آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۴

چکیده

متن

یکى از مسائل مورد ابتلا در جامعه کنونى سقط عمدى جنین است که امروزه به دلایل گوناگون با فراوانى آن مواجه هستیم. اگرچه دولتها به لحاظ انبوه جمعیت و رشد فزاینده آن و از سوى دیگر کمبود امکانات زندگى مطلوب، شعار «فرزند کمتر زندگى بهتر» را ترویج مى‏کنند، با این حال برخى از آنان به لحاظ در نظر داشتن ارزش‏هاى انسانى، دامنه شعار یادشده را به قبل از وجود یافتن انسان محدود کرده‏اند و با تحقق نخستین مراحل وجود او نه تنها شعار مزبور را مردود دانسته، بلکه با وضع قوانین و مقرراتى هر نوع ستم به جنین را جرم مى‏شمارند.
در حقوق ایران تدوین کنندگان قانون مجازات عمومى در گذشته در مبحث مربوط به قتل و ضرب و جرح عمدى، مقررات حاکم بر این پدیده را در مواد 180 تا 184 بدون توجه به منابع فقهى و موازین اسلامى آورده بودند و در تدوین آن تحت تاثیر قانون جزاى فرانسه بوده و بدون اشاره به تعریف این پدیده از به کار بردن اصطلاح «سقط جنین‏» خوددارى و در همه موارد اصطلاح «سقط عمدى‏» را به کار برده بودند.
پس از پیروزى انقلاب اسلامى، به دنبال تجدید نظر در بیشتر قوانین کیفرى، ضوابط قانونى حاکم بر سقط جنین نیز بر اساس موازین اسلامى مورد تجدید نظر قرار گرفت و در نتیجه دگرگونى اساسى در آن به وجود آمد. این دگرگونى با توجه به بحث‏هاى فقهى صورت گرفت و در مواد 487 تا 493 قانون مجازات اسلامى و همین طور ماده 90 و 91 قانون تعزیرات مصوب 18 مرداد 1362 درج گردیده است.
مواد 487 تا 493 قانون مجازات اسلامى و همین‏طور ماده 90 قانون تعزیرات برابر موازین شرع بوده اشکال و ابهام در آنها به نظر نمى‏رسد. اشکال و ابهام در ماده 91 قانون تعزیرات است که براى روشن شدن محل اشکال، نخست آن را مرور مى‏کنیم.
«اگر زن حامله براى سقط جنین به طبیب و یا قابله مراجعه کند و طبیب هم عالما، عامدا مباشرت به اسقاط جنین بنماید دیه جنین به عهده اوست و اگر روح در جنین دمیده شده باشد باید قصاص شود و اگر او را به وسائل اسقاط جنین راهنمایى کند به شش ماه تا سه سال حبس محکوم مى‏شود.»
در توضیح ماده یادشده بایستى گفت: اولا، مرتکب جرم سقط جنین صرفا شامل پزشک و ماما مى‏شود و دیگران را در بر ندارد. ثانیا، ماده فوق داراى سه قسمت است:
1 . اسقاط جنین توسط پزشک یا ماما از روى آگاهى و عمد قبل از دمیده شدن روح، که در این فرض مرتکب، محکوم به پرداخت دیه خواهد شد. 2 . اسقاط جنین توسط پزشک یا ماما از روى آگاهى و عمد بعد از دمیده شدن روح که در این فرض مرتکب، محکوم به قصاص خواهد شد. 3 . راهنمایى زن باردار به وسائل سقط جنین توسط پزشک یا ماما که در این فرض مرتکب، محکوم به حبس از 6 ماه تا 3 سال مى‏شود.
قسمت‏یکم و سوم ماده یادشده مورد اشکال نیست. محل اشکال و ابهام قسمت دوم ماده است که قانون‏گذار حکم جرم سقط جنین بعد از دمیدن روح را در هر صورت، قصاص تعیین نموده است. شگفت اینکه قانون‏گذار در تعیین مجازات از واژه «باید» استفاده نموده است، به گونه‏اى که ظاهرا نمى‏تواند تبدیل به دیه شود; حال آنکه قسمت دوم ماده مذکور از مصادیق قتل عمد به شمار مى‏رود و قانون‏گذار در فصل قتل عمد ماده 205 قانون مجازات اسلامى که به نظر مى‏رسد از اهمیت بیشترى نسبت به سقط جنین برخوردار باشد، از واژه «مى‏تواند» استفاده کرده و اینگونه مقرر داشته است:
«قتل عمد برابر مواد این فصل موجب قصاص است و اولیاء دم «مى‏توانند» با اذن ولى امر، قاتل را با رعایت‏شرائط مذکور در فصول آینده قصاص نمایند.»
