نگاهی به کتاب الحدایق الناضره (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
کتاب ارزشمند الحدائق الناضرة فى احکام العترة الطاهرة، نوشته فقیه بزرگوارشیخ یوسف بحرانى، درگذشته به سال 1186 قمرى، یکى از نوشتههاى بسیار معتبر و سودمند در فقه استدلالى شیعه است. از ویژگیهاى این اثر گرانسنگ، این امور رامىتوان نام برد: سبک جذاب، روش شیوا، جامعیت مطلوب، ژرفاى شگفتانگیز، دربرگیرى دیدگاههاى گوناگون و تکیه اساسى و کلى بر روایات. در این کتاب دیدگاههاى اهل تسنن، جز به مناسبت بررسى موارد تقیه، مطرح نمىگردد.
ک شمار بیشترى از ویژگیهاى این اثر گسترده و مهم را
این مىکاویم:
1. شیوه رایج در کتابهاى فقهى آن است که روایات را تنها به اندازه نیاز و هر گاه که احتیاجى بدان باشد، نقل مىکنند ولى در حدائق از این نظر دو ویژگى مىتوان یافت: الف. پیش از آغاز هر مساله، روایات را نقل کرده، وارد بحث و بررسى آن مساله مىشود. ب. همه روایات مربوط به مساله را بىهیچ استثنایى مىآورد و بسیار مىشود که روایات نقل شده حتى در وسائل الشیعه هم یافت نمىشود و از دیگر کتابهاى روایت گرفته شده است.
2. حدائق از نظر متن روایات، کتابى جامع و بىنیاز کننده از دیگر کتابهاى حدیثى است، بلکه خود، کتاب حدیثى معتبر و جامع است، او خود در این باره مىگوید:
«لان کتابنا هذا، کما قدمنا ذکره، کتاب اخبار و احکام»ج7/329 زیرا کتاب ما، همان گونه که پیشتر یادآور شدهایم، کتاب روایات و احکام است.
در جایى دیگر مىنویسد:
«و کیف کان، فالواجب ذکر اخبار المسالة کملا مما وصل الینا نقله ثم تذییلها بما تضمنته من الاحکام المتعلقة بذلک ».
ج5/77 به هر روى، لازم است همه روایات مساله را که به دستمان رسیده بیاوریم و سپس احکامى را که در آنها مىتوان یافت بررسى نماییم.
3. آوردن روایات هر مساله در جلدهاى نخستین این کتاب بیشتر مورد توجه قرار گرفته و در جلدهاى پایانى کمتر.
4. حدائق دوره کامل فقه نیست، بلکه تا نیمه کتاب الظهار را خود نویسنده نگاشته و برادرزادهاش، شیخ حسین بن محمد، به تکمیل آن پرداخت. این نوشتهها با کتاب اصلى از جهت دقت، شیوه استدلال و روش بازگرداندن فروع به اصول، تفاوت بسیار دارد.
5. در این کتاب توجه ویژهاى به نقل و بررسى دیدگاههاى فقیهان، چه پیشینیان و چه متاخران، شده است.
6. نویسنده، توجه بسیار ویژهاى به مدارک الاحکام، نوشته سیدمحمد عاملى، در گذشته به سال 1009ه’.ق. که نواده شهید ثانى و شاگرد مورد اعتماد محقق اردبیلى است، دارد.
براى نمونه:
«و الى هذا القول مال جملة من متاخری المتاخرین، اولهم، على الظاهر، السید السند، قدس سره، فى المدارک و تبعه فیه جملة ممن تاخر عنه، کما هى عادتهم.» ج8/129
برخى متاخران متاخر این دیدگاه را پسندیدهاند که نخستین آنان ظاهرا، سید سند در مدارک است و گروهى نیز از او پیروى کردهاند، چنانکه عادت این دسته همین است.
«و لم ار من تنبه لذلک الا السید فى المدارک.» ج13/485 کسى را ندیدم که به این مطلب توجه کند مگر سید در مدارک.
و گاهى در یک صفحه چند بار از او نقل مىکند، مانند:
جلدهاى 13/393، 14/95، 153، 192و 194.
7. با اعتراف به فقاهت و دقت نظر مرحوم صاحب مدارک، خود او و دیدگاههایش را سخت مورد انتقاد قرار داده و گاهى اعتراضهاى نیشدار عالمانه نیز بر او وارد مىکند.
8. از نظر فصلبندى و جداسازى مطالب، بسیار کم نظیر است و شاید غیر از شرایع، سابقهاى برایش نتوان یافت.
9. احتمال این مطلب مىرود که صاحب حدائق از شیوه تالیف مجمع الفائدة تاثیر پذیرفته باشد; زیرا پیش از مجمع الفائدة، چنین روشى در کتابهاى فقهى مرسوم نبوده است.
این مطلب به ویژه در نقل روایات متعدد و کامل به خوبى جلوهگر است. در جایى مىنویسد:
«قال المحقق الاردبیلى، بعد نقل هذه الاخبار: و فى دلالة الکل تامل» ج19/279 محقق اردبیلى پس از نقل این روایات گفته است که در دلالت همه آنها، جاى بررسى و درنگ است.
10. یکى از شیوهاى نویسنده آن است که مطالب و سخنان تکمیلى فراوانى را در تایید و توضیح متن، به صورت حاشیه و پاورقى مطرح مىکند.
11. در آغاز کتاب، مطالب و قواعدى را که در استنباط فقهى نقش مؤثر دارد، در دوازده مقدمه مطرح کرده است. این مجموعه، همچون یک دوره اصول فقه فشرده و ضرورى و مورد نیاز در فقه مىباشد. براى نمونه:
در بیشتر مقدمات، موضوعات چندى را از مباحث الفاظ مطرح کرده به ارزیابى و اظهار نظر مىپردازد، بحثهایى چون: حقیقتشرعیه، مشتق، اوامر و نواهى و...
در مقدمه یازدهم بخشى از قواعد فقهى و اصول عملیه را به گونهاى فشرده و استدلالى مطرح مىکند، مانند: قاعدههاى حلیت، طهارت و اصلهایى چون: استصحاب، احتیاط، برائت، لاحرج و شرط فاسد و مانند آنها.
در مقدمه دوازدهم، اصلىترین اختلاف دیدگاههاى مجتهد و اخبارى را مطرح مىکند.
