سیمای فقاهت در منشور ولایت (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
پیشرفت و رکود، چگونگى و چسانى، حضور و انزو، کارآمدى وناکارآمدى فکرى، فرهنگى و اجتماعى حوزه هاى علوم دینى، دغدغه همیشگى اندیشه وران و اسلام شناسان روشن اندیش جهان اسلام در درازاى تاریخ بوده است.
مصلحان دینى، در همه حال، دل نگران ترقى، تکامل و بالندگى حوزه ها بوده اند و از خمود و جمودى که در برهه اى از زمان، دامنگیر حوزویان مى شد، به جدّ نگران مى شدند و در زدودن ناهنجاریها ناآرام بودند، تلاش مى کردند و با نستوهى رنج این راه مقدس را به جان مى خریدند.»
تلاشهاى برخى از قبیله احیاگران دینى، در عصر خود به فرجام رسید و به بار نشست و کام بنیادگذاران آن را شیرین کرد و رنج این تلاش طاقت سوز را از تن آنان زدود.
گروهى بذر بالندگى و تحوّل را پاشیدند و در دراز مدّت، جوامع اسلامى ثمره تلاش آنان را چیدند و شمارى از آن بزرگمردان با نامهربانیه، اخمها و تیرهاى تکفیر بسته ذهنان ناآگاه و آگاهان عوام زده، دست و پنجه نرم کردند و از سکوت و سکون قاعدین خون گریستند که خود سرگذشت شنیدنى و درس آموز دارد. درسهایى که نسل نو، پس از انقلاب م، از هر زمانى به آن نیازمندتر است و تبیین آنها ضامن سلامت روند انقلاب.
رهبر معظم انقلاب، که ازجوانى، منادى فریاد علیه جمود بود واز پرچم داران نهضت پانزده خرداد، سکون و سکوت شمارى از این بزرگان حوزه ها را در پانزدهم خرداد تجربه کرده بود، پیش و پس از انقلاب، تلاش و همّ خویش را دمیدن روح آزاد اندیشى، جامع نگرى و پویایى در حوزه ها کرد. او، این مهمّ را پس از رهبرى پى گرفت و حرکت جدید امام را در گشودن افقهاى نو فراروى حوزویان، شتاب داد.
از هر فرصتى، براى بالندگى، توانمندى و کارآمدى حوزه ه، بهره برد و از حرکتهایى که در این راستا بود، پشتیبانى جدّى کرد.
به بهانه شروع درس خارج در هر سال، آفاقى جدید بر حوزویان نمود در کنفرانسها و سمینارهاى مرتبط با حوزه، زاویه هاى تازه از رسالتها و وظیفه بانى حوزه ها را گوشزد کرد.
افزون بر توصیه ه، رهنمودها و پیامه، در عمل، به سامان دادن حوزه ها پرداخت و در انجام و پیاده کردن این مهم، به طور رسمى به حوزه بزرگ شیعه، حوزه علمیه قم، دو سفر کرد.
برکات و دستاوردهاى سفر نخست آن فرزانه، گرچه مطلوب و به کمال نبود، ولى نسیم تحول را در حوزه ها وزاند. متولیان حوزه را تشکیلات پذیر کرد و به فاضلان نوگرا و عالمان نو اندیش روحیّه، شجاعت و میدان داد. درد و دغدغه به سازى علوم حوزه و کار آمدى آن عام شد و نسیم اندیشه تحوّل در حوزه وزیدن گرفت. و این خود، زمینه ساز حرکت بزرگ ایشان در سفر اخیرشان گردید.
او، در این سفر مبارک، طرحى جامع، واقع بینانه و ژرف در انداخت و خطابه اى جاودان درجمع نخبگان حوزه ایراد کرد. منشورى بلند که حوزویان مکانت والاى آن را چنانکه باید نشناختند، ابعاد گسترده آن را به کمال نفهمیدند و معناى فخیم و رفیع آن را نوش نکردند و یا بر نتابیدند.
فریادى از سر درد و دغدغه، با ابعادى والا و توصیه هایى سرنوشت ساز. خطابه اى که هر فصلى از آن تفسیرى مستقل و گسترده مى طلبد.
در این نوشتار، بر گلبوته هاى رهنمودهاى او، در بسامانى فقاهت مى نشینیم و از شهد گواراى گهر کلماتش، حیات و شادابى مى گیریم و در خور فهم خویش، تذکارهایى عرضه مى داریم که: «انّ الذّکرى تنفع المؤمنین».
گرچه روح و جان این خطابه پر مایه، بازسازى حوزه اى سرفراز، توانا و برتر در عصر تکنیک، صنعت و ارتباطات است، ولى در فقه و فقاهت نیز رهنمودهایى شیرین، شنیدنى و درخور درنگ و مطالعه دارد. ژرف کاوى، بسط و بررسى آن رهنمودها مجال و مقالى دیگر مى طلبد. در این مقال، پرتوى از انوار آن گفتار بر مى گیریم در زمینه فقه و فقاهت، به شرح زیر:
1. تفسیر و بازفهمى حقیقت فقاهت.
2. عقب ماندگى فقه مصطلح.
3. تکامل پذیرى فقه و فقاهت.
4. بالنده سازى فقاهت.
تفسیر فقاهت
فقاهت، مانند ولایت، فلاحت و کتابت درون مایه اى عملى دارد، پیشه اى است علمى و عملى.
نویسنده، با قلم، حروف را در خدمت مى گیرد و معانى و اندیشه ها را بر صفحه ها و صحیفه ها جاودان مى کند.
فقیه، با ابزار استنباط، از احکام، قوانین و تکالیف الهى، پرده بر مى دارد. کشاورز، با تلاش، سینه زمین را مى شکافد و در آن بذر مى کارد. فقیه، با اجتهاد در بوستان همیشه بهار منابع دینى به تفرج مى پردازد و گلبوته هاى احکام را به انسانها هدیه مى کند.
ولىّ، با مدیریّتى خداگونه، اهل ولایات را نظم و انضباط مى دهد و جامعه الهى را بسامان مى کند.
فقیه، با شمّ فقاهت خود اصول و قواعد فقاهت را با سیاق و نظامى خاصّ در خدمت فهم احکام، مقرّرات و نظامات دین قرار مى دهد.
این است که فقاهت آهنگى عملى و ابزارى دارد و فقه رنگ نظرى. فقه، پذیرنده فزونى کمّى است، حکمى بر احکام از راه اجتهاد افزوده مى شود و فرعى بر فروع اضافه مى گردد، ولى فقاهت را اصول و ارکانى است انعطاف پذیر و پذیرنده تغییرات و دگرگونیها.
فقاهت باغبانى وحى است و فقه میوه باغ و بوستان اجتهاد.
بالندگى فقه، به افزودن مسائل جدید است و تکامل فقاهت به نو شدن راههاى استنباط و تغییر در چگونگى آن. بى تردید، رشد کمّى فقه، در گرو رشد کیفى فقاهت است.
در سیر فقاهت، فراوردهاى فقهى سلف ثابت است و زمینه کار براى فقیهان، ولى شیوه عملیاتى آن و دستگاه استنباط و اجتهاد، در تکامل است. ابزارهاى پژوهش نو مى شوند و همراه با نیازهاى نو، روشهاى جدیدى فرا راه مجتهد مى نهد.
شریعت ثابت است و اصول تشریع جاودانه اند، ولى قالبهاى تفریع و تشریع، ابزارهاى پژوهش و تحقیق، همپاى نیازهاى زمان نو مى شوند. روش استنباط برومند مى گردد و قواعد جدید رخ مى نماید.
در پرتو این بالندگى و چهره نمایى قواعد و مبانى نو، نظام حلال و حرام، مناسب با هر جامعه در پرتو زلال کوثر وحى و کلمات مفسران آن استنباط مى شود. در نتیجه، هم اسلام بر فراز و حاکم بر جوامع مسلمان مى شود و هم حلال و حرام محمد(ص) ابدى، جاودانه و همه گیر.
همین نکته باریک تر از مو است که فقیه بصیر و ژرف اندیش، مقام معظم رهبرى، حضرت آیة اللّه خامنه اى، نخبگان حوزه را به تعبیرى مجدّد از فقاهت فرا مى خواند:
«فقاهت، یک شیوه و روش براى استنباط آن چیزى است که ما اسمش را «فقه» مى گذاریم، همان چیزى است که تا این درس را نخوانید، یاد نمى گیرید که چگونه باید از کتاب و سنّت استنباط کرد. فقاهت، یعنى شیوه استنباط. خودِ دین هم، به پیشرفت احتیاج دارد... نمى شود ادعا کرد که ما امروز دیگر به اوج قله فقاهت رسیده ایم و این شیوه، دیگر بهتر از این نخواهد شد. نه، از کجا معلوم است؟
شیخ طوسى، ملاّى به آن عظمت، فقاهت داشت. فتاواى ایشان را در یک مساله فقهى ببینید. امروز کدام مجتهد حاضر است آن گونه بحث بکند؟ آن فتاو، ساده و سطحى است. مجتهد امروز، هرگز، راضى نمى شود آن طور کار کند و استنباط نماید.»
واپس ماندگى در فقاهت
دو نگاه به کارکرد دانش فقه و قلمرو آن، وجود دارد:
1. نگاه فردگرایانه: این نگاه، فقه را دانش تنظیم ارتباط انسان با خدا مى داند و حلال و حرام را به حوزه اعمال فردى انسان محدود مى کند.
در این نگاه، فرد دو روى، دارد رویى به خدا که علم احکام سامان بخش آن است و رویى به مردم و جامعه که کار عقلاى جامعه است.
اهل نظر، در هر جامعه اى با بهره گیرى از فراورده هاى دانشهاى اجتماعى، نظامات را شکل مى بخشند و جامعه را نظام مى دهند. با این نگاه، مدیریّت جامعه و موضوعهاى بسیارى مرتبط با زندگى بشر، از قلمرو دانش فقه بیرون است.
این دیدگاه، نگاهى مجرّد به فقه است، نگاهى نه همسو با بیان وحى. در این نگاه، انسانى محور است که به تنهایى و به دور از اجتماع، زندگى چادرنشینى خویش را ادامه مى دهد، عبادتش را مى کند، اخلاقیات را پاس مى دارد و شیخ قبیله هم، حلّ دعاوى مى کند.
