آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

عمری گذشت در غم هجران روی دوست مرغم درون آتش و ماهی برون آب
هرگاه سخن از احیای تفکر دینی به میان می­آید؛ حضرت امام خمینی(ره) به عنوان عالمی احیاگر در عرصه­ی دین می­درخشد. اگرچه او دین و احکام را، یا اخلاق و ارزشی بودن آن را بنیان ننهاد، اما بدون تردید بازگشت به دین، خدا محوری و خداباوری و ارزشی بودن اعتقادات دینی در این عصر و زمان، تحفه­ی زعامت و رهبری اوست.
رسالت او احیای ارزش­هایی بود که رفته رفته به خاموشی گرایید و تنها در قلوب برخی افراد گوشه­ی عزلت اختیار کرد؛ از همین­رو بازگرداندن مجدد ارزش­ها به فضای جامعه هنر امام بود.
اگر دین­داری و خدا محوری امری باطنی و قلبی شده بود، امام هشدار داد، که این نظر و اندیشه باید در جهان بیرون، ظهور و بروز نماید و هرگز ظاهر ساختن دین و حفظ شعائر اسلامی با حقیقت دین که با هرگونه ری و ظاهرسازی در ستیزاست، منافات نداشته، بلکه جلوه و تجلی آن است و هنر عرفان جمع میان این دو حقیقت است. امام در احیای عرفان ناب و حقیقی پیش کسوت بود و سعی نمود تا چهره­ی این حقیقت متعالی را که در طول تاریخ دست­خوش انحرافات و سوء استفاده­ها شده بود، پاک و پیراسته نماید و سیمای واقعی و حقیقی آن را بر همگان روشن سازد و بفهماند که عرفان ناب، هرگز با انزواطلبی و اباحیگری و بی­تفاوتی سازگار نبوده، بلکه عرفان حقیقی از جهاد و حماسه جدا نیست.
به نظر می­رسد که هموارترین و کوتاه­ترین راه برای شناخت تفکر و اندیشه­های معظم­له شناخت عرفان او باشد؛ زیرا همه­ی افکار بلند و آرمان­های والای او ریشه در عرفان او دارد، و حتی به نظر می­رسد که مبانی و ذائقه­ی فقهی معظم­له در طرح مسایلى؛ همچون ولایت مطلقه فقیه نیز از این ساحت نشأت گرفته باشد؛ چرا که عشق و عبودیت در وجود او، دو حقیقت جدا ناشدنی است.
امام عابدی است که به عبودیت عشق می­ورزد، و جلوه­ی معشوق هرگونه بندگی و بردگی و خودبینی و خودکامگی را، در وجود او نیست و نابود می­نماید. شخص فقیه راستین که از نظر امام ولایتش بر امت اسلامی ضروری و واجب شمرده می­شود، انسانی است که غیرت محبوب و جلوه­ی معشوق، هرگونه مجال وسوسه­انگیز "من" را در وجودش مندک ساخته و به حقیقت دین و حقیقت انسان واقف است و کلام او، کلام خالق او، و ولایت او تجلی ولایت خداوند است؛ در عرفان امام، عشق در نهایت بندگی و عبودیت در نهایت وارستگی معنا یافته و عزت انسان و شرافت مسلمان در این شیفتگی و آراستگی و پیراستگی تحقق یافته است.
عرفان از منظر حضرت امام(ره)
از دیدگاه امام(ره) عرفان؛ یعنی رسیدن به معبود؛ فانی شدن در او؛ حقیقت "ل" و "إلاّ " را باور کردن؛ جز او ندیدن؛ جز صدای محبوب نشنیدن؛ از علم الیقین گذشتن از عین الیقین فراتر رفتن، و در جایگاه رفیع حق الیقین تکیه زدن؛ نیز از ساحت ظاهر به باطن رفتن. اگر پدیده­ها و امور حسی با علم شناخته می­شوند و حقایق و کلیات با عقل، ادراک می­گردند، اما با معرفت و عرفان مشهود می­شوند، پس در حقیقت عرفان، رسیدن است و یافتن، و به تعبیر رسای حضرت امام(ره) رفع حجب است، نه جمع کتب.([1])
عارف از دید حضرت امام(ره)
عارف در نگاه امام خمینى، مبارزی است نستوه، که لباس رزم بر تن کرده و در دو میدان به مبارزه بر می­خیزد، عاشقی است که تنها به معشوق می­اندیشد و فقط از او تمنا می­کند.
