آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۲

چکیده

باور ناخودآگاه پدر سالار، بر آن است که آثار و میراث های ادبی بشر، مخلوق مردان و البته به وسیله مردان نگاشته شده ؛ در نتیجه بخش عمده این ادبیّات به طور معمول متمرکز به قهرمانان مرد خواهد بود. در این ادبیّات جنسیت محور، زنان یا نقشی ندارند و یا در حاشیه زندگی قهرمانان تعریف می شوند؛ در نتیجه با توجه به اینکه ادبیّات (به ویژه ادب داستانی) آیینه باورهای جامعه است، این داستان ها و قهرمانان آن ها، جامعه ای جنسیتی را انعکاس می دهند که در آن، وجود قهرمانان چه زن و  چه مرد، غصب و وجود تعیین شده از سوی جامعه (دیگری) جایگزین می شود. در این پژوهش برآنیم تا با بهره گیری از روش توصیفی تحلیلی و نیز با توجه به چند رمان که در راستای نمایش کشمکش های روحی، عاطفی، بن بست ها و عرصه های مشکل زای برون رفت قهرمانان از هنجارهای جامعه نگاشته شده اند به واکاوی این پرسش بپردازیم که آیا انسان ها در هر فرهنگ و اجتماعی برای انجام وظایف جنسیتی خود، تربیت می شوند؟ و آیا قهرمانان، خود این موضوع را پذیرفته و به آن می اندیشند؟ در راستای این پژوهش دریافتیم که نویسندگان منتخب در داستان های خود، این موضوع را غالباً به عمد و گاه ناخواسته نمایش داده اند. در داستان «سرود اروند رود» با نمایش شخصیّت های محکوم در برابر جامعه ، در داستان «دل فولاد» با نمایش کشاکش های زندگی قهرمان؛ در داستان «بازی آخر بانو» با قهرمان روستایی در محیط بسیار سنّتی و در داستان «خاله بازی» با خشم جامعه سنّتی نسبت به قهرمانی که قادر به انجام وظایفش نیست، مواجهیم؛ خشمی که با توجه به تربیت سنّتی تمام قهرمانان این داستان ها، چه زن و چه مرد، آنان را در مسیر اهداف جامعه پیش می راند. در نتیجه در آثار منتخب با قهرمانانی مواجهیم که گاه به گونه ای به تعاریف جامعه خو گرفته اند که حتی به برون رفت از این هنجارها نمی اندیشند.

تبلیغات