ممکن است این‏گونه توجیه کنیم که واژه «باید» اشاره به حکم اولى مساله است; یعنى طبق قاعده مرتکب بایستى قصاص شود مگر اینکه ولى دم عفو و یا مصالحه به دیه کند. به هر حال، در ادامه روشن خواهیم کرد که سقط عمدى جنین چهار صورت دارد که شاید بتوان در دو صورت حکم به قصاص کرد; آن هم نه با واژه «باید» بلکه با واژه «مى‏توان‏». اگرچه، برخى از قدما، مانند ابوالصلاح حلبى و در برخى نوشته‏هاى فقهى مانند فقه الرضا و بعضى از معاصرین چون مرحوم آیت الله خویى حتى در آن دو مورد نیز قصاص را نپذیرفته و حکم به دیه نموده‏اند حال آنکه ماده یادشده به طور عموم مرتکب سقط جنین را الزاما محکوم به قصاص کرده است.
از این رو شایسته است پیشینه فقهى بحث‏سقط جنین را مطرح و آراء فقهاء را با توجه به دلائل آن ذکر کنیم تا صحت تردید یادشده، بلکه صحیح نبودن حکم در قسمت دوم ماده مذکور روشن گردد. یادآور مى‏شویم جنین در لغت عبارت است از هر چیزى که پوشیده و پنهان باشد. به همین لحاظ، به انسان تا هنگامى که در رحم است جنین گویند و تعریف فقهایى مانند ابن ادریس به همین اشاره دارد.
صورت‏هاى سقط جنین:
به طور کلى سقط با ایراد جنایت عمدى به جنین داراى چهار صورت است: 1 . ایراد جنایت عمدى به جنین قبل از دمیده شدن روح. 2 . ایراد جنایت‏یا سقط عمدى جنین بعد از دمیده شدن روح و مرگ در رحم. 3 . ایراد جنایت‏یا سقط عمدى جنین و مرگ بیرون از رحم، قبل از استقرار حیات. 4 . ایراد جنایت‏یا سقط عمدى جنین و مرگ بیرون از رحم، بعد از استقرار حیات.
در نوشته‏هاى فقها به ویژه قدما بحث ایراد جنایت‏یا سقط عمدى، منقح نیست و موارد عمد و غیر عمد به ویژه بعد از دمیدن روح از یکدیگر جدا نگردیده است. بیشتر نوشته‏هاى فقهى به دو صورت سقط که عبارت است از قبل از دمیدن روح و بعد از آن، پرداخته‏اند و برخى نیز به مرگ در رحم و خارج از رحم نیز اشاره کرده‏اند. پاره‏اى دیگر نیز استقرار حیات و عدم استقرار حیات را یادآور شده‏اند.
روایات در این مساله مطلق هستند و هیچیک میان سقط عمدى و غیر عمدى تفاوت نگذاشته‏اند. براى روشن شدن بحث، هر یک از چهار صورت را جداگانه مورد بررسى قرار مى‏دهیم:
1 . سقط یا جنابت عمدى بر جنین قبل از دمیدن روح
مى‏توان گفت به اجماع فقهاى امامیه، چنانچه وارد کردن جنایت قبل از دمیدن روح باشد -عمد یا غیر عمد مرتکب، محکوم به دیه مى‏شود، که با توجه به مراحل زیستى جنین، حکم به دیه متفاوت خواهد بود. قانون مجازات اسلامى هم با پیروى از آرا و فقهاء حکم صورت یادشده را در ماده 487 در شش بند و یک تبصره ذکر و در ماده 492 به عدم تفاوت میان عمد و غیر عمد تصریح مى‏کند. مستند فقها روایات باب است که به عنوان نمونه یکى از آنها ذکر مى‏شود. سند این روایت ممکن است مورد خدشه قرار گیرد ولى چون مضمون آن متواتر نقل شده معتبر است.
امیرالمؤمنین(ع) دیه جنین را اینگونه مقرر فرموده بود: «جعل دیة الجنین مائة دینار، وجعل منى الرجل الى ان یکون جنینا خمسة اجزاء، فاذا کان جنینا قبل ان تلجه الروح مائة دینار ...» دیه جنین صد دینار قرار داده شده است. و منى مرد تا هنگامى که تبدیل به جنین شود پنج جزء است. هنگامى که جنین شود، قبل از دمیدن روح صدر دینار است ...
همانگونه که ملاحظه مى‏شود، امام على(ع) در مقام بیان دیه جنین است و آن حضرت تفاوتى میان عمد و غیر عمد نگذاشته و به طور کلى وارد ساختن جنایت به جنین را قبل از دمیدن روح، محکوم به دیه کرده‏اند. روشن است که قسمت نخست ماده 91 قانون تعزیرات مشمول صورت فوق است.
