تأثیر علمی - فرهنگی هند در دانش مسلمانان در سدههای نخستین اسلامی (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
پیش از آنکه اسلام ظهور کند، اقوام و ملت¬های بسیاری دارای فرهنگ و تمدن بودند. پس از گسترش مرزهای جغرافیایی اسلام، مسلمانان با فرهنگها و تمدن¬های گوناگون از جمله فرهنگ و تمدن سرزمین هند آشنا شدند. هند در شمار سرزمین¬هایی است که به گواهی مورخانی چون یعقوبی و مسعودی در زمان ظهور اسلام از نظر دانش به ویژه در زمینه¬های طب، نجوم و ریاضیات از پیشینه و اندوخته¬های درخشانی برخوردار بود و نه تنها مسلمانان که دیگر ملتها هم از دانش آنها بهره¬مند می¬شدند. این نوشته خواهد کوشید تأثیرپذیری مسلمانان را از حوزه جغرافیایی سند و هند بر پایه منابع متقدم و تنها در سده¬های نخستین هجری بررسی نماید و به معرفی دانشمندان تاثیرگذار هندی و میراث هندی موجود در دست مسلمانان بپردازد.
مقدمه
هند، سرزمینی است در جنوب شرقی آسیا با پهنهای بسیار وسیع و جمعیتی انبوه که به دلیل همین گستردگی به شبه قاره معروف است. در فرهنگ اسلامی، دو منطقه سند و هند به جز کشور هند کنونی، همه یا بخشهایی از کشورهای همسایه آن از قبیل پاکستان، افغانستان، بنگلادش و... را نیز شامل میشود که در تحولات نظامی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در کنار هم هستند و از لحاظ سرزمینی، مجموعهای واحد به شمار میآمدند.
قبل از ورود اسلام به این سرزمین، اقوامی با پیشینه فرهنگی و تمدنی در آن ساکن بودند. با پیشرفت و گسترش اسلام، این مذهب دریچههایی را به سوی خود گشود و با آداب و رسوم، فرهنگها و تمدنهای جدید مواجه گردید. در سدههای دوم و سوم هجری، آیین جدید در مواجهه با این ملل و تمدنها، در ترویج مذهب، غالب بود ولی در ابعاد علمی، اقتصادی، سیاسی اجتماعی به ویژه حکومتی بیشتر متأثر از آنان گشت. از همین رو، مسلمانان به موازات فتوح با زوایای جدیدی از زندگی و پیشرفتهای مردم این مناطق آشنا شدند و با احساس نیاز به این یافتهها، در اندیشهی فراگیری آنها برآمدند. راهیابی و حضور شماری از اندیشوران ملل مختلف به دستگاه حکومتی مسلمان، نیل به این هدف (دستیابی به علم و دانش ملتها) را آسان نمود. ترجمهی فرامین حاکمان ایران و بسیاری از متون علمی سریانی، ایرانی، هندی و... به دست این دانشمندان و یا شاگردان تربیت یافته آنان در جریان نهضت ترجمه در همین راستاست.
به رغم گسترش داد و ستدهای علمی مسلمانان با سایر اقوام، این نوشتار میکوشد تنها تأثیر پذیری مسلمانان از حوزه جغرافیایی سند و هند را مطالعه و بررسی نماید.
پیشینه علمی هند
سرزمین هند در شمار مناطقی است که در دوران ظهور اسلام از نظر بهرهمندی در علوم به ویژه در زمینههای طب، نجوم و ریاضیات از اهمیت درخشانی برخوردار بود و در این راستا نه تنها مسلمین، بلکه ملل دیگر نیز با اشتیاق، از آن بهره میبردند.
مورخ مشهور سدهی سوم هجری، احمد بن ابی یعقوب اسحاق بن جعفر بن وهب بن واضح معروف به یعقوبی که خود این سرزمین را از نزدیک مشاهده کرده بود و با دانایی و توانایی مردمان آن آشنایی داشت، هندیان را پیشگام در علوم و فنون و از تمام ملل برتر میداند و دانش آنان را بسیار میستاید. حتی او معتقد است ایرانیان و یونانیان و دیگر ملل، دانشهای گوناگون خود را از هندیان گرفتهاند.[1] او سپس نام برخی از کتابهای هندیان در رشتههای گوناگون علم را بیان و معرفی همه آثار را بسیار و خارج از توان کتاب ذکر میکند و چنین میگوید: کوش، یکی از پادشاهان هند است که سندباد حکیم در زمان او میزیست و کتاب «مکر النساء» را نوشت.[2]
کتاب «السند هند» در مورد علم نجوم است و گفتار آنان در این علم درستترین گفتارهاست و در هر علمی از علوم که یونانیان و ایرانیان و دیگران سخن گفتهاند، از آن گرفته شده است.
هندیان در پزشکی نیز از همه پیشگامتر هستند، کتابهای زیر، برخی از آثار آنان در این زمینه است.
سسرد شامل نشانههای بیماریها و راه درمان و داروهای آنها است؛ شرک (سیرک)؛ ندان در نشانههای چهارصد و چهار بیماری و شناختن آنها بدون درمان؛ سندهشان (صوره النجح؛ سندستاق)؛ کتاب آن چه از سرد و گرم و آثار داروها و فصول سال که هندیان و رومیان در آن اختلاف دارند؛ کتاب نامهای داروها: هر دارویی ده نام دارد؛
و کتابهای دیگری در پزشکی
یعقوبی، هندیان را در اصول علم منطق نیز دارای کتب بسیاری میداند از جمله:
کتاب طوفا: در علم حدود منطق؛ آن چه فیلسوفان هند و روم در آن به تفاوت سخن گفتهاند.[3]
ابوالحسن علی بن حسین مسعودی (345 ه) از دانشمندان سدهی چهارم نیز، در طی سفر به هند مشاهدههای خود را مینگارد و چنین معتقد است:
هندوان در عقل، سیاست، حکمت، رنگ، صفت، صحت مزاج، صفای خاطر و دقت نظر از برخی نژادها ممتازند. هندوان کسی را به شاهی برندارند، مگر چهل سال تمام داشته باشد. شراب خواری را ممنوع و شراب خوار را آزار میدهند نه به اقتضای دین، بلکه از آن رو که نمیخواهند عقل خویش را آشفته کنند. اگر معلوم شود شاهی شراب نوشیده او را مستحق خلع میدانند؛ چرا که با مستی سیاست و تدبیر نمیتواند بکند.
سپس وی میافزاید:
کهنترین قومی که پارسایی و حکمت داشت، هندیان بودند که پس از ازدیاد نسل بشر، نخستین بار آنان بودند که خود را اولین و آخرین ابنای بشر و حاکمیت را حق خود میدانستند؛ پس باید سرزمینی میداشتند. از این رو، شاهی برای خود برگزیدند که همان برهمن بزرگ و ملک اعظم و نخستین پیشوای هند بود. در دوران برهمن، حکمت آشکار شد؛ آهن از معدن استخراج و شمشیر و خنجر و سلاحهای دیگر ساخته شد. به تصویر کشیدن افلاک، برجهای دوازدهگانه و ستارگان را هم به او نسبت میدهند که او همه اینها را در کتاب برهمان آورده بود و خورشید را مدبر اعظم میدانست.
به نقل از مسعودی، برهمن، حکیمان را گردهم خواند، آنان نیز در دوران او، کتاب سند هند به معنای «دهرالدهور» را نگاشتند، که کتابهای دیگری چون ارجبهد و مجسطی، از آن گرفته شدند. از «ارجبهد» کتاب ارکند و از «مجسطی» کتاب بطلمیوس برگرفته شد. پس از نگارش سندهند، زیجها (زیگها) را تألیف نمودند و نُه رقم حساب هندی را پدید آوردند. برهمن، اولین کسی بود که از اوج خورشید، سخن گفت که آن در هر برج، سه هزار سال و در هر فلک، سی و شش هزار سال به سر میبرد و اوج آن در برج ثور است.
به گواهی مسعودی، هندیان درباره آغاز و انجام تاریخ، بحثهای فراوانی دارند؛ هفت تن از حکمای هند در «بیت الذهب» گرد آمدند و درباره آغاز و پایان تاریخ به مناظره نشستند. برهمن، حساب دور اول (آفرینش) و نیز تاریخ قدیم ـ که به دست هندیان پدید آمده بود ـ را در آنجا مرتب نمود. مسعودی برخی از آثار دیگر هندیان را این چنین معرفی میکند:
- کتاب اعظم: در شناخت بیماریها و داروها و علاجها، که در دورهی کوروش پدید آمد وتصویر گیاهان در آن کشیده شد. این کتاب نفیس در خزانهی شاهی نگهداری میشد.
- کلیله و دمنه: این کتاب تمثیلی را «دبشلیم شاه» پدید آورده بود و «سهل بن هارون» (ابوعمرو سهل بن هارون بن راهبون دشتمیشانی متوفای 215 ه) صاحب بیت الحکمهی مامون عباسی بر مبنای ابواب و امثال آن کتابی به نام ثعله و عفره برای مأمون ترتیب داد.
- روش جنکا: بازی نرد، ابتکار هندیان است. پس از آن شطرنج را اختراع کردند و این کتاب را بر مبنای آن پدید آوردند.[4]
- فرزه و شماس: همانند سندباد و افسانه هزار و یک شب (حکایت شاه و وزیر و دختر او و کنیزان دختر به نام شیرزاد و دنیازاد)، از ملوک و وزیران هند حکایتها دارد. این گونه افسانههای ایرانی و هندی و نیز رومی به آثار اسلامی فراوان راه یافته اند.[5]
موقعیت جغرافیایی شبه قاره هند و نحوه تعامل با قلمرو اسلامی
شبه قاره هند به لحاظ موقعیت جغرافیایی، دور از دسترس مسلمانان قرار داشت. به جز فلات ایران، آبهای دریا نیز مانعی عظیم بر سر راه آنان به شمار میآمد و حرکت فتوح را به سوی این سرزمین با مشکل مواجه میساخت. اما چون تعاملات علمی تنها منحصر به جنگ نیست، به سبب جایگاهی که علم و دانش در دین اسلام داشت، رونق و افزایش تعامل علمی مسلمین با مردم شبه قاره ـ از جمله ـ با هندیان پدید آمد. با گسترش اسلام و گشایش مسیر مهاجرت مسلمانان به مناطق دیگر، گروههایی از آنان در نواحی مختلف هند سکونت گزیدند و در مقابل شماری از هندوان در غالب مهاجرت و یا برده و اسیر به قلمرو اسلامی وارد شدند و از این طریق راه تعامل با شبه قاره هموار گردید و بخشی از علوم آنان با این مهاجرتهای متقابل، به حوزه اسلام انتقال یافت؛ اگر چه بخش عمده این نقل و انتقالها بر دوش عالمان و دانشوران بوده است که ما رد پای شماری از آنان را در منابع اسلامی مییابیم.
