آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۳

چکیده

متن

اشاره
در شماره سوم فصلنامه وزین«علوم حدیث»، مقاله«دروغ پردازان در حوزه حدیث شیعه» به محضر خوانندگان گرامى عرضه شد و همانجا وعده دادیم که مقاله«دروغ پردازان در حوزه حدیث اهل سنّت» را نیز ارائه کنیم؛ اما پس از مراجعه مجدد، دریافتیم که دامنه مسئله جعل احادیث در میان برادران اهل سنّت، گسترده تر از آن است که در حوصله یک مقاله بگنجد؛ بلکه بررسى تمام ابعاد و موارد آن احتیاج به چند جلد کتاب دارد؛ و لذا بر آن شدیم تا مرورى گذرا به مسئله جعل حدیث در عامه داشته باشیم و ضمن معرفى منابع و معیارها، به نمونه هایى «مهم» و یا «جالب توجّه» از جاعلان حدیث اشاره کنیم.
از آن رو که در مقاله قبلى مقدماتى در مورد پیشینه وضع حدیث و اصطلاحات آن ارائه کردیم، در اینجا تا حدّ امکان از تکرار، خوددارى و فقط اشاره اى گذرا به چند نکته مهم مى کنیم و از آنجا که احتمال خطا و نسیان را در مورد خود منتفى نمى دانیم، امید است این مقال با راهنمایى هاى دلسوزانه و منصفانه شما کاملتر گردد.
تذکر این مطلب لازم است که این نوشتار، یک تحقیق علمى ـ دانشجویى است که با هدف پالایش احادیث دینى نوشته شده و قصد اهانت به هیچ مذهبى را ندارد.
در شماره چهارم فصلنامه «علوم حدیث» نقدى محترمانه از فاضل گرامى محمدجواد کرمى نسبت به مقاله قبلى این جانب ارائه شد، که مراتب تشکر و امتنان خود را از ایشان ابراز مى دارم و از مسئولان محترم فصلنامه نیز سپاسگزارم که زمینه مناسبى براى تضارب آرا و افکار فراهم مى آورند؛ چرا که حیات علم و دانش، به نقد، سؤال، اشکال و بررسى دیدگاههاست و علوم در سایه همین نقدها در محیطى آکنده از صمیمیت، اخلاق و علم ورزى رشد مى کنند.
هرچند برخى از اشکالات ایشان به آن مقاله وارد بود، اما از آنجا که اکثر اشکالات ناقد محترم به مسائل صورى مقاله بود، ترجیح دادم که قضاوت را به خوانندگان روشن ضمیر واگذار کنم. ان شاء اللّه پیش از نشر مجدّد هر مقاله، به رفع کلیه اشکالات (صورى یا محتوایى) خواهم پرداخت.

پیش گفتار
قال النبى(ص):«لقد کثرت علىّ الکذابة فمن کذب علىّ فلیتبوّأ مقعده من النار».1
این حدیث را کتابهاى معتبر شیعه و سنّى نقل کرده اند؛ بلکه گفته شده که بیش از 62 نفر از صحابه آن را نقل کرده اند.
یکى از بلاهایى که دامنگیر حدیث گردید، مسئله جعل و وضع حدیث بود. برخى افراد مغرض یا بى مسئولیت، به ساختن احادیث جعلى پرداختند تا آنجا که احمدبن حنبل ادعا کرد:«هفتصد هزار حدیث صحیح وجود دارد» و ابوزرعه گفت:«من به همان تعداد در حفظ دارم».2 این حرکت که از قرن اول تا ششم هجرى ادامه داشت، در عامه(اهل سنّت) شتاب بیشترى داشت؛ چرا که انگیزه هاى جعل براى آنها بیشتر بود.
مهمترین انگیزه هاى جاعلان و عوامل جعل حدیث، عبارت است از:

1ـ توجیه خلافت جانشینان پیامبر(ص) مثل ابوبکر و عمر؛
2ـ تحریکات معاویه براى تثبیت خلافت بنى امیّه(او افرادى مثل کعب الاحبار و ابوهریره را تشویق به حدیث سازى مى کرد)؛
3ـ جعل حدیث به نفع فرقه هاى مذهبى، مثل کرامیّه، خوارج،…؛
4ـ انشعابات کلامى مثل معتزله، اشاعره، مجسمه و… و جعل حدیث در اثبات حقّانیت عقاید آنان؛
5ـ جعل حدیث به نفع خلافت بنى عباس براى دریافت جایزه یا از ترس و…؛
6ـ داخل شدن اسرائیلیات به حوزه حدیث، از سوى احبار یهود و عالمان به ظاهر مسلمان، مثل عبداللّه بن سلام، وهب بن منبه و کعب الاحبار؛
7ـ دشمنى برخى زنادقه که به لباس اسلام در آمده بودند، مثل ابن ابى العوجاء؛
8ـ افتخارات قبایل و شهرها و نسب ها و… که در فضیلت آنها حدیث مى ساختند؛
9ـ جعل حدیث از طرف مقدسین و زهّاد براى ترغیب مردم به قرآن خواندن و انجام عبادات؛
10ـ کسب افتخار نقل احادیث تازه، با توجه به احترام فوق العاده مردم نسبت به محدّثان؛
11ـ اختلاف در مسائل فقهى و ظهور مکاتب فقهى شافعى، حنبلى، حنفى و مالکى که برخى در مدح فقها و یا براى تأیید آراى آنها، اقدام به جعل حدیث مى کردند؛
12ـ اجتهاد نادرست(برخى هر مطلبى را که مورد توافق عقل بود، آن را به صورت حدیث نقل کرده، به پیامبر خدا نسبت مى دادند)؛
13ـ قصّه گویى و جعل قصص براى جلب مردم؛
14ـ افراط در تعصب؛
15ـ نقل غرائب به قصد شهرت؛
16ـ جعل سلسله سند عالى براى احادیث ضعیف، جهت منافع و کاربردهاى خاص؛
17ـ پیروى از رؤسا؛
18ـ چیرگى جهالت بر شخص، مثل اهل ظاهر که خود را متعبّد مى دانستند؛
19ـ جعل احادیث در مسائل کوچک براى تشدید و مبالغه در آن؛
20ـ جدایى برخى اصحاب از ائمّه(ع) و جعل حدیث و نسبت دادن به امام(ع) براى تقویت عقیده باطل خود یا اختلاف انداختن بین اصحاب؛
21ـ خطا و سهو که گاهى متوجه آن خطا هم مى شدند، ولى به خاطر تکبر و… اصلاح نمى کردند؛
22ـ اختلال عقل یا حفظ، در اواخر عمر؛
23ـ براى پیروزى بر خصم در مناظرات؛
24ـ این مبنا که «هر کلام نیکویى را مى توان و جایز است که برایش سند درست کرد و به پیامبر(ص) نسبت داد» موجب جعل بسیارى از احادیث شد.3

مراحل تاریخى جعل حدیث
تاریخ حدیث را با تکیه بر پدیده «جعل» مى توان به سه مرحله تقسیم کرد:

الف ـ مرحله پیدایش و نشر احادیث جعلى، که از قرن اوّل تا سوم بوده است؛ چرا که پس از آزادى نوشتن احادیث در عامه(بعد از نیمه قرن دوم) کتابهاى زیادى از احادیث صحیح و مستقیم نوشته شد. بخش عمده جاعلان حدیث، فرزندان این عصرند.

