«خواتین» و نقش سیاسى - اجتماعى آنان در تاریخ اسلام (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
خاتون/قاتون/قادین، به معناى خانم، بانوى اصیل و شوهردار (به طور عام) و زنان والامقام و دختران خاقان، خان و بزرگان (به طور خاص)، یکى از عنوانهاى مهم در تاریخ اسلام و در واقع، عنوانى ویژه در برابر خان بوده که براى بزرگداشت زنان و تجلیل از مقام آنان، به کار مىرفته است.
عنوان «خاتون» خاستگاه سغدى داشته و پیش از ظهور اسلام به حکمرانان چین و بخارا اطلاق شده است، لکن این عنوان (با مفهوم خاص خود) در دورههاى اسلامى هم در نقاط مختلف قلمرو اسلامى به کار مىرفته و حتى گذشته از شهرت نخستین زن حکومتگر شیعه به نام «سیده ملک خاتون»، که در قرن چهارم هجرى در ایران به حکومت رسید خاتون و برخى واژههاى مترادفبا آن، همچون بىبى و سیده درباره حضرت فاطمهعلیها السلام و بعضى از فرزندان ائمه اطهارعلیه السلام، جایگاه ویژهاى در میان شیعیان اثناعشرى در ایران، داشته است.
این مقاله درصدد است تا ضمن ریشهیابى واژه خاتون و مترادفهاى آن، نقش سیاسى، اجتماعى، دینى و فرهنگى خاتونها را در دورههاى گوناگون تاریخى بررسى کند.
خاستگاه، معانى و مترادفهاى «خاتون»
خاتون/قاتون/قادین، در بیشتر منابع به معناى خانم و زن شوهردار و اصیل، بانو، سیّده و بیگم (به طور عام) و بانوى بزرگ و زنان و دختران بزرگان، خان و خاقان (به طور خاص) به کار رفته است.2
خاتون عنوانى با خاستگاه سغدى بوده که بر همسران تئوچوئه، از سلسله حکمرانان چین قدیم و حاکمان ترک زبان بعدى اطلاق گردیده است. بعدها، این عنوان را سلجوقیان (590 - 429ه )، خوارزمشاهیان (628 - 470ه ) و جانشینان چنگیز، به کار بردهاند3. محمود کاشغرى، لغتدان مشهور ترک در قرن پنجم هجرى، قاتون را نام دختران افراسیاب دانسته4 و صاحب فرهنگ ترکى به فارسى سنگلاخ آن را به بانوى بزرگ، زنان بزرگان و زن شوهردار معنا کرده است5. مؤلف غیاث اللغات نیز خاتون را در ترکى از لقبهاى زنان بزرگ برشمرده است6. بنابراین مىتوان گفت که کلمه قاتون بعدها در متنهاى عربى، فارسى و ترکى، شکل خاتون به خود گرفته است. در واقع، واژه «خاتون» در برابر عنوان «خان» به نشانه بزرگداشت و تجلیل زنان، به کار رفته و در فارسى، بنابر قاعده جمع مکسّر در عربى، به خواتین جمع بسته شده است7.
خاتون و واژههاى مترادف با آن، همچون بىبى و سیّده، در میان شیعیان، به ویژه پیروان شیعه اثناعشرى در ایران، جایگاه خاصى داشته و امامزادهها و بقعههاى گوناگون با همان عنوانها، اکنون در ایران و برخى از کشورهاى همسایه، زیارتگاه شیعیان است. بنابراین، گذشته از اطلاق عنوانهایى، چون خاتون معلق، خاتون قیامت و خاتون عرب به حضرت فاطمه(س) و حضرت نرجس(س)، مادر بزرگوار امام زمان(عج)8، امروزه امامزادههاى بسیارى در گوشه و کنار کشورهاى اسلامى به دختران برخى از ائمه اطهارعلیه السلام منتسب مىباشند که به خاتون یا مترادفهاى آن معروف شدهاند، که از میان آنها، مىتوان به بقعه آمنه خاتون در قزوین، خدیجه خاتون در مسیر قم - اصفهان، منسوب به دختران امام صادقعلیه السلام و امامزادههاى حلیمه خاتون و سکینه خاتون در قم، منسوب به دختران امام کاظمعلیه السلام، اشاره کرد9. هم چنین از امامزادههاى منسوب به دختران امام کاظمعلیه السلام که به «بى بى» مشهورند، مىتوان از بىبى حکیمه خاتون در شهرکرد، بىبى خاتون در ورده10، بىبى هیبت در باکو11 یاد کرد. چنان که بقعههاى سَتِى فاطمه در اصفهان، سید ملک خاتون در تهران و سیده بانو در تالش، اغلب به دختران امام هفتمعلیه السلام منتسب شدهاند.12
علاوه بر «بى بى» از مترادفهاى خاتون، که به معناى زن نیکو، خاتون خانه، بیگم، مادر بزرگ و بانو مىباشد در فارسى، با اقتباس از ترکى، به مفهوم «خانم خانه» به کار رفته و در قرن هفتم هجرى به زنان متشخص و محترم خراسان اطلاق مىشده است،13 گاهى عنوانهاى «حُرّه» و «خانم» نیز به معناى خاتون به کار رفتهاند، چنان که عنوان خانم در دربار تیمور (حک: 807 - 771ه ) تنها به همسر اول شاه اختصاص داشته و همسر دوم، «کیچیک خانم» یا «کوچک خانم» نامیده شده است. در دوره صفویه نیز براى افرادى، مثل پرى خان خانم، دختر شاه طهماسب، از این عنوان استفاده مىشد14. از زنان معروفى که عنوان حُرّه داشتهاند، مىتوان حُرّه، دختر عبدالکریم بن هوازن قشیرى، محدّث قرن پنجم هجرى و اهل نیشابور، که سمعانى از او حدیث شنیده است؛ حُرّه دختر عبدالرحمن بن الحسن اشعرى، از محدثان دوره خویش و حُرّه خُتّلى (ختلى خاتون)، خواهر سلطان محمود غزنوى و از فعالان سیاسى در جانشینى سلطان مسعود (حک: 432 - 421ه ) را نام برد15.
در برخى از دورهها، واژههاى خاتون و «تَرکان» ترکیب یافته و حاصل آن، «تَرکان خاتون»، عنوان بعضى از خاتونها شده است. واژههاى تَرکان/تَرخان/تَرکَن، به معناى شریف و خواجه و در لغت ارغو به معنى امیر و فرمانروا بوده و یک خطاب و عنوان خاقانى (سلطنتى) براى امیران ولایتها به حساب مىآمده است و تنها بر کسى که در صدر و پیشگاه خاقانیت و سلطنت و امارت قرار داشت، اطلاق مىشد و معناى آن «یا مطاع»؛ یعنى فرمانرواى درخور اطاعت بود16. گرچه واژه تَرکان یا تَرکَن که اغلب بدون توجه به جنسیت (مرد و زن) در بین ترکها و مغولان متداول بوده است، احتمالاً تغییر یافته «تنگرى کن» به مفهوم صاحب و خداوند مىباشد، ولى این واژه بیش از مردان، درباره زنان نامدارى، همچون، مادر سلطان محمد خوارزمشاه، زوجه سلطان ملکشاه سلجوقى، همسر سلطان سنجر و... بکار رفته و همه آنها به «ترکان خاتون» مشهور شدهاند17.
جایگاه و نقش سیاسى خواتین
جایگاه خاص خاتونها در نزد خلفا، پادشاهان، امیران، وزیران و دیگر کارگزاران دولتى و دسترسى آنان به خبرها و سندهاى ادارى و نیز آگاهى نسبى از جریانهاى سیاسى حاکم بر دربار، آنها را به یکى از عوامل تأثیرگذار در امور سیاسى و حکومتى در دورههاى گوناگون، تبدیل کرده است، به طورى که برخى از آنان، از جمله ملکه خاتون در ماوراء النهر، صفیه خاتون در حلب، غازیه خاتون در حماة، ارغنه خاتون در آلمالیغ و... با بهرهگیرى از فرصتهاى پیش آمده، توانستند قدرت را به دست گیرند یا با نفوذ سیاسى بر حکمرانان، روند سیاسى را به نفع خویش تغییر دهند.18
در این خصوص، علاوه بر حکومت «ملکه خاتون» بر ماوراء النهر - در آستانه فتح این سرزمین به دست مسلمانان در دوره معاویه (60 - 41ه ) - که نشان دهنده حضور فعال و مستقیم خاتونها در قدرت سیاسى پیش از اسلام است، حضور مؤثر «زبیده خاتون»، دختر جعفر بن منصور عباسى و همسر هارون، به عنوان دومین شخصیت سیاسى پس از هارون، به ویژه پس از مرگ خیزران، مادر هارون، اهمیت بسیارى دارد؛ دخالتهاى مستقیم زبیده در مسائل حکومتى، خصوصاً کشمکشهاى امین و مأمون، فرزندان هارون، که بر سر ولایت عهدى و جانشینى پدر نزاع مىکردند، دلیلى بر اقتدار و نفوذ سیاسى خاتونها در دوره عباسیان است. تلاشهاى زبیده به عنوان همسر عرب نژاد هارون، در حمایت از فرزند خویش، امین، براى غلبه بر مأمون، فرزند مراجل، همسر ایرانى تبار هارون، با شکست مواجه شد، لکن کسب شهرت فراوان او در این جریان، مبنى بر این که امین، بعد از امام علىعلیه السلام (و به روایتى پس از امام حسنعلیه السلام) دومین یا سومین خلیفه داراى تبار هاشمى بوده و در تاریخ عباسیان، این افتخار تنها نصیب فرزند زبیده شده است، بعدها از عوامل مؤثر در تحکیم جایگاه سیاسى و اجتماعى زبیده گردید. دخالت در تضعیف خاندان برمک، که منصب وزارت عباسیان را داشتند، یکى دیگر از اقدامات مهم زبیده بود؛ زبیده با تحریک هارون بر ضد جعفر برمکى، زمینه قتل عام برمکیان، (وزیران ایرانى) را فراهم ساخت.19
نخستین زنى که بعد از اسلام در ایران رسماً به حکمرانى پرداخت، سیده ملکه خاتون، بانوى شیعه و دختر رستم بن شروین، از سپهبدان خاندان باوند در مازندران و همسر فخرالدوله دیلمى (حک: 387 - 366ه ) بود که در حدود 419ه درگذشت.20
گرچه طرح و انعکاس جایگاه خاتون در دیوان لغات الترک محمود کاشغرى با بیان «نامى براى دختران افراسیاب»، در اواسط قرن پنجم هجرى مىتواند دلیل روشنى بر مقام و منزلت ویژه سیاسى و اجتماعى خواتین در دوره ایلک خانیان (607 - 382ه ) باشد،21 لکن وجود شاه خاتون، دختر قدرخان، از حکمرانان ایلک خانى، در تاریخ بیهقى، مصداق بارز نزدیکى خواتین به دربار در این عصر است.22
عصر سلجوقى (590 - 429ه ) را باید یکى از جلوههاى مهم حیات سیاسى و اجتماعى خواتین به شمار آورد. در این دوران، ترکان خاتون، دختر طفغاج خان، پادشاه سمرقند و همسر ملکشاه سلجوقى، با ایفاى نقش سیاسى در امور حکومتى، پىآمدهاى مهمى در باب مسائل گوناگون حکومت داشت. برنامهریزىها و زمینه چینىهاى او براى ولىعهدى پسر خردسالش، محمود ابن ملکشاه، سبب مخالفت خواجه نظام الملک طوسى و بروز کدورت میان ملکشاه و وزیر گشت. خاتون بعد از وفات ملکشاه در سال 485ه خلیفه را واداشت تا محمود، پسر خردسال او را به جانشینى ملکشاه برگزیند. پس از این اقدام، ترکان خاتون از بغداد بازگشت و وارد اصفهان شد و بعد از محاصره این شهر از سوى برکیارق، عاقبت طرفین تن به صلح دادند، ولى ترکان خاتون شخصى را در پى او فرستاد و پس از جنگ دو سپاه در کرج (بین بروجرد و اراک فعلى)، لشکر ترکان شکست خورد. ترکان خاتون عاقبت در سال 487ه درگذشت.23
از دیگر شخصیتهاى معروف خواتین در دوره سلجوقى، ترکان خاتون، دختر ارسلان، خان سمرقند و همسر سلطان سنجر بود. او که در جنگ «قطوان» در سال 536ه ، همراه سلطان بود، به دست گورخان قراختائى اسیر شد و پس از دو سال اسارت در قبال پانصد هزار دینار آزاد گردید، ولى در «حادثه غز»، بار دیگر اسیر شده و در زندان درگذشت24. گفته شده که سلطان سنجر، همسر دیگرى به نام گوهر خاتون داشته است25. در همین دوره، علاء الدین گرچه از برادران دیگر خود کوچکتر بود، به سبب موقعیت خاص مادرش کرجى خاتون، ملکه ابخاز، از جانب پدرش غیاث الدین کیخسرو به مقام ولى عهدى دست یافت26. در تاریخ آمده است که در سال 535ه فرستاده پادشاه کرمان با هدایاى بسیار زیاد نزد سلطان مسعود [بن ملکشاه سلجوقى] آمد و خاتون، بیوه المستظهر را خواستگارى کرد. پس وزیر سلطان مسعود به خانه خاتون آمد و پس از گرفتن موافقت، قضات به خانه سلطان آمدند و خطبه عقد، با مهریهاى به مقدار یک صد هزار دینار، جارى شد و سکههاى درهم و دینار را شاباش کردند و آن زن پس از این مقدمات روانه خانه شوهر گردید27. دیگر شخصیتهاى معروف خواتین در عصر سلجوقیان عبارتند از: مهملک خاتون و سَتِى خاتون، همسران سلطان محمود بن محمد ملکشاه؛ خاتون کرمانى، همسر ارسلان بن طغرل؛ خاتون، زوجه سلطان طغرل بَکْ؛ زبیده خاتون، همسر سلطان مسعود و سلجوقه خاتون، دختر قلیچ ارسلان بن مسعود.28
نقش اساسى و در برخى موارد منحصر به فرد سیاسى ترکان خاتون در امور مختلف حکومتى، نظامى و اجتماعى در دوره خوارزمشاهیان (628 - 470ه ) به لحاظ تاریخى، بسیار مهم است. در دوره پادشاهى محمد خوارزمشاه (آغاز به سال 596ه ) آن گاه که غوریان هند در صدد حمله به قلمرو خوارزمشاهى بودند، تسلیح همگانى در گرگانج از سوى ترکان خاتون، مادر سلطان محمد خوارزمشاه و همسر علاء الدین تکش، مانع جدى ورود غوریان به شهر شد؛ ملکه ترکان خاتون، ملقب به «خداوند جهان» و «اُلُغ ترکان» این تسلیح را - که چیزى جز یک خدعه جنگى نبود - به کار بست. او براى این کار، هم زمان با اعزام پیکى به خراسان براى مطلع ساختن فرزندش از هجوم دشمن، دستور داد تا مردم خودهایى از کاغذ بسازند و خود را در برابر دشمن مسلّح نشان دهند. نتیجه عظمت ظاهرى چنین لشکرى، در حالى که شهر کاملاً بىدفاع بود، این شد که براى برقرارى صلح با قراختائیان، مادرش، ترکان خاتون را به نمایندگى خود براى انجام دادن مذاکرات با قراختائیان مأموریت داد. در برخى منابع تاریخى آمده است که این زن دستور قتل امیر نیشابور را در سال 605ه صادر کرده است. اما گفته شده است که در سال 609ه که محمد در پى بروز ناآرامىها، درصدد قتل تمام بیگانگان ساکن در خوارزم و همه اهالى سمرقند برآمده بود، با مخالفت جدى ترکان خاتون روبهرو شد و کشتار صورت نگرفت.29
از دیگر اقدامات مهم ترکان خاتون، مادر سلطان محمد خوارزمشاه، حمایت او از نظام الملک براى رسیدن به مقام وزارت بود. به طورى که سلطان محمد به پیشنهاد ترکان خاتون، ابتدا محمد بن صالح، غلام پیشین ملکه را به وزارت منصوب و سپس، وى را به لقب نظام الملک و ناصرالدین مفتخر کرد و هنگامى که در سال 615ه ، سلطان محمد، وزیر خویش را به بىلیاقتى و رشوهخوارى متهم و برکنار ساخت، ترکان خاتون با تمام توان به پشتیبانى از وزیر برخاست و در این بین، توطئه قتل وزیر را نیز برملا کرد. بر همین اساس، وى که دختر یکى از خانان ترک بود، به پشت گرمى قبیلهاش - که در جلوس سلطان محمد خدماتى کرده بودند - کاملاً بر امور مسلط شد. تا جایى که وزیران سلطان نیز به میل او انتخاب مىشدند و با آن که این مسئله، اطاعت و تبعیت رجال و وزیران سلطان از او بود، موجب بروز کدورت بین وى و سلطان شد. بعدها ترکان خاتون به سبب مخالفت با آى جیجک، مادر جلال الدین منکبرنى، تلاش زیادى کرد تا قطب الدین اوزلاغ شاه، برادر او را ولى عهد کند، امّا نه تنها موفق نشد، بلکه همین امر باعث افزایش کدورت بین او و نوادهاش، سلطان جلال الدین، گردید. ترکان خاتون به هنگام استیلاى مغول در خوارزم، دوازده تن از شاهزادگان را که در آن ولایت بودند، کشت و از بیم گرفتارى، با گنجینهها و حرم سلطان از خوارزم بیرون آمد، ولى سرانجام در برابر مغولان تسلیم شد و پس از اعزام به مغولستان در اسارت و خوارى درگذشت.30
سرزمینهاى مصر و شام نیز، همچون سایر مناطق جغرافیایى تحت حاکمیت اسلام، شاهد حضور خاتونها در امور سیاسى و حکومتى بوده است؛ چنان که صفیه خاتون، مادر ملک عزیز و دختر ملک عادل، صاحب حلب، بعد از مرگ سلطان ملک ناصر، با صلاح الدین یوسف ازدواج کرد و عاقبت در سال 340ه از دنیا رفت31. همچنین الملک الکامل در سرزمینهاى شرق، الملک المظفر را فراخواند و در لشکرگاه خود دخترش، سلطان دخت غازیه خاتون را به همسرى او درآورد و فرمان حکمرانى حماة را به نام او به ثبت رساند32. در سال 529 خاتون زمرد، دختر جاولى، پسر خود، شمس الملوک اسماعیل را که بعد از پدرش، تاج الملوک ابوسعید بورى، حکومت دمشق را به دست گرفته بود، کشت و امور حکومتى را به برادرش شهاب الدین محمود بن بورى واگذار کرد33.
