برای رژیم های ملی گرای خاورمیانه بین دو جنگ جهانی، ایران رضاشاه، ترکیه مصطفی کمال و عراق هاشمی، ساخت یک ارتش ملی قدرتمند مبتنی بر خدمت نظام وظیفه یکی از عناصر اساسی دولت - ملت سازی بود. بااین حال، اگرچه خدمت نظام اجباری توسط روشنفکران ملی گرا با شوق و گرمی حمایت می شد، اما در واقع هرکجا که تحمیل می شد، خشم شدیدی برمی انگیخت. بااین وجود، اگرچه خدمت نظام اجباری تقریباً عموماً منفور بود، اما مقاومت توده ای، گروهی و سازمان یافته نسبتاً نادر بود. در ایران چنین مقاومتی در سه موج در اواخر دهه ۱۹۲۰ م -1299 ش رخ داد. مخالفت در ایران که در خاورمیانه منحصربه فرد بود، نه در مناطق روستایی بلکه در شهرها، در اصفهان و شیراز در سال 1927 م -1306 ش و در تبریز در سال 1928 م-1307 ش که توسط اصناف و علما رهبری می شد، پایدار بود، اگرچه مخالفت های خشونت آمیزی نیز از سوی قبایل در سال 1929 م -1308 ش ابراز شدند. رضاشاه به طور غیر قابل بازگشتی به خدمت نظام وظیفه متعهد بود، چراکه ستون اصلی برنامه نوسازی و عرفی سازی اش بود و اگرچه برای دفع الوقت و مماشات آماده شده بود، اما در نهایت تصمیم گرفت که مقاومت جمعی را درهم بشکند. در سال ۱۹۳۰ م-1309 ش او تا حد زیادی در انجام این کار موفق شده بود. مرحله بعدی اجرای این سیاست با تصمیم آگاهانه برای خنثی کردن خشم عمومی از طریق تحمل کردن، حتی تشویق، استراتژی های اجتناب شخصی، به ویژه با اجازه دست کاری در سیستم معافیت ها از طریق رشوه، اجرا شد. با پیشرفت دهه ۱۹۳۰ م-1309 ش سربازگیری به عنوان یک ویژگی ماندگار از ایران جدید به رسمیت شناخته شد.