مشاهیر و عالمان سیراف (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
بندر سیراف که در طی قرن¬ها یکی از بنادر مهم تجاری مسلمانان بوده، در 300 کیلومتری شمال غربی بندرعباس، 230 کیلومتری شرق بوشهر ودر کنار بندر طاهری کنونی قرار داشته است. این بندر نقش بسیار حساسی در تجارت دریایی مسلمانان در طی قرن¬های اول تا ششم هجری داشته است. ظهور دانش¬مندان بسیار در علوم ریاضی، طب، ادبیات، فقه، حدیث و ... گویای این حقیقت است که این شهر، علاوه بر اهمیتی که از نظر دریانوردی و بازرگانی داشته، در پرورش عالمان نیز نقش بسزایی داشته است. این مقاله به بررسی این موضوع می¬پردازد.
برخی گفته¬اند هنگامی که کیکاوس، پس از بازگشت از آسمان، در محل سیراف فرود آمد. او در همان¬جا، شیر و آب طلب کرد که به او داده شد؛ از این رو آن مکان به «شیراب» شهرت یافت.[1] این گزارش یاقوت حموی درباره نام¬گذاری تاریخی این شهر است. همو اضافه می¬کند که بازرگانان، این شهر را شیلاو (به کسر شین) می¬نامند؛ در حالی که اصل آن «شیراب» یا «شیرآو» بوده است، اما اعراب آن را «سیراف» خوانده¬اند.
سیراف، مهمترین بندری بوده که طی سدههای متمادی در غرب اقیانوس هند نامآور بوده است. این شهر، تا زمانی که کیش (قیس) شهرت و ترقی زیادی نیافته بود، معتبرترین مرکز تجاری خلیج فارس و جهان اسلام به حساب میآمد. از نظر اصطخری، این شهر از حیث بزرگی و جلال، با شهر شیراز برابری میکرده است. وی اضافه میکند که «ساختمانهای آنجا از چوب ساج است که از هندوستان و زنگبار میآورند و عمارتهای چند طبقه دارد که مشرف بر دریا ساخته شدهاند».[2] او معتقد است که مردم سیراف در مخارج عمارت¬های خود اسراف فراوان میکنند. [3] ابن حوقل هم دربارهاش نوشته است: «بناهایش از چوب ساج و چوب زنگبار است و دارای چند طبقه مانند بناهای مصر میباشند. این بناها بر کنار دریا و درهم¬آمده است. سیراف شهر پرجمعیتی است و مردم آن، پولهای گزاف برای ساختن بناها صرف میکنند... ولی کسی این کار را اسراف و زشت نمیداند».[4] مقدسی نیز میگوید: «..اهل سیراف در هنگام آبادانیش، آن را به سبب زیادی آبادانی و عماراتش، و خوبی خانهها و ظرافت مساجدش و نظم و رونق بازارهایش و ثروت مردمانش و آوازه شهرتش، بر بصره ترجیح میدادند».[5]
روشن است که چنین شهری در زمان خود، و با موقعیت خاص جغرافیاییاش، نقش بسیار مهمی نیز در مبادلات اقتصادی داشته است. کالاهایی از چین، هند و دیگر سرزمینهای شرق اقیانوس به آن شهر سرازیر میشده و از آن جا به دیگر بلاد میرفته است. اجناس و کالاهای بسیار متنوع ایرانی نیز برای ارسال به دیگر سرزمینها، ابتدا به این بندر میآمده است. برای آگاهی از رونق اقتصادی این شهر در زمان اوج شهرتش، کافی است از باب نمونه به درآمدهای این شهر در دوران المقتدر عباسی (320 ـ 295ه) بنگریم که حدود 253 هزار دینار بوده و همین درآمد، در زمان عضدالدوله دیلمی (372ـ338) تقریبا به دو برابر افزایش یافته است.[6] اما در شهری چنین پردرآمد، مردمانی پرتلاش و خستگی ناپذیر میزیستهاند که رونق و شکوفایی و شهرت آن را دوام میبخشیدهاند و مسلم است که یافتن نام و آثار آنان نه تنها دلایل شهرت آن را آشکار میسازد، بلکه بر اعتبار بیش از پیش آن در نزد همگان میافزاید.
نقش بازرگانان ساکن و سیار و نیز مدیران اقتصادی بندر بسیار اساسی و حساس بوده است، البته اندیشههای آنان را کارگران ساده این شهر به نتیجه میرساندهاند. از بازرگانان بزرگ و ثروتمند این شهر چندان چیزی نمیدانیم، هم¬چنان که از مردم عادی، کارگران ساده، کشاورزان ، باغ¬داران، هنرمندان و کسبه فعالش نیز خبری به دست ما نرسیده است.
اما کتاب عجائب الهند، اثر با ارزش بزرگ بن شهریار، نه تنها اهمیت و اقتدار کشتیرانی ایرانیان مسلمان را در طی قرون اولیه اسلامی در اقیانوس هند نشان میدهد، بلکه برجستگی دریانوردان سیرافی را در میان دیگران آشکار میسازد. فراموش نمیکنیم که نقش ناخدایان، ملوانان و کشتیهای تجاری آنها بسیار مهم و حساس بوده است و تنها آنان میتوانستند کالاهای بازرگانان را به سلامت، به مقصدی که غالبا بسیار دور بود، برسانند. خوشبختانه نامهای برخی از این دریانوردان سیرافی، در منابع گوناگون یافت شده و شهرت و اعتبار آنان در آن دورهها موجب شده است که نام این ناخدایان و ملوانان بزرگ و نیز اقدامات دریایی آنها، بیش از دیگران در ذهنها بماند.
بزرگ بن شهریار رامهرمزی که خود تحت تأثیر فرهنگ دریانوردی سیرافیان است، نام برخی از ناخدایان سیرافی را در کتاب خود ذکر نموده است که عبارتند از : ابوالحسن علی بن شادان سیرافی، ابوالحسن محمد بن احمد بن عمر سیرافی، ابوالعباس سیرافی، احمد بن علی بن منیر سیرافی، ابوعبدالله محمد بن بابشاد سیرافی، دارابزین سیرافی، محمد بن مسلم سیرافی، ابو یوسف بن مسلم سیرافی، یونس بن مهران سیرافی و ابوزهر برختی سیرافی. وی درباره هر یک از آنها داستانهایی نقل کرده است تا رشادتها، تجربهها و آگاهیهای گستردة دریایی آنان را نشان دهد. [7] البته نام شمار دیگری از این دریانوردان در کتاب عجائب الهند آمده است که از آنها با نام سیرافی یاد نشده، ولی به احتمال فراوان، آنان نیز از فرزندان و پرورش یافتگان همین شهر بودهاند؛ افرادی چون: عبدالله بن جنید، کاوان، عمران لنگ، علامه، مرزبان، مردانشاه، علی بن محمد بن سهل،شهریاری، راشد، ابن لاکیس، انشرتوا و فرزندش، جهود کوتاه و ... [8]. شهرتی که اینان در امر دریانوردی در سرتاسر اقیانوس هند و دریای چین کسب کرده بودند، ناشی از تجربه و دانش گسترده آنها در پیمودن راههای آبی و چگونگی برخورد با موانع و خطرات این سفرهای طولانی بوده است.
مسعودی، مورخ بزرگ اسلامی هم که اندکی پیش از رامهرمزی میزیسته، نام تعدادی از دریانوردانی که با کشتیهای خود بین عمان و شرق افریقا در رفت و آمد بودهاند، در کتاب مروج الذهب و معادن الجوهر ذکر کرده است و از کسانی که نامشان را نیاورده، با لفظ «سیرافیان» به نیکی یاد میکند. اینان همان ناخدایانی هستند که مسعودی در سفرهای دریایی خود در سال 304 ه و قبل از آن با آنها آشنا شده است؛ افرادی چون جوهر بن احمد سیرافی، معروف به ابن سیره؛ عبدالرحیم سیرافی، از اهالی محله میکان سیراف؛ محمد بن زید پورسیرافی؛ احمد بن جعفر سیرافی؛ و عبدالصمد بن جعفر سیرافی.[9]
اما در این شهر زیبا، پر جنب و جوش و پر درآمد که مسائل تجاری و دریایی در رأس امور بوده، علم و فرهنگ چه شرایطی داشته است؟ اساسا، شهری که اولین و مهمترین نقش حیاتیاش در طی چند قرن نخست اسلامی، تلاش برای رونق بیشتر اقتصادی و کسب درآمد فزونتر برای دولت و خصوصاً ساکنان آن بوده است، توان تأثیرگذاری آن در عرصههای علمی، فرهنگی و دینی چه بوده است؟ آگاهیهای ما در این باره بسیار ناچیز است و نمیدانیم که مراکز آموزشی یا تبلیغی، چه موقعتیی در شهر داشتهاند و چه اقداماتی در آنها صورت میگرفته است. تحقیق درباره فرهنگ و دانش سیراف، آن هم پس از گذشت ده¬ها قرن، اقدامی آسان نخواهد بود، اما علیرغم کمی منابع در این باره، به نامهایی از شخصیتهای سیرافی در علم و ادب و دین برمیخوریم که تا حدود قرن هفتم هجری زندگی میکردند و آثاری از خود باقی گذاشتهاند.