ب ـ مرحله جدا کردن احادیث صحیح و سقیم که با نوشتن کتابهاى رجال، درایه و فهرست ها در بین خاصّه و عامّه شروع شد، تا احادیث صحیح و راویان موثق از غیر آنها تشخیص داده شود و معیارهایى براى تشخیص احادیث موضوع ارائه شد که برخى از آن معیارها عبارتند از:

1ـ مخالفت با قرآن،
2ـ مخالفت با عقل که رسول باطن است،
3ـ مخالفت با ضرورى مذهب،
4ـ مخالفت با سنّت متواتر،
5ـ مخالفت با اجماع قطعى،
6ـ اعتراف واضع به جعل حدیث(مثل اعتراف «نوح بن ابى مریم مروزى» به ساختن احادیثى در فضایل سوره هاى قرآن)،
7ـ رکاکت در ناحیه معنا یا الفاظ حدیث(غلط در الفاظ حدیث)،
8ـ مخالفت حدیث با حسّ و مشاهده،
9ـ مخالفت حدیث با منقولات مسلّم تاریخ،
10ـ مخالفت حدیث با مقاصد و اهداف اصلى شارع.
البته گفتنى است که همه این معیارها احتیاج به توضیح و بحث و بررسى دارد و اعمال آنها نیز محتاج نظر افراد خبره در حوزه حدیث است.

ج ـ مرحله مبارزه جدّى با وضع حدیث که با نوشتن کتابهایى تحت عنوان «الموضوعات» شروع شد. این دسته کتابها به معرفى احادیث جعلى یا افراد جاعل حدیث مى پرداختند.
این حرکت، در عامه اوج بیشترى داشت؛ به طورى که «ابن الجوزى»(510هـ ) بر بلاى جعل حدیث غصّه مى خورد و گریه را سزاوار مى دانست؛4 چرا که عمده مشکلات ناشى از وضع حدیث، دامنگیر برادران اهل سنّت بود. ولذا برهان الدین حلبى در کتاب«الکشف الحثیث» تا 880 نفر از جاعلان حدیث را نام مى برد که از منابع معتبر رجال عامه، مثل«میزان الاعتدال»، استخراج کرده است.5
ولى علاّمه امینى شمار جاعلان حدیث در عامّه را هفتصد نفر مى داند و فهرستى از آنها ارائه مى کند.6
برخى از این کتابها عبارتند از:

1ـ الموضوعات، ابوالفرج عبدالرحمن بن الجوزى(متوفى 597هـ )؛
2ـ اللئالى المصنوعة، سیوطى(910هـ)؛
3ـ الکشف الحثیث عمن رمى بوضع الحدیث، برهان الدین الحلبى(841هـ)؛
4ـ اللؤلؤ المرصوع، ابوالمحاسن قاوقچى(چاپ قاهره)؛
5ـ الموضوعات، صنعانى(چاپ قاهره)؛
6ـ تذکرةالموضوعات، محمدبن طاهر مقدسى، ملقب به قتنى(متوفى986هـ)؛
7ـ قانون الموضوعات، از همو(چاپ کراچى و مصر)؛
8ـ الموضوعات الکبیر، ملاّعلى قارى(چاپ مصر)؛
9ـ الموضوعات الصغرى، از همان نویسنده(چاپ حلب).

معرفى چهره هاى مشهور «متّهم به جعل»
اکنون برخى از مهمترین چهره هاى جاعل حدیث و دروغگویان و راویان اسرائیلیات را به تصویر مى کشیم. البته در این بین، برخى افراد هستند که بر طبق اغراض سیاسى و یا تعصّبات مذهبى، متهم به جعل شده اند که در لا به لاى بحث، روشن مى کنیم.
هرچند براى ما ممکن نبود که تمام چهره هاى جاعل را در این نوشتار معرفى کنیم، امّا سعى شد تا در انتخاب این چهره ها، مناسبت وضعیت آنها با انگیزه هاى جعل(که ذکر شد) در نظر گرفته شود.
این افراد عبارتند از:

1ـ ابراهیم بن جریح الرهاوى
او از قول ابوهریره مرفوعا نقل مى کند: «المعدة حوض البدن والعروق الیها واردة…».
ابن جوزى این حدیث را از موضوعات مى داند که ابراهیم بن جریح وضع کرده است.7
نکته: این مطلب یکى از نمونه هاى مخالفت برخى احادیث با علم است که مشکلات زیادى را براى مدافعان دین و دانشمندان علوم تجربى که مى خواهند سازگارى و یاریگرى علم و دین را اثبات کنند، به وجود مى آورد و حربه اى به دست مخالفان دین مى دهد تا احادیث را مخالف با علوم جدید بنمایانند.

2ـ ابراهیم بن زکریا ابو اسحاق العجلى البصرى المعلّم
ابن جوزى نقل مى کند که او حدیثى را در مورد معاویه و پیامبر(ص) جعل کرده است(اعطائه علیه السلام لمعاویه سفرجلا، و فى حدیث آخر: ثلاث سفرجلات، و قال ألقى بهنّ فى الجنّه).8
تذکر: این یکى از مواردى است که جاعلان حدیث براى تثبیت خلافت بنى امیه اقدام به جعل حدیث نموده اند و موارد مشابه زیاد دارد که به برخى از آنها پس از این، اشاره خواهیم کرد.