در میان مهاجران هندی، تعدادی از طبیبان و منجمان هند حضور داشتند. در این باره نام برخی از آنان که در دربار خلفا نقش فعالی یافتند، ثبت شده است. بعضی از مترجمانی که در جریان نهضت ترجمه، عهدهدار برگردان متون هندی به عربی شدند، از دانشمندان سرزمین هند بودند. در این زمینه، چند تن از این افراد به همراه نقش و عملکردشان معرفی خواهند شد. پیش از آن یادآوری این نکته لازم است که «یحیی بن خالد برمکی» (120 ـ 190 ق) در زمان وزارتش، گروهی از دانشمندان هندی را به قلمرو اسلامی دعوت کرد تا دانش و تجاربشان رادر اختیار مسلمانان قرار دهند.[6] اینان علاوه بر نگارش کتابهای متعدد، به همراه خود، آثار و نوشتههای بسیاری را با موضوعات گوناگون به سرزمینهای اسلامی منتقل کردند. نام برخی از این دانشمندان، کتابها و آثار گروهی دیگر که به دست مسلمانان رسیده در منابع اسلامی باقی مانده است. و آن عبارتند از:
1. منکه (Manika) ، کنکه؛ (Kanakah) طبیب و فیلسوف هندی
از زندگینامه وی آگاهی چندانی جز مطالبی پراکنده در دست نیست. غالب منابع میگویند: وی در سال 193 هجری به درخواست هارون الرشید، خلیفه عباسی (خلافت 170 ـ 193 ه) از حاکم هندوستان، برای معالجه وی از هند به بغداد آمد و پس از موفقیت در این کار، در آن جا ماند و به تألیف و ترجمه پرداخت. مهارت بالایی در ترجمه از زبان سانسکریت به فارسی و از فارسی به هندی داشت. از این رو، کتاب سسرد را در ده مقاله که در مرتبه اهمیت، همطراز کتاب کنّاش بود، به دستور یحیی برمکی، تفسیر و کتاب اسماء عقاقیر الهند را برای «اسحاق بن سلیمان بن علی هاشمی» ترجمه کرد.[7] اما برخی منابع پژوهشی، حضور او را در سرزمین اسلامی، سالها پیش از این ماجرا آوردهاند. طبق این گزارش، منکه در سال 154 هجری به دربار منصور عباسی (خلافت 136 ـ 158 ه) آمد و به دستور این خلیفه، مختصر کتاب سوری سدهانت را برای بعضی منجمان دربار به عربی املاء کرد و آن کتاب را ترجمه نمود. آنگاه به دستور منصور، «ابواسحاق ابراهیم بن حبیب» یا «محمد بن ابراهیم فزاری» بر مبنای آن ترجمه، کتابی فراهم آورد و این کتاب فزاری نزد مسلمانان به زیج سند هند شهرت یافت و تا زمان مأمون عباسی (خلافت 198 ـ 218 ه) و انتشار طریقه بطلمیوس، مدار علم بود.[8]
ابوریحان بیرونی، کنکه را منجم هارون بر میشمارد که چنین عقیده داشت؛ پادشاهی عباسیان به فردی برخاسته از اصفهان، منتقل میگردد، چنان که عمادالدوله، علی بن بویه، در اصفهان خروج کرد و بر بنی عباس مسلط شد.[9] زمانی یحیی برمکی به مرضی مبتلا شد و منکه را احضار کرد تا او را معالجه نماید. منکه گفت: «مرض بزرگ، اما درمانش آسان و در عین حال صبر و شکر آسانتر است». سپس دارویی تجویز کرد و با طالعبینی یحیی را از اتفاقاتی خبر داد. در پی آن برامکه به دست هارون عزل و زندانی شدند، منکه در زندان به دیدار یحیی رفت که هنوز از مرض رنج میبرد. طبیب بر حال یحیی ـ ولی نعمت قبلیاش - گریست. یحیی از علاج دردش جویا شد. منکه با ناامیدی از بهبودیاش، صبر و تحمل را بهترین درمان توصیه کرد.[10]
به گفته جاحظ، منکه هندو بود و با شنیدن آیهی 88 سورهی غاشیه « افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت»، پس از تحقیق و مناظره، با علم و ایمان کامل، اسلام را پذیرفت. هر چند خلقت فیل را عجیبتر از شتر میدانست. به همین دلیل ابراهیم نظام (ابراهیم بن سیار بن هانی 230 ه) با نظر او مخالفت کرد و در دفاع از قرآن، به اثبات پیچیده¬تر بودن خلقت شتر پرداخت.[11]
2. شاناق هندی
یکی از طبیبان و منجمان ماهر و مجرب هند بود که در دربار سلاطین هند خدمت میکرد و کتابهایی چون: السموم (پنج مقاله)، منتحل الجوهر، البیطره، و الآداب (در موعظه، آداب و حکمت) را نگاشت و منکه آنها را از زبان سانسکریت به عربی برگرداند.[12] گویا او به «ابن قمانص» نیز ملقب بود. شاناق کتاب منتحل الجوهر را برای برخی حاکمان زمان خود تألیف نمود.[13] همچنین او کتابی با عنوان التدبیر درباره افسانهها، اسمار و ... نگاشته است.[14] «ابن الندیم» در ذیل کتابهایی از دیگران، در مورد سوارکاری، حمل سلاح و آلات جنگی و نحوه استفاده از آنها کتاب فی امر تدبیر الحرب و ما ینبغی للملک ان یتخذ من الرجال و فی امر الاساوره و الطعام و السم، را نیز از تألیفات شاناق میداند که به نظر میرسد با کتاب قبلی متفاوت باشد.[15]
3. بهله هندی
وی از طبیبان هندی است که به همراه گروهی دیگر به بغداد آمد، اما به جز گزارشی از «جاحظ» اطلاعی از وی نداریم. به گفتهی جاحظ به نقل از «معمر بن الاشعث» هنگامی که یحیی بن خالد برمکی، طبیبان هند همچون منکه، بازیکر، قلبرقل، سندباد و دیگران را از هند فراخواند، بهله نیز در شمار آنان بود. معمر از بهله میپرسد، بلاغت نزد هندیان چیست؟ بهله پاسخ میدهد: دربارهی بلاغت هندیان کتابی دارند که او نمیتواند همه لطایف و ویژگیهای آن را بیان کند. «معمر بن الاشعث» خود این صحیفهی ادبی هندی را از نزدیک دیده، جاحظ نیز بخشی از آن را از زبان معمر گزارش کرده است.[16] طبق این مطلب، بهله طبیبی حاذق و مشهور و علاوه بر آن ادیبی بود که به مرکز خلافت اسلامی دعوت شد.
4. صالح پسر بهله هندی
از پزشکان حاذق عصر هارون الرشید بود. او ابراهیم بن صالح پسر عموی هارون را که به گواهی جبریل بن بختیشوع (طبیب ویژه هارون)، مرده بود، با سوزنی از مرگ نجات داد و توانمندی و برتری طب هندی به طب یونانی را در نظر خلیفه و دیگران به اثبات رساند.[17] ابن فضل الله مهارت او را در پزشکی اغراقآمیز میستاید و در مورد نجات پسر عموی هارون میگوید: «هارون که از ادعای صالح بن بهله مبنی بر زنده بودن ابراهیم و نجات او شگفت زده بود، درستی ادعا و تواناییش را میپرسد و صالح برای اطمینان خلیفه پاسخ میدهد اگر امشب پسر عمویش بمیرد همه بردگان و کنیزانش آزاد، همه زنانش سه طلاقه، چهارپایانش مصادره و تمام اموالش صدقه باشد». هارون میگوید: وای بر تو! غیب میگویی؟ صالح بن بهله هم مشکل ابراهیم و علت مشتبه شدن او به مرده را به روشنی توضیح میدهد و خلیفه را قانع میکند.[18]این ماجرا جایگاه او را در دربار و هنگفتی ثروت و توانایی مالیاش را عیان مینماید. هم چنین صالح در جلسهای با حضور امام رضا(علیه السلام)، مأمون عباسی و پزشکان حاذق آن دوران همانند «یوحنا بن ماسویه» و «جبرییل بن بختیشوع» درباره شگفتیهای بدن انسان به گفتگو میپردازد؛[19] بنابراین وی در نخستین سالهای قرن سوم هجری در مرو و به احتمال یقین در دربار خلیفه بوده است. پسرش حسن بن صالح هندی بغدادی نیز به شغل خانوادگی طبابت اشتغال داشت.[20]
5. صنجهل هندی
از مشاهیر علم طب و نجوم، در عهد هارون و مأمون بود و تألیفاتی در این زمینه داشت. برخی از آنها در منابع یاد شده عبارتند از:
- شرک الهندی: این کتاب به فارسی بود و به عربی برگردانده شد.
- سرد: کتابی طبی که به امر یحیی برمکی به عربی ترجمه شد.
- موالید الکبیر و کتاب اسرار المسائل:[21] کتاب نخست، طبق نامش درباب نجوم و هیئت است. با توجه به تخصص صنجهل، کتاب دوم نیز به احتمال طبی یا نجومی است.
6. ابن دهن هندی
پزشک و فیلسوف توانای هندی که به هر دو زبان سانسکریت و عربی مسلط بود و ریاست بیمارستان برامکه را برعهده داشت.[22] به گفته ابن ندیم، ابن دهن کتابهای استانکر الجامع و سندستاق (صفوة النجح) را به عربی ترجمه کرد.[23]
7. جودر هندی
به نقل از ابن ندیم، وی نویسنده کتاب الموالید بود.[24] که مطابق با نام اثر، در علم نجوم تخصص داشت.
8. نق (نهق) هندی
وی کتابی به نام الموالید الکبیر[25] و با استناد به نام کتابش، همانند جودر، منجم و ستاره شناس بوده است.
9. حکیم طمطم هندی
از منجمان و دانشمندان هندی به شمار میآمد. کتابی به نام اعمال الکواکب السبعه در باب علوم پنجگانه (کیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا، و ریمیا) تألیف نمود.[26] ابن خلدون میگوید: «کتاب طمطم تا پیش از زندگانی جابربن حیان (م 198 ق) و انتشار آثار او رواج داشت.[27] از دوران زندگی او گزارشی در دست نیست، اما طبق این مطالب، او نیز مدتها پیش از آن دوران میزیسته و تنها کتابش در اختیار مسلمانان قرار داشته است.
10. باجهر هندی
ابن ندیم، ذیل کتابهایی درباره سوارکاری، حمل سلاح و آلات جنگی و تدبیر و چگونگی استفاده از آنها، از کتابی با نام فی فراسات السیوف و نعتها و صفاتها و رسومها و علاماتها از باجهر نام میبرد.[28]
11. سه (ببه) هندی
به نقل از ابن ندیم، او از پیشینیان بود که در نیرنگها روش هندیان را داشت و مسلک اهل توهّم را پیموده است.[29] بیش از این، درباره محتوای کتاب اطلاعی نداریم، زیرا ابن ندیم گفتههای خود را بیشتر توضیح نمیدهد.
12. سامور هندی
حاجی خلیفه، کتاب الخافیه فی علم الحرف را منسوب به افلاطون و سامور میداند.[30]
ابن ندیم در ضمن نقل از مهندسان، ریاضیدانان، پزشکان، ستارهشناسان، موسیقی دانان، صنعتگران و...، نام شماری از دانشمندان هندی را که کتابهایشان در دسترس مسلمانان بود، چنین مینگارد: راکهر (باکهر)، راجه، صکه، داهر، انکر (انکو)، رتکل (زنکل)، جبهر، اندی (اندو) و جباری.[31] اینان کسانیاند که به اصالت هندی بودنشان، تصریح شده است، اما افرادی نیز وجود دارند که لقب سندی و هندی دارند و به روشنی این حقیقت را نمیتوان دریافت که آیا آنان واقعاً در زمرة هندیانند، یا این که چنین لقب گرفتهاند. افراد زیر جزء این دسته هستند:
ـ «ابومعشر نجیح بن عبدالرحمان سندی» (170 ه): این شخص یکی از محدثان و نویسندگان مشهوری است که درباره مغازی رسول خدا ˆ کتاب تألیف نمود. وی از شاگردان امام صادق(علیه السلام) بوده که به تاریخ اسلام و مغازی پیامبر اعظم آگاهی داشت.[32]
ـ «صباح بن نصر هندی»: این فرد لقب هندی دارد و از اصحاب امام رضا(علیه السلام) بود.[33] اما از هندی الاصل بودنش اطلاعی در دست نیست.
