مسائل مستحدثه زکات (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
با تشکر از این که قبول زحمت فرمودید به عنوان اولین سؤال لطفا بفرمائید فلسفه تشریع زکات بر اساس آیات و روایات چیست؟
آیة الله سید حسن مرتضوى:
از آیات و روایات به خوبى استفاده مىشود که هدف از تشریع زکات آن است که فقرا به حقشان برسند مصالح مسلمین و جامعه اسلامى تامین شود و جامعهاى با عزت و عظمت در پرتو اداء حقوق واجب الهى بوجود آید، فقر و فلاکت در ابعاد مختلف مادى و معنوى و فرهنگى و ... از جامعه اسلامى رخت بربندد به عنوان مثال در روایات آمده است: «ان الله عز وجل فرض للفقراء فى مال الاغنیاء ما یسعهم ولو علم ان ذلک لا یسعهم لزادهم ...». چون خداوند مىدانست نیازمندیهاى فقرا و جامعه اسلامى با زکات کاملا تامین مىشود به همین امور اکتفا کرد و گرنه، بیش از این را واجب مىکرد. و به فرموده سیدنا الاستاذ حضرت امام خمینىقدسسره خمس و زکات براى تمامى مخارج حکومت اسلامى و تامین نیازهاى جامعه اسلامى واجب شده است و تنها فقرا مورد مصرف نیستند بلکه هشت مصرف دیگر نیز دارد. این نیز معلوم است که پرداخت زکات یک وظیفه اجتماعى است نه وسیله گداپرورى. هدف اصلى ریشه کن کردن فقراء از جوامع اسلامى است امام صادق(ع) مىفرماید: زکات براى آن است که توانگران آزمایش شوند زندگى فقراء تامین شود اگر مردم زکات خود را مىپرداختند یک مسلمان بى نوا باقى نمىماند مردم فقیر و بى نوا نمىمانند مگر به جهت تقصیر اغنیاء و ثروتمندان.»
آیا زکات منحصر در اشیاء نه گانه است؟ یا آن که با توجه به فلسفه تشریع آن در صورت نیاز جامعه قابل توسعه به اشیاء دیگر نیز هست؟
مشهور ما بین فقهاى امامیه همان موارد نهگانه است و تنها در خصوص موارد منصوصه، زکات واجب است که عبارتند از:
1 / چهار پایان سهگانه «شتر، گاو و گوسفند» 2 / طلا و نقره 3 / غلات اربعه: «گندم، جو، خرما و مویز» که مجموعا نه چیز بشود این امور بطور مسلم «مواد زکوى»، نامیده مىشوند اما در غیر از امور نهگانه، زکات واجب نیست و مشکلات جامعه اسلامى از طریق وجوب خمس در سود حاصل از کسب و غنائم و گنج و غواصى و مانند آن بر طرف مىگردد. کسى که میلیونها پول دارد از طریق وجوب خمس بدهکار مىشود و نظر به اینکه مصارف خمس و زکات چندان تفاوتى ندارد، مشکل نظام اسلامى حل مىشود سیدنا الامام خمینى; مىفرمود: خمس به مراتب بیشتر از زکات مشکلات حکومت اسلامى را تامین مىکند و باعث رشد و شکوفائى و تعالى جامعه اسلامى مىگردد افزون بر اینکه ایشان معتقد بوده در خمس، سادات صرفا یکى از موارد مصرف هستند و سهم سادات در خمس تعینى ندارد. اینکه گاهى عدهاى با ناباورى مىگویند چطور مىشود کسى چهارتا شتر داشته باشد باید زکات بدهد اما اگر کسى دهها کارخانه و ماشین و میلیارها پولى نقد داشته باشد زکات ندارد جوابش روشن است زیرا زکات و خمس بر وزان واحد هستند و مورد مصرف هر دو سد خلاف مسلمین و تامین مخارج جامعه اسلامى است و نظر به اینکه این امور «کار خانه و ماشین و اوراق نقدیه» و مانند آن مشمول وجوب خمس و مصداق (انما غنمتم من شیىء فان لله خمسه وللرسول و ..) است در مشکل گشایى جامعه اسلامى و توسعه نظام رهگشاست به علاوه بقول سیدنا الاستاذ سهم سادات بغداد تمام سادات جامعه اسلامى را تامین مىکند و از این ناحیه مشکلى نمىماند و براى بر طرف کردن دیگر مشکلات جامعه اسلامى در عرصه فرهنگ و آموزش و پژوهش و مانند آن از خمس همچون زکات مىتوان استفاده کرد بنابر این زکات منحصر به اشیاء نهگانه است و در صورت نیاز جامعه اسلامى قابل توسعه اشیاء دیگر نیست زیرا با توجه به فلسفه تشریع زکات و اهداف آن و نیز تشریع خمس، اگر همگان بپردازند مشکلى نمىماند و اهداف اسلام کاملا تامین مىشود البته در صورت ضرورت حاکم اسلامى مىتواند زکات را به امور دیگر نیز توسعه دهد و این صرفا از باب «الضروراتتبیح المحذورات»است و تعمیم و تخصیص از آن به تشخیص مورد و ضرورتى است که پیش مىآید آنهم با صلاحدید ولى فقیه جامع الشرائط و مبسوط الید امکان پذیر است.
آیا حاکم اسلامى مىتواند غیر از خمس و زکات واجب مالى دیگر مىمانند مالیات را بر مردم مقرر سازد؟
بله حاکم اسلامى مىتواند در صورت ضرورت غیر از خمس و زکات واجب مالى دیگرى مانند مالیات را بر مردم مقرر سازد محور اصلى و ملاک نهایى در این امور نظر ولى فقیه جامع الشرائط است اگر ایشان ضرورت تشخیص داد وضع واجب مالى دیگرى مانند مالیات بلا مانع است فرض کنید مىخواهند نیروهاى نظامى و غیر نظامى را براى جنگ و دفاع بسیج کنند و واجباتى مثل خمس و زکات به تنهایى کافى نیست در اینجا مالیات هم به عنوان یک واجب مالى دیگر وضع مىشود. اما این موارد از باب ضرورت است که «الضرورات تبیح المحذورات» از عناوین ثانوى مىشود ولى به عنوان اولى چنین کارى دلیل ندارد.
آیا در حکومت اسلامى پرداخت کننده مالیات مىتواند آن ر به عنوان زکات محسوب کند.
در حکومت اسلامى مشکل است پرداخت کننده مالیات بتواند آن را به عنوان زکات محسوب کند مگر اینکه ولى فقیه بپذیرد و قبول کند ولى فقیه جامع الشرائط به عنوان متصدى و رهبر نظام مىتواند مالیات را به جاى زکات و یا زکات را به جاى مالیات قبول یا رد کند. پرداخت کننده مالیات در صورتى که بخواهد آن را به عنوان زکات محسوب دارد باید از ناحیه ولى امر مسلمین ماذون و مجاز باشد و گرنه برئالذمه نمىشود و زکات به عنوان یک واجب الهى بر ذمه او ثابت است.
آیا زکات نقدین «درهم و دینار» شامل دیگر اوراق نقدیه «پول» هم مىشود یا آنکه درهم و دینار (طلا و نقره رایج) خصوصیت دارند؟
زکات نقدین شامل اوراق نقدیه (پول) نمىشود زیرا نصوص صریح در انحصار وجوب زکات در اشیاء نهگانه است که یکى از آنها خصوص نقدین (طلا و نقره مسکوک) است; زیرا در زکات درهم و دینار ... طلا و نقره بودن مسکوک جزء موضوع نیست بلکه تمام موضوع است به این معنى که تنها آن طلا و نقرهاى که سکه رایج دارد و در معاملات به عنوان «ثمن»، مبادله مىگردد موضوع وجوب زکات است. اما طلا و نقره غیر مسکوک مثل سکه بهار آزادى، زکات ندارد چون «ثمن» واقع نمىشود و صرفا به عنوان مثمن در معاملات مورد استفاده قرار مىگیرد. البته در خمس ارباح مکاسب تمام الموضوع، جنبه پولى و مبادلهاى آن است. اما در زکات، طلا و نقره بودن آن هم با سکه رایج در بازار، تمام الموضوع است، نه تنها جنبه پولى و ارزش مبادلهاى آن، دلیل این مدعى روایات و منابع فقهى است که تبیین مبسوط آن نیازمند مباحث استدلالى مدرسهاى است و اینجا مجال آن نیست. بنابراین وقتى مطلق پول، متعلق زکات نیست جایى براى این پرسش باقى نمىماند که نصاب آن چگونه تعیین مىگردد زیرا ادله زکات نقدین غیر از طلا و نقره مسکوک رایج را شامل نمىشود. عمده این است که مشکل جامعه اسلامى حل شود که با خمس حل مىشود اگر ما حکمت تشریع زکات و حکمت تشریع خمس را به طور توام در نظر بگیریم و مردم زکات و خمس را بدهند تمام مخارج حکومت اسلامى تامین مىشود و دیگر مشگلى در اداره جامعه نمىماند.
آیا زکات به دین هم تعلق مىگیرد به فرض تعلق بر عهده کیست؟
زکات تنها به عین تعلق مىگیرد و شامل دین نمىشود و نظر مشهور فقهاى امامیه همین است زیرا روایات به صراحت تنها اعیان نهگانه را متعلق زکات مىداند و در صورتى که فقیهى زکات را شامل دین هم بداند به عهده وام دهنده است نه وام گیرنده زیرا وام گیرنده که بدهکار است و به دلیل احتیاج وام گرفته است این وام دهنده است که قرض داده و باید از عهده زکات بر آید.
به فرض تعلق زکات به دین آیا تفاوتى بین دین مدت دار و دین حالى که وام دهنده قدرت بر گرفتن آن دارد ولى به خاطر فرار از زکات آن را مطالبه نمىکند وجود دارد؟
وقتى گفتیم زکات به دین تعلق نمىگیرد دیگر این فرع اصلا مطرح نمىشود البته این فرع فقهى در مساله خمس مفید است، در خمس گاهى دین حال است و گاهى مدت دار، دین حال را حساب مىکنند اما دین مدت دار بعد از پرداخت وام گیرنده، محاسبه مىشود، دلیل اینکه این فرع را مربوط به خمس مىدانیم نه زکات این است که «انما غنمتم من شیى» شامل این حال مىشود و منظور از غنیمت مطلق فایده است و در روایت دارد «هو الفائدةیوما فیوما» وقتى دست من رسید خمسدارد اما وقتى مدت دارد خمس ندارد. به همین دلیل بناى بازاریان متدین بر این است که مطالبات را دو قسم مىکنند:
1 - دیونى که حال است: این قسم از مطالبات را جزء درآور سالانه به حساب مىآورند و خمسش را مىدهند اما آنچه قسطى است و جزء دیون مؤجل و مدت داراست جزء درآمد سالانه محاسبه نمىکنند و خمس آن هم لازم نیست گرچه دادن خمس قسم دوم هم خوب است اما الزام در کار نیست. اما در زکات، خصوص صرفا به اعیان نه گانه تعلق گرفته و شمول زکات بر دیون دلیل وافى و کافى ندارد.
پولهایى که در بانکها به صورت قرص الحسنه پا سپرده یا جارى گذاشته مىشود دین هستیا ودیعه در هر صورت به فرض تعلق زکات به پول، حکم زکات آنها چیست؟
ظاهرا پولهایى که در بانکها به صورت قرض الحسنه و سپرده و جارى گذاشته مىشود، دین است و اگر عنوان ودیعه بر آن بار شود، ودیعه با جواز تصرف است، و تغییر سپرده ثابت، اسم بدون مسمى است چون در سپرده ثابت و در ودیعه عین باید موجود باشد. اما در حسابهاى بانکى دیگر عین پول، موجود نیست. و در هر صورت زکات ندارد بلکه تنها خمس به آن تعلق مىگیرد آن هم خمس ارباح مکاسب به دلیل اینکه مصداق: (واعلموا انما غنمتم من شیىء فان لله خمسه) قرار مىگیرد. اما روایات صریح و معتبر بیانگر این است که زکات تنها شامل اشیاء نهگانه مىشود بنابر این پولى که در بانک گذارده مىشود تحت هر عنوانى باشد اگر شرایط خمس را داشت، خمس آن واجب و گرنه، بود و نبود آن در بانک خصوصیتى نسبت به زکات ایجاد نمىکند.
به نظر شما آیا زکات مال التجارة واجب است؟
زکات مال التجاره مستحب است چون نصوص صراحت دارند که زکات فقط در اشیاء نهگانه واجب است و دلیل وافى بر وجوب زکات در مال التجاره وجود ندارد و اگر از برخى روایات چنین برداشتى شود، به جهت روایات معتبر معارض و یا به جهت اعراض اصحاب، حمل بر استحباب مىشود.