3ـ ابوالبخترى القاضى(متوفى200هـ)
اتهام: جعل احادیث براى تقرب به سلاطین.
دلیل: او نزد هارون الرشید بود و هارون به کبوتر بازى علاقه داشت. در همین هنگام، شخصى کبوترى به هارون الرشید هدیه کرد. ابوالبخترى گفت: «عن النبى: لاسبق الاّ فى خفّ أو حافر أو جناح»(فزاد«جناح» و هى لفظة وضعها للرشید).
او کلمه«جناح» را به حدیث اضافه کرد تا کبوتربازى هارون را توجیه کند و بدین وسیله، جایزه اى گرانقدر از هارون گرفت.
هنگامى که ابوالبخترى رفت، هارون دستور داد که کبوتر را کشتند و گفت به خدا قسم دانستم که او دروغ گفت. شخصى به هارون گفت: گناه کبوتر چیست؟ جواب داد: این کبوتر باعث شد تا بر پیامبر(ص) دروغ ببندد.9

4ـ ابو خالد عبدالملک بن عبدالعزیزبن جریح، مشهور به ابن جریح الرومى (متوفى150هـ)
اتهام: او جعل حدیث مى کرده است و برخى مطالب مسیحیات را داخل حوزه معارف اسلامى مى نموده و نیز تدلیس مى کرده است .
شرح حال: این شخص، رومى و در اصل، مسیحى بوده است. گفته اند او با نود(90) زن، ازدواج متعه(موقّت) کرده است.10
ذهبى در«میزان الاعتدال» مى گوید:
هفتاد زن را صیغه کرده و آن را جایز مى دانسته است. او در سال 150هجرى از دنیا رفت و بخارى نیز او را موثّق نمى دانست.
ذهبى مى افزاید:
او از اعلام ثقات است؛ ولى عبداللّه بن احمدبن حنبل به نقل از پدرش گفته است که او توجّه نمى کرده که احادیث را از کجا مى گیرد و برخى از احادیث او ساختگى است.11
آثار: از جمله مجعولات او حدیثى در فضیلت ابوبکر است که از پیامبر(ص) با واسطه نقل مى کند که«رأیت لیلة اسرى بى فى العرش فریدة خضراء فیها مکتوب بنور لا اله الا الله، محمد رسول اللّه، ابوبکر الصدیق».12
از جمله مجعولات دیگر او، حدیث «اقعاده على العرش»(نشستن پیامبر ـ ص ـ بر روى عرش) است. این مطلب بعدها مورد اعتقاد ابوداوود، ابوجعفر دمشقى، اسحاق بن راهویه، ابراهیم حربى، عبدالله بن امام احمد، مروزى، بشرحافى و…( تا پانزده نفر از علما) بوده است.13 و حتّى به طبرى و مجاهد نسبت داده اند. ظاهرا این حدیث ساختگى بر اساس داستانى است که مسیحیان در مورد حضرت مسیح(ع) قائل اند که او در کنار خدا در عرش نشسته است.

5ـ ابو عبداللّه باهلى(معروف به غلام خلیل)
اتهام: او به وضع حدیث شهرت داشته است.
دلیل: او از بزرگان زهاد بوده؛ ولى احادیثى را جعل مى کرده است و حتى به او اعتراض شد که این احادیث را از کجا و چرا نقل مى کنى؟ گفت: براى نرم کردن قلوب عامّه مردم جعل کردم.14

6ـ ابوعصمة، نوح بن مریم(که به نوح جامع مشهور است)15 یا نوح بن ابى مریم یزید، ابو عصمة(متوفى173هـ) 16
اتهام: وضع احادیث در مورد فضایل سوره هاى قرآن؛ دروغگویى.
شرح حال: حاکم در«المدخل» به سند خود از«ابوعمّار مروزى» نقل مى کند که کسى به ابو عصمت گفت: از کجا فضائل سوره سوره قرآن را از عکرمه از ابن عباس نقل مى کنى، در حالى که این مطالب در نزد اصحاب عکرمه نیست؟ ابو عصمت گفت:«انى رأیت الناس قد أعرضوا عن القرآن و اشتغلوا بفقه أبى حنیفة و مغازى ابن اسحاق فوضعت هذاالحدیث حسبة». یعنى: دیدم که مردم از قرآن دورى مى کنند و به فقه ابوحنیفه و داستانهاى جنگى ابن اسحاق(تاریخ ابن اسحاق) مشغول شده اند، پس این احادیث را جعل کردم…
او مثل معلّى بن هلال، حدیث جعل مى کرده است.17

7ـ ابوهریرة(متوفى59هـ)
در مورد نام او، سى قول وجود دارد. بر طبق برخى نظریات، نام او«عبدالرحمان بن صخر» بوده است و شهرت او به ابوهریره، به خاطر بازى با گربه(هرة) بوده است.
اتهام: نقل اسرائیلیات(از امثال کعب الاحبار و…) و نقل روایات کثیر(5374 روایت) از پیامبر(ص) که با طول مصاحبت او با پیامبر خدا(21ماه) ناسازگار است. بلکه هر کلام نیکویى را که حلالى را حرام و حرامى را حلال نمى کرد، به پیامبر(ص) نسبت مى داد. او در احادیث تدلیس مى نمود و آنچه از کسى نشنیده بود، نقل مى کرد.
شرح حال: در مورد اصل و نصب او اطلاعات زیادى در دست نیست؛ بلکه به شدّت اختلاف است. ولى خودش بیان داشته که از عشیره«سلیم بن فهم» از قبیله«ازد» از«دوس» بوده است که در سال هفتم هجرى که پیامبر(ص) در جنگ خیبر بود، همراه«دوس» مسلمان شد. در مورد علّت اسلام آوردنش، گفتنى است که خودش گفته براى«پر کردن شکم» مسلمان گشته است.
او در حالى مسلمان شد که بیش از سى سال داشت و در سال 59هجرى فوت کرد. على(ع) او را دروغگوترین افراد خواند. و نیز عثمان او را متّهم به دروغگویى کرد. عایشه در مورد نقل احادیث با او درگیرى لفظى پیدا کرد. عمر او را والى بحرین کرد(سال 21هـ) و بعد از مشاهده اعمال خلاف، او را عزل نمود و حتّى او را زد تا احادیث دروغ نقل نکند و گفت اگر نقل حدیث را رها نکنى، تو را تبعید مى کنم.
او به شکم پرستى مشهور بود و حتى نماز را با على(ع) مى خواند و بر سفره معاویه حاضر مى شد و مى گفت:«مضیرة معاویة ادسم و أطیب والصلوة خلف علىّ أفضل»(که شاید در جنگ صفین یا مشابه آن بوده است) و به همین دلیل، جذب دستگاه معاویه شد و به نفع او حدیث نقل مى کرد و یاران على(ع) را طعنه مى زد و فضایلى براى معاویه برمى شمرد.18
آثار: از او 5374 حدیث نقل شده که 446 عدد آنها را بخارى نقل کرده است؛ و گفته شده که در میان صحابه ابوهریره بیشترین حدیث را از پیامبر(ص) نقل کرده است.
او مى گفت که از پیامبر(ص) شنیده است که:«من حدث حدیثا هوللّه ـ عزوجلّ ـ رضا فانا قلته و ان لم یکن قلته» یعنى:هر کلامى را که کسى براى خدا بگوید، من گفته ام و اگر چه نگفته باشم.
و لذا او بسیارى از سخنان نیکو را به پیامبر(ص) نسبت مى داد.
از جمله روایاتى که «صحیح مسلم» از او نقل مى کند، این است که«خلق اللّه التربة یوم السبت وخلق فیها الجبال یوم الأحد و خلق الشجر یوم الاثنین و خلق المکروه یوم الثلاثاء و خلق النور یوم الأربعاء و بثّ فیها الدوابّ یوم الخمیس و خلق آدم ـ علیه السلام ـ بعدالعصر من یوم الجمعة…».
این حدیث، خلقت را در هفت روز تصویر مى کند؛ در حالى که نصّ قرآن این است که خلقت در شش روز بوده است(اعراف54/ ـ یونس3/: اللّه الذى خلق السماوات والأرض فى ستة ایام). بخارى و ابن کثیر و برخى دیگر گفته اند که ابوهریره این حدیث را از کعب الاحبار گرفته، یعنى از اسرائیلیات است.19
جعلیات ابوهریره بیش از آن است که در یک مقاله بگنجد. براى اطلاع بیشتر به کتاب«ابوهریرة شیخ المضیرة» از محمود ابوریّة و نیز کتاب«ابوهریرة» از عبدالحسین شرف الدین، مراجعه کنید.