درباره موقعیت خاص سیاسى و اجتماعى برخى از خاتونهاى این دوره، در مصر و شام آمده است که خاتون (د: 694ه )، دختر ملک اشرف، موسى بن الملک و همسر ملک منصور محمود بن صالح، داراى املاک مهمى، از جمله دار السعادة، کاخها، تالارها، روستاها و مزارعى در دمشق و حوران بوده است34. و نیز گویند: «هنگامى که در سال 716ه سلطان ملک الناصر، محمد بن قلاوون دستور داد که دخترى از خاندان چنگیز را به عقد وى درآورند، خاتون طلبناى با گروهى از فرستادگان روانه سفر شد و چون این کاروان در سال 730ه به اسکندریه رسید و خاتون از جایگاه خویش نمایان شد، بىدرنگ او را بر هودجى زرین، که ممالیک (غلامان) حمل مىکردند، نشاندند و به دارالسلطنه در اسکندریه بردند و سلطان، عدهاى از حاجیان و هجدهتن از اهل حرم خود را براى خدمتگزارى به نزد او فرستاد و پس از پایان مراسم عقد ازدواج، خانهاى برایش ساخت و فرستادگان را پس از آن که به آنها انعامهاى فراتر از انتظار داد، بازگرداند و آنان هدایاى گرانقدرى نیز با خود بردند»35. درباره عادله خاتون، دختر احمد پاشا و همسر سلیمان پاشا میرزا قلى (ابو لیلا)، حاکم عثمانى در بغداد، هم آمده است که در دوران حیات شوهرش سهمى از حکومت شوهرش عهدهدار شد و پس از درگذشت سلیمان نیز تا حدود زیادى قدرت سیاسى را خود به دست گرفت و در برابر مدعیان جانشینى سلیمان، به پاخاست36.
سلطه مغولان بر بخشى از سرزمینهاى اسلامى، به ویژه پس از دوره ایلخانى، زمینههاى مناسبى براى ورود شخصیتهاى برجسته خاتون به عرصههاى سیاسى فراهم کرد. به طورى که در دوره فترت، یعنى از دوره ایلخانى تا تشکیل دولت تیمورى (ح: 771ه )، زنان بسیارى یا به طور مستقیم بر قدرت سیاسى دست یافتند و یا به طور غیر مستقیم، مشاور همسرانشان در اداره امور ولایتها بودند و حتى مشهورترین سلسله این دوره؛ یعنى آل جلایر، به ویژه شیخ حسن بزرگ (حک: 757 - 740ه )، مدیون همسر خود، دلشاد خاتون بود که هفده سال حکومت کرد.
در دوره آل مظفر هم، زنان در دو جبهه نظامى و سیاسى فعالیت بیشترى داشتند37. در این دوران، گذشته از مشاوره و همراهى یسونجین بیکى، خاتون بزرگتر چنگیزخان با او و نیز اولجاى خاتون به همراه دقوز خاتون، با هولاکوخان، در اوایل قرن هفتم هجرى، ایران خاتون، از زنان فرمانرواى محلى و حاکم لرستان بود. وى که دختر ابوطالب بود، در سال 635ه درگذشت و در حرم سیدالشهداعلیه السلام در کربلا به خاک سپرده شد38. هم چنین، در سال 649ه ، ارغنه خاتون، به جاى فرزند کوچکتر خویش مبارکشاه، به حکمرانى اولوس جغتاى رسید و در سال 659ه که براى نخستین بار، دو خان بزرگ؛ یعنى قبلاى در چین و اریغ بوکا در مغولستان، بر اریکه قدرت تکیه زده بودند، ارغنه بیکى خاتون [اورقنه]، فرمانفرماى اولوس جغتاى، طرفدار اریغ بوکا بود و به همین سبب تلاش قبلاى براى تصرف اولوس جغتاى ناکام ماند و خود قبلاى عاقبت به فرمان اریغ بوکا به قتل رسید. گویند ارغنه خاتون که در آلمالیغ حکومت مىکرد، در سال 652ه از هلاکو پذیرایى کرد و پس از مرگ همسرش آلغو، با جلب موافقت امیران و وزیران خویش، مبارکشاه را به تخت نشاند. مبارکشاه، از رعایا در برابر سپاه مغول حمایت کرد و در کنار آن، سپاهیانى را که بر عادت گذشته به تاراج اموال مىپرداختند، بازداشت و به سبب مسلمان بودنش، از رعایا پشتیبانى کرد. و خود خاتون نیز کیش بودایى داشت، ولى حامى جدى مسلمانان بود39. در تاریخ آمده است که در حدود سال 608ه پس از ورود مغولان به آلمالیغ وواگذارى آن جا به تغناق تکین، پسر بوزار [اوزار]، بوزار که به طغرى خان ملقب گشته بود، فرزند خویش تغناق تکین و دختر خود، اُلُغ خاتون را به نزد چنگیزخان فرستاد و با مغولان پیمان اتحاد بست40.
تصاحب حکومت و قدرت سیاسى از سوى اغول غایمیش خاتون، بیوه گیوک خان و جنیقاى، پس از مرگ گیوک خان، از حوادث مهم دوره فترت است. این خاتون که همسر بزرگ گیوک خان (حک: 647 - 644ه ) بود، پس از مرگ شوهرش، به سنت مغول، به قدرت رسید و به عنوان دومین فرمانرواى زن مغول در ایران، حدود پنج سال (649 - 644ه ) و بنا به قول دیگر، چهار سال، بر امپراطورى مغول حکومت کرد. سرانجام این شاهزاده همراه با «قد اقاج خاتون» به اتهام توطئه چینى بر ضد منکو، در سال 649ه محکوم به اعدام شد. گویند در همین ایام منکوقاآن نامه شدید اللحنى خطاب به روبروک، پادشاه فرانسه نوشت و در آن، شاه زاده؛ یعنى اغول غایمیش خاتون را که فرستادگان سن لوئى را با حسن نیت پذیرفته بود، «زنى شریر و بدتر از سگ» دانسته و افزوده است: «چگونه ممکن است که مشار الیها چیزى از جنگ و صلح و خیر و صلاح دولت بداند»41.
هم چنین در دوران حکومتى منکو، سلطان پس از مرگ سرتاق، امیران خویش را به قزل اردو فرستاد و براقچین خاتون، بیوه باتو را به فرمانفرمایى منصوب کرد42. بنا به نوشته رشید الدین فضل اللَّه، توراکینا خاتون و موکاخاتون، از همسران با نفوذ اوکتاى قاآن بودهاند. او درباره یکى از آن دو خاتون مىنویسد: «توراکینا خاتون، گر چه از زیبایى زیادى برخوردار نبود لکن در طبیعت او تسلطى تمام بود، مع هذا، این خاتون تحت نفوذ شدید کنیز مسلمان خویش بنام فاطمه و عبدالرحمن وزیرش قرار داشت و به همین سبب، رجال برجستهاى از هلاکت نجات یافتند».43
نقش اجتماعى، فرهنگى و دینى خواتین
حضور مستقیم برخى از خاتونها در عرصههاى حکومتى و جایگاه ویژه بعضى دیگر از آنان در نزد حاکمان، که نفوذ سیاسى و اجتماعى آنان را در میان قشرهاى گوناگون جامعه در پى داشت، زمینه مناسبى براى رشد هدفهاى دینى و فرهنگى جوامع اسلامى فراهم کرد. برخى از این خاتونها خود از فقیهان، محدثان، عارفان، هنرمندان، شاعران و پژوهشگران عصر خویش بودهاند و بدین گونه، تأثیرات مهمى را به طور مستقیم در توسعه فرهنگى و تمدنى جهان اسلام داشتهاند.
شمارى از فقیهان، محدثان، دانشمندان علوم قرآنى، عارفان و پژوهشگران عرصه علم عبارتند از: آمنه خاتون، دختر علامه مجلسى اول، از مجتهدان و فقیهان شیعى قرن یازدهم هجرى و صاحب آثارى همچون شرحى بر الفیه ابن مالک و شواهد سیوطى؛44 اسماء خاتون هَکارى (د: 770ه )، محدثه قرن هشتم هجرى؛ سَلَمى خاتون جزرى، محدثه و عالمه قرن نهم هجرى؛ فاطمه خاتون جَزَرى، مُدرّسه علوم دینى در قرن نهم هجرى؛ معصومه خاتون شیرازى، عالمه، محدّثه، عابده، زاهده و حافظه قرآن در قرن یازدهم هجرى؛ فاطمه خاتون دختر ملاصدرا؛ عروس مولانا جلال الدین محمد بلخى و عارفه و سالکه قرن هفتم هجرى؛45 بىبى منجمه، بانوى ستارهشناس ایرانى و همسر مجدالدین محمد ترجمان (د: 670ه )؛46 کپک خاتون از قاریان قرآن در دوره سلطان محمد اوزبک47 و بىبى، دختر عبدالصمد بن على هروى از محدثان معروف دوره خود.48
در خصوص هنرهاى اسلامى، از میان خواتین، بیگم خاتون، همسر جهانشاه قراقویونلو (ح: 839ه )، از زنان هنردوست و ادب پرور و بانى اصلى مسجد کبود تبریز؛ شاه ملک خاتون، از خوشنویسان معروف قرن نهم هجرى و دختر محمد سلطان گورکانى؛ پادشاه خاتون، خطاط و نویسنده مصاحف گوناگون قرآنى؛ گلرخ بانوبیگم و گوهرشاد خاتون از خطاطان معروف قرنهاى دهم و یازدهم هجرى، جزء تلاش گران این دوران بودهاند.49 همچنین گُنجشکب، دختر ابغا از دیگر خواتین والامقام این دوره بود و امیر سیف الدین تنکنر، احترام مبالغهآمیزى براى او قائل بود و فرستادگان او را به گرمى مىپذیرفت.50
در نیمه دوم قرن هفتم هجرى، از میان خاتونهاى معروف، ترکان خاتون، دختر قطب الدین محمود شاه، از اتابکان یزد و همسر اتابک سعد بن ابوبکر، از اتابکان فارس بود. ترکان خاتون بر سعد غالب بود و بعد از وفات اتابک سعد، اغلب امور مربوط به سلطنت، در دست خاتون، قرار گرفت و با آن که نام اتابکى بر او نبود، ولى رأى او در اکثر امور و شئون، معتبر شمرده مىشد. شیخ سعدى، قصایدى در ستایش او گفته است. ترکان خاتون سرانجام در حدود سال 661ه و یا اندکى بعد از آن، به امر سلجوقشاه، که در حال مستى، دستور اعدام او را به غلام خود داده بود، به قتل رسید.51 همینطور در این ایام، أبش خاتون، دختر سعد الثانى و همسر منکو تیمور بن هلاکو، در حدود سالهاى (686 - 663ه )، در مقام امیر فارس، فرمانروایى کرد. زامباور او را از اتابکان فارس به شمار آورده است. سلغریان، در سالهاى (684 - 682ه )، اقدام به ضرب سکه در شیراز کردند که نام ابش خاتون نیز بر یکى از آنها که از جنس طلا است، به چشم مىخورد. ابش خاتون پس از 23 سال حکومت، به سال 685ه در تبریز درگذشت.52
در میان حکمرانان بنى براک در کرمان، نیز دو زن با عنوان خاتون بودهاند، که یکى از آنها قتلغ ترکان خاتون، بیوه قطب الدین محمد بود، که از سال 655 تا 681ه به حکومت پرداخت و دینارى به تاریخ 677ه به نام او ضرب شده که اکنون موجود است و دیگرى صفوة الدین، پادشاه خاتون، دختر محمد و همسر آباقاخان، ایلخان مغول است، که از سال 693 تا 694ه به عنوان پنجمین پادشاه زن مسلمان، قدرت سیاسى را در دست داشته است.53 از دیگر خاتونهاى حکمران در این دوره، دولت خاتون و لاله خاتون بودند که خاتون نخست، اهل سیاست و حکومت بود و پس از فوت همسرش، عزالدین محمد، در سال 711ه ، زمام امور را به دست گرفت و خاتون دوم، از دختران سلاطین کرمان بود و مدت زیادى حاکم کرمان بود.54
ابن بطوطه، در نیمه نخست قرن هشتم هجرى، از دو ملکه و زن متنفذ در امور حکومتى، که عنوان خاتون داشتهاند، سخن گفته است؛ یکى از آنها، ملکه طیطغلى، از زنان سلطان محمد اوزبک است که بر مجار، سرداق، خوارزم و نواحى تابعه آنها حکم مىرانده و چنان که از وجه تسمیه او معلوم است، ملکه بوده و در نزد سلطان منزلت و نفوذ بالایى داشته است؛ به طورى که سلطان، تا دم در قبه به استقبال او مىرفت و سلام مىکرد و دستش را مىگرفت و تا پاى تخت همراهى مىکرد و زودتر از خاتون نمىنشست، و دیگرى، بغداد خاتون بود که بر ابوسعید، پسر محمد خدابنده، تسلط کامل داشت و از احترامى بیشتر از زنان دیگر برخوردار بود و چون سلطان بعدها، دلشاد خاتون را به زنى گرفت، بغداد خاتون، با دستمالى سلطان را خفه کرد و به قتل رساند55.
