پول جدید از نگاه اندیشمندان (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
پول یکى از پدیده هاى پیچیدهء جهان مادىاست. از این رو براى شناخت آن، مىبایست علاوه بر انتخاب روش مناسب، ابعاد مختلف آن، مورد بررسى قرار گیرد. براى نشان دادن پیچیدگى ماهیت پول کافى است به گفتار برخى از اقتصاد دانانى که از تجربهء چند صد سالهء علم اقتصاد بهره مندند، توجه کنیم: کسى نیست که به پول دست نزده باشد یا نداند پول چیست، اما پول حاوى رازهاى فراوانى است. مسالهء پول براى اقتصاددانان بسیار بغرنج و پیچیده است و بدون شک سال هاى متمادى اذهان آنان را به خود مشغول خواهد کرد.(1) این گونه گفتار در مورد پول از طرف اقتصاددانان ، به ما هشدار مىدهد که پول ممکن است داراى ماهیت وویژگى هاى چند گانه و چند پهلو باشد. وقتى احکام مختلفى در اسلام بر اساس ماهیت ویژهء پول ، بر آن منطبق مىشود و اندک تفاوتى درحکم، بازتاب فراوانى در زندگى مردم و اجتماع خواهد داشت، حساسیت ما در شناختن چنین پدیده اى دوچندان مىشود. برخى احکام فقهى- اقتصادى، که در پى مشخص شدن ماهیت پولهاى فعلى معین مىشود از این قرار است:
1-آیا خرید و فروش پول، راهکار درست و مشروعى است؟ در صورت جواز، آیا لازم است مقدار ریالى مورد معامله مساوى باشد؟ و در صورت عدم تساوى، آیا از مصادیق رباى معاملى مىشود؟ 2- آیا جبران کاهش ارزش (پول در قرض،غصب، دزدى ، مهریه و...) از مصادیق رباست؟ 3- آیا به پولهاى فعلى، مانند درهم و دینار زکات تعلق مىگیرد؟ 4- آیا از نظر شرعى جایز است که انتشار پول از طرف بانک مرکزى ، آنچنان فزاینده باشد که باعث کاهش ارزش پول گردد؟ 5- آیا بردارایى مخمکس (خمس آن داده شده است) که در طول سال بر اثر تورم افزایش اسمى آن بالا رفته است، به مقدار افزایش اسمى، خمس تعلق مىگیرد؟ به طور مثال اگر خمس مزرعه اى که یک میلیون تومان ارزش دارد پرداخت شود،در صورتى که در جامعه نرخ تورم 30درصد باشد، قیمت اسمى آن به مدت یک سال به یک میلیون و سیصد هزار تومان مىرسد آیا به مقدار سیصد هزار تومان افزوده شدهء اسمى ، در پایان سال خمس تعلق مىگیرد؟ همچنین احکام فقهى اقتصادى فراوان دیگرى که از ذکر آنها خوددارى مىگردد. مشخص شدن احکام فوق در گروه پاسخ گویى به پرسش هایى پیرامون ماهیت پول است که شمارى از آنها عبارتند از: 1-آیا پولهاى فعلى مالیت دارند و مال مىباشند، یا حواله، سندوهستند؟ 2- پول هاى فعلى پدیدهء مستحدثه هستند یا غیر مستحدثه؟ 3- پول هاى فعلى با فرض مال بودن، آیا با سایر مالها و کالاها تفاوت دارند؟ 4- آیا پول هاى فعلى از مصادیق سرمایه مىباشند؟ 5- آیا دید عرف و عقلابه پول،دید آلى و طریقى است یا استقلالى و هدفى؟ 6- ماهیت پول از منظر کلان چگونه است؟ 7- آیا عرف و عقلا در مقابل هر گونه تغییرات ارزش مبادله اى پول، از خود واکنش نشان مىدهند؟ پاسخ به این گونه پرسش ها- که برخى از آنها بیان شد- راه پر فراز و نشیب را براى مشخص شدن احکام فقهى- اقتصادى انواع پول، هموار خواهد کرد. پرداختن بهماهیت 1انواعپول هاى فعلى در جمیعابعادى که اشارهشد،از حوزهء یک مقالهخارج است. در این نوشتار ما فقط در پى پاسخ گویى بهاین پرسش هستیم که آیا پولهاى فعلى، مالیت دارندو مال مىباشند،یا حواله، سندو... هستند؟ اما قبل از پرداختن به اصل بحث، به چند مطلب اشاره مىشود:
یادآورى چند مطلب لازم (2)
1- در اقتصاد مرسوم دنیا- از زمانى که به صورت یک علم در صحنهء اجتماع ظهور کرد- شناخت ماهیت وویژگى پدیده هاى اقتصادى از جمله پول ، از ماهیت خاصى برخوردار نبوده است.زیرا عمدهء نیاز و تلاش اقتصاد آزاد، کشف قوانین رفتار اقتصادى افراد و بنگاهها در سطح خرد و کلان مىباشد، در نتیجه خود را از بحث هاى دامنه دار و تحقیق در بارهء ماهیت پدیده هاى اقتصادى بى نیاز مىبیند. اگر هم جایى چنین بحثى مطرح شود غالبا گذرا و غیر دقیق است. ولى از نظر فقه اسلامى، شناختن ماهیت وویژگى پدیده هاى اقتصادى از جمله پول، بسیار با اهمیت مىباشد. زیرا اندک تفاوتى در فهم ماهیت وویژگىهاى پول، مىتواند تفاوت هاى فراوانى در تطبیق احکام بر پول، در نتیجه در نوع سیاست هاى پولى اتخاد شده، درپى داشته باشد. 2- هدف ما در این بحث ، با تبیین چگونگى رفتار اقتصادى عرف و عقلا در ارتباط با پول، تفسیرواقعیت خارجى پول و کشف آن چیزى است که در خارج وجود دارد.ما از موضع حقوقى خاص و بایدى، درصدد تحقیق پیرامون ماهیت پول نخواهیم بود. زیرا تحقیق در بارهء پول از موضع بایدى و حقوقى اسلامى ، نیازمند آن است که ابتدا اهداف نظام اقتصادى و به دنبال آن نظام اقتصادى اسلام روشن گردد، آن گاه براساس آن پول و نظام پولى خاص مطمح نظر قرار گیرد. در این بحث مىخواهیم ماهیت پول موجود را روشن سازیم، یا فقیه بتواند احکام فقهى انواع به کارگیرى آن را از منابع اسلامى استخراج نماید. البته بعید به نظر نمى آید که یک پدیدهء اقتصادى خاص،براى مدتها با ضوابط حقوقى معینى، در جامعه اى توسط عرف آن جامعه به کار گرفته شود، با این حال در ماهیت آ ن از بعضى جهات نسبت به جوامع دیگر تفاوتهایى پیدا شود. ممکن است کسى بگوید پول هم آن گونه است، یعنى در جوامع مختلف باضوابط حقوقى خاص آن جامعه بکار گرفته شده است. بنابر این نمى توان به نحو کلى سخن از ماهیت پول به میان آورد، بلکه باید در هر جامعهاى ماهیت خاص آن را معین کرد. به بیان دیگر، ضوابط حوقى و رفتار قانونمند عرف و عقلاء هر جامعه، درحکم فصل منطقى براى آن پدیده خواهد بود و همان طورى که علاوه بر جنس، فصل هم در ماهیت شى دخیل است، ضوابط حقوقى هر جامعه هم در ماهیت پول موثر مىباشد. این گفتار اجمالا صحیح است، ولى نمىتوان آن را در مورد هر پدیدهء اجتماعى و اقتصادى صادق دانست. اگر در ایجاد پدیده اى ضوابط حقوقى خاصى دخیل باشد، مدعاى فوق صحیح خواهد بود، ولى این گفتار در مورد هر پدیدهء اقتصادى ، از جمله پول، که ایجاد و تحولات تاریخى آن بر اساس نیاز اقتصادى عرف عام و عقلا با صرف نظر از هر گونه ضوابط حقوقى خاص شکل گرفته است، صحیح نخواهد بود. بنابر این مىتوان ماهیت و ویژگىهاى پول را به نحو عام و خارج از هر گونه ضوابط حقوقى از پیش تعیین شده، مورد بررسى قرار داد. البته اگر براى مدت هاى طولانى،پول در کشورى تحت ضوابط حقوقى خاصى بکار گرفته شود و در نتیجه احتمال تغییر ویژگى در بعضى جهات آن داده شود،این امر در شناخت ویژگى آن پول، و قهرا در تطبیق احکام فقهى بر آن،نباید مورد غفلت قرار گیرد. 3- عناوینى که فقیه مىبایست احکام آنها را بیان کند،به دو دسته تقسیم مىگردد: دستهء اول عناوین شرعى و دستهء دوم عناوین عرفى و عقلایى مىباشند. دستهء دوم خود به انواعى تقسیم مىگردد. براى شناسایى وضابطه مند کردن هر عنوانى راه و شیوهء خاصى وجود دارد. چون قبلا درمقالهء (پول امروز، مثلى یا قیمى یا ماهیت سوم) آمده است، لذا از ذکر آن خوددارى مىشود. 4- همان گونه که وضع و اعتبار عناوین عرفى توسط عرف و عقلا صورت مىپذیرد، ساقط کردن آنها از اعتبار نیز فقط به وسیلهء خود عرف و عقلا ممکن خواهد بود. بنابر این شارع (به عنوان اعتبار کنندهء اعتباریات شرعى) آن عناوین را از اعتبار عرفى ساقط نمىکند. زیرا در صورتى که عرف و عقلا با اسقاط شارع مخالفت کنند، آن عناوین اعتبارى عرفى از اعتبار عرفى ساقط نمىگردد. اما در صورت موافقت عرف و عقلا با اسقاط شارع، این امر در واقع به اسقاط عرف و عقلا برگشت دارد نه اسقاط شارع. این بدان خاطر است که اعتبار و اسقاط شارع تابع مصالح و مفاسد مىباشد، و در اسقاط عناوین عرفى و عقلایى هیچ گونه مصلحتى نهفته نیست، بلکه بر آثار و پیامدهاى آن عناوین مصالح و مفاسدى مترتب است و نهى شارع متوجه آثار و پیامدهایى است که بر آنها مفاسدى مترتب باشد اگر عرف و عقلا نهى شارع را پذیرفته و بدان عمل نمایند، در آن صورت ممکن است آن عنوان خاص از شیئى ساقط گردد، مثلا برخى از آثار و پیامدهاى مال بودن گوشت خوک، خرید و فروش و خوردن آن است. حال اگر شارع عرف و عقلا را از آن امور نهى کند، در صورتى که عرف مردم به نهى شارع عمل کرده و از آن امور پرهیز نمایند، ممکن است گوشت خوک از مالیت ساقط گردد. اما اگر عرف و عقلاى مخاطب نهى شارع، از امورى که شارع آنها را نهى کرده است پرهیز نکنند، آن اشیاء از آن عنوان ساقط نمى گردند. مثلا اگر عرف مخاطب نهى شارع، همچنان گوشت خوک را براى خوردن مورد استفاده قرار دهند یا خرید و فروش کنند، گوشت خوک در نظر عرف و عقلا از مالیت ساقط نمىگردد. 5- اگر در تشخیص مفاهیم و مصادیق یا موضوع احکام شرعى رفتار و قضاوت عرف حجت باشد، عرف اهل نظر و دقت مقصود مىباشد، نه عرف اهل تسامح و تساهل، مگر آنکه شارعآن تسامحات عرفى را بپذیرد. درمورد مطلب فوق امام خمینى(ره) مىنویسند: ان المراد بالعرف فى مقابل العقل لیس هو العرف المسامح... المراد من الاخذ من العرف هو العرف معدقته فى تشخیص المفاهیم و المصادیق وان تشخیصه هو المیزان، مقابل تشخیص العقل الدقیق البرهانى... ان الموضوع للاحکام الشرعیه لیس مما یتسامح فیهالعرف بل الموضوع للحکم هو الموضوعالعرفى حقیقه من غیر تسامح. مقصود از عرف در مقابل عقل، عرف اهل تسامح نیست... بلکه مقصود عرفى است که در تشخیص مفاهیم و مصادیق دقیق باشد، و تشخیص چنین عرفى، میزان در موضوع احکام است. چنین عرفى مقابل عقل دقیق برهانى قراردارد... موضوع احکام شرعى از امورى نیست که عرف در آن تسامح کند، بلکه موضوع حکم شرعى موضوععرفى حقیقى است، بدون آنکه هیچ گونه تسامحى از طرف عرف صورت گیرد.(3) 6- اگر رفتار و قضاوت عرف عام و عقلا در تشخیص موضوع حکمى دخیل باشد، مقصود از آن، عرف(لوخلى وطبعه) مىباشد یعنى عرفى که در معرض آموزش هایى همانند: (مومن باید در دینش احتیاط کند، زیرا دین برادر او است.) یا(هرکس مرتکب امور مشتبه گردد، سرانجام در امور حرام فرو خواهد رفت.)(4) بنا بر این رفتار چنین عرفىبما هو عرف مومن براى فقیه حجت نیست. به خاطر همین امر، رفتار و قضاوت عرف جامعهء ما که سالها در معرض چنین آموزه هایى قرار گرفته، بعید است بتواند به مقدار کافى براى فقیهدر تشخیص موضوع گویایى داشته باشد. در ادامهء بحث ابتداء دیدگاههاى برخى از اندیشمندان اسلامى پیرامون ماهیت انواع پول را مطرح ساختهآن گاه این نظرگاهها را مورد نقد و بررسى قرار خواهیم داد.
دیدگاههاى اندیشمندان اسلامى پیرامون ماهیت پول
گفتار عالمان و دانشمندان در باب ماهیت انواع پول ، متفاوت و گاهمتناقض است. برخى آن را حواله، رسید بدهى یا سند مىشمارند. تعدادى هم اعتقاد دارند کهپول هاى فعلى مالیت اعتبارى دارند و بعضى هم آن رادر زمرهء سایر کالاها به حساب مىآورند و نظرات دیگر کهدر ادامهء بحث بیان خواهد شد. ازآن جا که هریک از نظرات فوق پیامدهاى فقهى خاص و آثار گوناگونى در سطح خور و کلان، در روابط اقتصادى و مالى افراد و موسسات به دنبال دارد، ما ضمن طرح نظرات مختلف، با توجهبه تاریخ تحولات پول و ضوابط مال و مالیت از دیدگاه فقیهان و اقتصاددانان، ماهیت آن را مورد بررسى خواهیم داد.
1- پول (اسکناس) مال است
گفتار کسانى کهپول هاى فعلى را مال مىدانند، با هم هماهنگ نیست. بخشى از این گفتارها بدین شرح است: الف . پول امروزى (اسکناس و مسکوک) به لحاظ این که حکومت براى آن ارزشى راجعل و اعتبار کرده، مال مىباشد. مرحوم آیت اللّه خویى(ره) مىنویسد: تمامى پول هاى کاغذى از قبیل دینارهاى عراقى یا لیره هاى انگلیسى یا دلارهاى آمریکایى یاریال هاى ایرانى و امثال آنها مالیت دارند. زیرا از طرف هریک از دولت ها نسبت به پول هاى کاغذى خود، قیمتى معین شده که در تمام مملکت مورد قبول و رایج است، و بدین جهت مالیت پیدا نموده و هر موقعى بخواهند از اعتبار و مالیت ساقط مىنمایند.(5) از بیان فوق چند مطلب آشکار مىگردد: یک. پول هاى فعلى مال بوده و مالیت دارند. دو.علت مالیت آنها این است که دولت ها براى آنها قیمت تعیین کرده، و مالیت اعتبار نموده اند. سه. این پول ها به دلیل اعتبار مالیت توسط دولت در تمام مملکت مورد قبول و رایج شده است. چهار. دولت هر زمانى بخواهد مىتواند آن را از اعتبار و مالیت ساقط کند. برخى دیگر عقیده دارند: اسکناس عبارت است از: چیزى که یک مرجع قانونى، مالیت وقیمتى را به عنوان قدرت خرید در آن اعتبار بکند.(6) همانند این دو دیدگاه را آیت اللّه مکارم شیرازى (7) و سید کاظم حائرى(8)، نیز بیان نموده اند. ب. براساس این دسته از آراء از آنجاکه عرف و عقلا، پول را مال مىدانند، پول مالیت پیدا مىکند. آیت اللّه سید محمود هاشمى مىگوید: پول نیز بى تردید، در واقع و نزد مردم مال به شمارمىآید، هرچند پول به گونهء برگه هاى اعتبارى باشد. زیرا مال جز آن چیزى که عرف و عقلا خواستارش بوده و در برابر آن مال دیگرى مىپردازند، معنا و مفهومى ندارد و چنین چیزى بر پول اعتبارى تا آن گاه که اعتبار و رواج دارد صادق است.(9) شهید مطهرى(ره) نیز در بارهء مالیت اسکناس نوشته است: قابلیت پول براى اینکه به وسیلهء آن کسب اموال دیگر شود، صفتى است که موجب ارزش پول شده است. درست است که ارزش بالذات براى بدل است، ولى وجود همین استعداد تبدیل در پول موجب ارزش پول است، یعنى صاحب پول از همین خاصیت پول منتفع مىشود، همان طورى که صاحب بذر از استعداد بذر منتفع مىگردد و همین استعداد و ارزش آن، ملاک مالیت پول و بذر است.(10) واضح است که غرض استاد، مالیت پول در نزد عرف و عقلایى است که در جامعه زندگى مىکنند. ج. از برخى نوشته ها بر مىآید که هم دولت و حکومت و هم جامعه، هردو درمالیت اسکناس دخیل اند: ارزش و مالیت اسکناس از وجود فیزیکى و عینى آن سرچشمه نمىگیرد، زیرا به عنوان مثال: اسکناس هزار تومانى یک قطعه کاغذى است که فقط حاوى چند تصویر مىباشد و اهمیتى ندارد.بلکه ارزش آن از اینجا سرچشمه مىگیرد که تشکیلات پولى و حکومت و جامعه پذیرفته اند که اسکناس در مبادلات، واسطه و معیار ارزش باشد.(11) اینکه ماهیت پول چه است بعد از بیان نظرات دیگر و طرح مباحثى که بتوانیم ضابطهء مال را کشف کنیم، معلوم خواهد شد. اما دو نکته در نظرات بیان شده شایان توجه است:
یک. دردستهء دوم از نظریات (ب) تعبیرهایى وجود دارد که مشکل دور را متوجه خود مىکند،و به نظر مىرسد رهایى از این مشکل، کار آسانى نباشد. دو. برخى از این نظریهها اعتبار دولت را منشا مالیت در پول هاى فعلى دانسته و شمارى هم خواست عرف و عقلا و دستهء دیگر هر دورا منشا مالیت دانسته اند. در اینجا مناسب است اشارهء اجمالى به مطلب دوم داشته باشیم: امروزه در دنیا با توجه به قدرتى که نهاد دولت پیدا کرده است، جامعه امورى را براساس مصالح و خواست عرف عام اعتبار مىکند. این اعتبار در صورتى که مورد قبول عرف و عقلاى جامعهواقعشود جایگاه مناسب خود را در جامعه پیدا مىکند. بنابر این تنها اعتبار دولت کفایت نمى کند، کما اینکه در مباحث آتى مواردى را که عرف جامعه در مقابل قرارداد دولت مقاومت کرده و او را در اقدامش ناکام نمودهاست ، اشارهخواهد شد. درخصوص پول باید دانست که تنها اعتبار مالیت آن از طرف دولت، بدون اینکه خواست عرف عام با اعتبار دولت هماهنگ گردد، راه به جایى نخواهد برد. چنان که خواهد آمد، مالیت اشیاء از نظر اقتصاد دانان (باگرایشات مختلف اقتصادى) و فقیهان، یک امر عرفى است و هیچ یک از گروههاى فوق، هیچ مورد از مال را از قاعدهء عرفى و عقلایى بودن استثنا نکردهاند. درمورد اسقاط مالیت اشیا- چنانچه گذشت- از آنجا که مالیت اشیا یک امر عرفى است، حتى شارع- در صورتى که عرف و عقلا با اسقاط مالیت توسط شارعموافقت نکنند- قادر بهاسقاط اعتبارى مالیت اشیایى که عرف و عقلا براى آن مالیت قائلند، نمى باشد. اینها همه نشان از آن دارد که تحقق مالیت در پول کاغذى یک امر عرفى و عقلایى است. هر چند امروزه عرف و عقلا پذیرفتهاند که تغییر و تحولات پولى از جملهاسقاط اعتبار پول کاغذى از شوون دولت ها مىباشد.
2- اسکناس، سند اعتبارى است
یکى از محققین اقتصاد مىنویسد: اسکناس هاى موجود،سند اعتبارى هستند که بنا به اعتبار دولت مورد قبول مردم است. در این صورت در حقیقت هر قدر طلا و جواهرات و یا ارز خارجى به عنوان پشتوانهء اسکناس موجود باشد، این اعتبار به واحدهاى اسکنا سهاى منتشر شده، تقسیم نشده نمى توان نگران درصد پشتوانهء طلا و نقرهبود. زیرا اعتبار امر کیفى و قابل تقسیم به اجزا نمى باشد.(12) از گفتار فوق مشخص نمى گردد که پول، سند اعتبارى از چه چیزى مىباشد. افزون برآن سند اعتبارى معنا ندارد و سند همیشه یک امر حقیقى است، چه سند از یک امر حقیقى و یا اعتبارى باشد. ملاحظات دیگرى در سخن فوق است که به برخى از آنها قبلا اشاره شد.