از آن­جا که عارف نمی­تواند حکومت پلیدى، زشتى، زورگویی و خودمداری را بر انسان تحمل کند، جهاد در این­جا معنای حقیقی خود را می­یابد و پیوستگی ذاتی­اش را با عرفان به اثبات می­رساند. یک عارف، مجاهدی است نستوه، مبارزی است دلاور، که هدفی جز کمال­طلبی و نیل به مقام معنوی و فانی شدن در مطلق و ابدیت ندارد.
عارف وارسته­ی واصل، برای انسان ارزش و منزلتی خاص قایل است، او را جانشین خدا بر روی زمین می­داند و هرگز روا نمی­دارد که بر چنین موجودی هواهای نفسانی (در بعد داخلی) و طواغیت زمان (در بعد خارجی) حکومت رانند و سلطه­جویی کنند. از دید عارف، انسان عصاره­ی عالم هستی است، جلای آینه وجود است، چشمی است که خداوند از طریق او به عالم می­نگرد([2])، و بالاخره او اشرف مخلوقات است و باید در نظر داشت که یک چنین ارزش و اعتباری برای انسان قایل بودن هرگز با نظریه­ی اصالت انسان اومانیسم قابل قیاس نیست.
هدف عرفان
هدف عرفان، تکامل لحظه به لحظه­ی انسان است([3]) و حرکت او را در بی­نهایت می­داند، حرکتی در به کمال رساندن دو وجهه­ی روحانی و جسمانی وجود انسان؛ زیرا جسم انسان مرکبی است برای صعود و تعالی روح، پس باید به فکر اصلاح این مرکب نیز بود که مبادا خود،‌ هدف قرارگیرد که در این صورت بزرگ­ترین دام و زندان انسان است و پرواضح است که زندانی و اسیر هواهای نفسانی بودن؛ یعنی گرفتار ادنی مرتبه وجودی خویش بودن، که البته شایسته­ی مقام انسانی نخواهد بود. از دید امام(ره) در وجود آدمی دو لشکر رحمان و شیطان در ستیزند([4]) و برای سرکوب کردن لشکریان کفر و ابلیس و حاکمیت بخشیدن به لشکریان الله تلاش و مبارزه مستمر لازم و ضروری است.
حضرت امام خمینی(ره) به ما می­آموزد، که انسانیت انسان و دیانت او به میزان آگاهی و خرد و آزادی و آزادگی او بستگی دارد، آزادی و آزادگی امری است که زمینه را برای ارتقای انسان و رسیدن به جایگاه رفیع فراهم و آماده می­سازد؛ این آزادی دو بستر می­طلبد: الف. روان و تن، ب. جامعه بیرونى.
و به دست آوردن این هر دو آزادی و رسیدن به آزادگی و وارستگى، مرهون سعی و مجاهده­ی مستمر است و این آزادگی تنها با سرسپردگی و محو شدن در حق مطلق و معبود و معشوق حقیقی حاصل شدنی است.
چنانچه ملاحظه می­شود؛ پیام عرفان دقیقاً با پیام اسلام، که همان تسلیم و منقاد بودن در برابر پروردگار است وحدت می­یابد. در این­جا این گفته­ی امام به خاطر می­آید، که تجلی اسلام و درک صحیح از اسلام حقیقى، در پرتو شناخت عرفان به دست می­آید؛ از این­رو طبیعی است، که چنین عرفانی با اهداف والا و متعالی­اش مورد حمله و هجمه­ی جناح کفر و طالبان زر و زور و تزویر قرار گیرد؛ زیرا پیام پیرو چنین مکتبی آن است که به صراحت اعلام دارد: اگر آن­ها بخواهند در مقابل دین ما بایستند، ما در مقابل دنیای آن­ها می­ایستیم؛ بر همین اساس، این عرفان، این دین باید منحرف گردد و به خرافات آلوده شود، تا جاذبه­اش محو گردد، تا به دنیای دنیا داران لطمه و گزند نرساند؛ زیرا این عرفان، با انزواطلبى، تنبلى، تن­پرورى، بی­دینى، لاابالی­گری و سازش با ظالم سر سازش ندارد و درصدد ساختن جامعه­ای است متعالى، که با انسان متعالی منظور نظر عرفان سنخیت دارد، پس مدینه­ی فاضله و تحقق آن به عنوان جایگاهی برای عروج و معبری برای تعالی انسان عزیز و شریف، لازم و ضروری است؛ اگرچه روند تاریخى، بیانگر آن است، که امور حقیقی و ارزش­های واقعی انسان در روزگاری به دلایل متعدد، کم­رنگ و بی­رونق می­شود، ولی هرگز از جلوه و درخشش نمی­افتد و همواره مصلحان و احیاگران حاضر در میدان، خاکستر این آتش همیشه مشتعل را کنار زده و آن را شعله­ور می­سازند و حضرت امام(ره) را می­توان به عنوان بهترین نمونه و شاخص این احیاگران نام برد.
