آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۴

چکیده

متن

بدون شک تشبه به کفار و پیروى از آنان، در صورتى که انگیزه آن داخل شدن درهیات کفار و خارج شدن از هیات مسلمین باشد، حرام است. زیرا اگرشخص توجه داشته‏باشد که این عمل به معناى عدول از اسلام است، ارتکاب آن موجب ارتداد است واگرمتوجه این نکته نباشد بلکه فقط به انگیزه همرنگ شدن با کفار در امور خود ازآنان پیروى کند، این کار گناهى بزرگ و جهلى سترگ محسوب مى شود.
آنچه ما را به حرمت تشبه به کفار و تبعیت از آنان رهنمون مى‏سازد، آیات وروایات فراوان در این زمینه است. از جمله اینکه خداوند مى فرماید:
و من یشاقق الرسول من بعد ما تبین له الهدى و یتبع غیرسبیل المومنین نوله ما تولى و نصله جهنم و ساءت مکصیرا و هرکس پس‏از روشن بودن راه حق براى او، با رسول خدا (ص) به مخالفت برخیزد وراهى غیرطریق اهل ایمان پیش گیرد، وى را به همان طریق باطل و راه ضلالت که برگزیده‏واگذاریم و او را به جهنم در افکنیم که آن مکان بسیار بد منزلگاهى است.«1»
حتى مى توان گفت که تشبه به کفار و پیروى از آنان بدون انگیزه فوق هم حرام است‏زیرا این کار یکى از مصادیق گمراهى و فساد است و آیات و روایاتى از جمله آیات‏زیر، برحرمت آن دلالت دارند:
1- ولا تتبع اهوائهم و احذرهم ان یفتنوک عن بعض ما انزل‏الله الیک; و از هوس هاى آنان پیروى مکن و از آنها برحذر باش، مبادا تو را ازبعض احکامى که خدا بر تو نازل کرده، منحرف سازند.«2»
قل الله یهدى للحق افمن یهدى الى الحق احق ان یتبع امن لا یهدى الا ان یهدى فما لکم کیف تحکمون; بگو تنها خداست که خلق را به‏راه حق و طریق سعادت هدایت مى‏کند، آیا آنکه خلق را به راه حق رهبرى مى‏کندسزاوارتر به پیروى است، یا آنکه خود هدایت نمى‏شود مگر هدایتش کنند؟ پس شمامشرکان را چه شده و چگونه چنین قضاوت باطل مى کنید؟«3»
ولو اتبع الحق اهوائهم لفسدت السموات و الارض و من فیهن بل اتیناهم بذکرهم‏فهم عن ذکرهم معرضون; اگر حق تابع هواى نفس آنان شود، همانا آسمانها و زمین وهر چه در آنهاست فاسد خواهد شد ولى، قرآنى به آنها دادیم که مایه یاد آورى‏آنهاست اما آنها از (آنچه مایه) یاد آوریشان (است) روى مى‏گردانند.«4»
همچنین آیات دیگرى دلالت دارند، پیروى از کفار موجب گمراهى و تباهى است.حکم‏مذکور در صورتى است که فرد، قصد تشبه به کفار و تبعیت از آنها را به طور مطلق‏در تمام کارها داشته باشد اما اگر چنین قصدى نداشته باشد، بلکه صرفا عملش شبیه‏عمل آنهاباشد، در این صورت روایاتى وارد شده که‏دلالت برممنوعیت دارند. و این‏روایات چند دسته هستند:
1- روایاتى که در منع تکفیر (گذاردن یکى ازدو دست برروى دیگرى به نشانه خضوع)وارد شده است:
الف. کلینى (ره) در کافى به سند خود از حسین بن سعید، از صفوان و فضاله، اززراره از امام باقر (ع) نقل کرده است که فرمود: ولا تکفر، فانما یصنع ذلک المجوس; تکفیر مکن که این کار را مجوس انجام مى‏دهند.«5» روایت فوق از جهت‏سند، صحیح است و از نظر دلالت نیز نسبت به اینکه تکفیردرنماز باشد یا در غیر نماز، اطلاق دارد مگراینکه به قرینه روایات دیگر، این‏روایت نیز حمل به تکفیر در نماز شود. بویژه اینکه احتمال دارد که تکفیر،اصطلاحى مى باشد در قرار دادن یکى از دودست بر روى دیگرى در خصوص نماز.
