حکم نقاشى و مجسمه سازى از نگاه شریعت-1 (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
تصاویر بردو گونه اند:
تصاویر برجسته (مجسمه) و تصاویر غیربرجسته (نقاشى)
و هریک از آن دو نیز یا مربوط به جانداران است یا غیر جانداران . دو قسم از چهار قسم مذکور - یعنى تصویر چیزهاى فاقد روح - برجسته باشد یا غیر برجسته، بدون اشکال جایز است. دلیل جواز صحیحهء زراره از امام باقر(ع) است: لا باس بتماثیل الشجر، تصویر درخت اشکالى ندارد.(1) روایات دیگرى نیز براین مدعا دلالت دارند. افزون بر روایات، سیرهء قطعى و عملى مسلمانان که از دوران ما، تازمان معصوم(ع) استمرار داشته بر«جواز» تصویر درختان، میوه ها، کوه ها، رودخانه ها، باغ ها و نظایر آنها بدون هیچ مخالفتى دلالت دارد. محل بحث تصویر برجسته و غیر برجستهء جانداران است که آن را دراین نوشتار پى مىگیریم.
حرمت مجسمه سازى
صاحب جواهر و شیخ انصارى- قدس سرهما- تصریح کرده اند که در فتواى فقها و نیز نص روایات، در حرمت مجسمه سازى اختلافى وجود ندارد. صاحب جواهر دراین باره آورده است: بلکه اجماعمنقول و محصل برحرمت مجسمه سازى وجود دارد، بلکه اجماع منقول در حد استفاضه نقل شده است.(2)
روایات دلالت کننده برحرمت مجسمه سازى
براى اثبات حرمت مجسمه سازى به سه دسته از روایات به شرح ذیل مىتوان استناد کرد:
دستهء نخست:
دستهء نخست روایاتى است که دلالت دارند روز قیامت به مجسمه ساز تکلیف مىشود که مىبایست در نقاشى خود روح بدمد.این دسته از روایات به شرح زیر است:
1. مرحوم کلینى در کافى از على بن ابراهیم از پدرش از ابن ابى عمیر از مردى از امام صادق(ع) روایت مىکند که امام(ع) فرمود: من مثل تمثالا کلف یوم القیامه ان ینفخ فیه الروح، هرکس مجسمه اى بتراشد روز قیامت او را مجبور مىکنند که روح را در آن بدمد.(3)
2. مرحوم صدوق در کتاب ثواب الاعمال از محمد بن حسن از محمد بن حسن صفار از یعقوب بن یزید از محمد بن حسن میثمى از هشام بن احمر و عبداللّه بن مسکان از محمد بن مروان از امام صادق(ع) روایت کرده که فرمود: ثلاثه یعذبون یوم القیامه: من صور صوره من الحیوان یعذب حتى ینفخ فیها...، سه دسته روز قیامت عذاب مىشوند: دستهء نخست کسانى هستند که حیوانى را به تصویر کشیده باشند: آنان به خاطر این کار عذاب مىشوند تا زمانى که در آن روح بدمند « درحالى که از انجام چنین کارى عاجزند.»... .(4) دراین روایت سلسله سند تا محمد بن مروان موثق است، اما نسبت به خود محمدبن مروان توثیقى نرسیده است مگر بگوییم: شخصیتهاى بزرگى همچون حلبى، ابان، عبداللّه بن مسکان، ابوایوب و دیگران از او روایت کرده اند و این امر وثاقت او را اثبات مىکند.
3. مرحوم کلینى در کافى از امام صادق(ع) روایت مىکند: ثلاثه معذبون یوم القیامه: رجل کذب فى رویاه یکلف ان یعقد بین شعیرتین و لیس بعاقد بینهما، و رجل صور تماثیل یکلف ان ینفخ فیها و لیس بنافخ...، سه دسته روز قیامت عذاب مىشوند: نخست مردى که در نقل خوابش دروغ گوید. چنین شخصى را روز قیامت مجبور مىکنند که بین دو دانهء جو پیوند زند درحالى عاجز از انجام چنین کارى است و دوم شخصى که مجسمه هایى را مىسازد و او را مکلف مىکنند تا در آنها روح را بدمد حال آن که توان آن را ندارد... .(5)
4. مرحوم صدوق در کتاب من لایحضر و امالى روایت کرده که پیامبر(ص) از تصویر گرى نهى کرده و فرموده است: من صور صوره کلفه اللّه یوم القیامه ان ینفخ فیها ولیس بنافخ، هرکس تصویرى بکشد خداوند اورا در روز قیامت مکلف مىسازد که روح در آن بدمد و او از انجام این کار ناتوان است.(6)
5.برقى درمحاسن از سعدبن ظریف از امام باقر(ع) روایت کرده که فرمود: ان الذین یوذون اللّه و رسوله هم المصورون یکلفون یوم القیامه ان ینفخوا فیها الروح، مسببین آزار خدا و رسول او صورتگرانند. اینان در روز قیامت مکلف خواهند شد تا در ساخته هاى خود روح بدمند.(7) این روایت نشانگر شدت حرمت مجسمه سازى است، زیرا در آن تصریح شده که این کار آزار خدا و رسول(ص) را فراهم مىسازد.
نتیجه:
به نظر مىرسد بررسى مجموع روایات دستهء نخست نشان مىدهد که ساخت مجسمه ءچیزهاى داراى روح حرام مىباشد و اگر برخى از روایات این دسته دچار ضعف سندى است، اعتبار سند بقیه روایات این ضعف را جبران مىکند، به ویژه آن که این دسته از روایات از نظر شمار در حد استفاضه اند.
دستهء دوم:
دستهء دوم روایات نهى کننده از مجسمه سازى و نقاشى است. روایات این دسته به شرح زیر است:
1. صحیحهء ابوالعباس بقباق که به طرق مختلف روایت شده است. از جملهء این طرق، سندى است که مرحوم کلینى درکافى از محمد بن یحیى از احمد و عبداللّه فرزندان محمد بن عیسى از على بن حکم از ابان بن عثمان از ابوالعباس از امام صادق(ع) نقل کرده که امام(ع) در تفسیر آیهء شریفهء (یعملون له ما یشاء من محاریب و تماثیل) فرمود: واللّه ما هن تماثیل الرجال و النساء و لکنها تماثیل الشجر و شبهه، به خداقسم، مقصود از مجسمه ها دراین آیه مجسمهء مردان و زنان نیست، بلکه مقصود مجسمهء درخت و نظیر آن است.(8)
چگونگى استدلال:
از ظاهر روایت به دست مىآید که حرمت ساخت مجسمهء جانداران نزد پرسشگر و امام معصوم(ع) روشن و مسلم بوده است. بدین خاطر امام(ع) قسم یاد مىکند که ساحت سلیمان(ع) از چنین کارى مبرا است. امام خمینى(قده) براین استدلال چنین اشکال کرده است: این که امام صادق(ع) دامن سلیمان(ع) را از مجسمه سازى مبرا مىداند دلالت براین ندارد که انجام دادن چنین کارى براو حرام بوده، بلکه شاید مجسمه سازى نسبت به سلیمان(ع) کراهت شدیدى داشته به گونه اى که سزاوار پیامبران نبوده است. بنا بر این نمى توان براى اثبات حرمت مجسمه سازى به این روایت تمسک نمود چون استدلال به آن بسیار سست است.(9) این اشکال قابل مناقشه است زیرا کم نیست مواردى که مکروهات براى بیان جواز اشیاء انجام مىپذیرد، با این وجود دیگر جایى براى سوال نمى ماند، چنانکه امام(ع) براى منتفى کردن انجام چنین مکروهى از ساحت سلیمان(ع) نیازمند قسم نبوده است. البته مىتوان گفت: از آنجا که امام(ع) درمقام بیان نبوده روایت اطلاق ندارد.
2.درصحیحهء محمد بن مسلم آمده است: از امام صادق(ع) از حکم مجسمهء درخت و ماه پرسیدم. امام(ع) فرمود:لاباس مالم یکن شیئا من الحیوان، مادامى که حیوان وجان دار نباشد مانعى ندارد.(10) دراستدلال به این روایت چنین اشکال شده: دراین روایت از مجسمه هاى موجود پرسش شده است زیرا پرسش به آنها انصراف دارد. موید این مدعا روایت دیگر از على بن جعفر از برادرش امام کاظم(ع) است که امام(ع) از امام صادق(ع) دربارهء حکم مجسمه مىپرسد. امام صادق(ع) در پاسخ مىفرماید: لایصح ان یلعب بها، بازى با آنها صلاح نیست.(11) دراین روایت اطلاق پرسش - چنان که از پاسخ امام(ع) برمىآید- به مجسمه هاى موجود ناظر است، چون درجواب عدم شایستگى بازى با آنها آمده است. بنا بر این آنچه از امام(ع) سوال شده حکم کارهایى چون بازى، نگاه دارى و خرید و فروش است که با مجسمه هاى موجود تناسب داشته است. با این بیان روایت ارتباطى به مجسمه سازى جان داران - که محل بحث ما است- ندارد. به علاوه کلمهء(لاباس) به طور شایع در نفى کراهت کاربرد دارد. بنا بر این چنان نیست که اگر ما از مفهوم صحیحهء محمد بن مسلم برداشت کردیم که مجسمهء جان داران باس دارد، ثبوت باسى به معناى حرمت باشد. «بلکه ممکن است معناى آن اثبات کراهت باشد. دراین صورت معناى روایت چنین خواهد شد که ساختن مجسمهء جان داران مکروه است.» ممکن است بگوییم: چنان نیست که کلمهء(لاباس) درنفى کراهت به صورت شایع کاربرد داشته باشد، زیرا از ظاهر کلمهء (باس) به نظر مىرسد که به معناى عقوبت و کیفر است. پس اگر مىگوییم: (لاباس) معناى آن نفى عقوبت و کیفر است نه نفى کراهت واین که (لاباس) صرفا دربرخى موارد به معناى نفى کراهت به کار مىرود منافات ندارد که ما از کلمهء (باس) معناى عقوبت و کیفر را استظهار کنیم، بنا بر این اگر مفهوم صحیحه محمد بن مسلم اثبات باس در ساختن مجسمه جان داران است، معنایش اثبات عقوبت و کیفر، برانجام این کار است «و به معناى حرمت انجام دادن این کار خواهد بود». افزون برآنچه گفته شد از این که در روایت على بن جعفر پرسشگر به پاسخ امام(ع) اکتفا کرده مىتوان استفاده کرد که پرسش او تنها پیرامون بازى با تندیس ها بوده نه مطلق دخل و تصرف و ساخت آنها. چنین پرسش و پاسخ دیگر نشانگر آن نیست که در تمام موارد حکم همان فرمودهء امام(ع) است، بلکه دربرخى دیگر از روایات از نقاشى نهى شده است، در حالى که مقصود از نهى، مطلق دخل و تصرف نبوده بلکه مقصود از نهى، ایجاد تصویر بوده است.
3. روایت ابوبصیر درکتاب محاسن برقى از امام صادق(ع) که: قال رسول اللّه(ص) اتانى جبرئیل فقال: یا محمد ! ان ربک ینهى عن التماثیل، پیامبر(ص) فرمود: جبرئیل نزد من آمد و گفت :اى محمد! پروردگارت از تندیسها نهى کرده است.(12) شاید نهى از مجسمه که دراین روایت آمده شامل نهى از ایجاد مجسمه نیز باشد، چنان که این شمول را روایت دیگرى که مرحوم صدوق دربارهء نهى پیامبر(ص) از تصویرها نقل کرده، تایید مىنماید. پیامبر(ص) فرمود: من صور صوره کلفه اللّه... ، هرکس نقاشى بکشد خداوند اورا مکلف مىسازد... ، (13)
4. روایت ابوبصیر درکتاب کافى از امام صادق(ع): قال رسول اللّه(ص): اتانى جبرئیل و قال:یا محمد! ان ربک یقرئک السلام و ینهى عن تزویق البیوت. قال ابوبصیر: فقلت: ما تزویق البیوت؟ فقال: تصاویر التماثیل، پیامبر اکرم(ص) فرمود: جبرئیل نزد من آمد و گفت اى محمد! پروردگارت به تو سلام مىرساند و تو را از تزویق خانه ها باز مىدارد.ابوبصیر گوید: به امام(ع) عرض کردم: (تزویق خانهها) چیست؟ امام(ع) فرمود: تصویر تندیس ها است.(14) استدلال به این روایت براى اثبات حرمت مجسمه سازى مبتنى براین نکته است که متعلق نهى را در کلام جبرئیل معناى مصدرى تصویر بدانیم. یعنى ایجاد نقاشى، نه معناى حفظ و نگهدارى عکس ها در خانه. شاهد آن، این است که اگرمنظور نگاه دارى عکس بوده است نیازى نبوده در روایت واژهء (تصاویر) به (تماثیل) اضافه شود.به علاوه پرسشگر از مفهوم (تزویق) سوال کرد و آن نیز داراى معناى مصدرى یعنى ایجاد مىباشد. بنا بر این مناسبت پاسخ با پرسش اقتضا مىکند که از واژهء (تصاویر) همان معناى مصدرى اراده شده باشد. این روایت «گرچه از نظر دلالت قابل تمسک است اما» از نظر سند ضعیف مىباشد.
5. روایت على بن شعبه در کتاب تحف العقول: و صنعه صنوف التصاویر مالم یکن مثل الروحانى... فحلال فعله و تعلیمه... ، صنعت ایجاد انواعتصویر مادامى که تندیس جان دار نباشد... ساخت و آموزش آن حلال است.(15)
6.روایت کتاب خصال درضمن حدیث خصلتهاى چهارصد گانه: روایت کرد پدرم از سعدبن عبداللّه از محمدبن عیسى بن عبید یقطینى از قاسم بن یحیى از جدش حسن بن راشد از ابوبصیر و محمد بن مسلم از امام صادق(ع) که فرمود: (پدرم از جدم از پدرانش به من خبرداد که امیر المومنین على(ع) در یک مجلس به یاران خود چهارصد باب از ابواب حکمت را آموخت، بابهاى حکمت که به صلاح دین و دنیاى یک مسلمان است... از تصویرگرى اجتناب کنید. زیرا روز قیامت دربارهء این کار از شما سوال خواهند کرد.(16) دربارهء سند این روایت باید گفت: اقوا وثاقت یقطینى است، زیرا نجاشى بدون توجه به قدحى که در بارهء او رسیده مىگوید: (من خود مىبینم که رجالیون ما این قدح ها را قبول ندارند و در مقابل مىگویند:مثل ابوجعفر عبیدى یقطینى کجا یافت مىشود؟!) دلیل دوم این که فضل بن شاذان مىگوید: (درمیان همسانان یقطینى نظیر او یافت نمى شود.) و خود فضل بن شاذان، یقطینى را دوست مىداشت و از او تمجید و ستایش مىکرد. دلیل سوم بر ثقه بودن یقطینى این است که بزرگان از او روایت کرده اند.(17) از طرفى همان گونه که مرحوم وحید بهبهانى گفته است تضعیف ابن غضائرى نسبت به قاسم بن یحیى «که در سلسله سند این روایت آمده» قابل اعتنا نمىباشد، زیرا به تضعیف هاى غضائرى اعتنا نمى شود. به ویژه آن که مشایخ حدیث، قاسم بن یحیى را تضعیف نکرده اند و از طرفى بزرگان روات به ویژه کسانى چون احمد بن محمد بن عیسى از او روایت کرده اند. بنا بر این روایت خصال معتبر است.
7. روایت عبداللّه بن طلحه که در کتاب اکمال الدین از امام صادق(ع) : من اکل السحت سبعه... و الذین یصورون التماثیل، هفت طائفه مال حرام مىخورند... یکى از این هفت دسته کسانى هستند که تندیسها را به تصویر مىکشند.(18)
8. روایت اصبغ بن نباته از امیر المومنین(ع) : من جدد قبرا اومثل مثالا فقد خرج من الاسلام، هرکس قبرى را تجدید بنا نماید یا مجسمهاى بسازد از اسلام خارج شده است.(19) بعید نیست که ادعا کنیم غالب روایات نه گانه برحرمت ساخت مجسمه دلالت دارند و افزون بر تعدد روایتها، سند برخى از آنها صحیح مىباشد.
اشکال:
استاد مجاهد و بزرگوار ما امام خمینى (ره) برادعاى فوق این گونه اشکال کرده است. چنان که از قرینهء مناسبت حکم و موضوع به دست مىآید دسته اى از روایات دراین نکته ظهور دارند که مقصود از تندیس ها و نقاشى ها درآنها، صورتگرى بتهایى است که براى عبادت ساخته مىشده است. مثلا درروایت است: (من جدد قبرا اومثل مثالا فقد خرج عن الاسلام، هرکس قبرى را تجدید بنا کند یا مجسمه اى بسازد از اسلام خارج شده است.) (یا من صورالتماثیل فقد ضاد اللّه، هرکس مجسمه اى بسازد با خداوند به مخالفت پرداخته است.)... و نیز این روایت: (اشد الناس عذابا یوم القیامه رجل قتل نبیا او قتله نبى و رجل یضل الناس بغیر علم، او مصور یصور التماثیل، مردى که پیامبرى را کشته باشد یا به دست پیامبرى کشته شده باشد و نیز مردى که از روى نادانى مردم را گمراه سازد و نیزصورتگر تصاویر، اینان کسانى هستند که در روز قیامت از همهء مردم بیشتر عذاب خواهند شد.) همچنین دراین روایت: (ان من اشد الناس عذابا عند اللّه یوم القیامه المصورون، صورتگران از جمله کسانى هستند که در روز قیامت از همهء مردم بیشتر عذاب خواهند شد.) و روایات دیگر از این دست. از این روایات نمى توان حرمت مجسمه سازى یا نقاشى را برداشت کرد، زیرا وعده هاى عذاب و هشدارهایى که در آنها آمده آنقدر شدید است که با کارى همچون مطلق مجسمه سازى یا نقاشى سازگار نمى باشد، زیرا بدیهى است که مجسمه سازى یا نقاشى از نظر شدت قبح از کشتن ناحق انسان، زنا،لواط، شراب خوارى و سایر گناهان کبیره، بالاتر نیست «درحالى که دراین روایات ازاین گناهان کبیره بالاتر قلمداد شده است.» بنا براین به نظر مىرسد مقصود از مجسمه سازى دراین روایات، مجسمه هایى است که به عنوان بت ساخته شده و مردم آنها را مىپرستیده اند. چنان که در روایت آخر احتمال دیگرى وجود دارد و آن این که مقصود از (مصورن) کسانى هستند که خداوند را جسم دانسته و داراى نقش و نگار مىدانند، چنانکه مذهب تجسیم در دورهء صدور این روایات رواج داشته است. اما این که چرا دراین روایات از بت سازى نهى شده با آن که درزمان پیامبر(ص) سنت بت پرستى برافتاده بود، پاسخ این است که گروهى از اعراب به رغم آن که بنیاد کفرشان از هم پاشیده شد و بتهاى ایشان به دست و فرمان پیامبراکرم(ص) شکسته شد، در دل همچنان به بتها و شمایل آنها دلبستگى داشته و براى حفظ آثار پیشینیان خود و به خاطر علاقه به بقاى آنها شبیه بتها را مىساختند، این احتمالى است که هم حقائق تاریخى آن را تایید مىکند و هم طبیعت شناخته شدهء آدمى درحفظ و دلبستگى به سنتهاى پیشین، آن را تقویت مىنماید... درست به همین دلیل پیامبر اکرم(ص) با این لحنهاى شدید و هشدارهاى اکید که تنها مناسب کافران و اذناب ایشان است، از بت تراشى نهى کرده است، تا بدین طریق بنیاد کفر درهم ریزد و نطفهء الحاد نابود شود و از مرزهاى عقیده به یکتا پرستى حمایت گردد. با این توضیح روایات مزبور که از مجسمه سازى نهى کرده از دو حال خارج نیست: یا درساختن مجسمهء بتها ظهور دارد ویا انصراف به آن پیدا کرده است. براین اساس دو روایت ذیل مىبایست برساختن مجسمهء بتها حمل گردد:
الف- ابن قداح از امام صادق(ع) روایت کرده که امام(ع) فرمود: قال امیر المومنین: بعثنى رسول اللّه(ص) فى هدم القبور و کسرالصور، امیر مومنان على(ع) فرمود: رسول خدا(ص) مرا براى انجام دو کار فرستاد: قبرها را خراب کنم و تندیسها را درهم شکنم. ب- روایت سکونى از امام صادق(ع) که فرمود: قال امیر المومنین(ع): بعثنى رسول اللّه(ص) الى المدینه فقال: لاتدع صوره الا محوتها و لاقبرا الا سویته و لاکلبا الا قتلته، امیر مومنان على(ع) فرمود: رسول خدا مرا به سوى مدینه فرستاد و فرمود: تمام تمثالها را محو کن، و تمام قبرها را مسطح کن و تمام سگها را بکش. پیدا است این که پیامبر(ص) على(ع) را براى انجام چنین کارهایى مىفرستد نشان مىدهد که پیامبراکرم(ص) به این کارها اهتمام داشته و وجود این چیزها ذهن ایشان را مشغول مىکرده است. چنین به نظر مىرسد تمثالهایى که ذهن پیامبر را به خود مشغول کرده بود تمثال بتها بوده که به عنوان باقیماندهء نشانه هاى کفر و دوران جاهلیت رخ مىنموده است . در بارهءروایت دوم یعنى روایت سکونى باید گفت: بعید نیست که مقصود از کلب، حیوان معروف نیست بلکه واژهء (کلب) به کسرلام مقصود است و آن بیمارى اى است که در اثر بیمارى سگ پیدا مىشود، بیمارى شبیه دیوانگى که سگ به آن مبتلا مىشود. چنین سگى اگر انسانى را دندان بگیرد بیمارى جنون آن دامنگیر آن شخص مىشود. شاید از آن جهت پیامبر(ص) به على(ع) فرمان خرابى قبرها را داد که مردم همان کرنشى که در برابر بتها داشتند، به همان گونه نسبت به گورها احترام و تعظیم مىنمودند تاجایى که برآن سجده مىکردند چنان که برخى از روایات - که از قبله ومسجد قراردادن قبر پیامبر(ص) نهى کرده- به این مدعا اشعار دارند. به عنوان مثال مرحوم صدوق روایت مىکند که پیامبر(ص) فرمود: لاتتخذوا قبرى قبله ولامسجدا، فان اللّه- عزوجل - لعن الیهود حیث اتخذوا قبور اکنبیائهم مساجد، قبر مرا قبله و جاى سجده قرار ندهید زیرا خداوند متعال ملت یهود را به خاطر محل سجده قراردادن قبور پیامبران خود، لعن و نفرین کرده است. گواه مدعاى ما این است که اگر مقصود از قبور را تعظیم برقبور و مقصود از تصاویر را نقش بتها ندانیم ناچاریم فرمان پیامبراکرم(ص) به حضرت امیر(ع) درانجام این کارها را الزامى ندانیم، زیرا مىدانیم که وجود چنان قبرها و عکسهایى مکروه است.درادامه خواهیم آورد که نگهدارى مجسمه جایز است، از طرفى بسیار بعید است که پیامبر اکرم(ص) تنها بدین خاطر که حفظ چنان گورها و تمثالهایى مکروه بوده على(ع) را براى نابودى آنها اعزام نموده باشد. اما اگر مقصود از قبور و تصاویر همان باشد که ما گفتیم، فرمان پیامبر(ص) - چنان که منطق و عقل حکم مىکند- حمل بر الزام و وجوب خواهد شد. موید مدعاى ما که مقصود از تصاویر و قبور مطلق تمثال و قبر نیست سه روایت زیر است:
1. صحیحهء عبداللّه بن مغیره که گوید: از امام رضا(ع) شنیدم که میفرمود: قال قائل لابى جعفر(ع) یجلس الرجل على بساط فیه تماثیل. فقال:الاعاجم تعظمه و انا لنمتهنه، مردى به امام باقر(ع) گفت: حکم مردى که برفرشى مىنشیند که داراى تصاویر است چیست؟ امام فرمود: عجمها نشستن برچنین فرشى را قبحى بزرگ مىپندارند اما ما آن را کوچک مىشماریم.) واژهء (نمتهن) دراینجا به معناى تحقیر کردن است.
2 . ازامام کاظم(ع) روایت شده که فرمود: دخل قوم على ابى جعفر(ع) و هو على بساط فیه تماثیل. فسالوه، فقال: اردت ان اهنیه، گروهى بر امام باقر(ع) وارد شدند درحالى که حضرت بر روى فرشى داراى تصویر نشسته بود واردین از حکم چنین کارى پرسیدند. امام فرمود: مقصود من این است که با نشستن روى این عکسها آنها را خوارنمایم.
3.در روایت دیگر آمده است: قال جبرئیل: انا لاندخل بیتا فیه تمثال لایوطا ، جبرئیل(ع) گفت: ما درخانهاى که درآن عکس است اما برآن گام نمى نهند وارد نمىشویم. به نظر مىرسد که ائمه(ع) از این جهت در مقابل تعظیم غیرعرب به تحقیر وکوچک ساختن عکسها اقدام مىکردند که ایشان به عبادت بتها و چنین عکسهایى مىپرداختند و مىپنداشتند که این بتها و عکسها نماد و سمبل رب النوعهاى مختلفى است که به گمان ایشان این رب النوعها و سایلى براى رسیدن به خداوند متعال بوده است. خلاصهء کلام آن که از این روایات نمى توان به دست آورد که ساختن مطلق مجسمه - تاچه رسد به نقاشى- حرام است. به نظر مىرسد که این روایات به ساختن مجسمهء بتها و حفظ نشانه هاى دوران جاهلیت و حفظ عظمت خیالى این نشانه ها، ناظر است. البته بعید نیست که ما ساختن چنین مجسمه هایى را مطلقا حرام بدانیم و همچنین حفظ ونگاهدارى مجسمهء بتها را به همین خاطر حرام دانسته بروجوب نابودى آنها حکم دهیم.(20) در پاسخ به اشکالات امام خمینى (ره) مطالب ذیل به نظر مىرسد:
1. استاد وعدهء عذاب شدید در برابر عکس و مجسمه را بعید دانستند، اما به نظر ما هیچ بعدى ندارد که برانجام چنین کارهایى عذاب شدید وعده داده شود، زیرا چنین نیست که دادن چنین وعده هاى شدید براى برخى از گناهان اندک باشد. به عنوان مثال از پیامبر(ص) نقل شده که فرمود: من اکل الربا املا اللّه بطنه من نارجهنم بقدر مااکل، هرکس مال ربا خورد به میزان ربایى که خورده خداوند شکمش را پر از آتش جهنم مىسازد.(21) و از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: من یغضب غضبه عممه اللّه بعمامه من نار، کسى که «بى جهت» خشم مىکند خداوند برسرش عمامه اى از آتش مىگذارد.(22) از طرفى این که دربرخى از این روایات آمده که نقاش یا مجسمه ساز ازاسلام خارج مىشود مقصود خروج حکمى است نه خروج حقیقى. چنان که خروج از اسلام در سه روایت نبوى ذیل به همین معنا آمده است: الف- من اصبح لایهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم، کسى که روز خود را بدون توجه به کارها و گرفتارى هاى مسلمانان آغاز کند مسلمان نیست.(23) ب - من یغضب اویغضب له فقد خلع ربق الاسلام (الایمان) من عنقه کسىکه خود خشم کند یا دیگرى را به خشم آورد از اسلام(یا ایمان) خارج شده است.(24) ج- ومن خان امانته فى الدنیا ولم یردها على اربابها مات على غیر دین الاسلام، کسى که دردنیا به امانت خود خیانت کند و آن را به صاحبانش تحویل ندهد به دینى غیر از آیین اسلام از داردنیا رخت خواهد بست.(25) با این بیان روشن مىشود که اگر در روایات آمده است شخص در اثر نقاشى از اسلام خارج شده مقصود خروج حکمى از اسلام است نه خروج حقیقى، زیرا روشن است ساختن خود بت باعث نمىگردد تا شخص به صورت حقیقى کافرشده و از مرز اسلام خارج گردد، پس چگونه ساختن تندیس مىتواند موجب کفر شود؟ این که امام خمینى(ره) مدعى است بین عذاب هاى شدید وعده داده شده در روایات و ساختن مجسمه مناسبت وجود ندارد، از دیدگاه ما قابل پذیرش نیست.
2. حضرت امام ادعا کردند که روایات مزبور با آنکه اطلاق دارند اما به بتها ظهور یا انصراف دارند. این ادعا نیزمردود است، زیرا شاهدى برآن اقامه نشده است و بعید شمردن عذابهاى مذکور در روایات که امام آن را گواه مدعاى خود دانسته- افزون بر این که با بیان پیشین ما مردود است- موجب آن نمى گردد که ما دست از اطلاق روایات شسته و نهى آن را تنها ناظر به نقاشى یا مجسمهء بتها بدانیم. به ویژه آن که احتمال دارد گناه نقاشى یا مجسمه سازى آن قدر بزرگ باشد که این عذابهاى شدید درشان آن باشد. چنان که روایات دمیدن روح در قالب عکسها و مجسمه ها بزرگ بودن چنین گناهى را نشان مىدهند. «گویا شخص با این کار به هماوردى با خداوند برخاسته که خود معصیتى است بس بزرگ.» بنا بر این ما نمىتوانیم به صرف استبعاد، دست از اطلاق روایات که از مطلق تندیس و تصویر نهى کرده بشوییم. بلى اگر چنان بود که مجسمه و نقاشى به صورت فراوان درمورد بتها کاربرد داشت ادعاى انصراف روایات در مورد بتها درست مىنمود اما واقعا چنین کاربردى تحقق نداشته است. این که شما مىفرمایید: گروهى از بت پرستان درصدد حفظ و نگهبانى آثار پیشینیان خود بوده اند، موجب نمىگردد که ما اطلاق روایات مزبور را تنها ناظر به بتها بدانیم. درمورد روایات ابن قداح و سکونى که بیانگر آن بود پیامبر اکرم(ص) على(ع) را براى شکستن و نابود کردن تصاویر به مدینه فرستاد(26) باید بگوییم: این روایات نیز با اطلاق روایات پیشین منافات ندارد، چه بگوییم تصاویرى که حضرت امیر(ع) مامور به شکستن و نابود کردن آن بوده تنها بتها بوده یا بگوییم مقصود مطلق مجسمه ها بوده است.