2 . سقط جنین بعد از دمیدن روح و مرگ در رحم
همان‏گونه که ذکر شد ماده مذکور سه قسمت را در بردارد و فرض قسمت دوم اعم از این است که مرگ در رحم اتفاق بیفتد یا بیرون از رحم. مرگ بیرون از رحم نیز اعم از این است که حیات جنین استقرار پیدا کند، سپس بمیرد و یا اینکه قبل از استقرار حیات بمیرد. ابهام و اشکال ماده در همین قسمت است; چرا که برابر ماده یادشده، حکم مرتکب چنین جرمى، به طور کلى قصاص تعیین شده است. حال آنکه وجود مقتضى براى ثبوت قصاص مشکوک است، زیرا اساسا یا مقتضى وجود ندارد و اگر هم موجود باشد ادعاى مانعیت در مورد آن شده است. نخست آیات قرآن کریم را در مورد حکم قصاص طرح و چگونگى استدلال به آنها را بیان مى‏کنم سپس وجه مناقشه در استدلال به آیات را ذکر خواهیم کرد:
(وکتبنا فیها ان النفس بالنفس والعین بالعین والانف بالانف والاذن بالاذن والسن بالسن والجروح قصاص فمن تصدق به فهو کفارة له ومن لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الظالمون).
و ما بر آنها در آن (تورات) مقرر داشتیم که جان در برابر جان و چشم در برابر چشم و بینى در برابر بینى و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان مى‏باشد، و هر زخمى قصاص دارد و اگر کسى آن را ببخشد، کفاره او محسوب مى‏شود، و هر کس به احکامى که خداوند نازل کرده ست‏حکم نکند ستمگر است.
چگونگى استدلال: به جنینى که روح در آن دمیده شده باشد در عرف و شرع، نفس اطلاق مى‏شود و مویّد این ادعا روایتى است که در بخشى از آن آمده است:
فاذا نشا فیه خلق آخر وهو الروح فهو حینئذً نفس بالف دینار کاملة. «هنگامى که خلقت دیگر در جنین آغاز شود; یعنى دمیده شدن روح، در این هنگام جنین یک نقش است و دیه‏اش هزار دینار خواهد بود.»
بنابراین سقط عمدى چنین جنینى مشمول آیه شریفه خواهد شد و موجب قصاص خواهد بود.
آیه دیگر: (یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم القصاص فى القتلى الحر بالحر والعبد بالعبد والانثى بالانثى فمن عفى له من اخیه شى‏ء فاتباع بالمعروف واداء الیه باحسان ذلک تخفیف من ربکم ورحمة فمن اعتدى بعد ذلک فله عذاب الیم) «اى کسانى که ایمان آوردید، حکم قصاص در مورد کشتگان بر شما نوشته شده است. آزاد در برابر آزاد، برده در برابر برده، زن در برابر زن، پس اگر کسى از ناحیه برادر خود مورد عفو قرار گیرد بایستى از راه پسندیده پیروى نماید و قاتل نیز به نیکى دیه را به ولى مقتول بپردازد و این تخفیف و رحمتى است از ناحیه پروردگار شما و کسى که بعد از آن تجاوز کند عذاب دردناکى خواهد داشت.»
چگونگى استدلال: جنینى که روح در آن دمیده شده به لحاظ حریت پدر و مادرش، آزاد خواهد بود و اطلاق «الحر بالحر» مشمول آن مى‏گردد. در نتیجه چنانچه کسى عمدا باعث‏سقط وى شود بایستى قصاص شود.
آیه دیگر: (ولا تقتلوا النفس التى حرم الله الا بالحق ومن قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا فلا یسرف فى القتل انه کان منصورا) «نکشید نفسى را که خداوند (قتل) آن را حرام کرده است، و هر کسى مظلومى را به قتل برساند براى سرپرست وى سلطنت قرار داده‏ایم، بنابراین نبایستى در قتل اسراف نماید، به درستى که او یارى شده است.»
چگونگى استدلال: آیه شریفه در بر دارنده یک جمله شرطیه است. شرط آن «من قتل مظلوما» است و جزاى آن «فقد جعلنا لولیه سلطانا» مقصود از جعل سلطنت براى ولى دم این است که زمام امر قاتل و زندگى وى به دست اوست. مى‏تواند قصاص یا عفو کند. بنابراین جنینى که از روى عمد به قتل برسد مشمول شرط خواهد بود یعنى عبارت «من قتل مظلوما» آن را در برمى‏گیرد زیرا وى مظلومانه به قتل رسیده است. در نتیجه ولى دم جنین نسبت به مرتکب سقط جنین سلطنت دارد. ممکن است اشکال شود موضوع حکم در آیه شریفه قتل است و چنین جرمى است که موجب قصاص است. ولى در فرض مورد بحث آنچه اتفاق افتاده، سقط جنین است و قتل غیر از سقط جنین مى‏باشد.
ممکن است در پاسخ گفته شود قتل عمد یعنى ازهاق نفس محترم و در اینجا هم در اثر سقط عمدى جنین ازهاق نفس محترم مصداق پیدا مى‏کند. لذا مشمول «قتل عمد» مى‏گردد. از این رو مى‏توان گفت نسبت بین قتل عمد و سقط جنین بعد از دمیدن روح، عام و خاص مطلق است‏یعنى هر سقط جنین عمدى بعد از دمیده شدن روح قتل عمد است و لى هر قتل عمدى سقط جنین نیست.