12. هر گاه مسالهاى را مطرح کرده یا دیدگاهى را گزارش مىکند، مشهورات و اجماعات را دقیق و ماهرانه به میان مىآورد، و در هنگام استدلال و اظهار نظر هرگز به آنها توجه نمىکند و بلکه با تندى و جدیت هشدار داده و بىارزشى آنها را با صراحت و جسورانه اعلام مىکند. براى نمونه در جایى چنین مىگوید:
«لئلا یجمد على مجرد التقلید لظاهر المشهورات، و ان زخرف بضم الاجماع فى العبارات.» ج1/166 تا این که تنها بر پیروى از ظاهر چیزهایى که معروف گشته جمود نورزند، هر چند نوشتهها، آن را با پیوستن اجماع بیارایند.
13. گرچه در فروع فقهى روایت مربوط به آن را نقل مىکند و شاید هیچ فرعى را نتوان در این کتاب یافت که حدیث مربوط به آن آورده نشده باشد و چگونگى سند از جنبههاى گوناگون بررسى نگردیده باشد، با این همه، بىنیاز کننده از کتابهاى حدیث نیست; زیرا نخست آن که همه روایتهاى باب را نمىآورد و دوم آن که اسناد روایات را نقل نمىکند.
دیدگاههاى ویژه و شیوه استنباط 1. آگاهیهاى رجالى مرحوم صاحب حدائق بسیار قوى و گسترده بود و در موارد مناسب از آنها بهره مىجست. با اصطلاحات علم درایه به خوبى آشنا بود و ماهرانه و با دقت آنها را به کار مىبرد، با این همه به این واژههاى علمى و فنى اعتقادى نداشت. گویا راز به کار بردن این اصطلاحات، حتى بیش از خود اصولیان، با این که آنها را قبول هم نداشت، این بود که مخالفان شیوه خود را به آنچه خودشان مىپسندند ملزم کرده پاسخ گوید. این عبارت و مطالبى که به دنبال آن گفته است، نشانگر خوبى براى دیدگاه اوست:
«هذا الاصطلاح، الذی هو الى الفساد اقرب منه الى الصلاح» ج7/77 چنین اصطلاحى به نادرستى نزدیکتر است.
2. به روایات کتابهایى که نویسندگان آنها معتبر باشند، اعتماد مىکند، هر چند روایات مرسل و بىسند باشد، مانند مرسلهاى فقیه و تفسیر عیاشى. براى نمونه:
«سیما ما اشتمل علیه ذیل روایة العیاشى من قوله...» ج6/197 به روایات ضعیف و کتابهایى که وضع نویسندگان آنها معلوم نیست، اعتماد و نقل نمىکند. از این روى، روایات جعفریات، اشعثیات، دعائم الاسلام، عوالى اللئالى و مانند آنها را که در مستدرک الوسائل گردآورى شده، به قلم نمىآورد.
«انما جعلنا هذا الخبر، مع صراحته فى المدعى، من المؤیدات; لعدم الوقوف على سنده من کتب اصولنا، و انما وقفت علیه فى عوالى اللئالى.» ج1/150 «مع ما عرفت آنفا من عدم صلوح اخبار هذا الکتاب جدعائم الاسلامج لتاسیس الاحکام و ان صلحت للتایید.» ج10/351 خلاصه این که تنها از مصادر و مدارک کتاب وسائل الشیعه حدیث نقل مىکند، مگر آن که حدیثى از دید شیخ حر عاملى دور مانده باشد.
با این همه، او از کتاب فقه الرضابسیار نقل مىکند; چرا که آن را به دلیل استناد به امام رضا(ع)، معتبر مىداند. از این روى با اطیمنان، مطالب آن را به امام(ع) نسبت مىدهد:
«اقول: وجهه قول الرضا(ع) فى کتاب الفقه.» ج3/476 3. مرحوم صاحب حدائق در حمل بر تقیه زیادهروى مىکرد، تا جایى که روایت بىمعارض را هم اگر نمىپسندید حمل بر تقیه مىکرد. استناد او در این کار به روایاتى بود که مىگوید:
ما براى حفظ خون شما مطالب مختلف و خلاف واقع را رواج مىدهیم «لئلا یؤخذ برقابکم». و حتى روایات ناسازگار را بىآن که با سخن عامه موافق باشد، حمل بر تقیه مىکرد. به دیگر سخن، سازگارى روایت با عامه را شرط حمل بر تقیه نمىدانست. ج19/282
در جایى مىنویسد:
«فصاروا(ع) یخالفون بین الاحکام و ان لم یحضرهم احد من اولئکالانام. فتراهم یجیبون فىالمسالة الواحدة باجوبة متعددة و ان لم یکن بها قائل من المخالفین.» ج1/5 امامان(ع) مىکوشیدند تا احکام را مختلف بیان کنند، هر چند هیچ کس از مردمجعامهج نزد آنان نمىبودند. از این روى یک مساله را پاسخهاى گوناگون مىدادند، هر چند کسى از عامه آن را نگفته باشد.
4. مىکوشید تا احکام و بلکه قواعد و اصول لفظى و معنوى را به اخبار و دلیلهاى نقلى مستند کند. بارها با پافشارى مىگفت:«الاحکام الشرعیة توقیفیة متوقفة على السماع و النقل.» 5. در استظهار از روایات و استنباط احکام، بسیار روان و عرفى است و در موارد بسیارى دیدگاههایش به آسانى قابل پذیرش است.
6. درباره میزان وابستگى خود به روش اخبارىگرى مىنویسد:
«و قد کنت فى اول الامر ممن ینتصر لمذهب الاخباریین. و قد اکثرت البحث فیه مع بعض المجتهدین من مشائخنا المعاصرین، و اودعت کتابى الموسوم بالمسائل الشیرازیة مقالة مبسوطة مشتملة على جملة من الابحاث الشافیة و الاخبار الکافیة تدل على ذلک و تؤید ما هناک. الا ان الذی ظهر لى، بعد اعطاء التامل حقه فى المقام و امعان النظر فى کلام علمائنا الاعلام، هو اغماض النظر عن هذا الباب و ارخاء الستردونه و الحجاب، و ان کان قد فتحه اقوام و اوسعوا فیه دائرة النقض و الابرام.» ج1/167 در آغاز، من شیوه اخبارىگرى راتایید مىکردم و با برخى از مجتهدان که از استادان معاصر ما بودند نیز گفت و گوهاى درازى در این باره داشتم. در کتاب مسائل شیرازیهام نیز مقالهاى گنجانیدهام که در برگیرنده بحثهاى کافى و روایات رسا در این باره است. با این همه پس از درنگ شایسته و دقت نظر در سخنان دانشوران بزرگ ما، برایم روشن شده که باید از این بحث چشم پوشید و بر آن پرده کشید، گرچه گروهى باب این بحث را کشوده و رد و اثبات در آن را گسترش دادهاند.
