آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۴

چکیده

متن

سخن در اینکه آیا احکام ذمیان درباره صائبان جارى است‏یا خیر؟ نیاز به کاوشى افزون در ادله و نیز کندوکاوى اساسى در شناخت موضوع دارد زیرا تردید در حکم فقهى «صابئان‏»، از ناشناختگى وضعیت ایشان و مجهول بودن حقیقت آیین و باورهایشان نشات مى‏گیرد. از این رو، بایسته مى‏نماید که در آغاز، سخنانى از بزرگان در مورد ایشان یاد شود.
دیدگاه فقیهان
1. شیخ مفید گوید: «و قد اختلف فقهاء العامه فى الصابئین و من ضارعهم فى الکفر سوى من ذکرناه من الثلاثة الاصناف، فقال مالک بن انس و الاوزاعى: کل دین بعد دین الاسلام سوى الیهودیه و النصرانیه فهو مجوسیة و حکم اهله حکم المجوس.» فقیهان اهل سنت در مورد صابئان و همانندان ایشان در کفر، هم‏اندیش نیستند - البته در غیر سه گروه مسیحیان، یهودیان و زردشتیان - مالک بن انس و اوزاعى گویند: هر آیین بجز آیین مسلمانى - و غیر از یهودیگرى و نصرانیگرى - مجوسى بشمار آید و پیروان آن در حکم مجوسى هستند.
شیخ مفید، در همسانى این گروهها با مجوسیان، به یادکرد دیگر سخنان فقیهان اهل سنت مى‏پردازد و سپس اظهار مى‏دارد:
«فاما نحن فلانتجاوز بایجاب الجزیه الى غیر من عددناه لسنة رسول الله(ص) فیهم و التوقیف الوارد عنه فى احکامهم.» ما در وجوب جزیه، از گروههاى یاد شده [مسیحیان، یهودیان، زردشتیان] پا فراتر نمى‏نهیم زیرا سنت پیامبر(ص) در گرفتن جزیه، فقط در مورد ایشان است و ما در احکام فقهى که از پیامبر درباره آنان وارد شده، به توقیف:
[پاسداشت مرز موضوعات] فرمان داریم.
سپس شیخ مفید، سخن فقیهان یاد شده را در همسانى حکم فقهى صابئان با مجوسیان، بعید مى‏شمرد و چنین مى‏گوید:
«فلو خلینا و القیاس لکانت المانویه و المزدقیه و الدیصانیه عندى بالمجوسیه اولى من الصابئین لانهم یذهبون فى اصولهم مذاهب تقارب المجوسیه و تکاد تختلط بها.»
اگر ما به «قیاس‏» هم وانهاده شویم، در دیدگاه من مانویان، مزدکیان و دیصائیان به مجوسیان نزدیکترند تا صابئان. زیرا در باورهاى بنیادین، گروههاى نخست به مجوسیان نزدیکترند و چه بسا درهم مى‏آمیزند.
شیخ مفید، در ادامه نوشتار، از برخى کیشهاى مهجور یاد مى‏کند و نزدیکى آن را با مسیحیت و یا باورهاى مشرکان عرب باز مى‏گوید و سپس مى‏نویسد:
«فاما الصابئون فمنفردون بمذاهبهم ممن عددناه لان جمهورهم یوحد الصانع فى الازل و منهم من یجعل معه هیولى فى القدم، صنع منها العالم فکانت عندهم الاصل و یعتقدون فى الفلک و ما فیه الحیاة و النطق و انه المدبر لما فى هذا العالم و الدال علیه و عظموا الکواکب و عبدوها من دون الله عز و جل و سماها بعضهم ملائکه و جعلها بعضهم آلهة و بنوالها بیوتا للعبادات و هولاء على طریق القیاس الى مشرکى العرب و عباد الاوثان اقرب من المجوس لانهم وجهوا عبادتهم الى غیرالله سبحانه فى التحقیق و على القصد و الضمیر و سموا من عداه من خلقه باسمائه جل عما یقول المبطلون». اما صابئین در آیین خود، از شمار مذاهب یاد شده متمایزند زیرا بیشتر ایشان به توحید ازلى آفریدگار جهان معتقدند. اما برخى از آنان، «هیولى‏» [= ماده نخستین] را چونان خداوند، قدیم مى‏دانند و جهان را پدید آمده از آن مى‏شمرند و در نزد ایشان، هیولى مبدا نخست جهان است. ایشان معتقدند که فلک و موجودات آن، از حیات و توانایى نطق برخوردارند و اینکه فلک، تدبیر و راهنمایى گیتى را بر عهده دارد. هم چنین ایشان، ستارگان را بزرگ مى‏دارند و آن را پرستش مى‏کنند. برخى از آنان، ستارگان را فرشتگان و برخى خدایگان مى‏دانند و براى آنان، معابدى بنا مى‏نهند. از این رو، صابئان به مشرکان عرب و پرستشگران بت، نزدیکترند تا به مجوسیان زیرا ایشان غیر خداوند را پرستش مى‏کنند. هم در درون و هم در رفتار برون و آفریده خداوند را به نامها و صفات ویژه او مى‏ستایند و براستى خداوند از آنچه یاوه‏گویان مى‏گویند، فراتر است.
