برآمدن و بالیدن تمدن و فرهنگ اسلامی از شگفتی هایی است که توجه بسیاری از اندیشه گران حوزه دین، تاریخ، تمدن، جامعه شناسی و علوم سیاسی را به خود جلب کرده است. ضعف و زوال آن نیز این اندیشه گران را به تفکر واداشته که راز این عقب گرد و انحطاط را دریابند. از این رو، هرکدام با اصلی و فرعی کردن عواملی، تلاش کرده اند که ایستایی تمدن اسلامی را تبیین کنند. اندیشه گران جهان اسلام، ایرانی، عرب، ترک، هند، پاکستانی و...، با هدف احیا، اصلاح و پیشرفت دوباره تمدنی، این مقوله را در حوزه اندیشه خود قرار داده اند. در این مقاله هدف، بررسی آرای محمد اقبال و ابوالحسن ندوی دو تن از اندیشه گران مسلمان شبه قاره هند، درباره انحطاط تمدن اسلامی، به شیوه توصیفی-تحلیلی است، با طرح این پرسش که؛ این اندیشه گران در تبیین موضوع به چه عواملی توجه داشته اند؟ یافته های پژوهش نشان داده است که ایشان عوامل درون ساختاری تمدن اسلامی از جمله انحطاط اعتقادی، سیاسی، اجتماعی، علمی و اخلاقی را در فرآیند نابودی فرهنگ و تمدن اسلامی مؤثر دانست ه اند.