در قرن نهم هجرى، گوهرشاد آغا و دسپینا خاتون از حکم رانان و شخصیتهاى معروف خواتین، بودند. گوهرشاد، همسر شاهرخ میرزاى گورکانى (حک: 850 - 807ه )، سومین پادشاه سلسله گورکانیان و دسپینا، همسر کاردان و پرقدرت اوزون حسن آق قویونلو (حک: 882 - 857ه ) بودند56. هم چنین از حاکمان برجسته زن در هند، مصادف با قرن یازدهم هجرى، ارجمند بانو بیگم (د: 1040ه )، همسر ایرانى تبار شاه جهان، پادشاه گورکانى هند است. این بانو علاوه بر نفوذ خویش بر شاه در دربار گورکانیان هند (حک: 1273 - 932ه )، نگهدارى مهر حکومتى، مشهور به «مُهر اُزوک» را بر عهده داشت؛ این نشان، بالاترین حکم حکومتى آن دوره بود. از خاتونهاى دیگر این دوران، جهان آرا بیگم (د: 1092ه )، دختر شاه جهان، پادشاه گورکانى هند و صاحب مدرسه و مسجد بزرگ در آگره بود.57
با توجه به حمایت برخى از خاتونها از دانشمندان، شاعران و شخصیتهاى ادب پرور و علم دوست، طرح دو نکته، که در بعضى از آثار به آنها اشاره شده، لازم است: نکته اول، اتهام شیخ مجدالدین بغدادى، از عالمان معروف دوره خوارزمشاهیان، به ارتباط با ترکان خاتون، در دوران پادشاهى محمد خوارزمشاه مربوط است. در این خصوص، دیدگاه بارتولد این است که گمان نمىرود چنین ارتباطى وجود داشته باشد، زیرا ملکه خاتون در آن زمان، حتى داراى «نتیجه» نیز بوده است و قتل شیخ، در واقع، نتیجه خشم آنى خوارزمشاه بوده و به همین دلیل، شاه پس از قتل شیخ، بىدرنگ از عمل خویش پشیمان شد58. نکته دوم، اتهام ترکان خاتون - بانوى دیگر دوره سلجوقیان - به هم دستى با تاج الملک، از وزیر زادگان پارسى زبان، در مخالفت با خواجه نظام الملک وزیر بود، که عاقبت به قتل خواجه انجامید. در این باره نیز، دشمنىهاى خواجه با اسماعیلیان و شیعیان اثناعشریه که از سیاستهاى تند مذهبى او ناشى مىشد و از هیچ تلاشى در راه خنثى کردن عقاید شیعیان فروگذار نبود، نمىتوان از نظر دور داشت. در ضمن، در همین ایام، ترکان خاتون با امام محمد غزالى همکارى داشته و در تلاشهایى که با کمک خلیفه براى رساندن پسرش به پادشاهى انجام داده، از حمایت غزالى برخوردار شده است.59
برخى از ادیبان و شاعران معروف خاتونها عبارتند از: لاله خاتون، از دختران پادشاهان کرمان؛60 امة اللَّه خاتون کرد هَکارى، بانوى دانشمند و ادیب قرن نهم هجرى و استاد السخاوى، مؤلف کتاب الضوء اللامع؛ اوراق سلطان بیگم دختر امیر اسکندر، از امیران سلسله قراقویونلوى شیعى مذهب و ادیب و شاعر قرن نهم هجرى؛ پروین خاتون، شاعر اواخر قرن چهارم یا اوایل قرن پنجم هجرى؛ جهان خاتون، دختر سلطان مسعود شاه اینجو و شاعر بداههگو و صاحب دیوان و لطیفهپرداز قرن هشتم هجرى؛ دلشاد خاتون (د: 755ه )، نوه امیر چوپان و بانوى فاضل و ادب پرور قرن هشتم هجرى، که هدایاى او به سلمان ساوجى معروفست، به طورى که سلمان او را «بلقیس زمان» لقب داده و مقنعه او را از تاج پادشاهى برتر دانسته است؛61 آغا بیگى گرگانى همسر سعد وقاص و عالم و شاعر زمان خود؛ آقا بیگم هراتى، بانوى توانا در رشتههاى مختلف علمى و شعر و بلاغت؛ دولت بانو بیگم دختر عظیم شاه، سلطان هند و اهل علم و فصاحت؛ زیب النسا بیگم، دختر اورنگ پادشاه، سلطان هند و از شاعران پر آوازه فارسىگو؛ عصمت بیگم، دختر سیف الملوک میرزا و نور جهان بیگم، همسر سلطان جهانگیرشاه، از شاعران معروف زمان خویش.62
برخى از این شخصیتهاى ادبى از شاعران پرآوازه عصر خود بوده و شعرهاى دلنشین آنان علاقهمندان زیادى داشته است. در ذیل به نمونههایى از اشعار شمارى از خاتونها اشاره مىشود:
بود از جان محب آل حیدر
اوراق سلطان بنت شه سکندر
(اوراق سلطان بیگم)63
من آن زنم که همه کارِ من نکوکارى است
به زیر مقنعه من همه کُلَهدارى است
حسن شهم زنژاد قرا الغ سلطان
نه هر سرى به کلامى سزاى سالارى است
(پادشاه خاتون)64
بلبل از گل بگذرد گرد چمن بیند مرا
بت پرستى کى کند گر برهمین بیند مرا
در سخن پنهان شدم مانند بو در برگ گل
هر که دیدن میل دارد در سخن بیند مرا
دختر شاهم ولیکن رو به فقر آوردهام
زیب زینت بس همینم نام من زیب النساء است
(زیب النساء بیگم)
چون ابر بهار دم به دم گریانم
مانند فلک همیشه سرگردانم
با هر که وفا کنم جفا مىبینم
بر بخت خود و طالع خود حیرانم
(عصمت بیگم)
نور جهان گر چه بصورت زنست
لیک به باطن زن شیرافکن است
(نور جهان بیگم)65
اهتمام به تأسیس مدارس و ایجاد مراکز آموزشى، یکى از برنامههاى اساسى حاکمان در اکثر دورههاى اسلامى بوده است و علل اساسى تأسیس این گونه مدارس را باید در نگاه مثبت آنان به عالمان جست و جو کرد، زیرا به سبب ارتباط دین و سیاست، عالمان در حقیقت، نگهبانان دین بودهاند و خلفا در اداره امور کشور، به مشارکت آنها نیاز داشتهاند و از آن جا که عالمان، نزد مردم، محترم و گرامى بودند، به تبع، امیران و پادشاهان هم براى تقویت نفوذ خود و نزدیکى هر چه بیشتر به مردم، بهترین وسیله را نیکویى به فقیران و گرامیداشت عالمان و فقیهان مىدانستند. از این رو، براى تحقق این هدف، راهى جز بناى مساجد، بیمارستانها، رباطها (مهمانسراها) و... و نیز تعیین مقررى براى عالمان و فقیهان نبود.66
از سوى دیگر، تمدن اسلامى طورى در پیشرفت علم و ادب مؤثر بود، که از کاخ خلیفه تا مسجد و خانه وزیر و امیر و حتى در بساطهاى عیش و نوش، دانشمندان، نویسندگان و گویندگانى پدید آورد و در هر جا براى پژوهشهاى علمى و ادبى، محفلى تشکیل مىشد و تحصیل علم بر نوجوانان، پیران، کنیزان، غلامان، زنها و... واجب مىنمود.67 بر همین اساس، فراهم ساختن امکانات تعلیم و تربیت از طریق بناى مدارس، مساجد، خانقاهها و سایر مراکز آموزشى، از هدفهاى اساسى خاتونها در جهت برنامههاى حاکمان مسلمان بوده است؛ آنان با تأسیس مساجد و مدارس در سراسر قلمرو اسلامى، نقش مؤثرى در اعتلاى فرهنگى و دینى جوامع اسلامى، ایفا کردهاند و این امر نشان دهنده اهتمام آنان به امر آموزش و پرورش و توسعه دینى و فرهنگى مسلمانان است.68
خاتونها، دهها مسجد و مدرسه مهم تأسیس کردند که برخى از آنها بدین قرار است: مسجد عادله خاتون، دختر احمدپاشا؛ مسجد خاتون الس خاتون (ح: 507ه ) در شام؛ مسجد ملکه هدیه خاتون در الحکر؛ مدرسه خاتون، دختر سلطان ملک عزالدین مسعود بن قطب الدین، در جبل؛69 مدرسه ربیعه خاتون (د: 643ه )، دختر ایوب، ویژه حنبلىها؛70 مدرسه خاتونیه حنفیه خاتون، دختر معین الدین و همسر نورالدین زنگى، در دمشق؛71 مدرسه زمرد خاتون، دختر ایوب، در محدوده بیمارستان نورى که ابن یونس در آن تدریس مىکرد؛ مسجد خاتون معینیه، واقع در پایین قلعه نورالدین؛ مسجد تربة خاتون در کنار نهر یزید؛ مسجد زمرد خاتون در صنعا؛72 مسجد بىبى خانم (د: 801ه ) در سمرقند؛73 مسجد و مدرسه بزرگ تاش خاتون، مادر سلطان ابواسحق در شاه چراغ شیراز؛74 مدرسه شومانیه خاتون، دختر ظهیرالدین شومان؛ مدرسه خاتون، همسر ملک نورالدین؛ مدرسه قصاعیه خطبلسى خاتون، دختر گلى (ح: 593ق)؛ مدرسه مادانیه آخشاخاتون، دختر ملک قطب الدین، صاحب ماردین (ح 610ق)؛75 مدرسه ست الشام خاتون، دختر نجم الدین بن شاذى؛76 مدرسه خاتونیه ارغوان خاتون، همسر عزالدین (ح: 775ه )؛ مدرسه خاتونیه اغل خاتون (ح: 182ه ) در بغداد و مدرسه عثمانیه شاه خاتون در قدس77. همچنین بعضى از آنها؛ مثل خاتون دختر انر و خاتون دختر خطبلسى، با ایجاد خانقاه در دمشق و مناطق دیگر و نیز باى خاتون، دختر ملک ظاهر بیبرس، با اختصاص محلى با موقوفههاى کافى براى تعلیم زنان، خدمات شایانى در زمینه ارشاد و آموزش مردم، در ابعاد مختلف دینى و اجتماعى انجام دادهاند.78
شمارى از خاتونها در ابتدا مسلمان نبودند، امّا حمایت عملى آنان از اسلام در آن دوران، در متنهاى تاریخى ثبت شده است؛ ارغنیه خاتون، از جمله آنهاست. او که در حدود سال 649ه به جاى پسر کوچک خویش مبارکشاه، به حکمرانى اولوس جغتاى منصوب شد، برکیش بودا بود، ولى با جرأت تمام به حمایت از مسلمانان برخاست و فرزندش مبارکشاه، نخستین فرد از خاندان چنگیزخان بود که اسلام آورد. ابن الفرّاء در این باره مىنویسد: سالى شعلههاى مصائب و آفات و بلیّات بر مردم خزر روى آورد و پادشاه از حمایت مردم درماند. خاتون، به شاه خزر گفت: «شهریارا! صفت پسندیدهاى است که هر کسى از آن تازه شود، پژمرده نمىشود و هر کسى از آن عزت یابد، خوار نمىگردد... و براى سرپرستى رعایا نیز هیچ کس شایستهتر از شهریار نیست... پس سپاس نعمت را به سوى او [خداوند] روى آور و از عقوبت دشوار هم بدو پناه ببر و او را فراموش مکن تا فراموشت نکند... به مردم بگو که با صفاى دل به کنه قدرت خداوند اقرار کنند و خود نیز چنان کن و بگو که شکر بىشائبه به درگاه بارى را در دعا و زبان به ناله و زارى بگشایند و خود نیز چنان کن... شهریار فرمود که با این سخنان مردم را متنبه و هشیار سازد و خاتون چنان کرد و... پس خداوند خیرات را برایشان متواتر ساخت و برکت آسمانها بر آنان فرو بارید تا اندوهشان به شادى بدل شد و فراخى نعمت بدانان بازگشت.»79
گذشته از اقدامات خاتونها در جهت استحکام پایههاى دین اسلام، که در بالا به پارهاى از آنها اشاره شد، حضور صد کنیز قرآن خوان در نزد زبیده خاتون و حمایت او از اصحاب علم و ادب و فقیهانى، هم چون جبرائیل بن بختیشوع، طبیب دربار عباسیان؛ اصمعى دانشمند علم لغت؛ قاضى یوسف فقیه و ابوالعتاهیه شاعر، باعث شد که محفل زبیده محل اجتماع هنرمندان، عالمان، طبیبان، شاعران و ادیبان باشد و این اقدامات، زبیده را در منابع تاریخى، زنى دیندار، اصیل زاده، محبوب، نیکوکار و خیّر مىنماید.80 همین طور، نقش مهم ترکان خاتون، مادر سلطان قطب الدین محمد از عالمان مذهبى را باید از گامهاى مؤثر در راه توسعه اهداف عالیه اسلامى دانست.81
خاتونها در زمینههاى اجتماعى هم با ایجاد مراکز خدماتى و نیز حمایت از قشرهاى آسیبپذیر جامعهخویش نقش مهمى ایفا کردهاند. برخى از آنان از جمله زبیده خاتون همسر هارون، با حمایت از زاهدان، نیکوکاران، فقیران و بیچارگان؛82 مؤنسه خاتون دختر ملک عادل، با تلاش براى تداوم فعالیت بیمارستان کبیر منصورى در قاهره؛83 بىبى منجمه، با تأسیس زاویه در شاه چراغ شیراز، جهت اطعام و پذیرایى زائرین؛84 عادله خاتون و خاتون دختر دقاق و عذرا خاتون، با تأسیس کاروانسرا به نام خودشان85 و زیتون خاتون، همسر نیکوکار ارسلان شاه اول (حک: 537 - 459ه ) ششمین پادشاه سلجوقى کرمان، با تأسیس مدرسه ادب ماهان و رباط مربض یزدیان، گامهاى مؤثرى را در راه ارائه خدمات عمومى به قشرهاى مختلف مردم، برداشتهاند. باید افزود، کاروانسراها بر اساس هنر معمارى اصیل ایرانى و تکالیف مربوط به آن، نماد و نشانههایى دارند که به خوبى تقابل امور مادى و غیر مادى فرهنگ را روشن مىکنند.86
هم چنین برخى دیگر از خاتونها، با هدیههاى خویش به مستمندان و یارى آنها در مناسبتهاى مختلف، جایگاه خاصى در نزد عموم مردم پیدا کردند. نمونههاى زیر از این قبیل است: حفر قنات آب در مکه با هزینه یک میلیون و هفت صد هزار دینار، که به دستور زبیده، همسر هارون صورت گرفت و امروزه به قنات زبیده معروف است؛87 یارى خاتون سریه على بک از زنان نیکوکار به تهیدستان؛88 خیرات و صدقات و خدمات چشمگیرست الشام، خاتون شقیقه تورانشاه (د: 610ه )؛89 آثار خیرخواهانه ارسلان خاتون، همسر القائم بامر اللَّه در قزوین و جاهاى دیگر از جمله اهداى لباس و اطعام نیازمندان90 و تقسیم آشامیدنىها و خوردنىها در طول سال با هزاران دینار هزینه از سوى ست الشام (د: 616ه )، دختر امیر نجم الدین ایوب در مصر.91 این امور، تأثیرات مهم اجتماعى زیادى داشته است. خاتونهاى نیکوکار دیگر عبارتند از: تاج الدین خاتون، مادر سلطان سنجر (حک: 552 - 511ه )؛ تاشى خاتون (د: 750ه )، بانى آستان شاه چراغ در شیراز؛92 زمرد خاتون، مادر الناصر لدین اللَّه در قرن ششم هجرى و زاهده خاتون، همسر اتابک بزامه از والیان محلى دوره غزنوى در قرن ششم هجرى و صاحب مدرسه در شیراز.93
ابن جبیر (د: 614ه )، جهانگرد اندلسى، در گزارش خویش درباره چند تن از خاتونهاى نیکوکار، با عنوان «سه خاتون نام دار و نیکوکار»، از شرکت آنها در حج سال 579ه گزارش مىدهد و به بیان برخى از ویژگىها و اقدامات مهم آنان مىپردازد. او درباره خاتون اول، دختر امیر مسعود، شاه دربند و ارمنستان و همسر نورالدین، صاحب «آمد» مىنویسد: «آثار نیک این خاتون در راه سفر حاجیان بسیار است، از آن جمله، سقاخانههایى که براى رساندن آب رایگان در مسیر، تعبیه شده و نزدیک به سى شتر و دولاب آبکشى دارد و هم چنین او براى تأمین و حمل ره توشه زائرین بیت اللَّه از قبیل جامه و زاد راه و دیگر چیزها، نزدیک به یک صد شتر اختصاص داده است». او در پایان ذکر اقدامات این بانو، میزان نیکوکارى خاتون اول را با جمله: «... و امرها یطول وصفها...» به پایان مىبرد94. ابن جبیر، خاتون دوم؛ یعنى مادر معزالدین، صاحب موصل و همسر بابک، برادر نورالدین و صاحب شام را نیز داراى کارهاى نیک و احسان بسیار مىداند و خاتون سوم، دختر دقوس، صاحب اصفهان را نیز زنى والامقام و مؤثر در کارهاى خیر عنوان مىکند. نویسنده در پایان گزارش خود، اهتمام این سه خاتون براى انجام کارهاى نیک، همراه با شکوه و جلال سلطنتى آنان را بسیار شگفتانگیز و تحسینآمیز مىداند.95
نتیجه
خاتون/قاتون/قادین، به معناى خانم و بانوى اصیل (به طور عام) و زنان والامقام و دختران خان و خاقان و بزرگان (به طور خاص)، داراى جایگاه ویژهاى در دورههاى مختلف، خصوصاً پس از اسلام، است. واژه خاتون با خاستگاه سغدى آن که امروزه در متون عربى، فارسى و ترکى بدین شکل به کار مىرود؛ در ابتدا، شکل قاتون داشته و پیش از اسلام در چین و ماوراء النهر به همسران حکمرانان چین و حاکمان بعضى از سرزمینهاى دیگر، هم چون بخارا، اطلاق شده است.
در دوره اسلامى و دست کم از اوایل دوره عباسى، گرچه خاتون در کنار خان (عنوان خاص مردان) براى بزرگداشت و تجلیل از زنان به کار رفته است؛ لکن این عنوان در بعضى از دورهها از جمله عصر سلجوقیان (590 - 429ه )، دوره فترت، دوره ایلخانى (ح: 654ه ) تا تأسیس دولت تیمورى (ح: 771ه ) و دوران حکمرانى ممالیک (928 - 648ه )، در قلمرو اسلامى، کاربرد بیشترى داشته است.
واژه خاتون و مترادفهاى آن هم چون سیّده و بىبى در نزد شیعیان اثناعشرى هم، اهمیت ویژهاى داشته و درباره شخصیت برجسته شیعى، از جمله حضرت فاطمه (س) و مادر بزرگوار امام دوازدهم (عج) و یا امام زادههاى منسوب به مادر امام سجادعلیه السلام، دختران امام صادقعلیه السلام و امام کاظمعلیه السلام و... به کار رفته است. و نام نخستین حاکم زن ایرانى شیعه در قرن چهارم هجرى، «سیّده ملکه خاتون» بوده است.
از سوى دیگر، جایگاه خاص خواتین در نزد خلفا، وزیران، امیران و سایر کارگزاران حکومتى و دسترسى آنان به اخبار، اسناد و امکانات دولتى موجب گردیده است که خواتین بتوانند در زمینههاى سیاسى، فرهنگى، دینى و اجتماعى در تاریخ اسلام، نقش مهم و مؤثرى ایفا کنند. به طوریکه برخى از آنان در دورههایى توانستند با دست یافتن بر قدرت سیاسى، خود امور حکومتى را بر عهده گیرند. نیز گذشته از اینکه بعضى از خواتین خود از فقیهان، محدثان، عارفان، دانشمندان، هنرمندان و شاعران پرآوازه عصر خویش بودهاند، برخى دیگر از آنان با تأسیس مسجد، مدرسه، خانقاه و سایر مراکز آموزشى و پرورشى، زمینه توسعه فرهنگى، دینى و اجتماعى جوامع اسلامى را فراهم کردند.
پىنوشتها
1. دانشجوى دکتراى تاریخ و تمدن ملل اسلامى دانشگاه آزاد - واحد علوم و تحقیقات تهران.
2. میرزا مهدى استرآبادى، سنگلاخ، (تهران، نشر مرکز، 1374ش)، ص 152؛ دایرة المعارف آذربایجان شوروى (سابق)، (باکو، 1982م) ج 10، ص 61؛ على اکبر دهخدا، لغتنامه، دانشگاه تهران (CD)، ماده «خاتون»؛ محمدحسین اعلمى حائرى، تراجم اعلام النساء، (بیروت، اعلمى، 1420ق)، ج 1، ص 385 (به نقل از تذکرة الخواتین).
3. دایرة المعارف اسلام (انگلیسى)، لیدن، ماده Khatun؛ ابوحنیفه احمد بن داود دینورى، اخبار الطوال، ترجمه دکتر محمود مهدوى دامغانى، (تهران، نشر نى، 1371ش)، ص 85 .
4. محمود کاشغرى، دیوان لغات الترک، (بغداد، مطبعه عامره، 1333ق)، ج 1، ص 343.
5. میرزا مهدى استرآبادى، پیشین.
6. غیاث الدین محمد بن جلال الدین رامپورى، غیاث اللغات، (تهران، معرفت، بىتا) ج 1، ص 369.
7. غلامحسین مصاحب، دایرة المعارف فارسى (تهران، امیرکبیر، 1380ش) ج 1، ص 874 .
8. محمدحسین اعلمى حائرى، پیشین، ج 2، ص 412؛ غلامحسین مصاحب، پیشین، ج 1، ص 874 .
9. مصطفى اجتهادى، دائرة المعارف زن ایرانى، (تهران، بنیاد دانشنامه بزرگ فارسى، 1382ش) ج 1، ص 106 - 116 - 122 - 194.
10. همان، ج 1، ص 107.
11. مشدى خانم، زیارتگاههاى [جمهورى] آذربایجان، (باکو، 1992م) ص 34 - 37.
12. مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 1، ص 123 - 199 - 200.
13. ابن خلف تبریزى (برهان)، برهان قاطع، به اهتمام محمد عباسى، (تهران، امیرکبیر، بىتا) ص 219؛ میرزا مهدى استرآبادى، پیشین؛ غلامحسین مصاحب، پیشین، ج 1، ص 482.
14. مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 1، ص 415.