با این نگاه، امامت و ولایت، تنها عامل گشایش مشکلات و دردهاى فردى انسان هستند. در این اندیشه، ولایت در محبت امام و ماموم، مقتدا و پیرو خلاصه مى شود. حجج الهى، تنها قدرتى فوق بشرى دارند که در کائنات تصرّف مى کنند، وجود آسمان و زمین به برکت وجود آنهاست، باران و رحمتهاى الهى با واسطه آنان بر ما مى بارد، عدل در چهارچوب حکم قاضى، امام جماعت، رابطه زن و مرد، پدرو مادر و بچه ها و عکس آن، محدود مى شود. امّا چرا باید امامان از چنین قدرتى برخوردار باشند، چرا باید آخرین آنان غایب باشد و انتظار فرج آن عزیز عبادت، چرا عدل از اصول مذهب ماست، آن همه جنگهاى پیامبر، فریادهاى امام على(ع) خونهاى شهیدان کربل، آوارگى، تبعید و قربانى هزاران علوى، درگیرى عالمان غیور و شهیدان فضیلت در درازناى تاریخ و... پاسخى درخور ندارند.
با این نگاه، نه «فقه» توانایى اداره جامعه دارد و نه قدرت اجراى عدالت.
2. نگاه جمع گرایانه: در این نگاه، فرد در درون امّت، معنى پیدا مى کند و امّت بدون امام، مفهومى ندارد. انسان در جمع و جامعه بالنده مى شود. در درگیرى و برخورهاى اجتماعى آبدیده مى گردد، تا آزمایشى که آفرینش مرگ و زندگى براى آن است، لباس وجود پوشد:
«تبارک الذّى بیده الملک و هُو على کلّ شىء قدیر الّذى خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایّکم احسن عملاً»
با این نگاه، بسیارى از مفاهیم بار معنایى جدید پیدا مى کند و اصول قواعد و تعبیر از آیات و روایات چهره اى دیگر مى نماید.
مثلا مواد مخدّر در بینش فرد گرایانه، چندان قبیح نمى نماید، ولى در نگاه جامعه نگر و جامع اندیش مصداق و موضوع گسترش فساد در برّ و بحر و تباهى گرى مى گردد.
افزایش جمعیّت، در بینش فرد گرایانه، کارى رواى مى نماید، ولى در نگاه جمع گرایانه، با توجه به امکانات موجود و گنجایش طبیعت، تعلیم و تربیت، بازار کار، محیط زیست و بسیارى مقوله هایى دیگر، با اصول و ارزشهاى مورد نظر جامعه نمونه اسلامى برخورد مى کند.
بسیارى از مقوله هاى مالى، احکام اقتصادى، داد و ستدهاى تجارى، بزه کاریهاى اجتماعى، نگاه به ارزشها و تفسیر فرهنگه، بار حکمى متفاوت با نگاه فرد اندیشى دارد. با این نگاه است که دین باید همه زوایاى زندگى بشر را پوشش دهد، تا جامعه اى راست قامت، سربلند، عزّت مدار بزرگمنش و در قلّه، سر بر آورد.
نبود چنین نگاهى در دوره غیبت کبرا و نبود حکومتى اسلامى، فقه فردى را میدان دار و سالار کرد.
فقیهان بزرگ تلاشهایى شگفت انگیز کردند، آثارى چشم نواز بر میرات فقهى شیعه افزودند، مو شکافیهایى و ژرف کاویهاى شگفت انگیزى از خود بروز دادند و در نگاهبانى میرات شریعت، حماسه ها آفریدند و....
امّا این تلاش و تپش، آهنگى فرد مدارانه داشت. مجتهدان مرجع شدند در پرسشهاى فردى. پژوهشهاى عمیق نظرى و فارغ از واقعیّتهاى بیرونى انجام گرفت. جامعه، بویژه در صد سال اخیر، دگرگونیهاى پر شتاب داشت، روابط، نهادهاى اجتماعى، نیازها و پرسشهاى فکرى دگرسان شدند، ولى فقه در گوشه حوزه ها و در شعاع رفتارهاى فردى باید و نباید مى کرد. حوزه و جامعه در دو سمت و سوى جداى از هم، به پیش مى رفتند. گرچه گه گاهى مصلحانى بینش ناب شیعى را تبیین مى کردند و حاکمان جور را به وحشت مى افکندند، یا در برخى برهه ها حاکمانى، دیندارى را شعار خویش مى کردند و فقیهان، مجال طرح اندیشه هاى سیاسى - اجتماعى اسلام را مى یافتند، ولى آنچه رخ داد در یک سو، حرکت پر شتاب جوامع به سوى همبستگى و همگونى و آمیخته با ابزار و وسائل نوظهور تکنیک و صنعت بود، و در سوى دیگر، حرکت عرضى و دایره اى نظرى فقیهان در گوشه حوزه ها.
این است خاستگاه جدایى عمیق میان نمودها و بودهاى اجتماعى با ابزار و دستگاههاى استخراج بایدها و نیایدهاى دینى. در این باره، رهبر فرزانه دردمندانه مى گوید:
«امروز، حوزه علمیه از زمان خودش خیلى عقب است. حسابِ یک ذره و دو ذره نیست. مثل این است که دو نفر سوار بر اسب در وادیى، همراه یکدیگر بروند و یکى اسبش از دیگرى تندروتر باشد و آن که اسبش کندروتر است، بعداً به اتومبیل دست پیدا کند. طبیعى است آن که اسبش تندروتر است، به گرد او هم نمى رسد. الان وضعیت این گونه است. در حال حاضر، امواج فقه و فلسفه و کلام و حقوق، دنیا را فرا گرفته است. ما وقتى به خودمان نگاه مى کنیم، مى بینیم با زمان خیلى فاصله داریم.»
آیا مى شود حرکت و پیشروى در اندیشه فقهى آغاز کرد؟ دستگاه فقاهت حاکم بر حوزه ه، پیشرفت را بر مى تابد؟ آیا مى تواند در دستگاه خویش پرسشهاى پیچیده امروز را هضم کند؟ در یک کلام، آیا دستگاه اجتهاد و فقاهت تکامل پذیر است.
تکامل پذیرى فقاهت
تکامل پذیرى فقاهت، قطعى و انکار ناشدنى است. افزایش فراوردهاى فقهى و بایسته بودن تولیدات جدید فقهى مسلم است. در چسانى، چگونگى، قلمرو، عرصه، محدوده و زوایاى آن پرسش و درنگ است.
اصل باز بودن باب اجتهاد، فلسفه وجودى تفقّه، تقلید از مرجع زنده، خاتم بودن دین اسلام، جهانى بودن رسالت اسلام، عزتّمندى جامعه اسلامى، حکومت موعود جهانى، ولایت فقیه عادل و دین شناس در غیبت کبر، و دهها اصل و نصّ دیگر، گواهان گویایى بر تکامل و تحول پذیرى دستگاه فقاهت و دانش فقه اند.
بى گمان، دگرگونى در رسالتها و اصول رسیده از معصومان، یا برداشت شده از قرآن نیست.
در گستره فقه نیز، تغییر و تکامل در عبادات نیست، زیرا شکل عبادات، ارکان، ذکره، اوقات و حتى جزئیات آن، در غرض جعل شارع نقش داشته است. اصل در عبادات دامن گرفتن از افزودن شطرى و کلمه اى بر عبادات است، مگر به اذن خود شارع.
«ام لهم شرکاء، شرّعوا لهم من الدّین ما لم یاذن به اللّه»
چگونگى عمل در عبادات با تمام جزئیات از سوى شارع تبیین شده است. چه فکر عرف و عقلا آن را درک نمى کند.
البته منظور، عبادات ویژه است که همان نیایش و چگونگى رابطه انسان با خداست، نه عبادات مصطلح در زبان فقها. آنچه تکامل پذیر است و دگرگون شونده، احکام مربوط به روابط اجتماعى: سیاسى، اقتصادى، تجارى و در برخى موارد استنباط احکام جزایى و قضایى است.
در این بخش، آنچه ثابت است و چراغ راه فقیه، اهداف آفرینش انسان، اصول و تنظیم جوامع و خطوط کلّى شریعت و حفظ ارزشها و حدود الهى است. فقیه در این قلمرو باید تکلیف نهادهاى اجتماعى و فرهنگى، روابط درونى و بیرون نظام را ترسیم کند و از این راه انسانهایى نمونه و پارس، جامعه اى سالم، سرزنده و خداگرا تربیت کند. این مهم، جز با تحول دستگاه فقاهت و منطق استنباط امکان پذیر نیست.
اجتهاد، در درون خود، محرکّه اى دارد پویایى پذیر و رو به کمال. نگاهى به تاریخ فقاهت و تطور شیوه فقیهان در درازاى تاریخ، گواه این مهم است، چه نوپیداى شیوه اجتهاد مصطلح و تطور آن، مطلبى است همه پذیر. مجتهد امروز، نمى تواند شیوه بسیط فقهاى قدیم را بپذیرد، گرچه دیدگاههاى آنان را باید بداند:
«فقاهت در دوره هاى متعدد، تکامل پیدا کرده است... من تصورم این است که زمان شیخ یک مقطع است و زمان علامه مقطع دیگرى است... بعد یک دوره تقریباً 250 ساله مى گذرد. زمان محقق کرکى، باز یک مقطع دیگر است و به طور واضح، انسان مى فهمد که کیفیت استنباط محقق کرکى، با کیفیت استنباط علاّمه فرق مى کند. همان فقاهت است، ولى کامل شده است. بعد به مقطع بعدى مى رسد که مقطع تلامذه وحید بهبهانى است که آن، دوره شکوفایى فقاهت اصولى است. صاحب ریاض و صاحب قوانین و شیخ جعفر کاشف الغطا و سید بحر العلوم و... در این مقطع هستند. بعد به زمان شیخ انصارى و صاحب جواهر مى رسد... امّا بعد از شیخ انصارى، به گمان قاصر این حقیر، اگر بخواهیم از مقطعى اسم بیاوریم و بگوییم تحولى در فقاهت انجام شده است، آن مقطع، مقطع مرحوم آیت اللّه بروجردى است که یک مقطع و باب جدیدى است که آن بزرگوار در کار فقاهت باز کرد...»
