آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۴

چکیده

متن

پیشگفتار :
یکى از پرسشهاى مهم در هر اجتماعى عبارتست از اینکه چه‏گونه مى‏توان حق هر کسى را با رعایت‏حقوق دیگران، به او داد. این پرسش با شکوفا شدن نظام سرمایه‏دارى ، و یشرفت‏حیرت آور صنعت، بیشتر از گذشته خودنماى مى‏کند. زیرا کالاهاى صنعتى‏بهمان اندازه که آسایش ورفاه رافراهم، و زندگى را آسان ساخته‏است، موجب مشکلات حقوقى، و اجتماعى نیز شده است. از باب مثال تاثیر تبلیغات بیش از حد کالا در بازار مصرف، زمینه‏ساز طرح بسیارى از پرسشهاى حقوقى است، که قانونگذار از جمله فقها درجوامع اسلامى باید پاسخگوى آنها باشند.
از جمله قواعد فقهى کاربردى، دراین قلمرو ،قاعده «المغرور یرجع الى من غره‏» مى‏باشد ، که در میان فقها به قاعده غرور شهرت یافته است . این قاعده در تمام ابواب فقه، به ویژه در باب ضمانات‏قهرى که در قانون مدنى از آن با عنوان مسؤلیت مدنى یاد مى‏شود، نقش اساسى دارد و از این رو تحقیق در این قاعده از بایسته‏هاى فقهى به شمار مى‏آید، این مقاله با طرح عناوین زیر به بحث درباره این قاعده مى‏پردازد:
الف - پرسشهایى پیرامون قاعده غرور، (طرح اهمیت بحث). ب - مفهوم غرور از نظر لغت. ج - ادله اعتبار قاعده.
1 . نبوى. 2 . اجماع. 3 . بناء عقلا. 4 . قاعده تسبیب. 5 . قاعده لا ضرر. 6 . روایات خاصه. د - دامنه بحث ه - موارد به کارگیرى قاعده در فقه. و - قاعده از نگاه قانون مدنى.
الف / پرسشهاى پیرامون بحث
اگر چه این قاعده مورد بحث و تحقیق برخى از فقها واقع شده، و لیکن پاره‏اى‏از شبهات و پرسشها ، پیرامون آن همچنان باقى است. بعضى از این سؤال‏ها عبارتند از:
1 . آیا قاعده غرور ، اختصاص دارد به مواردى که شخص غار (گول زننده) عالم و آگاه، به عمل و مورد خدعه باشد، و یا اینکه قاعده فراگیر است و مواردى را که شخص غار جاهل و غافل باشد نیز در بر مى‏گیرد به شرط آنکه با عمل و گفته او مغرور گول بخورد و متحمل ضرر و خسارت مالى گردد؟
2 . آیا قاعده غرور ، اختصاص دارد به مواردى که مغرور در برابر ضرر و خسارت هیچ نفع و سودى نبرد، و یا اینکه حتى اگر مغرور در برابر تحمل خسارت سودى نیز ببرد قاعده غرور جریان دارد و غار ضامن آن ضرر است؟
3 . آیا قاعده تنها در باب قهر و یا نکاح جریان دارد و یا اینکه قاعده‏اى است عام، و در تمامى ابواب فقه جارى مى‏شود؟
4 . آیا قاعده غرور عین قاعده اتلاف و تسبیب است، و یا اینکه با همدیگر از جهاتى تفاوت دارند.
5 . در صورتى که شخص مغرور تحت تاثیر فریبکاى غار، مالى را از شخص دیگر تلف کند، آیا ضمان ابتدائا بر مغرور ثابت است و در طول آن ضمان بر ذمه شخص غار است و یا اینکه ضمان از اول بر عهده شخص غار ثابت مى‏گردد؟
6 . در فرض سؤال قبل، آیا پیش از اینکه صاحب ملک از مغرور مطالبه خسارت کند، مغرور حق مطالبه خسارت از غار را دارد یا نه؟
7 . آیا قاعده غرور تنها در موارد تحمل ضرر مالى جارى مى‏شود و یا در ضررهاى معنوى که جنبه مالیت دارد مانند حقوقى از قبیل حق تالیف نیز جریان دارد؟
8 . اگر شخص مغرور افزون بر خدعه غار از امور دیگر نیز متاثر شده باشد، آیا باز هم ضمان بر عهده غار هست‏یا نه؟
9 . آیا در صدق و تحقق غرور، قصد خدعه و ضرر زدن از ناحیه شخص غار شرط است و یا اینکه شرط نیست؟
10 . آیا تبلیغات اغواگرانه رسانه‏هاى گروهى همانند تلویزیون، رادیو روزنامه‏ها و همانند آنها در صورتى که موجب خسارت باشد، مصداق قاعده غرور واقع مى‏گردد یا نه؟
11 . آیا قاعده غرور تنها میان اشخاص حقیقى جریان دارد و یا اینکه میان اشخاص حقوقى همانند شرکتها و دولتها نیز جریان دارد؟
12 . چنانچه شخص و یا مؤسسه و یا کارخانه و همانند اینها با به کارگیرى نام و یا نشان دیگران که از ارزش و معروفیت برخوردار است، سبب گردد که مشترى گول بخورد و آن کالا را بخرد، آیا این عمل موجب ضمان صاحب کالا نسبت به خسارت وارده بر مشترى مى‏گردد یا نه؟
آنچه ملاحظه شد برخى از پرسشهایى است که در برابر فقه و حقوق اسلامى قرار دارد و هر روز به شکلى خود نمایى مى‏کند و فقیهان، این مرزبانان احکام دین باید پاسخگوى آنها باشند. پاسخ صحیح بسیارى از این پرسشها اگر نگوییم منحصر است در بحث و تحقیق از قاعده غرور، دست کم اساسى‏ترین منبع پاسخ بدانها این قاعده است. از سوى دیگر بعضى از فقهاى بزرگ این قاعده گره گشا از حقوق مدنى را منحصر در باب نکاح دانسته‏اند. زیرا تنها دلیل آن را روایات باب نکاح پنداشته‏اند. با توجه به این نکات، اهمیت و ضرورت بحث از قاعده غرور و ادله حجیت آن روش مى‏گردد.
ب / مفهوم غرور از نظر لغت
بررسى نظر لغت‏شناسان درباره معناى غرور از آن جهت ضرورى است که میان فقها بر سراین نکته بحث است که آیا در تحقق معناى غرور، علم و آگاهى غار (گول زنند) شرط است و یا اینکه حتى اگر غار از روى نادانى موجب غرور (فریب) شخص دیگرى شود بازهم غرور صدق مى‏کند؟ از آنجا که نظر لغت‏شناسان در روشن شدن این مطلب نقش به سزایى دارد، تحقیق از نظرات آنها ضرورى است. عبدالرحمن خلیل (175ه) مى‏نویسد: غرر بماله اى: حمله على الخطر والغرور الشیطان. سعید خوزى مى‏نویسد: غر ... فلان فلانا غرا وغرورا وغرة: خدعه واطمعه بالمال‏»
فیومى (770) مى‏نویسد: الغرر الخطر ونهى رسول الله(ص) عن بیع الغرر، وغرته الدنیا غرورا من باب قصد خدعته بزینتها.
