آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۴

چکیده

متن

تلقیح مصنوعى از رخدادهایى است که در مورد آن نص خاصى وارد نشده است ولى جحکم آن‏ج از نصوص عام واصول کلى خارج نیست، وبه همین خاطر فقها در جهت امتثال دستور پیشوایان خود - علیهم السلام - (بیان اصول وقواعد بر ماست واستخراج جزئیات بر عهده شماست) تلاش خود را براى استنباط حکم این مساله از دو منبع یاد شده به کار گرفته‏اند. حقیر نیز با توشه اندک وگرفتارى بسیار، کار فقها را پى گرفته به بررسى تلقیح در نظرگاه فقه اسلامى مى‏پردازم.
تلقیح مصنوعى واقسام آن
تلقیح مصنوعى عبارت است از: «ریختن نطفه در رحم زن بدون آمیزش‏» وداراى اقسامى با احکام متفاوت است.
قسم اول: تلقیح نطفه مرد به رحم زن یا کنیز شرعى وى
این قسم به خودى خود حرمتى ندارد زیرا دلیلى بر حرمت آن نداریم وچون از زمره شبهه‏هاى بدوى تحریمى است، اصل برائت‏شرعى وعقلى در مورد آن جارى مى‏شود، اگر چه ممکن است به خاطر مقدمات حرام مانند تماس نامحرم، حرام بشود.
قسم دوم: تلقیح نطفه مرد به رحم زن نامحرم بدون آمیزش
این قسم نیز از شبهه‏هاى بدوى تحریمى است ودر مورد آن نیز، برائت‏شرعى وعقلى جارى مى‏شود، اگر چه رعایت احتیاط موجب حفظ وتحصیل واقع مى‏شود بدون استناد آن به شارع در همه موارد نیکو است. اما در کتاب وسنت عموماتى است که برخى از آنها، به گونه‏اى بر حرمت این قسم، دلالت دارد وشایسته بررسى است.
آیات 1. «قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن ویحفظن فروجهن....» جنور31ج، بر طبق این قاعده که حذف متعلق، مفید عموم است، حفظ شرمگاه [فرج] از هر چیزى که با حفظ آن منافات دارد، از جمله تمامى صورتهاى تلقیح، واجب است.
اشکال این استدلال این است که مقصود از حفظ عضو یاد شده، حفظ آن از دیگران است نه حفظ از هر چیزى بنابر این ریختن منى مرد نامحرم در رحم زن، توسط خود زن یا باوسیله مصنوعى را شامل نمى‏شود، علاوه بر اینکه چه بسا مقصود از حفظ، تنها حفظ آن از نگاه دیگران باشد، چنانکه روایت ابى بصیر از امام صادق - علیه السلام - بر همین مطلب دلالت دارد. «کل آیة فى القرآن فى ذکر الفروج فهى من الزنا الا هذه الایة فانها من النظر....».
«مقصود از [حفظ] فرج در تمام آیات قرآن، حفظ آن از زنا است بجز این آیه که مقصود از آن، حفظ از نگاه دیگران است.»
این روایت در تفسیر قمى ودر ضمن روایتى طولانى از اصول کافى وارد شده است، رجال سند در روایت تفسیر قمى، اشکالى ندارند ولى تفسیر یاد شده مورد اشکال است چون این کتاب را برخى از شاگردان قمى، قدس سره، جمع آورى نموده‏اند که در کتب رجالى، احوال آنها معلوم نیست، دیگر آنکه در این کتاب مطالبى آمده که نمى‏توان به ظاهر آن پایبند شد، روایت آمده در کافى هم به خاطر وجود بکر بن صالح رازى در سند آن، ضعیف است.
2. «الذین هم لفروجهم حافظون الا على ازواجهم او ماملکت ایمانهم فانهم غیر ملومین فمن ابتغى واء ذلک فاولئک هم العادون‏».
بنابر اینکه جمله «فمن ابتغى...» دلالت مى‏کند که هر عمل منافى با حفظ فرج، تعدى وتجاوز از حدود شرعى است مگر اینکه از راه ازدواج یا ملک شرعى انجام گیرد.
اشکال این استدلال نیز این است که: آنچه بطور ارتکازى از «حفظ فرج‏» متبادر مى‏شود، نگهدارى آن از آمیزش است ومنظور حفظ فرج نیز ممکن است نگاه کردن باشد.
3. «حرمت علیکم امهاتکم وبناتکم.... وحلائل ابنائکم الذین من اصلابکم وان تجمعوا بین الاختین الا ما قد سلف ان الله کان غفورا رحیما».
زیرا تکلیف جحرمت‏ج، تنها به افعال تعلق مى‏گیرد نه به امهات وبنات پس ناچار باید در اینجا فعلى را در تقدیر بگیریم وچون حذف متعلق مفید عموم است، فعل مقدر بگونه‏اى باید باشد که تلقیح را نیز شامل شود.