پاسخ: همان‏گونه که ذکر شد وجه استدلال به آیات شریفه تمسک جستن به اطلاق آنهاست. و بنابر آنچه در علم اصول ابت‏شده زمانى مى‏توان به اطلاق کلام گوینده استناد جست و قیدها وشرطهاى احتمالى را نفى کرد که وى در مقام بیان همه قیدها وشرطهاى داخل در حکم باشد. در این صورت، عدم ذکر قیدى یا شرطى در کلام گوینده، نشانه دخالت نداشتن آن در حکم است و مى‏توان گفت، این کلام نسبت به آن قید یا شرط اطلاق دارد.
وجود چنین شرطى در محل استدلال مشکوک است، بلکه اساسا وجود ندارد، زیرا خداوند آیه 45 از سوره مائده -با توجه به آیات قبل آن و فضاى نزول آنهادر مقام بیان این حقیقت است که در تورات حکم قصاص وضع شده و در مورد آن بایستى اصل تساوى در اعضا را رعایت کرد و آیه هیچگاه در مقام بیان حکم قصاص با همه قیود و شروط آن نیست .
همین‏طور در آیه 57 سوره بقره، خداوند در مقام بیان تشریع اصل قصاص و رعایت تساوى و عدم تجاوز هنگام اجراى آن است. مؤید این سخن روایتى است که در ذیل آیه شریفه از امام سجاد(ع) نقل شده است: عن على بن الحسین(ع) قال: (یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم القصاص فى القتلى) یعنى المساواة، وان یسلک بالقاتل فى طریق المقتول المسلک الذى سلکه به من قتله; الحر بالحر والعبد بالعبد والانثى بالانثى تقتل المراة بالمراة اذا قتلتها».
از على بن الحسین(ع) نقل شده که فرمود: «منظور از (یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم القصاص فى القتلى) مساوات در اجراى قصاص است، یعنى با قاتل همان‏گونه رفتار کنید که وى نسبت به مقتول انجام داده. آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده قصاص مى‏شود. و اگر زنى، زنى را کشت در برابر آن قصاص مى‏شود.»
همان‏گونه که آشکار است و امام(ع) نیز به آن اشاره فرموده، خداوند در مقام بیان رعایت مساوات در اجراى قصاص است و چیزى بیش‏تر از آن استفاده نمى‏شود. در آیه 32 سوره اسراء خداوند در مقام بیان این حقیقت است که اگر کسى به قتل رسید خویشاوندان او اقدام به خونریزى نکنند، چرا که خداوند براى ولى مقتول سلطنت قرار داده است تا قاتل را قصاص کند. از این رو، خویشاوندان وى نبایستى دست به خشونت زده در اجراى مجازات، خونریزى و اسراف کنند.
ممکن است برخى به آیه شریفه (من یقتل مؤمنا متعمدا فجزاؤه جهنم) تمسک جویند. ولى آن نیز قابل مناقشه است زیرا اولا، در آیه شریفه تعبیر «مؤمنا» آمده است و از نظر فقهى واژه «مؤمن‏» شامل غیر بالغ نمى‏شود چه رسد به اینکه شامل جنین شود. ثانیا، آیه شریفه در صدد بیان عقاب اخروى است و نظرى به عقاب دنیوى ندارد زیرا فرموده: «فجزاؤه جهنم‏».
ممکن است برخى به مفاد روایاتى تمسک جویند که در تفسیر قتل عمد وارد شده و مجازات آن را قصاص قرار داده‏اند. مانند روایت امام صادق(ع): «لیس الخطاء مثل العمد، العمد فیه القتل‏». «خطا مانند عمد نیست، در عمد کشتن است.»
چگونگى استدلال: روایت، اطلاق دارد و امام(ع) به طور کلى فرموده‏اند مجازات قتل عمد، قتل است و در مساله مورد بحث نیز مرتکب، از روى عمد باعث قتل نفس محترم گردیده است و بایستى قصاص شود. پاسخ: اولا، روایت از این جهت اطلاق ندارد، زیرا امام صادق(ع) صرفا در مقام بیان این است که حکم جرم خطایى با عمدى تفاوت دارد و حکم قتل عمد، قتل است. ثانیا، به فرض که روایت‏یادشده داراى اطلاق باشد و شامل سقط عمدى جنین شود. ولى روایات دیگرى در خصوص جنینى که روح در آن دمیده شده وجود دارد که در صورت سقط، حکم به دیه کرده است و مفاد این روایات اعم از عمد یا غیر عمد است. از آنجا که روایت قبلى با اطلاق لفظى جنین را در برمى‏گیرد ولى این روایات، نص در جنین است، از باب تقدیم نص بر ظاهر، اطلاق روایاتى که حکم به دیه کرده‏اند مقدم بر روایت‏یادشده است، زیرا این دسته از روایات در خصوص جنین وارد شده‏اند و حکم، در آنها اعم از عمد و غیر عمد است. براى نمونه دو روایت ذیل را ذکر مى‏کنیم:
عن ابى عبدالله(ع): فى النطفة عشرون دینارا، وفى العلقة اربعون دینارا، وفى المضغة ستون دینارا، وفى العظم ثمانون دینارا، فاذا کسى اللحم فمائة دینار، ثم هى دیته حتى یستهل فاذا استهل فالدیة کاملة. امام صادق(ع) فرمود: در نطفه 20 دینار، ودر علقه 40 دینار، و در مضغه 60 دینار، و در استخوان 80 دینار است و هنگامى که استخوان از گوشت‏پوشیده شود دیه آن 100 دینار است تا اینکه جنین متولد شود. در این صورت دیه وى کامل خواهد بود.»