15. همان، ص 384.
16. محمد بن احمد بن یوسف کاتب خوارزمى، مفاتیح العلوم، ترجمه حسین خدیو جم، (تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1362ش) ص 114؛ محمود کاشغرى، پیشین، ج 1، ص 368.
17. مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 1، ص 326؛ ابراهیم قفس اوغلو، تاریخ دولت خوارزمشاهیان، ترجمه داود اصفهانیان (تهران، نشر گستره، 1367ش) ص 52 .
18. احمد بن یحیى بن جابر البلاذرى، فتوح البلدان، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420ق) ص 245؛ ابن واضح الیعقوبى، تاریخ الیعقوبى، (بیروت، دار صادر، بى تا)؛ ج 2، ص 237.
19. جرجى زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر کلام، (تهران، امیرکبیر، 1369ش) ص 242، 794؛ زهرا نوروزى، «حیات سیاسى زبیده خاتون»، فصلنامه تاریخ اسلام، شماره 19، پاییز 1383.
20. مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 2، ص 632.
21. محمود کاشغرى، پیشین، ج 1، ص 343.
22. ابوالفضل محمد بن حسین بیهقى، تاریخ بیهقى، تصحیح على اکبر فیاض، (تهران، ایرانمهر، 1350ش) ص 481.
23. محمود بن محمد آقسرائى، تاریخ سلاجقه، (تهران، اساطیر، 1362ش) ص 136؛ حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمه عبدالحسین بینش، (تهران، آرایه، 1374ش) ج 2، ص 50؛ غلامحسین مصاحب، پیشین، ج 1، ص 628.
24. رشیدالدین فضل اللَّه، جامع التواریخ، (تهران، دنیاى کتاب، 1364ش) ج 2، ص 332؛ غلامحسین مصاحب، پیشین، ج 1، ص 628.
25. رامپورى، پیشین، ج 2، ص 267.
26. آقسرائى، پیشین، ص 36.
27. ابن الجوزى، المنتظم فى تاریخ الملوک والامم، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1412ق) ج 10، ص 78.
28. رشیدالدین فضل اللَّه، پیشین، ج 2، ص 252 - 408؛ خواجه نظام الملک طوسى، سیاست نامه (تهران، زوار، 1357) ص 171؛ عزالدین بن اثیر، الکامل، ج 8، ص 353؛ ج 10، ص 179.
29. و.و. بارتولد، ترکستان نامه، ترجمه کریم کشاورز، (تهران، آگاه، 1366ش) ج 2، ص 732 - 747 - 763؛ نورالدین محمد زیدرى نسوى، تاریخ جلالى، (تهران، سعدى، 1366ش) ص 41 - 45.
30. بارتولد، پیشین، ج 2، ص 788؛ نورالدین نسوى، پیشین، ص 41 و 45؛ غلامحسین مصاحب، پیشین، ماده «ترکان خاتون».
31. ابن تغرى بردى، النجوم الزاهره فى ملوک المصر والقاهرة، (مصر، المؤسسة المصریه، بىتا) ج 6، ص 173 و ج 7، ص 203.
32. جمال الدین محمد بن سالم ابن واصل، تاریخ ایوبیان، ترجمه پرویز اتابکى (تهران، انقلاب اسلامى، 1369ش) ص 297.
33. ابن خلکان، وفیات الاعیان، (بیروت، دارالثقافه، 1968م)، ج 1، ص 296.
34. خلیل بن ایبک الصفدى، الوافى بالوفیات، مکتبة التراث، سایت: alwaraq.comص 1841.
35. ابى العباس المقریزى، کتاب المواعظ والاعتبار (خطط)، سایت: alwaraq.com ج 2، ص 67.
36. دائرة المعارف اسلام (انگلیسى)، ماده «عادله خاتون».
37. مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 2، ص 544؛ محمد بن على شبانکارهاى، مجمع الانساب، (تهران، امیرکبیر، 1363ش) ص 256.
38. مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 1، ص 102 - 165؛ محمد جوینى، تاریخ جهانگشاى جوینى، (تهران، افراسیاب، 1382ش) ج 1، ص 29.
39. بارتولد، پیشین، ج 2، ص 1016 - 1054 - 1056؛ مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 2، ص 543 .
40. بارتولد، پیشین، ج 2، ص 836 .
41. همان، ج 2، ص 1011 - 1016 - 1035؛ محمد بن على شبانکارهاى، پیشین، ص 256؛ مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 1، ص 97؛ ج 2، ص 543 .
42. بارتولد، پیشین، ج 2، ص 1031.
43. رشیدالدین فضل اللَّه، پیشین، ج 2، ص 1001.
44. محمدحسین اعلمى حائرى، پیشین، ج 1، ص 206.
45. مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 1، ص 91؛ ج 2، ص 627 - 724 - 725 - 861 .
46. غلامحسین مصاحب، پیشین، ماده «بى بى».
47. ابن بطوطه، رحله ابن بطوطه (تحفة النظار فى غرائب الامصار وعجائب الاسفار) (بیروت، المکتب المصریه، 1425ق) ج 1، ص 306.
48. محمدحسین اعلمى حائرى، پیشین، ج 1، ص 149.
49. مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 1، ص 235؛ ج 2، ص 637 - 786 - 794.
50. خلیل بن ایبک الصفدى، اعیان العصر واعوان النصر (المکتبة التراثیه). سایت: www.alwaraq.com.
51. عباس اقبال آشتیانى، تاریخ مغول (تهران، امیرکبیر، 1379ش) ص 390؛ زامباور، نسب نامه خلفا و شهریاران، ترجمه دکتر محمدجواد مشکور، (تهران، کتابفروشى خیام، 1356) ص 350؛ غلامحسین مصاحب، پیشین، ج 1، ص 638.
52. اقبال آشتیانى، پیشین، ص 390.
53. همان، ص 356؛ مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 1، ص 242.
54. محمدحسین اعلمى حائرى، همان، ج 2، ص 92 - 385؛ نامعلوم، الف لیلة ولیلة، www.alwaraq.com، ص 719 - 720.
55. ابن بطوطه، پیشین، ج 1، ص 304 - 306.
56. مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 1، ص 12 - 463.
57. همان، ج 1، ص 72.
58. و.و. بارتولد، پیشین، ج 2، ص 784 .
59. نوراللَّه کسائى، مدارس نظامیه و تأثیرات اجتماعى آن، (تهران، امیرکبیر، 1363ش) ص 37 - 45 - 269 - 286.
60. محمدحسین اعلمى حائرى، پیشین، ج 2، ص 385.
61. مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 1، ص 139 - 165 - 261 - 352 - 648.
62. محمدحسین اعلمى حائرى، پیشین، ج 1، ص 195 (به نقل از «تذکرة الخواتین»)، همان، ص 375؛ ج 2، ص 92 - 277 - 415.
63. مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 1، ص 165.
64. محمدبن على شبانکارهاى، پیشین، ص 202.
65. محمدحسین اعلمى حائرى، پیشین، ج 2، ص 149 - 277 - 415.
66. جرجى زیدان، پیشین، ص 626.
67. همان، ص 594 .
68. عبدالقادر بن محمد النعیمى، الدارس فى تاریخ المدارس، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410ق) ج 1، ص 96 - 385 و ج 2، ص 280.
69. ابن خلکان، پیشین، ج 4، ص 121.
70. نجم الدین ابراهیم بن على الحنفى الطرسوسى، تحفة الترک فیما یجب أن...، (المکتبة التراثیه)، سایت: www.alwarag.com.
71. ابن خلکان، پیشین، ج 3، ص 244.
72. النعیمى، پیشین، ج 2، ص 270 - 275 - 279.
73. حائرى، پیشین، ج 2، ص 149.
74. ابن بطوطه، پیشین، ج 1، ص 190.
75. النعیمى، پیشین، ج 1، ص 238 - 385 - 455.
76. الذهبى، سیر اعلام النبلاء، (بیروت، مؤسسة الرسالة، 1413ق) ج 22، ص 75.
77. اعلمى حائرى، پیشین، ج 1، ص 214 - 226.
78. عبدالحى بن احمد الدمشقى، شذرات الذهب فى اخبار من ذهب، (بیروت، دارالکتب العلمیه، بىتا) ج 3، ص 303؛ عبدالکریم الرافعى القزوینى، التدوین فى اخبار قزوین، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1987م) ج 1، ص 130؛ النعیمى، پیشین، ج 1، ص 385؛ ج 2، ص 131؛ دکتر احمد شلبى، تاریخ آموزش و پرورش در اسلام، ترجمه محمدحسین ساکت، (تهران، فرهنگ اسلامى، 1370ش) ص 136.
79. حسین بن محمد ابن الفرّاء، رسل الملوک (سفیران)، ترجمه پرویز اتابکى، (تهران، انقلاب اسلامى، 1363ش) ص 51 .
80. جرجى زیدان، پیشین، ص 595؛ زهرا نوروزى، «حیات سیاسى زبیده خاتون»، فصلنامه تاریخ اسلام، شماره 19، پاییز 1383.
81. دکتر غلامرضا ورهرام، تاریخ آسیاى مرکزى، (مشهد، آستان قدس رضوى، 1372ش) ص 259.
82. زهرا نوروزى، پیشین.
83. المقریزى، پیشین، ص 1166.
84. احمد عیسى بک، تاریخ بیمارستانها در اسلام، ترجمه دکتر نوراللَّه کسائى، (تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1371ش) ص 70.
85. النعیمى، پیشین، ج 1، ص 96؛ ج 2، ص 152 - 272.
86. مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 2، ص 579؛ ناصر تکمیل همایون، «کاروانسرا در فرهنگ ایران»، مجله تحقیقات تاریخى، شماره 4 و 5 ، بهار و تابستان 1369ش.
87. على بن حسین مسعودى، مروج الذهب، (قم، دارالهجره، 1363ش) ج 4، ص 226.
88. عبدالرحمن بن حسن الجبرتى، تاریخ عجایب الآثار فى التراجم والاخبار، (بیروت، دارالجیل، بىتا) ج 3، ص 538 .
89. الذهبى، پیشین، ج 22، ص 78.
90. محمدحسین اعلمى حائرى، پیشین، ج 1، ص 214.
91. جمال الدین یوسف ابن تغرى بردى، پیشین، ج 6، ص 246.
92. مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 1، ص 313 - 318؛ ج 2، ص 503 .
93. هندوشاه نخجوانى، تجارب السلف (تهران، طهورى، 1357ش)، ص 321.
94. ابن جبیر، رحلة ابن جبیر، (مصر، دارالکتاب المصرى، بىتا)، ص 136.
95. همان.
منابع
- آقسرائى، محمود بن محمد، تاریخ سلاجقه (مسامرة الاخبار ومسایرة الاخبار)؛ (تهران، اساطیر، 1362ش).
- ابراهیم حسن، حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمه عبدالحسین بینش، (تهران، آرایه، 1374).
- ابن اثیر، عزالدین محمد بن محمد، الکامل فى التاریخ، چاپ دوم، (بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق).
- ابن بطوطه، محمد بن عبداللَّه، رحلة ابن بطوطه (تحفة النظار فی غرائب الامصار و عجائب الاسفار)، (بیروت، المکتبة العصریه، 1425ق).
- ابن تغرى بردى، جمال الدین ابى المحاسن یوسف، النجوم الزاهره فى ملوک المصر والقاهره، (مصر، المؤسسة المصریة العامة، [بى تا]).
- ابن جبیر الاندلسى، محمد بن احمد، رحلة ابن جبیر، (مصر، دارالکتاب المصرى، [بىتا]).
- ابن الجوزى، عبدالرحمن بن على بن محمد، المنتظم فى تاریخ الملوک والامم، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1412ق).
- ابن خلف تبریزى (برهان)، برهان قاطع، به اهتمام محمد عباسى، (تهران، امیرکبیر، [بىتا]).
- ابن خلکان، شمس الدین احمد بن محمد بن ابى بکر، وفیات الاعیان، (بیروت، دارالثقافه، 1968م).
- ابن الفرّاء، حسین بن محمد، رسل الملوک (سفیران)، ترجمه پرویز اتابکى، (تهران، انقلاب اسلامى، 1363ش).
- ابن واصل، جمال الدین محمد بن سالم، تاریخ ایوبیان (مفرج الکروب فى اخبار بنى ایوب)، ترجمه پرویز اتابکى، (تهران، انقلاب اسلامى، 1369ش).
- اجتهادى، مصطفى (سرپرست)، دایرة المعارف زن ایرانى، (تهران، بنیاد دانشنامه بزرگ فارسى، 1382ش).
- استرآبادى، میرزا مهدى، سنگلاخ، (تهران، نشر مرکز، 1374ش).
- اعلمى حائرى، علامه شیخ محمدحسین، تراجم اعلام النساء، (بیروت، مؤسسة الاعلمى، 1420ق).
- اقبال آشتیانى، عباس، تاریخ مغول، (تهران، امیرکبیر، 1379ش).
- بارتولد.و.و، ترکستان نامه، ترجمه کریم کشاورز، (تهران، آگاه، 1366ش).
- البلاذرى، احمد بن یحیى بن جابر، فتوح البلدان، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420ق).
- بیهقى، ابوالفضل محمد بن حسین، تاریخ بیهقى، (تهران، ایرانمهر، 1350ش).
- تکمیل همایون، ناصر، «کاروانسرا در فرهنگ ایران»، مجله تحقیقات تاریخى، شماره4 و 5 ، بهار و تابستان 1369ش.
- الجبرتى، عبدالرحمن بن حسن، تاریخ عجایب الآثار فى التراجم والاخبار، (بیروت، دارالجیل، [بى تا]).
- جوینى، محمد، تاریخ جهانگشاى جوینى، تصحیح محمد قزوینى، چاپ سوم، (تهران، افراسیاب، 1382ش).
- الحنفى الطرسوسى، نجم الدین ابراهیم بن على، تحفة الترک فیما یجب أن یعمل فى الملک، (المکتبة التراثیه) سایت: www.alwarag.com
- خوارزمى، محمد بن احمد بن یوسف کاتب، مفاتیح العلوم، ترجمه حسین خدیو جم، (تهران، علمى و فرهنگى، 1362ش).
- الدمشقى، عبدالحى بن احمد، شذرات الذهب فى اخبار من ذهب، (بیروت، دارالکتب العلمیه، [بى تا]).
- دهخدا، على اکبر، لغتنامه، (انتشارات دانشگاه تهران (CD)).
- دینورى، ابوحنیفه احمد بن داود، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، (تهران، نشر نى، 1371ش).
- الذهبى، محمد بن احمد بن عثمان بن قایماز، سیر اعلام النبلاء، (بیروت، موسسة الرسالة، 1413ق).
- الرافعى القزوینى، عبدالکریم بن محمد، التدوین فى اخبار قزوین، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1987م).
- رامپورى، غیاث الدین محمد بن جلال الدین، غیاث اللغات، (تهران، کانون معرفت، [بىتا]).
- زامباور، نسب نامه خلفا و شهریاران، ترجمه محمدجواد مشکور، (تهران، خیام، 1356).
- زیدان، جرجى، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر کلام، (تهران، امیرکبیر، 1369ش).
- شبانکارهاى، محمد بن على، مجمع الانساب، (تهران، امیرکبیر، 1363ش).
- شلبى، احمد، تاریخ آموزش و پرورش در اسلام، ترجمه محمدحسین ساکت، (تهران، فرهنگ اسلامى، 1370ش).
- الصفدى، خلیل بن ایبک، الوافى بالوفیات، (مکتبة التراث)، سایت: www.alwaraq.com
- الصفدى، خلیل بن ایبک، اعیان العصر واعوان النصر، (مکتبة التراث)، سایت: www.alwaraq.com
- طوسى، خواجه نظام الملک، سیاست نامه، به کوشش مرتضى مدرسى (تهران، زوار، 1357).
- عیسى بک، احمد، تاریخ بیمارستانها در اسلام، ترجمه دکتر نوراللَّه کسائى، (تهران، علمى و فرهنگى، 1371ش).
- قفس اوغلو، ابراهیم، تاریخ دولت خوارزمشاهیان، ترجمه داود اصفهانیان، (تهران، گستره، 1367ش).
- کاشغرى، محمود، دیوان لغات الترک، (استانبول، مطبعه عامره، 1333ق).
- - ، دیوان لغات الترک، ترجمه حسین محمدزاده صدیق، (تهران، اختر، 1384ش).
- - ، دیوان لغات الترک، ترجمه سید محمد دبیر سیاقى، (تهران، مطالعات فرهنگى، 1375ش).
- کسائى، دکتر نور اللَّه، مدارس نظامیه و تأثیرات اجتماعى آن، (تهران، امیرکبیر، 1363ش).
- مسعودى، على بن حسین، مروج الذهب، (قم، دارالهجره، 1363ش).
- مصاحب، غلامحسین، دایرة المعارف فارسى، (تهران، امیرکبیر، 1380ش).
- المقریزى، احمد بن على، کتاب المواعظ والاعتبار (خطط)، (المکتبة التراثیه) سایت: www.alwaraq.com
- نامعلوم، الف لیلة ولیلة، (المکتبة التراثیه) سایت: www.alwaraq.com
- نخجوانى، هندوشاه، تجارب السلف (تهران، طهورى، 1357ش).
- نسوى، نورالدین محمد زیدرى، سیرة جلال الدین (تاریخ جلالى)، (تهران، سعدى، 1366ش).
النعیمى، عبدالقادر بن محمد، الدارس فى تاریخ المدارس، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410ق).
- نوروزى، زهرا، «حیات سیاسى زبیده خاتون»، فصلنامه تاریخ اسلام، شماره 19، پاییز 1383.
- ورهرام، دکتر غلامرضا، تاریخ آسیاى مرکزى، (مشهد، آستان قدس رضوى، 1372ش).
- همدانى، رشیدالدین فضل اللَّه، جامع التواریخ، (تهران، اقبال، 1376ش).
- - ، (تهران، دنیاى کتاب، 1364ش).
- الیعقوبى، ابن واضح، تاریخ الیعقوبى، (بیروت، دار صادر، [بى تا]).
- Azarbayjan savet encyclopaediaci, baku, 2891.
