آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۰

چکیده

متن

وفات امام حسن عسکری علیه السلام در هشتم ربیع¬الاول سال 260ه ، جامعة امامیه را با وضعیت دشواری که در تاریخ شیعه به غیبت صغری مشهور است، روبرو کرد. نوشتار حاضر به بررسی تاریخی این دوره، خاصه فعالیتهای دو سفیر نخست و برخی از دشواری های مهم امامیه، با تکیه بر اسناد باقی مانده از این دوران پرداخته است. در ادامه، آراء کلامی دو متکلم برجستة این دوره؛ یعنی ابن قبه و ابوسهل نوبختی، مورد بحث قرار گرفته است.
درآمد
سابقة تفکر غیبت در اندیشة امامیه
انشعاب و تفرق در جامعة شیعه بعد از وفات هر امام به دلایل مختلف، امری متداول بوده است[1] گاه شدت فشارهای سیاسی موجب می شد تا شناخت امام دشوار شود. به عنوان مثال، شیخ صدوق در مقایسة تردید شیعیان در وفات امام کاظم علیه السلام با اخبار دال بر وفات امام حسن عسکری علیه السلام می¬نویسد:

«الاخبار التی وردت فی موته (یعنی الامام الحسن العسکری) هی أوضح و أشهر و أکثر من الأخبار التی وردت فی موت أبی الحسن موسی بن جعفر علیهما السلام، لأن أبا الحسن علیه السلام مات فی ید الأعداء و مات ابو محمد الحسن بن علی علیهما السلام فی داره علی فراشه و جری فی أمره ما قد أوردت الخبر به مسنداً فی هذا الکتاب»[2]

یکی از انشعاب¬های مهم جامعة امامیه، حرکت واقفه بعد از رحلت امام موسی کاظم علیه السلام (شهادت 183ه) است. به دلیل آن که این حرکت حامیان فراوانی در میان علماء امامیه داشت و آنها نخستین آثار مستقل در باب غیبت را تدوین کردند.

با این که در منابع، اندیشه توقف بر یک امام و انکار وصایت جانشین وی پیش از این زمان نیز به دیگر فرقه های شیعه نسبت داده شده است، اما جریان واقفه به دلیل دیرپایی و تکاپوی فکری در جهت تثبیت اندیشه خود، از دیگر حرکتهای مشابه متمایز می-گردد.

گزارشهای موجود دربارة پیدایش واقفه به سه دسته تقسیم می شود: نخست، اطلاعات ملل و نحل نویسان است که در ذکر فِرَق امامیه به واقفه اشاره کرده  اند؛ دوم، کتاب های رجالی امامیه که در بیان وثاقت یا عدم وثاقت رجال امامی و اصحاب ائمه به واقفی بودن افراد و برخی از آراء و نظریه های آنها پرداخته اند؛ سوم، فصلی است در کتاب الغیبه نوشتة شیخ طوسی (د: 460ه)، در رد کلام واقفی ها که از رساله  ای واقفی با عنوان فی نصرة الواقفه، مطالبی نقل کرده است.

سوای گزارش‌های ملل و نحل نویسان، دقیق‌ترین ماخذ برای شناخت واقفه، همان گونه که اشاره شد، بخش‌هایی از کتاب فی نصرة الواقفه از عالمی واقفی به نام ابومحمد علی بن احمد علوی موسوی می‌باشد که شیخ طوسی در کتاب الغیبة آورده است. چند حدیث زیر اهمیت خاصی دارند:

1ـ موسوی از شخصی به نام محمد بن عطاء به دو واسطه از امام صادق علیه‌السلام روایت کرده که ایشان خطاب به نخستین راوی حدیث فرمودند: ای سعید، امامان دوازده نفرند، چون شش تن آنها بگذرند، خداوند بر هفتمی گشایش خواهد نمود و پنج تن از ما اهل بیت حکومت خواهند کرد و خورشید از مغرب بر ششمین آنها طلوع می‌کند.[3]

2ـ موسوی از عبدالله بن جلبه (د: 217 هـ) از رجال واقفی و مؤلف کتاب الصفه فی الغیبه علی مذاهب الواقفه،[4] از حازم بن حبیب نقل کرده که وی به امام صادق علیه‌السلام گفته است: پدرم درگذشت و خداوند بر من نعمت (مال) داد و روزی نصیب کرد. آیا اجازه می‌دهی که با این پول به حج بروم؟ حضرت فرمودند: بلی. سپس به ابوحازم گفتند: ای ابوحازم هر کسی که نزد تو آید و درباره صاحب این امر (صاحب هذاالامر) به تو بگوید که وی را غسل داده و دفن نموده و بر وی خاک ریخته است، سخن او را باور نکن. [5]

(دو روایت زیر که موسوی از قول چند تن از شیوخ اصحاب خود (واقفه) از امام صادق علیه‌السلام روایت کرده، مهم‌ترند.

3ـ در این احادیث آمده است: ابوالحسن را دو غیبت است، یکی از این دو غیبت کوتاه و دیگری طولانی است. طولانی بودن غیبت تا آن حد خواهد بود که کسی به نزد شما می‌آید که گمان می‌کند او درگذشته و بر ایشان نمازخوانده‌اند و وی را دفن کرده‌اند. این شخص دروغ‌گو است. وصی و امام نمی‌میرد، مگر وصی را به جانشینی خود منصوب کند و وصی را تنها وصی دیگری خواهد بود. [6]

4ـ موسوی به نقل از ابراهیم بن مستنیر از امام صادق علیه‌السلام روایت کرده که ایشان فرموده‌اند، برای صاحب این امر دو غیبت است که یکی از دیگری طولانی‌تر خواهد بود. این طولانی بودن تا بدان حد طول خواهد کشید که بعضی بگویند او مرده است و برخی بگویند کشته شده است. در این حال جز عده قلیلی از اصحاب او بر طریقش باقی نخواهند ماند و کسی بر محل وی و عاقبت کارش مطلع نخواهد شد، جز بنده‌ای که امور ایشان را انجام می‌دهد. [7]

دو روایت آخر از حیث آن که به دو غیبت اشاره دارند، جالب توجهند. از آن جا که طوسی تنها روایتی در عدم امامت امام رضا علیه‌السلام (شهادت 204 هـ) از قول موسوی نقل کرده است[8]، [احتمالاً] زمان نگارش تقریبی اثر وی قبل از این سال باشد.

اصرار واقفه در عدم پذیرش امام رضا علیه‌السلام و ائمه بعد از ایشان، به مرور زمان تعدیل شد. جالب توجه است که اشعری و نوبختی هر دو نقل کرده‌اند:

«و قد قال بعضهم (یعنی گروهی از واقفه) ممن ذکرانه حی (یعنی امام موسی کاظم علیه‌السلام)، ان الرضا و من قام بعد من ولده الرضا لیسوا بائمة و لکنهم خلفاؤه واحداً بعد واحد الی اوان خروجه و ان علی الناس القبول منهم والسمع و الطاعة لهم و الانتهاء الی امرهم لانه‌ قد استخلفهم و امره».[9]

جریان واقفه حداقل تا اوایل قرن چهارم دوام آورده است. محدث مشهور، حمید بن زیاد (د: 310 هـ) از آخرین فقهاء واقفی شناخته شده است. [10] دوران امامت امام رضا تا امام حسن عسکری ـ علیهما السلام ـ دوره نزاع میان جریان واقفه با گروهی از امامیه است که به توالی ائمه بعد از امام موسی کاظم علیه‌السلام اعتقاد داشتند. آن گونه که جعفربن حرب معتزلی نگاشته است، می‌توان از کشاکش میان این دو جریان در جلب امامیان متحیر و سرگردان سخن گفت. جعفر بن حرب (د: 236 هـ)، سه گروه پدید آمده بعد از وفات امام کاظم علیه‌السلام را معرفی کرده و در خصوص گروه سوم می‌نویسد:

«و فرقة شکت فی أمره و قالت لا ندری أحی هوأم میت؟ .و مضواعلی الشک حیناً ثم مال أکثرهم الی علی بن موسی. فقالوا بامامته و قطعوا علی موت ابیه و صارت بقیتهم الی الوقف علی موسی...». [11]
نخستین بحران؛ جعفر و ادعای امامت
هشتم ربیع ‌الاول سال 260 هـ ، امام حسن عسکری علیه‌السلام در سامرا درگذشت، در حالی که فرزندی شناخته شده از ایشان مشاهده نشده بود. ملل و نحل نویسان شیعه و زیدی در این باره چنین نوشته‌اند:

«توفی (الحسن عسکری) ولم یر له خلف و لم یعرف له ولد ظاهر»[12]؛ «توفی (الحسن العسکری) و لم یر له اثر و لم یعرف له ولد ظاهر»[13] و حاکم جشمی (متوفی 494 هـ) به نقل از ناصر اطروش (متوفی 304 هـ) می‌نویسد:

«و ما یدعیه القطعیه فأغرب و أعجب، لان صاحبهم لم یشاهد مولداً و لا طفلاً و لا ناشیاً و لا کهلاً علی أن الروایة صحت أن الحسن توفی و لا خلف له و قسمت ترکته بین أخیه جعفر و أخته، هکذا ذکر الناصر فی کتابه و کان لقی الحسن و صحبه».[14]

جامعة شیعه، همانند دیگر مواقع که با رحلت امامی، دچار تفرقه و تشتت می‌شد، فرقه فرقه شد. تنها تفاوت وضع حاضر با گذشته در آن بود که بعد از رحلت امامان پیشین، امامی ظاهر و فرزند امام قبل، ادعای امامت از قِبل امام پیشین داشت. در حالی که اینک جامعة شیعه با چنین امری روبه‌رو نبود. برعکس، جعفر برادر امام حسن عسکری علیه‌السلام ادعای امامت نمود. [15] ادعای او مورد پذیرش بخش اعظم جامعة شیعه قرار گرفت. از جمله گروه‌هایی، چون فطحیه امامت او را قبول کردند. [16] دلیل این امر نیز مشخص بود؛ امام حسن عسکری علیه‌السلام بدون فرزندی که برای اکثر مردم شناخته شده باشد، جامعه را ترک کرده بود و تلقی امامیه نیز این بود که امام حقیقی باید جانشین داشته باشد و این روش، خود یکی از راه‌های اطمینان از صحت ادعای امامت بوده است. از طرفی بزرگان و اصحاب نزدیک حضرت نیز در آغاز مدعی نبودند که حضرت فرزندی دارند. دلیل این امر نیز در یکی از توقیعات، منصرف کردن خلیفه از پی‌جویی فرزند حضرت بیان شده است. [17]

در چنین وضعیتی، ابوعمروعثمان بن سعید عمری با اعلام آن که نائب و سفیر امام است، توانست توجه بخشی از جامعة شیعه را به سوی خود جلب کند. وی از سن یازده سالگی به خدمت امام جواد علیه‌السلام در آمده بود و فرد محترم و ثقه‌ای در نزد ایشان بوده است. [18] وی هم‌ چنین به خدمت در نزد امام هادی و عسکری علیهما‌السلام مشغول بوده است.

مهم‌ترین منبع برای پژوهش وضعیت جامعة شیعه در این برهه و فعالیت‌های نواب، نوشته‌های معروف به توقیعات است. قدیمی‌ترین گزارش دربارة توقیعات، گفتة ابوسهل نوبختی در کتاب التنبیه فی الامامة است. با توجه به شواهدی که در این رساله ذکر شده، زمان تالیف آن حدود 288 ه است. [19]

نوبختی دربارة توقیعات می‌نویسد:
«و دیگر آنکه حسن بن علی که بر وی سلام باد، گروهی را از پس خود نهاده است که از جمله ثقات‌اند، کسانی که از وی مسائل حلال و حرام را روایت کرده و نامه‌ها و اموالی از شیعیان را به حضرت می‌رسانند. آنان جواباتی به سؤالات شیعیان می‌نویسند و افرادی عادل و امین می‌باشند که در ایام امام، عدالت آنها شناخته شده بود. چون امام درگذشت بر آن اتفاق داشتند که او را پسری است و همو امام است و به مردم دستور دادند که از نام وی سؤال نپرسیده و این امر را از دشمنانش (غیر شیعیان) پنهان دارند[20] و سلطان (المعتمد علی الله) در یافتن امام سعی بلیغی نمود و افرادی را مامور مراقبت از کنیزان امام نمود تا از عدم حاملگی آنها مطمئن شود».[21]

اهمیت توقیعات باعث شد تا عبدالله بن جعفر حمیری به گردآوری آنها در کتابی بپردازد. این کتاب به نحو مستقل باقی نمانده، ولی در کتاب کمال‌الدین و تمام النعمة تالیف شیخ صدوق (د: 381 ه) و کتاب الغیبه نوشتة شیخ طوسی (د: 461 ه)، برخی از توقیعات به نقل از این کتاب حمیری نقل شده است.
فعالیت‌های نخستین سفیر
تحلیل محتوای برخی توقیعات این امکان را به ما می‌دهد تا از ماهیت فعالیت‌های نواب مطلع شده و تمهیداتی که آنها در تثبیت عقاید امامیه به کار برده‌اند، بشناسیم. برای این منظور چند توقیع را که در بردارندة مطالبی مهم دربارة جامعة امامیه در این دوره‌اند، با توجه به روند تاریخی صدورشان بررسی می‌کنیم.