3. صاحب مواهب مىگوید: این که در روایات آمده است نقاش را روز قیامت مکلف مىکنند که در نقاشى خود بدمد و او از این کار عاجز است مىتوان به دست آورد که حکمت تشریع حرمت نقاشى و مجسمه سازى آن بوده که نقاش و مجسمه ساز با این کار، خود را به آفرینندهء هستى تشبیه کرده اند. حکمت تشریع حرمت این نیست که نقاشى و مجسمه سازى عملا موجب ترویج و اشاعهء کفر و شرک مىشود. البته در مورد روایات اخیر(روایاتى که برشکستن تصاویر دلالت داشت) مىتوان گفت که حکمت تشریع حرمت نقاشى و مجسمه سازى همان ترویج کفر و شرک بوده است. اگر ادعا شود روایات پیشین (یعنى روایات مطلقه اى که ) همان معناى مستفاد از دستهء اخیر (روایات ناظر به شکستن تصاویر) را به دست مىدهد یعنى حکمت تشریع در آنها نیز ترویج کفر و شرک بوده است نه تشبه به خالق متعال، در پاسخ گوییم دراین صورت مناسب آن بود که دراین روایات به جاى آن که گفته شود نقاش را روز قیامت مکلف به دمیدن در نقش مىکنند گفته مىشد نقاش مکلف مىشود که در روز قیامت از تصاویرى که فراهم آورده طلب شفاعت کند حال آن که تصاویر از شفاعت او عاجزند. سبب ضرورت جایگزینى در تعبیر در روایات این است که مشرکاننمىگفتند : بتها توان آفرینش دارند بلکهمىگفتند: بتها شفیعان ما نزد خداوند هستند.(27) افزون برروایات پیشین احتمال مىرود در روایت (من صور التماثیل فقد ضاد اللّه) نیز حکمت تشریع حرمت نقاشى همان تشبه به خالق باشد. به هرحال چنان نیست که طبق ادعاى امام خمینى(ره) حکمت تشریع حرمت نقاشى و مجمسه سازى تنها منحصر به جلوگیرى از بت پرستى باشد. اگر پذیرفتیم که حکمت تشریع تنها در بت پرستى منحصر نیست «و تشبه به خالق نیز مىتواند حکمت تشریع باشد» دیگر وجهى ندارد اطلاق روایات را که از مطلق نقاشى و مجسمه سازى نهى مىکرد تنها ناظر به نقاشى و تندیس بتها بدانیم.
4. نسبت به روایاتى که درآنها آمده است امام(ع) به خاطر تحقیر نقاشى، برروى فرشها ى داراى عکس مىنشسته است باید گفت: این که امام مىفرماید: من در مقابل عجم که تصاویر نقش شده برروى پشتى و فرش را احترام مىگذاشتند و با نشستن برروى آن قصد اهانت و تحقیردارم، دلیل نمىشود که این تصاویر همان بتهایى بوده است که عجم آنها را مىپرستیدند، بلکه شاید آن نقشها مطلق تصاویر بوده و امام(ع) تنها مىخواسته با یکى از عادات جاهلى که بزرگ داشت تصاویر و نصب و کشیدن آن بر سقف و دیوارخانه ها بود، به مخالفت بپردازد. افزون براین اگر به راستى تصاویرى که دراین روایات از آن نام برده شده همان تصاویر بتها بوده است -همان گونه که حضرت امیر(ع) مامور به نابود کردن و شکستن این تصاویر بوده- ائمه(ع) نیز مىبایست به نابود کردن آن اقدام مىکردند نه آن که آن را نگاه داشته و تنها به عنوان تحقیر برروى آن بنشینند.
5. اگر ما همراه با امام خمینى (ره) از اطلاق این دسته از روایات «که در بارهء تصاویر فرشها وارد شده است» دست شسته و انصراف آنها را به تصاویر بتها بپذیریم دیگر وجهى ندارد که از اطلاق روایات دستهء نخست که ساختن تصاویر جانداران را به طور مطلق حرام مىدانسته، دست برداریم. به رغم استدلالهاى امام خمینى(ره) مبنى بر انحصار حرمت نقاشى و مجسمه سازى درمورد بتها، به نظر مىرسد وى مطلق نقاشى و مجسمه سازى را حرام مىداند، زیرا اشکال «مزبور که عذابهاى اعلام شده در روایات با مطلق نقاشى یا مجسمه سازى ناسازگار است» را به ظاهر این دسته از روایات منحصر دانسته است.افزون براین استظهار، خود او به صراحت ساختن مجسمهء جانداران را حرام دانسته است. آنجا که گوید: (اقوى دیدگاه اخیر است و متیقن از اجماع حکایت شده همین دیدگاه است.)(28) مقصود حضرت امام از دیدگاه اخیر این نظریه است که مىگوید: ساختن مجسمهء جان داران حرام است. همچنین در ذیل روایاتى که در آن آمده است نقاش را روز قیامت مکلف به دمیدن در نقش مىکند، تصریح کرده است: (آنچه از ظاهر این دسته از روایات به دست مىآید این است که تنهاساختن مجسمهء موجودات داراى روح حرام است نه چیزهاى دیگر.)(29) در پایان گفتارشان چنین آورده: (متیقن، حرمت ساختن مجسمه است. همان که بر حرمت آن ادعاى اجماع شده است.)(30) بنا بر این نسبت دادن حلیت مطلق نقاشى و مجسمه سازى به امام خمینى (ره) از آنجا ناشى شده که عبارات ایشان به درستى مورد توجه قرار نگرفته است.
روایات دستهء سوم:
این روایات بیانگر آن است که امامان(ع) نقاشى را ناخوش داشته اند. این روایات بدین شرح است:
1. مرحوم شیخ طوسى در تهذیب از حسین بن سعید از نضربن سوید از قاسم بن سلیمان ازجراح مدائنى از امام صادق(ع) روایت کرده که فرمود: لاتبنوا على القبور و لاتصوروا سقوف البیوت فان رسول اللّه(ص) کره ذلک، برروى قبرها بنا نسازید و سقف خانه ها را نقاشى نکنید زیرا رسول خدا(ص) از این کار کراهت داشت.(31) لازم به توضیح است که نسبت به قاسم بن سلیمان و جراح مدائنى توثیقى نرسیده است، جز آن که از این دو تن در اسناد کامل الزیارات نام برده شده است. از طرفى امام( ع) براى نهى خود از ساختن بنا برقبور و نقاشى سقف خانه ها چنین علت مىآورد که پیامبر اکرم(ص) آنها را ناپسند مىشمرده است. این تعلیل بین تقویت یا تضعیف نهى امام(ع) مردد است. اگر مقصود بیان حرمت باشد به این معنا که امام(ع) با استناد به کراهت پیامبر(ص) مىخواسته اعلام کند که رسول خدا(ص) آن را حرام مىشمرده است دراین صورت نهى امام تقویت شده و به مرز حرمت مىرسد و اگر مقصود آن باشد که پیامبر(ص) چنین کارى را مکروه مىدانسته، نهى امام تضعیف شده و تنها مکروه بودن این دوکار به دست مىآید. دراین صورت ساخت بنا برقبور و نقاشى حرام نخواهد بود.
2. مرحوم کلینى درکافى از على بن ابراهیم از پدرش از محمدبن ابى عمیر از مثنى از امام صادق(ع) روایت کرده که فرمود: ان علیا(ع) کره الصور فى البیوت، على(ع) نقاشى درخانه ها را ناپسند مىشمرد.(32) سند این روایت با توجه به نقل ابن ابى عمیرو بزنطى از مثنى موثق مىباشد. غیر از دو روایت پیشین روایات دیگرى نیز که دال برکراهت ائمه(ع) از نقاشى است وجود دارد، لیکن باید دانست که این روایات برحرمت دلالت ندارند، زیرا:
اولا،
واژهء (کره) اعم از حرمت است.
ثانیا،
مکروه شمردن تماثیل اختصاص به نگاهدارى آنها دارد نه ساختن آنها و بحث ما در بارهء ایجاد نقش است.
ثالثا،
نهى و کراهت دراین روایات به سقف خانه ها یا مطلق خانه ها مقید شده است و از آن عموم استفاده نمىشود.مگر بگوییم: مقصود مطلق نقاشى است و سقف و خانه خصوصیتى نداشته است . البته این ادعا که سقف و خانه هیچ دخالتى درحرمت نقاشى ندارند، محذور دیگرى دارد و آن این که برخى از روایات دلالت داشت که ائمه(ع) به خاطر تحقیر و اهانت تندیسها و عکسها برروى آنها مىنشستند، تا بدین وسیله با غیر عرب که چنین عکسها و تندیسها را برروى سقف یا دیوارخانه نقش یا نصب مىکردند، مخالفت نموده باشند.« دراین روایات سقف و دیوارخانه ها دراصل نهى دخالت داشته اند.» به هرحال دستهء سوم از روایات، حرمت ساختن مجسمه را اثبات نمىکنند، اما دو دستهء نخست براى اثبات حرمت ساختن مجسمهء موجودات داراى روح کفایت مىکند. دربین این دو دسته از روایات، روایت دستهء نخست ظهور دارد که مقصود تندیس موجودات داراى روح است، زیرا در آنها آمده است که مجسمه سازان روز قیامت مکلف مىشوند که روح را درتندیس خود بدمند. اطلاق برخى از روایات دستهء دوم که شامل موجودات ذى روح و غیر ذى روح مىشود به قرینهء روایات دیگر تقیید مىخورند. «در نیتجه حرمت منحصر به موجودات ذى روح خواهد شد.» از جمله روایاتى کهمىتواند قرینهبراین تقیید باشد دو روایت است: صحیحهء ابوالعباس که درآن امام(ع) فرموده است: ولکنها تماثیل الشجر و شبهه، تندیسهایى که جنیان براى سلیمان(ع) مىساختند تندیس درخت و نظایر آن بوده است. روایت تحف العقولکه در آن آمده است: وصنعه صنوف التصاویر مالم یکن مثل الروحانى... فحلال فعله و تعلیمه، صنعت انواع نقاشى مادامى که تندیس موجودات ذى روح نباشد ساخت و تعلیم آن حلال است. از این دو روایت به دست مىآید که نقاشى تصاویر موجودات بى روح مانعى ندارد. نتیجهء مباحثى که دراین قسمت آوردیم این است که بلااشکال ساختن مجسمهء موجودات ذى روح حرام است چنانکه بلااشکال ساختن مجسمهءموجودات فاقد روح حلال مىباشد.
نقاشى موجودات داراى روح
برخى از فقها نقاشى موجودات داراى روح را حرام دانسته اند. دلیل آنان روایات زیر است:
1.مرحوم صدوق به اسناد خود از شعیب بن واقد از حسین بن زید از جعفربن محمد از پدرش امام صادق(ع) روایت کرده که درضمن حدیث مناهى فرمود: نهى رسول اللّه(ص) ان ینقش شى من الحیوان على الخاتم، پیامبر اکرم(ص) از کشیدن حیوان بر انگشتر نهى کرده است.(33) این روایت از جهت سند، ضعیف است. جهت رفع ضعف، دو ادعا شده که هردو مردود است: یکى این که فقها به این روایت استناد کرده اند و خود این استناد جبران کنندهء ضعف است. اما چنین استنادى براى ما محرز نیست. دیگر این که چنین روایتى مستفیض است. لیکن روایتى که طرق گوناگون ندارد چگونه مىتواند به حد استفاضه برسد؟
2. روایات دلالت کننده براین که هرکس عکسى بکشد خداوند روز قیامت او را مکلف مىکند تا در آن بدمد، درحالى که او نمىتواند. تقریر استدلال به این دسته از روایات بدین گونه است:دمیدن روح در نقاشى به دو روش متصور است:الف- روح به ملاحظهء مکانى که نقش برآن انجام گرفته یا حتى بدون ملاحظهء محل، در تصویر دمیده شود. چنان که امام هشتم(ع) در مجلس خلیفه «مامون» فرمان داد شیرى که در پرده رسم شده بود از جاى خود حرکت کند و ساحر حاضر درمجلس را بگیرد .ب- دمیدن روح به ملاحظهء رنگ نقاشى -که درحقیقت از اجزاء لطیف رنگ تشکیل شده- انجام مىگیرد. استدلال به این دسته از روایات مخدوش است، زیرا همان گونه که میرزاى شیرازى(ره) در تعلیقهء خود آورده است: مراد کسى که به این روایات براى حرمت نقاشى استدلال کرده این نیست که دمیدن روح درغیر جسم ممکن نیست تا این گونه پاسخ دهید، بلکه مقصود - چنان که احتمالا از ظاهر عبارت صاحب جواهر به دست مىآید این است که وقتى در نقش دمیده شود به مجرد دمیدن روح به حیوانى از حیوانات متعارف تبدیل گردد. پیدا است که رنگ هرچند که فرض کنیم که درآن نفخ انجام بگیرد و با نفخ مبدل بهموجودى داراى روح شود، اما با چنین کارى جزء حیوانات شناخته شده نخواهد شد، زیرا حیوانى با این وصف «که فاقد حجم است وجود خارجى ندارد.»
اشکال:
وقتى در روایات گفته مىشود نقاش در نقش مىدمد مقصود آن است که به او فرمان داده مىشود که نقاشى خود را بادمیدن، به صورت یکى از حیوانات شناخته شده درآورد.
صفحهبعد صفحه قبل صفحهبعد صفحه قبل
جواب:
این ادعا خلاف ظاهر است، زیرا از ظاهر روایات استفاده مىشود که شخص نقاش تنها مکلف به دمیدن روح است. اما این که از او خواسته شود که تجسمى زاید بسان صورت حیوان- برفرض که چنین کارى اجمالا برروى نقاشى ممکن باشد- ایجاد کند، از ظاهر روایات به دست نمى آید... با احتمالى که دادیم اگر روایات ظهور خود را در اطلاق از دست ندهند، حداقل چنین است که ما در این که از آنهااطلاق اراده شده شک خواهیم کرد.(34) از طرف دیگر ضعیف دانستن سند روایات مردود است، زیرا اولا، برخى از روایات همچون موثقهء ابن ابى عمیر و محمد بن مروان معتبرند. ثانیا، مجموع روایات در حد استفاضه اند. خلاصه نمى توان ثابت کرد که این روایات تنها نقاشى موجودات داراى روح را در برمى گیرند. دست کم دراین شمول شک داریم و با وجود چنین شکى دیگر نمى توانیم به اینروایات تمسک کنیم، زیرا دراین صورت تمسک به عام در شبهات موضوعیه خواهد بود.
اشکال:
اگر روایات مزبور را مختص به جایى بدانیم کهتنها به دمیدن نیاز باشد مجسمهسازى نیز حرام نخواهد بود، زیرا مجسمه نیز از جهت اجزاء داخلى همچون قلب و کلیه وامعاء، اجزاى ناقص است.
جواب:
مقصود ما این است که وقتى مىگوییم:مجسمه هایى که داراى اجزاى داخلى نیستند به مجرد دمیدن داراى روح مىشوند، معنایش آن نیست کهبهصرف جان دار شدن از حیوانات متعارف خارج گردند، به عکس جایى کهیک نقاشى داراى روح بشود «که دیگر به صورت حیوان متعارف درآمدن آن معلوم نیست.»
3.روایاتى که از نقاشى و مجسمه نهى کرده اند. این دسته از روایات به شرح زیر است: الف- درموثقهء ابوبصیر روایت شده که امام(ع) فرمود: (... و ینهى عن تزویق البیوت. قلت: و ما تزویق البیوت؟ فقال: تصاویر التماثیل...، «پیامبر(ص)1فرمود جبرئیل نزدمن آمد و گفت: اى محمد! خدایت سلام مىرساند» و از (تزویق) خانه ها نهى مىکند. گفتم: تزویق خانه ها چیست؟ فرمود: کشیدن تمثالها. (35) این روایت بنا بر این که ظاهر از کلمه تصاویر- چنانکه قبلا گذشت- معناى مصدرى آن باشد یعنى کشیدن، دلالت بر نهى از کشیدن تصاویر دارد. این نهى همان گونه کهساختن تصاویر برجسته (مجسمه) موجودات داراى روح را در بر مىگیرد شامل کشیدن تصاویر غیر برجسته (نقاشى) موجودات داراى روح نیز مىشود. میرزاى شیرازى به استدلال به این روایت دو اشکال دارد: اولا، روایت ظهور دراین دارد که درکشیدن تصاویر، برجسته بودن آن مد نظراست. از این رو مىبایست درشمول این روایت نسبت به غیر مجسمه(نقاشى) تردید روا داشت. ثانیا، سند این روایت قابل خدشه است(36) دقت کنید. ب - روایت تحف العقول : وصنعه صنوف التصاویر مالم یکن مثل الروحانى فحلال فعله و تعلیمه، صنعت انواع نقاشى مادامىکه از موجودات داراى روح نباشد کشیدن و تعلیم آن حلال است.(37) واژهء مثل که در این روایت آمده جمع (مثیل) بروزن (قتیل) است و (مثیل) به معناى شبیه و نظیر است. استدلال به این روایت از چند جهت مخدوش است: اولا، سند آن ضعیف است. ثانیا، همان گونه که امام خمینى (ره) بیان داشته است روایت در مقام بیان انواع کارهاى حلال است نه حرام. از این رو استثنا اطلاق ندارد تا مجسمه و غیر مجسمه را در برگیرد.(38) ثالثا، واژهء(صنعت) که دراین روایت آمده ظهور در مجسمه سازى دارد نه نقاشى. رابعا، چنان که صاحب جامع المدارک گفته است: این روایت مطلق موجودات داراى روح را همچون حشرات، پرندگان و چارپایان در برنمى گیرد.(39) ج- صحیحهء ابوالعباس بقباق که دلالت دارد بر حرمت ساختن مجسمهء مردان و زنان، مفروغ ءعنهبوده است.(40) استدلال به این روایت براى اثبات حرمت نقاشى موجودات داراى روح ناتمام است، زیرا آنچه از امامصادق(ع) «پیرامون آیهء (ویعملون له ما یشاء من محاریب و تماثیل)» سوال شد شناختن مجسمه بوده است و به نظر نمى رسد که ساختن مجسمه شامل نقاشى نیز باشد. از طرف دیگر آنچه دراین روایت آمده قضیهء شخصى است و اطلاق ندارد. د- درمعتبرهء خصال آمده است: وایا کم و عمل الصور فتسالوا عنها یوم القیامه، از نقاشى اجتناب کنید که روز قیامت مورد سوال قرار خواهید گرفت.(41) اشکالى که برروایت پیشین وارد کردیم براین روایت نیز وارد است.شاید به همین خاطر که- تعبیر(عمل الصور) به مجسمه سازى ناظر است نه نقاشى.امام خمینى (ره) مىگوید: بعید نیست که عبارت (عمل الصور) درساختن مجسمه ظهورداشته واز کشیدن و نقاشى مجسمه انصراف دارد.(42) ه - درصحیحهء محمد بن مسلم آمده است: سالت ابا عبداللّه(ع) عن تماثیل الشجر و الشمس و القمر؟ قال:لاباس، مالم یکن شیئا من الحیوان، از امام صادق(ع) از حکم کشیدن تصویر درخت و خورشید و ماه پرسیدم؟ فرمود: مادامى که تصویر حیوان را نکشد باکى نیست.(43) شیخ اعظم انصارى (ره) مىگوید: این روایت دراثبات حرمت نقاشى موجود ات جان دار در مقایسه با روایات دیگر از ظهور بیشترى برخوردار است، زیرا یاد کرد خورشید و ماه دراین روایت قرینه است که مقصود امام(ع) از تمثال آنها صرف نقاشى بوده است.(44) این استدلال نیز مخدوش است، زیرا این روایت دلالت ندارد که تصویر به معناى مصدرى یعنى کشیدن نقاشى حرام باشد، زیرا احتمال دارد مقصود راوى دانستن حکم نگهدارى نقاشى یا بازى با آنها بوده است که به بعد از فرض ساخت و آفرینش آنها مربوط مىشود. با این احتمال دیگر نمى توان از روایت به دست آورد که ایجاد و آفرینش نقاشى نیز حرام است. بهتر است بگوییم که پرسش از امام(ع) اختصاص به عمل و ایجاد نقاشى ندارد بلکه نگهدارى آن را نیز فرا مىگیرد. از این رو نمى توانیم آن را به ایجاد نقاشى یا نگهدارى آن اختصاص دهیم- دقت کنید چنان که صحیح نمى نماید که روایت مزبور را مختص به صرف کشیدن نقاشى بدانیم، زیرا این امکان هست که مقصود از سوال از تماثیل، مجسمه سازى هم باشد، به ویژه در مثل درخت و نظائر آن. بنا بر این مقتضاى اطلاق سوال و عدم تفصیل امام(ع) «بین مجسمه سازى و نقاشى یا بین ساختن و نگهدارى آنها» این است که سوال و جواب را شامل همهء اقسام بدانیم. با این حال محقق ایروانى اشکال دیگرى براین روایت گرفته است: مقتضاى این صحیحه آن است که نقاشى مادامى که تصویر حیوان نباشد، اشکال ندارد، این قضیه نسبت به نقاشى حیوان مهمل است. از این رو از آن به دست نمى آید که کشیدن نقاشى تمام حیوانات اشکال دارد.(45) گواه این مدعا آن است که پرسشگر در مقام سوال از حکم نقاشى موجودات فاقد روح بوده است، چنان که وقتى مىبینیم او از بین تمام چیزها تنها از درخت و خورشید و ماه پرسش مىکند، این امر نشانگر آن است کهپرسشگر از نقاشى موجودات فاقد روح سوال کرده است. بنا بر این دیگر نمى توان احراز کرد که امام(ع) درصدد بیان خصوصیات حکم نقاشى حیوان بوده است. اگر از آن ذکرى به میان آورده از باب تفضل بوده است. نتیجه آن که با وجود مهمل بودن قضیه نسبت به حکم نقاشى حیوان، نمى توان حکم منعرا شامل نقاشى حیوان دانست، زیرا احتمال دارد آنچه از آن منع شده ساختن تندیس حیوان بوده است. «نه نقاشى آن» اشکال دیگر براستدلال به این روایت از سوى صاحب جامع المدارک با این بیان شده است: استثنایى که در صحیحهء محمدبن مسلم آمده از جهت مصور استثناى منقطع است، زیرا سوال ناظر به درخت و خورشید و ماه بوده اما آنچه در استثنا آمده حیوان است، چنان که همین استثنا از نظر تصویر نیز منقطع مىباشد به این معنا که درمستثنى منه حکم تنها ناظر به نقش و تصویر است اما آنچه در مستثنى یعنى حیوان آمده افزون بر تصویر، مجسمه سازى نیز مىباشد.(46) این اشکال از نظر ما قابل پذیرش نیست، زیرا مستثنى منه از نظر مجسمه سازى یا نقاشى و تصویر مطلق بوده و هردورا شامل است، لذا مستثنى نیز به تبع آن عام مىباشد. اشکال نخست محقق ایروانى که روایت را نسبت به حکم نقاشى حیوانات مهمل مىدانست به جا است، لذا روایت مورد بحث نسبت به نقاشى موجودات داراى روح اطلاق ندارد و دلیلى برحرمت آن نخواهد بود. و- روایت اصبغ بن نباته از امیر المومنین(ع) : من جدد قبرا اومثل مثالا فقد خرج عن الاسلام، هرکس قبرى را «پس از ویرانى» آن مجددا بازسازى کند یا تصویرى بکشد از اسلام خارج شده است.(47) واژهء هاى (مثال) و (تصویر)- چنان که صاحب کشف اللثام از واژه شناسان حکایت کرده است - مترادفند و از طرفى آنچه در بارهءنقاشى متداول است و همه به دنبال آن هستند، نقاشى اى است که طبق شکل و شمایل مردان، زنان، پرندگان و درندگان ترسیم مىشود نه اجسامى که شبیه آنها «به صورت تندیس» ساخته مىشود. با این حال به این روایت نمى توان استدلال کرد، زیرا اولا ،دچار ضعف سند است. ثانیا آنچه از واژه شناس بایسته واز او ساخته است بیان موارد کاربرد معنایى واژه است نه بیان معانى حقیقى. بنا بر این چنین ادعایى پذیرفته نیست که آنچه از نقاشى شایع و متداول است نقاشى اشیاء است، نه تندیس اشیاء، زیرا اولا، عبارتى همچون: (من صور صوره کلف... ، هرکس عکسى بکشد مکلف خواهد شد...) «که ناظر به ساختن مجسمه است شایع است» و ثانیا آنچه از عبارت (مثل مثالا) در روایت فوق اراده شده ساختن مجسمه است نه نقاشى آنها. درمقابل کسانى که دو واژهء مثال و تصویر را منحصر به نقاشى هاى متداول دانسته اند، امام خمینى (ره) معتقد است: روایات با همه فراوانى و گوناگونى تعابیر برگرد دو عنوان مىچرخند که عبارتند از: تصویر و تمثیل یعنى نقاشى و مجمسه سازى. از این قاعدهء کلى تنها روایاتى که درآن از نقش نهى شده استثنا مىشود«چه مقصود از نقش دراین روایات تنها نقاشى است» از طرفى بعید نیست وقتى به صورت مطلق مىگوییم: تمثال و صورت شى، مقصود وجود چیزى است که مطلقا- یعنى در تما م جهات نه یک جهت- باشى مورد نظر شباهت داشته است. اما وقتى مىگوییم: تمثال چهره یا تمثال مقابل بدن، مقصود ما تمثال یک جهت از اندام بدن است نه تمام جهات، چنان که وقتى مىگوییم: تمثال پشت اندام، مقصود ما همین است. حال اگر بخواهیم واژهء تمثال را به صورت مجاز بر تمثال صورت یا اندام مقابل بدن بسان اندام پشت اطلاق کنیم بدون اشکال است،به ویژه آن که اطلاق تمثال بر صورت و اندام پیشین بدن یا خصوص صورت، شایع و غیر حقیقى است. اما واژهء(صورت) به معناى شکل یعنى هیات است و هیات شى بسان تمثال آن، چیزى است که در تمام جهات شبیه شى باشد. لذا اطلاق صورت بر نقاشى ها و عکسها مجاز است و به همین خاطر که واژهء (صورت) تنها بر تمثال چهره اطلاق مىگردد.اگر مىبینیم که (صورت) درروایات به طور شایع برنقش و رسم اطلاق شده است، این اطلاق مستند به قرائنى انجام گرفته است. ممکن است این اطلاق را بپذیریم و ادعا کنیم که پشتى و چیزهاى دیگر «همچون فرش ها» که در روایات از صورت آنها یاد شده مقصود از صور و تماثیل براین اشیاء به صورت برجسته بوده است، مثل شکل آهو که به صورت خوابیده یا ایستاده برروى پشتى نقش شده باشد و به گونه اى باشد که برآن آهوى برجسته صدق کند. شاهد جواز اطلاق (صورت) بر نقش و رسم ، این است که اگر از عرف سوال شود که آیا این صورت یا تمثال، صورت شى از جمیع جهات است عرف پاسخ منفى مىدهد. اگر هم چنین نباشد حداقل آن است که اطلاق حقیقى صورت بر چنین نقشها به ویژه با قرائنى که صاحب جواهر و دیگران نقل کرده اند، جاى شک خواهد داشت.(48) صاحب جواهر به روایاتى استشهاد کرده که بر تغییر سر عکسها یا بریدن یا شکستن آنها درحالت نماز دلالت دارد و ادعا نموده که این روایات به گونه اى به مجسمه سازى اشعار دارد، لذا وى نتیجه گرفته که نقاشى این اشیاء جایز است.(49) ممکن است بگوییم: همان گونه که اطلاق دو واژهء (تصویر) و (تمثال) اشیاء ساخته شده ( مجسمه) صحیح است، همچنین اطلاق این دو واژه برنقاشى ها نیز صحیح مىباشد. اگر بخواهیم این دو اصطلاح را از نقاشى سلب کنیم عرفا نادرست است. از این رو همان طور که مىتوان بر تندیس فردوسى، تمثال یا تصویر فردوسى اطلاق کرد، مىتوان بر نقاشى او تصویر فردوسى اطلاق نمود. و صحیح نیست که عکس فردوسى را تصویر و تمثال او ندانیم. این مطلب نشان مىدهد که دو واژهء (تصویر) و (تمثال) اعم است و شامل نقاشى و مجسمه هردو مىگردد. بنا بر این تخصیص این دو واژه به مجسمه قابل پذیرش نیست. بدین خاطر است که استاد ما مرحوم اراکى(ره) گفته است: اطلاق تمثال و تصویر برعکسها نیز شایع است.(50) این ادعا که این دو واژه به خاطر وجود قرائن برعکس اطلاق مىشوند، بى دلیل است. مثلا واژهء (تمثال) در روایت بدون وجود قرینه برعکس و نقاشى اطلاق شده است. امام( ع) فرمود: لاباس بان تصلى على التماثیل اذا جعلتها تحتک، هرگاه تصاویر را زیرپاى خود بگذارى نماز برروى آنها مانعى ندارد.(51) (تمثال) دراین روایت بدون وجود قرینهء برنقاشى حمل شده است. این امر نشانگر آن است که این واژه به صورت شایع درنقاشى نیز بسان مجسمه، کاربرد دارد. نظیر این روایت فراوان است. اما این که اگر از عرف سوال شود که آیا این صورت یا تمثال، صورت شى از تمام جهات وجوانب است پاسخ منفى خواهد داد،جواب آن این است که نفى عرف تشابه صورت باشى در تمام جهات مانعنمى شود که ما با وجود تشابه صورت باشى در برخى از جهات، صورت را برآن اطلاق نکنیم. اگر بنا باشد در صدق صورت، تشا به صورت باشى در تمام جهات لازم باشد لازم مىآید درجایى که ما از جهت ابعاد، صورت و تمثالى کوچکتر یا بزرگتر از شى فراهم آورده ایم، دیگر به آن تصویر و تمثال شى اطلاق نگردد، و این خلاف ارتکاز و خلاف واقع است، زیرا چه بسا مجسمه از صاحب اصلى خود کوچکتر یا بزرگتر است با این حال برآن تصویر یا تمثال اطلاق مىگردد. از اینجا مىتوان نتیجه گرفت که در صدق تشابه، مشابهت از تمام جهات لازم نیست. اگر تشابه در تمام جهات در مجسمه براى اطلاق دو واژه (تصویر) و (تمثال) لازم نیست، در بارهء نقاشى نیز چنین است. خلاصه معیار در صحت اطلاق (تصویر) و (تمثال) صدق عرفى است و عرف اطلاق (تصویر) و (تمثال) را بر نقاشى و مجسمه صادق مىداند بنا بر این اشکالى که از جهت معناى (تصویر) و (تمثال) براین روایت شده مردود است، هرچند که دو اشکال پیشین برقوت خود باقى است که اولا، روایت دچار ضعف سند است و ثانیا، روایت در مقام بیان نیست. و اشکالاتى دیگر از این دست.