ىکرت نابز هب و کیلیریس طخ هب
- Encyclopaedia of Islam, Leiden.
- Mashadi Xanim Nemat, Azarbayjan-da pirlar, Baku, 2991.
ىکرت نابز و کیلیریس طخ هب
عنوان «خاتون» خاستگاه سغدى داشته و پیش از ظهور اسلام به حکمرانان چین و بخارا اطلاق شده است، لکن این عنوان (با مفهوم خاص خود) در دورههاى اسلامى هم در نقاط مختلف قلمرو اسلامى به کار مىرفته و حتى گذشته از شهرت نخستین زن حکومتگر شیعه به نام «سیده ملک خاتون»، که در قرن چهارم هجرى در ایران به حکومت رسید خاتون و برخى واژههاى مترادفبا آن، همچون بىبى و سیده درباره حضرت فاطمهعلیها السلام و بعضى از فرزندان ائمه اطهارعلیه السلام، جایگاه ویژهاى در میان شیعیان اثناعشرى در ایران، داشته است.
این مقاله درصدد است تا ضمن ریشهیابى واژه خاتون و مترادفهاى آن، نقش سیاسى، اجتماعى، دینى و فرهنگى خاتونها را در دورههاى گوناگون تاریخى بررسى کند.
خاستگاه، معانى و مترادفهاى «خاتون»
خاتون/قاتون/قادین، در بیشتر منابع به معناى خانم و زن شوهردار و اصیل، بانو، سیّده و بیگم (به طور عام) و بانوى بزرگ و زنان و دختران بزرگان، خان و خاقان (به طور خاص) به کار رفته است.2
خاتون عنوانى با خاستگاه سغدى بوده که بر همسران تئوچوئه، از سلسله حکمرانان چین قدیم و حاکمان ترک زبان بعدى اطلاق گردیده است. بعدها، این عنوان را سلجوقیان (590 - 429ه )، خوارزمشاهیان (628 - 470ه ) و جانشینان چنگیز، به کار بردهاند3. محمود کاشغرى، لغتدان مشهور ترک در قرن پنجم هجرى، قاتون را نام دختران افراسیاب دانسته4 و صاحب فرهنگ ترکى به فارسى سنگلاخ آن را به بانوى بزرگ، زنان بزرگان و زن شوهردار معنا کرده است5. مؤلف غیاث اللغات نیز خاتون را در ترکى از لقبهاى زنان بزرگ برشمرده است6. بنابراین مىتوان گفت که کلمه قاتون بعدها در متنهاى عربى، فارسى و ترکى، شکل خاتون به خود گرفته است. در واقع، واژه «خاتون» در برابر عنوان «خان» به نشانه بزرگداشت و تجلیل زنان، به کار رفته و در فارسى، بنابر قاعده جمع مکسّر در عربى، به خواتین جمع بسته شده است7.
خاتون و واژههاى مترادف با آن، همچون بىبى و سیّده، در میان شیعیان، به ویژه پیروان شیعه اثناعشرى در ایران، جایگاه خاصى داشته و امامزادهها و بقعههاى گوناگون با همان عنوانها، اکنون در ایران و برخى از کشورهاى همسایه، زیارتگاه شیعیان است. بنابراین، گذشته از اطلاق عنوانهایى، چون خاتون معلق، خاتون قیامت و خاتون عرب به حضرت فاطمه(س) و حضرت نرجس(س)، مادر بزرگوار امام زمان(عج)8، امروزه امامزادههاى بسیارى در گوشه و کنار کشورهاى اسلامى به دختران برخى از ائمه اطهارعلیه السلام منتسب مىباشند که به خاتون یا مترادفهاى آن معروف شدهاند، که از میان آنها، مىتوان به بقعه آمنه خاتون در قزوین، خدیجه خاتون در مسیر قم - اصفهان، منسوب به دختران امام صادقعلیه السلام و امامزادههاى حلیمه خاتون و سکینه خاتون در قم، منسوب به دختران امام کاظمعلیه السلام، اشاره کرد9. هم چنین از امامزادههاى منسوب به دختران امام کاظمعلیه السلام که به «بى بى» مشهورند، مىتوان از بىبى حکیمه خاتون در شهرکرد، بىبى خاتون در ورده10، بىبى هیبت در باکو11 یاد کرد. چنان که بقعههاى سَتِى فاطمه در اصفهان، سید ملک خاتون در تهران و سیده بانو در تالش، اغلب به دختران امام هفتمعلیه السلام منتسب شدهاند.12
علاوه بر «بى بى» از مترادفهاى خاتون، که به معناى زن نیکو، خاتون خانه، بیگم، مادر بزرگ و بانو مىباشد در فارسى، با اقتباس از ترکى، به مفهوم «خانم خانه» به کار رفته و در قرن هفتم هجرى به زنان متشخص و محترم خراسان اطلاق مىشده است،13 گاهى عنوانهاى «حُرّه» و «خانم» نیز به معناى خاتون به کار رفتهاند، چنان که عنوان خانم در دربار تیمور (حک: 807 - 771ه ) تنها به همسر اول شاه اختصاص داشته و همسر دوم، «کیچیک خانم» یا «کوچک خانم» نامیده شده است. در دوره صفویه نیز براى افرادى، مثل پرى خان خانم، دختر شاه طهماسب، از این عنوان استفاده مىشد14. از زنان معروفى که عنوان حُرّه داشتهاند، مىتوان حُرّه، دختر عبدالکریم بن هوازن قشیرى، محدّث قرن پنجم هجرى و اهل نیشابور، که سمعانى از او حدیث شنیده است؛ حُرّه دختر عبدالرحمن بن الحسن اشعرى، از محدثان دوره خویش و حُرّه خُتّلى (ختلى خاتون)، خواهر سلطان محمود غزنوى و از فعالان سیاسى در جانشینى سلطان مسعود (حک: 432 - 421ه ) را نام برد15.
در برخى از دورهها، واژههاى خاتون و «تَرکان» ترکیب یافته و حاصل آن، «تَرکان خاتون»، عنوان بعضى از خاتونها شده است. واژههاى تَرکان/تَرخان/تَرکَن، به معناى شریف و خواجه و در لغت ارغو به معنى امیر و فرمانروا بوده و یک خطاب و عنوان خاقانى (سلطنتى) براى امیران ولایتها به حساب مىآمده است و تنها بر کسى که در صدر و پیشگاه خاقانیت و سلطنت و امارت قرار داشت، اطلاق مىشد و معناى آن «یا مطاع»؛ یعنى فرمانرواى درخور اطاعت بود16. گرچه واژه تَرکان یا تَرکَن که اغلب بدون توجه به جنسیت (مرد و زن) در بین ترکها و مغولان متداول بوده است، احتمالاً تغییر یافته «تنگرى کن» به مفهوم صاحب و خداوند مىباشد، ولى این واژه بیش از مردان، درباره زنان نامدارى، همچون، مادر سلطان محمد خوارزمشاه، زوجه سلطان ملکشاه سلجوقى، همسر سلطان سنجر و... بکار رفته و همه آنها به «ترکان خاتون» مشهور شدهاند17.
جایگاه و نقش سیاسى خواتین
جایگاه خاص خاتونها در نزد خلفا، پادشاهان، امیران، وزیران و دیگر کارگزاران دولتى و دسترسى آنان به خبرها و سندهاى ادارى و نیز آگاهى نسبى از جریانهاى سیاسى حاکم بر دربار، آنها را به یکى از عوامل تأثیرگذار در امور سیاسى و حکومتى در دورههاى گوناگون، تبدیل کرده است، به طورى که برخى از آنان، از جمله ملکه خاتون در ماوراء النهر، صفیه خاتون در حلب، غازیه خاتون در حماة، ارغنه خاتون در آلمالیغ و... با بهرهگیرى از فرصتهاى پیش آمده، توانستند قدرت را به دست گیرند یا با نفوذ سیاسى بر حکمرانان، روند سیاسى را به نفع خویش تغییر دهند.18
در این خصوص، علاوه بر حکومت «ملکه خاتون» بر ماوراء النهر - در آستانه فتح این سرزمین به دست مسلمانان در دوره معاویه (60 - 41ه ) - که نشان دهنده حضور فعال و مستقیم خاتونها در قدرت سیاسى پیش از اسلام است، حضور مؤثر «زبیده خاتون»، دختر جعفر بن منصور عباسى و همسر هارون، به عنوان دومین شخصیت سیاسى پس از هارون، به ویژه پس از مرگ خیزران، مادر هارون، اهمیت بسیارى دارد؛ دخالتهاى مستقیم زبیده در مسائل حکومتى، خصوصاً کشمکشهاى امین و مأمون، فرزندان هارون، که بر سر ولایت عهدى و جانشینى پدر نزاع مىکردند، دلیلى بر اقتدار و نفوذ سیاسى خاتونها در دوره عباسیان است. تلاشهاى زبیده به عنوان همسر عرب نژاد هارون، در حمایت از فرزند خویش، امین، براى غلبه بر مأمون، فرزند مراجل، همسر ایرانى تبار هارون، با شکست مواجه شد، لکن کسب شهرت فراوان او در این جریان، مبنى بر این که امین، بعد از امام علىعلیه السلام (و به روایتى پس از امام حسنعلیه السلام) دومین یا سومین خلیفه داراى تبار هاشمى بوده و در تاریخ عباسیان، این افتخار تنها نصیب فرزند زبیده شده است، بعدها از عوامل مؤثر در تحکیم جایگاه سیاسى و اجتماعى زبیده گردید. دخالت در تضعیف خاندان برمک، که منصب وزارت عباسیان را داشتند، یکى دیگر از اقدامات مهم زبیده بود؛ زبیده با تحریک هارون بر ضد جعفر برمکى، زمینه قتل عام برمکیان، (وزیران ایرانى) را فراهم ساخت.19
نخستین زنى که بعد از اسلام در ایران رسماً به حکمرانى پرداخت، سیده ملکه خاتون، بانوى شیعه و دختر رستم بن شروین، از سپهبدان خاندان باوند در مازندران و همسر فخرالدوله دیلمى (حک: 387 - 366ه ) بود که در حدود 419ه درگذشت.20
گرچه طرح و انعکاس جایگاه خاتون در دیوان لغات الترک محمود کاشغرى با بیان «نامى براى دختران افراسیاب»، در اواسط قرن پنجم هجرى مىتواند دلیل روشنى بر مقام و منزلت ویژه سیاسى و اجتماعى خواتین در دوره ایلک خانیان (607 - 382ه ) باشد،21 لکن وجود شاه خاتون، دختر قدرخان، از حکمرانان ایلک خانى، در تاریخ بیهقى، مصداق بارز نزدیکى خواتین به دربار در این عصر است.22
عصر سلجوقى (590 - 429ه ) را باید یکى از جلوههاى مهم حیات سیاسى و اجتماعى خواتین به شمار آورد. در این دوران، ترکان خاتون، دختر طفغاج خان، پادشاه سمرقند و همسر ملکشاه سلجوقى، با ایفاى نقش سیاسى در امور حکومتى، پىآمدهاى مهمى در باب مسائل گوناگون حکومت داشت. برنامهریزىها و زمینه چینىهاى او براى ولىعهدى پسر خردسالش، محمود ابن ملکشاه، سبب مخالفت خواجه نظام الملک طوسى و بروز کدورت میان ملکشاه و وزیر گشت. خاتون بعد از وفات ملکشاه در سال 485ه خلیفه را واداشت تا محمود، پسر خردسال او را به جانشینى ملکشاه برگزیند. پس از این اقدام، ترکان خاتون از بغداد بازگشت و وارد اصفهان شد و بعد از محاصره این شهر از سوى برکیارق، عاقبت طرفین تن به صلح دادند، ولى ترکان خاتون شخصى را در پى او فرستاد و پس از جنگ دو سپاه در کرج (بین بروجرد و اراک فعلى)، لشکر ترکان شکست خورد. ترکان خاتون عاقبت در سال 487ه درگذشت.23
از دیگر شخصیتهاى معروف خواتین در دوره سلجوقى، ترکان خاتون، دختر ارسلان، خان سمرقند و همسر سلطان سنجر بود. او که در جنگ «قطوان» در سال 536ه ، همراه سلطان بود، به دست گورخان قراختائى اسیر شد و پس از دو سال اسارت در قبال پانصد هزار دینار آزاد گردید، ولى در «حادثه غز»، بار دیگر اسیر شده و در زندان درگذشت24. گفته شده که سلطان سنجر، همسر دیگرى به نام گوهر خاتون داشته است25. در همین دوره، علاء الدین گرچه از برادران دیگر خود کوچکتر بود، به سبب موقعیت خاص مادرش کرجى خاتون، ملکه ابخاز، از جانب پدرش غیاث الدین کیخسرو به مقام ولى عهدى دست یافت26. در تاریخ آمده است که در سال 535ه فرستاده پادشاه کرمان با هدایاى بسیار زیاد نزد سلطان مسعود [بن ملکشاه سلجوقى] آمد و خاتون، بیوه المستظهر را خواستگارى کرد. پس وزیر سلطان مسعود به خانه خاتون آمد و پس از گرفتن موافقت، قضات به خانه سلطان آمدند و خطبه عقد، با مهریهاى به مقدار یک صد هزار دینار، جارى شد و سکههاى درهم و دینار را شاباش کردند و آن زن پس از این مقدمات روانه خانه شوهر گردید27. دیگر شخصیتهاى معروف خواتین در عصر سلجوقیان عبارتند از: مهملک خاتون و سَتِى خاتون، همسران سلطان محمود بن محمد ملکشاه؛ خاتون کرمانى، همسر ارسلان بن طغرل؛ خاتون، زوجه سلطان طغرل بَکْ؛ زبیده خاتون، همسر سلطان مسعود و سلجوقه خاتون، دختر قلیچ ارسلان بن مسعود.28
نقش اساسى و در برخى موارد منحصر به فرد سیاسى ترکان خاتون در امور مختلف حکومتى، نظامى و اجتماعى در دوره خوارزمشاهیان (628 - 470ه ) به لحاظ تاریخى، بسیار مهم است. در دوره پادشاهى محمد خوارزمشاه (آغاز به سال 596ه ) آن گاه که غوریان هند در صدد حمله به قلمرو خوارزمشاهى بودند، تسلیح همگانى در گرگانج از سوى ترکان خاتون، مادر سلطان محمد خوارزمشاه و همسر علاء الدین تکش، مانع جدى ورود غوریان به شهر شد؛ ملکه ترکان خاتون، ملقب به «خداوند جهان» و «اُلُغ ترکان» این تسلیح را - که چیزى جز یک خدعه جنگى نبود - به کار بست. او براى این کار، هم زمان با اعزام پیکى به خراسان براى مطلع ساختن فرزندش از هجوم دشمن، دستور داد تا مردم خودهایى از کاغذ بسازند و خود را در برابر دشمن مسلّح نشان دهند. نتیجه عظمت ظاهرى چنین لشکرى، در حالى که شهر کاملاً بىدفاع بود، این شد که براى برقرارى صلح با قراختائیان، مادرش، ترکان خاتون را به نمایندگى خود براى انجام دادن مذاکرات با قراختائیان مأموریت داد. در برخى منابع تاریخى آمده است که این زن دستور قتل امیر نیشابور را در سال 605ه صادر کرده است. اما گفته شده است که در سال 609ه که محمد در پى بروز ناآرامىها، درصدد قتل تمام بیگانگان ساکن در خوارزم و همه اهالى سمرقند برآمده بود، با مخالفت جدى ترکان خاتون روبهرو شد و کشتار صورت نگرفت.29
از دیگر اقدامات مهم ترکان خاتون، مادر سلطان محمد خوارزمشاه، حمایت او از نظام الملک براى رسیدن به مقام وزارت بود. به طورى که سلطان محمد به پیشنهاد ترکان خاتون، ابتدا محمد بن صالح، غلام پیشین ملکه را به وزارت منصوب و سپس، وى را به لقب نظام الملک و ناصرالدین مفتخر کرد و هنگامى که در سال 615ه ، سلطان محمد، وزیر خویش را به بىلیاقتى و رشوهخوارى متهم و برکنار ساخت، ترکان خاتون با تمام توان به پشتیبانى از وزیر برخاست و در این بین، توطئه قتل وزیر را نیز برملا کرد. بر همین اساس، وى که دختر یکى از خانان ترک بود، به پشت گرمى قبیلهاش - که در جلوس سلطان محمد خدماتى کرده بودند - کاملاً بر امور مسلط شد. تا جایى که وزیران سلطان نیز به میل او انتخاب مىشدند و با آن که این مسئله، اطاعت و تبعیت رجال و وزیران سلطان از او بود، موجب بروز کدورت بین وى و سلطان شد. بعدها ترکان خاتون به سبب مخالفت با آى جیجک، مادر جلال الدین منکبرنى، تلاش زیادى کرد تا قطب الدین اوزلاغ شاه، برادر او را ولى عهد کند، امّا نه تنها موفق نشد، بلکه همین امر باعث افزایش کدورت بین او و نوادهاش، سلطان جلال الدین، گردید. ترکان خاتون به هنگام استیلاى مغول در خوارزم، دوازده تن از شاهزادگان را که در آن ولایت بودند، کشت و از بیم گرفتارى، با گنجینهها و حرم سلطان از خوارزم بیرون آمد، ولى سرانجام در برابر مغولان تسلیم شد و پس از اعزام به مغولستان در اسارت و خوارى درگذشت.30
سرزمینهاى مصر و شام نیز، همچون سایر مناطق جغرافیایى تحت حاکمیت اسلام، شاهد حضور خاتونها در امور سیاسى و حکومتى بوده است؛ چنان که صفیه خاتون، مادر ملک عزیز و دختر ملک عادل، صاحب حلب، بعد از مرگ سلطان ملک ناصر، با صلاح الدین یوسف ازدواج کرد و عاقبت در سال 340ه از دنیا رفت31. همچنین الملک الکامل در سرزمینهاى شرق، الملک المظفر را فراخواند و در لشکرگاه خود دخترش، سلطان دخت غازیه خاتون را به همسرى او درآورد و فرمان حکمرانى حماة را به نام او به ثبت رساند32. در سال 529 خاتون زمرد، دختر جاولى، پسر خود، شمس الملوک اسماعیل را که بعد از پدرش، تاج الملوک ابوسعید بورى، حکومت دمشق را به دست گرفته بود، کشت و امور حکومتى را به برادرش شهاب الدین محمود بن بورى واگذار کرد33.