اغلب سیرافیانی که نامشان را در منابع تاریخی و جغرافیایی یا کتابهای حدیثی و روایی مییابیم، محدث، راوی حدیث، ادیب، شاعر، فقیه، طبیب، ریاضی¬دان ومعلم قرآن و فرایض هستند. برخی از سیرافیان از ائمه اطهار علیهم السلام روایت نقل کردهاند و بعضی هم در شمار راویان دیگر سلسلههای حدیثی قرار دارند.
پیش از معرفی شخصیتهای علمی و فرهنگی سیرافی، به دو گزارش درباره کسانی که نامشان در زمرة یاران حضرت مهدی(ع) نقل شده اشاره میکنیم. در روایت نخست، امام صادق(ع) در میان نامهای یاران امام زمان(ع) از شهرهای گوناگون، از فردی به نام «سلم کوسج» از ساکنان باغ در شهر سیراف یاد میکنند.[10] و در روایت دیگر، دو نفر به نامهای «شداد» و «شدید» ذکر شده است.[11] این اخبار حاکی از این حقیقت است که نه تنها پیروان اهل بیت پیامبر(ص) در سیراف سکونت داشته و فعال بودهاند، بلکه برخی از برجستگان آنان افتخار همراهی با آن حضرت(ع) را خواهند یافت.
اما درباره عالمان، محدثان و راویان سیرافی که معرفی خواهند شد، باید توجه کرد که اکثر آنان اگر چه فقط نامی از خود به یادگار گذاشتهاند و هیچ گونه گزارشی درباره زندگی یا آثار علمی و عملیشان به ما نرسیده، اما حتی ذکر نام آنها در میان ناقلان روایت و حدیث، خود نشانة این حقیقت است که آنان هم از رجال عالم و با تقوای سیراف بودهاند. آنها اغلب، تحصیلات علمی و دینی خود را در همین شهر و دیگر شهرهای مهم اسلامی گذراندهاند و به اشتهار یا اجتهاد رسیدهاند و اگر جز این بود، به هیچ وجه در زمرة افراد سلسلههای حدیثی و روایی قرار نمیگرفتند. نکته دیگر آن است که اگر چه شاید از نامهای این اشخاص نیز بتوان به مذهب آنان پی برد، بسیاری از آنان از فرهنگ اهل¬بیت(ع) پیروی میکردند و برخی هم در نزد فریقین محترم بودهاند. تاریخ نگاران، مدفن بسیاری از این سیرافیان را سیراف، بصره، بغداد و قاهره نقل کردهاند و به هر حال، ذکر نام آنها یادآور دوران شهرت و اعتبار این شهر تاریخی است. راویان، محدثان و اساتیدی که تنها نامی از آنها باقی مانده است عبارتند از:
ابواسحق سیرافی؛[12] احمد بن سالم سیرافی؛[13] ابوبشر سیرافی لؤلؤی؛[14] حسن بن منصور سیرافی، مشهور به ابوغالب تاج الملک ذوالسعادتین؛[15] حسین بن محمد بن علی سیرافی بغدادی؛[16] حمید بن محمد بن احمد بن خراذرخت سیرافی؛[17] علاءالدین سیرافی؛[18] صالح بن بیان سیرافی؛[19] ابوالحسن علی بن الحسین سیرافی؛[20] ابوالحسن علی بن محمد سیرافی؛[21] عمرو بن موسی سیرافی؛[22] محمد بن ابراهیم بن مهدی سیرافی؛[23] محمد بن احمد بن معووف بن مانوم سیرافی؛[24] محمد بن اسماعیل سیرافی؛[25] محمد بن علی بن احمد بن ابراهیم سیرافی؛[26] محمد بن عوذ سیرافی؛[27] محمد بن عوف سیرافی؛[28] جعفربن محمد بن الحسن اصفهانی سیرافی؛[29] ابوالعباس احمد بن جعفر سیرافی (د: 422ه در مصر)؛ [30] محمد بن مهدی سیرافی که احتمالا در قرن سوم میزیسته است؛[31] ابوالحسین سیرافی (د: 450ه)؛ [32] ابوالقاسم سیرافی پدر ابوالحسین که صاحب اجازه بوده است (د: 433) و این پدر و پسر که هر دو عالم و اهل حدیث بودهاند، در مصر وفات کردهاند؛[33] حسن بن محمد بن حسن سیرافی که با واسطه از امام باقر (ع) روایت نموده است؛[34] صبیح بن عمر سیرافی که با واسطه از ابوهریره و او از نبی اکرم (ص) روایت نموده است؛[35] ابوطاهر عبدالرحمن بن ابی طاهر بن ابی نصر سیرافی المقریء که در قرن ششم میزیسته است؛[36] احمد بن الحسین بن احمد بن مردشاد سیرافی توجی که معلم کودکان بوده است؛[37] ابوبشر محمد بن یوسف سیرافی مصری،ساکن مصر و احتمالاً متوفای در قاهره؛[38] تمیم بن احمد سیرافی، او با چهار واسطه از امام صادق(ع) روایت کرده است؛[39] ابوطلحه محمد بن عوام بن فضل سیرافی که در بصره به املاء حدیث میپرداخت؛[40] علی بن احمد بن الحسین سیرافی که در مصر میزیسته و روایت میگفته و در سال 40ه در همان جا وفات کرده است؛[41] و قطب الدین محمد بن مسعود بن محمود بن ابی الفتح سیرافی، مشهور به العلامه الفالی (الغالی) الشقار که کتاب التقریب از اوست.[42]
درباره تعدادی از آنها اطلاعات بیشتری داریم: احمد بن بهداد یا بهزاد بن مهران سیرافی (مشهور به ابوالحسن فارسی سیرافی) که در مصر به سر میبرده است و به عنوان «امام المحدث الصدوق» شناخته میشده است.[43]
عامر بن عیسی بن عامر سیرافی، همان شخصی است که در ذی الحجه سال 381 در مکه، روایت مربوط به دیدار متوکل بن هارون با یحیی بن زید را در خراسان دریافت میکند.[44]
ابوعبدالله محمد بن عون بن داود سیرافی بصری که به سلیب یا مشلیق ملقب بوده و در تفسیر بیش از حدیث شهرت داشته است. طبرانی، مفسر بزرگ تسنن، نیز از او روایت میکند؛ زیرا شیخ و استاد طبرانی بوده است.[45]
ابوعلی هشام بن علی سیرافی سدوسی که با پنج واسطه از ابوسعید خدری سخنی از رسول خدا(ص) درباره مهدی(ع) را نقل کرده است.[46] برخی از علمای عامه نیز او را توثیق کردهاند.[47]
ابوالعباس احمد بن محمد بن نوح سیرافی که در ربیع الاول سال 300 به بصره رفته است و فردی ثقه معرفی شده که روایتهای زیادی نقل کرده و شیخ طوسی هم با واسطه از او روایت نقل نموده و[48] ابن شهر آشوب نیز او را توثیق کرده است.[49]
یعقوب سیرافی، مشهور به ابن ماهان، نزدیک به دوران حنین بن اسحق زندگی میکرده و از او متأثر بوده و نیز پزشک معتبر زمان خود بوده است. کتاب السفر و الحضر فی الطب از اوست که به گفته ابن ندیم کتابی کم ضخامت است.[50]
ابوالعباس احمد بن علی بن العباس بن نوح سیرافی، معروف به ابن نوح، ساکن بصره بوده است. او فردی ثقه و فقیهی بصیر در حدیث و روایت بوده و همة روایتهای او متقن و مقبول بود. او در حدود سال 410ه در گذشته است. شیخ طوسی درباره او میفرماید: او اخیرا در گذشته و چون ساکن بصره بوده است، توفیق دیدار او را نیافتم.این مرد از جمله اساتید و شیوخ برجسته حدیث و رجال بوده و نجاشی او را چنین توصیف نموده است: «و هو استادنا و شیخنا و من استفدنا منه». این گفته به این معناست که نجاشی از سیرافی مذکور بهرهها برده است و میدانیم که کتاب اخبار الوکلاء الاربعه از اوست.[51]
اما درباره ابوسعید حسن بن عبدالله بن المرزبان سیرافی نحوی باید گفت که او در سیراف به دنیا آمده و تا حدود 20 سالگی در همان جا تحصیل کرد سپس به عمان رفت و به مقام اجتهاد رسید. وی در فقاهت بر مذهب علمای عراق بود، اما زرکلی او را به خطا معتزلی مذهب میداند. او سپس به شهر خود بازگشت. مدتی بعد به بغداد رفت و قضاوت جانب شرقی بغداد و سپس قضاوت هر دو طرف را برعهده داشت. ابن ندیم، مؤلف الفهرست، با او دوست بوده و سید رضی، شخصیت بزرگ شیعی، پیش از ده سالگی نزد او علم نحو آموخته است.[52]
ابوسعید سیرافی فردی پرهیزکار و عفیف بود و با اجرت استنساخ کتابها روزگار میگذراند و درآمد دیگری نمیپذیرفت. کرخی، فقیه بزرگ شیعی، او را تحلیل و تکریم میکرد و بر همه برتری میداد و مجلس فتوا برایش ترتیب داده بود. ابوسعید، در زمان خود عالمی جامع بود و در علوم نحو، فقه، لغت، شعر، عروض، قرائت ، فرایض، حدیث، کلام، حساب و هندسه خبره بوده است. او که قبل از 290ه متولد شد، در دوم رجب 368 در گذشت و در مقبره خیزران دفن گردید. برخی از کتابهای او عبارتند از: الوقف و الابتداء، شرح کتاب سیبویه در نحو، اخبار النحویین البصریین، اللغات الوصل و القطع، صنعه الشعر و البلاغة، شرح مقصوره ابن درید، الاقناع فی النحو که پسرش یوسف آن را بعد از او کامل نمود.[53]
ابو محمد یوسف بن حسن بن عبدالله بن مرزبان سیرافی بغدادی، مشهور به سیرافی، (پسر ابو سعید)، ادیب نحوی که در بغداد شهرت فراوان داشت. او به سال 330ه در سیراف متولد شد و در سال 385 در گذشت. از کتابهای او شرح ابیات سیبویه ، شرح ابیات اصلاح المنطق، شرح ابیات المجاز لابی عبیده را میتوان نام برد.[54]
به این ترتیب، مشاهده میکنیم که تلاشهای اقتصادی فراوان در این بندر تجاری، مانع از آن نبود که حتی تا قرن هفتم هجری نیز از میان مردم همین شهر تفدیده، عالمانی با ایمان و دانش¬مندانی گرانقدر ظهور نمایند. آنها در این شهر زاده شدند و رشد کردند، اما غالبا در شهرهای مهم آن زمان، یعنی بصره ، کوفه، بغداد، قاهره و ... بالیدند و خود نیز مانند شهر زیبای سیراف، نامآور شدند. اکنون سیراف هم چون دوران اعتبار و جنب و جوش نخستین خود چشم به آبهای خلیج فارس دارد، تا باز هم مانند دورانهایی که کالاهای شرق و غرب عالم را دریافت میکرد و کالاها و فرهنگ ایرانی خود را برای آنها میفرستاد، نام و یاد مردان پرتلاش علم و دین و صنعت و هنر و اقتصاد خود را نیز به جهانیان بشناساند، تا آنان نیز چونان دیگر ایرانیان نامآور این مرز و بوم، هیچگاه فراموش نشوند؛ چه آنها هم به سهم خود، اما بیش از حد و اندازه شهر خود، در طول تاریخ پرشکوه ایرانی ـ اسلامی نقش داشتهاند.