ـ «عبدالرحمان اوزاعی (88 ـ 157 ه)»: از محدثان و فقیهان مشهور اهل سنت است که برخی، نیاکانش را از بردگان و اسیران هندی شمردهاند.[34]
کتابهای هندی در دسترس مسلمانان
برخی از آثار هندی در موضوعات گوناگون که در ظاهر نویسندگان آنها مشخص نیست از سوی ابن ندیم این گونه دستهبندی شده است: این آثار در اختیار مسلمانان قرار داشت:
1. کتابهای طبی موجود به زبان عربی
ـ سیرک: ابتدا به فارسی برگردانده شده بود و فردی به نام عبدالله بن علی که باید ایرانی باشد، آن را از فارسی به عربی ترجمه کرد؛ توقشتل: شامل صد درد و صد درمان؛ ـ التوهم فی الامراض و العلل: تألیف توقشتل هند؛ کتابی مختصر در عقاقیر (دواجات)؛ علاجات الحبالی؛ دوینی الهندیه فی علاجات النساء؛ السکر و کتابی درباره مارها و سموم آنها.[35]
2. کتابهای سموم و داروسازی
کتاب السموم؛ ـ کتاب اجناس الحیات (با ترجمه فردی هندی).[36] شاید همان رأی الهندی فی اجناس الحیات و سمومها باشد.[37]
3. کتابهای موعظه، آداب و حکمت
کتاب سخاوتمند، بخیل و مناظره بین آن دو و داوری پادشاه هند در این باره.[38]
4. کتابهایی با موضوع فال، زجر و خرز
زجر الهند؛ خطوط الکف و النظر فی الید.[39]
5. کتابهایی درباره افسانهها، اسمار و احادیث
کلیله و دمنه؛ سندباد کوچک؛ سندباد بزرگ؛ البد (احتمالا همان بت است)؛ بود اسف؛ بوداسف و بلوهر؛ ادب الهند و الصین؛ هابل فی الحکمه؛ الهند فی قصة هبوط آدم؛ طرق؛ دیک الهندی فی الرجل و المرأه؛ حدود منطق الهند؛ سارترم؛ ملک الهند القتال و السباح؛ اطرفی الاشربه و بیدبا فی الحکمه.[40]
در کنار این آثار، شماری از دانشمندان ایرانی و اسلامی به دلیل گرایش و تمایلشان به میراث هندی و همچنین ارزش علمی بسیاری از این کتب، به ترجمه کتب سانسکریت پرداختهاند و در انتقال دانش هندی نقش آفریدند. از جمله این اقدامات، کتابی درباره ادیان و مذاهب هند است که در سال 249 هجری تألیف شد و ابن ندیم آن را دیده است. در این کتاب آمده است، یحیی بن خالد برمکی فردی را به هند فرستاد تا دواجات (عقاقیر) موجود در این سرزمین را به همراه بیاورد و نیز ادیان هندی را بنویسد. او نیز این کتاب را نوشت.
ابن ندیم، گزارشگر این اثر، احتمال میدهد این مطلب صحیح باشد و آن را نیز به اقدامات برمکیان میافزاید؛ زیرا واضح است نخستین فرد، یحیی برمکی و سایر برامکه بودند که به هند توجه نشان دادند و علما، حکما و پزشکان هندی را به دربار خلفای عباسی آوردند. محمد بن اسحاق الندیم، فن دوم از مقاله نهم کتاب الفهرستش را به بیان محتویات این کتاب اختصاص میدهد و به معرفی بتها، بتخانهها، مذاهب، عقاید، آداب و رسوم مردمان هند و چین و معرفی برخی شهرها و موقعیتهای جغرافیایی و فاصله این شهرها و مکانها، میپردازد.[41]
انتقال دانش هندی نهضت علمی مسلمانان را سرعت بخشید و اطلاعات و علوم ارزشمندی را از این سرزمین به حوزه جغرافیایی مسلمانان وارد کرد. البته نباید از نقش دانش¬وران مسلمان در بسط و گسترش این علوم وارداتی غافل ماند مسلمانان هم به نوبه خود شرح¬ها و تفسیرهای بسیار بر این کتب نوشتند و در ترقی علومی مثل ریاضیات و نجوم تأثیر بسزایی را بر جای گذاشتند.
برخی از این دانشوران مسلمان که به ترویج دانش هندی همت گماردند، عبارتند از:
1. ابن مقفع عبدالله بن دادویه: از دانشمندان شهیر ایرانی نیمه نخست سده دوم هجری است که آثار بسیاری را از زبان فارسی به عربی ترجمه کرد. او کتاب معروف کلیله و دمنه را از هندی به فارسی ترجمه و گویا همان را از فارسی به عربی نیز برگرداند.[42] اگر چه نقل شده «عبدالله بن هلال اهوازی» کتاب ابن مقفع را به عربی ترجمه کرد،[43] اما احتمالاً دو ترجمه صورت گرفته است.
2. احمد اقلیدسی: از دانشمندان نیمه نخست سده چهارم هجری است که به حساب هندی علاقه وافری داشت وهر جا کتاب ریاضی هندی مییافت، آن را مطالعه میکرد. یکی از آثار وی الفصول فی الحساب الهندی نام دارد. این اثر از مهمترین کتابهای حساب به زبان عربی و نخستین متن شناخته شدهای است که مستقیماً به کسرهای اعشاری میپردازد. اقلیدسی در این کتاب، اصلاحاتی را در حساب هندی پیشنهاد مینماید. برخی، این تألیف را اثر پدرش «ابراهیم بن محمد بن صالح شطرنجی» (330 ه) دانستهاند.[44]
3. ابواسحاق ابراهیم بن حبیب بن سلمان بن سمره کوفی بغدادی فزاری (188 ه): از مشاهیر دانشمندان نجوم و ریاضیات قرن دوم هجری و نخستین سازندهی اسطرلاب است. او و پسرش «محمد» منجم و ریاضی دان بودند و شماری از کتابهای ریاضی هندی را به عربی ترجمه کردند.[45]
4. ابوالحسن علی بن سهل بن ربن طبری (حدود 160 ـ260 ه): وی از جمله دانشمندان مسلمانی است که با علاقهمندی به طب هندی، به آموختن آن پرداخت.[46]
گروهی از دانشمندان مسلمان نیز درباره علوم هندی، کتاب نوشتند و به ترویج دانش این سرزمین پرداختند. برخی ازاین افراد عبارتند از: عطارد بن محمد بابلی (206ه)، حاسب، منجم و مولف کتاب جفرهندی،[47] ابونصر محمد بن عبدالله کلوذانی (386 ه)، ریاضیدان و نویسنده کتاب التخت (التحت) فی الحساب الهندی،[48] ابویوسف یعقوب بن اسحاق کندی معروف به فیلسوف عرب (260 ه) رسالهای در حساب هندی نگاشت.[49] ابوحنیفه احمد بن داود دینوری (283 ه) کتاب البحث (التخت) را در حساب هندی نگاشت.[50] ابوالقاسم علی بن احمد مشهور به مجتبی انطاکی (376 ه) ریاضی دان، مهندس و حاسب، اهل انطاکیه و ساکن بغداد و از یاران عضدوالدوله دیلمی، کتاب التخت الکبیر را درباب ریاضیات هند تألیف نمود.[51] احمد بن محمد بن سرمد حاسب معروف به کرابیسی نیشابوری و ابوالحسین سرمدی (366 ه) مهندس ریاضی دان اهل نیشابور و ساکن محله خندق هم کتابی در این زمینه داشته است.[52] سنان بن ابی الفتح حرانی بغدادی از دانشمندان سده سوم هجری، کتاب التحت (التخت) را درباره حساب هندی نوشت.[53] ابوطیب سند بن علی یهودی (م حدود 290) که به دست مأمون مسلمان شد، کتابی درباره ریاضیات هندی نگاشته بود.[54] شاعر معروف، ابان بن عبدالحمید لاحقی رقاشی (200 ه .)، کتاب حلم الهند و کلیله و دمنه را به نظم در آورده بود.[55]
نتیجه¬گیری
مطالب مذکور، تنها بخشی اندک از تعامل علمی اسلام و هند است که البته تنها، وامگیری مسلمین از حوزهی تمدنی هند را بررسی مینماید. تعامل و مناسبات علمی ـ فرهنگی این دو حوزه، بسیار فراتر از مطالب فوق، و داده¬های ثبت و ضبط شده در منابع است؛ به ویژه پس از قدرت¬گیری مسلمانان در شبه قاره و تسلط بیش از هشتصد سال بر اوضاع سیاسی و اجتماعی این سرزمین زوایای جدیدی از تعامل علمی و فرهنگی میان اسلام و سرزمین هند می¬تواند مورد مطالعه قرار گیرد.
نگارنده امید دارد در آیندهای نزدیک بتواند تأثیر گذاری اسلام بر فرهنگ وتمدن هند را که از دو دیدگاه قابل بررسی است، مطالعه و معرفی نماید؛ نخست آن که قرارگیری قدرت و حکومت در دست مسلمانان، جذب عالمان، دانشمندان و هنرمندان را فراهم آورد. برای نمونه، در دوران صفویه، به علت تعصبات مذهبی، بسیاری از دانشمندان و هنرمندان از ایران به هند کوچ کردند و چون شاهان مسلمان هند، در دوران حکومتشان اغلب دانش دوست و هنرپرور بودند، تمایل فرهیختگان برای ورود به این سرزمین فراتر از حد تصور بود آن گونه که گفته شده، تنها در شهر دهلی بیش از هزار دانشمند و صاحب فرهنگ و ادب و هنر دفن شده است.[56] مطلب دوم که قابل بررسی و تحقیق است اینکه یکی از نمودهای هر حکومت، شهرسازی و ساخت بناهای حکومتی و فرهنگی است. فرمانروایان مسلمان هند به دنبال ساخت چنین مجموعههایی از هنرمندان هندی و ایرانی یاری گرفتند، این هنرمندان ویژگیهای هنر هندی را که عبارت بود از استحکام بنا، با آرایهها و شاخصههای زیبایی شناسانه اسلامی در آمیختند و مکانهای باشکوهی را خلق کردند که تحسین جهانیان را برانگیخته است. این تلفیق هنری، موجب پیدایش مکتب هنری هند و ایرانی (هند و اسلامی) شد.
پی¬نوشت¬ها
* کارشناس ارشد تاریخ اسلام دانشگاه باقرالعلوم(علیه السلام)
1. اگر چه به گفته محمد بن اسحاق الندیم، ابوسهل نوبختی در کتاب النهمطان خود معتقد بوده که علوم از جمله طب و نجوم در زمان زرتشت و به توصیه او از ایران به هند انتقال یافته است. محمد بن اسحاق بغدادی، الندیم، الفهرست، تحقیق محمد رضا تجدد (تهران، بینا، بیتا)، ص 300.
2. مسعودی، نام او را کوش آورده و میگوید: «وی کسی است که پس از بلهیت به شاهی رسید و سندباد در زمان او کتاب هفت وزیر و معلم و غلام و زن پادشاه را برای او تنظیم کرد که به نام سندباد معروف است؛ ابوالحسن علی بن حسین، مسعودی، مروج الذهب، (قم، دارالهجره، چاپ دوم، 1409 ه ق) ج 1، ص 91 ـ 100.
3. احمد بن ابی یعقوب، یعقوبی، تاریخ یعقوبی، (بیروت، دارصادر، بیتا) ج 1، ص 94.
4. مسعودی، مروج الذهب، پیشین، ج 1، ص 91 ـ 100.
5. همان، ج 2، ص 251.
6. الندیم، الفهرست، ص 409.