به رغم مخالفت‌هایی که در پذیرش ادعای عثمان بن سعید در سفارت امام غائب صورت گرفت، به زودی موقعیت وی تثبیت شد. عبدالله بن جعفر حمیری (د: بعد از 293ه)، نقل کرده است: «در سالی بعد از وفات امام حسن عسکری(ع) به قصد حج بیرون رفتم. در بغداد به نزد احمد بن اسحاق قمی رفتم. چون به نزد وی رفتم، اباعمرو عثمان بن سعید را نزدش یافتم. احمد بن اسحاق مرا تحریض نمود تا از عمری بپرسم که آیا امام را دیده است؟ حمیری قبل از بیان پرسش خود به عمری گفت: عقیدة وی بر آن است که زمین بدون حجت و امام نخواهد بود، جز چهل روز قبل از قیامت که زمین بدون حجت خواهد بود. احمد بن اسحاق نیز از امام حسن و امام هادی که خدای بر آنان رحمت کناد، شما را فردی ثقه و امین که معالم خود را از وی بگیریم، وصف کرده است. اینک من می‌خواهم پرسشی از شما بپرسم، آیا حضرت را دیده‌اید؟ عمری در پاسخ دیدار خود با حضرت را تایید نمود. حمیری از ابوعمر و پرسید که نام حضرت چیست؟ عمری پاسخ داد: شما از اینکه نام ایشان را بپرسید، نهی شده‌اید».[22]

ادامة خبر از فعالیت‌های عمری، نکته‌های ارزش‌مندی در اختیار ما قرار می‌دهد. عمری با اشاره به فعالیت‌های خود می‌گوید:

«ما مسالة غیبت را نزد سلطان مقصود المعتمد علی الله (حک: 279 – 256 ه) این گونه جلوه داده‌ایم که ابا محمد (امام حسن عسکری علیه‌السلام) در گذشته است و او را فرزندی نیست. خلیفه سپس میراث امام را تقسیم کرد و آن کسی که حق وی نیست، آن را دریافت داشت. (مقصود جعفر برادر امام است) پنهان داشتن نام وی برای آن بود که دیگر به دنبال او نگردند».[23]
دومین حرکت عمری در تثبیت وضعیت جدید، علاوه بر منع نام بردن حضرت، مخالفت با تعیین زمان خاصی برای ظهور بود؛ او افرادی که زمان خاصی برای ظهور حضرت تعیین کردند، دروغ‌گو معرفی کرد.
مطلبی که از این دو خبر می‌توان دریافت، نقش جایگاه خاندان‌های شیعه در تثبیت مسئلة غیبت بوده است. خاندان اشعری نقش و نفوذ مهمی در قم داشتند. [24] احمد بن اسحاق مورد اشاره در خبر ابوعلی احمد بن اسحاق بن سعد اشعری قمی، بزرگ قمیان است. وی از راویان حدیث امام جواد، امام هادی و خاصه امام حسن عسکری علیهم‌السلام بوده است. [25]

خبر دیگر از فعالیت‌های عثمان بن سعید دربارة نقش وی در رفع تردید گروهی از شیعیان است. علی بن محمد علان کلینی در بغداد به نقل از ابوعمر و عثمان بن سعید[26] بیان داشته است:

«ابن ابی غانم قزوینی و گروهی از شیعیان در مورد وجود فرزندی برای حضرت نزاع داشتند. ابن ابی غانم ادعا داشت که ابا محمد درگذشته است و فرزندی از خود برجا نگذاشته است. شیعیان برای جویا شدن از حقیقت مطلب (گویا ابن ابی غانم را فردی معتبر می‌دانستند) به ناحیة مقدسه نامه نوشتند. در پاسخ آنها در نوشته‌ای ادعای ابن ابی غانم رد شده وجود فرزندی برای حضرت مورد تاکید قرار گرفت. در این نقل شیعیان را از حیرت و پریشانی برحذر داشته و در اثبات وجود حضرت به احادیث مروی از ائمة پیشین استناد شده است. هم‌ چنین تاکید شده است که بعد از درگذشت هر امامی امام دیگری خواهد بود (اذا أفل نجم طلع نجم) و منکر حضرت، کافر معرفی شده است».[27]
تاریخ رخ دادن این حوادث را می‌توانیم از توجه به زمان درگذشت نخستین سفیر دریابیم. در منابع از زمان وفات وی سخنی گفته نشده است، با این حال می‌توان براساس زمان جانشینی فرزند عمری؛ یعنی محمد بن عثمان که ادعای جانشینی وی مورد انکار هلال ابن احمد عبرتایی قرار گرفت، قضاوت کرد. احمد بن هلال در سال 267هـ در گذشته است. [28] بر این اساس حوادث مورد بحث به پیش از سال 267هـ اشاره دارد.
مخالفت‌های جعفر با ادعای شیعه، مهم‌ترین چالش عصر عمری بوده است. جعفر برخی از شیعیان را با خود همراه کرده بود. اهمیت همراهی بزرگان جامعة امامیه برای پذیرش ادعاهایش ـ که خود شاهد دیگری بر نقش و اهمیت آنان در تثبیت عقاید امامیه است ـ جعفر را واداشت تا به احمد بن اسحاق اشعری، بزرگ قمیان که در آن زمان در بغداد اقامت داشت، نامه‌ای بنگارد. [29] جعفر در این نامه بر احاطه‌اش بر علم دین تاکید و اعلام کرد که آن چه شیعه دربارة علم امام و شرایط آن باید بداند، می‌داند و بنابراین پیروی از وی، به عنوان امام بر حق، لازم است.احمد بن اسحاق نامه را به نزد عمری فرستاد تا در این خصوص پاسخ لازم را بدهد.
عمری در پاسخ به ادعای جعفر، نخست ادعای او که امام واجب الاطاعه¬ای وجود ندارد، رد و استدلال‌های خود را این گونه بیان کرد:

1.خداوند، خلق را بیهوده نیافریده است؛ بعثت پیامبران برای آشنا کردن آنها با خداوند و دستورات وی بوده است. هر کدام از انبیاء نیز معجزه‌هایی داشته است تا با آنها بر خلق احتجاج کند.
2. خداوند، محمد(ص) را به عنوان خاتم الانبیاء مبعوث نمود و چون او درگذشت، امامت را برعهدة برادر، پسر عمو و وارثش، علی بن ابی طالب، قرار داد. سپس امر امامت در فرزندان او باقی ماند. (ثم الی الاوصیاء من ولده واحداً واحداً).
3. ویژگی امامان در عصمت آنها و دوری از گناهان است. خداوند آنها را طاهر گردانیده و از گناه به دور داشته و آنها را خزائن علم خویش قرار داده است. اگر چنین نبود، مردمان در شان و مقام یک سان بودند (و امر امامت معنی پیدا نمی‌کرد) و حق از باطل شناخته نمی‌شد.
4. اما آن چه که این باطل‌گرای دروغ¬گو‌ (المبطل المفتری) ادعا کرده است (جعفر)، نمی‌دانم به چه می‌خواهد، ادعایش را اثبات کند. آیا به تفقه در دین خدا که به خدا سوگند حلال را از حرام نمی‌شناسد. آیا تقوی دارد که دلیلی بر امامتش باشد. خدا شاهد است که وی برای تعلیم سحر چهل روز نماز واجب را ترک کرده و شراب خوردن وی نیز امر مشهوری است. [30]
5. برای آن که از آن چه گفته‌ام مطمئن شوی به نزد وی رفته و از احکام نماز و حدود آن از وی سؤال کن تا ناتوانی و نادانی وی برایت اثبات گردد.
6. بدان که خداوند امر امامت را، بعد از امام حسن و حسین علیهماالسلام در دو برادر قرار نمی‌دهد.[31]
این خبر از چند جنبه، مهم است. نخست آن که نشان می‌دهد برخی بزرگان شیعه، چون احمد بن اسحاق اشعری دربارة ادعای جعفر تردید‌هایی داشته‌اند. این ابهام‌ها با پرسش از مسائل فقهی از جعفر رفع شده بود؛ روشی که در زمان دیگر ائمه نیز برای آگاهی از ادعای امامتشان انجام شده بود. هم چنین خبر، عقیدة عدم رسیدن امامت به دو برادر را بیان می‌کند. پذیرش این نظر در جامعة شیعه نقش مهمی در رد دیدگاه‌های جعفر داشته است.
فعالیت‌های دومین سفیر
با درگذشت عثمان بن سعید، فرزند وی، ابوجعفر محمد بن عثمان، عهده‌دار سفارت و امور ناحیة مقدسه شد. نخستین مشکل وی، مواجهه با کسانی بود که سفارت پدرش را قبول داشتند، اما از پذیرش سفارت وی امتناع کرده بودند. مهم‌ترین این افراد، احمد بن هلال عبرتایی بوده است. این دشمنی‌ها باعث شد تا مطالبی بر ضد عبرتایی جعل و ادعا شود که وی حتی در زمان امام حسن عسکری (ع)، فردی خطاکار و مطرود حضرت بوده است. با این حال، زهد و عبادت وی در نزد گروهی از شیعیان منطقةوی باعث گردید تا این مطالب مورد توجه قرار نگیرد. با مرگ عبرتایی در سال 267هـ ظاهراً این مشکل به زودی حل شد. برخی دیگر از منکران سفارت ابوجعفر در ملاقاتی که با امام صورت گرفت، از رای خود برگشته و ابوجعفر را تایید کردند. [32]
یکی از توقیعات زمان ابوجعفر عمری، دربردارندة نکته‌های مهم‌تری دربارة فعالیت‌های وی در این برهه است، و تحلیل کامل آن، جنبه‌های ارزش‌مندی، از اوضاع امامیه در این زمان را روشن می‌کند. به منظور ارائه تحلیلی از متن این توقیع، نکات مهم آن را به صورت شماره‌گذاری شده، ذکر می‌کنیم.
این توقیع در پاسخ به سؤال‌های فردی به نام اسحاق بن یعقوب صادر شده است. دربارةاسحاق بن یعقوب اطلاع چندانی در دسترس نیست، ولی با توجه به پرسش‌های وی از برخی وکلا می‌توان احتمال داد که وی از افراد مرتبط با آنها بوده است.
1ـ اما از آن چه پرسیده‌ای که خداوند تو را هدایت کرده و با دلیل، بر تو نادرستی ادعای منکران ما ثابت گشته است، بدان که بین خدا و کسی از بندگانش خویشی نیست. هر کس مرا انکار کند، از من نیست و طریقش چون پسر نوح است.
2ـ اما امر عموی من جعفر و فرزندش، هم چون برادران یوسف است که بر پیامبر ما و اهل بیتش و او سلام و درود باد. [33]
3ـ فقاع حرام است، اما خوردن شلماب اشکالی ندارد.
4- اما آن چه از اموال شما می‌گیریم، تنها برای آن است که مالتان را حلال نماییم.
هر کس که این را نمی‌پسندد، می‌تواند از دادن آن خودداری کند. آن چه که خدا به ما داده، بهتر از آن چیزی است که به شما داده شده است.
5ـ زمان ظهور فرج به دست خداوند است و آنان که زمانی برای آن معین می‌کنند، دروغ گویند.
6ـ اما در مسائل پیش آمده، به نزد راویان حدیث ما بروید که آنان حجت من بر شما و من حجت خدا بر ایشان هستم.
7ـ محمد بن عثمان بن سعید عمری ـ که خدای از وی و از پدرش که پیش از وی (سفیر ما) بود، خشنود باد ـ ثقه است و نوشتة من است. (کتابه کتابی)
8ـ خداوند محمد بن علی مهزیار اهوازی را هدایت خواهد کرد و تردید وی از بین خواهد رفت.
9ـ ما تنها آن اموال شما را می‌پذیریم که از دسترنج حلال به دست آمده باشد. پولی که از فروش کنیزان آوازه خوان به دست آمده باشد، حرام است.
10ـ محمد بن شاذان بن نعیم از شیعیان ماست.
11ـ ابوالخطاب محمد بن ابی زینب و اصحابش ملعونند. با آنها به مجالست منشین که من و پدرانم از ایشان بیزاریم.
12ـ اما طمع کاران به اموال ما که آن را حلال دانسته و آن را مصرف می‌کنند، آتش می‌خورند.
13ـ خمس برای شیعیان ما حلال است و دادن آن برای طهارت مولدشان ضروری است.
14ـ اما تردید و پشیمانی کسانی که در دین خدا شک کرده‌اند دربارة آن چه که برای ما فرستاده‌اند، به آنهایی که تمنای پس‌گیری هدایای خود را دارند، اموالشان را پس بده، ما را به هدایای افراد مردد نیازی نیست.
15ـ اما در خصوص علت غیبت، همان گونه که خداوند می‌فرماید: « مپرسید از آن چه که [اگر] بدانید، شما را خوش نخواهد آمد». کسی از پدران من نبود، جز آن که بیعت یکی از طاغوت‌های زمان بر گردنش بود، اما من در حالی ظهور خواهم کرد که بیعت کسی بر من نیست.
16ـ اما غیبت من، هم چون پنهان شدن خورشید در پس ابر است. من امان مردمان هستم، همان گونه که ستارگان امان آسمان می‌باشند. در این باره سؤال نپرسید و خویش را به سختی میفکنید. بیش از توجه به این مسائل دعا کرده و ظهور ما را از خدا بخواهید. سلام بر تو باد ای اسحاق بن یعقوب و هر کس که از راه حق پیروی می‌کند».[34]

این خبر از چند جهت مهم است. نخست آن که مؤید حضور طرفداران ابوالخطاب در این دوره است. نهی از مجالست با آنها حاکی از حضور آنها در شهرهای شیعه، خاصه کوفه است. براساس بخش‌هایی چاپ نشده از کتاب الهدایة الکبری می‌توانیم به ارتباط پیروان ابوالخطاب و محمد بن نصیر نمیری پی ببریم. این را می‌دانیم که بعد از حرکت ابوالخطاب، وی طرفدارانی به دست آورده بود. [35] این مسئله به نگارش آثاری منتهی گردید؛ گروهی در تایید او و عده‌ای در رد وی آثاری به رشتة تحریر در آوردند. ابواسحاق ابراهیم بن ابی حفص کاتب از اصحاب امام حسن عسکری علیه‌السلام، کتاب الرد علی الغالیه و أبی الخطاب و اصحابه و احمد بن محمد بن علی قلاء سواق و برادرش علی، کتاب ما روی فی ابی الخطاب محمد بن ابی زینب را تالیف کرده‌اند. [36] این آثار در اواخر قرن سوم تالیف شده‌اند و فحوای عنوان‌هایشان دلالت بر آن دارد که آثاری در رد ابوالخطاب بوده‌اند.

