تحوّل نظام خاتم و نشان در تشکیلات اسلامى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
ابزار و شیوههاى لازم براى مکاتبات و کاربرد نشانهاى خاص براى تأیید و اثبات رسمیت آن از سوى حکمرانان، از ارکان تشکیلات ادارى در دورههاى مختلف تاریخى بوده است. به همین سبب، از زمان ظهور اسلام، به این موضوعات توجه خاصى معطوف گردید، به طورى که پیامبر(ص) در مکاتبههاى خویش با سران دولتها و امپراطوران آن دوره، ظاهراً با استفاده از خاتم به عنوان مُهر، آن مرقومهها را رسمیت بخشیدند. با گذشت زمان، در دورههاى مختلف تاریخى، شیوه نگارش و چگونگى انجام یافتن مکاتبهها و مراسلههاى ادارى دست خوش تغییراتى شده است. این مقاله، در صدد است تا ضمن ریشهیابى عنوانها و اصطلاحهایى، چون تَمغا، طُغرا و یَرلیغ، سیر تاریخى و تحولات حاصله در آنها در نظام ادارى دوره اسلامى را بررسى نماید.
مقدمه
تمغا و طغرا از نشانهاى دولتى بوده که علاوه بر تأیید رسمى نامهها و مرسولههاى ادارى، قدرت اجرایى آن دولتها را ارتقا بخشیده است. یرلیغ نیز، گاهى مترادف با طغرا بوده، لکن اغلب به معناى نامه، فرمان شاه، منشور و سند حکمرانان به کار رفته است. این سه اصطلاح در تشکیلات ادارى بعد از اسلام با برخى تغییرات در میزان و محدودهى کاربرد رسمى آنها در دورههاى تاریخى و سرزمینهاى مختلف جغرافیایى، در قلمرو اسلامى از کاربرد لازم برخوردار بوده است. به طورى که واژه ترکى طغرا به صورتهاى طغرى، تغراغ و طغراق نشانى از جانب پادشاهان، در آغاز احکام و فرمانها بوده و نیز در جایگاه مهر ملک و توقیع و منشور آنان به کار رفته و گاهى هم به صورت خطوط منحنى و پیچیده بوده است. در برخى موارد نیز در تشکیلات ادارى و سیاسى دوره قراخانیان به منزله امضاء بوده و بعدها از سوى پادشاهان و حکمرانان غزنوى، سلجوقى، خوارزمشاهى، افشاریه، ممالک مصر و عثمانیان به کار گرفته شده و مسئول طغرا اغلب عنوان طغرائى داشته است.
تمغا نیز به شکلهاى تمقا، تمغاج، طمغا، نشان و مهر ویژه شخص در بین ملل ترک زبان در دوران قدیم و نیز مغولان و بعدها سند و فرمان رسمى ممهور به مهرخان و گاهى در جایگاه مالیات بازرگانان و داغ بر دواب به کار گرفته است. این عنوان - که واژهاى ترکى است - در دوره قراخانیان، سلجوقیان، مغولان، ایلخانان، آق قویونلوها، صفویان و ممالیک مصر، بابریان هند و عثمانیان رواج داشته است. واژه ترکى یرلیغ نیز به عنوان نامه شاه و فرمان و حکم و طغراى رقم و نیز به مفهوم اجازه شاه و امیر و مترادف با منشور و سند و طغراى شاه در دوره قراخانیان، سلجوقیان، مغولان، ایلخانان استعمال شده است. این اصطلاحات سهگانه ادارى به مفاهیم یاد شده، در اشعار شاعران نامى هم بسیار به کار رفته است. در مقاله حاضر هر یک از اصطلاحات فوق جداگانه مورد بررسى و مداقّه قرار خواهد گرفت.
تمغا (Tamga)
تمغا، تمقا، تمغاج، طمغا، در اصل واژهاى ترکى (جغتایى) است.2 تامغا نشان و مهر ویژه شخص در بین ملل ترک زبان در دوران قدیم و نیز مغولان و بعدها سند و فرمان رسمى ممهور به مهرخان بوده است. همچنین تامغا به چیزهاى مختلف، مانند سلاح و غیره و حتى به حیوانات هم زده مىشد. مالیاتى که تجّار، صنعتگران و فعالان عرصههاى تولیدى به مغولان مىپرداختند، نیز تامغا نام داشت. در موارد بسیارى به اجاره بها نیز تامغا اطلاق شده است.3
ابن بطوطه، جهانگرد معروف مراکشى، در قرن هشتم هجرى، در بیان اوضاع سیاسى «ترمشیرین»، علامت پادشاهى این دوره را «آل طمغى» مىنامد و مىنویسد: «طمغا به معنى علامت و آل به معنى سرخ است و آل طمغا نشان سرخ است».4
مؤلف سنگلاخ تمغا (Tamga) را علامت و نشان و آلتى مىداند که بدان چیزى را مهر و نشان مىکنند و دواب را داغ نمایند و فتهاى که از براى عشور و خروج دیوان دهند و نیز فرمانهاى پادشاهان ترک، در صورتى که با آب زر باشد «آلتون - تمغا» و آن چه به سرخى باشد «آلتمغا» و آن چه به سیاهى باشد «قرا تمغا» گویند. او در ادامه، عامل و مباشر فعل تمغا را تمغاچى عنوان مىکند.5 در تاریخ جهانگشا و برهان قاطع هم این کلمه به صورت «آل طمغا»، لغتى ترکى به معناى مهر و نگین پادشاهان آمده6 و در غیاث اللغات، تمغاچى کسى است که از جانب کوتوال، اجناس را مهر کرده و محصول و باج آن را مىگیرد.7
تمغا، با وجود این که در اصطلاح دیوانیان و مستوفیان قدیم، به مالیات راهدارى و عوارضى که در معابر، دروازهها و بنادر از کالاهاى بازرگانى، نظیر مکس، گمرک، نوافل و عوارض شهرى مىگرفتند، اطلاق مىشد، لکن چنان چه اشاره شد، تمغا به عنوان علامت و ابزار خاص نشانهگذارى براى آراستن چادرها در آسیاى مرکزى، ایجاد نقش و نگار قالیچهها، تزیین جواهرات با سنگهاى قیمتى، ضرب سکه؛ داغ کردن و علامتگذارى احشام و تا حدى به عنوان نشان قابل مشاهده براى تشخیص هویت فرد براى عضویت در جامعه کاربرد داشت.8 همچنین، تمغا داغى بود که بر دواب [چارپایان] به ویژه دواب سلطانى - مىزدند و معمولاً سالى یک بار به وضع این دواب رسیدگى مىکردند. داغ و تمغاى دواب تلف شده را به ناظر تحویل مىدادند و وى آن چه را که تمغاى آن تحویل نمىشد، جزو مال تلف شده، قبول نمىکرد. اطلاق تمغا بر مالیات و عوارض راهدارى هم به سبب آن بود که تمغاچى، به نشانه وصول این باج، همواره بار و بسته جنسى که بازرگانان وارد شهرى مىکردند یا از آن بیرون مىبردند، با مهرى که غالباً از چوب بود، مهر مىزد.9
گرچه در ابتدا نام عمومى پادشاهان چین طمغا جان بوده و برخى از صاحبنظران، منشأ رواج تمغا را دوره ایلخانان مغول مىدانند،10 شرح مبسوط تمغا در اثر معروف محمود کاشغرى در قرن پنجم هجرى، دلیل روشنى بر رواج این عنوان ادارى در دوره ایلک خانان (607 - 382ه ) در ترکستان شرقى است. کاشغرى حتى ظاهراً فهرستى از تمغاهاى نخستین را در دیوان لغات ترک آورده است، ولى متاسفانه، در چاپهاى موجود این نمونهها حذف گردیده است.11
بیان این نکته در کتاب تاریخ سلاجقه که «فى الجمله هر جفتى را از عوامل مبلغ صد دینار رایج از مال روم برات «بآلتونتمغا» صادر شد...»، نشانگر کاربرد این عنوان در دوره سجلوقیان (590 - 429ه ) است.12 به گفته رشیدالدین فضل اللَّه، بعد از وفات اوغوز، چنگیزخان، جانشین اوغوز (کون خان) براى سهولت در تمیز و تشخیص فرزندان متعدد اوغوز براى هر یک از فرزندان وى (اوغوز) تمغا و نشان و نیز جانورى معین کرد که به سبب احترام به آن، حق خوردن گوشت آن را نداشتند. از جمله تمغاهایى که رشیدالدین فضل اللَّه در جامع التواریخ ضبط کرده است به + * V N ا م ا مىتوان اشاره کرد.13
در عین حال، عنوان تمغا در دوره مغولان جایگاه خاصى داشته است. چنان چه درباره مهر خان مغول (چنگیز خان)، در متون و منابع تاریخى آمده است که آن مهر، دو نوع بوده و براى تشخیص و تعریف آن، دو نوع اصطلاح ترکى؛ «آل طمغا» (مهر سرخ) و «کک طمغا» (مهر آبى) به کار مىرفته است. در این باره به اصطلاح «آل طمغا» بسیار برمىخوریم و مهر آبى (کک طمغا) ظاهراً تنها در موارد کاملاً رسمى و تشریفاتى و اغلب در اسنادى که براى افراد خاندان سلطنتى صادر مىشده، به کار مىرفته است.14 بنابراین، این عنوان در دوره حکمرانى ایلخانان مغول رواج بیشترى داشته است. از جمله اصلاحات مالیاتى غازان خان مغول این بود که در هر ولایت تمغا را به قرار معین بر لوح بنویسند و از روى آن وصول کنند و زیاده از آن چیزى نستانند؛ براى همین، حتى سلاطین ممالیک در مصر هم در نوع و چگونگى به کارگیرى طمغاها با غازان هماهنگىهاى لازم را انجام مىدادند.15
در دوره حکمرانى آق قویونلوها 914 - 780ه ، در فرمانهاى حکام هم ذیل ذکر نام خدا، به طور منظم «تمغا»، علامت پرچم ترکمانان قبیله بایندر، وجود داشت و در تمغا عبارت «تسلیم الحکم للّه» قرار داشت. که قسمت اول عبارت معمولاً در چهارگوش تمغا و قسمت دوم آن در طرف چپ آن نوشته مىشد.16 در عصر صفوى (1148 - 907ه )، نه تنها تمغا در قلمرو حکومت شاهان صفوى به کار مىرفت، بلکه در عهد شاه طهماسب اول (984 - 930ه )، در ازاى آن، مبلغ معتنابهى عاید خزانه دولت مىشد؛ با این حال، شاه طهماسب، تحت تأثیر خوابى که دید، رسم تمغا را در سال 972ه برانداخت، لیکن این رسم باز همچنان متداول بود.17 اسکندر بیگ در شرح حوادث سال 972ه ، همزمان با اواخر پادشاهى شاه طهماسب، مىنویسد: «وجوه تمغاى شوارع است که از زمان سلاطین مافیه استمرار یافته از تجار و متمولین دین بازیافت مىشد». وى مىافزاید:
اثر نماند ز تمغا به غیر از آن داغى
که در درونه تمغاچى از غم تمغاست18
گویند: تمغاچىها، که کارشان اخذ این گونه عوارض بود، در دوره فترت بعد از صفویه، به نام راهدار، این مالیات را از مال و کالاى تجار متمول مىگرفتند و در این کار اجحاف بسیار مىکردند19 باید گفت: تمقا (تمغا) به عنوان مهر و نشان گروه خاص، بعدها توسط روسها به صورت «تموز نیا» براى تعیین قوانین مالیات به کار گرفته شد.20
بدین ترتیب، گرچه در برخى دورانهاى تاریخى پافشارىهایى مبنى بر حذف تمغا به عنوان یک مالیات غیر قانونى از سوى فقهاى اسلام صورت گرفته است و حتى چندى از جانب بابر (937 - 932ه )، فاتح مغولى هند، منسوخ اعلام شد، لکن تمغا در ایران تا حکومت طهماسب اول صفوى (984 - 930ه ) و نیز در دوره امپراطورى عثمانى به عنوان یک مالیات بازارى، به ویژه در خصوص فلزات و منسوجات باقى ماند.21