دیدگاههاى اصولى 1. امرهاى قرآن دلالت بروجوب دارد:
«واوامر القرآن للوجوب بلاخلاف الا ما یخرج بالدلیل.» ج8/162 2. نهى را مطلقا ظاهر در تحریم مىداند:
«والنهى حقیقة فىالتحریم.» ج19/279 و 280 3. تسامح در ادله سنن یا نیاز نداشتن به دلیلى معتبر در مستحبات و مکروهات، نزد او نادرست است; چرا که سنن نیز مانند احکام الزامى، حکم شرعى و نیاز جدى به دلیل معتبر دارد، و گرنه مورد خطاب آیه «ءالله اذن لکم ام على الله تفترون» خواهد بود. 4. در شبهه حکمیه تحریمیه، یعنى هر جا که ندانیم حکم شرعى کارى حرمت استیا حکمى دیگر غیر از وجوب، دیدگاه او لازم بودن احتیاط است و برائت را در آن جارى نمىداند. ج1/44 5. قضا را تابع اداء نمىداند:
«لما بیناه مرارا من ان القضاء قد یجب مع سقوط الاداء; لانه فرض مستانف فیتوقف على الدلالة الخاصة.» ج14/157 6. همه روایات کتابهاى معتبر ما را صحیح و قابل اعتماد مىداند و اصطلاحات مختلف حدیثشناسى را در این زمینه نمىپذیرد.
«ان ذلک انما هو من حیث ثبوت صحة تلک الاخبار عندنا و الوثوق بورودها عن اصحاب العصمة، صلوات الله علیهم، ... لنا على بطلان هذا الاصطلاح وصحة اخبارنا وجوه.» ج1/15 7. نزد او اجماع حجت نیست، ولى شهرت را مىپذیرد. او اجماع محصل را ناممکن دانسته و اجماع منقول را، به ویژه با بود مخالف، معتبر نمىشمارد. با این همه شهرت فتوایى را بدون ثابتشدن خلاف، حجت مىداند; چرا که اتفاق نظر گروهى از افراد با تقوى و مورد اعتماد بر نسبت دادن چیزى به یک صاحب نظر، گویاى درستى آن نسبت است. ج1/36 و...
درباره اجماع مىگوید:
«ان عد اصحابنا، رضوان الله علیهم، الاجماع مدرکا انما اقتفوا فیه العامة العمیاء...» ج9/362 گویا این جمله معروف درباره اجماع نیز از اوست:
«هم الاصل له و هو الاصل لهم».
در جایى دیگر مىگوید:
«و قد اعترفوا بان قولهم: الاجماع حجة، انما هو مشى مع المخالف.» ج9/368 در جایى دیگر با استفاده از روایتى از امام صادق(ع) مىگوید:
«ان اصل الاجماع من مخترعات العامة و بدعهم.» ج1/39 8. در مباحث الفاظ، بیشتر یا همه آنچه را که در نوشتهها و گفتههاى اصولیان رایج است مىپذیرد و بسیارى از آنها را به روایاتى که در کتابها نیامدهاند نیز مستند مىکند.
«و لایخفى على المتتبع ان احکام المسالة الواحدة لاتکاد تجتمع فى خبر واحد، و انما توخذ من مجموع اخبارها بضم بعضها الى بعض، و حمل مطلقها على مقیدها، و مجملها على مفصلها، و عامها على خاصها و نحو ذلک.» ج9/322 و ج7/42 9. اصطلاح متاخران را در تقسیم روایات نمىپذیرد:
«على انا لانرى الاعتماد فى صحة الاخبار على هذا الاصطلاح، بل عملنا انما هو على اصطلاح متقدمى علمائنا، رضوان الله علیهم، کما قدمنا ایضاحه باتم ایضاح.» ج1/270 10. نهى در عبادت را موجب بطلان مىداند:
«والاظهر بطلان صلاته للنهى المتقدم فى الاخبار السابقة المقتضى لذلک.» ج6/284 11. افزون بر پذیرش اصول لفظى و به کار بستن آن، ترتیب و تقدم آنها بر یکدیگر را نیز مراعات مىکند:
«و ایضا ان تقیید المطلق اقرب من تخصیص العام و حینئذ فالاقرب...» ج5/67 12. مفهوم شرط را حجت مىداند:
«و مفهوم الشرط حجة شرعیة کما تقدم تحقیقه فى مقدمات کتاب الطهارة.» ج8/284
دیدگاههاى ویژه فقهى 1. نماز جمعه را واجب عینى مىداند. ج9/378 2. معاملات فضولى را نادرست و حتى بااجازه مالک نیز اصلاحناپذیر مىداند. ج18/378 3. معاطات را بیع لازم حقیقى مىداند. ج18/361 4. منکران امامت را کافر و نجس مىپندارد. ج5/177 5. صلوات را به هنگام شنیدن نام پیامبر(ص) واجب مىداند.
ج7/337 6. تراشیدن موى صورت را حرام مىداند. ج5/561 7. قاعده طهارت و اصالة الطهارة را دلیل طهارت واقعى مىداند و معتقد است چیزى که با شىء محکوم به طهارت برخورد کند، نجس نمىشود، هر چند در آینده روشن شود که آن چیز محکوم به طهارت در هنگام برخورد ناپاک بوده است.
دلیل او بر این مطلب آن است که اساسا نجاست هر چیز پس از علم، مىآید، به این معنا که نجاست واقعى از هنگام علم مىآید نه از آغاز: استدلال او به این روایت است که مىگوید:
«کل شىء نظیف حتى تعلم انه قذر، فاذا علمت انة قذر فقد قذر.» بدین سان هر چیز نجس از زمان آگاهى ما نجس است نه این که ناپاکىِ پیش از آگاهى ما کشف شود. بدین سان هر چیز نجس از زمان آگاهى ما نجس است نه این که ناپاکى پیش از آگاهى ما کشف شود.
البته در برابر چنین برداشتى باید گفت: چون واژه «علم» به کار رفته است و علم از معلوم خود متاخر است، مفاد حدیث این خواهد شد که چیز ناپاکِ مجهول، محکوم به آن است که احکام طهارت بر آن بار شود و پس از آگاهى، شرعا محکوم به ناپاکى خواهد شد.