ب . شیخ صدوق(ره) در خصال در ضمن حدیث چهار صد گانه از ابى، از سعد، از یقطینى،از قاسم بن یحیى، از جدش حسن بن راشد، از ابوبصیر و محمد بن مسلم نقل مى‏کند که‏امام صادق (ع) فرمود: پدرم از جدم، از آباء خود خبر داد که امیر المومنین (ع) در یک مجلس چهارصد باب‏از امورى که اصلاح دین و دنیاى مومن در آنهاست، به اصحاب خویش آموزش داد تااینکه فرمود: مسلمان درحالى که در پیشگاه خداوند عزوجل ایستاده، هیچگاه دودستش را بر روى یکدیگر قرار نمى دهد، تا به این وسیله از کفار(یعنى مجوسیان)پیروى کرده باشد.«6» سند روایت فوق معتبر است و ما در مقاله اى که در باره مساله نقاشى نوشته ایم‏آورده ایم که پژوهشگران را به آن ارجاع مى دهیم.«7»
ج. شیخ صدوق(ره) در خصال همچنین از طریق پدرش با همان سند از ابو بصیر و محمدبن مسلم نقل کرده است که امام صادق (ع) فرمود:پدرم از پدرانش روایت کرده است که امیر المومنین (ع) فرمود: مسلمان درنماز، درحالى که در پیشگاه خداوند عزوجل ایستاده است، دودستش را برروى یکدیگر قرار نمى‏دهد، تا به این وسیله از اهل کفر(یعنى مجوسیان) پیروى کرده باشد.«8» سند روایت فوق نیز همچنانکه یاد آورى کردیم ، معتبر است.
د. درکتاب دعائم الاسلام از امام جعفر صادق (ع) نقل مى‏کند که فرمود: اذا کنت قائما فى الصلوة فلا تضع یدک الیمنى على الیسرى و لا الیسرى على‏الیمنى فان ذلک تکفیر اهل الکتاب، هنگامى که براى نماز ایستاده اى ، دست راستت‏را برروى دست چپ و یا دست چپت را بر روى دست راست قرار مده! زیرا این کار،تکفیرخضوعى است که اهل کتاب انجام مى دهند. «9»سند این روایت ضعیف است.
ه. کلینى (ره) در کافى از محمد بن یحیى، از احمد بن محمد از حماد، از حریز،از مردى ، ازامام باقر(ع) در ضمن حدیثى نقل مى کند:لاتکفر، فانما یصنع ذلک المجوس تکفیر مکن! زیرا این کار را مجوس انجام مى‏دهند.«10»
روایات فوق دلالت دارند بر اینکه در شریعت اسلام شباهت به کافر - چه رسدبه‏تشبه به آنان - از راه تکفیر در نماز، ممنوع است. و چه بسا تعبیربه اینکه :این‏کار از عمل مجوس است و یا :این کار، تشبه به کفار است دلالت داشته باشد براینکه این ممنوعیت اختصاصى به خصوصتکفیر ندارد، بلکه شامل هر کیفیت عبادى است‏که از ویژگیهاى مجوس یا کفار باشد. از سوى دیگر، مرحوم محقق حلى در معتبر برخلاف نظر فوق فرموده است:
ظاهر این دسته از روایات در مکروه بودن تکفیر است نه حرمت آن زیرا این روایات‏متضمن این مطلب است که این عمل، تشبه به مجوس است و امر پیامبر ا کرم(ص) به‏مخالفت با مجوس امر وجوبى نبوده است زیرا گاهى مجوس، واجب را از روى اعتقاد به‏الهیت و اینکه او فاعل خیر است انجام مى‏دهند. در نتیجه نمى توان احادیث فوق رابر ظاهرشان حمل نمود. بنا بر این، قول شیخ ابوالصلاح حلبى مبنى بر مکروه بودن‏تکفیر، اولى است.«11»
شاید به همین جهت است که محقق در شرایع در حکم حرمت، تردید کرده است.«12» اما مرحوم صاحب جواهر در پاسخ از این اشکال آورده است: هیچ مانعى درحرمت تشبه‏به مجوس به جز مواردى که توسط دلیل، خارج شده وجود ندارد و یا دست کم در موردبحث، گفته شود که تشبه به مجوس حرام است زیرا به عنوان علت براى نهى که ظهوردر حرمت دارد، واقع شده است. ایشان با این حال در ادامه، حکم به کراهت تکفیررا ترجیح مى دهد ولى مى فرماید:نصوصى که در این زمینه وارد شده است، ظهور در کراهت تکفیر دارند زیرا این نصوص‏مشتمل بر تعلیلى