سالت على بن الحسین(ع) عن رجل ضرب امراة حاملا برجله فطرحت ما فى بطنها... فقال: وان طرحته وهو نسمة مخلقة له عظم ولحم مزیل مرتب الجوارح قد نفخت فیه روح العقل فان علیه دیة کاملة.
از امام سجاد(ع) در مورد مردى که به زن حامله لگد زده و باعث‏سقط جنین وى شده، سؤال کردم. حضرت فرمود: اگر آنچه که سقط شده داراى استخوان، گوشت و جوارح است و روح در آن دمیده شده، وى محکوم به دیه کامل مى‏شود.»
همان‏گونه که روش است امام صادق(ع) و امام سجاد(ع) حکم جنایت بر جنین را در صورت دمیده شدن روح، دیه کامل بیان فرمودند و تفاوتى بین عمد و غیر عمد نگذاشته‏اند. با وجود اینکه محتواى سخن به گونه‏اى است که اگر واقعا چنین فرقى وجود داشت بایستى بیان مى‏فرمودند و نباید حکم را به صورت مطلق بیان مى‏کردند به ویژه در روایت امام سجاد(ع).
بنابراین، معلوم مى‏شود حکم جنایت عمدى بر جنین و مرگ در رحم، قصاص نیست. از سوى دیگر ممکن است گفته شود: ادله عام قصاص، انصراف به نفسى دارد که وجود مستقل داشته و از نفسى که وجود وابسته دارد منصرف است و چون جنین موجودى وابسته به مادر و جزئى از وجود وى محسوب مى‏شود مشمول ادله قصاص نیست، دست کم شبهه به وجود مى‏آید و بناى شارع و عقلا در باب دماء احتیاط است از این رو حکم به قصاص در فرض مذکور مردود است.
مؤید این سخن بیان شهید ثانى است که ملاک حکم به قصاص را انفصال جنین از مادر و به عبارت دیگر استقلال وجود جنین از مادر مى‏داند: «ضابط الحکم بالقصاص او الدیة فى الجمیع تیقن حیاته بعد الانفصال، سواء کانت مستقرة ام لا، وموته من الجنایة لصدق ازهاق الروح المحترمة...». ضابطه حکم به قصاص یا دیه در تمام صور، علم به حیات جنین بعد از انفصال است، خواه حیات وى استقرار یابد یا استقرا نیابد، و بایستى مرگ در اثر جنایت باشد تا ازهاق روح محترم صدق کند ...»
همان‏گونه که ملاحظه مى‏شود ایشان فرموده‏اند ضابطه حکم به قصاص یا دیه با توجه به دو شرط است اولا، جنین بعد از انفصال، حیات داشته باشد. ثانیا، مرگ در اثر جنایتى باشد که به او وارد شده و بعد از انفصال فوت کرده باشد. سخن آخر اینکه هیچ‏یک از فقها در فرض ایراد جنایت به جنین و مرگ در رحم، تفاوتى بین عمد و غیر عمد نگذاشته‏اند و تا آنجا که بررسى کردیم همه فقهاء حکم به دیه کرده‏اند. بنابراین مى‏توان نتیجه گرفت که اطلاق ماده 91 قانون تعزیرات مبنى بر حکم به قصاص براى مرتکب سقط جنین صحیح نیست و بایستى دامنه آن را محدود کرد و به روشنى بیان کرد که در چه فرضى حکم ارتکاب سقط جنین، قصاص است.