7. محمد بن جریر، طبری، تاریخ الرسل و الملوک (بیروت، دارالحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1387 ه ق) ج 8، ص 352؛ الندیم، الفهرست، ص 305 ـ 360؛ ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، تحقیق نزاز رضا (بیروت، دارمکتبه الحیاه، 1965) ص 475؛ ابوعلی بلعمی، تاریخنامه طبری، تحقیق محمد روشن (تهران، انتشارات البرز، 1373) ج 4، ص 1207.
8. دلیسی اولیری، انتقال علوم یونانی به عالم اسلام، ترجمه، احمد آرام (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1342 ش) ص 165 ـ 174.
9. ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه عن القرون الخالیه، تحقیق و تعلیق زاخائو و اذکائی (تهران، مرکز نشر میراث مکتوب، 1422 ه .) ص 171.
10. ابن قتیبه دینوری، عیون الاخبار (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418 ه ق) ج 1، ص 78 و 79؛ ابن عبدربه احمد بن محمد اندلسی، العقد الفرید، (بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ نخست 1404 ق) ج 5، ص 325.
11. جاحظ عمروبن بحر، الحیوان (بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، 1424 ه ق) ج 7، ص 127.
12. الندیم، پیشین، ص 378؛ ابن ابی اصیبعه، پیشین، ص 474 و 475؛ به گفته حاجی خلیفه، منکه کتاب السموم را از هندی به فارسی برای یحیی برمکی تفسیر کرده است. اما ترجمه آن از هندی به فارسی به دست ابوحاتم بلخی انجام یافته است. ترجمه دیگری از آن توسط عباس بن سعید جوهری از موالی مامون برای مامون انجام شده و همو برای مامون قرائت کرده است. مصطفی بن عبدالله کاتب چلبی، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون (بغداد، مکتبه المثنی بی¬تا) ج 2، ص 1425.
13. همان، ج 2، ص 1848.
14. الندیم، پیشین، ص 365.
15. همان، ص 377.
16. عمروبن بحر جاحظ، البیان و التبیین، تحقیق علی بوملحم (بیروت، دارالمکتبة الهلال، 1423 ه ق) ج 1، ص 95؛ ابراهیم بن علی قیروانی، زهر الآداب و ثمر الالباب (بیروت، دارالجیل، بیتا) ج 1، ص 145.
17. عزیغوریس بن اهرون ابن عبری، تاریخ مختصر الدول (بیروت، دارالشرق، چاپ سوم، 1992 م) ص 132؛ ابن ابی اصیبعه، پیشین، ص 475؛ شمسالدین محمد بن احمد، ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری (بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ سوم، 1413 ق) ج 11، ص 30؛ همو، سیراعلام النبلاء، تحقیق نعیم عرقسوسی و مأمون صاغرجی (بیروت، موسسه الرساله، چاپ نهم، 1413 ه ق) ج 8، ص 274؛ جلال الدین سیوطی، المحاضرات و المحاورات (بیروت، دارالغرب السلامی، چاپ اول، 1424 ه.) ص 366 و 367.
18. ابن فضل الله، شهاب الدین احمد بن یحیی بن فضل الله عمری، مسالک الابصار فی ممالک الامصار (ابوظبی، المجمع الثقافی، 1423 ق) ج 9، ص 486 ـ 488.
19. باقر شریف قرشی، حیاة الامام الرضا(علیه السلام)، (بی¬جا، انتشارات سعید جبیر، بی¬تا) ج 1، ص199.
20. قاضی ابوالمعالی اطهر، مبارکفوری، رجال السند و الهند الی القرن السابع (قاهره، دارالانصار، چاپ نخست، 1398 ه .) ص 95.
21. الندیم، پیشین، ص 330؛ ابن ابی اصیبعه، پیشین، ص 473؛ خیرالدین زرکلی، الاعلام، (بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ پنجم، 1980 م) ج 4، ص 142؛ حاجی خلیفه، پیشین، ج 2، ص1894.
22. الندیم، پیشین، ص 305.
23. همان، ص 360.
24. همان، ص 330.
25. همان، ص 330.
26. حاجی خلیفه، پیشین، ج 2، ص 1435؛ علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 244.
27. عبدالرحمن بن محمد، ابن خلدون، العبر، ترجمه عبدالمحمد آیتی (تهران، موسسه مطالعاتی و تحقیقات فرهنگی، 1363)، ج 1، ص 497.
28. الندیم، پیشین، ص 377.
29. همان، ص 373.
30. حاجی خلیفه، پیشین، ج 1، ص 699.
31. همان، ص 330.
32. محمد بن حسن شیخ طوسی، رجال، (قم، جامعه المدرسین، 1415 ه) ص 316؛ ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل (بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1371 ه) ج 8، ص 493؛ ابوبکر احمد بن علی، خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417) ج 13، ص 429.
33. ابوالعباس نجاشی، رجال، (بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، 1408 ه) ج 1،ص 447.
34. ذهبی، پیشین، ج 7، ص 109.
35. الندیم، همان، ص 360.
36. همان، ص 379.
37. همان، ص 360.
38. همان، ص 378.
39. همان، ص 367.
40. همان، ص 364 و 365.
41. همان، ص 409 ـ 414.
42. همان، ص 132؛ حاجی خلیفه، پیشین، ج 2، ص 1508.
43. همان، ج 2، ص 1507 و 1508.
44. کارل بروکلمان، تاریخ الادب العربی، (قم، دارالکتاب اسلامی، چاپ دوم، بی تا) ج 4، ص 183؛ زرکلی، پیشین، ج 1، ص 85؛ زندگینامه ریاضیدانان دوره اسلامی، ص 130؛ زندگینامه علمی دانشوران، زیر نظر احمد بیرشک (تهران، انتشارات علمی و فرهنگی و بنیاد دانشنامه بزرگ فارسی، 1375) ج 2، ص 46؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، (تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 1372) ج 9، ص 675.
45. الندیم، پیشین، ص 332؛ علی بن یوسف شیبانی، قفطی، تاریخ الحکماء، (بغداد، مکتبه المثنی و قاهره موسسه الخانجی، بیتا) ص 57؛ ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران (تهران، انتشارات فردوسی، چاپ دوم، 1363 ه ش)، ج 1، ص 110؛ دلیسی اولیری، پیشین، ص 238.
46. الندیم، پیشین، ص 354؛ قفطی، پیشین، ص 32؛ ابن ابی اصیبعه، پیشین، ص 414؛ صلاح الدین خلیل صفدی، الوافی بالوفیات، (ویسبادن، النشرات الاسلامیه، چاپ دوم، 1381 ق) ج 21، ص 151؛ زرکلی، پیشین، ج 4، ص 288.
47. الندیم، پیشین، ص 336؛ زرکلی، پیشین، ج 4، ص 236.
48. الندیم، پیشین، ص 342؛ اسماعیل پاشا بغدادی، هدیه العارفین، (بیروت، داراحیاء التراث العربی، افست از چاپ استانبول، 1951) ج 2، ص 55.
49. الندیم، پیشین، ص 316؛زرکلی، پیشین، ج 8، ص 195.
50. الندیم، پیشین، ص 86.
51. همان، ص 342؛ زرکلی، پیشین، ج 4، ص 253.
52. الندیم، پیشین، ص 340؛ اسماعیل پاشا بغدادی، پیشین، ج 1، ص 65.
53. الندیم، پیشین، ص 339؛ اسماعیل پاشا، پیشین، ج 1، ص 410.
54. همان، ص 334؛ 411.
55. الندیم، پیشین، ص 132 ـ 364.
56. نقل از پایگاه اینترنتی فارغ التحصیلان ایرانی هند.
منابع
- ابن ابی اصیبعه، احمد بن قاسم بن خلف خزرجی دمشقی، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، تحقیق نزاز رضا، بیروت، دارمکتبه الحیاه، چاپ 1965م.
- ابن ابی حاتم، عبدالرحمان بن محمد بن ادریس رازی، الجرح و التعدیل، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1371 ه.
- ابن خلدون، عبدالرحمان بن محمد، العبر، ترجمه عبد المحمد آیتی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363ه. ش.
- ابن عبدربه، احمد بن محمد اندلسی، العقد الفرید، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ نخست، 1404ق.
- ابن عبری، غریغوریوس بن اهرون ملطی، تاریخ مختصر الدول، تحقیق انطون صالحانی یسوعی، بیروت، دارالشرق، 1992م.
- ابن فضل الله، شهاب الدین احمد بن یحیی بن فضل الله عمری، مسالک الابصار فی ممالک الامصار، تحقیق گروهی، ابوظبی، المجمع الثقافی، 1423ق.
- ابن قتیبه دینوری، عیون الاخبار، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ 1418ق.
- ابو حنیفه دینوری، احمد بن داود، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، انتشارات رضی، 1368 ش.
- ابوریحان بیرونی، الآثار الباقیه عن القرون الخالیه، تحقیق و تعلیق زاخائو و اذکائی، تهران، مرکز نشر میراث مکتوب، 1422 ق.
- اسماعیل پاشا بغدادی، هدیة العارفین، بیروت، دارالحیاء التراث العربی، افست از چاپ استانبول، 1951م.
- الندیم، ابوالفرج محمد بن اسحاق بغدادی، الفهرست، تحقیق محمد رضا تجدد، تهران: بی¬نا، بی¬تا.
- اولیری، دلیسی، انتقال علوم یونانی به عالم اسلام، ترجمه احمد آرام، تهران، انتشارت دانشگاه 1342 ش.
- بروکلمان، کارل، تاریخ الادب العربی، ترجمه عربی، عبدالحلیم نجار، قم، دارالکتاب الاسلامی، بیتا.
- بلعمی، ابوعلی بلعمی، تاریخنامه طبری، تحقیق محمد روشن، تهران، انتشارات البرز، 1373 ش.
- جاحظ، عمرو بن بحر، البیان و التبیین، تحقیق علی بوملحم، بیروت، دارمکتبه الهلال، 1423 ق.
- جاحظ، عمرو بن بحر، الحیوان، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1424 ق.
- حاجی خلیفه، مصطفی بن عبدالله کاتب چلبی، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، بغداد: مکتبة المثنی، بیتا.
- خطیب بغدادی، ابوبکر احمد بن علی، تاریخ بغداد، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417 ق.
- دائرة المعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 1372ش.
- ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، 1413ق.
- _______، سیر اعلام النبلاء، تحقیق نعیم عرقسوسی و مأمون صاغرجی، بیروت، موسسة الرساله، 1413ق.
- زرکلی، خیرالدین، الاعلام قاموس تراجم لاشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، بیروت، دارالعلم للملایین، 1980م.
- زندگینامه علمی دانشوران، ترجمه گروهی زیر نظر احمد بیرشک، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی و بنیاد دانشنامه بزرگ فارسی، 1375ش.
- سیوطی، جلال الدین، المحاضرات و المحاورات، چاپ اول، بیروت، دارالغرب الاسلامی، 1424ق.
- شیخ طوسی، محمد بن حسن شیخ الطائفه، رجال، تحقیق جواد قیومی، قم، جامعه مدرسین، 1415ق.
- صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، انتشارات فردوسی، 1363ش.
- صفدی، صلاح الدین خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ویسبادن، النشرات الاسلامیه، 1381ق.
- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، داراحیاة التراث العربی، 1387ق.
- قرشی، محمد باقر، حیاة الامام الرضا علیه السلام، بی¬جا، انتشارات سعید بن جبیر، بی¬تا.
- قفطی، علی بن یوسف شیبانی، تاریخ الحکماء (اخبار العلماء باخبار الحکماء)، بغداد، مکتبة المثنی و قاهره موسسة الخانجی، بی تا.
- قیروانی، ابراهیم بن علی، زهرالاداب و شمرالالباب، بیروت، دارالجیل، بیتا.