در مستمسک،«14» جامع المدارک‏«15» و مستند العروه الوثقى نیز از قول فوق (مکروه‏بودن تکفیر) تبعیت‏شده است. مرحوم خوئى در« مستند العروه الوثقى‏»[ در مورد این‏مساله] کلامى دارد که حاصل آن چنین است: ... اما آنچه از ظاهر کلمات مشهور بر مى آید، حکم به حرمت تکفیر است. و اینکه قول‏مشهور مبنى بر حرمت تکفیر را بر حرمت تشریع حمل کنیم و بگوییم مشهور از باب‏حرمت تشریع تکفیر را حرام مى دانند و آن را مستند به روایات فوق ندانیم، بااین مطلب که مشهور تکفیر را در صورت تقیه، حرام نمى‏دانند، منافات دارد زیرابسیار روشن است که درموارد تشریع، تقیه راه ندارد به دلیل ا ینکه تشریع، متقوم‏به قصد است و در امورى که متقوم به قصد هستند، تقیه معنا ندارد زیرا بدیهى است،فردى که از روى تقیه دست بسته نماز مى خواند، مقصودش از این کار تشریع نیست،بلکه او تنها به دنبال دفع ضرر مخالفان از جان خود است. بنا بر این چنانچه این‏عمل، فى حدذاته، حرام و مبطل نماز نباشد، استثناى صورت تقیه از آن، استثناى‏منقطع خواهد بود. و استثنا در صورتى متصل است که عمل، فى حدذاته حرام باشد،مانند سایر اعمالى که با صحت نماز منافات دارد، از قبیل: قهقهه و امثال آن.«16»
بنا بر این، تکفیر فى حدذاته حرام است و تعلیل حرمت به تشبه به مجوس و کفاردرروایات فوق ظهور در حرمت دارد. از ا ین رو مقتضاى احتیاط این است که درنماز،اعمالى که به عبادات آنها شباهت دارد، ترک شود. اما اشکالى که باقى مى مانداین است که فهم اصحاب براى ما حجیت ندارد، دقت کنید. ادامه مطلب بایستى در محل‏خود پیگیرى شود. به هرحال، مادامى که علت [تشبه به کفار ومجوس] محقق باشد، حکم حرمت و یا کراهت‏هم محقق است. بنا بر این اگر درعصر ما این علت باقى نباشد، حکم به بقاء حرمت‏یا کراهت، دچار اشکال است. در هر صورت مساله نیازمند تامل بیشترى است.
2- روایاتى که در مورد تغییر موهاى سپید وارد شده است: الف.شیخ صدوق(ره) در خصال از محمد بن جعفر بندار، از معده بن اسمع، ازاحمد بن‏حازم، ازمحمد بن کناسه، از هشام بن عروه، از عثمان بن عروه ، ازپدرش، از زبیربن عوام نقل مى کند: رسول خدا (ص) فرمود:غیروا الشیب و لاتشبهوا بالیهود و النصارى موهاى سپید را تغییر دهید(خضاب کنید) و خود را شبیه یهود ونصارى نگردانید.«17» شیب- به فتح شین و سکون یا مو و سپیدى آن است.«18»
ب. وى همچنین در خصال، از ابومحمد عبدالله شافعى، از محمد بن جعفر اشعث،ازمحمد بن عبدالله انصارى، از محمد بن عمروبن علقمه، از ابوسلمه از ابوهریره‏نقل مى‏کند: پیامبر اکرم(ص) فرمود:
موهاى سپید را تغییر دهید و خود را شبیه یهود و نصارى نگردانید.«19» از این دو روایت استفاده مى‏شود، که تغییر ندادن موهاى سپید، تشبه به یهود ونصارى است و مقتضاى نهى در این دو روایت ، کراهت است.
اما در نهج البلاغه روایت‏شده که از حضرت على (ع) در باره این کلام پیامبر(ص)پرسیدند که فرمود:«موهاى سپید خود را تغییر دهید و خود را شبیه یهود نگردانید»امام (ع) در پاسخ مى‏فرماید.: این سخن را پیامبر(ص) زمانى فرمود که پیروان اسلام کم بودند، اما امروز که‏اسلام توسعه یافته و امنیت‏حکم فرماست هرکسى مختار است.«20»
ظاهر روایت فوق این است که منع پیامبر(ص) از شباهت داشتن به یهود، به خاطر دفع‏توهم ضعف پیروان اسلام بوده است. بدیهى است که پس از قدرت گرفتن حکومت اسلامى‏مجالى براى این شبهات نخواهد بود. بنا بر این، منع مزبور صرفا به خاطر شباهت‏نبوده است.