امام احیاگری بود که تدین و ارزش آن را احیا کرد، حاکمیت دین را بر انسان­ها خواستار شد و خطاب او هرگز به جامعه خودش محدود نشد، که پیامش جهانی بود و همواره به صراحت می­گفت: من به دنیا اعلام می­کنم.
امام به عنوان یک محیى، عرفان ناب حقیقی را دوباره به دنیا معرفی نمود. در نامه­ی تاریخی­اش به یکی از سردمداران کفر و الحاد (گورباچف) کتاب فصوص الحکم پدر عرفان نظرى؛ محیی­الدین عربی را معرفی کرد. حضرت امام(ره) مسلمان بودن را از عارف بودن جدا نمی­داند، امام فریاد می­زند و از عرفان حقیقی که در طول زمان به انحرافات و کژی­ها و التقاط­ها آلوده شده، دفاع می­کند. معظم­له دردمندانه می­گوید، که عرفان با هرگونه ذلت و خوارى، تن­پرورى، گوشه­نشینی و انزواطلبی مخالف است؛ عرفان با هرگونه بی­بند و باری و رها شدن از ظواهر دینی ناسازگار است.
عرفانی که حضرت امام برای ما در این عصر و زمان ترسیم می­سازد، معرفت است و آگاهى، عشق است و شیدایى، حرکت است و پویایى، حرکتی است عاشقانه به سوی جز معشوق حقیقی ندیدن و جز برای رضای او گام نزدن؛ یعنی حرکت حول محور الله و همسو شدن با کاروان آفرینش و گویایی به وحده لا إله إلاّ هو.
امام خمینی(ره) هرگز به اسم مرجعیت، فقاهت، دین و عرفان چشم خود را به روی واقعیت­ها و موانع رشد انسان­ها نمی­بندد و در برابر زورمندان بی­تفاوت نمی­نشیند، و این کار را گناهی نابخشودنی تلقی می­کند، و حتی آن­جا که احساس خطر می­کند، درس و بحث و فقه و مرجعیت را رها نموده و با یک قبا، عازم دیار فرنگ می­شود؛ و اگرچه او خود اهل مسجد و مدرسه، محراب و منبر است و آن دو را محل ترویج دین خدا می­داند، اما به حکم ضرورت آن­ها را رها می­کند؛ زیرا نیک می­داند که اگر وسیله­اى، خود هدف قرار گیرد، خطرناک است؛ به ویژه اگر آن وسیله مقدس باشد به مراتب خطرناک­تر است.
آن عزیز وقتی عرصه را بر خود تنگ می­بیند؛ می­خروشد، هجرت می­کند، هجرت از شهری مقدس که با تمام وجود قداستش را باور دارد و هر شب در وقت معینی در بارگاه مولای خویش زانوی ادب می­زند و حتی بیمارى، او را از رفتن به زیارت مولا و مقتدایش باز نمی­دارد، اما مجلس درسی را که ثمره­ی دوران تلاش و مباحثات اوست، یکباره رها می­کند و عازم دیار غرب می­شود؛ زیرا در اندیشه­ی معرفی اسلام راستین است و سربلندی و عزت مسلمین را خواستار، و این چنین است که اسلام ناب، رنگ و رویی تازه می­گیرد، جان تازه­ای در کالبد مسلمانان دمیده می­شود و دیگر مسلمان بودن سرشکستگی نمی­باشد، بلکه افتخار و شرف می­گردد، و این ندا و فریاد امام هشدارمان می­دهد که مبادا زرق و برق­های مادی دنیا و پیشرفت­های ظاهری جهان غرب شما را بفریبد، به هوش باشید که اسلام دینی است که پیروان آن باید همواره به آن افتخار کنند، نه احساس ضعف. اسلام دینی است که به سبب جامع و کامل بودنش قابلیت زعامت و رهبری بر دنیا را دارد. پس پیروان و مروّجان این دین آسمانی باید هوشیار باشند و قدر و منزلت خویش را بشناسند و حتی از بزرگان و طلایه­داران دینی غافل نمی­ماند، و خاضعانه و پدرانه تذکر می­دهد که وظیفه سهمگینی را بر دوش دارند و با عناوین مختلف و در مراحل گوناگون آن­ها را مخاطب قرار می­دهد و رسالت سنگینشان را متذکر می­شود؛ زیرا به خوبی آگاه است که امروز، به دلیل حرکت او و انقلاب اسلامی ایران، چشم مردمان تیزبین دنیا به روی اسلام باز شده، و آنان مشتاقانه و منتقدانه به پیروان این دین آسمانی می­نگرند، تا بتوانند ادعای جامعیت و حاکمیت و کاملیت این دین را به اثبات برسانند، یا رد کنند.