- مادلین هالاید و هرمان گوتس، هنر هندوایرانی (هندواسلامی) (از مجموعه تاریخ هنر ایران، شماره4)، ترجمه یعقوب آژند، تهران، انتشارات مولی، 1376ش.
- مبارکفوری، قاضی ابوالمعالی اطهر، رجال السند و الهند الی القرن السابع، قاهره، دارالانصار، 1398ق.
- مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجره، 1409ق.
- نجاشی، ابوالعباس احمد بن علی اسدی کوفی، رجال، بیروت، دارالاضواء، 1408ق.
- یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر، بی تا.
مقدمه
هند، سرزمینی است در جنوب شرقی آسیا با پهنهای بسیار وسیع و جمعیتی انبوه که به دلیل همین گستردگی به شبه قاره معروف است. در فرهنگ اسلامی، دو منطقه سند و هند به جز کشور هند کنونی، همه یا بخشهایی از کشورهای همسایه آن از قبیل پاکستان، افغانستان، بنگلادش و... را نیز شامل میشود که در تحولات نظامی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در کنار هم هستند و از لحاظ سرزمینی، مجموعهای واحد به شمار میآمدند.
قبل از ورود اسلام به این سرزمین، اقوامی با پیشینه فرهنگی و تمدنی در آن ساکن بودند. با پیشرفت و گسترش اسلام، این مذهب دریچههایی را به سوی خود گشود و با آداب و رسوم، فرهنگها و تمدنهای جدید مواجه گردید. در سدههای دوم و سوم هجری، آیین جدید در مواجهه با این ملل و تمدنها، در ترویج مذهب، غالب بود ولی در ابعاد علمی، اقتصادی، سیاسی اجتماعی به ویژه حکومتی بیشتر متأثر از آنان گشت. از همین رو، مسلمانان به موازات فتوح با زوایای جدیدی از زندگی و پیشرفتهای مردم این مناطق آشنا شدند و با احساس نیاز به این یافتهها، در اندیشهی فراگیری آنها برآمدند. راهیابی و حضور شماری از اندیشوران ملل مختلف به دستگاه حکومتی مسلمان، نیل به این هدف (دستیابی به علم و دانش ملتها) را آسان نمود. ترجمهی فرامین حاکمان ایران و بسیاری از متون علمی سریانی، ایرانی، هندی و... به دست این دانشمندان و یا شاگردان تربیت یافته آنان در جریان نهضت ترجمه در همین راستاست.
به رغم گسترش داد و ستدهای علمی مسلمانان با سایر اقوام، این نوشتار میکوشد تنها تأثیر پذیری مسلمانان از حوزه جغرافیایی سند و هند را مطالعه و بررسی نماید.
پیشینه علمی هند
سرزمین هند در شمار مناطقی است که در دوران ظهور اسلام از نظر بهرهمندی در علوم به ویژه در زمینههای طب، نجوم و ریاضیات از اهمیت درخشانی برخوردار بود و در این راستا نه تنها مسلمین، بلکه ملل دیگر نیز با اشتیاق، از آن بهره میبردند.
مورخ مشهور سدهی سوم هجری، احمد بن ابی یعقوب اسحاق بن جعفر بن وهب بن واضح معروف به یعقوبی که خود این سرزمین را از نزدیک مشاهده کرده بود و با دانایی و توانایی مردمان آن آشنایی داشت، هندیان را پیشگام در علوم و فنون و از تمام ملل برتر میداند و دانش آنان را بسیار میستاید. حتی او معتقد است ایرانیان و یونانیان و دیگر ملل، دانشهای گوناگون خود را از هندیان گرفتهاند.[1] او سپس نام برخی از کتابهای هندیان در رشتههای گوناگون علم را بیان و معرفی همه آثار را بسیار و خارج از توان کتاب ذکر میکند و چنین میگوید: کوش، یکی از پادشاهان هند است که سندباد حکیم در زمان او میزیست و کتاب «مکر النساء» را نوشت.[2]
کتاب «السند هند» در مورد علم نجوم است و گفتار آنان در این علم درستترین گفتارهاست و در هر علمی از علوم که یونانیان و ایرانیان و دیگران سخن گفتهاند، از آن گرفته شده است.
هندیان در پزشکی نیز از همه پیشگامتر هستند، کتابهای زیر، برخی از آثار آنان در این زمینه است.
سسرد شامل نشانههای بیماریها و راه درمان و داروهای آنها است؛ شرک (سیرک)؛ ندان در نشانههای چهارصد و چهار بیماری و شناختن آنها بدون درمان؛ سندهشان (صوره النجح؛ سندستاق)؛ کتاب آن چه از سرد و گرم و آثار داروها و فصول سال که هندیان و رومیان در آن اختلاف دارند؛ کتاب نامهای داروها: هر دارویی ده نام دارد؛
و کتابهای دیگری در پزشکی
یعقوبی، هندیان را در اصول علم منطق نیز دارای کتب بسیاری میداند از جمله:
کتاب طوفا: در علم حدود منطق؛ آن چه فیلسوفان هند و روم در آن به تفاوت سخن گفتهاند.[3]
ابوالحسن علی بن حسین مسعودی (345 ه) از دانشمندان سدهی چهارم نیز، در طی سفر به هند مشاهدههای خود را مینگارد و چنین معتقد است:
هندوان در عقل، سیاست، حکمت، رنگ، صفت، صحت مزاج، صفای خاطر و دقت نظر از برخی نژادها ممتازند. هندوان کسی را به شاهی برندارند، مگر چهل سال تمام داشته باشد. شراب خواری را ممنوع و شراب خوار را آزار میدهند نه به اقتضای دین، بلکه از آن رو که نمیخواهند عقل خویش را آشفته کنند. اگر معلوم شود شاهی شراب نوشیده او را مستحق خلع میدانند؛ چرا که با مستی سیاست و تدبیر نمیتواند بکند.
سپس وی میافزاید:
کهنترین قومی که پارسایی و حکمت داشت، هندیان بودند که پس از ازدیاد نسل بشر، نخستین بار آنان بودند که خود را اولین و آخرین ابنای بشر و حاکمیت را حق خود میدانستند؛ پس باید سرزمینی میداشتند. از این رو، شاهی برای خود برگزیدند که همان برهمن بزرگ و ملک اعظم و نخستین پیشوای هند بود. در دوران برهمن، حکمت آشکار شد؛ آهن از معدن استخراج و شمشیر و خنجر و سلاحهای دیگر ساخته شد. به تصویر کشیدن افلاک، برجهای دوازدهگانه و ستارگان را هم به او نسبت میدهند که او همه اینها را در کتاب برهمان آورده بود و خورشید را مدبر اعظم میدانست.
به نقل از مسعودی، برهمن، حکیمان را گردهم خواند، آنان نیز در دوران او، کتاب سند هند به معنای «دهرالدهور» را نگاشتند، که کتابهای دیگری چون ارجبهد و مجسطی، از آن گرفته شدند. از «ارجبهد» کتاب ارکند و از «مجسطی» کتاب بطلمیوس برگرفته شد. پس از نگارش سندهند، زیجها (زیگها) را تألیف نمودند و نُه رقم حساب هندی را پدید آوردند. برهمن، اولین کسی بود که از اوج خورشید، سخن گفت که آن در هر برج، سه هزار سال و در هر فلک، سی و شش هزار سال به سر میبرد و اوج آن در برج ثور است.
به گواهی مسعودی، هندیان درباره آغاز و انجام تاریخ، بحثهای فراوانی دارند؛ هفت تن از حکمای هند در «بیت الذهب» گرد آمدند و درباره آغاز و پایان تاریخ به مناظره نشستند. برهمن، حساب دور اول (آفرینش) و نیز تاریخ قدیم ـ که به دست هندیان پدید آمده بود ـ را در آنجا مرتب نمود. مسعودی برخی از آثار دیگر هندیان را این چنین معرفی میکند:
- کتاب اعظم: در شناخت بیماریها و داروها و علاجها، که در دورهی کوروش پدید آمد وتصویر گیاهان در آن کشیده شد. این کتاب نفیس در خزانهی شاهی نگهداری میشد.
- کلیله و دمنه: این کتاب تمثیلی را «دبشلیم شاه» پدید آورده بود و «سهل بن هارون» (ابوعمرو سهل بن هارون بن راهبون دشتمیشانی متوفای 215 ه) صاحب بیت الحکمهی مامون عباسی بر مبنای ابواب و امثال آن کتابی به نام ثعله و عفره برای مأمون ترتیب داد.
- روش جنکا: بازی نرد، ابتکار هندیان است. پس از آن شطرنج را اختراع کردند و این کتاب را بر مبنای آن پدید آوردند.[4]
- فرزه و شماس: همانند سندباد و افسانه هزار و یک شب (حکایت شاه و وزیر و دختر او و کنیزان دختر به نام شیرزاد و دنیازاد)، از ملوک و وزیران هند حکایتها دارد. این گونه افسانههای ایرانی و هندی و نیز رومی به آثار اسلامی فراوان راه یافته اند.[5]
موقعیت جغرافیایی شبه قاره هند و نحوه تعامل با قلمرو اسلامی
شبه قاره هند به لحاظ موقعیت جغرافیایی، دور از دسترس مسلمانان قرار داشت. به جز فلات ایران، آبهای دریا نیز مانعی عظیم بر سر راه آنان به شمار میآمد و حرکت فتوح را به سوی این سرزمین با مشکل مواجه میساخت. اما چون تعاملات علمی تنها منحصر به جنگ نیست، به سبب جایگاهی که علم و دانش در دین اسلام داشت، رونق و افزایش تعامل علمی مسلمین با مردم شبه قاره ـ از جمله ـ با هندیان پدید آمد. با گسترش اسلام و گشایش مسیر مهاجرت مسلمانان به مناطق دیگر، گروههایی از آنان در نواحی مختلف هند سکونت گزیدند و در مقابل شماری از هندوان در غالب مهاجرت و یا برده و اسیر به قلمرو اسلامی وارد شدند و از این طریق راه تعامل با شبه قاره هموار گردید و بخشی از علوم آنان با این مهاجرتهای متقابل، به حوزه اسلام انتقال یافت؛ اگر چه بخش عمده این نقل و انتقالها بر دوش عالمان و دانشوران بوده است که ما رد پای شماری از آنان را در منابع اسلامی مییابیم.
