مطالعات تطبیقی از اتفاقات خجسته ای است که در دوره معاصر، علوم انسانی را در نقطه عزیمت برای پیشرفت چشمگیر قرار داده است. دانش های دینی و از جمله، تفسیر قرآن نیز می تواند یکی از جلوه های این گونه مطالعات باشد. اندیشه خاص مذهبی مفسران سبب تولید فرآورده های تفسیری متفاوت شده، به طوری که تأثیر دو مکتب تشیع و تسنّن بر تفسیر برخی آیات، به ویژه آیات کلامی و فقهی، انکارناپذیر است. کاربست رویکرد تطبیقی در تفسیر این دسته از آیات، ضمن آنکه به شفافیت آرای تفسیری فریقین می انجامد، باعث رشد و بالندگی دانش تفسیر و گزینش آرای قوی تر از سوی مفسران نیز خواهد شد. پژوهش حاضر درصدد است تا پیدایش رویکرد تطبیقی در تفسیر و نیز سیر تحول آن را با مطالعه اهمّ تفاسیر اجتهادی فریقین در سده های چهارم، پنجم و ششم به انجام رساند. در این مقاله، برخی از آیاتی که بیش از دیگر آیات، معرکه آرای فقهی یا کلامی شیعه و اهل سنت بوده اند، انتخاب کرده ایم و دیدگاه مفسران یک مذهب در برخورد با آرای تفسیری مذهب دیگر ارزیابی نموده ایم. نگارندگان این مقاله درصدد هستند بدین پرسش پاسخ دهند که رویکرد تطبیقی در تفاسیر مورد بررسی چه ویژگی هایی دارد و هر یک از مفسران به آرای مخالف مذهب خود چگونه نگریسته است و با چه معیارهایی به طرح و نقد این آرا پرداخته است. نتایج این تحقیق نشان می دهد که همزمان با رشد و توسعه دو دانش کلام و فقه در سده های میانی، رویکرد تطبیقیِ شیعی سنّی به تفاسیر اجتهادی راه یافته است و در هر دو مکتب، سیری تکاملی داشته است و مفسران بعدی نقاط ضعف مفسران قبلی را جبران کرده اند. نمونه هایی که در این تحقیق بررسی شده اند، حاوی نکاتی است که نقاط قوّت و ضعف در تفسیر تطبیقی را نشان می دهد که این امر می تواند چراغ راهی برای مفسران و نیز نقطه عزیمت خوبی برای دانش تفسیر به شمار آید.