3- روایاتى که در مورد جارو کردن بیرونى منزل وارد شده است:
الف. کلینى (ره) در کافى از حسین بن محمد، از احمدبن اسحاق، از سعدان بن مسلم،از اسحاق بن عمار، از امام صادق(ع) چنین نقل مى کند : اکنسوا افنیتکم و لاتشبهوا بالیهود; حیاط منازل خود را جارو کنید و شبیه یهودنگردید.«21»
ب. او همچنین در کتاب فوق از برخى از اصحاب روایت مى کند :پیامبر اکرم(ص)فرمود: اکنسوا افنیتکم و لاتشبهوا بالیهود; حیاط منازل خود را جارو کنید و شبیه یهودنگردید.«22» مقتضاى روایات فوق این است که نظافت نکردن حیاط خانه بدان جهت که تشبه به یهوداست، مکروه مى باشد.
4- روایاتى که در باره بلند نگذاردن ریشوارد شده است:
الف. شیخ صدوق(ره) در معانى الاخبار از حسین بن ابراهیم کتب، از محمد بن جعفراسدى، از موسى بن عمران نخعى،از عمویش حسین بن یزید، از على بن غراب، ازجعفربن محمد، از پدرش، از جدش(ع) نقل مى کند که پیامبر(ص) فرمود: حفوا الشوارب، و اعفوا اللحى، و لاتشبهوا بالیهود; شارب ها را کوتاه کنید و ریش‏هارا پرپشت بگذارید و خود را شبیه به مجوس مکنید!«23»
ب. شیخ حرعاملى(ره) نیز در وسائل الشیعه از محمد بن على بن حسین نقل مى کند:پیامبر اکرم(ص) فرمود: شارب ها را کوتاه کنید و ریش ها را پرپشت بگذارید و خود را به یهود شبیه نکنید.«24»
فیض کاشانى (ره) در وافى مى گوید: الحف و الاحفا یعنى به نهایت امرى رسیدن ومبالغه کردن در آن. و احفاء الشارب یعنى شارب را بسیار کوتاه کردن. و اعفاءیعنى رها کردن واعفاء اللحى یعنى انبوه گذاشتن ریش، که ریشه اش از عفى الشى‏ءاست‏یعنى زیاد و انبوه شد. بنا بر این اینکه امام(ع) فرمود:واعفوا اللحى یعنى‏ریش‏هایتان را از ته نتراشید، بلکه آن را رها کنید تا زیاد و انبوه شود و اینکه‏امام(ع) در ادامه فرمودند:و خود را شبیه به یهود نکنید، معنایش این است که‏نگذارید ریش هایتان بسیار طولانى شود. زیرا عادت یهود بر این بوده است که ریش‏هایشان را بسیار طولانى مى گذاشته اند. اینکه در روایات فوق اعفاء به‏دنبالاحفاء آمده، آنگاه از تشبه به یهود نهى شده است، دلیل بر این است که‏مراداز اعفاء این بوده است که ریش ها از ته تراشیده نشود و مقدارى از آن بدون آنکه‏افراط گردد، تراشیده شود بلکه مقدارى از آن باقى بماند، بطورى که از یک مشت‏تجاوز نکند که در این صورت مستحق آتش است.«25»
به هرحال نهى از تشبه به یهود چه به حف و اعفاء باهم بازگشت کند و چه به خصوص‏اعفاء دلالتى بر کراهت ندارد زیرا نبایستى غفلت‏شود که ازدیاد طول ریش، بیش ازیک مشت، حرام نیست.
