نگرشى بر فقه شیخ مفید(ره) (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
قبل از شیخ مفید، فقه عموما عبارت بود از احادیث فقهى منقول از ائمه اطهار(ع) به گونهاى که گاهى سند حذف مىشد و گاه سلسله سند عینا ذکر مىگردید و فقها هیچگونه تصرفى در متن حدیث نمىکردند. به مرور زمان این شیوه اندکى تکامل یافت و فقها خودشان را مجاز دانستند که در همان محدوده احادیث اجتهاد کنند، و طبق مدلول و مضمون آنها فتوا بدهند«1».
مثلا مرحوم شیخ صدوق در من لایحضره الفقیه بعد از اینکه دوحدیث را در باب وصیت به زن نقل مىکند، مىفرماید: قال مصنف هذا الکتاب: انما یعنى کراهیة اختیارالمراة للوصیة فمن اوصى الیها لزمها القیام بالوصیة على ماتومر به ویوصى الیها فیه ان شاء الله.«2» یعنى مکروه است انسان زن را وصى خودش قرار دهد. کراهتى که ایشان فتوا به آن مىدهد، در متن آن دو روایت مذکور در من لایحضره الفقیه نیست. زیرا آنچه که درروایت آمده نهى از وصى قرار دادن زن است. در نتیجه فتوا به کراهت ثمره اجتهاد خود او مىباشد.
مرحوم صدوق همچنین در این کتاب از پدر خود علىبن بابویه در باره زن حائض نقل مىکند: ویجب علیها عند حضورکل صلاة ان تتوضا وضوء الصلاة و تجلس مستقبل القبله.«3»
علامه حلى(ره) در مختلف تصریح مىکند که وى این وجوب را از جمله وعلیها ان تتوضا که در خبر آمده استفاده نموده است.«4»
و نیزمرحوم علامه در جاى دیگر مختلفالشیعه درباب «صلاةالعیدین» مىفرماید: احتج ابنبابویه باصاله برائه الذمه من التسلیم و تکبیرهالافتتاح.«5»
شیخ مفید(ره) نیز در کتاب المسائل الصاغانیه مىفرماید: انما یجب الحکم بالعموم ما لمیقم دلیل على الخصوص باتفاق القائلین بالعموم من المتکلمین والفقهاء.«6» به اتفاق متکلمین و فقها عمل به عموم عام تا آن زمانى است که دلیل خاص نیامده باشد.
با توجه به فتاواى مذکور از اصحاب حدیث و همچنین فرموده مرحوم شیخ مفید دررابطه با عام و خاص، نتیجه مىگیریم که اجتهاد بین اصحاب حدیث- هر چند خیلى محدود -وجود داشته است و آنها قواعدى رابراى استخراج احکام از آیات و روایات به کار مىبستند. البته این قواعد به نحو جداگانهاى تدوین نیافته بود. اشکال مهمى که بر اصحاب حدیث وارد شده، این است که آنان در اجتهاد خود از عقل، به عنوان منبع و به عنوان ابزاراستفاده نمىکردند، و این امر درمسیر تکامل فقه و پیشرفت علمى مانع ایجاد کرده بود.
با ظهور شیخ مفید این مانع جدى از مسیر حرکت دانشمندان شیعى برداشته شد، و شیخ توانست در برابر جمود حاکم قیام کند و مشرب فقهى جدیدى را بر اساس قواعد و اصول علمى منظم پایهگذارى کند.
روش فقهى شیخ مفید(ره)
آنچه شیخ مفید را از فقهاى عصر خود که عموما از اهل حدیث بودند، ممتاز ساختروش اجتهادى اصولى او بود. ذیلا به محورهاى مختلف روش فقهى او اشاره مىکنیم:
منابع فقهى شیخ مفید
منابع اجتهاد وى عبارتند از: کتاب، سنت(به معناى اعم که شامل روایات ائمه(ع) هم مىشود.) و عقل. شیخ مفید به منبع بودن کتاب و سنت در کتاب اصولى خود تصریح مىکند اعلم ان اصول الاحکام ثلاثة اشیاء: کتاب الله سبحانه وسنه نبیه(ص) واقوال الائمة الطاهرین من بعده(ع). «7»
اصول احکام سه چیز است: کتاب خدا و سنت پیامبر خدا(ص) و اقوال ائمه(ع).
نسبت به منبع بودن عقل در این کتاب سخنى به میان نیاورده است لکن با مطالعه آثار فقهى ایشان، مىتوان پىبرد که وى عقل را نیز منبع اجتهاد مىداند. مثلا در کتاب المسائل الصاغانیة مىنگارد: فنقول على الحکم من الاشیاء بما یقتضیة الاصل، ان کان یدل علیه دلیل حظر او اباحه من طریق السمع او العقل.«8» هر حکمى را که سمع یا عقل براى اشیاء مشخص نماید ما همان را اخذ مىنمائیم.
در اینجا عقل با صراحت به عنوان منبع معرفى شده است. قابل ذکر است که مرحوم شیخ در عینحال که عقل را بعنوان منبع قبول مىکند، اما قیاس و استحسان و امثال آن را حجت نمىداند، و در موارد متعدد تصریح به عدم حجیت آنها مىنماید. مثلا در کتاب المسائل الساغانیة مىفرماید: «فاما القیاس بالشریعه فلیس باصلک عندنا ولامثمر علما.»«9» همین مساله است که ایشان را از راه ابنجنید و امثال او جدا نموده است، که بعدا به تفصیل درباره آن سخن خواهیم گفت.
قواعد استنباط از دیدگاه شیخ مفید(ره)
همانگونه که قبلا اشاره شد پیش از شیخ مفید(ره) ابزار اجتهاد خیلى محدود بوده و با پا نهادن او به عرصه فقاهت تغییر و تحولات چشمگیرى در آن به وجود آمده است. او منهج فقهى جدیدى را بر اساس قواعد و اصول منظمى پایهگذارى کرد که مىشود آن قواعد و اصول را به چهار دسته تقسیم نمود:
1- قواعدى که ما را به دو منبع بزرگ یعنى کتاب و سنت به معنى اعم مىرساند مانند: بحثحجیت اجماع، شهرت، سیره و اخبار، که در میان آنها حجیت اخبار از اهمیت بیشترى برخوردار است. چنان که خود شیخ(ره) در کتاب تذکره مىفرماید: وثالثها: الاخبار وهى السبیل الى اثبات اعیان الاصول من الکتاب والسنة، واقوال الائمه (ع).«10 » اخبار راه رسیدن به کتاب و سنت و اقوال ائمه(ع) است.
مرحوم شیخ در این رابطه براى استنباط احکام فقط از اخبار متواتر و یا اخبار مستفیضه و یا اخبار آحاد مقترن به قرائن صحت استفاده مىکند، و در موارد بسیار اخبار آحاد را رد مىنماید. مثلا در کتاب اوائل المقالات مىفرماید:
اقول: انه لایجب العلم ولا العمل بشئ من اخبار الآحاد ولایجوز لاحد ان یقطع بخبر الواحد فى الدین الا ان یقترن به ما یدل على صدق راویه.«11»
2- قواعدى که در نحوه استفاده از منابع مذکور به کار مىروند، مثل بحث اوامر و نواهى و مطلق و مقید و عام و خاص و... که در اصول، به مباحث الفاظ معروف است.
3- قواعدى که ریشه در احکام بدیهى عقلى- مثل محال بودن اجتماع ضدین و اجتماع نقیضین -دارند، مثل بحث اجتماع امر و نهى و این که آیا امر به شئ نهى از ضدش مىنماید یا خیر؟ و... که در اصول به غیر مستقلات عقلیه معروف هستند.
4- قواعدى که در نبود نص و یا مجمل بودن آن و یا تعارض نصین از آنها استفاده مىکنند مثل استصحاب، برائت، و... که در اصول، معروف به اصول عملیهاند.
مرحوم شیخ مفید از هر چهار قاعده در استنباط احکام استفاده نموده است. به گونهاى که گمان نمىرود که وى فقیه آن عصر است بلکه از فقهاى متاخر تصور مىشود، چرا که انتخاب چنین مشربى در فقه در زمانى که اکثر فقهاى آن عصر اهلحدیثاند کار مشکلى است. از این رو باید بگوییم ایشان علاوه بر اینکه اندیشهاى نو در اجتهاد پدید آورد، شجاعت مطرح نمودن آن را نیز دارا بود. براى اثبات مدعاى خود چند نمونه از استنباطات ایشان را ذکر مىکنیم:
قواعد اصولى در استنباطات شیخ مفید(ره)
1- قاعده عام و خاص:
در موارد متعدد از این قاعده استفاده نموده است. یکى از آن موارد چنین است: یجب الحکم بالعموم مالمیقم دلیل على الخصوص باتفاق القائلین بالعموم من المتکلمین والفقهاء فاما ما خصه البرهان فالحکم بعمومه بخلاف العقول و دین الاسلام وهذه الآیه مخصوصه عندنا بالسنة عن النبى (ص).«12» مقصود مرحوم شیخ این است که آیهاى که مىگوید: زن مطلقه باید سه طهر عده نگه دارد، در باب متعه، که عدهاش دو طهر است به واسطه سنت تخصیص خورده است.
2- تعارض دو خبر:
در موارد زیاد براى رد نظر مخالفان، از تعارض دو خبر استفاده مىکند مثلا در کتاب المسائل الصاغانیه مىفرماید: فاما ما ورد بغیر هذا المعنى من الحدیث عن ابنعمر موضوع، واقل ما فى هذا الباب ان یتقابل الحدیثان فیسقط بالتقابل، و تثبت الحجة بما اوجبه الکتاب فى الطلاق، ودلت علیه السنة حسب ما ذکرناه.«13» گفتار ایشان ناظر به عدم صحتسه طلاقه نمودن زن در یک مجلس است. مرحوم شیخ مىفرماید: این حدیث با سند صحیح به نحوه دیگر هم نقل شده است، که دال برخلاف این حکم است، در نتیجه باید روایت ابنعمر را که با سند غیرصحیح نقل نمودید رها سازید، در غیر این صورت بین دو حدیث تعارض واقع شده و تساقط مىکنند در نتیجه به سراغ آن حکمى مىرویم که قرآن و سنت ثبت نموده است.
3- اجماع:
در خور توجه است که در بسیارى از موارد که ایشان اجماع را به عنوان دلیل مىآورد، به خاطر درگیرى با عامه با لفظ اجماع امت اسلامى است مثلا آنجا که مىخواهد ادعاى فقیه حنفى مبنى بر زنا بودن متعه را رد نماید و خود او را به وسیله این فتوا مستحق حد بداند، مىفرماید: انه لاخلاف بین فقهاء الامة ان حد الزنا ساقط عن نکاح الاستمتاع.«14»
ابتکارات شیخ مفید(ره) در فقه اجتهادى
از آنچه بیان داشتیم مىتوان نتیجه گرفت که بین منهج فقهى شیخ مفید(ره) و اصحاب حدیث تفاوتهاى زیر به چشم مىخورد:
1- علم اصول نزد اصحاب حدیث به عنوان یک علم جداگانهاى مطرح نبود، بلکه قواعد اصولیه را در میان مباحث فقهى خود مطرح مىکردند. در مقابل، شیخ مفید علم اصول را از فقه جدا کرد و در این رابطه کتابى به نام: مختصر کتاب اصول الفقه یا التذکره باصول الفقه نگاشت.