پس از سال­ها درس و بحث درباره مسایل فقهی و اصولی که روش و نظام حوزه بود، در سنین جوانى؛ یعنی حدود 27 سالگى، پاره­ای از اصول عرفانی را به صورت مکتوب برای اهل تحقیق و تحصیل­کرده­های جامعه تحت عنوان شرح دعای سحر به نگارش در می­آورد، در این کتاب درباره اسماء و صفات حضرت حق به بحث می­پردازد و از مشهودات سخن می­گوید و میان مسایل عقلی و وجدانى، انس و الفتی برقرار می­سازد. در این کتاب با نظری عالمانه به دعا و اهمیت آن و نقش سازنده­ی آن در زندگی بشری توجه می­دهد.
و دو سال بعد، به نوع دیگری وارد میدان نبرد؛ آن هم جهاد علمی می­شود و کتاب مصباح الهدایة فی الولایة و الخلافة را به رشته تحریر در می­آورد. بحث خلافت محمدیه9 و ولایت علویه7 را مطرح می­نماید و از کیفیت سریان و جریان این دو نور حقیقی (که در حقیقت یگانه­اند) در عالم ظهور سخن می­گوید:
میان ظاهر و باطن، طریقت و شریعت، رابطه­ای ناگسستنی موجود است و یکی از راه­هایی که انسان را به باطن و حقیقت می­رساند، آراسته کردن ظاهر به التزامات شرعی است؛ بنابراین رسیدن به حقیقت، از راه حفظ شریعت و طریقت حقه میسر می­شود و سپس با لحنی قاطع می­فرماید: اگر کسی با عمل به احکام شریعت و رعایت مسایل ظاهری به باطن راه نیافت، بداند که در انجام آن تکالیف و دستورالعمل­ها قصور داشته است.([5])
و در اهمیت و معنا یافتن ظواهر دینی به توضیح سرّ نماز، که در حقیقت معاشقه­ای است با حضرت دوست، به نگارش سرّ الصلوة می­پردازد، و وقتی جامعه را از درک و فهم محتوای این کتاب ناتوان می­بیند، با قلمی روان­تر و ساده­تر آداب الصلوة را می­نگارد، که البته ما در این­جا درصدد شمردن آثار مکتوب معظم­له نیستیم، بلکه منظور فقط بیان شرایطی است که او در راستای تبیین عرفان حقیقی ایجاد کرده است.