از این موارد استعمال استفاده مى‏شود که ماده غرور به معناى گول زدن و خدعه است و اما آیا در تحقق عنوان غرور و خدعه علم و قصد شخص غار شرط است‏یا نه از این عبارات چیزى به دست نمى‏آید، بلکه عبارت فیومى اطلاق دارد و جمله غرته الدنیا قرینه است که قصد و علم غار نقشى در معناى غرور ندارد، مگر اینکه از نظر عرف، صدق عنوان غرر بى آنکه غار علم و قصد داشته باشد جاى شبهه باشد و این از بحث لغت‏خارج است و در جاى دیگر باید بررسى گردد. این مطلب در داورى میان فقها آنجا که اختلاف کرده‏اند در شرط بودن آگاهى و قصد ضرر زدن شخص غار در تحقق ضمان، مفید خواهد بود.
ج / ادله اعتبار قاعده
از جمله مباحث با اهمیت و درخور توجه در این قاعده، تحقیق در ادله‏اى است که مى‏تواند این قاعده را اثبات کند، زیرا برخى از صاحب نظران در فقه بر این باورند دلیلى که بتواند قاعده غرور را فراتر از مورد روایات حجت کند، وجود ندارد.
آیة الله خویى پس از رسیدگى یکایک ادله و اشکال بر آنها از جهت دلالت و سند مى‏فرماید: لا دلیل علیها (قاعدة التغریر) سوى الروایات الخاصة الواردة فی موارد خاصة .. ولا یمکن التعدى عنها. دلیلى بر حجیت قاعده غرور وجود ندارد جز روایاتى که در موارد مخصوص وارد شده .. و تعدى از موارد روایات به موارد دیگر جایز نیست.
از این روى بحث و تحقیق در ادله قاعده، از مهم‏ترین مباحث این قاعده خواهد بود زیرا افزون بر اینکه حجیت و اعتبار قاعده به ادله بستگى دارد، تعیین قلمرو و شرایط لازم در اجراء آن نیز از ادله فهمیده مى‏شود. کلمات فقها درباره بیان ادله قاعده، گوناگون است. شاید سخن آخوند خراسانى در این باره از عبارات دیگران جامع‏تر باشد.
وى درباره ادله حجیت قاعده غرور مى‏نویسد: چهار دلیل وجود دارد: 1 - خبر مرسل معروف ان المغرور یرجع الى من غره. 2 - اجماع محصل و منقول. 3 - قاعدة تسبیب. 4 - قاعده لا ضرر ولا ضرار. ممکن است ادله دیگرى نیز بر این موارد افزود شود مانند بناء عقلاء و روایات خاصه که در کلام آخوند بدانها اشاره نشده است. در هر صورت ضمن بررسى و تحقیق هر یک از ادله قاعده برخى از پرسشهاى مربوط به قاعده نیز پاسخ داده مى‏شود.
1 . روایت نبوى
بسیارى از فقها به این روایت نبوى «المغرور یرجع الى من غره‏» استدلال کرده‏اند و عمل فقها را به این روایت، جبران کننده ضعف سند آن دانسته‏اند، از جمله محقق نائینى مى‏فرماید: مدرک قاعدة غرور، نبوى مرسل است که با عمل اصحاب و قبول آن، ضعف سند آن جبران مى‏شود. اما دلالت‏حدیث بر قاعده، تمام است و کسى بر دلالت آن اشکال‏نکرده است.
نقد و بررسى
اشکال اساسى بر روایت از نظر سند است زیرا اولا: این نبوى در کتب حدیثى شیعه یافت نشده است، مصحح و محقق جواهر الکلام مى‏نویسد: این حدیث از ائمه معصومین: نقل نشده ولى از محقق ثانى حکایت‏شده که در حاشیه‏اش بر ارشاد این حدیث را به پیامبر(ص) نسبت داده و لیکن درست نیست. چون این جمله، یک قاعده فقهى است که از روایات باب تدلیس و غیر آن گرفته شده است.
پس از جستجوى زیاد این حدیث به صورت مرسل و با عبارت المغرور یرجع على من غره، در کتاب جامع المقاصد پیدا شد و چنانچه جمله(ع) را قرینه بدانیم بر اینکه براى ائمه به کار مى‏رود نه براى رسول الله(ص) این روایت نبوى نخواهد بود. در هر صورت این اشکال باقى مى‏ماند که جبران شدن ضعف سند در صورتى صحیح است که قائل به جبران شدن ضعف سند با عمل مشهور باشیم.
ثانیا، بر فرض پذیرفتن این‏مبنا، جبران شدن ضعف سند در صورتى راه داردکه سندى وجود داشته باشد، و این روایت مرسله است و سند ندارد تا با عمل فقهاء، ضعف سند آن جبران شود. ثالثا: جبران ضعف سند هنگامى خواهد بود که معلوم باشد عمل مشهور فقط به استناد همین روایت است و روایات دیگرى در کار نیست، ولى از آنجا که روایات دیگرى نیز در این باب وجود دارد، معلوم نیست عمل اصحاب به استناد کدام یک است. بنابر این مرسله نمى‏تواند از ادله قاعده غرور به شمار آید.
2 . اجماع
یکى از ادله قاعده در نظر فقها از جمله آخوند خراسانى که پیش از این گذشت، اجماع است.
نقد و بررسى
اولا:
تحصیل اجماع در چنین مساله‏اى که مورد تعرض تمامى فقها نبوده مشکل است‏شیخ انصارى مى‏فرماید: اجماع در خصوص مساله غرور واردنشده است.
ثانیا:
 بر فرض قبول اجماع، اگر نگویم به طور قطع مستند به مدارک و ادله قاعده است، احتمال مدرکى بودن آن مسلم است، پس کاشف از قول معصوم(ع) نخواهد بود، در نتیجه حجت نخواهد بود.
ثالثا:
 با صرف نظر از آن دو اشکال، اجماع به اصطلاح اهل فن دلیل لبى است و باید به قدر متیقن آن اکتفا شود و قدر متیقن قاعده، عبارت است از غرور در باب نکاح مشروط به اینکه شخص غار قصد گول زدن داشته باشد. بى شک، فقهاء قلمرو قاعده را بیش از این قدر متیقن مى‏دانند. بنابر این اجماع نمى‏تواند دلیلى بر این قاعده باشد و بر فرض تنزل، اخص از مدعاست.