3 . سقط عمدى جنین بعد از دمیدن روح و مرگ بیرون از رحم
همان‏گونه گه پیش‏تر ذکر شد این فرض دو صورت دارد، گاهى مرگ قبل از استقرار حیات در جنین صورت مى‏پذیرد و گاهى بعد از استقرار حیات. در کلمات فقهاء به هر دو صورت اشاره شده است. در اینجا نخست مساله را به طور کلى بحث کرده و مقتضاى ادله بیان مى‏شود، آنگاه اگر تفاوتى وجود داشت تبیین خواهد شد. به نظر مى‏رسد اگر کسى عمدا جنایتى به زن حامله وارد سازد، مانند آنکه دارویى به وى بخوراند و یا از راههاى معمول پزشکى سبب سقط جنین شود و جنین بعد از خارج شدن از شکم مادر فوت کند، مشمول عمومات ادله قصاص خواهد شد، چرا که وى بدین وسیله مرتکب قتل عمدى نفس محترمى گردیده است و اشکالاتى که در فرض دوم مطرح کردیم وارد نیست. در این مورد به سخن دو تن از فقهاء که شاهد بر این مدعاست بسنده مى‏کنیم. محقق در شرایع مى‏گوید:
«لو ضربها فالقته فمات عند سقوطه فالضارب قاتل; یقتل ان کان عمدا» «اگر شخصى زن حمله را مضروب کند، آنگاه جنین از رحم جدا شود و هنگام سقوط فوت کند، اگر عمل ضارب از روى عمد صورت پذیرد، قصاص خواهد شد.»
ممکن است اشکال شود که کلام محقق منحصر در فرض سوم نیست بلکه شامل فرض دوم یعنى مرگ در رحم مادر نیز مى‏شود لذا بنابه نظر ایشان در فرض دوم هم بایستى حکم به قصاص کرد. در پاسخ گفته مى‏شود، کلام محقق شامل فرض سابق نیست زیرا در عبارت ایشان دو واژه «القاء» و«سقوط‏» ذکر شده است. «القاء» یعنى «افکندن‏» یا «انداختن‏». بنابراین «فالقته‏» یعنى رحم مادر در اثر آسیب دیدگى، جنین را بیندازد; در نتیجه جنین از رحم مادر جدا شود. «سقوط‏» یعنى «افتادن برزمین‏» و«فرودآمدن‏»، بدین معنا که پس از جدا شدن، از رحم پایین بیاید و خارج شود و لازمه این امر مستقل شدن وجود جنین از مادر و مرگ بیرون از رحم است لذا مى‏فرماید: «مات عند سقوطه‏». شاهد برداشت‏یادشده، سخنى است از مرحوم فاضل هندى که آشکارا برداشت فوق را تایید مى‏کند:
«لو ضربها فالقته حیا فمات عند سقوطه قتل الضارب ان تعمد الضرب‏». «اگر شخصى از روى عمد زن حامله‏اى را بزند و در اثر آن، جنین زنده از رحم مادر جدا شود و هنگام سقوط فوت کند قصاص خواهد شد.»
روشن است که «لو ضربها فالقته حیا» یعنى جنین هنگام جدا شدن از رحم مادر زنده است ولى پس از سقوط و بیرون آمدن، فوت مى‏کند. بنابراین مرگ بیرون از رحم صورت مى‏پذیرد لذا در عبارت آمده: «فمات عند سقوطه‏». در سخنى که از شهید ثانى نقل کردیم، تعبیر «بعد الانفصال‏» آمده بود که همین معنا را به صورت روشن‏ترى بیان مى‏کند. مرحوم آیت الله خویى با این نظر مخالف است. ایشان نه تنها قتل جنین را موجب قصاص نمى‏داند، بلکه از دیدگاه ایشان اگر کسى مرتکب قتل طفل نیز شود مستوجب قصاص نیست. وى در مبانى تکملة المنهاج مى‏نگارد:
«لو ضرب حاملا فاسقطت‏حملها فمات حین سقوطه فالضارب قاتل، والمشهور ان علیه القود ان کان متعمدا وقاصدا لقتله، وفیه اشکال، والاقرب عدمه وعلیه الدیة...».
«اگر کسى زن حامله را مورد ضرب قرار دهد و باعث‏سقط جنین وى گردد و جنین هم هنگام سقوط از رحم بمیرد، در صورتى که این عمل از روى عمد و قصد صورت پذیرد بر اساس دیدگاه مشهور فقها بایستى قصاص شود ولى در این حکم اشکال وجود دارد و نظریه صحیح این است که قصاص نمى‏شود و بایستى دیه بپردازد.»
اصل این بحث را ایشان در مساله 80 کتاب القصاص آورده و چنین مى‏گوید: «... وهل یقتل البالغ بقتل الصبی؟ قیل: نعم، وهو المشهور، وفیه اشکال، بل منع‏» آیا بالغ به خاطر قتل طفل قصاص مى‏شود؟ گفته شده: بله و این حکم مشهور است. ولى در آن اشکال هست بلکه به کلى نادرست است.»
وى در توضیح و استدلال براى نظریه خویش نخست دلیل مشهور را بیان کرده و مى‏گوید: «استدلال مشهور براى حکم به قصاص، تمسک به عموم ادله قصاص و خصوص مرسله ابن فضال است که مى‏فرماید: «کل من قتل شیئا صغیرا او کبیرا بعد ان یتعمده، فعلیه القود» هر کسى، دیگرى را چه کوچک باشد و چه بزرگ، به قتل برساند، چنانچه این کار را عمدا انجام داده باشد بایستى قصاص شود.»