2- اصحاب حدیث عقل را به عنوان منبع و به عنوان ابزار قبول نداشتند اما شیخ مفید(ره) از عقل هم به عنوان منبع و هم به عنوان ابزار استفاده کرده است.
این دو کار از ابتکارات شیخ مفید است، که در منهج فقهى ایشان تاثیر به سزائى داشته به گونهاى که ایشان توانست با این مشرب فقهى، حکم فروعاتى را که منصوص نبودند، روشن نماید. گرچه شیخ مفید در منهجخود متاثر از ابنابىعقیل و ابن جنید رحمهماالله نیز بوده است، اما آن که این مطالب را پرورش داده، خود ایشان بوده است.
در اینجا این پرسش به نظر مىرسد که مرحوم شیخ مفید از عقل چگونه استفاده مىکرده است، آیا ایشان معتقد است که در صورت نبود حکم در قرآن و سنت به سراغ عقل مىرویم، آن گونه که مرحوم ابنادریس فرمودهاند؟ مرحوم مظفر به نقل از ابنادریس در سرائر آورده است:« فاذا فقدت الثلاثة- یعنى الکتاب والسنة والاجماع- فالمعتمد عند المحققین التمسک بدلیل العقل فیها»«15» طبق این نظریه وقتى حکم شرعى در قرآن و سنت و یا اجماع باشد عقل هیچکاره است. درنتیجه حکم عقل، نه مىتواند مخصص عام باشد، و نه مىتوان حدیث مخالف حکم عقل را رد نمود. و یا اینکه دلیل عقلى نیز در کنار قرآن و سنتیک دلیل واقعى است، و در نتیجه مىتواند عموم آیات و سنت را تخصیص نماید.
مرحوم مظفر مىگوید: واقدم نص وجدته ما ذکره الشیخ المفید المتوفى سنه 413 فى رسالته الاصولیه التى لخصها الشیخ الکراجکى، فانه لمیذکر الدلیل العقلى من جمله ادلة الاحکام وانما ذکر ان اصول الاحکام ثلاثة: الکتاب والسنة النبویة واقوال الائمه (ع) ثم ذکر ان الطرق الموصلة الى ما فى هذه الاصول، ثلاثة: اللسان، والاخبار واولها العقل، وقال عنه:« وهو سبیل الى معرفة حجیة القرآن ودلائل الاخبار» وهذا التصریح کما ترى اجنبى عما نحن بصدده.«16»
به نظر مىرسدمرحوم مظفر تمام نوشتههاى مرحوم شیخ مفید را در رابطه با عقل ملاحظه نفرمودهاند، والا نمىگفتند: «اقدم نص...» زیرا مرحوم شیخ به منبع بودن عقل تصریح دارند. براى روشن شدن نظریه مرحوم شیخ مفید در باب عقل تمام گفتههاى ایشان را در این رابطه نقل مىنمائیم:
نظریه شیخ مفید(ره) در باب عقل
مطالب مرحوم شیخ مفید در باب عقل بر دو قسم است: 1- مطالبى دال بر این که عقل به تنهائى براى هدایت انسان کافى نیست، بلکه نیاز به ارسال رسل دارد. در کتاب اوائل المقالات مىفرماید: واتفقت الامامیة على ان العقل محتاج فى علمه و نتائجه الى السمع و انه غیر منفک عن سمع ینبه العاقل على کیفیه الاستدلال، وانه لابد فى اول التکلیف وابتدائه فى العالم من رسول، و وافقهم فى ذلک اصحاب الحدیث. واجمعت المعتزلة و الخوارج والزیدیة على خلاف ذلک، و زعموا ان العقول تعمل بمجردها من السمع والتوقیف الا ان البغدادیین من المعتزلة خاصه یوجبون الرسالة فى اول التکلیف ویخالفون الامامیة فىعلتهم لذلک ویثبتون عللا یصحها الامامیة ویضیفونها الى علتهم فیما وصفناه.«17»
این عبارت صراحت دارد که مرحوم شیخ، عقل را در احکامش بىنیاز از شرع نمىداند و مىگوید باید سمع آن را تایید نماید. به نظر مىرسد عبارت مرحوم شیخ در کتاب مختصر کتاب اصول الفقه ناظر به همین مطلب است. عبارت ایشان چنین است: فاما القول فى الحظر والاباحة فهو ان العقول لامجال لها فى العلم باباحه مایجوز ورود السمع فیها باباحته، ولایحظر مایجوز وروده فیها بحظره، ولکن العقل لمینفک قط من السمع باباحه وحظر×ولو اجبر الله تعالى العقلاء حالا واحدة من سمع، لکان قد اضطرهم الى مواقعه ما یقبح فى عقولهم من استباحه مالاسبیل لهم الى العلم باباحته من حظره ، والجاهم الى الحیرة التى لایلیق بحکمته.«18»
یعنى عقل توان این را ندارد که به محرمات و مباحات راه پیدا کند و هر آنچه درباره محرمات و مباحات گوید باید از طرف سمع مورد تایید قرار گیرد. درنتیجه اگر خداوند بفرماید: شما از سمع بىنیازید و باید توسط عقل احکامتان را به دست آورید، این مضطر نمودن انسان است به کارى که عقل آن را قبیح مىداند; زیرا عقل توان راهیابى به محرمات و مباحات را ندارد، و معناى آن سوق دادن انسانها است به حیرتى که در شان حکمتخداوند نیست.
2- مطالبى که دلالت دارد که عقل مىتواند به عنوان یک منبع در کنار منابع قرار گیرد. البته این مطلب به آن معنا نیست که عقل مىتواند در همه جا در کنار قرآن و احادیثحضور داشته باشد و اظهار نظر نماید بلکه به این معنا است که عقل مىتواند در بعضى از افعال اظهارنظر نماید. در نتیجه در همین افعال مخصص عمومات واقع شود و حتى در تعارض ما بین حکم عقل و خبر، خبر را از حجیت بیندازد. البته این مساله هیچ گاه بین حکم عقل و روایاتى که از نظر سند و دلالت قطعى السند وقطعى الدلالة هستند اتفاق نمىافتد; زیرا ائمه(ع) اعقل الناس هستند و هیچگاه مخالف حکم قطعى عقل سخن نمىگویند.
دیدگاه شیخ مفید(ره) در باب منبع بودن عقل
مطالبى که مرحوم شیخ مفید در باب منبع بودن عقل فرموده دو قسم است: الف . مطالبى که دال بر مستقلات عقلیه است. ب. مطالبى که دال بر غیر مستقلات عقلیه است.
نظرگاه شیخ مفید در مستقلات عقلیه
مرحوم شیخ مفید در کتاب تصحیح الاعتقاد خود مىفرماید: الاشیاء فى احکام العقول على ضربین: احدهما معلوم حظره بالعقل، وهو ما قبحه العقل وزجر عنه و بعد منه، کالظلم والسفه والعبث. والضرب الآخر موقوف فى العقل لایقضى على حظر ولا اباحة الا بالسمع...«19»
مرحوم شیخ در این عبارت تصریح به مستقلات عقلیة دارد، به این معنا که منبع استنباط یک قسم از احکام عقل است; مثل: حرمت ظلم و عبث و سفه. همچنین آنچه که در کتاب المسائل الصاغانیة فرموده است: فنقول على الحکم فى الاشیاء بما یقتضیه الاصل، ان کان یدل علیه دلیل حظرک او اباحة من طریق السمع او العقل.«20» در اینجا نیز مىفرماید: حکمى را که سمع یا عقل در رابطه با حرمت و حلیت اشیا بیان کند، مورد قبول ما است. بنابراین از گفتههاى مرحوم شیخ مفید استفاده مىشود که ایشان بر این باور است که عقل در بعضى از افعال مىتواند اظهار نظر نماید.
دیدگاه شیخ مفید(ره) در غیر مستقلات عقلیة
آنچه از گفتههاى ایشان که بر غیر مستقلات عقلیة دلالت دارد عبارتند از:
1- در مورد این که آیا امر به شئ نهى از ضد مىنماید یا نه ؟ فرموده است: وباستحاله اجتماع الفعل وترکه یقتضى صحه النهى عن ضد ما امر به.«21» از آن جا که اجتماع فعل و ترک محال است مىتوان نتیجه گرفت که هر جا شارع مقدس امر به شئ نمود، عقل از ضد آن نهى مىکند. شاید بتوان این مطلب را هم استفاده کرد که عقل در اینجا کاشف حکم شرع نیست بلکه حکم از آن خود عقل استیعنى عقل این را از مصادیق اجتماع نقیضین مىداند، و در نتیجه به حرمت نقیض فعل- که ترک باشد- حکم مىکند. در اینجا لازم نیستشارع نیز حکمى داشته باشد، چون منجر به لغویت جعل حکم مىشود. 2- درمقدمه واجب فرموده است: وما لایتم الفعل الا به فهو واجب کوجوب الفعل المامور به. «22» در اینجا مرحوم شیخ مفید تصریح به وجوب مقدمه نموده است که کاشف آن عقل است. 3- در بحث اجزاء فرموده است: وامتثال الامر مجز لصاحبه و مسقط عنه فرض ماکان وجب من الفعل علیه.«23»
نتیجه منبع بودن عقل در فقه از دیدگاه شیخ مفید(ره)
شیخ مفید- قدسسره -در آثارخود در باب عقل تعبیراتى دارد که مىتوان از آنها به عنوان ثمره منبع بودن عقل نام برد:
1- دلیل عقلى مىتواند عام را تخصیص نماید: ولیس یخص العموم الا دلیل العقل و القرآن او السنة.«24»
2- حکم عقلى به عنوان یکى از قرائن، براى صحت استناد خبر واحد و درست بودن آن بکار مىرود و آن به عنوان یک قاعده در کتاب مختصر کتاب اصول الفقه بیان شده است. عبارت ایشان چنین است: فاما خبر الواحد القاطع للعذر فهو الذى یقترن الیه دلیل یفضى بالناظر فیه الى العلم بصحة مخبره، و ربما کان الدلیل حجة من عقل...«25» خبر واحدى که مىشود به آن عمل نمود و قاطع عذر است، خبرى است که با دلیلى همراه باشد که آن دلیل، صحت آن خبر را براى ما اثبات کند، چه بسا آن دلیل یک حجت عقلى است... .