و در سال­های بعد، عرفان او رنگ دیگری به خود می­گیرد و مبارزه­ی با طاغوت زمان، در جبهه­ی بیرونی را می­طلبد. این بار با حاکمیت وقت، که آزادگى، دیانت و شرافت انسان­ها را به مخاطره انداخته؛ وارد نبردی سهمگین می­شود و در این راه، زندان، تبعید، شنیدن ناسزا و دور بودن از خانه و خانواده را تحمل می­کند. مسجد و مدرسه، درس و بحث که اساس کار اوست، به خطر می­افتد. او همه خطرات را در راستای رسیدن به کوی دوست به جان می­خرد و آن را یک وظیفه­ی انسانی اسلامی تلقی می­کند و مانند ادای نماز واجب می­شمرد. و دردمندانه می­سراید:
تا به کی این ناکسان باشند بر ما حکمرانان تا کی این دزدان کنند این بی­کسان را پاسبانی([6])
از سال 1357 تا 1368 جلوه­ی دیگری از عرفان او ظهور می­یابد، جلوه­ی حاکمیت و ولایت حق بر انسان­هایی که طالب و خواستار چنین ولایت و حاکمیتی بودند. او مردم خویش را سال­ها آماده و تربیت می­نماید، تا بدانند خواهان چه باشند و در انتخاب حکومت، چه حکومتی را طلب­اند. با این وجود، پس از پیروزی انقلاب، رأی مردم را به آزمایش می­گذارد؛ زیرا احترام به عقیده­ی مردم اساس کار اوست و سهولت­کار حکومت خدایی را به پذیرش و توافق مردم می­داند.([7]) آن­گاه که مردم با اکثریت آرا، حاکمیت الله را بر خود بر می­گزینند؛ جلوه­ی ظاهری ولایت او آشکار می­شود. نکته قابل تأمل این است، ­که اصول و محورهایی که در هر دوره­ی زندگی او ـ‌ دوره­ی جهاد و مبارزه و دوره­ی زعامت و رهبری ـ به چشم می­خورد، یکسان است و آن محورها عبارت است از: خدا محورى، خداباورى، دین مدارى، عشق و شیدایى، حرکت و پویایى، ادای وظیفه، پیوند طریقت و شریعت، حتی پس از رسیدن به حقیقت. و بالاخر معظم­له در اواخر عمر شریف خویش یک­بار دیگر به شعر گفتن و حقایق را در قالب شعر بیان کردن روی می­آورد و به زبان رمز و اشاره مطالبی را برای اهلش بیان می­دارد، که زبان عرفان گاه به اشارت است و کنایت.
نقش­آفرینی دعا
از جمله مسایلی که امام خمینی(ره) بر آن تأکید می­ورزد و آن را از غربت و هجران بیرون می­کشد، توجه و روی آوردن به قرائت قرآن و بیش از آن توجه و تأمل در ادعیه مأثوره از ائمه: است. به راستی معظم­له به خوبی توانست رابطه دعا و وحی را با عقل و علم مطرح کند و هر دو را در کنار یکدیگر بنشاند؛ به گونه­ای که با اثبات یکی نفی دیگری لازم نیاید و این عمل هنگامی انجام می­گیرد که به نظر می­رسد فلسفه دعا و پرداختن به مسایل دینی از پشتوانه منطقى، علمى، عقلانی تهی شده؛ و امام به این حقیقت هشدار می­دهد که عقل و وحی، تعبد و اندیشه دو بال لازم برای عروج انسانِ خواهان کمال است. حضرت امام(ره) هنگامی ­که قرائت قرآن و دعا عمل اشخاص بیکار و احیاناً بدون اندیشه و تأمل تلقی می­شد و حتی مفسران قرآن در زمره­ی علمای درجه­ی اول حوزه­ها به شمار نمی­آمدند و شرکت در مراسم دعا و نیایش را در خور شأن علما و اساتید دانشگاه نمی­دانستند؛ همچون عالمی متفکر، اندیشمندی فعال، سیاستمداری قوی و فقیهی مجاهد به نقش سازنده­ی دعا در هدایت و تعالی انسان توجه می­دهد و انسان­های خواهانِ کمال را به تأمل و تفکر در این گنجینه­های الهی دعوت می­کند و در اولین اثر عرفانی خویش، به شرح دعای سحر که معروف به دعای مباهله است، می­پردازد. در این کتاب به پیروان طریق هدایت و رستگارى، تنبه و آگاهی می­دهد که از این خزاین گران­بها که برای تکامل انسان مفید است، غافل نباید بود؛ در جایی از ادعیه به قرآن صاعد تعبیر می­کند،([8]) که اگر قرآن نزول وحی و کلمات و حقایق است که از أعلی علیین بر قلب مبارک پیامبر نازل گردیده، کلمات و فقرات ادعیه در حقیقت ره­توشه­ی سفر معنوی آن هدایت­گران است.
فرزندان انقلاب با خواندن دعای توسل و عاشورا و کمیل به جنگ با دشمن دین و قرآن می­روند و خواندن قرآن و دعا نه تنها به تخدیر آن­ها نمی­انجامد، بلکه آنان را مشوق و محرک است؛ آنان با خواندن این کلمات آسمانی راه هدایت و مسیر تکامل را می­یابند و شتابان در آن گام می­نهند و ره صد ساله را در کمترین زمان در می­نوردند.
در فرهنگ حضرت امام(ره)، عبادت، رنگ و جلوه­ای دیگر دارد، یک تکلف خشک و اجباری نیست؛ زیرا به نظر ایشان، انسانی که به حقیقت رسیده و عظمت خالق را درک کرده، مقهور عظمت او می­شود.