درباره موقعیت خاص سیاسى و اجتماعى برخى از خاتونهاى این دوره، در مصر و شام آمده است که خاتون (د: 694ه )، دختر ملک اشرف، موسى بن الملک و همسر ملک منصور محمود بن صالح، داراى املاک مهمى، از جمله دار السعادة، کاخها، تالارها، روستاها و مزارعى در دمشق و حوران بوده است34. و نیز گویند: «هنگامى که در سال 716ه سلطان ملک الناصر، محمد بن قلاوون دستور داد که دخترى از خاندان چنگیز را به عقد وى درآورند، خاتون طلبناى با گروهى از فرستادگان روانه سفر شد و چون این کاروان در سال 730ه به اسکندریه رسید و خاتون از جایگاه خویش نمایان شد، بىدرنگ او را بر هودجى زرین، که ممالیک (غلامان) حمل مىکردند، نشاندند و به دارالسلطنه در اسکندریه بردند و سلطان، عدهاى از حاجیان و هجدهتن از اهل حرم خود را براى خدمتگزارى به نزد او فرستاد و پس از پایان مراسم عقد ازدواج، خانهاى برایش ساخت و فرستادگان را پس از آن که به آنها انعامهاى فراتر از انتظار داد، بازگرداند و آنان هدایاى گرانقدرى نیز با خود بردند»35. درباره عادله خاتون، دختر احمد پاشا و همسر سلیمان پاشا میرزا قلى (ابو لیلا)، حاکم عثمانى در بغداد، هم آمده است که در دوران حیات شوهرش سهمى از حکومت شوهرش عهدهدار شد و پس از درگذشت سلیمان نیز تا حدود زیادى قدرت سیاسى را خود به دست گرفت و در برابر مدعیان جانشینى سلیمان، به پاخاست36.
سلطه مغولان بر بخشى از سرزمینهاى اسلامى، به ویژه پس از دوره ایلخانى، زمینههاى مناسبى براى ورود شخصیتهاى برجسته خاتون به عرصههاى سیاسى فراهم کرد. به طورى که در دوره فترت، یعنى از دوره ایلخانى تا تشکیل دولت تیمورى (ح: 771ه )، زنان بسیارى یا به طور مستقیم بر قدرت سیاسى دست یافتند و یا به طور غیر مستقیم، مشاور همسرانشان در اداره امور ولایتها بودند و حتى مشهورترین سلسله این دوره؛ یعنى آل جلایر، به ویژه شیخ حسن بزرگ (حک: 757 - 740ه )، مدیون همسر خود، دلشاد خاتون بود که هفده سال حکومت کرد.
در دوره آل مظفر هم، زنان در دو جبهه نظامى و سیاسى فعالیت بیشترى داشتند37. در این دوران، گذشته از مشاوره و همراهى یسونجین بیکى، خاتون بزرگتر چنگیزخان با او و نیز اولجاى خاتون به همراه دقوز خاتون، با هولاکوخان، در اوایل قرن هفتم هجرى، ایران خاتون، از زنان فرمانرواى محلى و حاکم لرستان بود. وى که دختر ابوطالب بود، در سال 635ه درگذشت و در حرم سیدالشهداعلیه السلام در کربلا به خاک سپرده شد38. هم چنین، در سال 649ه ، ارغنه خاتون، به جاى فرزند کوچکتر خویش مبارکشاه، به حکمرانى اولوس جغتاى رسید و در سال 659ه که براى نخستین بار، دو خان بزرگ؛ یعنى قبلاى در چین و اریغ بوکا در مغولستان، بر اریکه قدرت تکیه زده بودند، ارغنه بیکى خاتون [اورقنه]، فرمانفرماى اولوس جغتاى، طرفدار اریغ بوکا بود و به همین سبب تلاش قبلاى براى تصرف اولوس جغتاى ناکام ماند و خود قبلاى عاقبت به فرمان اریغ بوکا به قتل رسید. گویند ارغنه خاتون که در آلمالیغ حکومت مىکرد، در سال 652ه از هلاکو پذیرایى کرد و پس از مرگ همسرش آلغو، با جلب موافقت امیران و وزیران خویش، مبارکشاه را به تخت نشاند. مبارکشاه، از رعایا در برابر سپاه مغول حمایت کرد و در کنار آن، سپاهیانى را که بر عادت گذشته به تاراج اموال مىپرداختند، بازداشت و به سبب مسلمان بودنش، از رعایا پشتیبانى کرد. و خود خاتون نیز کیش بودایى داشت، ولى حامى جدى مسلمانان بود39. در تاریخ آمده است که در حدود سال 608ه پس از ورود مغولان به آلمالیغ وواگذارى آن جا به تغناق تکین، پسر بوزار [اوزار]، بوزار که به طغرى خان ملقب گشته بود، فرزند خویش تغناق تکین و دختر خود، اُلُغ خاتون را به نزد چنگیزخان فرستاد و با مغولان پیمان اتحاد بست40.
تصاحب حکومت و قدرت سیاسى از سوى اغول غایمیش خاتون، بیوه گیوک خان و جنیقاى، پس از مرگ گیوک خان، از حوادث مهم دوره فترت است. این خاتون که همسر بزرگ گیوک خان (حک: 647 - 644ه ) بود، پس از مرگ شوهرش، به سنت مغول، به قدرت رسید و به عنوان دومین فرمانرواى زن مغول در ایران، حدود پنج سال (649 - 644ه ) و بنا به قول دیگر، چهار سال، بر امپراطورى مغول حکومت کرد. سرانجام این شاهزاده همراه با «قد اقاج خاتون» به اتهام توطئه چینى بر ضد منکو، در سال 649ه محکوم به اعدام شد. گویند در همین ایام منکوقاآن نامه شدید اللحنى خطاب به روبروک، پادشاه فرانسه نوشت و در آن، شاه زاده؛ یعنى اغول غایمیش خاتون را که فرستادگان سن لوئى را با حسن نیت پذیرفته بود، «زنى شریر و بدتر از سگ» دانسته و افزوده است: «چگونه ممکن است که مشار الیها چیزى از جنگ و صلح و خیر و صلاح دولت بداند»41.
هم چنین در دوران حکومتى منکو، سلطان پس از مرگ سرتاق، امیران خویش را به قزل اردو فرستاد و براقچین خاتون، بیوه باتو را به فرمانفرمایى منصوب کرد42. بنا به نوشته رشید الدین فضل اللَّه، توراکینا خاتون و موکاخاتون، از همسران با نفوذ اوکتاى قاآن بودهاند. او درباره یکى از آن دو خاتون مىنویسد: «توراکینا خاتون، گر چه از زیبایى زیادى برخوردار نبود لکن در طبیعت او تسلطى تمام بود، مع هذا، این خاتون تحت نفوذ شدید کنیز مسلمان خویش بنام فاطمه و عبدالرحمن وزیرش قرار داشت و به همین سبب، رجال برجستهاى از هلاکت نجات یافتند».43
نقش اجتماعى، فرهنگى و دینى خواتین
حضور مستقیم برخى از خاتونها در عرصههاى حکومتى و جایگاه ویژه بعضى دیگر از آنان در نزد حاکمان، که نفوذ سیاسى و اجتماعى آنان را در میان قشرهاى گوناگون جامعه در پى داشت، زمینه مناسبى براى رشد هدفهاى دینى و فرهنگى جوامع اسلامى فراهم کرد. برخى از این خاتونها خود از فقیهان، محدثان، عارفان، هنرمندان، شاعران و پژوهشگران عصر خویش بودهاند و بدین گونه، تأثیرات مهمى را به طور مستقیم در توسعه فرهنگى و تمدنى جهان اسلام داشتهاند.
شمارى از فقیهان، محدثان، دانشمندان علوم قرآنى، عارفان و پژوهشگران عرصه علم عبارتند از: آمنه خاتون، دختر علامه مجلسى اول، از مجتهدان و فقیهان شیعى قرن یازدهم هجرى و صاحب آثارى همچون شرحى بر الفیه ابن مالک و شواهد سیوطى؛44 اسماء خاتون هَکارى (د: 770ه )، محدثه قرن هشتم هجرى؛ سَلَمى خاتون جزرى، محدثه و عالمه قرن نهم هجرى؛ فاطمه خاتون جَزَرى، مُدرّسه علوم دینى در قرن نهم هجرى؛ معصومه خاتون شیرازى، عالمه، محدّثه، عابده، زاهده و حافظه قرآن در قرن یازدهم هجرى؛ فاطمه خاتون دختر ملاصدرا؛ عروس مولانا جلال الدین محمد بلخى و عارفه و سالکه قرن هفتم هجرى؛45 بىبى منجمه، بانوى ستارهشناس ایرانى و همسر مجدالدین محمد ترجمان (د: 670ه )؛46 کپک خاتون از قاریان قرآن در دوره سلطان محمد اوزبک47 و بىبى، دختر عبدالصمد بن على هروى از محدثان معروف دوره خود.48
در خصوص هنرهاى اسلامى، از میان خواتین، بیگم خاتون، همسر جهانشاه قراقویونلو (ح: 839ه )، از زنان هنردوست و ادب پرور و بانى اصلى مسجد کبود تبریز؛ شاه ملک خاتون، از خوشنویسان معروف قرن نهم هجرى و دختر محمد سلطان گورکانى؛ پادشاه خاتون، خطاط و نویسنده مصاحف گوناگون قرآنى؛ گلرخ بانوبیگم و گوهرشاد خاتون از خطاطان معروف قرنهاى دهم و یازدهم هجرى، جزء تلاش گران این دوران بودهاند.49 همچنین گُنجشکب، دختر ابغا از دیگر خواتین والامقام این دوره بود و امیر سیف الدین تنکنر، احترام مبالغهآمیزى براى او قائل بود و فرستادگان او را به گرمى مىپذیرفت.50
در نیمه دوم قرن هفتم هجرى، از میان خاتونهاى معروف، ترکان خاتون، دختر قطب الدین محمود شاه، از اتابکان یزد و همسر اتابک سعد بن ابوبکر، از اتابکان فارس بود. ترکان خاتون بر سعد غالب بود و بعد از وفات اتابک سعد، اغلب امور مربوط به سلطنت، در دست خاتون، قرار گرفت و با آن که نام اتابکى بر او نبود، ولى رأى او در اکثر امور و شئون، معتبر شمرده مىشد. شیخ سعدى، قصایدى در ستایش او گفته است. ترکان خاتون سرانجام در حدود سال 661ه و یا اندکى بعد از آن، به امر سلجوقشاه، که در حال مستى، دستور اعدام او را به غلام خود داده بود، به قتل رسید.51 همینطور در این ایام، أبش خاتون، دختر سعد الثانى و همسر منکو تیمور بن هلاکو، در حدود سالهاى (686 - 663ه )، در مقام امیر فارس، فرمانروایى کرد. زامباور او را از اتابکان فارس به شمار آورده است. سلغریان، در سالهاى (684 - 682ه )، اقدام به ضرب سکه در شیراز کردند که نام ابش خاتون نیز بر یکى از آنها که از جنس طلا است، به چشم مىخورد. ابش خاتون پس از 23 سال حکومت، به سال 685ه در تبریز درگذشت.52
در میان حکمرانان بنى براک در کرمان، نیز دو زن با عنوان خاتون بودهاند، که یکى از آنها قتلغ ترکان خاتون، بیوه قطب الدین محمد بود، که از سال 655 تا 681ه به حکومت پرداخت و دینارى به تاریخ 677ه به نام او ضرب شده که اکنون موجود است و دیگرى صفوة الدین، پادشاه خاتون، دختر محمد و همسر آباقاخان، ایلخان مغول است، که از سال 693 تا 694ه به عنوان پنجمین پادشاه زن مسلمان، قدرت سیاسى را در دست داشته است.53 از دیگر خاتونهاى حکمران در این دوره، دولت خاتون و لاله خاتون بودند که خاتون نخست، اهل سیاست و حکومت بود و پس از فوت همسرش، عزالدین محمد، در سال 711ه ، زمام امور را به دست گرفت و خاتون دوم، از دختران سلاطین کرمان بود و مدت زیادى حاکم کرمان بود.54
ابن بطوطه، در نیمه نخست قرن هشتم هجرى، از دو ملکه و زن متنفذ در امور حکومتى، که عنوان خاتون داشتهاند، سخن گفته است؛ یکى از آنها، ملکه طیطغلى، از زنان سلطان محمد اوزبک است که بر مجار، سرداق، خوارزم و نواحى تابعه آنها حکم مىرانده و چنان که از وجه تسمیه او معلوم است، ملکه بوده و در نزد سلطان منزلت و نفوذ بالایى داشته است؛ به طورى که سلطان، تا دم در قبه به استقبال او مىرفت و سلام مىکرد و دستش را مىگرفت و تا پاى تخت همراهى مىکرد و زودتر از خاتون نمىنشست، و دیگرى، بغداد خاتون بود که بر ابوسعید، پسر محمد خدابنده، تسلط کامل داشت و از احترامى بیشتر از زنان دیگر برخوردار بود و چون سلطان بعدها، دلشاد خاتون را به زنى گرفت، بغداد خاتون، با دستمالى سلطان را خفه کرد و به قتل رساند55.