طغرا
طغرا، طغرى (هردو Togra) / تغراغ / طغراق، نشانى بوده که پادشاهان در ابتداى احکام و فرمانها، با آب طلا یا سرخى مىنوشتند.22 مؤلف برهان قاطع آنها را القابى مىداند که بر سر فرمان پادشاهان مىنویسند و در قدیم خطى منحنى بوده که بر سر احکام ملوک کشیده مىشد.23 در غیاث اللغات در این باره آمده است: «طغرا نوعى از خط پیچیده حروف بوده که به آن خط بر فرمان پادشاهان القاب نویسند و یک لفظ ترکى است». همچنین در این فرهنگنامه از مناظر الانشاء نقل شده است که طغرا خط سطبرى باشد به خط پیچیده که القاب و اسم سلطان باشد، مثل «السلطان الاعدل الاعظم جلال الدین اکبر پادشاه غازى».24
طغراق علامت منحصر به فرد ترکان و یک نشان خاقانى (فرمانرواى ترک) داراى خاستگاه ترکى اوغوزى و مفهومى ترکى است که در جوامع عربى و اسلامى معادلى ندارد. حرف صامت (ق) بر اساس قوانین خاص تلفظ نشده و به شکل طغرا که ترکان عثمانى به کار مىبرند، در آمده است. گویند افسانههاى زیادى درباره شکلگیرى کلمه طغرا وجود داشته؛ به طورى که برخى معتقدند که آن کلمه از واژههاى طغرى (نام یک شاهین افسانهاى و علامتى نمادین بوده که ترکان اوغوز به کار مىبردند)، گرفته شده است و نیز در دایرة المعارفهاى اسلامى، طغرا را مأخوذ از کلمه «تاق» که نشانههایى از دم اسبهاى بومى مردمان ترک زبان بوده است، دانستهاند.25
گاهى طغرا، طرهاى دانسته شده است که بر بالاى نامه و پیش از بسمله، با قلم درشت نوشته مىشود و مضمون آن نعوت پادشاه فرستنده نامه است.26 مؤلف معجم الادباء در این باره مىنویسد: «صورتى مرکب از چند خط عمودى منتهى به قوس گونهاى تو در تو و متوازى، محتوى نامه و لقب سلطانى یا امیرى و آن بر سر احکام و فرمانها مىنگاشتند و کار نگاشتن طغرا اغلب منصب و شغلى خاص بوده بیرون از منصب و شغل کاتب و گماشته بدین کار را طغرا نویس و گاه طغرائى مىنامیدند و طغرا به منزله امضاى شاه یا امیر و حاکم بود.»27
در ابتدا ترکان سلجوقى و سپس ترکان عثمانى، طغرا را به عنوان یک نشان شاهنشاهى به کار بردند؛ از این رو، طغرا اقتباسى از سنت دیوانى سلجوقیان آسیاى قدامى و درج اولین سطرهاى متون عصر مغول است و مىتوان این شیوه نوشتارى و ترسیمى مخصوص را غیر از ترکمانان [و صفویان]، در نزد ایلخانان ایران، شاخ طلائى، خانات کریمه و فرمانهاى تیموریان هند یافت. در مقابل، فرمانهاى عثمانیان و مملوکان فاقد آن است، زیرا بهترین تحقیقات درباره نام طغرا را در عنوان و نام حکم، باید در اسناد عثمانى جست. در نزد مملوکان هم طغرا همان وضع و عمل مشابه را داشته است و این فرمانها از القاب و نام سلطان تشکیل شده بود و گاهى امضاى مأموران عالى رتبه را «طغرا» و سایر امضاها را «خط» نامیدهاند.28 بر همین اساس، طغرا، نشان و علامت فرمانروایان غز بوده که بعدها پادشاهان سلجوقى و سلاطین و فرمانروایان عثمانى نیز آن را اقتباس کردند و به تدریج به نشان دولت و مملکت تبدیل شد و نه فقط فرمانها، بلکه کلیه قبالهها، سکهها و کشتىهاى جنگى، و در ایام متأخر، شناسنامه، تمبر پست، تذکره و غیره را با آن، نشانهگذارى مىکردند.29 درباره طرحهاى طغراها، از نقش طغراى غزها و سلاجقه اطلاعى در دست نیست، ولى از کسانى که در عهد سلجوقیان، متصدى «طغرا کشیدن» (رسم طغرا) بودهاند، عنوان طغرایى بر جاى مانده است.
در سیاستنامه خواجه نظام الملک در این باره آمده است: «از وزیر و طغرائى و مستوفى و عارض سلطان و عمید بغداد و عمید خراسان نباید که هیچ کس را لقب الملک گویند الّا لقب بىالملک، چون خواجه رشید و مختص و سدید و نجیب و استاد امین و استاد خطیر و تکین و مانند این تا درجه و مرتبت مهتر و کهتر و [خرد] و بزرگ و خاص از عام پیدا شود و رونق دیوان بر جاى باشد...»30. نیز مظفر الدین طغرائى از اکابر دولت در دوره سلجوقى بود.31
ممالیک مصر، طغرا را از سلاجقه (شاید از طریق ایوبیان) اقتباس کردند، طغرا از القاب سلطان، که آن را بر یک خط مىنوشتند، تشکیل مىیافت و مأمور مخصوص طغراها را بر ورقهاى از کاغذى مستطیل شکل تهیه مىکرد و کاتبان آن را در قسمتى که در طرف چپ و بالاى منشورها سفید مىگذاشتند، درج مىکردند. مقریزى (د: 845ه ) در همین دوران، در بیان نشانههاى سلطان، طغرا را متضمن نام و القاب سلطان و آن را از نشانههاى پادشاهى دانسته است و لکن او طغرا را در زمان حیات خویش، باطل شده عنوان مىکند.32
طرحهاى طغراهاى دوره خوارزمشاهیان 628 - 470ه در دورههاى مختلف پادشاهان خوارزمشاهى تفاوتهاى عمدهاى داشته است. به طورى که طغراى ولىعهد قطب الدین ازلاغ شاه «السلطان ابوالمظفر ازلاغ شاه بن السلطان سنجر ناصر امیرالمؤمنین» بود و اسم سلاطین سلسله خوارزمشاهى چنان بود که لقب ولىعهد خویش را در طغرا نمىنگاشتند. طغراى توقیعات رکن الدین در این دوران «السلطان المعظم رکن الدنیا و الدین ابوالحارث غورثایجى بن السلطان الاعظم محمد قسیم امیرالمؤمنین» و طغراى توقیعات «ترکان خاتون» «عصمة الدنیا والدّین اُلُغ ترکان ملکة نساء العالمین» و علامت آن «اعتصمت باللّه وحده» بود و آن نشانه را به خامه جلى با خطى رسا مىنگاشتند، چنان که جعل و تزویر آن دشوار مىنمود. در این دوره، منصب طغرایى، به سبب پردرآمد بودن، جایگاه خاصى داشته است. به طورى که صفى الدین محمد طغرائى، پس از گرفتن منصب طغرائى از شرف الملک، به ثروت و توانگرى رسید و صاحب دستگاه گشت و غلام و کنیز و خدم و حشم بسیار گرد آورد.33
به احتمال قوى، طغراهاى سلاطین عثمانى از طغراهاى سلجوقى برگرفته شده است، ولى این طغراها دستکم در ظاهر با طغراهاى مصرى تفاوت فاحش داشتند. سلاطین عثمانى، همانند سلاجقه و ممالیک مصر، براى طغرا کشیدن مأموران مخصوص (نشانجى، توقیعى) داشتند و طغراکشى منصب مهمى بود که با توسعه قلمرو امپراطورى عثمانى، گسترش یافت و مأموران عالىمقام و حتى حکام درجه دوم، علامتى به عنوان پنجه به کار مىبردند که اغلب شباهت فراوانى با طغرا داشت. استعمال رسمى طغرا در ترکیه با خلع آخرین سلطان عثمانى در سال 1922م منسوخ شد. علاوه بر طغراهاى رسمى، بعضى اشخاص نیز به نام خود طغرا مىساختند و گاهى آن را به عنوان علامت تجارتى به کار مىبردند.34
اولین طغراى عثمانى به اورخان قاضى تعلق داشته که به شکل ساده «اورخان (هان) بن عثمان» بیان شده است. امضاى سلطان بایزید اول با اضافه کلمه خان (هان) به آخر اسم خود به صورت «بایزید بن مرادخان» درآمد. سلطان مراد دوم نیز با افزودن کلمه مظفر (به معناى پیروز) به شکل مراد بن محمد خان مظفر» امضا مىکرد. همچنین، محمد با استفاده از کلمه «دائماً» (به معناى براى همیشه) امضاى «محمد بن مراد خان مظفر دائماً» را برگزید و سرانجام، اسم سلطان سلیم علاوه بر عنوان خان با کلمه شاه که در زبان فارسى به معناى حکمران است، همراه شد، گرچه در مورد سلطان عبدالحمید اول، این واژه از قلم افتاده است.35
بر اساس نظر مؤلف آنندراج، در دوره نادرشاه افشار (1160 - 1148ه ) هم طغرا کاربرد داشته است. مؤلف این اثر در توقیع طغرا با بیان این مطلب که طغرا القابى است که به طرز مخصوص بر سر فرمانها به آب طلا یا شنجرف نویسند، اشاره مىکند که «بر رقمهاى نادر شاه به مرکب نوشته، دیده شده [است].36
علاوه بر شواهد تاریخى، انعکاس طغرا در اشعار شاعران دورههاى مختلف، دلیل روشنى بر رواج طغرا در آن زمانها مىباشد. در ذیل به برخى از این گونه اشعار، اشاره مىشود:
در کشور صفحه کلک یکتا
بر نام سخن کشید طغرا
(درویش واله هروى)
گما مثال عزل عقل از ملک دین برخواندهایم
تا کشیدستند بر منشور ما طغراى عشق
(خواجه جمال الدین سلمان)
گفته احسان شما بگذشت و احسان رهى
جاودان ماندست و این طغراى اقبال شماست
(خاقانى)
صاحب دیوان ما گوئى نمىداند حساب
کاندر این طغرا نشان حِسنه للّه نیست
(حافظ)
به طاق آن دو ابروى خمیده
مثالى زان دو طغرا برکشیده
(نظامى)37
یرلیغ
محمود کاشغرى در اواسط قرن پنجم هجرى، یرلغ را به لغت چگل نامه و فرمان شاه داشته و مىافزاید که غزان، چگلى بودن آن را نمىدانند.38 مؤلف سنگلاخ آن را رقم و فرمان پادشاهان ترک عنوان کرده و به استعمال آن به معناى طغراى رقم هم اشاره کرده است.39 در غیاث اللغات یرلیغ، واژهاى ترکى به معناى فرمان پادشاهى آمده است.40 مصاحب، آن را لغتى مغولى به معناى حکم و فرمان پادشاهى دانسته و مىنویسد: «غالباً در متون تاریخى فارسى به صورت «یرلیغ خانى»، «یرلیغ عالَم مطاع» و «یرلیغ گیتى مطاع» به کار رفته است. و این کلمه به صورت «یارلیق» در زبان ترکى راه یافته است و به همین معنى در زبان مغولى هنوز باقى است».41 همچنین یرلیغ به مفهوم اجازه شاه یا امیر و مترادف با مثال، منشور، برات، سند، طغراى شاه بر بالاى حکم و ظهیر نیز آمده است.42
همان طورى که اشاره شد، علاوه بر اشاراتى که محمود کاشغرى در اواسط قرن پنجم هجرى درباره یرلیغ دارد، این اصطلاح، در تشکیلات ادارى دوره مغولان، بیش از سایر دورانهاى تاریخى داراى کاربرد لازم بوده است و براى همین، اطلاعات کافى درباره این واژه را مىبایست از نوشتههاى تاریخى این عصر به دست آورد. به طورى که در اوایل این عصر، یعنى دوره چنگیز (624 - 603ه ) آن گاه که خان مغول به در شهرى مىرسید و مردم را به ایلى مىخواند، اگر بزرگان شهر با هدایا و پیشکش یا به اصطلاح مغول، «با تَرغو» به استقبال او مىآمدند و علوفه و خراج مورد نیاز لشکر را مىدادند، چنگیز، متعرض شهر ایشان نمىشد و از خود، باسقاق؛ یعنى شحنه و حاکمى بر آن مىگماشت و فرمانى به نام یرلیغ به امیر شهر ایل شده مىداد تا دیگر کسى متعرض او نشود و این یرلیغها حاوى تمغا، یعنى مهر خان بود با مرکب سیاه یا آب طلا و کسى که مأمور مهر کردن یرلیغها بود، تمغاچى نام داشت.43