بر این اساس، فقاهت تکامل پذیر است پویایى فقه، عرضى نیست، طولى است. خلع و لبس نیست لبس بعد اللبس است. پوششى بر پوشش اول. شریعت، گوشه اى دیگر از جمال خویش مى نماید و وحى گوشه اى دیگر از توانایى خویش را در اداره زندگى بشر و به سازى و بهروزى مسلمانان و امّت اسلامى را به معرض مى گذارد.
تلاش براى دیدن آن جمال و نمودن این توانایى، فریضه است، نه بدعت. رسالت اصولى و کار متنى حوزه هاى فقاهت است، نه فضل و کارى اضافى و جانبى، ادامه رسالت و مسؤولیّت و وظیفه بانى فقهاى بزرگوار گذشته است و عامل حیات و بقاى حوزه ها:
«چه دلیلى دارد که فضلاء و بزرگان و محققان ما نتوانند بر این شیوه بیفزایند و آن را کامل کنند؟ اى بس، خیلى از مسائل، مسائل دیگرى را در بر بگیرد و خیلى از نتایج عوض گردد و خیلى از روشها دگرگون شود. روشها که عوض شد، جوابهاى مسائل نیز عوض خواهد شد و فقه طور دیگرى مى شود. این از جمله کارهایى است که باید بشود.»
بنا بر این، باید روشهاى فقاهت را شناخت، راه و رسم بالندگى فقه را یافت و در کار بالنده سازى فقاهت در دو عرصه: شیوه و فراورده فقاهت، اقدامى جدّى کرد.
بالندگى فقه و فقاهت
چاره کار چیست. اگر دستگاه اجتهاد، پرسشهاى امروز را بر نمى تابد، چه باید کرد؟
اگر بار مفاهیم فرهنگ رایج در حوزه هاى فقاهت، توان هضم اشکال و فرمهاى پیچیده زندگى امروز را ندارد، چه کنیم؟ راه و راز بر فراز داشتن فقه و فقاهت چیست؟ چه سازیم که دانش فقه م، دانشیان دگراندیش، روشها و فراوردهاى آنان را کم سو کند. از چه راهى و با چه دستگاه استنباطى تعالیم فطرت پذیر شریعت خاتم را از درون منابع دینى: قرآن و سنت، در آوریم.
رهبر انقلاب، چاره عقب ماندگى حوزه هاى فقاهت و جلو دار شدن شریعت را در بالنده سازى فقه و فقاهت مى داند: «از آن (ترمیم) مهم تر، مساله بالندگى است. بالندگى به معناى پیشرفت و یک قدم جلو رفتن...»
سپس روشهاى بالندگى فقاهت و پلکان رساندن فقاهت به قلّه توانمندى و آقایى بر قوانین و دستگاه قانونگذارى بشرى را بر مى شمارد:
الف. گشودن آفاق نو فرا راه فقه پژوهان.
ب. کشف مقوله ها و مفاهیم نو و عرضه تعبیرهاى رسا و درخور فرهنگ امروز.
ج. مبنا سازى براى مایه ورى، تکمیل و تکامل شیوه فقاهت.
رسیدن به آفاق نو
فقه و حقوق، در رسته علوم انسانى، متطّورترین دانشهایند. مهبطین دو علم، رفتار، سبک زندگى، چگونگى معیشت، تنظیم ارتباطات فردى اجتماعى و خانوادگى است و اینها ساختارى زمانى دارند و زود به زود، نو مى شوند، چهره عوض مى کنند و تغییر مى پذیرند.
فقه و حقوق، در صورتى، به درستى ایفاى نقش و سالت خویش را کنند که حضورى طبیعى در جامعه و زندگى مردم داشته باشند.
این رسالت، هنگامى به نیکویى انجام مى گیرد که فقیهان و حقوقدانان همپاى حرکت جامعه و بلکه چند قدم جلوتر باشند. نبض جامعه را در دست داشته باشند و هر تغییرى را ثبت، محاسبه، ارزیابى و چاره سازى کنند.
آنان، باید در متن زندگى، حکومت، اقتصاد، تربیت و مدیریت جامعه بشرى باشند، تا واقعیتها را لمس کنند و قانون و برنامه دهند.
با هر خورشیدى برآیند و آن گاه که روز به محاق رود، همنشین ماه گردند و منتظر خورشید فردا.
فقیهان، اگر چنین حال و هوایى پیدا نکنند، حوزه هاى فقاهت رکود پیدا مى کنند و مرگ تدریجى خویش را مى آغازند. این است که باید همیشه آفاق جدید فرا روى حوزه هاى فقاهت باز باشد، تا با ره یافت به فرهنگ، زبان، فراوردهاى دانش بشرى، ذهنیّت فقیهان مایه ور گردد و با شناخت زبان و فرهنگ و منطق زمان، تئوریهاى اداره جوامع را از متون ناب وحى برآورند و از این راه، قواعد و اسلوب نوى را پى بریزند و فقه را به زمینه هایى نوظهور گسترش دهند این است بایسته ترین و فورى ترین کار، براى بالندگى حوزه هاى فقاهت، در روزگار ما:
«فقه که کار اصلى ماست، به زمینه هاى نوظهور گسترش پیدا نکرده، یا خیلى کم گسترش پیدا کرده است. امروز، خیلى از مسائل وجود دارد که فقه باید تکلیف اینها را معلوم کند، ولى معلوم نکرده است. فقه، توانایى دارد، لیکن روال کار طورى بوده که فاضل محقّق کارآمد، به این قضیّه نپرداخته است. مثل قضیّه پول. اصلاً پول چیست؟ درهم و دینار که این همه در ابواب مختلف فقهى، مثل: زکات، دیات و مضاربه، اسم آنها آمده، چیست؟ باید به موضوع درهم و دینار پرداخت و باید تکلیف آن روشن شود.خیلى راحت است که ما عملیّات بانکى (غیر از مساله پول و ودیعه گذاریه) را تحت عنوان قرض و آن هم قرض رَبَوى بگذاریم و دورش را خطّ بکشیم. آیا جاى این نیست که قدرى بیشتر در عمقش فرو برویم و ببینیم که آیا واقعاً قرض است یا خیر؟ ما در بانک پول مى گذاریم و به بانک قرض مى دهیم، بانک از ما قرض مى گیرد، چه کسى این را قبول دارد؟ شما در بانک ودیعه مى گذارید، قرض که به او نمى دهید. از این قبیل مسائل زیاد است...»
در روزگار م، دهها موضوع نو، رخ نموده است که هر کدام خاستگاههاى جدید دارد و در شعاع روابط با موضوعها و میدانهاى دیگر، معنى مى دهند به گونه اى که بازنگرى در همه بابهاى فقه را مى طلبد. این است که رهبر معظّم انقلاب مى گوید:
«بسیارى از مباحث حکومتى: مبحث دیات، مبحث حدود و دیگر مسائل قضا براى دستگاه با عظمت قضاوت م، حلّ فقهى نشده... امروز، جهاد مورد ابتلاى ماست. خود همین مساله جهاد، در فقه ما روشن نیست. بسیارى از مسائل امر به معروف و نهى از منکر، مسائل حکومتى و بسیارى از مباحث مربوط به زندگى مردم، همین مساله پیوندها و تشریحه، مباحثى هستند که فقه باید وارد این میدانها بشود. نمى شود با نظر سریعى به آنها نگاه کرد و خیال کنیم که حل خواهند شد...»
بى تردید، پاسخ به این پرسشهاى نوپید، به گونه اى نیکو با فقاهتى که رشدى افقى کرده است و به دور از رخدادهاى نوظهور زندگى بشر امروز، به راه خویش ادامه داده و مبناى تغذیه و فربهى اش را قضایاى شرطى تجریدى و فرضها و پیش فرضهاى ذهنى قرار داده، نشاید. باید با صلابت و شجاعت مسؤولانه آفاق و گستره هاى نوى را در عرصه فقاهت گشود؛ چه لازمه حیات فقه بهره ورى از کار آمدترین شیوه هاو کشف میدانها و ابزارهاى بایسته براى استنباط و اجتهادى در خور و شایسته است:
«محقق، باید آفاق جدیدى کشف کند، این کار، در گذشته هم شده است... گشودن آفاق و گستره هاى جدید در امر فقاهت، لازم است. چه دلیلى دارد که بزرگان و فقها و محققّان ما نتوانند این کار را بکنند؟ حقیقتاً بعضى از بزرگان این زمان و نزدیک به زمان م، از لحاظ قوّت علمى و دقّت نظر، از آن اسلاف کمتر نیستند، منتهى باید این اراده در حوزه به حرکت درآید، باید این گستاخى و شجاعت پیدا شود و حوزه آن را بپذیرد...»
کشف مقوله ها و مفاهیم نو
مفاهیم، بیان گر اندیشه ها و دیدگاههایند. هر مفهومى، در بستر و میدان ویژه اى، توان ارائه فکر و نظر گوینده را دارد. یک تعبیر در علوم گونه گون، مفاهیم متفاوت دارد. بار معنایى که از تفکر، اندیشه و مکتبى ویژه اى بر مى خیزند، حتى یک مقوله از یک علم در روند تاریخ بار معنایش سعه و ضیق مى یابد و یا یک مفهوم، تعبیرهاى پرشمارى پیدا مى کند. این تطوّر و تجدد مقوله ها و تعبیره، شیوه استدلال، متون و دیگر زوایاى علوم را فرا مى گیرد.
دانش فقه نیز، در بستر تاریخى خود، تطوّر و تکاملى چشمگیر، داشته است. اساس و جان مایه این بالندگى همان تجدّد مفاهیم و مقوله هاست.
هر فقیهى در عصر خویش، براى ایفاى رسالت خود، تعبیرهاى مناسب براى عرضه انظار خود استخدام کرد. چه بسا در این حرکت، برخى مفاهیم منسوخ شد و مفهومى دیگر جاى آن را گرفت و اندک اندک بناى عظیم دانش فقه، استوار شد و میراث فقهى فخیم روزگار م، دست داد.