کتاب‌های مقتل أبی الخطاب و مناقب أبی الخطاب، نوشتة ابوجعفر محمد بن عبدالله بن مهران کرخی، در دفاع از آراء ابوالخطاب اهمیت زیادی دارند. نجاشی ضمن معرفی وی گفته است:

«وی از فرزندان ایرانیان (ابناء الاعاجم)، فردی غالی، کذاب، فاسد المذهب و حدیث بوده که به این امور شهرت داشته است. از آثار وی کتاب الممدوحین و المذمومین، کتاب مقتل أبی الخطاب، کتاب مناقب أبی الخطاب، کتاب الملاحم، کتاب التبصرة، کتاب القباب، کتاب النوادر قابل ذکر است. از این آثار کتاب النوادر وی به حق نزدیک است و دیگر کتب وی مشحون از تخلیط است». نجاشی سپس سلسله روایت خود در نقل کتاب‌های وی را یاد کرده است. احمد بن محمد بن خالد برقی (د: 274 یا 280هـ) راوی آثار وی است. [37] حسین بن حمدان (د: 358هـ)، فرد برجستة نصیری در کتاب الهدایة الکبری، از این آثار استفاده کرده و روایت‌هایی از آنها نقل کرده است. [38]

ظاهراً مقصود از پیروان ابوالخطاب، در این عبارت، «نصیریه» باشند. در پاسخ به این سؤال که چرا از اشارة صریح به نصیریه خودداری شده، باید به، حمایت محمد بن موسی بن فرات از وی اشاره کرد که به نوشتةشیخ طوسی از حامیان محمد بن نصیر بوده است.[39] در جایی دیگر، حسین بن حمدان به تشریح بیشتر این ارتباط‌ها پرداخته و می‌نویسد:

«قال الحسین بن حمدان انما ذکرنا هذا فی اخبار ابی الخطاب محمد بن ابی زینب الکابلی و ابوشعیب محمد بن نصیر لما ظهر من اللعن لهما و الا فضائل القوم اکثر من أن تخفی و لذا روینا هذا من اخبار‌هما لیعلم من لم‌یعلم و یدری من لم یدر و بالله التوفیق و کأنی بالناظر المقصر الذی لایحمل قلبه حمل علم آل محمد علیهم‌السلام قد انکر ما فضل‌الله به الائمة و ابوابهم مما القوه الیهم و عرضوهم ایاه مما عرفه الرسول (ص) عن جبرئیل عن الله تعالی ...». [40]

این توقیع هم چنین وضعیت برخی از وکلا را در حدود سال 280هـ نیز نشان می‌دهد. محمد بن علی بن مهزیار، فرزند علی بن ابراهیم بن مهزیار، همانند پدر خود دچار تردید شده بود.

شک و حیرت پدرش تنها با دیدن حضرت رفع شد. [41] با آن که وثاقت خبر اخیر به دلیل برخی مطالب آن محل تردید است، اما نشان می‌دهد که شدت بحران، برخی را به جعل حدیث وادار کرده بود. ابهام‌های فراوان، موجب سرگشتگی و تردید پیروان شده و عده‌ای از آنها همان‌گونه که در این توقیع ذکر شده راه خود را جدا کردند. به همین دلیل، این اخبار می‌توانست این مشکلات را حل کند. [42]
متکلمان امامی و دفاع از اندیشة غیبت
با آغاز عصر غیبت، ضرورت دفاع کلامی از مسئلة غیبت و وضعیت جامعة امامیه، متکلمان امامیه را به نگارش آثاری در تبیین علت غیبت و رد آراء معتقدان دیگر گروه‌های امامی ملزم کرد. در این میان خاندان بنونوبخت شهرت فراوانی دارند از افراد این خاندان که آثاری از خود به جا گذاشته‌اند، می‌توان به ابوسهل اسماعیل بن اسحاق بن ابی سهل نوبختی (متولد 237 در بغداد و متوفی 311 ه) و ابومحمد حسن بن موسی نوبختی اشاره کرد. [43] به دلیل آن که از ابوسهل، آراء و اندیشه‌های کلامی دربارة مسئله غیبت باقی مانده، بحث از خاندان بنونوبخت را با وی آغاز می‌کنیم. سپس از متکلم نامدار شیعه در این برهه؛ یعنی ابن قبه و تلاش‌های وی در تبیین اندیشه امامت و غیبت بحث خواهیم کرد. نظریه‌های این دو، مقبول جامعة امامیه بوده است. دلیل این امر، استناد شیخ صدوق در مقام دفاع و تبیین اندیشة غیبت به آراء و دیدگاه‌های آنان است. هم چنین شیوة کلامی آنها، روش کلی متکلمان شیعه در دوره‌های بعد بوده است.
ابوسهل نوبختی
قدیمی‌ترین گزارش دربارة ابوسهل اسماعیل بن علی بن نوبخت، نوشتة ابن ندیم (د: 381هـ) است. ابن ندیم ضمن معرفی متکلمان شیعه، درباره ابوسهل می‌نویسد:

«ابوسهل اسماعیل بن علی بن نوبخت از بزرگان شیعه است و ابوالحسین ناشی ادعا داشته که ابوسهل استاد وی است. ابوسهل فردی فاضل، عالم و متکلم بود. او مجلسی داشت که گروهی از متکلمان در آن حضور می‌یافتند. او رای و نظری خاص دربارة قائم از خاندان محمد(ص) داشت که کسی جز او بدان نظر نداشته است. ابوسهل می‌گفت: من می‌گویم که امام محمد بن حسن است، اما وی در دوران غیبت درگذشته است. و بعد از وی در دوران غیبت فرزندش جانشین او شده است. و این امر جاری است تا زمانی که خداوند تصمیم به آشکار نمودن امر غیبت کند.

ابوجعفر محمد بن علی شلمغانی معروف به ابن ابی عزاقر با وی مکاتبه داشت و ابوسهل را به خود دعوت می‌کرد. [وی] برای آن که بتواند ابوسهل نوبختی را اقناع کند، ادعا نمود که می‌تواند امور خارق العاده انجام دهد. ابوسهل نیز به فرستادة وی گفت که ریزش مو دارد و از شلمغانی خواست که این مشکل او را رفع کند. فرستاده رفت و دیگر بازنگشت».
بعد از ابن ندیم، گزارش نجاشی، کامل‌ترین شرح حال از ابوسهل است. نجاشی در معرفی ابوسهل می‌نویسد:
اسماعیل بن علی بن اسحاق بن ابی سهل بن نوبخت، شیخ متکلمین اصحاب ما و دیگران است. او در امر دنیا و دین، جلالت و مکانت داشت و ادارة وزارت به واسطة عهده‌دار بودن کار کتابت به دست وی اجرا می‌گردید.
ابوسهل نوبختی آثار فراوانی تالیف کرده که نجاشی فهرست کاملی از آنها ارائه کرده است. [44] در دورة ابوسهل، محدثان بزرگی ، چون سعد بن عبدالله اشعری، محمد بن حسن صفار قمی، ابن همام، علی بن حسین بن بابویه و محمد بن یعقوب کلینی حضور داشته‌اند. این افراد با نگارش آثار حدیثی سعی در دفاع از اندیشة امامت داشته‌اند، اما این افراد رغبت چندانی به علم کلام نشان نمی‌دادند و حتی برخی از آنها دیدگاه‌های ضد کلامی نیز داشته‌اند.
وضعیت جامعة قم که محدثان ذکر شده به آن تعلق داشتند، دوری از علم کلام بوده است. [45] در مقابل، نگرش دیگری در تلقی مثبت از دانش کلام در جامعة شیعة کوفه وجود داشت. این جریان از زمان هشام بن حکم آغاز شده بود. هشام مشهورترین متکلم قرن دوم جامعة امامیه بوده و اغلب آراء کلامی شیعه در کتاب‌های این دوره، اقوال وی است. با آن که او شاگردانی پرورش داده‌، نمی‌دانیم که آیا خاندان بنونوبخت نزد ایشان تلمذ کرده‌اند یا خیر؟ هم چنین در منابع از ارتباط میان نوبختیان با معتزله نیز نشانی در دست نیست.
همانندی کلام نوبختیان که جز در مسئلة امامت، در منزلة بین المنزلتین و وعید نیز با معتزله اختلاف داشتند، باعث شد تا رجال‌نویسان معتزلی، ابوسهل و حسن بن موسی نوبختی را از رجال خود دانسته و آنها را اهل عدل و توحید بنامند. [46] حسنه بودن روابط نوبختیان با معتزله را می‌توان از مجالست‌های ابوسهل با آنها دریافت. در فهرست آثار ابوسهل که قبلاً به آن اشاره شد، اثری با عنوان مجالسه مع ابی علی الجبائی بالاهواز ذکر شده است. ابوعلی جبائی (د: حدود 303هـ) مهم‌ترین چهرة معتزله بصره در این قرن است. قاضی عبدالجبار ضمن معرفی رجال طبقة هشتم معتزله به ابوعلی اشاره کرده و او را افضل آنها دانسته است. [47]

ظاهراً ابوعلی جبائی بعد از این مجالست‌ها امامیه را دعوت به اتحاد کرده است. قاضی عبدالجبار در این خصوص می‌نویسد:

«و بلغنی ان اباعلی هم بان یجمع بین المعتزلة و الشیعة بالعسکر و قال: قد وافقونا فی التوحید و العدل و انما خلافنا فی الامامة فاجتمعوا حتی تکونوا یدا واحدة فصده محمد بن عمر الصیمری».[48]
اندیشة کلامی ابوسهل
بنابر نوشتة سید مرتضی (د: 436 هـ) که کتاب‌های ابوسهل را در اختیار داشته، ابوسهل در وجوب امامت و اوصاف امام از طریق استدلال‌های عقلی به بحث پرداخته است. در تایید این ادله، ابوسهل به مضامین نقلی نیز استناد کرده است. سید مرتضی می‌افزاید که ابوسهل در مسائل مربوط به امامت، به همان طریقی که پیش از وی ابوعیسی وراق و ابن ریوندی استدلال کرده‌اند، به بحث پرداخته، گرچه به دلایل دیگری نیز اشاره کرده است. اصل عبارت سید مرتضی چنین است:

«... لیس کل من استدل علی شیء بالسمع استظهاراً و تصرفاً فی الأدلة، و لیس کم من استدل علی شیء بالسمع فقد نفی دلالة العقل علیه، و هذه کتب أبی محمد (النوبختی) و أبی سهل (النوبختی) رحمها الله فی الامامة تشهد بما ذکرناه، و تتضمن نصرة جمیع ما ذکره أبوعیسی الوراق و ابن الراوندی فی کتبهما فی الامامة، بل قد اعتمدا علی أکثر ما ذکراه من الأدلة و سلکا فی نصرة اصول الامامة تلک الطرق بعینها».[49]

در مسائل کلامی آن روز جامعة شیعه، کتاب‌های ابوعیسی وراق و ابن ریوندی درباب امامت اهمیت فراوانی داشته است. سعید امیر ارجمند در بیان علت نگارش کتاب الامامة ابن ریوندی، نوشته است: «ابوسهل نوبختی سهم بسیار مهمی در حل بحران امامت در مدتی طولانی خاصه در سطح فکری داشته است. کلام معتزلی جریان و گرایش مهم عقلی در اسلام قرون میانه و عنصر قدرتمندی در فرهنگ قرن سوم و چهارم بغداد بوده است. با وجودی که هیچ شاهدی در دست نیست که ابوسهل نوبختی در نزد یکی از مکاتب اعتزالی شاگردی کرده باشد، او با نظرات این گروه‌ها آشنا بوده و در سر سودای مجهز نمودن تشیع امامی به این ابزار پیشرفتة عقلی را داشته است تا بتواند بر ضد دو گروه غلات و شیعیان انقلابی قرمطی ـ اسماعیلی مقاومت کرده و با جریان اهل سنت رقابت کنند. در نتیجه این محتمل است که او به عنوان رهبر جامعة امامی در بغداد، فردی بوده که از ابن ریوندی ـ فردی که در گذشته معتزلی و غیر امامی و آشنا با کلام بوده است، و ابوسهل در مقام مجادله با وی در مسائل دیگر درگیر بوده، خواسته باشد که کتابی با دریافت سی دینار در مسئلة امامت با نقطه نظرات امامی بنگارد».[50]

کتاب الامامة، تالیف ابن ریوندی، آن گونه که از گفته‌های مخالفان امامیه می‌توان دریافت، به تبیین کلامی اندیشة نص و بر پایة آن امامت ائمه پرداخته است. بر این اساس، متکلمان معتزلی مدعی بودند که ابن ریوندی نظریة نص ائمه را در میان امامیه رواج داده است. [51] ابوالحسین خیاط در این باره می‌نویسد:

«سپس ابن ریوندی (در کتاب فضیحة المعتزله) به ذکر معتزلیان پرداخت و آنها را ناسزا گفت و به آنان آنچه در اصل از اعتقادات آنها نیست، نسبت داده و نادانان روافض و اهل حشو امامیه گمان نمودند (ظاهراً با مطالعة کتاب فضیحة المعتزله) که او از متکلمان چیره دست معتزله و همسران با آنهاست و به مذاهب و گفته‌های معتزله فردی داناست».[52]

این مطلب کاملاً طبیعی بود که متکلمان و عالمان غیر معتزلی، خوانندگان خود را به خواندن آثار ضد معتزلی ابن ریوندی تحریض کنند. عالم مشهور امامی، کراجکی (د: 449هـ)، در این باره چنین نگاشته است:

«و بدان که معتزلیان را خطاهای آشکار و بی‌پرده و لعزش‌های فراوانی است، فزون‌تر از آنچه که در شمار آید و ابن ریوندی کتابی تصنیف کرده است (مقصود کتاب فضیحة المعتزله است) و در آن زشتی‌های آنها (فضائحهم) را بیان داشته و در آن شطری کوتاه از اعتقادات معتزله و آراء شیوخ آنها را به عقل بیگانه و با شریعت رسول که درود خدا بر او و آل وی در تضاد است، بیان داشته است».[53]

قاضی عبدالجبار، به این نکته و نیز به اشتهار آثار ابن ریوندی، مکرراً در سراسر آثار خود اشاره کرده است؛ به عنوان مثال، قاضی ضمن معرفی وراق و ابن ریوندی به عنوان عالمان امامی، می‌نویسد:

«و هولاء علماء الامامیه و رؤسائهم و علیهم یعولون و الی کتبهم یرجعون»[54] و در جای دیگر اظهار می‌دارد: «فمن هذا العجب ان قوماً یدعون انهم من المسلمین یوالون هولاء و یرجعون الی کتبهم».[55]