یکى از کاربردهاى یرلیغ در این دوره، واگذارى برخى از مسئولیتهاى حکومتى از سوى سلاطین به دیگران بوده است. چنان که در تاریخ سلاجقه در این باره آمده است: «در زمان عزالدین یوتاش بکلربکى و آرسلاند غمش آتابک و صاحب فخر الدین... یرلیغهاى خواقین داشت... و در شهور سنه سبع و خمسین و ستمائه، سلطان عز الدین، در دیار عراق به حضرت پادشاه (هلاکو) پیوست و ... در مجلس جمله امراء تومان تقدیم و تفوق مسلم داشت و سلطنت روم بر وى مقرر گردانید و حکم یرلیغ نفاذ یافت». همچنین در حوادث سال 669ه آمده است: «... هم در آن تاریخ ایلچیان از بندگى قاآن رسیده بودند و جهت آباغا خان یرلیغ و تاج و تشریف آورده تا به جاى پدر نیکوى خویش، خان ایران زمین باشد و بر طریقه و رسوم آباء و اجداد رود. روز چهارشنبه دهم ربیع الآخر سنه تسع و ستین و ستمائه موافق... آى مورین ییل در موضع جغاتو دیگر بار بر وفق حکم یرلیغ قاآن بر تخت پادشاهى نشست».44 رشیدالدین فضل اللَّه درباره پادشاهى ارغون هم در حکایت «... و آوردن یرلیغ درباب خانیت ارغون خان و نشستن او نوبت دوم بر تخت پادشاهى» مىنویسد: «و... یرلیغ آورد که ارغون خان به جاى پدر خان باشد... و در دهم صفر سنه خمس و ثمانین و ستمائه یک بار دیگر ارغون خان بر تخت نشست و به پادشاهى و رسوم و آیین به تقدیم رسانید».45 باید گفت یرلیغ به مفهوم حکم پادشاهى براى انتصاب اشخاص به مسئولیتهاى دولتى در نیمه اول قرن هشتم هجرى در عراق نیز به کار رفته است. ابن بطوطه (د: 779ه ) جهانگرد مراکشى در داستان «شریف ابو عزه بن سالم» که از جوانان متعبد و دانشاندوز حلّه بوده، در سفرنامه خود آورده است: «پس از وفات قوام الدین بن طاوس، مردم عراق به اتفاق آراء او (شریف ابو غره) را براى تصدى منصب نقابت نامزد کردند و در این باره به سلطان ابو سعید نامه نوشتند. سلطان نیز یرلیغى با خلعت و رایت و طبل چنان که مرسوم نقیبان عراق است از بهر او روانه داشت. یرلیغ همان است که در بلاد ما آن را «ظهیر» خوانند».46
اعلام دستورات اجرایى سلاطین به دستاندرکاران حکومتى از دیگر کاربردهاى یرلیغ در دوره مغولان بوده است. چنان که در حدود سال 653ه ، هلاکو خان «به پادشاهان و سلاطین ایران زمین یرلیغها اصدار فرمودند، مشتمل بر آن که ما بر عزیمت قلع قلاع ملاحده و ازعاج آن طایفه از حکم یرلیغ قاآن مىرسیم. اگر شما به نفس خویش آمده به لشکر و عدت و آلت مساعدت نمایید، ولایت و لشکر و خانه شما بماند و سعى شما پسندیده افتد و اگر در امتثال فرمان تهاون را مجال داده اهمال ورزید چون به قوت خداى تعالى از کار ایشان فارغ شویم، عذر ناشنوده، روى به جانب شما آریم و با ولایت و خانه شما همان رود که با ایشان رفته باشد».47 ابن بطوطه (د: 779ه ) هم در ذکر حوادث دوره اتابک احمد، ضمن اشاره به این که او پادشاه خوب، پارسا و نیکوکارى بوده است، در شرح این موضوع که کسى جامه موئین اتابک احمد را زره تصور کرده بود، پس از اطمینان بر زره نبودن جامه اتابک، مىنویسد: «... (آن کس) به ترکى گفت: «سن آتا» یعنى تو پدر منى و هدایاى اتابک را چند برابر عوض داد و (کتب له الیرلیغ و هو الظهیر) - و یرلیغى که همان ظهیر است صادر کرد - که من بعد، از او و فرزندان او هیچ گونه هدایایى خواسته نشود».48
افزایش صدور یرلیغها در دوره مغولان و سوء استفاده از این اسناد یکى از مشکلات مهم این عصر بوده است و تشدید این موضوع باعث شد که هر از چند گاهى حکمرانان مغول در صدد ایجاد برخى محدودیتها در صدور و نیز اعمال بعضى اصلاحات و حتى جمعآورى یرلیغهاى غیر قانونى برآیند. مؤلف تاریخ جهانگشا در ذکر احوال امیر ارغون، پس از طرح این که «در شهور سنهى احدى و اربعین و ستمائة به خراسان رسید و یرلیغها برخواند و امور آن را مضبوط گرداند» آورده است: «... چون بعد از حالت قاآن پادشاه زادگان هر کسى در نواحى و ولایات تصرف کرده بودند و اموال به بروات و حوالات اطلاق و یرلیغها و پایزها داده و آن خلاف احکام و یاساهاى ایشان است، بدین سبب امیر ارغون هر پایزه یرلیغ که بعد از قاآن پادشاه زادگان بر کس داده بودند بفرمود تا جمع کردند».49 و رشیدالدین فضل اللَّه درباره این موضوع در دوره ارغون خان مىنویسد: «... کار به جایى انجامیده که هر ایلچى که با یرلیغ و پایزه به تبریز مىرود و آلتمغاى بوقانست، امیرعلى که والى آنجاست قطعاً به وى التفات نمىکند و بىحاصل باز مىگردد».50 به همین جهت، در دوره غازان خان، او در صدد اعمال اصلاحات لازم در چگونگى صدور و نیز متون یرلیغ و جلوگیرى از سوء استفادههاى ممکن از این گونه اسناد برآمد. به طورى که از میان چهل حکایت منقول درباره حوادث و اقدامات غازان خان در جامع التواریخ علاوه بر اشارات مهم در دیگر حکایات، دو حکایت به طور کامل درباره ضبط کردن در کار یرلیغ و پایزه به مردم دادن و نیز در باز گرفتن یرلیغها و پایزه مکرر که در دست مردم بوده، مىباشد.51 رشیدالدین فضل اللَّه در حکایت چهاردهم با عنوان «در رقع تزویرات و دعاوى باطل و دفع خیانت بىامانتان و نامتدینان»، نمونههایى از متون یرلیغهاى رایج در این عصر در باب موضوعهاى مختلف، از جمله تفویض قضا به قضاة، اثبات ملکیت بایع قبل البیع و تأکید احکام سابق و تمهید شرایط لاحقه، عیار زر و نقره و اقطاع دادن به لشکر مغول دیده مىشود. از ویژگىهاى مهم این یرلیغ، آغاز آن با «بسم اللَّه الرحمن الرحیم بقوة اللَّه تعالى و میامن الملة المحمدیه» و بعد از آن «فرمان سلطان محمود غازان» است و نیز متون اصلى این یرلیغها که خطاب به ملوک، قضاة، نواب، ائمه و اعیان، معتبران، کدخدایان و جمهور رعایاى ولایت است با فعل «بدانند» لازم الاجرا گردیده و همچنین در داخل متون آنها از آیات قرآنى و احادیث پیامبر(ص) استفاده شده است.52
در همین اثر، رشیدالدین فضل اللَّه در حکایت بیست و دوم، اطلاعات خوبى در خصوص ویژگىهاى یرلیغهاى رایج و چگونگى نگارش آنها در این دوره داده است. به طورى که در بخشى از آن آمده است: «... و فرمود که بعد از عرضه داشتن (سخن) سواد یرلیغ امرا کند که مصالح ملک و صرفه هر کارى دانند و اگر ناموجه و دور از کار باشد، بالتماس هر کس ننویسند. و نیز بىصحات باشد که با دفاتر دیوانى و ذکر موضع و مبلغ رجوع باید کرد و باید که احتیاط کرده سواد کنند، آن گاه به اتفاق بتیکچیان مغول لفظاً به لفظ برخوانده به محل عرض رسانند تا اگر اصلاحى یابد، به قلم مبارک فرماید یا به لفظ مبارک بعد از آن که بیاض کنند، دیگر باره عرضه دارند و بعد از آن به آل رسانند و بگویند که فلان یرلیغ است که جهت فلان در فلان روز عرضه افتاد و فلان روز برخوانده آمد تا اجازه تمغا زدن بدان پیوندد...»53. وى همچنین در نقد صدور یرلیغهاى قبلى، در حکایت دستور جمعآورى آنها در حکایت بیست و سوم اضافه مىکند: «... و پیش از این در عهد آباء و اجداد پادشاه اسلام (خَلَّد مُلکَه) آنچه مشاهده کرده شد، به هر وقت که پادشاهى خواست که یرلیغها و پایزههاى پیشینه که به حق یا باطل در دست مردم بود، جمع گرداند، ایلچیانِ معتبر را با یرلیغهاى محکم عظیم به مبالغت با طراف روانه داشت... بسیار یرلیغ مختلف متضاد به هر کس مىدادند چه شیوه آن زمانها در باب یرلیغ دادن چنان بود که خلق عالم هر یک بامیرى التجا مىکردند و بر حسب ارادت خویش یرلیغى مىستدند و به واسطه اختلاف متنازعان و تعصب حامیان متواتر و متعاقب، چندان یرلیغ متضاد و پروانه مىداشتند که شرح نتوان داد... و چون یرلیغهاى کهن خصوصاً مکرر را اعتبارى نماند، اگر دست کسى نیز مانده اظهار نمىتوانست کرد، چه بغیر از آنکه مسموع نیفتد در گناه آید. پایزه نیز همچنین و تا این حکم به نفاذ پیوسته، مجموع آن یرلیغها و پایزهها ناپدید گشته، چه بعضى را عوض مجدد ستدهاند و بعضى را باز نمىیارند نمود...».54
یکى از اصلاحات دیگر در دوره غازان خان، نحوه صدور و طى مراحل ادارى یرلیغ و پایزه بود. وى بر خلاف ایلخانان سابق، کلید صندوقچهاى که تمغاى بزرگ در آن بود، پیش خود نگاه مىداشت و چون چند یرلیغ براى مهر کردن حاضر مىشد، آن را به بیتکچیان معتمد مىداد تا تمغا را بیرون آورده بر یرلیغها زنند... و ترتیب مهر کردن بَرَوات و یرلیغها چنان بود که غازان پشت آنها را با قرا تمغا که بر روى آن شکل سر چهار نفر قراول بود مهر مىکرد و به عمال دیوانها مىسپرد.55
گذشته از انعکاس اصطلاح یرلیغ در منابع و مآخذ و متون تاریخى که به برخى از آنها اشاره شد، این واژه در اشعار برخى از شاعران نیز به چشم مىخورد. چنان که نزارى قهستانى مىسراید:
اگر صد خون به یک غمزه بریزى کس نمىپرسد
مگر یرلیغ ترخانى ز سلطان ایلخان دارى56
همچنین، پوربهاى جامى گوید:
اى صاحبى که هست ز یرلیغ حکم تو
ترک و مغول و تازى و رومى و بربرى57
پىنوشتها
1. دانشجوى دکترى تاریخ و تمدن ملل اسلامى دانشگاه آزاد - واحد علوم و تحقیقات تهران.
