«قُرّاء» و نقش ایشان در تحولات قرن اول هجرى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
با ظهور اسلام و آغاز وحى، گروهى در جامعه اسلامى شکل گرفت که به قُرّاء مشهور شدند. آنان از بزرگان و خواص جامعه اسلامى به شمار مىآمدند. شناخت قرّاء و بررسى نقش آنان در تحولات فرهنگى، سیاسى قرن اول هجرى محور اصلى بحث حاضر است.
در بعد فرهنگى، قاریان، رهبران اندیشه و کارگزاران تولید و نشر علوم مختلف، از جمله: قرآن، تفسیر، فقه، حدیث، تاریخ و ادبیات عرب، در تمدن اسلامى بودند. آنان با حضور خود درمناطق تازه فتح شده، در جامعهپذیرى آن نواحى نقش مهمى ایفا کردند. در تعامل با حکومتها، گاهى با ایفاى نقشهاى مشروعیت بخشى و حمایتى به استحکام آنها کمک مىکردند و گاهى با ایفاى نقش انتقادى و اعتراضى، به رویارویى با آنان مىپرداختند و در این مسیر مشقتهایى را متحمل شدند؛ گروهى مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و عدهاى از آنان تبعید یا کشته شدند.
مقدمه
در هر جامعهاى، یکى از نقش آفرینان اصلى در تحولات سیاسى، اجتماعى و فرهنگى، خواص و نخبگان آن جامعهاند. در تاریخ اسلام گروههاى مختلفى از بزرگان نقش آفرین بودهاند. از میان آنها نقش قاریان قرآن برجستهتر است، چرا که آشنایان و حاملان قرآن موقعیت ممتازى در میان مسلمانان داشته و از خواص و بزرگان جامعه اسلامى بودهاند.
در این مقاله به نقش و عملکرد قاریان قرآن، از جنبههاى فرهنگى، فکرى و سیاسى در جامعه اسلامى، خواهیم پرداخت. قاریان قرآن که براى آموزش قرآن و همچنین شرکت در غزا و فتوحات به مناطق مختلف فرستاده مىشدند، آن سرزمینها را به کانونهاى علمى تبدیل مىکردند. با توجه به گسترش قلمرو اسلامى در قرن اول، شهرهاى مکه، مدینه، کوفه، بصره، شام و بیت المقدس از مراکز مهم نشر و آموزش قرآن، در آن دوران بوده است. حضور قاریان قرآن و تشکیل آموزشگاههاى قرآن، این شهرها را به مراکز علمى و همچنین هسته مهم ایجاد حرکتها و تحولات سیاسى و فکرى تبدیل کرد. بررسى این تحولات و نقش قاریان در شکلگیرى آن موضوعى است که در این مبحث به آن اشاره خواهیم کرد.
قُرّا و جایگاه آنان در جامعه اسلامى
قرائت و تلاوت آیات قرآن، یکى از دغدغههاى مهم مسلمانان از ابتداى نزول وحى بوده است. از همان آغاز، عدهاى پیوسته به این امر همت گماشته و عهدهدار قرائت قرآن و آموزش آن در جامعه اسلامى شدند. در طول تاریخ اسلام آموزش قرآن از نسلى به نسل بعد ادامه داشت. در همان قرن، نخست گروهى به نام «قرّاء» شکل گرفتند. در کتابهاى لغت تعریفهاى گوناگونى از آنان ارائه شده است. در برخى از آنها آمده است: «قرّاء» از مصدر «قرائت» و جمع «قارى» است.2 قرائت به معنى تلاوت و قارى به معناى تلاوت کننده است.3 قارى به معناى خوش خواننده قرآن، مرد پارسا، زاهد و عبادت کننده نیز آمده است.4 همچنین تَقَرَّأء: تَفَقَّهَ وتَقَرَأ: تَنَسَّکَ (قَرَأتُ اى صِرْتُ قارئاً ناسکاً) قرّاء و قرائت به معنى تفقه نیز آمده است؛5 عبادت کرد و زهد ورزید نیز از معانى آن است. از معانى گوناگون که در کتابهاى لغت براى قرّاء آمده است برمىآید که قرائت در لغت تنها به معنى خواندن نیست، بلکه یک بار معنوى را نیز به همراه دارد و قارى بودن با زاهد و عابد بودن همراه است. بىشک مفهوم «قرّاء» در قرنهاى مختلف با هم تفاوت داشته است.6 به عنوان نمونه، در ابتداى قرن سوم، «قرّاء» عموماً به کسانى اطلاق مىشود که قرائت خاصى از قرآن داشتهاند، قرّاء سبعه، قرّاء دهگانه، قرّاء چهاردهگانه در این دوران بودهاند. این دستهبندى از ابن مجاهد نقل شده و روشن مىکند که ملاک دستهبندى او قرائتهاى مختلف است.7
در دوره فاطمیان «قرّاء» به کسانى مىگفتند که در رکاب خلیفه فاطمى در شبهاى عرفه به قرائت قرآن مشغول بودند. گروهى نیز به «قرّاء الحضره» مشهور بودند که در مجالس خلیفه و همراه وى بودند و آیاتى مناسب حال، قرائت مىکردند؛ مثلاً اگر خلیفه بر کسى غضب مىکرد، آیات مربوط به عفو را قرائت مىکردند.8 اما در اینجا، مفهوم قرّاء در نخستین سده اسلامى مورد بحث است.
آیات قرآن در سینه مسلمانان حافظ قرآن و نیز در صحیفههاى دست نوشته آنان وجود داشته و همواره عدهاى از صحابه به منظور عبادت و تفقه در دین، به طور مدام به تلاوت قرآن اشتغال داشتند، که در زمان پیامبرصلى الله علیه وآله و خلفا، جمعیت بزرگى را تشکیل مىدادند.9
ابوعبیده قاسم بن سلام، نخستین کسى است که در باب قراءات، کتابى نوشته است،10 او تعداد فراوانى از قاریان و حافظان قرآن را نام برده که همه از صحابه رسول خداصلى الله علیه وآله بودند. وى در کتاب یاد شده از قرّاء به ترتیب زیر یاد کرده است:
از مهاجرین: خلفاء اربعه، طلحه (د: 36ه)، سعد بن عبید (د: 51 ه )، عبداللَّه بن مسعود (د: 32ه)، حذیفه سالم بن معقل (د: 35ه)، ابوهریره (د: 59ه)، عبداللَّه بن سائب (د: 7 ه )، عبادله اربعه: عبداللَّه بن عباس (د: 68ه)، عبداللَّه بن عمر (د: 63ه)، عبداللَّه بن زبیر (د: 73ه) و عبداللَّه بن عمرو بن عاص (د: 65ه) و نیز از ام سلمه (د: 63ه)، حفصه (د: 45ه)، عایشه (د: 58ه)، سالم مولى ابى حذیفه (د: 12ه)، عمرو بن عاص (د: 58ه)، معاویه (د: 60ه) و... را نام برده است.
از میان انصار: ابىّ بن کعب (د: 20ه)، ابوالدرداء (د: 32ه)، زید بن ثابت (د: 45ه)، ابوزید، انس بن مالک (د: 91ه)، عبادة بن صامت، معاذ بن جبل (د: 33ه)، مجمع بن جاریه که در زمان خلافت معاویه وفات یافت، فضالة بن عبیده و مسلمة بن مخلد را نام برده است. این عده در زمان پیامبرصلى الله علیه وآله موفق به حفظ قرآن شده بودند.11
برخى قاریان را صاحبان سبک و شیوه خاص قرائت دانستهاند:
«قراءات جمع قرائت است و آن مصدر سماعى براى قرّاء مىباشد و در اصطلاح شیوه خاصى است که یکى از امامان قرائت براى تلاوت و نطق به قرآن برگزیده باشد... و این وجه تمایزى که در میان قاریان قرآن است یا در نطق به خود حروف است و یا در نطق به هیئت حروف».12
بر این اساس، آغاز علم قرائت و پیدایش جمعى به نام «قاریان» به عصر صحابه منتسب مىشود. برخى نیز قاریان را کسانى مىدانند که صاحب کرسى تعلیم و تدریس قرآن بودهاند، از جمله در تعریفى آمده است: «قرّاء جمع قارى و به معنى خوانندگان، دانشمندان به علم قرآن و آگاهان به قرآن است»13 صحابه، قرآن را از پیامبرصلى الله علیه وآله مىآموختند و سپس خود، مأمور آموزش به دیگران بودند.14
ابن مسعود یکى از استادان برجسته قرآن بود. نقل شده است که علم قرائت از او آغاز شد. وى مصحفى داشت که ترتیب آن با مصحفهاى دیگر متفاوت بوده است.15 ابن مسعود شاگردان زیادى تربیت کرد؛ در کوفه شمارى از بزرگان تابعین، چون اسود بن یزید، زر بن جیش، عبید بن قیس، ابوعبدالرحمن سلمى، ابو عمرو شیبانى، زید بن وهب و... از محضر او قرائت آموختند و تا چندى قرائت او در کوفه غالب بود.16
بلاشر «قرّاء» صحابه را به سه دسته تقسیم مىکند:
1. حافظان قرآن؛ بلاشر شمار حافظان قرآن را در زمان پیامبرصلى الله علیه وآله هفت نفر مىداند: عبداللَّه بن مسعود، ابوالدرداء، معاذ بن جبل، ابىّ بن کعب، زید بن ثابت، سالم مولى حذیفه و أبو زید بن سکن.
2. قاریان قرآن؛ که تعداد آنان بیش از حافظان است که در کتاب «القراءات ابوعبیده» پیش از این بدان اشاره کردیم.
3. کاتبان قرآن، که مسئولیت جمعآورى، تنظیم و کتابت قرآن بر عهده آنان بود. پیامبرصلى الله علیه وآله، این گروه چهل نفره را براى این امر برگزیده بود. برخى از این افراد عبارتند از: [امام] على بن ابىطالبعلیه السلام، ابوبکر، عمر، عثمان، زید بن ثابت، ابىّ بن کعب، خالد بن ولید، ثابت بن قیس، ابان بن سعید، خالد بن سعید، أرقم بن اُبىّ، حنظلة بن ربیع، عبداللَّه بن ابىّ سرح، زبیر بن عوام، عبداللَّه بن رواحه، محمد بن مسلمه، عبداللَّه بن عبداللَّه بن ابىّ، عبداللَّه بن ارقم، حنظله الاسیدى، علاء الحضرمى، جهم بن الصَّلْت، معیقب بن ابى فاطمه، شرحبیل بن حسنه، معاویة بن ابى سفیان، عمرو بن عاص و مغیرة بن شعبه.17
اولین قارى
برخى از تاریخنویسان «سعد بن عبید» را اولین قارى دانستهاند.18 و برخى نیز مصعب بن عمیر را اولین کسى دانستهاند که پس از اعزام به مدینه لقب قارى یافت19، اما به نظر مىرسد نخستین قارى را باید خود پیامبرصلى الله علیه وآله دانست، چرا که اولین معلم قرآن پیامبرصلى الله علیه وآله بود که قرآن را از جبرئیل آموخت و به صحابه آموزش داد.20
ظهور و پیدایش قُرّا
قرائت قرآن که با وحى بر پیامبرصلى الله علیه وآله آغاز شد، تا ابتداى قرن سوم هجرى که با تلاش «قرّاء سبعه» شکل رسمى به خود گرفت، مراحلى طى کرد:21
1. نزول وحى: این مرحله با وارد کردن قرآن بر قلب نبى اکرمصلى الله علیه وآله از جانب جبرئیل با نزول آیه: إقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ خطاب به آن حضرت آغاز شد.