بنابراین کشتن کودک علاوه بر اینکه مشمول عموم ادله قصاص است، در خصوص آن، روایت مذکور نیز آمده است. ایشان پس از ذکر دلیل مشهور، در رد آنها مى‏فرماید: «اولا، عمومات ادله قصاص به وسیله روایت صحیحى که از ابوبصیر نقل شده است قابل تخصیص است. و روایتى که از ابن فضال نقل شده اگر چه از نظر دلالت روشن است ولى از نظر سند ضعیف بوده زیرا مرسل است. البته روایت دیگرى با سند صحیح نقل شده ولى مضمون آن با مرسله ابن فضال متفاوت است و به هیچ وجه دلالت بر حکم مشهور ندارد. متن روایت چنین است:
«کل من قتل بشى‏ء صغرً او کبرً بعد ان یتعمد فعلیه القود» «هر کسى دیگرى را با چیز کوچک یا بزرگ به قتل برساند، چنانچه عامداباشد، بایستى قصاص شود.»
همان‏گونه که پیداست در این روایت، دو کلمه «صغر» و «کبر» صفت براى «شى‏ء» هستند که ابزار قتل است. ولى در مرسله ابن فضال دو کلمه «صغیرا » و«کبیرا»، صفت مقتول هستند.
از سوى دیگر ایشان براى عدم قصاص در مورد قتل کودک به عموم روایت ابوبصیر تمسک مى‏کند که در مورد دیوانه وارد شده است: قال: سالت ابا جعفر(ع) عن رجل قتل رجلا مجنونا. فقال: ان کان المجنون اراده فدفعه عن نفسه فلا شى‏ء علیه من قود ولا دیة، ویعطى ورثته دیته من بیت مال المسلمین. قال: وان کان قتله من غیر ان یکون المجنون اراده فلا قود لمن لا یقاد منه. «ابوبصیر مى‏گوید از امام صادق(ع) در مورد مردى که دیوانه‏اى را به قتل رسانده سؤال کردم، آن حضرت در پاسخ فرمود: اگر دیوانه قصد حمله به وى را داشته است و او مى‏خواسته از خویش دفاع کند در این صورت نه قصاص بر عهده اوست ونه دیه. بایستى دیه دیوانه از بیت المال پرداخت‏شود و چنانچه وى دیوانه را به قتل رسانده، بدون اینکه قصد حمله را به او داشته باشد، در این صورت کسى که خود قصاص نمى‏شود، به خاطر او نیز کسى را قصاص نمى‏کنند.
آیة الله خویى در مورد استدلال به این روایت فرموده‏اند: درست است که روایت در مورد دیوانه است ولى امام صادق(ع) براى حکم عدم قصاص تمسک به یک قضیه کلى کرده‏اند و آن عبارت است از اینکه: «هر کسى که خود قصاص نمى‏شود به خاطر او کسى را نیز قصاص نمى‏کنند.»
عموم چنین قضیه‏اى کودک را نیز در بر مى‏گیرد. زیرا کودک قاتل قصاص نمى‏شود، بنابراین اگر مقتول هم واقع شد به خاطر او کسى قصاص نمى‏شود. ممکن است به ایشان اشکال شود، روایتى را که به کبراى آن استدلال کردید، شمول آن، مورد اعراض و بى اعتنایى مشهور فقهاء قرار گرفته و آنان قبول ندارند که قاتل صغیر قصاص نمى‏شود. بنابراین، با اینکه سند روایت صحیح است ولى چون شمول آن در مورد کودک مورد اعراض مشهور فقها قرار گرفته قابل اعتماد و عمل نیست.
در پاسخ گفته مى‏شود: ایشان اساسا نمى‏پذیرند که اگر اصل روایتى یا بخشى از آن مورد اعراض مشهور فقهاء قرار گرفت، غیر قابل اعتماد باشد و عقیده دارند چنانچه سند روایت از لحاظ قواعد علم رجال درست باشد مى‏توان به آن عمل کرد اگر چه مشهور فقهاء به آن عمل نکرده باشند.
از سوى دیگر از نوشته‏هاى برخى فقهاء به دست مى‏آید که این مساله، مورد اختلاف فقهاء بوده و حکم به قصاص قاتل کودک داراى آن چنان شهرتى نیست که بتواند فقیه را در استدلال به روایت ابوبصیر متزلزل کند. لذا ابن زهره با توجه به اینکه در بسیارى از مسائل فقهى به آسانى ادعاى اجماع مى‏کند، در بحث‏شرائط اجراى قصاص مى‏گوید:
«ومنها: ان لا یکون صغیرا على خلاف بینهم‏». «از جلمه شرائط اجراى قصاص این است که مقتول، صغیر نباشد، البته بین فقهاء در این مورد اختلاف است.»
