به نظر کانت، نبوغ دور از هر گونه مشروعیت و اعتبار شناختی و عینی در حوزه ای از حساسیت قرار دارد و به مثابه یک نوع آزادی طبیعی برای تولید هنر ایده آل همراهی ذوق را لازم دارد. هم بستگی این دو نیروی ذهنی در موضع غیرشناختی سوژه در برابر ابژه شرط لازم هنر زیباست. کیفیت تحقق این هم بستگی در تجربه زیباشناختی قابل بحث است، به ویژه از وقتی نظریه زیباشناختی هنر جای نظریه های متافیزیکی سنتی هنر را می گیرد. در مطالعه سرگذشت این تجربه ملاحظه می-شود در یک سیر تطوری تجربه زیباشناختی از جهت گیری ابژکتیو (عینی) به جانب جهت گیری سوبژکتیو (ذهنی) فردی در رمانتیسم و اکسپرسیونیسم و زمانی دیگر در فرمالیسم به سوی تلاقی امر ابژکتیو و سوبژکتیو و سرانجام در نظریه های نهادی با نظر به سوبژکتیو جمعی در حال حرکت است. در این تطور، چرخش فرمالیستی متأثر از دیدگاه کانت و حاصل غلبه ی نبوغی است که در راستای تمایل ذوق مدرن عمل می کند، نبوغ با تأیید ذوق به ساحت فنومن وارد می شود و اینچنین رابطه آنها مثل رابطه تجربه حسی و مفهوم است. در این نوشتار تلاش می شود با توصیف و تحلیل داده های گردآوری شده از مطالعه ی نظر کانت و فرمالیسم چگونگی ارتباط ذوق و نبوغ بیان شود.