آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹

چکیده

دوراهی های اخلاقی همواره موضوع موردعلاقه فیلسوفان بوده است. برخی استدلال کرده اند که دوراهی های اخلاقی اصیل کاملاً امکان پذیرند. دربرابر ایشان، کسانی دوراهی های اخلاقی را غیرواقعی و غیراصیل دانسته اند و معتقدند چیزی به نام دوراهی اخلاقی واقعی اصولاً امکان ناپذیر است. مک کانل در زمره این فیلسوفان گروه دوم است. استدلال وی بر ناممکن بودن دوراهی های اخلاقی این است که این دوراهی ها، در حضور اصل «’باید‘ مستلزم ’تواند‘ است» و اصل ترکیب، به تناقض می انجامند. دربرابر هردو ادعای مک کانل مبتنی بر ناممکن بودن دوراهی های اخلاقی و منتج شدن آنها به تناقض، پاسکه استدلال کرده است دوراهی های اخلاقی حاصل تعارض ارزش های سنجش ناپذیر است و در چنین تعارض هایی اصل «’باید‘ مستلزم ’تواند‘ است» برقرار نیست. مک کانل با پیشنهاد رویکردی فصلی کوشیده است به استدلال پاسکه پاسخ دهد. در این مقاله، پس از توضیح ایرادهای پاسکه و پاسخ مک کانل نشان خواهم داد که راه حل فصلی مک کانل از عهده پاسخ به ایرادهای پاسکه برنمی آید.

تبلیغات