طریقت محمدیه در هندِ بریتانیا (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
کمپانى هند شرقى انگلیس، که به انگیزه تجارت با هند وارد این سرزمین شده بود، با کوتاه کردن دست رقباى اروپایى خود از صحنه تجارى هندوستان، به تدریج به عرصه سیاسى گام نهاد و با بسط دامنه نفوذ خود، زمام امور این کشور را به دست گرفت. از دست رفتن استقلال براى همه هندیان دردى بزرگ بود، اما درد استعمار براى مسلمانان - که قرنها طبقه مسلط و حاکم این سرزمین به شمار مىآمدند - جانکاه مىنمود، زیرا علاوه بر از دست رفتن استقلال، باعث زوال شوکت و عزت پیشین آنان گردید. از اینرو، جامعه مسلمان که بیشترین خسارتها و ناکامىها را در عصر حاکمیت کمپانى متحمل شده بود، در پى فرصتى مىگشت تا بتواند هم از موجودیت و هویت خویش در برابر تهدیدهاى بیگانگان و عناصر فزون طلب سیک و هندو دفاع کند و هم موقعیت از دست رفته خود را در سایه «احیاى اندیشه دینى» باز یابد. «طریقت محمدیه» از جمله نهضتهایى است که در راستاى همین هدف شکل گرفت و کوشید تا اندیشه جهادى را سرلوحه کار خویش قرار دهد. این مقاله مىکوشد تا با بررسى تکوین این جنبش و اهداف و برنامههاى آن، بر زوایایى از تاریخ جامعه مسلمان هند در رهایى از یوغ استعمار، پرتو افکند.
جامعه مسلمان هند در عصر فرمانروایى لرد بنتینک (1835 - 1828م) شاهد یکى از قیامهاى مهم اسلامى در تاریخ استعمارى شبه قاره بود که سید احمد باریلى (بارلوى) پیشواى طریقت محمدیه یا نهضت مجاهدین آن را رهبرى مىکرد.
با انحطاط اقتدار سیاسى مغولان کبیر، جامعه مسلمان هند رو به ضعف و فتور نهاد و در سالیانى که نیروهاى انگلیسى زمام امور جامعه هند را به دست داشتند، انحطاط آن بیش از هر وقت دیگر آشکار شد. براى خروج از این وضعیت نامطلوب، شاه ولى اللَّه دهلوى (1760 - 1702م) نهضت اصلاحى خویش را آغاز کرد و پس از او فرزندش شاه عبدالعزیز (1823 - 1746م) راه و روش پدر را ادامه داد. حاجى شریعت اللَّه (1840 - 1781م) نیز با تأسّى از اندیشههاى این دو مصلح دینى، نهضت خود، موسوم به «فرائضى»، را با هدف تواناسازى اندیشه دینى و پیراستن آن از غبارهاى جهل و خرافات، که از ناحیه هندوئیزم و سایر مکاتب بر آن نشسته بود، آغاز کرد.
نهضتى که سید احمد باریلى بنا نهاد، هر چند متأثر از آرا و اندیشههاى مصلحان سلف بود، در عمل راه متفاوتى در پیش گرفت؛ در حالى که دو مصلح سلف او (شاه ولى اللَّه و شاه عبدالعزیز) سعى داشتند با زبان و قلم خود به اسلام خدمت کنند، سید احمد به عنوان مرد عمل، براى دفاع از حقوق مسلمانان علیه سیکها و انگلیسىها اقدام به جهاد کرد.