8. چند اذان اعلامى در یک جا، چه با هم و چه پس و پیش، در نظر او مکروه و شاید حرام و نامشروع است:
«ان مقتضى التوقیف فى العبادات و انها مبنیة على الورود عن صاحب الشریعة، هو کراهة الاجتماع فى الاذان مطلقا، دفعة او ترتیبا، بل ربما احتمل عدم المشروعیة. نعم لو اختلف الوقت او المحل فلاباس.» ج7/349
صاحب حدائق و رجال نکته سنجىهاى دقیق و ماهرانهاى که صاحب حدائق درباره روایات و راویان از خود نشان داده، نمایانگر ژرفاى آگاهیها و چیره دستى او به رموز ظریف این دانش است. از سویى دیگر مىبینیم که در بررسى برخى از روایات بر جداسازى اصطلاح «صحیح» و «موثق» پاى مىفشارد، در حالى که آشکارا مىگوید که فساد این اصطلاحات از اصلاحش افزونتر است.
نتیجه این دو مقدمه (آگاهى ژرف و باور نداشتن) آن است که انکار او سطحى و شتابزده نیست، بلکه برخاسته از چیرهدستى و در پى درنگ و بررسى مدتهاى دراز در این مساله سرنوشتساز است. این جاست که انکار او ارزش و اهمیتخود را مىنمایاند و همگان را وا مىدارد که از سر توجه و دقت بیشتر به بررسى چنین دیدگاههاى او بپردازند.
نمونههایى از این گونه تتبع جدى و اظهار نظر وى: 1. «ان اسناد هذا الخبر و ان کان منقطعا بناء على ما نقله، الا انه بناء على روایة الشیخ متصل.» ج14/351 2. «و اما مارواه الصدوق فى الفقیه مرسلا و فى کتاب العلل مسندا فى الصحیح.» ج7/50 3. «و عن معاویة بن عمار باسنادین، احدهما حسن والاخر قوی، عن ابى عبدالله(ع).» ج14/355 4. ما رواه الکلینى و الشیخ عن زرارة فى الموثق... و ما رواه الشیخ و ابن بابویه عن زرارة فى الصحیح... و مارواه الکلینى عن معاویة بن عمار فى الصحیح او الحسن...» ج17/387 5. «ما رواه الکلینى فى الحسن على المشهور، الصحیح على المختار عن حماد.» ج13/285
نگاه صاحب حدائق به فقه و فقیهان اهل تسنن مراوده و رجوع بسیار به کتابهاى اهل تسنن را موجب دورى از روش اهل بیت(ع) و شیعیان مىداند، که گاهى ناخواسته سبب لغزش و اشتباه مىشود.
1. «قال بعض المتاخرین: والظاهر ان هذا سهو منهجالعلامةج و کانه کان عند وصوله الى هذا الموضع ناظرا فى کتبهم و تبعهم فیه ذاهلا عن مخالفة نفسه فى المواضع الاخر و مخالفة الاخبار و اقوال سائر الاصحاب، انتهى. و هو فى محله.
» ج1/254 2. «و بالجملة فانه لاشبهة و لاریب فى انه لامستند لهذا الاجماع من کتاب ولاسنة،و انما یجری ذلک على مذاق العامة و مخترعاتهم ولکن جملة من اصحابنا قد تبعوهم فیه غفلة کما جروا على جملة من اصولهم فى مواضع عدیدة مع مخالفتها لما هو المستفاد من الاخبار.» ج1/39
گلچینهایى از حدائق 1. «التراسل فى الاذان، هو ان یبنى کل واحدمنالمؤذنینعلىفصولالاخر.»ج7/349 2. «ولکنه جالسید المرتضىج، کما اشرنا الیه سابقا، قلیل الرجوع الى الاخبار و انما یعتمد على ادلة واهیة لاتقبلها البصائر و الافکار، من تعلیل عقلى او دعوى اجماع، مع انه لاقائل به سواه، کما لایخفى على من راجع مصنفاته.» 3. «فلایخفى على المتتبع لروایات عمار، ما فى کثیر منها من الغرائب و الاضطراب.» 4. «و هو جزرارةج الذی من عادته تنقیح اجوبة المسائل و طلب الحجج فیها و الدلائل.» ج9/214 5. «لما علم من حال الشیخ فى التهذیب و ما وقع له من التحریف و التصحیف مما لایعد ولایحصى.» ج7/76 6. «الا ان المحقق لما کان مولعا بتتبع سقطات الشیخ المزبورجابن ادریسج و التشنیع علیه، سارع قلمه الى ما ذکره.
» ج9/298 7. «فلما ظهر لشیخنا الصدوق فى جملة من المواضع من الاوهام التى تفردبها. و ربما شنع بها على من لم یوافقه علیها اتم التشنیع، مع انه لمیوافقه علیها احد من الاصحاب.
»ج8/498 8. «و ای فرق بین الشیخ و من تبعه فى المسالة و بین الشهید الثانى و من تاخر عنه، حیث تعتبر اقوال اولئکولاتعتبر اقوال هؤلاء، مع انه لاریب عند کل ناظر و سامع ممن عرف الرجال بالحق، لاالحق بالرجال، ان هؤلاء ادق فهما و اذکى ذهنا و اشد تیقظا واکثر تتبعا و اقرب الى الصواب.» ج9/376
ضعفهاى عبارتى در نامهاى راویان و متون روایات با توجه به اینکه کتابها و نوشتههاى آن روزگاران، دستنویس بوده و در پى فرسودگى و جا به جایى و گذشت زمان و شرایط آب و هوایى، دچار تغییراتى در واژهها و حروف مىشد، نمىتوان برخى نارساییها و لغزشها را به حساب مؤلفان گذاشت. اختلاف نسخهها و اندازه آگاهى نسخهنویسان نیز در این باره بىتاثیر نبود و چه بسا این تخلفها در نسخه برداریها و پس از تالیف رخ داده است.با این همه، اشاره به برخى از این دست موارد، خالى از لطف نیست.
عدم دقت در نقل: ج1/311 ذیل (1) در روایت «کان» آمده و در حدائق، «بلغ». و 287 ذیل (6) در روایت کافى و وسائل «ام خالد» آمد، و در حدائق، «ام معبد». ج3/213 ذیل(7) و 217 ذیل(1). ج5/248 ذیل(3) و 207 ذیل(2) و ج5/370 ذیل(1).