ولى روشن است که اراده کردن چنین عمومى، صحیح نیست زیرا موجب تخصیص اکثر مى‏شود. بنابر این باید فعلى را که در نظرگاه عرف، مناسب این مقام است در تقدیر گرفت وآن آمیزش است. جمله «وان تجمعوا بین الاختین‏» در آخر آیه نیز، گواه این مطلب است.
روایات 1. على بن سالم از امام صادق، - علیه السلام - روایت کرده است: «ان اشد الناس عذابا یوم القیامة رجلا اقر نطفته (نطفة عقاب) فى رحم یحرم علیه‏» شدیدترین عذاب در روز قیامت، عذاب مردى است که نطفه خود (ودر نقل دیگرى: نطفه عقاب) را در رحم زنى نامحرم بریزد.
سند روایت‏خوب است، تنها على بن سالم مورد اشکال واقع شده زیرا برخى گفته‏اند: این اسم مردد میان دو نفر ست‏یکى على بن سالم بطائنى که به واقفى بودن مشهور است وبه دروغگو بودن نسبت داده شده ودیگرى على بن سالمى که مجهول است، اما این اشکال قابل دفع است چون على بن سالم، هر کدام از آن دو نفر که باشد ثقه است زیرا بطائنى ضعیف، حسن بن على بن ابى حمزه است وعلى بن سالم، چه بطائنى باشد یا غیر على بن سالم بطائنى، هر دو از اصحاب امام صادق - علیه السلام - وثقه هستند زیار شیخ مفید در کتاب ارشاد تمامى اصحاب امام صادق - علیه السلام - را توثیق کرده است.
واما دلالت‏حدیث، مفردات راغب در تعریف «نطفه‏» مى‏گوید: «الماء الصافى ویعبر بها عن ماء الرجل‏» نطفه به معنى آب زلال است وگاهى به آب مرد [منى] نطفه گفته مى‏شود.
بى شک مراد از نطفه در حدیث‏یاد شده، همین معنى اخیر است چون به ضمیرى که مرجع آن مذکر است، اضافه شده است. بنابر این، اگر چه این گفته صحیح است که منشا پیدایش حیوان، ترکیبى از آب مرد وزن است، وبعید نیست که مراد از «امشاج‏» در سخن خداوند «من نطفة امشاج‏» همین ترکیب باشد، ولى این مطلب، به معنى لغوى نطفه ونیز به مقصود از این واژه در روایت ربطى ندارد.
به هر ترتیب، ظاهر حدیث این است که آنچه مورد منع است ریختن آب مرد در رحمى است که بر او حرام مى‏باشد، ودر این جهت، به حسب عرف، مباشرت دخالتى ندارد، به همین دلیل فقها با استدلال به این حدیث، عزل [بیرون ریختن منى از رحم] را بر زنا کار واجب دانسته‏اند، چون از حدیث معلوم مى‏شود که علاوه بر عمل آمیزش، ریختن نطفه در رحم، خود حرامى دیگر است.
اشکال نشود که غلبه خارجى اقتضاء مى‏کند که «اقرار نطفه‏» به آنچه که متعارف است [ریختن نطفه بصورت مباشرت] منصرف گردد، زیرا اولا غلبه خارجى به تنهایى موجب انصراف نمى‏شود، ثانیا معلق ساختن حرمت بر ریختن نطفه، دلالت مى‏کند که ریخته شدن نطفه از رحم نامحرم به خودى خود، حرام ومبغوض شارع است، هر چند که با ابزارى حلال مانند دست‏شوهر یا دست‏خود زن انجام شود. روایت اسحاق که بعدا ذکر مى‏شود نیز این مطلب را تاکید مى‏کند.
2. روایت فقیه: قال النبى - صلى الله علیه وآله - «لن یعمل ابن آدم عملا اعظم عند الله - عزوجل - من رجل قتل نبیا او اماما او هدم الکعبة التی جعلها الله قبلة لعباده او افرغ مائه فى امراة حراما.» در میان کارهایى که بنى آدم انجام مى‏دهد کارى بدتر وگرانتر بر خداوند، - عزوجل - از کشتن پیامبر یا امام، یا خراب کردن کعبه - که خداوند آنرا براى بندگانش قبله قرار داده - یا ریختن منى توسط مرد در [رحم] زنى - از روى حرام - نمى‏باشد.