سید احمد باریلى در 24 اکتبر 1786م در ناحیه «راى باریلى» دیده به جهان گشود. پدرش سید محمد عرفان - که ادعاى انتساب به پیامبر داشت - او را به دهلى فرستاد تا زیر نظر شاه عبدالقادر دهلوى (برادر شاه عبدالعزیز) مراحل تربیت دینى و علمى خود را سپرى نماید.2 در سال 1807 در حالى که 22 سال سن داشت به جمع مریدان و شاگردان شاه عبدالعزیز دهلوى پیوست و مدتى تحت ارشادات روحى و معنوى او قرار گرفت. پس از آن حدود شش سال به امیرخان پندارى - که بعدها نواب تونک شد - پیوست و همراه او با نیروهاى انگلیسى و سران هندو در اطراف «مالوا»(Malwa) وارد جنگ شد.3 از مقام و موقعیت او در ارتش «پندارى» چندان اطلاعى در دست نیست. همین قدر معلوم است که او با ابراز لیاقت و شایستگى توانست نظر امیر پندارى را به خود جلب کند، به نحوى که در مذاکره صلحى که میان پندارىها و انگلیسىها صورت گرفت، سید احمد از جانب فرمانده خود نقش مهمى در این مذاکره ایفا نمود و درست در هنگام پیشرفت مذاکرات صلح، ترک خدمت کرد و در حفاظت و مشایعت وزیر الدوله - فرزند امیر خان - به دهلى بازگشت و در مسجد اکبرآباد، دوره دیگرى را تحت نظر شاه عبدالعزیز آغاز کرد.4 از همین ایام بود که اندیشههاى جهادى در ذهن او قوت گرفت و دو تن از بستگان نزدیک شاه عبدالعزیز به نامهاى شاه محمد اسماعیل و محمد عبدالحى از مریدان و هواداران او شدند و وفادارانه تا آخر با وى ماندند.5
طولى نکشید که حلقهاى از شاگردان و مریدان در مسجد اکبرآباد گرد او جمع شدند و به وى دست بیعت و ارادت دادند. سید بر حلقه خود نام «مجاهدین» یا «طریقت محمدیه» نهاد.6 در این مرحله، او یک رشته فعالیتهاى تبلیغى و یادگیرى را با انجام دادن مسافرتهایى به شهرهاى مختلف آغاز کرد. و توانست علاوه بر دهلى، هواداران زیادى را در لکهنو، باریلى، اللَّه آباد و بنارس به سوى خود جلب کند. هدف او از یارگیرىهاى وسیع این بود که بتواند قدرتمندانه با نیروهاى انگلیسى و سیکها - که به زعم او آزادى انجام اعمال و شعایر دینى را از مسلمانان ستانده بودند - وارد جهاد شود.7
سید احمد پیش از هر نوع اقدام نظامى تصمیم گرفت ابتدا به زیارت خانه خدا رود و پس از بازگشت از این سفر معنوى، اندیشه جهاد را پىگیرى نماید، لذا شمار زیادى از پیروان او آماده مشایعت در این سفر شدند. سید احمد و دو تن از متحدان نزدیکش - شاه اسماعیل و عبدالحى - به همراه چهارصد زن و مرد حرکت خود را به قصد حج آغاز کردند. سید احمد در این مسیر آنها را از شهرهاى کلکته، اللَّه آباد، میرزاپور، بنارس، قاضىپور، دارامپور و پتنه عبور داد و در یکایک این شهرها چند روز درنگ کرد تا علاوه بر فراخوانى افراد به همراهى خود، وجوه نذرى و آذوقههاى اهدایى نیز دریافت دارد.8
او قریب به دو هفته در «پتنه» ماند و موفق شد صدها نفر از جمله شخصیتهاى معروفى، نظیر ولایت على، عنایت على، فرحت حسین و احمداللَّه را به هوادارى خود فرا خواند.9 وى قبل از ترک پتنه، شاه محمد حسین، ولایت على و عنایت على را به عنوان نمایندگان خود در نام نویسى و فراخوانى نیروهاى جدید و نیز جمع آورى لوازم به قصد جهاد علیه سیکها منصوب کرد.10
پس از خروج از پتنه، سید و همراهانش از مونگیر،(Monghir) باقلاپور، مرشد آباد، هوگ لى و سایر شهرهاى ساحلى گذشتند و مجدداً در پایان سال 1821م وارد کلکته شدند. او در یکایک این شهرها بر پیروان خود افزود و نمایندگانى از جانب خود در آن شهرها گماشت؛ در کلکته شمار افرادى که به او اعلام وفادارى مىکردند، روزافزون بود. در این میان، ایشان توفیق یافت شمارى از هندوهاى این شهر را به اسلام فراخواند و در زمره یارانش نام نویسى کند.11
پس از سه ماه اقامت در کلکته، سیداحمد و پیروانش با کشتىهاى اجارهاى رهسپار مکه شدند و در ژوئن 1822م به مقصد رسیدند.12 او در طول اقامتش در حجاز توانست بر شمار پیروان خود بیفزاید و هوادارانى را از ترکیه، مصر، سوریه و بلغارستان در فهرست سربازان خود نامنویسى و نسخههاى عربى کتاب صراط مستقیم خود را به آنها تقدیم کند.13 وى در این مدت با علماى وهابى مراودههاى بیشترى نمود؛ حتى نقل شده است که توانست با طرح اندیشه جهاد، شیخ عمر، مفتى مکه را تحت تأثیر آراء خود قرار دهد.14
سید احمد در اکتبر 1823م به هند بازگشت و چند روزى را در بمبئى سپرى کرد. در این چند روز، استقبال نیروهاى جدید و پیوستن به او در این شهر، شور و اشتیاقى که پیش از این در کلکته پدید آمده بود، زنده کرد15 و پس از آن رشته سفرهاى جدیدى را به مناطق شمالى هند آغاز کرد.