پی¬نوشت¬ها
*. دکترای تاریخ و تمدن ملل اسلامی.
1. یاقوت حموی، معجم البلدان، (بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1410 ق) ج 3، ص 294.
2. اصطخری، مسالک و ممالک، ترجمه فارسی قرن 5 و 6 هجری، (تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1368)، ص 113.
3. همان، ص 134.
4. ابوالقاسم بن حوقل النصیبی، صورة الارض، ترجمه جعفر شعار، (تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1345)، ص 51.
5. محمد بن احمد مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ترجمه علینقی منزوی، (تهران،مولفان و مترجمان، 1361) بخش دوم، ص 636؛ لسترنج، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفانی، (تهران، علمی و فرهنگی، 1364)، ص 279.
6. ابن بلخی، فارس نامه، (لندن، دارالفنون کمبریج، 1921) ص 136 و 171 و 172.
7. برای اطلاع بیشتر ر. ک: بزرگ بن شهریار رامهرمزی، عجائب الهند، ترجمه محمد ملک زاده، (تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1348)؛ محمود طاهری، سفرهای دریایی مسلمین در اقیانوس هند، (مشهد، به نشر، 1380) ص 208.
8. همان.
9. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، 1356)، ص 104 ـ 105.
10 . محمد بن جریر طبری (شیعی) دلائل الامامه، (قم، موسسه البعثة، 1413)، ص 566.
11. شیخ علی الکورانی العاملی، معجم احادیث الامام المهدی، (قم، موسسه المعارف الاسلامیة، 1411) ج3، ص 104.
12 . ابن حجر، لسان المیزان، (بیروت، موسسة الاعلمی للمطبوعات، 1390 ق)، ج 5، ص72.
13 . السمعانی، الانساب، (بیروت، دارالجنان، 1408) ج 3، ص 357.
14 . حمزه بن یوسف السهمی، تاریخ جرجان، (بی¬جا، عالم الکتب، 1407) ج 1، ص315ـ316.
15 . زرکلی، الاعلام، (بیروت، دارالعلم للملایین، بی¬تا) ج 2، ص 223.
16 . خویی، مصباح الفقاهه، (قم، مکتبه الداوری، بی¬تا) ج 1، ص 322.
17 . السمعانی، پیشین، ج 1، ص 490.
18 . الیان سرکیس، معجم المطبوعات العربیه، (قم، مکتبه مرعشی النجفی، 1410) ج2، ص1403.
19 .العقیلی، ضعفاء الکبیر، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418) ج 2، ص 200؛ ابوالحجاج یوسف المزی، تهذیب الکمال، (بی¬جا، موسسه الرسالة، 1406) ج 31، ص 350.
20 . ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، (بیروت، دارالفکر، 1415)، ج 13، ص 383.
21 . شیخ صدوق، فضائل الاشهر الثلاثه، (دارالمحجة البیضا، 1412)، ص 128؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، (بیروت، موسسة الوفاء 1403) ج 93، ص 337.
22 . العقیلی، پیشین، ج 4، ص 109.
23 . منتجب الدین بن بابویه، الاربعون حدیثا، (قم ،موسسه الامام المهدی، 1408)، ص42.
24 السمعانی، پیشین، ج 3، ص 357.
25 . شرف الاسلام ابن کرامه، تنبیه الغافلین عن فضائل الطالبین، (قم، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، 1420)، ص 151.
26 .ابن عساکر تاریخ مدینه دمشق، پیشین، ج 2، ص 101 و ج 3، ص 199.
27 . ابن ماکولا، اکمال الکمال، (قاهره، دارالکتب الاسلامی، بی¬تا)، ج 6، ص 304.
28 . ابن عساکر، ترجمه الامام الحسن، (بیروت، موسسة المحمودی، 1400) ص 193.
29. السمعانی، پیشین، ج 3، ص 357.
30 . ابراهیم بن سعید الحبال، وفیات المصریین، (الریاض، دارالعاصمه، 1408) ج 1، ص66.
31 . عبیدالله بن احمد الحسکانی، شواهد التنزیل، (قم، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیه، 1411)، ج 2، ص 387.
32 . ابراهیم بن سعید الحبال، پیشین، ج 1، ص 86 ؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج 2، ص 5 ـ 19.
33 . ابراهیم بن سعید الحبال، پیشین، ج 1، ص 75؛ ابن حجر، پیشین، ج 5، ص 241.
34 . شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، (قم، دارالکتب الاسلامیه، 1365)ج 6، ص 9، الحرالعاملی، وسائل الشیعه، (قم، موسسه آل البیت، 1414)، ج 14، ص 367؛ مجلسی، پیشین، ج 97، ص 194.
35 . احمد بن الحسین بن علی البیهقی، سنن الکبری، (بیروت، دارالفکر، بی¬تا) ج 1، ص428؛ ابن حجر، پیشین، ج 3، ص 181.
36 . عبدالکریم بن محمد الرافعی القزوینی، التدوین فی اخبار قزوین، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1987)، ج 3، ص 134؛ الحسن بن عبدالرحمن الرامهرمزی،المحدث الفاضل، (بیروت، دارالفکر، 1404) ج 1، ص 179.
37 . السمعانی، پیشین، ج 1، ص 490، یاقوت حموی، پیشین، ج 2، ص 56.
38 . ابوالحجاج یوسف المزی، پیشین، (بی¬جا، موسسه الرسالة، 1406) ج 24، ص 234؛ محمد بن احمد بن جمیع الصیداوی، معجم الشیوخ، (بیروت و طرابلس، موسسه الرساله و دارالایمان، 1405) ج 1، ص 149.
39 . حر عاملی، الفصول المهمه فی اصول الائمه، ج 3، ص 37؛ همو، وسائل الشیعه، 30 جلدی ، ج 2، ص 124؛ عبدالله بن سابور الزیات و الحسین بن بسطام، طب الائمه، (قم، منشورات الرضی، 1363)، ص 19.
40 . الحسکانی، پیشین، ج 2، ص 61؛ حمزة بن یوسف السهمی، پیشین، ص 142؛ الخطیب البغدادی، تاریخ بغداد. (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417) ج 14، ص 329.
41 . همان، ج 7، ص 96.
42 . الشیخ الماخوزی، کتاب الاربعین، (بی¬جا، امیر، 1417)، ص 301؛ حاجی خلیفه، کشف الظنون، (بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی¬تا)، ج 2، ص 1481؛ عمررضا کحاله، معجم المؤلفین، (بیروت، مکتبة المثنی، بی¬تا) ج12، ص 20.
43 . عمر بن احمد بن عثمان بن شاهین، ناسخ الحدیث و منسوخه، (بی¬جا، مکتبة المنار، 1408) ص 213 و 426؛ الصیداوی، پیشین، ج 1، ص 187؛ محمد بن سلامه القضاعی، مسند الشهاب، (بیروت، موسسه الرساله، 1405) ج 1، ص 145؛ خطیب بغدادی، پیشین، ج 1، ص433.
44 . مجلسی، پیشین، ج 46، 199.