3 . بناى عقلاء
بى گمان عقلاء در روابط اجتماعى، شخصى را که موجب گول خوردن دیگرى شده و در نتیجه سبب وارد شدن خسارت و زیان بر او باشد، ضامن مى‏دانند. صاحب مهذب الاحکام مى‏نویسد: این قاعده عقلایى است نه تعبدى پس دلیلى بر حجیت غیر از عدم الردع لازم ندارد زیرا تمامى اقوام و ملل بلکه نوع بشر در موارد غرور، جهت جبران خسارت به غار رجوع مى‏کنند و این عمل مورد مدح عقلاء است. و لیکن اشکال مى‏شود که بناى عقلاء دلیل لبى است و در موارد شک مانند اینکه شک کنیم با جهل و عدم قصد شخص غار، عنوان غرور صدق مى‏کند یا نه نمى‏توانیم به این قاعده تمسک کنیم. و نیز اگر شک کنیم که در صورت انتفاع مغرور، آیا غرور صدق مى‏کند یا نه؟ تمسک بدان صحیح نخواهد بود. در هر صورت این دلیل اخص از مدعاست.
4 . قاعده تسبیب
مى‏توان قاعده تسبیب را یکى از ادله قاعده غرور به شمار آورد. برخى از فقها نیز براى اثبات قاعده غرور، بدان تمسک جسته‏اند. محقق نائینى مى‏نویسد: «وبالجمله فالتسبیب بهذا المعنى یکون مدرکا لقاعدة الغرور». قاعده تسبیب (به معناى سبب ضمان شدن) دلیل قاعده غرور است.
صاحب نظران در تفسیر قاعده تسبیب که دلیل قاعده غرور است، اختلاف دارند. مشهور فقها تسبیب را به معناى اقوى بودن سبب از مباشر دانسته‏اند، به گونه‏اى که تحقق فعل به سبب، نسبت داده شود نه به مباشر، مانند اینکه شخص بالغ عاقل و مختار به کودک و یا دیوانه‏اى سنگ بدهد و بگوید این شیشه بزن، او هم بزند و شیشه را بشکند، در این صورت از باب تسبیب، این شخص بالغ عاقل و مختار، ضامن است. ممکن است بر اینکه قاعده تسبیب دلیل غرور باشد، اشکال‏هایى وارد شود از جمله:
1 . در تحقق قاعده تسبیب شرط است که مباشر، یا بى اراده و اختیار باشد، مانند وادار کردن دیوانه را بر تلف کردن مالى، و یا در حکم اشخاص بى اراده و اختیار باشد مانند وادار کردن کودکى را بر اتلاف اموال دیگران. زیرا اگر مباشر داراى اراده و اختیار باشد، اقوى بودن سبب که شرط قاعده تسبیب است محقق نمى‏گردد. بنابر این قلمرو قاعده تسبیب محدود مى‏شود و در نتیجه جریان قاعده غرور که مستند به قاعده تسبیب بود نیز محدود مى‏شود به مواردى که مباشر (مغرور) در انجام عمل بى اراده و یا در حکم افراد بى اراده باشد.
2 . برگشت قاعده غرور به این معنا به قاعده اتلاف است، یعنى از آن جهت که اتلاف به سبب، نسبت داده مى‏شود و عنوان متلف بر او صادق است ضامن است، نه از باب قاعده تسبیب.
3 . قاعده تسبیب به این معنا، اقتضا مى‏کند ضمان از اول بر عهده سبب باشد، چون او مصداق متلف است و حال اینکه در نظر برخى از فقها در قاعده غرور، ضمان، اول بر عهده مغرور (گول خورده) ثابت است و لیکن او مى‏تواند به دلیل قاعده غرور به غار (گول زننده) رجوع کند.
نظر محقق نائینى در قاعده تسبیب ایشان با توجه به اشکالاتى که بر قاعده تسبیب به معناى مشهور وارد است، مى‏فرماید: قاعده تسبیب دو کاربرد دارد:
1 . تسبیب به این معنا که فعل در واقع به سبب نسبت داده شود و این در مواردى است که میان سبب و تحقق فعل، کار ارادى دیگرى واسطه نشود، مانند حفر چاهى که شخصى در آن مى‏افتد و مى‏میرد، در اینجا مردن مترتب است بر حفر چاه و چیزى میان سبب و این فعل واسطه نیست، از این روى ضمان، از اول بر عهده مسبب، ثابت است.
2 . معناى دوم قاعده تسبیب، عبارت است از اینکه سبب موجب شود تا مباشر کارى را انجام دهد که ضمان آور است و ذمه‏اش مشغول شود، و این در مواردى است که میان سبب و فعل ضمان آور، اراده و اختیار مباشر واسطه مى‏شود، مانند اینکه شخصى غذایى براى دیگرى حاضر کند به عنوان اینکه از خودش است، بعد معلوم شود مال او نبوده است، در این صورت ضمان ابتدائا برخورنده مال غیر، ثابت است ولى چون شخص اول سبب شده که خورنده ذمه‏اش مشغول به ضمان شود، او هم در طول ضمان مباشر، ضامن است و شخص خورنده مى‏تواند به او رجوع کند.
خلاصه تسبیب گاهى سبب در تحقق فعل است و گاهى سبب در تحقق ضمان. به نظر مى‏رسد اشکال‏هاى گذشته، بر قاعده تسبیب به معناى دوم وارد نباشد و تسبیب بدین معنا، مى‏تواند یکى از ادله قاعده غرور باشد، چون شخص غار سبب شده شخص مغرور کار ضمان آورى را مرتکب شود اگر چه از روى اختیار و اراده باشد، و ملاک در قاعده غرور این است که غار سبب شود تا مغرور کارى که موجب ضمان است انجام دهد و هیچ یک از آن سه اشکال بر این تفسیر از قاعده غرور وارد نیست زیرا قاعده غرور مواردى را که فعل با اراده مغرور انجام گرفته شامل مى‏شود. و ضمان، ابتدائا بر مغرور است و در طول آن شخص غار نیز ضامن است و ضمان به عنوان صدق اتلاف نیست زیرا پیش از اینکه عنوان متلف بر غار صادق باشد، عنوان غرور صادق است. و لیکن اشکالى که بر این تفسیر از قاعده تسبیب وارد است عبارت است از اخص بودن آن از مدعا، زیرا این دلیل تنها در مواردى که شخص مغرور سبب شود به فرد سومى ضرر وارد شود کار آیى دارد، در حالى که مدعا اعم است و عبارت است از اینکه شخص غار ضامن زیانهایى است که در اثر فریب او، بر مغرور وارد شده و نیز ضامن زیانهایى است که در اثر فریب او، شخص مغرور بر دیگرى وارد کرده است.
5 . لا ضرر
قاعده لا ضرر ممکن است‏یکى از ادله قاعده غرور قرار گیرد. با این تقریب که شخص غار موجب وارد شدن خسارت و ضرر بر مغرور شده و قاعده لا ضرر آن را نفى مى‏کند، نفى آن به این است که غار ضامن خسارت مغرور باشد.
دیدگاه فقها در لا ضرر
بر این تقریب ممکن است اشکالاتى وارد شود، براى روشن شدن اشکالات، شایسته است گرچه به گونه اجمال به مبانى برخى از بزرگان در این قاعده اشاره شود:
1 . نظریه شیخ الشریعه، وى نهى را از آن جهت که جمله خبریه در مقام انشاء به کار رفته، تحریمى مولوى مى‏داند. به نظر ایشان: مدلول قاعده لا ضرر، نهى از ضرر زدن و در نتیجه حرمت آن است.