رهنمود راهگشاى رهبر فرزانه انقلاب را ببینید:
«... مفاهیم، کهنه مى شوند و نشاط و شادابى را به تدریج و با مرور زمان، از دست مى دهند. بعد از آن که فکرى، به خاطر ورود انظار و دقتهاى گوناگون بر آن، به مرور زمان، دچار خدشه شد و از آن استحکام اولیّه افتاد، باید جاى آن مفاهیم نویى گذاشته شود.
این کفایت نمى کند که م، فرضاً در علم اصول، کتاب فصول یا قوانین را نگاه کنیم و بسیارى از مباحث آنها را منسوخ به حساب بیاوریم همچنان که این گونه هم هست...
پس مفاهیم منسوخ مى شوند. در همه علوم، چنین چیزهایى هست. براى پر کردن خلا حرفها و مباحث و مسائل منسوخ، باید مباحث جدیدى مطرح شود و فضاى ذهنى در هر علمى، از لحاظ حجم مفاهیم ذهنى لازم، به کمال برسد.»
بر این اساس، دیدگاهها و افکار صبغه زمانى دارند. تصلّب و جمود بر افکار و انظار گذشتگان و در درون نوشته هاى آنان گردیدن، ره به جایى نمى برد. باید اصول، قواعد و روشها را گرفت، رسالت دانش فقه را پیش دید داشت و براى ایفاى مناسب و در خور زمان علم فقه، به منابع و دیدگاه سر زد، درنگ کرد و پرسشهاى نو پیدا را پاسخ گفت. این مهم، نشاید جز آن که آخرین متون و دیدگاه فقهى را با بهره ورى از جدیدترین دستاوردها در زبان، منطق و شیوه استدلال زیر ذره بین نقد و نظر قرار داد، تا به ابتکار و نوآورى دست یافت. ماندن در متون و غرق شدن در کتابهاى فقهى، محصول و فراورده اى جز چند «الاحوط»، «الاقوى» و تدوین حاشیه هاى عروه اى مکرّر، در پى نخواهد داشت.
براى رساندن علم فقه به حجم لازمى از مفاهیم که ذهنیتى نوپدید آورد، گام آغازین، پالایش و بالنده سازى متون درسى و سامان دهى به نظام آموزشى حوزه هاى فقاهت است.
قضاوت رهبر را درمتون رایج حوزه ببینیم:
«چه لزومى دارد که ما کتاب «معالم» را بخوانیم که بر اساس اوّلین کتاب اصولى متعلّق به چندین قرن پیش است و...» براى سامان بخشى متون حوزه چنین رهنمود مى دهد:
«باید لجنه اى از فضلاى بزرگ حوزه علمیه بنشینند و یک دوره فقه از طهارت تا دیات، به زبان ساده بنویسند که کار «شرح لمعه» را بکند و کیفیت استدلال را نشان دهد.»
درباره بازسازى روش تعلیم و آموزش مى گوید:
«امروز دنیا دارند تمرین مى کنند که مشکل ترین مطالب را به آسان ترین زبانه، بیان و فرموله کنند، رمز مى گذارند تا با گفتن یک کلمه، مخاطب ده کلمه را بفهمد...»
در تدوین کتابهاى درسى، فرموله کردن حرفهاى گذشتگان مراد رهبر نیست، بلکه فقه را باید از مباحث، موضوعات و افکارى که در حال، مورد نیاز نیست، پیر است و مباحث کاربردى را با دسته بندى منظّم و آسان یاب با بیانى نو و ساده، همراه با تعبیراتى عصرى، پیش دید طالبان فقه نهاد و دانشها و آگاهیهایى را که براى فقه پژوهى بایسته است به فقه پژوهان، آموخت: «... باید در کتب درسى، تغییر جدّى صورت گیرد، چون تحول از پایه باید شروع بشود و در خود کتب درسى باید کار شود و در درس خارج فقه هم، مباحث کاربردى و مورد استفاده باید مطرح گردد و بعضى از مباحث، مخصوصاً در اصول و در فقه وجود دارد که واقعاً مورد احتیاج نیست، ولى در این اصول و فقه، این مباحث را مى خوانند، در حالى که یک فقیه، در تمام طول بیست سال هم که استنباط کند، ممکن است یک بار حاجتش به چنین بحثى و یا به مبناى معانى حروف، یا در حقیقت و مجاز و یا مبانى دیگر بیفتد. چه لزومى دارد این همه درمباحث غیر لازم اصول، معطّل بشویم.»
سپس کتاب «حلقات اصول» و روش اصولى شهید صدر را نمونه مى آورد و اسوه اى نیکو در کار تدوین کتابهاى درسى حوزه، مى شمارد:
«در این زمینه، مرحوم شهید صدر، رضوان اللّه علیه، کار خوبى کرده اند. آن کارى که ایشان در باب اصول کرده اند و آن پیشنهادى که در زمینه درس و تعلیم اصول دادند، پیشنهاد خوبى است.»
رهبر نازک بین انقلاب، براى بالندگى فقاهت و توانایى حوزه در ساختن مفاهیم و مقوله هاى نو، رهنمود دقیق دیگرى به حوزه ها داد و آن، آشنایى طالب علمان با زبانهاى بیگانه و باز شدن روى حوزه به حجم عظیمى از مفاهیم، دانشه، روشها و تجربه هاى درست دنیاست:
«... اگر کسى بخواهد به طور کامل مفید باشد، باید زبان خارجى بداند...»
چه حیات فقاهت، جلو دارى و جهت بخشى علم احکام، به ساختن حوزه زنده و پویاى فقاهتى است که خود به خود مفاهیم و مباحث منسوخ را کنار بزند، مفاهیم ذهنى لازم را تولید کند و در نتیجه فرهنگ و نگاهى در خور کار و وظیفه عصرى فقه به فقه پژوهان بدهد. در این صورت، همگام با بازشدن آفاق نو و تولید مفاهیم و تعبیرات جدید در عرصه فقاهت، دانش فقه هم در گستره فقاهت و هم در فراوردهاى فقهى بالنده خواهد شد و در فضاى فرهنگى و حقوقى جهان امروز خواهد درخشید.
مبنا سازى
در کار بالنده سازى فقه، رفورم، رجوع به قانون عسر و حرج و مصلحت و قوانینى ثانوى، کار ساز نیست. طرح مبانى، روشهاى نو و شناخت شیوه هاى جدید، علم فقه را شاداب خواهد کرد و دستگاه اجتهاد را زنده، فعّال و مولّد کرده و هر دم بر و بارى نو را در تاریخ فقاهت گشودند. که توان ساختن مبانى در خور پرسشهاى زمان را داشتند.
شیخ طوسى، علاّمه، محقّق کرکى، شاگردان وحیدبهبهانى، صاحب جواهر، شیخ انصارى، آیت الله بروجردى، امام خمینى، قدّس سرّه که مقام معظّم رهبرى آنان ر، بنیاد گذار شیوه فقاهتى دانسته اند، هنرشان در پى ریزى دهها مبانى نو در اصول، فقه، یا آفریدن اصول و قواعد جدید با عرضه روشى نو در اجتهاد بوده است.
براى بالندگى فقاهت، امروز نیز باید آن سیره را چراغ راه کرد. رهبر انقلاب نیز، در بر شمارى موضوعهاى فقهى بایسته پژوهش، به گشودن بابهاى جدید در علم فقه توصیه کردند. بى تردید، گشودن چنین بابهایى بدن ساختن مبانى جدید در عرصه فقاهت، امکان پذیر نیست:
«باید براى این کاره، مبنى درست کرد. البته انسان مى تواند کار خودش را به اطلاقات و عمومت آسان کند؛اما مسائل این گونه حلّ نمى شود ...»
چگونگى روشهاى بازسازى نظام فقاهت و تربیت فقه پژوهانى در این راست، کاوشى پر دامنه مى طلبد. ختام این مقال رابا اشارت به برخى عناوین آن پایان مى دهیم تا اگر توفیق یار شد، در نوشتارى دیگر گسترش یابد.
ختام
این عرصه نو جولانگه ناپختگان در کوران فقاهت و ناآشنایان به مبانى ژرف شریفت است که کار فقیهان بصیر به روح و رسالت جهانى اسلام، ژرفکاران و غوّاصان در منابع و متون اقیانوس وش شریعت، آگاه به روابط پیچیده زمان، برخوردار از بینشى توحیدى است که با گردآورى فن شناسان حوزوى و بهره ورى از انظار نخبگان خوزه فقاهت، طرحى شجاعانه در این زمینه دراندازند.
گامهاى آغازین آن، تصفیه و تکمیل متون درسى حوزه ، بازسازى نظام آموزشى حوزه، بهره ورى از روشهاى جدید در تفهیم، تبین و انتقال مطالب، توسعه دانشهاى حوزوى، گنجانیدن پیش درسهایى در علوم اسلامى و انسانى لازم براى استنباط و مبنى سازى، یاجاد فضاى باز ردّ و نقد و طرح مطالب، آوردن موضوعهاى جدید و نوپیدا در درسهاى خارج و پژوهشهاى فقهى، مقایسه منطق استنباط با روشهاى پژوهشى در علوم مشابه در آغاز درسهاى خارج فقه، مقارنه میان مبانى، شیوه ها و فراورده ها فقهى مذاهب دیگر براى چسانى حل پرسشهاى اجتماعى و اقتصادى، گشایش کرسیهاى بحث و بررسى حقوقى، فقهى براى ادیان الهى و حتى بالنده سازى بینش دینى فقه پژوهان و ... است.
تشکیلنشست هاى جمعى و کارشناسانه براى شناخت کاستیها در جهت بالنده سازى فقاهت، بررسى روشها براى زدودن کاستیها و اجراى بایسته، دومین گام این حرکت مبارک است .
ایجاد فضاى باز فرهنگى و فکرى، بها دادن به پژوهشها و راه حلهاى فاضلان دلسوز، گرده آییهاى علمى در زایاى گوناگون فقاهت، بانک شبه شناسى فقهى و گردآورى اشکالها و نقدهاى دگراندیشان، مخالفان و حتّى دشمنان، مى تواند بسیرى نیکو و کار، براى زدودن صیغه فردگرایى از سیماى فقاهت شیعى و کشف توانمندیها شریعت خاتم باشد، تا فقه پژوهان مستعد ببالند و تعالیم شریعت محمدى (ص) جهان گستر شود.