آیا زکات گرفتنى استیا دادنى یعنى در صورت قدرت بر مطالبه و نپرداختن زکات دهنده حکومت مىتواند به زور آن را بگیرد یا این که پرداخت زکات تنها یک تکلیف شرعى است که اگر نپردازد گناه کرده کسى حق مطالبه آن را ندارد؟
زکات در برخى از موارد گرفتنى است و در برخى از موارد دادنى و این بستگى به نظر ولى فقیه جامع الشرائط دارد. هر کجا مصلحت دانست مىگیرد و هر کجا مصلحت دانست به مردم واگذار مىکند تا خودشان بدهند، همچنانکه در خمس نیز چنین است مثلا خمس را از (ذمى) مىگیرند و مىگویند ولى فقیه به جاى او قصد قربت مىکند در هنگام گرفتن، خمس و زکات بر وزان واحدند. در زمان حضرت رسول اکرم(ص) و حضرت امیرالمؤمنین(ع) «جباة» گردآورندگان زکات، براى گرفتن زکات اعزام مىشوند، لذا سفارشهاى زیادى در روایات ما وارد شده که در هنگام گرفتن اصل زکات، خصوصیات گاو و گوسفند و شترى را که زکات دهندگان مىخواهند بدهند به اختیار خودشان بگذارید که اگر خواستند چاق بدهند و اگر خواستند لاغر بدهند. گرچه به زکات دهنده هم سفارش مىکنند، حیوان چاق را بدهد. به هر حال در حکومت اسلام که زعامت و مدیریت جامعه و رهبرى مردم بدست ولى فقیه جامع الشرائط است و قدرت بر مطالبه زکات و دریافت آن از زکات دهندگان را دارد دولت مىتواند با اجازه و مصلحت ولى فقیه زکات را از مردم بگیرد گرچه در حالت عادى کسى حق مطالبه از مردم را نداشته باشد. در عصر حکومت اسلامى با توجه به ضرورت و تشخیص مصلحت که به حد ضرورت برسد از باب عناوین ثانوى و از باب «ان الضرورات تبیح المحذورات» گرفتن زکات با قدرت قهریه بلا مانع است.
در برخى از روایات آمده که در عصر حکومتحضرت امیر(ع) زکات بر امورى غیر از اشیاء نهگانه وضع شده است بر اسب و استر و مانند آن به علاوه در برخى از روایات وارد شده. امام زمان(ع) که ظهور کنند زکات را بر صاحبان گنج و پول نیز واجب مىکنند و براى جنگ از آنان درخواست زکات مىکند چگونه مىفرمائید زکات به اشیاء نهگانه اختصاص دارد؟ به علاوه در روایات معتبرى از وسائل الشیعه آمده است که زکات بر حبوباتى چون برنج نیز واجب شده است؟
همه این موارد از باب ضرورت است که امام معصوم(ع) تشخیص دادهاند و ما در موارد ضرورت در عصر غیبت نیز مىپذیریم که با تشخیص ولى فقیه جامع الشرائط مىتوان زکات را به امور دیگر غیر از اشیاء نهگانه توسعه داد و این ربطى به احکام اولیه اسلام ندارد و از باب عناوین ثانویه است. به هر حال ما معتقدیم که با خمس و زکات اشیاء نهگانه، همه نیاز فقراء وجامعهاسلامى بر طرف مىشود ودر صورتى که فقر و نیاز جامعه اسلامى با این امور برطرف نشد ولى امر مسلمین مىتواند بنابه ضرورت بر اموال دیگر نیز زکات وضع کند و این بستگى به صلاحدید ولى فقیه جامع الشرائط با توجه به شرائط زمانى و مکانى و اقلیمى دارد. در این زمینه نیز روایاتى در وسائل الشیعه کتاب زکات موجود است که قابل بحث و بررسى است.
برخى از محققان معاصر، زکات را منحصر در اشیاء نهگانه ندانسته و با توجه به فلسفه تشریع آن مىگویند در صورت نیاز جامعه قابل توسعه به اشیاء دیگر نیز هست و این مطلب را به عنوان حکم اولى مطرح مىکنند نه از عناوین ثانویه که شما اشاره کردید اینان بر این مدعا چنین استدلال مىکنند که در برخى از روایات آمده است «... وعفى رسول الله عما سوىذلک » یعنى پیامبر خدا وجوب پرداخت زکات را در غیر از موارد نهگانه عفو کرد و این نشان مىدهد که تعیین موارد نهگانه در عصر پیامبر اسلام(ص) صرفا به عنوان صلاحدید پیامبر اکرم(ص) بود. و با شرائط اقلیمى و زمانى سنجیده شده است نه اینکه حکم ابدى خدا باشد علاوه بر این، تعبیرهایى در پارهاى از روایات وجود دارد که مىتوان از آنها چنین برداشت کرد که علتیا حکمت وجوب زکات عبارت از تامین زندگى بى نوایان بلکه ریشه کن کردن فقر در همه ابعاد آن است؟
این مطلب قابل قبول نیست ما تابع دلیل و برهان هستیم، از کجاى این روایت «عفى رسول الله عما سوىذلک » مىتوان فهمید که انحصار زکات در اشیاء نهگانه مقطعى بوده است نه ابدى و ارشادى بوده نه مولوى؟ از این روایت به خوبى استفاده مىشود که اشیاء دیگر نیز اقتضاى وجوب زکات را داشته است اما رسول خدا(ص) بنابه مصالحى که خودش مىدانست از غیر از امور نهگانه وجوب زکات را برداشت، چرا برداشت ما نمىدانیم مگر ما مىتوانیم به اسرار و فلسفه احکام اسلام پى ببریم، مگر ما مصالح احکام اسلام را مىفهمیم؟ این روایت مانند حدیث رفع است همان طور که بزرگان در باب برائت در کتب اصولى گفتهاند که از حدیث رفع استفاده مىشود که در موارد جهل و اضطرار و مانند آن اقتضاى جعل حکم الهى بوده است اما بنابه عللى که احیانا ما نمىفهمیم، حکم برداشته شده است و «عفى رسول الله عما سوىذلک » هم یعنى مرحله انشایى بود ولى به مرحله فعلیت نرسید، علاوه بر این، وحشت این آقایان این است که زکات، %کاستى فقرا و جامعه را برطرف نکند در حالى که وجوب خمس مکمل زکات است و آن نقصان و کاستى، با وجوب خمس برطرف مىشود. باز علاوه بر این ما گفتیم در صورتى که ولى فقیه جامع الشرائط ضرورت تشخیص داد مىتواند به عنوان حکم ثانوى و مقطعى با توجه به شرائط زمان و مکان براى جنگ و مانند آن زکات و مالیات را توسعه دهد و به میزان رفع نیاز، بر اموال دیگر نیز مالیات وضع کند. اما حکم اولى خدا این است که زکات تنها بر نه چیز تعلق مىگیرد.
مصاحبه با شیخ محمد مهدى آصفى
با تشکر لطفا بفرمائید فلسفه تشریع زکات با توجه به آیات و روایات چیست؟
با نگاهى به آیات و روایاتى که در این زمینه آمده مىتوان فلسفه زکات را در سه کلمه خلاصه کرد: الف / فائده زکات براى زکات دهنده. ب / فائده زکات براى زکات گیرنده. ج / فائده زکات براى جامعه درباره فائده زکات براى زکات دهنده قرآن مىگوید: (خذ من اموالهم صدقة تطهرهم وتزکیهم بها وصل علیهم ان صلوتک سکنلهم). توبه / 103 از این آیه شریفه معلوم مىشود که زکات بر روح و جان شخص زکات دهنده تاثیر فراوانى دارد و او را از گناهان و آلودگیهاى زندگانى پاک مىکند و پالایش مىدهد و در نتیجه او را از بار سنگین گناه سبک مىکند و کدورتهایى را که جان او را در بر گرفته مىزداید. و همین معناى (تطهرهم وتزکیهم بها) است. و چنین به نظر مىرسد که این اثر روانى و پرورشى زکات از نظر اهمیت اگر بیشتر از اثر اقتصادى آن نباشد کمتر از آن نیست. درباره فائده زکات براى طبقه زکات گیرنده که همان مستمندان هستند در صحیحه عبدالله ابن مسکان چنین آمده: «ان الله عز وجل جعل للفقراء فى اموال الاغنیاء ما یکفیهم به ولولاذلک لزادهم وانما یؤتون من منع من منعهم» به این مضمون چندین روایت آمده که بعضى از آنها از نظر سند معتبر است.
فائده سوم زکات، فائدهاى است که قرآن در مساله توزیع فیى به آن اشاره مىکند. (ما افاء الله على رسوله من اهل القرى فلله وللرسول ولذى القربى والیتامى والمساکین وابن السبیل کى لا یکون دولةبین الاغنیآء منکم). این آیه شریفه هر چند درباره (فیى) نازل شده و ارتباطى با تشریع زکات ندارد ولى ملاک و اساسى که قرآن براى تشریع فیى مىگوید بر تشریع زکات نیز منطبق مىشود. قرآن کریم در این آیه تصریح مىکند که تقسیم فیىء میان طبقات نامبرده به این لحاظ است که ثروت متمرکز در طبقهاى نباشد و در حال گردش و جریان در بین عموم طبقات جامعه باشد. ثروت هر وقت در طبقه مخصوصى متمرکز شد ایجاد فساد مىکند. و اگر در تمام طبقات جامعه جریان پیدا کرد موجب سلامت و تعادل آن جامعه مىشود. با کمى دقت در این آیه شریفه به نظر مىرسد که این نکته غیر از نکته دوم باشد.
آیا زکات منحصر در اشیاء نه گانه استیا در صورت نیاز جامعه قابل توسعه به اشیاء دیگر نیز هست؟
زکات منحصر است در اشیاء نهگانه معروف که در فتواى فقها آمده است صحیحه فضلاء از امام باقر(ع) و صادق(ع) به همین معنا دلالت دارد «سنها رسولالله فى تسعةاشیاء وعفىعما سواهن». و صحیحه ابن عبدالله بن سنان نیز به همین مضمون مىباشد و خلافى در این مساله نقل نشده مگر از یونس و ابن جنید. در مقابل روایاتى که ذکر کردیم دسته دیگرى از روایات دلالت دارد بر ثبوت زکات در غیر اشیاء نهگانه معروف، مانند صحیحه محمد بن مسلم: «قال: سالته عن الحبوب ما یزکى منها؟ قال(ع): البر والشعیر والذرة والدخن والارز والسلت والعدس والسمسم کلهذا یزکى واشباهه». و همچنین موثقه ابى بصیر «قلت لابى عبدالله: هل فى الارز شئى؟ فقال: نعم. ثم قال: ان المدینة لم تکن یومئذ ارض ارز فیقال فیه ولکنه قد جعل فیه وکیف لا یکون فیه وعامة خراج العراق منه». فقهاء دسته دوم از روایات را حمل بر استحباب کردهاند صاحب جواهر نیز از این دسته از فقهاء مىباشد. ولى حتى اگر این حمل با توجه به تعارض نصوص از دو طرف ممکن نشد - چنانچه بعید نیست - باید دسته اول از روایات را بر دسته دوم ترجیح داد. براى اینکه قول به انحصار زکات در اشیاء نهگانه قول معروف و مشهور میان اصحاب است بنابر این نتیجه مىگیریم که زکات واجب فقط در همان اشیاء نهگانه است. آرى در غیر از این موارد در هرچه از زمین مىروید و به وزن یا به پیمانه فروخته مىشود زکات مستحب است مگر در سبزیجات امثال خیار، بادمجان و امثال آن. این معنى را ما ترجیح مىدهیم ولى معناى دیگر آن را نفى نمىکنیم. اما راجع به بخش دوم سؤال که آیا زکات در صورت نیاز جامعه قابل توسعه به اشیاء دیگر نیز هستیا نه؟ لازم است توضیح بدهم که زکات فقط به اشیاء نهگانه تعلق پیدا مىکند و در مورد زکات مال التجارة، میان فقهاء ما اختلاف است مشهور آن را مستحب مىدانند.
مرحوم صدوق در کتاب فقیه و همچنین ابن ابى عقیل از فقهاء پیشین وجوب آن را به جمعى از اصحاب نسبت دادهاند ولى معروف و مشهور میان فقهاء استحباب است اما در عین حال از مراجعه به روایاتى که در تفسیر آیه شریفه (والذین فى اموالهم حق معلوم للساآئل والمحروم) آمده است چنین به نظر مىرسد که غیر از زکات انفاق واجب دیگرى نیز در مال هست که اندازه آن متناسب با امکانات صاحب مال از یک سو و نیاز و حاجت از سوى دیگر تعیین مىشود. این انفاق در کتب فقهى عنوان نشده ولى در کتب حدیث عنوان شده است. و این جانب اینک به بعضى از این روایات اشاره مىکنم: در موثقه سماعة بن مهران از امام صادق(ع) آمده است: «ولکن الله عز وجل فرض فى اموال الاغنیاء حقوقا غیر الزکاة فقال عز وجل: «والذین فى اموالهم حق معلوم للسائل والمحروم» فالحق المعلوم غیر الزکاة وهو شیى یفرضه الرجل على نفسه فى ماله یجب علیه ان یفرضه على قدر طاقته وسعة ماله فیؤدى الذى فرض على نفسه انشاء فى کل یوم وان شاء فى کل جمعة ... الخ». و صحیحه ابى بصیر «وان علیکم فى اموالکم غیر الزکاة فقلت: اصلحک الله، وما علینا فى اموالنا غیر الزکاة؟ فقال: سبحان الله اما تسمع الله عز وجل: «والذین فى اموالهم حق معلوم ...». و در روایت ابى بصیر از امام صادق(ع): «اترون انما فى المال الزکاة وحدها ما فرض الله فى المال غیر الزکاة اکثر تعطى منه القرابة والمعترض لک ممن یسالک ». در این حدیث مثنى مشترک است میان ثقه و مجهول.