2. آموزش پیامبرصلى الله علیه وآله به صحابه: دورهاى که پیامبرصلى الله علیه وآله قرآن را با هدف دعوت به اسلام به مردم یاد داد. از عثمان بن مظعون و ابن سعد و اُبىّ بن کعب روایت شده که رسول خداصلى الله علیه وآله ده آیه براى آنان قرائت مىفرمود و آنان از این ده آیه فراتر نمىرفتند مگر آن که راه و رسم عمل به ده آیه نخست را از پیامبرصلى الله علیه وآله مىآموختند و پیامبرصلى الله علیه وآله قرآن کریم و عمل به مضامین آن را با هم به آنان مىآموخت.22
3. آموزش صحابه به دیگران: در این دوره عدهاى از مسلمانان آیات قرآن را به دیگران تعلیم مىدادند. این دوران با فرستادن مصعب بن عمیر به مدینه آغاز شد. وى به همراهى ابن ام مکتوم (عبداللَّه بن مسعود) قرآن را به مردم مدینه یاد مىداد.23
رسول گرامى اسلام بعد از مدتى عمار و بلال را نیز به مدینه فرستادند. هنگامى که مکه فتح شد، معاذ بن جبل را براى تعلیم قرآن در آن جا گماشت و نیز هر کس که از مکه به مدینه مهاجرت مىکرد، نبى اکرمصلى الله علیه وآله او را به یکى از حافظان قرآن مىسپرد تا کلام اللّه را به وى آموزش دهد.24 در زمان ورود مصعب به مدینه از «دار القراء» سخن گفته شده است.25 اشاره به «دار القراء» در مدینه بیانگر امتیاز این گروه در بین مردم و همچنین وجود مرکزى، همانند مدرسه یا مؤسسه براى آموزش قرآن بوده است. هر چند برخى از نویسندگان برآنند که این نامگذارى پس از استقرار قاریان و معلّمان قرائت در مدینه پدید آمده است.26 البته قبل از آن که «دار القراء» در مدینه پدید آید، مصعب بن عمیر به «مُقرىء» مشهور بود. نبى اکرمصلى الله علیه وآله در عقبه اولى، وى را براى تعلیم قرآن به اوس و خزرج، به مدینه گسیل داشت.27 وى با مسلمانان مدینه نماز مىگذارد و او با هفتاد نفر از بیعت کنندگان، با پیامبرصلى الله علیه وآله به حج رفت. در برخى از روایات آمده که مصعب، اوّلین کسى است که در مدینه نماز جمعه به پا داشته است.28
آموزش زنان نیز در برنامه و دستور کار قاریان بوده است؛ ام سلمه، حفصه و عایشه، از زنان قارى بودند. در روایتى آمده است: خباب بن ارت براى آموزش قرآن به فاطمه دختر عمر بن خطاب، نزد او آمد و شد داشت.29 «ام ورقه» دختر عبداللَّه بن حارث یکى از بانوان أصحاب بود که قرآن را جمع کرده و پیامبرصلى الله علیه وآله با او دیدار کرده و لقب شهیده به او داده بود.30 عایشه از غلام خود، «ابا عمرو» قرآن مىآموخت.31 زنان پیامبرصلى الله علیه وآله نیز به تلاوت قرآن و شنیدن آن اهتمام داشتهاند. زنان بسیارى حافظ قرآن بودند، گرچه باب مستقلى به آنان اختصاص نیافته است.32
4. مرحله چهارم، با پدید آمدن گروهى آغاز مىشود که تلاوت آیات قرآن و تدریس آن از اشتغالات عمده زندگانى آنان بود.33 اینان به «قرّاء» موسوم بودند. اولین کسانى که به تعلیم قرآن پرداختند، عبارت بودند از علىعلیه السلام، عثمان، ابى بن کعب، زید بن ثابت، عبداللَّه بن مسعود و ابوموسى اشعرى.
برخى این مرحله را آغاز نامگذارى و پیدایش اصطلاح «قرّاء» مىدانند. در این مرحله به حفظ و نگهدارى قرآن عنایت خاصى مىشده است. هر شخصى سعى داشته قرائتى که فکر مىکرده همان قرائت پیامبرصلى الله علیه وآله است، را ترویج کند. از این رو، مسأله اختلاف قراءات پدید آمد. پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: قرائت قرآن را از چهار نفر بیاموزید: عبداللَّه بن مسعود، سالم مولى حذیفه، معاذ بن جبل و ابى بن کعب.34 و اگر کسى مىخواهد قرآن را همان گونه که نازل شده با طراوات و شادابى تلاوت کند، باید آن را بر طبق قرائت ابن ام مکتوم؛ یعنى عبداللَّه بن مسعود بخواند.35 همین طور از پیامبرصلى الله علیه وآله نقل شده است: «اقرأ بِاُبّى بن کعب» قرآن را از ابى بن کعب یاد بگیرید. چرا که قرائت او بهتر از دیگران است. ابومنذر ابى بن کعب از قرّاء بزرگ بود. وى به همراه علىعلیه السلام از بیعت سقیفه خوددارى کرد.36 لقبش «سید القراء» و از بزرگان صحابه انصارى بود. او همچنین از أصحاب عقبه ثانیه بود که در بدر، احد و خندق، رسول خداصلى الله علیه وآله را همراهى مىکرد.37
در میان انصار، هفتاد جوان به «قرّاء» مشهور بودند که شب هنگام به ناحیه مدینه مىآمدند و به تعلیم قرآن و اقامه نماز مىپرداختند و تا صبح بیدار بودند. صبحگاه براى خانههاى پیامبرصلى الله علیه وآله آب شیرین و هیزم مىآوردند. خانوادههایشان گمان مىکردند که آنها در مسجدند و اهل مسجد تصور مىکردند که در خانههایشان هستند. آنان، همان کسانى بودند که مدتى بعد در کنار بئر معونه به شهادت رسیدند. واقعهاى که در ماه صفر در سى و ششمین ماه هجرت پیامبرصلى الله علیه وآله اتفاق افتاد.38
5. مرحله پنجم: در این مرحله علاقهمندان به صحابه رجوع مىکردند تا قرآن را فراگیرند، اینها طبقه دوم قاریان را تشکیل مىدادند. این مرحله، دوره تابعین را دربرمىگیرد.
در نیمه دوم قرن نخست هجرى، گروهى از تابعان در مکه، مدینه، کوفه و بصره مدارس قرائت تشکیل داده بودند:39 ابوهریره، عبداللَّه بن سائب، عبداللَّه بن عیاش، ابوالعالیه ریاحى و... از قاریان برجسته این دورهاند که از شاگردان اُبىّ بن کعب به حساب مىآیند.
مغیرة بن شهاب مخزومى از عثمان، علقمة بن قیس و اسود بن یزید نخعى از أبو مسعود و ابوعبداللَّه سلمى از عثمان و علىعلیه السلام و ابن مسعود کسب قرائت کردهاند. در این مرحله که قرائت به عنوان یک ماده درسى درآمد و مکانهایى براى تعلیم قرآن تشکیل شد، وجوه مختلف قرائت قرآن پیش آمد. شیوع پدیده اختلاف قراءات تا نیمه نخست قرن اول هجرى ادامه داشت و صحابه هر کدام صاحب قرائت و مصحف ویژه بودند. این امر در زمان عثمان به یکسان کردن مصحفها و اعلام یک مصحف به عنوان قرائت رسمى منجر شد.
6. مرحله ششم: پس از یکسان کردن مصحفها، به دستور عثمان شمارى از قاریان به همراه مصحف عثمان به شهرهاى گوناگون فرستاده شدند. هدف از اعزام آنان ترویج مصحف عثمان و یک نواخت کردن قرائتها بود. هر قارى، افزون بر ترویج قرائت قرآن، در جهتگیرىهاى سیاسى و اجتماعى منطقهاى که در آن حضور داشت، نقش محورى ایفا مىکرد. فرستادگان عثمان عبارت بودند از:
1. عبداللَّه بن سائب (د: 70ه) به مکه؛
2. ابوعبدالرحمن سلمى (د: 47ه) به کوفه، قبل از وى ابن مسعود از طرف عمر، معلم قرآن آن شهر بود؛
3. عامر بن عبد قیس (د: 55ه) به مدینه؛
4. مغیرة بن ابى شهاب مخزومى (د: 70ه) به شام؛
5. زید بن ثابت (د: 45ه) به مدینه.40
به این ترتیب، در هر شهرى قاریانى پدید آمدند که قرائت خود را از این صحابه مىگرفتند. کم کم این شهرها به مراکز مهم قرائت تبدیل شدند. قاریان مهمى که در این مناطق شهرت و اعتبار زیادى داشتند، به شرح زیر است:
در مکه: عبید بن عمیر (د: 74ه)، مجاهد بن جبر (د: 103ه)، طاووس بن کیسان (د: 106ه)، عطار بن ابى رباح (د: 115ه)، عبداللَّه بن ابى ملیکه (د: 117ه) و عکرمه مولى ابن عباس (د: 102ه) مشهور بودند.
در مدینه: معاذ بن حارث معروف به معاذ القارى (د: 63ه)، سعید بن مسیب (د: 94ه)، عروة بن زبیر (د: 95ه)، عمر بن عبدالعزیز (د: 101ه)، عطاء بن یسار (د: 107ه)، ابن شهاب زهرى از قاریان برجسته این شهر بودند.
در کوفه: عمرو بن شرحبیل (د: 60ه)، علقمة بن قیس (د: 62ه)، مسروق بن اجدع (د: 63ه)، عبید بن عمرو سلمانى (د: 72ه)، ابوعبدالرحمن سلمى (د 74ه)، زر بن جیش (د: 82ه)، سعید بن جبیر (د: 95ه) عامر بن شراحیل شعبى (د: 105ه)، عمرو بن میمون (د: 75ه) و نخعى در دانش قرائت از شهرت بیشترى برخوردار بودند.
در بصره: عامر بن عبد قیس (د: 55ه)، ابوالعالیه رفیع بن مهران ریاحى (د: 90ه)، حسن بصرى (د: 110ه)، محمد بن سیرین (د: 110ه)، قتادة بن دعامه (د: 117ه) و ابو رجاء از قاریان بزرگ به شمار مىآمدند.