شیخ «ره‏» این روایت را باسند خود از سعد از قاسم بن محمد از سلیمان بن داود واو از بیش از یک نفر از اصحاب ما از امام صادق - علیه السلام - نقل کرده است. روایت را به خاطر مرسل بودن [در کتاب من لایحضره الفقیه] واشتمال آن بر فردى مجهول یعنى قاسم بن محمد [در کتاب خصال] ضعیف شمرده‏اند. ولى ممکن است این اشکال را با این استدلال دفع نمود که صدوق «ره‏» روایت را به پیامبر - صلى الله علیه وآله - نسبت داده است واین امر نشان مى‏دهد که وى از روى قطع یا به خاطر وجود دلیلى معتبر، معتقد بوده است که این روایت از آن حضرت (ص) صادر شده است، بویژه با توجه به اینکه او در اول کتاب جمن لایحضره الفقیه‏ج ملتزم شده است که تنها احادیثى را نقل کند که در نظر او حجت است، مؤید این مطلب این است که چنانکه گفته شد او در کتاب خصال این روایت را از «غیر واحد من اصحابنا» نقل کرده است چون عنوان «غیر واحد من اصحابنا» کنایه از جماعتى است که به حسب عادت، ثقه نبودن یکى از آنها بعید است، اما ظاهرا این دفاع ضعیف است، زیرا گرچه صدوق «ره‏» در مقدمه کتابش [به نقل احادیثى که در نظرش حجت است] ملتزم شده است ولى - همانطور که در کتاب حدائق آمده در مواردى زیاد خلاف آن عمل کرده است، علاوه بر اینکه ملتزم شدن به حجیت روایت، از وثاقت راوى عام‏تر است چون احتمال دارد که ملتزم شونده به قرائنى استناد کرده باشد که اگر به دست ما مى‏رسید به آنها اعتماد نمى‏کردیم.
بعید شمردن ثقه نبودن یکى از افرادى که تحت عنوان «غیر واحد من اصحابنا» داخل است نیز حد اکثر مفید ظن است وظن بهره‏اى از حقیقت ندارد.
اما دلالت‏حدیث: لفظ «حراما» صفت براى مصدر مقدر یعنى «فراغا» است لذا بر حرمت افراغى که حرام بودن آن از قبل معلوم است، دلالت مى‏کند، وحرام بودن تلقیح مصنوعى، ابتداى بحث است.
3. روایت اسحاق بن عمار: قلت لابی عبد الله علیه السلام: الزنا شر او شرب الخمر وکیف صار فى شرب الخمر ثمانون وفى الزنا ماة؟ فقال: یااسحاق الحد واحد ولکن زید هذا لتضییعه النطفة ولوضعه ایاها فى غیر موضعه الذی امره الله عزوجل. به امام صادق - علیه السلام - عرض کردم که زنا بدتر است‏یا شراب خمر وچرا حد شرب خمر هشتاد تازیانه وحد زنا صد تازیانه قرار داده شده؟ امام - علیه السلام - فرمود: اى اسحاق، حد هر دو یکسان است، ولى چون زنا موجب مى‏شود که نطفه ضایع گردیده ودر غیر جایگاهى که خداوند امر فرموده، قرار گیرد، حد آن زیادتر شده است.
سند حدیث ضعیف است چون در آن حسن به على بن ابى حمزة بطائنى وارد شده وى همانطور که در کتاب رجال کشى وغیر آن آمده [فردى ضعیف است.]
واما دلالت‏حدیث: ظاهر حدیث دلالت بر منع از دو کار مى‏کند: ضایع کردن نطفه ودیگرى نهادن آن در غیر جایگاهى که خداوند براى او حلال کرده است، وچون اولى بطور مطلق ودر همه موارد حرمت‏شرعى ندارد، ناگزیر دومى باید مفسر ومقید اطلاق تضییع نطفه باشد وبنابر این معناى حدیث چنین مى‏شود که نهادن نطفه از این جهت که در غیر محلى است که خداوند حلال فرموده، حرام مى‏باشد، وممکن است منظور از «محلى که خداوند امر فرموده‏» [در روایت] این سخن خداوند باشد: «نسائکم حرث لکم فاتوا حرثکم انى شئتم‏».
4. روایت محمد بن سنان از امام رضا - علیه السلام - که در پاسخ مسائل او نوشت: «وحرم الله الزنا لما فیه من الفساد ومن قتل النفس وذهاب الانساب وترک التربیة للاطفال وفساد المواریث وما اشبه ذلک من وجوه الفساد.»
5. روایت احمد بن على بن ابى طالب طبرسى در کتاب احتجاج از امام صادق - علیه السلام - ان زندیقا قال له لم حرم الله الزنا قال لما فیه من الفساد وذهاب المواریث.» زندیقى از امام صادق - علیه السلام - پرسید چرا خداوند زنا را حرام کرده است؟ حضرت در جواب فرمود: چون باعث فساد واز بین رفتن نظام ارث مى‏شود.
برخى گفته‏اند که این حدیث وحدیث قبلى دلالت مى‏کنند که حکمت تحریم [زنا] بهم ریختن نظام خویشاوندى وارث برى است، وعین همین حکمت در حرمت تلقیح مصنوعى نیز وجود دارد.
ولى این گفته صحیح نیست زیرا اولا با چشم پوشى از ضعیف بودن سند روایت - این سخن اخص از مدعى است چون که اگر صاحب نطفه مشخص باشد، حکمت‏یاد شده وجود نخواهد داشت. دوم آنکه تنها علت‏حکم است که قابل عمومیت بخشى است ومى تواند تخصیص زند وچنین کارى از «حکمت‏» بر نمى‏آید، زیرا «حکمت‏» تعبیرى دیگر از «مقتضى‏» است واحتمال دارد که مقتضى وجود داشته باشد ولى به خاطر وجود مانع، نتواند مؤثر واقع شود، به ویژه در جاهایى مانند محل بحث که براى آن چندین مقتضى ذکر شده، وبرخى از آنها تنها اقتضاى کراهت دارد نه حرمت مانند: «ترک تربیت که در روایت ابن سنان آمده است‏».