نگاهى به دیدگاه شیخ انصارى (ره)
مرحوم شیخ با پذیرش حرمت نقاشى موجودات داراى روح، این حرمت را با حکمت تشریع حرمت تایید نموده است. وى مىنگارد: (چنین به نظر مىرسد که حکمت درحرمت نقاشى حرمت تشبه به خالق در آفرینش حیوانات و اعضاى آنها است، زیرا نقاش مىخواهد شکل حیوان یااعضاى آن را بکشد درحالى که بشر از ترسیم تمام زوایاى آنها عاجز است تا چه رسد به آفرینش خود حیوان یا اعضاى آن. بدین جهت برخى از فقهاى بزرگ گفته اند:ابزار نقاشى را در اختیار افراد نابالغ گذاردن حرام است. روشن است کهماده و ابزار نقاشى دراین اختراعات شگفت نقشى ندارند. آنچه زمینه ساز تشبه نقاش به خالق است نقش و تصویرى است که فراهم مىآورند نهماده و ابزار نقاشى.(52) بیانات شیخ انصارى از جهاتى قابل مناقشه است:
1. وجهى ندارد حکمت تشریعحرمت نقاشى را تنها تشبهنقاش به آفریدگار بدانیم. چه بسا یکى از حکمتهاى حرمت، تشبه او به شخص بت پرست باشد. 2. نمى پذیریم کهمادهءنقاشى در تحقق مفهوم تشبه هیچ نقشى ندارد، زیرا دلیل مساله تشبه روایاتى است کهمى گوید: نقاش روز قیامت مکلف به دمیدن در نقاشى خود مىشود و دمیدن روح- چنان که قبلا بیان شد- ظهور دارد که که مقصود مجسمهساز است. بنا بر این وجهى ندارد که حرمت را به استناد حکمت آن، عام دانسته و شامل نقاشى تصاویر نیز بدانیم. 3. استدلال به حکمت تشریع زمانى درست است که حکمت بسان علت تشریع، داراى عمومیت باشد، درحالى که حکمت از این جهت محتمل است که با علت برابر باشد.
نتیجه:
این روایات از نظر سند یا دلالت براى اثبات حرمت نقاشى موجودات داراى روح قاصر است، زیرا برخى از روایات نقاشى- چنان که ذکر شد- گرچه اطلاق داشته و تصاویر کشیده شده را در بر مىگیرند اما از نظر سند ضعیفند، لذا نمى توان به آنها تکیه کرد. و روایات دیگر قرینه اى به همراه دارد که نشان مىدهد به مجسمه اختصاص دارند. اگر اختصاص را به طور حتم نپذیریم لااقل اطلاق آنها مشکوک است و با وجود شک در اطلاق، دیگر اطلاق نخواهد داشت. گذشته از مطالب پیشین مىتوان گفت: نهى از نقاشى و مجسمه سازى افزون بر ساختن و آفرینش آنها نگهدارى آنها را نیز در بر مىگیرد. از طرفى وقتى براین باوریم که نگهدارى نقاشى بلکه مجسمه جایز است با وجود این نهى، امر دایر بین دو چیز خواهد بود:یا مىبایست با ادلهء جواز نگهدارى، ادله اى را که به طور عام ساخت و نگهدارى نقاشى و مجسمه را تحریم کرده تخصیص بزنیم یا این ادله را به جاى حرمت، حمل برکراهت کنیم.چنان که نهى از مجسمه و کشیدن نقاشى افزون برموجودات داراى روح، موجودات فاقد روح را نیز شامل مىشود، از طرفى ما قطعداریم که مجسمه و نقاشى موجودات بى جان حرام نیست. در برخورد این دو دسته ادله نیز ما چاره اى از انجام یکى از دو راه نداریم: یا مىبایست به خاطر ادلهء دستهء دوم، ادلهء دستهء نخست را تخصیص بزنیم و بگوییم:عموم حرمت نقاشى و مجسمه سازى به ادله اى که نقاشى و مجسمهء غیر جان دار را جایز مىداند تخصیص خورده و نقاشى وساخت مجسمهء این دسته از موجودات جایز است یا آن که عموم ادلهء نخست را مىبایست به حال خود واگذاریم ونهى وارد در آنها را نسبت به نقاشى و مجسمهء غیر جان دار حمل برکراهت کنیم.وقتى امر چنین دوران داشت قول به حرمت نقاشى و مجسمه سازى متعین نیست. بلى مىتوان گفت که ساخت مجسمهء موجودات داراى روح به طور متعین حرام است. دلیل این مدعا آن است که قبلا بیان داشتیم که روایات مستفیضى دلالت دارند که خداوند شخص نقاش را عذاب مىکند تا زمانى که درآن روح را بدمد وعدهء عذاب، نشانگر حرمت است و با کراهت قابل جمع نیست. به این اشکال مىتوان چنین پاسخ داد: روایاتى که مطلق نقاشى و مجسمه درمورد جان دار و بى جان را حرام دانسته مطلق است، درمقابل روایاتى که مطلق نقاشى و ساخت مجسمهء موجودات بى جان را جایز دانسته مقید است. مقتضاى جمع عرفى بین مطلق و مقید آن است که موارد جواز را از ادله مطلق نخست خارج سازیم. پس وقتى با حمل ادلهء مطلق برادلهء مقید جمع عرفى امکان داشت دیگر معنا ندارد که ادلهء مطلق را حمل برکراهت کنیم، آنگاه بگوییم: امر دایر مدار تقیید مطلق یا حمل مطلق بر کراهت است، مگر همان را بگوییم که امام خمینى (ره) گفته است. ایشان مىنویسد: (وقتى بپذیریم که ادلهء حرمت نقاشى و مجسمه سازى اطلاق و عمومیت دارند و روایاتى چون (من مثل مثالا) فکذا (و من صور صوره فکذا) تندیس و نقاشى تمام موجودات را شامل مىشوند و بپذیریم که امر به دمیدن روح، دراین روایات تنها براى اثبات ناتوانى است نه این که شان او چنین تکلیفى است، دراین صورت موجب وهن این ادله عام و مطلق خواهد شد، زیرا عدم ذکر متعلق نقاشى و مجسمه در ادله «و این که گفته نشده که موجود جان دار است یا بى جان» دلیل بر عمومیت ادله است. از طرفى عناوینى چون (نقاشى)، (صورت) و (تمثال) به تمام موجودات مادى بلکه غیر مادى و نیز به اجزا و اعضاى تمام موجودات اطلاق مىشود بلکه حتى نسبت به برخى از اعضاى موجودات نیز صادق است. بنا بر این الفاظى چون مجسمهء سر و نقاشى پا، دست، درخت، ساقه و برگ درخت و مواردى از این صادق است. بنا بر این اگر از عموم و اطلاق ادله ، همه یا بعضى را خارج کنیم و تنها چیزى که تحت این ادله باقى گذاریم تصاویر کامل حیوان باشد، تخصیص اکثر و قبیح خواهد بود. استلزام تخصیص اکثر خود نشانگر آن است که این ادله عام و مطلق از روز نخست و زمان صدور همراه قرائنى بوده است که داراى چنان عمومیت و اطلاق نبوده و چنان استهجانى را به دنبال نداشته است. از این رو آنچه به نظر متیقن مىرسد این است که تنها ساخت مجسمه حرام است، همان که برآن ادعاى اجماع شده است. حال اگر کسى مدعى باشد که ادلهء حرمت مجسمه سازى به مجسمه کامل اعضا انصراف دارد یا تنها به مجسمهء حیوانات ناظر است از نظر ما مردود است... لیکن انصاف این است که این وجه قابل مناقشه است.(53) شاید مناقشهء مورد نظرایشان چنین باشد: اولا، تخصیص عنوانى مستلزم استهجان نمى باشد. ثانیا، برخى از روایات همچون روایات دمیدن، از اول عمومیت نداشته و به مجسمهء موجودات داراى روح اختصاص داشته اند، زیرا دمیدن تنها درچنین موجوداتى متصور است، چون از واژهء (نفخ) چنین بر مىآید که مىبایست پیش از دمیدن، صورت و شکل موجود به گونه اى کامل باشد کهبا دمیدن روح سازگار باشد. بنا بر این دیگر این ادله از اول موجودات فاقد روح را شامل نبوده است تا تخصیص یا تقیید لازم آید.
چند فرع فقهى
نخست:
آیا ساختن تندیس ناقص موجودات صاحب روح حرام است؟ صاحب جواهر مىگوید: مناط حرمت کشیدن نقاشى حیوان آن است که برآن نقش صورت حیوان صدق کند و نقاشى کردن بخشى از اعضاى حیوان درصورتى که برآن صورت حیوان صدق نکند و مقصود نقاش از اول تنها همین مقدار ناقص بوده است، مانعى ندارد.(54) شیخ انصارى(ره) به پیروى از دیدگاه صاحب جواهر مىگوید: معیار تشخیص صورت، عرف است. بنا بر این اگر بخشى از اعضاى حیوان در تصویر نیاید حرمت همچنان باقى است و اگر وارد شده است که رجحان دارد نقش یا مجسمه را با کندن چشم یا شکستن سر تغییر دهند، دلیل نمى شود که نقاشى یا مجسمهءناقص حیوان جایز است. اگر بخشى از اعضاى حیوان را به تصویر بکشد حرمت آن محل تامل است. بلکه مىتوان آن را حرام ندانست. براین اساس اگر نیمى از حیوان یعنى از سرتا نصف بدن او را به تصویر بکشد اگر چنان باشد که بقیهء بدن به عنوان موجود در نظر گرفته شود، مثلا نقاش تصویر انسانى نشسته را ارائه دهد که دراین حال تصویر بخش وسط بدن قابل رویت نیست این کار حرام است، اما اگرنیت نقاش تنها به تصویر کشیدن نیمى از بدن انسان یا حیوان باشد دیگر حرام نیست مگر برآن نیمى که کشیده شده است حیوان اطلاق گردد.(55) بدین خاطر استاد ما آیه اللّه اراکى(ره) مىفرماید: اگر کسى بدن حیوانى را بدون سر یا سر حیوانى را بدون بدن بکشد یا تنها یک دست یا یک پا و اعضایى از این دست را که برآن صورت حیوان صادق نیست، به تصویر بکشد، حرام نخواهد بود.(56) دلیل عدم حرمت نقاشى و مجسمهء ناقص حیوان یا اعضاى آن این است که عناوین حرام عبارت است از: (نقاشى حیوان) و (مجسمهء حیوان و انسان) و (عمل نقاشى) یعنى نقاشى حیوان و انسان. پیدا است این عناوین زمانى صادق است که شى به گونه اى تصویر شود که برآن به حمل شایع و بدون بهره گیرى از مجاز، حیوان و انسان صدق کند، و بربخشى از پیکر واجزاى حیوان، عنوان حیوان و انسان صدق نمى کند. بنا بر این به کشیدن برخى ازاعضاى حیوان، نقاشى حیوان یا انسان صدق نمى کند، بلکه نقاشى نیمى از حیوان از پا تا نیم بدنش یا به عکس، نقاشى فلان حیوان صدق نمى کند، مگر باقى بدن حیوان به گونه اى در تقدیر باشد که برآن نقاشى حیوان یا انسان صدق کند، دست کم وقتى نقاشى ناقص از حیوان ارائه گردد ما در صدق حیوان بر چنین نقشى شک مىکنیم و براساس اصاله البرائه چنین نقشى حرام نخواهد بود. درمقابل این نظریه ممکن است کسى نقاشى و ساخت بخشى از اعضا و جوارح حیوان را حرام بداند و براین حرمت به اطلاق این سه روایت تمسک کند: (من صور صوره)، (من مثل مثالا)، (مالم یکن شیئا من الحیوان)(57) بنا بر این که عناوین (صورت)، (مثال) و (حیوان) همان گونه که شامل افراد و انواع حیوان مىشوند اجزا و اعضاى آن را نیز در بر مىگیرند. این استدلال مخدوش است، زیرا: اولا، مقصود از عناوین (نقاشى) یا (مجسمه)، نقاشى و مجسمهء حیوان است نه مطلق نقاشى یا مجسمه. شاهد آن معتبرهء محمدبن مروان است: من صور صوره من الحیوان یعذب حتى ینفخ فیها، (58) هرکس تصویر حیوانى را بکشد عذاب خواهد شد تا زمانى که در آن روح بدمد. ثانیا، از ظاهر روایات دمیدن روح به دست مىآید که نقاشى یا مجسمه مىبایست به گونه اى باشد که به صرف دمیدن روح، به صورت یکى از حیوانات متعارف درآید. بنا بر این نقاشى یا مجسمهء ناقصى که برآن عنوان حیوان متعارف صادق نباشد، مشمول اطلاق این ادله نخواهد بود. ثالثا، چنین نیست که در روایت (مالکم یکن شیئا من الحیوان) حیوان شامل اجزا هم باشد بلکه مىتوانیم ادعا کنیم که عنوان حیوان دراین روایت در فرد فرد حیوانات و انواع آنها ظهور دارد. از آنچه بیان داشتیم به دست مىآید آنچه را که محقق ایروانى محتمل دانسته مردود است او مىگوید: (به احتمال نزدیک به واقع نقاشى و مجسمهء تمام اجزاى حیوان حرام است یا آنکه حرمت نقاشى و مجسمهء حیوان، چنانکه همه پیکر حیوان را شامل است برخى از اعضاى آن را نیز در بر مىگیرد.(59) با این بیان همچنین روشن مىشود که کشیدن سرحیوان به تنهایى بر سکه هاى نقره و طلا یا سکه هاى مشابه دیگر، حرام نمى باشد.چه،حرمت را مختص مجسمه سازى بدانیم یا ندانیم، زیرا تصویر سربه تنهایى، تصویر کامل حیوان یا انسان نیست «تا حرام باشد» اما تصویر کامل حیوان برسنگ و اشیایى از این دست اگر به صورت نقاشى باشد حرام نیست، زیرا ما نقاشى را حرام نمىدانیم، اما اگر برجسته «و به صورت مجسمه» باشد در صورتى که تصویر کامل باشد حرام است هرچند کامل بودن اعضاء براساس در تقدیر گرفتن باقى اعضا «بسان نشستن» یا در تقدیر گرفتن پشت باشد، سبب حرمت آن است که بر چنین تصویرى، مجسمه و نقاشى حیوان صادق است واگر تصویر برجسته برروى سکه هر چند پشت آن در تقدیر گرفته شود، صدق حیوان برآن محل تامل است.
فرع دوم:
آنچه در نقاشى و مجسمه سازى حیوان حرام است آیا به تصویر کشیدن اجزاى حیوان است یا مجموع اجزا یا به تصویر کشیدن آخرین جزء حیوان یا به تصویر کشیدن نقشى که برتمام اجزاى حیوان قابل انطباق است؟
پاسخ:
دربه تصویر کشیدن اجزاى حیوان جایى براى قول به حرمت نمىماند، زیرا حکم حرمت به عنوان به تصویر کشیدن پیکر تعلق گرفته است نه اجزاى حیوان. گواه مدعا این که اگر کسى بخشى از اعضاى حیوان را به تصویر کشیده باشد و نیت او کامل کردن تصویر باشد، آنگاه در وسط کار منصرف شده کار خود را رها سازد مرتکب حرام نشده است و اگر به تصویر کشیدن اجزاى حیوان حرام مىبود مىبایست او را در کشیدن همان مقدار از حیوان، مرتکب حرام بدانیم. امام خمینى (ره) دراین باره مىگوید: نمى توان به تصویر کشیدن بخشى از اعضا را هرچند که به قصد اتمام کار انجام گرفته باشد، تصویر حیوان دانست. بنا بر این اگر مقصود کشیدن نقش چیزى شد و در بین پیش از اتمام از ادامه کار منصرف شد یا مانعى او را از ادامهء کار باز داشت، چنین شخصى مرتکب حرام نشده است، هر چند ممکن است او را متجرى بدانیم.(60) با این بیان ضعف گفتار شیخ انصارى(ره) روشن مىشود. آنجا که گوید: اگر کسى مشغول به تصویر کشیدن حیوانى باشد هر چند که از ادامهء کار منصرف شود مرتکب حرام شده است. درمورد این که آیا این حرمت به خاطر به تصویر کشیدن حیوان است یا تنها به خاطر تجرى است دو وجه وجود دارد. دلیل این که حرمت را از ناحیهء تجرى بدانیم این است که این شخص به قصد تحقق حرام تنها برخى از مقدمات حرام را انجام داده است «پس عمل حرام محقق نشده است» و دلیل این که او مرتکب حرام شده این است که وقتى مىگوییم کارى حرام است حرمت از نظر عرف به این معنا است کهشخص از روى عمد اشتغال به حرام پیدا کند «و این مقدار در فرض مساله تحقق یافته است» بنا بر این در مفهوم حرمت اتمام فعل حرام لحاظ نشده است.
اشکال:
اگر به صرف اشتغال به حرام، ارتکاب حرام تحقق یافته و طبعا عقوبت مىآید، پس مىبایست واجبات نیز چنین باشد، یعنى به صرف اشتغال به واجب امتثال صدق کند و پاداش در بین باشد، درحالى که در طرف واجب چنین نیست و تا به طور کامل انجام نگیرد ثوابى برآن مترتب نمى گردد.
پاسخ:
این عرف است که بین حرام وواجب در تحقق مفهوم حرمت و وجوب و مفهوم ارتکاب حرمت و امتثال واجب فرق مىگذارد.(61) اشکال مدعاى مرحوم شیخ این است که متعلق حرمت درمحل بحث به تصویر کشیدن نقش حیوان است و چنین عنوانى با نیمه کاره گذاشتن کار با بدایى که براى شخص رخ داده است، تحقق ندارد واگر متعلق واحد باشد بین تکلیف ایجابى با تکلیف تحریمى تفاوتى وجود ندارد.بنا بر این اگر این شخص از طرف شارع مامور به تصویر کشیدن صورتى یعنى نقش حیوان گردد و او به جاى پیکر کامل حیوان تنها بخشى از اعضا را نقاشى کند یا در قالب تندیس درآورد، واجب و فرمان شارع را امتثال نکرده و مستحق پاداش نمى باشد. به همین صورت اگر شارع او را از کشیدن حیوان نهى کند و او به جاى پیکر همهء حیوان بخشى از آن را به تصویر بکشد و براى او در ادامه کار بداء حاصل گردد مرتکب حرام نشده و به خاطر انجام حرام- یعنى نقاشى- استحقاق عقوبت را پیدا نکرده است البته او مستحق عقوبت تجرى مىباشد. شاید به خاطر عدم تحقق عنوان تصویر در صورت نیمه کاره بودن نقاشى و تندیس است که مرحوم شیخ در مساله تامل کرده است. به هر حال این مساله روشن است و جاى تردید ندارد.
اشکال:
نقشى که از حیوان به تصویر کشیده مىشود عین همان اجزاى حیوان است. بنا بر این نهى از کشیدن حیوان در حقیقت نهى از کشیدن اجزاى آن است.
پاسخ:
نقش و صورت درحقیقت هیات خاصى از ترکیب اجزاى حیوان است که با اجزا با کیفیت ویژه اى متحد است و نهى از به تصویر کشیدن حیوان گرچه به اجزاى حیوان نیز سرایت پیدا مىکند اما این سرایت و انحلال به دنبال نهى از تصویر حیوان، متوجه اجزا شده است از این رو مادامى که تصویر حیوان به طور کامل تحقق پیدا نکرده باشدنهى متوجه اجزاى آن نخواهد بود. بنا بر این زمانى مىتوانیم تصویر هر یک از اجزاى حیوان را حرام بدانیم که اجزاى دیگر با حفظ کیفیت ترکیبیهء مخصوص آن حیوان به تصویر کشیده شده باشد و فرض ما در مسالهء مورد بحث آن است که اجزاى حیوان به طور کامل به تصویر کشیده نشده است. با این وجود وقتى براى شخص در ادامهء کار بداء حاصل شود دیگر دلیلى برحرمت به تصویر کشیدن اجزاى ناقص حیوان وجود ندارد. از آنچه بیان شد آشکار مىگردد که به تصویر کشیدن مجموع اجزاى حیوان از آن جهت که مجموع اجزا است، حرام نمى باشد، زیرا ادله دلالت دارد که به تصویر کشیدن نقش حیوان حرام است و تصویر نقش حیوان گرچه با مجموع اجزاى حیوان منطبق است اما به هر حال عنوان (تصویر نقش حیوان) غیر از عنوان مجموع اجزا است، آنچه بر این مساله مترتب مىشود آن است که اگر عنوان حرام، مجموع اجزا باشد و شخصى بخشى از حیوان را به تصویر کشیده و رها سازد آنگاه شخص دیگر آن را تکمیل نماید هیچ کدام از آن دو مرتکب حرام نشده اند، درحالى که اگر عنوان حرام، تصویر حیوان باشد نه مجموع اجزا، شخص دوم که تصویر حیوان را تکمیل کرده است مرتکب حرام شده، زیرا با تکمیل کردن تصویر توسط او عنوان (تصویر حیوان) صادق است و ما مىدانیم که احکام دایر مدار موضوع ادله است. همان گونه که موضوع حرمت تصویر مجموع اجزا نیست، به تصویر کشیدن آخرین جزء حیوان نیز حرام نمى باشد، زیرا موضوع ادله اى که دلالت برحرمت دارند تصویر حیوان است و تصویر حیوان تنها برآخرین جزء حیوان صدق نمى کند. نتیجه این که تنها فرض اخیر حرام است یعنى به تصویر کشیدن حیوانى که بر اجزاى حیوان با داشتن کیفیت خاص منطبق مىباشد.
فرع سوم:
اگر دو تن یا بیشتر با هم تصویر بکشند ظاهرا روایت (ایاکم و عمل الصور...) آنها را در بر مىگیرد «وهمگى مرتکب گناه شده اند» زیرا اطلاق این روایت حالت اشتراک را نیز شامل مىشود. افزون بر اطلاق این روایت، اطلاق روایاتى که از ساختن مجسمه و نقاشى نهى کرده اشتراک را در برمى گیرد. البته بنا بر این که نهى دراین روایات- چنانکه قبلا بیان داشتیم- ناظر به ساختن مجسمه و نقاشى باشد، نه خصوص نگهدارى آنها. براساس این مبنا این روایات برنهى انجام چنین کارى دلالت دارند و اطلاق این ادله اشتراک را هم در بر مىگیرد. ممکن است گفته شود که مفاد این ادله، نهى یک شخص از نقاشى و مجسمه است و ظهور این نهى این است که خود شخص به تنهایى مجسمه و نقاشى را بیافریند. چنین ادعایى پذیرفته نیست، زیرا وقتى دلیل اطلاق داشت وجهى ندارد که آن را به وحدت تخصیص بزنیم. افزون بر اطلاق دو دلیل پیشین مىتوانیم بگوییم: روایت (من صور صوره) یا (من مثل مثالا) بسان روایت (من قتل نفسا) است. به این معنا که مىتوان روایت (من قتل نفسا...) را با آن که ظهور در وحدت فاعل دارد، باالغاى خصوصیت وحدت، شامل حالت اشتراک دانست، در دو روایت نخست هم مىتوانیم بگوییم که گر چه ظهور در وحدت شخص مجسمه ساز و نقاش دارد اما با الغاى خصوصیت وحدت، اشتراک را در بر مىگیرد. بنا بر این همان طور که اگر دوتن یا بیشتر در کشتن نفس محترمه نقش داشته باشند با عنایت به الغاى خصوصیت ومدت مشمول روایت (من قتل نفسا...) بوده و محکوم به عمل حرام هستند. در محل بحث نیز مىتوانیم با الغاى خصوصیت وحدت، اگردو تن یا بیشتر اقدام به آفرینش نقاشى یا مجسمه نمایند محکوم به حرمت بدانیم. باصرف نظر از مطالب گفته شده، تعمیم حکم حرمت مجسمه سازى و نقاشى به حالت اشتراک- چنان که استاد ما امام خمینى (ره) فرموده است- مشکل است، زیرا ادله از اثبات حرمت براى فعل هریک از این دو شخص یا بیشتر قاصر است، چرا که، بدون تردید عنوان (صور صوره) یا (مثل مثالا) برهریک از آن دو صادق نمى باشد، زیرا بدیهى است که مجسمه و نقاشى همان تصویر خارجى است و اجزا نه مجسمهء حیوان است و نه نقاشى آن و کسى که تصویر جزئى ازحیوان را فراهم کرده، حیوان را به تصویر نکشیده است.خواه از اول تا آخر هر دو باهم به کشیدن تصویر مشغول شده باشند یا یکى از آن دو تن نیمى از پیکر حیوانى را به تصویر کشیده و نیم دیگر را نفر دوم تکمیل کرده باشد.یا آن که یکى از آن دو اجزاى حیوان را به تصویر بکشد و دیگرى ترکیب لازم بین اجزا را انجام دهد. دلیل مشکل بودن حکم حرمت این است که عنوان (نقاش) یا (مجسمه) ساز برآنها صادق نمى باشد، چون آنچه از ظاهر روایت من (صور صوره) به دست مىآید این است که تصویر- یعنى این موجود خارجى که به آن تمثال و مجسمهمىگوییم- از یک تن صادر شده باشد در حالى که فرض ما این است بیش از یک نفر در آفرینش آن نقش داشته اند. جملهء(من صور صوره) از این نظر، نظیر جملهء (من قال شعرا) یا (من کتب سطرا) یا (من مشى من بلده الى مکه) است که همگى ظهور در وحدت فاعل دارند. اگر احتمال داده شود که مقصود از جملهء (من صور صوره) یا (من مثل مثالا) این است که هرکس هیات نقاشى یا مجسمه را فراهم سازد دراین صورت عنوان نقاش و مجسمه ساز برکسى که نیمهء باقیمانده را تکمیل نماید یا اجزائى که شخص نخست بهتصویر کشیده ترکیب نماید صادق است، از ظاهر لفظ روایت بعید بوده و یا با برداشت ما از روایات سازگار نمى باشد.(62) از آیه اللّه اراکى (ره) نقل شده که مىگوید: زمانى مىتوان آفرینش تصویرى را به ایجاد کننده اى منسوب دانست که وجود آن تصویر با همهء جزئیاتش توسط یک شخص واز روى اراده و خواست یک شخص انجام گرفته باشد. چنان که اگر در مسیر یک فرسخى، نیمى از راه را یک نفر و نیمى را شخص دیگر طى کرده باشد نمى توانیم بگوییم که یک تن این یک فرسخ را پیاده رفته است. همچنین وقتى عنوان (ممسک النهار) را به کار مىبریم زمانى این عنوان صادق است که امساک در تمام روز از طرف یک شخص و تنها با ارادهء او انجام گرفته باشد. عنوان (مصلى) نیز چنین است. اگریک نماز با خواست و اراده دو تن انجام گرفته باشد عنوان (مصلى) صادق نخواهد بود. خلاصه در مفهوم عنوان (موجد تصویر) وحدت فاعل و وحدت شخص مختار لحاظ شده است. افزون براین اساسا معقول نیست نهى واحد متوجه دو شخص شده باشد... از آنچه ذکر کردیم به دست مىآید: اگر دو نفر در آفرینش و ایجاد تصویرى نقش داشته باشند نمى توان به هیچ یک از آنها عنوان (مصور)را اطلاق کرد، زیرا صادر شدهء از آن دو، آفرینش و ایجاد بخشى از تصویر بوده است نه همهء آن، و آنچه در عنوان حرمت آمده است- چنان که بیان داشتیم- تصویر است نه بخشى از تصویر و آنچه از هر یک از دو شخص صادر شده ارتباطى با این عنوان پیدا نمى کند... بلى، مىتوانیم در محل بحث به جاى عنوان (موجد تصویر) عنوان وسیع ترى را متعلق حرمت بدانیم مثلا مطلق دخالت و نقش داشتن یا به کار بردن انرژى در آفرینش و (ایجاد تصویر) را حرام بدانیم.حال چه به آن، عنوان ایجاد تصویر صدق کند یا ایجاد بخشى از تصویر صادق باشد. این عنوان وسیع، مشکل اشتراک را حل مىکند اما براى اثبات، نیازمند دلیل است و ما با استناد به روایات، مناط تنقیح یا فته اى در دست نداریم تا با کمک آن بگوییم آیا حرمت تنها حالت وحدت موجد را در بر مىگیرد یا آن که شامل اشتراک نیز هست.(63) ممکن است بگوییم: عنوان (من صور صوره او عملها) و همچنین عنوان (من مثل هکذا) اعم است و همان گونه که اگر شخص واحد تصویرى را از آغاز تا انجام، ایجاد نماید شامل است، موردى را که شخصى بخش باقیماندهء تصویر حیوان را - که نیمهء دیگر آن توسط دیگرى فراهم شده- تکمیل نماید در بر مىگیرد یا آن که اساسا نیمى را شخصى ایجاد نکرده باشد و به طور طبیعى ایجاد شده باشد و این شخص نیم دیگر آن را تکمیل نماید. نظیر شاخه هاى درخت که براى به تصویر کشیدن پیکر، دست یا پاى (تصویر) حیوان یا انسانى به کار گیرند. پیدا است که اگر براى تحقق عنوان مصور لازم بود که تمام اجزاى تصویر توسط خود شخص نقاش یا مجسمه ساز فراهم آید دیگر به فعل کسى که براى به تصویر کشیدن حیوان بخشى از اجزاى آن را مستقیما از درختان یا چوبها یا سایر چیزها همچون فلزات موجود، فراهم آورد عنوان تصویر صادق نمى بود، درحالى که به نظر مىرسد عنوان تصویر بر کار چنین شخصى صادق است. این امر گواه آن است که مقصود از روایتمن صور صوره یا (من مثل مثالا) اعم از آن است که همه اجزاى تصویر را خود فراهم کرده یا بخشى را دیگرى یا طبیعت فراهم کرده باشد. شاید این ادعا که با دخالت داشتن در ایجاد بخشى از تصویر، عنوان تصویر صادق نیست، از آنجا ناشى شده که توهم شده براى صدق عنوان (تصویر) مىبایست تمام اجزاى یک تصویر توسط یک نفر فراهم شدهباشد، با آن که بیان شد براى صدق عنوان تصویر چنین چیزى ضرورتى ندارد. بنا بر آنچه گفته شد، اعتبار دانستن وحدت فاعل«نقاش یا مجسمه ساز» مانع نمى گردد که عنوان (مصور) برشخصى اطلاق گردد که تصویر نیمه تمام دیگرى را تکمیل نماید.