مرحوم شیخ مفید از همین قاعده در مساله اثبات امامت براى فرزندان امام حسین(ع) در مقابل« جارودیه»- که فرقهاى از زیدیه هستند و ادعا مىکنند امامت در فرزندان امام حسن(ع) است -استفاده مىکند. مىفرماید: فان قال قائل من اهل الخلاف: ان النصوص التى یروونها الامامیة موضوعةوالاخبار بها آحاد، والا فلیذکروا طرقها او یدلوا على صحتها بما یزیل الشک فیها والارتیاب، قیل له: لیس یضر الامامیة فى مذهبها الذى وصفناه عدم التواتر فى اخبار النصوص على ائمتهم(ع)، ولایمنع من الحجة لهم بها کونها اخبار احاد لما اقترن الیها من الدلائل العقلیة فیما سمیناه وشرعناه من وجوب الامامة وصفات الائمة.«26»
اگر مخالفان ما اشکال کنند که نصوص امامیة اخبار آحاد است که به آنها عمل نمى شود در جواب گفته مىشود: آحاد بودن اخبار مانع از حجیت آنها نمىشود زیرا این اخبار به دلائل عقلیهاى که دال بر وجوب امامت و صفات ائمه(ع) است، همراه مىباشد. به نظر مىرسد که این مصداقى از آن قاعدهاى باشد که در صدر صفحه به آن تصریح شده است.
3- حکم عقل در باب تعارض دو حدیث، مىتواند به عنوان مرجح به حساب آید. وى در اینباره مىگوید: وکذلک ان وجدنا حدیثا یخالف احکام العقول اطرحناه لقضیة العقل بفساده.«27» از آنجا که عبارت در باب مرجحات دو حدیث متعارض است، به مرجح بودن حکم عقل تعبیر شده است.
اثر دلائل عقلى در فتاواى شیخ مفید(قده)
1- وجوب شناختن قبله. شیخ(ره) در مقنعه مىفرماید: فیجب على المتعبد ان یعرف القبلة، لیتوجه الیها فى صلاته، و عند الذبح والنحر لنسکه واستباحه مایاکله من ذبائحه وعند الاحتضار، ودفن الاموات، و غیره من الاشیاء التى قررت شریعة الاسلام التوجه الى القبلة فیها.«28» بر انسان متعبد واجب است قبله را بشناسد تا بتواند در وقت نماز، ذبح و نحر در مناسک حج، و ذبحهاى دیگر که براى خوردن گوشتحیوانات انجام مىدهد و وقت احتضار و دفن اموات و در تمام موارد دیگر که رو به قبله بودن در آنها شرط است. فتوایى که ایشان در اینجا بیان داشته است. از مصادیق مقدمه واجب است که در کتابهاى اصولى از مباحث غیر مستقلات عقلیة شمرده مىشود.
2- بطلان نماز در لباس و مکان غصبى و بطلان وضوئى که با آب نجس گرفته مىشود. این فتوا ریشه در اجتماع امر و نهى دارد که یکى از مباحث غیر مستقلات عقلیة است. عبارت ایشان چنین است: ویجب اعادة الصلاة منلا اربعین شیئا والصلاة فى ثوبک مغصوب، والصلاة فى مکان مغصوب، والصلاة بما قد حضر من الوضوء بماء مغصوب... .«29»
از مباحث گذشته به این نتیجه رسیدیم که عقل نزد مرحوم شیخ مفید یکى از منابع اجتهاد است. در اینجا با یک اشکال مواجه هستیم، و آن اینکه ایشان در کتاب اوائل المقالات مىفرماید: اقول: انک الاجتهاد والقیاس فى الحوادث لایسوغان للمجتهد ولا للقائس، وان کل حادثة ترد فعلیها نص من الصادقین (ع) یحکم به فیها ولایتعدى الىغیرها، بذلک جاءت الاخبار الصحیحة والآثار الواضحة عنهم (ع) وهذا مذهب الامامیة خاصة، و یخالف فیه جمهور المتکلمین وفقهاء الامصار.«30»
یعنى اجتهاد و قیاس جائز نیست; زیرا احکام تمام حوادث از طرف ائمه(ع) بیان شده است. روایاتى که از ائمه(ع) وارد شده، به این مطلب دلالت مىکند . این روش امامیه است در مقابل دیگران که مخالف این نظر هستند.
در اینجا شیخ مفید- قدس سره -با صراحت اعلام داشته که اجتهاد و قیاس جائز نیست. آنگاه براى این ادعا دلیل مىآورد. تمام حوادث از طرف ائمه(ع) روشن شده است. بنابراین قرآن و سنت، منابع اجتهاد خواهند بود و دیگر براى عقل جایگاهى نمىماند. برخى در توجیه این سخن شیخ گفتهاند: منظور از اجتهاد نفى شده، اجتهاد عامه است که به قیاس و استحسان عمل مىکردند، نه اجتهاد شیعه.«31»
این توجیه گرچه درست است، اما باز اشکال ما را حل نمىکند چه، این فرمایش عقل را از منبع بودن مثل قیاس و استحسان ساقط مىکند. گواه آن این است که مىفرماید: احکام تمام حوادث از طرف معصومین (ع) روشن شده است، در این صورت دیگر براى عقل جایگاهى باقى نمىماند. این سخن باگفتههاى ایشان در جاهاى دیگر منافات دارد. به عنوان نمونه ایشان در یک جا مىگوید: فنقول على الحکم فى الاشیاء بما یقتضیة الاصل، ان کان یدل علیه دلیل حظرک او اباحة من طریق السمع او العقل.«32»
این عبارت صراحت دارد که عقل مىتواند یک منبع باشد. به نظر مىرسد توجیه صحیح این باشد که فرمایش ایشان ناظر به آن قسم از اشیائى است که باید حکم آنها از طرف شارع روشن شود، نه آن اشیائى که حکم آنها از طریق عقل روشن است. توضیح مطلب این که احکام بر دو قسم است:
1- احکامى که بدیهى هستند و عقل همه انسانها آنها را درک مىکند مثل: حرمت ظلم که خود مرحوم شیخ در کتاب تصحیح الاعتقاد براى همین مورد این مثال را زده است.
2- احکامى که بدیهى نیستند و حکم این احکام باید از طرف شرع مقدس اسلام روشن شود. احکامى که از قسم اول هستند نیازى به تشریع ندارند. بلکه اساسا تشریع در آنها به عنوان حکم مولوى جائز نیست; زیرا منجر به لغویت جعل حکم مىشود. اما قسم دوم از احکام نیاز به تشریع دارند و شارع مقدس نیز چنان که مرحوم شیخ بیان کرده، حکم آنها را روشن نموده است. بنابراین قیاس و اجتهادى که ایشان نفى نموده در این قسم از احکام متصور است نه قسم اول، چه، قسم اول نیازى به اجتهاد ندارند.
شاید بتوان از مطلبى که مرحوم شیخ مفید در کتاب تصحیحالاعتقاد فرموده، نیاز قسم دوم از احکام را به تشریع استفاده کرد. چه، ایشان در این کتاب مىفرماید: حکم اشیاء از دیدگاه عقل به دو قسم تقسیم مىشود: 1- امورى که حکم حرمت آنها نزد عقل معلوم است، مثل: حرمت ظلم. 2- امورى که حکم حرمت آنها نزد عقل معلوم نیست.
ایشان پس از آن که مشخص ساختن این که کدام یک از اشیاء حکمشان این چنین است، مىفرماید: وهذا الضرب مختصء بالعادات من الشرائع التى یتطرق الیها النسخ والتبدیل.«33» این قسم از احکام مختص به شرایع بوده و شرایع حکم آنها را مشخص مىکند. بنابراین در حرمت و یا اباحة این قسم از اشیاء کسى حق اظهار نظر ندارد. بلى بعد از استقرار شرایع، عقل حلیت امورى را که شارع براى آنها حرمت جعل نکرده است، کشف مىکند.
شیخ مفید و قدیمین
1- شیخ مفید و ابن جنید:
یکى از افتخارات شیخ مفید(ره) این است که در عین ایستادگى در مقابل اصحاب حدیث، با کسانى که عقل را بیش از حد مجاز در استنباط احکام دخالت مىدادند، مثل: ابنجنید هم صدا نشده، بلکه در موارد متعدد نظرات ابنجنید را به نقد کشیده است.
آن موارد عبارتند از: فاما شهادتک بجهل الجنیدى«34»، فقد اسرفت بما قلت فى معناه وزدت من الاسراف، ولمیکن کذلک فى النقصان، و ان کان عندنا غیر سدیر فیما یتحلى به من الفقه ومعرفة الاثار، لکنه- معذلک -امثل من جمهور ائمتک واقرب منهم الى الفطنة والذکاء.
فاما قوله بالقیاس فى الاحکام الشرعیة، و اختیاره مذاهب لابى حنیفه و غیره من فقهاء العامة لمیات بها اثر عن الصادقین(ع) فقد کنا ننکره علیه غایة الانکار ولذلک اهمل جماعة من اصحابنا امره واطرحوه، ولمیلتفت احد منهم الى مصنف له ولاکلام.«35»
این مطلب را مرحوم شیخ در مقابل یک فقیه حنفى که تعبیرات زشتى در رابطه با ابنجنید داشته، بیان فرموده است. ایشان در پاسخ این فقیه حنفى، از شخصیت ابنجنید دفاع کرده، و درعین حال نظر او را در قیاسرد نموده، و فرموده است: در تایید قیاس اثرى از صادقین(ع)نرسیده است لذا ما در مقابل نظر ایشان سخت مىایستادیم. به همین جهت اصحاب ما به نظرات ابنجنید اهمیت نمىدادند.
فاما کتب ابىعلى بن الجنید، فقد حشاها باحکام عمل فیها على الظن واستعمل فیها مذهب المخالفین فىالقیاس الرذل، فخلط بین المنقول عن الائمة (ع) وبین ما قاله برایه، ولمیفرد احد الصنفین من الآخر. ولو افرد المنقول من الراى لمیکن فیه حجة، لانه لمیعتمد فى النکقل المتواتر من الاخبار وانما عول على الآحاد.«36»
یعنى در کتابهاى ابنجنید احکامى وجود دارد که منشا و دلیل آنها ظنى و قیاسى است که مخالفین به آن عمل مىکنند. او اینها را از احکامى که دلیلش در روایات آمده، جدا نکرده است و اگر جدا مىکرد باز روایاتش براى ما حجت نمىشد زیرا ابنجنید بر اخبار آحاد تکیه مىنماید و آنها را حجت مىداند.
واجبت عن المسائل التى کان ابن الجنید جمعها وکتبها الى اهل مصر، ولقبها بالمسائل المصریة وجعل الاخبار فیها ابوابا وظن انها مختلفة فى معانیها، و نسب ذلک الى قول الائمة(ع) فیها بالراى، وابطلت ما ظنه فى ذلک وتخیله... .«37»
مقصود مرحوم شیخ از این نوشتار آن است که روایاتى که ظاهرا با همدیگر مخالفاند، تخالف واقعى ندارند و قابل جمع هستند. ایشان در این مقام سوالهاى اشخاص را نقل مىکند، تا این که مىفرماید: پیش از این از مسائلى که ابنجنید آنها را در کتابى جمع نموده و براى مردم مصر فرستاده پاسخ گفتم و دلیل او را باطل ساختم. او در آن کتاب اخبار را بابباب کرده و خیال نموده که معانى آن اخبار با یکدیگر تخالف واقعى دارند، و علت آن را هم اجتهاد و راى ائمه(ع) بیان کرده است.