اوضاع ذلت بار و پرمحنت مسلمانان هند، عرق و غیرت دینى سید احمد را به جوش آورد. او سفر خود را به مناطق شمالى به قصد یارگیرى و آماده کردن آنها براى جهاد علیه سیکها آغاز کرد. حاکم سیکها در این زمان، درباره مسلمانانى که در قلمرو او مىزیستند، روش سرکوبگرانه و ظالمانهاى را در پیش گرفته بود. او براى مسلمانان در گفتن اذان و برپایى نماز جماعت مانع تراشى مىکرد و به آنها اجازه رفتن به حج را نمىداد.16 مسلمانان سایر مناطق هند که به حرکت سید احمد پیوسته بودند براى آزادسازى هم دینان خود آماده جهاد بودند.
ارتش مجاهدین توانست حمایت حاکم تونک و پسرش وزیرالدوله را به همراه بخشى از نیروهاى اجمیر به دست آورد. سید احمد پس از عبور از اجمیر به منطقه «خاى پور» که در حوزه حکومتى میررستم خان بود، وارد شد و مورد استقبال قرار گرفت. در این منطقه نیز یاران جدیدى به او پیوستند. او سپس به مناطق شمال غربى وارد شد و با تحریک نفرت افغانهاى قندهار و کابل به سیکها، سعى در ایجاد موقعیت جدیدى در آن مناطق نمود. در مسیر، علاوه بر استقبالى که از او به عمل مىآمد، نیروهاى تازه نفسى نیز به وى ملحق مىشدند. دلیل این امر روشن نیست. طرحهاى جاه طلبانه ران جیت سینگ، رهبر سیکها، استقلال همسایگان و قلمرو آنها را تهدید مىکرد. حاکمان سند و مرزداران شمال غربى پیش از این از انگلیسىها در برابر تجاوزها و دست اندازىهاى سیکها درخواست کمک کرده بودند، اما انگلیسىها به جهت تعهدى که به معاهده صلح 1809م خود با سیکها داشتند، به تقاضاى آنها پاسخ مثبت ندادند.
از همان لحظه عزیمت سید احمد به صفحات شمالى هند، نمایندگان او در بنگال و بیهار، تلاشهاى وافرى براى جلب حمایتهاى مردمى و جمعآورى کمکهاى نقدى و غیرنقدى به عمل آوردند. پتنه به ستاد عملیات آنها تبدیل شد و نمایندگانى از سوى جانشینان سید به مناطق مختلف هند جهت تبلیغ جهاد و جمع آورى سرباز و آذوقه اعزام شدند.