6. صحیحه شعیب حداد: «قلت لابی عبد الله - علیه السلام - رجل من موالیک یقراک السلام وقد اراد ان یتزوج امراة وقد وافقته واعجبه بعض شانها وقد کان لها زوج فطلقها على غیر السنة وقد کره ان یقدم على تزویجها حتى یستامرک فتکون انت تامره؟ فقال ابو عبد الله - علیه السلام - هو الفرج وامر الفرج شدید ومنه یکون الولد ونحن نحتاط فلا یتزوجها.»
به امام صادق - علیه السلام - عرض کردم: مردى از دوستانتان به شما سلام مى‏رساند، وى قصد دارد با زنى زیبا که با طلاق غیر مطابق سنت از شوهر سابقش جدا شده، ازدواج نماید، زن نیز با این کار موافق است، ولى آن مرد نمى‏خواهد بدون اجازه شما به این کار اقدام کند. آیا به او اجازه مى‏دهید؟ امام صادق - علیه السلام - فرمود: این امر به فرج (مسایل آمیزشى) مربوط مى‏شود که از آن فرزند متولد مى‏گردد، احکام ودستورات در این مورد سخت است در چنین مساله‏اى ما احتیاط مى‏کنیم، پس با او ازدواج نکند.
این حدیث دلالت مى‏کند که در موقع شک در مسایل مربوط به فرج وآمیزش وآنچه که از آن فرزند متولد مى‏شود، احتیاط واجب است، چون از اینکه امام - علیه السلام - نهى از ازدواج را بر احتیاط متفرع نمود، دانسته مى‏شود که در نزد وى، قانون کلى در چنین موردى، احتیاط است - هر چند که اصل اولى در شبهات تحریمى، برائت مى‏باشد - چون واضح است که اگر اطلاق باطل باشد، وجوب احتیاط دلیل موجهى ندارد واگر صحیح باشد، نهى از ازدواج دلیلى ندارد. اما اشکال عمده این است که با اینکه امام - علیه السلام - همه احکام را مى‏داند چرا احتیاط مى‏کند؟ بنابر این، چاره‏اى جز حمل احتیاط بر استحباب نیست، همانطور که این مطلب تا حدودى از آوردن صیغه جمع واستناد دادن احتیاط به خودشان [نحن نحتاط = ما احتیاط مى‏کنیم] فهمیده مى‏شود، بلکه مى‏توان این مطلب را از روایات مربوط به قاعده الزام که درباره مطلب مورد بحث ما وارد شده نیز کشف نمود، این روایات که نیز مؤید صحت آنهاست به صدور برخى از آنها علم اجمالى داریم، وفتواى فقها بر اساس این روایات در سرائر آمده است:
«قد روى اصحابنا روایات متظاهرة بینهم متناصرة واجمعوا علیها قولا وعملا انه ان کان المطلق مخالفا وکان ممن یعتقد لزوم الثلاث لزم ذلک ووقعت الفرقة به والا لاتقع الفرقة اذا کان الرجل معتقدا للحق.»
فقهاى ما روایاتى که پشتیبان، ناظر ومؤید هم هستند نقل کرده‏اند وبر این مطلب اجماع قولى وعملى دارند که اگر طلاق دهنده از اهل سنت بوده ومعتقد باشد که اجراى سه صیغه طلاق [در یک مجلس]، صحیح است، طلاق واقع شده وبین زن ومرد جدایى حاصل مى‏گردد، ولى اگر طلاق دهنده، شیعه باشد جدایى حاصل نمى‏شود.
همچنین شهید «ره‏» در کتاب طلاق مسالک مى‏گوید: «طلاقى که اهل سنت بر طبق عقیده خود انجام مى‏دهند معتبر است ودر این حکم بین سه طلاق در یک مرتبه وغیر آن فرقى نیست. بنابر این، طلاقى معلق بر شرط یا بدون حضور شاهد یا در حال حیض ویا باقسم یا با نوشته همراه باقصد [طلاق]، چون به اعتقاد آنها صحیح است، ما هم حکم به صحت آن مى‏کنیم - هر چند که شرایط معتبر در نزد ما رعایت نشده است - وظاهرا کلام فقهاى امامیه نیز اتفاق بر این حکم است.
واما روایات: [مستند قاعده الزام]: مناسب است - چند روایت را در باره قاعده الزام در اینجا بیاوریم.
1. روایت على بن حمزه: «انه سال ابا الحسن - علیه السلام - عن المطلقة على غیر السنة، ایتزوجها؟ فقال (ع) الموهم من ذلک ما الزموه انفسهم وتزوجوهن فلا باس بذلک.»