از مطالبى که مرحوم شیخ درباره ابنجنید فرمود، به دست مىآید که ایشان همان گونه که روش اصحاب حدیث را رد نمود با روش آنان که به عقل در استنباط احکام بیش از حد میدان مىدادند، به مخالفت برخاسته است. بدین خاطر باید شیخ مفید را بنیانگذار یک خط فکرى جدید در استنباط احکام شرعى فرعى دانست.
2- تفاوت روش فقهى شیخ مفید با ابن ابى عقیل
تفاوت چشمگیرى بین روش فقهى شیخ مفید با شیوه ابنابى عقیل دیده نمىشود. زیرا همانگونه که در حالات ابنابى عقیل(ره) نوشتهاند، ایشان هم مثل شیخ مفید(ره) داراى منهج اجتهادى بوده و مسائل اصولى را از مسائل فقهى جدا کرد، و کتابى در اصول به نام المتمسک بحبل آل الرسول به رشته تحریر درآورد. ابنابىعقیل عقل را در استنباط احکام به عنوان منبع معرفى نمود و در عین حال بسان ابنجنید افراط نکرد تا مورد حمله فقهاى شیعه قرار گیرد. گواه این مطلب عدم اعتراض مرحوم شیخ مفید بر ابنابىعقیل است. بلکه مرحوم شیخ مفید به نقل از نجاشى از او تعریف نموده است. عبارات نجاشى(ره) چنین است: سمعتشیخنا اباعبدالله(ره) یکثر ثناء على هذا الرجل.«38» تنها تفاوت بین این دو فقیه این است که ابنابى عقیل منهج فقه اجتهاد را بنا نهاد و سپس مرحوم شیخ مفید آن را پرورش داد.
آرا و فتاواى نادر شیخ مفید(ره)
1- نادرترین فتواى ایشان، فتوائى است که در کتاب المسائل الطوسیه در جواب شیخ طوسى (ره) فرموده است: مایقول سیدنا الشیخ الجلیل المفید- اطال الله بقائه وکبت اعدائه -فى رجل طلق امراته تطلیقة واحدة بشهادة رجلین مسلمین عدلین (ولم یراجعها) حتى قضت عدتها وملکت نفسها ثمک خطبها فاجابت فراجعها، هل تکون قد بانت منه بواحدة، او یکون قد هدم العقد الثانى ما مضى من الطلاق؟ الجواب: اذا استقبل نکاحها بعد انقضاء عدتها انهدمت التطلیقة الاولى وحصلت معه على حکم نکاح لمیکن قبله عقد له ولاطلاق.«39»
شیخ طوسى (ره) از مرحوم شیخ مفید سوال مىکند: اگر مردى زنش را طلاق دهد و بعد از گذشت عده آن زن دوباره همان مرد به خواستگارى آن زن برود و او هم قبول نماید، در نتیجه براى بار دوم عقد بخوانند، آیا این عقد دوم از بین برنده آن طلاقى است که قبلا صورت گرفته یا خیر، بلکه آن طلاقى که صورت گرفته طلاق اول محسوب مىگردد؟ شیخ مفید(ره) در پاسخ مىگوید: عقد دوم از بین برنده آن طلاق قبلى است، در نتیجه از نظر حکم، گویا اصلا طلاق انجام نگرفته است.
در این باره مرحوم صاحب جواهر کلامى دارد که عینا آن را نقل مىنمائیم: اذا طلقها وخرجت من العدة ثم نکحها مستانفا ثم طلقها وترکها حتى قضت العدة، ثم استانفت نکاحها، ثم طلقها ثالثة حرمت علیه حتى تنکح زوجا غیره، فاذا فارقها واعتدت جاز له مراجعتها ولاتحرم هذه فى التاسعة ولایهدم استیفاء عدتها تحریمها فى الثالثة، بلاخلاف اجده فى شئ من ذلک عندنا الا فى الاخیر من ابن بکیر والصدوق، فجعلا الخروج من العدة هادما للطلاق، فله حینئذ نکاحها بعد الثلاث بلا محلل ولکن قد سبقهما الاجماع ولحقهما، بل یمکن دعوى تواتر النصوص بالخصوص بخلافهما.«40»
2- فتواى نادر دیگر شیخ مفید چنین است: ویکره للمراة ان تتبرع بشئ من الصدقة الا باذن زوجها على ما قدمناه و یکره لها ان تعتق بغیر اذنه و توقف و تنذر نذرا حتى تستاذنه فیه، فان فعلتشیئا مما ذکرناه بغیر اذن زوجها کانت مسیئة فى ذلک، و مضى فعلها، ولمیکن للزوج رده وفسخه.«41» اگر زنى بدون اذن شوهرش صدقه دهد، و یا عبدى را آزاد نماید، و یا چیزى را وقف و یانذر نماید، عمل او صحیح است اما گناه کرده است.
3- فتواى نادر دیگر وى در مورد نجس شدن آب راکد است: واذا وقع فى الماء الراکد شئ من النجاسات، وکان کرا- وقدره الف رطل وماتا رطل بالبغدادى -و ما زاد على ذلک، لمینجسه شئ الا ان یتغیر به کما ذکرناه فى المیاه الجاریة، هذا اذا کان الماء فىغدیر او قلیب و شبهه، فاما ان کان فى بئرک، او حوض، او اناء فانه یفسد بسایر مایموت فیه من ذوات الانفس السائلة، و بجمیع ما یلاقیه من النجاسات.«42» آب حوض و ظروف هر چند به اندازه کر باشند، به مجرد ملاقات با نجاست نجس مىشوند و لو این که بو یا رنگ یا مزه آن هم تغییر نکرده باشد.
4- مصافحه با کافر: واذا صافح الکافر المسلم ویده رطبة بالعرق او غیره غسلها من مسه بالماء، و ان لمتکن فیها رطوبة مسحها ببعض الحیطان او التراب.«43» هرگاه مسلمانى با کافرى دست دهد و دست هیچکدام مرطوب نباشد مسلمان مىبایست دستش را به دیوار و یا خاک بمالد.
5- باز مى نگارد: «ویغسل الثوب من ذرق الدجاج خاصة».«44» یعنى مدفوع مرغ نجس است.
6- وجوب اقامه در همه نمازها و اذان در بعضى از آنها: واذا کانت صلاة جماعة کان الاذان و الاقامة لها واجبین ولایجوز ترکهما فىتلک الحال ولاباس ان یقتصر الانسان اذا صلى وحده بغیر امام على الاقامة ویترک الاذان فىثلاث صلوة وهى الظهر والعصر والعشاء ولایترک الاذان والاقامة فى المغرب والفجر.«45» در نماز جماعت اذان واقامه واجب است، اما ترک اذان در نماز فرادا به استثناى نماز صبح و مغرب اشکالى ندارد.
7- ازدواج دختر بدون اذن پدر: ولو عقدت على نفسها بغیر اذن ابیها کان العقد ماضیا وان اخطات السنة فى ذلک.«46» اگر دختر باکرهاى بدون اذن پدرش ازدواج نماید ازدواج او صحیح است، هر چند با سنت مخالفت کرده است. البته ایشان در کتاب مقنعه اذن ولى را معتبر مىداند: وان عقدت على نفسها بعد البلوغ بغیر اذن ابیها خالفت السنة وبطل العقد الا ان یجیزه الاب.«47» و اگر دختر باکرهاى بدون اذن پدرش ازدواج نماید ازدواج او باطل است مگر این که پدرش اجازه دهد.
8- اجراى حد زنا و لواط بر دیوانه: واذا لاط المجنون حد کما یحد فى الزنا لما تقدم بالذکر من حصول القصد منه الى ذلک بالشهوة والاختیار.«48» هرگاه مجنون لواط نماید، حد لواط بر او جارى مىشود همان گونه که حد زنا بر او جارى مىگشت چرا که مجنون صاحب قصد و اختیار است.
_______________________________
1. تاریخ فقه و فقها، ابوالقاسم گرجى، ص140. 2. من لایحضره الفقیه ، ج4، ص208، باب 120. 3. من لایحضره الفقیه، ج، ص146، بیروت، دارالاضواء. 4. مختلف الشیعه، ج، ص352، قم، جامعه مدرسین. 5. همان، ج2، ص267. 6. مصنفات شیخ مفید، ج3، المسائل الصاغانیة، ص45. 7. مصنفات شیخ مفید، ج9، التذکرة، ص28. 8. همان، ج3، المسائل الصاغانیة، ص44. 9. مصنفات شیخ مفید، ج3، المسائل الصاغانیة، ص111. 10. همان ، ج9، التذکرة، ص28. 11. همان، ج4، اوائل المقالات، ص122. 12. مصنفات شیخ مفید، ج3، المسائل الصاغانیة، ص45. 13. همان، ص88. 14. همان ، ص32. 15. اصول فقه، ج2، ص122. 16. اصول فقه، ج ، ص . 17. مصنفات شیخ مفید، اوائل المقالات، ج4، ص44. 18. مصنفات شیخ مفید، مختصرکتاب اصول فقه، ج9، ص43. در بعضى نسخه ها« با باحته وخطره» آمده است. 19. مصنفات شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد، ج5، ص143. 20. همان، ج3، المسائل الصاغانیة، ج3، ص44. 21. مصنفات شیخ مفید، مختصر کتاب اصول الفقه، ج9، ص31. 22. همان، ص31. 23. همان، ص30. 24. مصنفات شیخ مفید، مختصر کتاب اصول الفقه، ج9، ص38. 25. همان، ص44. 26. مصنفات شیخ مفید، المسائل الجارودیه، ص46. 27. مصنفات شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد، ج5، ص149. 28. همان، المقنعه، ج14، ص139. 29. همان، الاشراف، ج90، ص34. 30. مصنفات شیخ مفید، اوائل المقالات، ج4، ص139. 31. تعلیقات آقایان زنجانى و جرندابى بر اوائل المقالات، ص226. 32. مصنفات شیخ مفید، المسائل الصاغانیه، ج3، ص44. 33. مصنفات شیخ مفید، کتاب تصحیح الاعتقاد، ج5، ص143. 34. البته باید تحقیق شود آیا منظور از جنیدى همان ابنجنید معروف استیا شخص دیگر. 35. مصنفات شیخ مفید، المسائل الصاغانیة، ج3، ص58. 36. مصنفات شیخ مفید، المسائل السرویة، ج7، ص73. 37. همان، ص75. 38. رجال نجاشى، قم، جامعه مدرسین، ص48. 39. مصنفات شیخ مفید، المسائل الطوسیة، ص13. 40. جواهر الکلام، ج32، ص129. 41. مصنفات شیخ مفید، احکام النساء، ج9، ص31. 42. همان ، المقنعة، ج14، ص64. 43. همان، ص71. 44. همان ، ص71. 45. مصنفات شیخ مفید، المقنعة، ج14، ص97. 46. همان ، احکام النساء، ج9، ص36. 47. همان، المقنعة، ج14، ص510. 48. همان ، ص786.