در شام نیز مغیرة بن ابى شهاب مخزومى (د: 70ه) و حلیفه بن سعد صاحب ابى الدرداء شهرت داشتند.41
این مرحله، نیمه دوم قرن اول و نیمه اول قرن دوم را دربرمىگیرد. این افراد در هر منطقه دانشمندانى شدند که مردم به آنها اقتدا و از قرائت آنها پیروى مىکردند. در پایان قرن دوم با پیدایش قرائتهاى مختلف، عالمان بر آن شدند که به این وضعیت سامان دهند؛ بنابراین از میان قراءات، هفت قرائت را از هفت قارى مورد تأیید قرار دادند.
پراکندگى قرّاء در جغرافیاى اسلامى
از مراکز مهم تجمع قاریان مکه، کوفه، مدینه، شام و بصره بود. البته مراکز دیگرى، چون حِمص، فلسطین، یمن و... نیز وجود داشت، ولى این پنج شهر به دلیل تحولات مهم سیاسى اهمیت بیشترى داشتند. کوفه، پس از مدینه، مهمترین شهرى بود که مردم آن به قرآن و قراءات اهتمام مىورزیدند.42 از حسن بصرى روایت شده:
«از رسول خداصلى الله علیه وآله شنیدم زمینى فتح خواهد شد که بصره نامیده مىشود؛ از حیث قبله با ثباتترین زمینهاست. قاریان و عبادتکنندگان آن شهر بهترین قاریان و عابدان هستند.»43
قاریان این مراکز، مرجع مردم و پاسخگوى سؤالات فقهى، عقیدتى و قرآنى آنان بودند. در زمان رسول گرامى اسلامصلى الله علیه وآله، على(علیه السلام)، ابوموسى اشعرى و معاذ بن جبل، براى آموزش قرآن به یمن مسافرت کردهاند. معاذ بن جبل در ابتدا قاضى یمن بود و سپس به شام رفت، مصحفش در شام و حمص رواج داشت. او فقیه، مفتى و قارى بود و در سال 18ه بر اثر طاعون در شام درگذشت.44 مردم حمص بنا بر قرائت مقداد نیز تلاوت مىکردند، مردم دمشق پیرو قرائت اُبىّ بن کعب بودند و اهالى کوفه نیز قبل از عبداللَّه بن مسعود پیرو قرائت ابوموسى اشعرى بودند.45 در زمان خلفا، برخى از قاریان براى «غزا» به مرزهاى شام و کوههاى جبل عامل رفتند و برخى نیز به این مناطق تبعید شدند.
با این که نمىتوان تعریف جامع و مانعى از قاریان ارائه داد، از آنچه گفته شد چنین به نظر مىرسد که واژه «قرّاء» بر طیف گوناگونى که به نحوى با قرآن پیوند داشتهاند، اطلاق مىشده است؛ خواننده قرآن با صوت خوش، حافظ قسمتى از قرآن، حافظ کلّ، کاتب قرآن، جمع کننده قرآن، معلم قرآن، مفسر قرآن، آشنا به تنزیل و تأویل قرآن و عامل به قرآن از جمله این مراتباند. بر همین اساس، در بررسى و تحلیل عملکرد قاریان نیز تحلیلهاى مختلفى صورت گرفته است. اروپاییان «قرّاء» را تلاوتکنندگان قرآن مىدانند.46 در حالى که عدهاى شکلگیرى آنان را از زمان حضور سیاسى در جامعه و انجام دادن فعالیتهاى سیاسى مىپندارند و آغاز شکلگیرى گروهى به نام قاریان را از زمان شورش بر ضد عثمان و بعدها طغیان آنان در برابر امام علىعلیه السلام در جریان حکمیت مىدانند.
نقش قُرّا در گسترش فرهنگ اسلامى
بن مایههاى هر مکتب بر شالودههاى فکرى و عقیدتى آن استوار است. قرآن، محور و دستورالعمل نهضت جهانى اسلام بود، خصوصاً با عنایت ویژهاى که اسلام نسبت به یادگیرى قرآن و علوم دیگر داشت، قاریان منشأ و منبع دیگر دانشها شدند. بر همین اساس، بسیارى از نویسندگان، آنان را بنیانگذاران علوم و نهضت علمى در اسلام دانستهاند. قاریان انتقال دهنده فرهنگ اسلامى از دوره پیامبرصلى الله علیه وآله به نسلهاى بعدى جهان اسلام بودند. آنها به عنوان خواص و نخبگان، جامعه اسلامى محور حرکتهاى فکرى، عقیدتى، اجتماعى و سیاسى جامعه شدند. از اینرو، نقش آنان در تحولات فکرى قرن اول، از چند جنبه قابل بررسى است:
قراء و قرآن
محورىترین عملکرد قرّاء در پاسدارى از میراث اسلامى، حفظ و صیانت خود قرآن است. قرائت قرآن، تعلیم قرآن به دیگران، حفظ قرآن از تحریف، تفسیر قرآن، نوشتن قرآن و گردآورى قرآن، از جمله مسؤولیتهاى مهم قاریان براى تحقق این هدف بود. از دیگر کارکردهاى قاریان، نقطهگذارى و اعراب قرآن بود؛ اولین کسى که قرآن را نقطهگذارى کرد «ابوالاسود دوئلى» بود.
قراء و حدیث نبوى
قاریان قرآن براى حفظ احادیث از نسیان و فراموشى به ثبت احادیث پرداختند و براى آموزش حدیث و روایات به شهرهاى مختلف سفر مىکردند تا از علم و دانش استادان فن استفاده کنند. چرا که شناخت حدیث و راویان حدیث اهمیت بسیارى داشت. عروة بن زبیر، ابن شهاب زهرى و عامر شعبى از راویان مشهور این دوران بودند. شاگردان ابن مسعود علاوه بر قرائت، به آموزش حدیث نیز اهتمام داشتند. ابراهیم نخعى، علقمة بن قیس، مسروع بن اجدع، عبیده السلمانى، حارث بن قیس و عروة بن شرحبیل از آن جملهاند.47 ابوالعالیه ریاحى به کثرت حدیث و ثقه بودن شهرت داشت.48 درباره مجاهد بن جبر آمده است: «فقد کان عالماً ثقة کثیر الحدیث.»49 «ابوالبخترى طائى» کثیرالحدیث بود و از أصحاب رسول خداصلى الله علیه وآله روایت مىکرد.50 اعمش، على بن مدینى، طاووس، سلیمان بن یسار از قاریانى بودند که به حفظ، بیان و شناخت اسناد حدیث اهتمام داشتهاند.
قراء و فقه
اصولاً علم فقه از قاریان نشأت گرفت. آنان به سبب شناخت قرآن و تفسیر و آشنایى با حدیث پیامبرصلى الله علیه وآله و آموزش قرآن، مرجع مردم بودند و مردم براى شناخت احکام به آنان مراجعه مىکردند. با گسترش دامنه مسائل و پرسشهاى جدید، علم فقه به گونهاى مستقل شکل گرفت. بنا به گفته یعقوبى، فقیهان در دوران عثمان عبارت بودند از: علىعلیه السلام، عبداللَّه بن مسعود، ابى بن کعب، زید بن ثابت، ابوموسى اشعرى، عبداللَّه بن عباس، ابوالدرداء، ابوسعید خدرى، عبداللَّه بن عمر و سلمان بن ربیعه باهلى51 که همه از قاریان به شمار مىآمدند. این طور نبود که همه صحابه، فقیه و مفتى باشند، بلکه این امر مختص به حاملان قرآن بود؛ کسانى که قرآن، تفسیر و احکام الهى را مىشناختند و به ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن آگاهى داشتند. در آن دوران عالمانى، مانند محمد بن سیرین فقیه اهل بصره، عطاء بن رباح، مجاهد، سعید بن جبیر و سلیمان بن یسار فقیه اهل مکه، ابن طاووس فقیه اهل یمن، ابراهیم نخعى و عامر شعبى از فقهاى کوفه،52 مسلم بن یسار از بزرگان فقهاى بصره و نیز عطاء بن ابى رباح داناترین مردم به مناسک حج بود. وى بعد از ابن عباس در مکه صاحب کرسى فتوا بود. ابن شهاب زهرى فقیهى است که عمر بن عبدالعزیز او را اعلم در سنت مىدانست.53
اغلب حافظان قرآن و آشنایان به حدیث و اخبار از فقها بودند و در حوزههاى قرآن، حدیث و خبر و تبیین و توضیح احکام فقهى مىکوشیدند. اصولاً اولین حرکات علمى مسلمانان در مدینه و در دو حوزه تفسیر و فقه (تبیین و توضیح احکام) شکل گرفته است.54
قراء و ادبیات عرب:
قاریان براى حفظ قرآن از تحریف در باب درست خواندن کلمات قرآن تلاش بسیارى کردند. این امر آنان را به تدبر، شناخت، تدریس و تصنیف ادبیات عرب ترغیب کرد. روشهاى درست خواندن قرآن به علمى به نام «علم القراءات» تبدیل شد، که از علوم مهم اسلامى است. علاوه بر این، براى شناخت قرآن باید به دقائق و لطائف لغت عرب آشنایى مىداشتند. این شناخت در تفسیر قرآن و فهم بهتر آن اهمیت داشت و قاریان بسیارى در این امور صاحب نظر بودند. ابى الاسود دوئلى و نصر بن مزاحم در وضع علم نحو شهره بودند. توجه به رسم الخط و نقطهگذارى بین قاریان و عالمان نحو علاقه ایجاد کرده بود. آنان که در ابتدا جماعت واحدى بودند، با تخصصى شدن موضوعات آن علوم از یکدیگر جدا شدند. بنابر برخى روایتها، «نصر بن مزاحم لیثى» اولین قارى بوده است که قواعد عربى را وضع و قرآنها را نقطهگذارى کرد.55 «یحیى بن یعمر» و «عبدالرحمن بن هرمز الاعرج» قارى مدینه و از شاگردان ابن اسود نیز به عنوان اولین کسانى که قرآن را نقطهگذارى کردند، شناخته شدهاند.56
افراد زیادى از قاریان در «علم نحو» صاحب نظر بودند، که ابوعمرو بن العلاء، زر بن جیش، عاصم بن ابى النجود، محمد بن عبدالرحمن بن محیض، مسلم بن جندب، عبداللَّه بن کثیر و یعقوب حضرمى از آن جملهاند.57
قراء و علم تاریخ، مغازى و سیره
قاریان قرآن در بیان روایات تاریخى به دو شکل عمل کردهاند:
1. آنان، به دلیل حضور عینى در حوادث صدر اسلام، برخى از روایات را به طور مستقیم نقل کرده و در روایت اخبار تاریخى و مغازى نقش مهمى داشتهاند. عکرمه، ابن عباس، حسن بصرى و عامر شعبى از آن جملهاند.
