علامه دوانی، با تکیه بر قواعدی همچون وحدت وجود، انتساب ماهیت به وجود، اصل تشأن و عدم التباس موجودات به مبدأ اشتقاق، وحدت شخصیه را تبیین می کند. از دیدگاه او، حقیقت وجود در ذات الهی منحصر است و ماسوی منتسب به وجودند، نه آنکه سایر موجودات، امور موهوم و خیالی تلقی شوند؛ با این حال، اعتقاد به وحدت شخصی با مبانی دوانی در تضاد است. با توجه به آثار و پیامدهای آن، انسان به نتیجه روشن، مطلوب و معقول نمی رسد. سرانجام، تبیین نهایی این مطلب در حکمت متعالیه به اوج خود رسیده است. در آنجا، وجود دارای هویت عینی است که واجد مراتب متعدد است. تمام این مراتب، محل سریان و ظهور و بروز وجود است. ملاصدرا درنهایت به این نتیجه می رسد که به سبب شدت فعلیت مبدأ وجود، جایی برای بروز چیزی دیگر باقی نمی ماند. مبدأ از فرط فعلیت، بر تمامی فعلیات و تحصلات محیط است؛ درنتیجه، او هر موجود را شأنی از شؤون آن وجود تام می داند و معتقد است آنچه کثرات است، چیزی نیست جز تجلی صفات او در مجالی و ظهور اسماء در مظاهر. در این نوشتار، مسئله وحدت شخصی وجود با تکیه بر مبانی این دو فیلسوف بررسی و ارزیابی شده اند.