ان شاء الله
مصلحان دینى، در همه حال، دل نگران ترقى، تکامل و بالندگى حوزه ها بوده اند و از خمود و جمودى که در برهه اى از زمان، دامنگیر حوزویان مى شد، به جدّ نگران مى شدند و در زدودن ناهنجاریها ناآرام بودند، تلاش مى کردند و با نستوهى رنج این راه مقدس را به جان مى خریدند.»
تلاشهاى برخى از قبیله احیاگران دینى، در عصر خود به فرجام رسید و به بار نشست و کام بنیادگذاران آن را شیرین کرد و رنج این تلاش طاقت سوز را از تن آنان زدود.
گروهى بذر بالندگى و تحوّل را پاشیدند و در دراز مدّت، جوامع اسلامى ثمره تلاش آنان را چیدند و شمارى از آن بزرگمردان با نامهربانیه، اخمها و تیرهاى تکفیر بسته ذهنان ناآگاه و آگاهان عوام زده، دست و پنجه نرم کردند و از سکوت و سکون قاعدین خون گریستند که خود سرگذشت شنیدنى و درس آموز دارد. درسهایى که نسل نو، پس از انقلاب م، از هر زمانى به آن نیازمندتر است و تبیین آنها ضامن سلامت روند انقلاب.
رهبر معظم انقلاب، که ازجوانى، منادى فریاد علیه جمود بود واز پرچم داران نهضت پانزده خرداد، سکون و سکوت شمارى از این بزرگان حوزه ها را در پانزدهم خرداد تجربه کرده بود، پیش و پس از انقلاب، تلاش و همّ خویش را دمیدن روح آزاد اندیشى، جامع نگرى و پویایى در حوزه ها کرد. او، این مهمّ را پس از رهبرى پى گرفت و حرکت جدید امام را در گشودن افقهاى نو فراروى حوزویان، شتاب داد.
از هر فرصتى، براى بالندگى، توانمندى و کارآمدى حوزه ه، بهره برد و از حرکتهایى که در این راستا بود، پشتیبانى جدّى کرد.
به بهانه شروع درس خارج در هر سال، آفاقى جدید بر حوزویان نمود در کنفرانسها و سمینارهاى مرتبط با حوزه، زاویه هاى تازه از رسالتها و وظیفه بانى حوزه ها را گوشزد کرد.
افزون بر توصیه ه، رهنمودها و پیامه، در عمل، به سامان دادن حوزه ها پرداخت و در انجام و پیاده کردن این مهم، به طور رسمى به حوزه بزرگ شیعه، حوزه علمیه قم، دو سفر کرد.
برکات و دستاوردهاى سفر نخست آن فرزانه، گرچه مطلوب و به کمال نبود، ولى نسیم تحول را در حوزه ها وزاند. متولیان حوزه را تشکیلات پذیر کرد و به فاضلان نوگرا و عالمان نو اندیش روحیّه، شجاعت و میدان داد. درد و دغدغه به سازى علوم حوزه و کار آمدى آن عام شد و نسیم اندیشه تحوّل در حوزه وزیدن گرفت. و این خود، زمینه ساز حرکت بزرگ ایشان در سفر اخیرشان گردید.
او، در این سفر مبارک، طرحى جامع، واقع بینانه و ژرف در انداخت و خطابه اى جاودان درجمع نخبگان حوزه ایراد کرد. منشورى بلند که حوزویان مکانت والاى آن را چنانکه باید نشناختند، ابعاد گسترده آن را به کمال نفهمیدند و معناى فخیم و رفیع آن را نوش نکردند و یا بر نتابیدند.
فریادى از سر درد و دغدغه، با ابعادى والا و توصیه هایى سرنوشت ساز. خطابه اى که هر فصلى از آن تفسیرى مستقل و گسترده مى طلبد.
در این نوشتار، بر گلبوته هاى رهنمودهاى او، در بسامانى فقاهت مى نشینیم و از شهد گواراى گهر کلماتش، حیات و شادابى مى گیریم و در خور فهم خویش، تذکارهایى عرضه مى داریم که: «انّ الذّکرى تنفع المؤمنین».
گرچه روح و جان این خطابه پر مایه، بازسازى حوزه اى سرفراز، توانا و برتر در عصر تکنیک، صنعت و ارتباطات است، ولى در فقه و فقاهت نیز رهنمودهایى شیرین، شنیدنى و درخور درنگ و مطالعه دارد. ژرف کاوى، بسط و بررسى آن رهنمودها مجال و مقالى دیگر مى طلبد. در این مقال، پرتوى از انوار آن گفتار بر مى گیریم در زمینه فقه و فقاهت، به شرح زیر:
1. تفسیر و بازفهمى حقیقت فقاهت.
2. عقب ماندگى فقه مصطلح.
3. تکامل پذیرى فقه و فقاهت.
4. بالنده سازى فقاهت.
تفسیر فقاهت
فقاهت، مانند ولایت، فلاحت و کتابت درون مایه اى عملى دارد، پیشه اى است علمى و عملى.
نویسنده، با قلم، حروف را در خدمت مى گیرد و معانى و اندیشه ها را بر صفحه ها و صحیفه ها جاودان مى کند.
فقیه، با ابزار استنباط، از احکام، قوانین و تکالیف الهى، پرده بر مى دارد. کشاورز، با تلاش، سینه زمین را مى شکافد و در آن بذر مى کارد. فقیه، با اجتهاد در بوستان همیشه بهار منابع دینى به تفرج مى پردازد و گلبوته هاى احکام را به انسانها هدیه مى کند.
ولىّ، با مدیریّتى خداگونه، اهل ولایات را نظم و انضباط مى دهد و جامعه الهى را بسامان مى کند.
فقیه، با شمّ فقاهت خود اصول و قواعد فقاهت را با سیاق و نظامى خاصّ در خدمت فهم احکام، مقرّرات و نظامات دین قرار مى دهد.
این است که فقاهت آهنگى عملى و ابزارى دارد و فقه رنگ نظرى. فقه، پذیرنده فزونى کمّى است، حکمى بر احکام از راه اجتهاد افزوده مى شود و فرعى بر فروع اضافه مى گردد، ولى فقاهت را اصول و ارکانى است انعطاف پذیر و پذیرنده تغییرات و دگرگونیها.
فقاهت باغبانى وحى است و فقه میوه باغ و بوستان اجتهاد.
بالندگى فقه، به افزودن مسائل جدید است و تکامل فقاهت به نو شدن راههاى استنباط و تغییر در چگونگى آن. بى تردید، رشد کمّى فقه، در گرو رشد کیفى فقاهت است.
در سیر فقاهت، فراوردهاى فقهى سلف ثابت است و زمینه کار براى فقیهان، ولى شیوه عملیاتى آن و دستگاه استنباط و اجتهاد، در تکامل است. ابزارهاى پژوهش نو مى شوند و همراه با نیازهاى نو، روشهاى جدیدى فرا راه مجتهد مى نهد.
شریعت ثابت است و اصول تشریع جاودانه اند، ولى قالبهاى تفریع و تشریع، ابزارهاى پژوهش و تحقیق، همپاى نیازهاى زمان نو مى شوند. روش استنباط برومند مى گردد و قواعد جدید رخ مى نماید.
در پرتو این بالندگى و چهره نمایى قواعد و مبانى نو، نظام حلال و حرام، مناسب با هر جامعه در پرتو زلال کوثر وحى و کلمات مفسران آن استنباط مى شود. در نتیجه، هم اسلام بر فراز و حاکم بر جوامع مسلمان مى شود و هم حلال و حرام محمد(ص) ابدى، جاودانه و همه گیر.
همین نکته باریک تر از مو است که فقیه بصیر و ژرف اندیش، مقام معظم رهبرى، حضرت آیة اللّه خامنه اى، نخبگان حوزه را به تعبیرى مجدّد از فقاهت فرا مى خواند:
«فقاهت، یک شیوه و روش براى استنباط آن چیزى است که ما اسمش را «فقه» مى گذاریم، همان چیزى است که تا این درس را نخوانید، یاد نمى گیرید که چگونه باید از کتاب و سنّت استنباط کرد. فقاهت، یعنى شیوه استنباط. خودِ دین هم، به پیشرفت احتیاج دارد... نمى شود ادعا کرد که ما امروز دیگر به اوج قله فقاهت رسیده ایم و این شیوه، دیگر بهتر از این نخواهد شد. نه، از کجا معلوم است؟
شیخ طوسى، ملاّى به آن عظمت، فقاهت داشت. فتاواى ایشان را در یک مساله فقهى ببینید. امروز کدام مجتهد حاضر است آن گونه بحث بکند؟ آن فتاو، ساده و سطحى است. مجتهد امروز، هرگز، راضى نمى شود آن طور کار کند و استنباط نماید.»
واپس ماندگى در فقاهت
دو نگاه به کارکرد دانش فقه و قلمرو آن، وجود دارد:
1. نگاه فردگرایانه: این نگاه، فقه را دانش تنظیم ارتباط انسان با خدا مى داند و حلال و حرام را به حوزه اعمال فردى انسان محدود مى کند.
در این نگاه، فرد دو روى، دارد رویى به خدا که علم احکام سامان بخش آن است و رویى به مردم و جامعه که کار عقلاى جامعه است.
اهل نظر، در هر جامعه اى با بهره گیرى از فراورده هاى دانشهاى اجتماعى، نظامات را شکل مى بخشند و جامعه را نظام مى دهند. با این نگاه، مدیریّت جامعه و موضوعهاى بسیارى مرتبط با زندگى بشر، از قلمرو دانش فقه بیرون است.
این دیدگاه، نگاهى مجرّد به فقه است، نگاهى نه همسو با بیان وحى. در این نگاه، انسانى محور است که به تنهایى و به دور از اجتماع، زندگى چادرنشینى خویش را ادامه مى دهد، عبادتش را مى کند، اخلاقیات را پاس مى دارد و شیخ قبیله هم، حلّ دعاوى مى کند.