و در موثقه اسماعیل بن جابر از امام صادق(ع) آمده است که در تفسیر (والذین فى اموالهم حق معلوم) سؤال شده: اهو سوى الزکاة؟ امام فرمودند: «هو الرجل یؤتیه الله الثروة من المال فیخرج منه الالف والالفین .. فیصل به رحمه ویحمل به الکل عن قومه». و به این مضمون روایات متعددى آمده است. و صاحب وسائل بابى براى این دسته از روایات گشود تحت عنوان (باب الحقوق فى المال سوى الزکاة وجملة من احکامها) که باب (7) از ابواب ما تجب فیه الزکاة مىباشد و در آن 17 روایت ذکر کرد، که برخى از آنها صحیحه و برخى دیگر موثقه است و ما به بعضى از آنها اجمالا اشاره کردیم. بر استحباب، یا استحباب مؤکد یا تقیه چنانچه صاحب وسائل مرحوم حر عاملى مىفرماید بعید به نظر مىرسد. اما تقیه وجهى ندارد چون مذاهب فقهى دیگر غیر از زکات در اموال چیز دیگرى را واجب نمىدانند مگر امورى که فقهاء ما نیز واجب مىدانند. و استحباب مؤکد نیز با کلمه «فرض» و «حق» بلکه «یجب» چنانچه ملاحظه فرمودید تفاوت دارد و فرض و حق و وجوب چیزى غیر از استحباب و استحباب مؤکد است. این بنده از مجموع این روایات چنین مىفهمم (والله العالم) که در گرفتارىهاى;ژرسز÷عمومى یا در مشکلات فوقالعادهاى که براى مؤمنین پیش مىآید مخصوصا براى خویشان و نزدیکان، خداوند متعال چیزى غیر از زکات را بر مؤمنین واجب کرده است و تقدیر و اندازه آن را به خود آنها واگذار کرده به مقیاس نیاز نیازمندان از یک سو و امکانات صاحب مال از سوى دیگر. به هر حال این مسالهاى است که فقهاء از نظر فقهى آن را تحریر نکردهاند و مشکل است که به طور جزم در این مساله نفیا و اثباتا چیزى گفته شود.
آیا حاکم اسلامى مىتواند غیر از خمس و زکات واجب مال دیگرى مانند مالیات براى مردم مقرر سازد؟
کمک به اداره حکومت اسلامى قطعا یکى از واجبات مسلم هر مسلمان است چون اجراى احکام و حدود الهى و تبلیغ دین خداوند و نظم امور مردم برابر احکام الهى و رسیدگى به مظلومان و مستضعفان متوقف بر تشکیل حکومت اسلامى و فعال شدن این حکومت است. و این کار حتما متوقف بر انفاق مال است و بدون انفاق نه تشکیل حکومت اسلامى امکان دارد و نه اداره کردن آن. در صورتیکه زکات و خمس و سائر درآمدهایى که در فقه براى حکومت اسلامى در نظر گرفته شده از قبیل انفال و فیى و امثال آن .. کفاف کار حکومت را ندهد پرداخت مالیات ضرورى خواهد بود و تحقق این امر از چهار راه ممکن است: راه اول: توسعه زکات به این معنا که تشریع زکات در قرآن به مطلق اموال تعلق گرفته «خذ من اموالهم صدقة تطهرهم وتزکیهم بها) (یا ایها الذین امنوا انفقواتوبه من طیبات ما کسبتم ومما اخرجنا لکم من الارض) با این توجیه که مقصود از صدقه در این آیات همان زکات باشد و خداوند تشخیص ثروتهایى را که زکات به آنها تعلق مىگیرد به امام و حاکم وقت تفویض کرده است، رسول خدا(ص) این ثروتها را در زمان خود به نه چیز محدود کرده و مسلمین را از زکات سائر اموال معاف داشته بود. در صحیحه فضلاء از امام صادق(ع) چنین آمده است «فرض الله عز وجل الزکاة مع الصلاة فى الاموال وسنها رسول الله فى تسعة اشیاء وعفى عما سواهن». و در معتبره ابى بکر حضرمى از امام صادق(ع) آمده است «وضع رسول الله الزکوة على تسعة اشیاء .. وعفى عما سوىذلک ». و چندین روایات دیگر به همین مضمون که بعضى از آنها از لحاظ سند اعتبار کافى دارند عبارت «عفى رسول الله» که تقریبا در اکثر روایات این باب آمده است قابل توجه است و ما در روایات احکام و حدود کمتر چنین تعبیرى دیدهایم این تعبیر مىتواند یکى از دو معنى را در برداشته باشد یکى اینکه از باب تفویض در تشریع باشد چنانچه در رکعات نماز آمده است و این معنى مخصوص رسول الله است. و یکى تفویض در تنفیذ و این معنى اختصاص به رسول الله(ص) ندارد و آن حضرت نیز به عنوان حاکم و امام حکم به عفو مىکند نه به عنوان منبع تشریع در این توجیه ناچار باید عبارت (عفى رسول الله) را حمل بر معناى دوم کنیم.
بنابر این اولیاء امور مسلمین بنابر نیاز نظام مىتوانند به مقدارى که نیاز نظام و فقر مسلمین را بر طرف کند بر ثروتهاى اساسى زکات اضافه کنند. این معنا را دو دسته از روایات تایید و تاکید مىکند. دسته اول: روایاتى که دلالت دارد بر وجوب زکات بر غیر از اشیاء نهگانه مانند معتبره ابو بصیر از امام صادق(ع) راوى سؤال مىکند: «هل فى الارز شیى؟ ثم قال: ان المدینة لم تکن یومئذ ارض ارز فیقال فیه، ولکنه قد جعل فیه وکیف لا یکون وعامة خراج العراق منه». و در صحیحه محمد بن مسلم آمده است: «سالته عن الحبوب ما یزکى منها؟ قال: البر والشعیر والذرة والدخن، والارز والسلت والعدس والسمسم کل هذا یزکى واشباهه». دسته دیگر روایاتى است که دلالت دارد بر اینکه خداوند زکاة (یا انفاق) را به اندازه نیاز فقرا قرارداده است و تشریع زکات حتما کفاف نیاز فقرا را مىدهد. در صحیحه زراره و محمد بن مسلم از امام صادق(ع) چنینآمدهاست: «انالله عز وجل فرض للفقراء فى مال الاغنیاء ما یسعهم ولو علمان ذلک لایسعهملزادهم، انهملمیؤتوا من قبل فریضة الله عز وجل ولکن اوتوا من منع من منعهم حقهم لا مما فرض الله لهم ولو ان الناس ادوا حقوقهم لکانوا عائشین بخیر». و در صحیحه عبدالله بن سنان از امام صادق(ع) چنین آمده است: «ان الله عز وجل فرض الزکاة کما فرض الصلوة فلو ان رجلا حمل الزکاة فاعطاها علانیة لم یکن علیه فىذلک عیب وذلک ان الله عز وجل فرض للفقراء فى اموال الاغنیاء ما یکتفون به ولو علم ان الذى فرض لهم لا یکفیهم لزادهم وانما یؤتى الفقراء فیما اتوا من منع من منعهم حقوقهم لا من الفریضة». من در پاسخ سؤال پیشین این احتمال را اختیار نکردم ولى آن را نفى هم نمىکنم.
راه دوم: وجوب انفاق از باب مقدمه اقامه نظام اسلامى یا حفظ و نگاهدارى آن یا فعال کردن آن است. شکى نیست که این هر سه واجب هستند و مقدمه آنها انفاق است و بدون انفاق نه اقامه نظام ممکن مىشود و نه حفظ آن و نه فعال کردن آن و اگر انفاقهاى مقرره شرعى کافى نباشد ولى امر مىتواند مالیات وضع کند و بر مسلمین نیز پرداخت آن واجب مىشود. راه سوم: راه ولایت است که خود عنوانى مستقل است و براى عموم مسلمین الزام آور. چون مقام ولایت به موجب آیه شریفه (النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم) مقام اولویت در تصرف بر انفس مؤمنین است و تصرف در اموال در همین معنا مندرج است و ولى امر باید حائز این ولایت بر اموال و انفس باشد. و او امر اطاعت از رسول الله(ص) و اولیاء امور، این معنا را در بردارد: (اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولى الامر منکم).
مصاحبه با محمد هادى معرفت
با سپاس از قبول زحمت لطفا بفرمائید فلسفه تشریع واجبات مالى مانند زکات چیست؟
فلسفه تشریع زکات از دید قرآن و روایات، فقر زدایى در ابعاد مختلف است. آیه شریفه: (انما الصدقات للفقرآء والمساکین و ...) نشانگر این حقیقت است و روایات بسیارى که مصرف زکات را مشخص مىکنند نیز بر ایننکتهاشاره دارند. توضیح بیشتر آنکه در صدر اسلام زکات یکى از منابع تامین بودجه براى دولت و حکومت اسلامى بود با توسعه اسلام خراج و مالیات هم در کنار زکات براى رفع نیازهاى جامعه اسلامى قرار گرفت. در مقالهاى که در آن به تفصیل به بحث مالیات پرداختهام به روشنى بیان کردهام که مالیات مانند زکات از احکام اولیه است نه ثانویه، عنوان «فى سبیل الله» کنایه از تثبیت بنیاد و پایههاى حکومت اسلامى است و این که به جهاد در آن زمان اطلاق مىشده است به این جهت بوده است که یگانه راه تثبیتحکومت در آن زمان، جهاد بوده است. اما امروز، اسلام باید در صنعت، علم، تکنولوژى و سایر ابعاد نیرومند باشد و این متوقف بر داشتن هزینه و بودجههاى فراوان است که باید مردم از هر گونه مساعدت در تامین این هزینهها دریغ نورزند این همان مالیات است که مقدارش و انواعش بستگى دارد به مقدار نیاز دولت که با نظر کارشناسان مشخص مىشود نه عادلانه بر عهده توانگران جامعه قرار مىگیرد تا نیاز دولت را بر آورده. سازند بنابر اینمالیات با زکات از چند جهت تفاوت دارد، نه نصاب مشخصى دارد و نه اندازه و نه به جنس و صنف خاصى محدود مىشود. لذا امیر المؤمنین(ع) در زمان حکومتش وقتى نیاز پیدا مىکند سالانه بر اسب سوارى دو دینار و بر اسب بارکش یک دینار قرار مىدهد. این بدان معناست که مالیات دامنه گستردهاى دارد و حدود و اندازه آن به صلاحدید دولت و کارشناسان مشخص مىشود و مصرف آن هم تامین نیاز دولت است. ولى زکات، هم مقدارش مشخص است و هم چیزهایى که باید زکات آن را پرداخت و هم موارد مصرف آن هم مشخص شده است. زکات براى تامین نیاز زندگى مستمندانى است که در قلمرو کشورهاى اسلامى زندگى مىکنند یکى از مصارف آن فى سبیل الله است که مراد از آن، بیشتر تامین نیازهاى مردمى است نه نیازهاى دولتى، از این رو زکات چندان نقشى در ساختار بنیاد دولت و حکومت ندارد، بر خلاف مالیات. آیاتى مانند: (وانفقوا فى سبیل الله ولا تلقوا بایدیکم الى التهلکة) در بحث مالیات اشاره به این دارد که اگر مردم در پرداخت مالیات کوتاهى کردند دولت ضعیف شده و سقوط مىکند و به دستخود مردم به هلاکت مىرسد. آیه اشاره به این است که با دریغ کردن از دادن مالیات و تامین بودجه دولت موجب لاکتخود نشوید، هلاکتخود یعنى تضعیف دولت در هر بعدى از ابعاد علمى، فرهنگى، سیاسى نظامى، قضایى آموزشى، پژوهشى. چون به سامان رسیدن این اهداف نیاز به بودجه و هزینههاى لازم دارد که اگر منابع طبیعى و معادن موجود نتواند کفاف این نیازها را بدهد، مردم وظیفه دارند دولت را کمک کنند و دولت مىتواند به گونهاى عادلانه برابر نیاز خود بر مردم مالیات مقرر کند.
و خلاصه آنکه زکات براى سد خلا و تامین نیازهاى مسلمین است و مالیات براى تامین نیازهاى دولت اسلامى، اگر در جامعه نیازمندى یا ورشکستهاى یا در راهماندهاى باشد از طریق زکات او را تامین مىکنیم، ولى نیازهایى که جنبه دولتى و حکومتى دارد مانند بودجههاى فرهنگى، نظامى، آموزشى، اینها وظائفى است که بر عهده حکومت است. و حکومت از طریق مالیات این نیازها را بر آورده مىکند. بنابر این هر دو براى رفع نیازهاى جامعه اسلامى است منتهى یکى نیازهاى مردمى و دیگرى نیازهاى حکومتى.