شیخ مفید، در این بررسى شیوه‏ى یک فقیه متکلم را پیمود و سخن مخالفان ناهم اندیشان را در اینکه «صابئى‏» از ذمیان است، به نقد سپرد و آن را با خدشه در همگونى مقیس [= صابئى] و مقیس علیه [= مجوسى] باطل ساخت.
سخن ایشان، بسیار نیک و استوار است، اما بدان شرط که باورهایى را که به «صابئان‏» نسبت داد، براستى عقاید پذیرفته ایشان باشد و همان بنیاد آیین و کیش آنان را سازمان بخشد. در این زمینه در ادامه گفتار سخن خواهیم گفت.
2. شیخ طوسى، در «الخلاف‏» گوید: «الصابئه لایؤخذ منهم الجزیه و لایقرون على دینهم و به قال ابوسعید الاصطخرى و قال باقى الفقها: انه یؤخذ منهم الجزیه، دلیلنا اجماع الفرقه و اخبارهم و ایضا: قوله تعالى: فاقتلوا المشرکین و «فاذا لقیتم الذین کفروا» و لم یامر باخذ الجزیه منهم و ایضا قوله تعالى: «قاتلوا الذین لایؤمنون‏» فشرط فى اخذ الجزیه ان یکونوا من اهل الکتاب و هؤلاء لیسوا من اهل الکتاب.» از صابئان، جزیه گرفته نمى‏شود و آنان در آیین خویش، آزاد وانهاده نمى‏شوند. [از فقیهان اهل سنت] ابوسعید اصطخرى، با این دیدگاه همراى است. اما دیگر فقیهان آنان گویند: از ایشان جزیه گرفته مى‏شود.
دلیل ما، اجماع امامیان و روایات ایشان است. هم چنین خداوند گوید: مشرکان را بکشید... و نیز گوید: بهنگام برخورد با کافران... در این آیات، به جزیه فرمان نداده است. هم چنین خداوند فرمود: با کسانى که ایمان ندارند، کارزار کنید.
.. بنا بر این، خداوند در جزیه، قید «اهل کتاب‏» را قرارداد و صابئان در شمار اهل کتاب نیستند.
استدلال شیخ طوسى به دو آیه نخست و سپس افزودن این نکته که خداوند به گرفتن جزیه از ایشان فرمان نداد، بنیادسازى قاعده‏اى فراگیر در برخورد با کافران است و خلاصه آن چنین است: رهاورد دو آیه این است که با کافران باید جنگید مگر آنانکه به اخذ جزیه از آنان، فرمان داده شده باشد و درباره صابئان، چنان دستورى نیامده است.
و اما استناد ایشان به آیه‏ى جزیه، بر دو مقدمه استوار است: نکته‏ى نخست: از آیه استفاده مى‏شود که از غیر اهل کتاب نمى‏توان جزیه گرفت. این مقدمه را از آیه، هر چند به انضمام روایت عبدالکریم هاشمى، مى‏توان استفاده کرد.
نکته دوم: صابئان در شمار «اهل کتاب‏» نیستند یا دست کم این نکته، ثابت نیست. در مورد نکته اخیر، در ادامه‏ى سخن، دیدگاه خویش را خواهیم گفت.
3. طیربسى، در تفسیر آیه‏ى «ان الذین آمنوا... و الصابئین‏» پس از یاد کرد سخنان فقیهان و لغت‏شناسان درباره معناى «صابئین‏» و باورهاى ایشان گوید:
«و الفقهاء باجمعهم یجیزون اخذ الجزیة منهم و عندنا لایجوز ذلک لانهم لیسوا باهل کتاب.» تمامى فقیهان اهل سنت، گرفتن جزیه از ایشان را روا مى‏دانند. اما فقیهان امامیه، جائز نمى‏شمرند زیرا صابئان در شمار اهل کتاب نیستند.