ج. همچنین در وسائل الشیعه از محمد بن على بن حسین نقل شده است : پیامبر اکرم(ص) فرمود: مجوس ریش هایشان را مى تراشیدند و شارب هایشان را پرپشت مى گذاشتند اما ماشارب را مى زنیم و ریش را پرپشت مى گذاریم و فطرت همین است .«26»
5- روایاتى که در باره‏« پوشاک و غذا» وارد شده است:
الف. احمد بن محمد بن خالد برقى در محاسن از پدرش، از عبدالله بن مغیره ومحمدبن سنان، از طلحه بن زید، از امام صادق(ع) از پدرانش نقل کرده است : هیچ گاه براى على (ع) آرد غربال نمى شد و همواره مى فرمود: این امت همواره درخیر و نیکى هستند، مادامى که لباس غیر عرب را نپوشند و طعام و غذاى غیر عرب رانخورند. هرگاه چنین کنند، دچار ذلت‏خواهند شد.«27» شیخ طوسى در مورد طلحه بن زید مى‏گوید:کتاب وى مورد اعتماد است.«28»
ب. میرزاى نورى درمستدرک الوسائل از قطب رواندى در لب اللباب نقل مى کند: خداوند به پیامبرى وحى کرد که به قومت بگو: از نوع غذا و خوردنى هاى دشمنان من‏نخورید واز نوع نوشیدنى هاى دشمنان من نیاشامید و بر مرکب هاى دشمنان من سوارنشوید و از نوع پوشاک دشمنان من نپوشید و در منازل دشمنان من سکونت نکنید، درغیر این صورت بسان آنان، از زمره دشمنان من محسوب مى شوید.«29»
ج. درمن لایحضره الفقیه آمده است : اسماعیل بن مسلم از امام صادق(ع) نقل مى‏کند: خداوند (عزوجل) به پیامبرى از پیامبرانش وحى کرد: به مومنین بگو که لباس:دشمنان مرا نپوشند و طعام دشمنان مرا نخورند و راههاى دشمنان مرانپیمایید که‏در غیر این صورت از زمره دشمنان من محسوب مى شوند.«30» محقق شعرانى درتوضیح این روایت چنین فرموده است: در روایت آمده است که :راههاى دشمنان مرانپیمایید. ابن خلدون در مقدمه تاریخش‏چنین آورده است:، فصل سوم در اینکه ملت مغلوب همواره ولع تقلید از شعایر، طرزلباس، نحوه سخن گفتن و آداب و رسوم ملت غالب را دارد. وى در همین فصل مى نویسد:
به هر سرزمینى که بنگرى درخواهى یافت که چگونه بر اکثر مردم آن سرزمین، طرزپوشش نگهبانان و سپاهیان سلطان، چیره شده است زیرا سلطان و سپاهیانش، بر آنهاغالب و چیره هستند. حتى اگر ملتى در همسایگى ملت دیگر بوده و یک نوع غلبه وتسلط برآن داشته باشد، ملت مغلوب تا حد زیادى در زمینه هاى فوق الذکر به ملت‏غالب تشبه و اقتدا دارد. همچنانکه در عصرما، در اندلس و رابطه آن با اقوام جلالقه،وضع به همین منوال است. زیرا مشاهده مى شود که مسلمانان اندلس در طرز لباس،وسایل آرایش و زینت و بسیارى از عادات و رسوم به آنها تشبه مى جویند وقتى درترسیم تصاویر برروى دیوارها و کارخانه ها و منازل خود از آنان تقلید مى‏کنند. بطورى که اگر بیننده باکنجکاوى و دیده حکمت بنگرد، در مى یابد که این وضعیت،از نشانه هاى استیلاء و غلبه آنان براندلس است. و الامر لله. محقق شعرانى پس از نقل این عبارت ابن خلدون مى‏گوید:
چقدر وضعیت اندلس در عصر ابن خلدون شبیه وضعیت کنونى سایر کشورهاى اسلامى درعصرما است.فرنگى م‏آبان بى دین در کشورهاى اسلامى عوامل استیلا و سیطره‏مسیحیان بر مسلمانان شده اند. اینها کسانى هستند که‏غالبا ضعیف العقل وضعیف‏النفس مى باشند و به سرعت تحت تاثیر طرز زندگى ملت غالب قرار مى‏گیرند و به‏آسانى خواسته هاى آنان را مى پذیرند و مسیحیان آنان را براى فاسد کردن منطقه‏به استخدام گرفته اند. خداوند[همه را] از شر آنها حفظ کند.
این حدیث به طور اطلاق دلالت بر حرمت تشبه به آنها ندارد. بلکه دلالت دارد براینکه کسانى که به آنها تشبه مى‏جویند، غالبا از دشمنان مسلمانان بوده و درمظنه دشمن قرار دارند. و این نظیر احادیثى است که در مذمت بنى امیه وارد شده‏است. زیرا چنان نیست که تمام بنى امیه دشمن اهل بیت باشند، بلکه اغلب آنهاچنین هستند. و چنین نیست که کسى به آنها تشبه جوید کافر و یا دشمن اهل بیت‏باشد.«31»
مخفى نماند که لسان این اخبار، لسان ارشاد به واقع است، و نهایت چیزى که این‏اخبار برآن دلالت دارد، کراهت است. زیرا این امور(طرز پوشش، آرایش و) مى‏تواندمسلمانان را تحت تاثیر اندیشه ها و اهداف دشمنان قرار داده، به گونه اى که پس‏از مدتى بدون آنکه خود بخواهند، مطیع ومنقاد آنان مى شوند. چنانکه این جمله‏معروف است که: با اهل دنیا معاشرت نکن! زیرا همچون آنان تو نیز اهل دنیا خواهى‏شد.