با این نگاه، امامت و ولایت، تنها عامل گشایش مشکلات و دردهاى فردى انسان هستند. در این اندیشه، ولایت در محبت امام و ماموم، مقتدا و پیرو خلاصه مى شود. حجج الهى، تنها قدرتى فوق بشرى دارند که در کائنات تصرّف مى کنند، وجود آسمان و زمین به برکت وجود آنهاست، باران و رحمتهاى الهى با واسطه آنان بر ما مى بارد، عدل در چهارچوب حکم قاضى، امام جماعت، رابطه زن و مرد، پدرو مادر و بچه ها و عکس آن، محدود مى شود. امّا چرا باید امامان از چنین قدرتى برخوردار باشند، چرا باید آخرین آنان غایب باشد و انتظار فرج آن عزیز عبادت، چرا عدل از اصول مذهب ماست، آن همه جنگهاى پیامبر، فریادهاى امام على(ع) خونهاى شهیدان کربل، آوارگى، تبعید و قربانى هزاران علوى، درگیرى عالمان غیور و شهیدان فضیلت در درازناى تاریخ و... پاسخى درخور ندارند.
با این نگاه، نه «فقه» توانایى اداره جامعه دارد و نه قدرت اجراى عدالت.
2. نگاه جمع گرایانه: در این نگاه، فرد در درون امّت، معنى پیدا مى کند و امّت بدون امام، مفهومى ندارد. انسان در جمع و جامعه بالنده مى شود. در درگیرى و برخورهاى اجتماعى آبدیده مى گردد، تا آزمایشى که آفرینش مرگ و زندگى براى آن است، لباس وجود پوشد:
«تبارک الذّى بیده الملک و هُو على کلّ شىء قدیر الّذى خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایّکم احسن عملاً»
با این نگاه، بسیارى از مفاهیم بار معنایى جدید پیدا مى کند و اصول قواعد و تعبیر از آیات و روایات چهره اى دیگر مى نماید.
مثلا مواد مخدّر در بینش فرد گرایانه، چندان قبیح نمى نماید، ولى در نگاه جامعه نگر و جامع اندیش مصداق و موضوع گسترش فساد در برّ و بحر و تباهى گرى مى گردد.
افزایش جمعیّت، در بینش فرد گرایانه، کارى رواى مى نماید، ولى در نگاه جمع گرایانه، با توجه به امکانات موجود و گنجایش طبیعت، تعلیم و تربیت، بازار کار، محیط زیست و بسیارى مقوله هایى دیگر، با اصول و ارزشهاى مورد نظر جامعه نمونه اسلامى برخورد مى کند.
بسیارى از مقوله هاى مالى، احکام اقتصادى، داد و ستدهاى تجارى، بزه کاریهاى اجتماعى، نگاه به ارزشها و تفسیر فرهنگه، بار حکمى متفاوت با نگاه فرد اندیشى دارد. با این نگاه است که دین باید همه زوایاى زندگى بشر را پوشش دهد، تا جامعه اى راست قامت، سربلند، عزّت مدار بزرگمنش و در قلّه، سر بر آورد.
نبود چنین نگاهى در دوره غیبت کبرا و نبود حکومتى اسلامى، فقه فردى را میدان دار و سالار کرد.
فقیهان بزرگ تلاشهایى شگفت انگیز کردند، آثارى چشم نواز بر میرات فقهى شیعه افزودند، مو شکافیهایى و ژرف کاویهاى شگفت انگیزى از خود بروز دادند و در نگاهبانى میرات شریعت، حماسه ها آفریدند و....
امّا این تلاش و تپش، آهنگى فرد مدارانه داشت. مجتهدان مرجع شدند در پرسشهاى فردى. پژوهشهاى عمیق نظرى و فارغ از واقعیّتهاى بیرونى انجام گرفت. جامعه، بویژه در صد سال اخیر، دگرگونیهاى پر شتاب داشت، روابط، نهادهاى اجتماعى، نیازها و پرسشهاى فکرى دگرسان شدند، ولى فقه در گوشه حوزه ها و در شعاع رفتارهاى فردى باید و نباید مى کرد. حوزه و جامعه در دو سمت و سوى جداى از هم، به پیش مى رفتند. گرچه گه گاهى مصلحانى بینش ناب شیعى را تبیین مى کردند و حاکمان جور را به وحشت مى افکندند، یا در برخى برهه ها حاکمانى، دیندارى را شعار خویش مى کردند و فقیهان، مجال طرح اندیشه هاى سیاسى - اجتماعى اسلام را مى یافتند، ولى آنچه رخ داد در یک سو، حرکت پر شتاب جوامع به سوى همبستگى و همگونى و آمیخته با ابزار و وسائل نوظهور تکنیک و صنعت بود، و در سوى دیگر، حرکت عرضى و دایره اى نظرى فقیهان در گوشه حوزه ها.
این است خاستگاه جدایى عمیق میان نمودها و بودهاى اجتماعى با ابزار و دستگاههاى استخراج بایدها و نیایدهاى دینى. در این باره، رهبر فرزانه دردمندانه مى گوید:
«امروز، حوزه علمیه از زمان خودش خیلى عقب است. حسابِ یک ذره و دو ذره نیست. مثل این است که دو نفر سوار بر اسب در وادیى، همراه یکدیگر بروند و یکى اسبش از دیگرى تندروتر باشد و آن که اسبش کندروتر است، بعداً به اتومبیل دست پیدا کند. طبیعى است آن که اسبش تندروتر است، به گرد او هم نمى رسد. الان وضعیت این گونه است. در حال حاضر، امواج فقه و فلسفه و کلام و حقوق، دنیا را فرا گرفته است. ما وقتى به خودمان نگاه مى کنیم، مى بینیم با زمان خیلى فاصله داریم.»
آیا مى شود حرکت و پیشروى در اندیشه فقهى آغاز کرد؟ دستگاه فقاهت حاکم بر حوزه ه، پیشرفت را بر مى تابد؟ آیا مى تواند در دستگاه خویش پرسشهاى پیچیده امروز را هضم کند؟ در یک کلام، آیا دستگاه اجتهاد و فقاهت تکامل پذیر است.
تکامل پذیرى فقاهت
تکامل پذیرى فقاهت، قطعى و انکار ناشدنى است. افزایش فراوردهاى فقهى و بایسته بودن تولیدات جدید فقهى مسلم است. در چسانى، چگونگى، قلمرو، عرصه، محدوده و زوایاى آن پرسش و درنگ است.
اصل باز بودن باب اجتهاد، فلسفه وجودى تفقّه، تقلید از مرجع زنده، خاتم بودن دین اسلام، جهانى بودن رسالت اسلام، عزتّمندى جامعه اسلامى، حکومت موعود جهانى، ولایت فقیه عادل و دین شناس در غیبت کبر، و دهها اصل و نصّ دیگر، گواهان گویایى بر تکامل و تحول پذیرى دستگاه فقاهت و دانش فقه اند.
بى گمان، دگرگونى در رسالتها و اصول رسیده از معصومان، یا برداشت شده از قرآن نیست.
در گستره فقه نیز، تغییر و تکامل در عبادات نیست، زیرا شکل عبادات، ارکان، ذکره، اوقات و حتى جزئیات آن، در غرض جعل شارع نقش داشته است. اصل در عبادات دامن گرفتن از افزودن شطرى و کلمه اى بر عبادات است، مگر به اذن خود شارع.
«ام لهم شرکاء، شرّعوا لهم من الدّین ما لم یاذن به اللّه»
چگونگى عمل در عبادات با تمام جزئیات از سوى شارع تبیین شده است. چه فکر عرف و عقلا آن را درک نمى کند.
البته منظور، عبادات ویژه است که همان نیایش و چگونگى رابطه انسان با خداست، نه عبادات مصطلح در زبان فقها. آنچه تکامل پذیر است و دگرگون شونده، احکام مربوط به روابط اجتماعى: سیاسى، اقتصادى، تجارى و در برخى موارد استنباط احکام جزایى و قضایى است.
در این بخش، آنچه ثابت است و چراغ راه فقیه، اهداف آفرینش انسان، اصول و تنظیم جوامع و خطوط کلّى شریعت و حفظ ارزشها و حدود الهى است. فقیه در این قلمرو باید تکلیف نهادهاى اجتماعى و فرهنگى، روابط درونى و بیرون نظام را ترسیم کند و از این راه انسانهایى نمونه و پارس، جامعه اى سالم، سرزنده و خداگرا تربیت کند. این مهم، جز با تحول دستگاه فقاهت و منطق استنباط امکان پذیر نیست.
اجتهاد، در درون خود، محرکّه اى دارد پویایى پذیر و رو به کمال. نگاهى به تاریخ فقاهت و تطور شیوه فقیهان در درازاى تاریخ، گواه این مهم است، چه نوپیداى شیوه اجتهاد مصطلح و تطور آن، مطلبى است همه پذیر. مجتهد امروز، نمى تواند شیوه بسیط فقهاى قدیم را بپذیرد، گرچه دیدگاههاى آنان را باید بداند:
«فقاهت در دوره هاى متعدد، تکامل پیدا کرده است... من تصورم این است که زمان شیخ یک مقطع است و زمان علامه مقطع دیگرى است... بعد یک دوره تقریباً 250 ساله مى گذرد. زمان محقق کرکى، باز یک مقطع دیگر است و به طور واضح، انسان مى فهمد که کیفیت استنباط محقق کرکى، با کیفیت استنباط علاّمه فرق مى کند. همان فقاهت است، ولى کامل شده است. بعد به مقطع بعدى مى رسد که مقطع تلامذه وحید بهبهانى است که آن، دوره شکوفایى فقاهت اصولى است. صاحب ریاض و صاحب قوانین و شیخ جعفر کاشف الغطا و سید بحر العلوم و... در این مقطع هستند. بعد به زمان شیخ انصارى و صاحب جواهر مى رسد... امّا بعد از شیخ انصارى، به گمان قاصر این حقیر، اگر بخواهیم از مقطعى اسم بیاوریم و بگوییم تحولى در فقاهت انجام شده است، آن مقطع، مقطع مرحوم آیت اللّه بروجردى است که یک مقطع و باب جدیدى است که آن بزرگوار در کار فقاهت باز کرد...»