45 . علی بن عمر، سوالات حمزه بن یوسف السهمی للدار القطنی، (الریاض، مکتب المعارف، 1404)، ص 271؛ ابن حجر، پیشین، ج 5، ص 332، طبرانی، المعجم الصغیر، ج 2، ص 95؛ همو، المعجم الکبیر، (القاهره، داراحیاء التراث العربی، بی¬تا) ج 3، ص 35؛ ابن سلامه، پیشین، ج 1، ص 92؛ هیثمی، مجمع الزوائد، (بیروت، دارالکتب العلمیه؛ 1408) ج 9، ص 178، مجلسی، پیشین، ج 41، ص 232.
46 . محمد بن جریر طبری، پیشین، ص 471؛ کورانی، پیشین، ج 1، ص 94.
47 . محمد بن حبان، کتاب الثقات (بی¬جا، موسسة الکتب الثقافه، 1393)، ج 8، 495؛ علی بن عمر، پیشین، ص 158؛ابوالحجاج یوسف المزی، پیشین، ج 30، 326.
48 . شیخ طوسی، رجال، (قم، موسسة النشر الاسلامی، 1415)؛ شیخ صدوق، معانی الاخبار، (بی¬جا، انتشارات اسلامی، 1361)، ص 85؛ المحقق اردبیلی، مجمع الفائده و البرهان، (قم، جامعه مدرسین، 1416)ج 11، ص 210.
49 . الحر العاملی، وسائل الشیعه، پیشین، ج 3، ص 312.
50 . محمد بن الحاق الندیم، الفهرست، ترجمه و تحقیق محمدرضا تجدد، (تهران، امیرکبیر، 1366)، ص 530.
51 . شیخ طوسی، الرسائل العشر، (قم، جامعة المدرسین، 1404)، ص 31؛ نجاشی، رجال، (قم، موسسة النشر الاسلامی، 1416)، ص 236؛ شیخ مفید، الفصول العشره، (بیروت، دارالمفید، 1414)، ص 12؛ الحر العاملی، وسائل الشیعه، پیشین، ج 30، ص 308؛ امام خمینی، کتاب الطهارة، (قم، موسسه اسماعیلیان، 1410)، ج 3، ص 242.
52 . شیخ علی النمازی، مستدرک سفینة البحار، (قم، موسسة النشر الاسلامی، 1419)، ج 5، ص 237؛ زرکلی، پیشین، ج 2، ص 223؛ حاجی خلیفه، پیشین، ج 2، ص 1390؛ الشریف الرضی، خصائص الائمه، (مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، 1406)، ص 28.
53 . محقق نوری، خاتمه المستدرک، (قم، موسسه آل البیت لأحیاء التراث، 1416) ج 3، ص 209؛ ابن ندیم، پیشین، ص 106؛ کحاله، پیشین، ج 3، ص 242؛ زرکلی، پیشین، ج 2، ص 196 و ج 8، ص 224.
54 . اسماعیل باشا البغدادی، هدیة العارفین، (بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی¬تا) ج 2، ص 549؛ زرکلی، پیشین، ج 3، ص 149؛ حاجی خلیفه، پیشین، ج 2، ص 1209؛ فخرالدین الطریحی، تفسیر غریب القرآن، (قم، انتشارات زاهدی، بی¬تا) ص 7؛ ابن ندیم، پیشین، ص79و106.
منابع
ـ ابن بابویه الرازی، علی بن عبیدالله، الاربعون حدیثا، (قم، موسسه الامام المهدی، 1408).
ـ ابن بلخی، فارس نامه، (لندن، دارالفنون کمبریج، 1921).
ـ ابن حبان، محمد، کتاب الثقات، (بی¬جا، مؤسسه الکتب الثقافه، 1393).
ـ ابن شاهین، عمر بن احمد، ناسخ الحدیث و منسوخه، (بی¬جا، مکتبه المنار، 1408).
ـ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، (بیروت، دارالفکر، 1415).
ـ ـــــــــــ ، ترجمه الامام الحسن(ع)، (بیروت، مؤسسه المحمودی،1400).
ـ ابن عمر، علی، سؤالات حمزه بن یوسف السهمی للدار قطنی، (الریاض، مکتب المعارف، 1404).
ـ ابن کرامة، شرف الاسلام، تنبیه الغافلین عن فضائل الطالبین، (قم، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، 1420).
ـ ابن ماکولا، اکمال الکمال، (قاهره، دارالکتاب الاسلامی، بی¬تا).
ـ الاردبیلی، مجمع الفائدة والبرهان، (قم، جامعه المدرسین، 1416).
ـ البغدادی، اسماعیل باشا، هدیة العارفین اسمای المؤلفین و آثار المصنفین، (بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی¬تا).
ـ البیهقی، احمد بن الحسین، سنن الکبری، (بیروت، دارالفکر، بی¬تا).
ـ اصطخری، مسالک و ممالک، ترجمه فارسی قرن 5 و 6 هجری، (تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1368).
ـ حاجی خلیفه، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، (بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی-تا).
ـ الحبال، ابراهیم بن سعید بن عبدالله، وفیات المصریین، (الریاض، دارالعاصمه، 1408).
ـ الحر العاملی، محمد بن الحسن، الفصول المهمه فی اصول الائمه، (بی¬جا، موسسه معارف اسلامی امام رضا (ع)، 1418).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــ ، وسائل الشیعه، (قم، موسسه آل البیت، 1414).
ـ الحسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فی آیات النازله فی اهل البیت(ع)، (قم، مجمع احیاء الثقافه الاسلامیه، 1411).
ـ الخطیب البغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد أو مدینه الاسلام، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417).
ـ الخمینی، امام روح الله، کتاب الطهاره، (قم، موسسه اسماعیلیان، 1410).
ـ الخویی، سید ابوالقاسم، مصباح الففاهه، (قم، مکتبه الداوری، بی¬تا).
ـ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، (بیروت، مؤسسه الرساله، 1413).
ـ الرافعی، القزوینی، عبدالکریم بن محمد، التدوین فی اخبار قزوین، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1987).
ـ رامهرمزی، بزرگ بن شهریار، عجائب الهند بره و بحره و جزایره، با ترجمه فرانسوی، (بی¬جا، بی¬نا، 1883).
ـ ــــــــــــــــــــــــــ ، عجایب هند، ترجمه محمد ملکزاده، (تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1348).
ـ الرامهرمزی، حسن بن عبدالرحمن، المحدث الفاصل، ( بیروت، دارالفکر، 1404).
ـ زرکلی، خیرالدین، الاعلام قاموس التراجم، (بیروت، دارالعلم للمایین، بی¬تا).
ـ الزیات، عبدالله بن سابور و ابن بسطام، الحسین، طب الائمه(ع)، (قم، منشورات الرضی، 1363).
ـ سرکیس، یوسف الیان، معجم المطبوعات العربیه و المعربه، (قم، مکتبه مرعشی النجفی،1410).
ـ السمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، (بیروت، دارالجنان، 1408).
ـ السهمی، حمزة بن یوسف، تاریخ جرجان، (بی¬جا، عالم الکتب، 1407).
ـ الشریف الرضی، خصائص الائمه، (مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، 1406).
ـ الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی، فضائل الاشهر الثلاثه، (بی¬جا، دارالمحجه البیضاء ، 1412).
ـ ــــــــــــــــــــــــــــ ، معانی الاخبار، (قم، انتشارات اسلامی، 1361).
ـ الصیداوی، محمد بن احمد، معجم الشیوخ، (بیروت و طرابلس، موسسه الرساله و دارالایمان ، 1405).
ـ الطبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، (قاهره، داراحیاء التراث العربی، بی¬تا).
ـ الطبری، محمد بن جریر، دلائل الامامه، (قم، مؤسسه البعثه، 1413).
ـ الطریحی، فخرالدین، تفسیر غریب القرآن، (قم، انتشارات زاهدی، بی¬تا).
ـ الطوسی، شیخ محمد بن الحسن، تهذیب الاحکام، (قم، دارالکتب الاسلامیه، 1365).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــ ، رجال الطوسی، (قم ، مؤسسه النشر الاسلامی، 1415).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــ ، رسائل العشر، (قم، جامعه مدرسین، 1404).
ـ العسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، (بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1390).
ـ العقیلی، محمد بن عمر وبن موسی بن حماد، ضعفاء الکبیر، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418).
ـ القضاعی ، محمد بن سلامه، مسند الشهاب، (بیروت، موسسه الرساله، 1405).
ـ کحاله، عمررضا، معجم المؤلفین، (بیروت، مکتبه المثنی، بی¬تا).
ـ الکورانی العاملی، شیخ علی، معجم احادیث الامام المهدی، (قم، موسسه المعارف الاسلامیه، 1411).
ـ لسترنج، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی ، ترجمه محمود عرفان، (تهران، علمی و فرهنگی، 1364).
ـ الماحوزی، کتاب الاربعین، (بی¬جا، امیر، 1417).
ـ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، (بیروت، موسسه الوفاء، 1403).
ـ المزی، ابوالحجاج بن یوسف، تهذیب الکمال، (بی¬جا، مؤسسه الرساله، 1406).
ـ مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (تهران، ترجمه ونشر کتاب، 1356).
ـ مفید، شیخ محمد بن نعمان، الفصول العشره، (بیروت، دارالمفید، 1414).
ـ مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ترجمه علینقی منزوی، (تهران، مؤلفان و مترجمان، 1361).
ـ النجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، (قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1416).
ـ الندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ترجمه و تحقیق محمد رضا تجدد، (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1366).
ـ النصیبی، ابوالقاسم بن حوقل، صورة الارض، ترجمه جعفر شعار، (تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1345).