مثلا مرحوم شیخ صدوق در من لایحضره الفقیه بعد از اینکه دوحدیث را در باب وصیت به زن نقل مىکند، مىفرماید: قال مصنف هذا الکتاب: انما یعنى کراهیة اختیارالمراة للوصیة فمن اوصى الیها لزمها القیام بالوصیة على ماتومر به ویوصى الیها فیه ان شاء الله.«2» یعنى مکروه است انسان زن را وصى خودش قرار دهد. کراهتى که ایشان فتوا به آن مىدهد، در متن آن دو روایت مذکور در من لایحضره الفقیه نیست. زیرا آنچه که درروایت آمده نهى از وصى قرار دادن زن است. در نتیجه فتوا به کراهت ثمره اجتهاد خود او مىباشد.
مرحوم صدوق همچنین در این کتاب از پدر خود علىبن بابویه در باره زن حائض نقل مىکند: ویجب علیها عند حضورکل صلاة ان تتوضا وضوء الصلاة و تجلس مستقبل القبله.«3»
علامه حلى(ره) در مختلف تصریح مىکند که وى این وجوب را از جمله وعلیها ان تتوضا که در خبر آمده استفاده نموده است.«4»
و نیزمرحوم علامه در جاى دیگر مختلفالشیعه درباب «صلاةالعیدین» مىفرماید: احتج ابنبابویه باصاله برائه الذمه من التسلیم و تکبیرهالافتتاح.«5»
شیخ مفید(ره) نیز در کتاب المسائل الصاغانیه مىفرماید: انما یجب الحکم بالعموم ما لمیقم دلیل على الخصوص باتفاق القائلین بالعموم من المتکلمین والفقهاء.«6» به اتفاق متکلمین و فقها عمل به عموم عام تا آن زمانى است که دلیل خاص نیامده باشد.
با توجه به فتاواى مذکور از اصحاب حدیث و همچنین فرموده مرحوم شیخ مفید دررابطه با عام و خاص، نتیجه مىگیریم که اجتهاد بین اصحاب حدیث- هر چند خیلى محدود -وجود داشته است و آنها قواعدى رابراى استخراج احکام از آیات و روایات به کار مىبستند. البته این قواعد به نحو جداگانهاى تدوین نیافته بود. اشکال مهمى که بر اصحاب حدیث وارد شده، این است که آنان در اجتهاد خود از عقل، به عنوان منبع و به عنوان ابزاراستفاده نمىکردند، و این امر درمسیر تکامل فقه و پیشرفت علمى مانع ایجاد کرده بود.
با ظهور شیخ مفید این مانع جدى از مسیر حرکت دانشمندان شیعى برداشته شد، و شیخ توانست در برابر جمود حاکم قیام کند و مشرب فقهى جدیدى را بر اساس قواعد و اصول علمى منظم پایهگذارى کند.
روش فقهى شیخ مفید(ره)
آنچه شیخ مفید را از فقهاى عصر خود که عموما از اهل حدیث بودند، ممتاز ساختروش اجتهادى اصولى او بود. ذیلا به محورهاى مختلف روش فقهى او اشاره مىکنیم:
منابع فقهى شیخ مفید
منابع اجتهاد وى عبارتند از: کتاب، سنت(به معناى اعم که شامل روایات ائمه(ع) هم مىشود.) و عقل. شیخ مفید به منبع بودن کتاب و سنت در کتاب اصولى خود تصریح مىکند اعلم ان اصول الاحکام ثلاثة اشیاء: کتاب الله سبحانه وسنه نبیه(ص) واقوال الائمة الطاهرین من بعده(ع). «7»
اصول احکام سه چیز است: کتاب خدا و سنت پیامبر خدا(ص) و اقوال ائمه(ع).
نسبت به منبع بودن عقل در این کتاب سخنى به میان نیاورده است لکن با مطالعه آثار فقهى ایشان، مىتوان پىبرد که وى عقل را نیز منبع اجتهاد مىداند. مثلا در کتاب المسائل الصاغانیة مىنگارد: فنقول على الحکم من الاشیاء بما یقتضیة الاصل، ان کان یدل علیه دلیل حظر او اباحه من طریق السمع او العقل.«8» هر حکمى را که سمع یا عقل براى اشیاء مشخص نماید ما همان را اخذ مىنمائیم.
در اینجا عقل با صراحت به عنوان منبع معرفى شده است. قابل ذکر است که مرحوم شیخ در عینحال که عقل را بعنوان منبع قبول مىکند، اما قیاس و استحسان و امثال آن را حجت نمىداند، و در موارد متعدد تصریح به عدم حجیت آنها مىنماید. مثلا در کتاب المسائل الساغانیة مىفرماید: «فاما القیاس بالشریعه فلیس باصلک عندنا ولامثمر علما.»«9» همین مساله است که ایشان را از راه ابنجنید و امثال او جدا نموده است، که بعدا به تفصیل درباره آن سخن خواهیم گفت.
قواعد استنباط از دیدگاه شیخ مفید(ره)
همانگونه که قبلا اشاره شد پیش از شیخ مفید(ره) ابزار اجتهاد خیلى محدود بوده و با پا نهادن او به عرصه فقاهت تغییر و تحولات چشمگیرى در آن به وجود آمده است. او منهج فقهى جدیدى را بر اساس قواعد و اصول منظمى پایهگذارى کرد که مىشود آن قواعد و اصول را به چهار دسته تقسیم نمود:
1- قواعدى که ما را به دو منبع بزرگ یعنى کتاب و سنت به معنى اعم مىرساند مانند: بحثحجیت اجماع، شهرت، سیره و اخبار، که در میان آنها حجیت اخبار از اهمیت بیشترى برخوردار است. چنان که خود شیخ(ره) در کتاب تذکره مىفرماید: وثالثها: الاخبار وهى السبیل الى اثبات اعیان الاصول من الکتاب والسنة، واقوال الائمه (ع).«10 » اخبار راه رسیدن به کتاب و سنت و اقوال ائمه(ع) است.
مرحوم شیخ در این رابطه براى استنباط احکام فقط از اخبار متواتر و یا اخبار مستفیضه و یا اخبار آحاد مقترن به قرائن صحت استفاده مىکند، و در موارد بسیار اخبار آحاد را رد مىنماید. مثلا در کتاب اوائل المقالات مىفرماید:
اقول: انه لایجب العلم ولا العمل بشئ من اخبار الآحاد ولایجوز لاحد ان یقطع بخبر الواحد فى الدین الا ان یقترن به ما یدل على صدق راویه.«11»
2- قواعدى که در نحوه استفاده از منابع مذکور به کار مىروند، مثل بحث اوامر و نواهى و مطلق و مقید و عام و خاص و... که در اصول، به مباحث الفاظ معروف است.
3- قواعدى که ریشه در احکام بدیهى عقلى- مثل محال بودن اجتماع ضدین و اجتماع نقیضین -دارند، مثل بحث اجتماع امر و نهى و این که آیا امر به شئ نهى از ضدش مىنماید یا خیر؟ و... که در اصول به غیر مستقلات عقلیه معروف هستند.
4- قواعدى که در نبود نص و یا مجمل بودن آن و یا تعارض نصین از آنها استفاده مىکنند مثل استصحاب، برائت، و... که در اصول، معروف به اصول عملیهاند.
مرحوم شیخ مفید از هر چهار قاعده در استنباط احکام استفاده نموده است. به گونهاى که گمان نمىرود که وى فقیه آن عصر است بلکه از فقهاى متاخر تصور مىشود، چرا که انتخاب چنین مشربى در فقه در زمانى که اکثر فقهاى آن عصر اهلحدیثاند کار مشکلى است. از این رو باید بگوییم ایشان علاوه بر اینکه اندیشهاى نو در اجتهاد پدید آورد، شجاعت مطرح نمودن آن را نیز دارا بود. براى اثبات مدعاى خود چند نمونه از استنباطات ایشان را ذکر مىکنیم:
قواعد اصولى در استنباطات شیخ مفید(ره)
1- قاعده عام و خاص:
در موارد متعدد از این قاعده استفاده نموده است. یکى از آن موارد چنین است: یجب الحکم بالعموم مالمیقم دلیل على الخصوص باتفاق القائلین بالعموم من المتکلمین والفقهاء فاما ما خصه البرهان فالحکم بعمومه بخلاف العقول و دین الاسلام وهذه الآیه مخصوصه عندنا بالسنة عن النبى (ص).«12» مقصود مرحوم شیخ این است که آیهاى که مىگوید: زن مطلقه باید سه طهر عده نگه دارد، در باب متعه، که عدهاش دو طهر است به واسطه سنت تخصیص خورده است.
2- تعارض دو خبر:
در موارد زیاد براى رد نظر مخالفان، از تعارض دو خبر استفاده مىکند مثلا در کتاب المسائل الصاغانیه مىفرماید: فاما ما ورد بغیر هذا المعنى من الحدیث عن ابنعمر موضوع، واقل ما فى هذا الباب ان یتقابل الحدیثان فیسقط بالتقابل، و تثبت الحجة بما اوجبه الکتاب فى الطلاق، ودلت علیه السنة حسب ما ذکرناه.«13» گفتار ایشان ناظر به عدم صحتسه طلاقه نمودن زن در یک مجلس است. مرحوم شیخ مىفرماید: این حدیث با سند صحیح به نحوه دیگر هم نقل شده است، که دال برخلاف این حکم است، در نتیجه باید روایت ابنعمر را که با سند غیرصحیح نقل نمودید رها سازید، در غیر این صورت بین دو حدیث تعارض واقع شده و تساقط مىکنند در نتیجه به سراغ آن حکمى مىرویم که قرآن و سنت ثبت نموده است.
3- اجماع:
در خور توجه است که در بسیارى از موارد که ایشان اجماع را به عنوان دلیل مىآورد، به خاطر درگیرى با عامه با لفظ اجماع امت اسلامى است مثلا آنجا که مىخواهد ادعاى فقیه حنفى مبنى بر زنا بودن متعه را رد نماید و خود او را به وسیله این فتوا مستحق حد بداند، مىفرماید: انه لاخلاف بین فقهاء الامة ان حد الزنا ساقط عن نکاح الاستمتاع.«14»
ابتکارات شیخ مفید(ره) در فقه اجتهادى
از آنچه بیان داشتیم مىتوان نتیجه گرفت که بین منهج فقهى شیخ مفید(ره) و اصحاب حدیث تفاوتهاى زیر به چشم مىخورد:
1- علم اصول نزد اصحاب حدیث به عنوان یک علم جداگانهاى مطرح نبود، بلکه قواعد اصولیه را در میان مباحث فقهى خود مطرح مىکردند. در مقابل، شیخ مفید علم اصول را از فقه جدا کرد و در این رابطه کتابى به نام: مختصر کتاب اصول الفقه یا التذکره باصول الفقه نگاشت.