در میان مهاجران هندی، تعدادی از طبیبان و منجمان هند حضور داشتند. در این باره نام برخی از آنان که در دربار خلفا نقش فعالی یافتند، ثبت شده است. بعضی از مترجمانی که در جریان نهضت ترجمه، عهدهدار برگردان متون هندی به عربی شدند، از دانشمندان سرزمین هند بودند. در این زمینه، چند تن از این افراد به همراه نقش و عملکردشان معرفی خواهند شد. پیش از آن یادآوری این نکته لازم است که «یحیی بن خالد برمکی» (120 ـ 190 ق) در زمان وزارتش، گروهی از دانشمندان هندی را به قلمرو اسلامی دعوت کرد تا دانش و تجاربشان رادر اختیار مسلمانان قرار دهند.[6] اینان علاوه بر نگارش کتابهای متعدد، به همراه خود، آثار و نوشتههای بسیاری را با موضوعات گوناگون به سرزمینهای اسلامی منتقل کردند. نام برخی از این دانشمندان، کتابها و آثار گروهی دیگر که به دست مسلمانان رسیده در منابع اسلامی باقی مانده است. و آن عبارتند از:
1. منکه (Manika) ، کنکه؛ (Kanakah) طبیب و فیلسوف هندی
از زندگینامه وی آگاهی چندانی جز مطالبی پراکنده در دست نیست. غالب منابع میگویند: وی در سال 193 هجری به درخواست هارون الرشید، خلیفه عباسی (خلافت 170 ـ 193 ه) از حاکم هندوستان، برای معالجه وی از هند به بغداد آمد و پس از موفقیت در این کار، در آن جا ماند و به تألیف و ترجمه پرداخت. مهارت بالایی در ترجمه از زبان سانسکریت به فارسی و از فارسی به هندی داشت. از این رو، کتاب سسرد را در ده مقاله که در مرتبه اهمیت، همطراز کتاب کنّاش بود، به دستور یحیی برمکی، تفسیر و کتاب اسماء عقاقیر الهند را برای «اسحاق بن سلیمان بن علی هاشمی» ترجمه کرد.[7] اما برخی منابع پژوهشی، حضور او را در سرزمین اسلامی، سالها پیش از این ماجرا آوردهاند. طبق این گزارش، منکه در سال 154 هجری به دربار منصور عباسی (خلافت 136 ـ 158 ه) آمد و به دستور این خلیفه، مختصر کتاب سوری سدهانت را برای بعضی منجمان دربار به عربی املاء کرد و آن کتاب را ترجمه نمود. آنگاه به دستور منصور، «ابواسحاق ابراهیم بن حبیب» یا «محمد بن ابراهیم فزاری» بر مبنای آن ترجمه، کتابی فراهم آورد و این کتاب فزاری نزد مسلمانان به زیج سند هند شهرت یافت و تا زمان مأمون عباسی (خلافت 198 ـ 218 ه) و انتشار طریقه بطلمیوس، مدار علم بود.[8]
ابوریحان بیرونی، کنکه را منجم هارون بر میشمارد که چنین عقیده داشت؛ پادشاهی عباسیان به فردی برخاسته از اصفهان، منتقل میگردد، چنان که عمادالدوله، علی بن بویه، در اصفهان خروج کرد و بر بنی عباس مسلط شد.[9] زمانی یحیی برمکی به مرضی مبتلا شد و منکه را احضار کرد تا او را معالجه نماید. منکه گفت: «مرض بزرگ، اما درمانش آسان و در عین حال صبر و شکر آسانتر است». سپس دارویی تجویز کرد و با طالعبینی یحیی را از اتفاقاتی خبر داد. در پی آن برامکه به دست هارون عزل و زندانی شدند، منکه در زندان به دیدار یحیی رفت که هنوز از مرض رنج میبرد. طبیب بر حال یحیی ـ ولی نعمت قبلیاش - گریست. یحیی از علاج دردش جویا شد. منکه با ناامیدی از بهبودیاش، صبر و تحمل را بهترین درمان توصیه کرد.[10]
به گفته جاحظ، منکه هندو بود و با شنیدن آیهی 88 سورهی غاشیه « افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت»، پس از تحقیق و مناظره، با علم و ایمان کامل، اسلام را پذیرفت. هر چند خلقت فیل را عجیبتر از شتر میدانست. به همین دلیل ابراهیم نظام (ابراهیم بن سیار بن هانی 230 ه) با نظر او مخالفت کرد و در دفاع از قرآن، به اثبات پیچیده¬تر بودن خلقت شتر پرداخت.[11]
2. شاناق هندی
یکی از طبیبان و منجمان ماهر و مجرب هند بود که در دربار سلاطین هند خدمت میکرد و کتابهایی چون: السموم (پنج مقاله)، منتحل الجوهر، البیطره، و الآداب (در موعظه، آداب و حکمت) را نگاشت و منکه آنها را از زبان سانسکریت به عربی برگرداند.[12] گویا او به «ابن قمانص» نیز ملقب بود. شاناق کتاب منتحل الجوهر را برای برخی حاکمان زمان خود تألیف نمود.[13] همچنین او کتابی با عنوان التدبیر درباره افسانهها، اسمار و ... نگاشته است.[14] «ابن الندیم» در ذیل کتابهایی از دیگران، در مورد سوارکاری، حمل سلاح و آلات جنگی و نحوه استفاده از آنها کتاب فی امر تدبیر الحرب و ما ینبغی للملک ان یتخذ من الرجال و فی امر الاساوره و الطعام و السم، را نیز از تألیفات شاناق میداند که به نظر میرسد با کتاب قبلی متفاوت باشد.[15]
3. بهله هندی
وی از طبیبان هندی است که به همراه گروهی دیگر به بغداد آمد، اما به جز گزارشی از «جاحظ» اطلاعی از وی نداریم. به گفتهی جاحظ به نقل از «معمر بن الاشعث» هنگامی که یحیی بن خالد برمکی، طبیبان هند همچون منکه، بازیکر، قلبرقل، سندباد و دیگران را از هند فراخواند، بهله نیز در شمار آنان بود. معمر از بهله میپرسد، بلاغت نزد هندیان چیست؟ بهله پاسخ میدهد: دربارهی بلاغت هندیان کتابی دارند که او نمیتواند همه لطایف و ویژگیهای آن را بیان کند. «معمر بن الاشعث» خود این صحیفهی ادبی هندی را از نزدیک دیده، جاحظ نیز بخشی از آن را از زبان معمر گزارش کرده است.[16] طبق این مطلب، بهله طبیبی حاذق و مشهور و علاوه بر آن ادیبی بود که به مرکز خلافت اسلامی دعوت شد.
4. صالح پسر بهله هندی
از پزشکان حاذق عصر هارون الرشید بود. او ابراهیم بن صالح پسر عموی هارون را که به گواهی جبریل بن بختیشوع (طبیب ویژه هارون)، مرده بود، با سوزنی از مرگ نجات داد و توانمندی و برتری طب هندی به طب یونانی را در نظر خلیفه و دیگران به اثبات رساند.[17] ابن فضل الله مهارت او را در پزشکی اغراقآمیز میستاید و در مورد نجات پسر عموی هارون میگوید: «هارون که از ادعای صالح بن بهله مبنی بر زنده بودن ابراهیم و نجات او شگفت زده بود، درستی ادعا و تواناییش را میپرسد و صالح برای اطمینان خلیفه پاسخ میدهد اگر امشب پسر عمویش بمیرد همه بردگان و کنیزانش آزاد، همه زنانش سه طلاقه، چهارپایانش مصادره و تمام اموالش صدقه باشد». هارون میگوید: وای بر تو! غیب میگویی؟ صالح بن بهله هم مشکل ابراهیم و علت مشتبه شدن او به مرده را به روشنی توضیح میدهد و خلیفه را قانع میکند.[18]این ماجرا جایگاه او را در دربار و هنگفتی ثروت و توانایی مالیاش را عیان مینماید. هم چنین صالح در جلسهای با حضور امام رضا(علیه السلام)، مأمون عباسی و پزشکان حاذق آن دوران همانند «یوحنا بن ماسویه» و «جبرییل بن بختیشوع» درباره شگفتیهای بدن انسان به گفتگو میپردازد؛[19] بنابراین وی در نخستین سالهای قرن سوم هجری در مرو و به احتمال یقین در دربار خلیفه بوده است. پسرش حسن بن صالح هندی بغدادی نیز به شغل خانوادگی طبابت اشتغال داشت.[20]
5. صنجهل هندی
از مشاهیر علم طب و نجوم، در عهد هارون و مأمون بود و تألیفاتی در این زمینه داشت. برخی از آنها در منابع یاد شده عبارتند از:
- شرک الهندی: این کتاب به فارسی بود و به عربی برگردانده شد.
- سرد: کتابی طبی که به امر یحیی برمکی به عربی ترجمه شد.
- موالید الکبیر و کتاب اسرار المسائل:[21] کتاب نخست، طبق نامش درباب نجوم و هیئت است. با توجه به تخصص صنجهل، کتاب دوم نیز به احتمال طبی یا نجومی است.
6. ابن دهن هندی
پزشک و فیلسوف توانای هندی که به هر دو زبان سانسکریت و عربی مسلط بود و ریاست بیمارستان برامکه را برعهده داشت.[22] به گفته ابن ندیم، ابن دهن کتابهای استانکر الجامع و سندستاق (صفوة النجح) را به عربی ترجمه کرد.[23]
7. جودر هندی
به نقل از ابن ندیم، وی نویسنده کتاب الموالید بود.[24] که مطابق با نام اثر، در علم نجوم تخصص داشت.
8. نق (نهق) هندی
وی کتابی به نام الموالید الکبیر[25] و با استناد به نام کتابش، همانند جودر، منجم و ستاره شناس بوده است.
9. حکیم طمطم هندی
از منجمان و دانشمندان هندی به شمار میآمد. کتابی به نام اعمال الکواکب السبعه در باب علوم پنجگانه (کیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا، و ریمیا) تألیف نمود.[26] ابن خلدون میگوید: «کتاب طمطم تا پیش از زندگانی جابربن حیان (م 198 ق) و انتشار آثار او رواج داشت.[27] از دوران زندگی او گزارشی در دست نیست، اما طبق این مطالب، او نیز مدتها پیش از آن دوران میزیسته و تنها کتابش در اختیار مسلمانان قرار داشته است.
10. باجهر هندی
ابن ندیم، ذیل کتابهایی درباره سوارکاری، حمل سلاح و آلات جنگی و تدبیر و چگونگی استفاده از آنها، از کتابی با نام فی فراسات السیوف و نعتها و صفاتها و رسومها و علاماتها از باجهر نام میبرد.[28]
11. سه (ببه) هندی
به نقل از ابن ندیم، او از پیشینیان بود که در نیرنگها روش هندیان را داشت و مسلک اهل توهّم را پیموده است.[29] بیش از این، درباره محتوای کتاب اطلاعی نداریم، زیرا ابن ندیم گفتههای خود را بیشتر توضیح نمیدهد.
12. سامور هندی
حاجی خلیفه، کتاب الخافیه فی علم الحرف را منسوب به افلاطون و سامور میداند.[30]
ابن ندیم در ضمن نقل از مهندسان، ریاضیدانان، پزشکان، ستارهشناسان، موسیقی دانان، صنعتگران و...، نام شماری از دانشمندان هندی را که کتابهایشان در دسترس مسلمانان بود، چنین مینگارد: راکهر (باکهر)، راجه، صکه، داهر، انکر (انکو)، رتکل (زنکل)، جبهر، اندی (اندو) و جباری.[31] اینان کسانیاند که به اصالت هندی بودنشان، تصریح شده است، اما افرادی نیز وجود دارند که لقب سندی و هندی دارند و به روشنی این حقیقت را نمیتوان دریافت که آیا آنان واقعاً در زمرة هندیانند، یا این که چنین لقب گرفتهاند. افراد زیر جزء این دسته هستند:
ـ «ابومعشر نجیح بن عبدالرحمان سندی» (170 ه): این شخص یکی از محدثان و نویسندگان مشهوری است که درباره مغازی رسول خدا ˆ کتاب تألیف نمود. وی از شاگردان امام صادق(علیه السلام) بوده که به تاریخ اسلام و مغازی پیامبر اعظم آگاهی داشت.[32]
ـ «صباح بن نصر هندی»: این فرد لقب هندی دارد و از اصحاب امام رضا(علیه السلام) بود.[33] اما از هندی الاصل بودنش اطلاعی در دست نیست.