عدم ضبط: ج1/362 ذیل (1) روایتى از عمار را به ابى بصیر نسبت مىدهد. و 364 ذیل(15) روایتى را به عمار نسبت مىدهد که در کتب حدیثیافت نشده است. و 281 ذیل(4).
ج5/207 ذیل(2) «لمنعثر على هذه الروایة بهذا السند و المتن فى کتب الحدیث.» ضعف تتبع: ج1/283 ذیل(2).
ک شمار بیشترى از ویژگیهاى این اثر گسترده و مهم را
این مىکاویم:
1. شیوه رایج در کتابهاى فقهى آن است که روایات را تنها به اندازه نیاز و هر گاه که احتیاجى بدان باشد، نقل مىکنند ولى در حدائق از این نظر دو ویژگى مىتوان یافت: الف. پیش از آغاز هر مساله، روایات را نقل کرده، وارد بحث و بررسى آن مساله مىشود. ب. همه روایات مربوط به مساله را بىهیچ استثنایى مىآورد و بسیار مىشود که روایات نقل شده حتى در وسائل الشیعه هم یافت نمىشود و از دیگر کتابهاى روایت گرفته شده است.
2. حدائق از نظر متن روایات، کتابى جامع و بىنیاز کننده از دیگر کتابهاى حدیثى است، بلکه خود، کتاب حدیثى معتبر و جامع است، او خود در این باره مىگوید:
«لان کتابنا هذا، کما قدمنا ذکره، کتاب اخبار و احکام»ج7/329 زیرا کتاب ما، همان گونه که پیشتر یادآور شدهایم، کتاب روایات و احکام است.
در جایى دیگر مىنویسد:
«و کیف کان، فالواجب ذکر اخبار المسالة کملا مما وصل الینا نقله ثم تذییلها بما تضمنته من الاحکام المتعلقة بذلک ».
ج5/77 به هر روى، لازم است همه روایات مساله را که به دستمان رسیده بیاوریم و سپس احکامى را که در آنها مىتوان یافت بررسى نماییم.
3. آوردن روایات هر مساله در جلدهاى نخستین این کتاب بیشتر مورد توجه قرار گرفته و در جلدهاى پایانى کمتر.
4. حدائق دوره کامل فقه نیست، بلکه تا نیمه کتاب الظهار را خود نویسنده نگاشته و برادرزادهاش، شیخ حسین بن محمد، به تکمیل آن پرداخت. این نوشتهها با کتاب اصلى از جهت دقت، شیوه استدلال و روش بازگرداندن فروع به اصول، تفاوت بسیار دارد.
5. در این کتاب توجه ویژهاى به نقل و بررسى دیدگاههاى فقیهان، چه پیشینیان و چه متاخران، شده است.
6. نویسنده، توجه بسیار ویژهاى به مدارک الاحکام، نوشته سیدمحمد عاملى، در گذشته به سال 1009ه’.ق. که نواده شهید ثانى و شاگرد مورد اعتماد محقق اردبیلى است، دارد.
براى نمونه:
«و الى هذا القول مال جملة من متاخری المتاخرین، اولهم، على الظاهر، السید السند، قدس سره، فى المدارک و تبعه فیه جملة ممن تاخر عنه، کما هى عادتهم.» ج8/129
برخى متاخران متاخر این دیدگاه را پسندیدهاند که نخستین آنان ظاهرا، سید سند در مدارک است و گروهى نیز از او پیروى کردهاند، چنانکه عادت این دسته همین است.
«و لم ار من تنبه لذلک الا السید فى المدارک.» ج13/485 کسى را ندیدم که به این مطلب توجه کند مگر سید در مدارک.
و گاهى در یک صفحه چند بار از او نقل مىکند، مانند:
جلدهاى 13/393، 14/95، 153، 192و 194.
7. با اعتراف به فقاهت و دقت نظر مرحوم صاحب مدارک، خود او و دیدگاههایش را سخت مورد انتقاد قرار داده و گاهى اعتراضهاى نیشدار عالمانه نیز بر او وارد مىکند.
8. از نظر فصلبندى و جداسازى مطالب، بسیار کم نظیر است و شاید غیر از شرایع، سابقهاى برایش نتوان یافت.
9. احتمال این مطلب مىرود که صاحب حدائق از شیوه تالیف مجمع الفائدة تاثیر پذیرفته باشد; زیرا پیش از مجمع الفائدة، چنین روشى در کتابهاى فقهى مرسوم نبوده است.
این مطلب به ویژه در نقل روایات متعدد و کامل به خوبى جلوهگر است. در جایى مىنویسد:
«قال المحقق الاردبیلى، بعد نقل هذه الاخبار: و فى دلالة الکل تامل» ج19/279 محقق اردبیلى پس از نقل این روایات گفته است که در دلالت همه آنها، جاى بررسى و درنگ است.
10. یکى از شیوهاى نویسنده آن است که مطالب و سخنان تکمیلى فراوانى را در تایید و توضیح متن، به صورت حاشیه و پاورقى مطرح مىکند.
11. در آغاز کتاب، مطالب و قواعدى را که در استنباط فقهى نقش مؤثر دارد، در دوازده مقدمه مطرح کرده است. این مجموعه، همچون یک دوره اصول فقه فشرده و ضرورى و مورد نیاز در فقه مىباشد. براى نمونه:
در بیشتر مقدمات، موضوعات چندى را از مباحث الفاظ مطرح کرده به ارزیابى و اظهار نظر مىپردازد، بحثهایى چون: حقیقتشرعیه، مشتق، اوامر و نواهى و...
در مقدمه یازدهم بخشى از قواعد فقهى و اصول عملیه را به گونهاى فشرده و استدلالى مطرح مىکند، مانند: قاعدههاى حلیت، طهارت و اصلهایى چون: استصحاب، احتیاط، برائت، لاحرج و شرط فاسد و مانند آنها.
در مقدمه دوازدهم، اصلىترین اختلاف دیدگاههاى مجتهد و اخبارى را مطرح مىکند.
12. هر گاه مسالهاى را مطرح کرده یا دیدگاهى را گزارش مىکند، مشهورات و اجماعات را دقیق و ماهرانه به میان مىآورد، و در هنگام استدلال و اظهار نظر هرگز به آنها توجه نمىکند و بلکه با تندى و جدیت هشدار داده و بىارزشى آنها را با صراحت و جسورانه اعلام مىکند. براى نمونه در جایى چنین مىگوید:
«لئلا یجمد على مجرد التقلید لظاهر المشهورات، و ان زخرف بضم الاجماع فى العبارات.» ج1/166 تا این که تنها بر پیروى از ظاهر چیزهایى که معروف گشته جمود نورزند، هر چند نوشتهها، آن را با پیوستن اجماع بیارایند.