مردم مناطق شمال غربى، شمار عظیمى از نیروهاى آماده به خدمت را فراهم کردند و در صفحات جنوبى (در منطقه دکن) زنان جواهرات خود را براى کمک به مجاهدین فروختند.17
در این زمان که نیروهاى داوطلب از هر طرف به نهضت مجاهدین مىپیوستند، سید احمد با انتشار رساله ترغیب الجهاد در 21 دسامبر 1826م آشکارا علیه سیکها اعلام جهاد کرد و با سردار سیدخان (برادر امیرخان و رهبر ختک(Khatak) و چند تن از سران پنجتار وارد یک اتحادیه شد.18
انتشار خبر حرکت نیروهاى سید احمد به سوى مرزهاى لاهور، «بودسینگ»(Bodh Singh) را به همراه ده هزار نفر نیروى نظامى آماده مقابله نمود. ارتش سیک با حرکت سریع خود وارد منطقه اکورا(Akura) شد و در آنجا مواضع مستحکمى را اتخاذ کرد. یورش نیروهاى سید احمد به مواضع آنها با مقاومت سیکها روبهرو شد، اما شدت خسارت وارده، سیکها را وادار به عقب نشینى کرد. اخبار پیروزىهاى سید در مرزها منتشر شد. علماى هندوستان به همراه چند تن از سران پتان که تصمیم به تأسیس خلافت داشتند در فوریه 1827م با سید به عنوان خلیفه بیعت کردند و اطاعت و فرمانبردارى از او را بر مسلمانان هند واجب شمردند و اعلام کردند که باید خطبه به نام او خوانده شود و کسانى که از در مخالفت با او وارد شوند، شورشى قلمداد خواهند شد.19
موقعیت پیروزمندانه سید احمد در مرزها چنان بود که سردار یار محمدخان و سایر سران پیشاور، که تاکنون وابسته به رانجیت سینگ بودند، با ارسال نامههایى رهبرى او را به مصلحت پذیرفتند. یارمحمد که پیش از این، با دست اندازىهاى مکررش به مناطق یوسفزایى - متحدان امروز سید احمد - انگشت نما شده بود، متعهد شد تا استقلال همسایگان و حسن همجوارى را خدشهدار نسازد.20
در این میان، سران پیشاور و سوما(Suma) با نیروهاى تحت فرمانشان به سید احمد ملحق شدند و مجموع یاران او به حدود یکصد هزار نفر رسید،21 اما ظهور این موقعیت به طور طبیعى به تحریک حس حسادت یار محمدخان، حاکم پیشاور، کمک کرد. او در آستانه جنگ با سیکها، تلاش نافرجامى براى مسموم کردن سید به عمل آورد و در روز وقوع جنگ وارد یک بازى خیانتآمیز شد؛ بدین معنا که به سربازانش دستور داد تا از فشنگهاى مشقى استفاده و تنها تظاهر به جنگ نمایند؛22 علماى وابسته به حاکم پیشاور نیز علیه سید احمد موضع گرفتند و با صدور فتوایى او را مهدورالدم شناختند.23
مجاهدین وارد وضعیت دشوارى شدند و از نظر آذوقه و پوشاک در تنگناى شدید قرار گرفتند. به طورى که مجبور شدند از برگ درختان و علفهاى پخته به عنوان غذا استفاده کنند تا این که کاروانهاى تازهاى از تدارکات به فرماندهى احمداللَّه و عبدالحى از داخله هند در رسید. سید بلافاصله به تحکیم مواضع خود پرداخت و با اتحاد با سران سوما و سوات(Swat) به مواضع عالم خان، رهبر آتمان زاى، که به دشمنان او پیوسته بود، حملهور شد و او را به هزیمت کشاند.24
پیروزى سید احمد در این نبرد و ائتلاف وى با قبایل مناطق کوهستانى، حسادت دوست دیرینش، خاداى خان، را برانگیخت و او را به جانب سیکها متمایل کرد. نیروهاى متحد سیک و خاداى خان به فرماندهى ونتورا،(Ventura) افسر فرانسوى رانجیت سینگ، به پنجتار نزدیک شدند و مساجد و آبادىهاى مسیر را به آتش کشیدند، اما موضع مستحکمى که سید با ساختن دیوارى در مدخل پنجتار ایجاد کرده بود، ونتورا را ناچار به عقب راند.