آیا هم چنانکه نیازهاى دولت در توسعه و تعمیم مالیات تاثیر دارد، نیازهاى مردمى هم مىتواند در کم و زیاد شدن زکات نقش داشته باشد یا آنکه زکات یک واجب مالى ثابت و دائمى است؟
در مورد مالیات نص خاصى وجود ندارد که حدود آن را مشخص کرده باشد، اختیار آن از هر جهت به دستحکومت است تا به مقدار نیاز از مردم بگیرد، ولى زکات به عنوان یک واجب مالى ثابت از اموال مشخصى براى فقرزدایى از جامعه اسلامى وضع شده است. نظیر این را در تشکیلات درون گروهى برخى از جوامع دیگر نیز مىبینیم مانند اسماعیلیه، و خوجهها که در هند و آفریقا و آمریکا زندگى مىکنند و با جمع آورى اعانههایى به فقرزدایى در بین جوامع خود مىپردازند. مىتوان گفت در میان خوجهها امروز فقیر وجود ندارد و تمامى آنها ثروتمندند. بنابر این فلسفه تشریع زکات فقرزدایى از جامعه اسلامى از تمام ابعاد است. موارد مصرف زکات مردم هستند، البته دولت مامور گرفتن و توزیع زکات است، چون در آیه شریفه به پیامبر اکرم(ص) به عنوان رئیس دولت اسلامى خطاب مىکند: (خذ من اموالهم صدقة) سیره پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) نیز چنین بوده است، از این رو به نظر ما کسى که زکات بر عهدهاش هست باید زیر نظر حاکم اسلامى به مورد مصرفش برساند و اگر خودش اقدام کند برئ الذمة نمىشود. مگر این که دولت اسلامى نباشد همانند قبل از انقلاب که در این صورت زکات زیر نظر فقهاء جامع الشرائط گرفته شده و توزیع مىشود.
پس به نظر جناب عالى زکات منحصر در همان اشیاء نهگانه است و قابل تعمیم هم نیست؟
طبق روایات بسیارى که در این زمینه داریم زکات منحصر به اشیاء نهگانه است، حتى وقتى راوى به امام صادق(ع) عرض مىکند امروز در بسیارى از مناطق کشت و محصول مهم برنج وذرت است امام(ع) با تغیر به او مىگوید: تو مىپندارى در زمان پیامبر(ص) ذرت و برنج نبود و یا آنکه پیامبر(ص) از آن غافل بوده است؟ نه، پیامبر به عمد از زکات ذرت و برنج چشم پوشید. البته اگر کسى بخواهد از دیگر حبوب زکات بدهد مطلوب شرعى خواهد بود، زیرا در برخى از روایات آمده است: «فى الحبوب کلها زکاة»، و روایاتى دیگر زکات را منحصر در همان نه چیز مىدانند مقتضاى جمع بین این دو دسته روایات آن است که زکات در غیر غلات چهارگانه مستحب باشد.
در زکات نقدین آیا درهم و دینار (سکه طلا و نقره) خصوصیت دارد یا آنکه شامل هر پول رائجى مىشود؟
موضوع زکات، پول نقد بودن است و طلا و نقره بودن موضوعیتى ندارد نه جزء الموضوع است و نه تمام الموضوع، اینکه در روایات طلا و نقره آمده از آن جهت بوده است که پول رائج آن زمان طلا و نقره بوده است نه آنکه طلا و نقره خصوصیتى داشته باشد. از این رو در مطلق طلا و نقره زکات نیست بلکه تنها در طلا و نقرهاى که به صورت سکه رائج در آمده باشد زکات هست. بنابر این تمام الموضوع سکه رائج بودن است، و مىتوان گفت هر نقد رائجى مورد زکات است منتهى در اموال نقدى شرائط وجوب زکات کمتر تحقق مىیابد.
در صورتى که مطلق پول متعلق زکات باشد نصاب آن چگونه تعیین خواهد شد؟
از آنجا که همواره طلا ملاک تعیین ارزش مالى اشیاء بوده است، این جا نیز معیار را باید طلا گرفت، همانگونه که در دیات عقیده ما این است که هزار دینار طلا معیار است. بنابر این هر چند به هر پول رائجى زکات تعلق مىگیرد ولى نصاب آن را از روى نصاب طلا مشخص مىکنیم زیرا ارزش پول در حال نوسان استحتى درهم هم در نوسان بوده است.
در صورت تعلق زکات به پول آیا تنهابه عین تعلق مىگیرد، یا شامل دین نیز مىشود و اگر به دین تعلق گیرد بر وام دهنده است یا وام گیرنده؟
زکات به دین تعلق نمىگیرد چون شرط وجوب زکات، بى مصرف بودن پول به مدت یک سال است. اگر پول به کسى قرض دارد شود طبعا قرض گیرنده با آن کار مىکند چون قرض گرفته تا نیاز خودش را رفع کند، بنابر این چون شرط تعلق زکات را ندارد زکات آن واجب نیست. تعبیر روایات در این مورد چنین است: «...اما ما یتجر به او دین وعمل به فلیس فیه زکاة...» و یا در روایت دیگر چنین آمده است: «الزکاة على المال الصامت الذى یحول علیه الحول ولم یحرکه...» از این روایات و امثال آنها استفاده مىشود پولى که به عنوان قرض در اختیار دیگرى قرار مىگیرد تا با آن کار کند زکات ندارد، زیرا چنین پولى در گردش است. بله اگر قرض گیرنده پول را بدون هیچ تصرفى به عنوان امانت براى صاحب آن نگهدارد، پس از یک سال مصداق «الزکاة على المال الصامت الذى یحول علیه الحول ولم یحرکه» خواهد بود و زکات دارد، ولى چنین موردى بسیار نادر است. بنابر این به دینهاى معمولى زکات تعلق نمىگیرد و بر عهده هیچ کدام از وام دهنده و وام گیرنده نیست.
آیا تفاوتى بین دین مدت دار و دینى که مدت آن سر رسیده و وام دهنده با آن که قدرت برگرفتن آن دارد به خاطر فرار از زکات آن را مطالبه نمىکند، وجود دارد؟
بله، اگر وام گیرنده پول را آماده کرده و هیچ گونه تصرفى در آن نمىکند و وام دهنده به خاطر فرار از زکات آن را تحویل نمىگیرد، در این جا زکات تعلق مىگیرد چرا که این پول مصداق: «المال الصامت الذى یحول علیه الحول ولم یحرکه» هست و وام دهنده باید زکات آن را بپردازد.
آیا به پولهایى که به صورت قرض الحسنه یا سپرده یا جارى در بانک گذاشته مىشود، عنوان دین صادق استیا ودیعه، در هر صورت حکم زکات آن چیست؟
حکم ودیعه را دارد چون مدت مشخصى ندارد و از آن طرف چون سود آور استحکم مال التجارة را دارد و زکات آن مستحب است چرا که مقتضاى جمع بین روایاتى که در باب زکات مالى التجارة وجود دارد، استحباب زکات مال التجارة است.
آیا زکات گرفتنى است یا دادنى، به بیان دیگر در حکومت اسلامى که قدرت بر مطالبه زکات و دریافت آن از زکات دهندگان وجود دارد، آیا دولت مىتواند زکات را مطالبه کند و در صورت ممانعت، با زور آن را بگیرد یا آنکه پرداخت زکات تکلیف شرعى زکات دهنده است، اگر نپردازد خود گناه کرده است ولى کسى حق مطالبه آن را ندارد؟
زکات از واجبات است ولى در صورت ممانعت زکات دهنده دولت اسلامى مىتواند آن را با زور بستاند، به دلیل آیه شریفه (خذ من اموالهم صدقة) که دستور به گرفتن است و نیز به دلیل سیره پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) در گرفتن و جمعآورى زکات از مردم. این نشان مىدهد که گرفتن زکات از وظایف حکومت است.
از مطالب گذشته شما معلوم شد که به نظر شما حاکم اسلامى مىتواند غیر از خمس و زکات، واجب مالى دیگرى مانند مالیات بر مردم مقرر سازد؟
مسلم چنین است، من در این موضوع مقاله مفصلى نوشتهام و به نظر من مالیات از احکام اولیه است همچون خمس و زکات و حاکم اسلامى به تناسب نیاز جامعه مىتواند واجب مالى دیگرى را غیر از خمس و زکات به نام مالیات از مردم مطالبه کند.
لطفا در صورت امکان در این باره توضیحات بیشترى بفرمائید؟
مالیات، از مهمترین منابع مالى دولتاست، که بر حسب نیاز بر درآمدها وضع مىگردد.. مالیات، یکى از اساسىترین پایههاى استحکام دولت، و استوارى قوام حکومت است .. دولت براى اداره امور کشورى و رسیدگى به شؤون ملى، در ابعاد مختلف فرهنگى، نظامى، اقتصادى و دیگر ابعاد، به منابع مالى گستردهاى نیاز دارد و بدون گرفتن مالیات قادر به تامین بودجه لازم براى اداره کشور نخواهد بود. «المال طاقةیمکن تحویلها الى اى طاقة شئت» «مال نیرویى است که مىتوانى آن را به هرگونه نیروى دیگرى که بخواهى تبدیل کنى.» اگر دولت، براى تامین بعد فرهنگى به صرف نیرو نیاز دارد، امکانات آن با مال قابل تهیه است .. و همچنین در دیگر ابعاد، که با مال کافى، هرگونه امکانات را مىتوان فراهم ساخت. از این جهت، ضرورىترین، و نخستین گامى که دولت، در راستاى تحکیم پایه حکومتخود، باید بردارد، همانا تامین بودجه لازم و قدرت لازم است که از نیروى مال بدست مىآید .. در قرآن با عنوان «انفاق فى سبیل الله» به این جهت اشارت دارد .. (وانفقوا فى سبیل الله ولا تلقوا بایدیکم الى التهلکة) (در راه خدا، بذل مال کنید، و بیهوده خود را به نابودى نکشانید) مقصود از «سبیل الله» همانا: راه خداست، که در اینجا هدف، استوارى پایههاى حکومت عدل اسلامى است .. که در آن روز فقد با جهاد ممکن بود و براى تثبیت پایههاى حکم اسلامى، مىبایست با دشمنان به ستیز برخواست .. ولى هدف اصلى و پایدار، استوارى پایههاى حکومت اسلامى است، که در تمامى ابعاد ضرورى مستحکم گردد، و بتواند در میان جهانیان، قد علم کند، و اثبات وجود نماید .. بلکه ابر قدرتى گردد تا بتواند از مستضعفان جهان حمایت کند، و رسالتخویش را به جهانیان برساند .. و لذا اگر مردم در انجام این فریضه، کوتاهى کنند هر آینه پایههاى دولت عدل را سست کرده، از نیروى آن کاسته و در مقابله با حوادث ضعیف و ناتوان گشته، نه قادر بر انجام تعهدات دولتى خویش است، و نه توان دفاع از حریم قدس اسلام را دارد .. در نتیجه: زیان این ضعف و سستى در کارهاى دولت، به خود مردمبر) مىگردد و موجب تباهى آنها خواهد شد، و رو به تباهى مىروند .. از این رو آیه شریفه مىفرماید: «با خوددارى از بذل مال - در راه تحکیم ولتحق - خود را به هلاکت نیانداخته، و به نابودى و نیستى نکشانید.»
تمامى آیات انفاق، که با عنوان «فى سبیل الله» در قرآن آمده، اشاره به همین»جهت است که بایستى مردم بر حسب مکنت و اقتدار، هر یک به سهم خود از بذل مال در راه تحکیم پایههاى دولت دریغ نورزد، و گرنه دود آن به چشم خودشان خواهد رفت .. شاید، اولین کسى که در اسلاممالیاتوضع کرد، مولا امیرمؤمنان(ع) باشد. بر هر اسب سوارى در سال دو دینار، و بر هر اسب بارکش یک دینار. نکته در خور توجه آنکه در اسلام، مقدار و جنس و نیز موارد مالیات معین نشده است، اصل وضع مالیات، و مقدار آن و موارد آن، تماما به دولت واگذار شده، تا بر حسب نیاز، در هر زمان و مکان و شرائط موجود، مالیات وضع کند، و مقدار مالیات وموارد آننیز بستگىبهمیزاننیاز دولتدارد. زیرا وضع مالیات بر اساس نیاز دولت استوار است، از این رو دولت به هر کیفیت و هر اندازه که نیاز داشته باشد، به تناسب در آمدها مالیات وضع مىکند و هرگاه که نیاز نباشد مالیات نیز موضع نخواهد شد. این بهترین شیوهاى است که اسلام درباره مالیات و پرداخت آن در پیش گرفته و کاملا عادلانه است. زیرا تامین نیازهاى دولت بر حسب درآمدهاى افراد سنجیده مىشود، و پرداخت مالیات فریضهاى است که بر عهده توانگران گذاشته مىشود تا هر کس به میزان درآمد خود آن را بپردازد.
آیا پرداخت کننده مالیات مىتواند آن را به عنوان زکات ی خمس حساب کند؟
خیر، مگر آنکه حاکم اسلامى و ولى امر مسلمین اجازه دهد. چون هر کدام واجب مستقلى هستند و دلیل جداگانهاى دارند، ادله وجوب زکات با ادله وجوب مالیات جداست و هر کدام وظیفه جداگانهاى را بر عهده ما مىگذارند. همانطور که نمىتوان خمس را به جاى زکات و بالعکس حساب کرد، مالیات نیز چنین است مگر آنکه ولى امر مسلمین چنین اجازهاى را بدهد زیرا اختیار مالیات بدست اوست.