اشکال:
این کههرمکلفى تصویر حیوان یا انسان را بیافریند حرام است اما تکمیل کردن تصویر، حرام اعلام نشده است. پس اگر صرفا تصویر نیمه کاره را کامل نموده باشد تصویر حیوان و انسان بر آن صدق نمى کند. چنان که اگر بخشى از پیکر را بهتصویر بکشد تصویرحیوان یا انسان نخواهد بود.
پاسخ:
وقتى ادعا مىکنیم که عنوان نقاش یا مجسمهساز در روایت (من صور صوره) یا (من مثل مثالا) اطلاق دارد و شامل هر دو صورت مىشود، دیگر جایى براى این اشکال نمى ماند. صاحب جواهر براین عقیده است که عنوان (مصور) افزون بر شخص تکمیل کننده، شامل اشتراک هم مىگردد. آنجاکه آورده است: درحالتى که تصویر حیوان و انسان به تدریج کامل گردد در شرح استاد «کشف الغطاء» آمده که مناط صدق عنوان (مصور) شخصى است که آخرین جزء تصویر را تکمیل نماید. اما به نظر ما اقوى این است که عنوان (مصور) برشخص اول و دوم صادق است به شرطى که مقصود آن دو از ابتدا این بوده که تصویر را مشترک بهپایان برسانند، زیرا آفرینش تصویر را مىتوان مستند به هردو دانست.(64) اشکال این گفتار آن است که اگر چه استناد آفرینش تصویر به هردو درست است اما از ظاهر روایت (من صور صوره) یا (من مثل مثالا) به دست مىآیدکهآفرینندهء آنها یک تن باشد. از این رو شامل اشتراک نخواهد بود. این که حرمت را شامل اشتراک ندانسته ایم بنا بر این است کهادلهء حرمت تمام نبوده و از آن صرف نظر نموده باشیم. اما اگر ادله را تمامبدانیم- چنان که اقوى هم همین است- بدون اشکال، حرمت، اشتراک را در بر مىگیرد. به این معنا که اگر دو تن یا بیشتر از آغاز تا انتها در آفرینش تصویرى نقش داشته باشند حرمت شامل آنها خواهد بود. دلیل مدعا اطلاق ادله اى است که آفرینش نقاشى و تندیس را حرام دانسته است. بنا بر این کار هر یک از کسانى کهدر آفرینش تصویر نقش داشته اند محکوم به حرمت است، زیرا همگى در ایجاد تصویر سهیم بودهاند. اما اگر افراد به صورت پراکنده- نه اشتراک - در آفرینش تصویر نقش داشته باشند، به این معنا که نیمى از تصویر را یک شخص و نیمى دیگر را شخص دیگر فراهم سازد شخص دوم ایجاد کننده و آفرینندهء تصویر بوده و بر کار او حرمت مترتب مىشود. اما در بارهء شخص نخست که نیمهء نخست تصویر را آفریده است، تفصیلاتى است که استاد ما آیه اللّه اراکى(ره) متعرض آن شده است. وى مىگوید: اگر شخصى بداند که نیمهء باقیماندهء تصویر به آن ملحق نشده و کار تصویر چه از طرف او و چه از طرف شخص دیگر تمام نخواهد شد، او بلااشکال معذور است. حال اگر نیمهء دیگر نیز به تصویر کشیده شود، کشف مىگردد که کار این شخص در آفرینش نیمهء نخست تصویر، در ایجاد تصویر کامل نقش داشته و از این جهت کار او در متن واقعحرام بوده است اما او در ظاهر به خاطر جهل معذور است.
صفحهبعد صفحه قبل
صفحهبعد صفحه قبل
همچنین اگر شخص شک داشته باشد که آیا نیمهء دیگر تصویر به آن نیمه اى که به تصویر کشیده شده است، ملحق خواهد شد یا نه، او معذور است، زیرا این شبهه شبههء موضوعیه است که اصل برائت برآن جارى مىشود هرچندممکن است کار او به خاطر الحاق نیمهء دیگر، در متن واقع، داخل در عنوان حرام باشد. از بیان ما به روشنى به دست مىآید که اگر بداند نیمهء دیگر به آن نیمه اى که او به تصویر کشیده ضمیمه خواهد شد، بدون اشکال اگر واقعا الحاق صورت گیرد معصیت واقعى را مرتکب شده و اگر در واقع این الحاق، انجام نپذیرد او مرتکب تجرى شده است... . از آنچه گفته شد به دست مىآید که اگر شخصى به قصد اتمام کار مشغول کشیدن تصویر باشد آنگاه در بین کار برایش بداء حاصل شده و دست از کار نقاشى یا مجسمه سازى بشوید، هنگام دست شستن از کار، از چند صورت خارج نیست:
1 . مىداند که خود او یا شخص دیگر نیمهء دیگر تصویر را ملحق خواهد کرد. 2 . مىداند کسى اقدام به الحاق نخواهد کرد. 3 . درالحاق و عدم الحاق شک دارد. در صورت اول که عالم به الحاق است بدون اشکال کار او حرام خواهد بود.در صورت سوم- یعنى حالت شک- باید گفت که اگر در متن واقع باقى ماندهء تصویر تکمیل گردد، این شک زمینهء معذوریت او را فراهم نمىکند و او مرتکب حرام شده است مگر او از آغاز کار در تکمیل تصویر شک مىداشت که دراین صورت شک، او را از فعلیت حرمت معذور مىدارد. این مساله نظیر آن است که شخصى با وجود عالم بودن به حرمت خمر، شرب خمر کند و پس از فارغ شدن از شرب در خمر بودن مایع شک کند دراین صورت شک او را معذور نمى سازد و «او مرتکب حرام شده است.» درمورد صورت دوم یعنى وجود علم به عدم الحاق باید بگوییم که بسان صورت سوم اگر شخصى نیمهء دیگر تصویر را ایجاد کند او مستحق عقوبت است. زیرا فرض ما این است که کار این شخص «نقاشى یا پیکر تراشى حیوان یا انسان» در متن واقع مبغوض مولى بوده و او نیز آگاه از این حرمت است، پس تکلیف با تمام شرایط تنجز آن موجود است، بنا بر این اگر این علم به حرمت پس از انجام کار و آفرینش نصف تصویر، مبدل به علم به خلاف شود، این تبدیل علم، استحقاق عقوبت این شخص را مرتفع نمى سازد. این نیز آشکار است. نتیجه آن که در دو صورت دوم و سوم به حکم عقل، واجب است این شخص احتیاط کند و همان نصف تصویرى را که فراهم کرده محو نماید.(65) گفتیم که در صورت پیدا شدن بداء براى نقاش یا مجسمه ساز و انصراف از ادامهء کار، وجهى ندارد که ما این صورت را با صورتى که شخص بر قصد خود مستمر بوده و از الحاق نیمهء تصویر آگاه است، برابر بدانیم، زیرا در صورت نخست زمانى فعل مبغوض که همان تصویر حیوان است به این شخص مستند است که قصد او به ادامهء کار باقى مانده باشد ووقتى که با پیدا شدن بداء قصد او استمرار نداشته دیگر حتى اگر او آگاه از الحاق نیمهء دیگر باشد معنا ندارد فعل مبغوض را مستند به او بدانیم، تا چه رسد به حالت شک یا علم او به عدم الحاق نیمهء دیگر. از طرفى مىدانیم کهکار این شخص مادامى که برآن (تصویر حیوان) منطبق نشود مبغوض مولى نخواهد بود و فرض ما این است که پیش از انطباق عنوان تصویر بر کار او از قصد ادامهء کار منصرف شدهاست، بنا بر این کار او پس از انصراف دیگر محکوم به حرمت نخواهد بود. مگر بگوییم که اگر حرمتى متوجه او شده به خاطر تجرى است که از او صادر شده است، دراین حالت تکلیفى متوجه او نیست مگر آن که از باب نهى از منکر تکلیف مخالفت کردن با اتمام نیمهء دوم تصویر متوجه او شده است. همچنین در جایى که او نیمى از تصویر را فراهم آورده و مىداند هیچکس نه خود او و نه شخص دیگر، نیمهء دیگر تصویر را تکمیل نمىکند، معنا ندارد که ما حرمت واقعى را برفعل این شخص حمل کنیم، زیرا کار شخص دوم اگر از روى اتفاق نیمهء دیگر تصویر را بیافریند حرام است، زیرا قبلا بیان داشتیم که اطلاق روایت (من صور الصور) چنین شخصى را نیز شامل مىشود، اما اگر او تنها نیمى از تصویر را فراهم کرده باشد و بداند که شخص دیگر آن را تمام نخواهد کرد دیگر فعل آن حرمت نخواهد داشت، زیرا فعل او از نظر ظاهر وواقع حرام و مبغوض مولى نمى باشد.مبغوض کار شخص تکمیل کننده است.
فرع چهارم:
آیا در حرمت به تصویر کشیدن نقش لازم است که فاعل خود مستقیما و بدون بهره جستن از واسطه- البته مقصود غیر از ابزار نقاشى یا مجسمه سازى است-اقدام به نقاشى یا ساخت مجسمه نموده باشد یا آن که به طور مطلق قید مباشرت شرط نیست یا باید بین انواع واسطه ها فرق بگذاریم؟ به این معنا که اگر واسطه فاعل مختار است- مثلا او را وادار به نقاشى یا پیکر تراشى نمایند، یا شخصى دیگرى را براین کار بینگیزد- دراین صورت برشخص اکراه کننده و برانگیزاننده عنوان (مصور) صدق نکند و اگر واسطه فاعل طبیعى فاقد شعور باشد، ما بتوانیم تصویر را به انسانى که آن را آفریده منسوب بدانیم، چنان که ما عنوان سوزاندن را به کسى منسوب مىدانیم که هیزم را درمیان آتش افکنده است. و چنانکه خیاطت لباس را به خیاط منسوب مىدانیم درحالى که چرخ خیاطى این کار را انجام داده است. کدام یک از این سه نظریه صحیح است؟ استاد ما آیه اللّه اراکى (ره) معتقد به تفصیل است. ایشان آورده است: (از ظاهر واژهء (تصویر) به دست مىآید که آفرینش نقش و صورت به هر نحوى که باشد این عنوان صادق است و درجایى که واسطه، فاعل مختار است دیگر نمى توان شخص نقاش یا مجسمه ساز را ایجاد کنندهء تصویر دانست، در حالى که اگر واسطه فاعل طبیعى باشد این عنوان صادق است... بلى در برخى از عناوین حتى وساطت فاعل طبیعى مانع از صدق آن عنوان بر شخص مىشود نظیر خوردن و نوشتن که اگر نوشتن با یک دستگاه ویژهء نگارش انجامپذیرد دیگر بهشخصى که این واسطه را به کار گرفته ،نویسنده اطلاق نمى گردد.(66) گواه این دیدگاه روایت (وایاکم و عمل الصور) است، زیرا مقتضاى اطلاق این روایت آن است که قید مباشرت در اسناد فعل به فاعل دخالت ندارد. همچنین در روایت (نهى النبى(ص) عن التصاویر و التماثیل) نهى مقید به قید مباشرت نشده است .البته بنا بر این که روایت را منحصر به نهى از نگهدارى نقاشى و مجسمه ندانیم.
اشکال:
متداول در عصر صدور این روایات چنان بوده که نقاشى و مجسمه سازى مستقیما با کمک دست و قدرت آفرینش نقاش و پیکرتراش و بدون کمک گرفتن از ابزار آلات و قالبهاى ویژه فراهم مىشده است. بنا بر این ظاهر این روایات ناظر به مواردى است که نقاشى و مجسمه مستقیما به دست نقاش و پیکرتراش فراهم شده باشد.
جواب:
این اشکال مردود است زیرا مىدانیم قضایایى که در روایات آمده قضایاى حقیقیه بوده نه خارجیه. براین اساس خود آفرینش وایجاد تصویر مبغوض است بدون آن که قید مباشرت خصوصیتى داشته باشد، چنان که در عنوان قتل چنین است. بنا بر این به استناد اطلاق ادله اى که آفرینش تصویر را مبغوض و حرام دانسته، ایجاد تصویر حرام است هر چند که با مباشرت انجام نگرفته باشد. مثلا اگر براى اعدام افرادى دستگاهى ساخته شده باشد و شخصى جریان برق را به این دستگاه متصل نماید و آن افراد توسط آن دستگاه اعدام شوند، قتل به این شخص که جریان برق را متصل کرده منسوب بوده و احکام قتل براو مترتب مىشود.درحالى که کار مستقیم این شخص به جریان انداختن دستگاه بوده و اعدام کننده، دستگاه بوده است. درمحل بحث نیز اگر دستگاهى براى ایجاد مجسمه ساخته شده باشدو شخصى جریان برق را به این دستگاه متصل نماید و با این اتصال، مجسمهها از آن دستگاه خارج گردند، به این شخص (پیکر تراش) نسبت داده مىشود، اگر چه او به طور مستقیم نقاشى یا مجسمه را نیافریده است، اما او را مرتکب فعل حرام و مبغوض مولى مىدانند.
نتیجه :
اگر کسى ادعا کند از ظاهر روایت (من مثل صوره اومثالا) چنین به دست مىآید که خود شخص با قدرت و دانش خود، نقاشى بکشد یا مجسمه اى را بتراشد. در حالى که ممکن است کسى که جریان برق را به دستگاه وصل مىکند یا گچ را در قالب مىریزد اصلا با نقاشى و مجسمه سازى آشنایى نداشته باشد.(67) این ادعا مردود است، زیرا بیان داشتیم که از معتبرهءخصال: (ایاکم و عمل الصور) و اطلاق سایر روایات به دست مىآید که آفرینش تصویر به هرنحو که انجام گیرد حرام و مبغوض است. بنا بر این نهى از آفرینش و ایجاد تصویر همان گونه که ایجاد مباشرى را شامل است ایجاد تسبیبى را نیز در بر مىگیرد و نیاز نیست که ما خصوصیت مباشرت را الغا کنیم تا با این اشکال مواجه شویم که ظاهر هیات فعل، ایجاد مباشرى است. به عبارت دیگر عرف براى قید مباشرت خصوصیتى را نمىبیند و عدم وجود دستگاه مجسمه سازى یا ترسیم نقاشى در عصر صدور روایات، مانع نمىشود که ما خصوصیت مباشرت را در عصر خودمان لغو کنیم. مثلا اگر در روایت آمده باشد که در فلان شب چراغ را روشن کنید، این استحباب تنها به چراغهاى عصر صدور روایت که مستقیما با دست روشن مىشده، اختصاص ندارد بلکه چراغهاى دوران ما را که با تسبیب روشن مىشود نیز در بر مىگیرد. از طرف دیگر حکمت ممنوعیت آفرینش تصویر تشبه به خالق، در ساختن تندیس حیوانات بوده است و این حکمت در ساختن تندیس حیوانات با دستگاههاى برقى نیز جارى است. مگر گفته شود: حکمت ممنوعیت آفرینش تصویر تنها در جایى تحقق دارد که تصویر با مباشرت ایجاد گردد نه با وساطت دستگاه هاى برقى. اما این ادعا مردود است زیرا حتى آفریدن خداى متعال نیز به دو گونه است: گاه مستقیم و بدون دخالت سبب است مانند آفرینش آدم(ع)و گاهبا دخالت اسباب است همچون تولید نسل حیوان وانسان. بنا بر این حکمت ممنوعیت- که همان تشبه به خالق است- اختصاص به موردى ندارد که سببى در بین نباشد بلکه حتى اگر درموردى سببى همچون دستگاه هاى برقى باشد نیز این حکمت جارى مىباشد. خلاصه آن کهاطلاق روایات و اطلاق حکمت حرمت تصویر مقتضى آن است که قید مباشرت در تحقق حرمت دخالت ندارد. اگر قائل به حرمت نقاشى باشیم این مساله مطرح مىشود که حکم تصاویرى که با دستگاه هاى عکاسى و نقاشى ظاهر مىگردد چیست؟ امام خمینى (ره) براین باور است که: به این نوع نقاشى و مجسمه تنها بانوعى مجاز و تاویل (تصویر) اطلاق مىگرد و تنها با کمک دلیل و قرینه است که مىتوانیم عنوان (مصور) را براین مورد حمل کنیم. تفاوت نمى کند که تصاویر بر روى فیلم ظاهر گردد یا برروى کاغذ، گرچه عدم صدق عنوان (تصویر) در مورد نخست که عکس برفیلم ظاهر شده واضح تر است.(68) این دیدگاه درست است، زیرا ظاهر شدن عکس برروى فیلم یا انعکاس عکس بر روى صفحه هاى کاغذ، به این معنا که دوربین عکاسى در مقابل تصویر اشخا ص باشد یا صفحه هاى کاغذ در مقابل فیلم دوربین عکاسى باشد، چنان که گویا آیینه اى را مقابل شخصى گذاشته باشیم بدون اشکال است.عکس که در فیلم یا کاغذ ظاهر مىشود بى آن که کار عکاس باشد خود وجود پیدا کرده است.آنچه عکاس انجام داده حفظ چیزى است که در فیلم یا کاغذ منعکس شده است، بنا بر این به کسى کهمباشر این کار است (مصور) اطلاق نمى گردد و بر کار این شخص آفرینش تصویر و ایجاد آن هر چند به صورت تسبیب نیز، اطلاق نمى گردد. کار عکاس این است که تصویر یک شى را که در شى دیگر منعکس مىشود ثابت نگاه مىدارد. آیه اللّه اراکى(ره) مىگوید: اگرکسى پشت شیشه چیزى را به منظور رویت بچسباند یا شخصى خود در مقابل این شیشه یا آب بایستد، بى تردید براینها عنوان مصور صدق نمى کند.عکس نیز چنین است زیرا عکس از ترکیب دو عمل تحقق مىیابد: 1. گذاردن فیلم در مقابل یک شى . 2.گذاشتن ماده اى مخصوص برسطح فیلم که خاصیتش این است که هرچه در مقابل آن قرار گیرد درخود نگاه مىدارد. پس وقوع عکس بر فیلم بسان وقوع عکس در آیینه است وما بیان داشتیم که اگر کسى آیینه را مقابل چیزى بگیرد تا تصویر آن شى برآیینه انعکاس یابد، بر چنین شخصى عنوان (مصور) صدق نمى کند. نهایت چیزى که در محل بحث مىتوان گفت این است که عکاس به واسطهء مادهء مخصوص یا غیر آن در تصویرى که بر فیلم انعکاس یافتهتصرف مىکند و به آن ثبات مىبخشد به گونه اى که اگر آن شى را از مقابل دوربین دور کنند تصویر آن همچنان باقى مىماند، نظیر تصرف در تصویر در آیینه و ثبات بخشیدن به آن. همان گونه که براین شخص (مصور) اطلاق نمى شود بر عکاس نیز (مصور) اطلاق نمى گردد. بلى، اگر تصویرى را از فیلم بر روى کاغذ و نظایر آن منتقل کنند بر آن (تصویر) صدق مىکند ا ما صدق عنوان (تصویر) موجب نمى گردد که کار نخست یعنى انعکاس تصویربرفیلم حرام باشد، زیرا مقدمهء حرام حرام نیست مگر با تحقق مقدمه، اختیار سلب گردد و انعکاس تصویر در فیلم سلب اختیار نمى کند. بلى، اگر از اول قصدش آن باشد که با انعکاس تصویر در فیلم زمینه را براى انعکاس آن بر کاغذ و امثال آن فراهم سازد تجرى برکار او صادق است. نظیر شخصى که نزد عکاس حاضر است و قصدش آن باشد که عکاس عکسش را بیندازد. در اینجا اگر انتقال عکس صورت بگیرد او به انجام گناه یارى رسانده «و مستحق عقوبت است» و اگر انتقال عکس انجام نپذیرد او مرتکب تجرى شده است. مگر ملتزم شویم که بر کسى که تصویر واقعى را در آیینه و نظایر آن به طور ثابت منعکس نماید عنوان (مصور) صدق مىکند، زیرا مفهوم تصویر ایجاد تصویر ثابت است و در صحت استناد چنین مفهومى به شخص کافى است که فعل ثبات از طرف او انجام گرفته باشد هرچند اصل تصویر به دست او ایجاد نشده باشد. استاد- دام ظله- این مطلب را پذیرفته است. و احتیاط به جا است. ممکن است بگوییم: اثبات تصویر ثابت غیر از ایجاد تصویر است- بنا بر این تصویرى که در دوران ما متعارف است از نوع اول است که در آن تنها به تصویر ثبات داده مىشود نه این که ایجاد گردد و اگر ما در مفهوم تصویر دچار شک شویم که آیا مفهوم آن تنها ایجاد تصویر است یا اعم از ایجاد تصویر و اثبات آن است از آنجا که این شبهه، از نوع شبههء مفهومیه بوده و دائر مدار اقل و اکثر است اصل برائت جارى مىباشد.(69) گفتار استاد نیکو است، اما پیدا است آنچه ایشان از استاد خود نقل فرموده مبنى بر این که برتصویرى که از روى فیلم عکاسى برروى کاغذ و نظایر آن منعکس مىشود (تصویر) صدق مىکند،جاى تامل دارد، زیرا کاغذ نسبت به فیلم بسان آیینه است و همان طور که گذاشتن آیینه درمقابل شخص حرام نیست گذاشتن کاغذ درمقابل فیلم حرام نمى باشد. بنا بر این وقتى تصویر خود به خود از روى فیلم برروى کاغذ منتقل مىشود نظیر انعکاس تصویر بر آیینه، کار عکاس تنها اثبات آن تصویرى است که برروى کاغذ انعکاس یافته است، گر چه ممکن است این انتقال به چشم نیاید. به هر حال عکاس تصویر را ایجاد نکرده است. براساس آنچه بیان شد، حتى اگر قایل باشیم که نقاشى و ترسیم موجودات داراى روح حرام است، عکس بردارى که در دوران ما متداول است حرام نخواهد بود، زیرا تمام مراحلى که درآن انجام مىگیرد از قبیل اثبات تصویر است نه ایجاد تصویر. بلى، بعید نیست که عنوان ایجاد تصویر را برچاپ خانه هاى متداول صادق بدانیم، زیرا در چاپ خانه تصاویر را برروى کاغذ چاپ مىکنند. بدین جهت آیه اللّه خویى(ره) در مصباح الفقاهه آورده است: درحرمت نقاشى فرق نمى کند که نقاشى با دست انجام پذیرد یا با چاپ یا بارنگ ریزى یا بافتن، چنان که فرق نمىکند نقاشى یک باره انجام گیرد نظیر جایى که نقاشى با دستگاه چاپ انجام گیرد یا به تدریج انجام پذیرد.(70)
________________________________
1.جامع احادیث الشیعه،ج17،ص223،باب تحریم به تصویر کشیدن تندیس موجودات داراى روح، ح14.
2- جواهر الکلام،ج22،ص41.
3- کافى،ج 6،ص527،باب تزویق بیوت «نقاشى خانه ها»،ح4.
4- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال،ص223،چاپ انتشارات شریف رضى.
5- کافى ،ج6،ص528،باب تصویر خانه ها،ح10.
6 - من لایحضره الفقیه،ج4،ص5، باب مناهى
پیامبر(ص)ح4968، انتشارات جامعه مدرسین.
7- محاسن،ج2،ص455،باب تصویر خانه ها،ح43.
8- کافى،ج 6،ص527، باب تزویق بیوت،ح7،و سوره سبا آیه 13.
9- مکاسب محرمه،ج،ص266 ، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى(ره).
10- جامع احادیث الشیعه،ج17،ص223،باب تحریم به تصویر کشیدن تندیس موجودات داراى روح،ح15.
11- همان ،ص224،ح16.
12- محاسن،ص2،ص453،باب تصویر خانه ها،ح36.
13- من لایحضره الفقیه،ج4،ص5، مناهى پیامبر(ص)،ح4968.
14- کافى،ج6،ص526،باب تزویق البیوت،ح1.
15- جامع احادیث الشیعه،ج17،ص149،باب وجوب اجتناب ازحرام،ح15.
16- خصال،ج2،ص610و635.
17- ر.ک: جامع الرواه،ج2،ص171.
18- جامع احادیث الشیعه،ج17،ص223،باب تحریم به تصویر کشیدن تندیسها،ح12.
19- وسائل،ج 3،ص562،ب3، احکام مساکن،ح10.
20- المکاسب المحرمه،ج،ص257.
21- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال،ص285،
22- همان،ص271.
23- وسائل،ج3،ص562،ب3،احکام مساکن،ح7و8.
24- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال،ص270.
25- همان،ص285.
26- وسائل،ج3،ص562،ب3، احکام مساکن،ح7و8.
27-المواهب فى تحریر احکام المکاسب،ص341.
28- المکاسب المحرمه،ج،ص255.
29- همان،ص262.
30- همان،ص268.
31- تهذیب الاحکام،ج،ص46،باب تلقین محتضر،ح150.
32- کافى،ج6،ص527،باب تصویر خانه ها،ح5.
33- من لایحضره الفقیه،ج4،ص10،مناهى پیامبر(ص) ح4968.
34- حاشیه مکاسب(میرزا محمد تقى شیرازى)،ص64،چاپ سنگى.
35- وسائل،ج3،ص560،ب2،احکام مساکن،ح1.
36- حاشیه مکاسب،ص64.
37- تحف العقول،ص249،معیشتهاى مردم.
38- المکاسب المحرمه،ج،ص264.
39- ر.ک:جامع المدارک،ج3،ص14.
40- وسائل،ج3،ص56،ب3،احکام مساکن،ح17.
41- خصال،ص635.
42- المکاسب المحرمه،ج،ص267.
43- وسائل،ج3،ص563،ب3،احکام مساکن،ح17.
44- ر.ک:مکاسب،ج،ص185،چاپ کنگره شیخ انصارى.
45- حاشیه مکاسب (ایروانى)،ص2، چاپ سنگى.
46- ر.ک:جامعالمدارک،ج3،ص14.
47- وسائل،ج 3،ص562،ب3،احکام مساکن10.
48- المکاسب المحرمه،ج،ص255.
49- ر.ک: جواهر الکلام،ج22،ص42.
50- المکاسب المحرمه،ص104. مراد ازنقوش تصاویر است.
51- وسایل،ج 3،ص462،ب32 از ابواب مکان نمازگزار،ح7.
52- مکاسب ،ص185.
53- المکاسب المحرمه،ج،ص267.
54- جواهر الکلام،ج22،ص43.
55- مکاسب،ص189.
56- المکاسب المحرمه،ص105.
57- وسایل،ج 12،ص220،ب 94چیزهایى که با آن مىتوان معامله کرد،ح3.
58- همان،ص22،ح7.
59- حاشیه مکاسب(ایروانى)،ص21.
60- المکاسب المحرمه،ج،ص283.
61- مکاسب،ج 1،ص189.
62- المکاسب المحرمه،ج 1،ص278.
63- همان،ص 107و108.
64- جواهر الکلام،ج22،ص43.
65- المکاسب المحرمه،ص109.
66- همان،ص105.
67- المکاسب المحرمه (امام خمینى ره)،ص،ص271.
68- المکاسب المحرمه،ج 1،ص270.
69 - المکاسب المحرمه،ص106.