استدلال طبرسى، همگون با گفتار شیخ طوسى در «الخلاف‏» است [که پیشتر یاد شد].
4. على بن ابراهیم، در تفسیر خویش در آیه‏ى: «ان الذین آمنوا والذین هادوا....»گوید:
«الصابئون قوم لامجوس و لایهود و لانصارى و لامسلمون و هم یعبدون الکواکب والنجوم.» صائبان، گروهى هستند که نه مجوسى و نه یهودى و نه نصرانى و نه مسلمان هستند ایشان، ستاره پرستند.
5. صاحب جواهر، پس از یادکرد دیدگاه «ابن جنید» در اینکه از «صابئان‏» جزیه مى‏توان گرفت، مى‏گوید:
«و لاباس به ان کانوا من احدى الفرق الثلاث.» اگر ایشان در زمره‏ى یکى از گروههاى سه گانه [= مسیحیان، یهودیان، مجوسیان] باشند، این دیدگاه پذیرفتنى است.
صاحب جواهر، در ادامه‏ى سخن به یادکرد سخنانى مى‏پردازد که صابئان را در شمار فرقه‏هاى یادشده قرار داده‏اند. هر چند در آن گفته‏ها ناهمسازیهائى وجود دارد.
سپس، اظهار داشته‏اند:
«و حینئذ یتجه قبول الجزیه منهم.» بنا بر این، پذیرش جزیه از صابئان شایسته مى‏نماید.
پس از آن، سخنان کسانى را یادآور شده‏اند که صابئان را به پرستش ستارگان و... متهم ساخته‏اند و سپس افزوده‏اند:
«و علیه یتجه عدم قبولها منهم.» بنا بر این سخنان، نپذیرفتن جزیه از ایشان موجه مى‏نماید.
اما ظاهر سخن ابن جنید، که در کتاب «المختلف‏» علامه حلى یاد شده است; آن است که صابئان را در پذیرش جزیه، گروهى مستقل از گروههاى سه گانه یادشده قرار داده و نه زیر مجموعه‏ى ایشان، و اصولا همین، بایستى مراد سخن کسانى باشد که پذیرش جزیه از صابئین را باور دارند، وگرنه در پذیرش جزیه از کیشهاى سه گانه، مخالفت وناهم‏اندیشى میان دو فقیه، رخ نداده است!
جمع‏بندى دیدگاهها
1. در این مساله، فقیهان ما اجماع ندارند زیرا اول آن که ابن جنید با دیدگاههاى یاد شده، مخالف است و در تحقق اجماع، راى او دخالت دارد و ثانیا: فتواى دانشوران در نگرفتن جزیه از صابئان، برخاسته از موضوع‏شناسى ایشان درباره صابئین است - این که آنان، در زمره اهل کتاب نیستند و در کلام شیخ مفید، قمى، طبرسى تا صاحب جواهر با این برداشت آشنا شدید - و چنین موردى، با «اجماع حجت‏» که از حکم الهى درباره موضوع مشخص و معلوم حکایت مى‏کند، فاصله‏اى بس دراز دارد.
2. موضوع این مساله، از سوى فقیهان پیشین تحریر و تنقیح نشده است نه از راه تفحص و پیگیرى حالات منتسبان به این فرقه و شنیدن باورهایشان، و یا فهمیدن دیدگاههایشان از طریق کتابها و نوشته‏هاى خود آنان; و نه از راه مقایسه آنچه که درباره ایشان گفته‏اند، به گونه‏اى که اعتماد در شناخت این فرقه پدید آید. فرقه‏اى که نام آن سه بار در قرآن مجید یاد شده است.
بلى! گاه در برخى از نوشته‏هاى «ملل و نحل‏»، پرتوى بر گوشه‏اى از باورها، و بخشى از تاریخ آنان، افکنده شده است.
هر چند این اندازه، در شناخت موضوع له براى مصونیت کافران یاد شده و نیز گرفتن و یا نگرفتن جزیه از آنان، کفایت نمى‏کند.