2 . نظر شیخ انصارى این است که قاعده، احکام موجب ضرر را نفى مى‏کند، وى در این باره مى‏نویسد: مدلول قاعده، نفى حکم شرعى است که موجب ضرر مى‏شود، بنابر این با این قاعده، سبب (حکم ضررى) نفى شده است به لسان نفى مسبب (ضرر).
3 . نظر آخوند خراسانى، از کلام ایشان استفاده مى‏شود که: مدلول قاعده، نفى احکام ضررى است به لسان ادعاى نفى موضوع آنها.
4 . نظر منسوب به فاضل تونى مدلول قاعده لا ضرر، نفى ضرر غیر متدارک است که برگشت آن به حکم کردن به تدارک ضرر است.
نظرهاى دیگرى همچون نظر حضرت امام که قاعده، را حکم حکومتى مى‏دانند نیز وجود دارد لیکن با این بحث ارتباط ندارد. آنچه آمده مبانى درخور توجه و با اهمیت در قاعده لا ضرر است. با نظر به این مبانى، قاعده لا ضرر نمى‏تواند دلیل بر قاعده غرور باشد مگر بر مبناى اخیر، زیرا بر اساس مبناى اول قاعده لا ضرر تنها به حرمت مولوى و تکلیفى ضرر توجه دارد و جبران ضرر از آن به دست نمى‏آید. و بر مبناى دوم، قاعده، تنها احکام ضررى را نفى مى‏کند اما جعل حکم به ضمان براى جبران خسارت از آن استفاده نمى‏شود. و اما قاعده لا ضرر بر مبناى آخوند ممکن است دلیل بر قاعده غرور باشد، چنانچه نفى احکام ضررى را به لسان نفى موضوع کنایه از تدارک بدانیم، در غیر این صورت قاعده لا ضرر دلیل قاعده غرور نخواهد بود. ولیکن مبناى چهارم در قاعده لا ضرر بى شک مى‏تواند قاعده غرور را ثابت کند.
نقد و بررسى
اشکالاتى که بر جریان قاعده لا ضرر براى اثبات ضمان خسارت و ضررى که از ناحیه دیگران بر شخصى وارد مى‏شود، ممکن است وارد شود عبارتند از:
1 . قاعده لا ضرر نافى حکم ضررى است نه جاعل و مشرع حکم اثبات ضمان که ضرر را تدارک کند. 2 . قاعده لا ضرر امتنانى است و اگر ضمان و جبران خسارت را اثبات کند خلاف امتنان است بر شخص مضمون، از این روى جارى نمى‏شود. 3 . جریان قاعده لا ضرر در ناحیه مغرور، معارض است با جریان قاعده در ناحیه غار، پس از تعارض و سقوط هر دو از حجیت، نتیجه رجوع به عمومات فوق و یا اصول عملیه است و آن عدم ضمان خواهد بود. اما پاسخهایى که ممکن است داده شود عبارتند: اولا: این اشکالها بر مبناى چهارم وارد نیست زیرا همانگونه که گذشت بر اساس این مبنا، نفى ضرر با قاعده به این است که با جعل حکمى آن ضرر تدارک گردد، پس هیچ یک از این سه اشکال وارد نخواهد بود.
ثانیا: چنانچه منشا ضرر عدم حکم باشد، جا دارد بگویم قاعده مشرع و جاعل حکم به ضمان نیست. و اما اگر منشا ضرر حکم به عدم ضمان و یا حکم به برائت از ضمان از ناحیه شارع باشد، این حکم شارع به عدم ضمان، ضررى است و با قاعده لا ضرر برداشته مى‏شود. زیرا در اینکه با قاعده لا ضرر حکم ضررى برداشته مى‏شود فرقى نمى‏کند ضرر ناشى از حکم به وجوب باشد و یا حکم به عدم ضمان باشد، و نیز حکم به عدم ضمان که برداشته مى‏شود، فرقى نمى‏کند واقعى باشد و یا ظاهرى (برائت‏شرعى از ضمان).
زیرا دلیل لا ضرر همانگونه که در جاى خودش ثابت‏شده، بر ادله دیگر حاکم است و اختصاص حکومت لا ضرر به احکام وجودى که منشا ضررند نه احکام عدمى، بى دلیل است. همانگونه که تخصیص حکومت قاعده لا ضرر به عدم الحکم واقعى نه به عدم الحکم ظاهرى، بى دلیل است. و شیخ انصارى نیز این مطلب را قبول دارد ایشان مى‏فرماید: برائت ذمه ضار (ضرر زننده) از تدارک (ضمان)، ضررى است که با روایت برداشته مى‏شود. بنابر این به کمک قاعده لا ضرر ضمان ثابت مى‏گردد و این مطلب با تمامى مبانى جز مبناى اول سازگار است. در نتیجه قاعده لا ضرر مى‏تواند یکى از ادله اثبات قاعده غرور براى اثبات ضمان بر عهده شخص غار، باشد و مستلزم هیچ اشکالى نخواهد بود.
ثالثا: جواب دیگرى که از این اشکالات ممکن است داده شود این است که چنانچه قاعده لا ضرر با روایاتى که ضرر رساندن را موضوع ضمان قرار داده، ضمیمه شود، ضمان خسارت ثابت مى‏گردد و در نتیجه قاعده لا ضرر دلیل بر قاعده غرور مى‏شود و هیچ یک از این اشکالات وارد نیست. اما روایات مستند قاعده ضرر در ابواب گوناگون فقه پراکنده هستند، به دو نمونه از آنهااشاره مى‏شود:
1 . صحیحه حلبى عن ابى عبدالله(ع) کل من یضر بطریق المسلمین فهو ضامن لما یصیبه. حلبى از امام صادق نقل مى‏کند که هر کس زیانى به راه مسلمانان وارد کند او هر پیشامدى را در این راه ضامن است.
2 . صحیحه کنانى، قال ابو عبدالله(ع): من اضر بشى‏ء من طریق المسلمین فهو له ضامن. امام صادق مى‏فرماید: هر کس به هر اندازه که به راه مسلمانان زیان به رساند ضامن است.
این دو روایت که از نظر سند صحیحه‏اند، زیان رساندن به دیگران را موضوع و یکى از اسباب ضمان قرار داده‏اند. پس اگر کسى ضررى به دیگرى رساند جبران آنرا ضامن است. بنابر این قاعده لا ضرر به کمک این روایات، ضمان خسارت را ثابت مى‏کند و هیچ یک از اشکالات وارد نمى‏شود در نتیجه قاعده لا ضرر مى‏تواند دلیل بر قاعده غرور باشد. از این روى مى‏بینیم بسیارى از بزرگان از جمله صاحب ریاض و صاحب عناوین لا ضرر را یکى از ادله قاعده غرور دانسته‏اند.