ـ النمازی الشاهرودی، علی، مستدرک سفینة البحار، (قم، موسسه النشر الاسلامی، 1419).
ـ النوری الطبرسی، شیخ حسین، خاتمه المستدرک الوسائل، (قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1416).
ـ الهیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408).
ـ یاقوت الحموی، معجم البلدان، (بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1410).
برخی گفته¬اند هنگامی که کیکاوس، پس از بازگشت از آسمان، در محل سیراف فرود آمد. او در همان¬جا، شیر و آب طلب کرد که به او داده شد؛ از این رو آن مکان به «شیراب» شهرت یافت.[1] این گزارش یاقوت حموی درباره نام¬گذاری تاریخی این شهر است. همو اضافه می¬کند که بازرگانان، این شهر را شیلاو (به کسر شین) می¬نامند؛ در حالی که اصل آن «شیراب» یا «شیرآو» بوده است، اما اعراب آن را «سیراف» خوانده¬اند.
سیراف، مهمترین بندری بوده که طی سدههای متمادی در غرب اقیانوس هند نامآور بوده است. این شهر، تا زمانی که کیش (قیس) شهرت و ترقی زیادی نیافته بود، معتبرترین مرکز تجاری خلیج فارس و جهان اسلام به حساب میآمد. از نظر اصطخری، این شهر از حیث بزرگی و جلال، با شهر شیراز برابری میکرده است. وی اضافه میکند که «ساختمانهای آنجا از چوب ساج است که از هندوستان و زنگبار میآورند و عمارتهای چند طبقه دارد که مشرف بر دریا ساخته شدهاند».[2] او معتقد است که مردم سیراف در مخارج عمارت¬های خود اسراف فراوان میکنند. [3] ابن حوقل هم دربارهاش نوشته است: «بناهایش از چوب ساج و چوب زنگبار است و دارای چند طبقه مانند بناهای مصر میباشند. این بناها بر کنار دریا و درهم¬آمده است. سیراف شهر پرجمعیتی است و مردم آن، پولهای گزاف برای ساختن بناها صرف میکنند... ولی کسی این کار را اسراف و زشت نمیداند».[4] مقدسی نیز میگوید: «..اهل سیراف در هنگام آبادانیش، آن را به سبب زیادی آبادانی و عماراتش، و خوبی خانهها و ظرافت مساجدش و نظم و رونق بازارهایش و ثروت مردمانش و آوازه شهرتش، بر بصره ترجیح میدادند».[5]
روشن است که چنین شهری در زمان خود، و با موقعیت خاص جغرافیاییاش، نقش بسیار مهمی نیز در مبادلات اقتصادی داشته است. کالاهایی از چین، هند و دیگر سرزمینهای شرق اقیانوس به آن شهر سرازیر میشده و از آن جا به دیگر بلاد میرفته است. اجناس و کالاهای بسیار متنوع ایرانی نیز برای ارسال به دیگر سرزمینها، ابتدا به این بندر میآمده است. برای آگاهی از رونق اقتصادی این شهر در زمان اوج شهرتش، کافی است از باب نمونه به درآمدهای این شهر در دوران المقتدر عباسی (320 ـ 295ه) بنگریم که حدود 253 هزار دینار بوده و همین درآمد، در زمان عضدالدوله دیلمی (372ـ338) تقریبا به دو برابر افزایش یافته است.[6] اما در شهری چنین پردرآمد، مردمانی پرتلاش و خستگی ناپذیر میزیستهاند که رونق و شکوفایی و شهرت آن را دوام میبخشیدهاند و مسلم است که یافتن نام و آثار آنان نه تنها دلایل شهرت آن را آشکار میسازد، بلکه بر اعتبار بیش از پیش آن در نزد همگان میافزاید.
نقش بازرگانان ساکن و سیار و نیز مدیران اقتصادی بندر بسیار اساسی و حساس بوده است، البته اندیشههای آنان را کارگران ساده این شهر به نتیجه میرساندهاند. از بازرگانان بزرگ و ثروتمند این شهر چندان چیزی نمیدانیم، هم¬چنان که از مردم عادی، کارگران ساده، کشاورزان ، باغ¬داران، هنرمندان و کسبه فعالش نیز خبری به دست ما نرسیده است.
اما کتاب عجائب الهند، اثر با ارزش بزرگ بن شهریار، نه تنها اهمیت و اقتدار کشتیرانی ایرانیان مسلمان را در طی قرون اولیه اسلامی در اقیانوس هند نشان میدهد، بلکه برجستگی دریانوردان سیرافی را در میان دیگران آشکار میسازد. فراموش نمیکنیم که نقش ناخدایان، ملوانان و کشتیهای تجاری آنها بسیار مهم و حساس بوده است و تنها آنان میتوانستند کالاهای بازرگانان را به سلامت، به مقصدی که غالبا بسیار دور بود، برسانند. خوشبختانه نامهای برخی از این دریانوردان سیرافی، در منابع گوناگون یافت شده و شهرت و اعتبار آنان در آن دورهها موجب شده است که نام این ناخدایان و ملوانان بزرگ و نیز اقدامات دریایی آنها، بیش از دیگران در ذهنها بماند.
بزرگ بن شهریار رامهرمزی که خود تحت تأثیر فرهنگ دریانوردی سیرافیان است، نام برخی از ناخدایان سیرافی را در کتاب خود ذکر نموده است که عبارتند از : ابوالحسن علی بن شادان سیرافی، ابوالحسن محمد بن احمد بن عمر سیرافی، ابوالعباس سیرافی، احمد بن علی بن منیر سیرافی، ابوعبدالله محمد بن بابشاد سیرافی، دارابزین سیرافی، محمد بن مسلم سیرافی، ابو یوسف بن مسلم سیرافی، یونس بن مهران سیرافی و ابوزهر برختی سیرافی. وی درباره هر یک از آنها داستانهایی نقل کرده است تا رشادتها، تجربهها و آگاهیهای گستردة دریایی آنان را نشان دهد. [7] البته نام شمار دیگری از این دریانوردان در کتاب عجائب الهند آمده است که از آنها با نام سیرافی یاد نشده، ولی به احتمال فراوان، آنان نیز از فرزندان و پرورش یافتگان همین شهر بودهاند؛ افرادی چون: عبدالله بن جنید، کاوان، عمران لنگ، علامه، مرزبان، مردانشاه، علی بن محمد بن سهل،شهریاری، راشد، ابن لاکیس، انشرتوا و فرزندش، جهود کوتاه و ... [8]. شهرتی که اینان در امر دریانوردی در سرتاسر اقیانوس هند و دریای چین کسب کرده بودند، ناشی از تجربه و دانش گسترده آنها در پیمودن راههای آبی و چگونگی برخورد با موانع و خطرات این سفرهای طولانی بوده است.
مسعودی، مورخ بزرگ اسلامی هم که اندکی پیش از رامهرمزی میزیسته، نام تعدادی از دریانوردانی که با کشتیهای خود بین عمان و شرق افریقا در رفت و آمد بودهاند، در کتاب مروج الذهب و معادن الجوهر ذکر کرده است و از کسانی که نامشان را نیاورده، با لفظ «سیرافیان» به نیکی یاد میکند. اینان همان ناخدایانی هستند که مسعودی در سفرهای دریایی خود در سال 304 ه و قبل از آن با آنها آشنا شده است؛ افرادی چون جوهر بن احمد سیرافی، معروف به ابن سیره؛ عبدالرحیم سیرافی، از اهالی محله میکان سیراف؛ محمد بن زید پورسیرافی؛ احمد بن جعفر سیرافی؛ و عبدالصمد بن جعفر سیرافی.[9]
اما در این شهر زیبا، پر جنب و جوش و پر درآمد که مسائل تجاری و دریایی در رأس امور بوده، علم و فرهنگ چه شرایطی داشته است؟ اساسا، شهری که اولین و مهمترین نقش حیاتیاش در طی چند قرن نخست اسلامی، تلاش برای رونق بیشتر اقتصادی و کسب درآمد فزونتر برای دولت و خصوصاً ساکنان آن بوده است، توان تأثیرگذاری آن در عرصههای علمی، فرهنگی و دینی چه بوده است؟ آگاهیهای ما در این باره بسیار ناچیز است و نمیدانیم که مراکز آموزشی یا تبلیغی، چه موقعتیی در شهر داشتهاند و چه اقداماتی در آنها صورت میگرفته است. تحقیق درباره فرهنگ و دانش سیراف، آن هم پس از گذشت ده¬ها قرن، اقدامی آسان نخواهد بود، اما علیرغم کمی منابع در این باره، به نامهایی از شخصیتهای سیرافی در علم و ادب و دین برمیخوریم که تا حدود قرن هفتم هجری زندگی میکردند و آثاری از خود باقی گذاشتهاند.
اغلب سیرافیانی که نامشان را در منابع تاریخی و جغرافیایی یا کتابهای حدیثی و روایی مییابیم، محدث، راوی حدیث، ادیب، شاعر، فقیه، طبیب، ریاضی¬دان ومعلم قرآن و فرایض هستند. برخی از سیرافیان از ائمه اطهار علیهم السلام روایت نقل کردهاند و بعضی هم در شمار راویان دیگر سلسلههای حدیثی قرار دارند.