2- اصحاب حدیث عقل را به عنوان منبع و به عنوان ابزار قبول نداشتند اما شیخ مفید(ره) از عقل هم به عنوان منبع و هم به عنوان ابزار استفاده کرده است.
این دو کار از ابتکارات شیخ مفید است، که در منهج فقهى ایشان تاثیر به سزائى داشته به گونهاى که ایشان توانست با این مشرب فقهى، حکم فروعاتى را که منصوص نبودند، روشن نماید. گرچه شیخ مفید در منهجخود متاثر از ابنابىعقیل و ابن جنید رحمهماالله نیز بوده است، اما آن که این مطالب را پرورش داده، خود ایشان بوده است.
در اینجا این پرسش به نظر مىرسد که مرحوم شیخ مفید از عقل چگونه استفاده مىکرده است، آیا ایشان معتقد است که در صورت نبود حکم در قرآن و سنت به سراغ عقل مىرویم، آن گونه که مرحوم ابنادریس فرمودهاند؟ مرحوم مظفر به نقل از ابنادریس در سرائر آورده است:« فاذا فقدت الثلاثة- یعنى الکتاب والسنة والاجماع- فالمعتمد عند المحققین التمسک بدلیل العقل فیها»«15» طبق این نظریه وقتى حکم شرعى در قرآن و سنت و یا اجماع باشد عقل هیچکاره است. درنتیجه حکم عقل، نه مىتواند مخصص عام باشد، و نه مىتوان حدیث مخالف حکم عقل را رد نمود. و یا اینکه دلیل عقلى نیز در کنار قرآن و سنتیک دلیل واقعى است، و در نتیجه مىتواند عموم آیات و سنت را تخصیص نماید.
مرحوم مظفر مىگوید: واقدم نص وجدته ما ذکره الشیخ المفید المتوفى سنه 413 فى رسالته الاصولیه التى لخصها الشیخ الکراجکى، فانه لمیذکر الدلیل العقلى من جمله ادلة الاحکام وانما ذکر ان اصول الاحکام ثلاثة: الکتاب والسنة النبویة واقوال الائمه (ع) ثم ذکر ان الطرق الموصلة الى ما فى هذه الاصول، ثلاثة: اللسان، والاخبار واولها العقل، وقال عنه:« وهو سبیل الى معرفة حجیة القرآن ودلائل الاخبار» وهذا التصریح کما ترى اجنبى عما نحن بصدده.«16»
به نظر مىرسدمرحوم مظفر تمام نوشتههاى مرحوم شیخ مفید را در رابطه با عقل ملاحظه نفرمودهاند، والا نمىگفتند: «اقدم نص...» زیرا مرحوم شیخ به منبع بودن عقل تصریح دارند. براى روشن شدن نظریه مرحوم شیخ مفید در باب عقل تمام گفتههاى ایشان را در این رابطه نقل مىنمائیم:
نظریه شیخ مفید(ره) در باب عقل
مطالب مرحوم شیخ مفید در باب عقل بر دو قسم است: 1- مطالبى دال بر این که عقل به تنهائى براى هدایت انسان کافى نیست، بلکه نیاز به ارسال رسل دارد. در کتاب اوائل المقالات مىفرماید: واتفقت الامامیة على ان العقل محتاج فى علمه و نتائجه الى السمع و انه غیر منفک عن سمع ینبه العاقل على کیفیه الاستدلال، وانه لابد فى اول التکلیف وابتدائه فى العالم من رسول، و وافقهم فى ذلک اصحاب الحدیث. واجمعت المعتزلة و الخوارج والزیدیة على خلاف ذلک، و زعموا ان العقول تعمل بمجردها من السمع والتوقیف الا ان البغدادیین من المعتزلة خاصه یوجبون الرسالة فى اول التکلیف ویخالفون الامامیة فىعلتهم لذلک ویثبتون عللا یصحها الامامیة ویضیفونها الى علتهم فیما وصفناه.«17»
این عبارت صراحت دارد که مرحوم شیخ، عقل را در احکامش بىنیاز از شرع نمىداند و مىگوید باید سمع آن را تایید نماید. به نظر مىرسد عبارت مرحوم شیخ در کتاب مختصر کتاب اصول الفقه ناظر به همین مطلب است. عبارت ایشان چنین است: فاما القول فى الحظر والاباحة فهو ان العقول لامجال لها فى العلم باباحه مایجوز ورود السمع فیها باباحته، ولایحظر مایجوز وروده فیها بحظره، ولکن العقل لمینفک قط من السمع باباحه وحظر×ولو اجبر الله تعالى العقلاء حالا واحدة من سمع، لکان قد اضطرهم الى مواقعه ما یقبح فى عقولهم من استباحه مالاسبیل لهم الى العلم باباحته من حظره ، والجاهم الى الحیرة التى لایلیق بحکمته.«18»
یعنى عقل توان این را ندارد که به محرمات و مباحات راه پیدا کند و هر آنچه درباره محرمات و مباحات گوید باید از طرف سمع مورد تایید قرار گیرد. درنتیجه اگر خداوند بفرماید: شما از سمع بىنیازید و باید توسط عقل احکامتان را به دست آورید، این مضطر نمودن انسان است به کارى که عقل آن را قبیح مىداند; زیرا عقل توان راهیابى به محرمات و مباحات را ندارد، و معناى آن سوق دادن انسانها است به حیرتى که در شان حکمتخداوند نیست.
2- مطالبى که دلالت دارد که عقل مىتواند به عنوان یک منبع در کنار منابع قرار گیرد. البته این مطلب به آن معنا نیست که عقل مىتواند در همه جا در کنار قرآن و احادیثحضور داشته باشد و اظهار نظر نماید بلکه به این معنا است که عقل مىتواند در بعضى از افعال اظهارنظر نماید. در نتیجه در همین افعال مخصص عمومات واقع شود و حتى در تعارض ما بین حکم عقل و خبر، خبر را از حجیت بیندازد. البته این مساله هیچ گاه بین حکم عقل و روایاتى که از نظر سند و دلالت قطعى السند وقطعى الدلالة هستند اتفاق نمىافتد; زیرا ائمه(ع) اعقل الناس هستند و هیچگاه مخالف حکم قطعى عقل سخن نمىگویند.
دیدگاه شیخ مفید(ره) در باب منبع بودن عقل
مطالبى که مرحوم شیخ مفید در باب منبع بودن عقل فرموده دو قسم است: الف . مطالبى که دال بر مستقلات عقلیه است. ب. مطالبى که دال بر غیر مستقلات عقلیه است.
نظرگاه شیخ مفید در مستقلات عقلیه
مرحوم شیخ مفید در کتاب تصحیح الاعتقاد خود مىفرماید: الاشیاء فى احکام العقول على ضربین: احدهما معلوم حظره بالعقل، وهو ما قبحه العقل وزجر عنه و بعد منه، کالظلم والسفه والعبث. والضرب الآخر موقوف فى العقل لایقضى على حظر ولا اباحة الا بالسمع...«19»
مرحوم شیخ در این عبارت تصریح به مستقلات عقلیة دارد، به این معنا که منبع استنباط یک قسم از احکام عقل است; مثل: حرمت ظلم و عبث و سفه. همچنین آنچه که در کتاب المسائل الصاغانیة فرموده است: فنقول على الحکم فى الاشیاء بما یقتضیه الاصل، ان کان یدل علیه دلیل حظرک او اباحة من طریق السمع او العقل.«20» در اینجا نیز مىفرماید: حکمى را که سمع یا عقل در رابطه با حرمت و حلیت اشیا بیان کند، مورد قبول ما است. بنابراین از گفتههاى مرحوم شیخ مفید استفاده مىشود که ایشان بر این باور است که عقل در بعضى از افعال مىتواند اظهار نظر نماید.
دیدگاه شیخ مفید(ره) در غیر مستقلات عقلیة
آنچه از گفتههاى ایشان که بر غیر مستقلات عقلیة دلالت دارد عبارتند از:
1- در مورد این که آیا امر به شئ نهى از ضد مىنماید یا نه ؟ فرموده است: وباستحاله اجتماع الفعل وترکه یقتضى صحه النهى عن ضد ما امر به.«21» از آن جا که اجتماع فعل و ترک محال است مىتوان نتیجه گرفت که هر جا شارع مقدس امر به شئ نمود، عقل از ضد آن نهى مىکند. شاید بتوان این مطلب را هم استفاده کرد که عقل در اینجا کاشف حکم شرع نیست بلکه حکم از آن خود عقل استیعنى عقل این را از مصادیق اجتماع نقیضین مىداند، و در نتیجه به حرمت نقیض فعل- که ترک باشد- حکم مىکند. در اینجا لازم نیستشارع نیز حکمى داشته باشد، چون منجر به لغویت جعل حکم مىشود. 2- درمقدمه واجب فرموده است: وما لایتم الفعل الا به فهو واجب کوجوب الفعل المامور به. «22» در اینجا مرحوم شیخ مفید تصریح به وجوب مقدمه نموده است که کاشف آن عقل است. 3- در بحث اجزاء فرموده است: وامتثال الامر مجز لصاحبه و مسقط عنه فرض ماکان وجب من الفعل علیه.«23»
نتیجه منبع بودن عقل در فقه از دیدگاه شیخ مفید(ره)
شیخ مفید- قدسسره -در آثارخود در باب عقل تعبیراتى دارد که مىتوان از آنها به عنوان ثمره منبع بودن عقل نام برد:
1- دلیل عقلى مىتواند عام را تخصیص نماید: ولیس یخص العموم الا دلیل العقل و القرآن او السنة.«24»
2- حکم عقلى به عنوان یکى از قرائن، براى صحت استناد خبر واحد و درست بودن آن بکار مىرود و آن به عنوان یک قاعده در کتاب مختصر کتاب اصول الفقه بیان شده است. عبارت ایشان چنین است: فاما خبر الواحد القاطع للعذر فهو الذى یقترن الیه دلیل یفضى بالناظر فیه الى العلم بصحة مخبره، و ربما کان الدلیل حجة من عقل...«25» خبر واحدى که مىشود به آن عمل نمود و قاطع عذر است، خبرى است که با دلیلى همراه باشد که آن دلیل، صحت آن خبر را براى ما اثبات کند، چه بسا آن دلیل یک حجت عقلى است... .