3- رسید بدهى دولت
البته باید توجه داشت که خود اسکناس نیز رسید بدهى دولت یا بانک مرکزى به مردم است و یا اعتبار دولت به شمار مىآید. ولى مردم به اسکناس به طور مستقل و به عنوان حامل ارزش مبادله نگاه مىکنند.(13)
4- حواله
الف.حواله علیه دولت یا بانک مرکزى
آیت اللّه شهید بهشتى(ره) مىنویسد: اسکناس حواله اى است علیه دولت یا بانک مرکزى، یعنى مردم در معاملات خود وقتى معامله اى انجام دهند در قبال شیئى که اخذ مىکنند، پول کاغذى را بهطرف مقابل مىدهند، به عنوان اینکه به مقدار آن از دولت یا بانک مرکزى طلب دارند.(14)
ب.حوالهء انبار
بهترین تعبیر براى پول در این سطح عمومى،بحث (حوالهء انبار) است که در هر انبارى آن را مىپذیرند و در برابرش مقدارى کار انباشته یا کارزنده تحویل مىدهند. نقش پانصد ریال یا یک لیره یاده سکهء نقره، این است که به هرجا ببرند یا پنج متر پارچه- که مقدارى کارمجسم و متبلور است- تحویل مىدهند، یا یک جفت کفش، چون کار انباشته و متبلور است.(15) آنچه گفته شد، برخى از اقوالى است که پیرامون ماهیت پول- آن هم فقط اسکناس- ارائه شده است. ماهیت پول کاغذى معرکهء آرا بین اندیشمندان اسلامى شده و هر نظریه هم پیامدهاى فقهى- اقتصادى خاصى را به دنبال دارد. اگر پول تحریرى و برخى پولهاى جدید دیگر در مدار بحث قرار گیرد، به گستره و تعدد نظریهها افزوده خواهد شد. براى این که این نزاع به سامان صحیحى برسد ضرورى است مقدماتى به نحو صحیح کافى منقح و پیراسته شود، تا در بازیافت ماهیت انواعپول نظریهء صواب فراچنگ آید و کاستى هاى سایر نظریهها آشکار گردد. در این جا مناسب است فرضیهء خود را پیرامون ماهیت انواع پولها بیان نماییم، تا مسیر بحث آینده براى خوانندهء گرامى روشن شود. انواع پولها اعم از کالایى، فلزى، کاغذى، تحریرى... و از ویژگى مالیت برخوردارند و از مصادیق بارز مال محسوب مىگردند. یکى از مقدماتى که براى اثبات فرضیهء فوق مورد نیاز است، بررسى پیشینهء تاریخى پول است زیرا نمىشود از ماهیت پیچیدهء شیئى (پول) که ریشهء عمیق در تاریخ دارد، با موفقیت سخن گفت، مگر این که نگاهى دقیق و هر چند کوتاه، به پیشینهء تاریخى آن انداخت.
پیشینهء تاریخى پول
پول در مسیر تاریخى خود مراحل زیر را پیموده است:
1- پول کالایى (غیرفلزى)
در مبادلات پایاپاى کالاهاى گوناگون از نظر ظاهر، کمیت و کیفیت باهم تفاوت داشتند. هریک از کالاها براساس میزان کار و مطلوبیتى که براى افراد ایجاد مىکرد، نزد آنان از ارزش مبادله اى مختلفى برخوردار بود. ناهمگونى و ناهمسانى ارزش هاى مختلف انواع کالاها، مشکل عمده و اساسى براى مبادلات پایاپاى بود. بنابر این به وسیلهاى نیاز بود تا در همسان سازى انواعارزشهاى اقتصادى ناهمگون و ناهمسان به آنها کمک کند، همان گونه که وقتى انسانى مىخواست کیفیت اشیاء را بیان کند به تصاویر روى مىآورد، در مقام توصیف آنها، به مقادیر و اوزان متوسل مىشد، همچنین در هنگام تعیین ارزش اقتصادى اشیاء نیازمند معیار و مقیاسى بود تا بتواند به آسانى ارزش هاى مختلف اقتصادى را با آن مقایسه مقدار آن راتعیین نماید. سرانجام وفاق عمومى برآن شد که کالایى وجود داشته باشد تا ارزش مبادلهاى همهء کالاهاى دیگر به کمک ارزش مبادلهاى آن کالا بیان شود. این نیاز را کالاى معادل همگانى برآورده مىساخت. این معادل همگانى، علاوه بر اینکه براى همسان سازى یا آسان سازى مقایسهء ارزشهاى اقتصادى مختلف،وارد مبادلات شد، به عنوان ذخیره کنندهء ارزشهاى اقتصادى نیز پذیرفته شد. این کالا همچنین مىتوانست به عنوان واسطه در مبادله محسوب گردد. این معادل همگانى نام (پول) به خود گرفت و در پى آن، مبادلات پایاپاى جاى خود را به مبادلهء کالا با پول داد. چند نمونهء آن عبارت بود از: (نمک، صدف، ماهى خشک شده،توتون، پوست و...). پول در این مرحله داراى دو نوع ارزش بود:
الف. ارزش استعمالى.
منظور از ارزش استعمالى، فائدهء مصرفى اى بود که اشیاء
با صرف نظر از جنبهء پولى، واجد آن بودند، مثلا اگر خوردنى بود به عنوان خوراکى، پوشیدنى بود به عنوان پوشاکى و اگر هم زینتى بود به عنوان زینت، استعمال مىشد.
ب. ارزش مبادله اى.
مقصود از ارزش مبادله اى ارزشى بود که بهوسیلهء آن،
ارزش مبادلهاى سایر کالاها و خدمات اندازه گیرى مىشد. بعد از آن که این اشیا در نظر عرف و عقلا به عنوان پول پذیرفته شد، این امکان وجود داشت کهبیش از پیش مورد تقاضا قرار گیرند. در نتیجه ارزش مبادله اى آنها نسبت به همین ارزش پیش از پول واقع شدن، بیشتر مىشد. بنابراین میزان ارزش مبادله اى پول کالایى، قراردادى و اعتبارى نبود کما اینکه اصل ارزش مبادله اى آن نیز خارج از مدار اعتبار و قرارداد بود. عرف و عقلا اصل ارزش مبادلهاى شیئى را به عنوان واحد سنجش ارزش سایر کالاها و خدمات اعتبار مىکرد. در نتیجه آن شى به عنوان واسطه در مبادلات به کار گرفته مىشد. اگر عرف وعقلا اعتبار و قرارداد خود را ملغى مىکرد، آن شى عنوان پول بودن خود را از دست مىداد، اما ارزش مبادلهاى و استعمالى آن از بین نمىرفت، هر چند ممکن بود تقاضا براى آن کاهش یافته، در نتیجه ارزش مبادله اى آن کاسته شود.
2- پول فلزى
در زمانى که کالایى به عنوان پول در صحنهء مبادلات اقتصادى وظیفهء خود را انجام مىداد، بشر بر تخصص و تقسیم کار خود مىافزود که نتیجهء آن، افزایش تولید کالاها و خدمات قابل مبادله بود. با اشباع بازارهاى محلى این کالاها باید به بازارهاى دور دست حمل مىشد اما نقل و انتقال پول هاى کالایى و نواقص دیگر آنها، اشکالات فراوانى را براى طرف هاى مبادله ایجاد مىکرد. بنابراین باید به وسیلهء مبادلهاى دیگر مىاندیشید تا مبادلهء کالاها باواسطه شدن آن بهآسان ترین نحو صورت گیرد. آن وسیلهء مبادله (پول فلزى) بود. نظام پول فلزى، برغم فوائد و امتیازاتى که نسبت به نظام پول کالایى داشت، دچار نارسایى هایى دربرآوردن انتظارات مردم بود. همین کاستیها به جایگزینى نظام پول کاغذى انجامید.
3- پول کاغذى (اسکناس)
انقلاب صنعتى باعث افزایش شتابنده درمازاد تولید بر مصرف خانوارها و بنگاهها گردید حتى بسیارى از کشورهاى صنعتى نیاز به بازارهایى در آن سوى مرزهاى ملى خود براى فروش کالاهاى داخلى پیدا کردند. به طور کلى رشد نرخ تولیدات کالاها و خدمات قابل مبادله، به مقدار قابل توجهى نسبت به رشد نرخ استخراج و عرضهء پول بیشتر بود. از طرف دیگر براى جلوگیرى از رکود، اقتصاد به وسیلهء مبادلهاى بیشترى نیاز داشت، اما پول هاى فلزى براى حجم مبادلات کفایت نمىکرد. این امر در کنار سایر معایب نظام پول فلزى، موجب گردید که انسان در فکر معادل همگانى دیگرى به جاى طلا و نقره باشد. مردم انتظار داشتند که این جایگزین، علاوه بر این که باعث تسهیل مبادلات آنان بشود،تغییر عمدهاى در دارایى آنها ایجاد نکند. به مرور دریافتند که چنین چیزى پول کاغذى و اسکناس است که: با چاپ کردن چند صفر زیادتر یا کمتر در مبلغاسکناس، ارزش این وسیلهء سبک و قابل حمل با حجم کوچک خود، زیاد یا کم شود. با استفاده از اعشار مىتوان آن را به هر مقدار که بخواهیم تقسیم کنیم.(16) اسکناس مراحل مختلفى را پشت سرگذاشت که آشنایى با آن،مارا درفهم بهتر ماهیت آن کمک خواهد نمود:
اول. اسکناس ابتدا به صورت رسیدى از طلا و نقره بود که به محض ارائه به صراف یا بانکدار به میزان آن، طلا و نقره دریافت مىشد. مردم با اعتمادى کهبه این رسیدها پیدا کرده بودند، آن را در معاملات خود بکار مىگرفتند، زیرا به کارگیرى آن از پول فلزى به مراتب آسان تر بود. به کارگیرى اسکناس بدین نحو یک ضرورت اقتصادى بود واگر این اسکناس ها وارد مبادلات نمىشدند، اقتصاد کشورها دچار رکود مىگردید،یا حداقل از رشد و شکوفایى کافى برخوردار نمى شد. در این مرحله از نوشته هاى تاریخ اقتصادى خبرى از تورم هاى لجام گسیخته نیست، کما اینکه در مورد پشتوانهء اسکناس نیز سخنى مطرحنشده است. اما آنچه ممکن بود موجب نگرانى دارندگان اسکناس گردد، از بین رفتن اصل یابخشى از تضمین اسکناس ( طلا و نقرهء موجود در صندوق صراف یابانکدار) بود، یعنى جنبهء حقوقى تضمین پول براى دارندگان اسکناس اهمیت فراوان داشت، نه کاهش ارزش پول، یعنى جنبهء اقتصادى آن مورد توجهنبود. اسکناس چون سند طلا و نقره بود داراى هیچ گونه ارزشى نبود و ارزش استعمالى و مبادلهاى، هردو، در فلز طلا و نقره تبلور مىیافت. علت اینکه عرف و عقلا اسکناس را به عنوان واسطهء مبادلهپذیرفتهبودند، آن بود کههم دارایى آنها بهوسیلهء طلا و نقره محفوظ مىماند و هم مبادلات از طریق اسکناس بهمراتب آسان تر صورت مىپذیرفت.
دوم. هنگامى کهبانکدار اعتبار زیادى نزد دارندگان اسکناس پیدا مىکرد، اسکناس ها مقبولیت عمومى مىیافت. از این رو لزومى نداشت کهبانکدار اعطاى وام خود را به مقدار پول فلزى موجود در صندوق خود محدود نماید، بلکه وى مىتوانست بیش از آن پول،قدرت خرید یاارزش مبادلهاى ایجاد نموده، آن را به صورت وام در اختیار دیگران قرار دهد و آنها هم آن را کاملا بپذیرند.زیرا تصور دارندگان اسکناس آن بود که به ازاى آن اسکناس ها در صندوق بانک ها طلا و نقرهوجود دارد و هر وقت به بانک مراجعهکنند، مىتوانند آن را تبدیل به طلا و نقرهنمایند. در حالى که بهرغم تصور دارندگان اسکناس، مقدار طلا و نقرهء موجود در صندوق بانکها به مراتب کمتر از میزان اسکناس در دست مردم بود. در این مرحله، اگر چه بانکداران از اعتماد دارندگان اسکناس سوء استفاده نمودند، ولى شرایط اقتصادى ایجاب مىکرد که براى شکوفایى اقتصاد و تسهیل امر مبادلهء کالاهاى فراوان، وسیلهء مبادلهء بیشترى به جریان بیفتد. اما مشکل هنگامى بروز نمود که آنان در امر انتشار و عرضهء اسکناس افراط کردند. در نتیجه اسکناس هاى منتشره شده نسبت به طلا و نقره، به مقدار کمترى مىتوانست معادل سایر کالاها و خدمات قرار گیرد. بدین جهت اعتماد مردم به اسکناس ها کاهش یافته و ارزش آن روز به روز سیر نزولى را طى مىنمود. آنچه در این مرحله براى دارندگان اسکناس شدیدا نگران کننده بود، مسالهء کاهش ارزش اسکناس بود. مردم آشکارا مىدیدند که از دارایى آنها روز به روز کاسته شده و بازگشتى ندارد. در این گیرودار مردم به فکر ثبات ارزش اسکناس افتادند و بحث از پشتوانهء آن مطرح شد. زیرا برخى تصور مىکردند که اگر اسکناس ها پشتوانهء فلزى طلا و نقره داشته باشند، ارزش آنها کاهش نمى یابد، در مقابل برخى دیگر موافق این نظر نبودند. سرانجام دودیدگاه در ارتباط با میزان انتشار اسکناس ظهورکرد.
1. دیدگاه یا اصل پولى براساس این دیدگاه بانک ناشر اسکناس باید صددرصد معادل ارزش اسکناس منتشره طلا داشته باشد، تا بتواند از حفظ ارزش پول پشتیبانى کند. بنابراین بانک ناشر اسکناس حق ندارد بیش از موجودى طلاى خود، اسکناس منتشر نماید، حتى اگر شرایط اقتصادى براى تسهیل امر تجارت و صنعت ، نیاز به پول بیشترى داشته باشد.
2. اصل یا دیدگاه بانکى . به استناد این نظرگاه هیچ نیازى به پشتوانهء طلا و نقره براى اسکناس نبوده و حجم اسکناس در گردش باید متناسب با نیاز اقتصاد باشد و هرگاه اقتصاد کشورى اسکناس بیشترى را طلبید،بانک ناشر اسکناس باید به نشر اسکناس بیشتر روى آورد. انگیزهء اولیه در بحثهاى مربوط به پشتوانهء فلزى گران بها براى اسکناس، حفظ ارزش و قدرت خرید آن بود. اما واقعیت غیر قابل انکارى در وراى این گونه بحث ها وجود داشت، و آن محدود کردن قدرت دولت ها در انتشار اسکناس از طریق محدود کردن حد انتشار اسکناس، حداکثر به مقدار ارزش طلا و فلزات گران بهاى موجود در صندوق بانک ناشر بود. زیرا در بسیارى از مواقع دولت ها در انتشار اسکناس، از حد نیاز اقتصاد عدول مىکردند و براى این که چهرهء خود رادر نظر مردم موجه نمایند، با فشار به مسوولان پولى کشور، آنها را وادار به چاپ پول بیشتر و تحویل به دولت ها مىکردند. دولت ها هم آن پول را در جهت خرج هاى کاذب و چشمگیر مصرف مىکردند. پل ساموئلسن براین باور است که: علت اینکه امروز اشخاص محافظه کار معقتدند که باید پول کاغذى پشتوانهء طلا داشته باشد، آن نیست کهطلا به پول ارزش مىدهد. دلیل چیز دیگرى است. این محافظه کاران مىدانند که دولت مىتواند ارزش پول را تغییر دهد همچنین معتقدند که نمى توان به حکومت اعتماد کرد تا در استفاده از این قدرت افراط نکنند.(17) شاید هنوز هم این تصور نادرست در مورد پشتوانهء اسکناس در اذهان برخى اندیشمندان اسلامى وجود داشته باشد که قدرت خرید پول و ارزش آن به میزان پشتوانهء فلزى گران بهاى آن، مثل طلا و نقره بستگى دارد. در نتیجه براى حفظ ارزش آن، هنوز هم پشتوانهء فلزى را براى اسکناس پیشنهاد مىکنند. اگر حقیقت چنان باشد، چرا در زمانى که خود فلز طلا و نقره به عنوان پول در مبادلات مورد استفاده قرار مىگرفت، گاهى کاهش ارزش پول رخ مىداد.چنان که نمونه هایى از آن در کتبى که به تاریخ پول پرداخته، آمده است؟(18) مطلب مهم در حفظ ارزش اسکناس و پول، تناسب صحیح اقتصادى بین میزان حجم پول و حجم کالاها و خدمات قابل مبادله مىباشد.در غیر این صورت اگر تمام طلاهاى دنیا در صندوق بانک مرکزى یک کشور قرار داده شود، یعنى پول در جریان، بیش از صددرصد پشتوانهء فلزى داشته باشد، ولى از آن طرف، نرخ رشد حجم پول از نرخ رشد کالاها و خدمات تولیدى قابل مبادله بیشتر گردد، پشتوانه قادر نیست کمترین نقشى در کنترل نرخ تورم و کاهش ارزش پول داشته باشد. به عکس اگر پول کشورى حتى به اندازهءیک گرم طلا- به عنوان پشتوانه- نداشته باشد، اما تناسب لازم بین نرخ رشد حجم پول و حجم کالاها و خدمات تولیدى قابل مبادله حفظ گردد، ارزش پول کاهش پیدا نخواهد کرد. از ا ین رو آنان که براى حفظ ارزش قدرت خرید پول، بر وجود پشتوانهء فلزى گران بها براى پول اصرار داشتند، دریافتند که قوانین اقتصادى راه خود را خواهد رفت، بى آنکه پشتوانهء فلزى گران بها قادر به حفظ ارزش پول باشد یا فشار دولت ها. اینان بدین سان نظرات خود را در بارهء نقش پشتوانه اصلاح کردند. به هر حال تا زمانى که پولهاى کاغذى داراى پشتوانهء طلا و نقره بود، ماهیتا سند طلا و نقره محسوب مىشد.
سوم. غیر قابل تبدیل شدن اسکناس به طلا و نقره . به دنبال بحران هایى که در پى انتشار بى رویهء اسکناس روى داد، دولت ها یکى پس از دیگرى غیر قابل تبدیل شدن اسکناس ها به طلا و نقره را اعلام کردند. عدم تبدیل اسکناس به پول فلزى گران بها، حادثهء بسیار مهمى در امور تجارت به شمار آمد و تغییر عمده اى را در ماهیت اسکناس در پى داشت. زیرا عرف و عقلا از آنجا که اسکناس را سند طلا و نقره مىدانستند آن را مىپذیرفتند.اما اکنون چنین نیست و رابطهء بین اسکناس و طلا و نقره قطع گردید، یعنى هیچ گونه تعهدى مبنى بر تبدیل اسکناس به فلز گران بها وجود ندارد، اما در عین حال در مبادلات از آ ن استفاده شده و مورد قبول عموم قرار گرفت. وقتى اسکناس به عنوان پول وارد مبادلات شد و غیر قابل تبدیل به فلز طلا و نقره اعلام گردید و عرف و عقلا نیز آن را پذیرفتند، اسکناس داراى ارزش مبادلهاى اعتبارى محض شد و هیچ گونه ارزش مبادله اى حقیقى و یا ارزش استعمالى (فایدهء مصرفى) غیر پولى در او مورد لحاظ قرار نگرفت. عرف و عقلا کاغذ پارهاى را که هیچ گونه ارزش حقیقى نداشت در مبادلهء با کالاها و خدمات مورد استفاده قراردادند. زیرا انتظارى را که آنان از اسکناس به عنوان پول داشتند، کاملا برآورد مىکرد، به ویژه اگر در انتشار آن زیاده روى نمىشد.زیرا همین اسکناس واسطهء مبادلات، معیار سنجش و ذخیرهء ارزش دارایى هاى مردم بود. پیداست که مردم از هر شیى به عنوان پول، بیش از این انتظار نداشتند. عقلا با اعتبار ارزش مبادلهاى محض براى کاغذ پاره اى که با صرف نظر از آن اعتبار، هیچ گونه ارزش مبادلهاى نداشت، تمام جنبه هاى خصوصى آن را الغا کردند و آنگاه آن را معادل همگانى سایر کالاها و خدمات تولیدى قابل مبادله قرار دادند. این اسکناس برخلاف پولهاى پیشین قابل خوردن، پوشیدن، تزیین... ونیست و تنها اعتبار و توافق عرف و عقلا به آن ارزش داده است و هرگاه عرف و عقلا از آن توافق و اعتبار دست بردارند، اسکناس فاقد ارزش شده، تبدیل به کاغذ پارهء رنگى بى ارزش مىشود که هیچ گونه مصرف غیر پولى هم ندارد، حتى ارزش نوشتن چند جمله بر روى آن. یادآورى چند نکته در پایان بحث اسکناس ضرورى مىنماید:
یک. منظور از ارزش مبادلهاى در پول کاغذى و کالایى همان قدرت خرید است. با این تفاوت که در پول کاغذى اصل آن، اعتبارى و قراردادى است در حالى که در پول کالایى اصل وجود ارزش مبادلهاى در آن قراردادى و اعتبارى نمىباشد. این عرف و عقلا هستند که آن را به عنوان معیار سنجش سایر ارزش هاى اقتصادى اعتبار کردند. از طرفى مقدار ارزش مبادلهاى و قدرت خرید، چه در پول کاغذى و چه در پول غیر کاغذى، تابع حجم کالاها و خدمات قابل مبادله به وسیلهء پول در جامعه است، یعنى هر چه نرخ رشد کالاها وخدمات نسبت به نرخ رشد پول بیشتر شود، ارزش مبادلهاى پول بیشتر خواهد شد. به عکس هر چه نرخ رشد کالاها و خدمات نسبت به نرخ رشد پول کاهش یابد، ارزش مبادلهاى پول کمتر مىشود.
دو. از آنچه گذشت روشن مىگردد که نقش دولتها در به وجود آمدن پول کاغذى، اعتبار اصل ارزش مبادله اى آنو... بسیار ضعیف بود. نقش دولت ها براى این که پول کاغذى به طور کامل جایگزین پول فلزى گردد، درحد پیشنهاد دهنده به عرف و عقلا بود، در صورتى که عقلا آن رامىپذیرفتند، پول کاغذى وارد مبادلات مىشد. اگر چه در غالب اوقات پیشنهاد دولت ها همراه با زور واجبار بود، ولى تحمیل دولت بدون قبول و پذیرش عقلا راه به جایى نمىبرد. چنان که وقایع تاریخى پول کاغذى شاهد و گواه قطعى براین مدعاست! جهت پرهیز از طولانى شدن بحث، از وارد شدن در این میدان خوددارى مىکنیم . بنابر این نقش اصلى را در تحولات پول کاغذى عرف و عقلا داشتند، نه دولتها. عقلا براى برطرف کردن مشکلات مبادلات خود وانجام آن به سهل ترین و کم هزینه ترین صورت، به طور دایم در تلاش هستند. ثمرهء این تلاش بعد از پول کاغذى، پولى است که به نام (پول تحریر) وارد عرصهء مبادلات شده است که هیچ گونه مادهء فیزیکى نداشته، و صرفا داراى ارزش مبادله اى اعتبارى عام مىباشد و دربسیارى از کشورها تا حد 90 درصدحجم مبادلات با این نوع وسیلهء مبادله انجام مىگیرد. (19) بنا بر آنچه گفته آمد، تفاوت هاى اساسى پول تحریرى با پول کاغذى و اسکناس بدین شرح است:
1- درصورتى که تقاضاى وام جدید به وجود نیاید ووام ها و اعتبارات پرداخت شده، پس از سررسید تمدید نگردد، پول تحریرى، خود به خود، محو ونا بود مىشود.به عنوان مثال، در هنگام رکود اقتصادى اگر دولت سیاست انبساطى پولى در پیش گیرد و بخواهد میزان وام و اعتبارات را افزایش دهد، ممکن است درافزایش وام و اعتبارات توفیق نیابد. زیرا پرداخت وام و اعتبارات در صورتى ممکن است که براى آن متقاضى وجود داشته باشد، در حالى که در شرایط رکود اقتصادى، متقاضى وام کاهش یافته، پول تحریرى موجود، خود به خود، نابود مىگردد . اما در مورد اسکناس و پول کاغذى این چنین نیست زیرا هنگامى که پول کاغذى منتشر شودو به جریان بیفتد به خودى خود، بازگشتى ندارد و محو و نابود نمىگردد.