70- مصباح الفقاهه،ج 1،ص233 .
تصاویر برجسته (مجسمه) و تصاویر غیربرجسته (نقاشى)
و هریک از آن دو نیز یا مربوط به جانداران است یا غیر جانداران . دو قسم از چهار قسم مذکور - یعنى تصویر چیزهاى فاقد روح - برجسته باشد یا غیر برجسته، بدون اشکال جایز است. دلیل جواز صحیحهء زراره از امام باقر(ع) است: لا باس بتماثیل الشجر، تصویر درخت اشکالى ندارد.(1) روایات دیگرى نیز براین مدعا دلالت دارند. افزون بر روایات، سیرهء قطعى و عملى مسلمانان که از دوران ما، تازمان معصوم(ع) استمرار داشته بر«جواز» تصویر درختان، میوه ها، کوه ها، رودخانه ها، باغ ها و نظایر آنها بدون هیچ مخالفتى دلالت دارد. محل بحث تصویر برجسته و غیر برجستهء جانداران است که آن را دراین نوشتار پى مىگیریم.
حرمت مجسمه سازى
صاحب جواهر و شیخ انصارى- قدس سرهما- تصریح کرده اند که در فتواى فقها و نیز نص روایات، در حرمت مجسمه سازى اختلافى وجود ندارد. صاحب جواهر دراین باره آورده است: بلکه اجماعمنقول و محصل برحرمت مجسمه سازى وجود دارد، بلکه اجماع منقول در حد استفاضه نقل شده است.(2)
روایات دلالت کننده برحرمت مجسمه سازى
براى اثبات حرمت مجسمه سازى به سه دسته از روایات به شرح ذیل مىتوان استناد کرد:
دستهء نخست:
دستهء نخست روایاتى است که دلالت دارند روز قیامت به مجسمه ساز تکلیف مىشود که مىبایست در نقاشى خود روح بدمد.این دسته از روایات به شرح زیر است:
1. مرحوم کلینى در کافى از على بن ابراهیم از پدرش از ابن ابى عمیر از مردى از امام صادق(ع) روایت مىکند که امام(ع) فرمود: من مثل تمثالا کلف یوم القیامه ان ینفخ فیه الروح، هرکس مجسمه اى بتراشد روز قیامت او را مجبور مىکنند که روح را در آن بدمد.(3)
2. مرحوم صدوق در کتاب ثواب الاعمال از محمد بن حسن از محمد بن حسن صفار از یعقوب بن یزید از محمد بن حسن میثمى از هشام بن احمر و عبداللّه بن مسکان از محمد بن مروان از امام صادق(ع) روایت کرده که فرمود: ثلاثه یعذبون یوم القیامه: من صور صوره من الحیوان یعذب حتى ینفخ فیها...، سه دسته روز قیامت عذاب مىشوند: دستهء نخست کسانى هستند که حیوانى را به تصویر کشیده باشند: آنان به خاطر این کار عذاب مىشوند تا زمانى که در آن روح بدمند « درحالى که از انجام چنین کارى عاجزند.»... .(4) دراین روایت سلسله سند تا محمد بن مروان موثق است، اما نسبت به خود محمدبن مروان توثیقى نرسیده است مگر بگوییم: شخصیتهاى بزرگى همچون حلبى، ابان، عبداللّه بن مسکان، ابوایوب و دیگران از او روایت کرده اند و این امر وثاقت او را اثبات مىکند.
3. مرحوم کلینى در کافى از امام صادق(ع) روایت مىکند: ثلاثه معذبون یوم القیامه: رجل کذب فى رویاه یکلف ان یعقد بین شعیرتین و لیس بعاقد بینهما، و رجل صور تماثیل یکلف ان ینفخ فیها و لیس بنافخ...، سه دسته روز قیامت عذاب مىشوند: نخست مردى که در نقل خوابش دروغ گوید. چنین شخصى را روز قیامت مجبور مىکنند که بین دو دانهء جو پیوند زند درحالى عاجز از انجام چنین کارى است و دوم شخصى که مجسمه هایى را مىسازد و او را مکلف مىکنند تا در آنها روح را بدمد حال آن که توان آن را ندارد... .(5)
4. مرحوم صدوق در کتاب من لایحضر و امالى روایت کرده که پیامبر(ص) از تصویر گرى نهى کرده و فرموده است: من صور صوره کلفه اللّه یوم القیامه ان ینفخ فیها ولیس بنافخ، هرکس تصویرى بکشد خداوند اورا در روز قیامت مکلف مىسازد که روح در آن بدمد و او از انجام این کار ناتوان است.(6)
5.برقى درمحاسن از سعدبن ظریف از امام باقر(ع) روایت کرده که فرمود: ان الذین یوذون اللّه و رسوله هم المصورون یکلفون یوم القیامه ان ینفخوا فیها الروح، مسببین آزار خدا و رسول او صورتگرانند. اینان در روز قیامت مکلف خواهند شد تا در ساخته هاى خود روح بدمند.(7) این روایت نشانگر شدت حرمت مجسمه سازى است، زیرا در آن تصریح شده که این کار آزار خدا و رسول(ص) را فراهم مىسازد.
نتیجه:
به نظر مىرسد بررسى مجموع روایات دستهء نخست نشان مىدهد که ساخت مجسمه ءچیزهاى داراى روح حرام مىباشد و اگر برخى از روایات این دسته دچار ضعف سندى است، اعتبار سند بقیه روایات این ضعف را جبران مىکند، به ویژه آن که این دسته از روایات از نظر شمار در حد استفاضه اند.
دستهء دوم:
دستهء دوم روایات نهى کننده از مجسمه سازى و نقاشى است. روایات این دسته به شرح زیر است:
1. صحیحهء ابوالعباس بقباق که به طرق مختلف روایت شده است. از جملهء این طرق، سندى است که مرحوم کلینى درکافى از محمد بن یحیى از احمد و عبداللّه فرزندان محمد بن عیسى از على بن حکم از ابان بن عثمان از ابوالعباس از امام صادق(ع) نقل کرده که امام(ع) در تفسیر آیهء شریفهء (یعملون له ما یشاء من محاریب و تماثیل) فرمود: واللّه ما هن تماثیل الرجال و النساء و لکنها تماثیل الشجر و شبهه، به خداقسم، مقصود از مجسمه ها دراین آیه مجسمهء مردان و زنان نیست، بلکه مقصود مجسمهء درخت و نظیر آن است.(8)
چگونگى استدلال:
از ظاهر روایت به دست مىآید که حرمت ساخت مجسمهء جانداران نزد پرسشگر و امام معصوم(ع) روشن و مسلم بوده است. بدین خاطر امام(ع) قسم یاد مىکند که ساحت سلیمان(ع) از چنین کارى مبرا است. امام خمینى(قده) براین استدلال چنین اشکال کرده است: این که امام صادق(ع) دامن سلیمان(ع) را از مجسمه سازى مبرا مىداند دلالت براین ندارد که انجام دادن چنین کارى براو حرام بوده، بلکه شاید مجسمه سازى نسبت به سلیمان(ع) کراهت شدیدى داشته به گونه اى که سزاوار پیامبران نبوده است. بنا بر این نمى توان براى اثبات حرمت مجسمه سازى به این روایت تمسک نمود چون استدلال به آن بسیار سست است.(9) این اشکال قابل مناقشه است زیرا کم نیست مواردى که مکروهات براى بیان جواز اشیاء انجام مىپذیرد، با این وجود دیگر جایى براى سوال نمى ماند، چنانکه امام(ع) براى منتفى کردن انجام چنین مکروهى از ساحت سلیمان(ع) نیازمند قسم نبوده است. البته مىتوان گفت: از آنجا که امام(ع) درمقام بیان نبوده روایت اطلاق ندارد.
2.درصحیحهء محمد بن مسلم آمده است: از امام صادق(ع) از حکم مجسمهء درخت و ماه پرسیدم. امام(ع) فرمود:لاباس مالم یکن شیئا من الحیوان، مادامى که حیوان وجان دار نباشد مانعى ندارد.(10) دراستدلال به این روایت چنین اشکال شده: دراین روایت از مجسمه هاى موجود پرسش شده است زیرا پرسش به آنها انصراف دارد. موید این مدعا روایت دیگر از على بن جعفر از برادرش امام کاظم(ع) است که امام(ع) از امام صادق(ع) دربارهء حکم مجسمه مىپرسد. امام صادق(ع) در پاسخ مىفرماید: لایصح ان یلعب بها، بازى با آنها صلاح نیست.(11) دراین روایت اطلاق پرسش - چنان که از پاسخ امام(ع) برمىآید- به مجسمه هاى موجود ناظر است، چون درجواب عدم شایستگى بازى با آنها آمده است. بنا بر این آنچه از امام(ع) سوال شده حکم کارهایى چون بازى، نگاه دارى و خرید و فروش است که با مجسمه هاى موجود تناسب داشته است. با این بیان روایت ارتباطى به مجسمه سازى جان داران - که محل بحث ما است- ندارد. به علاوه کلمهء(لاباس) به طور شایع در نفى کراهت کاربرد دارد. بنا بر این چنان نیست که اگر ما از مفهوم صحیحهء محمد بن مسلم برداشت کردیم که مجسمهء جان داران باس دارد، ثبوت باسى به معناى حرمت باشد. «بلکه ممکن است معناى آن اثبات کراهت باشد. دراین صورت معناى روایت چنین خواهد شد که ساختن مجسمهء جان داران مکروه است.» ممکن است بگوییم: چنان نیست که کلمهء(لاباس) درنفى کراهت به صورت شایع کاربرد داشته باشد، زیرا از ظاهر کلمهء (باس) به نظر مىرسد که به معناى عقوبت و کیفر است. پس اگر مىگوییم: (لاباس) معناى آن نفى عقوبت و کیفر است نه نفى کراهت واین که (لاباس) صرفا دربرخى موارد به معناى نفى کراهت به کار مىرود منافات ندارد که ما از کلمهء (باس) معناى عقوبت و کیفر را استظهار کنیم، بنا بر این اگر مفهوم صحیحه محمد بن مسلم اثبات باس در ساختن مجسمه جان داران است، معنایش اثبات عقوبت و کیفر، برانجام این کار است «و به معناى حرمت انجام دادن این کار خواهد بود». افزون برآنچه گفته شد از این که در روایت على بن جعفر پرسشگر به پاسخ امام(ع) اکتفا کرده مىتوان استفاده کرد که پرسش او تنها پیرامون بازى با تندیس ها بوده نه مطلق دخل و تصرف و ساخت آنها. چنین پرسش و پاسخ دیگر نشانگر آن نیست که در تمام موارد حکم همان فرمودهء امام(ع) است، بلکه دربرخى دیگر از روایات از نقاشى نهى شده است، در حالى که مقصود از نهى، مطلق دخل و تصرف نبوده بلکه مقصود از نهى، ایجاد تصویر بوده است.
3. روایت ابوبصیر درکتاب محاسن برقى از امام صادق(ع) که: قال رسول اللّه(ص) اتانى جبرئیل فقال: یا محمد ! ان ربک ینهى عن التماثیل، پیامبر(ص) فرمود: جبرئیل نزد من آمد و گفت :اى محمد! پروردگارت از تندیسها نهى کرده است.(12) شاید نهى از مجسمه که دراین روایت آمده شامل نهى از ایجاد مجسمه نیز باشد، چنان که این شمول را روایت دیگرى که مرحوم صدوق دربارهء نهى پیامبر(ص) از تصویرها نقل کرده، تایید مىنماید. پیامبر(ص) فرمود: من صور صوره کلفه اللّه... ، هرکس نقاشى بکشد خداوند اورا مکلف مىسازد... ، (13)
4. روایت ابوبصیر درکتاب کافى از امام صادق(ع): قال رسول اللّه(ص): اتانى جبرئیل و قال:یا محمد! ان ربک یقرئک السلام و ینهى عن تزویق البیوت. قال ابوبصیر: فقلت: ما تزویق البیوت؟ فقال: تصاویر التماثیل، پیامبر اکرم(ص) فرمود: جبرئیل نزد من آمد و گفت اى محمد! پروردگارت به تو سلام مىرساند و تو را از تزویق خانه ها باز مىدارد.ابوبصیر گوید: به امام(ع) عرض کردم: (تزویق خانهها) چیست؟ امام(ع) فرمود: تصویر تندیس ها است.(14) استدلال به این روایت براى اثبات حرمت مجسمه سازى مبتنى براین نکته است که متعلق نهى را در کلام جبرئیل معناى مصدرى تصویر بدانیم. یعنى ایجاد نقاشى، نه معناى حفظ و نگهدارى عکس ها در خانه. شاهد آن، این است که اگرمنظور نگاه دارى عکس بوده است نیازى نبوده در روایت واژهء (تصاویر) به (تماثیل) اضافه شود.به علاوه پرسشگر از مفهوم (تزویق) سوال کرد و آن نیز داراى معناى مصدرى یعنى ایجاد مىباشد. بنا بر این مناسبت پاسخ با پرسش اقتضا مىکند که از واژهء (تصاویر) همان معناى مصدرى اراده شده باشد. این روایت «گرچه از نظر دلالت قابل تمسک است اما» از نظر سند ضعیف مىباشد.
5. روایت على بن شعبه در کتاب تحف العقول: و صنعه صنوف التصاویر مالم یکن مثل الروحانى... فحلال فعله و تعلیمه... ، صنعت ایجاد انواعتصویر مادامى که تندیس جان دار نباشد... ساخت و آموزش آن حلال است.(15)
6.روایت کتاب خصال درضمن حدیث خصلتهاى چهارصد گانه: روایت کرد پدرم از سعدبن عبداللّه از محمدبن عیسى بن عبید یقطینى از قاسم بن یحیى از جدش حسن بن راشد از ابوبصیر و محمد بن مسلم از امام صادق(ع) که فرمود: (پدرم از جدم از پدرانش به من خبرداد که امیر المومنین على(ع) در یک مجلس به یاران خود چهارصد باب از ابواب حکمت را آموخت، بابهاى حکمت که به صلاح دین و دنیاى یک مسلمان است... از تصویرگرى اجتناب کنید. زیرا روز قیامت دربارهء این کار از شما سوال خواهند کرد.(16) دربارهء سند این روایت باید گفت: اقوا وثاقت یقطینى است، زیرا نجاشى بدون توجه به قدحى که در بارهء او رسیده مىگوید: (من خود مىبینم که رجالیون ما این قدح ها را قبول ندارند و در مقابل مىگویند:مثل ابوجعفر عبیدى یقطینى کجا یافت مىشود؟!) دلیل دوم این که فضل بن شاذان مىگوید: (درمیان همسانان یقطینى نظیر او یافت نمى شود.) و خود فضل بن شاذان، یقطینى را دوست مىداشت و از او تمجید و ستایش مىکرد. دلیل سوم بر ثقه بودن یقطینى این است که بزرگان از او روایت کرده اند.(17) از طرفى همان گونه که مرحوم وحید بهبهانى گفته است تضعیف ابن غضائرى نسبت به قاسم بن یحیى «که در سلسله سند این روایت آمده» قابل اعتنا نمىباشد، زیرا به تضعیف هاى غضائرى اعتنا نمى شود. به ویژه آن که مشایخ حدیث، قاسم بن یحیى را تضعیف نکرده اند و از طرفى بزرگان روات به ویژه کسانى چون احمد بن محمد بن عیسى از او روایت کرده اند. بنا بر این روایت خصال معتبر است.
7. روایت عبداللّه بن طلحه که در کتاب اکمال الدین از امام صادق(ع) : من اکل السحت سبعه... و الذین یصورون التماثیل، هفت طائفه مال حرام مىخورند... یکى از این هفت دسته کسانى هستند که تندیسها را به تصویر مىکشند.(18)
8. روایت اصبغ بن نباته از امیر المومنین(ع) : من جدد قبرا اومثل مثالا فقد خرج من الاسلام، هرکس قبرى را تجدید بنا نماید یا مجسمهاى بسازد از اسلام خارج شده است.(19) بعید نیست که ادعا کنیم غالب روایات نه گانه برحرمت ساخت مجسمه دلالت دارند و افزون بر تعدد روایتها، سند برخى از آنها صحیح مىباشد.
اشکال:
استاد مجاهد و بزرگوار ما امام خمینى (ره) برادعاى فوق این گونه اشکال کرده است. چنان که از قرینهء مناسبت حکم و موضوع به دست مىآید دسته اى از روایات دراین نکته ظهور دارند که مقصود از تندیس ها و نقاشى ها درآنها، صورتگرى بتهایى است که براى عبادت ساخته مىشده است. مثلا درروایت است: (من جدد قبرا اومثل مثالا فقد خرج عن الاسلام، هرکس قبرى را تجدید بنا کند یا مجسمه اى بسازد از اسلام خارج شده است.) (یا من صورالتماثیل فقد ضاد اللّه، هرکس مجسمه اى بسازد با خداوند به مخالفت پرداخته است.)... و نیز این روایت: (اشد الناس عذابا یوم القیامه رجل قتل نبیا او قتله نبى و رجل یضل الناس بغیر علم، او مصور یصور التماثیل، مردى که پیامبرى را کشته باشد یا به دست پیامبرى کشته شده باشد و نیز مردى که از روى نادانى مردم را گمراه سازد و نیزصورتگر تصاویر، اینان کسانى هستند که در روز قیامت از همهء مردم بیشتر عذاب خواهند شد.) همچنین دراین روایت: (ان من اشد الناس عذابا عند اللّه یوم القیامه المصورون، صورتگران از جمله کسانى هستند که در روز قیامت از همهء مردم بیشتر عذاب خواهند شد.) و روایات دیگر از این دست. از این روایات نمى توان حرمت مجسمه سازى یا نقاشى را برداشت کرد، زیرا وعده هاى عذاب و هشدارهایى که در آنها آمده آنقدر شدید است که با کارى همچون مطلق مجسمه سازى یا نقاشى سازگار نمى باشد، زیرا بدیهى است که مجسمه سازى یا نقاشى از نظر شدت قبح از کشتن ناحق انسان، زنا،لواط، شراب خوارى و سایر گناهان کبیره، بالاتر نیست «درحالى که دراین روایات ازاین گناهان کبیره بالاتر قلمداد شده است.» بنا براین به نظر مىرسد مقصود از مجسمه سازى دراین روایات، مجسمه هایى است که به عنوان بت ساخته شده و مردم آنها را مىپرستیده اند. چنان که در روایت آخر احتمال دیگرى وجود دارد و آن این که مقصود از (مصورن) کسانى هستند که خداوند را جسم دانسته و داراى نقش و نگار مىدانند، چنانکه مذهب تجسیم در دورهء صدور این روایات رواج داشته است. اما این که چرا دراین روایات از بت سازى نهى شده با آن که درزمان پیامبر(ص) سنت بت پرستى برافتاده بود، پاسخ این است که گروهى از اعراب به رغم آن که بنیاد کفرشان از هم پاشیده شد و بتهاى ایشان به دست و فرمان پیامبراکرم(ص) شکسته شد، در دل همچنان به بتها و شمایل آنها دلبستگى داشته و براى حفظ آثار پیشینیان خود و به خاطر علاقه به بقاى آنها شبیه بتها را مىساختند، این احتمالى است که هم حقائق تاریخى آن را تایید مىکند و هم طبیعت شناخته شدهء آدمى درحفظ و دلبستگى به سنتهاى پیشین، آن را تقویت مىنماید... درست به همین دلیل پیامبر اکرم(ص) با این لحنهاى شدید و هشدارهاى اکید که تنها مناسب کافران و اذناب ایشان است، از بت تراشى نهى کرده است، تا بدین طریق بنیاد کفر درهم ریزد و نطفهء الحاد نابود شود و از مرزهاى عقیده به یکتا پرستى حمایت گردد. با این توضیح روایات مزبور که از مجسمه سازى نهى کرده از دو حال خارج نیست: یا درساختن مجسمهء بتها ظهور دارد ویا انصراف به آن پیدا کرده است. براین اساس دو روایت ذیل مىبایست برساختن مجسمهء بتها حمل گردد:
الف- ابن قداح از امام صادق(ع) روایت کرده که امام(ع) فرمود: قال امیر المومنین: بعثنى رسول اللّه(ص) فى هدم القبور و کسرالصور، امیر مومنان على(ع) فرمود: رسول خدا(ص) مرا براى انجام دو کار فرستاد: قبرها را خراب کنم و تندیسها را درهم شکنم. ب- روایت سکونى از امام صادق(ع) که فرمود: قال امیر المومنین(ع): بعثنى رسول اللّه(ص) الى المدینه فقال: لاتدع صوره الا محوتها و لاقبرا الا سویته و لاکلبا الا قتلته، امیر مومنان على(ع) فرمود: رسول خدا مرا به سوى مدینه فرستاد و فرمود: تمام تمثالها را محو کن، و تمام قبرها را مسطح کن و تمام سگها را بکش. پیدا است این که پیامبر(ص) على(ع) را براى انجام چنین کارهایى مىفرستد نشان مىدهد که پیامبراکرم(ص) به این کارها اهتمام داشته و وجود این چیزها ذهن ایشان را مشغول مىکرده است. چنین به نظر مىرسد تمثالهایى که ذهن پیامبر را به خود مشغول کرده بود تمثال بتها بوده که به عنوان باقیماندهء نشانه هاى کفر و دوران جاهلیت رخ مىنموده است . در بارهءروایت دوم یعنى روایت سکونى باید گفت: بعید نیست که مقصود از کلب، حیوان معروف نیست بلکه واژهء (کلب) به کسرلام مقصود است و آن بیمارى اى است که در اثر بیمارى سگ پیدا مىشود، بیمارى شبیه دیوانگى که سگ به آن مبتلا مىشود. چنین سگى اگر انسانى را دندان بگیرد بیمارى جنون آن دامنگیر آن شخص مىشود. شاید از آن جهت پیامبر(ص) به على(ع) فرمان خرابى قبرها را داد که مردم همان کرنشى که در برابر بتها داشتند، به همان گونه نسبت به گورها احترام و تعظیم مىنمودند تاجایى که برآن سجده مىکردند چنان که برخى از روایات - که از قبله ومسجد قراردادن قبر پیامبر(ص) نهى کرده- به این مدعا اشعار دارند. به عنوان مثال مرحوم صدوق روایت مىکند که پیامبر(ص) فرمود: لاتتخذوا قبرى قبله ولامسجدا، فان اللّه- عزوجل - لعن الیهود حیث اتخذوا قبور اکنبیائهم مساجد، قبر مرا قبله و جاى سجده قرار ندهید زیرا خداوند متعال ملت یهود را به خاطر محل سجده قراردادن قبور پیامبران خود، لعن و نفرین کرده است. گواه مدعاى ما این است که اگر مقصود از قبور را تعظیم برقبور و مقصود از تصاویر را نقش بتها ندانیم ناچاریم فرمان پیامبراکرم(ص) به حضرت امیر(ع) درانجام این کارها را الزامى ندانیم، زیرا مىدانیم که وجود چنان قبرها و عکسهایى مکروه است.درادامه خواهیم آورد که نگهدارى مجسمه جایز است، از طرفى بسیار بعید است که پیامبر اکرم(ص) تنها بدین خاطر که حفظ چنان گورها و تمثالهایى مکروه بوده على(ع) را براى نابودى آنها اعزام نموده باشد. اما اگر مقصود از قبور و تصاویر همان باشد که ما گفتیم، فرمان پیامبر(ص) - چنان که منطق و عقل حکم مىکند- حمل بر الزام و وجوب خواهد شد. موید مدعاى ما که مقصود از تصاویر و قبور مطلق تمثال و قبر نیست سه روایت زیر است:
1. صحیحهء عبداللّه بن مغیره که گوید: از امام رضا(ع) شنیدم که میفرمود: قال قائل لابى جعفر(ع) یجلس الرجل على بساط فیه تماثیل. فقال:الاعاجم تعظمه و انا لنمتهنه، مردى به امام باقر(ع) گفت: حکم مردى که برفرشى مىنشیند که داراى تصاویر است چیست؟ امام فرمود: عجمها نشستن برچنین فرشى را قبحى بزرگ مىپندارند اما ما آن را کوچک مىشماریم.) واژهء (نمتهن) دراینجا به معناى تحقیر کردن است.
2 . ازامام کاظم(ع) روایت شده که فرمود: دخل قوم على ابى جعفر(ع) و هو على بساط فیه تماثیل. فسالوه، فقال: اردت ان اهنیه، گروهى بر امام باقر(ع) وارد شدند درحالى که حضرت بر روى فرشى داراى تصویر نشسته بود واردین از حکم چنین کارى پرسیدند. امام فرمود: مقصود من این است که با نشستن روى این عکسها آنها را خوارنمایم.
3.در روایت دیگر آمده است: قال جبرئیل: انا لاندخل بیتا فیه تمثال لایوطا ، جبرئیل(ع) گفت: ما درخانهاى که درآن عکس است اما برآن گام نمى نهند وارد نمىشویم. به نظر مىرسد که ائمه(ع) از این جهت در مقابل تعظیم غیرعرب به تحقیر وکوچک ساختن عکسها اقدام مىکردند که ایشان به عبادت بتها و چنین عکسهایى مىپرداختند و مىپنداشتند که این بتها و عکسها نماد و سمبل رب النوعهاى مختلفى است که به گمان ایشان این رب النوعها و سایلى براى رسیدن به خداوند متعال بوده است. خلاصهء کلام آن که از این روایات نمى توان به دست آورد که ساختن مطلق مجسمه - تاچه رسد به نقاشى- حرام است. به نظر مىرسد که این روایات به ساختن مجسمهء بتها و حفظ نشانه هاى دوران جاهلیت و حفظ عظمت خیالى این نشانه ها، ناظر است. البته بعید نیست که ما ساختن چنین مجسمه هایى را مطلقا حرام بدانیم و همچنین حفظ ونگاهدارى مجسمهء بتها را به همین خاطر حرام دانسته بروجوب نابودى آنها حکم دهیم.(20) در پاسخ به اشکالات امام خمینى (ره) مطالب ذیل به نظر مىرسد:
1. استاد وعدهء عذاب شدید در برابر عکس و مجسمه را بعید دانستند، اما به نظر ما هیچ بعدى ندارد که برانجام چنین کارهایى عذاب شدید وعده داده شود، زیرا چنین نیست که دادن چنین وعده هاى شدید براى برخى از گناهان اندک باشد. به عنوان مثال از پیامبر(ص) نقل شده که فرمود: من اکل الربا املا اللّه بطنه من نارجهنم بقدر مااکل، هرکس مال ربا خورد به میزان ربایى که خورده خداوند شکمش را پر از آتش جهنم مىسازد.(21) و از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: من یغضب غضبه عممه اللّه بعمامه من نار، کسى که «بى جهت» خشم مىکند خداوند برسرش عمامه اى از آتش مىگذارد.(22) از طرفى این که دربرخى از این روایات آمده که نقاش یا مجسمه ساز ازاسلام خارج مىشود مقصود خروج حکمى است نه خروج حقیقى. چنان که خروج از اسلام در سه روایت نبوى ذیل به همین معنا آمده است: الف- من اصبح لایهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم، کسى که روز خود را بدون توجه به کارها و گرفتارى هاى مسلمانان آغاز کند مسلمان نیست.(23) ب - من یغضب اویغضب له فقد خلع ربق الاسلام (الایمان) من عنقه کسىکه خود خشم کند یا دیگرى را به خشم آورد از اسلام(یا ایمان) خارج شده است.(24) ج- ومن خان امانته فى الدنیا ولم یردها على اربابها مات على غیر دین الاسلام، کسى که دردنیا به امانت خود خیانت کند و آن را به صاحبانش تحویل ندهد به دینى غیر از آیین اسلام از داردنیا رخت خواهد بست.(25) با این بیان روشن مىشود که اگر در روایات آمده است شخص در اثر نقاشى از اسلام خارج شده مقصود خروج حکمى از اسلام است نه خروج حقیقى، زیرا روشن است ساختن خود بت باعث نمىگردد تا شخص به صورت حقیقى کافرشده و از مرز اسلام خارج گردد، پس چگونه ساختن تندیس مىتواند موجب کفر شود؟ این که امام خمینى(ره) مدعى است بین عذاب هاى شدید وعده داده شده در روایات و ساختن مجسمه مناسبت وجود ندارد، از دیدگاه ما قابل پذیرش نیست.
2. حضرت امام ادعا کردند که روایات مزبور با آنکه اطلاق دارند اما به بتها ظهور یا انصراف دارند. این ادعا نیزمردود است، زیرا شاهدى برآن اقامه نشده است و بعید شمردن عذابهاى مذکور در روایات که امام آن را گواه مدعاى خود دانسته- افزون بر این که با بیان پیشین ما مردود است- موجب آن نمى گردد که ما دست از اطلاق روایات شسته و نهى آن را تنها ناظر به نقاشى یا مجسمهء بتها بدانیم. به ویژه آن که احتمال دارد گناه نقاشى یا مجسمه سازى آن قدر بزرگ باشد که این عذابهاى شدید درشان آن باشد. چنان که روایات دمیدن روح در قالب عکسها و مجسمه ها بزرگ بودن چنین گناهى را نشان مىدهند. «گویا شخص با این کار به هماوردى با خداوند برخاسته که خود معصیتى است بس بزرگ.» بنا بر این ما نمىتوانیم به صرف استبعاد، دست از اطلاق روایات که از مطلق تندیس و تصویر نهى کرده بشوییم. بلى اگر چنان بود که مجسمه و نقاشى به صورت فراوان درمورد بتها کاربرد داشت ادعاى انصراف روایات در مورد بتها درست مىنمود اما واقعا چنین کاربردى تحقق نداشته است. این که شما مىفرمایید: گروهى از بت پرستان درصدد حفظ و نگهبانى آثار پیشینیان خود بوده اند، موجب نمىگردد که ما اطلاق روایات مزبور را تنها ناظر به بتها بدانیم. درمورد روایات ابن قداح و سکونى که بیانگر آن بود پیامبر اکرم(ص) على(ع) را براى شکستن و نابود کردن تصاویر به مدینه فرستاد(26) باید بگوییم: این روایات نیز با اطلاق روایات پیشین منافات ندارد، چه بگوییم تصاویرى که حضرت امیر(ع) مامور به شکستن و نابود کردن آن بوده تنها بتها بوده یا بگوییم مقصود مطلق مجسمه ها بوده است.