ـ «عبدالرحمان اوزاعی (88 ـ 157 ه)»: از محدثان و فقیهان مشهور اهل سنت است که برخی، نیاکانش را از بردگان و اسیران هندی شمردهاند.[34]
کتابهای هندی در دسترس مسلمانان
برخی از آثار هندی در موضوعات گوناگون که در ظاهر نویسندگان آنها مشخص نیست از سوی ابن ندیم این گونه دستهبندی شده است: این آثار در اختیار مسلمانان قرار داشت:
1. کتابهای طبی موجود به زبان عربی
ـ سیرک: ابتدا به فارسی برگردانده شده بود و فردی به نام عبدالله بن علی که باید ایرانی باشد، آن را از فارسی به عربی ترجمه کرد؛ توقشتل: شامل صد درد و صد درمان؛ ـ التوهم فی الامراض و العلل: تألیف توقشتل هند؛ کتابی مختصر در عقاقیر (دواجات)؛ علاجات الحبالی؛ دوینی الهندیه فی علاجات النساء؛ السکر و کتابی درباره مارها و سموم آنها.[35]
2. کتابهای سموم و داروسازی
کتاب السموم؛ ـ کتاب اجناس الحیات (با ترجمه فردی هندی).[36] شاید همان رأی الهندی فی اجناس الحیات و سمومها باشد.[37]
3. کتابهای موعظه، آداب و حکمت
کتاب سخاوتمند، بخیل و مناظره بین آن دو و داوری پادشاه هند در این باره.[38]
4. کتابهایی با موضوع فال، زجر و خرز
زجر الهند؛ خطوط الکف و النظر فی الید.[39]
5. کتابهایی درباره افسانهها، اسمار و احادیث
کلیله و دمنه؛ سندباد کوچک؛ سندباد بزرگ؛ البد (احتمالا همان بت است)؛ بود اسف؛ بوداسف و بلوهر؛ ادب الهند و الصین؛ هابل فی الحکمه؛ الهند فی قصة هبوط آدم؛ طرق؛ دیک الهندی فی الرجل و المرأه؛ حدود منطق الهند؛ سارترم؛ ملک الهند القتال و السباح؛ اطرفی الاشربه و بیدبا فی الحکمه.[40]
در کنار این آثار، شماری از دانشمندان ایرانی و اسلامی به دلیل گرایش و تمایلشان به میراث هندی و همچنین ارزش علمی بسیاری از این کتب، به ترجمه کتب سانسکریت پرداختهاند و در انتقال دانش هندی نقش آفریدند. از جمله این اقدامات، کتابی درباره ادیان و مذاهب هند است که در سال 249 هجری تألیف شد و ابن ندیم آن را دیده است. در این کتاب آمده است، یحیی بن خالد برمکی فردی را به هند فرستاد تا دواجات (عقاقیر) موجود در این سرزمین را به همراه بیاورد و نیز ادیان هندی را بنویسد. او نیز این کتاب را نوشت.
ابن ندیم، گزارشگر این اثر، احتمال میدهد این مطلب صحیح باشد و آن را نیز به اقدامات برمکیان میافزاید؛ زیرا واضح است نخستین فرد، یحیی برمکی و سایر برامکه بودند که به هند توجه نشان دادند و علما، حکما و پزشکان هندی را به دربار خلفای عباسی آوردند. محمد بن اسحاق الندیم، فن دوم از مقاله نهم کتاب الفهرستش را به بیان محتویات این کتاب اختصاص میدهد و به معرفی بتها، بتخانهها، مذاهب، عقاید، آداب و رسوم مردمان هند و چین و معرفی برخی شهرها و موقعیتهای جغرافیایی و فاصله این شهرها و مکانها، میپردازد.[41]
انتقال دانش هندی نهضت علمی مسلمانان را سرعت بخشید و اطلاعات و علوم ارزشمندی را از این سرزمین به حوزه جغرافیایی مسلمانان وارد کرد. البته نباید از نقش دانش¬وران مسلمان در بسط و گسترش این علوم وارداتی غافل ماند مسلمانان هم به نوبه خود شرح¬ها و تفسیرهای بسیار بر این کتب نوشتند و در ترقی علومی مثل ریاضیات و نجوم تأثیر بسزایی را بر جای گذاشتند.
برخی از این دانشوران مسلمان که به ترویج دانش هندی همت گماردند، عبارتند از:
1. ابن مقفع عبدالله بن دادویه: از دانشمندان شهیر ایرانی نیمه نخست سده دوم هجری است که آثار بسیاری را از زبان فارسی به عربی ترجمه کرد. او کتاب معروف کلیله و دمنه را از هندی به فارسی ترجمه و گویا همان را از فارسی به عربی نیز برگرداند.[42] اگر چه نقل شده «عبدالله بن هلال اهوازی» کتاب ابن مقفع را به عربی ترجمه کرد،[43] اما احتمالاً دو ترجمه صورت گرفته است.
2. احمد اقلیدسی: از دانشمندان نیمه نخست سده چهارم هجری است که به حساب هندی علاقه وافری داشت وهر جا کتاب ریاضی هندی مییافت، آن را مطالعه میکرد. یکی از آثار وی الفصول فی الحساب الهندی نام دارد. این اثر از مهمترین کتابهای حساب به زبان عربی و نخستین متن شناخته شدهای است که مستقیماً به کسرهای اعشاری میپردازد. اقلیدسی در این کتاب، اصلاحاتی را در حساب هندی پیشنهاد مینماید. برخی، این تألیف را اثر پدرش «ابراهیم بن محمد بن صالح شطرنجی» (330 ه) دانستهاند.[44]
3. ابواسحاق ابراهیم بن حبیب بن سلمان بن سمره کوفی بغدادی فزاری (188 ه): از مشاهیر دانشمندان نجوم و ریاضیات قرن دوم هجری و نخستین سازندهی اسطرلاب است. او و پسرش «محمد» منجم و ریاضی دان بودند و شماری از کتابهای ریاضی هندی را به عربی ترجمه کردند.[45]
4. ابوالحسن علی بن سهل بن ربن طبری (حدود 160 ـ260 ه): وی از جمله دانشمندان مسلمانی است که با علاقهمندی به طب هندی، به آموختن آن پرداخت.[46]
گروهی از دانشمندان مسلمان نیز درباره علوم هندی، کتاب نوشتند و به ترویج دانش این سرزمین پرداختند. برخی ازاین افراد عبارتند از: عطارد بن محمد بابلی (206ه)، حاسب، منجم و مولف کتاب جفرهندی،[47] ابونصر محمد بن عبدالله کلوذانی (386 ه)، ریاضیدان و نویسنده کتاب التخت (التحت) فی الحساب الهندی،[48] ابویوسف یعقوب بن اسحاق کندی معروف به فیلسوف عرب (260 ه) رسالهای در حساب هندی نگاشت.[49] ابوحنیفه احمد بن داود دینوری (283 ه) کتاب البحث (التخت) را در حساب هندی نگاشت.[50] ابوالقاسم علی بن احمد مشهور به مجتبی انطاکی (376 ه) ریاضی دان، مهندس و حاسب، اهل انطاکیه و ساکن بغداد و از یاران عضدوالدوله دیلمی، کتاب التخت الکبیر را درباب ریاضیات هند تألیف نمود.[51] احمد بن محمد بن سرمد حاسب معروف به کرابیسی نیشابوری و ابوالحسین سرمدی (366 ه) مهندس ریاضی دان اهل نیشابور و ساکن محله خندق هم کتابی در این زمینه داشته است.[52] سنان بن ابی الفتح حرانی بغدادی از دانشمندان سده سوم هجری، کتاب التحت (التخت) را درباره حساب هندی نوشت.[53] ابوطیب سند بن علی یهودی (م حدود 290) که به دست مأمون مسلمان شد، کتابی درباره ریاضیات هندی نگاشته بود.[54] شاعر معروف، ابان بن عبدالحمید لاحقی رقاشی (200 ه .)، کتاب حلم الهند و کلیله و دمنه را به نظم در آورده بود.[55]
نتیجه¬گیری
مطالب مذکور، تنها بخشی اندک از تعامل علمی اسلام و هند است که البته تنها، وامگیری مسلمین از حوزهی تمدنی هند را بررسی مینماید. تعامل و مناسبات علمی ـ فرهنگی این دو حوزه، بسیار فراتر از مطالب فوق، و داده¬های ثبت و ضبط شده در منابع است؛ به ویژه پس از قدرت¬گیری مسلمانان در شبه قاره و تسلط بیش از هشتصد سال بر اوضاع سیاسی و اجتماعی این سرزمین زوایای جدیدی از تعامل علمی و فرهنگی میان اسلام و سرزمین هند می¬تواند مورد مطالعه قرار گیرد.
نگارنده امید دارد در آیندهای نزدیک بتواند تأثیر گذاری اسلام بر فرهنگ وتمدن هند را که از دو دیدگاه قابل بررسی است، مطالعه و معرفی نماید؛ نخست آن که قرارگیری قدرت و حکومت در دست مسلمانان، جذب عالمان، دانشمندان و هنرمندان را فراهم آورد. برای نمونه، در دوران صفویه، به علت تعصبات مذهبی، بسیاری از دانشمندان و هنرمندان از ایران به هند کوچ کردند و چون شاهان مسلمان هند، در دوران حکومتشان اغلب دانش دوست و هنرپرور بودند، تمایل فرهیختگان برای ورود به این سرزمین فراتر از حد تصور بود آن گونه که گفته شده، تنها در شهر دهلی بیش از هزار دانشمند و صاحب فرهنگ و ادب و هنر دفن شده است.[56] مطلب دوم که قابل بررسی و تحقیق است اینکه یکی از نمودهای هر حکومت، شهرسازی و ساخت بناهای حکومتی و فرهنگی است. فرمانروایان مسلمان هند به دنبال ساخت چنین مجموعههایی از هنرمندان هندی و ایرانی یاری گرفتند، این هنرمندان ویژگیهای هنر هندی را که عبارت بود از استحکام بنا، با آرایهها و شاخصههای زیبایی شناسانه اسلامی در آمیختند و مکانهای باشکوهی را خلق کردند که تحسین جهانیان را برانگیخته است. این تلفیق هنری، موجب پیدایش مکتب هنری هند و ایرانی (هند و اسلامی) شد.
پی¬نوشت¬ها
* کارشناس ارشد تاریخ اسلام دانشگاه باقرالعلوم(علیه السلام)
1. اگر چه به گفته محمد بن اسحاق الندیم، ابوسهل نوبختی در کتاب النهمطان خود معتقد بوده که علوم از جمله طب و نجوم در زمان زرتشت و به توصیه او از ایران به هند انتقال یافته است. محمد بن اسحاق بغدادی، الندیم، الفهرست، تحقیق محمد رضا تجدد (تهران، بینا، بیتا)، ص 300.
2. مسعودی، نام او را کوش آورده و میگوید: «وی کسی است که پس از بلهیت به شاهی رسید و سندباد در زمان او کتاب هفت وزیر و معلم و غلام و زن پادشاه را برای او تنظیم کرد که به نام سندباد معروف است؛ ابوالحسن علی بن حسین، مسعودی، مروج الذهب، (قم، دارالهجره، چاپ دوم، 1409 ه ق) ج 1، ص 91 ـ 100.
3. احمد بن ابی یعقوب، یعقوبی، تاریخ یعقوبی، (بیروت، دارصادر، بیتا) ج 1، ص 94.
4. مسعودی، مروج الذهب، پیشین، ج 1، ص 91 ـ 100.
5. همان، ج 2، ص 251.
6. الندیم، الفهرست، ص 409.
7. محمد بن جریر، طبری، تاریخ الرسل و الملوک (بیروت، دارالحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1387 ه ق) ج 8، ص 352؛ الندیم، الفهرست، ص 305 ـ 360؛ ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، تحقیق نزاز رضا (بیروت، دارمکتبه الحیاه، 1965) ص 475؛ ابوعلی بلعمی، تاریخنامه طبری، تحقیق محمد روشن (تهران، انتشارات البرز، 1373) ج 4، ص 1207.
8. دلیسی اولیری، انتقال علوم یونانی به عالم اسلام، ترجمه، احمد آرام (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1342 ش) ص 165 ـ 174.
9. ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه عن القرون الخالیه، تحقیق و تعلیق زاخائو و اذکائی (تهران، مرکز نشر میراث مکتوب، 1422 ه .) ص 171.
10. ابن قتیبه دینوری، عیون الاخبار (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418 ه ق) ج 1، ص 78 و 79؛ ابن عبدربه احمد بن محمد اندلسی، العقد الفرید، (بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ نخست 1404 ق) ج 5، ص 325.
11. جاحظ عمروبن بحر، الحیوان (بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، 1424 ه ق) ج 7، ص 127.
12. الندیم، پیشین، ص 378؛ ابن ابی اصیبعه، پیشین، ص 474 و 475؛ به گفته حاجی خلیفه، منکه کتاب السموم را از هندی به فارسی برای یحیی برمکی تفسیر کرده است. اما ترجمه آن از هندی به فارسی به دست ابوحاتم بلخی انجام یافته است. ترجمه دیگری از آن توسط عباس بن سعید جوهری از موالی مامون برای مامون انجام شده و همو برای مامون قرائت کرده است. مصطفی بن عبدالله کاتب چلبی، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون (بغداد، مکتبه المثنی بی¬تا) ج 2، ص 1425.
13. همان، ج 2، ص 1848.
14. الندیم، پیشین، ص 365.
15. همان، ص 377.
16. عمروبن بحر جاحظ، البیان و التبیین، تحقیق علی بوملحم (بیروت، دارالمکتبة الهلال، 1423 ه ق) ج 1، ص 95؛ ابراهیم بن علی قیروانی، زهر الآداب و ثمر الالباب (بیروت، دارالجیل، بیتا) ج 1، ص 145.
17. عزیغوریس بن اهرون ابن عبری، تاریخ مختصر الدول (بیروت، دارالشرق، چاپ سوم، 1992 م) ص 132؛ ابن ابی اصیبعه، پیشین، ص 475؛ شمسالدین محمد بن احمد، ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری (بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ سوم، 1413 ق) ج 11، ص 30؛ همو، سیراعلام النبلاء، تحقیق نعیم عرقسوسی و مأمون صاغرجی (بیروت، موسسه الرساله، چاپ نهم، 1413 ه ق) ج 8، ص 274؛ جلال الدین سیوطی، المحاضرات و المحاورات (بیروت، دارالغرب السلامی، چاپ اول، 1424 ه.) ص 366 و 367.
18. ابن فضل الله، شهاب الدین احمد بن یحیی بن فضل الله عمری، مسالک الابصار فی ممالک الامصار (ابوظبی، المجمع الثقافی، 1423 ق) ج 9، ص 486 ـ 488.
19. باقر شریف قرشی، حیاة الامام الرضا(علیه السلام)، (بی¬جا، انتشارات سعید جبیر، بی¬تا) ج 1، ص199.
20. قاضی ابوالمعالی اطهر، مبارکفوری، رجال السند و الهند الی القرن السابع (قاهره، دارالانصار، چاپ نخست، 1398 ه .) ص 95.
21. الندیم، پیشین، ص 330؛ ابن ابی اصیبعه، پیشین، ص 473؛ خیرالدین زرکلی، الاعلام، (بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ پنجم، 1980 م) ج 4، ص 142؛ حاجی خلیفه، پیشین، ج 2، ص1894.
22. الندیم، پیشین، ص 305.
23. همان، ص 360.
24. همان، ص 330.
25. همان، ص 330.
26. حاجی خلیفه، پیشین، ج 2، ص 1435؛ علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 244.
27. عبدالرحمن بن محمد، ابن خلدون، العبر، ترجمه عبدالمحمد آیتی (تهران، موسسه مطالعاتی و تحقیقات فرهنگی، 1363)، ج 1، ص 497.
28. الندیم، پیشین، ص 377.
29. همان، ص 373.
30. حاجی خلیفه، پیشین، ج 1، ص 699.
31. همان، ص 330.
32. محمد بن حسن شیخ طوسی، رجال، (قم، جامعه المدرسین، 1415 ه) ص 316؛ ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل (بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1371 ه) ج 8، ص 493؛ ابوبکر احمد بن علی، خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417) ج 13، ص 429.
33. ابوالعباس نجاشی، رجال، (بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، 1408 ه) ج 1،ص 447.
34. ذهبی، پیشین، ج 7، ص 109.
35. الندیم، همان، ص 360.
36. همان، ص 379.
37. همان، ص 360.
38. همان، ص 378.
39. همان، ص 367.
40. همان، ص 364 و 365.
41. همان، ص 409 ـ 414.
42. همان، ص 132؛ حاجی خلیفه، پیشین، ج 2، ص 1508.
43. همان، ج 2، ص 1507 و 1508.
44. کارل بروکلمان، تاریخ الادب العربی، (قم، دارالکتاب اسلامی، چاپ دوم، بی تا) ج 4، ص 183؛ زرکلی، پیشین، ج 1، ص 85؛ زندگینامه ریاضیدانان دوره اسلامی، ص 130؛ زندگینامه علمی دانشوران، زیر نظر احمد بیرشک (تهران، انتشارات علمی و فرهنگی و بنیاد دانشنامه بزرگ فارسی، 1375) ج 2، ص 46؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، (تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 1372) ج 9، ص 675.
45. الندیم، پیشین، ص 332؛ علی بن یوسف شیبانی، قفطی، تاریخ الحکماء، (بغداد، مکتبه المثنی و قاهره موسسه الخانجی، بیتا) ص 57؛ ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران (تهران، انتشارات فردوسی، چاپ دوم، 1363 ه ش)، ج 1، ص 110؛ دلیسی اولیری، پیشین، ص 238.
46. الندیم، پیشین، ص 354؛ قفطی، پیشین، ص 32؛ ابن ابی اصیبعه، پیشین، ص 414؛ صلاح الدین خلیل صفدی، الوافی بالوفیات، (ویسبادن، النشرات الاسلامیه، چاپ دوم، 1381 ق) ج 21، ص 151؛ زرکلی، پیشین، ج 4، ص 288.
47. الندیم، پیشین، ص 336؛ زرکلی، پیشین، ج 4، ص 236.
48. الندیم، پیشین، ص 342؛ اسماعیل پاشا بغدادی، هدیه العارفین، (بیروت، داراحیاء التراث العربی، افست از چاپ استانبول، 1951) ج 2، ص 55.
49. الندیم، پیشین، ص 316؛زرکلی، پیشین، ج 8، ص 195.
50. الندیم، پیشین، ص 86.
51. همان، ص 342؛ زرکلی، پیشین، ج 4، ص 253.
52. الندیم، پیشین، ص 340؛ اسماعیل پاشا بغدادی، پیشین، ج 1، ص 65.
53. الندیم، پیشین، ص 339؛ اسماعیل پاشا، پیشین، ج 1، ص 410.
54. همان، ص 334؛ 411.
55. الندیم، پیشین، ص 132 ـ 364.
56. نقل از پایگاه اینترنتی فارغ التحصیلان ایرانی هند.
منابع
- ابن ابی اصیبعه، احمد بن قاسم بن خلف خزرجی دمشقی، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، تحقیق نزاز رضا، بیروت، دارمکتبه الحیاه، چاپ 1965م.
- ابن ابی حاتم، عبدالرحمان بن محمد بن ادریس رازی، الجرح و التعدیل، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1371 ه.
- ابن خلدون، عبدالرحمان بن محمد، العبر، ترجمه عبد المحمد آیتی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363ه. ش.
- ابن عبدربه، احمد بن محمد اندلسی، العقد الفرید، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ نخست، 1404ق.
- ابن عبری، غریغوریوس بن اهرون ملطی، تاریخ مختصر الدول، تحقیق انطون صالحانی یسوعی، بیروت، دارالشرق، 1992م.
- ابن فضل الله، شهاب الدین احمد بن یحیی بن فضل الله عمری، مسالک الابصار فی ممالک الامصار، تحقیق گروهی، ابوظبی، المجمع الثقافی، 1423ق.
- ابن قتیبه دینوری، عیون الاخبار، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ 1418ق.
- ابو حنیفه دینوری، احمد بن داود، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، انتشارات رضی، 1368 ش.
- ابوریحان بیرونی، الآثار الباقیه عن القرون الخالیه، تحقیق و تعلیق زاخائو و اذکائی، تهران، مرکز نشر میراث مکتوب، 1422 ق.
- اسماعیل پاشا بغدادی، هدیة العارفین، بیروت، دارالحیاء التراث العربی، افست از چاپ استانبول، 1951م.
- الندیم، ابوالفرج محمد بن اسحاق بغدادی، الفهرست، تحقیق محمد رضا تجدد، تهران: بی¬نا، بی¬تا.
- اولیری، دلیسی، انتقال علوم یونانی به عالم اسلام، ترجمه احمد آرام، تهران، انتشارت دانشگاه 1342 ش.
- بروکلمان، کارل، تاریخ الادب العربی، ترجمه عربی، عبدالحلیم نجار، قم، دارالکتاب الاسلامی، بیتا.
- بلعمی، ابوعلی بلعمی، تاریخنامه طبری، تحقیق محمد روشن، تهران، انتشارات البرز، 1373 ش.
- جاحظ، عمرو بن بحر، البیان و التبیین، تحقیق علی بوملحم، بیروت، دارمکتبه الهلال، 1423 ق.
- جاحظ، عمرو بن بحر، الحیوان، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1424 ق.
- حاجی خلیفه، مصطفی بن عبدالله کاتب چلبی، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، بغداد: مکتبة المثنی، بیتا.
- خطیب بغدادی، ابوبکر احمد بن علی، تاریخ بغداد، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417 ق.
- دائرة المعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 1372ش.
- ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، 1413ق.
- _______، سیر اعلام النبلاء، تحقیق نعیم عرقسوسی و مأمون صاغرجی، بیروت، موسسة الرساله، 1413ق.
- زرکلی، خیرالدین، الاعلام قاموس تراجم لاشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، بیروت، دارالعلم للملایین، 1980م.
- زندگینامه علمی دانشوران، ترجمه گروهی زیر نظر احمد بیرشک، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی و بنیاد دانشنامه بزرگ فارسی، 1375ش.
- سیوطی، جلال الدین، المحاضرات و المحاورات، چاپ اول، بیروت، دارالغرب الاسلامی، 1424ق.
- شیخ طوسی، محمد بن حسن شیخ الطائفه، رجال، تحقیق جواد قیومی، قم، جامعه مدرسین، 1415ق.
- صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، انتشارات فردوسی، 1363ش.
- صفدی، صلاح الدین خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ویسبادن، النشرات الاسلامیه، 1381ق.
- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، داراحیاة التراث العربی، 1387ق.
- قرشی، محمد باقر، حیاة الامام الرضا علیه السلام، بی¬جا، انتشارات سعید بن جبیر، بی¬تا.
- قفطی، علی بن یوسف شیبانی، تاریخ الحکماء (اخبار العلماء باخبار الحکماء)، بغداد، مکتبة المثنی و قاهره موسسة الخانجی، بی تا.
- قیروانی، ابراهیم بن علی، زهرالاداب و شمرالالباب، بیروت، دارالجیل، بیتا.
- مادلین هالاید و هرمان گوتس، هنر هندوایرانی (هندواسلامی) (از مجموعه تاریخ هنر ایران، شماره4)، ترجمه یعقوب آژند، تهران، انتشارات مولی، 1376ش.
- مبارکفوری، قاضی ابوالمعالی اطهر، رجال السند و الهند الی القرن السابع، قاهره، دارالانصار، 1398ق.
- مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجره، 1409ق.
- نجاشی، ابوالعباس احمد بن علی اسدی کوفی، رجال، بیروت، دارالاضواء، 1408ق.
- یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر، بی تا.