قاضی هم چنین در خصوص رواج آثار مخالفان معتزله می‌نویسد:
«و الذین وضعوا هذه الکتب اذل ما کانوا و انما کان الواحد بعد الواحد من هولاء یضع کتابه خفیاً و هو خائف یترقب و یخفی ذلک عن اهله و ولده ... ثم ینتشر ذلک فی ادنی مدة و یظهر حتی یباع فی اسواق المسلمین و یعرفه خاصتهم و عامتهم و یتحدثون به و یتقولونه و یذکرونه...». [56] «و ممن یستتر بالتشیع فقد کانوا یاخذون ابن الرواندی و امثاله، فیزیحون عللهم و یجمعون الکتب لهم و یاتونهم بمن یعینهم و یکتب عنهم و لهم».[57]

وی، حتی از رواج و فروش کتاب‌های ابن ریوندی این طور سخن گفته است:

«تباع فی اسواق المسلمین ... و المسلمون (یعنی معتزله) کلهم قدکرهوا ذلک ... فالعدو ینشرها للاحتجاج بها و المسلمون ینشرونها لنقضها....». [58]

ابوسهل هم چنین از آراء هشام بن حکم در مباحث کلامی سود جسته و اندیشةخود را بر بنیاد افکار وی بنا کرده است. [59] شیوة استدلال ابوسهل، همان شیوة کهن امامی و عقیده به نص است. وی در این باره در کتاب التنبیه فی الامامة می‌نویسد:

«اگر با ادله بر ما ثابت شد که باید امامی از جانب خدا تعیین شود، برماست که از وجود امام در هر عصری به واسطة اخبار نقل شده، مطلع شویم. از میان مسلمانان تنها شیعیان گفته‌اند که امام آنان از جانب خدا منصوص است و با توجه به اینکه آنان دولتی و قدرتی ندارند، داعی نقل اخبار کذب در ایشان نیست به ویژه آن که امروزه شمار آنان بسیار است و به جهت اختلاف اوطان و همم نمی‌توانند بر کذب اجماع کنند».[60]
استدلال دیگر ابوسهل که حاکی از تاثیر روایات در اندیشة اوست سخن درباره لزوم وجود حجتی بر زمین است. وی استدلال می‌کند که اگر امامی بر روی زمین نباشد، حجت خدا از میان می‌رود و شرایع الهی به سبب نبودن پاسدار شریعت، تعطیل می‌شود. این دلیلی بر وجود امام دوازدهم است. [61]
از این حیث استدلال وی، همانند برهان ابن قبه است. ابن قبه در علت نیاز به امام می‌نویسد:
«هر قولی تفسیرهای متفاوتی دارد. همین امر دربارة قرآن و سنت صحیح است که تمام فرق بر وثاقت آن توافق دارند[62] که تغییر و تبدیل نیافته، اضافات و حذف‌هایی در آن رخ نداده است. به این ترتیب ضروری است که امامی باشد تا تفسیر صحیح آن را ارائه کند».[63] ( در این جا از امام به مخبر یاد شده است).
ابوسهل در بیان عدم ناسازگاری غیبت امام و فلسفة وجودی او می‌نویسد:
«گرچه امام از ترس دشمنان به امر خداوند پنهان شده است اما وجود باب و سفیر شناخته شدة امام در میان مردم، این مشکل را حل می‌کند».[64]
ابوسهل در این کتاب که در حدود 288 ه نوشته است، تصریح می‌کند که امام دو غیبت دارد که یکی اشد (طولانی‌تر) از دیگری است. [65]
ابن قبه و تثبیت اندیشة غیبت
ابوجعفر محمد بن عبدالرحمن بن قبه، متکلم برجستة شیعه در اواخر قرن سوم و اواخر عصر غیبت صغری است. ابن ندیم وی را به عنوان متکلم شیعه و فرد صاحب نظر (حذاقهم) وصف کرده و از دو کتاب وی به نام‌های الانصاف فی الامامة و الامامة، سخن گفته است. [66]

نجاشی اطلاعات کامل‌تری دربارة وی ذکر کرده است. وی ابن قبه را فردی متکلم، عظیم القدر، دارای عقیده‌ای درست و متبحر در کلام وصف کرده که نخست از معتزلیان بوده و سپس به اندیشة امامیه گرویده است. ابن قبه ظاهراً تنها آثاری در علم کلام نگاشته است. نجاشی به سماع حدیث وی اشاره کرده است. ابن بطه قمی[67] از وی حدیث شنیده و در فهرستی که در آن به ذکر سماعیات خود پرداخته، گفته است:

«و از ابن قبه کتاب الانصاف فی الامامة، کتاب المستثبت نقض کتاب ابی القاسم البلخی، کتاب الرد علی الزیدیه، کتاب الرد علی ابوعلی الجبائی و المسالة المفردة فی الامامة را شنیده‌ام».[68]

از تاریخ وفات ابن قبه آگاهی دقیقی در دست نیست، اما بر اساس روایت زیر می‌توان آن را قبل از سال 319هـ دانست. محمد بن بشر سوسنجردی نقل کرده است:

«پس از زیارت طوس، به بلخ، نزد ابوالقاسم کعبی (د: 319هـ) رفتم. کتاب الانصاف (در امامت) نوشتة ابن قبه را به وی نشان دادم. بلخی کتابی با عنوان المسترشد در نقض آن نگاشت. به ری (محل اقامت ابن قبه)بازگشتم و کتاب را به وی دادم. ابن قبه نیز نقضی بر آن با عنوان المستثبت نگاشت. به بلخ بازگشتم و ردیه را به ابوالقاسم دادم. وی نقدی بر آن نگاشت. چون به ری بازگشتم، ابوجعفر وفات کرده بود».[69]

از آثار موجود ابن قبه، به کتاب‌های زیر که بخش‌هایی از آنها موجود است، می‌توان اشاره کرد:
1ـ کتاب الانصاف فی الامامة؛
2ـ المسالة المفردة فی الامامة؛
3ـ نقض کتاب الاشهاد ابوزید علوی؛
ابوزید عیسی بن محمد بن احمد (د: 326 ه) متکلم، محدث و فقیه زیدی مذهب اهل ری در کتابی با عنوان الاشهاد به رد آراء امامیه پرداخته است. این کتاب باقی نمانده و تنها منقولات ابن قبه در این رساله، در دست‌رس است. ابوزید در کوفه نزد حسین بن حکم حبری (د: حدود 290 ه) و محمد بن منصور مرادی (د: 294 ه) شاگردی کرده است.[70]
4ـ النقض علی ابی الحسین علی بن احمد بن بشار.
شیوة بحث ابن قبه در این آثار یک سان است؛ به عنوان مثال، وی در کتاب الانصاف فی الامامة که شیخ صدوق بخش‌های مهمی از آن را در معانی الاخبار نقل کرده، به ترتیب در سه بخش از مسئلة حدیث غدیرخم، حدیث منزلت و عصمت امام بحث کرده است. تمام تلاش ابن قبه در اثبات وجود نص بر امامت است. دو حدیث غدیر و منزلت، از ادلة مهم اثبات وجود نص است.
در بحث از حدیث غدیر خم، ابن قبه استدلال می‌کند که پیامبر (ص)، به نص علی علیه‌السلام را جانشین خود قرار داده و اطاعت از آن حضرت بنابر اخبار صحیح واجب است. این اخبار نیز بر دو دسته‌اند؛ یا مخالفان ما آنها را نقل کرده‌اند و در تاویل آن با ما اختلاف دارند و یا اصلاً این اخبار را قبول ندارند. بنابراین، استدلال ما بر آنها تنها براساس اخبار دستة اول خواهد بود. بعد از این مرحله، ابن قبه به روش رایج میان معتزلیان در فهم متون دینی؛ یعنی واژگان شناسی، بعد از ذکر وجوه مختلف، معنی معقول حدیث غدیر را جانشینی حضرت می‌داند. [71]

استدلال دیگر شیعه بر وجود نص، حدیث منزلت است. بنابر نقل مشهور، پیامبر، منزلت علی علیه‌السلام را نسبت به خود، هم چون هارون به موسی دانسته‌اند. شیعیان این را دلیلی بر نصب علی علیه‌السلام به نص از سوی پیامبر به امامت می‌دانند. ابن قبه در این خصوص، بر اساس همان شیوة معتزله؛ یعنی تأویل نصوص مبهم دینی بر مبنای معقول بودن خطاب الهی پرداخته و این حدیث را دلیلی بر جانشینی علی علیه‌السلام بعد از پیامبر بیان می‌کند. اشکالی که در این باره بیان شده، وفات هارون قبل از وفات موسی است. بر این اساس گروهی خرده گرفته‌اند که شیعیان براساس این حدیث نمی‌توانند به امامت علی علیه‌السلام استناد کنند. ابن قبه با رد این قول استدلال می‌کند که هارون قبل از موسی درگذشت، اما چون علی علیه‌السلام، بعد از پیامبر زنده بوده‌اند، مانعی در به دست‌گیری امارت مسلمانان ندارند. [72]

اهمیت نص در اثبات غیبت را می‌توان از سخنان متکلم نامدار معتزلی، قاضی عبدالجبار (د: 415 ه) دریافت. وی پس از بحثی مجمل دربارة فرقه¬های امامیه، برای رد آراء آنها در باب امامت به مسئلة نص اشاره کرده و می‌نویسد:

«فهذه جملة ما یتحصل من کلام الامامیة، و ان کان الذین یتکلمون الآن هم القطعیة دون غیرهم، علی تخلیط من المتاخرین منهم فی المنتظر. و لسنا نحتاج الی ابطال هذه الاقاویل، لانها مبینة علی القول بالنص، فاذا ابطلناه بطل ما یتبعه من الفروع».[73]

استدلال دیگر ابن قبه، وجود نص و عصمت امام را اثبات می‌کند. ابن قبه در این استدلال چنین بیان می‌کند که با توجه به اختلاف اقوال در فهم قرآن، براساس لطف، اصلی که معتزله آن را قبول داشته و در اثبات نبوت به آن استدلال می‌کنند، بر خدا واجب است تا فردی معصوم و مبرا از خطا را مفسر شریعت قرار دهد. [74] در این استدلال ابن قبه نظریة اصلح را که معتزله بر آن اصرار داشته‌اند به عنوان اساسی برای نظریة لطف نیز مدنظر داشته است.

از دیدگاه آقای مدرسی، ابن قبه بر مبنای عقیده به نص و لزوم وجود امام معصوم در هر عصر، اندیشه غیبت را چنین تبیین می‌کند:

«در موضوع غیبت امام زمان علیه‌السلام ابن قبه بر این نکته اصرار و تاکید داشت که این عقیده، نتیجة منطقی و ضروری مبانی مذهب حق شیعة امامیه در مسئلة امامت است و نباید به تنهایی و جدا و مستقل از کل نظام مورد بحث قرار گیرد. اگر کسی این مقدمه را بپذیرد که جامعه همواره به امامی نیازمند است که او نیز به نوبة خود باید همواره به وسیلة امام پیشین نصب و تعیین شده باشد، امام یازدهم لزوماً باید این منصب را به کسی پس از خود واگذار نموده باشد. شمارة افرادی که چنین نصب و تعیینی را از آن امام نسبت به جانشینی فرزند خویش نقل کرده‌اند به حد نصاب لازم برای حصول تواتر می‌رسد و بنابراین باید شهادت آنان بر این مسئله پذیرفته شود».[75]
مهم‌ترین بحران دهه‌های نخستین عصر غیبت کبری
طولانی شدن غیبت صغری و آغاز غیبت کبری، باعث شک و تردید در میان شیعیان شد. شیخ صدوق که اثر مشهور خود کمال الدین و تمام النعمه را بین سال‌های 355 تا 367هـ نگاشته است، در این خصوص به جامعة شیعة نیشابور اشاره می‌کند و می‌گوید که در مدت اقامت خود در آن جا، اغلب شیعیانی که به نزدم می‌آمدند، در امر غیبت متحیر می‌یافتم. [76]

این حیرت با شدت گرفتن منازعات کلامی افزایش یافته بود. [77] عالم امامی، نجم¬الدین ابوسعید محمد بن حسن بن علی بن صلت قمی که در بخارا اقامت گزیده بود، از مجادله‌ای که بین خود و یکی از فلاسفه و منطقیان در بخارا روی داده و وی را در امر غیبت به تردید افکنده بود به شیخ صدوق در قم خبر داده است. در پی ابراز این تردید، شیخ صدوق با نقل روایات و اخبار وارده در امر غیبت، تردید وی را برطرف ساخت و بعد از این ماجرا شیخ صدوق کتاب کمال الدین را تالیف کرد. [78] نظیر این گفت‌گو، میان شیخ صدوق و فردی در بغداد نیز رخ داده بود. آن چه در این گفت‌گو مورد تاکید قرار گرفته بود، طولانی شدن غیبت و بازگشت عده‌ای از عقیده به امامیه بوده است. [79]