3. صاحب مواهب مىگوید: این که در روایات آمده است نقاش را روز قیامت مکلف مىکنند که در نقاشى خود بدمد و او از این کار عاجز است مىتوان به دست آورد که حکمت تشریع حرمت نقاشى و مجسمه سازى آن بوده که نقاش و مجسمه ساز با این کار، خود را به آفرینندهء هستى تشبیه کرده اند. حکمت تشریع حرمت این نیست که نقاشى و مجسمه سازى عملا موجب ترویج و اشاعهء کفر و شرک مىشود. البته در مورد روایات اخیر(روایاتى که برشکستن تصاویر دلالت داشت) مىتوان گفت که حکمت تشریع حرمت نقاشى و مجسمه سازى همان ترویج کفر و شرک بوده است. اگر ادعا شود روایات پیشین (یعنى روایات مطلقه اى که ) همان معناى مستفاد از دستهء اخیر (روایات ناظر به شکستن تصاویر) را به دست مىدهد یعنى حکمت تشریع در آنها نیز ترویج کفر و شرک بوده است نه تشبه به خالق متعال، در پاسخ گوییم دراین صورت مناسب آن بود که دراین روایات به جاى آن که گفته شود نقاش را روز قیامت مکلف به دمیدن در نقش مىکنند گفته مىشد نقاش مکلف مىشود که در روز قیامت از تصاویرى که فراهم آورده طلب شفاعت کند حال آن که تصاویر از شفاعت او عاجزند. سبب ضرورت جایگزینى در تعبیر در روایات این است که مشرکاننمىگفتند : بتها توان آفرینش دارند بلکهمىگفتند: بتها شفیعان ما نزد خداوند هستند.(27) افزون برروایات پیشین احتمال مىرود در روایت (من صور التماثیل فقد ضاد اللّه) نیز حکمت تشریع حرمت نقاشى همان تشبه به خالق باشد. به هرحال چنان نیست که طبق ادعاى امام خمینى(ره) حکمت تشریع حرمت نقاشى و مجمسه سازى تنها منحصر به جلوگیرى از بت پرستى باشد. اگر پذیرفتیم که حکمت تشریع تنها در بت پرستى منحصر نیست «و تشبه به خالق نیز مىتواند حکمت تشریع باشد» دیگر وجهى ندارد اطلاق روایات را که از مطلق نقاشى و مجسمه سازى نهى مىکرد تنها ناظر به نقاشى و تندیس بتها بدانیم.
4. نسبت به روایاتى که درآنها آمده است امام(ع) به خاطر تحقیر نقاشى، برروى فرشها ى داراى عکس مىنشسته است باید گفت: این که امام مىفرماید: من در مقابل عجم که تصاویر نقش شده برروى پشتى و فرش را احترام مىگذاشتند و با نشستن برروى آن قصد اهانت و تحقیردارم، دلیل نمىشود که این تصاویر همان بتهایى بوده است که عجم آنها را مىپرستیدند، بلکه شاید آن نقشها مطلق تصاویر بوده و امام(ع) تنها مىخواسته با یکى از عادات جاهلى که بزرگ داشت تصاویر و نصب و کشیدن آن بر سقف و دیوارخانه ها بود، به مخالفت بپردازد. افزون براین اگر به راستى تصاویرى که دراین روایات از آن نام برده شده همان تصاویر بتها بوده است -همان گونه که حضرت امیر(ع) مامور به نابود کردن و شکستن این تصاویر بوده- ائمه(ع) نیز مىبایست به نابود کردن آن اقدام مىکردند نه آن که آن را نگاه داشته و تنها به عنوان تحقیر برروى آن بنشینند.
5. اگر ما همراه با امام خمینى (ره) از اطلاق این دسته از روایات «که در بارهء تصاویر فرشها وارد شده است» دست شسته و انصراف آنها را به تصاویر بتها بپذیریم دیگر وجهى ندارد که از اطلاق روایات دستهء نخست که ساختن تصاویر جانداران را به طور مطلق حرام مىدانسته، دست برداریم. به رغم استدلالهاى امام خمینى(ره) مبنى بر انحصار حرمت نقاشى و مجسمه سازى درمورد بتها، به نظر مىرسد وى مطلق نقاشى و مجسمه سازى را حرام مىداند، زیرا اشکال «مزبور که عذابهاى اعلام شده در روایات با مطلق نقاشى یا مجسمه سازى ناسازگار است» را به ظاهر این دسته از روایات منحصر دانسته است.افزون براین استظهار، خود او به صراحت ساختن مجسمهء جانداران را حرام دانسته است. آنجا که گوید: (اقوى دیدگاه اخیر است و متیقن از اجماع حکایت شده همین دیدگاه است.)(28) مقصود حضرت امام از دیدگاه اخیر این نظریه است که مىگوید: ساختن مجسمهء جان داران حرام است. همچنین در ذیل روایاتى که در آن آمده است نقاش را روز قیامت مکلف به دمیدن در نقش مىکند، تصریح کرده است: (آنچه از ظاهر این دسته از روایات به دست مىآید این است که تنهاساختن مجسمهء موجودات داراى روح حرام است نه چیزهاى دیگر.)(29) در پایان گفتارشان چنین آورده: (متیقن، حرمت ساختن مجسمه است. همان که بر حرمت آن ادعاى اجماع شده است.)(30) بنا بر این نسبت دادن حلیت مطلق نقاشى و مجسمه سازى به امام خمینى (ره) از آنجا ناشى شده که عبارات ایشان به درستى مورد توجه قرار نگرفته است.
روایات دستهء سوم:
این روایات بیانگر آن است که امامان(ع) نقاشى را ناخوش داشته اند. این روایات بدین شرح است:
1. مرحوم شیخ طوسى در تهذیب از حسین بن سعید از نضربن سوید از قاسم بن سلیمان ازجراح مدائنى از امام صادق(ع) روایت کرده که فرمود: لاتبنوا على القبور و لاتصوروا سقوف البیوت فان رسول اللّه(ص) کره ذلک، برروى قبرها بنا نسازید و سقف خانه ها را نقاشى نکنید زیرا رسول خدا(ص) از این کار کراهت داشت.(31) لازم به توضیح است که نسبت به قاسم بن سلیمان و جراح مدائنى توثیقى نرسیده است، جز آن که از این دو تن در اسناد کامل الزیارات نام برده شده است. از طرفى امام( ع) براى نهى خود از ساختن بنا برقبور و نقاشى سقف خانه ها چنین علت مىآورد که پیامبر اکرم(ص) آنها را ناپسند مىشمرده است. این تعلیل بین تقویت یا تضعیف نهى امام(ع) مردد است. اگر مقصود بیان حرمت باشد به این معنا که امام(ع) با استناد به کراهت پیامبر(ص) مىخواسته اعلام کند که رسول خدا(ص) آن را حرام مىشمرده است دراین صورت نهى امام تقویت شده و به مرز حرمت مىرسد و اگر مقصود آن باشد که پیامبر(ص) چنین کارى را مکروه مىدانسته، نهى امام تضعیف شده و تنها مکروه بودن این دوکار به دست مىآید. دراین صورت ساخت بنا برقبور و نقاشى حرام نخواهد بود.
2. مرحوم کلینى درکافى از على بن ابراهیم از پدرش از محمدبن ابى عمیر از مثنى از امام صادق(ع) روایت کرده که فرمود: ان علیا(ع) کره الصور فى البیوت، على(ع) نقاشى درخانه ها را ناپسند مىشمرد.(32) سند این روایت با توجه به نقل ابن ابى عمیرو بزنطى از مثنى موثق مىباشد. غیر از دو روایت پیشین روایات دیگرى نیز که دال برکراهت ائمه(ع) از نقاشى است وجود دارد، لیکن باید دانست که این روایات برحرمت دلالت ندارند، زیرا:
اولا،
واژهء (کره) اعم از حرمت است.
ثانیا،
مکروه شمردن تماثیل اختصاص به نگاهدارى آنها دارد نه ساختن آنها و بحث ما در بارهء ایجاد نقش است.
ثالثا،
نهى و کراهت دراین روایات به سقف خانه ها یا مطلق خانه ها مقید شده است و از آن عموم استفاده نمىشود.مگر بگوییم: مقصود مطلق نقاشى است و سقف و خانه خصوصیتى نداشته است . البته این ادعا که سقف و خانه هیچ دخالتى درحرمت نقاشى ندارند، محذور دیگرى دارد و آن این که برخى از روایات دلالت داشت که ائمه(ع) به خاطر تحقیر و اهانت تندیسها و عکسها برروى آنها مىنشستند، تا بدین وسیله با غیر عرب که چنین عکسها و تندیسها را برروى سقف یا دیوارخانه نقش یا نصب مىکردند، مخالفت نموده باشند.« دراین روایات سقف و دیوارخانه ها دراصل نهى دخالت داشته اند.» به هرحال دستهء سوم از روایات، حرمت ساختن مجسمه را اثبات نمىکنند، اما دو دستهء نخست براى اثبات حرمت ساختن مجسمهء موجودات داراى روح کفایت مىکند. دربین این دو دسته از روایات، روایت دستهء نخست ظهور دارد که مقصود تندیس موجودات داراى روح است، زیرا در آنها آمده است که مجسمه سازان روز قیامت مکلف مىشوند که روح را درتندیس خود بدمند. اطلاق برخى از روایات دستهء دوم که شامل موجودات ذى روح و غیر ذى روح مىشود به قرینهء روایات دیگر تقیید مىخورند. «در نیتجه حرمت منحصر به موجودات ذى روح خواهد شد.» از جمله روایاتى کهمىتواند قرینهبراین تقیید باشد دو روایت است: صحیحهء ابوالعباس که درآن امام(ع) فرموده است: ولکنها تماثیل الشجر و شبهه، تندیسهایى که جنیان براى سلیمان(ع) مىساختند تندیس درخت و نظایر آن بوده است. روایت تحف العقولکه در آن آمده است: وصنعه صنوف التصاویر مالم یکن مثل الروحانى... فحلال فعله و تعلیمه، صنعت انواع نقاشى مادامى که تندیس موجودات ذى روح نباشد ساخت و تعلیم آن حلال است. از این دو روایت به دست مىآید که نقاشى تصاویر موجودات بى روح مانعى ندارد. نتیجهء مباحثى که دراین قسمت آوردیم این است که بلااشکال ساختن مجسمهء موجودات ذى روح حرام است چنانکه بلااشکال ساختن مجسمهءموجودات فاقد روح حلال مىباشد.
نقاشى موجودات داراى روح
برخى از فقها نقاشى موجودات داراى روح را حرام دانسته اند. دلیل آنان روایات زیر است:
1.مرحوم صدوق به اسناد خود از شعیب بن واقد از حسین بن زید از جعفربن محمد از پدرش امام صادق(ع) روایت کرده که درضمن حدیث مناهى فرمود: نهى رسول اللّه(ص) ان ینقش شى من الحیوان على الخاتم، پیامبر اکرم(ص) از کشیدن حیوان بر انگشتر نهى کرده است.(33) این روایت از جهت سند، ضعیف است. جهت رفع ضعف، دو ادعا شده که هردو مردود است: یکى این که فقها به این روایت استناد کرده اند و خود این استناد جبران کنندهء ضعف است. اما چنین استنادى براى ما محرز نیست. دیگر این که چنین روایتى مستفیض است. لیکن روایتى که طرق گوناگون ندارد چگونه مىتواند به حد استفاضه برسد؟
2. روایات دلالت کننده براین که هرکس عکسى بکشد خداوند روز قیامت او را مکلف مىکند تا در آن بدمد، درحالى که او نمىتواند. تقریر استدلال به این دسته از روایات بدین گونه است:دمیدن روح در نقاشى به دو روش متصور است:الف- روح به ملاحظهء مکانى که نقش برآن انجام گرفته یا حتى بدون ملاحظهء محل، در تصویر دمیده شود. چنان که امام هشتم(ع) در مجلس خلیفه «مامون» فرمان داد شیرى که در پرده رسم شده بود از جاى خود حرکت کند و ساحر حاضر درمجلس را بگیرد .ب- دمیدن روح به ملاحظهء رنگ نقاشى -که درحقیقت از اجزاء لطیف رنگ تشکیل شده- انجام مىگیرد. استدلال به این دسته از روایات مخدوش است، زیرا همان گونه که میرزاى شیرازى(ره) در تعلیقهء خود آورده است: مراد کسى که به این روایات براى حرمت نقاشى استدلال کرده این نیست که دمیدن روح درغیر جسم ممکن نیست تا این گونه پاسخ دهید، بلکه مقصود - چنان که احتمالا از ظاهر عبارت صاحب جواهر به دست مىآید این است که وقتى در نقش دمیده شود به مجرد دمیدن روح به حیوانى از حیوانات متعارف تبدیل گردد. پیدا است که رنگ هرچند که فرض کنیم که درآن نفخ انجام بگیرد و با نفخ مبدل بهموجودى داراى روح شود، اما با چنین کارى جزء حیوانات شناخته شده نخواهد شد، زیرا حیوانى با این وصف «که فاقد حجم است وجود خارجى ندارد.»
اشکال:
وقتى در روایات گفته مىشود نقاش در نقش مىدمد مقصود آن است که به او فرمان داده مىشود که نقاشى خود را بادمیدن، به صورت یکى از حیوانات شناخته شده درآورد.
صفحهبعد صفحه قبل صفحهبعد صفحه قبل
جواب:
این ادعا خلاف ظاهر است، زیرا از ظاهر روایات استفاده مىشود که شخص نقاش تنها مکلف به دمیدن روح است. اما این که از او خواسته شود که تجسمى زاید بسان صورت حیوان- برفرض که چنین کارى اجمالا برروى نقاشى ممکن باشد- ایجاد کند، از ظاهر روایات به دست نمى آید... با احتمالى که دادیم اگر روایات ظهور خود را در اطلاق از دست ندهند، حداقل چنین است که ما در این که از آنهااطلاق اراده شده شک خواهیم کرد.(34) از طرف دیگر ضعیف دانستن سند روایات مردود است، زیرا اولا، برخى از روایات همچون موثقهء ابن ابى عمیر و محمد بن مروان معتبرند. ثانیا، مجموع روایات در حد استفاضه اند. خلاصه نمى توان ثابت کرد که این روایات تنها نقاشى موجودات داراى روح را در برمى گیرند. دست کم دراین شمول شک داریم و با وجود چنین شکى دیگر نمى توانیم به اینروایات تمسک کنیم، زیرا دراین صورت تمسک به عام در شبهات موضوعیه خواهد بود.
اشکال:
اگر روایات مزبور را مختص به جایى بدانیم کهتنها به دمیدن نیاز باشد مجسمهسازى نیز حرام نخواهد بود، زیرا مجسمه نیز از جهت اجزاء داخلى همچون قلب و کلیه وامعاء، اجزاى ناقص است.
جواب:
مقصود ما این است که وقتى مىگوییم:مجسمه هایى که داراى اجزاى داخلى نیستند به مجرد دمیدن داراى روح مىشوند، معنایش آن نیست کهبهصرف جان دار شدن از حیوانات متعارف خارج گردند، به عکس جایى کهیک نقاشى داراى روح بشود «که دیگر به صورت حیوان متعارف درآمدن آن معلوم نیست.»
3.روایاتى که از نقاشى و مجسمه نهى کرده اند. این دسته از روایات به شرح زیر است: الف- درموثقهء ابوبصیر روایت شده که امام(ع) فرمود: (... و ینهى عن تزویق البیوت. قلت: و ما تزویق البیوت؟ فقال: تصاویر التماثیل...، «پیامبر(ص)1فرمود جبرئیل نزدمن آمد و گفت: اى محمد! خدایت سلام مىرساند» و از (تزویق) خانه ها نهى مىکند. گفتم: تزویق خانه ها چیست؟ فرمود: کشیدن تمثالها. (35) این روایت بنا بر این که ظاهر از کلمه تصاویر- چنانکه قبلا گذشت- معناى مصدرى آن باشد یعنى کشیدن، دلالت بر نهى از کشیدن تصاویر دارد. این نهى همان گونه کهساختن تصاویر برجسته (مجسمه) موجودات داراى روح را در بر مىگیرد شامل کشیدن تصاویر غیر برجسته (نقاشى) موجودات داراى روح نیز مىشود. میرزاى شیرازى به استدلال به این روایت دو اشکال دارد: اولا، روایت ظهور دراین دارد که درکشیدن تصاویر، برجسته بودن آن مد نظراست. از این رو مىبایست درشمول این روایت نسبت به غیر مجسمه(نقاشى) تردید روا داشت. ثانیا، سند این روایت قابل خدشه است(36) دقت کنید. ب - روایت تحف العقول : وصنعه صنوف التصاویر مالم یکن مثل الروحانى فحلال فعله و تعلیمه، صنعت انواع نقاشى مادامىکه از موجودات داراى روح نباشد کشیدن و تعلیم آن حلال است.(37) واژهء مثل که در این روایت آمده جمع (مثیل) بروزن (قتیل) است و (مثیل) به معناى شبیه و نظیر است. استدلال به این روایت از چند جهت مخدوش است: اولا، سند آن ضعیف است. ثانیا، همان گونه که امام خمینى (ره) بیان داشته است روایت در مقام بیان انواع کارهاى حلال است نه حرام. از این رو استثنا اطلاق ندارد تا مجسمه و غیر مجسمه را در برگیرد.(38) ثالثا، واژهء(صنعت) که دراین روایت آمده ظهور در مجسمه سازى دارد نه نقاشى. رابعا، چنان که صاحب جامع المدارک گفته است: این روایت مطلق موجودات داراى روح را همچون حشرات، پرندگان و چارپایان در برنمى گیرد.(39) ج- صحیحهء ابوالعباس بقباق که دلالت دارد بر حرمت ساختن مجسمهء مردان و زنان، مفروغ ءعنهبوده است.(40) استدلال به این روایت براى اثبات حرمت نقاشى موجودات داراى روح ناتمام است، زیرا آنچه از امامصادق(ع) «پیرامون آیهء (ویعملون له ما یشاء من محاریب و تماثیل)» سوال شد شناختن مجسمه بوده است و به نظر نمى رسد که ساختن مجسمه شامل نقاشى نیز باشد. از طرف دیگر آنچه دراین روایت آمده قضیهء شخصى است و اطلاق ندارد. د- درمعتبرهء خصال آمده است: وایا کم و عمل الصور فتسالوا عنها یوم القیامه، از نقاشى اجتناب کنید که روز قیامت مورد سوال قرار خواهید گرفت.(41) اشکالى که برروایت پیشین وارد کردیم براین روایت نیز وارد است.شاید به همین خاطر که- تعبیر(عمل الصور) به مجسمه سازى ناظر است نه نقاشى.امام خمینى (ره) مىگوید: بعید نیست که عبارت (عمل الصور) درساختن مجسمه ظهورداشته واز کشیدن و نقاشى مجسمه انصراف دارد.(42) ه - درصحیحهء محمد بن مسلم آمده است: سالت ابا عبداللّه(ع) عن تماثیل الشجر و الشمس و القمر؟ قال:لاباس، مالم یکن شیئا من الحیوان، از امام صادق(ع) از حکم کشیدن تصویر درخت و خورشید و ماه پرسیدم؟ فرمود: مادامى که تصویر حیوان را نکشد باکى نیست.(43) شیخ اعظم انصارى (ره) مىگوید: این روایت دراثبات حرمت نقاشى موجود ات جان دار در مقایسه با روایات دیگر از ظهور بیشترى برخوردار است، زیرا یاد کرد خورشید و ماه دراین روایت قرینه است که مقصود امام(ع) از تمثال آنها صرف نقاشى بوده است.(44) این استدلال نیز مخدوش است، زیرا این روایت دلالت ندارد که تصویر به معناى مصدرى یعنى کشیدن نقاشى حرام باشد، زیرا احتمال دارد مقصود راوى دانستن حکم نگهدارى نقاشى یا بازى با آنها بوده است که به بعد از فرض ساخت و آفرینش آنها مربوط مىشود. با این احتمال دیگر نمى توان از روایت به دست آورد که ایجاد و آفرینش نقاشى نیز حرام است. بهتر است بگوییم که پرسش از امام(ع) اختصاص به عمل و ایجاد نقاشى ندارد بلکه نگهدارى آن را نیز فرا مىگیرد. از این رو نمى توانیم آن را به ایجاد نقاشى یا نگهدارى آن اختصاص دهیم- دقت کنید چنان که صحیح نمى نماید که روایت مزبور را مختص به صرف کشیدن نقاشى بدانیم، زیرا این امکان هست که مقصود از سوال از تماثیل، مجسمه سازى هم باشد، به ویژه در مثل درخت و نظائر آن. بنا بر این مقتضاى اطلاق سوال و عدم تفصیل امام(ع) «بین مجسمه سازى و نقاشى یا بین ساختن و نگهدارى آنها» این است که سوال و جواب را شامل همهء اقسام بدانیم. با این حال محقق ایروانى اشکال دیگرى براین روایت گرفته است: مقتضاى این صحیحه آن است که نقاشى مادامى که تصویر حیوان نباشد، اشکال ندارد، این قضیه نسبت به نقاشى حیوان مهمل است. از این رو از آن به دست نمى آید که کشیدن نقاشى تمام حیوانات اشکال دارد.(45) گواه این مدعا آن است که پرسشگر در مقام سوال از حکم نقاشى موجودات فاقد روح بوده است، چنان که وقتى مىبینیم او از بین تمام چیزها تنها از درخت و خورشید و ماه پرسش مىکند، این امر نشانگر آن است کهپرسشگر از نقاشى موجودات فاقد روح سوال کرده است. بنا بر این دیگر نمى توان احراز کرد که امام(ع) درصدد بیان خصوصیات حکم نقاشى حیوان بوده است. اگر از آن ذکرى به میان آورده از باب تفضل بوده است. نتیجه آن که با وجود مهمل بودن قضیه نسبت به حکم نقاشى حیوان، نمى توان حکم منعرا شامل نقاشى حیوان دانست، زیرا احتمال دارد آنچه از آن منع شده ساختن تندیس حیوان بوده است. «نه نقاشى آن» اشکال دیگر براستدلال به این روایت از سوى صاحب جامع المدارک با این بیان شده است: استثنایى که در صحیحهء محمدبن مسلم آمده از جهت مصور استثناى منقطع است، زیرا سوال ناظر به درخت و خورشید و ماه بوده اما آنچه در استثنا آمده حیوان است، چنان که همین استثنا از نظر تصویر نیز منقطع مىباشد به این معنا که درمستثنى منه حکم تنها ناظر به نقش و تصویر است اما آنچه در مستثنى یعنى حیوان آمده افزون بر تصویر، مجسمه سازى نیز مىباشد.(46) این اشکال از نظر ما قابل پذیرش نیست، زیرا مستثنى منه از نظر مجسمه سازى یا نقاشى و تصویر مطلق بوده و هردورا شامل است، لذا مستثنى نیز به تبع آن عام مىباشد. اشکال نخست محقق ایروانى که روایت را نسبت به حکم نقاشى حیوانات مهمل مىدانست به جا است، لذا روایت مورد بحث نسبت به نقاشى موجودات داراى روح اطلاق ندارد و دلیلى برحرمت آن نخواهد بود. و- روایت اصبغ بن نباته از امیر المومنین(ع) : من جدد قبرا اومثل مثالا فقد خرج عن الاسلام، هرکس قبرى را «پس از ویرانى» آن مجددا بازسازى کند یا تصویرى بکشد از اسلام خارج شده است.(47) واژهء هاى (مثال) و (تصویر)- چنان که صاحب کشف اللثام از واژه شناسان حکایت کرده است - مترادفند و از طرفى آنچه در بارهءنقاشى متداول است و همه به دنبال آن هستند، نقاشى اى است که طبق شکل و شمایل مردان، زنان، پرندگان و درندگان ترسیم مىشود نه اجسامى که شبیه آنها «به صورت تندیس» ساخته مىشود. با این حال به این روایت نمى توان استدلال کرد، زیرا اولا ،دچار ضعف سند است. ثانیا آنچه از واژه شناس بایسته واز او ساخته است بیان موارد کاربرد معنایى واژه است نه بیان معانى حقیقى. بنا بر این چنین ادعایى پذیرفته نیست که آنچه از نقاشى شایع و متداول است نقاشى اشیاء است، نه تندیس اشیاء، زیرا اولا، عبارتى همچون: (من صور صوره کلف... ، هرکس عکسى بکشد مکلف خواهد شد...) «که ناظر به ساختن مجسمه است شایع است» و ثانیا آنچه از عبارت (مثل مثالا) در روایت فوق اراده شده ساختن مجسمه است نه نقاشى آنها. درمقابل کسانى که دو واژهء مثال و تصویر را منحصر به نقاشى هاى متداول دانسته اند، امام خمینى (ره) معتقد است: روایات با همه فراوانى و گوناگونى تعابیر برگرد دو عنوان مىچرخند که عبارتند از: تصویر و تمثیل یعنى نقاشى و مجمسه سازى. از این قاعدهء کلى تنها روایاتى که درآن از نقش نهى شده استثنا مىشود«چه مقصود از نقش دراین روایات تنها نقاشى است» از طرفى بعید نیست وقتى به صورت مطلق مىگوییم: تمثال و صورت شى، مقصود وجود چیزى است که مطلقا- یعنى در تما م جهات نه یک جهت- باشى مورد نظر شباهت داشته است. اما وقتى مىگوییم: تمثال چهره یا تمثال مقابل بدن، مقصود ما تمثال یک جهت از اندام بدن است نه تمام جهات، چنان که وقتى مىگوییم: تمثال پشت اندام، مقصود ما همین است. حال اگر بخواهیم واژهء تمثال را به صورت مجاز بر تمثال صورت یا اندام مقابل بدن بسان اندام پشت اطلاق کنیم بدون اشکال است،به ویژه آن که اطلاق تمثال بر صورت و اندام پیشین بدن یا خصوص صورت، شایع و غیر حقیقى است. اما واژهء(صورت) به معناى شکل یعنى هیات است و هیات شى بسان تمثال آن، چیزى است که در تمام جهات شبیه شى باشد. لذا اطلاق صورت بر نقاشى ها و عکسها مجاز است و به همین خاطر که واژهء (صورت) تنها بر تمثال چهره اطلاق مىگردد.اگر مىبینیم که (صورت) درروایات به طور شایع برنقش و رسم اطلاق شده است، این اطلاق مستند به قرائنى انجام گرفته است. ممکن است این اطلاق را بپذیریم و ادعا کنیم که پشتى و چیزهاى دیگر «همچون فرش ها» که در روایات از صورت آنها یاد شده مقصود از صور و تماثیل براین اشیاء به صورت برجسته بوده است، مثل شکل آهو که به صورت خوابیده یا ایستاده برروى پشتى نقش شده باشد و به گونه اى باشد که برآن آهوى برجسته صدق کند. شاهد جواز اطلاق (صورت) بر نقش و رسم ، این است که اگر از عرف سوال شود که آیا این صورت یا تمثال، صورت شى از جمیع جهات است عرف پاسخ منفى مىدهد. اگر هم چنین نباشد حداقل آن است که اطلاق حقیقى صورت بر چنین نقشها به ویژه با قرائنى که صاحب جواهر و دیگران نقل کرده اند، جاى شک خواهد داشت.(48) صاحب جواهر به روایاتى استشهاد کرده که بر تغییر سر عکسها یا بریدن یا شکستن آنها درحالت نماز دلالت دارد و ادعا نموده که این روایات به گونه اى به مجسمه سازى اشعار دارد، لذا وى نتیجه گرفته که نقاشى این اشیاء جایز است.(49) ممکن است بگوییم: همان گونه که اطلاق دو واژهء (تصویر) و (تمثال) اشیاء ساخته شده ( مجسمه) صحیح است، همچنین اطلاق این دو واژه برنقاشى ها نیز صحیح مىباشد. اگر بخواهیم این دو اصطلاح را از نقاشى سلب کنیم عرفا نادرست است. از این رو همان طور که مىتوان بر تندیس فردوسى، تمثال یا تصویر فردوسى اطلاق کرد، مىتوان بر نقاشى او تصویر فردوسى اطلاق نمود. و صحیح نیست که عکس فردوسى را تصویر و تمثال او ندانیم. این مطلب نشان مىدهد که دو واژهء (تصویر) و (تمثال) اعم است و شامل نقاشى و مجسمه هردو مىگردد. بنا بر این تخصیص این دو واژه به مجسمه قابل پذیرش نیست. بدین خاطر است که استاد ما مرحوم اراکى(ره) گفته است: اطلاق تمثال و تصویر برعکسها نیز شایع است.(50) این ادعا که این دو واژه به خاطر وجود قرائن برعکس اطلاق مىشوند، بى دلیل است. مثلا واژهء (تمثال) در روایت بدون وجود قرینه برعکس و نقاشى اطلاق شده است. امام( ع) فرمود: لاباس بان تصلى على التماثیل اذا جعلتها تحتک، هرگاه تصاویر را زیرپاى خود بگذارى نماز برروى آنها مانعى ندارد.(51) (تمثال) دراین روایت بدون وجود قرینهء برنقاشى حمل شده است. این امر نشانگر آن است که این واژه به صورت شایع درنقاشى نیز بسان مجسمه، کاربرد دارد. نظیر این روایت فراوان است. اما این که اگر از عرف سوال شود که آیا این صورت یا تمثال، صورت شى از تمام جهات وجوانب است پاسخ منفى خواهد داد،جواب آن این است که نفى عرف تشابه صورت باشى در تمام جهات مانعنمى شود که ما با وجود تشابه صورت باشى در برخى از جهات، صورت را برآن اطلاق نکنیم. اگر بنا باشد در صدق صورت، تشا به صورت باشى در تمام جهات لازم باشد لازم مىآید درجایى که ما از جهت ابعاد، صورت و تمثالى کوچکتر یا بزرگتر از شى فراهم آورده ایم، دیگر به آن تصویر و تمثال شى اطلاق نگردد، و این خلاف ارتکاز و خلاف واقع است، زیرا چه بسا مجسمه از صاحب اصلى خود کوچکتر یا بزرگتر است با این حال برآن تصویر یا تمثال اطلاق مىگردد. از اینجا مىتوان نتیجه گرفت که در صدق تشابه، مشابهت از تمام جهات لازم نیست. اگر تشابه در تمام جهات در مجسمه براى اطلاق دو واژه (تصویر) و (تمثال) لازم نیست، در بارهء نقاشى نیز چنین است. خلاصه معیار در صحت اطلاق (تصویر) و (تمثال) صدق عرفى است و عرف اطلاق (تصویر) و (تمثال) را بر نقاشى و مجسمه صادق مىداند بنا بر این اشکالى که از جهت معناى (تصویر) و (تمثال) براین روایت شده مردود است، هرچند که دو اشکال پیشین برقوت خود باقى است که اولا، روایت دچار ضعف سند است و ثانیا، روایت در مقام بیان نیست. و اشکالاتى دیگر از این دست.