13. گرچه در فروع فقهى روایت مربوط به آن را نقل مىکند و شاید هیچ فرعى را نتوان در این کتاب یافت که حدیث مربوط به آن آورده نشده باشد و چگونگى سند از جنبههاى گوناگون بررسى نگردیده باشد، با این همه، بىنیاز کننده از کتابهاى حدیث نیست; زیرا نخست آن که همه روایتهاى باب را نمىآورد و دوم آن که اسناد روایات را نقل نمىکند.
دیدگاههاى ویژه و شیوه استنباط 1. آگاهیهاى رجالى مرحوم صاحب حدائق بسیار قوى و گسترده بود و در موارد مناسب از آنها بهره مىجست. با اصطلاحات علم درایه به خوبى آشنا بود و ماهرانه و با دقت آنها را به کار مىبرد، با این همه به این واژههاى علمى و فنى اعتقادى نداشت. گویا راز به کار بردن این اصطلاحات، حتى بیش از خود اصولیان، با این که آنها را قبول هم نداشت، این بود که مخالفان شیوه خود را به آنچه خودشان مىپسندند ملزم کرده پاسخ گوید. این عبارت و مطالبى که به دنبال آن گفته است، نشانگر خوبى براى دیدگاه اوست:
«هذا الاصطلاح، الذی هو الى الفساد اقرب منه الى الصلاح» ج7/77 چنین اصطلاحى به نادرستى نزدیکتر است.
2. به روایات کتابهایى که نویسندگان آنها معتبر باشند، اعتماد مىکند، هر چند روایات مرسل و بىسند باشد، مانند مرسلهاى فقیه و تفسیر عیاشى. براى نمونه:
«سیما ما اشتمل علیه ذیل روایة العیاشى من قوله...» ج6/197 به روایات ضعیف و کتابهایى که وضع نویسندگان آنها معلوم نیست، اعتماد و نقل نمىکند. از این روى، روایات جعفریات، اشعثیات، دعائم الاسلام، عوالى اللئالى و مانند آنها را که در مستدرک الوسائل گردآورى شده، به قلم نمىآورد.
«انما جعلنا هذا الخبر، مع صراحته فى المدعى، من المؤیدات; لعدم الوقوف على سنده من کتب اصولنا، و انما وقفت علیه فى عوالى اللئالى.» ج1/150 «مع ما عرفت آنفا من عدم صلوح اخبار هذا الکتاب جدعائم الاسلامج لتاسیس الاحکام و ان صلحت للتایید.» ج10/351 خلاصه این که تنها از مصادر و مدارک کتاب وسائل الشیعه حدیث نقل مىکند، مگر آن که حدیثى از دید شیخ حر عاملى دور مانده باشد.
با این همه، او از کتاب فقه الرضابسیار نقل مىکند; چرا که آن را به دلیل استناد به امام رضا(ع)، معتبر مىداند. از این روى با اطیمنان، مطالب آن را به امام(ع) نسبت مىدهد:
«اقول: وجهه قول الرضا(ع) فى کتاب الفقه.» ج3/476 3. مرحوم صاحب حدائق در حمل بر تقیه زیادهروى مىکرد، تا جایى که روایت بىمعارض را هم اگر نمىپسندید حمل بر تقیه مىکرد. استناد او در این کار به روایاتى بود که مىگوید:
ما براى حفظ خون شما مطالب مختلف و خلاف واقع را رواج مىدهیم «لئلا یؤخذ برقابکم». و حتى روایات ناسازگار را بىآن که با سخن عامه موافق باشد، حمل بر تقیه مىکرد. به دیگر سخن، سازگارى روایت با عامه را شرط حمل بر تقیه نمىدانست. ج19/282
در جایى مىنویسد:
«فصاروا(ع) یخالفون بین الاحکام و ان لم یحضرهم احد من اولئکالانام. فتراهم یجیبون فىالمسالة الواحدة باجوبة متعددة و ان لم یکن بها قائل من المخالفین.» ج1/5 امامان(ع) مىکوشیدند تا احکام را مختلف بیان کنند، هر چند هیچ کس از مردمجعامهج نزد آنان نمىبودند. از این روى یک مساله را پاسخهاى گوناگون مىدادند، هر چند کسى از عامه آن را نگفته باشد.
4. مىکوشید تا احکام و بلکه قواعد و اصول لفظى و معنوى را به اخبار و دلیلهاى نقلى مستند کند. بارها با پافشارى مىگفت:«الاحکام الشرعیة توقیفیة متوقفة على السماع و النقل.» 5. در استظهار از روایات و استنباط احکام، بسیار روان و عرفى است و در موارد بسیارى دیدگاههایش به آسانى قابل پذیرش است.
6. درباره میزان وابستگى خود به روش اخبارىگرى مىنویسد:
«و قد کنت فى اول الامر ممن ینتصر لمذهب الاخباریین. و قد اکثرت البحث فیه مع بعض المجتهدین من مشائخنا المعاصرین، و اودعت کتابى الموسوم بالمسائل الشیرازیة مقالة مبسوطة مشتملة على جملة من الابحاث الشافیة و الاخبار الکافیة تدل على ذلک و تؤید ما هناک. الا ان الذی ظهر لى، بعد اعطاء التامل حقه فى المقام و امعان النظر فى کلام علمائنا الاعلام، هو اغماض النظر عن هذا الباب و ارخاء الستردونه و الحجاب، و ان کان قد فتحه اقوام و اوسعوا فیه دائرة النقض و الابرام.» ج1/167 در آغاز، من شیوه اخبارىگرى راتایید مىکردم و با برخى از مجتهدان که از استادان معاصر ما بودند نیز گفت و گوهاى درازى در این باره داشتم. در کتاب مسائل شیرازیهام نیز مقالهاى گنجانیدهام که در برگیرنده بحثهاى کافى و روایات رسا در این باره است. با این همه پس از درنگ شایسته و دقت نظر در سخنان دانشوران بزرگ ما، برایم روشن شده که باید از این بحث چشم پوشید و بر آن پرده کشید، گرچه گروهى باب این بحث را کشوده و رد و اثبات در آن را گسترش دادهاند.
