گفتنِ این که "عدد اَوّلی بزرگ تر اَز صد وجود دارد" مستلزمِ این اَست که "اَعداد وجود دارند". کارنپ، گویی، اَوّلی را می پذیرد و دومی را نه. چگونه؟ و اَگر او دیدگاهی پیرامونِ وجود شناسی، و به عبارتِ دقیق تر، در فراوجود شناسی، دارد که چونین نتایجی را پی می آورد، آیا نباید دیدگاهِ او را پارادوکس گونه دانست؟ نویسنده با تقسیم بندییِ وجود شناسان به سه دسته، پاسخ می دهد "خیر". در واقع، دو پرسشِ اَصلی در وجود شناسییافت می شود: "چه هست؟"؛ و "بر چه معیاری چیزی هست؟". وجود شناسانِ دسته نخست، پاسخِ پرسشِ اَوّل را متوقّف بر پاسخِ پرسشِ دوم می دانند. من آن ها را روش گرا نامیده اَم. وجود شناسانِ دسته دوم، جزئی گرایان، پاسخِ پرسشِ دوم را متوقّف بر پاسخِ پرسشِ اَوّل می دانند. وجو شناسانِ دسته سوم، اَز اَساس منکرِ اِمکانِ پاسخ گویی به هریک اَز پرسش هایِیاد شده اَند. من این دسته را شک گرایییِ مرتبه دومِ وجود شناختی نامیده، آن را به کارنپ اِسناد می دهم و نشان می دهم چگونه با این اِسناد، دیدگاهِ کارنپ پارادوکس گونه نخواهد بود. در دیگر سو، با گنجاندنِ کارنپ در دستهی اِرجاعِ بی دردسر، در برابرِ دستهی اِرجاعِ دردسرساز، نشان می دهم که او چگونه، بی آن که متوجّهِ وجود باشد، اِرجاع می دهد.