الا اینکه گفته شود:آن چیزى که در این روایات به آنها ارشاد شده است با کراهت‏مناسبت ندارد زیرا دشمن خدا بودن [که در این روایات آمده است] شدیدا مبغوض خداوندمى باشد.
اما درعین حال مساله قابل تامل است زیرا چنین تعبیراتى [از قبیل دشمن خدا بودن]در مورد مکروهات نیز وارد شده است. علاوه بر اینکه این گونه تعبیرات درمعتبره‏« طلحة بن زید»در مورد وجه ترک غربال آرد، ذکر شده است، که بدیهى است این‏کار حرمتى ندارد و کسى را هم که فتوا به حرمت آن داده باشد نیافته ایم. بله، ممکن است گفته شود که حکم مساله، بسته به اختلاف موارد از جهت‏شدت، ضعف ،حرمت و کراهت، تفاوت پیدا مى کند.دقت کنید!
6- روایاتى که در مورد کراهت ائتزار و توشح‏«32» وارد شده است: کلینى (ره) در کافى از محمدبن یحیى، از احمد بن محمد، از على بن حکم، از هشام‏بن سالم، از ابوبصیر از امام صادق(ع) نقل مى‏کند که فرمود: سزاوار نیست در حال نماز، دور پیراهن با جامه اى توشح کنى، و همچنین سزاوارنیست که در وقت نماز روى پیراهن با جامه اى ائتزار کنى، چرا که این نوع لباس‏پوشیدن طرز لباس پوشیدن جاهلیت است.«33»
مرحوم علامه در تذکره مى گوید:ائتزارلنگ انداختن روى پیراهن مکروه است زیرا این کار، تشبه به اهل کتاب است‏پیامبر اکرم(ص) از تشبه به اهل کتاب نهى فرموده است.و به دلیل اینکه امام صادق(ع) فرموده است:سزاوار نیست هنگام نماز روى پیراهن توشح کنى، چرا که این نوع‏پوشش، پوشش جاهلیت است. البته ائتزار حرام نیست زیرا موسى بن عمربن بزیع ازامام رضا(ع) مى پرسد: در حال نماز برروى پیراهن لنگ و دستمال مى پیچیم[آیا درست‏است؟] امام(ع) مى فرماید:« اشکال ندارد.»«34»
شهید در ذکرى آورده است: ائتزار روى پیراهن، تشبه به اهل کتاب است، و ما از تشبه به آنها نهى شده‏ایم.«35»
مرحوم صاحب جواهر درجواهر الکلام مى‏گوید: از اینجا پى مى بریم که چرا در مدارک و کتابهاى دیگر به پیروى از معتبر، حکم‏به نفى کراهت‏شده است... بلکه ظاهر ا این است که توشح نیز مکروه است، به دلیل‏روایت ابوبصیر.