2- تغییر حجم پول تحریرى با کاهش یا افزایش میزان اعتبارات و نرخ ذخیرهء قانونى امکان پذیر است، درحالى که حجم اسکناس با انتشار اسکناس هاى جدید یا محو اسکناس هاى موجود، ممکن مىباشد. آیا اطلاق پول به آنچه پول تحریرى خوانده شد(ارزش مبادلهاى اعتبارى عام)، صحیح است؟ بشر در مبادلات خود نیاز به معیار سنجش ارزش هاى اقتصادى وواسطهء مبادلهاى داشت تا بتواند مبادلات را به نحو کامل انجام دهد، و در عین حال این امکان را داشته باشد که ارزش هاى اقتصادى تولیدى خود را به طریقهء آسان و بدون خطر حفظ و پس انداز نماید. انسان هماره خواهان آن بوده است ابزارى را در مبادلات به کار گیرد تا آن مبادلات را آسان ترو کم هزینهتر انجام دهد یکى از آن ابزارها چک مىباشد، که مقدار آن در صورتى که اعتبار داشته باشد، نشان دهندهء دست کم بخشى از محتواى حساب جارى صاحب چک مىباشد. محتواى حساب جارى تنها اسکناس نمى باشد بلکه ممکن است فقط مقدارى ارزش مبادلهاى اعتبارى عام باشد، بدون آن که هیچ گونه اسکناسى در آن حساب، یا به اعتبار آن حساب جارى، در صندوق بانک موجود باشد. یعنى فقط بر روى کاغذى در بانک، به نام حساب جارى آقاى (الف) چند عدد و رقم نوشته شده است که نشان مىدهد وى نزد بانک مزبور به میزان آن عدد و رقم، ارزش مبادلهاى دارد. وقتى شخص (الف) دروجه فردى به نام (ب) چک مىکشد، آن چک سند و حاکى از میزان ارزش مبادلهاى است که شخص (الف) درهمان لحظه به شخص (ب) منتقل مىکند. در صورتى که چک مدت دار باشد، بدان معناست که پرداخت آن مقدار ارزش مبادلهاى را در آینده به آقاى (ب) تعهد داده است و چک مزبور سند آن تعهد مىباشد. شخصى که دریافت کنندهء چک است، از آنجا که مطمئن است مبلغ آن چک (ارزش مبادلهاى عام تعهد شده) قابل وصول است، حاضر به دادن کالاى خود به صاحب چک مىباشد. در برخى زمان ها آن معادل همگانى همچون پول کالایى علاوه بر ارزش مبادلهاى، ارزش استعمالى(فایدهء مصرفى) نیز داشت، و در زمانى دیگر بسان اسکناس در یک امر فیزیکى که فى نفسه و بدون اعتبار عقلا هیچ گونه ارزش استعمالى و مبادله اى ندارد، محقق مىگردد. چنان که گاه ممکن است آن معادل همگانى (ارزش مبادلهاى عام) در هیچ امر فیزیکى تحقق نیافته و فقط مقدار آن با واحدى مثل ریال به صورت عدد و رقم دردفترى یا حساب جارى مالک و صاحب آن، ثبت گردد. بنابراین، اطلاق پول بر پول تحریرى کاملا صحیح است. با توجه به پیشینهء تاریخى پول مىتوان براى آن تعریفى ارائه داد که کاملا ناظر به ماهیت وویژگىهاى پول باشد. این تعریف مىتواند به واقعیت انواع پول بیشتر قابل قبول باشد، و هم نسبت به احکام فقهى پول جنبه راهبردى داشته باشد.(20)
تعریف پول
پول شى فیزیکى داراى ارزش مبادلهاى عام، یاشى غیر فیزیکى که خود فى نفسه، ارزش مبادله اى عام است، مىباشد.
توضیح:
زمانى که پول کالایى،فلزى و اسکناس درجریان باشد، عرف و عقلا خود آن اشیاء را بدون ارزش مبادلهاى عام پول نمىدانند بلکه آن اشیاء را با ضمیمهء ارزش مبادلهاى عامشان به عنوان پول مىپذیرند.ولى در پول تحریرى فقط خود آن ارزش مبادلهاى عام، بدون هیچ گونه ضمیمهاى پول است. قبل از آن که تکلیف ماهیت پول مشخص گردد، باید به چند بحث ضرورى دیگرى به طور خلاصه پرداخت:
وظایف پول در اقتصاد
الف. معیار ارزش
همان گونه که متر مقیاس و معیار مشترکى جهت قضاوت افراد نسبت به طول است، پول هم با وارد شدن در حوزهء مبادلات، به عنوان مقیاس مشترکى براى اندازه گیرى ارزش اقتصادى اشیاء مورد توافق افراد بشر قرار گرفت.
ب. واسطهء مبادله
مشکلاتى از قبیل: حمل کالاهاى مبادله شده با وزن زیاد و حجم گسترده به نقاط دوردست، انبار کردن و... موجب شد تا عرف و عقلا به این توافق و قرارداد دست یافتند که کالایى را که به عنوان معیار سنجش ارزش ها مورد استفاده قرار مىگرفت، واسطهء مبادلات نیز قرار دهند.
ج. ذخیرهء ارزش
عرف جامعه پذیرفته است که به جاى در اختیار داشتن انواع کاهاى نامتجانس،شیئى را در اختیار داشته باشدکه برخوردار از ارزش مبادلهاى عامى باشد تا در مواقع لزوم بتواند با آن، انواع کالاهاى دیگر را به دست آورد، یعنى مالک و دارندهء آن احساس مىکند که با در اختیار داشتن آن، واجد و مالک ارزش مبادلهاى عامى است. چنین خاصیتى در پول- اعم از پول واقعى و اعتبارى وظیفهء دیگرى را به نام ذخیرهء ارزش بر عهدهء آن مىگذارد.
مال و مالیت
مال یک عنوان عرفى و عقلایى است که جعل و اعتبار خاصى ندارد. چه، تعریف وضابطه مند کردن اصطلاحاتى که در عرف عام شکل گرفته است، بسیار مشکل مىباشد. زیرا مصادیق آنها در عرف هاى مختلف متفاوت است، چنانچه برخى از مصادیق آن در عرفى نسبت به عرف دیگر، چشمگیرتر مىگردد.از طرفى تعریف ممکن است ناظر به اشیاى اطراف خود یا مصداق روشن آن باشد، نه بیان ضابطهء حقیقى آن. عنوان مال درکتب لغت دچارچنین امرى شده است،(21) بدین جهت از بیان تعاریف لغوى و نقد و بررسى آنها خوددارى مىشود.آنچه بدان مىپردازیم بررسى نظرگاههاى مختلف در بارهء مال و مالیت است.
الف. مال و مالیت در منظر اقتصاددانان
نگاه اقتصاد دانانى که در مورد ارزش بحث کردهاند، عمدتا بدین جنبه بوده است که قیمت کالاهاى تولیدى چقدر باید باشد، یا اینکه چه عواملى قیمت کالاهاى تولیدى را تعیین مىکند، ولى ما مىتوانیم از فحواى کلام آنان و گاهى هم از تصریحات کلامشان پیرامون مالیت اشیاء به نظراتشان دست یابیم. سه دیدگاه کلى به شرح ذیل در مورد ارزش و مالیت در نظریههاى اقتصادى یافت مىشود.
یک. نظریهء (ارزش هزینهء تولید یا کار)
نظریهء کانونیستها در مسالهء ارزش و مالیت اشیا:
کانونیست ها به مسالهء ارزش از نقطهء فعالیت انسان به منزلهء تولید کننده توجه داشتند و مىگویند عدالت و اخلاق حکم مىکند که قیمت و مقدار ارزش اشیا بر اساس هزینههاى تولید کننده باشد.(22) لازمهء قطعى گفتار ایشان آن است که اشیایى داراى مالیت و ارزش اند که در تولید و تحصیل آنها، هزینه اى صورت گرفته باشد و گرنه اطلاق مال بر آن اشیاء صحیح نیست. بنا براین به نظر آنها (مال هر آن چیزى است که در تولید یا تحصیل آن، هزینه اى مصرف شده باشد.) اشکال اساسى این نظریه آن است که ناظر به مناسبات واقعى بین تولید کنندگان، توزیع کنندگان و مصرف کنندگان جهت یافتن صفت ارزش، مالیت و یا مقدار ارزش اشیا نمى باشد، و صرفا یک دیدگاه بایدى و اخلاقى است. در حالى که ارزش، مالیت و مال پدیدهاى عرفى مىباشند، از این رو براى ضابطه مند کردن آنها باید تلاش کنیم تا ارتکازات ذهنى عرف و عقلا را نسبت به مال کشف کنیم.
نظریهء (ارزش- کار) آدام اسمیت
وى براى عوامل ارزش در جوامع ابتدایى و سرمایه دارى فرق قائل است. او در مورد عامل ارزش در جوامع ابتدایى مىنویسد: کار مقیاس واقعى ارزش قابل مبادلهء همه کالاست...(23) بهاى واقعى هر چیز... برابر رنج و زحمتى است که مىتواند خود را از آن معاف و انجام آن را به دیگران تحمیل کند. کاربهاى واقعى کالاست.(24) (25) دیدگاه وى در بارهء ارزش و مالیت اشیاء در جوامع سرمایه دارى چنین است: بهاى بازارى عبارت است از: کل بهرهء مالکانه، مزد و سود که باید پرداخت شود تا جنس به بازار بیاید.(26) به نظر مىآید اگر از اسمیت خواسته شود که مال را تعریف کند، خواهد گفت: مال به اشیایى که کارى روى آن انجام گرفته یا قابل اجاره یا سود دهى باشد، گفته مىشود. در بخش نظریه (ارزش- مطلوبیت) معلوم خواهد شد که واقعیت خارجى- چه در جوامع ابتدایى وچه در جوامع سرمایهاى- خلاف ادعاى اسمیت را نشان داد. زیرا اگرچه کار(مزد) سود و بهرهء مالکانه در ارزش و مالیت اشیاء موثراند، اما اینها تمام عوامل نیستند، بلکه گاهى اشیایى مال محسوب مىشوند در حالى که هیچ یک از عوامل ذکرشده در نظریهء اسمیت، درمالیت و ارزش آنها موثر نمىباشد. هرچند اسمیت مال را از دیدگاه اخلاق و عدالت خواهى مورد توجه قرار داده است ولى با طرح بازار رقابت و سپرده شدن جریان اقتصاد به (دست نامریى) در نظام اقتصادى، رسیدن به اهداف اخلاقى و عدالت خواهى، به شهادت تاریخ اقتصاد آزاد سرمایه دارى، امرى ناممکن به نظر مىرسد. نظریهء مارکس (ارزش مطلق -کار) و ریکاردو گرچه اندکى با نظریهء اسمیت متفاوت است ولى درروش همان روش اسمیت را در مالیت و مال در پیش گرفته است.(27) براى رعایت اختصار از ذکر و نقد و بررسى آنها خوددارى مىشود.
دو. نظریهء (ارزش- مطلوب)
این نظریه برفردگرایى و ذهنى بودن ارزش ومالیت اشیا تکیه داشته، تحلیل خود را دربارهء ارزش، از خصوصیات روانى افراد و حالاتى که در آن قرار دارند شروع مىکند. این دیدگاه ارزش اشیاء را انعکاس واقعى رفتار عرف و عقلا مىداند. وقیمت هر واحد شى ارزشمند را ترجمان و مقیاس فایدهء آن واحد مىشمارد. این نظریه در آغاز مبناى ارزش و مالیت اشیا را فائده و مطلوبیت به طور مطلق مىدانست و معتقد بود: شیى داراى ارزش و مالیت است که فائده و مطلوبیت داشته باشد. براساس این نظریه مىتوان گفت: مال هر آن چیزى است که در نظر عرف و عقلا مطلوبیت داشته باشد. این نگرش به ارزش و مالیت اشیاء تا مدتها با ایراد اسمیت مواجه بود که مىگفت: چه بسا اشیاى مفید مثل آب حائز ارزش چندانى نیست درحالى که اشیاى نسبتا کم فائده مثل جواهر و تابلوهاى استادان فن، داراى ارزش بسیارند.(28) دکتر قدیرى در ادامه مىنویسد: ولى در اواخر قرن نوزدهم، عده اى از متفکران متوجه این موضوع شدند که مطلوبیت یک جزءشى نسبت به دیگر (همان شى) متفاوت است. مثلا اگر بگوییم آب همیشه مفید ومطلوب است واقعیت ندارد، زیرا لیوان اول آب براى کسى که تشنه باشد خیلى مطلوب است و لیوان دوم کمتر و لیوان سوم بازهم مطلوبیت کمترى خواهد داشت و لیوان ششم یا هفتم که انسان را کاملا ارضا کند، دیگر مطلوب نیست و مىتوانیم بگوییم که مطلوبیت لیوان آخر برابر صفر است. بنابراین ارزش شى منوط به فائدهء آن بهطور عام نیست بلکه به فائده یا مطلوبیت نهایى آن، یعنى به مطلوبیت آخرین واحد آن بستگى دارد براساس این نظریه، ارزش «مالیت» هر شى با مطلوبیت آخرین واحد موجود آن شى تعیین مىشود.(29) بنابراین بر طبق این نظریه مىتوان گفت: مال آن اشیایى را گویند که داراى مطلوبیت نهایى مثبتى باشند. در مسالهء ارزش و مالیت اشیاء به دو نظریهء آخر نظریات طرف تفاضا و به نظریات پیشین نظریات طرف عرضه اطلاق مىگردد.
سه. نظریهء تلفیق یا نظریهء(ارزش- هزینه و ارزش- مطلوبیت)
بعدها آلفردمارشال بیان داشت که در ارزش اشیاء هم طرف عرضه و هم طرف تقاضا موثرند. جملهء معروف وى این است: بحث در این باره که بدانیم تیغهء بالایا تیغهء پایین قیچى، کدام یک قطعه کاغذى را مىبرد، به همان اندازه مفید است که از خود سوءال کنیم ارزش را قیمت تمام شده تعیین مىکند یا مطلوبیت(30) درتولید یا تحصیل اشیایى نیاز به صرف هزینه است که از(صفت کمیابى نسبى) برخوردار باشند. بنابر این در درون نظریهء (ارزش- هزینهء تولید)، خود به خود، کمیابى نسبى نهفته است. براساس این نظریه مىتوان گفت: مال هرآن شیى است که علاوه بردارا بودن فائده و مطلوبیت براى عرف و عقلا، داراى صفت کمیابى نسبى نیز باشد. فرض کنید هوا و آب درجایى که فراوانند، اگر چه فائدهء بسیارى براى انسان دارند، به طورى که حیات آنها به آن دو بستگى دارد، اما چون فاقد صفت کمیابى نسبى مىباشند، در نظر عرف و عقلا ارزش مبادله و مالیت پیدا نمىکنند، به خلاف اتومبیل. نظریهء تلفیق، با توجه به تفسیرى که از آن نمودیم و نتیجه اى که از آن گرفتیم ، با نظریهء بسیارى از عالمان بزرگ فقه اسلامى سازگارى دارد که در ادامهء بحث روشن خواهد شد.
ب. مال و مالیت در منظر فقیهان
دراینجا تعاریفى که فقها پیرامون مال و مالیت درکتب فقهى بیان کردهاند، با اندکى نقد و بررسى ذکر مىکنیم، آنگاه در پایان با تحلیل و تفسیرى جامع، بیان خواهیم کرد که یک فقیه در ضابطه مند کردن مال و مالیت اشیا از چه شیوهاى مىبایست استفاده کند. تعاریفى که فقیهان پیرامون مال اظهار کردهاند چند دسته است:
دستهء اول:
شرط مال بودن اشیاء را دارا بودن منفعت عقلایى دانسته اند، یعنى هرچیزى که داراى منفعت مورد توجه عرف و عقلا باشد، از نظر این دسته از فقها مال است. صاحب جواهر(ره) مىنویسد: فلا یصح بیع ما لا منفعه معتدا بها غالبا فیه کالخنافس والعقارب و الدیدان... لعدم صلاحیتها للتملک، باعتبار عدم المنفعه المعتدبها غالبا فیها، حتى تندرج بذلک فى الاموال.(31) گفتار شیخ انصارى(ره) در مکاسب این است: درهر یک از عوضین درخرید و فروش شرط است که مال باشندث زیرا بیع در لغت همان مبادلهء مال در مقابل مال مىباشد... بدین ترتیب چیزى که داراى منفعت عقلایى حلال نزد شارع نباشد، معاملهء آن صحیح نیست. چون اگر منفعت عقلایى نداشته باشد عرفا مال محسوب نمىشود، مثل سوسکها و اگر منفعت آن حلال نباشد شرعا مال محسوب نمىشود، مثل خوک و شراب.(32) مقدس اردبیلى(ره) بر این باور است که: هر چیزى که داراى منفعت عقلایى باشد و شرع آن را حلال بشمارد، اگر چه خیلى کم و نادر باشد، مثل حفظ و نگهبانى مغازه توسط میمون، معاملهء آن جایز و مال محسوب مىشود.(33) ملاحظهاى کوتاه در تعاریف بیان شده: به نظرمى آید که صرف برخوردارى اشیاء از منفعت عقلایى، در تحقق مال کافى نباشد، چرا که اشیایى همانند هوا و آب در جایى که فراوان باشند، با اینکه داراى منفعت عقلایى بلکه حیاتى براى انسان هستند، اما در نظر عرف و عقلا مال محسوب نمى شوند. شاهد مدعا آنکه هیچ کس حاضر نیست براى تحصیل آنها چیز ارزشمندى بپردازد.
دستهء دوم
این دسته از تعاریف مال را با عناصر تشکیل دهندهء آن ضابطهمند کرده است، هر چند در عناصر تشکیل دهندهء مال با هم توافق ندارند. محقق ایروانى(ره) در حاشیهءخود بر مکاسب شیخ انصارى(ره) این گونه آورده است: ظاهرا اشکالى ندارد که در تحقق مفهوم مال، دو امر را معتبر بدانیم: 1- مردم درامر دنیا یا آخرت خود به آن شى نیاز داشته باشند. 2- آن شیى بدون تلاش و کوشش براى افراد قابل دسترسى نباشد. مقدار مالیت اموال به جهت دوامر ذکر شده، فرق مىکند.بنابر این در تشخیص مقدار مالیت اموال باید مقدار نیاز افراد و کارى که درتحصیل آن صرف شده است، مورد توجه قرار گیرد. با این بیان نتیجه مىگیریم که آب در کنار رودخانه مال محسوب نمىشود، ولى اگر همان آب از رودخانه دور گردد، در این صورت در زمرهء مال خواهد بود. اشیایى که داراى دو خصوصیت ذکر شده باشند اموالى هستند که اولا و با لذات مورد رغبت قرار مىگیرند ولى اموال دیگرى هم وجود دارند که چون آنها در معاملات به عنوان عوض مورد استفاده قرار گرفتهاند، مالیت پیدا کرده اند، و گرنه اولا و بالذات- مگر در موارد نادر- هیچ گونه نیازى به آنها وجود ندارد. این اموال نقود و جواهرات مىباشند... روى هم رفته تعریف مفهوم مال، به نحوى که جامع و مانعباشد و هیچ گونه اشکالى برآن وارد نشود، کار بسیار مشکلى است.(34) هرچند آن محقق گرامى در پایان گفتارش عذر نقص تعریف خود را خواسته است، ولى لازم است براى روشن شدن مطلب، به یک نمونه از کاستى تعریف ا یشان اشاره گردد: بسیارى از اشیا در نظر عرف و عقلا مال محسوب مىشوند، ولى براى دست به آنها هیچ گونه تلاش و کوششى صورت نمىگیرد، مثل درختان جنگلى و خودرو که در بعضى باغستان ها به وجود مىآید، و صاحب باغ بدون آن که کمترین تلاشى براى تولید و رشد آنها انجام داده باشد مىتواند آن درختان را به قیمت قابل ملاحظه بفروشد، دست کم ارزش و مالیت آنها هیچ گونه تناسبى با میزان کار و تلاشى که صرف آنها مىشود ندارد، بلکه ارزش و مالیت آنها به مراتب بیشتر از کار و تلاشى است که در تحصیل آنها بذل مىشود. محقق نائینى(ره) چهار عنصر را در تحقق مالیت اشیا موثر مىداند:(35) 1- آن شى باید یکى ازدو امرى را که ذکرمىگردد، حتما دارا باشد: منفعت یا خاصیتى داشته باشند. مراد از منفعت، عبارت از: قابلیت انتفاع و بهره بردارى از آن شى مىباشد، با این شرط که عین آن شى باقى بماند، مثل سکونت خانه و سوار شدن بر حیوان. و مراد از خاصیت عبارت از: منافعى است که با بهره مند شدن از آنها، عین آن شى از بین مىرود، مثل سیرشدن به وسیلهء نان که با تحقق سیرى عین نان از بین مىرود. 2- درنظر عقلا نگهدارى آن به لحاظ منفعت و یا خاصیتى که برآن مترتب است صحیح باشد. 3- چیزى باشد که عقلا حاضر باشند به ازاى به دست آوردن آن، مالى بپردازند، و گرنه مال محسوب نمىشود، مثل آب در کنار رودخانه. این سه امر از جهت عرفى در مالیت اشیا دخیل هستند. 4- منفعت یا خاصیتى که به عنوان مقوم مال شمرده شده، مورد نهى شرعى قرار نگیرد. زیرا چیزى که نهى شارع به منفعت یا خاصیت آن متوجه گردد، وجود و عدم آن یکسان است. بنابر این مثلا شراب مال نمى باشد، زیرا ملاک مالیت آن مورد نهى قرار گرفته است. این محقق بزرگ هر چند یک بیانى براساس موازین منطقى در بر شمردن عناصر مال اظهار داشته اند، اما به نظر مىرسد اگر مطلب سوم را (مال چیزى است که عقلا حاضر باشند، به ازاى آن، مالى پرداخت کنند) بپذیریم، مرتکب خطاى دور شدهایم . به علاوه در مقدمه یادآورى شد همان گونه که وضع و اعتبار عناوین عرفى توسط عرف و عقلا صورت مىپذیرد اسقاط آنها از اعتبار نیز، تنها به وسیلهء خود عرف و عقلا ممکن خواهد بود.(36) شهید بزرگوار علامهء مطهرى(ره) چنین گفتارى در باب مال و مالیت اشیا دارند: ارزش و مالیت، همچنین مراتب ارزش، نه ذاتى اشیاست، به این معنا کهیک صفت واقعى شى فى نفسه و با قطع نظر از انسان باشد، و نه اعتبارى است، به این معنا که قراردادى محض باشد و با حالت واقعى اشیاء بى ارتباط باشد، بلکه صفتى است که از طرفى با حالت واقعى شى مربوط است، یعنى با خاصیت تکوینى اشیاء به حسب جنس، ماهیت، یا صفت عرضى یا عارضى آنها ارتباط پیدا مىکند و اشیاء به واسطهء اثرى که برآنها مترتب است داراى ارزش مىشوند. واز طرف دیگر با انسان مرتبط است، یعنى ارتباط با انسان است که منشا انتزاع این صفت مىشود.(37) ایشان در جاى دیگر براى این که یک شى مال باشد، سه شرط را ذکر کردهاند: 1- شى مورد حاجت باشد. 2- فراوان و رایگان نباشد، مثل نور و هوا. 3- قابل اختصاص باشد. اشیایى مانند سند املاک افراد یا چکى که در وجه شخص خاصى صادر شده است، هر سه ویژگى را واجدند ولى مال محسوب نمىشوند. بنا بر این مىتوان گفت تعریف یاد شده مانع اغیار نیست.