6 . روایات خاصه
از مهم‏ترین ادله براى قاعده غرور، روایات گوناگونى است که در ابواب مختلف فقه به ویژه کتاب نکاح، در موارد متعدد وارد شده است. این روایات فراوان است ما به چند دسته و از هر دسته به یک روایت اشاره مى‏کنیم:
دسته ‏اول:
عن رفاعة بن موسى قال: سالت ابا عبدالله(ع) - الى ان قال -: وسالته عن البرصاء، فقال: «قضى امیر المؤمنین(ع) فى امراة زوجها ولیها وهی برصاء ان لها المهر بما استحل من فرجها وان المهر على الذی زوجها وانما صار علیه المهر لانه دلسها. رفاعه مى‏گوید از امام صادق(ع) پرسیدم از مرض پیسى در زن، امام(ع) فرمود: امیر مؤمنین(ع) در مورد زنى که ولى او را تزویج کرد در حالى که داراى مرض پیسى بود، حکم کرد بر اینکه این زن در برابر کامیابى شوهر، از او حق مطالبه مهر را دارد، و همانا این مهر بر عهده کسى است که او را تزویج کرده است (ولى)، زیرا این شخص (ولى)، او را گول زده است.
از نظر دلالت اشکالى در آن نیست، زیرا امام(ع) علت ضامن بودن ولى را نسبت به مهر، گول زدن او بیان کرده است. و از باب قاعده معروف و پذیرفته شده العلة تعمم وتخصص، (علت‏حکم، دایره حکم را تعمیم و تخصیص مى‏دهد). این تعلیل سبب مى‏شود در هر جا که تدلیس سبب خسارت و زیان مالى گردد، حکم به ضمان وجود داشته باشد.
نقد و بررسى
ممکن است اشکال شود که این تعلیل اگر چه حکم به ضمان را در مورد تدلیس توسعه مى‏دهد و لیکن این توسعه اختصاص دارد به باب نکاح. از جمله کسانى که این اشکال را کرده‏اند آیه الله خوئى است ایشان مى‏فرماید: عموم علت، ضمان غرور را فقط در خصوص باب مهر اقتضا مى‏کند نه‏غیر آن.
پاسخ این اشکال آن است که اولا، از تعلیل استفاده مى‏شود که حکم به ضمان دایر مدار علت (تدلیس) است و اختصاص آن به مهر در باب نکاح وجهى ندارد.
ثانیا: خود آیة الله خوئى در رد محقق نائینى که فرق مى‏گذارد میان دو گونه تعلیل «الخمر حرام لانه مسکر» و «الخمر حرام لاسکاره‏» به اینکه در صورت اول از تعلیل، عموم استفاده مى‏شود ولى در صورت دوم، عموم استفاده نمى‏شود، مى‏فرماید از هر دو لسان، عموم تعلیل استفاده مى‏گردد و در نتیجه حکم به حرمت هر مسکرى مى‏شود. بنابر این در اینجا نیز از تعبیر «لانه دلسها» عمومیت تعلیل فهمیده مى‏شود و موارد غیر از باب مهر و نکاح را نیز در بر مى‏گیرد. اما از نظر سند، آیة الله خوئى اشکال مى‏کند و مى‏فرماید: اما دو روایتى که در آن تعلیل وارد شده از نظر سند ضعیف‏اند.
وجه ضعف روایت در نظر ایشان وجود سهل بن زیاد در سند آن است که نجاشى او را تضعیف کرده فرموده است: سهل بن زیاد ابو سعید آدمى رازى در حدیث، ضعیف و غیر قابل اعتماد بوده است. و از طرفى کلام شیخ طوسى درباره او مختلف است در یک جا او را توثیق مى‏کند و در جاهاى متعددى او را تضعیف کرده است.
نقد و بررسى
ممکن است در پاسخ ایشان گفته شود: اطمینان بر سهل بن زیاد ممکن است، زیرا اولا; وحید بهبهانى او را توثیق کرده است. ثانیا; کلینى بر او اعتماد کرده است. و حدود دو هزار حدیث از او نقل کرده است با اینکه روش کلینى در کافى مانند روش مجلسى در بحار که قصد او جمع آورى روایات بوده و توجهى به اعتبار آنها نداشته، نبوده است، بلکه او روایات معتبره را جمع مى‏کرده است. از این روى بزرگانى همچون صاحب جاهر درباره سهل مى‏گوید: الامر فى السهل سهل.
ثالثا - شیخ حرانى این روایت را از ابن ادریس از نوادر احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى از حلبى نقل مى‏کند. سند شیخ حر به ابن ادریس و کتاب سرایر بى اشکال و تمام است و سند ابن ادریس به نوادر احمد بن محمد بن نصر بزنطى همان طریق شیخ طوسى به نوادر بزنطى است که بى اشکال است، بزنطى و حلبى هم که نیازى به توصیف ندارند. بنابر این ممکن است هر یک از این مطالب به تنهایى دلیل بر وثاقت‏سهل نباشد ولى در مجموع، موجب اطمینان به وثاقت او مى‏شود. بنابر این دلالت روایت بر قاعده غرور در غیر باب نکاح دور به نظر نمى‏رسد.
دسته دوم:
عن اسماعیل بن جابر، قال: سالت ابا عبدالله(ع) عن رجل نظر الى امراة فاعجبته فسال عنها فقیل هی ابنة فلان فاتى اباها فقال: زوجنى ابنتک فزوجه غیرها فولدت منه فعلم بها بعد انها غیر ابنته وانها امة؟ قال: ترد الولیدة على موالیها والولد للرجل وعلى الذی زوجه قیمة ثمن الولد یعطیه موالی الولیدة کما غر الرجل وخدعه.
امام صادق در پاسخ از پرسش مردى که با نگاه به زنى او را پسندید و از پدرش او را خواستگارى کرد ولى پدر این دختر زن دیگرى به این مرد تزویج کرد، سپس روشن شد که این زن دختر این مرد نبوده بلکه کنیز بوده است. امام فرموده است فرزند از این مرد است و کنیز به مولاى او بر مى‏گردد و شخصى که کنیز را تزویج کرده قیمت این فرزند را به مولاى کنیز بدهکار است، زیرا این شخص، مرد خواستگار را فریب داده بود. در این روایت نیز علت ضامن بودن شخص تزویج کننده نسبت به قیمت فرزندى که از کنیز به دنیا آمده است، گول زدن و خدعه او نسبت به خواستگار بیان شده است. فرق این روایت با روایت پیشینى در این است که مورد غرور و ضمان، کنیز است که مالیت دارد. ولى مورد ضمان در روایت اول مهر زن بود، از این جهت اشکال اختصاص ضمان غرور به باب نکاح و مهر، در این روایت وارد نخواهد بود. در هر صورت دلالت این روایت بر اصل اینکه شخص غار (شخصى که به دروغ خود را پدر دختر معرفى کرده بود)، ضامن قیمت ولیده (فرزند متولد شده از کنیز) مى‏باشد، تمام است. و اما از نظر سند چون محمد بن سنان در آن واقع شده، ضعیف است. نجاشى درباره‏اش گفته است: این مرد ضعیف است جدا و به احادیثى که فقط از طریق او نقل شده باشد، اعتماد نمى‏شود.