شاید رویگردانى فقیهان از شناخت کامل موضوع، بدان جهت بوده است که آنان با حکم فقهى «صابئین‏» چندان درگیر نبوده‏اند. بویژه آنکه فقیهان بزرگوار ما، از داورى میان مردمان و حکومت به دور بوده‏اند و به گرفتن جزیه از کافر و یا جنگ با کافران مبتلا نبوده‏اند، نه در صحنه عمل و نه در جایگاه فتوا و ابراز احکام.
تحقیق مساله
پس از شناخت نبود اجماع قابل اعتماد در بحث، بایستى به تنقیح پرسش پرداخت. از یکسو بایستى ادله‏ى لفظى را کاوش کرد - چه عمومات و چه اطلاقات - شاید بتوان از آن قاعده‏اى استنباط کرد که فراگیر مورد سخن باشد و یا در فرض نبود دلیل اجتهادى، مقتضاى اصول عملى را در آن جست و جو کرد.
از سوى دیگر: تحقیق پرسش نیازمند کاوشى افزون براى شناخت موضوع و پرتوافکنى بر زاویه‏هاى پنهان آن است.
بنا بر این، بحث در دو سویه است:
الف) سویه‏ى نخست آن، چهار پرسش کبروى را در بردارد:
1. مراد از کتاب در احکام جزیه چیست؟ آیا کتابهاى آسمانى ویژه‏اى مراد است؟ و یا هر کتاب آسمانى که شریعت آور بوده است؟ یا هر کتاب آسمانى - چه شریعت‏آور و چه غیر آن -؟ 2. اگر در کتابى بودن صابئین، تردید باشد، آیا مى‏توان آنان را در زمره کسانى دانست که شبهه کتابى بودن را دارند و احکام ایشان را در مورد آنان، جارى دانست؟ 3. اگر در توحید و شرک ایشان تردید باشد، آیا مى‏توان به دعاوى خودشان در این مورد، تمسک جست؟ و آیا سخن آنان در مورد خود و باورهایشان، براى دیگران حجت است؟ 4. اگر تردید در مورد ایشان برطرف نشد، قاعده چه اقتضایى را دارد؟ آیا در این مورد اصل لفظى و یا عملى هست که بتوان به آن استناد جست؟
××× ب) سویه‏ى دوم، در بردارنده پرسشهاى صغروى هست و پرتوفکن بر جهات گوناگون موضوع است. این پرسشها، عبارتند از:
1. آیا دلیلى بر کتابى بودن صابئان وجود دارد؟ 2. آیا آنان، از فرقه‏هاى آیینهاى سه گانه‏اند؟ (یهودیان، نصرانیان، مجوسیان) 3. آیا باورهاى منتسب به آنان، گمان الهى بودن آیین ایشان را بر مى‏بندد؟ 4. آیا نام ایشان [واژه‏ى صابئان] به گونه‏اى است که با آسمانى بودن آیین‏شان، ناهمساز است؟ مراد از کتابى در آیه جزیه مشهور آنست که مراد از «الکتاب‏» در آیات قرآن، و از جمله در آیه جزیه، تورات و انجیل است.
صاحب جواهر گوید: «ان المنساق من الکتاب فى القرآن العظیم هو التوراة و الانجیل.» از واژه‏ى «الکتاب‏» در قرآن مجید، تورات و انجیل تبادر مى‏کند.
سپس، از علامه حلى در «المنتهى‏» ادعاى اجماع را یاد مى‏کند که الف و لام در «الکتاب‏» در آیه جزیه، براى عهد است و اشاره به تورات و انجیل.
نقد و بررسى: ما پیشتر به گونه‏اى تفصیلى ناروایى این سخن را اثبات کردیم و خلاصه‏ى آن چنین است:
هر چند عنوان «اهل الکتاب‏» در قرآن کریم، بعید نیست که مراد از آن یهود و نصارى باشند - و چه بسا کاوش و تامل هم چنان نتیجه دهد - اما عنوان «الکتاب‏» در آیات قرآنى. اگر در چنان همایش و ترکیب قرار نگیرد و قرینه‏اى تعیین کننده هم در کار نباشد، نه تورات و انجیل و نه کتاب دیگر از کتابهاى پیامبران پیشین را نمى‏رساند. بلکه هر چه را از ملکوت بر پیامبرى از پیامبران الهى وحى شده باشد، مراد از آن خواهد بود. بدون آنکه ویژه و یا اشاره به کتاب خاص باشد. این نکته، چیزى است که کاوش و تامل در آیات گوناگون، گواه آن است.