از مراکز مهم علمی شیعه در این دوره، ری و بغداد بوده است. در این دو شهر، امارت زیدی آل بویه و جامعة پر توان معتزله در بغداد در نقد آراء امامیه آثاری به رشتة تحریر در‌ آورده‌اند. دربارة معتزلة بغداد تنها اطلاعات اندکی در کتاب کفایة الاثر خزاز قمی آمده است،[80] اما دربارة حملات زیدیه، شیخ صدوق به نحو مشروحی این انتقادها را نقل کرده است.
ابوزید علوی و انتقاد از امامیه
مهم‌ترین عالم زیدی که آراء امامیه را در مسئله غیبت نقد کرده، ابوزید عیسی بن محمد بن احمد (د: 326 ه) است. اثر مشهور وی کتاب الاشهاد است. ابن قبه، همان گونه که قبلاً اشاره شد، کتاب نقض الاشهاد را در نقد آن نگاشته است. شیخ صدوق انتقادات این متکلم زیدی را بدون تصریح نام وی، نقل کرده است. محور این انتقادات‌ حصر تعداد ائمه به دوازده تن است. [81] به واقع مهم‌ترین اعتراض زیدیه و معتزله به امامیه، نو ظهور بودن این عقیده است. [از دیدگاه] زیدیه، امامیه این عقیده را در پی غیبت ابراز کرده‌اند. شیخ صدوق در این باره می‌نویسد:
«یکی از زیدیه گفته است روایتی که دلالت بر آن دارد تعداد ائمه دوازده تن است، سخن جدیدی است که امامیه اظهار داشته‌اند و بر صحت آن احادیثی جعل کرده‌اند».[82]
این متکلم زیدی در ادامه استدلال‌هایی این گونه‌ آورده است:
«اگر پیامبر به امت اسامی امامان دوازده گانه را گفته است، برای چه چنین به این سوی و آن سوی درافتاده‌اند و چنین خطای بزرگی را مرتکب شده‌اند؟ همچنین آنچه که موجب رد این عقیدة امامیه است، حیرانی بزرگان امامیه در زمان وفات ائمه است. اگر خبر دال بر امامت دوازده امام صحیح است، چرا مردمان بعد از وفات امام صادق علیه‌السلام در امامت جانشین وی به تردید افتادند و گروهی به امامت عبدالله بن جعفر و عده‌ای به امامت اسماعیل اعتقاد یافتند. [83] گروهی از اینان عبدالله بن جعفر را در مسائل دینی آزمودند و چون آنچه را که انتظار داشتند، نزد وی نیافتند، از او دل بریدند و گفتند: به کجا برویم؟ به سوی مرجئه، قدریه یا خوارج؟ و چون موسی بن جعفر این را شنید به وی گفت: به سوی هیچ کدام، نه مرجئه و نه قدریه و نه خوارج، بلکه به سوی من. در این ماجرا تامل کن که از چند جهت بر بطلان خبر دوازده امام دلالت دارد. نخست جلوس عبدالله بن جعفر بر مسند امامت است. دوم اقبال شیعه به وی و سوم حیرت آنها در هنگام آزمودن وی و چهارم آنکه آنها در نیافتند که امامشان موسی بن جعفر است تا آنکه موسی آنها را بر امامت خود خواند. در این فرصت بود که فقیه آنها، زرارة بن اعین درگذشت، در حالی که قرآن بر سینه داشت و می‌گفت: خدایا من به امامت آنکه تو در این قرآن مشخص کرده‌ای، معتقدم (یعنی خبر دال بر آن است که عقیده به دوازده امام حتی نزد بزرگان شیعه شناخته شده نبوده است)». [84]

پاسخ شیخ صدوق به ادعای مذکور این است که زرارة در این خصوص خبری که موجب یقین گردد، نشنیده بود. توجیه دیگر آن است که وی این نکته را می‌دانسته، اما نمی‌دانسته که آیا مجاز به آشکار کردن آن است یا باید تقیه کند، به همین منظور فرزند خود را برای تحقیق به مدینه فرستاد. [85] توجیه حدیث عقیده به دوازده امام، یکی از مشکلات امامیه بوده است. [86] بهره‌گیری از احادیثی که بیشتر رواج داشته و معنی دیگری از آن فهمیده می‌شد، یکی از راه‌های عالمان امامیه در توجیه این عقیده بود. حدیثی که به صحیفة مختومه مشهور شده، یکی از این احادیث بوده است. [87] راویان حدیث صحیفة مختومه، بزرگانی از اهل حدیث قم، چون محمد بن حسن بن ولید (د: 343 ه)، محمد بن حسن صفار قمی (د: 290 ه)، سعد بن عبدالله اشعری (د: 299 یا 301ه) و عبدالله بن جعفر حمیری که در قرن سوم هجری می‌زیسته، هستند. آنها این روایت را به نقل از محمد بن عیسی بن عبید ذکر کرده‌اند و وی آن را به دو واسطه از فقیه برجستة واقفی، حسن بن محمد بن سماعه (د: 263 ه)، نقل کرده است. این خبر احتمالاً از کتاب الواضح المکشوف فی الرد علی اهل الوقوف تالیف محمد بن عیسی بن عبید اخذ شده است. اما این حدیث دلالت صریح بر تایید مدعای امامیه نداشت. قبل از آن واقفه نیز از این حدیث بهره برده بودند. قدیمی‌ترین اشاره به این حدیث، در اثری به نام الامامة و التبصره من الحیره که حدود سال سی‌صد هجری تألیف شده آمده است. [88] این کتاب به اسم ابوالحسن علی بن حسین بن بابویه (د: 329ه) منتشر شده است، دلیل قاطعی در این خصوص در دست نیست، اما اسناد کتاب نشان می‌دهد که یکی از مشایخ قم آن را تالیف کرده است و محتمل‌ترین فرد، همان ابوالحسن علی بن حسین است. در جایی مؤلف اشارتی آورده که سال مذکور را می‌توان از آن استنباط نمود.

نکته‌ای دیگر که مورد توجه محدثان امامی در تثبیت وضعیت جدید قرار گرفت، توجه به احادیث اهل سنت در اشاره به دوازده امام بود. [89] اما آن چه که حل این مشکل را آسان نمود، نخست، عدم وجود روایتی معارض با عقیده به دوازده امام بود و دیگر آن که الزامات منطقی اندیشة امامت، امکان توجیه عقیده به دوازده امام را فراهم می‌کرد؛ از این رو این عقیده مورد پذیرش اکثریت جامعة امامیه قرار گرفت. [90]

ابوالحسن اشعری (د: 334هـ) که اثر مشهور خود مقالات الاسلامیین را در حدود 291ه تالیف کرده[91]، دربارة قطعیه، وصفی ارائه کرده که حاکی از عقیده به دوازده امام، میان اکثریت شیعه است. عبارت اشعری چنین است:

«فالفرقة الاولی منهم و هم القطعیة و انما سموا قطعیة لانهم قطعوا علی موت موسی بن جعفر ... و هم جمهور الشیعه یزعمون ان النبی (ص) نص علی امامة علی بن ابی طالب و استخلفه بعده بعینه و اسمه ... محمد بن حسن بن علی و هو الغائب المنتظر عندهم الذی یدعون انه یظهر و یملأ الارض عدلاً بعد ان کان ملئت ظلماً و جوراً».[92]

ابوالقاسم بلخی، از رجال معتزلی عصر غیبت صغری در کتاب مقالات الاسلامیین نیز که تنها منتخبی از آن در المغنی قاضی عبدالجبار معتزلی باقی مانده، ویژگی تفکر امامیه را چنین وصف کرده است:

«امامیه به این عقیده که پیامبر(ص) بر امامت علی علیه‌السلام به نص آشکار به نام علی علیه‌السلام تصریح کرده و آن را بر همگان اعلام کرده، متمایز می‌شوند. امامیه معتقدند که ... امامت به قرابت است و امام آنچه را که از امر دین لازم است، می‌داند. و اگر زمانی امام به خدا یا به طلاق همسر و آزاد کردن بنده‌ای سوگند یاد کند که امام نیست، باید سخنش را حمل بر تقیه نمود و در آن حال نیز امام مفروض طاعت است. شیعیان همراهی با حاکمان وقت را جایز نمی‌دانند جز در وقت خاصی و اجتهاد در احکام را قبول ندارند».[93]
پی‌نوشت‌ها
[*] دانشجوی دکتری تاریخ اسلام.
1. در این باره به آثار زیر بنگرید: حسن بن موسی النوبختی، فرق الشیعه، تصحیح السید محمد صادق آل بحرالعلوم (نجف، المکتبة المرتضویة ا1355هـ/ 1936م)؛ سعد بن عبدالله، الاشعری، المقالات و الفرق، تحقیق محمد جواد مشکور (تهران، علمی و فرهنگی، 1360 ش)؛ ابوحاتم الرازی، الزینة فی الکلمات الاسلامیة العربیة، در عبدالله سلوم السامرایی؛ همو، الغلو و الفرق الغالیه فی الحضارة الاسلامیة (بغداد، دارواسط للنشر، 1988 م) ص 225 – 312؛ابوالقاسم البلخی، مقالات الاسلامیین، مندرج در قاضی ابوالحسین عبدالجبار الهمدانی، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، تحقیق عبدالحلیم محمد سلیمان دنیا، بخش دوم (قاهره، الدار المصریة للتالیف، بی‌تا) ج 20، ص 176 – 183؛ ابو عبدالله جعفر بن احمد بن الهیثم، کتاب المناظرات (The Adrent of Fatimids) تحقیق ویلفرد مادلونگ و پاول واکر (لندن، I.B. Tauris2000 م)ص 30 _ 38 (متن عربی) ابوالحسن علی بن اسماعیل الاشعری، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، تحقیق هلموت ریتر (بیروت، معهد الدراسات الامانیه، 1400 ق/ 1980 م)؛ شیخ مفید، الفصول المختاره (سلسله مؤلفات الشیخ المفید)، تحقیق السید علی میر شریفی (بیروت، دارالمفید، 1414 ق/ 1993م) ج 2 ص 296 – 327؛
Marshall G.S. Hoodgson, "How Did the Early shia become sectarian? "Journat of the American orientalsociety, 75 (1955), pp. 1 – 15.
2. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، تحقیق علی‌اکبر الغفاری (قم، جامعه مدرسین، بی¬تا) ج1، ص 80؛ آقای مدرسی نیز مسئلة شدت اختناق در زمان وفات امام کاظم علیه‌السلام را از دلایل اصلی ایجاد تردید شیعیان دانسته است. در این باره، ر. ک: حسین مدرسی، مکتب در فرآیند تکامل، ترجمة هشام ایزد پناه (نیوجرسی، انتشارات داروین، 1374 ) ص 86.
3. شیخ طوسی، الغیبه، تحقیق الشیخ عبادالله الطهرانی و الشیخ علی احمد ناصح (قم، موسسه معارف، 1417 ق) ص 53. عبارت طلوع خورشید از مغرب شاید اشاره به قیام دولت فاطمیان در مغرب باشد.
4. نجاشی، فهرست أسماء مصنفی الشیعة، تحقیق آیت الله الشبیری الزنجانی (قم، جامعه مدرسین، 1418 ق)، ص 216.
5. شیخ طوسی، الغیبة، پیشین، ص 54. احادیث مشابه در صفحات 55، 56، 59 نیز نقل شده است.
6. همان، ص 57.
7. همان، ص 61.
8. همان، ص 62.
9. سعد بن عبدالله اشعری، پیشین، ص 90؛ حسن بن موسی نوبختی، پیشین، ص 81؛ شیخ مفید، الفصول المختاره (سلسله مؤلفات الشیخ المفید)، ج 2 ص 313؛ حمیری (د:573هـ) در این باره نوشته است: «و قالت فرقة (من القطعیه) لاندری أمات موسی بن جعفر أو لم یمت الا انا مقیمون علی امامته حتی یصح امره لنا و امر هذا المنصوب، یعنون ولده». ابوسعید نشوان الحمیری، الحور العین، تحقیق کمال مصطفی، (صفاء: المکتبة الیمنیة، 1985م) ص 165. قاضی عبدالجبار معتزلی (متوفی 415 ق) این قول را به نقل ابوالقاسم بلخی و کتاب المقالات وی نقل کرده است، ر. ک: بلخی، پیشین، ص 181 حمیری اطلاعات خود دربارة شیعه را از آثار ابوعیسی وراق، زرقان بن موسی و ابوالقاسم بلخی اخذ کرده است. ر. ک: الحمیری، پیشین، ص 170. در اثر همین نظر واقفه، حدیثی میان امامیه رواج پیدا کرد که در آن گفته شده بود، بعد از قائم دوازده مهدی خواهد بود. بررسی سند این احادیث می‌تواند نظر این گروه از واقفه را مشخص کند. شیخ حر عاملی (د: 1104هـ) این احادیث را گردآوری و در حل اشکالات وارده بر آن تلاش کرده است. در این باره ر.ک: شیخ حر عاملی، الفوائد الطوسیه، به کوشش السید مهدی اللاجوردی و الشیخ محمد درودی (قم، انتشارات داوری 1403 ق) ص 115 – 120. قدیمی‌ترین نقل این حدیث، ظاهراً بعد از نقل موجود در اصل محمد بن مثنی حضرمی، روایت شیخ صدوق است. محمد بن المثنی الحضرمی، منقول در کتاب الاصول الستة عشر (قم، دارالشبستری، 1405 ق). علی بن ابی حمزة بطائنی (متوفی بعد از 183 ق) از ابوبصیر یحیی بن قاسم نقل کرده که وی به امام صادق علیه‌السلام گفته است: از پدرت شنیدم که بعد از قائم، دوازده مهدی خواهد بود. حضرت ضمن تایید گفتة وی تاکید می‌کند که آنها تنها هدایت کنندة خلق‌اند نه دوازده امام. آن‌ها گروهی از شیعیان ما هستند که مردم را به ولایت و شناخت حق ما می‌خوانند. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، پیشین، ج 2، ص 358؛ الحر العاملی، پیشین، ص 119.
علی بن ابی حمزة بطائنی، یکی از سرشناسان واقفه بوده است. نجاشی، بطائنی را چنین وصف کرده است: «و هو أحد عمد الواقفه». النجاشی، پیشین، ص 249 – 250. این حدیث نشانگر تلاش‌هایی برای ایجاد نوعی مصالحه بین واقفه و معتقدان به امامت امام رضا علیه‌السلام است؛ در حالی که واقفه با استناد به آن می‌توانستند، عقیده وقف را توجیه کنند، به نوعی، مشروعیت امامان بعد از امام موسی کاظم علیه‌السلام را می‌پذیرفتند. مشابه این حدیث نقل دیگری از ابوحمزة بطائنی است؛ در آن حدیث وی از امام صادق علیه‌السلام نقل می‌کند که ایشان گفته‌اند، بعد از قائم یازده مهدی از نسل حسین علیه‌السلام خواهد بود. الطوسی، کتاب الغیبه، ص 478؛ الحر العاملی، پیشین، ص 116، شیخ مفید (د: 413هـ) نیز در این باره می‌نویسد:
«ولیس بعد دولة القائم علیه‌السلام لأحد دولة الاما جاءت به الروایة من قیام ولده ان شاء الله ذلک و لم ترد به علی القطع و الثبات و أکثر الروایات أنه لن یمضی مهدی هذه الأمة علیه‌السلام الا قبل القیامه بأربعین یوماً یکون فیها الهرج و علامة خروج الاموات». همو، الارشاد (سلسله مؤلفات الشیخ المفید)، تحقیق مؤسسة آل البیت (ع) لتحقیق التراث (بیروت، دارالمفید، 1413 ق / 1993م) ج 2، 378.
10. دربارة این فقیه واقفی ر. ک: النجاشی، پیشین، ص 132؛ اتان کلبرگ، «اصول الاربعمئة»، ترجمة محمد کاظم رحمتی، مجلة علوم حدیث، شمارة 17، سال 1379، ص 78. وی ظاهراً دو کتاب در دفاع از اندیشة وقف نگاشته است؛ این آثار عبارتند از: کتاب الدلائل و کتاب ذم من خالف الحق و اهله.