اگر چه برخى از بزرگان معاصر، این نظر را تقویت مى‏کنند که تضعیف او به خاطر نقل برخى از احادیثى بوده که درباره شان و منزلت ائمه: بیان کرده است و چون این احادیث قابل درک و هضم مردم آن زمان نبوده به او نسبت غلو و کذب داده شده است. اگر با توجه به بعضى قراین، چنین نظرى درست باشد، این اشکال وارد نیست‏سند روایت تمام است.
از جمله کسانى که نظر بر ثقه بودن محمد بن سنان دارند آیة الله شبیرى است که خود صاحب نظر در علم رجال است. ایشان در پاسخ این سؤال که چرا محمد بن سنان را ثقه مى‏داند با اینکه نجاشى او را تضعیف کرده است، مى‏فرمود: علت تضعیف محمد بن سنان همانگونه که از کلام نجاشى روشن مى‏گردد، نسبت غلو به او بوده است، ولى این نسبت نادرست است، زیر احمد بن محمد عیسى اشعرى که شیخ قمیین و رئیس و فقیه آنان به شمار مى‏آمده و به شدت با کسانى که منسوب به غلو بودند مبارزه مى‏کرد و آنها را از قم بیرون مى‏کرد، از جمله در حالات سهل بن زیاد آمده است چون به او نسبت غلو داده شده بود، او را از قم به رى تبعید کرد، در حالى که او از محمد بن سنان حدیث نقل مى‏کند. بنابر این معلوم مى‏شود نسبت غلو که منشا تضعیف او مى‏باشد نادرست‏بوده و او ثقه است.
افزون بر این، شیخ حر عاملى درباره محمد بن سنان مى‏نویسد: «اگر چه نجاشى و شیخ او را تضعیف کرده‏اند و علت ضعف او را نیز بیان کرده‏اند، ولى این علت دلالت بر ضعف ندارد و این دو بزرگ نسبت به ضعف او، جازم نبوده‏اند. » سپس مى‏فرماید: «مفید، کشى، ابن طاوس، ابن شعبه، برخى از مشایخ ماو علامه او را توثیق کرده‏اند». بنابر این در مجموع اطمینان حاصل مى‏شود که محمد بن سنان ضعیف نیست و روایت او اگر نگویم صحیحه است، معتبره است.
دسته سوم:
عن جمیل بن دراج، عن ابى عبدالله(ع) فى الرجل یشترى الجاریة من السوق فیولدها ثم یجیئ مستحق الجاریة قال: یاخذ الجاریة المستحق ویدفع الیه المتاع قیمة الولد ویرجع على من باعه بثمن الجاریة وقیمة الولد التی اخذت منه. جمیل از امام صادق(ع) نقل مى‏کند که در مورد مردى که جاریه‏اى را از بازار مى‏خرد و از او صاحب فرزند مى‏گردد، سپس مالک جاریه مى‏آید. امام فرموده است: خریدار، جاریه و قیمت فرزند را به مالک جاریه مى‏دهد و قیمت جاریه و فرزند را از فروشنده مى‏گیرد.
در این روایت اگر چه تعلیل به غرور و خدعه به صراحت بیان نشده ولى به اصل ضمان و رجوع مغرور به شخص غار تصریح شده است. بنابر این دلالت بر اصل رجوع مغرور به غار تمام است و اختصاص به مورد ندارد. زیرا ممکن است جمله التى اخذت منه، مشعر به علیت باشد، بنابر این ملاک ضمان اخذ مال غیر است، همانگونه که شیخ به این مطلب اشاره کرده است. از نظر سند روایت صحیحه است زیرا سند شیخ طوسى به على بن ابراهیم صحیح است.
دسته چهارم:
عن ابى عبدالله(ع) فى شاهد الزور، قال: ان کان الشى‏ء قائما بعینه رد على صاحبه وان لم یکن قائما ضمن بقدر ما اتلف من مال الرجل. امام صادق در مورد شهادت ناروا (که سبب ضرر و زیان شده) فرموده است چنانچه مال باقى باشد به صاحب اصلى برگردانده مى‏شود و اگر مال باقى نباشد شاهد نا به حق، ضامن مقدار مالى است که با شهادت نارواى خود تلف کرده است. این روایت دلالت دارد بر اینکه شخصى که با شهادت ناروا موجب شده بر دیگرى خسارت وارد شود، ضامن است. بنابر این دلالت روایت بر اصل اینکه شهادت نا به حق از موجبات ضمان است، تمام است و بى شک ضمان شاهد نا به حق، از آن رواست که موجب اغواى قاضى شده و این جهت در مورد غرور نیز وجود دارد. آیة الله حکیم در این باره مى‏نویسد: از صحیحه جمیل عمومیت استفاده مى‏شود. از نظر سند نه تنها این سند صحیح است، همین روایت به سند شیخ و صدوق نیز تمام است. به این مضمون روایات دیگرى نیز وجود دارد.
جمع بندى
از مجموع شش دلیل که بر قاعده غرور اقامه شده است، دلالت برخى از آنها مورد نقد و اشکال قرارگرفت مانند دلیل اول (نبوى) و دوم (اجماع) و اما ادله دیگر که بر اثبات قاعده دلالت داشتند، از نظر محدوده دلالت‏یکسان نبودند. دلالت برخى محدود به موارد خاص بود مانند دسته اول از روایات که در مورد مهر وارد شده بود. برخى از ادله، لبى بودند و در مورد شک فقط شامل قدر متیقن مى‏شوند مانند بناء عقلاء برخى از ادله اطلاق دارند و در مورد شک مى‏توان بدانها تمسک کرده، مانند تعلیل «کما غره الرجل وخدعه‏» در دسته دوم روایات و قاعده لا ضرر ولا ضرار بر مبناى چهارم. بر اساس این ادله هر جا که غرور صادق باشد، ضمان خواهد بود جز اینکه دلیل بر نفى ضمان وجود داشته باشد. بدین ترتیب، اشکال بر نظر برخى از بزرگان که دلیل قاعده را تنها روایات دانسته و فرموده‏اند از مورد روایات هم نمى‏شود تعدى کرد، در نتیجه قاعده غرور را مختص به باب نکاح کرده‏اند، روشن مى‏شود.
د / دامنه بحث
پس از بحث و تحقیق از ادله اعتبار قاعده غرور، شایسته است از شرایط و قلمرو و قاعده نیز بحث‏شود. فقها در این باره بحثهاى گوناگون و زیادى را مطرح کرده‏انداز جمله:
1 . بى‏شک قاعده غرور در صورتى که مغرور علم و آگاهى به تدلیس و خدعه غار داشته باشد، جریان ندارد. بنابر این، شرط قاعده غرور، جهل مغرور است. اما در ناحیه غار، آیا علم شرط است؟ یعنى اگر غار غافل و یا جاهل بود از اینکه میوها (از باب مثال) از او نیست و آنها را به میهمان تعارف کرد و او خورد، آیا در اینصورت نیز ضامن است‏یا نه؟ نظر فقهاء در این مساله، اختلافى است، برخى از جمله سید میرفتاح مراغى در عناوین و آیة الله سید کاظم یزدى بر این باورند که آگاهى شخص غار در صدق غرور، شرط نیست. وى در این باره مى‏نویسد: قاعده غرور از قواعد محکم مورد اتفاق است و ظاهرا فرقى نمى‏کند غار عالم باشد و یا جاهل و اینکه گفته شده با جهل شخص غار، غرور صدق نمى‏کند، نادرست است. در برابر، برخى از فقها بر این باورند که در صورتى شخص غار ضامن است که علم داشته باشد. آیة الله حکیم مى‏نویسد: قاعده غرور اختصاص دارد به صورتى که غار عالم باشد.