8ـ احمد بن عبداللّه الجویبارى الشیبانى، ابوعلى
اتهام: جعل حدیـث، به طورى که بـرخـى او را مشهور در جعـل دانسته اند؛ دروغگویى.20
دلیل: سهل بن سرىّ حافظ گفته است که:
احمدبن عبداللّه جویبارى و محمدبن عکاشه کرمانى و محمدبن تمیم فارابى، بیش از ده هزار حدیث براى پیامبر(ص) جعل کردند.21
سیوطى در مورد احمد بن عبداللّه جویبارى مى گوید:
او هزاران حدیث براى کرامیّه وضع نمود. برخى او را دجّال خوانده اند و بیهقى گوید: بیش از هزار حدیث جعل کرده است.22
آثار:

 1ـ او احادیثى در فضائل سنین عمر آدمى وضع کرده است؛
2ـ جعل احادیث به نفع کرامیّه؛
3ـ جعل احادیثى در فضیلت ابوحنیفه و اینکه او مجدّد دین است.23

9ـ احمدبن محمدبن الصلت بن المغلس ابوالعباس الحمّانى(متوفى302هـ)
اتهام: جعل احادیث در فضائل ابوحنیفه.24
دلیل: نقل کرده اند که در سلسله جاعلان حدیث، از او بى حیاتر کسى نبوده است و کسى است که احادیثى در فضایل ابوحنیفه جعل کرده است.25

10ـ احمدبن محمدبن عمرو المروزى، ابوبشر، الکندى(متوفى323هـ)
اتهام: جاعل حدیث و سلسله سند آن.
دلیل و شرح حال: او در مورد سنّت، سختگیر بود و مدافع سرسخت سنّت محسوب مى شد و هرکس را که مخالف سنّت بود، تحقیر مى کرد؛ ولى با این حال، جاعل حدیث بود.
بخارى در«التاریخ الأوسط» از عمربن صبیح بن عمران تمیمى نقل مى کند که او(احمدبن محمد فقیه) گفت که خطبه اى را براى پیامبر(ص) جعل کردم.26
او که فقیهى خوش بیان بوده، احادیثى از پدر و جدش نقل نموده و سلسله سند صحیح براى آن احادیث، وضع مى نموده است.27
ابن حبّان گفته است که بیش از ده هزار حدیث را تغییر داده که من بیش از سه هزار عدد آنها را نوشته ام.28

11ـ اسماعیل بن عبدالرحمن السدىّ الکبیر، ابو محمّد القرشى المفسّر الکوفى(متوفّى 127هـ)
اتهام: کذّاب، شتّام، لیس بقوى، ضعیف.
دلیل: در حوزه تفسیر، مطالبى نقل کرده است؛ ولى او را ضعیف، دروغگو و بد زبان دانسته اند.29
ذهبى در«میزان الاعتدال»، اقوال مختلفى در مورد وثاقت و ضعف او نقل کرده است و سپس از برخى نقل مى کند که وى ابوبکر و عمر را سرزنش مى کرده و بد مى گفته است.30
در منابع شیعى او را از اصحاب امام سجّاد(ع) و امام باقر(ع) و امام صادق(ع) ذکر کرده اند، ولى مدح و ذمّى از او ننموده اند.31
نکته: شاید مخالفت عامّه با او به خاطر مخالفت او با عمر و ابوبکر بوده است و از آنجا که تمایل شیعى داشته، مورد تهمت قرار گرفته باشد.

12ـ تمیم بن اوس الدارى(متوفى40هـ)
اتهام: مطالبى از مسیحیات را در بین مسلمانان پراکنده ساخت.
شرح حال: او از مسیحیان یمن بود که با قبیله خود در حوالى فلسطین(شام) سکونت داشت و بعد از جنگ تبوک(9هـ) مسلمان شد.
او را عابد فلسطین و راهب عصر خویش نامیده اند.
او در زمان پیامبر(ص) در مدینه سکونت کرد و همراه ایشان بود تا اینکه بعد از کشته شدن عثمان به شام رفت تا دولت امویان را کمک کند و شعله فتنه را بین مسلمانان بر افروزد.32
آثار: او روایاتى را از حوزه مسیحیت داخل معارف اسلامى کرد، از جمله:

1ـ حدیث الجساسة(حیوانى که در جزیره اى دور دست، اخبارى از پیامبر اکرم ـ ص ـ، مسلمانان و حضرت مسیح مى داد). مسلم، این حدیث را در صحیح خود آورده است.
2ـ حدیث دجّال،
3ـ داستانهایى در مورد ابلیس، ملک الموت، بهشت و جهنّم.33
تذکر: ممکن است برخى از جاعلان حدیث، در مورد حقایق دینى احادیثى جعل کنند؛ ولى این مطلب، ضررى به صحیح بودن اصل آن حقیقت دینى نمى رساند؛ بلکه لازم است که این پیرایه ها از اطراف آن حقایق زدوده شود، تا اصل مطلب روشن تر گردد.