دستهء سوم
عمده ویژگى مشترک این دسته از تعاریف که نقطهء تمایز آن با سایر تعاریف مىباشد تحلیل روانى رفتار عرف و عقلا در ارتباط با مال است. آیت اللّه حکیم(ره) مىنویسد: مالیت یک اعتبار عقلایى است که ناشى از شیى مىشود که داراى خصوصیتى است که موجب حادث شدن میل و رغبت مردم به آن مىشود، به طورى که مردم در به دست آوردن آن با هم رقابت کرده و مسابقه مىدهند و بر سر آن با هم نزاع مىکنند. البته رقابت به مجرد منافع موجود در اشیاء حاصل نمىشود، بلکه کمیابى آن نیز در تحقق سبقت و رقابت براى به دست آوردن لازم است. بنا بر این آب در کنار رودخانه مال محسوب نمىشود.(38) نظر امام خمینى(ره) در باب مال و مالیت اشیاء از این قرار است: مالیت هر چیزى هم از جهت اصل وجود مالیت، و هم از نظر مرتبه و مقدار مالیت، تابع عرضه و تقاضاست... خلاصه آن شى به مجرد این که برایش تقاضا ایجاد شود، مالیت پیدا مىکند و اگر تقاضا براى آن از بین برود، مالیت آن به طور کلى از بین مىرود، کما اینکه مراتب مالیت هم تابعفراوانى عرضه و تقاضاست.(39) آ ن چیزى مال است که مورد رغبت و تقاضاى عقلا واقع گردد، به طورى که چنین رغبت و تقاضایى باعث گردد که عقلادر عوض به دست آوردن آن بهایى بپردازد.(40) فقیه محقق آیت اللّه شهید صدر(ره) نیز در باب ارزش و مالیت اشیاء همانند امام خمینى(ره) هم به طرف تقاضا و هم طرف عرضه، تصریح دارند. ایشان در کتاب ارزشمند اقتصادنا مىنویسد: ارزش مبادلهء کالا به طور کامل به میزان رغبت و میل اجتماعى آن بستگى مستقیم دارد.اگر میل و رغبت اجتماعى نسبت به کالایى کاهش پیدا کند به دنبال آن،ارزش مبادلهاى آن کالا نیز کاهش مىیابد.این مطلب به نحو واضح و آشکار اثبات مىکند که ارزش مبادلهاى هر کالا با برآوردن نیازهاى انسان به وسیلهء آن کالا درارتباط است.(41) میل و رغبت اجتماعى به کالا از فایده و ارزش استعمالى آن ناشى مىشود بنابر این نمى توان فایدهء استعمالى را در ارزش و قیمت کالا از نظر دور داشت. به همین خاطر کالایى که هیچ نوع فایدهاى ندارد به طور مطلق عارى از ارزش مبادله اى، است اگر چه کارفراوانى در تولید آن مصرف شده باشد... .(42) بنابر این فائدهء استعمالى پایهء رغبت و تمایل، و رغبت و تمایل به کالا سرچشمهء ارزش و مالیت مىباشد... هرچه فایدهء کالا بیشتر باشد رغبت و تمایل افراد به آن، بیشتر خواهد بود. همچنین نسبت تمایل و رغبت کالا با امکان دستیابى به آن معکوس است، بنابراین هرچه امکان دستیابى به کالا بیشتر باشد، رغبت به آن کاهش یافته، قیمت آن تنزل مىیابد. و روشن است که امکان دستیابى به کالا تابع کمیابى و فراوانى آن مىباشد. گاهى یک شى مفید، مثل هوا آ ن چنان فراوان مىباشدکه دستیابى به آن بدون هیچ گونه تلاش میسر است. در این حالت ارزش مبادله به حسب عدم رغبت و تمایل به آن به حد صفر مىرسد. بدین صورت هرچه امکان دستیابى به آن کاهش یابد، رغبت به آن بیشتر و در نتیجه، قیمت آن افزایش مىیابد.(43) آنگاه ایشان در مورد نارسایى نظریهء (ارزش- مطلوبیت نهایى) مىنویسد: آنچه ما بیان کردیم در مقایسه با نظریهء مطلوبیت نهایى، با واقعیت سازگارى بیشترى دارد.(44) در یک نگاه کلى و جامع، مىتوان نظریههایى که در باب مالیت و مال مطرح هستند، به دو دسته تقسیم کرد:
1- نظریههایى که از موضع بایدى و دیدگاه حقوقى و فلسفى خاصى مسالهء ارزش و مالیت اشیا را مورد بررسى قرارداده اند. در نتیجه در تفسیر و توجیه واقعیت خارجى براساس نظریههاى خود ناکام بودند، هر چند تلاش آنها این بود که واقع خارجى را براساس نظریههاى خود توجیه و تفسیر نمایند. نظریهء (ارزش- کار) نمود نهایى این دیدگاه به شمار مىرود. 2- دیدگاهى که در مقام تفسیر و کشف واقعیت خارجى در باب ارزش و مالیت برآمده، بدون آن که موضع ارزشى، فلسفى و حقوقى ویژه اى داشته باشد به تبیین روانى رفتار عرف عام و عقلا در ارتباط با اشیاى خارجى پرداخته و بدین وسیله تلاش نموده تا به کشف ارتکازات ذهنى عرف عام و عقلا، در ارتباط با آنچه که آن را مال مىداند، نیز آنچه را که مال نمىشمارد، نایل آید. بروز نهایى این دیدگاه، نظریهء(تلفیق) مىباشد. از گفتارى که از فقیهان در باب مالیت اشیا و مال گذشت، روشن مىشود که تقریبا تمامى آنها به شیوهء دوم با مسالهء ارزش و مالیت اشیا برخورد کردهاند. به ویژه از زمان مرحوم حکیم به بعد این امر در کلمات ایشان بیشتر آشکار شد، به گونهاى که حضرت امام خمینى(ره) و شهید صدر(ره) براساس همین دیدگاه، تحلیل روشن ترى ارائه دادهاند. در تحلیل نهایى نظرگاههاى فقهاء باید گفت هر چند تفاوت هایى در نظر آنها وجود دارد، ولى از نظر روش هیچ گونه تفاوتى بین این دیدگاهها وجود ندارد، از نظر نتیجه نیز بین نظر مرحوم حکیم و نظراتى که پس ازایشان از سوى فقهاء مطرح شد تفاوت قابل توجهى به چشم نمىخورد. چنانچه گذشت روش صحیح در برخورد با مسالهء مالیت اشیا و مال، همین روش است. ما هم با تکیه به همین روش بحث را دنبال مىکنیم.
گام نهایى جهت شفاف تر شدن ضابطه وویژگى هاى مال
عنوان مال یک امر عرفى و عقلایى است، یعنى هر آن چیزى را که آنها آثار مالیت بر آن مترتب کنند، مالیت پیدا کرده و مال محسوب خواهدشد. برخى اشیاى عالم به جهت فوایدى که دارند در نظر عرف و عقلا مطلوبیت پیدا کرده، مورد عرضه و تقاضا واقع مىشوند. در نتیجه از آن اشیاء مالیت انتزاع مىگردد.بنابراین مالیت پیدا کردن اشیا در نظر عرف بدان خاطر نیست که عرف آن اشیا را مال بداند بلکه از چگونگى بکارگیرى آنها توسط عرف، مىتوان مالیت آنها را انتزاع کرد. شایان توجه است که وقتى عنوان مال را یک امرى عرفى و عقلایى بدانیم، باید درهر زمانى کشف نماییم که عرف و عقلا چه اشیایى را مصداق مال مىدانند. بنابر این اجماع فقیهان مبنى بر مالیت شیى خاص در نزد عرف و عقلا، فقط براى ترتیب آثار مال بر آن شى در همان زمان مفید خواهد بود، و در زمانهاى دیگر هیچ گونه ارزشى ندارد. این مطلب در مورد مکان هاى مختلف نیز کاملا صادق است. با توجه به مطالب پیشین، مىتوان دریافت که روش فقیهان و اقتصاد دانان با گرایش اقتصاد آزاد، در بارهء کشف ضابطه و ویژگى هاى مال، یکسان بوده و هر دو گروه با تحلیل روانى رفتار عرف و عقلا و کشف ارتکازات ذهنى آنها، به نظریهء (تلفیق) در باب مالیت اشیاء و مال دست یافتند این نظریه جهت عرضه و جهت تقاضا را دربر مىگیرد. به نظر مىآید جامع ترین بیان در بارهء مال همان نظریهء تلفیق باشد. براساس این نظریه مال هرآن چیزى است که در نظر عرف و عقلا مطلوبیت داشته، در نتیجه براى آن تقاضا ایجاد گردد و از صفت کمیابى نسبى نیز برخوردار باشد. البته همان گونه که در مقدمه گذشت، روش دیگر براى شناسایى عناوینى همچون مال، آن است که از استعمال آن عنوان توسط عرف و عقلا درموارد مسلم مصادیقش، ویژگىهاى آن را کشف نماییم. از این روش تعدادى از فقیهان ما استفاده نموده و ویژگىهاى مال را بیان کرده اند ولى چنان که گذشت هیچ یک از آنان در این امر به طور کامل موفق نبودهاند. به نظر مىآید که عناصر وویژگى هاى مال را مىتوان به نحوى برشمرد که جامع و مانع باشد و آن تعریف چنین است: شیئى مال است که داراى این ویژگى ها باشد: 1- از نظر عرف و عقلا مورد حاجت باشد. 2- ازصفت کمیابى نسبى برخوردار باشد. 3- قابل اختصاص باشد. 4- حاکى نباشد.
مالیت انواع پول
در این بخش که بخش اصلى این نوشتار را تشکیل مىدهد، انواع پول ها از جهت مال بودن یا عدم آن مورد بررسى قرار مىدهیم. همان گونه که قبلا اشاره کردیم فرضیهء ما این است که پول از هر نوعى که باشد اعم از کاغذى، تحریرى... و مال مىباشد. جهت اثبات این مطلب، راههاى زیر- که از مباحث گذشته قابل استفاده است- مورد توجه مىباشد:
یک. با نظر داشت به (وظیفهء ذخیرهء ارزش پول)
چنانچه در بحث پول کاغذى (اسکناس) گفته آمد، عرف و عقلا یک نوع ارزش مبادلهاى را در پول کاغذى جعل و اعتبار کردهاند. بدین خاطر است که همهء دارندگان پول کاغذى این احساس را دارند که واجد و صاحب شى ارزشمندى هستند که مىتوانند به وسیلهء آن، انواع مختلف کالاها و خدمات تولیدى با ارزش به دست آورند. این دید و نظر به پول کاغذى بدان معناست که پول قادر به ذخیرهء ارزش مبادلهاى مىباشد. وقتى پول بتواند ارزش مبادلهاى را ذخیره کند مال است، زیرا ممکن نیست مدعى باشیم که پول ارزش مبادلهاى را ذخیره مىکند،در عین حال آن را مال ندانیم. چه، ارزش مبادلهاى همان مالیت است. این مطلب در مورد پول تحریرى که ماهیتش ارزش مبادلهاى است،واضح تر مىباشد.
دو. بهره مند شدن از تعریف پول
تحلیل پیشینهء تاریخى پول هدایت گر این تعریف براى پول بود: پول شى فیزیکى داراى ارزش مبادلهاى عام، یاشى غیر فیزیکى که خود فى نفسه ارزش مبادلهاى عام است، مىباشد. ارزش مبادله اى، اعم از ارزش مبادله اى اعتبارى و حقیقى، مترادف با مالیت مىباشد. بنابراین پول کاغذى دارى صفت مالیت عام است که خود پول به عنوان موصوف، مال خواهد بود. پول تحریرى و الکترونیکى خود فى نفسه، ارزش مبادله اى عام هستند یعنى مالیت محض و خالص مىباشند.
سه.
از همه مهم تر آنکه ما در بحث مال از منظر فقیهان و اقتصاد دانان، به این نتیجه رسیدیم که: (مال آن چیزى است که در نظر عرف و عقلا مطلوبیت داشته، در نتیجه براى آن تقاضا بوجود آید و از طرف دیگر از صفت کمیابى نسبى نیز برخوردار باشد.) از طرفى آنچه از رفتار عرف در خصوص پول کاغذى و تحریرىو... قابل مشاهده است این است که این نوع پول ها در نظر آنها پدیدهاى است داراى مطلوبیت که در نتیجه براى آنها نزد عرف تقاضا بوجود مىآید و نیز ازصفت کمیابى نسبى برخوردارند و مردم در دست یابى به آنها با هم به رقابت بر مىخیزند و بهترین محصول تلاش خود، از قبیل گندم و سایر مصنوعات صنعتى را با آن مبادله مىکنند. اینها همه حاکى از آن است که همین پول هاى کاغذى در نظر عرف مال است و تعریف مال بر آن صدق مىکند.
چهار.
در شناسایى عناصر وویژگى هاى مال به این مطلب دست یازیدیم که مال هر آن شیى است که از عناصر وویژگى هاى چهار گانه پیشگفته برخوردار باشد. پول کاغذى و تحریرى نیز اشیایى هستند که این چهار ویژگى را دارا مىباشند بنا براین از مصادیق مسلم مال مىباشند.
گامى دیگر جهت شفاف تر کردن نوع مالیت پول هاى جدید
برخى اشیاى خارجى با صرف نظر از هر نوع جعل و قرارداد اجتماعى، براى انسان مطلوبیت پیدا مىکند و به دنبال آن، افراد حاضرند براى در اختیار گرفتن آن شى، چیزهاى با ارزشى را با آن مبادله کنند در واقع ارزش مبادلهاى آن ازناحیهء کسى یا گروهى و نهادى اعتبار نشده است. به چنین اشیایى اصطلاحا مال حقیقى گفته مىشود. البته مالیت چنین اشیایى ذاتى نیست، بلکه انتزاعى است، زیرا در صورت ذاتى بودن هیچ وقت نباید مقدار آن تغییر کند و یا آنکه حتى به حد صفر برسد، درحالى که اگر همین نوع اموال فراوان گردد، مالیت آن سقوط مىکند،تاجایى که ممکن است به حد صفر برسد. همانند گوجه فرنگى که در بعضى سال ها و در برخى مناطق آن چنان فراوان مىشود که دیگران حاضر به دادن شى با ارزشى در قبال آن نیستند. بنا بر این مالیت این گونه اشیاء انتراعى مىباشد یا بنا به گفتهء شهید مطهرى( ره): این اشیا درخارج به نحوى در ارتباط با انسان و رفتار او قرار مىگیرند که منشا انتزاع صفت مالیت مىگردند.(45) درمقابل اشیاى دیگرى وجود دارند که با صرف نظر از اعتبار و قرارداد، هیچ گونه ارزشى ندارند. اما به محض این که عرف و عقلا یا دولت و نهاد اجتماعى مورد قبولى، برآنها فایده اى را مترتب کند و عرف و عقلا نیز به خاطر فایده اش آنها را بکار گیرند، در این صورت از نحوهء بکارگیرى آنها توسط عقلا ممکن است براى آنها مالیت انتزاع شود، در نتیجه مالیت پیدا کرده و مال محسوب شوند.
صفحهبعد صفحه قبل صفحهبعد صفحه قبل
حال اگر آن فایده براى این اشیاء اعتبار نشود، هیچ گاه مالیت پیدا نمى کند. به عنوان مثال وقتى دولت اعلام مىکند که تمبرهاى پستى داراى این فایده هستند که اگر بر روى پاکت نامه نصب گردند، آن نامه به مقصد ارسال خواهد شد. از طرفى چون تمبرها در انحصار دولت یا وزارت خانهء خاصى قرار دارد، از صفت کمیابى نسبى برخوردار مىشود. در نتیجه افراد جهت در اختیار گرفتن آنها حاضرند از شى با ارزشى صرف نظر کنند. از این نوع رفتار عقلا براى تمبر مالیت انتزاع مىگردد. امانوع مالیت در مورد پول هاى جدید(کاغذى و تحریرى) کمى دقیق و پیچیده است. زیرا دو احتمال دراین نوع پول ها داده مىشود:
یک.
مثل تمبر فایده اى همانند واسطهء مبادله از طرف عرف و عقلا یا دولت براى آن اعتبار گردد. در نتیجه مردم آن را در مبادلات به کارگیرندو چون از صفت کمیابى نسبى هم برخوردار است، مردم حاضرند براى به دست آوردن آن، از اشیاى ارزشمند خود صرف نظر کنند، از این نوع رفتار مردم براى پول هاى فعلى مالیت انتزاع شود، یعنى مالیت پول هاى فعلى هم امرى انتزاعى است. به نظر مىآید تاریخ شکل گیرى پول کاغذى این جهت را تایید کند. زیرا پول کاغذى در ابتدا مال نبود، اما داراى فایدهء واسطهء مبادله بود، چون از صفت کمیابى نسبى برخوردار شد، عرف و عقلا آن را به نحوى به کار گرفتند که به مرور از نحوهء به کارگیرى آنها، براى پول هاى کاغذى مالیت انتزاع شد.
دو.
از همان ابتدا، توسط عقلا یا نهادى مثل دولت براى کاغذ پارهاى رنگى مالیت عامى اعتبار گردد و در پى آن کاغذ پارهء رنگى به عنوان پول در مبادلات به کار گرفته شود. هر چند جریان این وجه در مورد پول کاغذى مشکل به نظر مىرسد اما مىتوان گفت که پول هاى تحریرى- ارزش مبادلهاى اعتبارى عام- از قبیل نوع دوم هستند. بنابراین مالیت پول کاغذى و اسکناس انتزاعى و مالیت پول تحریرى، اعتبارى است.
خلاصه و جمع بندى
قبل از پرداختن به بررسى دیدگاههاى اندیشمندان اسلامى، خلاصهء برخى از نتایجى را که تا اینجا بدان دست یافته ایم را بیان مىکنیم: 1- امروزه بخش اعظمى از پول ها را پول تحریرى تشکیل مىدهد. سهم این پول در مبادلات به بیش از 80 درصد مىرسد. 2- پول تحریرى هیچ گونه مادهء فیزیکى ندارد و تنها داراى ارزش مبادله اى اعتبارى عام مىباشد. 3- پول ها اعم از کاغذى و تحریرى و... همه مال هستند، بلکه از مصادیق با رز آن محسوب مىشوند. 4- مال و مالیت امر قراردادى و اعتبارى نیست، بلکه امر انتزاعى است که از چگونگى به کار گیرى اشیاء توسط عرف و عقلا انتزاع مىگردد. بنا بر این تقسیم مال به مال اعتبارى و ذاتى امرى اشتباه به نظر مىرسد. چه ، به طور کلى مال ذاتى اصلا وجود ندارد و آنچه در خارج تحقق دارد مال حقیقى است. با این بیان اگر به مال، مال اعتبارى گفته مىشود، بدان خاطر است که فایدهء مترتب برآن امر اعتبارى و قراردادى است، نه مالیت آن. 5- انواع پول ها و مالیت آنها قبل از این که یک امر دولتى محسوب گردند،امرى عرفى و عقلایى اند- زیرا دولت ها براى آنها مالیت را اعتبار نمى کنند، حتى میزان مالیت آنها نیز توسط دولت ها تعیین نمى شود. میزان ارزش و قیمت پول ها تابع میزان کالاهاى قابل مبادله توسط آنها ست. 6- مالیت پول بدان خاطر نیست که عرف آن را مال مىداند، یعنى یک امر اعتبارى عرفى نیست، بلکه یک امر انتزاعى عرفى است. یعنى از ارتکازات ذهنى عرف و عقلا نسبت به برخى از اشیا مالیت انتزاع مىشود. زیرا چه پول کاغذى را مال بدانیم یا از شمار حواله و سند محسوب کنیم، در رفتار عرف و عقلا هیچ تغییرى نسبت به پول کاغذى ایجاد نخواهد شد، و همراه در معاملات به کار گرفته مى شود. 7- مالیت پول هاى فعلى تبعى نیست، بلکه استقلالى است، هر چند مطلوبیت آن تبعى و غیرى است. یعنى پول را نه براى خودش، بلکه بدان خاطر که به وسیلهء آن اشیاى مورد نیاز زندگى خود را تهیه و خریدارى کنیم،طالب هستیم. 8- آنچه در مورد پول گفته آمد،از منظر خرد بود و پول از منظر خرد است که موضوع احکام فقهى و اقتصادى مىباشد. اما پول از منظر کلان چه بدهى بانک مرکزى با دولت به مردم باشد یا سند، حواله و... باشد،تاثیرخاصى در احکام فقهى و اقتصادى ندارد.
دیدگاههاى اندیشمندان اسلامى در بوتهء نقد و بررسى
ما در بررسى نظر گاههایى که قبلا بیان شد، به آنچه که به نحو خلاصه در بالا یاد کردیم اکتفا مىکنیم . هر کس مطالب هشت گانهء مورد اشارت، یا برخى از آنها را بپذیرد، به صحت یا عدم صحت دیدگاههاى دانشوران پى خواهد برد. چنانکه میزان ارزش علمى و مقدار مطابقت گفتار عالمان در ماهیت پول را فراچنگ خواهد آورد. ما بیش از این به اطناب و اطاله نمى پردازیم، ولى تذکر یک مطلب را ضرورى مىدانیم، و آن این است: هر چند ما نیز هم صدا با برخى از نظریهها، صفت مالیت را براى پول هاى فعلى اثبات کردیم و در پایان به این نتیجه رسیدیم که پول هاى فعلى مال اند، اما آنچه که سخن ما را با سایر نظرگاهها به طور اساسى متفاوت مىسازد، مقدمات و روشى است که ما در اثبات مدعاى خود بکار بسته ایم . به نظر مىرسد اکثر مقدمات و دلایلى که صاحب نظران جهت اثبات مالیت پول، اظهار داشتهاند مورد خدشه و مناقشه مىباشد، همان گونه که ما در بخش خلاصه و جمع بندى این مقاله ضمن بیان دیدگاه صحیح، کاستى هاى دیدگاههاى پیشین را بر شمرده ایم . در مقابل آنچه که ما به عنوان مقدمات ، دلیل و روش مناسب جهت اثبات مدعا ارائه داده ایم ، از اتقان و استحکام کافى برخوردار است. با توجه به کاستى هاى مقدمات و دلایل سایر دیدگاهها، اگر در این مقدمات و دلایل خدشه گردد، مدعا بدون دلیل باقى مىماند، یعنى وضعیت ماهیت پول هاى جدید، همچنان در پردهء ابهام باقى خواهد ماند. اما به نظر مىآید این نقیصه و کاستى در آنچه ما بیان داشتیم رفع شده است.