بر این اساس، فقاهت تکامل پذیر است پویایى فقه، عرضى نیست، طولى است. خلع و لبس نیست لبس بعد اللبس است. پوششى بر پوشش اول. شریعت، گوشه اى دیگر از جمال خویش مى نماید و وحى گوشه اى دیگر از توانایى خویش را در اداره زندگى بشر و به سازى و بهروزى مسلمانان و امّت اسلامى را به معرض مى گذارد.
تلاش براى دیدن آن جمال و نمودن این توانایى، فریضه است، نه بدعت. رسالت اصولى و کار متنى حوزه هاى فقاهت است، نه فضل و کارى اضافى و جانبى، ادامه رسالت و مسؤولیّت و وظیفه بانى فقهاى بزرگوار گذشته است و عامل حیات و بقاى حوزه ها:
«چه دلیلى دارد که فضلاء و بزرگان و محققان ما نتوانند بر این شیوه بیفزایند و آن را کامل کنند؟ اى بس، خیلى از مسائل، مسائل دیگرى را در بر بگیرد و خیلى از نتایج عوض گردد و خیلى از روشها دگرگون شود. روشها که عوض شد، جوابهاى مسائل نیز عوض خواهد شد و فقه طور دیگرى مى شود. این از جمله کارهایى است که باید بشود.»
بنا بر این، باید روشهاى فقاهت را شناخت، راه و رسم بالندگى فقه را یافت و در کار بالنده سازى فقاهت در دو عرصه: شیوه و فراورده فقاهت، اقدامى جدّى کرد.
بالندگى فقه و فقاهت
چاره کار چیست. اگر دستگاه اجتهاد، پرسشهاى امروز را بر نمى تابد، چه باید کرد؟
اگر بار مفاهیم فرهنگ رایج در حوزه هاى فقاهت، توان هضم اشکال و فرمهاى پیچیده زندگى امروز را ندارد، چه کنیم؟ راه و راز بر فراز داشتن فقه و فقاهت چیست؟ چه سازیم که دانش فقه م، دانشیان دگراندیش، روشها و فراوردهاى آنان را کم سو کند. از چه راهى و با چه دستگاه استنباطى تعالیم فطرت پذیر شریعت خاتم را از درون منابع دینى: قرآن و سنت، در آوریم.
رهبر انقلاب، چاره عقب ماندگى حوزه هاى فقاهت و جلو دار شدن شریعت را در بالنده سازى فقه و فقاهت مى داند: «از آن (ترمیم) مهم تر، مساله بالندگى است. بالندگى به معناى پیشرفت و یک قدم جلو رفتن...»
سپس روشهاى بالندگى فقاهت و پلکان رساندن فقاهت به قلّه توانمندى و آقایى بر قوانین و دستگاه قانونگذارى بشرى را بر مى شمارد:
الف. گشودن آفاق نو فرا راه فقه پژوهان.
ب. کشف مقوله ها و مفاهیم نو و عرضه تعبیرهاى رسا و درخور فرهنگ امروز.
ج. مبنا سازى براى مایه ورى، تکمیل و تکامل شیوه فقاهت.
رسیدن به آفاق نو
فقه و حقوق، در رسته علوم انسانى، متطّورترین دانشهایند. مهبطین دو علم، رفتار، سبک زندگى، چگونگى معیشت، تنظیم ارتباطات فردى اجتماعى و خانوادگى است و اینها ساختارى زمانى دارند و زود به زود، نو مى شوند، چهره عوض مى کنند و تغییر مى پذیرند.
فقه و حقوق، در صورتى، به درستى ایفاى نقش و سالت خویش را کنند که حضورى طبیعى در جامعه و زندگى مردم داشته باشند.
این رسالت، هنگامى به نیکویى انجام مى گیرد که فقیهان و حقوقدانان همپاى حرکت جامعه و بلکه چند قدم جلوتر باشند. نبض جامعه را در دست داشته باشند و هر تغییرى را ثبت، محاسبه، ارزیابى و چاره سازى کنند.
آنان، باید در متن زندگى، حکومت، اقتصاد، تربیت و مدیریت جامعه بشرى باشند، تا واقعیتها را لمس کنند و قانون و برنامه دهند.
با هر خورشیدى برآیند و آن گاه که روز به محاق رود، همنشین ماه گردند و منتظر خورشید فردا.
فقیهان، اگر چنین حال و هوایى پیدا نکنند، حوزه هاى فقاهت رکود پیدا مى کنند و مرگ تدریجى خویش را مى آغازند. این است که باید همیشه آفاق جدید فرا روى حوزه هاى فقاهت باز باشد، تا با ره یافت به فرهنگ، زبان، فراوردهاى دانش بشرى، ذهنیّت فقیهان مایه ور گردد و با شناخت زبان و فرهنگ و منطق زمان، تئوریهاى اداره جوامع را از متون ناب وحى برآورند و از این راه، قواعد و اسلوب نوى را پى بریزند و فقه را به زمینه هایى نوظهور گسترش دهند این است بایسته ترین و فورى ترین کار، براى بالندگى حوزه هاى فقاهت، در روزگار ما:
«فقه که کار اصلى ماست، به زمینه هاى نوظهور گسترش پیدا نکرده، یا خیلى کم گسترش پیدا کرده است. امروز، خیلى از مسائل وجود دارد که فقه باید تکلیف اینها را معلوم کند، ولى معلوم نکرده است. فقه، توانایى دارد، لیکن روال کار طورى بوده که فاضل محقّق کارآمد، به این قضیّه نپرداخته است. مثل قضیّه پول. اصلاً پول چیست؟ درهم و دینار که این همه در ابواب مختلف فقهى، مثل: زکات، دیات و مضاربه، اسم آنها آمده، چیست؟ باید به موضوع درهم و دینار پرداخت و باید تکلیف آن روشن شود.خیلى راحت است که ما عملیّات بانکى (غیر از مساله پول و ودیعه گذاریه) را تحت عنوان قرض و آن هم قرض رَبَوى بگذاریم و دورش را خطّ بکشیم. آیا جاى این نیست که قدرى بیشتر در عمقش فرو برویم و ببینیم که آیا واقعاً قرض است یا خیر؟ ما در بانک پول مى گذاریم و به بانک قرض مى دهیم، بانک از ما قرض مى گیرد، چه کسى این را قبول دارد؟ شما در بانک ودیعه مى گذارید، قرض که به او نمى دهید. از این قبیل مسائل زیاد است...»
در روزگار م، دهها موضوع نو، رخ نموده است که هر کدام خاستگاههاى جدید دارد و در شعاع روابط با موضوعها و میدانهاى دیگر، معنى مى دهند به گونه اى که بازنگرى در همه بابهاى فقه را مى طلبد. این است که رهبر معظّم انقلاب مى گوید:
«بسیارى از مباحث حکومتى: مبحث دیات، مبحث حدود و دیگر مسائل قضا براى دستگاه با عظمت قضاوت م، حلّ فقهى نشده... امروز، جهاد مورد ابتلاى ماست. خود همین مساله جهاد، در فقه ما روشن نیست. بسیارى از مسائل امر به معروف و نهى از منکر، مسائل حکومتى و بسیارى از مباحث مربوط به زندگى مردم، همین مساله پیوندها و تشریحه، مباحثى هستند که فقه باید وارد این میدانها بشود. نمى شود با نظر سریعى به آنها نگاه کرد و خیال کنیم که حل خواهند شد...»
بى تردید، پاسخ به این پرسشهاى نوپید، به گونه اى نیکو با فقاهتى که رشدى افقى کرده است و به دور از رخدادهاى نوظهور زندگى بشر امروز، به راه خویش ادامه داده و مبناى تغذیه و فربهى اش را قضایاى شرطى تجریدى و فرضها و پیش فرضهاى ذهنى قرار داده، نشاید. باید با صلابت و شجاعت مسؤولانه آفاق و گستره هاى نوى را در عرصه فقاهت گشود؛ چه لازمه حیات فقه بهره ورى از کار آمدترین شیوه هاو کشف میدانها و ابزارهاى بایسته براى استنباط و اجتهادى در خور و شایسته است:
«محقق، باید آفاق جدیدى کشف کند، این کار، در گذشته هم شده است... گشودن آفاق و گستره هاى جدید در امر فقاهت، لازم است. چه دلیلى دارد که بزرگان و فقها و محققّان ما نتوانند این کار را بکنند؟ حقیقتاً بعضى از بزرگان این زمان و نزدیک به زمان م، از لحاظ قوّت علمى و دقّت نظر، از آن اسلاف کمتر نیستند، منتهى باید این اراده در حوزه به حرکت درآید، باید این گستاخى و شجاعت پیدا شود و حوزه آن را بپذیرد...»
کشف مقوله ها و مفاهیم نو
مفاهیم، بیان گر اندیشه ها و دیدگاههایند. هر مفهومى، در بستر و میدان ویژه اى، توان ارائه فکر و نظر گوینده را دارد. یک تعبیر در علوم گونه گون، مفاهیم متفاوت دارد. بار معنایى که از تفکر، اندیشه و مکتبى ویژه اى بر مى خیزند، حتى یک مقوله از یک علم در روند تاریخ بار معنایش سعه و ضیق مى یابد و یا یک مفهوم، تعبیرهاى پرشمارى پیدا مى کند. این تطوّر و تجدد مقوله ها و تعبیره، شیوه استدلال، متون و دیگر زوایاى علوم را فرا مى گیرد.
دانش فقه نیز، در بستر تاریخى خود، تطوّر و تکاملى چشمگیر، داشته است. اساس و جان مایه این بالندگى همان تجدّد مفاهیم و مقوله هاست.
هر فقیهى در عصر خویش، براى ایفاى رسالت خود، تعبیرهاى مناسب براى عرضه انظار خود استخدام کرد. چه بسا در این حرکت، برخى مفاهیم منسوخ شد و مفهومى دیگر جاى آن را گرفت و اندک اندک بناى عظیم دانش فقه، استوار شد و میراث فقهى فخیم روزگار م، دست داد.