2. برخى از آنان از طریق روایت تاریخى و تلاش در نگارش تاریخ و وقایعنگارى نقش داشتند. از کسانى که به تدریس و تألیف تاریخ و مغازى پرداختند، مىتوان به عروة بن زبیر و شاگردش ابن شهاب زهرى اشاره کرد.
کتابهاى تاریخى پر است از روایات مربوط به سیره رسول خداصلى الله علیه وآله و صحابه از قول قاریانى، چون: عبداللَّه بن مسعود، عبداللَّه بن عمر، عبداللَّه بن عمرو بن عاص، ابوالعالیه ریاحى، سعید بن جبیر، سعید بن مسیب، زید بن ثابت، مجاهد بن جبر، طلحة بن مصروف و...
قراء و تصوف
«اهل صفه» کسانى بودند که با اجازه رسول خداصلى الله علیه وآله در مسجد مىخوابیدند و غیر از آن جایى نداشتند. آنها خانوادهاى هم نداشتند و از راه صدقات رفع گرسنگى مىکردند. برخى براین نظرند که صوفیان اولیه همین «اهل صفه» بودهاند که به «پشمینهپوشان» نیز معروف شدند. اینان به زهد و سادهزیستى شهرت داشتند، گرچه برخى از آنان بعد از فتوحات و به دست آوردن ثروت فراوان، این رویه را تغییر دادند. برخى هسته اولیه قاریان را نیز اهل صفه مىدانند؛ کسانى که روزها براى پیامبرصلى الله علیه وآله آب و هیزم تهیه مىکردند و شبها به بیرون از مدینه مىرفتند و قرآن یاد مىدادند.58 ابونعیم به تعداد زیادى از اهل صفه اشاره مىکند که روز و شب خود را به آموزش قرآن اختصاص داده بودند و از اموال دنیا چیزى نداشتند.59 آنها که از حالت فقر بیرون آمدند و صاحب اموالى شدند، از مسجد بیرون رفته و زندگى مستقلى تشکیل دادند، ولى هر زمان نیاز بود در رکاب پیامبرصلى الله علیه وآله حاضر مىشدند. در فهرست اسامى اهل صفه، شمار بسیارى از قرّاء مشهور دیده مىشوند، مانند مصعب بن عمیر، مسعود بن ربیع، ابودرداء، عکاشه، صهیب بن سنان، عبداللَّه بن مسعود و سالم مولى حذیفه.60 اویس قرنى نیز از جمله قرّاء و یکى از زهاد هشتگانه بود.61
جریانهاى کلامى
قرن اول هجرى بستر پرورش اندیشههاى کلامى گوناگون است. با ظهور اسلام، برخورد این تفکر جدید با عقاید، سنتها و فرهنگهاى گوناگون، چه در حوزه جزیرة العرب و چه در سرزمینهاى دیگر، چون ایران، افریقا، مصر و شام مشاهده مىشود. بروز و ظهور جریانهاى کلامى از به هم ریختن این اندیشهها با تفکر اصیل اسلامى ایجاد شده بود.
در این میان، قُرّاءِ به تناسب فهم و شناخت خود از حوادث، در پیدایش و گسترش این جریانها نقش عمدهاى داشتند. نحوه تفسیر آنان از قرآن و دیدگاهشان درباره راویان، در شکلگیرى این فرقههاى کلامى تأثیرگذار بود.
مرجئه از اولین جریانهاى فکرى بودند که منشأ تحولاتى در جامعه اسلامى شدند، در جنگ جمل و صفین، گروهى از صحابه دچار تردید شدند و بىطرفى کامل اختیار کردند؛ نه به علىصلى الله علیه وآله پیوستند و نه از معاویه طرفدارى کردند. به نظر آنان، هر دو گروه مسلمان بودند و جنگ با آنان جایز نبود؛ بنابراین، آنان از هر دو جریان کناره گرفتند و به «قاعدین» مشهور شدند. مرجئه، میراثخوار همین اهل قعود هستند.62
سعد بن ابى وقاص که یکى از «قرّاء» به شمار مىآمد، از رهبران قاعدین بود و مدعى بود که هر دو گروه مسلمانند و او شمشیرى که با آن مسلم را از کافر باز شناسد، در اختیار ندارد.63 اسامة بن زید که او هم از قاریان بود، همین عقیده را داشت و مىگفت: پیامبرصلى الله علیه وآله از وى خواسته که با کسانى که «لا اله الّا اللَّه» نمىگویند بجنگد. اهبان بن صیفى و عبداللَّه بن عمر نیز از این گروه بودند، گرچه عبداللَّه بن عمر بعدها پشیمان شد. این اندیشه کم کم موجب ایجاد فرقهاى شد که در مواردى که حق را از باطل تشخیص نمىدهند، قضاوت را به تأخیر بیندازند؛ آنان عقیده داشتند که در ایام فتنه، انزوا بهترین موضع است. ارجاء از درون همین موضعگیرى سیاسى متولد شد. در پى این جریانها، مسأله ایمان و کفر، ارتکاب گناه کبیره، جبر و اختیار، قضا و قدر و... مطرح شد.
خوارج نیز از گروههاى مهمى بود که در این دوره شکل گرفت و منشأ تنشها، قیامها و جریانهاى فراوانى در قرنهاى نخستین اسلامى شد. این گروه که به صورت منسجم، بعد از جنگ صفین شکل گرفتند از قاریانى بودند که در صفین نیرنگ عمرو عاص؛ یعنى بر سر نیزه کردن قرآنها از سپاه علىعلیه السلام کناره گرفتند، شعار «لا حکم الّا للّه» سر دادند و علىعلیه السلام را مجبور به پذیرش حکمیت کردند. آنچه مهم است تأثیر قاریان قرآن در به وجود آمدن فرقه خوارج و تأثیر این اندیشه در جریانهاى فکرى قرن اول هجرى است.
حسن بصرى (110 - 22ه) که مکتب سلفیه را پىریزى کرد،64 یکى از قاریان، مفسران، محدثان و متکلمان قرن اول هجرى است که به جز نگاشتن تفسیر قرآن، رسالهاى در «رد قدریه» نیز به او منسوب است که در واقع، نامهاى است به هشام بن عبدالملک مروان. حسن بصرى در بصره مجلس درس داشت و در کنار تفسیر و حدیث به احتجاجات کلامى مىپرداخت.
در میان قاریان و علماى شیعه نیز، نام متکلمان مشهورى دیده مىشود؛ افرادى، چون صعصعة بن صوحان که از عالمان کوفه و تابعى بود و در دوره خلافت معاویه از دنیا رفت، کمیل بن زیاد نخعى، صاحب سرّ امیرالمؤمنینعلیه السلام و اویس قرنى، زاهد مشهور به سید التابعین که در صفین به شهادت رسید.65
قراء و نشر علوم
از جمله عوامل رشد و بالندگى یک فرهنگ و غناى محتواى آن، ورود از مرحله شفاهى به مرحله کتبى است. در اسلام بر حفظ علم از طریق نگارش تأکید زیادى شده و نقش قاریان در ثبت علوم و معارف اسلامى درخور توجه است؛ آنان با نگارش و تفسیر قرآن میراث اسلامى را حفظ کرده و بر غناى فرهنگى آن افزودند. کتابها و صحیفههایى در دست قاریان بوده که اکنون از بین رفته است؛ از جمله عبداللَّه بن مسعود مسندى داشته است.66 شاگرد او، عبیده سلمانى نیز کتابهایى نگارش کرده بود.67 همچنین ابودرداء صحیفهاى مشتمل بر درسهایى که به شاگردانش آموزش مىداد داشته است.68 صحیفه عبداللَّه بن عمرو عاص «صادقه» نام داشت که در آن احادیث نبوى را نوشته بود.69 ابن عباس لوحهایى داشت که حوادث و سیره رسول اکرمصلى الله علیه وآله را در آنها مىنوشت، به طورى که اگر کسى از او مىپرسید که فلان روز چه اتفاقى افتاده، از روى آن الواح به او خبر مىداد.70 عروة بن زبیر در حدیث و تاریخ نوشتههایى داشت.71 سعید بن جبیر قارى معروف در تفسیر به شاگردانش املا مىکرد.72 حسن بصرى، ابن شهاب زهرى و مجاهد نیز مکتوباتى از روایات و احادیث و تفسیر داشتهاند.73
در ابتدا، قاریان به سبب آگاهى از همه مسائل و علوم مورد نیاز، مرجعیت مردم را بر عهده داشتند، چنان که هر قارى به منطقهاى که فرستاده مىشد، در فقه، احکام، تفسیر قرآن و حدیث مورد مراجعه و توثیق مردم بود. اندک اندک با رشد و توسعه علوم، هر کدام در علمى متخصص و متبحر شدند. ابن مسعود، علاوه بر این که فقیه کوفه بود، به آموزش قرآن اشتغال داشت. با شروع جنگها در صدر اسلام، قاریان که عازم جهاد بودند، قرآن، احادیث نبوى و اخبارى از حوادث مکه و مدینه و جنگهاى گذشته و... را به همراه خود به آن مناطق برده و براى مردم بیان مىکردند. علم و آموزش قرآن آن قدر اهمیت داشت که جویندگان علم براى یادگیرى یک روایت یا مسأله فقهى به مکانهاى دور مسافرت مىکردند. سعید بن مسیب، قارى و فقیه، مىگفت: «من شبها و روزها براى یافتن یک حدیث سفر مىکردم».74
از أبو العالیه ریاحى نقل شده است که ما، از کسى که در بصره بود روایتى از رسول خداصلى الله علیه وآله شنیدیم و پیش از آن که به آنجا رویم و از خودش بشنویم، راضى نمىشدیم. عکرمه نیز چنین بود؛ احمد بن حنبل در خصوص وى مىگوید: «موضعى از خراسان و شام و یمن و مصر و افریقیه نبود مگر این که به جانب آن مىرفت»75 ضحاک بن مزاحم در توجه به قرآن و آموزش آن شهرت داشت و مدتها در مرو، بلخ، بخارا و سمرقند اقامت داشت.76
محمد بن سیرین، قارى بصره، براى دیدار و استفاده از محضر برخى از قاریان کوفه، نظیر عبیده سلمانى، علقمة بن قیس و عبدالرحمن بن ابى لیلى به این شهر سفر کرد. ابن شهاب زهرى از محدثان و قرّاء نیز براى ملاقات با بزرگان شام، مثل رجاء بن حیوه و ابن محریز به آن جا مسافرت نمود.77 با این وصف، قاریان، همان طور که در تولید علم سهم بسزایى داشتند، در گسترش و نشر آن و ایجاد مراکز فرهنگى مهم در جهان اسلام نیز نقش مهمى ایفا کردند. سفر آنها به مناطق مختلف و برپایى مباحثهها و مجالس علمى، باعث رشد علمى آن مناطق مىشد. بسیارى از قاریان به کوفه مهاجرت کردند تا این که این شهر در فقه و معرفت بر شهرهاى دیگر برترى یافت.78 فقیهان، محدثان و نحویان مشهورى، چون سعید بن جبیر، ابراهیم نخعى و علقمة بن قیس، از آن جملهاند.79
آشنایى آنان با علوم اسلامى، گرایشهاى اعتقادى خاصى را در آنان ایجاد کرد، این باورها در گرایشهاى سیاسى آنان نقش مهمى داشت. کارویژه اساسى قاریان، ایدئولوژى سازى، طرح اندیشههاى جدید و بحثها و گفت و گوهاى فرهنگى در جامعه و رشد علوم و فرهنگ اسلامى بود.