نگاهى به دیدگاه شیخ انصارى (ره)
مرحوم شیخ با پذیرش حرمت نقاشى موجودات داراى روح، این حرمت را با حکمت تشریع حرمت تایید نموده است. وى مىنگارد: (چنین به نظر مىرسد که حکمت درحرمت نقاشى حرمت تشبه به خالق در آفرینش حیوانات و اعضاى آنها است، زیرا نقاش مىخواهد شکل حیوان یااعضاى آن را بکشد درحالى که بشر از ترسیم تمام زوایاى آنها عاجز است تا چه رسد به آفرینش خود حیوان یا اعضاى آن. بدین جهت برخى از فقهاى بزرگ گفته اند:ابزار نقاشى را در اختیار افراد نابالغ گذاردن حرام است. روشن است کهماده و ابزار نقاشى دراین اختراعات شگفت نقشى ندارند. آنچه زمینه ساز تشبه نقاش به خالق است نقش و تصویرى است که فراهم مىآورند نهماده و ابزار نقاشى.(52) بیانات شیخ انصارى از جهاتى قابل مناقشه است:
1. وجهى ندارد حکمت تشریعحرمت نقاشى را تنها تشبهنقاش به آفریدگار بدانیم. چه بسا یکى از حکمتهاى حرمت، تشبه او به شخص بت پرست باشد. 2. نمى پذیریم کهمادهءنقاشى در تحقق مفهوم تشبه هیچ نقشى ندارد، زیرا دلیل مساله تشبه روایاتى است کهمى گوید: نقاش روز قیامت مکلف به دمیدن در نقاشى خود مىشود و دمیدن روح- چنان که قبلا بیان شد- ظهور دارد که که مقصود مجسمهساز است. بنا بر این وجهى ندارد که حرمت را به استناد حکمت آن، عام دانسته و شامل نقاشى تصاویر نیز بدانیم. 3. استدلال به حکمت تشریع زمانى درست است که حکمت بسان علت تشریع، داراى عمومیت باشد، درحالى که حکمت از این جهت محتمل است که با علت برابر باشد.
نتیجه:
این روایات از نظر سند یا دلالت براى اثبات حرمت نقاشى موجودات داراى روح قاصر است، زیرا برخى از روایات نقاشى- چنان که ذکر شد- گرچه اطلاق داشته و تصاویر کشیده شده را در بر مىگیرند اما از نظر سند ضعیفند، لذا نمى توان به آنها تکیه کرد. و روایات دیگر قرینه اى به همراه دارد که نشان مىدهد به مجسمه اختصاص دارند. اگر اختصاص را به طور حتم نپذیریم لااقل اطلاق آنها مشکوک است و با وجود شک در اطلاق، دیگر اطلاق نخواهد داشت. گذشته از مطالب پیشین مىتوان گفت: نهى از نقاشى و مجسمه سازى افزون بر ساختن و آفرینش آنها نگهدارى آنها را نیز در بر مىگیرد. از طرفى وقتى براین باوریم که نگهدارى نقاشى بلکه مجسمه جایز است با وجود این نهى، امر دایر بین دو چیز خواهد بود:یا مىبایست با ادلهء جواز نگهدارى، ادله اى را که به طور عام ساخت و نگهدارى نقاشى و مجسمه را تحریم کرده تخصیص بزنیم یا این ادله را به جاى حرمت، حمل برکراهت کنیم.چنان که نهى از مجسمه و کشیدن نقاشى افزون برموجودات داراى روح، موجودات فاقد روح را نیز شامل مىشود، از طرفى ما قطعداریم که مجسمه و نقاشى موجودات بى جان حرام نیست. در برخورد این دو دسته ادله نیز ما چاره اى از انجام یکى از دو راه نداریم: یا مىبایست به خاطر ادلهء دستهء دوم، ادلهء دستهء نخست را تخصیص بزنیم و بگوییم:عموم حرمت نقاشى و مجسمه سازى به ادله اى که نقاشى و مجسمهء غیر جان دار را جایز مىداند تخصیص خورده و نقاشى وساخت مجسمهء این دسته از موجودات جایز است یا آن که عموم ادلهء نخست را مىبایست به حال خود واگذاریم ونهى وارد در آنها را نسبت به نقاشى و مجسمهء غیر جان دار حمل برکراهت کنیم.وقتى امر چنین دوران داشت قول به حرمت نقاشى و مجسمه سازى متعین نیست. بلى مىتوان گفت که ساخت مجسمهء موجودات داراى روح به طور متعین حرام است. دلیل این مدعا آن است که قبلا بیان داشتیم که روایات مستفیضى دلالت دارند که خداوند شخص نقاش را عذاب مىکند تا زمانى که درآن روح را بدمد وعدهء عذاب، نشانگر حرمت است و با کراهت قابل جمع نیست. به این اشکال مىتوان چنین پاسخ داد: روایاتى که مطلق نقاشى و مجسمه درمورد جان دار و بى جان را حرام دانسته مطلق است، درمقابل روایاتى که مطلق نقاشى و ساخت مجسمهء موجودات بى جان را جایز دانسته مقید است. مقتضاى جمع عرفى بین مطلق و مقید آن است که موارد جواز را از ادله مطلق نخست خارج سازیم. پس وقتى با حمل ادلهء مطلق برادلهء مقید جمع عرفى امکان داشت دیگر معنا ندارد که ادلهء مطلق را حمل برکراهت کنیم، آنگاه بگوییم: امر دایر مدار تقیید مطلق یا حمل مطلق بر کراهت است، مگر همان را بگوییم که امام خمینى (ره) گفته است. ایشان مىنویسد: (وقتى بپذیریم که ادلهء حرمت نقاشى و مجسمه سازى اطلاق و عمومیت دارند و روایاتى چون (من مثل مثالا) فکذا (و من صور صوره فکذا) تندیس و نقاشى تمام موجودات را شامل مىشوند و بپذیریم که امر به دمیدن روح، دراین روایات تنها براى اثبات ناتوانى است نه این که شان او چنین تکلیفى است، دراین صورت موجب وهن این ادله عام و مطلق خواهد شد، زیرا عدم ذکر متعلق نقاشى و مجسمه در ادله «و این که گفته نشده که موجود جان دار است یا بى جان» دلیل بر عمومیت ادله است. از طرفى عناوینى چون (نقاشى)، (صورت) و (تمثال) به تمام موجودات مادى بلکه غیر مادى و نیز به اجزا و اعضاى تمام موجودات اطلاق مىشود بلکه حتى نسبت به برخى از اعضاى موجودات نیز صادق است. بنا بر این الفاظى چون مجسمهء سر و نقاشى پا، دست، درخت، ساقه و برگ درخت و مواردى از این صادق است. بنا بر این اگر از عموم و اطلاق ادله ، همه یا بعضى را خارج کنیم و تنها چیزى که تحت این ادله باقى گذاریم تصاویر کامل حیوان باشد، تخصیص اکثر و قبیح خواهد بود. استلزام تخصیص اکثر خود نشانگر آن است که این ادله عام و مطلق از روز نخست و زمان صدور همراه قرائنى بوده است که داراى چنان عمومیت و اطلاق نبوده و چنان استهجانى را به دنبال نداشته است. از این رو آنچه به نظر متیقن مىرسد این است که تنها ساخت مجسمه حرام است، همان که برآن ادعاى اجماع شده است. حال اگر کسى مدعى باشد که ادلهء حرمت مجسمه سازى به مجسمه کامل اعضا انصراف دارد یا تنها به مجسمهء حیوانات ناظر است از نظر ما مردود است... لیکن انصاف این است که این وجه قابل مناقشه است.(53) شاید مناقشهء مورد نظرایشان چنین باشد: اولا، تخصیص عنوانى مستلزم استهجان نمى باشد. ثانیا، برخى از روایات همچون روایات دمیدن، از اول عمومیت نداشته و به مجسمهء موجودات داراى روح اختصاص داشته اند، زیرا دمیدن تنها درچنین موجوداتى متصور است، چون از واژهء (نفخ) چنین بر مىآید که مىبایست پیش از دمیدن، صورت و شکل موجود به گونه اى کامل باشد کهبا دمیدن روح سازگار باشد. بنا بر این دیگر این ادله از اول موجودات فاقد روح را شامل نبوده است تا تخصیص یا تقیید لازم آید.
چند فرع فقهى
نخست:
آیا ساختن تندیس ناقص موجودات صاحب روح حرام است؟ صاحب جواهر مىگوید: مناط حرمت کشیدن نقاشى حیوان آن است که برآن نقش صورت حیوان صدق کند و نقاشى کردن بخشى از اعضاى حیوان درصورتى که برآن صورت حیوان صدق نکند و مقصود نقاش از اول تنها همین مقدار ناقص بوده است، مانعى ندارد.(54) شیخ انصارى(ره) به پیروى از دیدگاه صاحب جواهر مىگوید: معیار تشخیص صورت، عرف است. بنا بر این اگر بخشى از اعضاى حیوان در تصویر نیاید حرمت همچنان باقى است و اگر وارد شده است که رجحان دارد نقش یا مجسمه را با کندن چشم یا شکستن سر تغییر دهند، دلیل نمى شود که نقاشى یا مجسمهءناقص حیوان جایز است. اگر بخشى از اعضاى حیوان را به تصویر بکشد حرمت آن محل تامل است. بلکه مىتوان آن را حرام ندانست. براین اساس اگر نیمى از حیوان یعنى از سرتا نصف بدن او را به تصویر بکشد اگر چنان باشد که بقیهء بدن به عنوان موجود در نظر گرفته شود، مثلا نقاش تصویر انسانى نشسته را ارائه دهد که دراین حال تصویر بخش وسط بدن قابل رویت نیست این کار حرام است، اما اگرنیت نقاش تنها به تصویر کشیدن نیمى از بدن انسان یا حیوان باشد دیگر حرام نیست مگر برآن نیمى که کشیده شده است حیوان اطلاق گردد.(55) بدین خاطر استاد ما آیه اللّه اراکى(ره) مىفرماید: اگر کسى بدن حیوانى را بدون سر یا سر حیوانى را بدون بدن بکشد یا تنها یک دست یا یک پا و اعضایى از این دست را که برآن صورت حیوان صادق نیست، به تصویر بکشد، حرام نخواهد بود.(56) دلیل عدم حرمت نقاشى و مجسمهء ناقص حیوان یا اعضاى آن این است که عناوین حرام عبارت است از: (نقاشى حیوان) و (مجسمهء حیوان و انسان) و (عمل نقاشى) یعنى نقاشى حیوان و انسان. پیدا است این عناوین زمانى صادق است که شى به گونه اى تصویر شود که برآن به حمل شایع و بدون بهره گیرى از مجاز، حیوان و انسان صدق کند، و بربخشى از پیکر واجزاى حیوان، عنوان حیوان و انسان صدق نمى کند. بنا بر این به کشیدن برخى ازاعضاى حیوان، نقاشى حیوان یا انسان صدق نمى کند، بلکه نقاشى نیمى از حیوان از پا تا نیم بدنش یا به عکس، نقاشى فلان حیوان صدق نمى کند، مگر باقى بدن حیوان به گونه اى در تقدیر باشد که برآن نقاشى حیوان یا انسان صدق کند، دست کم وقتى نقاشى ناقص از حیوان ارائه گردد ما در صدق حیوان بر چنین نقشى شک مىکنیم و براساس اصاله البرائه چنین نقشى حرام نخواهد بود. درمقابل این نظریه ممکن است کسى نقاشى و ساخت بخشى از اعضا و جوارح حیوان را حرام بداند و براین حرمت به اطلاق این سه روایت تمسک کند: (من صور صوره)، (من مثل مثالا)، (مالم یکن شیئا من الحیوان)(57) بنا بر این که عناوین (صورت)، (مثال) و (حیوان) همان گونه که شامل افراد و انواع حیوان مىشوند اجزا و اعضاى آن را نیز در بر مىگیرند. این استدلال مخدوش است، زیرا: اولا، مقصود از عناوین (نقاشى) یا (مجسمه)، نقاشى و مجسمهء حیوان است نه مطلق نقاشى یا مجسمه. شاهد آن معتبرهء محمدبن مروان است: من صور صوره من الحیوان یعذب حتى ینفخ فیها، (58) هرکس تصویر حیوانى را بکشد عذاب خواهد شد تا زمانى که در آن روح بدمد. ثانیا، از ظاهر روایات دمیدن روح به دست مىآید که نقاشى یا مجسمه مىبایست به گونه اى باشد که به صرف دمیدن روح، به صورت یکى از حیوانات متعارف درآید. بنا بر این نقاشى یا مجسمهء ناقصى که برآن عنوان حیوان متعارف صادق نباشد، مشمول اطلاق این ادله نخواهد بود. ثالثا، چنین نیست که در روایت (مالکم یکن شیئا من الحیوان) حیوان شامل اجزا هم باشد بلکه مىتوانیم ادعا کنیم که عنوان حیوان دراین روایت در فرد فرد حیوانات و انواع آنها ظهور دارد. از آنچه بیان داشتیم به دست مىآید آنچه را که محقق ایروانى محتمل دانسته مردود است او مىگوید: (به احتمال نزدیک به واقع نقاشى و مجسمهء تمام اجزاى حیوان حرام است یا آنکه حرمت نقاشى و مجسمهء حیوان، چنانکه همه پیکر حیوان را شامل است برخى از اعضاى آن را نیز در بر مىگیرد.(59) با این بیان همچنین روشن مىشود که کشیدن سرحیوان به تنهایى بر سکه هاى نقره و طلا یا سکه هاى مشابه دیگر، حرام نمى باشد.چه،حرمت را مختص مجسمه سازى بدانیم یا ندانیم، زیرا تصویر سربه تنهایى، تصویر کامل حیوان یا انسان نیست «تا حرام باشد» اما تصویر کامل حیوان برسنگ و اشیایى از این دست اگر به صورت نقاشى باشد حرام نیست، زیرا ما نقاشى را حرام نمىدانیم، اما اگر برجسته «و به صورت مجسمه» باشد در صورتى که تصویر کامل باشد حرام است هرچند کامل بودن اعضاء براساس در تقدیر گرفتن باقى اعضا «بسان نشستن» یا در تقدیر گرفتن پشت باشد، سبب حرمت آن است که بر چنین تصویرى، مجسمه و نقاشى حیوان صادق است واگر تصویر برجسته برروى سکه هر چند پشت آن در تقدیر گرفته شود، صدق حیوان برآن محل تامل است.
فرع دوم:
آنچه در نقاشى و مجسمه سازى حیوان حرام است آیا به تصویر کشیدن اجزاى حیوان است یا مجموع اجزا یا به تصویر کشیدن آخرین جزء حیوان یا به تصویر کشیدن نقشى که برتمام اجزاى حیوان قابل انطباق است؟
پاسخ:
دربه تصویر کشیدن اجزاى حیوان جایى براى قول به حرمت نمىماند، زیرا حکم حرمت به عنوان به تصویر کشیدن پیکر تعلق گرفته است نه اجزاى حیوان. گواه مدعا این که اگر کسى بخشى از اعضاى حیوان را به تصویر کشیده باشد و نیت او کامل کردن تصویر باشد، آنگاه در وسط کار منصرف شده کار خود را رها سازد مرتکب حرام نشده است و اگر به تصویر کشیدن اجزاى حیوان حرام مىبود مىبایست او را در کشیدن همان مقدار از حیوان، مرتکب حرام بدانیم. امام خمینى (ره) دراین باره مىگوید: نمى توان به تصویر کشیدن بخشى از اعضا را هرچند که به قصد اتمام کار انجام گرفته باشد، تصویر حیوان دانست. بنا بر این اگر مقصود کشیدن نقش چیزى شد و در بین پیش از اتمام از ادامه کار منصرف شد یا مانعى او را از ادامهء کار باز داشت، چنین شخصى مرتکب حرام نشده است، هر چند ممکن است او را متجرى بدانیم.(60) با این بیان ضعف گفتار شیخ انصارى(ره) روشن مىشود. آنجا که گوید: اگر کسى مشغول به تصویر کشیدن حیوانى باشد هر چند که از ادامهء کار منصرف شود مرتکب حرام شده است. درمورد این که آیا این حرمت به خاطر به تصویر کشیدن حیوان است یا تنها به خاطر تجرى است دو وجه وجود دارد. دلیل این که حرمت را از ناحیهء تجرى بدانیم این است که این شخص به قصد تحقق حرام تنها برخى از مقدمات حرام را انجام داده است «پس عمل حرام محقق نشده است» و دلیل این که او مرتکب حرام شده این است که وقتى مىگوییم کارى حرام است حرمت از نظر عرف به این معنا است کهشخص از روى عمد اشتغال به حرام پیدا کند «و این مقدار در فرض مساله تحقق یافته است» بنا بر این در مفهوم حرمت اتمام فعل حرام لحاظ نشده است.
اشکال:
اگر به صرف اشتغال به حرام، ارتکاب حرام تحقق یافته و طبعا عقوبت مىآید، پس مىبایست واجبات نیز چنین باشد، یعنى به صرف اشتغال به واجب امتثال صدق کند و پاداش در بین باشد، درحالى که در طرف واجب چنین نیست و تا به طور کامل انجام نگیرد ثوابى برآن مترتب نمى گردد.
پاسخ:
این عرف است که بین حرام وواجب در تحقق مفهوم حرمت و وجوب و مفهوم ارتکاب حرمت و امتثال واجب فرق مىگذارد.(61) اشکال مدعاى مرحوم شیخ این است که متعلق حرمت درمحل بحث به تصویر کشیدن نقش حیوان است و چنین عنوانى با نیمه کاره گذاشتن کار با بدایى که براى شخص رخ داده است، تحقق ندارد واگر متعلق واحد باشد بین تکلیف ایجابى با تکلیف تحریمى تفاوتى وجود ندارد.بنا بر این اگر این شخص از طرف شارع مامور به تصویر کشیدن صورتى یعنى نقش حیوان گردد و او به جاى پیکر کامل حیوان تنها بخشى از اعضا را نقاشى کند یا در قالب تندیس درآورد، واجب و فرمان شارع را امتثال نکرده و مستحق پاداش نمى باشد. به همین صورت اگر شارع او را از کشیدن حیوان نهى کند و او به جاى پیکر همهء حیوان بخشى از آن را به تصویر بکشد و براى او در ادامه کار بداء حاصل گردد مرتکب حرام نشده و به خاطر انجام حرام- یعنى نقاشى- استحقاق عقوبت را پیدا نکرده است البته او مستحق عقوبت تجرى مىباشد. شاید به خاطر عدم تحقق عنوان تصویر در صورت نیمه کاره بودن نقاشى و تندیس است که مرحوم شیخ در مساله تامل کرده است. به هر حال این مساله روشن است و جاى تردید ندارد.
اشکال:
نقشى که از حیوان به تصویر کشیده مىشود عین همان اجزاى حیوان است. بنا بر این نهى از کشیدن حیوان در حقیقت نهى از کشیدن اجزاى آن است.
پاسخ:
نقش و صورت درحقیقت هیات خاصى از ترکیب اجزاى حیوان است که با اجزا با کیفیت ویژه اى متحد است و نهى از به تصویر کشیدن حیوان گرچه به اجزاى حیوان نیز سرایت پیدا مىکند اما این سرایت و انحلال به دنبال نهى از تصویر حیوان، متوجه اجزا شده است از این رو مادامى که تصویر حیوان به طور کامل تحقق پیدا نکرده باشدنهى متوجه اجزاى آن نخواهد بود. بنا بر این زمانى مىتوانیم تصویر هر یک از اجزاى حیوان را حرام بدانیم که اجزاى دیگر با حفظ کیفیت ترکیبیهء مخصوص آن حیوان به تصویر کشیده شده باشد و فرض ما در مسالهء مورد بحث آن است که اجزاى حیوان به طور کامل به تصویر کشیده نشده است. با این وجود وقتى براى شخص در ادامهء کار بداء حاصل شود دیگر دلیلى برحرمت به تصویر کشیدن اجزاى ناقص حیوان وجود ندارد. از آنچه بیان شد آشکار مىگردد که به تصویر کشیدن مجموع اجزاى حیوان از آن جهت که مجموع اجزا است، حرام نمى باشد، زیرا ادله دلالت دارد که به تصویر کشیدن نقش حیوان حرام است و تصویر نقش حیوان گرچه با مجموع اجزاى حیوان منطبق است اما به هر حال عنوان (تصویر نقش حیوان) غیر از عنوان مجموع اجزا است، آنچه بر این مساله مترتب مىشود آن است که اگر عنوان حرام، مجموع اجزا باشد و شخصى بخشى از حیوان را به تصویر کشیده و رها سازد آنگاه شخص دیگر آن را تکمیل نماید هیچ کدام از آن دو مرتکب حرام نشده اند، درحالى که اگر عنوان حرام، تصویر حیوان باشد نه مجموع اجزا، شخص دوم که تصویر حیوان را تکمیل کرده است مرتکب حرام شده، زیرا با تکمیل کردن تصویر توسط او عنوان (تصویر حیوان) صادق است و ما مىدانیم که احکام دایر مدار موضوع ادله است. همان گونه که موضوع حرمت تصویر مجموع اجزا نیست، به تصویر کشیدن آخرین جزء حیوان نیز حرام نمى باشد، زیرا موضوع ادله اى که دلالت برحرمت دارند تصویر حیوان است و تصویر حیوان تنها برآخرین جزء حیوان صدق نمى کند. نتیجه این که تنها فرض اخیر حرام است یعنى به تصویر کشیدن حیوانى که بر اجزاى حیوان با داشتن کیفیت خاص منطبق مىباشد.
فرع سوم:
اگر دو تن یا بیشتر با هم تصویر بکشند ظاهرا روایت (ایاکم و عمل الصور...) آنها را در بر مىگیرد «وهمگى مرتکب گناه شده اند» زیرا اطلاق این روایت حالت اشتراک را نیز شامل مىشود. افزون بر اطلاق این روایت، اطلاق روایاتى که از ساختن مجسمه و نقاشى نهى کرده اشتراک را در برمى گیرد. البته بنا بر این که نهى دراین روایات- چنانکه قبلا بیان داشتیم- ناظر به ساختن مجسمه و نقاشى باشد، نه خصوص نگهدارى آنها. براساس این مبنا این روایات برنهى انجام چنین کارى دلالت دارند و اطلاق این ادله اشتراک را هم در بر مىگیرد. ممکن است گفته شود که مفاد این ادله، نهى یک شخص از نقاشى و مجسمه است و ظهور این نهى این است که خود شخص به تنهایى مجسمه و نقاشى را بیافریند. چنین ادعایى پذیرفته نیست، زیرا وقتى دلیل اطلاق داشت وجهى ندارد که آن را به وحدت تخصیص بزنیم. افزون بر اطلاق دو دلیل پیشین مىتوانیم بگوییم: روایت (من صور صوره) یا (من مثل مثالا) بسان روایت (من قتل نفسا) است. به این معنا که مىتوان روایت (من قتل نفسا...) را با آن که ظهور در وحدت فاعل دارد، باالغاى خصوصیت وحدت، شامل حالت اشتراک دانست، در دو روایت نخست هم مىتوانیم بگوییم که گر چه ظهور در وحدت شخص مجسمه ساز و نقاش دارد اما با الغاى خصوصیت وحدت، اشتراک را در بر مىگیرد. بنا بر این همان طور که اگر دوتن یا بیشتر در کشتن نفس محترمه نقش داشته باشند با عنایت به الغاى خصوصیت ومدت مشمول روایت (من قتل نفسا...) بوده و محکوم به عمل حرام هستند. در محل بحث نیز مىتوانیم با الغاى خصوصیت وحدت، اگردو تن یا بیشتر اقدام به آفرینش نقاشى یا مجسمه نمایند محکوم به حرمت بدانیم. باصرف نظر از مطالب گفته شده، تعمیم حکم حرمت مجسمه سازى و نقاشى به حالت اشتراک- چنان که استاد ما امام خمینى (ره) فرموده است- مشکل است، زیرا ادله از اثبات حرمت براى فعل هریک از این دو شخص یا بیشتر قاصر است، چرا که، بدون تردید عنوان (صور صوره) یا (مثل مثالا) برهریک از آن دو صادق نمى باشد، زیرا بدیهى است که مجسمه و نقاشى همان تصویر خارجى است و اجزا نه مجسمهء حیوان است و نه نقاشى آن و کسى که تصویر جزئى ازحیوان را فراهم کرده، حیوان را به تصویر نکشیده است.خواه از اول تا آخر هر دو باهم به کشیدن تصویر مشغول شده باشند یا یکى از آن دو تن نیمى از پیکر حیوانى را به تصویر کشیده و نیم دیگر را نفر دوم تکمیل کرده باشد.یا آن که یکى از آن دو اجزاى حیوان را به تصویر بکشد و دیگرى ترکیب لازم بین اجزا را انجام دهد. دلیل مشکل بودن حکم حرمت این است که عنوان (نقاش) یا (مجسمه) ساز برآنها صادق نمى باشد، چون آنچه از ظاهر روایت من (صور صوره) به دست مىآید این است که تصویر- یعنى این موجود خارجى که به آن تمثال و مجسمهمىگوییم- از یک تن صادر شده باشد در حالى که فرض ما این است بیش از یک نفر در آفرینش آن نقش داشته اند. جملهء(من صور صوره) از این نظر، نظیر جملهء (من قال شعرا) یا (من کتب سطرا) یا (من مشى من بلده الى مکه) است که همگى ظهور در وحدت فاعل دارند. اگر احتمال داده شود که مقصود از جملهء (من صور صوره) یا (من مثل مثالا) این است که هرکس هیات نقاشى یا مجسمه را فراهم سازد دراین صورت عنوان نقاش و مجسمه ساز برکسى که نیمهء باقیمانده را تکمیل نماید یا اجزائى که شخص نخست بهتصویر کشیده ترکیب نماید صادق است، از ظاهر لفظ روایت بعید بوده و یا با برداشت ما از روایات سازگار نمى باشد.(62) از آیه اللّه اراکى (ره) نقل شده که مىگوید: زمانى مىتوان آفرینش تصویرى را به ایجاد کننده اى منسوب دانست که وجود آن تصویر با همهء جزئیاتش توسط یک شخص واز روى اراده و خواست یک شخص انجام گرفته باشد. چنان که اگر در مسیر یک فرسخى، نیمى از راه را یک نفر و نیمى را شخص دیگر طى کرده باشد نمى توانیم بگوییم که یک تن این یک فرسخ را پیاده رفته است. همچنین وقتى عنوان (ممسک النهار) را به کار مىبریم زمانى این عنوان صادق است که امساک در تمام روز از طرف یک شخص و تنها با ارادهء او انجام گرفته باشد. عنوان (مصلى) نیز چنین است. اگریک نماز با خواست و اراده دو تن انجام گرفته باشد عنوان (مصلى) صادق نخواهد بود. خلاصه در مفهوم عنوان (موجد تصویر) وحدت فاعل و وحدت شخص مختار لحاظ شده است. افزون براین اساسا معقول نیست نهى واحد متوجه دو شخص شده باشد... از آنچه ذکر کردیم به دست مىآید: اگر دو نفر در آفرینش و ایجاد تصویرى نقش داشته باشند نمى توان به هیچ یک از آنها عنوان (مصور)را اطلاق کرد، زیرا صادر شدهء از آن دو، آفرینش و ایجاد بخشى از تصویر بوده است نه همهء آن، و آنچه در عنوان حرمت آمده است- چنان که بیان داشتیم- تصویر است نه بخشى از تصویر و آنچه از هر یک از دو شخص صادر شده ارتباطى با این عنوان پیدا نمى کند... بلى، مىتوانیم در محل بحث به جاى عنوان (موجد تصویر) عنوان وسیع ترى را متعلق حرمت بدانیم مثلا مطلق دخالت و نقش داشتن یا به کار بردن انرژى در آفرینش و (ایجاد تصویر) را حرام بدانیم.حال چه به آن، عنوان ایجاد تصویر صدق کند یا ایجاد بخشى از تصویر صادق باشد. این عنوان وسیع، مشکل اشتراک را حل مىکند اما براى اثبات، نیازمند دلیل است و ما با استناد به روایات، مناط تنقیح یا فته اى در دست نداریم تا با کمک آن بگوییم آیا حرمت تنها حالت وحدت موجد را در بر مىگیرد یا آن که شامل اشتراک نیز هست.(63) ممکن است بگوییم: عنوان (من صور صوره او عملها) و همچنین عنوان (من مثل هکذا) اعم است و همان گونه که اگر شخص واحد تصویرى را از آغاز تا انجام، ایجاد نماید شامل است، موردى را که شخصى بخش باقیماندهء تصویر حیوان را - که نیمهء دیگر آن توسط دیگرى فراهم شده- تکمیل نماید در بر مىگیرد یا آن که اساسا نیمى را شخصى ایجاد نکرده باشد و به طور طبیعى ایجاد شده باشد و این شخص نیم دیگر آن را تکمیل نماید. نظیر شاخه هاى درخت که براى به تصویر کشیدن پیکر، دست یا پاى (تصویر) حیوان یا انسانى به کار گیرند. پیدا است که اگر براى تحقق عنوان مصور لازم بود که تمام اجزاى تصویر توسط خود شخص نقاش یا مجسمه ساز فراهم آید دیگر به فعل کسى که براى به تصویر کشیدن حیوان بخشى از اجزاى آن را مستقیما از درختان یا چوبها یا سایر چیزها همچون فلزات موجود، فراهم آورد عنوان تصویر صادق نمى بود، درحالى که به نظر مىرسد عنوان تصویر بر کار چنین شخصى صادق است. این امر گواه آن است که مقصود از روایتمن صور صوره یا (من مثل مثالا) اعم از آن است که همه اجزاى تصویر را خود فراهم کرده یا بخشى را دیگرى یا طبیعت فراهم کرده باشد. شاید این ادعا که با دخالت داشتن در ایجاد بخشى از تصویر، عنوان تصویر صادق نیست، از آنجا ناشى شده که توهم شده براى صدق عنوان (تصویر) مىبایست تمام اجزاى یک تصویر توسط یک نفر فراهم شدهباشد، با آن که بیان شد براى صدق عنوان تصویر چنین چیزى ضرورتى ندارد. بنا بر آنچه گفته شد، اعتبار دانستن وحدت فاعل«نقاش یا مجسمه ساز» مانع نمى گردد که عنوان (مصور) برشخصى اطلاق گردد که تصویر نیمه تمام دیگرى را تکمیل نماید.