13ـ سلیمان النخعى
اتهام: جعل حدیث.
دلیل: او را از زهّاد شمرده اند و بیشتر شبها قائم و روزها صائم بوده است؛ با این حال، حاکم نیشابورى درباره وى مى گوید:
در اینکه سلیمان وضع حدیث مى کند، شکى نیست؛ هرچند بسیار عابد است.34

14ـ سیف بن عمر التمیمى البرجمى(الضبّى الأسیدىّ الأسعدىّ الکوفى)
اتهام: واضع حدیث است و حدیث او منکر است؛ متهم به زندیق بودن است. او صحابیانى بدچهره(مثل عبداللّه بن سبأ) از نزد خود مى ساخت و براى متهم کردن شیعیان، به شیعه نسبت مى داد.
دلیل: ابن حجر عسقلانى در «تهذیب التهذیب»، او را وضّاع حدیث مى داند و احادیث او را منکر مى شمارد و وى را متهمّ به زندیق بودن مى داند.35
وى همان کسى است که شخصیّت«عبداللّه بن سبأ» یهودى را اختراع کرد تا شیعیان را بدنام سازد.36
برهان الدین حلبى مى نویسد:
او(سیف بن عمر) مسائل جنگ ها و ارتدادها و… را مى نوشت.
حلبى، از برخى نقل مى کند که او متهم به زندیق بودن و جعل حدیث است.37
ذهبى مى نویسد:
از مجهولان(مثل هشام بن عروة و عبیداللّه بن عمرو…) حدیث نقل مى کرده و برخى او را متروک و متهم به زندقه دانسته اند و احادیث او را منکر شمرده اند.
او از همین عبیداللّه بن عمر نقل مى کند که پیامبر(ص) فرمود:«اذا رأیتم الذین یسبّون أصحابى فالعنوهم» و ترمذى آن را نقل کرده و گفته: این منکر است.38
نکته: سرگذشت عبدالله بن سبأ را جداگانه بررسى مى کنیم.

15ـ عبداللّه بن سبأ(مشهور به ابن السوداء)
اتهام: یک صحابه ساختگى بوده است که«سیف بن عمر» او را خلق کرده تا در تاریخ مذهب شیعه داخل کند و شیعیان را متهم کند که عقاید آنها ریشه گرفته از تفکّرات یک نفر یهودى است.
شرح حال: در مورد او دو دیدگاه وجود دارد:

الف ـ او یک نفر یهودى است که از اهل حمیراست و در زمان عثمان مسلمان شد. هدف او از اسلام آوردن، ایجاد اختلافات دینى یا سیاسى بین مسلمانان بود. او معتقد به رجعت بود و دعوت به على(ع) مى کرد و عثمان را غاصب مى دانست و در قتل او دست داشت.39 ذهبى او را از غلات مى داند و فکر مى کند که على(ع) او را سوزاند.40

ب ـ علامه عسگرى در کتاب«عبداللّه بن سبأ» با دلایل محکم ثابت کرد که اصلا «عبداللّه بن سبأ» وجود خارجى نداشته است؛ بلکه از ساخته هاى«سیف بن عمر تمیمى» است.
سیف که متوّفاى 170 هجرى است، متهم به زندقه و ساقط در روایت و مورد طعن همه ائمه اهل سنّت است.
اوّلین کسى که قصه«عبدالله بن سبأ» را نقل کرده، طبرى(متوفى310هـ) است و دکتر طه حسین نیز در وجود داشتن چنین شخصى شک کرده بود؛ محمود ابوریّه نیز این مطلب علامه سیدمرتضى عسگرى را مى پذیرد.41

16ـ عبداللّه بن عمروبن العاص
اتهام: نقل اسرائیلیات از کعب الاحبار و از دو کتابى که در«یرموک» پیدا کرد.42
دلایل و شرح حال: او از شاگردان و راویان کعب الاحبار بوده است و در سفر به یرموک، دو مجموعه نسخه به دست آورد که در آنها علوم اهل کتاب و اسرائیلیات بود. وى بسیارى از آنها را نقل مى کند43 و حتى«ابن کثیر» بخشى از آنها را غیر قابل قبول دانسته است.44
آثار:

1ـ روایات زیادى در کتب حدیث از او نقل شده که ریشه در سخنان کعب الاحبار و اسرائیلیات دارد.
2ـ فتواهایى که تا آخر عمر در مدینه(پس از قتل عثمان) مى داد و اساس آنها بر همین روایات بود.45

17ـ عبدالکریم بن ابى العوجاء
اتهام: جعل احادیث.
دلیل و شرح حال: او از زندیق ها(به اصطلاح امروز ماتریالیست ها) بود که در زمان امام صادق(ع) در مدینه زندگى مى کرد و تبلیغات دهریگرى مى کرد. هنگامى که محکوم به مرگ شد و مى خواستند گردن او را بزنند، گفت: من چهار هزار حدیث در بین شما جعل کردم که حلال ها را حرام و حرام ها را حلال مى کند.46
نکته: شاید همین کلام هم دروغ باشد؛ ولى به هرحال، خودش مدّعى جعل بوده و به سخنان او و احادیث منقول از طرف او نمى توان اعتماد کرد.

18ـ عبدالمغیث حنبلى(متوفى583هـ)
اتهام: احادیثى در فضایل یزید بن معاویه جعل کرد.
دلیل: او از حفّاظ بود و کتابى در فضایل یزید بن معاویه پرداخت که جملگى از احادیث موضوع و ساختگى است.
ابن جوزى کتابى به نام«الردّ على المتعصّب العنید» را در نقض آن نگاشت.47

19ـ عکرمة، مولى ابن عباس
اتهام: کذاب بوده و بر طبق نظر خوارج سخن مى گفته است؛ جوائز سلاطین را قبول مى کرده است.48
دلیل: در منابع رجال شیعى، مدح و ذمّ قابل توجّهى براى او وجود ندارد.49
او مطالب زیادى در تفسیر و حدیث نقل کرده است. در مورد او دو دیدگاه وجود دارد:

الف: برخى گفته اند که دروغگوست و طبق نظر خوارج سخن مى راند و جوائز سلاطین را قبول مى کرده و بر ابن عباس دروغ مى بسته است؛ سعیدبن مسیّب او را در مورد احادیث زیادى تکذیب کرده است و مسلم به او اعتقاد نداشته و لذا در صحیح خود از او نقل نکرده است.