2. میرزا مهدى استرآبادى، سنگلاخ، (تهران، نشر مرکز، 1374ش) ص 107؛ ابن خلفا تبریزى (برهان)، برهان قاطع، به اهتمام محمد عباسى، (تهران، امیرکبیر، بىتا)، ص 50.
3. دایرة المعارف آذربایجان شوروى (سابق)، (باکو، بىنا، 1982م) ج 9، ص 140.
4. محمد بن عبداللَّه ابن بطوطه، رحلة ابن بطوطه، (بیروت، المکتبة العصریه، 1425ق)، ج1، ص 341.
5. استرآبادى، پیشین، ص 107.
6. ابن خلف تبریزى، پیشین، ص 50؛ محمد جوینى، تاریخ جهانگشاى جوینى، چاپ سوم، (تهران، افراسیاب، 1382ش) ج 1، ص 117.
7. غیاث الدین محمد بن جلال الدین رامپورى، غیاث اللغات، (کانون معرفت، بىتا)، ج1، ص259.
8. دایرة المعارف اسلام (انگلیسى)، لیدن، CD، مادهى «Tamga».
9. غلامحسین مصاحب، دایرة المعارف فارسى، (تهران، امیرکبیر، 1380) ج 1، ص 671.
10. همان؛ شهاب الدین نویرى، نهایة الارب و فنون الادب، ترجمه مهدوى دامغانى، (تهران، امیرکبیر، 1364)، ج 9، ص 316.
11. محمود کاشغرى، دیوان لغات الترک، (استانبول، مطبعه عامره، 1333ق) ص 31.
12. محمود بن محمد آقسرائى، تاریخ سلاجقه، (تهران، اساطیر، 1362ش)، ص 243.
13. رشیدالدین فضل اللَّه، جامع التواریخ، (تهران، اقبال، 1367ش)، ج 1، ص 38.
14. و .و. بارتولد، ترکستاننامه، ترجمه کریم کشاورز، (تهران، آگاه، 1366ش)، ج 2، ص 805.
15. مصاحب، پیشین، ج 1، ص 671؛ دایرة المعارف اسلام (انگلیسى)، پیشین؛ اسکندر بیگ ترکمان، تاریخ عالم آراى عباسى، (تهران، امیرکبیر، 1382ش)، ج 1، ص 123؛ احمد بن على مقریزى، السلوک لمعرفة دول الملوک، (المکتبة التراثیه، بىتا) سایت، www.alwarag.netص 125 - 302.
16. هربرت بوسه، پژوهشى در تشکیلات دیوان اسلامى...، ترجمه غلامرضا ورهرام، (تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1367ش)، ص 51.
17. مصاحب، پیشین، ص 671؛ دایرة المعارف اسلام (انگلیسى)، پیشین، ص 123.
18. اسکندربیک ترکمان، پیشین، ص 123.
19. مصاحب، پیشین.
20. دایرة المعارف اسلام (انگلیسى)، پیشین.
21. همان.
22. استرآبادى، پیشین، ص 188.
23. ابن خلف تبریزى، پیشین، ص 767.
24. رامپورى، پیشین، ج 20، ص 32.
25. دایرة المعارف اسلام (انگلیسى)، پیشین، «Togra».
26. علىاکبر دهخدا، لغتنامه دهخدا، (تهران، انتشارات دانشگاه، CD)، مادهى «طغرا».
27. یاقوت حموى، ارشاد الاریب الى معرفة الادیب، (معجم الادباء)، (المکتبة التراثیه، www.alwarag.net.
28. هربرت بوسه، پیشین، ص 73 - 123.
29. مصاحب، پیشین، مادهى طغرا.
30. خواجه نظام الملک، سیاستنامه، (تهران، زوار، 1357ش)، ص 177.
31. آقسرائى، پیشین، ص 249.
32. تقى الدین احمد بن على مقریزى، المواعظ والاعتبار (الخطط)، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418ق)، ج 3، ص 368.
33. نور الدین محمد زیدرى نسوى، سیرة جلال الدین (تاریخ جلالى)، ترجمه محمدعلى ناصح، (تهران، سعدى، 1366ش)، ص 31 - 32 - 45 - 129.
34. مصاحب، پیشین، مادهى «طغرا».
35. دایرة المعارف اسلام (انگلیسى)، پیشین، Togra.
36. دهخدا، پیشین، مادهى «طغرا».
37. همان.
38. کاشغرى، پیشین، ج 30، ص 31.
39. استرآبادى، پیشین، ص 256.
40. رامپورى، پیشین، ج 20، ص 571.
41. مصاحب، پیشین، واژه یرلیغ.
42. علىاکبر دهخدا، پیشین، واژه یرلیغ.
43. عباس اقبال آشتیانى، تاریخ مغول، (تهران، امیر کبیر، 1379ش) ص 92.
44. آقسرائى، پیشین، ص 4 - 41 - 61 - 73 - 74 - 156 - 243.
45. رشیدالدین فضل اللَّه، پیشین، ج 2، ص 812.
46. محمد بن عبداللَّه ابن بطوطه، رحلة ابن بطوطه، (بیروت، المکتبة العصریه، 1425ق)، ص 164.
47. رشیدالدین فضل اللَّه، پیشین، ج 2، ص 688.
48. ابن بطوطه، پیشین، ص 176.
49. جوینى، پیشین، ج 2، ص 244 - 245.
50. رشیدالدین فضل اللَّه، پیشین، ج 2، ص 815.
51. همان، ج 2، ص 965.
52. همان، ص 1010 - 1014 - 1058 - 1070.
53. همان، ص 1061.
54. همان، ص 1065 - 1067.
55. اقبال آشتیانى، پیشین، ص 297 - 298.
56. دهخدا، پیشین، واژه یرلیغ.
57. همان.
منابع
- آقسرائى، محمود بن محمد، تاریخ سلاجقه، (مسامرة الاخبار و مسایرة الاخیار)، (تهران، اساطیر، 1362ش).
- ابن بطوطه، محمد بن عبداللَّه، رحلة ابن بطوطه، (بیروت، المکتبة العصریه، 1425ق).
- ابن خلفا تبریزى (برهان)، برهان قاطع، (امیرکبیر، تهران، (بىتا).
- استرآبادى، میرزا مهدى، سنگلاخ، (تهران، نشر مرکز، 1374ش).
- اقبال آشتیانى، عباس، تاریخ مغول، (امیرکبیر، تهران، 1379ش).
- بارتولد، و .و، ترکستاننامه، ترجمه کریم کشاورز، (تهران، آگاه، 1366ش).
- بوسه، هربرت، پژوهشى در تشکیلات دیوان اسلامى، ترجمه غلامرضا ورهرام، (تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1367ش).
- ترکمان، اسکندر بیگ، تاریخ عالم آراى عباسى، (امیرکبیر، تهران، 1382ش).
- جوینى، محمد، تاریخ جهانگشا، تصحیح محمد قزوینى، (افراسیاب، چاپ سوم، 1382ش).
- حموى، یاقوت، ارشاد الاریب الى معرفة الادیب (معجم الادباء)، (بىجا، المکتبة التراثیه، بىتا) www.alwarag.net.
- دایرة المعارف آذربایجان شوروى (سابق)، (باکو، بىنا، 1982م).
- دایرة المعارف اسلام (انگلیسى)، (لیدن، بىنا (CD)).
- دهخدا، علىاکبر، لغتنامه، (انتشارات دانشگاه تهران، (CD)).
- رامپورى، غیاث الدین، غیاث اللغات، (کانون معرفت، بىتا).
- فضلالله، رشید الدین، جامع التواریخ (تهران، اقبال، 1376ش).
- الکاشغرى، محمود، دیوان لغات الترک، (استانبول، مطبعهى عامره، 1333ق).
- مصاحب، غلامحسین، دایرة المعارف فارسى، (تهران، امیرکبیر، 1380ش).
- مقریزى، تقى الدین احمد بن على، المواعظ والاعتبار (الخطط)، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418ق).