ابن ادریس نیز در مقام بیان شرائط اجراى قصاص مى‏گوید: «ومنها: ان لا یکون صغیرا على خلاف بیننا فیه‏». «از جلمه شرائط اجراى قصاص این است که مقتول صغیر نباشد که این مساله میان فقهاى شیعه، مورد اختلاف است.»
لذا برخى از فقهاى معاصر با آنکه اهمیت فراوان براى شهرت میان قدما قائل هستند ولى چون شهرت در این مساله قوى نیست و از سوى دیگر عموم روایت ابوبصیر خالى از قوت نمى‏باشد، حکم به مصالحه کرده‏اند.
ممکن است گفته شود عموم روایت ابوبصیر اگرچه ممکن است‏شامل قتل کودک شود ولى در مورد شمول آن نسبت به سقط جنین و مرگ بیرون از رحم که -مورد بحث ماست -جاى تردید و جود دارد زیرا جمله «لا قود لمن لا یقاد منه‏» انصراف به کسى دارد که قابلیت قصاص داشته باشد تا بتوان در مورد او گفت: «کسى که قصاص نمى‏شود، به خاطر اونیز کسى را قصاص نمى‏کنند.» به عبارت دیگر «جنین‏» موضوعااز عبارت «لمن لا یقاد منه‏» خارج است. بنابراین نمى‏توان گفت که شمول روایت‏یادشده جنین را نیز در برمى‏گیرد.
با این همه اگر کسى عموم روایت ابوبصیر را بپذیرد، در این نکته تردید نخواهد کرد که قاتل کودک و قاتل جنین در حکم عدم قصاص مشترکند چرا که اگرچه دلالت لفظى روایت نسبت به جنین محل اشکال است ولى ملاک حکم شامل جنین نیز مى‏شود و حکم به طریق اولى براى آن ثابت مى‏گردد، زیرا وقتى قاتل کودک محکوم به قصاص نشود مرتکب سقط جنین به طریق اولى محکوم به قصاص نخواهد شد.
علاوه بر این، در مساله مورد بحث‏شاید به کاربردن لفظ جنین، چندان درست نباشد، زیرا فرض مساله در موردى است که جنین از رحم مادر جدا شده و بیرون از رحم فوت کرده باشد. در این صورت دیگر «جنین‏» نیست بلکه کودک است. در هر حال برداشت‏یک قاعده کلى از روایت ابوبصیر و مخصص قراردادن آن براى عموم ادله قصاص، امرى مشکل است. اگر روایت‏یادشده داراى چنان عموم روشنى بود، قاعدتا مى‏بایست در طول تاریخ فقه، مورد توجه گروهى از فقها قرار مى‏گرفت.
چکیده و نتیجه بحث: همان‏گونه که ذکر شد ماده 91 قانون مجازات اسلامى داراى سه قسمت است: 1 . اسقاط جنین توسط پزشک یا ماما از روى آگاهى و عمد قبل از دمیدن روح. 2 . اسقاط جنین توسط پزشک یا ماما از روى آگاهى بعد از دمیدن روح. 3 . راهنمایى زن حامله به وسایل سقط جنین توسط پزشک یا ماما.
قسمت‏هاى یکم و سوم مورد اشکال نیست، اشکال و ابهام در قسمت دوم ماده است، چرا که قانون‏گذار در این سمت‏حکم جرم سقط عمدى جنین را در هر صورت قصاص تعیین کرده است. حال آنکه با توجه به مباحث‏یادشده، روشن شد مرتکب سقط یا ایراد جنایت عمدى به جنین، تنها در صورتى محکوم به قصاص است که مرگ جنین خارج از رحم اتفاق افتد، چه در این صورت است که مشمول ادله عام قصاص مى‏شود. شاهد ادعاى یادشده، نظریات پاره‏اى از فقهاء بود که در ضمن بحث به نقل آنها پرداختیم.
در بقیه صور مساله، بایستى حکم به دیه شود. تنها مخالف در مساله که حتى در صورت دوم نیز حکم به دیه کرده است مرحوم آیت الله خویى است. ایشان با توجه به قاعده کلى که از روایت ابوبصیر استفاده کرده ادعا مى‏کند: «کسى که قصاص نمى‏شود به خاطر او نیز کسى قصاص نخواهد شد.» بنابراین مرتکب سقط عمدى جنین، محکوم به دیه است نه قصاص.
به نظر مى‏رسد برداشت قاعده کلى از روایت ابوبصیر به گونه‏اى که آن را در غیر از مورد مجنون سرایت دهیم امرى مشکل و نامقبول است. لذا اکثر فقهاى قدیم و جدید با وجود چنین روایتى، چنان، قاعده‏اى را استنباط نکرده‏اند. به عبارت دیگر روایت ابوبصیر داراى چنان ظهور و قوتى نیست که بتواند عموم ادله قصاص را حتى نسبت به کودک تخصیص بزند.
 

تبلیغات