ب: برخى دیگر، مثل ابن جریر طبرى، او را موثّق دانسته و تاریخ و تفسیر خود را از احادیث او پر کرده است. و نیز احمدبن حنبل و اسحاق بن راهویه و یحیى بن معین او را موثق دانسته اند. بخارى نیز او را موثق دانسته و در صحیح خود مطالب زیادى از او نقل کرده است.50
ذهبى در «میزان الاعتدال» مى گوید:
او یکى از منابع علم است و حفظ او مورد بحث نیست و طعنه هایى که بر او مى زنند به خاطر دیدگاه او بوده که متهم به رأى خوارج بوده است.51
نکته: برخى از صاحب نظران معاصر برآنند که عکرمه تمایل شیعى داشته است و به خاطر همین مطلب مورد تهمت قرار گرفته است. شاید همین مطلب صحیح باشد، و شاهد آن اینکه مرحوم طبرسى در «مجمع البیان»، در موارد متعددى، مطالب تفسیرى را از او نقل کرده است.

20ـ على بن صالح بیّاع الأنماط
اتهام: جعل حدیث به نفع خلافت ابوبکر و عمر.
دلیل: ذهبى در «میزان الاعتدال» نقل مى کند که او متّهم به جعل حدیث است و این خبر را نقل مى کند که وى متهم به جعل آن است:«عن عائشة ـ رضى اللّه عنها ـ مرفوعا: ائمّة الخلافة من بعدى أبوبکر و عمر».52

21ـ کعب بن ماتع الحمیرى، مشهور به کعب الأحبار(متوفّى 32یا33یا38هـ)
کنیه کعب، ابواسحاق است و احبار(ج حبر) عالمان یهود را گویند.
اتّهام: احادیث یهود و از جمله قصه هاى تلمود را بین مسلمانان رواج داد و به صورت مرسل، از پیامبر اسلام(ص) نقل حدیث مى کرد؛ به طورى که برخى او را«الصهیونى الأول» لقب داده اند.53
على(ع) او را کذّاب خوانده است.54
شرح حال: برخى او را از«آل ذى رعین» و برخى از«ذى الکلاع» دانسته اند. او از بزرگان علماى یهود بود که در زمان خلافت عمر، از یمن به مدینه آمد و مسلمان شد و عمر را در فتح بیت المقدس همراهى کرد و در زمان عثمان به شام مسافرت نمود و معاویه او را از مشاوران خود قرار داد و سرانجام در«حمص» درگذشت.
عمر در اوایل، به او آزادى گفتار داد و حتى احادیث او را مى شنید؛ ولى بعدها او را ممنوع الحدیث و حتّى تهدید به تبعید کرد. گفته اند که در توطئه قتل عمر دست داشته است.55
آثار:

 الف ـ شاگردان او که در حدیث از او روایات زیادى نقل کرده اند عبارتند از:
1ـ عبداللّه بن عمر، 2ـ ابو هریره، 3ـ عبداللّه بن عباس، 4ـ ابن الزبیر، 5ـ معاویه، 6ـ عبداللّه بن حنظله، 7ـ اسلم، مولى عمر، 8ـ تبیع الحمیرى، 9ـ ابوسلام الاسود، 10ـ عطاء بن یار.
در «سنن» ابى داوود، تزمذى و نسایى از او روایت نقل شده است. از جمله کسانى که در تفسیر از کعب الاحبار مطالبى نقل کرده اند، اینان اند:
ابن کثیر، در تفسیرش(ج3،ص101و…)؛
قرطبى، در تفسیر سوره غافر؛
و طبرى در تفسیرش(ج3، ص87) در مورد«ارم ذات العماد» و «سدرة المنتهى».56

ب ـ مجعولات کعب الاحبار:
او در تفسیر، مطالب زیادى جعل کرده و یا از تورات و… نقل نموده است و نیز در مورد «صخرة» و«بیت المقدس» و فضیلت آن، روایاتى اسرائیلى نقل کرده است.57 وى به تحریک معاویه و حمایت او، روایاتى درباره فضیلت شام و بر حق بودن اهل آن جعل کرد و منتشر نمود.58
برخى از روایات جعلى کعب الاحبار را شاگردانش بدون سند نقل مى کردند، تا آنجا که تابعین گمان کردند که آن روایات را از پیامبر(ص) شنیده اند و لذا برخى از نویسندگان، روایات جعلى کعب را در ردیف موقوف هایى که حکم مرفوع دارند، قرار دادند.59

22ـ مأمون بن احمدالسلمى
اتهام: وضع احادیث.
دلیل: او علیه محمدبن ادریس شافعى و به نفع ابوحنیفه، جعل حدیث مى کرد و به صورت مرفوع از ابوهریره نقل مى کرد. این حدیث از اوست: «یکون فى أمّتى رجل یقال له محمدبن ادریس اضرّ على امّتى من ابلیس و یکون فى أمّتى رجل یقال له أبو حنیفة هو سراج أمّتى».60
و علماى فقه با اینکه مى دانستند این حدیث ساختگى است، ولى عنوان«سراج امّت» را در کتابهاى فقهى براى ابوحنیفه آوردند؛ و لذا شافعیان هم حدیثى را در مورد پیشواى خود ساختند( أکرموا قریشا فانّ عالمها یملأ طباق الأرض علما) و پیروان مالک هم از قافله عقب نماندند و حدیثى در فضیلت پیشواى خود جعل کردند(یخرج الناس من المشرق الى المغرب فلا یجدون أعلم من عالم أهل المدینة).61

23ـ محمدبن السائب، ابن بشیر، ابوالنضر(ابوالنصر)، الکلبى النسّابة المفسّر الأخبارى(متوفّى146هـ)
اتهام: جعل حدیث در حوزه تفسیر.62
دلیل: او یکى از راههاى نقل احادیث ابن عباس است و در تفسیر، مشهور است؛ بلکه کسى در تفسیر، طولانى تر و بیشتر از او سخن نرانده است.
برخى گفته اند اجماع بر ترک احادیث او هست و ثقه نیست و احادیث او نوشته نمى شود و برخى او را متهم به جعل کرده اند. ترمذى در صحیح خود از او احادیثى نقل مى کند.63
در منابع شیعى، او را از اصحاب امام باقر(ع) و امام صادق(ع) شمرده اند که کتاب تفسیرى داشته، ولى مدح و ذمّى از او نشده است.64
امّا ذهبى در «میزان الاعتدال» به صورت مفصّل، اقوال عامه را در مورد او نقل کرده است و بیان داشته که او حافظه اى قوى داشته که قرآن را در هفت روز حفظ کرده و سپس دچار فراموشى شده و با عنایت آل محمد(ص) بیمارى او برطرف شده است.65
نکته: به نظر مى رسد علّت مخالفت عامه با او همین ارتباط با ائمّه (ع) بوده است.