على بن حمزة از حضرت موسى بن جعفر (ع) سؤال کرد: آیا مى‏توان بازنى که بر خلاف سنت [پیامبر (ص)] طلاق داده شده، ازدواج کرد؟ حضرت (ع) فرمود: اهل سنت را به آنچه که خودشان ملتزمند، الزام نماییید وبا زنان مطلقه آنان ازدواج کنید. ازدواج با آنان اشکالى ندارد.
در دلالت‏حدیث، اشکالى نیست، ولى سند آن مرسل مى‏باشد چون در سند آمده است: «غیر واحد عن على‏» مگر اینکه گفته شود: عبارت «غیر واحد»، کنایة از جماعتى است که خالى بودن آنها از فردى ثقه، بعید است. لکن این سخن بر فرض که پذیرفته شود - تنها مفید ظن است.
2. روایت جعفر بن سماعة: «قال الحسن: سمعت جعفر بن سماعة وسئل عن امراة طلقت على غیر السنة الى ان اتزوجها؟ فقال: نعم فقلت له: الیس تعلم ان علی بن حنظلة روى: ایاکم والمطلقات ثلاثا على غیر السنة فانهن ذوات ازواج. فقال: یبنی روایة علی بن حمزة اوسع على الناس. قلت: وای شی‏ء روى علی بن ابی حمزة؟ قال: روى عن ابى الحسن (ع) انه قال: الزموهم من ذلک ما الزموه انفسهم وتزوجوهن فانه لاباس بذلک‏»
از جعفر بن سماعة سئوال شد: آیا مى‏توانم با زنى که بر غیر سنت طلاق داده شده، ازدواج کنم؟ جعفر جواب داد: آرى. من به او [جعفر] گفتم: مگر نمى‏دانى که على بن حنظله روایت کرده است که: «از ازدواج بازنانى که بر خلاف نت‏سه بار [در یک مجلس] طلاق داده شده‏اند، خوددارى کنید زیرا این زنان شوهر دارند» جعفر در جواب گفت: فرزندم! روایت على بن حمزه براى مردم وسعت وآزادى بیشترى فراهم مى‏سازد. گفتم: مگر على بن حمزه چه چیزى روایت کرده است؟ گفت: وى از ابى الحسن (ع) روایت کرده است که: اهل سنت را به آنچه که خود به آن ملتزمند، الزام نمائید وبا زنان مطلقه آنان ازدواج کنید. ازدواج با آنها اشکالى ندارد.
سند این حدیث اشکالى ندارد چون جعفر از یاران امام صادق (ع) است وجعفرى که حسن بن محمد بن سماعه از او روایت کند ثقه مى‏باشد وعلى بن ابى حمزه همان على بن ابى حمزه بطائنى است که ثقه مى‏باشد. دلالت‏حدیث هم اشکالى ندارد.
3. روایت علوى: «سالت ابا الحسن الرضا (ع) عن تزویج المطلقات ثلاثا. فقال لی: ان طلاقکم لایحل لغیرکم وطلاقهم یحل لکم، لانکم لاترون الثلاث شیئا وهم یوجبونها.»
از حضرت رضا (ع) در مورد ازدواج با زنانى که [به روش اهل سنت] سه بار مطلقه شده‏اند، سؤال کردم، حضرت (ع) فرمود: زنان مطلقه شما بر آنان حلال نیست ولى زنان مطلقه آنان بر شما حلال است، چون شما سه بار طلاق دادن جدر یک مجلس‏ج را بى اعتبار مى‏دانید ولى آنان آن را معتبر مى‏دانند. سند این روایت به خاطر این که «علوى‏» مجهول است، ضعیف مى‏باشد ولى دلالت آن بى اشکال است.
4. روایت ابراهیم بن محمد همدانى: «قال: کتبت الى ابی جعفر الثانى (ع) مع بعض اصحابنا واتانى الجواب بخطه: فهمت ماذکرت من امر ابنتک وزوجها، فاصلح الله لک من امرک ما تحب صلاحه، فاما ما ذکرت من حنثه بطلاقها غیر مرة فانظر یرحمک الله فان کان ممن یتولانا ویقول بقولنا فلا طلاق علیه لانه لم یات امرا جهله وان کان ممن لایتولانا ولا یقول لقولنا فاختلعه منه فانه انما نوى الفراق بعینه.»
ابراهیم بن محمد همدانى مى‏گوید: همراه با چند تن از دوستان خود نامه‏اى به امام رضا (ع) نوشتم وآن حضرت با خط خودش در جواب مانوشت: آنچه که در مورد دخترت وشوهرش نوشته بودى، دریافتم، - خداوند اصلاح فرماید آنچه که تو صلاح آن را دوست دارى! اما اینکه نوشته بودى که شوهر وى قسم خورد در مورد طلاق دخترت را چند بار حنث نموده، ببین آیا آن مرد از دوستان ما ومعتقد به احکام ماست‏یا خیر، اگر از دوستان ماست طلاقى واقع نشده چون وى کارى را که برایش مجهول باشد انجام نداده. واگر از دوستان ما نیست، دختر را از او جدا کن چون آن مرد باقسم خود، طلاق را قصد نموده است.