پیش از معرفی شخصیتهای علمی و فرهنگی سیرافی، به دو گزارش درباره کسانی که نامشان در زمرة یاران حضرت مهدی(ع) نقل شده اشاره میکنیم. در روایت نخست، امام صادق(ع) در میان نامهای یاران امام زمان(ع) از شهرهای گوناگون، از فردی به نام «سلم کوسج» از ساکنان باغ در شهر سیراف یاد میکنند.[10] و در روایت دیگر، دو نفر به نامهای «شداد» و «شدید» ذکر شده است.[11] این اخبار حاکی از این حقیقت است که نه تنها پیروان اهل بیت پیامبر(ص) در سیراف سکونت داشته و فعال بودهاند، بلکه برخی از برجستگان آنان افتخار همراهی با آن حضرت(ع) را خواهند یافت.
اما درباره عالمان، محدثان و راویان سیرافی که معرفی خواهند شد، باید توجه کرد که اکثر آنان اگر چه فقط نامی از خود به یادگار گذاشتهاند و هیچ گونه گزارشی درباره زندگی یا آثار علمی و عملیشان به ما نرسیده، اما حتی ذکر نام آنها در میان ناقلان روایت و حدیث، خود نشانة این حقیقت است که آنان هم از رجال عالم و با تقوای سیراف بودهاند. آنها اغلب، تحصیلات علمی و دینی خود را در همین شهر و دیگر شهرهای مهم اسلامی گذراندهاند و به اشتهار یا اجتهاد رسیدهاند و اگر جز این بود، به هیچ وجه در زمرة افراد سلسلههای حدیثی و روایی قرار نمیگرفتند. نکته دیگر آن است که اگر چه شاید از نامهای این اشخاص نیز بتوان به مذهب آنان پی برد، بسیاری از آنان از فرهنگ اهل¬بیت(ع) پیروی میکردند و برخی هم در نزد فریقین محترم بودهاند. تاریخ نگاران، مدفن بسیاری از این سیرافیان را سیراف، بصره، بغداد و قاهره نقل کردهاند و به هر حال، ذکر نام آنها یادآور دوران شهرت و اعتبار این شهر تاریخی است. راویان، محدثان و اساتیدی که تنها نامی از آنها باقی مانده است عبارتند از:
ابواسحق سیرافی؛[12] احمد بن سالم سیرافی؛[13] ابوبشر سیرافی لؤلؤی؛[14] حسن بن منصور سیرافی، مشهور به ابوغالب تاج الملک ذوالسعادتین؛[15] حسین بن محمد بن علی سیرافی بغدادی؛[16] حمید بن محمد بن احمد بن خراذرخت سیرافی؛[17] علاءالدین سیرافی؛[18] صالح بن بیان سیرافی؛[19] ابوالحسن علی بن الحسین سیرافی؛[20] ابوالحسن علی بن محمد سیرافی؛[21] عمرو بن موسی سیرافی؛[22] محمد بن ابراهیم بن مهدی سیرافی؛[23] محمد بن احمد بن معووف بن مانوم سیرافی؛[24] محمد بن اسماعیل سیرافی؛[25] محمد بن علی بن احمد بن ابراهیم سیرافی؛[26] محمد بن عوذ سیرافی؛[27] محمد بن عوف سیرافی؛[28] جعفربن محمد بن الحسن اصفهانی سیرافی؛[29] ابوالعباس احمد بن جعفر سیرافی (د: 422ه در مصر)؛ [30] محمد بن مهدی سیرافی که احتمالا در قرن سوم میزیسته است؛[31] ابوالحسین سیرافی (د: 450ه)؛ [32] ابوالقاسم سیرافی پدر ابوالحسین که صاحب اجازه بوده است (د: 433) و این پدر و پسر که هر دو عالم و اهل حدیث بودهاند، در مصر وفات کردهاند؛[33] حسن بن محمد بن حسن سیرافی که با واسطه از امام باقر (ع) روایت نموده است؛[34] صبیح بن عمر سیرافی که با واسطه از ابوهریره و او از نبی اکرم (ص) روایت نموده است؛[35] ابوطاهر عبدالرحمن بن ابی طاهر بن ابی نصر سیرافی المقریء که در قرن ششم میزیسته است؛[36] احمد بن الحسین بن احمد بن مردشاد سیرافی توجی که معلم کودکان بوده است؛[37] ابوبشر محمد بن یوسف سیرافی مصری،ساکن مصر و احتمالاً متوفای در قاهره؛[38] تمیم بن احمد سیرافی، او با چهار واسطه از امام صادق(ع) روایت کرده است؛[39] ابوطلحه محمد بن عوام بن فضل سیرافی که در بصره به املاء حدیث میپرداخت؛[40] علی بن احمد بن الحسین سیرافی که در مصر میزیسته و روایت میگفته و در سال 40ه در همان جا وفات کرده است؛[41] و قطب الدین محمد بن مسعود بن محمود بن ابی الفتح سیرافی، مشهور به العلامه الفالی (الغالی) الشقار که کتاب التقریب از اوست.[42]
درباره تعدادی از آنها اطلاعات بیشتری داریم: احمد بن بهداد یا بهزاد بن مهران سیرافی (مشهور به ابوالحسن فارسی سیرافی) که در مصر به سر میبرده است و به عنوان «امام المحدث الصدوق» شناخته میشده است.[43]
عامر بن عیسی بن عامر سیرافی، همان شخصی است که در ذی الحجه سال 381 در مکه، روایت مربوط به دیدار متوکل بن هارون با یحیی بن زید را در خراسان دریافت میکند.[44]
ابوعبدالله محمد بن عون بن داود سیرافی بصری که به سلیب یا مشلیق ملقب بوده و در تفسیر بیش از حدیث شهرت داشته است. طبرانی، مفسر بزرگ تسنن، نیز از او روایت میکند؛ زیرا شیخ و استاد طبرانی بوده است.[45]
ابوعلی هشام بن علی سیرافی سدوسی که با پنج واسطه از ابوسعید خدری سخنی از رسول خدا(ص) درباره مهدی(ع) را نقل کرده است.[46] برخی از علمای عامه نیز او را توثیق کردهاند.[47]
ابوالعباس احمد بن محمد بن نوح سیرافی که در ربیع الاول سال 300 به بصره رفته است و فردی ثقه معرفی شده که روایتهای زیادی نقل کرده و شیخ طوسی هم با واسطه از او روایت نقل نموده و[48] ابن شهر آشوب نیز او را توثیق کرده است.[49]
یعقوب سیرافی، مشهور به ابن ماهان، نزدیک به دوران حنین بن اسحق زندگی میکرده و از او متأثر بوده و نیز پزشک معتبر زمان خود بوده است. کتاب السفر و الحضر فی الطب از اوست که به گفته ابن ندیم کتابی کم ضخامت است.[50]
ابوالعباس احمد بن علی بن العباس بن نوح سیرافی، معروف به ابن نوح، ساکن بصره بوده است. او فردی ثقه و فقیهی بصیر در حدیث و روایت بوده و همة روایتهای او متقن و مقبول بود. او در حدود سال 410ه در گذشته است. شیخ طوسی درباره او میفرماید: او اخیرا در گذشته و چون ساکن بصره بوده است، توفیق دیدار او را نیافتم.این مرد از جمله اساتید و شیوخ برجسته حدیث و رجال بوده و نجاشی او را چنین توصیف نموده است: «و هو استادنا و شیخنا و من استفدنا منه». این گفته به این معناست که نجاشی از سیرافی مذکور بهرهها برده است و میدانیم که کتاب اخبار الوکلاء الاربعه از اوست.[51]
اما درباره ابوسعید حسن بن عبدالله بن المرزبان سیرافی نحوی باید گفت که او در سیراف به دنیا آمده و تا حدود 20 سالگی در همان جا تحصیل کرد سپس به عمان رفت و به مقام اجتهاد رسید. وی در فقاهت بر مذهب علمای عراق بود، اما زرکلی او را به خطا معتزلی مذهب میداند. او سپس به شهر خود بازگشت. مدتی بعد به بغداد رفت و قضاوت جانب شرقی بغداد و سپس قضاوت هر دو طرف را برعهده داشت. ابن ندیم، مؤلف الفهرست، با او دوست بوده و سید رضی، شخصیت بزرگ شیعی، پیش از ده سالگی نزد او علم نحو آموخته است.[52]
ابوسعید سیرافی فردی پرهیزکار و عفیف بود و با اجرت استنساخ کتابها روزگار میگذراند و درآمد دیگری نمیپذیرفت. کرخی، فقیه بزرگ شیعی، او را تحلیل و تکریم میکرد و بر همه برتری میداد و مجلس فتوا برایش ترتیب داده بود. ابوسعید، در زمان خود عالمی جامع بود و در علوم نحو، فقه، لغت، شعر، عروض، قرائت ، فرایض، حدیث، کلام، حساب و هندسه خبره بوده است. او که قبل از 290ه متولد شد، در دوم رجب 368 در گذشت و در مقبره خیزران دفن گردید. برخی از کتابهای او عبارتند از: الوقف و الابتداء، شرح کتاب سیبویه در نحو، اخبار النحویین البصریین، اللغات الوصل و القطع، صنعه الشعر و البلاغة، شرح مقصوره ابن درید، الاقناع فی النحو که پسرش یوسف آن را بعد از او کامل نمود.[53]
ابو محمد یوسف بن حسن بن عبدالله بن مرزبان سیرافی بغدادی، مشهور به سیرافی، (پسر ابو سعید)، ادیب نحوی که در بغداد شهرت فراوان داشت. او به سال 330ه در سیراف متولد شد و در سال 385 در گذشت. از کتابهای او شرح ابیات سیبویه ، شرح ابیات اصلاح المنطق، شرح ابیات المجاز لابی عبیده را میتوان نام برد.[54]
به این ترتیب، مشاهده میکنیم که تلاشهای اقتصادی فراوان در این بندر تجاری، مانع از آن نبود که حتی تا قرن هفتم هجری نیز از میان مردم همین شهر تفدیده، عالمانی با ایمان و دانش¬مندانی گرانقدر ظهور نمایند. آنها در این شهر زاده شدند و رشد کردند، اما غالبا در شهرهای مهم آن زمان، یعنی بصره ، کوفه، بغداد، قاهره و ... بالیدند و خود نیز مانند شهر زیبای سیراف، نامآور شدند. اکنون سیراف هم چون دوران اعتبار و جنب و جوش نخستین خود چشم به آبهای خلیج فارس دارد، تا باز هم مانند دورانهایی که کالاهای شرق و غرب عالم را دریافت میکرد و کالاها و فرهنگ ایرانی خود را برای آنها میفرستاد، نام و یاد مردان پرتلاش علم و دین و صنعت و هنر و اقتصاد خود را نیز به جهانیان بشناساند، تا آنان نیز چونان دیگر ایرانیان نامآور این مرز و بوم، هیچگاه فراموش نشوند؛ چه آنها هم به سهم خود، اما بیش از حد و اندازه شهر خود، در طول تاریخ پرشکوه ایرانی ـ اسلامی نقش داشتهاند.