رهنمود راهگشاى رهبر فرزانه انقلاب را ببینید:
«... مفاهیم، کهنه مى شوند و نشاط و شادابى را به تدریج و با مرور زمان، از دست مى دهند. بعد از آن که فکرى، به خاطر ورود انظار و دقتهاى گوناگون بر آن، به مرور زمان، دچار خدشه شد و از آن استحکام اولیّه افتاد، باید جاى آن مفاهیم نویى گذاشته شود.
این کفایت نمى کند که م، فرضاً در علم اصول، کتاب فصول یا قوانین را نگاه کنیم و بسیارى از مباحث آنها را منسوخ به حساب بیاوریم همچنان که این گونه هم هست...
پس مفاهیم منسوخ مى شوند. در همه علوم، چنین چیزهایى هست. براى پر کردن خلا حرفها و مباحث و مسائل منسوخ، باید مباحث جدیدى مطرح شود و فضاى ذهنى در هر علمى، از لحاظ حجم مفاهیم ذهنى لازم، به کمال برسد.»
بر این اساس، دیدگاهها و افکار صبغه زمانى دارند. تصلّب و جمود بر افکار و انظار گذشتگان و در درون نوشته هاى آنان گردیدن، ره به جایى نمى برد. باید اصول، قواعد و روشها را گرفت، رسالت دانش فقه را پیش دید داشت و براى ایفاى مناسب و در خور زمان علم فقه، به منابع و دیدگاه سر زد، درنگ کرد و پرسشهاى نو پیدا را پاسخ گفت. این مهم، نشاید جز آن که آخرین متون و دیدگاه فقهى را با بهره ورى از جدیدترین دستاوردها در زبان، منطق و شیوه استدلال زیر ذره بین نقد و نظر قرار داد، تا به ابتکار و نوآورى دست یافت. ماندن در متون و غرق شدن در کتابهاى فقهى، محصول و فراورده اى جز چند «الاحوط»، «الاقوى» و تدوین حاشیه هاى عروه اى مکرّر، در پى نخواهد داشت.
براى رساندن علم فقه به حجم لازمى از مفاهیم که ذهنیتى نوپدید آورد، گام آغازین، پالایش و بالنده سازى متون درسى و سامان دهى به نظام آموزشى حوزه هاى فقاهت است.
قضاوت رهبر را درمتون رایج حوزه ببینیم:
«چه لزومى دارد که ما کتاب «معالم» را بخوانیم که بر اساس اوّلین کتاب اصولى متعلّق به چندین قرن پیش است و...» براى سامان بخشى متون حوزه چنین رهنمود مى دهد:
«باید لجنه اى از فضلاى بزرگ حوزه علمیه بنشینند و یک دوره فقه از طهارت تا دیات، به زبان ساده بنویسند که کار «شرح لمعه» را بکند و کیفیت استدلال را نشان دهد.»
درباره بازسازى روش تعلیم و آموزش مى گوید:
«امروز دنیا دارند تمرین مى کنند که مشکل ترین مطالب را به آسان ترین زبانه، بیان و فرموله کنند، رمز مى گذارند تا با گفتن یک کلمه، مخاطب ده کلمه را بفهمد...»
در تدوین کتابهاى درسى، فرموله کردن حرفهاى گذشتگان مراد رهبر نیست، بلکه فقه را باید از مباحث، موضوعات و افکارى که در حال، مورد نیاز نیست، پیر است و مباحث کاربردى را با دسته بندى منظّم و آسان یاب با بیانى نو و ساده، همراه با تعبیراتى عصرى، پیش دید طالبان فقه نهاد و دانشها و آگاهیهایى را که براى فقه پژوهى بایسته است به فقه پژوهان، آموخت: «... باید در کتب درسى، تغییر جدّى صورت گیرد، چون تحول از پایه باید شروع بشود و در خود کتب درسى باید کار شود و در درس خارج فقه هم، مباحث کاربردى و مورد استفاده باید مطرح گردد و بعضى از مباحث، مخصوصاً در اصول و در فقه وجود دارد که واقعاً مورد احتیاج نیست، ولى در این اصول و فقه، این مباحث را مى خوانند، در حالى که یک فقیه، در تمام طول بیست سال هم که استنباط کند، ممکن است یک بار حاجتش به چنین بحثى و یا به مبناى معانى حروف، یا در حقیقت و مجاز و یا مبانى دیگر بیفتد. چه لزومى دارد این همه درمباحث غیر لازم اصول، معطّل بشویم.»
سپس کتاب «حلقات اصول» و روش اصولى شهید صدر را نمونه مى آورد و اسوه اى نیکو در کار تدوین کتابهاى درسى حوزه، مى شمارد:
«در این زمینه، مرحوم شهید صدر، رضوان اللّه علیه، کار خوبى کرده اند. آن کارى که ایشان در باب اصول کرده اند و آن پیشنهادى که در زمینه درس و تعلیم اصول دادند، پیشنهاد خوبى است.»
رهبر نازک بین انقلاب، براى بالندگى فقاهت و توانایى حوزه در ساختن مفاهیم و مقوله هاى نو، رهنمود دقیق دیگرى به حوزه ها داد و آن، آشنایى طالب علمان با زبانهاى بیگانه و باز شدن روى حوزه به حجم عظیمى از مفاهیم، دانشه، روشها و تجربه هاى درست دنیاست:
«... اگر کسى بخواهد به طور کامل مفید باشد، باید زبان خارجى بداند...»
چه حیات فقاهت، جلو دارى و جهت بخشى علم احکام، به ساختن حوزه زنده و پویاى فقاهتى است که خود به خود مفاهیم و مباحث منسوخ را کنار بزند، مفاهیم ذهنى لازم را تولید کند و در نتیجه فرهنگ و نگاهى در خور کار و وظیفه عصرى فقه به فقه پژوهان بدهد. در این صورت، همگام با بازشدن آفاق نو و تولید مفاهیم و تعبیرات جدید در عرصه فقاهت، دانش فقه هم در گستره فقاهت و هم در فراوردهاى فقهى بالنده خواهد شد و در فضاى فرهنگى و حقوقى جهان امروز خواهد درخشید.
مبنا سازى
در کار بالنده سازى فقه، رفورم، رجوع به قانون عسر و حرج و مصلحت و قوانینى ثانوى، کار ساز نیست. طرح مبانى، روشهاى نو و شناخت شیوه هاى جدید، علم فقه را شاداب خواهد کرد و دستگاه اجتهاد را زنده، فعّال و مولّد کرده و هر دم بر و بارى نو را در تاریخ فقاهت گشودند. که توان ساختن مبانى در خور پرسشهاى زمان را داشتند.
شیخ طوسى، علاّمه، محقّق کرکى، شاگردان وحیدبهبهانى، صاحب جواهر، شیخ انصارى، آیت الله بروجردى، امام خمینى، قدّس سرّه که مقام معظّم رهبرى آنان ر، بنیاد گذار شیوه فقاهتى دانسته اند، هنرشان در پى ریزى دهها مبانى نو در اصول، فقه، یا آفریدن اصول و قواعد جدید با عرضه روشى نو در اجتهاد بوده است.
براى بالندگى فقاهت، امروز نیز باید آن سیره را چراغ راه کرد. رهبر انقلاب نیز، در بر شمارى موضوعهاى فقهى بایسته پژوهش، به گشودن بابهاى جدید در علم فقه توصیه کردند. بى تردید، گشودن چنین بابهایى بدن ساختن مبانى جدید در عرصه فقاهت، امکان پذیر نیست:
«باید براى این کاره، مبنى درست کرد. البته انسان مى تواند کار خودش را به اطلاقات و عمومت آسان کند؛اما مسائل این گونه حلّ نمى شود ...»
چگونگى روشهاى بازسازى نظام فقاهت و تربیت فقه پژوهانى در این راست، کاوشى پر دامنه مى طلبد. ختام این مقال رابا اشارت به برخى عناوین آن پایان مى دهیم تا اگر توفیق یار شد، در نوشتارى دیگر گسترش یابد.
ختام
این عرصه نو جولانگه ناپختگان در کوران فقاهت و ناآشنایان به مبانى ژرف شریفت است که کار فقیهان بصیر به روح و رسالت جهانى اسلام، ژرفکاران و غوّاصان در منابع و متون اقیانوس وش شریعت، آگاه به روابط پیچیده زمان، برخوردار از بینشى توحیدى است که با گردآورى فن شناسان حوزوى و بهره ورى از انظار نخبگان خوزه فقاهت، طرحى شجاعانه در این زمینه دراندازند.
گامهاى آغازین آن، تصفیه و تکمیل متون درسى حوزه ، بازسازى نظام آموزشى حوزه، بهره ورى از روشهاى جدید در تفهیم، تبین و انتقال مطالب، توسعه دانشهاى حوزوى، گنجانیدن پیش درسهایى در علوم اسلامى و انسانى لازم براى استنباط و مبنى سازى، یاجاد فضاى باز ردّ و نقد و طرح مطالب، آوردن موضوعهاى جدید و نوپیدا در درسهاى خارج و پژوهشهاى فقهى، مقایسه منطق استنباط با روشهاى پژوهشى در علوم مشابه در آغاز درسهاى خارج فقه، مقارنه میان مبانى، شیوه ها و فراورده ها فقهى مذاهب دیگر براى چسانى حل پرسشهاى اجتماعى و اقتصادى، گشایش کرسیهاى بحث و بررسى حقوقى، فقهى براى ادیان الهى و حتى بالنده سازى بینش دینى فقه پژوهان و ... است.
تشکیلنشست هاى جمعى و کارشناسانه براى شناخت کاستیها در جهت بالنده سازى فقاهت، بررسى روشها براى زدودن کاستیها و اجراى بایسته، دومین گام این حرکت مبارک است .
ایجاد فضاى باز فرهنگى و فکرى، بها دادن به پژوهشها و راه حلهاى فاضلان دلسوز، گرده آییهاى علمى در زایاى گوناگون فقاهت، بانک شبه شناسى فقهى و گردآورى اشکالها و نقدهاى دگراندیشان، مخالفان و حتّى دشمنان، مى تواند بسیرى نیکو و کار، براى زدودن صیغه فردگرایى از سیماى فقاهت شیعى و کشف توانمندیها شریعت خاتم باشد، تا فقه پژوهان مستعد ببالند و تعالیم شریعت محمدى (ص) جهان گستر شود.
ان شاء الله