11. الناشی الاکبر، مسائل الامامة، تحقیق یوسف فان اس (بیروت، المعهد الالمانی، 1971م) ص 47 – 48. بر خلاف نظر فان اس که این کتاب را به ناشی اکبر نسبت داده، شواهد درون متنی حکایت از نگارش کتاب در زمانی قبل‌تر دارد و احتمالاً کتاب تالیف جعفربن حرب معتزلی باشد. در این باره ر. ک:
Madelung, W. "fruhe Mutazilitische Haresiographie: deskitab al-usuldes Gafarb. Harb?", Der Islam, IVII, 1980, pp.220-236.
12. سعد بن عبدالله اشعری، پیشین، ص 102.
13. حسن بن موسی نوبختی، پیشین، ص 96.
14. محمد کاظم رحمتی، «معرفی جلاء الأبصار فی متون الأخبار» (متنی حدیثی از میراث معتزله)، مجلة علوم حدیث، شمارة 21، سال 1380، ص 121. دربارة تایید هم‌صحبتی ناصر اطروش با امام حسن عسکری علیه‌السلام ر. ک: حسن انصاری، «تصحیح یک سند در آثار صدوق»، مجلة کتاب ماه دین، شمارة 49-50 (آبان، 1380) ص 45.
15. در روایتی که خصیبی از قول جعفر آورده، جعفر خاطر نشان کرده است که: «مضی ابومحمد اخی و لم یخلف احداً لاذکراً و لا انثی و انا وصیه». حسین بن حمدان الخصیبی، الهدایة الکبری، (بیروت، موسسة البلاغ، 1406/ 1986) ص 390.
16. حسین مدرسی، مکتب در فرآیند تکامل، ص 114. علی بن حسن بن فضال، بزرگ و شیخ فطحیان کوفه، از قائلان به امامت جعفر بوده است. خصیبی نوشته است که ابن فضال نامه‌ای به جعفر نوشت و در آن از حقیقت امر وی پرس و جو نمود، جعفر نیز بر امامت خود تاکید نمود. الخصیبی، پیشین، ص 382- 383 – 389. نجاشی، علی بن حسن بن فضال را علی‌رغم عقیدة فطحی، چنین توصیف کرده است:«کان فقیه اصحابنا بالکوفة و وجههم و ثقتهم و عارفهم بالحدیث و المسموع قول فیه». نجاشی، پیشین، ص 257.
17. شیخ طوسی، کتاب الغیبه، پیشین، ص 360 – 361.
18. Said Amir Arjomand, "Imam Absconditus and The Beginnings of a Theology of Occultation: Imam Shiism Crica 280-90/900 AD, "Journal of The American Oriental Society. 117. 1 (1997), p.1.
19. آقای مدرسی طباطبایی زمان نگارش رساله را 285هـ دانسته‌اند. ر. ک: همو، مکتب در فرآیند تکامل، ص 186. شواهدی که بر این امر دلالت دارد، تصریحات زیر در متن رساله است: نوبختی با اشاره به ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید عمری (د: 304هـ) (دربارة زمان درگذشت ابوجعفر عمری ر. ک: شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص 366. در نقل دیگری زمان وفات عمری، سال 305هـ ذکر شده است) ، از وی به عنوان باب امام سخن گفته و چنین نوشته است: «و قد ذکر بعض الشیعة ممن کان فی خدمتة الحسن بن علی و أحد ثقاته أن السبب بینه و بین ابن الحسن بن علی متصل، و کان یخرج من کتبه و امره و نهیه علی یده الی شیعته الی أن توفی و أوصی الی رجل من الشیعة مستور، فقام مقامه فی هذا الامر» شیخ صدوق، کمال الدین، ج1، ص 90. مدرسی طباطبایی، مکتب در فرآیند تکامل، ص 239. تصریح مشخص‌تر دربارة زمان تألیف رساله، عبارت زیر است: «و قد سألونا فی هذه الغیبة و قالوا: اذا جاز أن یغیب الامام ثلاثین سنة و ما أشبهها فما تنکرون من رفع عینه عن العالم». شیخ صدوق، کمال الدین، پیشین، ج 1، ص 90؛ مدرسی، مکتب در فرایند تکامل، ص 239. ابوسهل نوبختی در تذکری به رد مشابهت ادعای واقفه با امامیه دربارة وفات امام حسن عسکری علیه‌السلام پرداخته و می‌گوید که از زمان وفات امام موسی کاظم علیه‌السلام بیش از 105 سال می‌گذرد. صدوق، کمال الدین، ج 1، ص 93. در تصحیح آقای غفاری، عبارت به مائة و خمسین تصحیح شده که خطاست و صحیح آن همان گونه که آقای مدرسی آورده‌اند، مائة و خمس است. ر.ک: حسین مدرسی، مکتب در فرآیند تکامل، ص 242.
20. این عبارت دلالت بر این دارد که از شیعیان خواسته شده بود، چون مورد سؤال قرار گیرند، در مورد وجود حضرت، سخنی دال بر وجودش بیان نکنند. همین کار را ابوعمرو در نزد خلیفة عباسی المعتمد علی‌الله انجام داده بود. براساس شهادت ابوعمر عمری، اموال امام حسن بن علی میان وارثان دیگرشان تقسیم شده بود. ر.ک: شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص360–361.
21. ابوسهل اسماعیل بن علی نوبختی، کتاب التنبیه فی الامامة، ص 3 – 92. هم چنین ر. ک: شیخ صدوق، کمال الدین، ج 1، ص 78 - 80 – 81.
22. طوسی این خبر را در چند جای از کتاب خود آورده است. این بخش خبر را در کتاب الغیبه، ص 355 شمارة 316 آورده است.
23. شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص 359 – 361.
24. دربارة اهمیت خاندان اشعری برای نمونه ر. ک: نجاشی، پیشین، ص 177- 178، 179، 407.
25. همان، ص 91.
26. در متن خبر علان کلینی گفته است که حدثنی الشیخ الموثوق. با توجه به خبر دیگری که در آن ابوعمرو عثمان بن سعید به الشیخ الموثوق وصف شده، می‌توان وی را همین اباعمر و عثمان بن سعید دانست. ر. ک: شیخ طوسی، کتاب الغیبه، پیشین، ص 353.
27. همان، ص 285 – 287.
28. نجاشی، پیشین، ص 83.
29. درباره اهمیت احمد بن اسحاق اشعری ر. ک: محمد بن علی صدوق، کمال الدین، ج2، ص454.
30. ابو حاتم رازی نیز به یکی از فرق پدید آمده بعد از وفات امام حسن علیه‌السلام نسبت داده که گفته‌اند «و جعفر لایستحق الامامة لما وجدناه فیه من الفسق الظاهر و الاعلان...». پیشین، ج 3، ص 292.
31. شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص 287- 290. ظاهراً از اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم، میان امامیه این عقیده رواج داشته که امامت از پدر به پسر بزرگ می‌رسد، ملطی (د: 377هـ) این مطلب را از کتاب الاستقامة فی السنة و الرد علی اهل الاهواء و البدع، ابوعاصم خشیش بن أصرم (د: 253هـ) نقل کرده است. (...و جعلوا الأئمـة بعده (ای بعد علی علیه‌السلام) یرثون ذلک منه الی یومنا هذا الأکبر فالاکبر ...». محمد بن احمد الملطی، التنبیه و الرد علی اهل الاهواء و البدع، تحقیق محمد زاهد الکوثری (قاهره: المکتبة الازهریه للتراث، 1418 ق / 1997م) ص 159.
32. شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص 397 به بعد.
33. اشاره به فرزند جعفر، ظاهراً به معنی آن است که جعفر درگذشته و فرزندش جانشینی وی را برعهده گرفته است. ظاهراً جعفر در سال 271 ق درگذشته است. ر. ک: حسین مدرسی، مکتب در فرایند تکامل، ص 118 – 119.
34. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ص 438 – 485.
35. دربارة ابوالخطاب بنگرید به بحث مشروح آقای حسن انصاری در مدخل ابوالخطاب، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی (تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 1372) ج 5، ص 432- 436.
36. ر.ک: النجاشی، پیشین، ص 19، 92، 259- 260.
37. همان، ص 350.
38. این کتاب در بیروت (1406 ق) منتشر شده، اما مصحح از نسخه‌ای که مبنای تصحیح بوده، سخنی نگفته است.
39. شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، تحقیق حسن المصطفوی (مشهد، دانشگاه فردوسی، 1348 ش) ص 521؛ همو، کتاب الغیبه، ص 398.
40. خصیبی، پیشین، نسخة خطی، برگ 131 ب.
41. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ص 447 – 467. مشکل دیگر این نقل ادعای وجود برادری به نام موسی برای حضرت است.
42. برای نمونه، به منظور تخریب شخصیت جعفر، در حدیثی ادعا شده که وی را امام چهارم و دهم، کذاب نامیده‌اند. ر. ک: شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ص 319 – 320.
43. ر.ک: نجاشی، پیشین، ص 31 – 32؛ ابن ندیم، الفهرست، تحقیق محمد رضا تجدد (تهران، انتشارات مروی، 1393 ق) ص 225؛ ابن شهر آشوب، معالم العلماء (نجف، کتبی، 1380 ق / 1961م) ص 8 – 9؛ عباس اقبال، خاندان نوبختی، (تهران، انتشارات طهوری، 1357 ش) ص 96 – 123. دربارة ابومحمد نوبختی ر. ک: نجاشی، پیشین، ص63– 64؛ ابن ندیم، پیشین،ص225 – 226؛ ابن شهر آشوب، پیشین، ص 32 – 33؛ عباس اقبال، خاندان نوبختی (تهران، انتشارات طهوری، 1357ش) ص125–165.
44 ابوالعباس نجاشی، کتاب الرجال، ص 31 – 32
45. حسین مدرسی، مقدمه‌ای بر فقه شیعه، ترجمة محمد آصف فکرت (مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، 1368) ص 32.
46. قاضی عبدالجبار معتزلی (د: 416هـ) در فهرست عالمان اهل توحید و عدل به نام این دو اشاره کرده است. برای اطلاع بیشتر ر. ک: همو، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، تحقیق فؤاد السید ، (تونس، الدار التونسیة للنشر، 1974) ص 321؛ هم چنین در المغنی، ج 20، بخش اول، ص 37 – 38. نیز قاضی ضمن خرده‌گیری بر هشام بن حکم و نسبت دادن عقیده تحریف قرآن به وی، از نوبختیان تجلیل کرده است و آنها را از داشتن چنین عقیده‌ای بری می‌داند.
47. الهمدانی، فضل الاعتزال، ص 287.
48. همان، ص 291.
49. السید المرتضی، الشافی فی الامامة، تحقیق السید عبدالزهراء الحسینی (تهران، موسسه الصادق، 1410 ق) ج 1 ص 98.