آیة الله سید حسن مرتضوى:
از آیات و روایات به خوبى استفاده مىشود که هدف از تشریع زکات آن است که فقرا به حقشان برسند مصالح مسلمین و جامعه اسلامى تامین شود و جامعهاى با عزت و عظمت در پرتو اداء حقوق واجب الهى بوجود آید، فقر و فلاکت در ابعاد مختلف مادى و معنوى و فرهنگى و ... از جامعه اسلامى رخت بربندد به عنوان مثال در روایات آمده است: «ان الله عز وجل فرض للفقراء فى مال الاغنیاء ما یسعهم ولو علم ان ذلک لا یسعهم لزادهم ...». چون خداوند مىدانست نیازمندیهاى فقرا و جامعه اسلامى با زکات کاملا تامین مىشود به همین امور اکتفا کرد و گرنه، بیش از این را واجب مىکرد. و به فرموده سیدنا الاستاذ حضرت امام خمینىقدسسره خمس و زکات براى تمامى مخارج حکومت اسلامى و تامین نیازهاى جامعه اسلامى واجب شده است و تنها فقرا مورد مصرف نیستند بلکه هشت مصرف دیگر نیز دارد. این نیز معلوم است که پرداخت زکات یک وظیفه اجتماعى است نه وسیله گداپرورى. هدف اصلى ریشه کن کردن فقراء از جوامع اسلامى است امام صادق(ع) مىفرماید: زکات براى آن است که توانگران آزمایش شوند زندگى فقراء تامین شود اگر مردم زکات خود را مىپرداختند یک مسلمان بى نوا باقى نمىماند مردم فقیر و بى نوا نمىمانند مگر به جهت تقصیر اغنیاء و ثروتمندان.»
آیا زکات منحصر در اشیاء نه گانه است؟ یا آن که با توجه به فلسفه تشریع آن در صورت نیاز جامعه قابل توسعه به اشیاء دیگر نیز هست؟
مشهور ما بین فقهاى امامیه همان موارد نهگانه است و تنها در خصوص موارد منصوصه، زکات واجب است که عبارتند از:
1 / چهار پایان سهگانه «شتر، گاو و گوسفند» 2 / طلا و نقره 3 / غلات اربعه: «گندم، جو، خرما و مویز» که مجموعا نه چیز بشود این امور بطور مسلم «مواد زکوى»، نامیده مىشوند اما در غیر از امور نهگانه، زکات واجب نیست و مشکلات جامعه اسلامى از طریق وجوب خمس در سود حاصل از کسب و غنائم و گنج و غواصى و مانند آن بر طرف مىگردد. کسى که میلیونها پول دارد از طریق وجوب خمس بدهکار مىشود و نظر به اینکه مصارف خمس و زکات چندان تفاوتى ندارد، مشکل نظام اسلامى حل مىشود سیدنا الامام خمینى; مىفرمود: خمس به مراتب بیشتر از زکات مشکلات حکومت اسلامى را تامین مىکند و باعث رشد و شکوفائى و تعالى جامعه اسلامى مىگردد افزون بر اینکه ایشان معتقد بوده در خمس، سادات صرفا یکى از موارد مصرف هستند و سهم سادات در خمس تعینى ندارد. اینکه گاهى عدهاى با ناباورى مىگویند چطور مىشود کسى چهارتا شتر داشته باشد باید زکات بدهد اما اگر کسى دهها کارخانه و ماشین و میلیارها پولى نقد داشته باشد زکات ندارد جوابش روشن است زیرا زکات و خمس بر وزان واحد هستند و مورد مصرف هر دو سد خلاف مسلمین و تامین مخارج جامعه اسلامى است و نظر به اینکه این امور «کار خانه و ماشین و اوراق نقدیه» و مانند آن مشمول وجوب خمس و مصداق (انما غنمتم من شیىء فان لله خمسه وللرسول و ..) است در مشکل گشایى جامعه اسلامى و توسعه نظام رهگشاست به علاوه بقول سیدنا الاستاذ سهم سادات بغداد تمام سادات جامعه اسلامى را تامین مىکند و از این ناحیه مشکلى نمىماند و براى بر طرف کردن دیگر مشکلات جامعه اسلامى در عرصه فرهنگ و آموزش و پژوهش و مانند آن از خمس همچون زکات مىتوان استفاده کرد بنابر این زکات منحصر به اشیاء نهگانه است و در صورت نیاز جامعه اسلامى قابل توسعه اشیاء دیگر نیست زیرا با توجه به فلسفه تشریع زکات و اهداف آن و نیز تشریع خمس، اگر همگان بپردازند مشکلى نمىماند و اهداف اسلام کاملا تامین مىشود البته در صورت ضرورت حاکم اسلامى مىتواند زکات را به امور دیگر نیز توسعه دهد و این صرفا از باب «الضروراتتبیح المحذورات»است و تعمیم و تخصیص از آن به تشخیص مورد و ضرورتى است که پیش مىآید آنهم با صلاحدید ولى فقیه جامع الشرائط و مبسوط الید امکان پذیر است.
آیا حاکم اسلامى مىتواند غیر از خمس و زکات واجب مالى دیگر مىمانند مالیات را بر مردم مقرر سازد؟
بله حاکم اسلامى مىتواند در صورت ضرورت غیر از خمس و زکات واجب مالى دیگرى مانند مالیات را بر مردم مقرر سازد محور اصلى و ملاک نهایى در این امور نظر ولى فقیه جامع الشرائط است اگر ایشان ضرورت تشخیص داد وضع واجب مالى دیگرى مانند مالیات بلا مانع است فرض کنید مىخواهند نیروهاى نظامى و غیر نظامى را براى جنگ و دفاع بسیج کنند و واجباتى مثل خمس و زکات به تنهایى کافى نیست در اینجا مالیات هم به عنوان یک واجب مالى دیگر وضع مىشود. اما این موارد از باب ضرورت است که «الضرورات تبیح المحذورات» از عناوین ثانوى مىشود ولى به عنوان اولى چنین کارى دلیل ندارد.
آیا در حکومت اسلامى پرداخت کننده مالیات مىتواند آن ر به عنوان زکات محسوب کند.
در حکومت اسلامى مشکل است پرداخت کننده مالیات بتواند آن را به عنوان زکات محسوب کند مگر اینکه ولى فقیه بپذیرد و قبول کند ولى فقیه جامع الشرائط به عنوان متصدى و رهبر نظام مىتواند مالیات را به جاى زکات و یا زکات را به جاى مالیات قبول یا رد کند. پرداخت کننده مالیات در صورتى که بخواهد آن را به عنوان زکات محسوب دارد باید از ناحیه ولى امر مسلمین ماذون و مجاز باشد و گرنه برئالذمه نمىشود و زکات به عنوان یک واجب الهى بر ذمه او ثابت است.
آیا زکات نقدین «درهم و دینار» شامل دیگر اوراق نقدیه «پول» هم مىشود یا آنکه درهم و دینار (طلا و نقره رایج) خصوصیت دارند؟
زکات نقدین شامل اوراق نقدیه (پول) نمىشود زیرا نصوص صریح در انحصار وجوب زکات در اشیاء نهگانه است که یکى از آنها خصوص نقدین (طلا و نقره مسکوک) است; زیرا در زکات درهم و دینار ... طلا و نقره بودن مسکوک جزء موضوع نیست بلکه تمام موضوع است به این معنى که تنها آن طلا و نقرهاى که سکه رایج دارد و در معاملات به عنوان «ثمن»، مبادله مىگردد موضوع وجوب زکات است. اما طلا و نقره غیر مسکوک مثل سکه بهار آزادى، زکات ندارد چون «ثمن» واقع نمىشود و صرفا به عنوان مثمن در معاملات مورد استفاده قرار مىگیرد. البته در خمس ارباح مکاسب تمام الموضوع، جنبه پولى و مبادلهاى آن است. اما در زکات، طلا و نقره بودن آن هم با سکه رایج در بازار، تمام الموضوع است، نه تنها جنبه پولى و ارزش مبادلهاى آن، دلیل این مدعى روایات و منابع فقهى است که تبیین مبسوط آن نیازمند مباحث استدلالى مدرسهاى است و اینجا مجال آن نیست. بنابراین وقتى مطلق پول، متعلق زکات نیست جایى براى این پرسش باقى نمىماند که نصاب آن چگونه تعیین مىگردد زیرا ادله زکات نقدین غیر از طلا و نقره مسکوک رایج را شامل نمىشود. عمده این است که مشکل جامعه اسلامى حل شود که با خمس حل مىشود اگر ما حکمت تشریع زکات و حکمت تشریع خمس را به طور توام در نظر بگیریم و مردم زکات و خمس را بدهند تمام مخارج حکومت اسلامى تامین مىشود و دیگر مشگلى در اداره جامعه نمىماند.
آیا زکات به دین هم تعلق مىگیرد به فرض تعلق بر عهده کیست؟
زکات تنها به عین تعلق مىگیرد و شامل دین نمىشود و نظر مشهور فقهاى امامیه همین است زیرا روایات به صراحت تنها اعیان نهگانه را متعلق زکات مىداند و در صورتى که فقیهى زکات را شامل دین هم بداند به عهده وام دهنده است نه وام گیرنده زیرا وام گیرنده که بدهکار است و به دلیل احتیاج وام گرفته است این وام دهنده است که قرض داده و باید از عهده زکات بر آید.
به فرض تعلق زکات به دین آیا تفاوتى بین دین مدت دار و دین حالى که وام دهنده قدرت بر گرفتن آن دارد ولى به خاطر فرار از زکات آن را مطالبه نمىکند وجود دارد؟
وقتى گفتیم زکات به دین تعلق نمىگیرد دیگر این فرع اصلا مطرح نمىشود البته این فرع فقهى در مساله خمس مفید است، در خمس گاهى دین حال است و گاهى مدت دار، دین حال را حساب مىکنند اما دین مدت دار بعد از پرداخت وام گیرنده، محاسبه مىشود، دلیل اینکه این فرع را مربوط به خمس مىدانیم نه زکات این است که «انما غنمتم من شیى» شامل این حال مىشود و منظور از غنیمت مطلق فایده است و در روایت دارد «هو الفائدةیوما فیوما» وقتى دست من رسید خمسدارد اما وقتى مدت دارد خمس ندارد. به همین دلیل بناى بازاریان متدین بر این است که مطالبات را دو قسم مىکنند:
1 - دیونى که حال است: این قسم از مطالبات را جزء درآور سالانه به حساب مىآورند و خمسش را مىدهند اما آنچه قسطى است و جزء دیون مؤجل و مدت داراست جزء درآمد سالانه محاسبه نمىکنند و خمس آن هم لازم نیست گرچه دادن خمس قسم دوم هم خوب است اما الزام در کار نیست. اما در زکات، خصوص صرفا به اعیان نه گانه تعلق گرفته و شمول زکات بر دیون دلیل وافى و کافى ندارد.
پولهایى که در بانکها به صورت قرص الحسنه پا سپرده یا جارى گذاشته مىشود دین هستیا ودیعه در هر صورت به فرض تعلق زکات به پول، حکم زکات آنها چیست؟
ظاهرا پولهایى که در بانکها به صورت قرض الحسنه و سپرده و جارى گذاشته مىشود، دین است و اگر عنوان ودیعه بر آن بار شود، ودیعه با جواز تصرف است، و تغییر سپرده ثابت، اسم بدون مسمى است چون در سپرده ثابت و در ودیعه عین باید موجود باشد. اما در حسابهاى بانکى دیگر عین پول، موجود نیست. و در هر صورت زکات ندارد بلکه تنها خمس به آن تعلق مىگیرد آن هم خمس ارباح مکاسب به دلیل اینکه مصداق: (واعلموا انما غنمتم من شیىء فان لله خمسه) قرار مىگیرد. اما روایات صریح و معتبر بیانگر این است که زکات تنها شامل اشیاء نهگانه مىشود بنابر این پولى که در بانک گذارده مىشود تحت هر عنوانى باشد اگر شرایط خمس را داشت، خمس آن واجب و گرنه، بود و نبود آن در بانک خصوصیتى نسبت به زکات ایجاد نمىکند.
به نظر شما آیا زکات مال التجارة واجب است؟
زکات مال التجاره مستحب است چون نصوص صراحت دارند که زکات فقط در اشیاء نهگانه واجب است و دلیل وافى بر وجوب زکات در مال التجاره وجود ندارد و اگر از برخى روایات چنین برداشتى شود، به جهت روایات معتبر معارض و یا به جهت اعراض اصحاب، حمل بر استحباب مىشود.