نقش قُرّاء در تحولات سیاسى
نخبگان در هر جامعهاى با ذهن پویا، اطلاعات و دانش فراوان خویش مىتوانند نقشى مثبت یا منفى ایفا کنند و موافق یا مخالف وضع موجود باشند. به هر حال، ضریب تأثیرگذارى آنان بیش از افراد عادى است. بخشى از ایشان نقش برجستهاى بر عهده دارند که عبارت است از: القاء ایدئولوژى طبقه حاکم به مردم و در نتیجه تحکیم قدرت سیاسى در درون جامعه؛ یعنى جایگاه اصلى قدرت80 و قراءِ نیز از این امر مستثنى نبودند.
عبداللَّه بن خبیق به نقل از فضیل گفته است: «از قاریان دورى کن، زیرا آنان اگر دوستدار تو باشند به آنچه ندارى، تو را مدح و ستایش مىکنند و اگر مورد غضب آنان باشى بر ضد تو شهادت مىدهند و از آنان پذیرفته مىشود.»81
قرّاء از نخبگان و خواص جامعه بودند. و در تحولات سیاسى اجتماعى (چه در دوره پیامبرصلى الله علیه وآله و چه پس از آن) نقشى ممتاز داشتند، این نقش را مىتوان در چند مقطع مورد بررسى قرار داد:
از آغاز وحى تا رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله
قاریان در دوره پیامبرصلى الله علیه وآله از شاخصههاى حکومت نبوى بودند82، «قرّاء» کسانى بودند که از سوى پیامبرصلى الله علیه وآله به نمایندگى ایشان براى تبلیغ و نشر اسلام به مناطق مختلف مىرفتند. چنانکه گفتیم معاذ بن جبل ابتدا به یمن و سپس به مکه (بعد از فتح) فرستاده شد. قبل از وى علىعلیه السلام از جانب پیامبرصلى الله علیه وآله به یمن رفته بود. این افراد علاوه بر آموزش قرآن و تبلیغ دین به قضاوت و بیان احکام شرعى مىپرداختند. اعزام سپاهى به فرماندهى اسامه در واپسین روزهاى عمر ایشان و فرماندهى جعفر در جنگ موته از نمونههاى این مناصب است. سپردن سرپرستى مهاجران حبشه به جعفر بن ابىطالب که با سخنان حکیمانه و مدبرانه خود در آنجا، مسلمانان را نجات داد، اهمیت این مناصب را بیشتر نشان مىدهد.83
از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله تا حکومت امام حسنعلیه السلام
پس از جریان سقیفه و روى کار آمدن ابوبکر، مهمترین مسئله، «ارتداد» بود. سپاهى به فرماندهى خالد بن ولید در یمامه با گروهى از مدعیان نبوت درگیر شد، در این جنگ 1200 نفر از مسلمانان کشته شدند که هفتصد نفر از آنان حافظ قرآن بودند.84 حضور شمار بسیارى از قاریان در نبردهاى مرزى نیز چشمگیر بود؛ در دوره ابوبکر و عمر، اغلب قاریان در مناطق مرزى مشغول جنگ با کافران بودند. شعبان در کتاب تاریخ اسلامى قاریان را به نام «اهل الایام» معرفى مىکند. وى معتقد است که اشراف قبایل به موقعیت قاریان حسادت مىورزیدند. او سرپرستى زمینهاى فتح شده را از وظیفه قاریان مىداند.85 قاریان در این دوره، به تبلیغ دین، آموزش قرآن و جهاد در راه خدا در مرزهاى ایران و شام اشتغال داشتند.
با گسترش فتوحات در دوران عمر، مسلمانان، صاحب ثروتهاى فراوانى شدند. برخى از بزرگان و قاریان به ثروتاندوزى و دنیاطلبى روى آوردند. عمر نیمى از دارایىهاى گروهى از کارمندان خود را مصادره کرد؛ سعد بن ابى وقاص فرماندار کوفه، عمرو بن عاص فرماندار مصر و ابوهریره فرماندار بحرین، از آن دستهاند.86 قاریان قرآن در حکومت عمر نیز کم و بیش موقعیت ممتازى داشتند. عبداللَّه بن عباس و عثمان از مشاوران عمر بودند و در وى نفوذ داشتند.87 عمر، پس از ضربت خوردن و در آستانه مرگ، خلافت را میان شورایى مرکب از شش نفر قرار داد تا از بین خود خلیفهاى انتخاب کنند. این شش نفر عبارت بودند از: على بن ابىطالبعلیه السلام، عثمان بن عفان، زبیر بن عوام، طلحة بن عبیداللَّه، سعد بن ابى وقاص و عبدالرحمن بن عوف؛88 بنابراین، اکثر اعضاى شورا «قارى» بودند. همچنین سعد بن ابى وقاص (به قولى مغیرة بن شعبه)، فرماندار کوفه؛ ابوموسى اشعرى، فرماندار بصره؛ معاویه، فرماندار بخشى از شام؛ عمرو بن عاص، فرماندار مصر و ابوهریره فرماندار عمان، از کارکنان عمر و قارى قرآن بودند.89
با روى کار آمدن عثمان، و «تغییر معیارها» و به تبع آن «عزل و نصب کارگزاران»، نارضایتىها در مردم به خصوص در کوفه افزون شد. این بار هم بزرگان کوفه که باز از قاریان بودند، دست به اعتراض زدند، به خصوص زمانى که سعید بن عاص، عراق را بستان قریش خوانده بود، آنان به خلیفه شکایت بردند، ولى پاسخ او چیزى جز دستور تبعید معترضان نبود.90
در کوفه، دو گروه اصلى صاحب نفوذ بودند؛ یک گروه بر اساس معیارهاى دینى، مانند تقدم در اسلام، رشادت و مجاهدت در راه خدا و تقوى، در نظر مردم جایگاه والایى داشتند، افرادى، چون عبداللَّه بن مسعود، مالک اشتر، عدى بن حاتم، یزید بن قیس ارحبى، صعصعة بن صوحان عبدى ومسیب بن نجبه فزارى، که از مناصب برکنار و حتى تحت آزار و اذیت نیز قرار گرفتند، از این گروهند.
گروه دوم، اشراف و رهبران قبایل بودند که با حضور طایفههاى گوناگون و رشد فرهنگ قبایلى در کوفه، دوباره جان گرفته بودند و هواى ریاست در سر مىپروراندند و در نزد برخى قبایل، صاحب نفوذ بودند؛ کسانى، مانند اشعث بن قیس کندى و سعد بن قیس همدانى و... از آن جمله بودند.
قاریان قرآن پس از اعتراضهاى مکرر به مدینه آمدند تا نارضایتى خود را به گوش خلیفه برسانند. کم کم دامنه شورشها بالا گرفت به طورى که علىعلیه السلام که میانجى دو طرف بود نیز نتوانست مانع اعمال افراطیون شود. و در پایان، شورشها منجر به قتل عثمان شد. پس از کشته شدن عثمان، گروههاى طرفدار علىعلیه السلام که متشکل از انصار و بسیارى از صحابه و قاریان کوفه بودند، خلافت حضرت علىعلیه السلام را مطرح کردند و علىعلیه السلام به دلیل آن که در جریان شورش، موضع میانهاى گرفته بود که همه گروهها آن را پذیرفته بودند و نیز از لحاظ شخصیتى برتر از دیگران بود، با اصرار مردم، به خلافت رسید.91
در این میان، نقش «مشروعیت بخشى» قاریان، به خوبى روشن است؛ آنان با اعتراض خود مشروعیت خلافت عثمان را زیر سؤال بردند و علىعلیه السلام را تأیید کردند. واکنش مردم هم پیروى از آنان بود. طلحه و زبیر از اولین کسانى بودند که با امام علىعلیه السلام بیعت کردند. در طرف دیگر، سعد بن ابى وقاص، عبداللَّه بن عمر، زید بن ثابت و اسامة بن زید از بیعت خوددارى کردند. این قاریان، از بهرهمندان خوان نعمت عثمان بودند.92
با حکومت حضرت علىعلیه السلام، قاریان قرآن موقعیت بالاترى پیدا کردند. در این جا ذکر نام کارگزاران علىعلیه السلام در مناطق مختلف شایسته است؛ افرادى، نظیر ابوالاسود دوئلى، استاندار بصره؛ عبداللَّه بن عباس، استاندار بصره؛ مالک اشتر، استاندار مصر؛ قیس بن عباده انصارى، استاندار مصر؛ ابوقتاده، استاندار مکه؛ ابوموسى اشعرى، استاندار کوفه؛ عبیده سلمانى، کارگزار فرات؛ کمیل بن زیاد نخعى، فرماندار هیت و سلیمان بن صرد خزاعى، کارگزار جبل.93
قاریان، در به حکومت رسیدن علىعلیه السلام، نحوه اداره حکومت و جنگهاى جمل، صفین و نهروان، نقش عمدهاى چه به صورت مثبت و چه منفى داشتند. نکته قابل توجه در حکومت علىعلیه السلام، روشن شدن تمایز میان این گروهها بود. از یک سو، حضور طلحه، زبیر و عایشه را در جنگ جمل و در مقابل علىعلیه السلام شاهدیم و از سوى دیگر، حضور قاریان فراوان را در صفین - هم در سپاه علىعلیه السلام و هم در سپاه معاویه - ملاحظه مىکنیم از جانب دیگر، حضور بسیارى از آنها در نهروان و تشکیل گروهى به نام خوارج، عمدهترین نقش قاریان در صفین بود. جنگى که در سال 36ه و به مدت 110 روز، در منطقه صفین روى داد،94 و تحولات سیاسى و رویکردهاى فکرى و فرهنگى گستردهاى در پى داشت که ایجاد حکومت امویان و بروز و ظهور فرقههاى فکرى گوناگون، چون خوارج، مرجئه، جبریه و قدریه از آن جمله است. در صفین سرداران و فرماندهانى، چون عبداللَّه بن عباس، سلیمان بن صرد خزاعى، حجر بن عدى، عدى بن حاتم، مسعود بن فدکى تمیمى، عبداللَّه بن بدیل، مالک اشتر و صعصعة بن صوحان از قاریان بودند.95 قاریان سپاه علىعلیه السلام در سه گروه بودند: همراهان عمار بن یاسر، همراهان قیس بن سعد و همراهان عبداللَّه بن بدیل، که همه در دستهها و جایگاههاى خود قرار داشتند.96 هرگاه مالک اشتر به قاریان مىرسید آنها را به پاىمردى و پافشارى در جنگ تشویق مىکرد.97 در این میان، علىعلیه السلام هیچ گاه از هدایت باز نایستاد؛ امام طى خطبهاى فرمود:
«ما خاندان رحمتیم و سخن ما راست و کردارمان به اعتدال و با هدفى درست است. خاتم پیامبرانصلى الله علیه وآله از ماست و رهبران اسلام در میان ما و قاریان درست خوان قرآن از مایند. خدا را به خدا و پیامبرش مىخوانیم و به جهاد با دشمن او و سخت کوشى در کار او و کسب خرسندى او و برپا داشتن نماز،... دعوت مىکنیم.»98
در صفین، قاریان زیادى به شهادت رسیدند و مورد الطاف مخصوص امام علىعلیه السلام واقع شدند. عبداللَّه بن بدیل، فرمانده قاریان، در صفین جوانمردانه جنگید تا کشته شد. هاشم بن عتبه که مردى شجاع و کارشناس جنگى بود، با تعدادى از قاریان اسلم کشته شدند. هنگامى که حضرت علىعلیه السلام از کنار آنان که به خاک افتاده بودند گذشت، فرمود:
«خداوند گروه اسلمیان را جزاى خیر دهد که با چهرههاى تابناک پیرامون هاشم به خاک افتادهاند».99
گروهى از قاریان نیز در همان میدان جنگ از فتنه آگاه شدند و از سپاه معاویه خارج شدند؛ شمر بن ابرهه بن صباح حمیرى با گروهى از قاریان شامى، پس از ترک سپاه معاویه، به یاران علىعلیه السلام پیوست. این امر سبب تضعیف قواى معاویه شد.100
شاید وجود قاریان قرآن در دو سپاه و وجه اشتراک آنان در احترام به قرآن و نیز تردید ایشان در جنگ با علىعلیه السلام و ترس معاویه از گرایش آنان به علىعلیه السلام، معاویه و عمرو عاص را بر آن داشت تا با توسل به حیلهاى جدید بتوانند این گروه فراوان را به تردید واداشته و به نفع خود از آنان استفاده کنند، با به نیزه کردن قرآنها، این کار عملى شد و شک و تردید، سپاه امام علىعلیه السلام را فرا گرفت. تعدادى از سربازان سپاه حضرتعلیه السلام مانع از ادامه جنگ شدند و گفتند: ما با قرآن نمىجنگیم. پس از آن، سفیرانى از هر دو گروه، براى مذاکره به نزد یکدیگر رفتند. علىعلیه السلام بشر بن عمرو بن محصن انصارى، سعید بن قیس همدانى و شبث بن ربعى تمیمى را نزد معاویه فرستاد و از این طریق او را به فرمانبردارى و هدایت دعوت کرد.101 در مرحله بعد، این افراد که از قاریان بودند، براى گفت و گو با معاویه اعزام شدند: عبیده سلمانى، علقمة بن قیس نخعى، عبداللَّه بن عتبه و عامر بن قیس. آنان با بعضى از افراد که در جانب دیگر بودند به رفت و آمد و گفت و گو پرداختند. شمارى از قاریان، چون ابوامامه و ابوالدرداء نیز از جنگ کناره گرفتند و در هیچ معرکهاى شرکت نکردند.102 پس از این مذاکرهها و پذیرش حکمیت، قاریان شامى عمروعاص را به عنوان حکم انتخاب کردند. ولى در سپاه علىعلیه السلام، وضع به گونهاى دیگر بود؛ در حالى که امام بر انتخاب عبداللَّه بن عباس و پس از وى مالک اشتر تأکید مىکرد، قاریان به سرکردگى اشعث بن قیس، از پذیرش این امر خوددارى کرده و ابوموسى اشعرى را به عنوان نماینده، بر امام تحمیل کردند.103 بیست هزار نفر از این گروه پس از آنکه به مخالفت با علىعلیه السلام برخواستند، امام را به کتاب خدا خواندند و به قتل تهدید کردند.104 امامعلیه السلام در جواب فرمود:
«واى بر حالتان! من نخستین کسى هستم که به قرآن دعوت مىکنم و هم نخستین کسى هستم که به آن پاسخ مىدهم، از من و دیندارى من نسزد که به کتاب خدا خوانده شوم و آن را نپذیرم، به راستى من از آن رو با ایشان مىجنگم که سر به فرمان قرآن نهند، چه، آنان از فرمانى که خدا به ایشان داده سر برتافتهاند و پیمان الهى را شکسته و کتابش را خوار داشته و رها کردهاند...»105
این گروه به همراه شبث بن ربعى از امام جدا شده و با ایشان وارد کوفه نشدند، آنان در منطقهاى به نام حروراء گرد آمدند.106 امام بارها نمایندگانى از جمله عبداللَّه بن عباس و صعصعة بن صوحان را براى گفتگو نزد آنان فرستاد، اما این گفت و گوها سودى نبخشید. آنان سرانجام، نبردى به راه انداختند که به «جنگ نهروان» معروف شد.
برخى از قاریان نیز در سپاه امام علىعلیه السلام ماندند و پس از ایشان، از امام حسنعلیه السلام حمایت کردند. هنگامى که امام حسنعلیه السلام در تدارک جنگ با معاویه بود، مغیرة بن حارث بن عبدالمطلب را جانشین خود در کوفه قرار داد و با لشکرى انبوه و مجهز به دیر عبدالرحمن رفت. ایشان طى سفارشى به عبیداللَّه بن عباس، فرمود:
«اى پسر عمو! من دوازده هزار نفر از شجاعان عرب و قاریان شهر را به همراه تو مىفرستم، مردانى که هر کدام با ستونى از دشمن برابرند، با آنان خوش رفتارى کن و درباره ایشان فروتن باش. آنان را به خود نزدیک گردان، زیرا باقى مانده یاران مورد اعتماد امیرالمؤمنین علىعلیه السلام هستند، تو به «مسکن» برو، چون با معاویه برخورد نمودى جلوى او را بگیر تا به زودى به دنبال تو فرا رِسَم.»107
در این مقطع نیز قاریان به چند دسته تقسیم شدند: عدهاى از فرماندهان با زر و سیم تطمیع شده و با ترک سپاه امام حسنعلیه السلام، به معاویه پیوستند. به این ترتیب، امامعلیه السلام ناگزیر به صلح با معاویه شد. گروهى دیگر از آنان، به صلح امام حسنعلیه السلام اعتراض کردند، گرچه بعدها پشیمان شدند. از این گروه افرادى، مانند حجر بن عدى، مسیب بن نجبه فزارى، على بن محمد همدانى، سلیمان بن صرد خزاعى، سعید بن عبداللَّه حنفى و جندب بن عبداللَّه ازدى را مىتوان نام برد.108
قرّا در حکومت اموى
پس از صلح امام حسنعلیه السلام، حکومت به دست معاویه و به خاندان اموى منتقل شد. در این دوران، عرصه بر قرّاء تنگ شد؛ گروهى به گوشهنشینى و تهجد پرداختند و برخى دیگر جذب معاویه شدند؛ عمرو بن عاص حاکم مصر شد. سعد بن ابى وقاص در ده میلى مدینه ساکن بود تا مرد.109 ولى برخى همچنان بر حقانیت اهل بیتعلیهم السلام اصرار داشتند و با معاویه درگیر شدند. حجر بن عدى به علت اعتراض به لعن علىعلیه السلام در مساجد مورد تعقیب قرار گرفت تا به شهادت رسید.110 عمرو بن حمق خزاعى و رفاعة بن شداد نیز تحت تعقیب بودند؛ عمرو بن حمق خزاعى را پس از دستگیرى، گردن زدند و سرش را بر نیزهاى زده، گرداندند؛ این نخستین سرى بود که در اسلام گردانده شد.111 صعصعة بن صوحان طى سخنانى براى بنى عبدالقیس که گروهى شیعى بودند، به بیان فضیلتهاى اهل بیتعلیهم السلام و انتقاد از عثمان پرداخت و مورد مؤاخذه مغیره قرار گرفت.112 کسانى، چون ابوهریره، عمرو بن عاص و عروة بن زبیر گرد معاویه جمع شدند و به دستور وى بر ضد علىعلیه السلام روایاتى جعل کردند.113 این جریان، در دوران یزید نیز ادامه داشت. بسیارى از قاریان کوفه در کنار امام حسینعلیه السلام به شهادت رسیدند. یکى از این شخصیتهاى برجسته «بریر بن حضیر همدانى» بود که در کوفه او را به «سید القراء» مىشناختند و در آن شهر به آموزش قرآن مىپرداخت.114 «نافع بن هلال جملى» نیز قارى قرآن بود. او سرورى دلیر و بزرگ، کاتب حدیث و از یاران علىعلیه السلام بود که در سه جنگ مهم شرکت داشت. نافع پیش از شهادت مسلم به امام ملحق شده بود. او در یکى از نطق هایش خطاب به امام حسینعلیه السلام اظهار داشت:
«ما را با سلامتى و هدایت خود ببر، خواه به مشرق، خواه به مغرب، به خدا سوگند از حکم خدا باکى نداریم و ملاقات خدا براى ما ناپسند نیست زیرا ما با نیت و بصیرت خودمان، دوستدار تو را دوست داریم و دشمنت را دشمن»115
عدهاى از قاریان نیز که از یارى نکردن امام حسینعلیه السلام پشیمان شدند، به دور هم گرد آمدند و به رهبرى یکى از أصحاب رسول خداصلى الله علیه وآله و از قاریان کوفه به نام «سلیمان بن صرد خزاعى» قیامى با شعار خونخواهى امام حسینعلیه السلام طراحى کردند. این گروه در ابتدا قصد داشتند به طور دستهجمعى خودکشى کنند، اما بعداً تصمیم گرفتند با امویان بجنگند. آنها، که به «توابین» مشهور شدند، در سال 65ه در محلى به نام «عین الورده» مقابل سپاه عظیم اموى قرار گرفتند و به دلیل کمى افراد، کشته شدند.116
بنا به روایتى در دوران امام سجادعلیه السلام، قاریان به جانب مکه حرکت نمىکردند، مگر آن گاه که ابتدا امام سجادعلیه السلام خارج شوند که در آن صورت، هزار سوار در پى ایشان حرکت مىکردند.117 از این روایت چنین برمىآید که قاریان، در آن زمان، هنوز هم گروه متشکلى بودهاند.