50. Said Amir Arjomand, "The Crisis of the Imamate and the Institution of Occulation in Twelver Shi'ism: a Sociohistorical Perspective", International Journal of Middle East Studies, 28 iv, 1996, p. 503-504.
ابن جوزی (د: 597هـ) به نقل از تنوخی نوشته که ابن ریوندی به مجالست با شیعیان و اهل الحاد پرداخت و چون بر این کار وی خرده گرفتند، گفت: می‌خواهم با مذهب آنها آشنا شوم. ر.ک: ابن الجوزی، المنتظم، تحقیق محمد عبدالقادر عطا (بیروت: دارالکتب العلمیة، 1412)، ج13، ص 108.
51. برای رد این ادعا ر. ک: شیخ مفید، الفصول المختاره ج2، ص 22 – 23.
52. ابوالحسین خیاط، الانتصار و الرد علی ابن الراوندی الملحد، تقدیم و مراجعة محمد حجازی (قاهره مکتبة الثقافة الدینیه، 1988 م) ص 31. ابن ریوندی خود در آغاز کتاب فضیحة المعتزله که در دفاع از شیعیان نگاشته است، بیان می‌دارد که اگر نبود آن که شیعیان از کلام گریزانند، در کلام معتزله سخنان و عبارت‌هایی به مراتب رسواتر از کفریاتی که به مسیحیان و یهودیان نسبت داده می‌شود، می‌یافتند. (الانتصار، ص 34) خیاط در ادامه داوری ابن ریوندی که شیعیان از کلام گریزانند تایید می‌کند: همان، ص 35. تذکر این نکته ضروری است که چنین وضعیتی احتمالاً وصف کلیت جامعة امامیه باشد، چرا که متکلمان امامی قرن دوم، چون هشام بن حکم، ابو الحسن علی بن میثم و فضل بن شاذان، بحث‌های کلامی متعددی در موضوعات گوناگون با بزرگان معتزلی هم عصر خود داشته‌اند. برای نمونه بنگرید به شیخ مفید، الفصول المختاره ج 2، ص 23 – 24، 28، 49 – 51، 69 – 70، 86، 118 ، 120. برای کلیت وضع امامیه در دوری از کلام ر. ک: المفید، تصحیح اعتقاد الامامیة (سلسله مؤلفات الشیخ المفید)، تحقیق حسین درگاهی، (بیروت، دارالمفید، 1414 ق / 1993 م)، ج 5، ص 68 – 73. هم چنین ر. ک:
Modarressi, Hossein; Crisis and Consolidation In The Formative Period of Shiite Islam, New Jersey 1993, p 109 ff.
53. محمد بن علی کراجکی، کنز الفوائد، تحقیق عبدالله النعمه (بیروت، دارالاضواء 1405 ق / 1975 م) ج 1، ص 26 – 125، قس خیاط، پیشین، ص 34 این گفتة ابن ریوندی که: «ولو لا ان کثیراً من الشیعه ینفرون من الکلام و من مخاطبه اهله لوجدوا فی مقالات معتزله من فاحش الخطاء و عظیم الکفرما یربی قلیله علی عظیم کفر الیهود و النصاری».
54. عبدالجبار همدانی، تثبیت دلائل النبوه، تحقیق عبدالکریم عثمان، (بیروت، دارالعربیه، 1966) ج1، ص 51.
55. همان، ج 1، ص 52.
56. همان، ج 1، ص 129.
57. همان، ج 2، ص 358.
58. همان، ج 2، ص 374.
59. همان، ج 1، ص 225 و ج 2، ص 551.
60. اسماعیل بن علی نوبختی، التنبیه فی الامامة، ص 89. این ترجمه با اندک تصرفی، از مدخل ابوسهل نوبختی، مندرج در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، به قلم آقای حسن انصاری، ج 5، ص 581 اخذ شده است. هم چنین مطالب دیگری دربارة ابوسهل از این مدخل برگرفته شده است. دربارة استدلال هشام بن حکم در مسئلة نص ر.ک: محمد بن احمد الملطی، پیشین،ج 1، ص 25.
61. ابوسهل اسماعیل بن علی نوبختی، پیشین، ص 90. برای احادیث دال بر لزوم وجود امام در هر زمانی ر.ک: ابوسعید عباد بن یعقوب العصفری، (متوفی 250 ق)، اصل، در الاصول السته العشر (قم، مکتبة الشبستری، 1405 ق) ص 16.
62. مقصود قرآن و سنت است.
63. شیخ صدوق، معانی الاخبار تحقیق علی اکبر غفاری، (تهران، 1379 ق / 1960 م) ص133.
64. ابوسهل اسماعیل بن علی نوبختی، پیشین، ص 90 – 92 – 93.
65. همان، ص 93.
66. ابن ندیم، پیشین، ص 225.
67. دربارة وی ر. ک: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ذیل ابن بطه.
68. نجاشی، پیشین، ص 375.
69. همان، ص 375 – 376؛ حسن بن یوسف الحلی، ایضاح الاشتباه، تحقیق محمد الحسون (قم، جامعه مدرسین، 1415 ق) ص 326؛ مدرسی، مکتب در فرآیند تکامل، ص166–168.
70. حسن انصاری، «ابوزید علوی و کتاب او در رد امامیه»، مجلة معارف، دورة هفدهم، شمارة اول، فروردین – تیر 1379، ص 125 – 126.
71. ابن قبه، الانصاف فی الامامة، ص 67 – 74.
72. همان، ص 74 – 79.
73. قاضی عبدالجبار الهمدانی، المغنی فی ابواب العدل و التوحید، ج 20، بخش دوم، ص 182. مسئلة نص در تعریف امامیه مورد تاکید ابوالحسن اشعری نیز می‌باشد. ر. ک: ابوالحسن اشعری، پیشین، ص 13 – 16.
74. ابن قبه، پیشین، ص 133 – 136. ابوالحسین خیاط به این استدلال امامیه بدون اشاره به نام فردی سخن گفته است. ر.ک: خیاط، پیشین، ص 205.
75. حسین مدرسی، مکتب در فرایند تکامل، ص 174.
76. شیخ صدوق، کمال الدین، ج 1، ص 2.
77. مکحول بن فضل نسفی (د: 318هـ) از قیام عده‌ای از شیعیان نیشابور تحت رهبری کفشگری به نام طاهر بن سعید بن عبدالمجید خبر داده که ادعا داشت وی مهدی امت است. ر.ک:
Marie Bernana, Le Kitab Al-Radd AlA L-Bida D'Abu Muti Makhul Al-Nasafi, Annales Islamlogiques, 16 (1980) p. 86.
78. شیخ صدوق، کمال الدین، ج 1، ص 2 – 3.
79. همان، ج 1، ص 16 – 17: «و لقد کلمنی رجل بمدنیة السلام فقال لی: ان الغیبة قد طالت و الحیرة فقد اشتدت و قد رجع کثیر عن القول بالامامة لطول الآمد...» در پاسخ شیخ صدوق این امر را تایید می‌کند.
80. علی بن محمد الخزاز القمی، کفایة الاثر، تصحیح عبداللطیف الکوه کمری (قم، انتشارات بیدار، 1401 ق) ص 7.
81. هم چنین ر. ک: به همان، ص 202.
82. شیخ صدوق، کمال الدین، پیشین، ج 1، ص 67. در متنی زیدی به نام الدعامة فی تثبیت الامامة، نوشتة ابوطالب یحیی بن حسین بطاحنی الناطق بالحق (د: 424هـ) مطالبی آمده که دقیقاً همان سخنانی است که شیخ صدوق به نقل از این عالم زیدی نقل کرده است. بطاحنی ضمن رد خبر لوح و حدیث خضر می‌نویسد: «ثم خبر النص علی الاثنی عشر ان کان متظاهراً عندهم علی ما یدعون، فلم کانوا یختلفون عند موت کثیر من هؤلاء المنصوصین علیهم بزعمهم ضروریاً من اختلاف فهم عند موت جعفر علیه‌السلام فی أولاده و قد ذهب الی القول بامامة أکثر أولاده من موسی و محمد و عبدالله و اسحق فرقة من أصحابه و کاختلافهم عند موت موسی حتی ذهب أکثرهم الی أنه حی لم یمت و هم الواقفه و قطع بعدهم علی موته و قالوا امامة علی ابن موسی الرضا فسموا قطعیه ثم اختلفوا عند موت الحسن بن علی العسکری فذهب أکثرهم الی القول بامامة أخیه و رجع کثیر منهم عن القول بالنص و قال بعضهم بالغیبة و سموا جعفراً أخاه الکذاب». صاحب بن عباد، نصرة مذاهب الزیدیه، تحقیق ناجی حسن (بیروت، 1986 م)، ص 165 – 166. ناجی حسن به خطا این کتاب را به صاحب بن عباد نسبت داده و کتاب در اصل الدعامة فی تثبیت الامامة نوشتة ابوطالب هارونی است. بنگرید به:
W. Madelung, "Zu einigen Werken des Imams Abu Talib an – Natiq bi l-haqq", Der Islam, 63, 1986, ss. 5. 10.
83. در این باره ر. ک: الخصیبی، پیشین، ص 385. جعفر کذاب نیز در پاسخ یکی از امامیه، علت قرار گرفتن امامت میان خودش و امام حسن عسکری علیه‌السلام که با یکدیگر برادرند، بداء ذکر کرده است: همان، ص 391.
84. شیخ صدوق، کمال الدین، ج 1، ص 74.
85. همان، ص 75؛ دربارة روایات دال بر تردید زراره ر. ک: به همان، ص 75 – 76؛ شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص 153 – 156. دربارة امامت عبدالله بن جعفر ، مشهور به افطح، چنین گفته شده است: «و الذین قالوا بامامته عامة مشایخ العصابة و فقهاء‌ها مالوا الی هذه المقالة:» همان، ص 254؛ شیخ مفید، الفصول المختاره، (سلسله مؤلفات الشیخ المفید) ج2، ص 312. شیخ مفید (د:413هـ) در این باره چنین نوشته است: «فاتبعه علی قوله جماعه من اصحاب ابی عبدالله علیه‌السلام ثم رجع أکثرهم بعد ذلک الی القول بامامة أخیه موسی علیه‌السلام لما تبینوا ضعف دعواه». شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 211. روایت مورد نظر دربارة امامت امام موسی کاظم و تحیر بزرگان شیعه، از قول هشام بن سالم نقل شده است. وی گفته که در مدینه همراه با مومن طاق بوده که امام صادق علیه‌السلام درگذشت. ر. ک: شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص 282 – 284؛ الشیخ المفید، الارشاد، ج 2، ص 221- 223. برای مورد دیگر از حیرانی بزرگان شیعه به هنگام وفات امام ر. ک: مدرسی، مکتب در فرآیند تکامل، ص 148 – 149.
86. نو ظهور بودن عقیده به دوازده امام را نخستین بار ویلیام مونتگمری وات طرح کرده است. وی در این خصوص گفته است: «... تا زمان رحلت امام حسن عسکری(ع) در حدود یک ژوئن 874م، شاهدی بر تلقی مردم (شیعه) که شمار ائمه به دوازده تن محدود خواهد شد یا این که امام دوازدهم غیبت خواهد کرد، نبوده است. چنین می‌نماید که نظریة دوازده امام بعد از 874 م پدید آمده است، چرا این عقیده که در کتاب فرق الشیعه حسن بن موسی نوبختی که بعد از 912 و یا احتمالاً حدود 922 درگذشته، آمده است، باید قبل از این تاریخ صورت‌بندی خود را یافته باشد». ر. ک:
W. Montgomery Watt, The Majesty That Was Islam (London,1976) pp:169-170.