مرحوم صاحب جواهر بعد از نقل روایاتى که دلالت دارند بر اینکه این عمل ازاعمال قوم لوط است، مى فرماید:بهرحال مراد از توشح، همچنانکه از بعضى لغویین و مصباح المنیر نقل شده این است‏که فرد یک طرف جامه اى را که‏بر دوش انداخته، داخل دست راست کرده وسر آن را روى‏دوش چپ بیندازد، مانند کارى که شخص محرم انجام مى دهد.«36 »
7-روایاتى که در مورد غذا خوردن در نزد صاحبان عزا وارد شده است: شیخ حر عاملى (ره) در وسائل الشیعه از فقیه‏اهل بیت، محمد بن على بن حسین نقل‏مى کند:امام صادق(ع) فرمود: غذا خوردن نزد صاحبان عزا از اعمال جاهلیت است و سنت پیامبر فرستادن غذا براى‏آنهاست. همچنانکه پیامبراکرم(ص) به هنگام رسیدن خبر وفاتشهادت جعفربن ابیطالب(ع)، به‏همین کار امر کرد.«37»
علامه از منتهى المطلب چنین آورده است: مستحب نیست که‏صاحبان عزا براى مردم غذا درست کنند تا مردم برآن گرد آیند[ دراین موقعیت] آنها مشغول گرفتارى خویش هستند و به خاطر اینکه این کار طبق فرمایش‏امام صادق(ع)، تشبه به اهل جاهلیت است.«38»
8- روایاتى که مورد تصلیب[ یعنى کشیدن نقش صلیب بر جامعه یا هرچیز دیگر] واردشده است: مرحوم علامه در تذکره الفقهاء مى گوید: مکروه است کشیدن نشان صلیب بر روى لباس زیرا عایشه گفته است: رسول خدا(ص) هیچ‏شیئى را درخانه‏که‏نقش صلیب در آن بود رها نمى کرد، مگر اینکه‏آن را مى برید. زیرا آن تشبه به مسیحیان است.«39»
در تاج العروس آمده است:جامه مصلکب همچنانکه از مصباح المنیر نقل است یعنى‏جامه اى که‏بر روى آن نقشى چون صلیب وجود دارد.«40» در حدیثى از عایشه آمده است: عادت پیامبر اکرم(ص) چنین بود که هرگاه جامه اى را مى دید که برروى آن نقش‏صلیب وجود دارد، آن قسمتى را که صلیب درآن بود، مى برید. و در حدیثى آمده است:
از نماز با« ثوب مصلب‏» یعنى لباسى که نقش امثال صلیب در آن است، نهى شده است. درحدیثى از عایشه آمده است که راوى مى گوید: روپوشى به او دادم. وقتى نقش صلیبى‏در آن دید، گفت: آنرا از من دور کنید. از ام سلمه نقل است : از جامعه اى که‏نقش صلیب بروى آن بود اکراه داشت.«41»
از مجموع روایات فوق که درموارد گوناگون وارد شده است، استفاده مى شود که ازنظر اسلام، انجام دادن افعالى که مختص کفار است، مکروه و منهى مى باشد. احتمال‏دارد دلیل این کراهت و نهى این باشد که انجام دادن چنین افعالى موجب مى شود که‏مسلمانان رفته رفته، بدون آنکه خود بخواهند در ورطه‏ء پیروى فکرى از آنان‏بیفتند، که نتیجه آن ورود در زمره دشمنان اسلام و سلب استقلال و شکوه اسلامى‏خواهد شد.
چنانکه در روایات وارده در نهى از پوشیدن لباسهاى دشمنان و امثال آن، به این‏مطلب اشاره شده است. موید این‏مطلب، روایتى از مولاى ما حضرت امیر المومنین(ع) است : من تشبه بقوم اوشک ان یکون منهم; کسى که خود را شبیه قومى کند، نزدیک‏است که از آنان بشمار آید.«42»
چند مساله:
1- پوشیدن لباسى که نقش صلیب و مانند آن دارد به قصد تشبه به کفار و تبعیت ازآنان، جایز نیست به دلیل وجود آیاتى که از تبعیت از کفار منع‏ مى کنند. اگر پوشیدن این گونه لباسها به قصد زینت باشد نه تبعیت و تشبه به کفار، در این‏صورت مکروه است و سزاوار است که این عمل ترک شود. این حکم در صورتى است که‏پوشیدن این گونه لباسها، عنوان حرام دیگرى از قبیل تضعیف حکومت‏یا جامعه‏اسلامى و یا ترویج مسیحیت، به خود نگیرد. و گرنه همچنانکه نگهدارى صلیب و نصب‏آن حرام است، پوشیدن لباس که منقش به‏نقش صلیب باشد نیز حرام است زیرا براى‏ریشه کن کردن ماده‏فساد، اتلاف صلیب واجب است.
2- این کلام امام(ع) که فرمود: «دشمنان مى گویند همچنانکه آنها دشمن من هستند»بعد از نهى از پوشیدن لباسهاى دشمنان و خوردن غذاهاى ایشان و بر این دلالت‏دارد که: آن چیزى که ممنوع‏است، کارى است که‏به‏تبعیت فکرى از کفار منتهى شود اماکارى که‏چنین نیست، مانند انتخاب احسن از بین دست آوردهاى کفار در زمینه‏هاى‏مختلف زندگى بشرى،از قبیل انواع ماشین ها و هواپیماهاو بدون اینکه به تبعیت‏فکرى از آنان منتهى شود، چه بسا مشمول اخبار ناهیه مزبور نشود. بلکه بر حکومت‏اسلامى لازم است که‏امور راطورى برنامه‏ریزى کند که مسلمانان، ضعیف و نیازمند به‏کفار نشوند.