آیا زکات گرفتنى استیا دادنى یعنى در صورت قدرت بر مطالبه و نپرداختن زکات دهنده حکومت مىتواند به زور آن را بگیرد یا این که پرداخت زکات تنها یک تکلیف شرعى است که اگر نپردازد گناه کرده کسى حق مطالبه آن را ندارد؟
زکات در برخى از موارد گرفتنى است و در برخى از موارد دادنى و این بستگى به نظر ولى فقیه جامع الشرائط دارد. هر کجا مصلحت دانست مىگیرد و هر کجا مصلحت دانست به مردم واگذار مىکند تا خودشان بدهند، همچنانکه در خمس نیز چنین است مثلا خمس را از (ذمى) مىگیرند و مىگویند ولى فقیه به جاى او قصد قربت مىکند در هنگام گرفتن، خمس و زکات بر وزان واحدند. در زمان حضرت رسول اکرم(ص) و حضرت امیرالمؤمنین(ع) «جباة» گردآورندگان زکات، براى گرفتن زکات اعزام مىشوند، لذا سفارشهاى زیادى در روایات ما وارد شده که در هنگام گرفتن اصل زکات، خصوصیات گاو و گوسفند و شترى را که زکات دهندگان مىخواهند بدهند به اختیار خودشان بگذارید که اگر خواستند چاق بدهند و اگر خواستند لاغر بدهند. گرچه به زکات دهنده هم سفارش مىکنند، حیوان چاق را بدهد. به هر حال در حکومت اسلام که زعامت و مدیریت جامعه و رهبرى مردم بدست ولى فقیه جامع الشرائط است و قدرت بر مطالبه زکات و دریافت آن از زکات دهندگان را دارد دولت مىتواند با اجازه و مصلحت ولى فقیه زکات را از مردم بگیرد گرچه در حالت عادى کسى حق مطالبه از مردم را نداشته باشد. در عصر حکومت اسلامى با توجه به ضرورت و تشخیص مصلحت که به حد ضرورت برسد از باب عناوین ثانوى و از باب «ان الضرورات تبیح المحذورات» گرفتن زکات با قدرت قهریه بلا مانع است.
در برخى از روایات آمده که در عصر حکومتحضرت امیر(ع) زکات بر امورى غیر از اشیاء نهگانه وضع شده است بر اسب و استر و مانند آن به علاوه در برخى از روایات وارد شده. امام زمان(ع) که ظهور کنند زکات را بر صاحبان گنج و پول نیز واجب مىکنند و براى جنگ از آنان درخواست زکات مىکند چگونه مىفرمائید زکات به اشیاء نهگانه اختصاص دارد؟ به علاوه در روایات معتبرى از وسائل الشیعه آمده است که زکات بر حبوباتى چون برنج نیز واجب شده است؟
همه این موارد از باب ضرورت است که امام معصوم(ع) تشخیص دادهاند و ما در موارد ضرورت در عصر غیبت نیز مىپذیریم که با تشخیص ولى فقیه جامع الشرائط مىتوان زکات را به امور دیگر غیر از اشیاء نهگانه توسعه داد و این ربطى به احکام اولیه اسلام ندارد و از باب عناوین ثانویه است. به هر حال ما معتقدیم که با خمس و زکات اشیاء نهگانه، همه نیاز فقراء وجامعهاسلامى بر طرف مىشود ودر صورتى که فقر و نیاز جامعه اسلامى با این امور برطرف نشد ولى امر مسلمین مىتواند بنابه ضرورت بر اموال دیگر نیز زکات وضع کند و این بستگى به صلاحدید ولى فقیه جامع الشرائط با توجه به شرائط زمانى و مکانى و اقلیمى دارد. در این زمینه نیز روایاتى در وسائل الشیعه کتاب زکات موجود است که قابل بحث و بررسى است.
برخى از محققان معاصر، زکات را منحصر در اشیاء نهگانه ندانسته و با توجه به فلسفه تشریع آن مىگویند در صورت نیاز جامعه قابل توسعه به اشیاء دیگر نیز هست و این مطلب را به عنوان حکم اولى مطرح مىکنند نه از عناوین ثانویه که شما اشاره کردید اینان بر این مدعا چنین استدلال مىکنند که در برخى از روایات آمده است «... وعفى رسول الله عما سوىذلک » یعنى پیامبر خدا وجوب پرداخت زکات را در غیر از موارد نهگانه عفو کرد و این نشان مىدهد که تعیین موارد نهگانه در عصر پیامبر اسلام(ص) صرفا به عنوان صلاحدید پیامبر اکرم(ص) بود. و با شرائط اقلیمى و زمانى سنجیده شده است نه اینکه حکم ابدى خدا باشد علاوه بر این، تعبیرهایى در پارهاى از روایات وجود دارد که مىتوان از آنها چنین برداشت کرد که علتیا حکمت وجوب زکات عبارت از تامین زندگى بى نوایان بلکه ریشه کن کردن فقر در همه ابعاد آن است؟
این مطلب قابل قبول نیست ما تابع دلیل و برهان هستیم، از کجاى این روایت «عفى رسول الله عما سوىذلک » مىتوان فهمید که انحصار زکات در اشیاء نهگانه مقطعى بوده است نه ابدى و ارشادى بوده نه مولوى؟ از این روایت به خوبى استفاده مىشود که اشیاء دیگر نیز اقتضاى وجوب زکات را داشته است اما رسول خدا(ص) بنابه مصالحى که خودش مىدانست از غیر از امور نهگانه وجوب زکات را برداشت، چرا برداشت ما نمىدانیم مگر ما مىتوانیم به اسرار و فلسفه احکام اسلام پى ببریم، مگر ما مصالح احکام اسلام را مىفهمیم؟ این روایت مانند حدیث رفع است همان طور که بزرگان در باب برائت در کتب اصولى گفتهاند که از حدیث رفع استفاده مىشود که در موارد جهل و اضطرار و مانند آن اقتضاى جعل حکم الهى بوده است اما بنابه عللى که احیانا ما نمىفهمیم، حکم برداشته شده است و «عفى رسول الله عما سوىذلک » هم یعنى مرحله انشایى بود ولى به مرحله فعلیت نرسید، علاوه بر این، وحشت این آقایان این است که زکات، %کاستى فقرا و جامعه را برطرف نکند در حالى که وجوب خمس مکمل زکات است و آن نقصان و کاستى، با وجوب خمس برطرف مىشود. باز علاوه بر این ما گفتیم در صورتى که ولى فقیه جامع الشرائط ضرورت تشخیص داد مىتواند به عنوان حکم ثانوى و مقطعى با توجه به شرائط زمان و مکان براى جنگ و مانند آن زکات و مالیات را توسعه دهد و به میزان رفع نیاز، بر اموال دیگر نیز مالیات وضع کند. اما حکم اولى خدا این است که زکات تنها بر نه چیز تعلق مىگیرد.
مصاحبه با شیخ محمد مهدى آصفى
با تشکر لطفا بفرمائید فلسفه تشریع زکات با توجه به آیات و روایات چیست؟
با نگاهى به آیات و روایاتى که در این زمینه آمده مىتوان فلسفه زکات را در سه کلمه خلاصه کرد: الف / فائده زکات براى زکات دهنده. ب / فائده زکات براى زکات گیرنده. ج / فائده زکات براى جامعه درباره فائده زکات براى زکات دهنده قرآن مىگوید: (خذ من اموالهم صدقة تطهرهم وتزکیهم بها وصل علیهم ان صلوتک سکنلهم). توبه / 103 از این آیه شریفه معلوم مىشود که زکات بر روح و جان شخص زکات دهنده تاثیر فراوانى دارد و او را از گناهان و آلودگیهاى زندگانى پاک مىکند و پالایش مىدهد و در نتیجه او را از بار سنگین گناه سبک مىکند و کدورتهایى را که جان او را در بر گرفته مىزداید. و همین معناى (تطهرهم وتزکیهم بها) است. و چنین به نظر مىرسد که این اثر روانى و پرورشى زکات از نظر اهمیت اگر بیشتر از اثر اقتصادى آن نباشد کمتر از آن نیست. درباره فائده زکات براى طبقه زکات گیرنده که همان مستمندان هستند در صحیحه عبدالله ابن مسکان چنین آمده: «ان الله عز وجل جعل للفقراء فى اموال الاغنیاء ما یکفیهم به ولولاذلک لزادهم وانما یؤتون من منع من منعهم» به این مضمون چندین روایت آمده که بعضى از آنها از نظر سند معتبر است.
فائده سوم زکات، فائدهاى است که قرآن در مساله توزیع فیى به آن اشاره مىکند. (ما افاء الله على رسوله من اهل القرى فلله وللرسول ولذى القربى والیتامى والمساکین وابن السبیل کى لا یکون دولةبین الاغنیآء منکم). این آیه شریفه هر چند درباره (فیى) نازل شده و ارتباطى با تشریع زکات ندارد ولى ملاک و اساسى که قرآن براى تشریع فیى مىگوید بر تشریع زکات نیز منطبق مىشود. قرآن کریم در این آیه تصریح مىکند که تقسیم فیىء میان طبقات نامبرده به این لحاظ است که ثروت متمرکز در طبقهاى نباشد و در حال گردش و جریان در بین عموم طبقات جامعه باشد. ثروت هر وقت در طبقه مخصوصى متمرکز شد ایجاد فساد مىکند. و اگر در تمام طبقات جامعه جریان پیدا کرد موجب سلامت و تعادل آن جامعه مىشود. با کمى دقت در این آیه شریفه به نظر مىرسد که این نکته غیر از نکته دوم باشد.
آیا زکات منحصر در اشیاء نه گانه استیا در صورت نیاز جامعه قابل توسعه به اشیاء دیگر نیز هست؟
زکات منحصر است در اشیاء نهگانه معروف که در فتواى فقها آمده است صحیحه فضلاء از امام باقر(ع) و صادق(ع) به همین معنا دلالت دارد «سنها رسولالله فى تسعةاشیاء وعفىعما سواهن». و صحیحه ابن عبدالله بن سنان نیز به همین مضمون مىباشد و خلافى در این مساله نقل نشده مگر از یونس و ابن جنید. در مقابل روایاتى که ذکر کردیم دسته دیگرى از روایات دلالت دارد بر ثبوت زکات در غیر اشیاء نهگانه معروف، مانند صحیحه محمد بن مسلم: «قال: سالته عن الحبوب ما یزکى منها؟ قال(ع): البر والشعیر والذرة والدخن والارز والسلت والعدس والسمسم کلهذا یزکى واشباهه». و همچنین موثقه ابى بصیر «قلت لابى عبدالله: هل فى الارز شئى؟ فقال: نعم. ثم قال: ان المدینة لم تکن یومئذ ارض ارز فیقال فیه ولکنه قد جعل فیه وکیف لا یکون فیه وعامة خراج العراق منه». فقهاء دسته دوم از روایات را حمل بر استحباب کردهاند صاحب جواهر نیز از این دسته از فقهاء مىباشد. ولى حتى اگر این حمل با توجه به تعارض نصوص از دو طرف ممکن نشد - چنانچه بعید نیست - باید دسته اول از روایات را بر دسته دوم ترجیح داد. براى اینکه قول به انحصار زکات در اشیاء نهگانه قول معروف و مشهور میان اصحاب است بنابر این نتیجه مىگیریم که زکات واجب فقط در همان اشیاء نهگانه است. آرى در غیر از این موارد در هرچه از زمین مىروید و به وزن یا به پیمانه فروخته مىشود زکات مستحب است مگر در سبزیجات امثال خیار، بادمجان و امثال آن. این معنى را ما ترجیح مىدهیم ولى معناى دیگر آن را نفى نمىکنیم. اما راجع به بخش دوم سؤال که آیا زکات در صورت نیاز جامعه قابل توسعه به اشیاء دیگر نیز هستیا نه؟ لازم است توضیح بدهم که زکات فقط به اشیاء نهگانه تعلق پیدا مىکند و در مورد زکات مال التجارة، میان فقهاء ما اختلاف است مشهور آن را مستحب مىدانند.
مرحوم صدوق در کتاب فقیه و همچنین ابن ابى عقیل از فقهاء پیشین وجوب آن را به جمعى از اصحاب نسبت دادهاند ولى معروف و مشهور میان فقهاء استحباب است اما در عین حال از مراجعه به روایاتى که در تفسیر آیه شریفه (والذین فى اموالهم حق معلوم للساآئل والمحروم) آمده است چنین به نظر مىرسد که غیر از زکات انفاق واجب دیگرى نیز در مال هست که اندازه آن متناسب با امکانات صاحب مال از یک سو و نیاز و حاجت از سوى دیگر تعیین مىشود. این انفاق در کتب فقهى عنوان نشده ولى در کتب حدیث عنوان شده است. و این جانب اینک به بعضى از این روایات اشاره مىکنم: در موثقه سماعة بن مهران از امام صادق(ع) آمده است: «ولکن الله عز وجل فرض فى اموال الاغنیاء حقوقا غیر الزکاة فقال عز وجل: «والذین فى اموالهم حق معلوم للسائل والمحروم» فالحق المعلوم غیر الزکاة وهو شیى یفرضه الرجل على نفسه فى ماله یجب علیه ان یفرضه على قدر طاقته وسعة ماله فیؤدى الذى فرض على نفسه انشاء فى کل یوم وان شاء فى کل جمعة ... الخ». و صحیحه ابى بصیر «وان علیکم فى اموالکم غیر الزکاة فقلت: اصلحک الله، وما علینا فى اموالنا غیر الزکاة؟ فقال: سبحان الله اما تسمع الله عز وجل: «والذین فى اموالهم حق معلوم ...». و در روایت ابى بصیر از امام صادق(ع): «اترون انما فى المال الزکاة وحدها ما فرض الله فى المال غیر الزکاة اکثر تعطى منه القرابة والمعترض لک ممن یسالک ». در این حدیث مثنى مشترک است میان ثقه و مجهول.