از سوى دیگر، شاه اسماعیل با یک حمله شبانه به قلعه خاداى خان آنجا را تصرف کرد و خاداى خان نیز در گرماگرم نبرد کشته شد.25 سید بلافاصله ستاد عملیات خود را به منطقه زیده(Zaida) منتقل نمود. امیرخان که پیش از این از متحدان سید احمد بود، از در خیانت وارد شد و با پرداخت دوازده هزار روپیه به عنوان رشوه به یار محمدخان - حاکم پیشاور - از او در برابر نیروهاى سید درخواست کمک کرد.26
با واگذارى دژ به مظهرعلى، سید احمد و شاه اسماعیل براى مقابله با لشکریان اعزامى از جانب یارمحمد و امیرخان در زیده موضع گرفتند. در نبرد میان آنها، سپاه یارمحمد متحمل شکست سنگین شد و فرمانده آن - یارمحمد - نیز به قتل رسید و سید احمد بر پیشاور تسلط یافت. این پیروزى قدرت او را به اوج رساند. سید در این شهر رسماً خود را خلیفه خواند27 و سکه به نام خود ضرب کرد28 سپس به همراه شاه اسماعیل براى ادامه فتوحات از پیشاور خارج شد و مظهر على را به عنوان نماینده خود در پیشاور منصوب کرد. در حوالى کشمیر به او خبر رسید که در پیشاور علیه نمایندگانش شورش در گرفته است. در همین احوال نیروهاى رانجیت سینگ در مظفر آباد راه را بر او بستند. در این درگیرى سپاه سید احمد شکست خورد، اما بلافاصله با تدارک [مناسب]، منطقه بالاکوت را به تصرف خود درآورد و آنجا را ستاد عملیات خود قرار داد.29
مسیرهاى اصلى به بالاکوت - یک گذرگاه و یک پل - در برابر سیکها کاملاً در محافظت نیروهاى سید احمد درآمد، اما پول سیکها و خیانت برخى از نیروهاى پتان، که محافظت از پل و گذرگاه را بر عهده داشتند، منجر به تصرف پل ارتباطى توسط شیرسینگ(Sher Singh) و حمله ناگهانى او به مواضع سید احمد شد. در این نبرد سهمگین - که در ماه مه 1831م بوقوع پیوست - سید احمد، شاه اسماعیل و همه رهبران مجاهدین کشته شدند30 و سرهاى بریده آنها به نزد رانجیت سینگ ارسال گردید31 و به قولى اجساد آنها پس از شناسایى به دست سیکها سوزانده شد.32
شکست بالکوت براى مجاهدین بسیار تلخ و شکننده بود؛ همه رهبران جنبش کشته شدند و سازمان آنها تا مدتها به حال خود رها شد. شیخ ولى محمد، یکى از افراد برجسته جنبش که از این مصیبت جان بدر برده بود، خانواده سید احمد را از طریق سند به تونک رساند و وزیرالدوله (نواب تونک) آنها را با احترام پذیرفت و جاگیرهایى به ایشان اعطا کرد.33
با این حال، شعله نهضت مجاهدین پس از مرگ سید احمد - به رغم پریشانىهاى داخلى - خاموش نشد. در میان پیروان او این خبر شیوع یافت که سید احمد، همان مهدى موعود است که به طور موقت غایب شده و مسلمانان در غیبت او باید متحد شوند و با انگلیسىها بجنگند تا اینکه او باز گردد و آنها را تا پیروزى نهایى رهبرى کند.34 مولوى امام الدین و مولوى عنایت على از برجستهترین شاگردان او بودند که پس از وى، فعالیتهاى اصلاحى و احیاگرانه سید را در بنگال ادامه دادند.35
در همان ایامى که سید احمد مشغول پیکار با سیکها بود، تیتومیر - یکى از سران ارشد جنبش مجاهدین و طریقت محمدیه - تعداد زیادى از کشاورزان و صنعتگران بنگالى را به دور خود جمع کرد و به نام جهاد، جنگ با زمینداران هندو و نیل کاران انگلیسى را آغاز کرد، اما سرانجام در نبرد با انگلیسىها شکست خورد و کشته شد.36
حرکت سید و پیروان او در قالب نهضت مجاهدین واکنشى به انحطاط داخلى جامعه اسلامى هند و نیز تهاجم بیگانگان انگلیسى بود. از نظر علمى، سید احمد بهترین نماینده آن شعبه از مکتب فکرى ولىاللهى بود که هدفش پاکسازى جامعه اسلامى از عقاید و اعمال غیر اسلامى و بازگشت به اسلام از طریق جنبش جهادى بود.37
از نظر فکرى و شعارهاى اصلاحى، سید احمد به پیروى از دیدگاههاى بنیادگرانه شاه ولى اللَّه، علیه آداب و رسوم متداول میان مسلمانان آن روزگار و به قصد پیراستن اسلام از بدعتها و خرافات بپا خاست و ضمن رد شرک، مسلمانان را به توحید مطلق دعوت کرد. به باور عزیز احمد، حرکت او تبلور آراى ولىاللَّه در یک برنامه عملى بود که به یک جنبش همگانى و مردمى تبدیل شد.38
هدف استراتژیک سید احمد، آزادى هند از سلطه انگلیسىها بود؛ لذا بهترین روش و تاکتیک را در آن دیده بود که ابتدا منطقهاى که هنوز دست انگلیسىها به آن نرسیده بود تصرف، و با تشکیل دولت اسلامى در آن منطقه، آزاد سازى هند را از همان نقطه آغاز کند. از اینرو، جهاد و هجرت را در کنار هم مطرح کرد و به مردم ساکن در دارالحرب (مناطق تحت سلطه انگلیسىها) دستور داد که به دارالاسلام (منطقه شمال غرب در نزدیکى مرز افغانستان) مهاجرت کنند،39 اما بروز اختلاف، نفاق و خیانت در صفوف داخلى و دشمنىهاى انگلیسىها و سیکها، نهضت و حرکت او را ناکام گذاشت. مریدان او سالها بعد، حضور خود را در قیام 1857م سیپوى نشان دادند و در آن شورش بزرگ، نقش مهمى ایفا کردند.40
پىنوشتها
1. دکتراى تاریخ اسلام.