یکى دیگر از قیامهایى که به خونخواهى امام حسینعلیه السلام برپا شد، قیام مختار بود. وى نیز براى کسب مشروعیت قیام خود به همراهى قاریان نیاز داشت. او براى جذب ابراهیم بن مالک اشتر که مردى شجاع بود، تعدادى از قاریان را جمع کرد و با طرح نامهاى که محمد بن حنفیه خطاب به ابراهیم نوشته و پس از تأیید این نامه از جانب قاریان، سعى در جذب ابراهیم داشت. شعبى مىگوید:
«ابراهیم به من گفت: تو شهادت ندادى!؟ به نظر تو اینان شهادت درست دادند؟! گفتم شهادت اینان را شنیدى، اینان بزرگان، قاریان، مشایخ شهر و شجاعان عرب هستند و مىدانم چنین کسانى جز حق نمىگویند.» شعبى اضافه مىکند به خدا به شهادت آنان بدگمان بودم، اما به قیام دل بسته و همراه مردم بودم و دوست داشتم که قیام انجام گیرد و از آنچه در دل داشتم او را آگاه نساختم.»118 ظاهراً «شعبى مىدانست و یقین داشت که نامه را خود مختار نوشته است.»119
عامر بن شراحیل شعبى (105 - 19ه) خود از قاریان و فقیهان کوفه بود. وى که از مردم حمیر بود، در جریان قیام مختار از کوفه فرار کرد و سپس ندیم عبدالملک مروان شد و سفره پر زرق و برق بنى مروان او را جذب کرد و در قیام ابن اشعث با دیگر قاریان وى را همراهى کرد.
از دیگر حوادث مهمى که در دوره اموى رخ داد و نقش قاریان در آن برجستهتر مىنماید، قیام ابن اشعث است که در زمان خلافت عبدالملک بین سالهاى 81 تا 84ه به وقوع پیوست؛ قیامى که در ابتدا شورشى بر ضد حجاج، حاکم اموى عراق بود، ولى کم کم شعار خلع خلیفه و براندازى حکومت اموى مطرح شد؛ گروههاى زیادى، مانند قاریان در این شورش، ابن اشعث را همراهى کردند. انگیزه قرّاء از همراهى با ابن اشعث با گروههاى دیگرى که به او پیوسته بودند، متفاوت بود. آنان، مانند دیگر عراقیان، از تسلط امویان بر عراق و چپاول منافع مادى آن ناراحت بودند. از نظر آنها، حجاج مردى ستمگر و بىدین بود که مذهب در نزد او هیچ اهمیتى نداشت. آنان براى مبارزه با ظلم و بىعدالتى، از موالى حمایت کردند. قاریان بر اساس تعلیمات پیامبرعلیه السلام، از برابرى حقوق موالى حمایت مىکردند، آنان در گردآورى جمعیّت براى پیوستن به قیام و تبلیغ این امر تلاش فراوان کردند، حجاج و امویان را «محلّین» خواندند و آنان را بدعتگذارانى معرفى کردند که حقیقت را انکار و ستم مىکنند. از این رو فرمان جنگ با آنان را صادر کردند و آنان را تارک نماز خواندند. گفته شده که شعار قاریان، «یالثارات الصلوة» بود. آنان مردم را به مبارزه با شامیان - که دین و دنیاى آنان را به خطر انداخته بودند - ترغیب مىکردند.120 این مطلب از خطبههایى که از برخى قاریان در این قیام نقل شده، روشن مىشود. ابن ابى لیلى، قارى و فقیه، در خطبهاى خطاب به قاریان چنین مىگوید:
«اى گروه قاریان... از علىعلیه السلام در روز صفین... شنیدم که مىگفت: هر که ببیند ستمى مىکنند یا به منکرى مىخوانند و به دل منکر آن شود، قرین برائت و سلامت باشد و اگر به زبان منکر شود، پاداش یابد... و هر که با شمشیر به انکار آن برخیزد که کلمه خداوند برتر شود و کلمه ستمگران پایین رود، راه هدایت یافته و قلبش از یقین روشن شده، با این منحرفان حادثهآور و بدعتگر که جاهل حقند و آن را نشناختهاند و به ستم پرداختهاند و منکر آن نیستند، نبرد کنید.»121
«ولهاوزن» هرگونه انگیزه مذهبى در قیام ابن اشعث را نفى مىکند و «کوشش دوباره عراقیان براى رها شدن از سلطه شامیان» را انگیزه اصلى شورش مىداند.122 در حالى که خانم ال. ویکا واگلیرى، به لحاظ شرکت مؤثر قرّاء در قیام، بر جنبه مذهبى آن تأکید مىکند.123 مهمترین انگیزه همراهى قاریان در قیام ابن اشعث، مخالفت با حکومت اموى و ظلم و ستم بىحد و حصر و کشتارهاى حجاج بود. این عوامل، در پرتو ایجاد شرایطى که بتوان در آن به مبارزه برخواست قاریان را به صحنه آورد تا در مهمترین شورش عصر اموى شرکت کنند.
در میان قاریان مشهورى که در قیام ابن اشعث شرکت داشتند، سعید بن جبیر نیز حاضر بود؛ وى از تابعین و جزء طبقه سوم از طبقات قاریان محسوب مىشد. او در ابتدا با ابن اشعث و شورش وى مخالفت کرد و ابراز داشت: «به نظر من، از آن چه مىخواهید دست بردارید؛ زیرا این کار فتنههاى زیادى دربر دارد. خونها ریخته مىشود. حرامها حلال مىشود. و دین و دنیا از دست مىرود.»، اما سرانجام با اصرار قاریان، آنان را همراهى کرد. سعید پس از شکست سپاه ابن اشعث به نزدیکى مکه گریخت و در جایى پنهان شد. ولى پس از تهدیدهاى حجاج که اگر سعید خود را معرفى نکند، شمار زیادى را خواهد کشت، خود را تسلیم کرد و به دربار حجاج رفت و پس از گفت و گوى مفصل با حجاج، به دست وى کشته شد. گفته شده است که پس از قتل سعید، حجاج مدت زیادى عمر نکرد.124 ابن اعثم شمارى از قاریان شرکت کننده در سپاه ابن اشعث و نیز عدهاى از بزرگان قرّاء را به شرح ذیل آورده است:
«ویزید یومئذ فى عسکر ابن اشعث زهاء عن ثمانیة آلاف رجل من القراء والزهاد والعباد ممن یرى قتل الحجاج جهاداً منهم: محمد بن سعد بن ابى وقاص و عبدالرحمن بن ابى لیلى و عبداللَّه بن شداد بن الهاد الیثى وعامر بن شراحیل الشعبى و زاذان ابوعمر مولى کنده وابوالبخترى الطائى و مسلم بن یسار و سعید بن جبیر واشباههم من الناس على ذلک مائة یوم مثل یوم واحد ما یفترون وما یکیع بعضهم من بعض.»125
خلیفة بن خیاط در کتاب تاریخ خود نام قاریان شرکت کننده در قیام ابن اشعث را آورده است؛ وى مىگوید پانصد نفراز قاریان در قیام شرکت کردهاند.126 در روز جنگ، جبله بن زحر بن قیس جعفى فرمانده قاریان بود. با کشته شدن وى، قاریان زیادى کشته شدند، اما نبرد میان دو سپاه بیش از صد روز دوام یافت. پس از این نبرد، حجاج به کوفه رفت و از مردم خواست که به کافر بودن خویش اقرار کنند. هر کس چنین نمىکرد او را مىکشت. از جمله کشته شدگان، کمیل بن زیاد نخعى از اصحاب علىعلیه السلام بود، حجاج او را فراخواند و به قصاص خون عثمان کشت.127 حسن بصرى و ابراهیم نخعى نیز در میان قاریان بودند. حجاج یاران عبدالرحمن را یکایک مىگرفت و گردن مىزد. جمعى نیز، از جمله شعبى و ابراهیم بخشیده شدند.128
نقش قرّاء در گسترش تشیع
بسیارى از قاریان از حوادث پس از رحلت پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله ناراضى بودند. و گاه زبان به شکوه باز کرده و از نارسایىها و خلافکارىها سخن مىگفتند. در آغاز، سیاست خلفا آن بود که قاریان از مدینه خارج نشوند تا بدین وسیله تحت نظر آنان باشند، ولى پس از مدتى، این سیاست تغییر کرد و قاریان براى غزا به مرزهاى دور فرستاده مىشدند. فشارى که از طرف برخى از خلفا بر شیعیان وارد مىشد و نیز تبعید آنان به این سرزمینها، از عوامل دیگرى بود که موجب پراکنده شدن قاریان شیعه در مناطق دورافتاده مىشد. رفتن برخى از اولین رجال شیعه به سواحل شام براى مرزبانى و جنگ با رومیان از یک سو، و فشار امویان بر شیعیان و پناهنده شدن آنان به سواحل و کوهستانهاى صعب العبور از سوى دیگر، بذر تشیع را در این مناطق کاشت. اگرچه پیش از این، با تبعید ابوذر غفارى به این مناطق، زمینههاى گرایش به تشیع فراهم شده بود.129 مالک اشتر نخعى، ثابت بن قیس همدانى، کمیل بن زیاد نخعى، زید بن صوحان، صعصعة بن صوحان، جندب بن زهیر عامدى، حبیب بن کعب ازدى، عروة بن جحد، و عمرو بن حمق خزاعى نیز از خواص امیرالمؤمنینعلیه السلام بودند که پس از سکونت در نواحى ساحلى شام، با رفتار و اعمال نیکوى خود، عامل گسترش تشیع در این سرزمینها شدند. آنان از قاریان و بزرگان کوفه بودند که علیه سعید بن عاص شوریدند و از عثمان انتقاد کردند. این امور موجب شد تا به دستور عثمان، به شام تبعید شوند.
نقش قاریان در جامعهپذیرى مناطق فتح شده
جامعهپذیرى روندى است که در طى آن فرد با ارزشها، هنجارها و ایستارهاى جامعه آشنا مىشود؛ آنها را مىآموزد و به مرحله اجرا درمىآورد تا بتواند با هنجارهاى گروه و جامعهاى که در آن به سر مىبرد زندگى کند.130 به بیان دیگر، جامعهپذیرى سیاسى، درونى کردن ارزشهاست به گونهاى که افراد طورى تربیت شوند که به نظام خویش علاقهمند باشند.