بنا بر این، «الکتاب‏» در آیه‏ى جزیه، فراگیرتر از تورات و انجیل است و گواهى بر تقیید به آن دو، وجود ندارد بلکه شاید بتوان گفت که محدود به آن دو نیست زیرا به اجماع امت اسلامى و نیز روایاتیکه مجوس را داراى کتاب معرفى مى‏کند، واژه‏ى «الکتاب‏»، کتاب مجوسیان را هم فرا مى‏گیرد.
هم چنین روشن مى‏شود که دلیلى بر تقیید «الکتاب‏» به کتابهاى آسمانى که دین جدید ابلاغ کرده‏اند، نداریم زیرا کتاب مجوسیان در زمره ادیان شریعت‏آور، و پیامبر ایشان در شمار پیامبران اولوالعزم، نبود. بنا بر این، اطلاق «الکتاب‏» هر کتاب آسمانى را در بر خواهد گرفت.
توضیح افزونتر: مراد از «الکتاب‏» در یادکرد پیامبران و ادیان الهى، همان مرز جداساز فکرى، اعتقادى و عملى میان ایمان و کفر است. کتاب الهى همانست که انسانها و تجمعات انسانى را از اسارت آیینهاى بشرى و خودساخته مانند پرستش بتان و خدایگان خیالى، آزاد مى‏کند و آنان را به سوى آیین الهى فرا مى‏خواند. بنا بر این، کتاب همان صحیفه خداوندى است که شناخت‏خداوند و حقایقى را که کتابهاى آسمانى عهده‏دار توضیح و تبیین آن شده‏اند، در بر دارد. معارفى که نقطه‏ى مقابل الحاد، شرک و بت‏پرستى است. و این نکته، محتوایى عمومى در تمامى کتابهاى آسمانى است.
خداوند فرمود: «ومنهم امیون لایعلمون الکتاب...» «و قل للذین اوتوا الکتاب والامیین ءاسلتم...» در این آیات، «الکتاب‏» در مقابل «امى بودن‏» قرار داده شده است که همان پرستش بت باشد.
و خداوند فرمود:
«ما یود الذین کفروا من اهل الکتاب ولا المشرکین...» در این آیه، «الکتاب‏» در مقابل شرک قرار گرفته است.
و خداوند فرمود:
«کان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین.
..» در این آیه، خداوند «کتاب‏» را مشخصه‏ى نبوت و مرجع دین‏باوران در اختلافاتشان، دانسته است و روشن مى‏نماید که این ویژگى، توصیفى فراگیر براى کتابهاى الهى است.
نتیجه: آیه اخیر و دیگر آیات، نشانگر آنست که «کتاب‏» در اصطلاح‏شناسى قرآنى، چیزى است که خداوند بر پیامبرانش فرو مى‏فرستد تا مردم را به هدایت رهنمون سازد و در اختلافات ایشان، داورى کند و آنان را از تاریکیهاى کفر، شرک و الحاد برهاند. از این رو، چرا «الکتاب‏» در آیه‏ى جزیه به همین معنا نباشد؟ چه دلیلى بر آنست که «الکتاب‏» در آیه‏ى جزیه در معناى اخص [مسیحیان، یهودیان و مجوسیان] به کار رفته است؟ شاهد بر تعمیم معناى «الکتاب‏» در آیه‏ى جزیه، روایت واسطى است:
«قال: سئل ابوعبدالله «علیه السلام‏» عن المجوس اکان لهم نبى؟ فقال: نعم، اما بلغک کتاب رسول الله(ص) الى اهل مکه:
اسلموا والا نابذتکم بحرب. فکتبوا الى النبى(ص): خذ منا الجزیه و دعنا على عبادة الاوثان، فکتب الیهم النبى(ص) انى لست آخذ الجزیه الا من اهل الکتاب. فکتبوا الیه یریدون تکذیبه: زعمت انک لاتاخذ الجزیه الا من اهل الکتاب ثم اخذت الجزیه من مجوس هجر، فکتب الیهم رسول الله(ص):
ان المجوس کان لهم نبى فقتلوه و کتاب احرقوه، اتاهم نبیهم بکتابهم فى اثنى عشر الف جلد ثور.» از امام صادق(ع) پرسش شد که آیا مجوسیان، پیامبر داشتند؟ فرمود: بلى. آیا این رخداد، به شما نرسیده است که پیامبر(ص) به مکیان نامه نگاشت: «اسلام آورید و گرنه اعلان جهاد خواهم داد.» آنان پاسخ دادند: از ما جزیه‏گیر و ما را در پرستش بتان واگذار. پیامبر، نامه‏اى دیگر نگاشت که: من از غیر اهل کتاب، جزیه نمى‏گیرم. مکیان، براى دروغ وانمودن سخن وى، نوشتند:
گفته‏اى که از غیر اهل کتاب جزیه نمى‏گیرى. با آنکه از مجوسیان هجر جزیه گرفته‏اى؟! پیامبر(ص) در پاسخ نوشت: مجوسیان، پیامبرى داشتند که او را کشتند و کتاب او را آتش زدند. پیامبرشان، در 12 هزار پوست گاو نر، کتاب آسمانى‏اش را براى ایشان آورد.