1-آیا خرید و فروش پول، راهکار درست و مشروعى است؟ در صورت جواز، آیا لازم است مقدار ریالى مورد معامله مساوى باشد؟ و در صورت عدم تساوى، آیا از مصادیق رباى معاملى مىشود؟ 2- آیا جبران کاهش ارزش (پول در قرض،غصب، دزدى ، مهریه و...) از مصادیق رباست؟ 3- آیا به پولهاى فعلى، مانند درهم و دینار زکات تعلق مىگیرد؟ 4- آیا از نظر شرعى جایز است که انتشار پول از طرف بانک مرکزى ، آنچنان فزاینده باشد که باعث کاهش ارزش پول گردد؟ 5- آیا بردارایى مخمکس (خمس آن داده شده است) که در طول سال بر اثر تورم افزایش اسمى آن بالا رفته است، به مقدار افزایش اسمى، خمس تعلق مىگیرد؟ به طور مثال اگر خمس مزرعه اى که یک میلیون تومان ارزش دارد پرداخت شود،در صورتى که در جامعه نرخ تورم 30درصد باشد، قیمت اسمى آن به مدت یک سال به یک میلیون و سیصد هزار تومان مىرسد آیا به مقدار سیصد هزار تومان افزوده شدهء اسمى ، در پایان سال خمس تعلق مىگیرد؟ همچنین احکام فقهى اقتصادى فراوان دیگرى که از ذکر آنها خوددارى مىگردد. مشخص شدن احکام فوق در گروه پاسخ گویى به پرسش هایى پیرامون ماهیت پول است که شمارى از آنها عبارتند از: 1-آیا پولهاى فعلى مالیت دارند و مال مىباشند، یا حواله، سندوهستند؟ 2- پول هاى فعلى پدیدهء مستحدثه هستند یا غیر مستحدثه؟ 3- پول هاى فعلى با فرض مال بودن، آیا با سایر مالها و کالاها تفاوت دارند؟ 4- آیا پول هاى فعلى از مصادیق سرمایه مىباشند؟ 5- آیا دید عرف و عقلابه پول،دید آلى و طریقى است یا استقلالى و هدفى؟ 6- ماهیت پول از منظر کلان چگونه است؟ 7- آیا عرف و عقلا در مقابل هر گونه تغییرات ارزش مبادله اى پول، از خود واکنش نشان مىدهند؟ پاسخ به این گونه پرسش ها- که برخى از آنها بیان شد- راه پر فراز و نشیب را براى مشخص شدن احکام فقهى- اقتصادى انواع پول، هموار خواهد کرد. پرداختن بهماهیت 1انواعپول هاى فعلى در جمیعابعادى که اشارهشد،از حوزهء یک مقالهخارج است. در این نوشتار ما فقط در پى پاسخ گویى بهاین پرسش هستیم که آیا پولهاى فعلى، مالیت دارندو مال مىباشند،یا حواله، سندو... هستند؟ اما قبل از پرداختن به اصل بحث، به چند مطلب اشاره مىشود:
یادآورى چند مطلب لازم (2)
1- در اقتصاد مرسوم دنیا- از زمانى که به صورت یک علم در صحنهء اجتماع ظهور کرد- شناخت ماهیت وویژگى پدیده هاى اقتصادى از جمله پول ، از ماهیت خاصى برخوردار نبوده است.زیرا عمدهء نیاز و تلاش اقتصاد آزاد، کشف قوانین رفتار اقتصادى افراد و بنگاهها در سطح خرد و کلان مىباشد، در نتیجه خود را از بحث هاى دامنه دار و تحقیق در بارهء ماهیت پدیده هاى اقتصادى بى نیاز مىبیند. اگر هم جایى چنین بحثى مطرح شود غالبا گذرا و غیر دقیق است. ولى از نظر فقه اسلامى، شناختن ماهیت وویژگى پدیده هاى اقتصادى از جمله پول، بسیار با اهمیت مىباشد. زیرا اندک تفاوتى در فهم ماهیت وویژگىهاى پول، مىتواند تفاوت هاى فراوانى در تطبیق احکام بر پول، در نتیجه در نوع سیاست هاى پولى اتخاد شده، درپى داشته باشد. 2- هدف ما در این بحث ، با تبیین چگونگى رفتار اقتصادى عرف و عقلا در ارتباط با پول، تفسیرواقعیت خارجى پول و کشف آن چیزى است که در خارج وجود دارد.ما از موضع حقوقى خاص و بایدى، درصدد تحقیق پیرامون ماهیت پول نخواهیم بود. زیرا تحقیق در بارهء پول از موضع بایدى و حقوقى اسلامى ، نیازمند آن است که ابتدا اهداف نظام اقتصادى و به دنبال آن نظام اقتصادى اسلام روشن گردد، آن گاه براساس آن پول و نظام پولى خاص مطمح نظر قرار گیرد. در این بحث مىخواهیم ماهیت پول موجود را روشن سازیم، یا فقیه بتواند احکام فقهى انواع به کارگیرى آن را از منابع اسلامى استخراج نماید. البته بعید به نظر نمى آید که یک پدیدهء اقتصادى خاص،براى مدتها با ضوابط حقوقى معینى، در جامعه اى توسط عرف آن جامعه به کار گرفته شود، با این حال در ماهیت آ ن از بعضى جهات نسبت به جوامع دیگر تفاوتهایى پیدا شود. ممکن است کسى بگوید پول هم آن گونه است، یعنى در جوامع مختلف باضوابط حقوقى خاص آن جامعه بکار گرفته شده است. بنابر این نمى توان به نحو کلى سخن از ماهیت پول به میان آورد، بلکه باید در هر جامعهاى ماهیت خاص آن را معین کرد. به بیان دیگر، ضوابط حوقى و رفتار قانونمند عرف و عقلاء هر جامعه، درحکم فصل منطقى براى آن پدیده خواهد بود و همان طورى که علاوه بر جنس، فصل هم در ماهیت شى دخیل است، ضوابط حقوقى هر جامعه هم در ماهیت پول موثر مىباشد. این گفتار اجمالا صحیح است، ولى نمىتوان آن را در مورد هر پدیدهء اجتماعى و اقتصادى صادق دانست. اگر در ایجاد پدیده اى ضوابط حقوقى خاصى دخیل باشد، مدعاى فوق صحیح خواهد بود، ولى این گفتار در مورد هر پدیدهء اقتصادى ، از جمله پول، که ایجاد و تحولات تاریخى آن بر اساس نیاز اقتصادى عرف عام و عقلا با صرف نظر از هر گونه ضوابط حقوقى خاص شکل گرفته است، صحیح نخواهد بود. بنابر این مىتوان ماهیت و ویژگىهاى پول را به نحو عام و خارج از هر گونه ضوابط حقوقى از پیش تعیین شده، مورد بررسى قرار داد. البته اگر براى مدت هاى طولانى،پول در کشورى تحت ضوابط حقوقى خاصى بکار گرفته شود و در نتیجه احتمال تغییر ویژگى در بعضى جهات آن داده شود،این امر در شناخت ویژگى آن پول، و قهرا در تطبیق احکام فقهى بر آن،نباید مورد غفلت قرار گیرد. 3- عناوینى که فقیه مىبایست احکام آنها را بیان کند،به دو دسته تقسیم مىگردد: دستهء اول عناوین شرعى و دستهء دوم عناوین عرفى و عقلایى مىباشند. دستهء دوم خود به انواعى تقسیم مىگردد. براى شناسایى وضابطه مند کردن هر عنوانى راه و شیوهء خاصى وجود دارد. چون قبلا درمقالهء (پول امروز، مثلى یا قیمى یا ماهیت سوم) آمده است، لذا از ذکر آن خوددارى مىشود. 4- همان گونه که وضع و اعتبار عناوین عرفى توسط عرف و عقلا صورت مىپذیرد، ساقط کردن آنها از اعتبار نیز فقط به وسیلهء خود عرف و عقلا ممکن خواهد بود. بنابر این شارع (به عنوان اعتبار کنندهء اعتباریات شرعى) آن عناوین را از اعتبار عرفى ساقط نمىکند. زیرا در صورتى که عرف و عقلا با اسقاط شارع مخالفت کنند، آن عناوین اعتبارى عرفى از اعتبار عرفى ساقط نمىگردد. اما در صورت موافقت عرف و عقلا با اسقاط شارع، این امر در واقع به اسقاط عرف و عقلا برگشت دارد نه اسقاط شارع. این بدان خاطر است که اعتبار و اسقاط شارع تابع مصالح و مفاسد مىباشد، و در اسقاط عناوین عرفى و عقلایى هیچ گونه مصلحتى نهفته نیست، بلکه بر آثار و پیامدهاى آن عناوین مصالح و مفاسدى مترتب است و نهى شارع متوجه آثار و پیامدهایى است که بر آنها مفاسدى مترتب باشد اگر عرف و عقلا نهى شارع را پذیرفته و بدان عمل نمایند، در آن صورت ممکن است آن عنوان خاص از شیئى ساقط گردد، مثلا برخى از آثار و پیامدهاى مال بودن گوشت خوک، خرید و فروش و خوردن آن است. حال اگر شارع عرف و عقلا را از آن امور نهى کند، در صورتى که عرف مردم به نهى شارع عمل کرده و از آن امور پرهیز نمایند، ممکن است گوشت خوک از مالیت ساقط گردد. اما اگر عرف و عقلاى مخاطب نهى شارع، از امورى که شارع آنها را نهى کرده است پرهیز نکنند، آن اشیاء از آن عنوان ساقط نمى گردند. مثلا اگر عرف مخاطب نهى شارع، همچنان گوشت خوک را براى خوردن مورد استفاده قرار دهند یا خرید و فروش کنند، گوشت خوک در نظر عرف و عقلا از مالیت ساقط نمىگردد. 5- اگر در تشخیص مفاهیم و مصادیق یا موضوع احکام شرعى رفتار و قضاوت عرف حجت باشد، عرف اهل نظر و دقت مقصود مىباشد، نه عرف اهل تسامح و تساهل، مگر آنکه شارعآن تسامحات عرفى را بپذیرد. درمورد مطلب فوق امام خمینى(ره) مىنویسند: ان المراد بالعرف فى مقابل العقل لیس هو العرف المسامح... المراد من الاخذ من العرف هو العرف معدقته فى تشخیص المفاهیم و المصادیق وان تشخیصه هو المیزان، مقابل تشخیص العقل الدقیق البرهانى... ان الموضوع للاحکام الشرعیه لیس مما یتسامح فیهالعرف بل الموضوع للحکم هو الموضوعالعرفى حقیقه من غیر تسامح. مقصود از عرف در مقابل عقل، عرف اهل تسامح نیست... بلکه مقصود عرفى است که در تشخیص مفاهیم و مصادیق دقیق باشد، و تشخیص چنین عرفى، میزان در موضوع احکام است. چنین عرفى مقابل عقل دقیق برهانى قراردارد... موضوع احکام شرعى از امورى نیست که عرف در آن تسامح کند، بلکه موضوع حکم شرعى موضوععرفى حقیقى است، بدون آنکه هیچ گونه تسامحى از طرف عرف صورت گیرد.(3) 6- اگر رفتار و قضاوت عرف عام و عقلا در تشخیص موضوع حکمى دخیل باشد، مقصود از آن، عرف(لوخلى وطبعه) مىباشد یعنى عرفى که در معرض آموزش هایى همانند: (مومن باید در دینش احتیاط کند، زیرا دین برادر او است.) یا(هرکس مرتکب امور مشتبه گردد، سرانجام در امور حرام فرو خواهد رفت.)(4) بنا بر این رفتار چنین عرفىبما هو عرف مومن براى فقیه حجت نیست. به خاطر همین امر، رفتار و قضاوت عرف جامعهء ما که سالها در معرض چنین آموزه هایى قرار گرفته، بعید است بتواند به مقدار کافى براى فقیهدر تشخیص موضوع گویایى داشته باشد. در ادامهء بحث ابتداء دیدگاههاى برخى از اندیشمندان اسلامى پیرامون ماهیت انواع پول را مطرح ساختهآن گاه این نظرگاهها را مورد نقد و بررسى قرار خواهیم داد.
دیدگاههاى اندیشمندان اسلامى پیرامون ماهیت پول
گفتار عالمان و دانشمندان در باب ماهیت انواع پول ، متفاوت و گاهمتناقض است. برخى آن را حواله، رسید بدهى یا سند مىشمارند. تعدادى هم اعتقاد دارند کهپول هاى فعلى مالیت اعتبارى دارند و بعضى هم آن رادر زمرهء سایر کالاها به حساب مىآورند و نظرات دیگر کهدر ادامهء بحث بیان خواهد شد. ازآن جا که هریک از نظرات فوق پیامدهاى فقهى خاص و آثار گوناگونى در سطح خور و کلان، در روابط اقتصادى و مالى افراد و موسسات به دنبال دارد، ما ضمن طرح نظرات مختلف، با توجهبه تاریخ تحولات پول و ضوابط مال و مالیت از دیدگاه فقیهان و اقتصاددانان، ماهیت آن را مورد بررسى خواهیم داد.
1- پول (اسکناس) مال است
گفتار کسانى کهپول هاى فعلى را مال مىدانند، با هم هماهنگ نیست. بخشى از این گفتارها بدین شرح است: الف . پول امروزى (اسکناس و مسکوک) به لحاظ این که حکومت براى آن ارزشى راجعل و اعتبار کرده، مال مىباشد. مرحوم آیت اللّه خویى(ره) مىنویسد: تمامى پول هاى کاغذى از قبیل دینارهاى عراقى یا لیره هاى انگلیسى یا دلارهاى آمریکایى یاریال هاى ایرانى و امثال آنها مالیت دارند. زیرا از طرف هریک از دولت ها نسبت به پول هاى کاغذى خود، قیمتى معین شده که در تمام مملکت مورد قبول و رایج است، و بدین جهت مالیت پیدا نموده و هر موقعى بخواهند از اعتبار و مالیت ساقط مىنمایند.(5) از بیان فوق چند مطلب آشکار مىگردد: یک. پول هاى فعلى مال بوده و مالیت دارند. دو.علت مالیت آنها این است که دولت ها براى آنها قیمت تعیین کرده، و مالیت اعتبار نموده اند. سه. این پول ها به دلیل اعتبار مالیت توسط دولت در تمام مملکت مورد قبول و رایج شده است. چهار. دولت هر زمانى بخواهد مىتواند آن را از اعتبار و مالیت ساقط کند. برخى دیگر عقیده دارند: اسکناس عبارت است از: چیزى که یک مرجع قانونى، مالیت وقیمتى را به عنوان قدرت خرید در آن اعتبار بکند.(6) همانند این دو دیدگاه را آیت اللّه مکارم شیرازى (7) و سید کاظم حائرى(8)، نیز بیان نموده اند. ب. براساس این دسته از آراء از آنجاکه عرف و عقلا، پول را مال مىدانند، پول مالیت پیدا مىکند. آیت اللّه سید محمود هاشمى مىگوید: پول نیز بى تردید، در واقع و نزد مردم مال به شمارمىآید، هرچند پول به گونهء برگه هاى اعتبارى باشد. زیرا مال جز آن چیزى که عرف و عقلا خواستارش بوده و در برابر آن مال دیگرى مىپردازند، معنا و مفهومى ندارد و چنین چیزى بر پول اعتبارى تا آن گاه که اعتبار و رواج دارد صادق است.(9) شهید مطهرى(ره) نیز در بارهء مالیت اسکناس نوشته است: قابلیت پول براى اینکه به وسیلهء آن کسب اموال دیگر شود، صفتى است که موجب ارزش پول شده است. درست است که ارزش بالذات براى بدل است، ولى وجود همین استعداد تبدیل در پول موجب ارزش پول است، یعنى صاحب پول از همین خاصیت پول منتفع مىشود، همان طورى که صاحب بذر از استعداد بذر منتفع مىگردد و همین استعداد و ارزش آن، ملاک مالیت پول و بذر است.(10) واضح است که غرض استاد، مالیت پول در نزد عرف و عقلایى است که در جامعه زندگى مىکنند. ج. از برخى نوشته ها بر مىآید که هم دولت و حکومت و هم جامعه، هردو درمالیت اسکناس دخیل اند: ارزش و مالیت اسکناس از وجود فیزیکى و عینى آن سرچشمه نمىگیرد، زیرا به عنوان مثال: اسکناس هزار تومانى یک قطعه کاغذى است که فقط حاوى چند تصویر مىباشد و اهمیتى ندارد.بلکه ارزش آن از اینجا سرچشمه مىگیرد که تشکیلات پولى و حکومت و جامعه پذیرفته اند که اسکناس در مبادلات، واسطه و معیار ارزش باشد.(11) اینکه ماهیت پول چه است بعد از بیان نظرات دیگر و طرح مباحثى که بتوانیم ضابطهء مال را کشف کنیم، معلوم خواهد شد. اما دو نکته در نظرات بیان شده شایان توجه است:
یک. دردستهء دوم از نظریات (ب) تعبیرهایى وجود دارد که مشکل دور را متوجه خود مىکند،و به نظر مىرسد رهایى از این مشکل، کار آسانى نباشد. دو. برخى از این نظریهها اعتبار دولت را منشا مالیت در پول هاى فعلى دانسته و شمارى هم خواست عرف و عقلا و دستهء دیگر هر دورا منشا مالیت دانسته اند. در اینجا مناسب است اشارهء اجمالى به مطلب دوم داشته باشیم: امروزه در دنیا با توجه به قدرتى که نهاد دولت پیدا کرده است، جامعه امورى را براساس مصالح و خواست عرف عام اعتبار مىکند. این اعتبار در صورتى که مورد قبول عرف و عقلاى جامعهواقعشود جایگاه مناسب خود را در جامعه پیدا مىکند. بنابر این تنها اعتبار دولت کفایت نمى کند، کما اینکه در مباحث آتى مواردى را که عرف جامعه در مقابل قرارداد دولت مقاومت کرده و او را در اقدامش ناکام نمودهاست ، اشارهخواهد شد. درخصوص پول باید دانست که تنها اعتبار مالیت آن از طرف دولت، بدون اینکه خواست عرف عام با اعتبار دولت هماهنگ گردد، راه به جایى نخواهد برد. چنان که خواهد آمد، مالیت اشیاء از نظر اقتصاد دانان (باگرایشات مختلف اقتصادى) و فقیهان، یک امر عرفى است و هیچ یک از گروههاى فوق، هیچ مورد از مال را از قاعدهء عرفى و عقلایى بودن استثنا نکردهاند. درمورد اسقاط مالیت اشیا- چنانچه گذشت- از آنجا که مالیت اشیا یک امر عرفى است، حتى شارع- در صورتى که عرف و عقلا با اسقاط مالیت توسط شارعموافقت نکنند- قادر بهاسقاط اعتبارى مالیت اشیایى که عرف و عقلا براى آن مالیت قائلند، نمى باشد. اینها همه نشان از آن دارد که تحقق مالیت در پول کاغذى یک امر عرفى و عقلایى است. هر چند امروزه عرف و عقلا پذیرفتهاند که تغییر و تحولات پولى از جملهاسقاط اعتبار پول کاغذى از شوون دولت ها مىباشد.
2- اسکناس، سند اعتبارى است
یکى از محققین اقتصاد مىنویسد: اسکناس هاى موجود،سند اعتبارى هستند که بنا به اعتبار دولت مورد قبول مردم است. در این صورت در حقیقت هر قدر طلا و جواهرات و یا ارز خارجى به عنوان پشتوانهء اسکناس موجود باشد، این اعتبار به واحدهاى اسکنا سهاى منتشر شده، تقسیم نشده نمى توان نگران درصد پشتوانهء طلا و نقرهبود. زیرا اعتبار امر کیفى و قابل تقسیم به اجزا نمى باشد.(12) از گفتار فوق مشخص نمى گردد که پول، سند اعتبارى از چه چیزى مىباشد. افزون برآن سند اعتبارى معنا ندارد و سند همیشه یک امر حقیقى است، چه سند از یک امر حقیقى و یا اعتبارى باشد. ملاحظات دیگرى در سخن فوق است که به برخى از آنها قبلا اشاره شد.
3- رسید بدهى دولت
البته باید توجه داشت که خود اسکناس نیز رسید بدهى دولت یا بانک مرکزى به مردم است و یا اعتبار دولت به شمار مىآید. ولى مردم به اسکناس به طور مستقل و به عنوان حامل ارزش مبادله نگاه مىکنند.(13)
4- حواله
الف.حواله علیه دولت یا بانک مرکزى
آیت اللّه شهید بهشتى(ره) مىنویسد: اسکناس حواله اى است علیه دولت یا بانک مرکزى، یعنى مردم در معاملات خود وقتى معامله اى انجام دهند در قبال شیئى که اخذ مىکنند، پول کاغذى را بهطرف مقابل مىدهند، به عنوان اینکه به مقدار آن از دولت یا بانک مرکزى طلب دارند.(14)
ب.حوالهء انبار
بهترین تعبیر براى پول در این سطح عمومى،بحث (حوالهء انبار) است که در هر انبارى آن را مىپذیرند و در برابرش مقدارى کار انباشته یا کارزنده تحویل مىدهند. نقش پانصد ریال یا یک لیره یاده سکهء نقره، این است که به هرجا ببرند یا پنج متر پارچه- که مقدارى کارمجسم و متبلور است- تحویل مىدهند، یا یک جفت کفش، چون کار انباشته و متبلور است.(15) آنچه گفته شد، برخى از اقوالى است که پیرامون ماهیت پول- آن هم فقط اسکناس- ارائه شده است. ماهیت پول کاغذى معرکهء آرا بین اندیشمندان اسلامى شده و هر نظریه هم پیامدهاى فقهى- اقتصادى خاصى را به دنبال دارد. اگر پول تحریرى و برخى پولهاى جدید دیگر در مدار بحث قرار گیرد، به گستره و تعدد نظریهها افزوده خواهد شد. براى این که این نزاع به سامان صحیحى برسد ضرورى است مقدماتى به نحو صحیح کافى منقح و پیراسته شود، تا در بازیافت ماهیت انواعپول نظریهء صواب فراچنگ آید و کاستى هاى سایر نظریهها آشکار گردد. در این جا مناسب است فرضیهء خود را پیرامون ماهیت انواع پولها بیان نماییم، تا مسیر بحث آینده براى خوانندهء گرامى روشن شود. انواع پولها اعم از کالایى، فلزى، کاغذى، تحریرى... و از ویژگى مالیت برخوردارند و از مصادیق بارز مال محسوب مىگردند. یکى از مقدماتى که براى اثبات فرضیهء فوق مورد نیاز است، بررسى پیشینهء تاریخى پول است زیرا نمىشود از ماهیت پیچیدهء شیئى (پول) که ریشهء عمیق در تاریخ دارد، با موفقیت سخن گفت، مگر این که نگاهى دقیق و هر چند کوتاه، به پیشینهء تاریخى آن انداخت.