اگر چه روایاتى در مورد وثاقت همدانى وارد شده است، ولى وثاقتش با دلیل معتبرى ثابت نشده است. مطلب دیگر اینکه، جمله شرطیه دلالت مى‏کند که اگر شیعه‏اى نداشته طلاقى بر خلاف سنت جارى نماید، طلاق صحیح است، لکن همانطور که معلوم شد، این حدیث قابل اعتماد نیست.
روایات دیگرى نیز در مورد الزام اهل سنت به صحت طلاقى که خود به آن ملتزمند، وارد شده است گرچه آن طلاق بر خلاف سنتى باشد که از طریق اهل بیت - علیهم السلام - به مارسیده است.
بنابر این [باوقوع تعارض بین صحیحه شعیب حداد واخبار مستند قاعده الزام]، مقتضاى قاعده [حل تعارض] این است که صحیحه مذکور را با این روایات مقید ساخته وتفصیلى را که در این روایات آمده، اخذ کنیم، به این گونه که طلاق اهل سنت مطلقا صحیح است وطلاق شیعه اگر خلاف سنت باشد، باطل است. خلاصه: باکثرت این روایات ومشتمل بودن مجموع آنها بر روایت معتبرى که عمل فقها نیز پشتیبان آن است، ضعیف بودن سند برخى از این روایات، ضررى نمى‏رساند. البته مقید ساختن صحیحه باروایات مذکور داراى این اشکال است که فرد شیعى مذهب، معمولا طلاقى بر خلاف سنت جارى نمى‏سازد مگر اینکه از روى جهل از اهل سنت تقلید کند یا از روى غفلت، به آنچه در نزد آنها مرسوم است، عمل کند، بنابر این چاره‏اى جز حمل صحیحه شعیب بر این فرض نیست. از این مطلب، وضع دو حدیث دیگر روشن مى‏شود:
روایت عبد الرحمن بصرى از امام صادق (ع): قلت له: امراة طلقت على غیر السنة، قال (ع): تتزوج هذه المراة لاتترک بغیر زوج.» به امام صادق (ع) عرض کردم: زنى بر خلاف سنت طلاق داده شده است [در مورد او چه مى‏فرمایى؟] حضرت فرمود: با او ازدواج کن تا بدون شوهر نماند.
چون مقتضاى روایاتى که [بین طلاق اهل سنت وطلاق شیعه]، تفصیل مى‏داد وبلکه مقتضاى غلبه وانصراف [که اغلب طلاقهاى خلاف سنت توسط اهل سنت واقع مى‏شود ونیز طلاق خلاف سنت، منصرف به طلاق اهل سنت است] این است که این روایت بر طلاق اهل سنت‏حمل شود.
دیگر: روایت علاء بن سیابه: «سالت ابا عبد الله (ع) عن امراة وکلت رجلا بان یزوجها من رجل، فقبل الوکالة، فاشهدت له بذلک، فذهب الوکیل فزوجها ثم انها... عزلته عن الوکالة فاقامت‏شاهدین انها عزلته. فقال: مایقول من قبلکم فى ذلک. قال: قلت: یقولون ینظر فی ذلک فان کانت عزلته قبل ان یزوج فالوکالة باطلة والتزویج باطل وان عزلته وقد زوجها فالتزویج ثابت (الى ان قال) ثم قال: یعزلون الوکیل عن وکالتها ولم تعلمه بالعزل؟ قلت: نعم. (الى ان قال) وینقصون جمیع ما فعل الوکیل فى النکاح خاصة وفى غیره لایبطلون الوکالة الا ان یعلم الوکیل بالعزل ویقولون: المال منه عوض لصاحبه والفرج لیس منه عوض اذا وقع منه ولد. فقال (ع): سبحان الله ما اجور هذا الحکم وافسده! ان النکاح احرى واحرى ان یحتاط فیه وهو فرج ومنه یکون الولد....»
از حضرت صادق (ع) در مورد زنى سؤال کردم که مردى را وکیل کرد تا او را به ازدواج شخصى در آورد آن مرد وکالت را قبول کرد وزن بر او گواه گرفت. وکیل رفت وزن را تزویج کرد. سپس زن.... وکیل را عزل کرد ودو شاهد بر عزل او گرفت. حضرت (ع) فرمود: دیگران در این مورد چه مى‏گویند؟ گفتم: آنها مى‏گویند: باید دید که آیا عزل از وکالت قبل از تزویج واقع شده یا بعد از آن، اگر قبل از تزویج باشد، وکالت وتزویج باطل است واگر بعد از آن باشد، تزویج صحیح است... سپس حضرت (ع) فرمود: با اینکه زن به وکیل اطلاع نداده که او را عزل کرده، فتوا مى‏دهند که وکیل از وکالت عزل شده است؟ عرض کردم: آرى.... وتنها در مورد نکاح فتوا مى‏دهند که آنچه وکیل انجام داده، بلا اثرات ولى در غیر نکاح، تنها در صورتى که وکیل از عزل مطلع شده باشد، وکالت را باطل مى‏دانند و جدر توجیه این تفاوت‏ج مى‏گویند: مال جایگزین دارد ولى فرج، پس از اینکه از آن فرزندى متولد شد، جایگزینى ندارد. سپس حضرت فرمود: سبحان الله! چقدر این حکم ظالمانه وفاسد است! نکاح بسیار سزاوارتر است که در مورد آن احتیاط شود، چون مربوط به موضعى است که از آنجا فرزند متولد مى‏شود.