نقد وبررسى
دلیل گروه اول، اطلاق ادله‏اى است که بر قاعده دلالت دارند. زیرا کلمه «لانه دلسها» و کلمه «کما غر الرجل وخدعه‏» که در روایات آمده بود اطلاق دارد و صورتى را که غار جاهل و یا غافل باشد نیز شامل مى‏شود. و اما دلیل گروه دوم عبارت است از اینکه با جهل و غفلت غار، صدق خدعه و تدلیس مشکوک است و با شک، نوبت به اصل عملى مى‏رسد و آن، اصل عدم خدعه و تدلیس است.
به نظر مى‏رسد حق، تفصیل میان احکام مولوى (حرمت) و احکام وضعى (ضمان) است. یعنى حرمت تکلیفى مشروط به علم غار است، زیرا بدون علم حرمت تکلیفى فعلیت پیدا نمى‏کند. بر خلاف ضمان که علم و جهل، در آن دخالت ندارد. بنابر این در صورتى که غار عالم باشد و مغرور جاهل باشد، افزون بر اینکه ضمان بر عهده غار هست، مرتکب فعل حرام نیز شده است. ولى اگر غار جاهل باشد در عین حال عمل او سبب خسارت مغرور گردد تنها ضامن آن است و مرتکب حرام نشده است.
مؤید این مطلب، روایاتى است که در مورد ضمان طبیب وارد شده است، زیرا طبیب قصد اضرار و خدعه نسبت به مریض ندارد، در عین حال ضامن خسارتى است که بر مریض وارد مى‏شود، مگر اینکه رضایت و برائت ذمه از مریض حاصل کند. و از طرفى یکى از ادله قاعده غرور بناء عقلاء بود و عقلاء در ضمان غار فرقى میان صورت علم و آگاهى او با صورت جهل و غفلت او نمى‏گذارند. بله در صورت جهل، او را مستحق توبیخ نمى‏دانند.
2 . روشن شد که در موارد قاعده غرور، اگر غار سبب شود که مغرور مال دیگرى را تلف کند، ضمان ابتدائا بر عهده مغرور ثابت مى‏شود و در طول ضمان او، غار نیز ضامن است و مغرور مى‏تواند به او رجوع کند. این مطلب افزون بر اینکه از الفاظ قاعده به دست مى‏آید زیرا معناى رجوع مغرور دال بر این مطلب است که او ضامن است ولیکن مى‏تواند نسبت به ضررى را که تحمل کرده به غار رجوع کند. به عبارت دیگر جمله یرجع دلالت دارد نسبت تحمل خسارت (ضمان) شخص مغرور به غار رجوع مى‏کند ادله دال بر این قاعده مانند روایات باب نکاح نیز همین مطلب را دلالت دارند از جمله روایات دسته اول ثمره فقهى این مطلب عبارتست از اینکه مالک مى‏تواند به هر یک از غار و یا مغرور رجوع کند و اگر به مغرور رجوع کرد او حق دارد به غار رجوع کند.
3 . روشن شد که اگر مغرور به سبب فریب غار، مال دیگرى را تلف کرده باشد، در صورتى مى‏تواند براى جبران خسارت به غار رجوع کند که خود به واسطه مطالبه صاحب مال، متحمل ضرر شده باشد. بنابر این اگر مغرور با تعارف غار غذاى شخص دیگرى را خورد و مالک غذا به مغرور رجوع نکند و از او درخواست ضمان نکند مغرور نیز حق درخواست ضمان از غار را ندارد. زیرا خسارت و ضررى را متحمل نشده تا آنرا از غار درخواست کند.
4 . مطلب دیگرى که از مباحث گذشته روشن شد عبارت است از اینکه قاعده، عام و فراگیر است و در تمام ابواب فقه جریان دارد، اگر چه برخى از روایاتى که مستند این قاعده به شمار مى‏آیند در ابواب خاصى وارد شده‏اند. زیرا در همان روایات نیز، تدلیس و خدعه به عنوان علت ضمان ذکر شده‏اند. بى شک بیان علت‏حکم، موجب توسعه آن است. افزون بر این، ادله دیگر مانند قاعده تسبیب و قاعده لا ضرر و بناى عقلاء و برخى از روایات دیگر که مستند این قاعده هستند اختصاص به باب خاصى نداشته و در ابواب مختلف از جمله غصب، ضمان، نکاح و بیع فضولى آمده‏اند.
5 . روشن شد قصد خدعه و اضرار، در ضمان غار دخالت ندارد، زیرا عناوین رفتارهایى که موضوع احکام شرعى واقع مى‏شوند دو قسم‏اند: الف - عناوین قصدى مانند تعظیم و تحقیر، در این گونه رفتارها، تا قصد نباشد آن عنوان محقق نمى‏شود، از این روى ممکن است‏یک رفتار در موردى مصداق احترام باشد و همان رفتار در موردى دیگر مصداق بى احترامى باشد. ب - برخى از عناوینى که موضوع احکام شرعى واقع شده‏اند، قصد در آنها دخالت ندارد، مانند اتلاف و اضرار مالى که موضوع حکم به ضمان است.
از این روى، اگر شخصى در حال خواب شیشه‏اى را بشکند، ضامن است. غرور که موضوع و سبب ضمان غار است، از نوع دوم به شمار مى‏آید، یعنى قصد در تحقق آن شرط نیست. ممکن است همان تفصیلى که در بحث‏شرط بودن علم وشرط نبودن آن، میان احکام تکلیفى و احکام وضعى داده شد، این جا هم داده شود، یعنى بگوییم قصد خدعه و غرور، شرط تحقق حرمت تکلیفى است ولى شرط ضمان نیست. شاهد بر این مطلب، روایاتى است که در باب ضمان طبیب وارد شده زیرا طبیب بى شک قصد خدعه و اضرار به مریض را ندارد در عین حال ضامن است.
6 . در بررسى ادله ثابت‏شد ادله لفظى که داراى اطلاق و عموم باشد و دلالت بر حجیت و اعتبار قاعده بکند، وجود دارد. بنابر این هر جا غرور و خدعه صدق کند به دنبال آن ضمان هم هست. از این جا پاسخ بسیارى از پرسشها به گونه اجمالى روشن مى‏شود.
7 . اگر شخص مغرور آگاه به واقع باشد و تحت تاثیر تبلیغ شخص غار کارى را که ضرر مالى دارد انجام دهد، نمى‏تواند به غار رجوع کند.