دیدگاههاى اصولى 1. امرهاى قرآن دلالت بروجوب دارد:
«واوامر القرآن للوجوب بلاخلاف الا ما یخرج بالدلیل.» ج8/162 2. نهى را مطلقا ظاهر در تحریم مىداند:
«والنهى حقیقة فىالتحریم.» ج19/279 و 280 3. تسامح در ادله سنن یا نیاز نداشتن به دلیلى معتبر در مستحبات و مکروهات، نزد او نادرست است; چرا که سنن نیز مانند احکام الزامى، حکم شرعى و نیاز جدى به دلیل معتبر دارد، و گرنه مورد خطاب آیه «ءالله اذن لکم ام على الله تفترون» خواهد بود. 4. در شبهه حکمیه تحریمیه، یعنى هر جا که ندانیم حکم شرعى کارى حرمت استیا حکمى دیگر غیر از وجوب، دیدگاه او لازم بودن احتیاط است و برائت را در آن جارى نمىداند. ج1/44 5. قضا را تابع اداء نمىداند:
«لما بیناه مرارا من ان القضاء قد یجب مع سقوط الاداء; لانه فرض مستانف فیتوقف على الدلالة الخاصة.» ج14/157 6. همه روایات کتابهاى معتبر ما را صحیح و قابل اعتماد مىداند و اصطلاحات مختلف حدیثشناسى را در این زمینه نمىپذیرد.
«ان ذلک انما هو من حیث ثبوت صحة تلک الاخبار عندنا و الوثوق بورودها عن اصحاب العصمة، صلوات الله علیهم، ... لنا على بطلان هذا الاصطلاح وصحة اخبارنا وجوه.» ج1/15 7. نزد او اجماع حجت نیست، ولى شهرت را مىپذیرد. او اجماع محصل را ناممکن دانسته و اجماع منقول را، به ویژه با بود مخالف، معتبر نمىشمارد. با این همه شهرت فتوایى را بدون ثابتشدن خلاف، حجت مىداند; چرا که اتفاق نظر گروهى از افراد با تقوى و مورد اعتماد بر نسبت دادن چیزى به یک صاحب نظر، گویاى درستى آن نسبت است. ج1/36 و...
درباره اجماع مىگوید:
«ان عد اصحابنا، رضوان الله علیهم، الاجماع مدرکا انما اقتفوا فیه العامة العمیاء...» ج9/362 گویا این جمله معروف درباره اجماع نیز از اوست:
«هم الاصل له و هو الاصل لهم».
در جایى دیگر مىگوید:
«و قد اعترفوا بان قولهم: الاجماع حجة، انما هو مشى مع المخالف.» ج9/368 در جایى دیگر با استفاده از روایتى از امام صادق(ع) مىگوید:
«ان اصل الاجماع من مخترعات العامة و بدعهم.» ج1/39 8. در مباحث الفاظ، بیشتر یا همه آنچه را که در نوشتهها و گفتههاى اصولیان رایج است مىپذیرد و بسیارى از آنها را به روایاتى که در کتابها نیامدهاند نیز مستند مىکند.
«و لایخفى على المتتبع ان احکام المسالة الواحدة لاتکاد تجتمع فى خبر واحد، و انما توخذ من مجموع اخبارها بضم بعضها الى بعض، و حمل مطلقها على مقیدها، و مجملها على مفصلها، و عامها على خاصها و نحو ذلک.» ج9/322 و ج7/42 9. اصطلاح متاخران را در تقسیم روایات نمىپذیرد:
«على انا لانرى الاعتماد فى صحة الاخبار على هذا الاصطلاح، بل عملنا انما هو على اصطلاح متقدمى علمائنا، رضوان الله علیهم، کما قدمنا ایضاحه باتم ایضاح.» ج1/270 10. نهى در عبادت را موجب بطلان مىداند:
«والاظهر بطلان صلاته للنهى المتقدم فى الاخبار السابقة المقتضى لذلک.» ج6/284 11. افزون بر پذیرش اصول لفظى و به کار بستن آن، ترتیب و تقدم آنها بر یکدیگر را نیز مراعات مىکند:
«و ایضا ان تقیید المطلق اقرب من تخصیص العام و حینئذ فالاقرب...» ج5/67 12. مفهوم شرط را حجت مىداند:
«و مفهوم الشرط حجة شرعیة کما تقدم تحقیقه فى مقدمات کتاب الطهارة.» ج8/284
دیدگاههاى ویژه فقهى 1. نماز جمعه را واجب عینى مىداند. ج9/378 2. معاملات فضولى را نادرست و حتى بااجازه مالک نیز اصلاحناپذیر مىداند. ج18/378 3. معاطات را بیع لازم حقیقى مىداند. ج18/361 4. منکران امامت را کافر و نجس مىپندارد. ج5/177 5. صلوات را به هنگام شنیدن نام پیامبر(ص) واجب مىداند.
ج7/337 6. تراشیدن موى صورت را حرام مىداند. ج5/561 7. قاعده طهارت و اصالة الطهارة را دلیل طهارت واقعى مىداند و معتقد است چیزى که با شىء محکوم به طهارت برخورد کند، نجس نمىشود، هر چند در آینده روشن شود که آن چیز محکوم به طهارت در هنگام برخورد ناپاک بوده است.
دلیل او بر این مطلب آن است که اساسا نجاست هر چیز پس از علم، مىآید، به این معنا که نجاست واقعى از هنگام علم مىآید نه از آغاز: استدلال او به این روایت است که مىگوید:
«کل شىء نظیف حتى تعلم انه قذر، فاذا علمت انة قذر فقد قذر.» بدین سان هر چیز نجس از زمان آگاهى ما نجس است نه این که ناپاکىِ پیش از آگاهى ما کشف شود. بدین سان هر چیز نجس از زمان آگاهى ما نجس است نه این که ناپاکى پیش از آگاهى ما کشف شود.
البته در برابر چنین برداشتى باید گفت: چون واژه «علم» به کار رفته است و علم از معلوم خود متاخر است، مفاد حدیث این خواهد شد که چیز ناپاکِ مجهول، محکوم به آن است که احکام طهارت بر آن بار شود و پس از آگاهى، شرعا محکوم به ناپاکى خواهد شد.