مرحوم شیخ مفید از همین قاعده در مساله اثبات امامت براى فرزندان امام حسین(ع) در مقابل« جارودیه»- که فرقهاى از زیدیه هستند و ادعا مىکنند امامت در فرزندان امام حسن(ع) است -استفاده مىکند. مىفرماید: فان قال قائل من اهل الخلاف: ان النصوص التى یروونها الامامیة موضوعةوالاخبار بها آحاد، والا فلیذکروا طرقها او یدلوا على صحتها بما یزیل الشک فیها والارتیاب، قیل له: لیس یضر الامامیة فى مذهبها الذى وصفناه عدم التواتر فى اخبار النصوص على ائمتهم(ع)، ولایمنع من الحجة لهم بها کونها اخبار احاد لما اقترن الیها من الدلائل العقلیة فیما سمیناه وشرعناه من وجوب الامامة وصفات الائمة.«26»
اگر مخالفان ما اشکال کنند که نصوص امامیة اخبار آحاد است که به آنها عمل نمى شود در جواب گفته مىشود: آحاد بودن اخبار مانع از حجیت آنها نمىشود زیرا این اخبار به دلائل عقلیهاى که دال بر وجوب امامت و صفات ائمه(ع) است، همراه مىباشد. به نظر مىرسد که این مصداقى از آن قاعدهاى باشد که در صدر صفحه به آن تصریح شده است.
3- حکم عقل در باب تعارض دو حدیث، مىتواند به عنوان مرجح به حساب آید. وى در اینباره مىگوید: وکذلک ان وجدنا حدیثا یخالف احکام العقول اطرحناه لقضیة العقل بفساده.«27» از آنجا که عبارت در باب مرجحات دو حدیث متعارض است، به مرجح بودن حکم عقل تعبیر شده است.
اثر دلائل عقلى در فتاواى شیخ مفید(قده)
1- وجوب شناختن قبله. شیخ(ره) در مقنعه مىفرماید: فیجب على المتعبد ان یعرف القبلة، لیتوجه الیها فى صلاته، و عند الذبح والنحر لنسکه واستباحه مایاکله من ذبائحه وعند الاحتضار، ودفن الاموات، و غیره من الاشیاء التى قررت شریعة الاسلام التوجه الى القبلة فیها.«28» بر انسان متعبد واجب است قبله را بشناسد تا بتواند در وقت نماز، ذبح و نحر در مناسک حج، و ذبحهاى دیگر که براى خوردن گوشتحیوانات انجام مىدهد و وقت احتضار و دفن اموات و در تمام موارد دیگر که رو به قبله بودن در آنها شرط است. فتوایى که ایشان در اینجا بیان داشته است. از مصادیق مقدمه واجب است که در کتابهاى اصولى از مباحث غیر مستقلات عقلیة شمرده مىشود.
2- بطلان نماز در لباس و مکان غصبى و بطلان وضوئى که با آب نجس گرفته مىشود. این فتوا ریشه در اجتماع امر و نهى دارد که یکى از مباحث غیر مستقلات عقلیة است. عبارت ایشان چنین است: ویجب اعادة الصلاة منلا اربعین شیئا والصلاة فى ثوبک مغصوب، والصلاة فى مکان مغصوب، والصلاة بما قد حضر من الوضوء بماء مغصوب... .«29»
از مباحث گذشته به این نتیجه رسیدیم که عقل نزد مرحوم شیخ مفید یکى از منابع اجتهاد است. در اینجا با یک اشکال مواجه هستیم، و آن اینکه ایشان در کتاب اوائل المقالات مىفرماید: اقول: انک الاجتهاد والقیاس فى الحوادث لایسوغان للمجتهد ولا للقائس، وان کل حادثة ترد فعلیها نص من الصادقین (ع) یحکم به فیها ولایتعدى الىغیرها، بذلک جاءت الاخبار الصحیحة والآثار الواضحة عنهم (ع) وهذا مذهب الامامیة خاصة، و یخالف فیه جمهور المتکلمین وفقهاء الامصار.«30»
یعنى اجتهاد و قیاس جائز نیست; زیرا احکام تمام حوادث از طرف ائمه(ع) بیان شده است. روایاتى که از ائمه(ع) وارد شده، به این مطلب دلالت مىکند . این روش امامیه است در مقابل دیگران که مخالف این نظر هستند.
در اینجا شیخ مفید- قدس سره -با صراحت اعلام داشته که اجتهاد و قیاس جائز نیست. آنگاه براى این ادعا دلیل مىآورد. تمام حوادث از طرف ائمه(ع) روشن شده است. بنابراین قرآن و سنت، منابع اجتهاد خواهند بود و دیگر براى عقل جایگاهى نمىماند. برخى در توجیه این سخن شیخ گفتهاند: منظور از اجتهاد نفى شده، اجتهاد عامه است که به قیاس و استحسان عمل مىکردند، نه اجتهاد شیعه.«31»
این توجیه گرچه درست است، اما باز اشکال ما را حل نمىکند چه، این فرمایش عقل را از منبع بودن مثل قیاس و استحسان ساقط مىکند. گواه آن این است که مىفرماید: احکام تمام حوادث از طرف معصومین (ع) روشن شده است، در این صورت دیگر براى عقل جایگاهى باقى نمىماند. این سخن باگفتههاى ایشان در جاهاى دیگر منافات دارد. به عنوان نمونه ایشان در یک جا مىگوید: فنقول على الحکم فى الاشیاء بما یقتضیة الاصل، ان کان یدل علیه دلیل حظرک او اباحة من طریق السمع او العقل.«32»
این عبارت صراحت دارد که عقل مىتواند یک منبع باشد. به نظر مىرسد توجیه صحیح این باشد که فرمایش ایشان ناظر به آن قسم از اشیائى است که باید حکم آنها از طرف شارع روشن شود، نه آن اشیائى که حکم آنها از طریق عقل روشن است. توضیح مطلب این که احکام بر دو قسم است:
1- احکامى که بدیهى هستند و عقل همه انسانها آنها را درک مىکند مثل: حرمت ظلم که خود مرحوم شیخ در کتاب تصحیح الاعتقاد براى همین مورد این مثال را زده است.
2- احکامى که بدیهى نیستند و حکم این احکام باید از طرف شرع مقدس اسلام روشن شود. احکامى که از قسم اول هستند نیازى به تشریع ندارند. بلکه اساسا تشریع در آنها به عنوان حکم مولوى جائز نیست; زیرا منجر به لغویت جعل حکم مىشود. اما قسم دوم از احکام نیاز به تشریع دارند و شارع مقدس نیز چنان که مرحوم شیخ بیان کرده، حکم آنها را روشن نموده است. بنابراین قیاس و اجتهادى که ایشان نفى نموده در این قسم از احکام متصور است نه قسم اول، چه، قسم اول نیازى به اجتهاد ندارند.
شاید بتوان از مطلبى که مرحوم شیخ مفید در کتاب تصحیحالاعتقاد فرموده، نیاز قسم دوم از احکام را به تشریع استفاده کرد. چه، ایشان در این کتاب مىفرماید: حکم اشیاء از دیدگاه عقل به دو قسم تقسیم مىشود: 1- امورى که حکم حرمت آنها نزد عقل معلوم است، مثل: حرمت ظلم. 2- امورى که حکم حرمت آنها نزد عقل معلوم نیست.
ایشان پس از آن که مشخص ساختن این که کدام یک از اشیاء حکمشان این چنین است، مىفرماید: وهذا الضرب مختصء بالعادات من الشرائع التى یتطرق الیها النسخ والتبدیل.«33» این قسم از احکام مختص به شرایع بوده و شرایع حکم آنها را مشخص مىکند. بنابراین در حرمت و یا اباحة این قسم از اشیاء کسى حق اظهار نظر ندارد. بلى بعد از استقرار شرایع، عقل حلیت امورى را که شارع براى آنها حرمت جعل نکرده است، کشف مىکند.
شیخ مفید و قدیمین
1- شیخ مفید و ابن جنید:
یکى از افتخارات شیخ مفید(ره) این است که در عین ایستادگى در مقابل اصحاب حدیث، با کسانى که عقل را بیش از حد مجاز در استنباط احکام دخالت مىدادند، مثل: ابنجنید هم صدا نشده، بلکه در موارد متعدد نظرات ابنجنید را به نقد کشیده است.
آن موارد عبارتند از: فاما شهادتک بجهل الجنیدى«34»، فقد اسرفت بما قلت فى معناه وزدت من الاسراف، ولمیکن کذلک فى النقصان، و ان کان عندنا غیر سدیر فیما یتحلى به من الفقه ومعرفة الاثار، لکنه- معذلک -امثل من جمهور ائمتک واقرب منهم الى الفطنة والذکاء.
فاما قوله بالقیاس فى الاحکام الشرعیة، و اختیاره مذاهب لابى حنیفه و غیره من فقهاء العامة لمیات بها اثر عن الصادقین(ع) فقد کنا ننکره علیه غایة الانکار ولذلک اهمل جماعة من اصحابنا امره واطرحوه، ولمیلتفت احد منهم الى مصنف له ولاکلام.«35»
این مطلب را مرحوم شیخ در مقابل یک فقیه حنفى که تعبیرات زشتى در رابطه با ابنجنید داشته، بیان فرموده است. ایشان در پاسخ این فقیه حنفى، از شخصیت ابنجنید دفاع کرده، و درعین حال نظر او را در قیاسرد نموده، و فرموده است: در تایید قیاس اثرى از صادقین(ع)نرسیده است لذا ما در مقابل نظر ایشان سخت مىایستادیم. به همین جهت اصحاب ما به نظرات ابنجنید اهمیت نمىدادند.
فاما کتب ابىعلى بن الجنید، فقد حشاها باحکام عمل فیها على الظن واستعمل فیها مذهب المخالفین فىالقیاس الرذل، فخلط بین المنقول عن الائمة (ع) وبین ما قاله برایه، ولمیفرد احد الصنفین من الآخر. ولو افرد المنقول من الراى لمیکن فیه حجة، لانه لمیعتمد فى النکقل المتواتر من الاخبار وانما عول على الآحاد.«36»
یعنى در کتابهاى ابنجنید احکامى وجود دارد که منشا و دلیل آنها ظنى و قیاسى است که مخالفین به آن عمل مىکنند. او اینها را از احکامى که دلیلش در روایات آمده، جدا نکرده است و اگر جدا مىکرد باز روایاتش براى ما حجت نمىشد زیرا ابنجنید بر اخبار آحاد تکیه مىنماید و آنها را حجت مىداند.
واجبت عن المسائل التى کان ابن الجنید جمعها وکتبها الى اهل مصر، ولقبها بالمسائل المصریة وجعل الاخبار فیها ابوابا وظن انها مختلفة فى معانیها، و نسب ذلک الى قول الائمة(ع) فیها بالراى، وابطلت ما ظنه فى ذلک وتخیله... .«37»
مقصود مرحوم شیخ از این نوشتار آن است که روایاتى که ظاهرا با همدیگر مخالفاند، تخالف واقعى ندارند و قابل جمع هستند. ایشان در این مقام سوالهاى اشخاص را نقل مىکند، تا این که مىفرماید: پیش از این از مسائلى که ابنجنید آنها را در کتابى جمع نموده و براى مردم مصر فرستاده پاسخ گفتم و دلیل او را باطل ساختم. او در آن کتاب اخبار را بابباب کرده و خیال نموده که معانى آن اخبار با یکدیگر تخالف واقعى دارند، و علت آن را هم اجتهاد و راى ائمه(ع) بیان کرده است.