بنا بر این، با توجه به استعمال «الکتاب‏» در حدیث در مورد کتاب مجوسیان، و نیز به کار رفتن «اهل کتاب‏» در مورد خود ایشان، هیچ زمینه‏اى براى مختص دانستن «الکتاب‏» و «اهل الکتاب‏» به تورات و انجیل و پیروان آن دو، باقى نمى‏گذارد.
مشابه روایت‏یاد شده، مرسله صدوق از پیامبر(ص) و روایت اصبغ بن نباته از امام على(ع) است. و با توجه به پذیرش مضمون آن از سوى فقیهان شیعه - بویژه در مورد مجوس - ضعف سندى این روایات، مضر نخواهد بود. علاوه آنکه روایات شایان اعتماد، وجود دارد که در آن صراحتا گفته شده است که مجوسیان در شمار اهل کتابند. از آن جمله، معتبره سماعه است:
«عن ابى عبدالله(ع) قال: بعث النبى(ص) خالد بن الولید الى البحرین (الى ان قال) فکتب الیه رسول الله(ص): ان دیتهم مثل دیة الیهود و النصارى و قال: انهم اهل الکتاب.» امام صادق(ع) فرمود: پیامبر(ص)، خالد بن ولید را به بحرین فرستاد [تا آن جا که فرمود] پیامبر(ص) به او نوشت:
دیه‏ى ایشان همانند دیه یهودیان و مسیحیان است. و فرمود:
آنان، اهل کتاب هستند.
و از آن جمله روایات موثقه زراره است: «سالته عن المجوس ما حدهم؟ فقال: هم من اهل الکتاب و مجراهم مجرى الیهود و النصارى فى الحدود و الدیات.» از او پرسیدم: حد مجوس چگونه است؟ فرمود: ایشان در شمار اهل کتابند و در حدود و دیات همانند یهودیان و مسیحیان، با ایشان برخورد مى‏شود.
در این روایت، اضمار [و مشخص ننمودن پاسخگوى پرسش] به اعتبار مفاد روایت‏خدشه‏اى وارد نمى‏سازد زیرا پرسشگر شخصیتى چون زراره است [که از جز امام(ع) در احکام شرعى نقل نمى‏کند].
با توجه به این روایات، نادرستى این گمان آشکار مى‏شود که کاربرد «الکتاب‏» بدون قرینه، منصرف به تورات و انجیل است زیرا وقتى که از مجوس، به اهل کتاب تعبیر شده است، چگونه براى این ادعا، زمینه‏اى باز مى‏ماند؟! اشکال: روایات دیگر درباره‏ى مجوسیان آمده است: «سنوا بهم سنة اهل الکتاب‏» [= با ایشان همانند اهل کتاب برخورد کنید] و مراد از اهل کتاب در این روایات، یهودیان و مسیحیان است و این مطلب، اشعار به آن دارد که کاربرد اهل کتاب در مورد یهودیان و مسیحیان، در عرف گفت و شنود آن روزگار، رواج داشته است.
پاسخ: ظاهرا این کاربرد، به واسطه کثرت یهودیان و مسیحیان در جزیرة العرب - در مقایسه با دیگران - بوده است. و این سخن، چه ربطى به محدود ساختن عنوان «اهل الکتاب‏» به آن دو گروه دارد؟ چه رسید به آنکه ادعاى اختصاص عنوان «الکتاب‏» به تورات و انجیل صورت پذیرد!!