اشکال:
این کههرمکلفى تصویر حیوان یا انسان را بیافریند حرام است اما تکمیل کردن تصویر، حرام اعلام نشده است. پس اگر صرفا تصویر نیمه کاره را کامل نموده باشد تصویر حیوان و انسان بر آن صدق نمى کند. چنان که اگر بخشى از پیکر را بهتصویر بکشد تصویرحیوان یا انسان نخواهد بود.
پاسخ:
وقتى ادعا مىکنیم که عنوان نقاش یا مجسمهساز در روایت (من صور صوره) یا (من مثل مثالا) اطلاق دارد و شامل هر دو صورت مىشود، دیگر جایى براى این اشکال نمى ماند. صاحب جواهر براین عقیده است که عنوان (مصور) افزون بر شخص تکمیل کننده، شامل اشتراک هم مىگردد. آنجاکه آورده است: درحالتى که تصویر حیوان و انسان به تدریج کامل گردد در شرح استاد «کشف الغطاء» آمده که مناط صدق عنوان (مصور) شخصى است که آخرین جزء تصویر را تکمیل نماید. اما به نظر ما اقوى این است که عنوان (مصور) برشخص اول و دوم صادق است به شرطى که مقصود آن دو از ابتدا این بوده که تصویر را مشترک بهپایان برسانند، زیرا آفرینش تصویر را مىتوان مستند به هردو دانست.(64) اشکال این گفتار آن است که اگر چه استناد آفرینش تصویر به هردو درست است اما از ظاهر روایت (من صور صوره) یا (من مثل مثالا) به دست مىآیدکهآفرینندهء آنها یک تن باشد. از این رو شامل اشتراک نخواهد بود. این که حرمت را شامل اشتراک ندانسته ایم بنا بر این است کهادلهء حرمت تمام نبوده و از آن صرف نظر نموده باشیم. اما اگر ادله را تمامبدانیم- چنان که اقوى هم همین است- بدون اشکال، حرمت، اشتراک را در بر مىگیرد. به این معنا که اگر دو تن یا بیشتر از آغاز تا انتها در آفرینش تصویرى نقش داشته باشند حرمت شامل آنها خواهد بود. دلیل مدعا اطلاق ادله اى است که آفرینش نقاشى و تندیس را حرام دانسته است. بنا بر این کار هر یک از کسانى کهدر آفرینش تصویر نقش داشته اند محکوم به حرمت است، زیرا همگى در ایجاد تصویر سهیم بودهاند. اما اگر افراد به صورت پراکنده- نه اشتراک - در آفرینش تصویر نقش داشته باشند، به این معنا که نیمى از تصویر را یک شخص و نیمى دیگر را شخص دیگر فراهم سازد شخص دوم ایجاد کننده و آفرینندهء تصویر بوده و بر کار او حرمت مترتب مىشود. اما در بارهء شخص نخست که نیمهء نخست تصویر را آفریده است، تفصیلاتى است که استاد ما آیه اللّه اراکى(ره) متعرض آن شده است. وى مىگوید: اگر شخصى بداند که نیمهء باقیماندهء تصویر به آن ملحق نشده و کار تصویر چه از طرف او و چه از طرف شخص دیگر تمام نخواهد شد، او بلااشکال معذور است. حال اگر نیمهء دیگر نیز به تصویر کشیده شود، کشف مىگردد که کار این شخص در آفرینش نیمهء نخست تصویر، در ایجاد تصویر کامل نقش داشته و از این جهت کار او در متن واقعحرام بوده است اما او در ظاهر به خاطر جهل معذور است.
صفحهبعد صفحه قبل
صفحهبعد صفحه قبل
همچنین اگر شخص شک داشته باشد که آیا نیمهء دیگر تصویر به آن نیمه اى که به تصویر کشیده شده است، ملحق خواهد شد یا نه، او معذور است، زیرا این شبهه شبههء موضوعیه است که اصل برائت برآن جارى مىشود هرچندممکن است کار او به خاطر الحاق نیمهء دیگر، در متن واقع، داخل در عنوان حرام باشد. از بیان ما به روشنى به دست مىآید که اگر بداند نیمهء دیگر به آن نیمه اى که او به تصویر کشیده ضمیمه خواهد شد، بدون اشکال اگر واقعا الحاق صورت گیرد معصیت واقعى را مرتکب شده و اگر در واقع این الحاق، انجام نپذیرد او مرتکب تجرى شده است... . از آنچه گفته شد به دست مىآید که اگر شخصى به قصد اتمام کار مشغول کشیدن تصویر باشد آنگاه در بین کار برایش بداء حاصل شده و دست از کار نقاشى یا مجسمه سازى بشوید، هنگام دست شستن از کار، از چند صورت خارج نیست:
1 . مىداند که خود او یا شخص دیگر نیمهء دیگر تصویر را ملحق خواهد کرد. 2 . مىداند کسى اقدام به الحاق نخواهد کرد. 3 . درالحاق و عدم الحاق شک دارد. در صورت اول که عالم به الحاق است بدون اشکال کار او حرام خواهد بود.در صورت سوم- یعنى حالت شک- باید گفت که اگر در متن واقع باقى ماندهء تصویر تکمیل گردد، این شک زمینهء معذوریت او را فراهم نمىکند و او مرتکب حرام شده است مگر او از آغاز کار در تکمیل تصویر شک مىداشت که دراین صورت شک، او را از فعلیت حرمت معذور مىدارد. این مساله نظیر آن است که شخصى با وجود عالم بودن به حرمت خمر، شرب خمر کند و پس از فارغ شدن از شرب در خمر بودن مایع شک کند دراین صورت شک او را معذور نمى سازد و «او مرتکب حرام شده است.» درمورد صورت دوم یعنى وجود علم به عدم الحاق باید بگوییم که بسان صورت سوم اگر شخصى نیمهء دیگر تصویر را ایجاد کند او مستحق عقوبت است. زیرا فرض ما این است که کار این شخص «نقاشى یا پیکر تراشى حیوان یا انسان» در متن واقع مبغوض مولى بوده و او نیز آگاه از این حرمت است، پس تکلیف با تمام شرایط تنجز آن موجود است، بنا بر این اگر این علم به حرمت پس از انجام کار و آفرینش نصف تصویر، مبدل به علم به خلاف شود، این تبدیل علم، استحقاق عقوبت این شخص را مرتفع نمى سازد. این نیز آشکار است. نتیجه آن که در دو صورت دوم و سوم به حکم عقل، واجب است این شخص احتیاط کند و همان نصف تصویرى را که فراهم کرده محو نماید.(65) گفتیم که در صورت پیدا شدن بداء براى نقاش یا مجسمه ساز و انصراف از ادامهء کار، وجهى ندارد که ما این صورت را با صورتى که شخص بر قصد خود مستمر بوده و از الحاق نیمهء تصویر آگاه است، برابر بدانیم، زیرا در صورت نخست زمانى فعل مبغوض که همان تصویر حیوان است به این شخص مستند است که قصد او به ادامهء کار باقى مانده باشد ووقتى که با پیدا شدن بداء قصد او استمرار نداشته دیگر حتى اگر او آگاه از الحاق نیمهء دیگر باشد معنا ندارد فعل مبغوض را مستند به او بدانیم، تا چه رسد به حالت شک یا علم او به عدم الحاق نیمهء دیگر. از طرفى مىدانیم کهکار این شخص مادامى که برآن (تصویر حیوان) منطبق نشود مبغوض مولى نخواهد بود و فرض ما این است که پیش از انطباق عنوان تصویر بر کار او از قصد ادامهء کار منصرف شدهاست، بنا بر این کار او پس از انصراف دیگر محکوم به حرمت نخواهد بود. مگر بگوییم که اگر حرمتى متوجه او شده به خاطر تجرى است که از او صادر شده است، دراین حالت تکلیفى متوجه او نیست مگر آن که از باب نهى از منکر تکلیف مخالفت کردن با اتمام نیمهء دوم تصویر متوجه او شده است. همچنین در جایى که او نیمى از تصویر را فراهم آورده و مىداند هیچکس نه خود او و نه شخص دیگر، نیمهء دیگر تصویر را تکمیل نمىکند، معنا ندارد که ما حرمت واقعى را برفعل این شخص حمل کنیم، زیرا کار شخص دوم اگر از روى اتفاق نیمهء دیگر تصویر را بیافریند حرام است، زیرا قبلا بیان داشتیم که اطلاق روایت (من صور الصور) چنین شخصى را نیز شامل مىشود، اما اگر او تنها نیمى از تصویر را فراهم کرده باشد و بداند که شخص دیگر آن را تمام نخواهد کرد دیگر فعل آن حرمت نخواهد داشت، زیرا فعل او از نظر ظاهر وواقع حرام و مبغوض مولى نمى باشد.مبغوض کار شخص تکمیل کننده است.
فرع چهارم:
آیا در حرمت به تصویر کشیدن نقش لازم است که فاعل خود مستقیما و بدون بهره جستن از واسطه- البته مقصود غیر از ابزار نقاشى یا مجسمه سازى است-اقدام به نقاشى یا ساخت مجسمه نموده باشد یا آن که به طور مطلق قید مباشرت شرط نیست یا باید بین انواع واسطه ها فرق بگذاریم؟ به این معنا که اگر واسطه فاعل مختار است- مثلا او را وادار به نقاشى یا پیکر تراشى نمایند، یا شخصى دیگرى را براین کار بینگیزد- دراین صورت برشخص اکراه کننده و برانگیزاننده عنوان (مصور) صدق نکند و اگر واسطه فاعل طبیعى فاقد شعور باشد، ما بتوانیم تصویر را به انسانى که آن را آفریده منسوب بدانیم، چنان که ما عنوان سوزاندن را به کسى منسوب مىدانیم که هیزم را درمیان آتش افکنده است. و چنانکه خیاطت لباس را به خیاط منسوب مىدانیم درحالى که چرخ خیاطى این کار را انجام داده است. کدام یک از این سه نظریه صحیح است؟ استاد ما آیه اللّه اراکى (ره) معتقد به تفصیل است. ایشان آورده است: (از ظاهر واژهء (تصویر) به دست مىآید که آفرینش نقش و صورت به هر نحوى که باشد این عنوان صادق است و درجایى که واسطه، فاعل مختار است دیگر نمى توان شخص نقاش یا مجسمه ساز را ایجاد کنندهء تصویر دانست، در حالى که اگر واسطه فاعل طبیعى باشد این عنوان صادق است... بلى در برخى از عناوین حتى وساطت فاعل طبیعى مانع از صدق آن عنوان بر شخص مىشود نظیر خوردن و نوشتن که اگر نوشتن با یک دستگاه ویژهء نگارش انجامپذیرد دیگر بهشخصى که این واسطه را به کار گرفته ،نویسنده اطلاق نمى گردد.(66) گواه این دیدگاه روایت (وایاکم و عمل الصور) است، زیرا مقتضاى اطلاق این روایت آن است که قید مباشرت در اسناد فعل به فاعل دخالت ندارد. همچنین در روایت (نهى النبى(ص) عن التصاویر و التماثیل) نهى مقید به قید مباشرت نشده است .البته بنا بر این که روایت را منحصر به نهى از نگهدارى نقاشى و مجسمه ندانیم.
اشکال:
متداول در عصر صدور این روایات چنان بوده که نقاشى و مجسمه سازى مستقیما با کمک دست و قدرت آفرینش نقاش و پیکرتراش و بدون کمک گرفتن از ابزار آلات و قالبهاى ویژه فراهم مىشده است. بنا بر این ظاهر این روایات ناظر به مواردى است که نقاشى و مجسمه مستقیما به دست نقاش و پیکرتراش فراهم شده باشد.
جواب:
این اشکال مردود است زیرا مىدانیم قضایایى که در روایات آمده قضایاى حقیقیه بوده نه خارجیه. براین اساس خود آفرینش وایجاد تصویر مبغوض است بدون آن که قید مباشرت خصوصیتى داشته باشد، چنان که در عنوان قتل چنین است. بنا بر این به استناد اطلاق ادله اى که آفرینش تصویر را مبغوض و حرام دانسته، ایجاد تصویر حرام است هر چند که با مباشرت انجام نگرفته باشد. مثلا اگر براى اعدام افرادى دستگاهى ساخته شده باشد و شخصى جریان برق را به این دستگاه متصل نماید و آن افراد توسط آن دستگاه اعدام شوند، قتل به این شخص که جریان برق را متصل کرده منسوب بوده و احکام قتل براو مترتب مىشود.درحالى که کار مستقیم این شخص به جریان انداختن دستگاه بوده و اعدام کننده، دستگاه بوده است. درمحل بحث نیز اگر دستگاهى براى ایجاد مجسمه ساخته شده باشدو شخصى جریان برق را به این دستگاه متصل نماید و با این اتصال، مجسمهها از آن دستگاه خارج گردند، به این شخص (پیکر تراش) نسبت داده مىشود، اگر چه او به طور مستقیم نقاشى یا مجسمه را نیافریده است، اما او را مرتکب فعل حرام و مبغوض مولى مىدانند.
نتیجه :
اگر کسى ادعا کند از ظاهر روایت (من مثل صوره اومثالا) چنین به دست مىآید که خود شخص با قدرت و دانش خود، نقاشى بکشد یا مجسمه اى را بتراشد. در حالى که ممکن است کسى که جریان برق را به دستگاه وصل مىکند یا گچ را در قالب مىریزد اصلا با نقاشى و مجسمه سازى آشنایى نداشته باشد.(67) این ادعا مردود است، زیرا بیان داشتیم که از معتبرهءخصال: (ایاکم و عمل الصور) و اطلاق سایر روایات به دست مىآید که آفرینش تصویر به هرنحو که انجام گیرد حرام و مبغوض است. بنا بر این نهى از آفرینش و ایجاد تصویر همان گونه که ایجاد مباشرى را شامل است ایجاد تسبیبى را نیز در بر مىگیرد و نیاز نیست که ما خصوصیت مباشرت را الغا کنیم تا با این اشکال مواجه شویم که ظاهر هیات فعل، ایجاد مباشرى است. به عبارت دیگر عرف براى قید مباشرت خصوصیتى را نمىبیند و عدم وجود دستگاه مجسمه سازى یا ترسیم نقاشى در عصر صدور روایات، مانع نمىشود که ما خصوصیت مباشرت را در عصر خودمان لغو کنیم. مثلا اگر در روایت آمده باشد که در فلان شب چراغ را روشن کنید، این استحباب تنها به چراغهاى عصر صدور روایت که مستقیما با دست روشن مىشده، اختصاص ندارد بلکه چراغهاى دوران ما را که با تسبیب روشن مىشود نیز در بر مىگیرد. از طرف دیگر حکمت ممنوعیت آفرینش تصویر تشبه به خالق، در ساختن تندیس حیوانات بوده است و این حکمت در ساختن تندیس حیوانات با دستگاههاى برقى نیز جارى است. مگر گفته شود: حکمت ممنوعیت آفرینش تصویر تنها در جایى تحقق دارد که تصویر با مباشرت ایجاد گردد نه با وساطت دستگاه هاى برقى. اما این ادعا مردود است زیرا حتى آفریدن خداى متعال نیز به دو گونه است: گاه مستقیم و بدون دخالت سبب است مانند آفرینش آدم(ع)و گاهبا دخالت اسباب است همچون تولید نسل حیوان وانسان. بنا بر این حکمت ممنوعیت- که همان تشبه به خالق است- اختصاص به موردى ندارد که سببى در بین نباشد بلکه حتى اگر درموردى سببى همچون دستگاه هاى برقى باشد نیز این حکمت جارى مىباشد. خلاصه آن کهاطلاق روایات و اطلاق حکمت حرمت تصویر مقتضى آن است که قید مباشرت در تحقق حرمت دخالت ندارد. اگر قائل به حرمت نقاشى باشیم این مساله مطرح مىشود که حکم تصاویرى که با دستگاه هاى عکاسى و نقاشى ظاهر مىگردد چیست؟ امام خمینى (ره) براین باور است که: به این نوع نقاشى و مجسمه تنها بانوعى مجاز و تاویل (تصویر) اطلاق مىگرد و تنها با کمک دلیل و قرینه است که مىتوانیم عنوان (مصور) را براین مورد حمل کنیم. تفاوت نمى کند که تصاویر بر روى فیلم ظاهر گردد یا برروى کاغذ، گرچه عدم صدق عنوان (تصویر) در مورد نخست که عکس برفیلم ظاهر شده واضح تر است.(68) این دیدگاه درست است، زیرا ظاهر شدن عکس برروى فیلم یا انعکاس عکس بر روى صفحه هاى کاغذ، به این معنا که دوربین عکاسى در مقابل تصویر اشخا ص باشد یا صفحه هاى کاغذ در مقابل فیلم دوربین عکاسى باشد، چنان که گویا آیینه اى را مقابل شخصى گذاشته باشیم بدون اشکال است.عکس که در فیلم یا کاغذ ظاهر مىشود بى آن که کار عکاس باشد خود وجود پیدا کرده است.آنچه عکاس انجام داده حفظ چیزى است که در فیلم یا کاغذ منعکس شده است، بنا بر این به کسى کهمباشر این کار است (مصور) اطلاق نمى گردد و بر کار این شخص آفرینش تصویر و ایجاد آن هر چند به صورت تسبیب نیز، اطلاق نمى گردد. کار عکاس این است که تصویر یک شى را که در شى دیگر منعکس مىشود ثابت نگاه مىدارد. آیه اللّه اراکى(ره) مىگوید: اگرکسى پشت شیشه چیزى را به منظور رویت بچسباند یا شخصى خود در مقابل این شیشه یا آب بایستد، بى تردید براینها عنوان مصور صدق نمى کند.عکس نیز چنین است زیرا عکس از ترکیب دو عمل تحقق مىیابد: 1. گذاردن فیلم در مقابل یک شى . 2.گذاشتن ماده اى مخصوص برسطح فیلم که خاصیتش این است که هرچه در مقابل آن قرار گیرد درخود نگاه مىدارد. پس وقوع عکس بر فیلم بسان وقوع عکس در آیینه است وما بیان داشتیم که اگر کسى آیینه را مقابل چیزى بگیرد تا تصویر آن شى برآیینه انعکاس یابد، بر چنین شخصى عنوان (مصور) صدق نمى کند. نهایت چیزى که در محل بحث مىتوان گفت این است که عکاس به واسطهء مادهء مخصوص یا غیر آن در تصویرى که بر فیلم انعکاس یافتهتصرف مىکند و به آن ثبات مىبخشد به گونه اى که اگر آن شى را از مقابل دوربین دور کنند تصویر آن همچنان باقى مىماند، نظیر تصرف در تصویر در آیینه و ثبات بخشیدن به آن. همان گونه که براین شخص (مصور) اطلاق نمى شود بر عکاس نیز (مصور) اطلاق نمى گردد. بلى، اگر تصویرى را از فیلم بر روى کاغذ و نظایر آن منتقل کنند بر آن (تصویر) صدق مىکند ا ما صدق عنوان (تصویر) موجب نمى گردد که کار نخست یعنى انعکاس تصویربرفیلم حرام باشد، زیرا مقدمهء حرام حرام نیست مگر با تحقق مقدمه، اختیار سلب گردد و انعکاس تصویر در فیلم سلب اختیار نمى کند. بلى، اگر از اول قصدش آن باشد که با انعکاس تصویر در فیلم زمینه را براى انعکاس آن بر کاغذ و امثال آن فراهم سازد تجرى برکار او صادق است. نظیر شخصى که نزد عکاس حاضر است و قصدش آن باشد که عکاس عکسش را بیندازد. در اینجا اگر انتقال عکس صورت بگیرد او به انجام گناه یارى رسانده «و مستحق عقوبت است» و اگر انتقال عکس انجام نپذیرد او مرتکب تجرى شده است. مگر ملتزم شویم که بر کسى که تصویر واقعى را در آیینه و نظایر آن به طور ثابت منعکس نماید عنوان (مصور) صدق مىکند، زیرا مفهوم تصویر ایجاد تصویر ثابت است و در صحت استناد چنین مفهومى به شخص کافى است که فعل ثبات از طرف او انجام گرفته باشد هرچند اصل تصویر به دست او ایجاد نشده باشد. استاد- دام ظله- این مطلب را پذیرفته است. و احتیاط به جا است. ممکن است بگوییم: اثبات تصویر ثابت غیر از ایجاد تصویر است- بنا بر این تصویرى که در دوران ما متعارف است از نوع اول است که در آن تنها به تصویر ثبات داده مىشود نه این که ایجاد گردد و اگر ما در مفهوم تصویر دچار شک شویم که آیا مفهوم آن تنها ایجاد تصویر است یا اعم از ایجاد تصویر و اثبات آن است از آنجا که این شبهه، از نوع شبههء مفهومیه بوده و دائر مدار اقل و اکثر است اصل برائت جارى مىباشد.(69) گفتار استاد نیکو است، اما پیدا است آنچه ایشان از استاد خود نقل فرموده مبنى بر این که برتصویرى که از روى فیلم عکاسى برروى کاغذ و نظایر آن منعکس مىشود (تصویر) صدق مىکند،جاى تامل دارد، زیرا کاغذ نسبت به فیلم بسان آیینه است و همان طور که گذاشتن آیینه درمقابل شخص حرام نیست گذاشتن کاغذ درمقابل فیلم حرام نمى باشد. بنا بر این وقتى تصویر خود به خود از روى فیلم برروى کاغذ منتقل مىشود نظیر انعکاس تصویر بر آیینه، کار عکاس تنها اثبات آن تصویرى است که برروى کاغذ انعکاس یافته است، گر چه ممکن است این انتقال به چشم نیاید. به هر حال عکاس تصویر را ایجاد نکرده است. براساس آنچه بیان شد، حتى اگر قایل باشیم که نقاشى و ترسیم موجودات داراى روح حرام است، عکس بردارى که در دوران ما متداول است حرام نخواهد بود، زیرا تمام مراحلى که درآن انجام مىگیرد از قبیل اثبات تصویر است نه ایجاد تصویر. بلى، بعید نیست که عنوان ایجاد تصویر را برچاپ خانه هاى متداول صادق بدانیم، زیرا در چاپ خانه تصاویر را برروى کاغذ چاپ مىکنند. بدین جهت آیه اللّه خویى(ره) در مصباح الفقاهه آورده است: درحرمت نقاشى فرق نمى کند که نقاشى با دست انجام پذیرد یا با چاپ یا بارنگ ریزى یا بافتن، چنان که فرق نمىکند نقاشى یک باره انجام گیرد نظیر جایى که نقاشى با دستگاه چاپ انجام گیرد یا به تدریج انجام پذیرد.(70)
________________________________
1.جامع احادیث الشیعه،ج17،ص223،باب تحریم به تصویر کشیدن تندیس موجودات داراى روح، ح14.
2- جواهر الکلام،ج22،ص41.
3- کافى،ج 6،ص527،باب تزویق بیوت «نقاشى خانه ها»،ح4.
4- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال،ص223،چاپ انتشارات شریف رضى.
5- کافى ،ج6،ص528،باب تصویر خانه ها،ح10.
6 - من لایحضره الفقیه،ج4،ص5، باب مناهى
پیامبر(ص)ح4968، انتشارات جامعه مدرسین.
7- محاسن،ج2،ص455،باب تصویر خانه ها،ح43.
8- کافى،ج 6،ص527، باب تزویق بیوت،ح7،و سوره سبا آیه 13.
9- مکاسب محرمه،ج،ص266 ، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى(ره).
10- جامع احادیث الشیعه،ج17،ص223،باب تحریم به تصویر کشیدن تندیس موجودات داراى روح،ح15.
11- همان ،ص224،ح16.
12- محاسن،ص2،ص453،باب تصویر خانه ها،ح36.
13- من لایحضره الفقیه،ج4،ص5، مناهى پیامبر(ص)،ح4968.
14- کافى،ج6،ص526،باب تزویق البیوت،ح1.
15- جامع احادیث الشیعه،ج17،ص149،باب وجوب اجتناب ازحرام،ح15.
16- خصال،ج2،ص610و635.
17- ر.ک: جامع الرواه،ج2،ص171.
18- جامع احادیث الشیعه،ج17،ص223،باب تحریم به تصویر کشیدن تندیسها،ح12.
19- وسائل،ج 3،ص562،ب3، احکام مساکن،ح10.
20- المکاسب المحرمه،ج،ص257.
21- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال،ص285،
22- همان،ص271.
23- وسائل،ج3،ص562،ب3،احکام مساکن،ح7و8.
24- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال،ص270.
25- همان،ص285.
26- وسائل،ج3،ص562،ب3، احکام مساکن،ح7و8.
27-المواهب فى تحریر احکام المکاسب،ص341.
28- المکاسب المحرمه،ج،ص255.
29- همان،ص262.
30- همان،ص268.
31- تهذیب الاحکام،ج،ص46،باب تلقین محتضر،ح150.
32- کافى،ج6،ص527،باب تصویر خانه ها،ح5.
33- من لایحضره الفقیه،ج4،ص10،مناهى پیامبر(ص) ح4968.
34- حاشیه مکاسب(میرزا محمد تقى شیرازى)،ص64،چاپ سنگى.
35- وسائل،ج3،ص560،ب2،احکام مساکن،ح1.
36- حاشیه مکاسب،ص64.
37- تحف العقول،ص249،معیشتهاى مردم.
38- المکاسب المحرمه،ج،ص264.
39- ر.ک:جامع المدارک،ج3،ص14.
40- وسائل،ج3،ص56،ب3،احکام مساکن،ح17.
41- خصال،ص635.
42- المکاسب المحرمه،ج،ص267.
43- وسائل،ج3،ص563،ب3،احکام مساکن،ح17.
44- ر.ک:مکاسب،ج،ص185،چاپ کنگره شیخ انصارى.
45- حاشیه مکاسب (ایروانى)،ص2، چاپ سنگى.
46- ر.ک:جامعالمدارک،ج3،ص14.
47- وسائل،ج 3،ص562،ب3،احکام مساکن10.
48- المکاسب المحرمه،ج،ص255.
49- ر.ک: جواهر الکلام،ج22،ص42.
50- المکاسب المحرمه،ص104. مراد ازنقوش تصاویر است.
51- وسایل،ج 3،ص462،ب32 از ابواب مکان نمازگزار،ح7.
52- مکاسب ،ص185.
53- المکاسب المحرمه،ج،ص267.
54- جواهر الکلام،ج22،ص43.
55- مکاسب،ص189.
56- المکاسب المحرمه،ص105.
57- وسایل،ج 12،ص220،ب 94چیزهایى که با آن مىتوان معامله کرد،ح3.
58- همان،ص22،ح7.
59- حاشیه مکاسب(ایروانى)،ص21.
60- المکاسب المحرمه،ج،ص283.
61- مکاسب،ج 1،ص189.
62- المکاسب المحرمه،ج 1،ص278.
63- همان،ص 107و108.
64- جواهر الکلام،ج22،ص43.
65- المکاسب المحرمه،ص109.
66- همان،ص105.
67- المکاسب المحرمه (امام خمینى ره)،ص،ص271.
68- المکاسب المحرمه،ج 1،ص270.
69 - المکاسب المحرمه،ص106.
70- مصباح الفقاهه،ج 1،ص233 .