پی¬نوشت¬ها
*. دکترای تاریخ و تمدن ملل اسلامی.
1. یاقوت حموی، معجم البلدان، (بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1410 ق) ج 3، ص 294.
2. اصطخری، مسالک و ممالک، ترجمه فارسی قرن 5 و 6 هجری، (تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1368)، ص 113.
3. همان، ص 134.
4. ابوالقاسم بن حوقل النصیبی، صورة الارض، ترجمه جعفر شعار، (تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1345)، ص 51.
5. محمد بن احمد مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ترجمه علینقی منزوی، (تهران،مولفان و مترجمان، 1361) بخش دوم، ص 636؛ لسترنج، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفانی، (تهران، علمی و فرهنگی، 1364)، ص 279.
6. ابن بلخی، فارس نامه، (لندن، دارالفنون کمبریج، 1921) ص 136 و 171 و 172.
7. برای اطلاع بیشتر ر. ک: بزرگ بن شهریار رامهرمزی، عجائب الهند، ترجمه محمد ملک زاده، (تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1348)؛ محمود طاهری، سفرهای دریایی مسلمین در اقیانوس هند، (مشهد، به نشر، 1380) ص 208.
8. همان.
9. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، 1356)، ص 104 ـ 105.
10 . محمد بن جریر طبری (شیعی) دلائل الامامه، (قم، موسسه البعثة، 1413)، ص 566.
11. شیخ علی الکورانی العاملی، معجم احادیث الامام المهدی، (قم، موسسه المعارف الاسلامیة، 1411) ج3، ص 104.
12 . ابن حجر، لسان المیزان، (بیروت، موسسة الاعلمی للمطبوعات، 1390 ق)، ج 5، ص72.
13 . السمعانی، الانساب، (بیروت، دارالجنان، 1408) ج 3، ص 357.
14 . حمزه بن یوسف السهمی، تاریخ جرجان، (بی¬جا، عالم الکتب، 1407) ج 1، ص315ـ316.
15 . زرکلی، الاعلام، (بیروت، دارالعلم للملایین، بی¬تا) ج 2، ص 223.
16 . خویی، مصباح الفقاهه، (قم، مکتبه الداوری، بی¬تا) ج 1، ص 322.
17 . السمعانی، پیشین، ج 1، ص 490.
18 . الیان سرکیس، معجم المطبوعات العربیه، (قم، مکتبه مرعشی النجفی، 1410) ج2، ص1403.
19 .العقیلی، ضعفاء الکبیر، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418) ج 2، ص 200؛ ابوالحجاج یوسف المزی، تهذیب الکمال، (بی¬جا، موسسه الرسالة، 1406) ج 31، ص 350.
20 . ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، (بیروت، دارالفکر، 1415)، ج 13، ص 383.
21 . شیخ صدوق، فضائل الاشهر الثلاثه، (دارالمحجة البیضا، 1412)، ص 128؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، (بیروت، موسسة الوفاء 1403) ج 93، ص 337.
22 . العقیلی، پیشین، ج 4، ص 109.
23 . منتجب الدین بن بابویه، الاربعون حدیثا، (قم ،موسسه الامام المهدی، 1408)، ص42.
24 السمعانی، پیشین، ج 3، ص 357.
25 . شرف الاسلام ابن کرامه، تنبیه الغافلین عن فضائل الطالبین، (قم، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، 1420)، ص 151.
26 .ابن عساکر تاریخ مدینه دمشق، پیشین، ج 2، ص 101 و ج 3، ص 199.
27 . ابن ماکولا، اکمال الکمال، (قاهره، دارالکتب الاسلامی، بی¬تا)، ج 6، ص 304.
28 . ابن عساکر، ترجمه الامام الحسن، (بیروت، موسسة المحمودی، 1400) ص 193.
29. السمعانی، پیشین، ج 3، ص 357.
30 . ابراهیم بن سعید الحبال، وفیات المصریین، (الریاض، دارالعاصمه، 1408) ج 1، ص66.
31 . عبیدالله بن احمد الحسکانی، شواهد التنزیل، (قم، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیه، 1411)، ج 2، ص 387.
32 . ابراهیم بن سعید الحبال، پیشین، ج 1، ص 86 ؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج 2، ص 5 ـ 19.
33 . ابراهیم بن سعید الحبال، پیشین، ج 1، ص 75؛ ابن حجر، پیشین، ج 5، ص 241.
34 . شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، (قم، دارالکتب الاسلامیه، 1365)ج 6، ص 9، الحرالعاملی، وسائل الشیعه، (قم، موسسه آل البیت، 1414)، ج 14، ص 367؛ مجلسی، پیشین، ج 97، ص 194.
35 . احمد بن الحسین بن علی البیهقی، سنن الکبری، (بیروت، دارالفکر، بی¬تا) ج 1، ص428؛ ابن حجر، پیشین، ج 3، ص 181.
36 . عبدالکریم بن محمد الرافعی القزوینی، التدوین فی اخبار قزوین، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1987)، ج 3، ص 134؛ الحسن بن عبدالرحمن الرامهرمزی،المحدث الفاضل، (بیروت، دارالفکر، 1404) ج 1، ص 179.
37 . السمعانی، پیشین، ج 1، ص 490، یاقوت حموی، پیشین، ج 2، ص 56.
38 . ابوالحجاج یوسف المزی، پیشین، (بی¬جا، موسسه الرسالة، 1406) ج 24، ص 234؛ محمد بن احمد بن جمیع الصیداوی، معجم الشیوخ، (بیروت و طرابلس، موسسه الرساله و دارالایمان، 1405) ج 1، ص 149.
39 . حر عاملی، الفصول المهمه فی اصول الائمه، ج 3، ص 37؛ همو، وسائل الشیعه، 30 جلدی ، ج 2، ص 124؛ عبدالله بن سابور الزیات و الحسین بن بسطام، طب الائمه، (قم، منشورات الرضی، 1363)، ص 19.
40 . الحسکانی، پیشین، ج 2، ص 61؛ حمزة بن یوسف السهمی، پیشین، ص 142؛ الخطیب البغدادی، تاریخ بغداد. (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417) ج 14، ص 329.
41 . همان، ج 7، ص 96.
42 . الشیخ الماخوزی، کتاب الاربعین، (بی¬جا، امیر، 1417)، ص 301؛ حاجی خلیفه، کشف الظنون، (بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی¬تا)، ج 2، ص 1481؛ عمررضا کحاله، معجم المؤلفین، (بیروت، مکتبة المثنی، بی¬تا) ج12، ص 20.
43 . عمر بن احمد بن عثمان بن شاهین، ناسخ الحدیث و منسوخه، (بی¬جا، مکتبة المنار، 1408) ص 213 و 426؛ الصیداوی، پیشین، ج 1، ص 187؛ محمد بن سلامه القضاعی، مسند الشهاب، (بیروت، موسسه الرساله، 1405) ج 1، ص 145؛ خطیب بغدادی، پیشین، ج 1، ص433.
44 . مجلسی، پیشین، ج 46، 199.
45 . علی بن عمر، سوالات حمزه بن یوسف السهمی للدار القطنی، (الریاض، مکتب المعارف، 1404)، ص 271؛ ابن حجر، پیشین، ج 5، ص 332، طبرانی، المعجم الصغیر، ج 2، ص 95؛ همو، المعجم الکبیر، (القاهره، داراحیاء التراث العربی، بی¬تا) ج 3، ص 35؛ ابن سلامه، پیشین، ج 1، ص 92؛ هیثمی، مجمع الزوائد، (بیروت، دارالکتب العلمیه؛ 1408) ج 9، ص 178، مجلسی، پیشین، ج 41، ص 232.