و در موثقه اسماعیل بن جابر از امام صادق(ع) آمده است که در تفسیر (والذین فى اموالهم حق معلوم) سؤال شده: اهو سوى الزکاة؟ امام فرمودند: «هو الرجل یؤتیه الله الثروة من المال فیخرج منه الالف والالفین .. فیصل به رحمه ویحمل به الکل عن قومه». و به این مضمون روایات متعددى آمده است. و صاحب وسائل بابى براى این دسته از روایات گشود تحت عنوان (باب الحقوق فى المال سوى الزکاة وجملة من احکامها) که باب (7) از ابواب ما تجب فیه الزکاة مىباشد و در آن 17 روایت ذکر کرد، که برخى از آنها صحیحه و برخى دیگر موثقه است و ما به بعضى از آنها اجمالا اشاره کردیم. بر استحباب، یا استحباب مؤکد یا تقیه چنانچه صاحب وسائل مرحوم حر عاملى مىفرماید بعید به نظر مىرسد. اما تقیه وجهى ندارد چون مذاهب فقهى دیگر غیر از زکات در اموال چیز دیگرى را واجب نمىدانند مگر امورى که فقهاء ما نیز واجب مىدانند. و استحباب مؤکد نیز با کلمه «فرض» و «حق» بلکه «یجب» چنانچه ملاحظه فرمودید تفاوت دارد و فرض و حق و وجوب چیزى غیر از استحباب و استحباب مؤکد است. این بنده از مجموع این روایات چنین مىفهمم (والله العالم) که در گرفتارىهاى;ژرسز÷عمومى یا در مشکلات فوقالعادهاى که براى مؤمنین پیش مىآید مخصوصا براى خویشان و نزدیکان، خداوند متعال چیزى غیر از زکات را بر مؤمنین واجب کرده است و تقدیر و اندازه آن را به خود آنها واگذار کرده به مقیاس نیاز نیازمندان از یک سو و امکانات صاحب مال از سوى دیگر. به هر حال این مسالهاى است که فقهاء از نظر فقهى آن را تحریر نکردهاند و مشکل است که به طور جزم در این مساله نفیا و اثباتا چیزى گفته شود.
آیا حاکم اسلامى مىتواند غیر از خمس و زکات واجب مال دیگرى مانند مالیات براى مردم مقرر سازد؟
کمک به اداره حکومت اسلامى قطعا یکى از واجبات مسلم هر مسلمان است چون اجراى احکام و حدود الهى و تبلیغ دین خداوند و نظم امور مردم برابر احکام الهى و رسیدگى به مظلومان و مستضعفان متوقف بر تشکیل حکومت اسلامى و فعال شدن این حکومت است. و این کار حتما متوقف بر انفاق مال است و بدون انفاق نه تشکیل حکومت اسلامى امکان دارد و نه اداره کردن آن. در صورتیکه زکات و خمس و سائر درآمدهایى که در فقه براى حکومت اسلامى در نظر گرفته شده از قبیل انفال و فیى و امثال آن .. کفاف کار حکومت را ندهد پرداخت مالیات ضرورى خواهد بود و تحقق این امر از چهار راه ممکن است: راه اول: توسعه زکات به این معنا که تشریع زکات در قرآن به مطلق اموال تعلق گرفته «خذ من اموالهم صدقة تطهرهم وتزکیهم بها) (یا ایها الذین امنوا انفقواتوبه من طیبات ما کسبتم ومما اخرجنا لکم من الارض) با این توجیه که مقصود از صدقه در این آیات همان زکات باشد و خداوند تشخیص ثروتهایى را که زکات به آنها تعلق مىگیرد به امام و حاکم وقت تفویض کرده است، رسول خدا(ص) این ثروتها را در زمان خود به نه چیز محدود کرده و مسلمین را از زکات سائر اموال معاف داشته بود. در صحیحه فضلاء از امام صادق(ع) چنین آمده است «فرض الله عز وجل الزکاة مع الصلاة فى الاموال وسنها رسول الله فى تسعة اشیاء وعفى عما سواهن». و در معتبره ابى بکر حضرمى از امام صادق(ع) آمده است «وضع رسول الله الزکوة على تسعة اشیاء .. وعفى عما سوىذلک ». و چندین روایات دیگر به همین مضمون که بعضى از آنها از لحاظ سند اعتبار کافى دارند عبارت «عفى رسول الله» که تقریبا در اکثر روایات این باب آمده است قابل توجه است و ما در روایات احکام و حدود کمتر چنین تعبیرى دیدهایم این تعبیر مىتواند یکى از دو معنى را در برداشته باشد یکى اینکه از باب تفویض در تشریع باشد چنانچه در رکعات نماز آمده است و این معنى مخصوص رسول الله است. و یکى تفویض در تنفیذ و این معنى اختصاص به رسول الله(ص) ندارد و آن حضرت نیز به عنوان حاکم و امام حکم به عفو مىکند نه به عنوان منبع تشریع در این توجیه ناچار باید عبارت (عفى رسول الله) را حمل بر معناى دوم کنیم.
بنابر این اولیاء امور مسلمین بنابر نیاز نظام مىتوانند به مقدارى که نیاز نظام و فقر مسلمین را بر طرف کند بر ثروتهاى اساسى زکات اضافه کنند. این معنا را دو دسته از روایات تایید و تاکید مىکند. دسته اول: روایاتى که دلالت دارد بر وجوب زکات بر غیر از اشیاء نهگانه مانند معتبره ابو بصیر از امام صادق(ع) راوى سؤال مىکند: «هل فى الارز شیى؟ ثم قال: ان المدینة لم تکن یومئذ ارض ارز فیقال فیه، ولکنه قد جعل فیه وکیف لا یکون وعامة خراج العراق منه». و در صحیحه محمد بن مسلم آمده است: «سالته عن الحبوب ما یزکى منها؟ قال: البر والشعیر والذرة والدخن، والارز والسلت والعدس والسمسم کل هذا یزکى واشباهه». دسته دیگر روایاتى است که دلالت دارد بر اینکه خداوند زکاة (یا انفاق) را به اندازه نیاز فقرا قرارداده است و تشریع زکات حتما کفاف نیاز فقرا را مىدهد. در صحیحه زراره و محمد بن مسلم از امام صادق(ع) چنینآمدهاست: «انالله عز وجل فرض للفقراء فى مال الاغنیاء ما یسعهم ولو علمان ذلک لایسعهملزادهم، انهملمیؤتوا من قبل فریضة الله عز وجل ولکن اوتوا من منع من منعهم حقهم لا مما فرض الله لهم ولو ان الناس ادوا حقوقهم لکانوا عائشین بخیر». و در صحیحه عبدالله بن سنان از امام صادق(ع) چنین آمده است: «ان الله عز وجل فرض الزکاة کما فرض الصلوة فلو ان رجلا حمل الزکاة فاعطاها علانیة لم یکن علیه فىذلک عیب وذلک ان الله عز وجل فرض للفقراء فى اموال الاغنیاء ما یکتفون به ولو علم ان الذى فرض لهم لا یکفیهم لزادهم وانما یؤتى الفقراء فیما اتوا من منع من منعهم حقوقهم لا من الفریضة». من در پاسخ سؤال پیشین این احتمال را اختیار نکردم ولى آن را نفى هم نمىکنم.
راه دوم: وجوب انفاق از باب مقدمه اقامه نظام اسلامى یا حفظ و نگاهدارى آن یا فعال کردن آن است. شکى نیست که این هر سه واجب هستند و مقدمه آنها انفاق است و بدون انفاق نه اقامه نظام ممکن مىشود و نه حفظ آن و نه فعال کردن آن و اگر انفاقهاى مقرره شرعى کافى نباشد ولى امر مىتواند مالیات وضع کند و بر مسلمین نیز پرداخت آن واجب مىشود. راه سوم: راه ولایت است که خود عنوانى مستقل است و براى عموم مسلمین الزام آور. چون مقام ولایت به موجب آیه شریفه (النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم) مقام اولویت در تصرف بر انفس مؤمنین است و تصرف در اموال در همین معنا مندرج است و ولى امر باید حائز این ولایت بر اموال و انفس باشد. و او امر اطاعت از رسول الله(ص) و اولیاء امور، این معنا را در بردارد: (اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولى الامر منکم).
مصاحبه با محمد هادى معرفت
با سپاس از قبول زحمت لطفا بفرمائید فلسفه تشریع واجبات مالى مانند زکات چیست؟
فلسفه تشریع زکات از دید قرآن و روایات، فقر زدایى در ابعاد مختلف است. آیه شریفه: (انما الصدقات للفقرآء والمساکین و ...) نشانگر این حقیقت است و روایات بسیارى که مصرف زکات را مشخص مىکنند نیز بر ایننکتهاشاره دارند. توضیح بیشتر آنکه در صدر اسلام زکات یکى از منابع تامین بودجه براى دولت و حکومت اسلامى بود با توسعه اسلام خراج و مالیات هم در کنار زکات براى رفع نیازهاى جامعه اسلامى قرار گرفت. در مقالهاى که در آن به تفصیل به بحث مالیات پرداختهام به روشنى بیان کردهام که مالیات مانند زکات از احکام اولیه است نه ثانویه، عنوان «فى سبیل الله» کنایه از تثبیت بنیاد و پایههاى حکومت اسلامى است و این که به جهاد در آن زمان اطلاق مىشده است به این جهت بوده است که یگانه راه تثبیتحکومت در آن زمان، جهاد بوده است. اما امروز، اسلام باید در صنعت، علم، تکنولوژى و سایر ابعاد نیرومند باشد و این متوقف بر داشتن هزینه و بودجههاى فراوان است که باید مردم از هر گونه مساعدت در تامین این هزینهها دریغ نورزند این همان مالیات است که مقدارش و انواعش بستگى دارد به مقدار نیاز دولت که با نظر کارشناسان مشخص مىشود نه عادلانه بر عهده توانگران جامعه قرار مىگیرد تا نیاز دولت را بر آورده. سازند بنابر اینمالیات با زکات از چند جهت تفاوت دارد، نه نصاب مشخصى دارد و نه اندازه و نه به جنس و صنف خاصى محدود مىشود. لذا امیر المؤمنین(ع) در زمان حکومتش وقتى نیاز پیدا مىکند سالانه بر اسب سوارى دو دینار و بر اسب بارکش یک دینار قرار مىدهد. این بدان معناست که مالیات دامنه گستردهاى دارد و حدود و اندازه آن به صلاحدید دولت و کارشناسان مشخص مىشود و مصرف آن هم تامین نیاز دولت است. ولى زکات، هم مقدارش مشخص است و هم چیزهایى که باید زکات آن را پرداخت و هم موارد مصرف آن هم مشخص شده است. زکات براى تامین نیاز زندگى مستمندانى است که در قلمرو کشورهاى اسلامى زندگى مىکنند یکى از مصارف آن فى سبیل الله است که مراد از آن، بیشتر تامین نیازهاى مردمى است نه نیازهاى دولتى، از این رو زکات چندان نقشى در ساختار بنیاد دولت و حکومت ندارد، بر خلاف مالیات. آیاتى مانند: (وانفقوا فى سبیل الله ولا تلقوا بایدیکم الى التهلکة) در بحث مالیات اشاره به این دارد که اگر مردم در پرداخت مالیات کوتاهى کردند دولت ضعیف شده و سقوط مىکند و به دستخود مردم به هلاکت مىرسد. آیه اشاره به این است که با دریغ کردن از دادن مالیات و تامین بودجه دولت موجب لاکتخود نشوید، هلاکتخود یعنى تضعیف دولت در هر بعدى از ابعاد علمى، فرهنگى، سیاسى نظامى، قضایى آموزشى، پژوهشى. چون به سامان رسیدن این اهداف نیاز به بودجه و هزینههاى لازم دارد که اگر منابع طبیعى و معادن موجود نتواند کفاف این نیازها را بدهد، مردم وظیفه دارند دولت را کمک کنند و دولت مىتواند به گونهاى عادلانه برابر نیاز خود بر مردم مالیات مقرر کند.
و خلاصه آنکه زکات براى سد خلا و تامین نیازهاى مسلمین است و مالیات براى تامین نیازهاى دولت اسلامى، اگر در جامعه نیازمندى یا ورشکستهاى یا در راهماندهاى باشد از طریق زکات او را تامین مىکنیم، ولى نیازهایى که جنبه دولتى و حکومتى دارد مانند بودجههاى فرهنگى، نظامى، آموزشى، اینها وظائفى است که بر عهده حکومت است. و حکومت از طریق مالیات این نیازها را بر آورده مىکند. بنابر این هر دو براى رفع نیازهاى جامعه اسلامى است منتهى یکى نیازهاى مردمى و دیگرى نیازهاى حکومتى.