پیشینهء تاریخى پول
پول در مسیر تاریخى خود مراحل زیر را پیموده است:
1- پول کالایى (غیرفلزى)
در مبادلات پایاپاى کالاهاى گوناگون از نظر ظاهر، کمیت و کیفیت باهم تفاوت داشتند. هریک از کالاها براساس میزان کار و مطلوبیتى که براى افراد ایجاد مىکرد، نزد آنان از ارزش مبادله اى مختلفى برخوردار بود. ناهمگونى و ناهمسانى ارزش هاى مختلف انواع کالاها، مشکل عمده و اساسى براى مبادلات پایاپاى بود. بنابر این به وسیلهاى نیاز بود تا در همسان سازى انواعارزشهاى اقتصادى ناهمگون و ناهمسان به آنها کمک کند، همان گونه که وقتى انسانى مىخواست کیفیت اشیاء را بیان کند به تصاویر روى مىآورد، در مقام توصیف آنها، به مقادیر و اوزان متوسل مىشد، همچنین در هنگام تعیین ارزش اقتصادى اشیاء نیازمند معیار و مقیاسى بود تا بتواند به آسانى ارزش هاى مختلف اقتصادى را با آن مقایسه مقدار آن راتعیین نماید. سرانجام وفاق عمومى برآن شد که کالایى وجود داشته باشد تا ارزش مبادلهاى همهء کالاهاى دیگر به کمک ارزش مبادلهاى آن کالا بیان شود. این نیاز را کالاى معادل همگانى برآورده مىساخت. این معادل همگانى، علاوه بر اینکه براى همسان سازى یا آسان سازى مقایسهء ارزشهاى اقتصادى مختلف،وارد مبادلات شد، به عنوان ذخیره کنندهء ارزشهاى اقتصادى نیز پذیرفته شد. این کالا همچنین مىتوانست به عنوان واسطه در مبادله محسوب گردد. این معادل همگانى نام (پول) به خود گرفت و در پى آن، مبادلات پایاپاى جاى خود را به مبادلهء کالا با پول داد. چند نمونهء آن عبارت بود از: (نمک، صدف، ماهى خشک شده،توتون، پوست و...). پول در این مرحله داراى دو نوع ارزش بود:
الف. ارزش استعمالى.
منظور از ارزش استعمالى، فائدهء مصرفى اى بود که اشیاء
با صرف نظر از جنبهء پولى، واجد آن بودند، مثلا اگر خوردنى بود به عنوان خوراکى، پوشیدنى بود به عنوان پوشاکى و اگر هم زینتى بود به عنوان زینت، استعمال مىشد.
ب. ارزش مبادله اى.
مقصود از ارزش مبادله اى ارزشى بود که بهوسیلهء آن،
ارزش مبادلهاى سایر کالاها و خدمات اندازه گیرى مىشد. بعد از آن که این اشیا در نظر عرف و عقلا به عنوان پول پذیرفته شد، این امکان وجود داشت کهبیش از پیش مورد تقاضا قرار گیرند. در نتیجه ارزش مبادله اى آنها نسبت به همین ارزش پیش از پول واقع شدن، بیشتر مىشد. بنابراین میزان ارزش مبادله اى پول کالایى، قراردادى و اعتبارى نبود کما اینکه اصل ارزش مبادله اى آن نیز خارج از مدار اعتبار و قرارداد بود. عرف و عقلا اصل ارزش مبادلهاى شیئى را به عنوان واحد سنجش ارزش سایر کالاها و خدمات اعتبار مىکرد. در نتیجه آن شى به عنوان واسطه در مبادلات به کار گرفته مىشد. اگر عرف وعقلا اعتبار و قرارداد خود را ملغى مىکرد، آن شى عنوان پول بودن خود را از دست مىداد، اما ارزش مبادلهاى و استعمالى آن از بین نمىرفت، هر چند ممکن بود تقاضا براى آن کاهش یافته، در نتیجه ارزش مبادله اى آن کاسته شود.
2- پول فلزى
در زمانى که کالایى به عنوان پول در صحنهء مبادلات اقتصادى وظیفهء خود را انجام مىداد، بشر بر تخصص و تقسیم کار خود مىافزود که نتیجهء آن، افزایش تولید کالاها و خدمات قابل مبادله بود. با اشباع بازارهاى محلى این کالاها باید به بازارهاى دور دست حمل مىشد اما نقل و انتقال پول هاى کالایى و نواقص دیگر آنها، اشکالات فراوانى را براى طرف هاى مبادله ایجاد مىکرد. بنابراین باید به وسیلهء مبادلهاى دیگر مىاندیشید تا مبادلهء کالاها باواسطه شدن آن بهآسان ترین نحو صورت گیرد. آن وسیلهء مبادله (پول فلزى) بود. نظام پول فلزى، برغم فوائد و امتیازاتى که نسبت به نظام پول کالایى داشت، دچار نارسایى هایى دربرآوردن انتظارات مردم بود. همین کاستیها به جایگزینى نظام پول کاغذى انجامید.
3- پول کاغذى (اسکناس)
انقلاب صنعتى باعث افزایش شتابنده درمازاد تولید بر مصرف خانوارها و بنگاهها گردید حتى بسیارى از کشورهاى صنعتى نیاز به بازارهایى در آن سوى مرزهاى ملى خود براى فروش کالاهاى داخلى پیدا کردند. به طور کلى رشد نرخ تولیدات کالاها و خدمات قابل مبادله، به مقدار قابل توجهى نسبت به رشد نرخ استخراج و عرضهء پول بیشتر بود. از طرف دیگر براى جلوگیرى از رکود، اقتصاد به وسیلهء مبادلهاى بیشترى نیاز داشت، اما پول هاى فلزى براى حجم مبادلات کفایت نمىکرد. این امر در کنار سایر معایب نظام پول فلزى، موجب گردید که انسان در فکر معادل همگانى دیگرى به جاى طلا و نقره باشد. مردم انتظار داشتند که این جایگزین، علاوه بر این که باعث تسهیل مبادلات آنان بشود،تغییر عمدهاى در دارایى آنها ایجاد نکند. به مرور دریافتند که چنین چیزى پول کاغذى و اسکناس است که: با چاپ کردن چند صفر زیادتر یا کمتر در مبلغاسکناس، ارزش این وسیلهء سبک و قابل حمل با حجم کوچک خود، زیاد یا کم شود. با استفاده از اعشار مىتوان آن را به هر مقدار که بخواهیم تقسیم کنیم.(16) اسکناس مراحل مختلفى را پشت سرگذاشت که آشنایى با آن،مارا درفهم بهتر ماهیت آن کمک خواهد نمود:
اول. اسکناس ابتدا به صورت رسیدى از طلا و نقره بود که به محض ارائه به صراف یا بانکدار به میزان آن، طلا و نقره دریافت مىشد. مردم با اعتمادى کهبه این رسیدها پیدا کرده بودند، آن را در معاملات خود بکار مىگرفتند، زیرا به کارگیرى آن از پول فلزى به مراتب آسان تر بود. به کارگیرى اسکناس بدین نحو یک ضرورت اقتصادى بود واگر این اسکناس ها وارد مبادلات نمىشدند، اقتصاد کشورها دچار رکود مىگردید،یا حداقل از رشد و شکوفایى کافى برخوردار نمى شد. در این مرحله از نوشته هاى تاریخ اقتصادى خبرى از تورم هاى لجام گسیخته نیست، کما اینکه در مورد پشتوانهء اسکناس نیز سخنى مطرحنشده است. اما آنچه ممکن بود موجب نگرانى دارندگان اسکناس گردد، از بین رفتن اصل یابخشى از تضمین اسکناس ( طلا و نقرهء موجود در صندوق صراف یابانکدار) بود، یعنى جنبهء حقوقى تضمین پول براى دارندگان اسکناس اهمیت فراوان داشت، نه کاهش ارزش پول، یعنى جنبهء اقتصادى آن مورد توجهنبود. اسکناس چون سند طلا و نقره بود داراى هیچ گونه ارزشى نبود و ارزش استعمالى و مبادلهاى، هردو، در فلز طلا و نقره تبلور مىیافت. علت اینکه عرف و عقلا اسکناس را به عنوان واسطهء مبادلهپذیرفتهبودند، آن بود کههم دارایى آنها بهوسیلهء طلا و نقره محفوظ مىماند و هم مبادلات از طریق اسکناس بهمراتب آسان تر صورت مىپذیرفت.
دوم. هنگامى کهبانکدار اعتبار زیادى نزد دارندگان اسکناس پیدا مىکرد، اسکناس ها مقبولیت عمومى مىیافت. از این رو لزومى نداشت کهبانکدار اعطاى وام خود را به مقدار پول فلزى موجود در صندوق خود محدود نماید، بلکه وى مىتوانست بیش از آن پول،قدرت خرید یاارزش مبادلهاى ایجاد نموده، آن را به صورت وام در اختیار دیگران قرار دهد و آنها هم آن را کاملا بپذیرند.زیرا تصور دارندگان اسکناس آن بود که به ازاى آن اسکناس ها در صندوق بانک ها طلا و نقرهوجود دارد و هر وقت به بانک مراجعهکنند، مىتوانند آن را تبدیل به طلا و نقرهنمایند. در حالى که بهرغم تصور دارندگان اسکناس، مقدار طلا و نقرهء موجود در صندوق بانکها به مراتب کمتر از میزان اسکناس در دست مردم بود. در این مرحله، اگر چه بانکداران از اعتماد دارندگان اسکناس سوء استفاده نمودند، ولى شرایط اقتصادى ایجاب مىکرد که براى شکوفایى اقتصاد و تسهیل امر مبادلهء کالاهاى فراوان، وسیلهء مبادلهء بیشترى به جریان بیفتد. اما مشکل هنگامى بروز نمود که آنان در امر انتشار و عرضهء اسکناس افراط کردند. در نتیجه اسکناس هاى منتشره شده نسبت به طلا و نقره، به مقدار کمترى مىتوانست معادل سایر کالاها و خدمات قرار گیرد. بدین جهت اعتماد مردم به اسکناس ها کاهش یافته و ارزش آن روز به روز سیر نزولى را طى مىنمود. آنچه در این مرحله براى دارندگان اسکناس شدیدا نگران کننده بود، مسالهء کاهش ارزش اسکناس بود. مردم آشکارا مىدیدند که از دارایى آنها روز به روز کاسته شده و بازگشتى ندارد. در این گیرودار مردم به فکر ثبات ارزش اسکناس افتادند و بحث از پشتوانهء آن مطرح شد. زیرا برخى تصور مىکردند که اگر اسکناس ها پشتوانهء فلزى طلا و نقره داشته باشند، ارزش آنها کاهش نمى یابد، در مقابل برخى دیگر موافق این نظر نبودند. سرانجام دودیدگاه در ارتباط با میزان انتشار اسکناس ظهورکرد.
1. دیدگاه یا اصل پولى براساس این دیدگاه بانک ناشر اسکناس باید صددرصد معادل ارزش اسکناس منتشره طلا داشته باشد، تا بتواند از حفظ ارزش پول پشتیبانى کند. بنابراین بانک ناشر اسکناس حق ندارد بیش از موجودى طلاى خود، اسکناس منتشر نماید، حتى اگر شرایط اقتصادى براى تسهیل امر تجارت و صنعت ، نیاز به پول بیشترى داشته باشد.
2. اصل یا دیدگاه بانکى . به استناد این نظرگاه هیچ نیازى به پشتوانهء طلا و نقره براى اسکناس نبوده و حجم اسکناس در گردش باید متناسب با نیاز اقتصاد باشد و هرگاه اقتصاد کشورى اسکناس بیشترى را طلبید،بانک ناشر اسکناس باید به نشر اسکناس بیشتر روى آورد. انگیزهء اولیه در بحثهاى مربوط به پشتوانهء فلزى گران بها براى اسکناس، حفظ ارزش و قدرت خرید آن بود. اما واقعیت غیر قابل انکارى در وراى این گونه بحث ها وجود داشت، و آن محدود کردن قدرت دولت ها در انتشار اسکناس از طریق محدود کردن حد انتشار اسکناس، حداکثر به مقدار ارزش طلا و فلزات گران بهاى موجود در صندوق بانک ناشر بود. زیرا در بسیارى از مواقع دولت ها در انتشار اسکناس، از حد نیاز اقتصاد عدول مىکردند و براى این که چهرهء خود رادر نظر مردم موجه نمایند، با فشار به مسوولان پولى کشور، آنها را وادار به چاپ پول بیشتر و تحویل به دولت ها مىکردند. دولت ها هم آن پول را در جهت خرج هاى کاذب و چشمگیر مصرف مىکردند. پل ساموئلسن براین باور است که: علت اینکه امروز اشخاص محافظه کار معقتدند که باید پول کاغذى پشتوانهء طلا داشته باشد، آن نیست کهطلا به پول ارزش مىدهد. دلیل چیز دیگرى است. این محافظه کاران مىدانند که دولت مىتواند ارزش پول را تغییر دهد همچنین معتقدند که نمى توان به حکومت اعتماد کرد تا در استفاده از این قدرت افراط نکنند.(17) شاید هنوز هم این تصور نادرست در مورد پشتوانهء اسکناس در اذهان برخى اندیشمندان اسلامى وجود داشته باشد که قدرت خرید پول و ارزش آن به میزان پشتوانهء فلزى گران بهاى آن، مثل طلا و نقره بستگى دارد. در نتیجه براى حفظ ارزش آن، هنوز هم پشتوانهء فلزى را براى اسکناس پیشنهاد مىکنند. اگر حقیقت چنان باشد، چرا در زمانى که خود فلز طلا و نقره به عنوان پول در مبادلات مورد استفاده قرار مىگرفت، گاهى کاهش ارزش پول رخ مىداد.چنان که نمونه هایى از آن در کتبى که به تاریخ پول پرداخته، آمده است؟(18) مطلب مهم در حفظ ارزش اسکناس و پول، تناسب صحیح اقتصادى بین میزان حجم پول و حجم کالاها و خدمات قابل مبادله مىباشد.در غیر این صورت اگر تمام طلاهاى دنیا در صندوق بانک مرکزى یک کشور قرار داده شود، یعنى پول در جریان، بیش از صددرصد پشتوانهء فلزى داشته باشد، ولى از آن طرف، نرخ رشد حجم پول از نرخ رشد کالاها و خدمات تولیدى قابل مبادله بیشتر گردد، پشتوانه قادر نیست کمترین نقشى در کنترل نرخ تورم و کاهش ارزش پول داشته باشد. به عکس اگر پول کشورى حتى به اندازهءیک گرم طلا- به عنوان پشتوانه- نداشته باشد، اما تناسب لازم بین نرخ رشد حجم پول و حجم کالاها و خدمات تولیدى قابل مبادله حفظ گردد، ارزش پول کاهش پیدا نخواهد کرد. از ا ین رو آنان که براى حفظ ارزش قدرت خرید پول، بر وجود پشتوانهء فلزى گران بها براى پول اصرار داشتند، دریافتند که قوانین اقتصادى راه خود را خواهد رفت، بى آنکه پشتوانهء فلزى گران بها قادر به حفظ ارزش پول باشد یا فشار دولت ها. اینان بدین سان نظرات خود را در بارهء نقش پشتوانه اصلاح کردند. به هر حال تا زمانى که پولهاى کاغذى داراى پشتوانهء طلا و نقره بود، ماهیتا سند طلا و نقره محسوب مىشد.
سوم. غیر قابل تبدیل شدن اسکناس به طلا و نقره . به دنبال بحران هایى که در پى انتشار بى رویهء اسکناس روى داد، دولت ها یکى پس از دیگرى غیر قابل تبدیل شدن اسکناس ها به طلا و نقره را اعلام کردند. عدم تبدیل اسکناس به پول فلزى گران بها، حادثهء بسیار مهمى در امور تجارت به شمار آمد و تغییر عمده اى را در ماهیت اسکناس در پى داشت. زیرا عرف و عقلا از آنجا که اسکناس را سند طلا و نقره مىدانستند آن را مىپذیرفتند.اما اکنون چنین نیست و رابطهء بین اسکناس و طلا و نقره قطع گردید، یعنى هیچ گونه تعهدى مبنى بر تبدیل اسکناس به فلز گران بها وجود ندارد، اما در عین حال در مبادلات از آ ن استفاده شده و مورد قبول عموم قرار گرفت. وقتى اسکناس به عنوان پول وارد مبادلات شد و غیر قابل تبدیل به فلز طلا و نقره اعلام گردید و عرف و عقلا نیز آن را پذیرفتند، اسکناس داراى ارزش مبادلهاى اعتبارى محض شد و هیچ گونه ارزش مبادله اى حقیقى و یا ارزش استعمالى (فایدهء مصرفى) غیر پولى در او مورد لحاظ قرار نگرفت. عرف و عقلا کاغذ پارهاى را که هیچ گونه ارزش حقیقى نداشت در مبادلهء با کالاها و خدمات مورد استفاده قراردادند. زیرا انتظارى را که آنان از اسکناس به عنوان پول داشتند، کاملا برآورد مىکرد، به ویژه اگر در انتشار آن زیاده روى نمىشد.زیرا همین اسکناس واسطهء مبادلات، معیار سنجش و ذخیرهء ارزش دارایى هاى مردم بود. پیداست که مردم از هر شیى به عنوان پول، بیش از این انتظار نداشتند. عقلا با اعتبار ارزش مبادلهاى محض براى کاغذ پاره اى که با صرف نظر از آن اعتبار، هیچ گونه ارزش مبادلهاى نداشت، تمام جنبه هاى خصوصى آن را الغا کردند و آنگاه آن را معادل همگانى سایر کالاها و خدمات تولیدى قابل مبادله قرار دادند. این اسکناس برخلاف پولهاى پیشین قابل خوردن، پوشیدن، تزیین... ونیست و تنها اعتبار و توافق عرف و عقلا به آن ارزش داده است و هرگاه عرف و عقلا از آن توافق و اعتبار دست بردارند، اسکناس فاقد ارزش شده، تبدیل به کاغذ پارهء رنگى بى ارزش مىشود که هیچ گونه مصرف غیر پولى هم ندارد، حتى ارزش نوشتن چند جمله بر روى آن. یادآورى چند نکته در پایان بحث اسکناس ضرورى مىنماید:
یک. منظور از ارزش مبادلهاى در پول کاغذى و کالایى همان قدرت خرید است. با این تفاوت که در پول کاغذى اصل آن، اعتبارى و قراردادى است در حالى که در پول کالایى اصل وجود ارزش مبادلهاى در آن قراردادى و اعتبارى نمىباشد. این عرف و عقلا هستند که آن را به عنوان معیار سنجش سایر ارزش هاى اقتصادى اعتبار کردند. از طرفى مقدار ارزش مبادلهاى و قدرت خرید، چه در پول کاغذى و چه در پول غیر کاغذى، تابع حجم کالاها و خدمات قابل مبادله به وسیلهء پول در جامعه است، یعنى هر چه نرخ رشد کالاها وخدمات نسبت به نرخ رشد پول بیشتر شود، ارزش مبادلهاى پول بیشتر خواهد شد. به عکس هر چه نرخ رشد کالاها و خدمات نسبت به نرخ رشد پول کاهش یابد، ارزش مبادلهاى پول کمتر مىشود.
دو. از آنچه گذشت روشن مىگردد که نقش دولتها در به وجود آمدن پول کاغذى، اعتبار اصل ارزش مبادله اى آنو... بسیار ضعیف بود. نقش دولت ها براى این که پول کاغذى به طور کامل جایگزین پول فلزى گردد، درحد پیشنهاد دهنده به عرف و عقلا بود، در صورتى که عقلا آن رامىپذیرفتند، پول کاغذى وارد مبادلات مىشد. اگر چه در غالب اوقات پیشنهاد دولت ها همراه با زور واجبار بود، ولى تحمیل دولت بدون قبول و پذیرش عقلا راه به جایى نمىبرد. چنان که وقایع تاریخى پول کاغذى شاهد و گواه قطعى براین مدعاست! جهت پرهیز از طولانى شدن بحث، از وارد شدن در این میدان خوددارى مىکنیم . بنابر این نقش اصلى را در تحولات پول کاغذى عرف و عقلا داشتند، نه دولتها. عقلا براى برطرف کردن مشکلات مبادلات خود وانجام آن به سهل ترین و کم هزینه ترین صورت، به طور دایم در تلاش هستند. ثمرهء این تلاش بعد از پول کاغذى، پولى است که به نام (پول تحریر) وارد عرصهء مبادلات شده است که هیچ گونه مادهء فیزیکى نداشته، و صرفا داراى ارزش مبادله اى اعتبارى عام مىباشد و دربسیارى از کشورها تا حد 90 درصدحجم مبادلات با این نوع وسیلهء مبادله انجام مىگیرد. (19) بنا بر آنچه گفته آمد، تفاوت هاى اساسى پول تحریرى با پول کاغذى و اسکناس بدین شرح است:
1- درصورتى که تقاضاى وام جدید به وجود نیاید ووام ها و اعتبارات پرداخت شده، پس از سررسید تمدید نگردد، پول تحریرى، خود به خود، محو ونا بود مىشود.به عنوان مثال، در هنگام رکود اقتصادى اگر دولت سیاست انبساطى پولى در پیش گیرد و بخواهد میزان وام و اعتبارات را افزایش دهد، ممکن است درافزایش وام و اعتبارات توفیق نیابد. زیرا پرداخت وام و اعتبارات در صورتى ممکن است که براى آن متقاضى وجود داشته باشد، در حالى که در شرایط رکود اقتصادى، متقاضى وام کاهش یافته، پول تحریرى موجود، خود به خود، نابود مىگردد . اما در مورد اسکناس و پول کاغذى این چنین نیست زیرا هنگامى که پول کاغذى منتشر شودو به جریان بیفتد به خودى خود، بازگشتى ندارد و محو و نابود نمىگردد.
