علوم شناختی دانشی میان رشته ای است که به مطالعه چیستی ذهن و نحوه عملکرد آن می پردازد. در مقابل، دلمشغولی متافیزیک، مطالعه و کشف ساختارهای عینی واقعیت است. به غیر از «متافیزیک ذهن» که نقطه اشتراک این دو حوزه به شمار می آید، ارتباط چندانی میان آن ها متصور نیست. با اینحال، گولدمن -فیلسوف معاصر- معتقد است هر چند مطالعه ذهن تنها بخشی از متافیزیک به شمار می رود، اما در جریان هر تحقیق متافیزیکی نقش ایفا می کند. از نظر او، مطالعه ذهن بخشی از هر تحقیق متافیزیکی است، حتی آن دسته از تحقیقات متافیزیکی که پرسش از ذهن و حالات ذهنی هدف آن ها نیست. او پروژه اش را «متافیزیک طبیعی شده» می نامد و بر اساس آن، می کوشد نشان دهد که یافته های علوم شناختی، نقش اساسی در پذیرش یا رد یک نظریه متافیزیکی ایفا می کنند. هدف ما در این مقاله، تحلیل و بررسی رابطه متافیزیک و علوم شناختی بر مبنای متافیزیک طبیعی شده آلوین گولدمن است. بر این اساس، نشان خواهیم داد که هر چند یافته های علوم شناختی می توانند نقش قابل توجهی در متافیزیک ذهن و متافیزیک های مفهوم گرا داشته باشند، اما نقش آن ها در متافیزیک های واقع گرا محل تردید است. بعلاوه، نشان خواهیم داد که یافته های علوم شناختی به تنهایی و بدون بهره گیری از یک پیش زمینه متافیزیکی نمی توانند در داوری های متافیزیکی نقش آفرینی کنند.