2. A.R Mallik, British Policy & The Muslims in Bengal (Dhaka, 1977) p.107.
3. Ibid, p.108.
4. S.M.Ikram, Muslim civilization in India (New York, 1965) p.281.
5. Ibid.
6. Mallik, op.cit, pp.107-108.
7. Habib shahid, The position of Sayyed Ahmad Barely in British India (Delhi, 1986) p.53.
8. Mallik, op. cit, p.111.
9. Habib shahid, op.cit, .p55.
10. Ibid.
11. A.D.Tritton, Islam, Belief & Practices (London, 1951) p.160.
12. Mallik, op.cit, p.113.
13. Ibid.
14. Ibid.
15. Habib Shahid, op.cit, p.56.
16. Martin Malore, Sikhs & Muslims in British India (Bombay, 1958) p.74.
17. Mallik, op. cit, p116.
18. Ibid, p.117.
19. Ibid, p.118.
20. Habib Shahid, op.cit, p57.
21. Ibid.
22. Mallik, op. cit, p.119.
23. Ibid.
24. Omar Seddique, Sayyed Ahmad Shahid & His Anti Sikh Activities (Lahore, 1984) p.173.
25. Ibid, p.174.
26. Malore, op.cit, p.76.
27. ویلفرد کنت اسمیت، اسلام در جهان امروز، ترجمه حسینعلى هروى (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1356)، ص 47.
28. S.M.Latif, History of the Punjab (Calcutta, 1982) p.442.
29. Malore, op.cit, p.77.
30. Ikram, op.cit, p.282.
31. Latif, op.cit, p.442.
32. Malik, op.cit, p.126.
33. Ibid.
34. رادلف پیترز، اسلام و استعمار، ترجمه محمد خرقانى (مشهد، انتشارات آستان قدس، 1356) ص 71.
35. Ikram, op.cit, p.285.
36. پیترز، پیشین، ص 71.
37. مشیرالحسن، جنبشهاى اسلامى و گرایشهاى قومى در مستعمره هند، ترجمه حسن لاهوتى (مشهد، انتشارات آستان قدس، 1376) ص 349.
38. عزیز احمد، تاریخ تفکر اسلامى در هند، ترجمه نقى لطفى و محمد جعفر یاحقى (تهران، انتشارات کیهان، 1367) ص 17.
39. پیترز، پیشین، ص 71.
40. احمد موثقى، جنبشهاى اسلامى معاصر (تهران، سمت، 1374) ص 210.
منابع
- احمد، عزیز، تاریخ تفکر اسلامى در هند، ترجمه نقى لطفى و محمد جعفر یاحقى (تهران، انتشارات کیهان، 1367).
- اسمیت، ویلفرد کنت، اسلام در جهان امروز، ترجمه حسینعلى هروى، (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1356).
- پیترز، رادلف، اسلام و استعمار، ترجمه محمد خرقانى، (مشهد انتشارات آستان قدس، 1365).
- الحسن، مشیر، جنبشهاى اسلامى و گرایشهاى قومى در مستعمره هند، ترجمه حسن لاهوتى، (مشهد، انتشارات آستان قدس، 1367).
- موثقى، احمد، جنبشهاى اسلامى معاصر، (تهران، سمت، 1374).
- Ikram.S.M. : Muslim Civilization in India, New York, 1965.
- Latif.S.M. : Histiory of the Punjab, Calcutta, 1982.
- Mallik, A.Rahman: British Policy & The Muslims in Bengal, Delhi, 1977.
- Malore, Martin: Sikhs & Muslims in British India, Bombay, 1958.
- Shahid, Habib: The Position of sayyed Ahmad Barely in British India, Delhi,1986.
- Seddique, omar: Sayyed Ahmad Shahid & His Anti Sikh Activities, Lahore, 1984.
- Tritton, A.S.: Islam, Belief & Practices, London, 1951.