امروزه پدیده سالمندی، پدیده ای جهانی است که در کنار سایر تغییرات فرهنگی و الگوهای اقتصادی به مسئله ای قابل تأمل تبدیل شده است. یقیناً هر فرهنگی در مورد سالمندی انتظارات و فرضیات خاص خود را دارد، از طرفی فرایندهای پیری می تواند توسط زنان و مردان سالمند، متفاوت تفسیر گردد. پژوهش حاضر با اتخاذ رویکردی استقرایی به دنبال این است تا درک و تصور زنان سالمند را نسبت به سالمندی در یک جامعه شهری و نسبتاً مدرن را دریابد. داده های تحقیق از طریق انجام مصاحبه های عمیق نیمه ساختار یافته با 18 زن سالمند در بازه سنی 60 تا 80 سال، حاصل شده است. بر اساس یافته ها، زنان سالمند بر این باورند که تغییرات اجتماعی، روابط و مناسبات خانوادگی آنها را درهم ریخته و آنها را به لحاظ اجتماعی، کنار گذاشته است. پیچیدگی زندگی شهری باعث شده تا بسیاری از زنان سالمند، ادغام در فضاهای اجتماعی را مشکل و یا حتی غیر عملی ببینند و بیشتر خود را در فضای خانگی محصور سازند و بعضا یک نوع سالمندی مرضی را تجربه می کنند که درقالب مفاهیمی چون حقارت، از دست دادن منزلت، باراضافی بودن و واماندگی بیان می شود.