- - ، السلوک لمعرفة دول الملوک، (المکتبة التراثیه، بىتا) www.alwarag.net.
- نسوى، نورالدین محمد زیدرى، سیرة جلال الدین (تاریخ جلالى)، ترجمه محمدعلى ناصح، (تهران، سعدى، 1366ش).
- نظام الملک، خواجه، سیاستنامه، (تهران، زوار، 1357).
- نویرى، شهاب الدین، نهایة الارب فى فنون الادب، ترجمه مهدوى دامغانى، (تهران، امیرکبیر، 1364ش).
مقدمه
تمغا و طغرا از نشانهاى دولتى بوده که علاوه بر تأیید رسمى نامهها و مرسولههاى ادارى، قدرت اجرایى آن دولتها را ارتقا بخشیده است. یرلیغ نیز، گاهى مترادف با طغرا بوده، لکن اغلب به معناى نامه، فرمان شاه، منشور و سند حکمرانان به کار رفته است. این سه اصطلاح در تشکیلات ادارى بعد از اسلام با برخى تغییرات در میزان و محدودهى کاربرد رسمى آنها در دورههاى تاریخى و سرزمینهاى مختلف جغرافیایى، در قلمرو اسلامى از کاربرد لازم برخوردار بوده است. به طورى که واژه ترکى طغرا به صورتهاى طغرى، تغراغ و طغراق نشانى از جانب پادشاهان، در آغاز احکام و فرمانها بوده و نیز در جایگاه مهر ملک و توقیع و منشور آنان به کار رفته و گاهى هم به صورت خطوط منحنى و پیچیده بوده است. در برخى موارد نیز در تشکیلات ادارى و سیاسى دوره قراخانیان به منزله امضاء بوده و بعدها از سوى پادشاهان و حکمرانان غزنوى، سلجوقى، خوارزمشاهى، افشاریه، ممالک مصر و عثمانیان به کار گرفته شده و مسئول طغرا اغلب عنوان طغرائى داشته است.
تمغا نیز به شکلهاى تمقا، تمغاج، طمغا، نشان و مهر ویژه شخص در بین ملل ترک زبان در دوران قدیم و نیز مغولان و بعدها سند و فرمان رسمى ممهور به مهرخان و گاهى در جایگاه مالیات بازرگانان و داغ بر دواب به کار گرفته است. این عنوان - که واژهاى ترکى است - در دوره قراخانیان، سلجوقیان، مغولان، ایلخانان، آق قویونلوها، صفویان و ممالیک مصر، بابریان هند و عثمانیان رواج داشته است. واژه ترکى یرلیغ نیز به عنوان نامه شاه و فرمان و حکم و طغراى رقم و نیز به مفهوم اجازه شاه و امیر و مترادف با منشور و سند و طغراى شاه در دوره قراخانیان، سلجوقیان، مغولان، ایلخانان استعمال شده است. این اصطلاحات سهگانه ادارى به مفاهیم یاد شده، در اشعار شاعران نامى هم بسیار به کار رفته است. در مقاله حاضر هر یک از اصطلاحات فوق جداگانه مورد بررسى و مداقّه قرار خواهد گرفت.
تمغا (Tamga)
تمغا، تمقا، تمغاج، طمغا، در اصل واژهاى ترکى (جغتایى) است.2 تامغا نشان و مهر ویژه شخص در بین ملل ترک زبان در دوران قدیم و نیز مغولان و بعدها سند و فرمان رسمى ممهور به مهرخان بوده است. همچنین تامغا به چیزهاى مختلف، مانند سلاح و غیره و حتى به حیوانات هم زده مىشد. مالیاتى که تجّار، صنعتگران و فعالان عرصههاى تولیدى به مغولان مىپرداختند، نیز تامغا نام داشت. در موارد بسیارى به اجاره بها نیز تامغا اطلاق شده است.3
ابن بطوطه، جهانگرد معروف مراکشى، در قرن هشتم هجرى، در بیان اوضاع سیاسى «ترمشیرین»، علامت پادشاهى این دوره را «آل طمغى» مىنامد و مىنویسد: «طمغا به معنى علامت و آل به معنى سرخ است و آل طمغا نشان سرخ است».4
مؤلف سنگلاخ تمغا (Tamga) را علامت و نشان و آلتى مىداند که بدان چیزى را مهر و نشان مىکنند و دواب را داغ نمایند و فتهاى که از براى عشور و خروج دیوان دهند و نیز فرمانهاى پادشاهان ترک، در صورتى که با آب زر باشد «آلتون - تمغا» و آن چه به سرخى باشد «آلتمغا» و آن چه به سیاهى باشد «قرا تمغا» گویند. او در ادامه، عامل و مباشر فعل تمغا را تمغاچى عنوان مىکند.5 در تاریخ جهانگشا و برهان قاطع هم این کلمه به صورت «آل طمغا»، لغتى ترکى به معناى مهر و نگین پادشاهان آمده6 و در غیاث اللغات، تمغاچى کسى است که از جانب کوتوال، اجناس را مهر کرده و محصول و باج آن را مىگیرد.7
تمغا، با وجود این که در اصطلاح دیوانیان و مستوفیان قدیم، به مالیات راهدارى و عوارضى که در معابر، دروازهها و بنادر از کالاهاى بازرگانى، نظیر مکس، گمرک، نوافل و عوارض شهرى مىگرفتند، اطلاق مىشد، لکن چنان چه اشاره شد، تمغا به عنوان علامت و ابزار خاص نشانهگذارى براى آراستن چادرها در آسیاى مرکزى، ایجاد نقش و نگار قالیچهها، تزیین جواهرات با سنگهاى قیمتى، ضرب سکه؛ داغ کردن و علامتگذارى احشام و تا حدى به عنوان نشان قابل مشاهده براى تشخیص هویت فرد براى عضویت در جامعه کاربرد داشت.8 همچنین، تمغا داغى بود که بر دواب [چارپایان] به ویژه دواب سلطانى - مىزدند و معمولاً سالى یک بار به وضع این دواب رسیدگى مىکردند. داغ و تمغاى دواب تلف شده را به ناظر تحویل مىدادند و وى آن چه را که تمغاى آن تحویل نمىشد، جزو مال تلف شده، قبول نمىکرد. اطلاق تمغا بر مالیات و عوارض راهدارى هم به سبب آن بود که تمغاچى، به نشانه وصول این باج، همواره بار و بسته جنسى که بازرگانان وارد شهرى مىکردند یا از آن بیرون مىبردند، با مهرى که غالباً از چوب بود، مهر مىزد.9
گرچه در ابتدا نام عمومى پادشاهان چین طمغا جان بوده و برخى از صاحبنظران، منشأ رواج تمغا را دوره ایلخانان مغول مىدانند،10 شرح مبسوط تمغا در اثر معروف محمود کاشغرى در قرن پنجم هجرى، دلیل روشنى بر رواج این عنوان ادارى در دوره ایلک خانان (607 - 382ه ) در ترکستان شرقى است. کاشغرى حتى ظاهراً فهرستى از تمغاهاى نخستین را در دیوان لغات ترک آورده است، ولى متاسفانه، در چاپهاى موجود این نمونهها حذف گردیده است.11
بیان این نکته در کتاب تاریخ سلاجقه که «فى الجمله هر جفتى را از عوامل مبلغ صد دینار رایج از مال روم برات «بآلتونتمغا» صادر شد...»، نشانگر کاربرد این عنوان در دوره سجلوقیان (590 - 429ه ) است.12 به گفته رشیدالدین فضل اللَّه، بعد از وفات اوغوز، چنگیزخان، جانشین اوغوز (کون خان) براى سهولت در تمیز و تشخیص فرزندان متعدد اوغوز براى هر یک از فرزندان وى (اوغوز) تمغا و نشان و نیز جانورى معین کرد که به سبب احترام به آن، حق خوردن گوشت آن را نداشتند. از جمله تمغاهایى که رشیدالدین فضل اللَّه در جامع التواریخ ضبط کرده است به + * V N ا م ا مىتوان اشاره کرد.13
در عین حال، عنوان تمغا در دوره مغولان جایگاه خاصى داشته است. چنان چه درباره مهر خان مغول (چنگیز خان)، در متون و منابع تاریخى آمده است که آن مهر، دو نوع بوده و براى تشخیص و تعریف آن، دو نوع اصطلاح ترکى؛ «آل طمغا» (مهر سرخ) و «کک طمغا» (مهر آبى) به کار مىرفته است. در این باره به اصطلاح «آل طمغا» بسیار برمىخوریم و مهر آبى (کک طمغا) ظاهراً تنها در موارد کاملاً رسمى و تشریفاتى و اغلب در اسنادى که براى افراد خاندان سلطنتى صادر مىشده، به کار مىرفته است.14 بنابراین، این عنوان در دوره حکمرانى ایلخانان مغول رواج بیشترى داشته است. از جمله اصلاحات مالیاتى غازان خان مغول این بود که در هر ولایت تمغا را به قرار معین بر لوح بنویسند و از روى آن وصول کنند و زیاده از آن چیزى نستانند؛ براى همین، حتى سلاطین ممالیک در مصر هم در نوع و چگونگى به کارگیرى طمغاها با غازان هماهنگىهاى لازم را انجام مىدادند.15
در دوره حکمرانى آق قویونلوها 914 - 780ه ، در فرمانهاى حکام هم ذیل ذکر نام خدا، به طور منظم «تمغا»، علامت پرچم ترکمانان قبیله بایندر، وجود داشت و در تمغا عبارت «تسلیم الحکم للّه» قرار داشت. که قسمت اول عبارت معمولاً در چهارگوش تمغا و قسمت دوم آن در طرف چپ آن نوشته مىشد.16 در عصر صفوى (1148 - 907ه )، نه تنها تمغا در قلمرو حکومت شاهان صفوى به کار مىرفت، بلکه در عهد شاه طهماسب اول (984 - 930ه )، در ازاى آن، مبلغ معتنابهى عاید خزانه دولت مىشد؛ با این حال، شاه طهماسب، تحت تأثیر خوابى که دید، رسم تمغا را در سال 972ه برانداخت، لیکن این رسم باز همچنان متداول بود.17 اسکندر بیگ در شرح حوادث سال 972ه ، همزمان با اواخر پادشاهى شاه طهماسب، مىنویسد: «وجوه تمغاى شوارع است که از زمان سلاطین مافیه استمرار یافته از تجار و متمولین دین بازیافت مىشد». وى مىافزاید:
اثر نماند ز تمغا به غیر از آن داغى
که در درونه تمغاچى از غم تمغاست18
گویند: تمغاچىها، که کارشان اخذ این گونه عوارض بود، در دوره فترت بعد از صفویه، به نام راهدار، این مالیات را از مال و کالاى تجار متمول مىگرفتند و در این کار اجحاف بسیار مىکردند19 باید گفت: تمقا (تمغا) به عنوان مهر و نشان گروه خاص، بعدها توسط روسها به صورت «تموز نیا» براى تعیین قوانین مالیات به کار گرفته شد.20
بدین ترتیب، گرچه در برخى دورانهاى تاریخى پافشارىهایى مبنى بر حذف تمغا به عنوان یک مالیات غیر قانونى از سوى فقهاى اسلام صورت گرفته است و حتى چندى از جانب بابر (937 - 932ه )، فاتح مغولى هند، منسوخ اعلام شد، لکن تمغا در ایران تا حکومت طهماسب اول صفوى (984 - 930ه ) و نیز در دوره امپراطورى عثمانى به عنوان یک مالیات بازارى، به ویژه در خصوص فلزات و منسوجات باقى ماند.21
طغرا