از مطالبى که مرحوم شیخ درباره ابنجنید فرمود، به دست مىآید که ایشان همان گونه که روش اصحاب حدیث را رد نمود با روش آنان که به عقل در استنباط احکام بیش از حد میدان مىدادند، به مخالفت برخاسته است. بدین خاطر باید شیخ مفید را بنیانگذار یک خط فکرى جدید در استنباط احکام شرعى فرعى دانست.
2- تفاوت روش فقهى شیخ مفید با ابن ابى عقیل
تفاوت چشمگیرى بین روش فقهى شیخ مفید با شیوه ابنابى عقیل دیده نمىشود. زیرا همانگونه که در حالات ابنابى عقیل(ره) نوشتهاند، ایشان هم مثل شیخ مفید(ره) داراى منهج اجتهادى بوده و مسائل اصولى را از مسائل فقهى جدا کرد، و کتابى در اصول به نام المتمسک بحبل آل الرسول به رشته تحریر درآورد. ابنابىعقیل عقل را در استنباط احکام به عنوان منبع معرفى نمود و در عین حال بسان ابنجنید افراط نکرد تا مورد حمله فقهاى شیعه قرار گیرد. گواه این مطلب عدم اعتراض مرحوم شیخ مفید بر ابنابىعقیل است. بلکه مرحوم شیخ مفید به نقل از نجاشى از او تعریف نموده است. عبارات نجاشى(ره) چنین است: سمعتشیخنا اباعبدالله(ره) یکثر ثناء على هذا الرجل.«38» تنها تفاوت بین این دو فقیه این است که ابنابى عقیل منهج فقه اجتهاد را بنا نهاد و سپس مرحوم شیخ مفید آن را پرورش داد.
آرا و فتاواى نادر شیخ مفید(ره)
1- نادرترین فتواى ایشان، فتوائى است که در کتاب المسائل الطوسیه در جواب شیخ طوسى (ره) فرموده است: مایقول سیدنا الشیخ الجلیل المفید- اطال الله بقائه وکبت اعدائه -فى رجل طلق امراته تطلیقة واحدة بشهادة رجلین مسلمین عدلین (ولم یراجعها) حتى قضت عدتها وملکت نفسها ثمک خطبها فاجابت فراجعها، هل تکون قد بانت منه بواحدة، او یکون قد هدم العقد الثانى ما مضى من الطلاق؟ الجواب: اذا استقبل نکاحها بعد انقضاء عدتها انهدمت التطلیقة الاولى وحصلت معه على حکم نکاح لمیکن قبله عقد له ولاطلاق.«39»
شیخ طوسى (ره) از مرحوم شیخ مفید سوال مىکند: اگر مردى زنش را طلاق دهد و بعد از گذشت عده آن زن دوباره همان مرد به خواستگارى آن زن برود و او هم قبول نماید، در نتیجه براى بار دوم عقد بخوانند، آیا این عقد دوم از بین برنده آن طلاقى است که قبلا صورت گرفته یا خیر، بلکه آن طلاقى که صورت گرفته طلاق اول محسوب مىگردد؟ شیخ مفید(ره) در پاسخ مىگوید: عقد دوم از بین برنده آن طلاق قبلى است، در نتیجه از نظر حکم، گویا اصلا طلاق انجام نگرفته است.
در این باره مرحوم صاحب جواهر کلامى دارد که عینا آن را نقل مىنمائیم: اذا طلقها وخرجت من العدة ثم نکحها مستانفا ثم طلقها وترکها حتى قضت العدة، ثم استانفت نکاحها، ثم طلقها ثالثة حرمت علیه حتى تنکح زوجا غیره، فاذا فارقها واعتدت جاز له مراجعتها ولاتحرم هذه فى التاسعة ولایهدم استیفاء عدتها تحریمها فى الثالثة، بلاخلاف اجده فى شئ من ذلک عندنا الا فى الاخیر من ابن بکیر والصدوق، فجعلا الخروج من العدة هادما للطلاق، فله حینئذ نکاحها بعد الثلاث بلا محلل ولکن قد سبقهما الاجماع ولحقهما، بل یمکن دعوى تواتر النصوص بالخصوص بخلافهما.«40»
2- فتواى نادر دیگر شیخ مفید چنین است: ویکره للمراة ان تتبرع بشئ من الصدقة الا باذن زوجها على ما قدمناه و یکره لها ان تعتق بغیر اذنه و توقف و تنذر نذرا حتى تستاذنه فیه، فان فعلتشیئا مما ذکرناه بغیر اذن زوجها کانت مسیئة فى ذلک، و مضى فعلها، ولمیکن للزوج رده وفسخه.«41» اگر زنى بدون اذن شوهرش صدقه دهد، و یا عبدى را آزاد نماید، و یا چیزى را وقف و یانذر نماید، عمل او صحیح است اما گناه کرده است.
3- فتواى نادر دیگر وى در مورد نجس شدن آب راکد است: واذا وقع فى الماء الراکد شئ من النجاسات، وکان کرا- وقدره الف رطل وماتا رطل بالبغدادى -و ما زاد على ذلک، لمینجسه شئ الا ان یتغیر به کما ذکرناه فى المیاه الجاریة، هذا اذا کان الماء فىغدیر او قلیب و شبهه، فاما ان کان فى بئرک، او حوض، او اناء فانه یفسد بسایر مایموت فیه من ذوات الانفس السائلة، و بجمیع ما یلاقیه من النجاسات.«42» آب حوض و ظروف هر چند به اندازه کر باشند، به مجرد ملاقات با نجاست نجس مىشوند و لو این که بو یا رنگ یا مزه آن هم تغییر نکرده باشد.
4- مصافحه با کافر: واذا صافح الکافر المسلم ویده رطبة بالعرق او غیره غسلها من مسه بالماء، و ان لمتکن فیها رطوبة مسحها ببعض الحیطان او التراب.«43» هرگاه مسلمانى با کافرى دست دهد و دست هیچکدام مرطوب نباشد مسلمان مىبایست دستش را به دیوار و یا خاک بمالد.
5- باز مى نگارد: «ویغسل الثوب من ذرق الدجاج خاصة».«44» یعنى مدفوع مرغ نجس است.
6- وجوب اقامه در همه نمازها و اذان در بعضى از آنها: واذا کانت صلاة جماعة کان الاذان و الاقامة لها واجبین ولایجوز ترکهما فىتلک الحال ولاباس ان یقتصر الانسان اذا صلى وحده بغیر امام على الاقامة ویترک الاذان فىثلاث صلوة وهى الظهر والعصر والعشاء ولایترک الاذان والاقامة فى المغرب والفجر.«45» در نماز جماعت اذان واقامه واجب است، اما ترک اذان در نماز فرادا به استثناى نماز صبح و مغرب اشکالى ندارد.
7- ازدواج دختر بدون اذن پدر: ولو عقدت على نفسها بغیر اذن ابیها کان العقد ماضیا وان اخطات السنة فى ذلک.«46» اگر دختر باکرهاى بدون اذن پدرش ازدواج نماید ازدواج او صحیح است، هر چند با سنت مخالفت کرده است. البته ایشان در کتاب مقنعه اذن ولى را معتبر مىداند: وان عقدت على نفسها بعد البلوغ بغیر اذن ابیها خالفت السنة وبطل العقد الا ان یجیزه الاب.«47» و اگر دختر باکرهاى بدون اذن پدرش ازدواج نماید ازدواج او باطل است مگر این که پدرش اجازه دهد.
8- اجراى حد زنا و لواط بر دیوانه: واذا لاط المجنون حد کما یحد فى الزنا لما تقدم بالذکر من حصول القصد منه الى ذلک بالشهوة والاختیار.«48» هرگاه مجنون لواط نماید، حد لواط بر او جارى مىشود همان گونه که حد زنا بر او جارى مىگشت چرا که مجنون صاحب قصد و اختیار است.
_______________________________
1. تاریخ فقه و فقها، ابوالقاسم گرجى، ص140. 2. من لایحضره الفقیه ، ج4، ص208، باب 120. 3. من لایحضره الفقیه، ج، ص146، بیروت، دارالاضواء. 4. مختلف الشیعه، ج، ص352، قم، جامعه مدرسین. 5. همان، ج2، ص267. 6. مصنفات شیخ مفید، ج3، المسائل الصاغانیة، ص45. 7. مصنفات شیخ مفید، ج9، التذکرة، ص28. 8. همان، ج3، المسائل الصاغانیة، ص44. 9. مصنفات شیخ مفید، ج3، المسائل الصاغانیة، ص111. 10. همان ، ج9، التذکرة، ص28. 11. همان، ج4، اوائل المقالات، ص122. 12. مصنفات شیخ مفید، ج3، المسائل الصاغانیة، ص45. 13. همان، ص88. 14. همان ، ص32. 15. اصول فقه، ج2، ص122. 16. اصول فقه، ج ، ص . 17. مصنفات شیخ مفید، اوائل المقالات، ج4، ص44. 18. مصنفات شیخ مفید، مختصرکتاب اصول فقه، ج9، ص43. در بعضى نسخه ها« با باحته وخطره» آمده است. 19. مصنفات شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد، ج5، ص143. 20. همان، ج3، المسائل الصاغانیة، ج3، ص44. 21. مصنفات شیخ مفید، مختصر کتاب اصول الفقه، ج9، ص31. 22. همان، ص31. 23. همان، ص30. 24. مصنفات شیخ مفید، مختصر کتاب اصول الفقه، ج9، ص38. 25. همان، ص44. 26. مصنفات شیخ مفید، المسائل الجارودیه، ص46. 27. مصنفات شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد، ج5، ص149. 28. همان، المقنعه، ج14، ص139. 29. همان، الاشراف، ج90، ص34. 30. مصنفات شیخ مفید، اوائل المقالات، ج4، ص139. 31. تعلیقات آقایان زنجانى و جرندابى بر اوائل المقالات، ص226. 32. مصنفات شیخ مفید، المسائل الصاغانیه، ج3، ص44. 33. مصنفات شیخ مفید، کتاب تصحیح الاعتقاد، ج5، ص143. 34. البته باید تحقیق شود آیا منظور از جنیدى همان ابنجنید معروف استیا شخص دیگر. 35. مصنفات شیخ مفید، المسائل الصاغانیة، ج3، ص58. 36. مصنفات شیخ مفید، المسائل السرویة، ج7، ص73. 37. همان، ص75. 38. رجال نجاشى، قم، جامعه مدرسین، ص48. 39. مصنفات شیخ مفید، المسائل الطوسیة، ص13. 40. جواهر الکلام، ج32، ص129. 41. مصنفات شیخ مفید، احکام النساء، ج9، ص31. 42. همان ، المقنعة، ج14، ص64. 43. همان، ص71. 44. همان ، ص71. 45. مصنفات شیخ مفید، المقنعة، ج14، ص97. 46. همان ، احکام النساء، ج9، ص36. 47. همان، المقنعة، ج14، ص510. 48. همان ، ص786.