2- تغییر حجم پول تحریرى با کاهش یا افزایش میزان اعتبارات و نرخ ذخیرهء قانونى امکان پذیر است، درحالى که حجم اسکناس با انتشار اسکناس هاى جدید یا محو اسکناس هاى موجود، ممکن مىباشد. آیا اطلاق پول به آنچه پول تحریرى خوانده شد(ارزش مبادلهاى اعتبارى عام)، صحیح است؟ بشر در مبادلات خود نیاز به معیار سنجش ارزش هاى اقتصادى وواسطهء مبادلهاى داشت تا بتواند مبادلات را به نحو کامل انجام دهد، و در عین حال این امکان را داشته باشد که ارزش هاى اقتصادى تولیدى خود را به طریقهء آسان و بدون خطر حفظ و پس انداز نماید. انسان هماره خواهان آن بوده است ابزارى را در مبادلات به کار گیرد تا آن مبادلات را آسان ترو کم هزینهتر انجام دهد یکى از آن ابزارها چک مىباشد، که مقدار آن در صورتى که اعتبار داشته باشد، نشان دهندهء دست کم بخشى از محتواى حساب جارى صاحب چک مىباشد. محتواى حساب جارى تنها اسکناس نمى باشد بلکه ممکن است فقط مقدارى ارزش مبادلهاى اعتبارى عام باشد، بدون آن که هیچ گونه اسکناسى در آن حساب، یا به اعتبار آن حساب جارى، در صندوق بانک موجود باشد. یعنى فقط بر روى کاغذى در بانک، به نام حساب جارى آقاى (الف) چند عدد و رقم نوشته شده است که نشان مىدهد وى نزد بانک مزبور به میزان آن عدد و رقم، ارزش مبادلهاى دارد. وقتى شخص (الف) دروجه فردى به نام (ب) چک مىکشد، آن چک سند و حاکى از میزان ارزش مبادلهاى است که شخص (الف) درهمان لحظه به شخص (ب) منتقل مىکند. در صورتى که چک مدت دار باشد، بدان معناست که پرداخت آن مقدار ارزش مبادلهاى را در آینده به آقاى (ب) تعهد داده است و چک مزبور سند آن تعهد مىباشد. شخصى که دریافت کنندهء چک است، از آنجا که مطمئن است مبلغ آن چک (ارزش مبادلهاى عام تعهد شده) قابل وصول است، حاضر به دادن کالاى خود به صاحب چک مىباشد. در برخى زمان ها آن معادل همگانى همچون پول کالایى علاوه بر ارزش مبادلهاى، ارزش استعمالى(فایدهء مصرفى) نیز داشت، و در زمانى دیگر بسان اسکناس در یک امر فیزیکى که فى نفسه و بدون اعتبار عقلا هیچ گونه ارزش استعمالى و مبادله اى ندارد، محقق مىگردد. چنان که گاه ممکن است آن معادل همگانى (ارزش مبادلهاى عام) در هیچ امر فیزیکى تحقق نیافته و فقط مقدار آن با واحدى مثل ریال به صورت عدد و رقم دردفترى یا حساب جارى مالک و صاحب آن، ثبت گردد. بنابراین، اطلاق پول بر پول تحریرى کاملا صحیح است. با توجه به پیشینهء تاریخى پول مىتوان براى آن تعریفى ارائه داد که کاملا ناظر به ماهیت وویژگىهاى پول باشد. این تعریف مىتواند به واقعیت انواع پول بیشتر قابل قبول باشد، و هم نسبت به احکام فقهى پول جنبه راهبردى داشته باشد.(20)
تعریف پول
پول شى فیزیکى داراى ارزش مبادلهاى عام، یاشى غیر فیزیکى که خود فى نفسه، ارزش مبادله اى عام است، مىباشد.
توضیح:
زمانى که پول کالایى،فلزى و اسکناس درجریان باشد، عرف و عقلا خود آن اشیاء را بدون ارزش مبادلهاى عام پول نمىدانند بلکه آن اشیاء را با ضمیمهء ارزش مبادلهاى عامشان به عنوان پول مىپذیرند.ولى در پول تحریرى فقط خود آن ارزش مبادلهاى عام، بدون هیچ گونه ضمیمهاى پول است. قبل از آن که تکلیف ماهیت پول مشخص گردد، باید به چند بحث ضرورى دیگرى به طور خلاصه پرداخت:
وظایف پول در اقتصاد
الف. معیار ارزش
همان گونه که متر مقیاس و معیار مشترکى جهت قضاوت افراد نسبت به طول است، پول هم با وارد شدن در حوزهء مبادلات، به عنوان مقیاس مشترکى براى اندازه گیرى ارزش اقتصادى اشیاء مورد توافق افراد بشر قرار گرفت.
ب. واسطهء مبادله
مشکلاتى از قبیل: حمل کالاهاى مبادله شده با وزن زیاد و حجم گسترده به نقاط دوردست، انبار کردن و... موجب شد تا عرف و عقلا به این توافق و قرارداد دست یافتند که کالایى را که به عنوان معیار سنجش ارزش ها مورد استفاده قرار مىگرفت، واسطهء مبادلات نیز قرار دهند.
ج. ذخیرهء ارزش
عرف جامعه پذیرفته است که به جاى در اختیار داشتن انواع کاهاى نامتجانس،شیئى را در اختیار داشته باشدکه برخوردار از ارزش مبادلهاى عامى باشد تا در مواقع لزوم بتواند با آن، انواع کالاهاى دیگر را به دست آورد، یعنى مالک و دارندهء آن احساس مىکند که با در اختیار داشتن آن، واجد و مالک ارزش مبادلهاى عامى است. چنین خاصیتى در پول- اعم از پول واقعى و اعتبارى وظیفهء دیگرى را به نام ذخیرهء ارزش بر عهدهء آن مىگذارد.
مال و مالیت
مال یک عنوان عرفى و عقلایى است که جعل و اعتبار خاصى ندارد. چه، تعریف وضابطه مند کردن اصطلاحاتى که در عرف عام شکل گرفته است، بسیار مشکل مىباشد. زیرا مصادیق آنها در عرف هاى مختلف متفاوت است، چنانچه برخى از مصادیق آن در عرفى نسبت به عرف دیگر، چشمگیرتر مىگردد.از طرفى تعریف ممکن است ناظر به اشیاى اطراف خود یا مصداق روشن آن باشد، نه بیان ضابطهء حقیقى آن. عنوان مال درکتب لغت دچارچنین امرى شده است،(21) بدین جهت از بیان تعاریف لغوى و نقد و بررسى آنها خوددارى مىشود.آنچه بدان مىپردازیم بررسى نظرگاههاى مختلف در بارهء مال و مالیت است.
الف. مال و مالیت در منظر اقتصاددانان
نگاه اقتصاد دانانى که در مورد ارزش بحث کردهاند، عمدتا بدین جنبه بوده است که قیمت کالاهاى تولیدى چقدر باید باشد، یا اینکه چه عواملى قیمت کالاهاى تولیدى را تعیین مىکند، ولى ما مىتوانیم از فحواى کلام آنان و گاهى هم از تصریحات کلامشان پیرامون مالیت اشیاء به نظراتشان دست یابیم. سه دیدگاه کلى به شرح ذیل در مورد ارزش و مالیت در نظریههاى اقتصادى یافت مىشود.
یک. نظریهء (ارزش هزینهء تولید یا کار)
نظریهء کانونیستها در مسالهء ارزش و مالیت اشیا:
کانونیست ها به مسالهء ارزش از نقطهء فعالیت انسان به منزلهء تولید کننده توجه داشتند و مىگویند عدالت و اخلاق حکم مىکند که قیمت و مقدار ارزش اشیا بر اساس هزینههاى تولید کننده باشد.(22) لازمهء قطعى گفتار ایشان آن است که اشیایى داراى مالیت و ارزش اند که در تولید و تحصیل آنها، هزینه اى صورت گرفته باشد و گرنه اطلاق مال بر آن اشیاء صحیح نیست. بنا براین به نظر آنها (مال هر آن چیزى است که در تولید یا تحصیل آن، هزینه اى مصرف شده باشد.) اشکال اساسى این نظریه آن است که ناظر به مناسبات واقعى بین تولید کنندگان، توزیع کنندگان و مصرف کنندگان جهت یافتن صفت ارزش، مالیت و یا مقدار ارزش اشیا نمى باشد، و صرفا یک دیدگاه بایدى و اخلاقى است. در حالى که ارزش، مالیت و مال پدیدهاى عرفى مىباشند، از این رو براى ضابطه مند کردن آنها باید تلاش کنیم تا ارتکازات ذهنى عرف و عقلا را نسبت به مال کشف کنیم.
نظریهء (ارزش- کار) آدام اسمیت
وى براى عوامل ارزش در جوامع ابتدایى و سرمایه دارى فرق قائل است. او در مورد عامل ارزش در جوامع ابتدایى مىنویسد: کار مقیاس واقعى ارزش قابل مبادلهء همه کالاست...(23) بهاى واقعى هر چیز... برابر رنج و زحمتى است که مىتواند خود را از آن معاف و انجام آن را به دیگران تحمیل کند. کاربهاى واقعى کالاست.(24) (25) دیدگاه وى در بارهء ارزش و مالیت اشیاء در جوامع سرمایه دارى چنین است: بهاى بازارى عبارت است از: کل بهرهء مالکانه، مزد و سود که باید پرداخت شود تا جنس به بازار بیاید.(26) به نظر مىآید اگر از اسمیت خواسته شود که مال را تعریف کند، خواهد گفت: مال به اشیایى که کارى روى آن انجام گرفته یا قابل اجاره یا سود دهى باشد، گفته مىشود. در بخش نظریه (ارزش- مطلوبیت) معلوم خواهد شد که واقعیت خارجى- چه در جوامع ابتدایى وچه در جوامع سرمایهاى- خلاف ادعاى اسمیت را نشان داد. زیرا اگرچه کار(مزد) سود و بهرهء مالکانه در ارزش و مالیت اشیاء موثراند، اما اینها تمام عوامل نیستند، بلکه گاهى اشیایى مال محسوب مىشوند در حالى که هیچ یک از عوامل ذکرشده در نظریهء اسمیت، درمالیت و ارزش آنها موثر نمىباشد. هرچند اسمیت مال را از دیدگاه اخلاق و عدالت خواهى مورد توجه قرار داده است ولى با طرح بازار رقابت و سپرده شدن جریان اقتصاد به (دست نامریى) در نظام اقتصادى، رسیدن به اهداف اخلاقى و عدالت خواهى، به شهادت تاریخ اقتصاد آزاد سرمایه دارى، امرى ناممکن به نظر مىرسد. نظریهء مارکس (ارزش مطلق -کار) و ریکاردو گرچه اندکى با نظریهء اسمیت متفاوت است ولى درروش همان روش اسمیت را در مالیت و مال در پیش گرفته است.(27) براى رعایت اختصار از ذکر و نقد و بررسى آنها خوددارى مىشود.
دو. نظریهء (ارزش- مطلوب)
این نظریه برفردگرایى و ذهنى بودن ارزش ومالیت اشیا تکیه داشته، تحلیل خود را دربارهء ارزش، از خصوصیات روانى افراد و حالاتى که در آن قرار دارند شروع مىکند. این دیدگاه ارزش اشیاء را انعکاس واقعى رفتار عرف و عقلا مىداند. وقیمت هر واحد شى ارزشمند را ترجمان و مقیاس فایدهء آن واحد مىشمارد. این نظریه در آغاز مبناى ارزش و مالیت اشیا را فائده و مطلوبیت به طور مطلق مىدانست و معتقد بود: شیى داراى ارزش و مالیت است که فائده و مطلوبیت داشته باشد. براساس این نظریه مىتوان گفت: مال هر آن چیزى است که در نظر عرف و عقلا مطلوبیت داشته باشد. این نگرش به ارزش و مالیت اشیاء تا مدتها با ایراد اسمیت مواجه بود که مىگفت: چه بسا اشیاى مفید مثل آب حائز ارزش چندانى نیست درحالى که اشیاى نسبتا کم فائده مثل جواهر و تابلوهاى استادان فن، داراى ارزش بسیارند.(28) دکتر قدیرى در ادامه مىنویسد: ولى در اواخر قرن نوزدهم، عده اى از متفکران متوجه این موضوع شدند که مطلوبیت یک جزءشى نسبت به دیگر (همان شى) متفاوت است. مثلا اگر بگوییم آب همیشه مفید ومطلوب است واقعیت ندارد، زیرا لیوان اول آب براى کسى که تشنه باشد خیلى مطلوب است و لیوان دوم کمتر و لیوان سوم بازهم مطلوبیت کمترى خواهد داشت و لیوان ششم یا هفتم که انسان را کاملا ارضا کند، دیگر مطلوب نیست و مىتوانیم بگوییم که مطلوبیت لیوان آخر برابر صفر است. بنابراین ارزش شى منوط به فائدهء آن بهطور عام نیست بلکه به فائده یا مطلوبیت نهایى آن، یعنى به مطلوبیت آخرین واحد آن بستگى دارد براساس این نظریه، ارزش «مالیت» هر شى با مطلوبیت آخرین واحد موجود آن شى تعیین مىشود.(29) بنابراین بر طبق این نظریه مىتوان گفت: مال آن اشیایى را گویند که داراى مطلوبیت نهایى مثبتى باشند. در مسالهء ارزش و مالیت اشیاء به دو نظریهء آخر نظریات طرف تفاضا و به نظریات پیشین نظریات طرف عرضه اطلاق مىگردد.
سه. نظریهء تلفیق یا نظریهء(ارزش- هزینه و ارزش- مطلوبیت)
بعدها آلفردمارشال بیان داشت که در ارزش اشیاء هم طرف عرضه و هم طرف تقاضا موثرند. جملهء معروف وى این است: بحث در این باره که بدانیم تیغهء بالایا تیغهء پایین قیچى، کدام یک قطعه کاغذى را مىبرد، به همان اندازه مفید است که از خود سوءال کنیم ارزش را قیمت تمام شده تعیین مىکند یا مطلوبیت(30) درتولید یا تحصیل اشیایى نیاز به صرف هزینه است که از(صفت کمیابى نسبى) برخوردار باشند. بنابر این در درون نظریهء (ارزش- هزینهء تولید)، خود به خود، کمیابى نسبى نهفته است. براساس این نظریه مىتوان گفت: مال هرآن شیى است که علاوه بردارا بودن فائده و مطلوبیت براى عرف و عقلا، داراى صفت کمیابى نسبى نیز باشد. فرض کنید هوا و آب درجایى که فراوانند، اگر چه فائدهء بسیارى براى انسان دارند، به طورى که حیات آنها به آن دو بستگى دارد، اما چون فاقد صفت کمیابى نسبى مىباشند، در نظر عرف و عقلا ارزش مبادله و مالیت پیدا نمىکنند، به خلاف اتومبیل. نظریهء تلفیق، با توجه به تفسیرى که از آن نمودیم و نتیجه اى که از آن گرفتیم ، با نظریهء بسیارى از عالمان بزرگ فقه اسلامى سازگارى دارد که در ادامهء بحث روشن خواهد شد.
ب. مال و مالیت در منظر فقیهان
دراینجا تعاریفى که فقها پیرامون مال و مالیت درکتب فقهى بیان کردهاند، با اندکى نقد و بررسى ذکر مىکنیم، آنگاه در پایان با تحلیل و تفسیرى جامع، بیان خواهیم کرد که یک فقیه در ضابطه مند کردن مال و مالیت اشیا از چه شیوهاى مىبایست استفاده کند. تعاریفى که فقیهان پیرامون مال اظهار کردهاند چند دسته است:
دستهء اول:
شرط مال بودن اشیاء را دارا بودن منفعت عقلایى دانسته اند، یعنى هرچیزى که داراى منفعت مورد توجه عرف و عقلا باشد، از نظر این دسته از فقها مال است. صاحب جواهر(ره) مىنویسد: فلا یصح بیع ما لا منفعه معتدا بها غالبا فیه کالخنافس والعقارب و الدیدان... لعدم صلاحیتها للتملک، باعتبار عدم المنفعه المعتدبها غالبا فیها، حتى تندرج بذلک فى الاموال.(31) گفتار شیخ انصارى(ره) در مکاسب این است: درهر یک از عوضین درخرید و فروش شرط است که مال باشندث زیرا بیع در لغت همان مبادلهء مال در مقابل مال مىباشد... بدین ترتیب چیزى که داراى منفعت عقلایى حلال نزد شارع نباشد، معاملهء آن صحیح نیست. چون اگر منفعت عقلایى نداشته باشد عرفا مال محسوب نمىشود، مثل سوسکها و اگر منفعت آن حلال نباشد شرعا مال محسوب نمىشود، مثل خوک و شراب.(32) مقدس اردبیلى(ره) بر این باور است که: هر چیزى که داراى منفعت عقلایى باشد و شرع آن را حلال بشمارد، اگر چه خیلى کم و نادر باشد، مثل حفظ و نگهبانى مغازه توسط میمون، معاملهء آن جایز و مال محسوب مىشود.(33) ملاحظهاى کوتاه در تعاریف بیان شده: به نظرمى آید که صرف برخوردارى اشیاء از منفعت عقلایى، در تحقق مال کافى نباشد، چرا که اشیایى همانند هوا و آب در جایى که فراوان باشند، با اینکه داراى منفعت عقلایى بلکه حیاتى براى انسان هستند، اما در نظر عرف و عقلا مال محسوب نمى شوند. شاهد مدعا آنکه هیچ کس حاضر نیست براى تحصیل آنها چیز ارزشمندى بپردازد.
دستهء دوم
این دسته از تعاریف مال را با عناصر تشکیل دهندهء آن ضابطهمند کرده است، هر چند در عناصر تشکیل دهندهء مال با هم توافق ندارند. محقق ایروانى(ره) در حاشیهءخود بر مکاسب شیخ انصارى(ره) این گونه آورده است: ظاهرا اشکالى ندارد که در تحقق مفهوم مال، دو امر را معتبر بدانیم: 1- مردم درامر دنیا یا آخرت خود به آن شى نیاز داشته باشند. 2- آن شیى بدون تلاش و کوشش براى افراد قابل دسترسى نباشد. مقدار مالیت اموال به جهت دوامر ذکر شده، فرق مىکند.بنابر این در تشخیص مقدار مالیت اموال باید مقدار نیاز افراد و کارى که درتحصیل آن صرف شده است، مورد توجه قرار گیرد. با این بیان نتیجه مىگیریم که آب در کنار رودخانه مال محسوب نمىشود، ولى اگر همان آب از رودخانه دور گردد، در این صورت در زمرهء مال خواهد بود. اشیایى که داراى دو خصوصیت ذکر شده باشند اموالى هستند که اولا و با لذات مورد رغبت قرار مىگیرند ولى اموال دیگرى هم وجود دارند که چون آنها در معاملات به عنوان عوض مورد استفاده قرار گرفتهاند، مالیت پیدا کرده اند، و گرنه اولا و بالذات- مگر در موارد نادر- هیچ گونه نیازى به آنها وجود ندارد. این اموال نقود و جواهرات مىباشند... روى هم رفته تعریف مفهوم مال، به نحوى که جامع و مانعباشد و هیچ گونه اشکالى برآن وارد نشود، کار بسیار مشکلى است.(34) هرچند آن محقق گرامى در پایان گفتارش عذر نقص تعریف خود را خواسته است، ولى لازم است براى روشن شدن مطلب، به یک نمونه از کاستى تعریف ا یشان اشاره گردد: بسیارى از اشیا در نظر عرف و عقلا مال محسوب مىشوند، ولى براى دست به آنها هیچ گونه تلاش و کوششى صورت نمىگیرد، مثل درختان جنگلى و خودرو که در بعضى باغستان ها به وجود مىآید، و صاحب باغ بدون آن که کمترین تلاشى براى تولید و رشد آنها انجام داده باشد مىتواند آن درختان را به قیمت قابل ملاحظه بفروشد، دست کم ارزش و مالیت آنها هیچ گونه تناسبى با میزان کار و تلاشى که صرف آنها مىشود ندارد، بلکه ارزش و مالیت آنها به مراتب بیشتر از کار و تلاشى است که در تحصیل آنها بذل مىشود. محقق نائینى(ره) چهار عنصر را در تحقق مالیت اشیا موثر مىداند:(35) 1- آن شى باید یکى ازدو امرى را که ذکرمىگردد، حتما دارا باشد: منفعت یا خاصیتى داشته باشند. مراد از منفعت، عبارت از: قابلیت انتفاع و بهره بردارى از آن شى مىباشد، با این شرط که عین آن شى باقى بماند، مثل سکونت خانه و سوار شدن بر حیوان. و مراد از خاصیت عبارت از: منافعى است که با بهره مند شدن از آنها، عین آن شى از بین مىرود، مثل سیرشدن به وسیلهء نان که با تحقق سیرى عین نان از بین مىرود. 2- درنظر عقلا نگهدارى آن به لحاظ منفعت و یا خاصیتى که برآن مترتب است صحیح باشد. 3- چیزى باشد که عقلا حاضر باشند به ازاى به دست آوردن آن، مالى بپردازند، و گرنه مال محسوب نمىشود، مثل آب در کنار رودخانه. این سه امر از جهت عرفى در مالیت اشیا دخیل هستند. 4- منفعت یا خاصیتى که به عنوان مقوم مال شمرده شده، مورد نهى شرعى قرار نگیرد. زیرا چیزى که نهى شارع به منفعت یا خاصیت آن متوجه گردد، وجود و عدم آن یکسان است. بنابر این مثلا شراب مال نمى باشد، زیرا ملاک مالیت آن مورد نهى قرار گرفته است. این محقق بزرگ هر چند یک بیانى براساس موازین منطقى در بر شمردن عناصر مال اظهار داشته اند، اما به نظر مىرسد اگر مطلب سوم را (مال چیزى است که عقلا حاضر باشند، به ازاى آن، مالى پرداخت کنند) بپذیریم، مرتکب خطاى دور شدهایم . به علاوه در مقدمه یادآورى شد همان گونه که وضع و اعتبار عناوین عرفى توسط عرف و عقلا صورت مىپذیرد اسقاط آنها از اعتبار نیز، تنها به وسیلهء خود عرف و عقلا ممکن خواهد بود.(36) شهید بزرگوار علامهء مطهرى(ره) چنین گفتارى در باب مال و مالیت اشیا دارند: ارزش و مالیت، همچنین مراتب ارزش، نه ذاتى اشیاست، به این معنا کهیک صفت واقعى شى فى نفسه و با قطع نظر از انسان باشد، و نه اعتبارى است، به این معنا که قراردادى محض باشد و با حالت واقعى اشیاء بى ارتباط باشد، بلکه صفتى است که از طرفى با حالت واقعى شى مربوط است، یعنى با خاصیت تکوینى اشیاء به حسب جنس، ماهیت، یا صفت عرضى یا عارضى آنها ارتباط پیدا مىکند و اشیاء به واسطهء اثرى که برآنها مترتب است داراى ارزش مىشوند. واز طرف دیگر با انسان مرتبط است، یعنى ارتباط با انسان است که منشا انتزاع این صفت مىشود.(37) ایشان در جاى دیگر براى این که یک شى مال باشد، سه شرط را ذکر کردهاند: 1- شى مورد حاجت باشد. 2- فراوان و رایگان نباشد، مثل نور و هوا. 3- قابل اختصاص باشد. اشیایى مانند سند املاک افراد یا چکى که در وجه شخص خاصى صادر شده است، هر سه ویژگى را واجدند ولى مال محسوب نمىشوند. بنا بر این مىتوان گفت تعریف یاد شده مانع اغیار نیست.