بعد از وی، اتان کلبرگ در مقالة «از امامیه تا اثنی عشریه»، ترجمة محسن الویری، فصلنامه پژوهشی دانشگاه امام صادق (ع)، سال اول، شمارة دوم (1374) ص 201 – 220 این نظریه را بسط داده است. هم چنین ر. ک: مدرسی، مکتب در فرآیند تکامل، ص140 – 145.
87. دربارة متن این حدیث ر. ک: شیخ صدوق، علل الشرایع، تحقیق السید محمد صادق بحرالعلوم (نجف، المکتبة الحیدریة، 1385 ق / 1966م) ج 1، ص 171 (ظاهراً سلسله سند افتادگی داشته باشد و حسن بن سماعه راوی مستقیم از امام صادق علیه السلام نباشد)؛ همو، کمال الدین، ج 1، ص 232 – 233؛ همو، الامامة و التبصره، تحقیق السید محمد رضا الحسینی (بیروت، آل البیت، 1407 ق/ 1987 م) ص 166 – 167 و منابع ارجاع داده شده در صفحة 167 پی نوشت سوم. در آخر این حدیث آمده است: و هو یدفعها (یعنی امام) رجل بعده و یدفعها من بعده الی من بعده الی یوم القیامة. این حدیث با وجودی که تناقضی با عقیدة به دوازده امام ندارد، اما مؤیدی صریح بر آن نیز ندارد. از طرف دیگر به نحوی دلالت بر سلسلة لاینقطع امامان دارد که قائلین به این نظر به اصحاب النسق معروف هستند. دربارة عقیده به سلسلة لاینقطع ائمه در میان گروه‌هایی از امامیه (اهل نسق) ر. ک: اتان کلبرگ، «نخستین کاربردهای اصطلاح اثنی عشریه»، ترجمة محمد کاظم رحمتی، مجلة کتاب ماه دین، شمارة 47 – 48 (سال 1380) پی‌نوشت شمارة 26 . ابوالحسین محمد بن احمد ملطی (متوفی 377 ق)، در کتاب خود التنبیه و الرد علی اهل الاهواء و البدع از کتاب الاستقامة فی السنة و الرد علی اهل البدع و الاهواء نوشتة ابوعاصم خشیش بن اصرم (د: 253هـ) نقل کرده است که: «و منهم (یعنی از فرق مختلف امامیه) صنف زعموا أن علیاً قد علم ما علمه رسول الله (ص) من علم الدنیا و الآخره و ما کان و ماهو کائن و علم علی(ع) بعد رسول الله (ص) لم یکن رسول الله یعلمه و أن علیاً أعلم من رسول الله(ص) و جعلوا الائمة بعد یرثون ذلک منه الی یومنا هذا الأکبر فالأکبر و أن العلم یولد معه». الملطی، پیشین، ص 159. ابو مطیع نسفی (د:318هـ) نیز در رسالة الرد علی البدع در ذیل امامیه وصفی ارائه کرده که به اهل نسق شباهت دارد. وی نوشته است: «قال ابو مطیع (مکحول بن فضل النسفی): قالت الامامیة لاتکون الدنیا بغیر امام من ولد الحسین و ان الامام هو عالم اهل الارض لایتعلم العلم من احد بل یعلمه جبریل. فاذا مات بدل مکانه مثله. فمن لا یعرفه فموته موتة الجاهلیه و لا تخلو الدنیا من امام ظاهر مکشوف او باطن موصوف». ر. ک:
Marie Bernand, op.cit, p. 82.
88. شیخ صدوق، الامامة و التبصره من الحیره، ص 147.
89. قدیمی‌ترین اثر حاوی عقیده به دوازده امام بعد از کتاب سلیم بن قیس و کتاب کافی، بخشی از کتاب الغیبة نعمانی است که از مصادر قدیمی، روایاتی دال بر این عقیده نقل کرده است. (النعمانی، کتاب الغیبه، ص 65 – 110). دربارة تاریخ تالیف کتاب نعمانی آقای شبیری فاصلة زمانی 336 تا 342 ق و آقای مدرسی، حدود 340 را پیشنهاد کرده‌اند. مدرسی، مکتب در فرایند تکامل، ص 137، پی‌نوشت 249، اما با توجه به تصریح نعمانی به قیام ابویزید نکاری که از وی به ابویزید اموی نام برده است، می‌توان تاریخ تالیف کتاب نعمانی را بعد از 322 و قبل از 336 دانست که قیام نکاری سرکوب شد. برای اشاره به قیام نکاری در کتاب نعمانی ر. ک: النعمانی، کتاب الغیبه، تحقیق فارس حسون کریم (قم، انوارالهدی 1422ق) ص 253؛ دربارة ابویزید نکاری ر. ک: مصادر ثورة أبی یزید مخلد بن کیداد، در،احسان عباس، بحوث و دراسات فی الادب و التاریخ (بیروت، 2000 م)، ص 611 – 630؛ مدخل ابویزید نکاری، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، نوشتة حسن یوسفی اشکوری، ج 6، ص 413 – 415. دربارة قیام ابویزید نکاری (آغاز 322 و پایان 336هـ) مسعودی در کتابی به نام فنون المعارف و ما جری فی الدهور السوالف که قبل از التنبیه و الاشراف، (تالیف به سال 345هـ) نگاشته، مطالبی نقل کرده است. دربارة نظر آقای شبیری ر. ک: سید محمد جواد شبیری زنجانی. «نعمانی و مصادر غیبت»، بخش اول، فصلنامة انتظار، سال اول، شمارة دوم، زمستان 1380، ص 258. از آثار موجود دربارة این مسئله می‌توان به کتاب کفایة الاثر فی النصوص علی الائمة الاثنی عشر نوشتة علی بن محمد خزاز قمی، مقتضب الاثر فی النص علی الائمه الاثنی عشر تالیف احمد بن محمد بن عیاش جوهری (متوفی 401هـ) و الاستنصار فی النص علی الائمه الاطهار ابوالفتح کراجکی (متوفی449هـ) اشاره نمود. هم چنین ر.ک:حسین مدرسی، مکتب در فرآیند تکامل،ص143–44.
90. برای مثال ر. ک: الصدوق، علل الشرایع، پیشین، ج 1، ص 244 – 246؛ الطوسی، تهذیب الاحکام، تصحیح علی اکبر غفاری (تهران، مکتبة الصدوق، 1418هـ)، ج 6، ص 97 – 100. از کتاب الجامع محمد بن حسن بن ولید قمی زیارتی را نقل کرده که در آن عقیدة دوازده امام به صراحت آمده است. بنا به نوشتة مصحح، این زیارت نامه را شیخ صدوق به صورت مقطوع نیز نقل کرده است.
91. در مورد تاریخ تالیف کتاب اشعری ر.ک: مقدمة ریتر بر مقالات الاسلامیین، ص 85.
92. ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری، پیشین، ص 17 – 18.
93. ابوالقاسم بلخی، پیشین، ص 176.
منابع
- ابن ابی الحدید، عزالدین عبدالحمید، شرح نهج‌البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم (قاهره، عیسی البابی و شرکاء 1385 ق / 1965م).
- ابن جوزی، المنتظم، تحقیق محمد عبدالقادر عطا (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1412).
- ابن ریوندی، احمد بن یحیی، فضیحة المعتزله، گرد‌آوری عبدالامیر الاعسم (بیروت، بی¬نا 1977م).
- ابن شهر آشوب، محمد بن علی، معالم العلماء، طبع نفقة محمد کاظم الکتبی، (نجف، کتبی، 1380ق / 1961م).
- ابن ندیم، الفهرست، تحقیق رضا تجدد (تهران، انتشارات مروی، 1393ق).
- ابوعبدالله جعفر بن احمد بن هیثم، کتاب المناظرات، تحقیق ویلفرد مادلونگ و پاول واکر (لندن، انتشارات I.B. Turis 2000).
- ابوعاصم خشیش بن أصرم، الاستقامة فی السنة و الرد علی اهل البدع، به تفاریق در الملطی، محمد بن احمد. التنبیه و الرد علی اهل الاهواء و البدع. تحقیق محمد زاهد الکوثری (قاهره: المکتبة الازهریة للتراث، 1418 ق / 1997 م).
- الاسفراینی، شاهفور بن طاهر، التبصیر فی الدین و تمییز الفرقة الناجیة عن الفرق الهالکین، تحقیق محمد زاهد الکوثری (قاهره، المکتبة الازهریة للتراث، 1359 ق/ 1940م).
- اشعری، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، تحقیق محمد جواد مشکور، (تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1360ش).
- اشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، تحقیق هلموت ریتر (بیروت، معهد الدراسات المانیه، 1400 ق/ 1980 م).
- اقبال، عباس، خاندان نوبختی، (تهران، انتشارات طهوری، 1357 ش).
- انصاری قمی، حسن، «ابوزید علوی و کتاب او در رد امامیه» مجلة معارف، دورة هفدهم، شمارة 1، فروردین ـ تیر 1379.
ـ ــــــــــــــــــــ ، مدخل امامت، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم بجنوردی (تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 1380 ش).
ـ ــــــــــــــــــــ ، مدخل ابوالخطاب، دائرة المعارف بزرگ اسلامی. زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران: مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، 1372 ش).
ـ ــــــــــــــــــــ ، تصحیح یک سند در آثار صدوق، کتاب ماه دین، شماره 49 ـ 50 (آبان، 1380)، ص 45.
- البطاحنی، یحیی بن حسین، کتاب الدعامة فی تثبیت الامامة، تحقیق ناجی حسین (بیروت، الدار المتحد للنشر، 1986م). این کتاب به خطا با نام نصرة المذهب الزیدیه و منسوب به صاحب بن عباد چاپ شده است.
- بلخی، ابوالقاسم عبدالله بن احمد، مقالات الاسلامیین، فصل فرق امامیه مندرج در المغنی، قاضی عبدالجبار الهمدانی، تحقیق عبدالحلیم سلیمان دنیا (قاهره، الدار المصریه للتالیف و الترجمه بی¬تا،).
- البغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، تحقیق محمد محی‌الدین عبدالحمید (قاهره، بی¬نا، بی¬تا).
- حسین، جاسم، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ترجمه سید محمد تقی آیت اللهی. (تهران، انتشارات امیر کبیر، 1367 ش).
- الحلی، حسن بن یوسف، ایضاح الاشتباه، تحقیق محمد الحسون (قم، جامعة مدرسین، 1415 ق).
- حلی، رجال (خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال)، تحقیق السید محمد صادق بحرالعلوم (قم، دارالذخائر، 1411 ق).
- الحضرمی، جعفر بن محمد، الاصل، مندرج در الاصول السته عشر، تحقیق حسن المصطفوی (قم، دارالشبستری، 1405ق).
- الحمیری، ابوسعید بن نشوان، الحور العین، تحقیق کمال مصطفی (صنعاء، المکتبة الیمنیة، 1985).
- الحناط، عاصم بن حمید، الاصل، مندرج در الاصول السته عشر، تحقیق حسن المصطفوی (قم، دارالشبستری، 1405 ق).
 خیاط، ابوالحسین عبدالرحیم بن محمد، الانتصار و الرد علی ابن الراوندی الملحد، تحقیق محمد حجازی (قاهره، مکتبه الثقافه الدینیه، 1988 م).
- الخصییی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری (بیروت، مؤسسه البلاغ، 1406 ق / 1986) در مواردی از نسخه خطی این کتاب به شماره 2973 کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی رحمه الله استفاده شده است.
- دجیلی، عبدالحمید، «کتاب مجموع الاعیاد و الطریفة الخصییة»، مجله المجمع العلمی العراق، المجلد الرابع، الجزء الثانی (1375 ق / 1956).
- الرازی، ابوحاتم احمد بن حمدان، الزینة فی الکلمات الاسلامیة العربیة، القسم الثالث، چاپ شده در السامرائی.
- الرواجنی، عباد بن یعقوب، الاصل، در مجموعة الاصول السته العشر، تحقیق حسن المصطفوی (قم، دارالشبستری، 1405 ق).
- رحمتی، محمد کاظم، ابن ریوندی و کتاب الزمرد، «بازنگری یک نظریه»، مجلة هفت آسمان، شمارة 3 ـ 4، سال 1378.
ـ ــــــــــــــــــــ ، «معرفی جلاء الابصار فی متون الاخبار» (متنی حدیثی از میراث معتزله)، مجلة علوم حدیث، شمارة 21 ، 1380 ش.
ـ ـــــــــــــ ، «نکاتی در خصوص موضع امامیه در خصوص قرآن»، ترجمة محمد کاظم رحمتی، کتاب ماه دین، شمارة 45 – 46، سال 1380.
ـ ـــــــــــــ ، نخستین کاربردهای اصطلاح اثنی عشریه»، ترجمة محمد کاظم رحمتی، کتاب ماه دین. شمارة 47 – 48، سال 1380.
- سلوم، عبدالله، الغلو و الفرق الغالیه فی الحضارة الاسلامیة (بغداد، دارواسط للنشر، 1988م).
- صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، تحقیق علی اکبر غفاری (قم، جامعة مدرسین،1379 ق).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــ ، علل الشرایع، تحقیق السید محمد صادق بحرالعلوم، (نجف، مکتبة الحیدریة، 1385 ق/ 1966 م).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــ ، کمال الدین و تمام النعمه، تحقیق علی اکبر غفاری (قم، جامعة مدرسین، بی تا).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــ ، الامامة و التبصرة من الحیرة، تحقیق السید محمد رضا الحسینی (بیروت، آل البیت، 1407 ق / 1987م).
- الطوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، تحقیق حسن المصطفوی (مشهد، دانشگاه فردوسی، 1348 ش).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــ ، کتاب الغیبه، تحقیق عبادالله الطهرانی و علی احمد ناصح (قم، مؤسسه معارف، 1417 ق).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــ ، فهرست کتب الشیعه و اصولهم، تحقیق العلامة السید عبدالعزیز الطباطبائی، (قم، مؤسسة آل البیت، 1420 ق).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــ ، رجال الطوسی، تحقیق محمد باقر آل بحرالعلوم (نجف، مکتبة الحیدریة، 1381 ق/ 1961 م).
- عاملی، شیخ حر، الفوائد الطوسیه، به کوشش السید مهدی اللاجوردی و الشیخ محمد درودی (قم، انتشارات داوری، 1403ق).
- عباس، احسان، مصادر ثورة أبی یزید مخلد بن کیداد، در همو، بحوث و دراسات فی الادب و التاریخ (بیروت: دارالغرب 2000)، ج 2، ص 611 – 630.
- العکبری، محمد بن محمد (شیخ مفید)، المسائل الصاغانیه، تحقیق السید محمد القاضی، (بیروت، دارالمفید، 1414 ق / 1993).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــ ، الفصول المختاره، تحقیق السید علی میر شریفی (بیروت، دارالمفید، 1414 ق/1993م ).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــ ، تصحیح اعتقادات الامامیه، تحقیق حسین درگاهی (بیروت، دارالمفید، 1414 ق/ 1993 م).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــ ، المسائل العکبریه، تحقیق علی اکبر الالهی (بیروت، دارالمفید،1414 ق/ 1993م).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــ ، الافصاح فی الامامة، تحقیق مؤسسة البعثة (بیروت، دارالمفید، 1414 ق / 1993 م).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــ ، الحکایات، تحقیق السید محمد رضا الحسینی (بیروت، دارالمفید، 1414 ق / 1993م).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــ ، الاختصاص (منسوب)، تحقیق علی اکبر الغفاری و السید محمود الزرندی (بیروت: دارالمفید، 1414 ق / 1993 م).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــ ، الارشاد، تحقیق مؤسسه آل البیت (بیروت، دارالمفید، 1414 ق / 1993).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــ ، الامالی، تحقیق علی اکبر الغفاری و حسین استاد ولی (بیروت: دارالمفید، 1414 ق / 1993 م).
- القمی، علی بن الخزاز، کفایة الاثر، تصحیح عبداللطیف، الکوه کمری (قم، انتشارات بیدار، 1401ق).
- الکراجکی، محمد بن علی، کنز الفوائد، تحقیق الشیخ عبدالله نعمه (بیروت، دارالاضواء 1405 ق / 1985 م).
- الکلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق علی اکبر الغفاری، (تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1365 ش).
- کلبرگ، اتان، «از امامیه تا اثنی عشریه»، ترجمة محسن الویری (خندان). فصلنامة پژوهشی دانشگاه امام صادق (ع)، سال اول، شمارة دوم، 1374 ش).
ـ ـــــــــــــ ، «الاصول الاربعمئة» (اصول چهار صدگانه)، ترجمة محمد کاظم رحمتی، مجلة علوم حدیث، شمارة 17، سال 1379 ش.
- ویلفرد، مادلونگ، ملاحظاتی پیرامون کتابشناسی فرق امامی، ترجمة چنگیز پهلوان، در زمینة ایران شناسی، به کوشش چنگیز پهلوان (تهران، به نگار، 1368 ش).
- مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، تحقیق باربیه دمنار (بیروت، جامعة اللبنانیة، 1974م).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــ ، التنبیه و الاشراف (لیدن: بریل، 1967).
- المرتضی، علی بن الحسین، رسائل الشریف المرتضی، تحقیق سید مهدی رجایی، (قم، دارالقرآن الکریم، 1405 ق).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــ ، الشافی فی الامامة، تحقیق السید عبدالزهراء الحسینی (تهران، مؤسسة الصادق، 1410 ق).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــ ، المقنع فی الغیبة، تحقیق السید محمد علی الحکیم (قم، آل البیت، 1416 ق).
- مدرسی، حسین، مکتب در فرآیند تکامل، ترجمة هاشم ایزد پناه (نیوجرسی، انتشارات داروین، 1374 ش).
ـ ــــــــــــــــ ، مقدمه‌ای بر فقه شیعه، ترجمة محمد آصف فکرت (مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، 1368 ش).
ـ ــــــــــــــــــــــــ ، «بررسی ستیزه¬های دیرین دربارة تحریف قرآن» مجله هفت آسمان، ترجمه محمد کاظم رحمتی، شمارة 11، 1380 ش.
- مکدرموت، مارتن، نظرات علم الکلام عند الشیخ المفید، تعریب علی هاشم (مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، 1413 ق).
- الناشی الاکبر (منسوب)، مسائل الامامة، تحقیق یوسف فان اس(بیروت، المعهد الالمانی للابحاث (الشرقیة. 1971م).
- النجاشی، احمد بن علی، فهرست أسماء مصنفی الشیعة، تحقیق آیت الله السید موسی الشبیری (قم، جامعة مدرسین، 1408 ق ).
- النرسی، زید، کتاب الاصل، مندرج در الاصول الستة عشر، تحقیق حسن المصطفوی (قم، دارالشبستری، 1405 ق).
- النیشابوری، الفضل بن شاذان، الایضاح، تحقیق میر جلال الدین محدث ارموی (تهران، انجمن آثار ملی، 1363 ش).
- النعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبه، تحقیق فارس حسون کریم (قم، انوار الهدی، 1422ق).
- النوبختی، ابومحمد حسن بن موسی، فرق الشیعه، صححه و علق علیه السید محمد صادق آل بحر العلوم (نجف، مکتبة المرتضویة، 1355 ق / 1936 م).
- النوبختی، ابوسهل اسماعیل بن علی، التنبیه فی الامامة، مندرج در کمال الدین و تمام النعمه.
- الهمدانی، قاضی عبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل. الجزء العشرین. فی المجلدین، تحقیق عبدالحلیم محمود و سلیمان دنیا (قاهره، الدار المصریه للتالیف و الترجمة، بی‌تا).
- ــــــــــــــــــــــــ ، تثبیت دلائل النبوة، تحقیق عبدالکریم عثمان (بیروت، دارالعربیه، 1966م).
- ـــــــــــــــــــــــــ ، طبقات المعتزله، در فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، تحقیق فؤاد السید، (تونس، الدار التونسیة للنشر، 1974م).

تبلیغات