ه / برخى از موارد به کارگیرى قاعده
بر اساس ادله قاعده غرور، این قاعده مى‏تواند در تمام ابواب فقه که در آنها از حقوق مالى بحثى به میان مى‏آید، راه‏پیدا کند و اختصاص به مورد خاصى نخواهد داشت، اگر چه فقها در برخى از ابواب بیشتر بدان تمسک کرده‏اند از جمله:
1 . بیع فضولى بیشتر فقهاى پس از شیخ انصارى در بحث عقد فضولى به این قاعده تمسک جسته‏اند از جمله شیخ انصارى مى‏نویسد: اگر شخصى مالى را از بایع فضول بخرد بدون اینکه شخص فضول به مشترى بگوید که او مالک نیست، سپس اگر مالک اصلى بیاید و افزون بر اصل مال، طلب خسارت از مشترى بکند، مشترى اگر نفعى از مال نبرده باشد مى‏تواند نسبت به این خسارت به بایع فضول رجوع کند به دلیل قاعده غرور.
بیشتر فقیهان پس از شیخ این مطلب را از شیخ پذیرفته‏اند: 2 . باب نکاح، صاحب جواهر در شرح کلام محقق حلى در شرایع در این باره مى‏نویسد: اگر زنى را به عنوان اینکه آزاد است تزویج کنند سپس معلوم شود که کنیز است بعضى گفته‏اند زوج حق فسخ دارد و بعضى گفته‏اند عقد باطل است. نظر اول قوى‏تر است، بنابر این اگر پس از هم بستر شدن، عقد نکاح را فسخ کند باید مهر زن را بدهد و نسبت به آن به شخصى که زن را تزویج کرده رجوع مى‏کند، از باب قاعده غرور.
3 . در باب وکالت، شهید ثانى در شرح کلام شهید اول در این باره مى‏نویسد: اگر مادرى به ادعاى وکالت از پسرش، زنى را به او تزویج کند و پس از تزویج دروغ او روشن گردد و پسر عقد را نپذیرد .. ضامن نصف مهر است از باب قاعده غرور. در باب وکالت، شهید ثانى در شرح کلام شهیداول در این باره مى‏نویسد: اگر مادرى به ادعاى وکالت از پسرش، زنى را به او تزویج کند و پس از تزویج دروغ او روشن گردد و پسر عقد را نپذیرد .. ضامن نصف مهر است از باب قاعده غرور.
4 . باب شهادت نابحق، محقق بجنوردى در این باره مى‏نویسد: اگر شاهدى نابحق در پیش قاضى شهادت دهده و قاضى بر اساس آن بر علیه متهم حکم کند و پس از آن شاهد از شهادتش برگردد و یا کذب آن معلوم شود چنانچه مال تلف باشد، محکوم علیه به شاهد رجوع مى‏کند از باب قاعده وادله دیگر.
5 . باب غصب، در قواعد الفقیه مى‏نویسد: اگر شخصى غذایى را پیش مهمان آورد و او غذا را خورد، سپس معلوم شد که غذا از صاحب خانه نبوده است، چنانچه مالک اصلى به مهمان رجوع کند او هم به صاحب خانه رجوع مى‏کند از باب قاعده غرور.
6 . باب اجاره، همو مى‏نویسد: اگر صاحب پارچه به خیاط بگوید چنانچه این پارچه براى قبا کفایت مى‏کند، آنرا ببرد و او بگوید کفایت مى‏کند و ببرد و بعد اشتباه او معلوم شود، ضامن است از باب قاعده غرور.
7 . باب عاریه، همو مى‏نویسد: اگر شخصى مالى را به عنوان عاریه به دیگرى بدهد، سپس معلوم شود که مال از خودش نبوده است، چنانچه مالک اصلى از شخص عاریه گیرنده در برابر انتفاعش چیزى ستاند، او نیز مى‏تواند به عاریه دهند مراجعه کند، از باب قاعده‏غرور.
8 . باب قرض، شهید ثانى در توضیح کلام شهید اول مى‏نویسد: اگر عبدى بى اجازه مولى پولى را قرض گرفت، مالک مى‏تواند به مولى رجوع کند .. و اگر مالک زمانى به مولى مراجعه کند که عبد آزاد شده باشد، مولى نیز مى‏تواند به عبد رجوع کند، از باب قاعده غرور.
و / قاعده غرور از نگاه قانون مدنى
این قاعده در قانون مدنى نیز کاربرد دارد و در مواردى بدان استناد مى‏شود. در این بخش، نظریات یکى از خبرگان این فن را در تعریف، شرایط، ادله و آثار این قاعده مى‏آوریم. نقد و بررسى و مقایسه آن با فقه فرصت دیگر و مقامى دیگر مى‏طلبد دکتر کاتوزیان در تعریف قاعده غرور مى‏نویسد:
در تعریف قاعده غرور گفته شده است در هر مورد در اثر جهل به واقع‏به کسى زیانى رسد و مسبب این جهل تدلیس دیگرى باشد، مغرور کننده‏ضامن است. همو در بیان شرایط قاعده مى‏نویسد: در تحقق غرور چهار شرط لازم است: 1 . زیان دیده جاهل به واقع باشد. 2 . جهل انگیزه اتلاف یا استیلاء باشد. 3 . بین کار مغرور کننده و این پندار نادرست رابطه علیت وجود داشته باشد. 4 . مغرور کنند مقصر باشد.
در مورد ادله قاعده غرور در قانون مدنى، دکتر کاتوزیان مى‏نویسد: «اثبات این ضمان (ضمان گول زننده) به دلایل گوناگونى استناد شده است از جمله آنهاست: 1 . در این گونه امور مغرور کننده سبب اتلاف و مغرور مباشر آن است ولى چون سبب قوى‏تر از مباشر است ضمان سرانجام بر عهده او قرار مى‏گیرد. 2 . قاعده لا ضرر. 3 . خبر معروف «المغرور یرجع الى من غره‏».
همو در باره آثار قاعده مى‏نویسد: قدر متیقن این است که سرانجام ضمان بر عهده مغرور کننده مستقر مى‏شود ولى در این که آیا غرور، سبب معاف شدن مباشر اتلاف (مغرور) مى‏شود یا مالک. حق رجوع به او را نیز دارد اختلاف شده، عقایدى را که در این باره اظهار شده است در چهار احتمال مى‏توان خلاصه کرد:
1 . مسبب (گول زننده) مسئول تلف است و مباشر (مغرور) کننده ضامن نیست‏حتى اگر استیلاء بر مال داشته باشد. 2 . بین موردى که مغرور کننده بر مال تلف شده مستولى بوده یا به گونه‏اى در اتلاف آن دخالت داشته است با موردى که جز گول زدن مباشر نقشى در اتلاف نداشته است تفاوت است در صورت اول هر دو ضامن هستند و در صورت دوم تنها مباشر ضامن است زیرا مباشر از سبب قوى‏تر است. 3 . هر دو ضامن‏اند و اگر مالک، خسارت را از مباشر گرفت او مى‏تواند به مغرور کننده رجوع کند.
 

تبلیغات