24ـ محمدبن سعید دمشقى
اتهام: جعل حدیث.
دلیل: او همان کسى است که خالدبن یزید مى گوید از او شنیدم که مى گفت: «اذا کان کلام حسنا لم أر بأسا من ان أجعل له اسنادا».67
او را از مشهوران به جعل در سرزمین شام دانسته اند.68
ترمذى در صحیح خود از این شخص احادیثى نقل کرده است.69

25ـ سیرة بن عبدربّه الفارسى ثم البصرى الترّاس الأکّال
اتهام: جعل حدیث.
دلیل: او براى ترغیب مردم به طاعت خدا، حدیث جعل مى کرد و حتّى مى گفت براى جعل احادیث، اجر خویش را از خدا مى طلبم.70
او نسبت به جعل حدیث اقرار مى کرد و صاحب کتاب مفصّلى در فضائل القرآن بود و نیز در مورد فضائل قزوین، چهل حدیث جعل کرد و مى گفت من در مورد آن این گونه گمان مى کنم.71

26ـ مقاتل بن سلیمان الأزدى الخراسانى ـ البلخى المفسّر، ابوالحسن(متوفّى150هـ)
اتهام: نشر اسرائیلیات در حوزه تفسیر و علوم قرآن؛ دروغگویى.72
روایاتى را از مجاهد و ضحاک در تفسیر نقل کرده، در حالى که آنها را ندیده است. او را از مشهوران به جعل درخراسان دانسته اند.73 او در نزد شیعه و عامه، جاعل شمرده شده است.
دلیل: او از یکى از فرقه هاى زیدیه به نام«بتریّه» و از پیروان حسین بن صالح بن حى، ملقّب به «ابتر»(که این فرقه به وى نسبت داده شده) بوده است.74 در رجال شیعه او را از اصحاب امامان صادق(ع) و باقر(ع) شمرده اند؛ ولى مدح و ذمّى نسبت به او نکرده اند.75
او به عنوان علوم قرآنى مطالبى را که مطابق کتابهاى یهود و نصارا بود، از آنان فرا مى گرفت و نقل مى کرد. او به مهدى(عباسى) مى گفت اگر مى خواهى، در مورد جدّت عباس برایت حدیث جعل کنم.76
گاهى ادعاهاى عجیبى مى کرد و مى گفت:«اگر دجّال در سال 150 خروج نکرد، مرا کذّاب بدانید»77 و آنقدر این ادعا را تکرار مى کرد که خود او را دجّال نامیدند(کان دجّالا حسودا).78 او گرایش هاى یهودى نیز داشت.
استاد امین خولى مى گوید:
او از کسانى حدیث نقل کرده(مجاهد و ضحّاک) که آنها را ندیده است.79
آثار:

1ـ احادیث دروغ و اسرائیلیات در حوزه حدیث؛
2ـ اخبار مربوط به خروج دجّال در سال 150هجرى؛80
3ـ در«روضه کافى» از على بن ابراهیم از حسن بن محبوب از مقاتل بن سلیمان روایت شده که از امام صادق(ع) درباره طول قامت آدم و حوّا، زمانى که به زمین فرود آمدند، پرسیدم. امام(ع) فرمود: در کتاب على(ع) چنین یافتم که خدا هنگامى که آدم و همسرش حوّا را به زمین فرو فرستاد، دو پایش در دو طرف صفا قرار داشت و سرش(کمى) پایین تر از افق آسمان.(در این هنگام) آدم از حرارت خورشید که به او مى رسید شکایت کرد….81
وقتى انسان به این گونه مطالب در روایات برخورد مى کند، نقش مخرّب دروغ پردازان را در حوزه حدیث، کاملا لمس مى کند.

27ـ وهب بن منبه(34هـ ـ110یا116هـ)
اتهام: ضعیف است و اسرائیلیات را نقل مى کرده است.82
دلایل و شرح حال: گفته اند که او فارسى الاصل(ایرانى) بوده و از جمله کسانى بوده که جدّش را کسرى، پادشاه ایران، به یمن فرستاد و در آنجا ماندند و فرزندان زیادى آوردند که در اعراب به نام«الابناء»(ابناءالفرس) مشهور شدند. پدران وهب، دین فارسیان (مجوسى یا زردشتى) داشتند و لذا وهب از مطالب دین زردشت، اطلاعاتى داشت و در محیط یمن نیز مطالبى از آداب یهود و مسیحیّت فرا گرفت و حتى زبان یونانى را آموخت و اطّلاعات زیادى از کتابهاى اهل کتاب داشت؛ به طورى که مى گفت من هفتاد و دو کتاب الهى را خوانده ام.83
آثار:

 الف ـ شاگردانش که از او نقل حدیث کرده اند، عبارتند از:
1ـ ابوهریره،
 2ـ عبدالله بن عمرو،
3ـ ابن عباس، و….