در قرن نهم هجرى، گوهرشاد آغا و دسپینا خاتون از حکم رانان و شخصیتهاى معروف خواتین، بودند. گوهرشاد، همسر شاهرخ میرزاى گورکانى (حک: 850 - 807ه )، سومین پادشاه سلسله گورکانیان و دسپینا، همسر کاردان و پرقدرت اوزون حسن آق قویونلو (حک: 882 - 857ه ) بودند56. هم چنین از حاکمان برجسته زن در هند، مصادف با قرن یازدهم هجرى، ارجمند بانو بیگم (د: 1040ه )، همسر ایرانى تبار شاه جهان، پادشاه گورکانى هند است. این بانو علاوه بر نفوذ خویش بر شاه در دربار گورکانیان هند (حک: 1273 - 932ه )، نگهدارى مهر حکومتى، مشهور به «مُهر اُزوک» را بر عهده داشت؛ این نشان، بالاترین حکم حکومتى آن دوره بود. از خاتونهاى دیگر این دوران، جهان آرا بیگم (د: 1092ه )، دختر شاه جهان، پادشاه گورکانى هند و صاحب مدرسه و مسجد بزرگ در آگره بود.57
با توجه به حمایت برخى از خاتونها از دانشمندان، شاعران و شخصیتهاى ادب پرور و علم دوست، طرح دو نکته، که در بعضى از آثار به آنها اشاره شده، لازم است: نکته اول، اتهام شیخ مجدالدین بغدادى، از عالمان معروف دوره خوارزمشاهیان، به ارتباط با ترکان خاتون، در دوران پادشاهى محمد خوارزمشاه مربوط است. در این خصوص، دیدگاه بارتولد این است که گمان نمىرود چنین ارتباطى وجود داشته باشد، زیرا ملکه خاتون در آن زمان، حتى داراى «نتیجه» نیز بوده است و قتل شیخ، در واقع، نتیجه خشم آنى خوارزمشاه بوده و به همین دلیل، شاه پس از قتل شیخ، بىدرنگ از عمل خویش پشیمان شد58. نکته دوم، اتهام ترکان خاتون - بانوى دیگر دوره سلجوقیان - به هم دستى با تاج الملک، از وزیر زادگان پارسى زبان، در مخالفت با خواجه نظام الملک وزیر بود، که عاقبت به قتل خواجه انجامید. در این باره نیز، دشمنىهاى خواجه با اسماعیلیان و شیعیان اثناعشریه که از سیاستهاى تند مذهبى او ناشى مىشد و از هیچ تلاشى در راه خنثى کردن عقاید شیعیان فروگذار نبود، نمىتوان از نظر دور داشت. در ضمن، در همین ایام، ترکان خاتون با امام محمد غزالى همکارى داشته و در تلاشهایى که با کمک خلیفه براى رساندن پسرش به پادشاهى انجام داده، از حمایت غزالى برخوردار شده است.59
برخى از ادیبان و شاعران معروف خاتونها عبارتند از: لاله خاتون، از دختران پادشاهان کرمان؛60 امة اللَّه خاتون کرد هَکارى، بانوى دانشمند و ادیب قرن نهم هجرى و استاد السخاوى، مؤلف کتاب الضوء اللامع؛ اوراق سلطان بیگم دختر امیر اسکندر، از امیران سلسله قراقویونلوى شیعى مذهب و ادیب و شاعر قرن نهم هجرى؛ پروین خاتون، شاعر اواخر قرن چهارم یا اوایل قرن پنجم هجرى؛ جهان خاتون، دختر سلطان مسعود شاه اینجو و شاعر بداههگو و صاحب دیوان و لطیفهپرداز قرن هشتم هجرى؛ دلشاد خاتون (د: 755ه )، نوه امیر چوپان و بانوى فاضل و ادب پرور قرن هشتم هجرى، که هدایاى او به سلمان ساوجى معروفست، به طورى که سلمان او را «بلقیس زمان» لقب داده و مقنعه او را از تاج پادشاهى برتر دانسته است؛61 آغا بیگى گرگانى همسر سعد وقاص و عالم و شاعر زمان خود؛ آقا بیگم هراتى، بانوى توانا در رشتههاى مختلف علمى و شعر و بلاغت؛ دولت بانو بیگم دختر عظیم شاه، سلطان هند و اهل علم و فصاحت؛ زیب النسا بیگم، دختر اورنگ پادشاه، سلطان هند و از شاعران پر آوازه فارسىگو؛ عصمت بیگم، دختر سیف الملوک میرزا و نور جهان بیگم، همسر سلطان جهانگیرشاه، از شاعران معروف زمان خویش.62
برخى از این شخصیتهاى ادبى از شاعران پرآوازه عصر خود بوده و شعرهاى دلنشین آنان علاقهمندان زیادى داشته است. در ذیل به نمونههایى از اشعار شمارى از خاتونها اشاره مىشود:
بود از جان محب آل حیدر
اوراق سلطان بنت شه سکندر
(اوراق سلطان بیگم)63
من آن زنم که همه کارِ من نکوکارى است
به زیر مقنعه من همه کُلَهدارى است
حسن شهم زنژاد قرا الغ سلطان
نه هر سرى به کلامى سزاى سالارى است
(پادشاه خاتون)64
بلبل از گل بگذرد گرد چمن بیند مرا
بت پرستى کى کند گر برهمین بیند مرا
در سخن پنهان شدم مانند بو در برگ گل
هر که دیدن میل دارد در سخن بیند مرا
دختر شاهم ولیکن رو به فقر آوردهام
زیب زینت بس همینم نام من زیب النساء است
(زیب النساء بیگم)
چون ابر بهار دم به دم گریانم
مانند فلک همیشه سرگردانم
با هر که وفا کنم جفا مىبینم
بر بخت خود و طالع خود حیرانم
(عصمت بیگم)
نور جهان گر چه بصورت زنست
لیک به باطن زن شیرافکن است
(نور جهان بیگم)65
اهتمام به تأسیس مدارس و ایجاد مراکز آموزشى، یکى از برنامههاى اساسى حاکمان در اکثر دورههاى اسلامى بوده است و علل اساسى تأسیس این گونه مدارس را باید در نگاه مثبت آنان به عالمان جست و جو کرد، زیرا به سبب ارتباط دین و سیاست، عالمان در حقیقت، نگهبانان دین بودهاند و خلفا در اداره امور کشور، به مشارکت آنها نیاز داشتهاند و از آن جا که عالمان، نزد مردم، محترم و گرامى بودند، به تبع، امیران و پادشاهان هم براى تقویت نفوذ خود و نزدیکى هر چه بیشتر به مردم، بهترین وسیله را نیکویى به فقیران و گرامیداشت عالمان و فقیهان مىدانستند. از این رو، براى تحقق این هدف، راهى جز بناى مساجد، بیمارستانها، رباطها (مهمانسراها) و... و نیز تعیین مقررى براى عالمان و فقیهان نبود.66
از سوى دیگر، تمدن اسلامى طورى در پیشرفت علم و ادب مؤثر بود، که از کاخ خلیفه تا مسجد و خانه وزیر و امیر و حتى در بساطهاى عیش و نوش، دانشمندان، نویسندگان و گویندگانى پدید آورد و در هر جا براى پژوهشهاى علمى و ادبى، محفلى تشکیل مىشد و تحصیل علم بر نوجوانان، پیران، کنیزان، غلامان، زنها و... واجب مىنمود.67 بر همین اساس، فراهم ساختن امکانات تعلیم و تربیت از طریق بناى مدارس، مساجد، خانقاهها و سایر مراکز آموزشى، از هدفهاى اساسى خاتونها در جهت برنامههاى حاکمان مسلمان بوده است؛ آنان با تأسیس مساجد و مدارس در سراسر قلمرو اسلامى، نقش مؤثرى در اعتلاى فرهنگى و دینى جوامع اسلامى، ایفا کردهاند و این امر نشان دهنده اهتمام آنان به امر آموزش و پرورش و توسعه دینى و فرهنگى مسلمانان است.68
خاتونها، دهها مسجد و مدرسه مهم تأسیس کردند که برخى از آنها بدین قرار است: مسجد عادله خاتون، دختر احمدپاشا؛ مسجد خاتون الس خاتون (ح: 507ه ) در شام؛ مسجد ملکه هدیه خاتون در الحکر؛ مدرسه خاتون، دختر سلطان ملک عزالدین مسعود بن قطب الدین، در جبل؛69 مدرسه ربیعه خاتون (د: 643ه )، دختر ایوب، ویژه حنبلىها؛70 مدرسه خاتونیه حنفیه خاتون، دختر معین الدین و همسر نورالدین زنگى، در دمشق؛71 مدرسه زمرد خاتون، دختر ایوب، در محدوده بیمارستان نورى که ابن یونس در آن تدریس مىکرد؛ مسجد خاتون معینیه، واقع در پایین قلعه نورالدین؛ مسجد تربة خاتون در کنار نهر یزید؛ مسجد زمرد خاتون در صنعا؛72 مسجد بىبى خانم (د: 801ه ) در سمرقند؛73 مسجد و مدرسه بزرگ تاش خاتون، مادر سلطان ابواسحق در شاه چراغ شیراز؛74 مدرسه شومانیه خاتون، دختر ظهیرالدین شومان؛ مدرسه خاتون، همسر ملک نورالدین؛ مدرسه قصاعیه خطبلسى خاتون، دختر گلى (ح: 593ق)؛ مدرسه مادانیه آخشاخاتون، دختر ملک قطب الدین، صاحب ماردین (ح 610ق)؛75 مدرسه ست الشام خاتون، دختر نجم الدین بن شاذى؛76 مدرسه خاتونیه ارغوان خاتون، همسر عزالدین (ح: 775ه )؛ مدرسه خاتونیه اغل خاتون (ح: 182ه ) در بغداد و مدرسه عثمانیه شاه خاتون در قدس77. همچنین بعضى از آنها؛ مثل خاتون دختر انر و خاتون دختر خطبلسى، با ایجاد خانقاه در دمشق و مناطق دیگر و نیز باى خاتون، دختر ملک ظاهر بیبرس، با اختصاص محلى با موقوفههاى کافى براى تعلیم زنان، خدمات شایانى در زمینه ارشاد و آموزش مردم، در ابعاد مختلف دینى و اجتماعى انجام دادهاند.78
شمارى از خاتونها در ابتدا مسلمان نبودند، امّا حمایت عملى آنان از اسلام در آن دوران، در متنهاى تاریخى ثبت شده است؛ ارغنیه خاتون، از جمله آنهاست. او که در حدود سال 649ه به جاى پسر کوچک خویش مبارکشاه، به حکمرانى اولوس جغتاى منصوب شد، برکیش بودا بود، ولى با جرأت تمام به حمایت از مسلمانان برخاست و فرزندش مبارکشاه، نخستین فرد از خاندان چنگیزخان بود که اسلام آورد. ابن الفرّاء در این باره مىنویسد: سالى شعلههاى مصائب و آفات و بلیّات بر مردم خزر روى آورد و پادشاه از حمایت مردم درماند. خاتون، به شاه خزر گفت: «شهریارا! صفت پسندیدهاى است که هر کسى از آن تازه شود، پژمرده نمىشود و هر کسى از آن عزت یابد، خوار نمىگردد... و براى سرپرستى رعایا نیز هیچ کس شایستهتر از شهریار نیست... پس سپاس نعمت را به سوى او [خداوند] روى آور و از عقوبت دشوار هم بدو پناه ببر و او را فراموش مکن تا فراموشت نکند... به مردم بگو که با صفاى دل به کنه قدرت خداوند اقرار کنند و خود نیز چنان کن و بگو که شکر بىشائبه به درگاه بارى را در دعا و زبان به ناله و زارى بگشایند و خود نیز چنان کن... شهریار فرمود که با این سخنان مردم را متنبه و هشیار سازد و خاتون چنان کرد و... پس خداوند خیرات را برایشان متواتر ساخت و برکت آسمانها بر آنان فرو بارید تا اندوهشان به شادى بدل شد و فراخى نعمت بدانان بازگشت.»79
گذشته از اقدامات خاتونها در جهت استحکام پایههاى دین اسلام، که در بالا به پارهاى از آنها اشاره شد، حضور صد کنیز قرآن خوان در نزد زبیده خاتون و حمایت او از اصحاب علم و ادب و فقیهانى، هم چون جبرائیل بن بختیشوع، طبیب دربار عباسیان؛ اصمعى دانشمند علم لغت؛ قاضى یوسف فقیه و ابوالعتاهیه شاعر، باعث شد که محفل زبیده محل اجتماع هنرمندان، عالمان، طبیبان، شاعران و ادیبان باشد و این اقدامات، زبیده را در منابع تاریخى، زنى دیندار، اصیل زاده، محبوب، نیکوکار و خیّر مىنماید.80 همین طور، نقش مهم ترکان خاتون، مادر سلطان قطب الدین محمد از عالمان مذهبى را باید از گامهاى مؤثر در راه توسعه اهداف عالیه اسلامى دانست.81
خاتونها در زمینههاى اجتماعى هم با ایجاد مراکز خدماتى و نیز حمایت از قشرهاى آسیبپذیر جامعهخویش نقش مهمى ایفا کردهاند. برخى از آنان از جمله زبیده خاتون همسر هارون، با حمایت از زاهدان، نیکوکاران، فقیران و بیچارگان؛82 مؤنسه خاتون دختر ملک عادل، با تلاش براى تداوم فعالیت بیمارستان کبیر منصورى در قاهره؛83 بىبى منجمه، با تأسیس زاویه در شاه چراغ شیراز، جهت اطعام و پذیرایى زائرین؛84 عادله خاتون و خاتون دختر دقاق و عذرا خاتون، با تأسیس کاروانسرا به نام خودشان85 و زیتون خاتون، همسر نیکوکار ارسلان شاه اول (حک: 537 - 459ه ) ششمین پادشاه سلجوقى کرمان، با تأسیس مدرسه ادب ماهان و رباط مربض یزدیان، گامهاى مؤثرى را در راه ارائه خدمات عمومى به قشرهاى مختلف مردم، برداشتهاند. باید افزود، کاروانسراها بر اساس هنر معمارى اصیل ایرانى و تکالیف مربوط به آن، نماد و نشانههایى دارند که به خوبى تقابل امور مادى و غیر مادى فرهنگ را روشن مىکنند.86
هم چنین برخى دیگر از خاتونها، با هدیههاى خویش به مستمندان و یارى آنها در مناسبتهاى مختلف، جایگاه خاصى در نزد عموم مردم پیدا کردند. نمونههاى زیر از این قبیل است: حفر قنات آب در مکه با هزینه یک میلیون و هفت صد هزار دینار، که به دستور زبیده، همسر هارون صورت گرفت و امروزه به قنات زبیده معروف است؛87 یارى خاتون سریه على بک از زنان نیکوکار به تهیدستان؛88 خیرات و صدقات و خدمات چشمگیرست الشام، خاتون شقیقه تورانشاه (د: 610ه )؛89 آثار خیرخواهانه ارسلان خاتون، همسر القائم بامر اللَّه در قزوین و جاهاى دیگر از جمله اهداى لباس و اطعام نیازمندان90 و تقسیم آشامیدنىها و خوردنىها در طول سال با هزاران دینار هزینه از سوى ست الشام (د: 616ه )، دختر امیر نجم الدین ایوب در مصر.91 این امور، تأثیرات مهم اجتماعى زیادى داشته است. خاتونهاى نیکوکار دیگر عبارتند از: تاج الدین خاتون، مادر سلطان سنجر (حک: 552 - 511ه )؛ تاشى خاتون (د: 750ه )، بانى آستان شاه چراغ در شیراز؛92 زمرد خاتون، مادر الناصر لدین اللَّه در قرن ششم هجرى و زاهده خاتون، همسر اتابک بزامه از والیان محلى دوره غزنوى در قرن ششم هجرى و صاحب مدرسه در شیراز.93
ابن جبیر (د: 614ه )، جهانگرد اندلسى، در گزارش خویش درباره چند تن از خاتونهاى نیکوکار، با عنوان «سه خاتون نام دار و نیکوکار»، از شرکت آنها در حج سال 579ه گزارش مىدهد و به بیان برخى از ویژگىها و اقدامات مهم آنان مىپردازد. او درباره خاتون اول، دختر امیر مسعود، شاه دربند و ارمنستان و همسر نورالدین، صاحب «آمد» مىنویسد: «آثار نیک این خاتون در راه سفر حاجیان بسیار است، از آن جمله، سقاخانههایى که براى رساندن آب رایگان در مسیر، تعبیه شده و نزدیک به سى شتر و دولاب آبکشى دارد و هم چنین او براى تأمین و حمل ره توشه زائرین بیت اللَّه از قبیل جامه و زاد راه و دیگر چیزها، نزدیک به یک صد شتر اختصاص داده است». او در پایان ذکر اقدامات این بانو، میزان نیکوکارى خاتون اول را با جمله: «... و امرها یطول وصفها...» به پایان مىبرد94. ابن جبیر، خاتون دوم؛ یعنى مادر معزالدین، صاحب موصل و همسر بابک، برادر نورالدین و صاحب شام را نیز داراى کارهاى نیک و احسان بسیار مىداند و خاتون سوم، دختر دقوس، صاحب اصفهان را نیز زنى والامقام و مؤثر در کارهاى خیر عنوان مىکند. نویسنده در پایان گزارش خود، اهتمام این سه خاتون براى انجام کارهاى نیک، همراه با شکوه و جلال سلطنتى آنان را بسیار شگفتانگیز و تحسینآمیز مىداند.95
نتیجه
خاتون/قاتون/قادین، به معناى خانم و بانوى اصیل (به طور عام) و زنان والامقام و دختران خان و خاقان و بزرگان (به طور خاص)، داراى جایگاه ویژهاى در دورههاى مختلف، خصوصاً پس از اسلام، است. واژه خاتون با خاستگاه سغدى آن که امروزه در متون عربى، فارسى و ترکى بدین شکل به کار مىرود؛ در ابتدا، شکل قاتون داشته و پیش از اسلام در چین و ماوراء النهر به همسران حکمرانان چین و حاکمان بعضى از سرزمینهاى دیگر، هم چون بخارا، اطلاق شده است.
در دوره اسلامى و دست کم از اوایل دوره عباسى، گرچه خاتون در کنار خان (عنوان خاص مردان) براى بزرگداشت و تجلیل از زنان به کار رفته است؛ لکن این عنوان در بعضى از دورهها از جمله عصر سلجوقیان (590 - 429ه )، دوره فترت، دوره ایلخانى (ح: 654ه ) تا تأسیس دولت تیمورى (ح: 771ه ) و دوران حکمرانى ممالیک (928 - 648ه )، در قلمرو اسلامى، کاربرد بیشترى داشته است.
واژه خاتون و مترادفهاى آن هم چون سیّده و بىبى در نزد شیعیان اثناعشرى هم، اهمیت ویژهاى داشته و درباره شخصیت برجسته شیعى، از جمله حضرت فاطمه (س) و مادر بزرگوار امام دوازدهم (عج) و یا امام زادههاى منسوب به مادر امام سجادعلیه السلام، دختران امام صادقعلیه السلام و امام کاظمعلیه السلام و... به کار رفته است. و نام نخستین حاکم زن ایرانى شیعه در قرن چهارم هجرى، «سیّده ملکه خاتون» بوده است.
از سوى دیگر، جایگاه خاص خواتین در نزد خلفا، وزیران، امیران و سایر کارگزاران حکومتى و دسترسى آنان به اخبار، اسناد و امکانات دولتى موجب گردیده است که خواتین بتوانند در زمینههاى سیاسى، فرهنگى، دینى و اجتماعى در تاریخ اسلام، نقش مهم و مؤثرى ایفا کنند. به طوریکه برخى از آنان در دورههایى توانستند با دست یافتن بر قدرت سیاسى، خود امور حکومتى را بر عهده گیرند. نیز گذشته از اینکه بعضى از خواتین خود از فقیهان، محدثان، عارفان، دانشمندان، هنرمندان و شاعران پرآوازه عصر خویش بودهاند، برخى دیگر از آنان با تأسیس مسجد، مدرسه، خانقاه و سایر مراکز آموزشى و پرورشى، زمینه توسعه فرهنگى، دینى و اجتماعى جوامع اسلامى را فراهم کردند.
پىنوشتها
1. دانشجوى دکتراى تاریخ و تمدن ملل اسلامى دانشگاه آزاد - واحد علوم و تحقیقات تهران.
2. میرزا مهدى استرآبادى، سنگلاخ، (تهران، نشر مرکز، 1374ش)، ص 152؛ دایرة المعارف آذربایجان شوروى (سابق)، (باکو، 1982م) ج 10، ص 61؛ على اکبر دهخدا، لغتنامه، دانشگاه تهران (CD)، ماده «خاتون»؛ محمدحسین اعلمى حائرى، تراجم اعلام النساء، (بیروت، اعلمى، 1420ق)، ج 1، ص 385 (به نقل از تذکرة الخواتین).
3. دایرة المعارف اسلام (انگلیسى)، لیدن، ماده Khatun؛ ابوحنیفه احمد بن داود دینورى، اخبار الطوال، ترجمه دکتر محمود مهدوى دامغانى، (تهران، نشر نى، 1371ش)، ص 85 .
4. محمود کاشغرى، دیوان لغات الترک، (بغداد، مطبعه عامره، 1333ق)، ج 1، ص 343.
5. میرزا مهدى استرآبادى، پیشین.
6. غیاث الدین محمد بن جلال الدین رامپورى، غیاث اللغات، (تهران، معرفت، بىتا) ج 1، ص 369.
7. غلامحسین مصاحب، دایرة المعارف فارسى (تهران، امیرکبیر، 1380ش) ج 1، ص 874 .
8. محمدحسین اعلمى حائرى، پیشین، ج 2، ص 412؛ غلامحسین مصاحب، پیشین، ج 1، ص 874 .
9. مصطفى اجتهادى، دائرة المعارف زن ایرانى، (تهران، بنیاد دانشنامه بزرگ فارسى، 1382ش) ج 1، ص 106 - 116 - 122 - 194.
10. همان، ج 1، ص 107.
11. مشدى خانم، زیارتگاههاى [جمهورى] آذربایجان، (باکو، 1992م) ص 34 - 37.
12. مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 1، ص 123 - 199 - 200.
13. ابن خلف تبریزى (برهان)، برهان قاطع، به اهتمام محمد عباسى، (تهران، امیرکبیر، بىتا) ص 219؛ میرزا مهدى استرآبادى، پیشین؛ غلامحسین مصاحب، پیشین، ج 1، ص 482.
14. مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 1، ص 415.
15. همان، ص 384.
16. محمد بن احمد بن یوسف کاتب خوارزمى، مفاتیح العلوم، ترجمه حسین خدیو جم، (تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1362ش) ص 114؛ محمود کاشغرى، پیشین، ج 1، ص 368.
17. مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 1، ص 326؛ ابراهیم قفس اوغلو، تاریخ دولت خوارزمشاهیان، ترجمه داود اصفهانیان (تهران، نشر گستره، 1367ش) ص 52 .
18. احمد بن یحیى بن جابر البلاذرى، فتوح البلدان، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420ق) ص 245؛ ابن واضح الیعقوبى، تاریخ الیعقوبى، (بیروت، دار صادر، بى تا)؛ ج 2، ص 237.
19. جرجى زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر کلام، (تهران، امیرکبیر، 1369ش) ص 242، 794؛ زهرا نوروزى، «حیات سیاسى زبیده خاتون»، فصلنامه تاریخ اسلام، شماره 19، پاییز 1383.
20. مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 2، ص 632.
21. محمود کاشغرى، پیشین، ج 1، ص 343.
22. ابوالفضل محمد بن حسین بیهقى، تاریخ بیهقى، تصحیح على اکبر فیاض، (تهران، ایرانمهر، 1350ش) ص 481.
23. محمود بن محمد آقسرائى، تاریخ سلاجقه، (تهران، اساطیر، 1362ش) ص 136؛ حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمه عبدالحسین بینش، (تهران، آرایه، 1374ش) ج 2، ص 50؛ غلامحسین مصاحب، پیشین، ج 1، ص 628.
24. رشیدالدین فضل اللَّه، جامع التواریخ، (تهران، دنیاى کتاب، 1364ش) ج 2، ص 332؛ غلامحسین مصاحب، پیشین، ج 1، ص 628.
25. رامپورى، پیشین، ج 2، ص 267.
26. آقسرائى، پیشین، ص 36.
27. ابن الجوزى، المنتظم فى تاریخ الملوک والامم، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1412ق) ج 10، ص 78.
28. رشیدالدین فضل اللَّه، پیشین، ج 2، ص 252 - 408؛ خواجه نظام الملک طوسى، سیاست نامه (تهران، زوار، 1357) ص 171؛ عزالدین بن اثیر، الکامل، ج 8، ص 353؛ ج 10، ص 179.
29. و.و. بارتولد، ترکستان نامه، ترجمه کریم کشاورز، (تهران، آگاه، 1366ش) ج 2، ص 732 - 747 - 763؛ نورالدین محمد زیدرى نسوى، تاریخ جلالى، (تهران، سعدى، 1366ش) ص 41 - 45.
30. بارتولد، پیشین، ج 2، ص 788؛ نورالدین نسوى، پیشین، ص 41 و 45؛ غلامحسین مصاحب، پیشین، ماده «ترکان خاتون».
31. ابن تغرى بردى، النجوم الزاهره فى ملوک المصر والقاهرة، (مصر، المؤسسة المصریه، بىتا) ج 6، ص 173 و ج 7، ص 203.
32. جمال الدین محمد بن سالم ابن واصل، تاریخ ایوبیان، ترجمه پرویز اتابکى (تهران، انقلاب اسلامى، 1369ش) ص 297.
33. ابن خلکان، وفیات الاعیان، (بیروت، دارالثقافه، 1968م)، ج 1، ص 296.
34. خلیل بن ایبک الصفدى، الوافى بالوفیات، مکتبة التراث، سایت: alwaraq.comص 1841.
35. ابى العباس المقریزى، کتاب المواعظ والاعتبار (خطط)، سایت: alwaraq.com ج 2، ص 67.
36. دائرة المعارف اسلام (انگلیسى)، ماده «عادله خاتون».
37. مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 2، ص 544؛ محمد بن على شبانکارهاى، مجمع الانساب، (تهران، امیرکبیر، 1363ش) ص 256.
38. مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 1، ص 102 - 165؛ محمد جوینى، تاریخ جهانگشاى جوینى، (تهران، افراسیاب، 1382ش) ج 1، ص 29.
39. بارتولد، پیشین، ج 2، ص 1016 - 1054 - 1056؛ مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 2، ص 543 .
40. بارتولد، پیشین، ج 2، ص 836 .
41. همان، ج 2، ص 1011 - 1016 - 1035؛ محمد بن على شبانکارهاى، پیشین، ص 256؛ مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 1، ص 97؛ ج 2، ص 543 .
42. بارتولد، پیشین، ج 2، ص 1031.
43. رشیدالدین فضل اللَّه، پیشین، ج 2، ص 1001.
44. محمدحسین اعلمى حائرى، پیشین، ج 1، ص 206.
45. مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 1، ص 91؛ ج 2، ص 627 - 724 - 725 - 861 .
46. غلامحسین مصاحب، پیشین، ماده «بى بى».
47. ابن بطوطه، رحله ابن بطوطه (تحفة النظار فى غرائب الامصار وعجائب الاسفار) (بیروت، المکتب المصریه، 1425ق) ج 1، ص 306.
48. محمدحسین اعلمى حائرى، پیشین، ج 1، ص 149.
49. مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 1، ص 235؛ ج 2، ص 637 - 786 - 794.
50. خلیل بن ایبک الصفدى، اعیان العصر واعوان النصر (المکتبة التراثیه). سایت: www.alwaraq.com.
51. عباس اقبال آشتیانى، تاریخ مغول (تهران، امیرکبیر، 1379ش) ص 390؛ زامباور، نسب نامه خلفا و شهریاران، ترجمه دکتر محمدجواد مشکور، (تهران، کتابفروشى خیام، 1356) ص 350؛ غلامحسین مصاحب، پیشین، ج 1، ص 638.
52. اقبال آشتیانى، پیشین، ص 390.
53. همان، ص 356؛ مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 1، ص 242.
54. محمدحسین اعلمى حائرى، همان، ج 2، ص 92 - 385؛ نامعلوم، الف لیلة ولیلة، www.alwaraq.com، ص 719 - 720.
55. ابن بطوطه، پیشین، ج 1، ص 304 - 306.
56. مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 1، ص 12 - 463.
57. همان، ج 1، ص 72.
58. و.و. بارتولد، پیشین، ج 2، ص 784 .
59. نوراللَّه کسائى، مدارس نظامیه و تأثیرات اجتماعى آن، (تهران، امیرکبیر، 1363ش) ص 37 - 45 - 269 - 286.
60. محمدحسین اعلمى حائرى، پیشین، ج 2، ص 385.
61. مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 1، ص 139 - 165 - 261 - 352 - 648.
62. محمدحسین اعلمى حائرى، پیشین، ج 1، ص 195 (به نقل از «تذکرة الخواتین»)، همان، ص 375؛ ج 2، ص 92 - 277 - 415.
63. مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 1، ص 165.
64. محمدبن على شبانکارهاى، پیشین، ص 202.
65. محمدحسین اعلمى حائرى، پیشین، ج 2، ص 149 - 277 - 415.
66. جرجى زیدان، پیشین، ص 626.
67. همان، ص 594 .
68. عبدالقادر بن محمد النعیمى، الدارس فى تاریخ المدارس، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410ق) ج 1، ص 96 - 385 و ج 2، ص 280.
69. ابن خلکان، پیشین، ج 4، ص 121.
70. نجم الدین ابراهیم بن على الحنفى الطرسوسى، تحفة الترک فیما یجب أن...، (المکتبة التراثیه)، سایت: www.alwarag.com.
71. ابن خلکان، پیشین، ج 3، ص 244.
72. النعیمى، پیشین، ج 2، ص 270 - 275 - 279.
73. حائرى، پیشین، ج 2، ص 149.
74. ابن بطوطه، پیشین، ج 1، ص 190.
75. النعیمى، پیشین، ج 1، ص 238 - 385 - 455.
76. الذهبى، سیر اعلام النبلاء، (بیروت، مؤسسة الرسالة، 1413ق) ج 22، ص 75.
77. اعلمى حائرى، پیشین، ج 1، ص 214 - 226.
78. عبدالحى بن احمد الدمشقى، شذرات الذهب فى اخبار من ذهب، (بیروت، دارالکتب العلمیه، بىتا) ج 3، ص 303؛ عبدالکریم الرافعى القزوینى، التدوین فى اخبار قزوین، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1987م) ج 1، ص 130؛ النعیمى، پیشین، ج 1، ص 385؛ ج 2، ص 131؛ دکتر احمد شلبى، تاریخ آموزش و پرورش در اسلام، ترجمه محمدحسین ساکت، (تهران، فرهنگ اسلامى، 1370ش) ص 136.
79. حسین بن محمد ابن الفرّاء، رسل الملوک (سفیران)، ترجمه پرویز اتابکى، (تهران، انقلاب اسلامى، 1363ش) ص 51 .
80. جرجى زیدان، پیشین، ص 595؛ زهرا نوروزى، «حیات سیاسى زبیده خاتون»، فصلنامه تاریخ اسلام، شماره 19، پاییز 1383.
81. دکتر غلامرضا ورهرام، تاریخ آسیاى مرکزى، (مشهد، آستان قدس رضوى، 1372ش) ص 259.
82. زهرا نوروزى، پیشین.
83. المقریزى، پیشین، ص 1166.
84. احمد عیسى بک، تاریخ بیمارستانها در اسلام، ترجمه دکتر نوراللَّه کسائى، (تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1371ش) ص 70.
85. النعیمى، پیشین، ج 1، ص 96؛ ج 2، ص 152 - 272.
86. مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 2، ص 579؛ ناصر تکمیل همایون، «کاروانسرا در فرهنگ ایران»، مجله تحقیقات تاریخى، شماره 4 و 5 ، بهار و تابستان 1369ش.
87. على بن حسین مسعودى، مروج الذهب، (قم، دارالهجره، 1363ش) ج 4، ص 226.
88. عبدالرحمن بن حسن الجبرتى، تاریخ عجایب الآثار فى التراجم والاخبار، (بیروت، دارالجیل، بىتا) ج 3، ص 538 .
89. الذهبى، پیشین، ج 22، ص 78.
90. محمدحسین اعلمى حائرى، پیشین، ج 1، ص 214.
91. جمال الدین یوسف ابن تغرى بردى، پیشین، ج 6، ص 246.
92. مصطفى اجتهادى، پیشین، ج 1، ص 313 - 318؛ ج 2، ص 503 .
93. هندوشاه نخجوانى، تجارب السلف (تهران، طهورى، 1357ش)، ص 321.
94. ابن جبیر، رحلة ابن جبیر، (مصر، دارالکتاب المصرى، بىتا)، ص 136.
95. همان.
منابع
- آقسرائى، محمود بن محمد، تاریخ سلاجقه (مسامرة الاخبار ومسایرة الاخبار)؛ (تهران، اساطیر، 1362ش).
- ابراهیم حسن، حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمه عبدالحسین بینش، (تهران، آرایه، 1374).
- ابن اثیر، عزالدین محمد بن محمد، الکامل فى التاریخ، چاپ دوم، (بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق).
- ابن بطوطه، محمد بن عبداللَّه، رحلة ابن بطوطه (تحفة النظار فی غرائب الامصار و عجائب الاسفار)، (بیروت، المکتبة العصریه، 1425ق).
- ابن تغرى بردى، جمال الدین ابى المحاسن یوسف، النجوم الزاهره فى ملوک المصر والقاهره، (مصر، المؤسسة المصریة العامة، [بى تا]).
- ابن جبیر الاندلسى، محمد بن احمد، رحلة ابن جبیر، (مصر، دارالکتاب المصرى، [بىتا]).
- ابن الجوزى، عبدالرحمن بن على بن محمد، المنتظم فى تاریخ الملوک والامم، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1412ق).
- ابن خلف تبریزى (برهان)، برهان قاطع، به اهتمام محمد عباسى، (تهران، امیرکبیر، [بىتا]).
- ابن خلکان، شمس الدین احمد بن محمد بن ابى بکر، وفیات الاعیان، (بیروت، دارالثقافه، 1968م).
- ابن الفرّاء، حسین بن محمد، رسل الملوک (سفیران)، ترجمه پرویز اتابکى، (تهران، انقلاب اسلامى، 1363ش).
- ابن واصل، جمال الدین محمد بن سالم، تاریخ ایوبیان (مفرج الکروب فى اخبار بنى ایوب)، ترجمه پرویز اتابکى، (تهران، انقلاب اسلامى، 1369ش).
- اجتهادى، مصطفى (سرپرست)، دایرة المعارف زن ایرانى، (تهران، بنیاد دانشنامه بزرگ فارسى، 1382ش).
- استرآبادى، میرزا مهدى، سنگلاخ، (تهران، نشر مرکز، 1374ش).
- اعلمى حائرى، علامه شیخ محمدحسین، تراجم اعلام النساء، (بیروت، مؤسسة الاعلمى، 1420ق).
- اقبال آشتیانى، عباس، تاریخ مغول، (تهران، امیرکبیر، 1379ش).
- بارتولد.و.و، ترکستان نامه، ترجمه کریم کشاورز، (تهران، آگاه، 1366ش).
- البلاذرى، احمد بن یحیى بن جابر، فتوح البلدان، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420ق).
- بیهقى، ابوالفضل محمد بن حسین، تاریخ بیهقى، (تهران، ایرانمهر، 1350ش).
- تکمیل همایون، ناصر، «کاروانسرا در فرهنگ ایران»، مجله تحقیقات تاریخى، شماره4 و 5 ، بهار و تابستان 1369ش.
- الجبرتى، عبدالرحمن بن حسن، تاریخ عجایب الآثار فى التراجم والاخبار، (بیروت، دارالجیل، [بى تا]).
- جوینى، محمد، تاریخ جهانگشاى جوینى، تصحیح محمد قزوینى، چاپ سوم، (تهران، افراسیاب، 1382ش).
- الحنفى الطرسوسى، نجم الدین ابراهیم بن على، تحفة الترک فیما یجب أن یعمل فى الملک، (المکتبة التراثیه) سایت: www.alwarag.com
- خوارزمى، محمد بن احمد بن یوسف کاتب، مفاتیح العلوم، ترجمه حسین خدیو جم، (تهران، علمى و فرهنگى، 1362ش).
- الدمشقى، عبدالحى بن احمد، شذرات الذهب فى اخبار من ذهب، (بیروت، دارالکتب العلمیه، [بى تا]).
- دهخدا، على اکبر، لغتنامه، (انتشارات دانشگاه تهران (CD)).
- دینورى، ابوحنیفه احمد بن داود، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، (تهران، نشر نى، 1371ش).
- الذهبى، محمد بن احمد بن عثمان بن قایماز، سیر اعلام النبلاء، (بیروت، موسسة الرسالة، 1413ق).
- الرافعى القزوینى، عبدالکریم بن محمد، التدوین فى اخبار قزوین، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1987م).
- رامپورى، غیاث الدین محمد بن جلال الدین، غیاث اللغات، (تهران، کانون معرفت، [بىتا]).
- زامباور، نسب نامه خلفا و شهریاران، ترجمه محمدجواد مشکور، (تهران، خیام، 1356).
- زیدان، جرجى، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر کلام، (تهران، امیرکبیر، 1369ش).
- شبانکارهاى، محمد بن على، مجمع الانساب، (تهران، امیرکبیر، 1363ش).
- شلبى، احمد، تاریخ آموزش و پرورش در اسلام، ترجمه محمدحسین ساکت، (تهران، فرهنگ اسلامى، 1370ش).
- الصفدى، خلیل بن ایبک، الوافى بالوفیات، (مکتبة التراث)، سایت: www.alwaraq.com
- الصفدى، خلیل بن ایبک، اعیان العصر واعوان النصر، (مکتبة التراث)، سایت: www.alwaraq.com
- طوسى، خواجه نظام الملک، سیاست نامه، به کوشش مرتضى مدرسى (تهران، زوار، 1357).
- عیسى بک، احمد، تاریخ بیمارستانها در اسلام، ترجمه دکتر نوراللَّه کسائى، (تهران، علمى و فرهنگى، 1371ش).
- قفس اوغلو، ابراهیم، تاریخ دولت خوارزمشاهیان، ترجمه داود اصفهانیان، (تهران، گستره، 1367ش).
- کاشغرى، محمود، دیوان لغات الترک، (استانبول، مطبعه عامره، 1333ق).
- - ، دیوان لغات الترک، ترجمه حسین محمدزاده صدیق، (تهران، اختر، 1384ش).
- - ، دیوان لغات الترک، ترجمه سید محمد دبیر سیاقى، (تهران، مطالعات فرهنگى، 1375ش).
- کسائى، دکتر نور اللَّه، مدارس نظامیه و تأثیرات اجتماعى آن، (تهران، امیرکبیر، 1363ش).
- مسعودى، على بن حسین، مروج الذهب، (قم، دارالهجره، 1363ش).
- مصاحب، غلامحسین، دایرة المعارف فارسى، (تهران، امیرکبیر، 1380ش).
- المقریزى، احمد بن على، کتاب المواعظ والاعتبار (خطط)، (المکتبة التراثیه) سایت: www.alwaraq.com
- نامعلوم، الف لیلة ولیلة، (المکتبة التراثیه) سایت: www.alwaraq.com
- نخجوانى، هندوشاه، تجارب السلف (تهران، طهورى، 1357ش).
- نسوى، نورالدین محمد زیدرى، سیرة جلال الدین (تاریخ جلالى)، (تهران، سعدى، 1366ش).
النعیمى، عبدالقادر بن محمد، الدارس فى تاریخ المدارس، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410ق).
- نوروزى، زهرا، «حیات سیاسى زبیده خاتون»، فصلنامه تاریخ اسلام، شماره 19، پاییز 1383.
- ورهرام، دکتر غلامرضا، تاریخ آسیاى مرکزى، (مشهد، آستان قدس رضوى، 1372ش).
- همدانى، رشیدالدین فضل اللَّه، جامع التواریخ، (تهران، اقبال، 1376ش).
- - ، (تهران، دنیاى کتاب، 1364ش).
- الیعقوبى، ابن واضح، تاریخ الیعقوبى، (بیروت، دار صادر، [بى تا]).
- Azarbayjan savet encyclopaediaci, baku, 2891.
ىکرت نابز هب و کیلیریس طخ هب
- Encyclopaedia of Islam, Leiden.
- Mashadi Xanim Nemat, Azarbayjan-da pirlar, Baku, 2991.
ىکرت نابز و کیلیریس طخ هب