46 . محمد بن جریر طبری، پیشین، ص 471؛ کورانی، پیشین، ج 1، ص 94.
47 . محمد بن حبان، کتاب الثقات (بی¬جا، موسسة الکتب الثقافه، 1393)، ج 8، 495؛ علی بن عمر، پیشین، ص 158؛ابوالحجاج یوسف المزی، پیشین، ج 30، 326.
48 . شیخ طوسی، رجال، (قم، موسسة النشر الاسلامی، 1415)؛ شیخ صدوق، معانی الاخبار، (بی¬جا، انتشارات اسلامی، 1361)، ص 85؛ المحقق اردبیلی، مجمع الفائده و البرهان، (قم، جامعه مدرسین، 1416)ج 11، ص 210.
49 . الحر العاملی، وسائل الشیعه، پیشین، ج 3، ص 312.
50 . محمد بن الحاق الندیم، الفهرست، ترجمه و تحقیق محمدرضا تجدد، (تهران، امیرکبیر، 1366)، ص 530.
51 . شیخ طوسی، الرسائل العشر، (قم، جامعة المدرسین، 1404)، ص 31؛ نجاشی، رجال، (قم، موسسة النشر الاسلامی، 1416)، ص 236؛ شیخ مفید، الفصول العشره، (بیروت، دارالمفید، 1414)، ص 12؛ الحر العاملی، وسائل الشیعه، پیشین، ج 30، ص 308؛ امام خمینی، کتاب الطهارة، (قم، موسسه اسماعیلیان، 1410)، ج 3، ص 242.
52 . شیخ علی النمازی، مستدرک سفینة البحار، (قم، موسسة النشر الاسلامی، 1419)، ج 5، ص 237؛ زرکلی، پیشین، ج 2، ص 223؛ حاجی خلیفه، پیشین، ج 2، ص 1390؛ الشریف الرضی، خصائص الائمه، (مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، 1406)، ص 28.
53 . محقق نوری، خاتمه المستدرک، (قم، موسسه آل البیت لأحیاء التراث، 1416) ج 3، ص 209؛ ابن ندیم، پیشین، ص 106؛ کحاله، پیشین، ج 3، ص 242؛ زرکلی، پیشین، ج 2، ص 196 و ج 8، ص 224.
54 . اسماعیل باشا البغدادی، هدیة العارفین، (بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی¬تا) ج 2، ص 549؛ زرکلی، پیشین، ج 3، ص 149؛ حاجی خلیفه، پیشین، ج 2، ص 1209؛ فخرالدین الطریحی، تفسیر غریب القرآن، (قم، انتشارات زاهدی، بی¬تا) ص 7؛ ابن ندیم، پیشین، ص79و106.
منابع
ـ ابن بابویه الرازی، علی بن عبیدالله، الاربعون حدیثا، (قم، موسسه الامام المهدی، 1408).
ـ ابن بلخی، فارس نامه، (لندن، دارالفنون کمبریج، 1921).
ـ ابن حبان، محمد، کتاب الثقات، (بی¬جا، مؤسسه الکتب الثقافه، 1393).
ـ ابن شاهین، عمر بن احمد، ناسخ الحدیث و منسوخه، (بی¬جا، مکتبه المنار، 1408).
ـ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، (بیروت، دارالفکر، 1415).
ـ ـــــــــــ ، ترجمه الامام الحسن(ع)، (بیروت، مؤسسه المحمودی،1400).
ـ ابن عمر، علی، سؤالات حمزه بن یوسف السهمی للدار قطنی، (الریاض، مکتب المعارف، 1404).
ـ ابن کرامة، شرف الاسلام، تنبیه الغافلین عن فضائل الطالبین، (قم، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، 1420).
ـ ابن ماکولا، اکمال الکمال، (قاهره، دارالکتاب الاسلامی، بی¬تا).
ـ الاردبیلی، مجمع الفائدة والبرهان، (قم، جامعه المدرسین، 1416).
ـ البغدادی، اسماعیل باشا، هدیة العارفین اسمای المؤلفین و آثار المصنفین، (بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی¬تا).
ـ البیهقی، احمد بن الحسین، سنن الکبری، (بیروت، دارالفکر، بی¬تا).
ـ اصطخری، مسالک و ممالک، ترجمه فارسی قرن 5 و 6 هجری، (تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1368).
ـ حاجی خلیفه، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، (بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی-تا).
ـ الحبال، ابراهیم بن سعید بن عبدالله، وفیات المصریین، (الریاض، دارالعاصمه، 1408).
ـ الحر العاملی، محمد بن الحسن، الفصول المهمه فی اصول الائمه، (بی¬جا، موسسه معارف اسلامی امام رضا (ع)، 1418).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــ ، وسائل الشیعه، (قم، موسسه آل البیت، 1414).
ـ الحسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فی آیات النازله فی اهل البیت(ع)، (قم، مجمع احیاء الثقافه الاسلامیه، 1411).
ـ الخطیب البغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد أو مدینه الاسلام، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417).
ـ الخمینی، امام روح الله، کتاب الطهاره، (قم، موسسه اسماعیلیان، 1410).
ـ الخویی، سید ابوالقاسم، مصباح الففاهه، (قم، مکتبه الداوری، بی¬تا).
ـ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، (بیروت، مؤسسه الرساله، 1413).
ـ الرافعی، القزوینی، عبدالکریم بن محمد، التدوین فی اخبار قزوین، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1987).
ـ رامهرمزی، بزرگ بن شهریار، عجائب الهند بره و بحره و جزایره، با ترجمه فرانسوی، (بی¬جا، بی¬نا، 1883).
ـ ــــــــــــــــــــــــــ ، عجایب هند، ترجمه محمد ملکزاده، (تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1348).
ـ الرامهرمزی، حسن بن عبدالرحمن، المحدث الفاصل، ( بیروت، دارالفکر، 1404).
ـ زرکلی، خیرالدین، الاعلام قاموس التراجم، (بیروت، دارالعلم للمایین، بی¬تا).
ـ الزیات، عبدالله بن سابور و ابن بسطام، الحسین، طب الائمه(ع)، (قم، منشورات الرضی، 1363).
ـ سرکیس، یوسف الیان، معجم المطبوعات العربیه و المعربه، (قم، مکتبه مرعشی النجفی،1410).
ـ السمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، (بیروت، دارالجنان، 1408).
ـ السهمی، حمزة بن یوسف، تاریخ جرجان، (بی¬جا، عالم الکتب، 1407).
ـ الشریف الرضی، خصائص الائمه، (مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، 1406).
ـ الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی، فضائل الاشهر الثلاثه، (بی¬جا، دارالمحجه البیضاء ، 1412).
ـ ــــــــــــــــــــــــــــ ، معانی الاخبار، (قم، انتشارات اسلامی، 1361).
ـ الصیداوی، محمد بن احمد، معجم الشیوخ، (بیروت و طرابلس، موسسه الرساله و دارالایمان ، 1405).
ـ الطبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، (قاهره، داراحیاء التراث العربی، بی¬تا).
ـ الطبری، محمد بن جریر، دلائل الامامه، (قم، مؤسسه البعثه، 1413).
ـ الطریحی، فخرالدین، تفسیر غریب القرآن، (قم، انتشارات زاهدی، بی¬تا).
ـ الطوسی، شیخ محمد بن الحسن، تهذیب الاحکام، (قم، دارالکتب الاسلامیه، 1365).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــ ، رجال الطوسی، (قم ، مؤسسه النشر الاسلامی، 1415).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــ ، رسائل العشر، (قم، جامعه مدرسین، 1404).
ـ العسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، (بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1390).
ـ العقیلی، محمد بن عمر وبن موسی بن حماد، ضعفاء الکبیر، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418).
ـ القضاعی ، محمد بن سلامه، مسند الشهاب، (بیروت، موسسه الرساله، 1405).
ـ کحاله، عمررضا، معجم المؤلفین، (بیروت، مکتبه المثنی، بی¬تا).
ـ الکورانی العاملی، شیخ علی، معجم احادیث الامام المهدی، (قم، موسسه المعارف الاسلامیه، 1411).
ـ لسترنج، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی ، ترجمه محمود عرفان، (تهران، علمی و فرهنگی، 1364).
ـ الماحوزی، کتاب الاربعین، (بی¬جا، امیر، 1417).
ـ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، (بیروت، موسسه الوفاء، 1403).
ـ المزی، ابوالحجاج بن یوسف، تهذیب الکمال، (بی¬جا، مؤسسه الرساله، 1406).
ـ مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (تهران، ترجمه ونشر کتاب، 1356).
ـ مفید، شیخ محمد بن نعمان، الفصول العشره، (بیروت، دارالمفید، 1414).
ـ مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ترجمه علینقی منزوی، (تهران، مؤلفان و مترجمان، 1361).
ـ النجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، (قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1416).
ـ الندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ترجمه و تحقیق محمد رضا تجدد، (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1366).
ـ النصیبی، ابوالقاسم بن حوقل، صورة الارض، ترجمه جعفر شعار، (تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1345).
ـ النمازی الشاهرودی، علی، مستدرک سفینة البحار، (قم، موسسه النشر الاسلامی، 1419).
ـ النوری الطبرسی، شیخ حسین، خاتمه المستدرک الوسائل، (قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1416).
ـ الهیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408).
ـ یاقوت الحموی، معجم البلدان، (بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1410).