سند این حدیث اشکالى ندارد چون شیخ صدوق (ره) آنرا با سند صحیحى که به ابن سیابه منتهى مى‏شود، در کتاب من لایحضره الفقیه ذکر کرده است وابن سیابه، بنابر نطرى که در مورد اصحاب امام صادق - علیه السلام - پذیرفته شده، موثق است. ودر مورد دلالت آن بر وجوب احتیاط در باب فرج وآنچه که از آن فرزند متولد مى‏شود، نیز بحثى نیست.
بر این اساس نتیجه این مى‏شود که در مساله مورد بحث، احتیاط واجب است اشکال نشود که واژه «احرى‏» در روایت، به معنى «اولى‏» و «سزاوارتر» است، بنابر این حدیث مذکور تنها بر استحباب احتیاط دلالت مى‏کند، چون این جمله مسبوق است به کلماتى مانند: «سبحان الله! وچقدر این حکم ظالمانه وفاسد است!»
خلاصه سخن آن است که:
حدیث این سالم دلالت مى‏کندکه قرار گرفتن نطفه مرد در  رحم زن نامحرم، مورد خشم وغضب شارع مقدس است، لذا هر  کارى که در تحقق آن دخالت دارد نیز مبغوض است. بنابر این نه تنها  براى مرد این کار ممنوع است، بلکه براى زن نیز حرام است که خود را براى این کار، در اختیار دیگرى قرارد هد، البته اگر موضوع حرمت، «قرار دادن‏» نطفه باشد، این حکم شامل تمکین زن نمى‏شود بله کار وى از باب تعاون وکمک به انجام گناه، حرام مى‏باشد.
واما حدیث ابن سیابه، این حدیث‏خصوصا باتوجه به تعلیلى که در آن است، بر وجوب احتیاط بطور مطلق، دلالت مى‏کند.
قسم سوم
تلقیح نطفه (تخمک) زن به رحم زنى نازا تا پس از آمیزش وى باشوهرش، فرزندى از این تخمک ومنى مرد، ایجاد شود. برخى گفته‏اند که از روایاتى که در مورد قسم دوم ذکر شد استفاده مى‏شود که انعقاد نطفه، از منى مرد ونطفه زنى نا محرم، حرام است، زیرا اگر چه این روایات در مورد نهادن منى مرد در رحم زنى نامحرم است، لکن پس از الغاء خصوصیت از نطفه مردى که با نطفه زنى نامحرم آمیخته شده - که در روایات قسم سوم این کار تحریم شده بود - وتعدى از این مورد به موردى که مرد منى خود را به رحم زوجه‏اش منتقل نماید، مى‏توان به این روایات [بر حرمت قسم سوم] استدلال کرد، چون [در این قسم نیز] در نهایت انعقاد وبارورى از ترکیب نطفه‏هاى مرد وزن نامحرم است. در پاسخ مى‏گوییم: این مطلب به تنهایى موجب الغاء خصوصیت از روایات نمى‏شود چون ممکن است از نهاده شدن نطفه نامحرم در رحم زن، وضعیتى دست دهد که در موقع نهاده شدن نطفه شوهرش یا نطفه زنى دیگر در رحمش، چنان چیزى پدید نیاید. بنابر این، اگر خبر ابن سیابه عمومیت نداشت وبر وجوب احتیاط در مورد فروج وآنچه از آن فرزند پیدا مى‏شود، دلالت نمى‏کرد، به مقتضاى اصل برائت، این قسم را جایز مى‏دانستیم.
قسم چهارم: تلقیح آب مرد به رحم حیوان
شکى نیست که اگر این کار با مباشرت صورت گیرد، حرام است، ولى اگر با مباشرت صورت نگیرد، مورد اشکال است. چون از طرفى آیات وروایاتى که ذکر شد، مختص به انسان است واز طرف دیگر، خبر ابن سالم مطلق است، لکن ظاهرا این روایت نیز، از غیر انسان منصرف است. اما برخى گفته‏اند که باید از مورد این روایت الغاء خصوصیت کرد چون از این روایت استفاده مى‏شود که منعقد شدن نطفه از آب مرد وتخمک رحمى که بر او حرام است، حرام مى‏باشد. پاسخ این سخن قبلا دانسته شد، چون موضوع حرمت، انعقاد نطفه نیست، بلکه قرار دادن یا قرار گرفتن آب مرد در رحمى است که بر او حرام است، وتفاوت حیوان با انسان [در این حکم]، به وضوح از تفاوت احکام آنها در باب حدود وغیر آن کشف مى‏شود، بنابر این ادعاى الغاء خصوصیت، ادعاى عجیبى است.