طغرا، طغرى (هردو Togra) / تغراغ / طغراق، نشانى بوده که پادشاهان در ابتداى احکام و فرمانها، با آب طلا یا سرخى مىنوشتند.22 مؤلف برهان قاطع آنها را القابى مىداند که بر سر فرمان پادشاهان مىنویسند و در قدیم خطى منحنى بوده که بر سر احکام ملوک کشیده مىشد.23 در غیاث اللغات در این باره آمده است: «طغرا نوعى از خط پیچیده حروف بوده که به آن خط بر فرمان پادشاهان القاب نویسند و یک لفظ ترکى است». همچنین در این فرهنگنامه از مناظر الانشاء نقل شده است که طغرا خط سطبرى باشد به خط پیچیده که القاب و اسم سلطان باشد، مثل «السلطان الاعدل الاعظم جلال الدین اکبر پادشاه غازى».24
طغراق علامت منحصر به فرد ترکان و یک نشان خاقانى (فرمانرواى ترک) داراى خاستگاه ترکى اوغوزى و مفهومى ترکى است که در جوامع عربى و اسلامى معادلى ندارد. حرف صامت (ق) بر اساس قوانین خاص تلفظ نشده و به شکل طغرا که ترکان عثمانى به کار مىبرند، در آمده است. گویند افسانههاى زیادى درباره شکلگیرى کلمه طغرا وجود داشته؛ به طورى که برخى معتقدند که آن کلمه از واژههاى طغرى (نام یک شاهین افسانهاى و علامتى نمادین بوده که ترکان اوغوز به کار مىبردند)، گرفته شده است و نیز در دایرة المعارفهاى اسلامى، طغرا را مأخوذ از کلمه «تاق» که نشانههایى از دم اسبهاى بومى مردمان ترک زبان بوده است، دانستهاند.25
گاهى طغرا، طرهاى دانسته شده است که بر بالاى نامه و پیش از بسمله، با قلم درشت نوشته مىشود و مضمون آن نعوت پادشاه فرستنده نامه است.26 مؤلف معجم الادباء در این باره مىنویسد: «صورتى مرکب از چند خط عمودى منتهى به قوس گونهاى تو در تو و متوازى، محتوى نامه و لقب سلطانى یا امیرى و آن بر سر احکام و فرمانها مىنگاشتند و کار نگاشتن طغرا اغلب منصب و شغلى خاص بوده بیرون از منصب و شغل کاتب و گماشته بدین کار را طغرا نویس و گاه طغرائى مىنامیدند و طغرا به منزله امضاى شاه یا امیر و حاکم بود.»27
در ابتدا ترکان سلجوقى و سپس ترکان عثمانى، طغرا را به عنوان یک نشان شاهنشاهى به کار بردند؛ از این رو، طغرا اقتباسى از سنت دیوانى سلجوقیان آسیاى قدامى و درج اولین سطرهاى متون عصر مغول است و مىتوان این شیوه نوشتارى و ترسیمى مخصوص را غیر از ترکمانان [و صفویان]، در نزد ایلخانان ایران، شاخ طلائى، خانات کریمه و فرمانهاى تیموریان هند یافت. در مقابل، فرمانهاى عثمانیان و مملوکان فاقد آن است، زیرا بهترین تحقیقات درباره نام طغرا را در عنوان و نام حکم، باید در اسناد عثمانى جست. در نزد مملوکان هم طغرا همان وضع و عمل مشابه را داشته است و این فرمانها از القاب و نام سلطان تشکیل شده بود و گاهى امضاى مأموران عالى رتبه را «طغرا» و سایر امضاها را «خط» نامیدهاند.28 بر همین اساس، طغرا، نشان و علامت فرمانروایان غز بوده که بعدها پادشاهان سلجوقى و سلاطین و فرمانروایان عثمانى نیز آن را اقتباس کردند و به تدریج به نشان دولت و مملکت تبدیل شد و نه فقط فرمانها، بلکه کلیه قبالهها، سکهها و کشتىهاى جنگى، و در ایام متأخر، شناسنامه، تمبر پست، تذکره و غیره را با آن، نشانهگذارى مىکردند.29 درباره طرحهاى طغراها، از نقش طغراى غزها و سلاجقه اطلاعى در دست نیست، ولى از کسانى که در عهد سلجوقیان، متصدى «طغرا کشیدن» (رسم طغرا) بودهاند، عنوان طغرایى بر جاى مانده است.
در سیاستنامه خواجه نظام الملک در این باره آمده است: «از وزیر و طغرائى و مستوفى و عارض سلطان و عمید بغداد و عمید خراسان نباید که هیچ کس را لقب الملک گویند الّا لقب بىالملک، چون خواجه رشید و مختص و سدید و نجیب و استاد امین و استاد خطیر و تکین و مانند این تا درجه و مرتبت مهتر و کهتر و [خرد] و بزرگ و خاص از عام پیدا شود و رونق دیوان بر جاى باشد...»30. نیز مظفر الدین طغرائى از اکابر دولت در دوره سلجوقى بود.31
ممالیک مصر، طغرا را از سلاجقه (شاید از طریق ایوبیان) اقتباس کردند، طغرا از القاب سلطان، که آن را بر یک خط مىنوشتند، تشکیل مىیافت و مأمور مخصوص طغراها را بر ورقهاى از کاغذى مستطیل شکل تهیه مىکرد و کاتبان آن را در قسمتى که در طرف چپ و بالاى منشورها سفید مىگذاشتند، درج مىکردند. مقریزى (د: 845ه ) در همین دوران، در بیان نشانههاى سلطان، طغرا را متضمن نام و القاب سلطان و آن را از نشانههاى پادشاهى دانسته است و لکن او طغرا را در زمان حیات خویش، باطل شده عنوان مىکند.32
طرحهاى طغراهاى دوره خوارزمشاهیان 628 - 470ه در دورههاى مختلف پادشاهان خوارزمشاهى تفاوتهاى عمدهاى داشته است. به طورى که طغراى ولىعهد قطب الدین ازلاغ شاه «السلطان ابوالمظفر ازلاغ شاه بن السلطان سنجر ناصر امیرالمؤمنین» بود و اسم سلاطین سلسله خوارزمشاهى چنان بود که لقب ولىعهد خویش را در طغرا نمىنگاشتند. طغراى توقیعات رکن الدین در این دوران «السلطان المعظم رکن الدنیا و الدین ابوالحارث غورثایجى بن السلطان الاعظم محمد قسیم امیرالمؤمنین» و طغراى توقیعات «ترکان خاتون» «عصمة الدنیا والدّین اُلُغ ترکان ملکة نساء العالمین» و علامت آن «اعتصمت باللّه وحده» بود و آن نشانه را به خامه جلى با خطى رسا مىنگاشتند، چنان که جعل و تزویر آن دشوار مىنمود. در این دوره، منصب طغرایى، به سبب پردرآمد بودن، جایگاه خاصى داشته است. به طورى که صفى الدین محمد طغرائى، پس از گرفتن منصب طغرائى از شرف الملک، به ثروت و توانگرى رسید و صاحب دستگاه گشت و غلام و کنیز و خدم و حشم بسیار گرد آورد.33
به احتمال قوى، طغراهاى سلاطین عثمانى از طغراهاى سلجوقى برگرفته شده است، ولى این طغراها دستکم در ظاهر با طغراهاى مصرى تفاوت فاحش داشتند. سلاطین عثمانى، همانند سلاجقه و ممالیک مصر، براى طغرا کشیدن مأموران مخصوص (نشانجى، توقیعى) داشتند و طغراکشى منصب مهمى بود که با توسعه قلمرو امپراطورى عثمانى، گسترش یافت و مأموران عالىمقام و حتى حکام درجه دوم، علامتى به عنوان پنجه به کار مىبردند که اغلب شباهت فراوانى با طغرا داشت. استعمال رسمى طغرا در ترکیه با خلع آخرین سلطان عثمانى در سال 1922م منسوخ شد. علاوه بر طغراهاى رسمى، بعضى اشخاص نیز به نام خود طغرا مىساختند و گاهى آن را به عنوان علامت تجارتى به کار مىبردند.34
اولین طغراى عثمانى به اورخان قاضى تعلق داشته که به شکل ساده «اورخان (هان) بن عثمان» بیان شده است. امضاى سلطان بایزید اول با اضافه کلمه خان (هان) به آخر اسم خود به صورت «بایزید بن مرادخان» درآمد. سلطان مراد دوم نیز با افزودن کلمه مظفر (به معناى پیروز) به شکل مراد بن محمد خان مظفر» امضا مىکرد. همچنین، محمد با استفاده از کلمه «دائماً» (به معناى براى همیشه) امضاى «محمد بن مراد خان مظفر دائماً» را برگزید و سرانجام، اسم سلطان سلیم علاوه بر عنوان خان با کلمه شاه که در زبان فارسى به معناى حکمران است، همراه شد، گرچه در مورد سلطان عبدالحمید اول، این واژه از قلم افتاده است.35
بر اساس نظر مؤلف آنندراج، در دوره نادرشاه افشار (1160 - 1148ه ) هم طغرا کاربرد داشته است. مؤلف این اثر در توقیع طغرا با بیان این مطلب که طغرا القابى است که به طرز مخصوص بر سر فرمانها به آب طلا یا شنجرف نویسند، اشاره مىکند که «بر رقمهاى نادر شاه به مرکب نوشته، دیده شده [است].36
علاوه بر شواهد تاریخى، انعکاس طغرا در اشعار شاعران دورههاى مختلف، دلیل روشنى بر رواج طغرا در آن زمانها مىباشد. در ذیل به برخى از این گونه اشعار، اشاره مىشود:
در کشور صفحه کلک یکتا
بر نام سخن کشید طغرا
(درویش واله هروى)
گما مثال عزل عقل از ملک دین برخواندهایم
تا کشیدستند بر منشور ما طغراى عشق
(خواجه جمال الدین سلمان)
گفته احسان شما بگذشت و احسان رهى
جاودان ماندست و این طغراى اقبال شماست
(خاقانى)
صاحب دیوان ما گوئى نمىداند حساب
کاندر این طغرا نشان حِسنه للّه نیست
(حافظ)
به طاق آن دو ابروى خمیده
مثالى زان دو طغرا برکشیده
(نظامى)37
یرلیغ
محمود کاشغرى در اواسط قرن پنجم هجرى، یرلغ را به لغت چگل نامه و فرمان شاه داشته و مىافزاید که غزان، چگلى بودن آن را نمىدانند.38 مؤلف سنگلاخ آن را رقم و فرمان پادشاهان ترک عنوان کرده و به استعمال آن به معناى طغراى رقم هم اشاره کرده است.39 در غیاث اللغات یرلیغ، واژهاى ترکى به معناى فرمان پادشاهى آمده است.40 مصاحب، آن را لغتى مغولى به معناى حکم و فرمان پادشاهى دانسته و مىنویسد: «غالباً در متون تاریخى فارسى به صورت «یرلیغ خانى»، «یرلیغ عالَم مطاع» و «یرلیغ گیتى مطاع» به کار رفته است. و این کلمه به صورت «یارلیق» در زبان ترکى راه یافته است و به همین معنى در زبان مغولى هنوز باقى است».41 همچنین یرلیغ به مفهوم اجازه شاه یا امیر و مترادف با مثال، منشور، برات، سند، طغراى شاه بر بالاى حکم و ظهیر نیز آمده است.42
همان طورى که اشاره شد، علاوه بر اشاراتى که محمود کاشغرى در اواسط قرن پنجم هجرى درباره یرلیغ دارد، این اصطلاح، در تشکیلات ادارى دوره مغولان، بیش از سایر دورانهاى تاریخى داراى کاربرد لازم بوده است و براى همین، اطلاعات کافى درباره این واژه را مىبایست از نوشتههاى تاریخى این عصر به دست آورد. به طورى که در اوایل این عصر، یعنى دوره چنگیز (624 - 603ه ) آن گاه که خان مغول به در شهرى مىرسید و مردم را به ایلى مىخواند، اگر بزرگان شهر با هدایا و پیشکش یا به اصطلاح مغول، «با تَرغو» به استقبال او مىآمدند و علوفه و خراج مورد نیاز لشکر را مىدادند، چنگیز، متعرض شهر ایشان نمىشد و از خود، باسقاق؛ یعنى شحنه و حاکمى بر آن مىگماشت و فرمانى به نام یرلیغ به امیر شهر ایل شده مىداد تا دیگر کسى متعرض او نشود و این یرلیغها حاوى تمغا، یعنى مهر خان بود با مرکب سیاه یا آب طلا و کسى که مأمور مهر کردن یرلیغها بود، تمغاچى نام داشت.43