دستهء سوم
عمده ویژگى مشترک این دسته از تعاریف که نقطهء تمایز آن با سایر تعاریف مىباشد تحلیل روانى رفتار عرف و عقلا در ارتباط با مال است. آیت اللّه حکیم(ره) مىنویسد: مالیت یک اعتبار عقلایى است که ناشى از شیى مىشود که داراى خصوصیتى است که موجب حادث شدن میل و رغبت مردم به آن مىشود، به طورى که مردم در به دست آوردن آن با هم رقابت کرده و مسابقه مىدهند و بر سر آن با هم نزاع مىکنند. البته رقابت به مجرد منافع موجود در اشیاء حاصل نمىشود، بلکه کمیابى آن نیز در تحقق سبقت و رقابت براى به دست آوردن لازم است. بنا بر این آب در کنار رودخانه مال محسوب نمىشود.(38) نظر امام خمینى(ره) در باب مال و مالیت اشیاء از این قرار است: مالیت هر چیزى هم از جهت اصل وجود مالیت، و هم از نظر مرتبه و مقدار مالیت، تابع عرضه و تقاضاست... خلاصه آن شى به مجرد این که برایش تقاضا ایجاد شود، مالیت پیدا مىکند و اگر تقاضا براى آن از بین برود، مالیت آن به طور کلى از بین مىرود، کما اینکه مراتب مالیت هم تابعفراوانى عرضه و تقاضاست.(39) آ ن چیزى مال است که مورد رغبت و تقاضاى عقلا واقع گردد، به طورى که چنین رغبت و تقاضایى باعث گردد که عقلادر عوض به دست آوردن آن بهایى بپردازد.(40) فقیه محقق آیت اللّه شهید صدر(ره) نیز در باب ارزش و مالیت اشیاء همانند امام خمینى(ره) هم به طرف تقاضا و هم طرف عرضه، تصریح دارند. ایشان در کتاب ارزشمند اقتصادنا مىنویسد: ارزش مبادلهء کالا به طور کامل به میزان رغبت و میل اجتماعى آن بستگى مستقیم دارد.اگر میل و رغبت اجتماعى نسبت به کالایى کاهش پیدا کند به دنبال آن،ارزش مبادلهاى آن کالا نیز کاهش مىیابد.این مطلب به نحو واضح و آشکار اثبات مىکند که ارزش مبادلهاى هر کالا با برآوردن نیازهاى انسان به وسیلهء آن کالا درارتباط است.(41) میل و رغبت اجتماعى به کالا از فایده و ارزش استعمالى آن ناشى مىشود بنابر این نمى توان فایدهء استعمالى را در ارزش و قیمت کالا از نظر دور داشت. به همین خاطر کالایى که هیچ نوع فایدهاى ندارد به طور مطلق عارى از ارزش مبادله اى، است اگر چه کارفراوانى در تولید آن مصرف شده باشد... .(42) بنابر این فائدهء استعمالى پایهء رغبت و تمایل، و رغبت و تمایل به کالا سرچشمهء ارزش و مالیت مىباشد... هرچه فایدهء کالا بیشتر باشد رغبت و تمایل افراد به آن، بیشتر خواهد بود. همچنین نسبت تمایل و رغبت کالا با امکان دستیابى به آن معکوس است، بنابراین هرچه امکان دستیابى به کالا بیشتر باشد، رغبت به آن کاهش یافته، قیمت آن تنزل مىیابد. و روشن است که امکان دستیابى به کالا تابع کمیابى و فراوانى آن مىباشد. گاهى یک شى مفید، مثل هوا آ ن چنان فراوان مىباشدکه دستیابى به آن بدون هیچ گونه تلاش میسر است. در این حالت ارزش مبادله به حسب عدم رغبت و تمایل به آن به حد صفر مىرسد. بدین صورت هرچه امکان دستیابى به آن کاهش یابد، رغبت به آن بیشتر و در نتیجه، قیمت آن افزایش مىیابد.(43) آنگاه ایشان در مورد نارسایى نظریهء (ارزش- مطلوبیت نهایى) مىنویسد: آنچه ما بیان کردیم در مقایسه با نظریهء مطلوبیت نهایى، با واقعیت سازگارى بیشترى دارد.(44) در یک نگاه کلى و جامع، مىتوان نظریههایى که در باب مالیت و مال مطرح هستند، به دو دسته تقسیم کرد:
1- نظریههایى که از موضع بایدى و دیدگاه حقوقى و فلسفى خاصى مسالهء ارزش و مالیت اشیا را مورد بررسى قرارداده اند. در نتیجه در تفسیر و توجیه واقعیت خارجى براساس نظریههاى خود ناکام بودند، هر چند تلاش آنها این بود که واقع خارجى را براساس نظریههاى خود توجیه و تفسیر نمایند. نظریهء (ارزش- کار) نمود نهایى این دیدگاه به شمار مىرود. 2- دیدگاهى که در مقام تفسیر و کشف واقعیت خارجى در باب ارزش و مالیت برآمده، بدون آن که موضع ارزشى، فلسفى و حقوقى ویژه اى داشته باشد به تبیین روانى رفتار عرف عام و عقلا در ارتباط با اشیاى خارجى پرداخته و بدین وسیله تلاش نموده تا به کشف ارتکازات ذهنى عرف عام و عقلا، در ارتباط با آنچه که آن را مال مىداند، نیز آنچه را که مال نمىشمارد، نایل آید. بروز نهایى این دیدگاه، نظریهء(تلفیق) مىباشد. از گفتارى که از فقیهان در باب مالیت اشیا و مال گذشت، روشن مىشود که تقریبا تمامى آنها به شیوهء دوم با مسالهء ارزش و مالیت اشیا برخورد کردهاند. به ویژه از زمان مرحوم حکیم به بعد این امر در کلمات ایشان بیشتر آشکار شد، به گونهاى که حضرت امام خمینى(ره) و شهید صدر(ره) براساس همین دیدگاه، تحلیل روشن ترى ارائه دادهاند. در تحلیل نهایى نظرگاههاى فقهاء باید گفت هر چند تفاوت هایى در نظر آنها وجود دارد، ولى از نظر روش هیچ گونه تفاوتى بین این دیدگاهها وجود ندارد، از نظر نتیجه نیز بین نظر مرحوم حکیم و نظراتى که پس ازایشان از سوى فقهاء مطرح شد تفاوت قابل توجهى به چشم نمىخورد. چنانچه گذشت روش صحیح در برخورد با مسالهء مالیت اشیا و مال، همین روش است. ما هم با تکیه به همین روش بحث را دنبال مىکنیم.
گام نهایى جهت شفاف تر شدن ضابطه وویژگى هاى مال
عنوان مال یک امر عرفى و عقلایى است، یعنى هر آن چیزى را که آنها آثار مالیت بر آن مترتب کنند، مالیت پیدا کرده و مال محسوب خواهدشد. برخى اشیاى عالم به جهت فوایدى که دارند در نظر عرف و عقلا مطلوبیت پیدا کرده، مورد عرضه و تقاضا واقع مىشوند. در نتیجه از آن اشیاء مالیت انتزاع مىگردد.بنابراین مالیت پیدا کردن اشیا در نظر عرف بدان خاطر نیست که عرف آن اشیا را مال بداند بلکه از چگونگى بکارگیرى آنها توسط عرف، مىتوان مالیت آنها را انتزاع کرد. شایان توجه است که وقتى عنوان مال را یک امرى عرفى و عقلایى بدانیم، باید درهر زمانى کشف نماییم که عرف و عقلا چه اشیایى را مصداق مال مىدانند. بنابر این اجماع فقیهان مبنى بر مالیت شیى خاص در نزد عرف و عقلا، فقط براى ترتیب آثار مال بر آن شى در همان زمان مفید خواهد بود، و در زمانهاى دیگر هیچ گونه ارزشى ندارد. این مطلب در مورد مکان هاى مختلف نیز کاملا صادق است. با توجه به مطالب پیشین، مىتوان دریافت که روش فقیهان و اقتصاد دانان با گرایش اقتصاد آزاد، در بارهء کشف ضابطه و ویژگى هاى مال، یکسان بوده و هر دو گروه با تحلیل روانى رفتار عرف و عقلا و کشف ارتکازات ذهنى آنها، به نظریهء (تلفیق) در باب مالیت اشیاء و مال دست یافتند این نظریه جهت عرضه و جهت تقاضا را دربر مىگیرد. به نظر مىآید جامع ترین بیان در بارهء مال همان نظریهء تلفیق باشد. براساس این نظریه مال هرآن چیزى است که در نظر عرف و عقلا مطلوبیت داشته، در نتیجه براى آن تقاضا ایجاد گردد و از صفت کمیابى نسبى نیز برخوردار باشد. البته همان گونه که در مقدمه گذشت، روش دیگر براى شناسایى عناوینى همچون مال، آن است که از استعمال آن عنوان توسط عرف و عقلا درموارد مسلم مصادیقش، ویژگىهاى آن را کشف نماییم. از این روش تعدادى از فقیهان ما استفاده نموده و ویژگىهاى مال را بیان کرده اند ولى چنان که گذشت هیچ یک از آنان در این امر به طور کامل موفق نبودهاند. به نظر مىآید که عناصر وویژگى هاى مال را مىتوان به نحوى برشمرد که جامع و مانع باشد و آن تعریف چنین است: شیئى مال است که داراى این ویژگى ها باشد: 1- از نظر عرف و عقلا مورد حاجت باشد. 2- ازصفت کمیابى نسبى برخوردار باشد. 3- قابل اختصاص باشد. 4- حاکى نباشد.
مالیت انواع پول
در این بخش که بخش اصلى این نوشتار را تشکیل مىدهد، انواع پول ها از جهت مال بودن یا عدم آن مورد بررسى قرار مىدهیم. همان گونه که قبلا اشاره کردیم فرضیهء ما این است که پول از هر نوعى که باشد اعم از کاغذى، تحریرى... و مال مىباشد. جهت اثبات این مطلب، راههاى زیر- که از مباحث گذشته قابل استفاده است- مورد توجه مىباشد:
یک. با نظر داشت به (وظیفهء ذخیرهء ارزش پول)
چنانچه در بحث پول کاغذى (اسکناس) گفته آمد، عرف و عقلا یک نوع ارزش مبادلهاى را در پول کاغذى جعل و اعتبار کردهاند. بدین خاطر است که همهء دارندگان پول کاغذى این احساس را دارند که واجد و صاحب شى ارزشمندى هستند که مىتوانند به وسیلهء آن، انواع مختلف کالاها و خدمات تولیدى با ارزش به دست آورند. این دید و نظر به پول کاغذى بدان معناست که پول قادر به ذخیرهء ارزش مبادلهاى مىباشد. وقتى پول بتواند ارزش مبادلهاى را ذخیره کند مال است، زیرا ممکن نیست مدعى باشیم که پول ارزش مبادلهاى را ذخیره مىکند،در عین حال آن را مال ندانیم. چه، ارزش مبادلهاى همان مالیت است. این مطلب در مورد پول تحریرى که ماهیتش ارزش مبادلهاى است،واضح تر مىباشد.
دو. بهره مند شدن از تعریف پول
تحلیل پیشینهء تاریخى پول هدایت گر این تعریف براى پول بود: پول شى فیزیکى داراى ارزش مبادلهاى عام، یاشى غیر فیزیکى که خود فى نفسه ارزش مبادلهاى عام است، مىباشد. ارزش مبادله اى، اعم از ارزش مبادله اى اعتبارى و حقیقى، مترادف با مالیت مىباشد. بنابراین پول کاغذى دارى صفت مالیت عام است که خود پول به عنوان موصوف، مال خواهد بود. پول تحریرى و الکترونیکى خود فى نفسه، ارزش مبادله اى عام هستند یعنى مالیت محض و خالص مىباشند.
سه.
از همه مهم تر آنکه ما در بحث مال از منظر فقیهان و اقتصاد دانان، به این نتیجه رسیدیم که: (مال آن چیزى است که در نظر عرف و عقلا مطلوبیت داشته، در نتیجه براى آن تقاضا بوجود آید و از طرف دیگر از صفت کمیابى نسبى نیز برخوردار باشد.) از طرفى آنچه از رفتار عرف در خصوص پول کاغذى و تحریرىو... قابل مشاهده است این است که این نوع پول ها در نظر آنها پدیدهاى است داراى مطلوبیت که در نتیجه براى آنها نزد عرف تقاضا بوجود مىآید و نیز ازصفت کمیابى نسبى برخوردارند و مردم در دست یابى به آنها با هم به رقابت بر مىخیزند و بهترین محصول تلاش خود، از قبیل گندم و سایر مصنوعات صنعتى را با آن مبادله مىکنند. اینها همه حاکى از آن است که همین پول هاى کاغذى در نظر عرف مال است و تعریف مال بر آن صدق مىکند.
چهار.
در شناسایى عناصر وویژگى هاى مال به این مطلب دست یازیدیم که مال هر آن شیى است که از عناصر وویژگى هاى چهار گانه پیشگفته برخوردار باشد. پول کاغذى و تحریرى نیز اشیایى هستند که این چهار ویژگى را دارا مىباشند بنا براین از مصادیق مسلم مال مىباشند.
گامى دیگر جهت شفاف تر کردن نوع مالیت پول هاى جدید
برخى اشیاى خارجى با صرف نظر از هر نوع جعل و قرارداد اجتماعى، براى انسان مطلوبیت پیدا مىکند و به دنبال آن، افراد حاضرند براى در اختیار گرفتن آن شى، چیزهاى با ارزشى را با آن مبادله کنند در واقع ارزش مبادلهاى آن ازناحیهء کسى یا گروهى و نهادى اعتبار نشده است. به چنین اشیایى اصطلاحا مال حقیقى گفته مىشود. البته مالیت چنین اشیایى ذاتى نیست، بلکه انتزاعى است، زیرا در صورت ذاتى بودن هیچ وقت نباید مقدار آن تغییر کند و یا آنکه حتى به حد صفر برسد، درحالى که اگر همین نوع اموال فراوان گردد، مالیت آن سقوط مىکند،تاجایى که ممکن است به حد صفر برسد. همانند گوجه فرنگى که در بعضى سال ها و در برخى مناطق آن چنان فراوان مىشود که دیگران حاضر به دادن شى با ارزشى در قبال آن نیستند. بنا بر این مالیت این گونه اشیاء انتراعى مىباشد یا بنا به گفتهء شهید مطهرى( ره): این اشیا درخارج به نحوى در ارتباط با انسان و رفتار او قرار مىگیرند که منشا انتزاع صفت مالیت مىگردند.(45) درمقابل اشیاى دیگرى وجود دارند که با صرف نظر از اعتبار و قرارداد، هیچ گونه ارزشى ندارند. اما به محض این که عرف و عقلا یا دولت و نهاد اجتماعى مورد قبولى، برآنها فایده اى را مترتب کند و عرف و عقلا نیز به خاطر فایده اش آنها را بکار گیرند، در این صورت از نحوهء بکارگیرى آنها توسط عقلا ممکن است براى آنها مالیت انتزاع شود، در نتیجه مالیت پیدا کرده و مال محسوب شوند.
صفحهبعد صفحه قبل صفحهبعد صفحه قبل
حال اگر آن فایده براى این اشیاء اعتبار نشود، هیچ گاه مالیت پیدا نمى کند. به عنوان مثال وقتى دولت اعلام مىکند که تمبرهاى پستى داراى این فایده هستند که اگر بر روى پاکت نامه نصب گردند، آن نامه به مقصد ارسال خواهد شد. از طرفى چون تمبرها در انحصار دولت یا وزارت خانهء خاصى قرار دارد، از صفت کمیابى نسبى برخوردار مىشود. در نتیجه افراد جهت در اختیار گرفتن آنها حاضرند از شى با ارزشى صرف نظر کنند. از این نوع رفتار عقلا براى تمبر مالیت انتزاع مىگردد. امانوع مالیت در مورد پول هاى جدید(کاغذى و تحریرى) کمى دقیق و پیچیده است. زیرا دو احتمال دراین نوع پول ها داده مىشود:
یک.
مثل تمبر فایده اى همانند واسطهء مبادله از طرف عرف و عقلا یا دولت براى آن اعتبار گردد. در نتیجه مردم آن را در مبادلات به کارگیرندو چون از صفت کمیابى نسبى هم برخوردار است، مردم حاضرند براى به دست آوردن آن، از اشیاى ارزشمند خود صرف نظر کنند، از این نوع رفتار مردم براى پول هاى فعلى مالیت انتزاع شود، یعنى مالیت پول هاى فعلى هم امرى انتزاعى است. به نظر مىآید تاریخ شکل گیرى پول کاغذى این جهت را تایید کند. زیرا پول کاغذى در ابتدا مال نبود، اما داراى فایدهء واسطهء مبادله بود، چون از صفت کمیابى نسبى برخوردار شد، عرف و عقلا آن را به نحوى به کار گرفتند که به مرور از نحوهء به کارگیرى آنها، براى پول هاى کاغذى مالیت انتزاع شد.
دو.
از همان ابتدا، توسط عقلا یا نهادى مثل دولت براى کاغذ پارهاى رنگى مالیت عامى اعتبار گردد و در پى آن کاغذ پارهء رنگى به عنوان پول در مبادلات به کار گرفته شود. هر چند جریان این وجه در مورد پول کاغذى مشکل به نظر مىرسد اما مىتوان گفت که پول هاى تحریرى- ارزش مبادلهاى اعتبارى عام- از قبیل نوع دوم هستند. بنابراین مالیت پول کاغذى و اسکناس انتزاعى و مالیت پول تحریرى، اعتبارى است.
خلاصه و جمع بندى
قبل از پرداختن به بررسى دیدگاههاى اندیشمندان اسلامى، خلاصهء برخى از نتایجى را که تا اینجا بدان دست یافته ایم را بیان مىکنیم: 1- امروزه بخش اعظمى از پول ها را پول تحریرى تشکیل مىدهد. سهم این پول در مبادلات به بیش از 80 درصد مىرسد. 2- پول تحریرى هیچ گونه مادهء فیزیکى ندارد و تنها داراى ارزش مبادله اى اعتبارى عام مىباشد. 3- پول ها اعم از کاغذى و تحریرى و... همه مال هستند، بلکه از مصادیق با رز آن محسوب مىشوند. 4- مال و مالیت امر قراردادى و اعتبارى نیست، بلکه امر انتزاعى است که از چگونگى به کار گیرى اشیاء توسط عرف و عقلا انتزاع مىگردد. بنا بر این تقسیم مال به مال اعتبارى و ذاتى امرى اشتباه به نظر مىرسد. چه ، به طور کلى مال ذاتى اصلا وجود ندارد و آنچه در خارج تحقق دارد مال حقیقى است. با این بیان اگر به مال، مال اعتبارى گفته مىشود، بدان خاطر است که فایدهء مترتب برآن امر اعتبارى و قراردادى است، نه مالیت آن. 5- انواع پول ها و مالیت آنها قبل از این که یک امر دولتى محسوب گردند،امرى عرفى و عقلایى اند- زیرا دولت ها براى آنها مالیت را اعتبار نمى کنند، حتى میزان مالیت آنها نیز توسط دولت ها تعیین نمى شود. میزان ارزش و قیمت پول ها تابع میزان کالاهاى قابل مبادله توسط آنها ست. 6- مالیت پول بدان خاطر نیست که عرف آن را مال مىداند، یعنى یک امر اعتبارى عرفى نیست، بلکه یک امر انتزاعى عرفى است. یعنى از ارتکازات ذهنى عرف و عقلا نسبت به برخى از اشیا مالیت انتزاع مىشود. زیرا چه پول کاغذى را مال بدانیم یا از شمار حواله و سند محسوب کنیم، در رفتار عرف و عقلا هیچ تغییرى نسبت به پول کاغذى ایجاد نخواهد شد، و همراه در معاملات به کار گرفته مى شود. 7- مالیت پول هاى فعلى تبعى نیست، بلکه استقلالى است، هر چند مطلوبیت آن تبعى و غیرى است. یعنى پول را نه براى خودش، بلکه بدان خاطر که به وسیلهء آن اشیاى مورد نیاز زندگى خود را تهیه و خریدارى کنیم،طالب هستیم. 8- آنچه در مورد پول گفته آمد،از منظر خرد بود و پول از منظر خرد است که موضوع احکام فقهى و اقتصادى مىباشد. اما پول از منظر کلان چه بدهى بانک مرکزى با دولت به مردم باشد یا سند، حواله و... باشد،تاثیرخاصى در احکام فقهى و اقتصادى ندارد.
دیدگاههاى اندیشمندان اسلامى در بوتهء نقد و بررسى
ما در بررسى نظر گاههایى که قبلا بیان شد، به آنچه که به نحو خلاصه در بالا یاد کردیم اکتفا مىکنیم . هر کس مطالب هشت گانهء مورد اشارت، یا برخى از آنها را بپذیرد، به صحت یا عدم صحت دیدگاههاى دانشوران پى خواهد برد. چنانکه میزان ارزش علمى و مقدار مطابقت گفتار عالمان در ماهیت پول را فراچنگ خواهد آورد. ما بیش از این به اطناب و اطاله نمى پردازیم، ولى تذکر یک مطلب را ضرورى مىدانیم، و آن این است: هر چند ما نیز هم صدا با برخى از نظریهها، صفت مالیت را براى پول هاى فعلى اثبات کردیم و در پایان به این نتیجه رسیدیم که پول هاى فعلى مال اند، اما آنچه که سخن ما را با سایر نظرگاهها به طور اساسى متفاوت مىسازد، مقدمات و روشى است که ما در اثبات مدعاى خود بکار بسته ایم . به نظر مىرسد اکثر مقدمات و دلایلى که صاحب نظران جهت اثبات مالیت پول، اظهار داشتهاند مورد خدشه و مناقشه مىباشد، همان گونه که ما در بخش خلاصه و جمع بندى این مقاله ضمن بیان دیدگاه صحیح، کاستى هاى دیدگاههاى پیشین را بر شمرده ایم . در مقابل آنچه که ما به عنوان مقدمات ، دلیل و روش مناسب جهت اثبات مدعا ارائه داده ایم ، از اتقان و استحکام کافى برخوردار است. با توجه به کاستى هاى مقدمات و دلایل سایر دیدگاهها، اگر در این مقدمات و دلایل خدشه گردد، مدعا بدون دلیل باقى مىماند، یعنى وضعیت ماهیت پول هاى جدید، همچنان در پردهء ابهام باقى خواهد ماند. اما به نظر مىآید این نقیصه و کاستى در آنچه ما بیان داشتیم رفع شده است.