نتیجه اینکه مقتضاى قاعده در این قسم، برائت است. البته اگر پیدایش انسان، از حیوانى که با آب انسان باردار شده است، ممکن باشد ، مى‏توان مدعى شد که در اینجا نیز باید احتیاط نمود، چون این جمله از سخن امام (ع) در روایت ابن سیابه: «ومنه یکون الولد» فرزند از آن پیدا مى‏شود، عام وفراگیر است.
قسم پنجم
تلقیح نطفه حیوان ماده به رحم زنى نازا تا پس از آمیزش با شوهر، فرزندى بدنیا آید. در این قسم، اصل برائت جارى مى‏شود، چون دلیل عام یا خاصى بر حرمت این قسم نداریم، مگر اینکه گفته شود که مقتضاى فرمایش امام (ع) در روایت ابن سیابه: «ومنه یکون الولد»، وجوب احتیاط است.
قسم ششم
تلقیح آب حیوان نر به رحم زن وپیدایش فرزندى از آن، اگر چنین کارى ممکن باشد، برخى گفته‏اند که دلیل عام یا خاصى بر حرمت آن نداریم ودر مورد آن اصل برائت جارى مى‏شود، اما حق این است که گفته شود: با توجه به عام بودن فرمایش سابق امام (ع) در حدیث ابن سیابه، چنین کارى خلاف احتیاط است، چون از این راه فرزند پیدا مى‏شود، همچنین مى‏توان ادعا کرد که الغاء خصوصیت از روایات قسم دوم، اقتضا مى‏کند که این قسم نیز حرام باشد. اما همانطور که دانستید، این قیاس، قیاسى باطل است چون از اختلاف انسان وحیوان در احکام معلوم مى‏شود که در خصوصیات نیز با هم متفاوتند.
قسم هفتم
تلقیح نطفه زن به رحم حیوان ماده وباردار شدن آن پس از تماس باحیوان نر. چنین کارى اگر امکان خارجى داشته باشد، هیچ دلیل عام یا خاصى بر حرمت آن وجود ندارد، چون حدیث ابن سیابه اختصاص به صورتى دارد که صاحب رحم، انسان باشد. بنابر این در این قسم اصل برائت جارى مى‏شود.
قسم هشتم
تلقیح منى حیوان به رحم حیوانى از همان نوع یا از نوعى دیگر، بنابر این در این قسم، دو فرض است. فرض اول، هر چند تحقق آن در خارج بعید است ولى اگر قابل تحقق باشد، شرعا جایز است، چون نسبت به شخصى که تلقیح را انجام مى‏دهد، اصل برائت جارى مى‏شود، زیرا همانطور که در خبر ابن سیابه آمده است، حرمت مختص به موردى است که منى انسان در رحمى نامحرم ریخته شود واین کار با تلقیح نطفه حیوانى به حیوان دیگر، بسیار تفاوت دارد. حرام بودن این کار، محتاج به دلیل است وچنین دلیلى در اختیار نداریم، موضوع حدیث ابن سیابه هم نکاح یعنى عقد ازدواج است وجمله «وهو فرج ومنه یکون الولد» از غیر انسان منصرف مى‏باشد، خصوصا با توجه به صدر کلام که مى‏فرماید: «النکاح احرى....»
فرض دوم: نحوه تلقیح مانند فرض اول است لکن هدف از آن تولد حیوانى از همان دو نوع یا نوع سوم است. دلیلى بر حرمت این فرض هم نداریم واگر این کار حرام بود، ایجاد قاطر هم حرام مى‏بود، ووقتى ایجاد قاطر از طریق آمیزش دادن دو نوع حیوان متفاوت جایز باشد، با تلقیح مصنوعى یا به طریق اولى جایز است ویا با الغاء خصوصیت، چون الاغ واسب - که از قدیم الایام سیره بر این بوده که از آن دو، قاطر تحصیل کنند - خصوصیتى ندارند. بنابر این نمى‏توان گفت که سیره دلیل لبى است وتنها به قدر متیقن آن اکتفاء مى‏شود.
قسم نهم
نطفه از گیاهان گرفته شود وبا تلقیح به رحم انسان یا حیوان، انسانى متولد شود. تمام فرضهاى این قسم - اگر قابل تحقق باشد - در عموم اصل برائت داخل است، چون هیچ دلیل عام یا خاصى بر حرمت آن نداریم وحدیث ابن سالم مختص به منى انسان است، در غیر این صورت، لازم بود که حیوانات را از خوردن گیاهانى که منى با آنها ساخته مى‏شود، جلوگیرى کرد، ولى با توجه به زیادى حدیث ابن سیابه، بعید نیست که تلقیح نطفه گیاهى به انسان ممنوع باشد چون علتى که در آن ذکر شده یعنى «لانه الفرج ومنه یکون الولد» عام است وشامل این مورد هم مى‏شود. لذا در این فرض احتیاط واجب است.
 

تبلیغات