یکى از کاربردهاى یرلیغ در این دوره، واگذارى برخى از مسئولیتهاى حکومتى از سوى سلاطین به دیگران بوده است. چنان که در تاریخ سلاجقه در این باره آمده است: «در زمان عزالدین یوتاش بکلربکى و آرسلاند غمش آتابک و صاحب فخر الدین... یرلیغهاى خواقین داشت... و در شهور سنه سبع و خمسین و ستمائه، سلطان عز الدین، در دیار عراق به حضرت پادشاه (هلاکو) پیوست و ... در مجلس جمله امراء تومان تقدیم و تفوق مسلم داشت و سلطنت روم بر وى مقرر گردانید و حکم یرلیغ نفاذ یافت». همچنین در حوادث سال 669ه آمده است: «... هم در آن تاریخ ایلچیان از بندگى قاآن رسیده بودند و جهت آباغا خان یرلیغ و تاج و تشریف آورده تا به جاى پدر نیکوى خویش، خان ایران زمین باشد و بر طریقه و رسوم آباء و اجداد رود. روز چهارشنبه دهم ربیع الآخر سنه تسع و ستین و ستمائه موافق... آى مورین ییل در موضع جغاتو دیگر بار بر وفق حکم یرلیغ قاآن بر تخت پادشاهى نشست».44 رشیدالدین فضل اللَّه درباره پادشاهى ارغون هم در حکایت «... و آوردن یرلیغ درباب خانیت ارغون خان و نشستن او نوبت دوم بر تخت پادشاهى» مىنویسد: «و... یرلیغ آورد که ارغون خان به جاى پدر خان باشد... و در دهم صفر سنه خمس و ثمانین و ستمائه یک بار دیگر ارغون خان بر تخت نشست و به پادشاهى و رسوم و آیین به تقدیم رسانید».45 باید گفت یرلیغ به مفهوم حکم پادشاهى براى انتصاب اشخاص به مسئولیتهاى دولتى در نیمه اول قرن هشتم هجرى در عراق نیز به کار رفته است. ابن بطوطه (د: 779ه ) جهانگرد مراکشى در داستان «شریف ابو عزه بن سالم» که از جوانان متعبد و دانشاندوز حلّه بوده، در سفرنامه خود آورده است: «پس از وفات قوام الدین بن طاوس، مردم عراق به اتفاق آراء او (شریف ابو غره) را براى تصدى منصب نقابت نامزد کردند و در این باره به سلطان ابو سعید نامه نوشتند. سلطان نیز یرلیغى با خلعت و رایت و طبل چنان که مرسوم نقیبان عراق است از بهر او روانه داشت. یرلیغ همان است که در بلاد ما آن را «ظهیر» خوانند».46
اعلام دستورات اجرایى سلاطین به دستاندرکاران حکومتى از دیگر کاربردهاى یرلیغ در دوره مغولان بوده است. چنان که در حدود سال 653ه ، هلاکو خان «به پادشاهان و سلاطین ایران زمین یرلیغها اصدار فرمودند، مشتمل بر آن که ما بر عزیمت قلع قلاع ملاحده و ازعاج آن طایفه از حکم یرلیغ قاآن مىرسیم. اگر شما به نفس خویش آمده به لشکر و عدت و آلت مساعدت نمایید، ولایت و لشکر و خانه شما بماند و سعى شما پسندیده افتد و اگر در امتثال فرمان تهاون را مجال داده اهمال ورزید چون به قوت خداى تعالى از کار ایشان فارغ شویم، عذر ناشنوده، روى به جانب شما آریم و با ولایت و خانه شما همان رود که با ایشان رفته باشد».47 ابن بطوطه (د: 779ه ) هم در ذکر حوادث دوره اتابک احمد، ضمن اشاره به این که او پادشاه خوب، پارسا و نیکوکارى بوده است، در شرح این موضوع که کسى جامه موئین اتابک احمد را زره تصور کرده بود، پس از اطمینان بر زره نبودن جامه اتابک، مىنویسد: «... (آن کس) به ترکى گفت: «سن آتا» یعنى تو پدر منى و هدایاى اتابک را چند برابر عوض داد و (کتب له الیرلیغ و هو الظهیر) - و یرلیغى که همان ظهیر است صادر کرد - که من بعد، از او و فرزندان او هیچ گونه هدایایى خواسته نشود».48
افزایش صدور یرلیغها در دوره مغولان و سوء استفاده از این اسناد یکى از مشکلات مهم این عصر بوده است و تشدید این موضوع باعث شد که هر از چند گاهى حکمرانان مغول در صدد ایجاد برخى محدودیتها در صدور و نیز اعمال بعضى اصلاحات و حتى جمعآورى یرلیغهاى غیر قانونى برآیند. مؤلف تاریخ جهانگشا در ذکر احوال امیر ارغون، پس از طرح این که «در شهور سنهى احدى و اربعین و ستمائة به خراسان رسید و یرلیغها برخواند و امور آن را مضبوط گرداند» آورده است: «... چون بعد از حالت قاآن پادشاه زادگان هر کسى در نواحى و ولایات تصرف کرده بودند و اموال به بروات و حوالات اطلاق و یرلیغها و پایزها داده و آن خلاف احکام و یاساهاى ایشان است، بدین سبب امیر ارغون هر پایزه یرلیغ که بعد از قاآن پادشاه زادگان بر کس داده بودند بفرمود تا جمع کردند».49 و رشیدالدین فضل اللَّه درباره این موضوع در دوره ارغون خان مىنویسد: «... کار به جایى انجامیده که هر ایلچى که با یرلیغ و پایزه به تبریز مىرود و آلتمغاى بوقانست، امیرعلى که والى آنجاست قطعاً به وى التفات نمىکند و بىحاصل باز مىگردد».50 به همین جهت، در دوره غازان خان، او در صدد اعمال اصلاحات لازم در چگونگى صدور و نیز متون یرلیغ و جلوگیرى از سوء استفادههاى ممکن از این گونه اسناد برآمد. به طورى که از میان چهل حکایت منقول درباره حوادث و اقدامات غازان خان در جامع التواریخ علاوه بر اشارات مهم در دیگر حکایات، دو حکایت به طور کامل درباره ضبط کردن در کار یرلیغ و پایزه به مردم دادن و نیز در باز گرفتن یرلیغها و پایزه مکرر که در دست مردم بوده، مىباشد.51 رشیدالدین فضل اللَّه در حکایت چهاردهم با عنوان «در رقع تزویرات و دعاوى باطل و دفع خیانت بىامانتان و نامتدینان»، نمونههایى از متون یرلیغهاى رایج در این عصر در باب موضوعهاى مختلف، از جمله تفویض قضا به قضاة، اثبات ملکیت بایع قبل البیع و تأکید احکام سابق و تمهید شرایط لاحقه، عیار زر و نقره و اقطاع دادن به لشکر مغول دیده مىشود. از ویژگىهاى مهم این یرلیغ، آغاز آن با «بسم اللَّه الرحمن الرحیم بقوة اللَّه تعالى و میامن الملة المحمدیه» و بعد از آن «فرمان سلطان محمود غازان» است و نیز متون اصلى این یرلیغها که خطاب به ملوک، قضاة، نواب، ائمه و اعیان، معتبران، کدخدایان و جمهور رعایاى ولایت است با فعل «بدانند» لازم الاجرا گردیده و همچنین در داخل متون آنها از آیات قرآنى و احادیث پیامبر(ص) استفاده شده است.52
در همین اثر، رشیدالدین فضل اللَّه در حکایت بیست و دوم، اطلاعات خوبى در خصوص ویژگىهاى یرلیغهاى رایج و چگونگى نگارش آنها در این دوره داده است. به طورى که در بخشى از آن آمده است: «... و فرمود که بعد از عرضه داشتن (سخن) سواد یرلیغ امرا کند که مصالح ملک و صرفه هر کارى دانند و اگر ناموجه و دور از کار باشد، بالتماس هر کس ننویسند. و نیز بىصحات باشد که با دفاتر دیوانى و ذکر موضع و مبلغ رجوع باید کرد و باید که احتیاط کرده سواد کنند، آن گاه به اتفاق بتیکچیان مغول لفظاً به لفظ برخوانده به محل عرض رسانند تا اگر اصلاحى یابد، به قلم مبارک فرماید یا به لفظ مبارک بعد از آن که بیاض کنند، دیگر باره عرضه دارند و بعد از آن به آل رسانند و بگویند که فلان یرلیغ است که جهت فلان در فلان روز عرضه افتاد و فلان روز برخوانده آمد تا اجازه تمغا زدن بدان پیوندد...»53. وى همچنین در نقد صدور یرلیغهاى قبلى، در حکایت دستور جمعآورى آنها در حکایت بیست و سوم اضافه مىکند: «... و پیش از این در عهد آباء و اجداد پادشاه اسلام (خَلَّد مُلکَه) آنچه مشاهده کرده شد، به هر وقت که پادشاهى خواست که یرلیغها و پایزههاى پیشینه که به حق یا باطل در دست مردم بود، جمع گرداند، ایلچیانِ معتبر را با یرلیغهاى محکم عظیم به مبالغت با طراف روانه داشت... بسیار یرلیغ مختلف متضاد به هر کس مىدادند چه شیوه آن زمانها در باب یرلیغ دادن چنان بود که خلق عالم هر یک بامیرى التجا مىکردند و بر حسب ارادت خویش یرلیغى مىستدند و به واسطه اختلاف متنازعان و تعصب حامیان متواتر و متعاقب، چندان یرلیغ متضاد و پروانه مىداشتند که شرح نتوان داد... و چون یرلیغهاى کهن خصوصاً مکرر را اعتبارى نماند، اگر دست کسى نیز مانده اظهار نمىتوانست کرد، چه بغیر از آنکه مسموع نیفتد در گناه آید. پایزه نیز همچنین و تا این حکم به نفاذ پیوسته، مجموع آن یرلیغها و پایزهها ناپدید گشته، چه بعضى را عوض مجدد ستدهاند و بعضى را باز نمىیارند نمود...».54
یکى از اصلاحات دیگر در دوره غازان خان، نحوه صدور و طى مراحل ادارى یرلیغ و پایزه بود. وى بر خلاف ایلخانان سابق، کلید صندوقچهاى که تمغاى بزرگ در آن بود، پیش خود نگاه مىداشت و چون چند یرلیغ براى مهر کردن حاضر مىشد، آن را به بیتکچیان معتمد مىداد تا تمغا را بیرون آورده بر یرلیغها زنند... و ترتیب مهر کردن بَرَوات و یرلیغها چنان بود که غازان پشت آنها را با قرا تمغا که بر روى آن شکل سر چهار نفر قراول بود مهر مىکرد و به عمال دیوانها مىسپرد.55
گذشته از انعکاس اصطلاح یرلیغ در منابع و مآخذ و متون تاریخى که به برخى از آنها اشاره شد، این واژه در اشعار برخى از شاعران نیز به چشم مىخورد. چنان که نزارى قهستانى مىسراید:
اگر صد خون به یک غمزه بریزى کس نمىپرسد
مگر یرلیغ ترخانى ز سلطان ایلخان دارى56
همچنین، پوربهاى جامى گوید:
اى صاحبى که هست ز یرلیغ حکم تو
ترک و مغول و تازى و رومى و بربرى57
پىنوشتها
1. دانشجوى دکترى تاریخ و تمدن ملل اسلامى دانشگاه آزاد - واحد علوم و تحقیقات تهران.