نتیجه: از سخنان گذشته مى‏توان چنان برداشت داشت که «الکتاب‏» در اصطلاح‏شناسى قرآن و حدیث و نیز در عرف متشرعان صدر اسلام، تا زمان امامان معصوم(ع)، در هر گونه کتاب آسمانى، به کار رفته است. و دلیلى بر آنکه در آیه‏ى جزیه، آن را به تورات و انجیل یا غیر آن دو محدود سازیم، وجود ندارد. بنا بر این، مراد از «کتاب‏» که پیروان آن محکوم به جزیه هستند، هرگونه کتاب آسمانى است.
شاهد بر این سخن، تعلیل پیامبر(ص) در روایت واسطى است - که پیشتر از آن یاد شد - ایشان در فلسفه جزیه براى مجوس فرمودند: چون آنان پیامبر و کتاب آسمانى داشتند.
از این سخن، استفاده مى‏شود که در هر گروه که کتاب آسمانى داشته باشند، این حکم عمومیت‏خواهد داشت. زیرا روشن است که کتاب مجوس غیر از کتاب تورات و انجیل بوده است و کتاب شریعت‏آور و دربردارنده دین جدید هم نبوده است، بنا بر این، حکم جزیه در مورد هر کتاب آسمانى از هر پیامبرى از پیامبران الهى، جریان خواهد داشت.
آرى! چه بسا از کلام پیشین شیخ مفید، این نکته بر مى‏آید که «سنت‏»، گرفتن جزیه را به سه گروه مذهبى (یهودیان، مسیحیان و مجوسیان) محدود مى‏سازد. اگر این مطلب ابت‏شود. اطلاق آیه‏ى جزیه و نیز روایت واسطى، به این دلیل مقید خواهد شد.
شیخ مفید، در سخن پیشین فرمودند:
«و اما نحن فلانتجاوز بایجاب الجزیه الى غیر من عددناه لسنة رسول الله(ص) فیهم و التوقیف الوارد فى احکامهم.» ما در وجوب جزیه، از گروههاى یاد شده پا فراتر نمى‏نهیم زیرا سنت پیامبر(ص) در گرفتن جزیه فقط در مورد ایشان است و ما در احکام فقهى که از پیامبر درباره ایشان وارد شده، به توقیف [= پاسداشت مرز موضوعات]، فرمان داریم.
نقد و بررسى: مراد ایشان از سنت، براى ما آشکار نیست زیرا در سنت گفتارى پیامبر(ص)، سخنى که جزیه را به غیر گروههاى یاد شده محدود کند، وجود ندارد و ما روایتى که چنین مضمونى را در برگیرد، نیافتیم. حتى از کسانى که در زمانى نزدیک به عهد شیخ مفید مى‏زیستند، چون گردآورندگان مجموعه‏هاى حدیثى و جز ایشان. بلکه به روایاتى بر مى‏خوریم که از آن استفاده‏ى تعمیم جزیه به تمامى کافران بر مى‏آید - که در ادامه‏ى این سخن، آن را ملاحظه خواهید کرد -.
و اما اگر مراد ایشان سنت رفتارى پیامبر(ص) باشد، بدان معنا که ایشان بر صابئان جزیه قرار نداد - بایستى گفت که:
1. این ادعا، ثابت نیست زیرا عدم یادکرد، گواه بر عدم وقوع نخواهد بود.
2. به فرض پذیرش [عدم جزیه بر صابئان از سوى پیامبر]، شاید دعوى یاد شده بدان جهت باشد که صابئان در زمره‏ى ساکنان حوزه‏ى فتوحات اسلامى در عصر پیامبر(ص) نبودند.
زیرا ایشان در منطقه «میسان‏» و «حرنان‏» مى‏زیستند و هر دو منطقه، پس از رحلت پیامبر(ص) فتح شد. و شاید عوامل دیگر در کار بود.
بنا بر این، سنت عملى پیامبر(ص)، نمى‏تواند این دعوى را به اثبات رساند که از صابئان نمى‏توان جزیه گرفت.
نتیجه‏ى سخن در نکته‏ى نخست: واژه‏ى «الکتاب‏» در «باب جزیه‏» در دو کتاب [تورات و انجیل] و یا کتابهاى شریعت‏آور محدود نیست. از این رو، در فرض ینکه جامعه‏اى از کتاب یحیى، یا داود و یا ادریس، پیروى کنند، اینان در زمره‏ى اهل کتاب هستند. خونشان محفوظ است. در آیین‏شان آزاد وانهاده مى‏شوند و از آنان جزیه گرفته مى‏شود.
ادامه دارد

تبلیغات