8. چند اذان اعلامى در یک جا، چه با هم و چه پس و پیش، در نظر او مکروه و شاید حرام و نامشروع است:
«ان مقتضى التوقیف فى العبادات و انها مبنیة على الورود عن صاحب الشریعة، هو کراهة الاجتماع فى الاذان مطلقا، دفعة او ترتیبا، بل ربما احتمل عدم المشروعیة. نعم لو اختلف الوقت او المحل فلاباس.» ج7/349
صاحب حدائق و رجال نکته سنجىهاى دقیق و ماهرانهاى که صاحب حدائق درباره روایات و راویان از خود نشان داده، نمایانگر ژرفاى آگاهیها و چیره دستى او به رموز ظریف این دانش است. از سویى دیگر مىبینیم که در بررسى برخى از روایات بر جداسازى اصطلاح «صحیح» و «موثق» پاى مىفشارد، در حالى که آشکارا مىگوید که فساد این اصطلاحات از اصلاحش افزونتر است.
نتیجه این دو مقدمه (آگاهى ژرف و باور نداشتن) آن است که انکار او سطحى و شتابزده نیست، بلکه برخاسته از چیرهدستى و در پى درنگ و بررسى مدتهاى دراز در این مساله سرنوشتساز است. این جاست که انکار او ارزش و اهمیتخود را مىنمایاند و همگان را وا مىدارد که از سر توجه و دقت بیشتر به بررسى چنین دیدگاههاى او بپردازند.
نمونههایى از این گونه تتبع جدى و اظهار نظر وى: 1. «ان اسناد هذا الخبر و ان کان منقطعا بناء على ما نقله، الا انه بناء على روایة الشیخ متصل.» ج14/351 2. «و اما مارواه الصدوق فى الفقیه مرسلا و فى کتاب العلل مسندا فى الصحیح.» ج7/50 3. «و عن معاویة بن عمار باسنادین، احدهما حسن والاخر قوی، عن ابى عبدالله(ع).» ج14/355 4. ما رواه الکلینى و الشیخ عن زرارة فى الموثق... و ما رواه الشیخ و ابن بابویه عن زرارة فى الصحیح... و مارواه الکلینى عن معاویة بن عمار فى الصحیح او الحسن...» ج17/387 5. «ما رواه الکلینى فى الحسن على المشهور، الصحیح على المختار عن حماد.» ج13/285
نگاه صاحب حدائق به فقه و فقیهان اهل تسنن مراوده و رجوع بسیار به کتابهاى اهل تسنن را موجب دورى از روش اهل بیت(ع) و شیعیان مىداند، که گاهى ناخواسته سبب لغزش و اشتباه مىشود.
1. «قال بعض المتاخرین: والظاهر ان هذا سهو منهجالعلامةج و کانه کان عند وصوله الى هذا الموضع ناظرا فى کتبهم و تبعهم فیه ذاهلا عن مخالفة نفسه فى المواضع الاخر و مخالفة الاخبار و اقوال سائر الاصحاب، انتهى. و هو فى محله.
» ج1/254 2. «و بالجملة فانه لاشبهة و لاریب فى انه لامستند لهذا الاجماع من کتاب ولاسنة،و انما یجری ذلک على مذاق العامة و مخترعاتهم ولکن جملة من اصحابنا قد تبعوهم فیه غفلة کما جروا على جملة من اصولهم فى مواضع عدیدة مع مخالفتها لما هو المستفاد من الاخبار.» ج1/39
گلچینهایى از حدائق 1. «التراسل فى الاذان، هو ان یبنى کل واحدمنالمؤذنینعلىفصولالاخر.»ج7/349 2. «ولکنه جالسید المرتضىج، کما اشرنا الیه سابقا، قلیل الرجوع الى الاخبار و انما یعتمد على ادلة واهیة لاتقبلها البصائر و الافکار، من تعلیل عقلى او دعوى اجماع، مع انه لاقائل به سواه، کما لایخفى على من راجع مصنفاته.» 3. «فلایخفى على المتتبع لروایات عمار، ما فى کثیر منها من الغرائب و الاضطراب.» 4. «و هو جزرارةج الذی من عادته تنقیح اجوبة المسائل و طلب الحجج فیها و الدلائل.» ج9/214 5. «لما علم من حال الشیخ فى التهذیب و ما وقع له من التحریف و التصحیف مما لایعد ولایحصى.» ج7/76 6. «الا ان المحقق لما کان مولعا بتتبع سقطات الشیخ المزبورجابن ادریسج و التشنیع علیه، سارع قلمه الى ما ذکره.
» ج9/298 7. «فلما ظهر لشیخنا الصدوق فى جملة من المواضع من الاوهام التى تفردبها. و ربما شنع بها على من لم یوافقه علیها اتم التشنیع، مع انه لمیوافقه علیها احد من الاصحاب.
»ج8/498 8. «و ای فرق بین الشیخ و من تبعه فى المسالة و بین الشهید الثانى و من تاخر عنه، حیث تعتبر اقوال اولئکولاتعتبر اقوال هؤلاء، مع انه لاریب عند کل ناظر و سامع ممن عرف الرجال بالحق، لاالحق بالرجال، ان هؤلاء ادق فهما و اذکى ذهنا و اشد تیقظا واکثر تتبعا و اقرب الى الصواب.» ج9/376
ضعفهاى عبارتى در نامهاى راویان و متون روایات با توجه به اینکه کتابها و نوشتههاى آن روزگاران، دستنویس بوده و در پى فرسودگى و جا به جایى و گذشت زمان و شرایط آب و هوایى، دچار تغییراتى در واژهها و حروف مىشد، نمىتوان برخى نارساییها و لغزشها را به حساب مؤلفان گذاشت. اختلاف نسخهها و اندازه آگاهى نسخهنویسان نیز در این باره بىتاثیر نبود و چه بسا این تخلفها در نسخه برداریها و پس از تالیف رخ داده است.با این همه، اشاره به برخى از این دست موارد، خالى از لطف نیست.
عدم دقت در نقل: ج1/311 ذیل (1) در روایت «کان» آمده و در حدائق، «بلغ». و 287 ذیل (6) در روایت کافى و وسائل «ام خالد» آمد، و در حدائق، «ام معبد». ج3/213 ذیل(7) و 217 ذیل(1). ج5/248 ذیل(3) و 207 ذیل(2) و ج5/370 ذیل(1).
عدم ضبط: ج1/362 ذیل (1) روایتى از عمار را به ابى بصیر نسبت مىدهد. و 364 ذیل(15) روایتى را به عمار نسبت مىدهد که در کتب حدیثیافت نشده است. و 281 ذیل(4).
ج5/207 ذیل(2) «لمنعثر على هذه الروایة بهذا السند و المتن فى کتب الحدیث.» ضعف تتبع: ج1/283 ذیل(2).