2. میرزا مهدى استرآبادى، سنگلاخ، (تهران، نشر مرکز، 1374ش) ص 107؛ ابن خلفا تبریزى (برهان)، برهان قاطع، به اهتمام محمد عباسى، (تهران، امیرکبیر، بىتا)، ص 50.
3. دایرة المعارف آذربایجان شوروى (سابق)، (باکو، بىنا، 1982م) ج 9، ص 140.
4. محمد بن عبداللَّه ابن بطوطه، رحلة ابن بطوطه، (بیروت، المکتبة العصریه، 1425ق)، ج1، ص 341.
5. استرآبادى، پیشین، ص 107.
6. ابن خلف تبریزى، پیشین، ص 50؛ محمد جوینى، تاریخ جهانگشاى جوینى، چاپ سوم، (تهران، افراسیاب، 1382ش) ج 1، ص 117.
7. غیاث الدین محمد بن جلال الدین رامپورى، غیاث اللغات، (کانون معرفت، بىتا)، ج1، ص259.
8. دایرة المعارف اسلام (انگلیسى)، لیدن، CD، مادهى «Tamga».
9. غلامحسین مصاحب، دایرة المعارف فارسى، (تهران، امیرکبیر، 1380) ج 1، ص 671.
10. همان؛ شهاب الدین نویرى، نهایة الارب و فنون الادب، ترجمه مهدوى دامغانى، (تهران، امیرکبیر، 1364)، ج 9، ص 316.
11. محمود کاشغرى، دیوان لغات الترک، (استانبول، مطبعه عامره، 1333ق) ص 31.
12. محمود بن محمد آقسرائى، تاریخ سلاجقه، (تهران، اساطیر، 1362ش)، ص 243.
13. رشیدالدین فضل اللَّه، جامع التواریخ، (تهران، اقبال، 1367ش)، ج 1، ص 38.
14. و .و. بارتولد، ترکستاننامه، ترجمه کریم کشاورز، (تهران، آگاه، 1366ش)، ج 2، ص 805.
15. مصاحب، پیشین، ج 1، ص 671؛ دایرة المعارف اسلام (انگلیسى)، پیشین؛ اسکندر بیگ ترکمان، تاریخ عالم آراى عباسى، (تهران، امیرکبیر، 1382ش)، ج 1، ص 123؛ احمد بن على مقریزى، السلوک لمعرفة دول الملوک، (المکتبة التراثیه، بىتا) سایت، www.alwarag.netص 125 - 302.
16. هربرت بوسه، پژوهشى در تشکیلات دیوان اسلامى...، ترجمه غلامرضا ورهرام، (تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1367ش)، ص 51.
17. مصاحب، پیشین، ص 671؛ دایرة المعارف اسلام (انگلیسى)، پیشین، ص 123.
18. اسکندربیک ترکمان، پیشین، ص 123.
19. مصاحب، پیشین.
20. دایرة المعارف اسلام (انگلیسى)، پیشین.
21. همان.
22. استرآبادى، پیشین، ص 188.
23. ابن خلف تبریزى، پیشین، ص 767.
24. رامپورى، پیشین، ج 20، ص 32.
25. دایرة المعارف اسلام (انگلیسى)، پیشین، «Togra».
26. علىاکبر دهخدا، لغتنامه دهخدا، (تهران، انتشارات دانشگاه، CD)، مادهى «طغرا».
27. یاقوت حموى، ارشاد الاریب الى معرفة الادیب، (معجم الادباء)، (المکتبة التراثیه، www.alwarag.net.
28. هربرت بوسه، پیشین، ص 73 - 123.
29. مصاحب، پیشین، مادهى طغرا.
30. خواجه نظام الملک، سیاستنامه، (تهران، زوار، 1357ش)، ص 177.
31. آقسرائى، پیشین، ص 249.
32. تقى الدین احمد بن على مقریزى، المواعظ والاعتبار (الخطط)، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418ق)، ج 3، ص 368.
33. نور الدین محمد زیدرى نسوى، سیرة جلال الدین (تاریخ جلالى)، ترجمه محمدعلى ناصح، (تهران، سعدى، 1366ش)، ص 31 - 32 - 45 - 129.
34. مصاحب، پیشین، مادهى «طغرا».
35. دایرة المعارف اسلام (انگلیسى)، پیشین، Togra.
36. دهخدا، پیشین، مادهى «طغرا».
37. همان.
38. کاشغرى، پیشین، ج 30، ص 31.
39. استرآبادى، پیشین، ص 256.
40. رامپورى، پیشین، ج 20، ص 571.
41. مصاحب، پیشین، واژه یرلیغ.
42. علىاکبر دهخدا، پیشین، واژه یرلیغ.
43. عباس اقبال آشتیانى، تاریخ مغول، (تهران، امیر کبیر، 1379ش) ص 92.
44. آقسرائى، پیشین، ص 4 - 41 - 61 - 73 - 74 - 156 - 243.
45. رشیدالدین فضل اللَّه، پیشین، ج 2، ص 812.
46. محمد بن عبداللَّه ابن بطوطه، رحلة ابن بطوطه، (بیروت، المکتبة العصریه، 1425ق)، ص 164.
47. رشیدالدین فضل اللَّه، پیشین، ج 2، ص 688.
48. ابن بطوطه، پیشین، ص 176.
49. جوینى، پیشین، ج 2، ص 244 - 245.
50. رشیدالدین فضل اللَّه، پیشین، ج 2، ص 815.
51. همان، ج 2، ص 965.
52. همان، ص 1010 - 1014 - 1058 - 1070.
53. همان، ص 1061.
54. همان، ص 1065 - 1067.
55. اقبال آشتیانى، پیشین، ص 297 - 298.
56. دهخدا، پیشین، واژه یرلیغ.
57. همان.
منابع
- آقسرائى، محمود بن محمد، تاریخ سلاجقه، (مسامرة الاخبار و مسایرة الاخیار)، (تهران، اساطیر، 1362ش).
- ابن بطوطه، محمد بن عبداللَّه، رحلة ابن بطوطه، (بیروت، المکتبة العصریه، 1425ق).
- ابن خلفا تبریزى (برهان)، برهان قاطع، (امیرکبیر، تهران، (بىتا).
- استرآبادى، میرزا مهدى، سنگلاخ، (تهران، نشر مرکز، 1374ش).
- اقبال آشتیانى، عباس، تاریخ مغول، (امیرکبیر، تهران، 1379ش).
- بارتولد، و .و، ترکستاننامه، ترجمه کریم کشاورز، (تهران، آگاه، 1366ش).
- بوسه، هربرت، پژوهشى در تشکیلات دیوان اسلامى، ترجمه غلامرضا ورهرام، (تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1367ش).
- ترکمان، اسکندر بیگ، تاریخ عالم آراى عباسى، (امیرکبیر، تهران، 1382ش).
- جوینى، محمد، تاریخ جهانگشا، تصحیح محمد قزوینى، (افراسیاب، چاپ سوم، 1382ش).
- حموى، یاقوت، ارشاد الاریب الى معرفة الادیب (معجم الادباء)، (بىجا، المکتبة التراثیه، بىتا) www.alwarag.net.
- دایرة المعارف آذربایجان شوروى (سابق)، (باکو، بىنا، 1982م).
- دایرة المعارف اسلام (انگلیسى)، (لیدن، بىنا (CD)).
- دهخدا، علىاکبر، لغتنامه، (انتشارات دانشگاه تهران، (CD)).
- رامپورى، غیاث الدین، غیاث اللغات، (کانون معرفت، بىتا).
- فضلالله، رشید الدین، جامع التواریخ (تهران، اقبال، 1376ش).
- الکاشغرى، محمود، دیوان لغات الترک، (استانبول، مطبعهى عامره، 1333ق).
- مصاحب، غلامحسین، دایرة المعارف فارسى، (تهران، امیرکبیر، 1380ش).
- مقریزى، تقى الدین احمد بن على، المواعظ والاعتبار (الخطط)، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418ق).
- - ، السلوک لمعرفة دول الملوک، (المکتبة التراثیه، بىتا) www.alwarag.net.
- نسوى، نورالدین محمد زیدرى، سیرة جلال الدین (تاریخ جلالى)، ترجمه محمدعلى ناصح، (تهران، سعدى، 1366ش).
- نظام الملک، خواجه، سیاستنامه، (تهران، زوار، 1357).
- نویرى، شهاب الدین، نهایة الارب فى فنون الادب، ترجمه مهدوى دامغانى، (تهران، امیرکبیر، 1364ش).