پس عبادت، عمل خشن و قالبیِ صرف نیست، بلکه مانند همه­ی امور موجود، در هستی ظاهری دارد و باطنى، حکمی دارد و حِکمتی و علت غایی عبادات نیز در رساندن انسان است به هدف غایی او که همان مأوا گرفتن در حریم ربوبی است و مأنوس بودن با حضرت دوست و آرامش یافتن در کوی محبوب.
به تعبیر امام(ره) همه­ی انسان­ها سالک کوی حق­اند و برخی می­دانند که به کجا می­روند و برخی نادانند و هنر در فهم و شناخت طریقت است.
بنابراین توسل به ائمه الهى: و خواندن خدای خویش از زبان این بزرگواران، پیام امام خمینی(ره) است که در برهه زمان شنیده می­شود که این سخنان، خزاین و گنجینه­های غنی معرفت است و برای فهم این معارف، مطالعه و علم­اندوزی و فلسفه و عرفان لازم است و نتیجه فهم آن خزاین، حرکت است و پویایى، معرفت است و شیدایى، اطاعت است و بندگى؛ در این صورت است که ما خدای خویش را از زبان ولیّ کاملش می­خوانیم و الاّ ما مهجوران گرفتارِ تنگناهای طبیعت و نفسانیات خویش، که تحمل کوچک­ترین ناملایمات را نداریم، با چه جرأت و جسارتی لب به سخن گشوده و بگوییم: فهبنی یا إلهی و سیدی و مولای و ربّی صبرت علی عذابک فکیف أصبر علی فراقک.
این حقیقت را حضرت امام در راز این مطلب که همه­ی دعاها با الله یا اللّهم آغاز می­شود، بیان می­دارد که با توجه به این­که انسان جامع همه صورت­های جهان هستی است که خداوند آفریده؛ از این­رو تحت تربیت اسم اعظم است که بر همه­ی اسماء و صفات محیط است و بر همه مخلوقات حکومت و احاطه دارد؛ بنابراین رب حقیقی انسان کامل حضرت الهیه است و چنین موجودی هنگام "درخواست" و "طلب" باید به همان اسم و حقیقتی متوسل شود که با جامعیت او مناسبت داشته باشد و اسم مبارک الله مناسب­ترین اسم است برای هدایت و حفاظت این موجود الهی و در این راستا، انسان مقهور لطف و قهر الهی با تمسک به اسمی که جامع جمال و جلال خداوندی است، هدایت می­جوید؛ زیرا می­داند که اسم جامع الله ولایت کسانی را عهده­دار است که ایمان آورده­اند و آنان را از تاریکی­ها به نور می­کشاند. )اللّهُ وَلِیّ الّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظّلُمات إلَى النّورِ(…([9])
و حسن ختام را به کلام ملکوتی معظم­له اختصاص می­دهیم:
ای عزیز! دامن همت به کمر زن و دست طلب بگشای و با هر تعب و زحمتی است حالات خود را اصلاح کن([10])؛ که راه آخرت باریک و طریق انسانیت حدید و ما بی­چاره­ها چون عنکبوتیان در فکر قدید، متحیرانی هستیم که چون کرم ابریشم از سلسله­های شهوات و آمال بر خود تنیده و یکسره از عالم غیب و محفل انس چشم بریده.([11])
پی­نوشت:
[1]. ر.ک؛ امام خمینی(ره)، ره عشق، ص 17.
[2]. محیی الدین عربى، فصوص الحکم، فص آدمى، ص 50 .
[3]. اشاره به کلام امام علی(ع): من استوی یوماه فهو مغبون.
[4]. چهل حدیث امام خمینی(ره)، ح 1، ص 5 .
[5]. ر.ک؛ امام خمینی(ره)، تعلیقات بر شرح فصوص الحکم، ص 201.
[6]. دیوان حضرت امام(ره)، ص 266.
[7]. ر.ک؛ ‌امام خمینی(ره)، ولایت فقیه، ص 34.
[8]. ر.ک؛ صحیفه­ی امام، ج 18، ص 481، 9/3/1363.
[9]. البقره (2) : 257.
[10]. امام خمینی(ره)، آداب الصلوة، ص 5 .
[11]. همان، ص 1.
منبع: مجموعه مقالات، ج 2، ص 253 ـ 240.

تبلیغات