ب ـ آثار کتبى او عبارتند از:
1ـ کتاب«قدر»(جبر)،84
2ـ کتابى در تاریخ پادشاهان حمیرى،85
3ـ قصص الأخیار(قصص الأبرار)،86
4ـ کتابى در مغازى.87
________________________________________
1. این حدیث را از معتبرترین احادیث شیعه و سنّى دانسته اند؛ بلکه برخى گفته اند از اظهر مصادیق تواتر لفظى است(ر.ک: أضواء على السنة المحمّدیة أو دفاع عن الحدیث، محمود ابوریّه، بى تا، بى جا، دارالکتاب الاسلامى، ص320 و 59؛ علم الحدیث، کاظم مدیر شانه چى، چاپ سوم، قم، انتشارات اسلامى، 1363ش، ص 93و145).
2. أضواء على السنة المحمّدیة، ص299
هر چند امکان دسته بندى کلى عوامل و انگیزه ها وجود نداشت، ولى ترجیح دادیم که عناوین را ریزتر و دقیق تر بیاوریم. البته نمونه هاى هر مورد، در لابه لاى بحث جاعلان، خواهد آمد.
3. رجوع شود به: علم الحدیث، ص95 به بعد؛ أضواء على السنة المحمّدیة، چاپ پنجم، قم، بى تا، ص121به بعد؛ الغدیر فى الکتاب و السنة والأدب، علامه امینى، چاپ دوم، بیروت، دارالکتب العربى، 1387هـ، ص209؛ نخبة الفکر، ابن حجر، ص32(به نقل از درایة الحدیث، کاظم مدیر شانه چى، ص94).
4. أضواء على السنة المحمّدیة، دارالکتاب الاسلامى، ص330
5. ر.ک: الکشف الحثیث عمن رمى بوضع الحدیث، برهان الحلبى، بغداد، مطبعة العانى، بى تا، ص35 ـ 478
6. ر.ک: الغدیر، ج5، ص209به بعد.
7. الموضوعات، ابن جوزى، ج2، ص284؛ الکشف الحثیث، ص37
8.همان، ص22؛ همان، ص39؛ میزان الاعتدال، چاپ اول، بیروت، داراحیاء الکتب العربیة، 1382هـ، ج1، ص31
از میان بیش از هفتصد جاعل حدیث عامه، در این مقاله، 27 نفر انتخاب شده است.
9. أضواء على السنة المحمّدیة، ص126
10. همان، ص189
11. میزان الاعتدال، ذهبى(848هـ)، ج1، ص659
12. اللئالى المصنوعة، سیوطى(911هـ)، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1417هـ، ج1، ص272
13. همان، به نقل از: بدائع الفوائد، ابن قیم، ج4، ص39 ـ 40
14. الغدیر، ج5، ص209(به نقل از علم الحدیث، کاظم مدیر شانه چى، ص115).
15. درایة الحدیث، کاظم مدیر شانه چى، ص91
16. أضواء على السنة المحمّدیة، ص139؛ علم الحدیث، ص116
17. الغدیر، ج5، ص269(به نقل از میزان الاعتدال، ج3، ص187).
18. ر.ک: أضواء على السنة المحمّدیة، ص194 ـ 220
19. همان، ص209
20. همان، ص145؛ درایةالحدیث، ص93
21. همان، ص145
22. علم الحدیث، ص97
23. اللئالى المصنوعة، ج1، ص418
24. علم الحدیث، ص115
25. الغدیر، ج5، ص216(به نقل از میزان الاعتدال، ج1، ص66؛ تاریخ بغداد، ج4، ص207 و ج5، ص34 و…).
26. أضواء على السنة المحمّدیة، ص139
27. علم الحدیث، ص115
28. الغدیر، ج5، ص216(به نقل از میزان الاعتدال، ج1، ص70؛ تاریخ بغداد، ج5، ص74).
29. الاتقان، سیوطى، ج2، ص244؛ التهذیب، ص22(به نقل از دائرةالمعارف الاسلامیة، ص350(ماده: تفسیر، به قلم امین خولى).
30. میزان الاعتدال، ج1، ص236
31. معجم رجال الحدیث، آیة اللّه خویى، چاپ چهارم، بیروت، منشورات مدینة العلم، 1409هـ، ج3، ص148
32. أضواء على السنة المحمّدیة، ص181
33. کشف الظنون، ج2، ص520
34. علم الحدیث، کاظم مدیر شانه چى، ص115(به نقل از: اللئالى المصنوعة، سیوطى؛ أنس المطالب، ابن درویش بیرونى).
35. تهذیب التهذیب، ج4، ص296؛ الغدیر، ج5، ص233
36. ر.ک: أضواء على السنة المحمّدیة، ص177 و 178؛ عبداللّه بن سبأ، علامه عسکرى.
37. الکشف الحثیث عمن رمى بوضع الحدیث، ص204 و 205
38. میزان الاعتدال، ج2، ص256
39.أضواء على السنة المحمّدیة، ص177و 178(به نقل از: أشهر مشاهیرالاسلام، رفیق الأعظم، ص763؛ فجرالاسلام، احمد امین، ص330، 331 و…).
40. میزان الاعتدال، ج3، ص426
41. أضواء على السنة المحمّدیة، ص178 و 179
42. همان، ص159؛ نقش ائمه در احیاى دین، علامه عسگرى، تهران، موسسه اهل بیت، ج6، ص108؛ فصلنامه پیام حوزه، ش13، ص107
43. همان، ص155 و….
44. البدایة والنهایة، ج2، ص298
45. الطبقات الکبرى، ج2، ص272
46. أضواء على السنة المحمّدیة، ص144
47. ر.ک: الغدیر، ج5؛ علم الحدیث، ص115 و 116
48. أضواء على السنة المحمّدیة، ص303
49. ر.ک: معجم رجال الحدیث، ج11، ص161؛ رجال الکشّى، ص94؛ قاموس الرجال، علامه شوشترى.
50. أضواء على السنة المحمّدیة، ص303 و 304
51. میزان الاعتدال، ج3، ص93
52. همان، ص133؛ لسان المیزان، ج4، ص235؛ الکشف الحثیث، ص299
53. أضواء على السنة المحمّدیة، ص147؛ الاصابة، ابن حجر، ج5، ص323
54. همان، ص181
55. همان، ص153
56. همان، ص158
57. همان، ص167
58. همان، ص170
59. همان، ص174
60. همان، ص121
61. همان، ص122(به نقل از الانتفاء، ابن عبدالبرّ).
62. التهذیب، ص306؛الاتقان، ج2، ص244(به نقل از دائرة المعارف الاسلامیة، ص350 ـ ماده تفسیر، امین خولى).
63. أضواء على السنة المحمّدیة، ص318
64. معجم رجال الحدیث، ج16، ص107
65.میزان الاعتدال، ج3، ص556
66. أضواء على السنة المحمّدیة، ص138(به نقل از شرح النووى على صحیح المسلم، ج1، ص32).
67. درایة الحدیث، ص97
68. أضواء على السنة المحمّدیة، ص126(به نقل از ابن خلکان، ج2، ص113).
69. همان، ص318
70. علم الحدیث، ص116
71. الکشف الحثیث.
72. میزان الاعتدال، ج4، ص175
73. أضواء على السنة المحمّدیة، ص126
74. اخبار و آثار ساختگى، هاشم معروف حسنى، به ترجمه حسین صابرى، انتشارات آستان قدس رضوى، 1372ش، ص313 و 314
75. معجم رجال الحدیث، ج18، ص311
76. الغدیر، ج5، ص209به بعد.
77. میزان الاعتدال، ج4، ص173
78. همان، ص174
79. دائرةالمعارف الاسلامیة، ص350 و 351(ماده تفسیر، امین خولى).
80. ر.ک: فصلنامه پیام حوزه، ش13، ص108(به نقل از میزان الاعتدال، ج4، ص174).
81. اخبار و آثار ساختگى، ص313 و 314
82. ر.ک: أضواء على السنة المحمّدیة، ص149، 150 و 157
83. همان.
84. معجم الادباء، یاقوت، ج1،، ص259
85. شذرات الذهب، ابن عماد حنبلى، ج1، ص150
86. کشف الظنون، حاجى خلیفه، ج2، ماده قصص.
87. مقدمه سیره ابن اسحاق، سهیل ذکار، ص8

تبلیغات