3- بقاء حکم تابع‏بقاء موضوع خود است. بنا بر این اگر عملى در یک زمانى ازویژگیهاى کفار باشد، اما بعدا طورى بین مسلمانان رواج یابد که دیگر ازویژگیهاى کفار محسوب نشود، در این صورت دیگر حکم[ حکومت] تشبه باقى نخواهد بود. منافاتى ندارد که‏کسى که باعث رواج آن کار بین مسلمان شده خود[پیش از رواج] باانجام این کاربخاطر تشبه به کفار مرتکب معصیت‏شده باشد، با این حال این کار پس‏از رواج جایز شده باشد زیرا بافرض رواج، دیگر موضوع حرمت تشبه به کفار وجودندارد.
___________________________
1. نساء،115.
2. مائده،49.
3. یونس،35.
4. مومنون،71.
5. وسائل الشیعه، ج‏4،ص‏1264،ب‏15،قواطع الصلاه،ح‏2.
6.خصال،ص‏622. بحارالانوار،ج‏10،ص‏100.
7. ر.ک:شماره هفتم از مجله فقه اهل بیت (عربى) در موضوع نقاشى،بخش اول،ص‏77.
8. خصال،ص‏622. بحار الانوار،ج‏84،ص‏325.
9. بحار الانوار،ج‏84،ص‏325.
10. کافى،ج‏3،ص‏336 وسائل الشیعه،ج‏4،ص‏1264،ب‏15، قواطع الصلاه،ج‏3.
11. المعتبر فى شرح المختصر،ج‏2،ص‏257.
 12. شرایع الاسلام،ج،ص‏72،انتشارات استقلال.
 13. جواهر الکلام،ج‏1،ص‏18.
 14. مستمسک العروه الوثقى،ج‏6،ص‏530.
15. جامع المدارک،ج،ص‏403.
16. مستند العروه الوثقى،ج‏4،ص‏447.
 17. وسائل الشیعه،ج،ص‏400،ب‏4،آداب حمام،ج‏8.
18. القاموس المحیط،ص‏133، ماده‏ء شیب، موسسه الرساله.
19. وسائل،ج،ص‏40،ج‏9.
20 . نهج البلاغه،کلمات قصار، حکمت‏17 وسائل الشیعه،ج، ص‏403،ب‏44،آداب حمام،ج‏1.
21. کافى،ج‏6،ص‏531.وسائل الشیعه،ج‏3،ص‏570،ب‏9،احکام مساکن،ج‏1.
 22. همان،ج‏4.
23. وسائل الشیعه،ج،ص‏423،ب‏67،آداب حمام،ج‏3.
24. همان،ج‏1.
25. وافى،ج‏4،ص‏657 358.
26. وسائل الشیعه،ج،ص‏423،ب‏67،آداب حمام،ج‏2.
27. محاسن،ج‏2،ص‏440،ب‏38،کتاب الم‏آکل،ج‏299، دارالکتب الاسلامیه.
28. الفهرست،ص‏86.
29. المستدرک،ج‏3،ص‏248،ب‏10،احکام الملابس،ج‏4.
30. من لایحضره الفقیه،ج،ص‏263،ب‏39،ج‏20، دارلاضواء.
31. وافى،ج‏20،پاورقى،ص‏713 714.
 32. ائتزار یعنى لنگ بستن. و توشح یعنى جامه برخود پیچیدن بدین طریق که یک سرآن را داخل دست راست کند و سر آن را برروى دوش چپ اندازد.(م)
33. وسائل الشیعه،ج‏3،ص‏287،لباس مصلى،ح‏1.
34. تذکره الفقهاء،ج‏2،ص‏504.
35. ذکرى الشیعه،ج،ص‏148،چاپ سنگى.
36. جواهر الکلام،ج‏8،ص‏238 240. 3
37. وسائل الشیعه،ج‏2،ص‏88،ب‏67،ابواب الدفن،ح‏6.
38. ج،ص‏466.
39. ج‏2،ص‏506.
40. المصباح المنیر،ج،ص‏417،ماده صلب، اما آنچه در مصباح آمده است چنین است: وثوب مصلب: علیه نقش صلیب.
41. تاج العروس،ج،ص‏337،ماده صلب.
42. بحار الانوار،ج‏78، ص‏93،ح‏106.
 

تبلیغات