى سگ است.(31) این که امام(ع) در پاسخ از حکم خریدن کنیز فرمود: (قد تکون للرجل الجاریه تلهیه) دلالت روشنى دارد بر این که غنا از اقسام لهو است و بدین خاطر است که کنیز آوازخوان اسباب لهو صاحب خود را فراهم مىکند. از این رو بهاى آن بسان بهاى سگ مىشود. همچنین در روایت اعمش از امامباقر(ع) در حدیث (شرایعالدین) آمده است: گناهان کبیره حرامند آنها عبارتند از: شرک به خداوند... جنگ با اولیاى الهى و انجام کارهاى لهوى که از یاد خدا باز مىدارد ناپسند است. بسان غنا و تار نواختن و از جمله گناهان کبیره پافشارى بر انجام گناهان کوچک است.(32) بنابراین روایت فوق به همان قسم خاص از آوا که مناسب با مجالس لهو و لعب است اشاره دارد. بلکه بعید نیست بگوییم: روایت دلالت مىکند که غنا از جملهء کبائر، است زیرا غنا را در ضمن گناهان کبیره بر شمرده و اصرار بر صغیره را بر آن عطف کرده است و وجهى براى این عطف نمىتوان یافت مگر آن که بگوییم: مقصود بیان آن بود که اصرار بر انجام گناهان کوچک نیز گناه کبیره است. بنابراین مقصود از کراهت براى غنا در این روایت، معناى اصطلاحى فقهى نیست بلکه مقصود معناى لغوى است که شامل حرام نیز مىباشد. و نیز در صحیحهء ابوبصیر از امام صادق(ع) آمده است: اجر المغنیه التى تزف العرائس لیس به باس و لیست بالتى تدخل علیها الرجال، مزد زن آوازخوانى که درعروسیها آواز مىخواند حلال است، مشروط به این که در آن مجلس مردان در میان مجلس زنان داخل نشوند.(33) این روایت به روشنى دلالت دارد بر حرمت مزد زنآواز خوانى که در مجالس مختلط مىخواند. پیداست مجلسى که مردان در آن حضور دارند و زن در آن آواز مىخواند ناگزیر غناى این زن از بالاترین مصداق آن قسم خاص از آواى نیکو و مناسب مجالس لهو و لعب به شمار مىرود. و در این صحیحه اشاره است به این نکته که غنا از مصادیق این نوع ویژه از صوت است که مناسب مجالس لهو ولعب است. از این روایت به دست مىآید که روایت دیگر ابوبصیر نیز به این معنا اشاره دارد. در آن آمده است: از امام صادق(ع) از درآمد زنان آوازخوان سوال کردم. فرمود: اگر مردان در مجلس آوازخوانى او وارد شوند حرام است ولى اگر به مجالس عروسى دعوت شود مانعى ندارد و غنا همان است که خداوند دربارهاش فرموده است: ومن الناس من یشترى لهوالحدیث لیضل عن سبیل اللّه.(34)
اشکال:
دو روایت ابوبصیر دلالت بر این دارند که مطلق غنا حرام نبود ه و تنها بخش خاصى از آن حرام است و آن غنایى است که درمجالس مختلط اجرا مىشود. از این رو اگر دو روایت مذکور را معارض با روایات مطلق پیشین بدانیم بهتر از آن است که آنها را گواه آن بدانیم که مقصود از غنا، خصوص آوایى است که مناسب مجالس لهو و لعب است.
جواب:
دلالت دو روایت یاد شده بر حرمت غنا در مجالس مختلط و نیز دلالت آن بر جواز آوازخوانى زنان در مجلس عروسى، امرى مسلم است، اما دلالت آن بر نفى حرمت از سایر اقسام غنا مردود است. این مدعا در روایت دوم ابوبصیر روشن است، در این روایت تنها دو قسم از غنا ذکر شده و دلالتى ندارد که غنا داراى دو معنا است، چنان که دلالت ندارد که غنا در غیر این قسم جایز است. اما در صحیحهء نخست ابوبصیر احتمال دارد که جملهء ولیست عطف بر جملهء تزف العرائس و صلهء دوم براى موصول التى باشد. در این صورت در نهایت یعنى مزد زن آوازخوان در مجلس عروسى زمانى مباح است که مردان در آن مجلس داخل نشوند. در این صورت به هیچروى مفهوم ندارد تا دلالت بر جواز غنا در غیر این قسم داشته باشد. بله، اگر در نسخهاى روایت فوق، بدون واو آمده باشد- چنان که در مرآه العقول چنین است- مىتوان تعلیل و دلالت بر جواز را از روایت فوق برداشت کرد. اما چنین چیزى مسلم نیست و ثبوت واو محتمل است. بنابراین صحیحهء فوق دلالت بر ادعاى مذکور ندارد و اطلاق روایات پیشین همچنان پا بر جا بوده و بر حرمت مطلق غنا دلالت خواهند داشت. پس با فرض حرمت مطلق غنا، صحیحه و روایت ابوبصیر به این مطلب اشاره دارد که آن قسم خاص از آواى- لهوى چنان که بیان کردیم- مفهوم غنا را تشکیل مىدهد. از جمله روایات مورد ادعا روایات دستهء دوم است که آیهء (لهو الحدیث) را به غنا تفسیر کرده است و بر شمردن مطلق غنا از جمله مصادیق حدیث لهو، قویا اشاره بلکه دلالت دارند بر این که -غنا یعنى آوایى که با کیفیت زیبا است- از مصادیق لهو است. در نتیجه مفهوم غنا در یکى از مصادیق آن یعنى آوایى که مناسب مجالس لهو و لعب است اختصاص مىیابد و اللّه العالم.
__________________________
1- کافى، ص281.
2- المهذب، ج، ص344.
3- الحدائق الناضره، ج18، ص102.
4- حج، آیهء 30.
5- وسائل الشیعه، باب 99 از ابواب مایکتسب به، ح26.
6- همان، باب 99، ح8.
7- همان، باب 102، ح1.
8- همان، باب 99، ح9.
9- همان، ح20.
10- همان، ح24.
11- لقمان، آیهء 6.
12- وسائل الشیعه، باب 99 از ابواب مایکتسب به، ح11.
13- همان، ح6.
14- همان، ح7.
15- همان،ح16.
16- همان، ح20.
17- همان، باب 15، ح1.
18- همان، باب ح16، ح3.
19- همان، ح6.
20- همان، ح5.
21- همان، ح4.
22- همان، ح17.
23- همان، باب 15، ح4.
24- همان، باب 16، ح7.
25- همان، باب 99، ح21.
26- همان، ح13.
27- همان، ح14.
28- حاکم در مستدرک گوید: بخارى و مسلم در صحاح خود از ابوهریره از پیامبر اکرم(ص) نقل کردهاند که فرمود: ما اذن اللّه لشى ما اذن لنبى یتغنى بالقرآن. ( ج، ص570) و در سنن بیهقى در باب تحسین الصوت بالقرآن والذکر به نقل از صحیح بخارى همین روایت را نقل کرده است. (ج10،ص229) و در صحیح مسلم از ابوهریره آمده است: ما اذن اللّه لشئ کاذنه لنبى یتغنى بالقرآن.
29- جامعالمقاصد، ج4، ص23.
30- قواعد الاحکام، فصل متاجر، ص50.
31- الوسائل، باب 16، از ابواب مایکتسب به، ح6.
32- همان، باب 46، از ابواب جهاد بانفس ، ح36، خصال، باب 9 از ابواب صدو بالاتر، ص610، ح9.
33- وسائل، باب 15، از ابواب مایکتسب به، ح3.
34- همان، ح1.