آیا هم چنانکه نیازهاى دولت در توسعه و تعمیم مالیات تاثیر دارد، نیازهاى مردمى هم مىتواند در کم و زیاد شدن زکات نقش داشته باشد یا آنکه زکات یک واجب مالى ثابت و دائمى است؟
در مورد مالیات نص خاصى وجود ندارد که حدود آن را مشخص کرده باشد، اختیار آن از هر جهت به دستحکومت است تا به مقدار نیاز از مردم بگیرد، ولى زکات به عنوان یک واجب مالى ثابت از اموال مشخصى براى فقرزدایى از جامعه اسلامى وضع شده است. نظیر این را در تشکیلات درون گروهى برخى از جوامع دیگر نیز مىبینیم مانند اسماعیلیه، و خوجهها که در هند و آفریقا و آمریکا زندگى مىکنند و با جمع آورى اعانههایى به فقرزدایى در بین جوامع خود مىپردازند. مىتوان گفت در میان خوجهها امروز فقیر وجود ندارد و تمامى آنها ثروتمندند. بنابر این فلسفه تشریع زکات فقرزدایى از جامعه اسلامى از تمام ابعاد است. موارد مصرف زکات مردم هستند، البته دولت مامور گرفتن و توزیع زکات است، چون در آیه شریفه به پیامبر اکرم(ص) به عنوان رئیس دولت اسلامى خطاب مىکند: (خذ من اموالهم صدقة) سیره پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) نیز چنین بوده است، از این رو به نظر ما کسى که زکات بر عهدهاش هست باید زیر نظر حاکم اسلامى به مورد مصرفش برساند و اگر خودش اقدام کند برئ الذمة نمىشود. مگر این که دولت اسلامى نباشد همانند قبل از انقلاب که در این صورت زکات زیر نظر فقهاء جامع الشرائط گرفته شده و توزیع مىشود.
پس به نظر جناب عالى زکات منحصر در همان اشیاء نهگانه است و قابل تعمیم هم نیست؟
طبق روایات بسیارى که در این زمینه داریم زکات منحصر به اشیاء نهگانه است، حتى وقتى راوى به امام صادق(ع) عرض مىکند امروز در بسیارى از مناطق کشت و محصول مهم برنج وذرت است امام(ع) با تغیر به او مىگوید: تو مىپندارى در زمان پیامبر(ص) ذرت و برنج نبود و یا آنکه پیامبر(ص) از آن غافل بوده است؟ نه، پیامبر به عمد از زکات ذرت و برنج چشم پوشید. البته اگر کسى بخواهد از دیگر حبوب زکات بدهد مطلوب شرعى خواهد بود، زیرا در برخى از روایات آمده است: «فى الحبوب کلها زکاة»، و روایاتى دیگر زکات را منحصر در همان نه چیز مىدانند مقتضاى جمع بین این دو دسته روایات آن است که زکات در غیر غلات چهارگانه مستحب باشد.
در زکات نقدین آیا درهم و دینار (سکه طلا و نقره) خصوصیت دارد یا آنکه شامل هر پول رائجى مىشود؟
موضوع زکات، پول نقد بودن است و طلا و نقره بودن موضوعیتى ندارد نه جزء الموضوع است و نه تمام الموضوع، اینکه در روایات طلا و نقره آمده از آن جهت بوده است که پول رائج آن زمان طلا و نقره بوده است نه آنکه طلا و نقره خصوصیتى داشته باشد. از این رو در مطلق طلا و نقره زکات نیست بلکه تنها در طلا و نقرهاى که به صورت سکه رائج در آمده باشد زکات هست. بنابر این تمام الموضوع سکه رائج بودن است، و مىتوان گفت هر نقد رائجى مورد زکات است منتهى در اموال نقدى شرائط وجوب زکات کمتر تحقق مىیابد.
در صورتى که مطلق پول متعلق زکات باشد نصاب آن چگونه تعیین خواهد شد؟
از آنجا که همواره طلا ملاک تعیین ارزش مالى اشیاء بوده است، این جا نیز معیار را باید طلا گرفت، همانگونه که در دیات عقیده ما این است که هزار دینار طلا معیار است. بنابر این هر چند به هر پول رائجى زکات تعلق مىگیرد ولى نصاب آن را از روى نصاب طلا مشخص مىکنیم زیرا ارزش پول در حال نوسان استحتى درهم هم در نوسان بوده است.
در صورت تعلق زکات به پول آیا تنهابه عین تعلق مىگیرد، یا شامل دین نیز مىشود و اگر به دین تعلق گیرد بر وام دهنده است یا وام گیرنده؟
زکات به دین تعلق نمىگیرد چون شرط وجوب زکات، بى مصرف بودن پول به مدت یک سال است. اگر پول به کسى قرض دارد شود طبعا قرض گیرنده با آن کار مىکند چون قرض گرفته تا نیاز خودش را رفع کند، بنابر این چون شرط تعلق زکات را ندارد زکات آن واجب نیست. تعبیر روایات در این مورد چنین است: «...اما ما یتجر به او دین وعمل به فلیس فیه زکاة...» و یا در روایت دیگر چنین آمده است: «الزکاة على المال الصامت الذى یحول علیه الحول ولم یحرکه...» از این روایات و امثال آنها استفاده مىشود پولى که به عنوان قرض در اختیار دیگرى قرار مىگیرد تا با آن کار کند زکات ندارد، زیرا چنین پولى در گردش است. بله اگر قرض گیرنده پول را بدون هیچ تصرفى به عنوان امانت براى صاحب آن نگهدارد، پس از یک سال مصداق «الزکاة على المال الصامت الذى یحول علیه الحول ولم یحرکه» خواهد بود و زکات دارد، ولى چنین موردى بسیار نادر است. بنابر این به دینهاى معمولى زکات تعلق نمىگیرد و بر عهده هیچ کدام از وام دهنده و وام گیرنده نیست.
آیا تفاوتى بین دین مدت دار و دینى که مدت آن سر رسیده و وام دهنده با آن که قدرت برگرفتن آن دارد به خاطر فرار از زکات آن را مطالبه نمىکند، وجود دارد؟
بله، اگر وام گیرنده پول را آماده کرده و هیچ گونه تصرفى در آن نمىکند و وام دهنده به خاطر فرار از زکات آن را تحویل نمىگیرد، در این جا زکات تعلق مىگیرد چرا که این پول مصداق: «المال الصامت الذى یحول علیه الحول ولم یحرکه» هست و وام دهنده باید زکات آن را بپردازد.
آیا به پولهایى که به صورت قرض الحسنه یا سپرده یا جارى در بانک گذاشته مىشود، عنوان دین صادق استیا ودیعه، در هر صورت حکم زکات آن چیست؟
حکم ودیعه را دارد چون مدت مشخصى ندارد و از آن طرف چون سود آور استحکم مال التجارة را دارد و زکات آن مستحب است چرا که مقتضاى جمع بین روایاتى که در باب زکات مالى التجارة وجود دارد، استحباب زکات مال التجارة است.
آیا زکات گرفتنى است یا دادنى، به بیان دیگر در حکومت اسلامى که قدرت بر مطالبه زکات و دریافت آن از زکات دهندگان وجود دارد، آیا دولت مىتواند زکات را مطالبه کند و در صورت ممانعت، با زور آن را بگیرد یا آنکه پرداخت زکات تکلیف شرعى زکات دهنده است، اگر نپردازد خود گناه کرده است ولى کسى حق مطالبه آن را ندارد؟
زکات از واجبات است ولى در صورت ممانعت زکات دهنده دولت اسلامى مىتواند آن را با زور بستاند، به دلیل آیه شریفه (خذ من اموالهم صدقة) که دستور به گرفتن است و نیز به دلیل سیره پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) در گرفتن و جمعآورى زکات از مردم. این نشان مىدهد که گرفتن زکات از وظایف حکومت است.
از مطالب گذشته شما معلوم شد که به نظر شما حاکم اسلامى مىتواند غیر از خمس و زکات، واجب مالى دیگرى مانند مالیات بر مردم مقرر سازد؟
مسلم چنین است، من در این موضوع مقاله مفصلى نوشتهام و به نظر من مالیات از احکام اولیه است همچون خمس و زکات و حاکم اسلامى به تناسب نیاز جامعه مىتواند واجب مالى دیگرى را غیر از خمس و زکات به نام مالیات از مردم مطالبه کند.
لطفا در صورت امکان در این باره توضیحات بیشترى بفرمائید؟
مالیات، از مهمترین منابع مالى دولتاست، که بر حسب نیاز بر درآمدها وضع مىگردد.. مالیات، یکى از اساسىترین پایههاى استحکام دولت، و استوارى قوام حکومت است .. دولت براى اداره امور کشورى و رسیدگى به شؤون ملى، در ابعاد مختلف فرهنگى، نظامى، اقتصادى و دیگر ابعاد، به منابع مالى گستردهاى نیاز دارد و بدون گرفتن مالیات قادر به تامین بودجه لازم براى اداره کشور نخواهد بود. «المال طاقةیمکن تحویلها الى اى طاقة شئت» «مال نیرویى است که مىتوانى آن را به هرگونه نیروى دیگرى که بخواهى تبدیل کنى.» اگر دولت، براى تامین بعد فرهنگى به صرف نیرو نیاز دارد، امکانات آن با مال قابل تهیه است .. و همچنین در دیگر ابعاد، که با مال کافى، هرگونه امکانات را مىتوان فراهم ساخت. از این جهت، ضرورىترین، و نخستین گامى که دولت، در راستاى تحکیم پایه حکومتخود، باید بردارد، همانا تامین بودجه لازم و قدرت لازم است که از نیروى مال بدست مىآید .. در قرآن با عنوان «انفاق فى سبیل الله» به این جهت اشارت دارد .. (وانفقوا فى سبیل الله ولا تلقوا بایدیکم الى التهلکة) (در راه خدا، بذل مال کنید، و بیهوده خود را به نابودى نکشانید) مقصود از «سبیل الله» همانا: راه خداست، که در اینجا هدف، استوارى پایههاى حکومت عدل اسلامى است .. که در آن روز فقد با جهاد ممکن بود و براى تثبیت پایههاى حکم اسلامى، مىبایست با دشمنان به ستیز برخواست .. ولى هدف اصلى و پایدار، استوارى پایههاى حکومت اسلامى است، که در تمامى ابعاد ضرورى مستحکم گردد، و بتواند در میان جهانیان، قد علم کند، و اثبات وجود نماید .. بلکه ابر قدرتى گردد تا بتواند از مستضعفان جهان حمایت کند، و رسالتخویش را به جهانیان برساند .. و لذا اگر مردم در انجام این فریضه، کوتاهى کنند هر آینه پایههاى دولت عدل را سست کرده، از نیروى آن کاسته و در مقابله با حوادث ضعیف و ناتوان گشته، نه قادر بر انجام تعهدات دولتى خویش است، و نه توان دفاع از حریم قدس اسلام را دارد .. در نتیجه: زیان این ضعف و سستى در کارهاى دولت، به خود مردمبر) مىگردد و موجب تباهى آنها خواهد شد، و رو به تباهى مىروند .. از این رو آیه شریفه مىفرماید: «با خوددارى از بذل مال - در راه تحکیم ولتحق - خود را به هلاکت نیانداخته، و به نابودى و نیستى نکشانید.»
تمامى آیات انفاق، که با عنوان «فى سبیل الله» در قرآن آمده، اشاره به همین»جهت است که بایستى مردم بر حسب مکنت و اقتدار، هر یک به سهم خود از بذل مال در راه تحکیم پایههاى دولت دریغ نورزد، و گرنه دود آن به چشم خودشان خواهد رفت .. شاید، اولین کسى که در اسلاممالیاتوضع کرد، مولا امیرمؤمنان(ع) باشد. بر هر اسب سوارى در سال دو دینار، و بر هر اسب بارکش یک دینار. نکته در خور توجه آنکه در اسلام، مقدار و جنس و نیز موارد مالیات معین نشده است، اصل وضع مالیات، و مقدار آن و موارد آن، تماما به دولت واگذار شده، تا بر حسب نیاز، در هر زمان و مکان و شرائط موجود، مالیات وضع کند، و مقدار مالیات وموارد آننیز بستگىبهمیزاننیاز دولتدارد. زیرا وضع مالیات بر اساس نیاز دولت استوار است، از این رو دولت به هر کیفیت و هر اندازه که نیاز داشته باشد، به تناسب در آمدها مالیات وضع مىکند و هرگاه که نیاز نباشد مالیات نیز موضع نخواهد شد. این بهترین شیوهاى است که اسلام درباره مالیات و پرداخت آن در پیش گرفته و کاملا عادلانه است. زیرا تامین نیازهاى دولت بر حسب درآمدهاى افراد سنجیده مىشود، و پرداخت مالیات فریضهاى است که بر عهده توانگران گذاشته مىشود تا هر کس به میزان درآمد خود آن را بپردازد.
آیا پرداخت کننده مالیات مىتواند آن را به عنوان زکات ی خمس حساب کند؟
خیر، مگر آنکه حاکم اسلامى و ولى امر مسلمین اجازه دهد. چون هر کدام واجب مستقلى هستند و دلیل جداگانهاى دارند، ادله وجوب زکات با ادله وجوب مالیات جداست و هر کدام وظیفه جداگانهاى را بر عهده ما مىگذارند. همانطور که نمىتوان خمس را به جاى زکات و بالعکس حساب کرد، مالیات نیز چنین است مگر آنکه ولى امر مسلمین چنین اجازهاى را بدهد زیرا اختیار مالیات بدست اوست.