قاریان قرآن در جریان جامعهپذیرى سرزمینهاى تازه فتح شده نقش مهمى داشتند؛ از همان ابتدا، هرجا دستهاى از سربازان وارد منطقهاى مىشد، گروه آموزنده قرآن و احکام اسلامى همراه آنان بود. در اوایل ظهور اسلام، این دسته به سبب آن که خود عامل به اسلام بودند، در دیگران تأثیر بیشترى داشتند، زیرا رفتارشان با گفتارشان هماهنگ بود. آنان به هر منطقهاى که مىرفتند، مسلمانانى معتقد و عامل به دین تربیت مىکردند. ایشان، پس از پیامبرعلیه السلام، هنگامى که با اعمال خلاف شرع حاکمان روبرو مىشدند، واکنش نشان داده و آنان را به حق دعوت مىکردند. این روحیه تا حدودى در دوره خلفا وجود داشت، اما در دوره امویان، فتوحات اسلامى رنگ کشورگشایى گرفت؛ سربازان در اندیشه کسب غنیمت و حاکمان در پى پر کردن خزانه خود بودند. تنها در دوره حکومت عمر بن عبدالعزیز، که دستور داد سربازان از مرزها نگهبانى کنند، کشورگشایى متوقف شد.
در این دوران، خلفا جهت استقرار حکومتشان در مناطق فتح شده به آموزش قرآن عنایت داشتند؛ از این رو، در هر فتحى، عدهاى از قاریان را به مناطق اعزام مىکردند؛ هنگام فتح شام، یزید بن ابى سفیان نامهاى به خلیفه دوم نوشت و از او تقاضا کرد برخى از اصحاب را براى آموزش قرآن و احکام اسلام به آن منطقه اعزام کند. به این منظور، خلیفه دوم، سه تن از قاریان؛ یعنى ابوالدرداء را به دمشق، معاذ بن جبل را به فلسطین و عبادة بن صامت را به حمص براى آموزش اهل آن مناطق اعزام کرد. صحابه در این نواحى افزون بر تعلیم قرآن، به آموزش علوم دینى، تاریخى و ادبى نیز مىپرداختند.131
اهل شام به حفظ و یادگیرى قرآن توجه زیادى داشتند، خصوصاً در زمان عمر بن عبدالعزیز این اهتمام بیشتر بود. به طورى که نقل شده است که هرگاه فردى به دیگرى مىرسید، یکى از سؤالاتش این بود که چقدر قرآن خواندهاى؟ چند دور خواندهاى؟ چقدر حفظ کردهاى؟132 خلفا و حاکمان براى قاریان اعزامى، مقررى ویژه در نظر مىگرفتند؛ از باب نمونه، خلیفه دوم سالیانه مبلغ صد دینار از بیت المال را براى آموزش فقه، نشر علم و تلاوت قرآن به مساجد عطا مىکرد؛133 ولید بن عبدالملک حافظان قرآن را احترام مىکرد و دیون آنها را مىبخشید134 و ولید براى قاریان مسجد بیت المقدس مقررى تعیین کرده بود که همواره بین آنها تقسیم مىشد.135 مسجد رمله، مسجد بیت المقدس، مسجد طبریه، مسجد دمشق و مسجد حمص، از مساجد مشهورى بودند که قاریان (از صحابه و تابعین) در آنها به تعلیم قرآن مشغول بودند. مسجد دمشق و حمص از بقیه مهمتر بود.
گروهى از قراءِ که به آنان «مؤدّب» مىگفتند، آموزش کودکان را بر عهده داشتند. این گروه بر دو قسم بودند:
1. گروهى که به تعلیم فرزندان خلفا، امیران و افراد خاص اشتغال داشتند؛ از باب نمونه، عمر بن نعیم عنسى دمشقى، معلم یزید ابن معاویة بن ابى سفیان؛ معبد جهنى بصرى، معلم سعید بن عبدالمطلب بن مروان (د 80ه )؛ عبیداللَّه بن عبداللَّه بن عتبه بن مسعود الهزلى المدنى (د: 78ه)، معلم عمر بن عبدالعزیز؛ ضحاک بن مزاحم الهلالى و عامر بن شراحیل شعبى، معلم فرزندان عبدالملک بن مروان بودند.
2. گروهى که فرزندان عامه مردم را تعلیم مىدادند.136
قاریان در مساجد به مردم، قرآن، حدیث، فقه، مغازى، اخبار و انساب و شعر آموزش مىدادند.137 آنها تنها به حفظ آیات بسنده نمىکردند، بلکه در کنار آن به بیان روایات، اسباب نزول آیات، استنباط احکام، تفسیر آیات و نیز مسائل سیاسى و مالى توجه داشتند و این مباحث را در مجالس درس طرح مىکردند. خلافت بنى امیه و اعمال آنان را با سیره رسول خداصلى الله علیه وآله و خلفاى اولیه مقایسه مىکردند. بنابراین، برخى به مخالفت با بنى امیه پرداختند و به خلفا به دلیل خروج آنان از اسلام اعتراض و آنان را به عمل به سنن اسلام ترغیب مىکردند.
در سپاهیانى که جهت نبرد به مرزها مىرفتند، قاریانى بودند که به تقویت ایمان سربازان اشتغال داشتند. آنان در بین جنگ براى مجاهدان قرآن مىخواندند و آنان را بر جهاد و شهادتطلبى در راه خدا تشویق مىکردند. در جنگ یرموک «مقداد» قارى سپاه بود و به پیروى از سنت رسول خداصلى الله علیه وآله سوره انفال را قرائت مىکرد.138
قاریان (از صحابه و تابعین)، در این بلاد شاگردان زیادى تربیت کردند. قاریان مسجد دمشق و شاگردانشان از لحاظ تعداد و منزلت بالاتر بودند و بزرگترین حلقههاى درس در آن مسجد تشکیل مىشد. در نحوه قرائت، شاگردان پیرو استادان خود بودند و معتقد بودند قرائت آنها از نظر فصاحت و سند معتبرتر است، ولى شمار اندکى از شاگردان نیز با اجازه استادان خود، قرائت دیگرى را انتخاب مىکردند؛139 بدین ترتیب، قاریان در جریان فتوحات به دو شکل عمل مىکردند:
1. تقویت ایمان و روحیه بخشیدن به سربازان؛
2. آماده کردن محیط براى استقرار حکومت در مناطق فتح شده.
پىنوشتها
1. کارشناس ارشد تاریخ اسلام.
2. ابن منظور، لسان العرب (بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1988م)، ج 1، ص 130: یکون من القراءة جمع القارى ولا یکون من التنسک.
3. محمد مرتضى واسطى الزبیدى، تاج العروس من جواهر القاموس (بیروت، دارالفکر، 1994م)، ماده قرأ، تهذیب اللغه، ج 9، ص 271.
4. على اکبر دهخدا، لغت نامه (تهران، مؤسسه دهخدا، 1373)، ج 10، ص 15413.
5. لوئیس معلوف، المنجد فى اللغة والاعلام، چاپ بیستم، (بیروت، دارالمشرق، 1986م)، ماده قَرَأ، ص 617.
6. شلبى، القراءات بافریقیه من الفتح الى منتصف القرن الخامس الهجرى، (بىجا، دارالعربیه للکتاب، 1983) ص 254.
7. عبدالهادى فضلى، القراءات القرآنیه، (تهران، سازمان حج و اوقاف، 1375) ص 35.
8. محمد قندیل البقلى، التعریف بمصطلحات صبح الاعشى (قاهره، الهیئة المصریه العامه، 1983) ص 272.
9. محمد عز دروزه، تاریخ قرآن، ترجمه محمدعلى لسانى فشارکى (تهران، نهضت زنان مسلمان، 1359ش) ص 135.
10. جلال الدین سیوطى، الاتقان فى علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ دوم، (مصر، الرضى بیدار، 1363ق)، ج 1، ص 249.
11. عبدالهادى فضلى، القراءات القرآنیه، چاپ دوم (بیروت، دارالقلم، 1980م) ص 21.
12. على کمالى دزفولى، شناخت قرآن، چاپ اول (تهران، فجر، 1364) ص 164.
13. مصطفى حسینى دشتى، معارف و معاریف (قم، دانش، 1376) ج 8 ، ص 268.
14. سخاوى، جمال القراء وکامل الاقراء، تحقیق عبدالکریم زبیدى، چاپ اول (بیروت، دارالبلاغه، 1413ق) ص 213.
15. ابن ندیم، الفهرست، (قاهره، مطبعة الاستقامه، 1393ه ) ص 29.
16. کاظم موسوى بجنوردى، دائرة المعارف بزرگ اسلامى (تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامى، 1374)، ج 4، ص 613.
17. ابوالحسن اشعرى، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ترجمه محسن مؤیدى، چاپ اول (تهران، امیرکبیر، 1362)، ص 172؛ على کمالى دزفولى، پیشین، ص 95؛ نورالدین مهدوى، نویسندگان وحى پیامبر (قم، نشر امیرى، بىتا)، ص 72.
18. محمود رامیار، تاریخ قرآن، چاپ دوم (تهران، سپهر، 1362) ص 340.
19. محمدبن جریر طبرى، تاریخ طبرى، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، (بیروت، التراث العربى، 1384ه )، ج 1، ص 357؛ ابن هشام، سیرة النبى، تحقیق محمد ابوالشبهه، چاپ سوم (دمشق، دارالقلم، 1417) ج 1، ص 357.
20. عبدالهادى فضلى، پیشین، ص 24.
21. همان؛ وى مراحل شکلگیرى قرائت را به 16 مرحله تقسیم کرده است. در اینجا بر اساس تقسیم بندى مورد لزوم با تغییراتى به 6 مرحله تقسیم شده است.
22. ابوالقاسم خویى، البیان فى تفسیر القرآن، چاپ دوم (نجف، الآداب، 1385ق) ص 38.
23. عبدالهادى فضلى، مقدمهاى بر تاریخ قراءات قرآن کریم، ترجمه سیدمحمدباقر حجتى (تهران، اسوه، 1373) ص 25.
24. ابوعبداللَّه زنجانى، تاریخ قرآن (تهران، الست، 1935م) ص 38 - 39.
25. احمد امین، فجر الاسلام (بیروت، دارالکتب العربى، 1969) ص 142؛ عبدالهادى فضلى، القراءات القرآنیه، پیشین، ص 16.
26. همان، ص 26.
27. ابن سعد، طبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410) ج 3، ص 87 .
28. همان، ج 3، ص 88 .
29. ابن هشام، پیشین، ج 1، ص 353.
30. سیوطى، پیشین، ج 1، ص 250.
31. ابى مجاهد عبدالعزیز بن عبدالفتاح، سنن القراء ومنهاج المجودین، چاپ اول (مدینه، مکتبه الدار، 1414ق) ص 54.
32. همان، ص 53 .
33. سیوطى، پیشین، ج 1، ص 74؛ دائرة المعارف الاسلامیة الشیعیه، ج 17، ص493.
34. محمدباقر حجتى، مقدمهاى بر تاریخ قراءات قرآن کریم، ص 27؛ سیوطى، پیشین، ج 1، ص 244.
35. ابن عطیه، مقدمتان فى علوم القرآن، تصحیح آرتور جفرى، (قاهره، بىنا، 1354) ص 36.
36. احمد بن ابى یعقوب، یعقوبى، تاریخ یعقوبى، چاپ اول (قم، منشورات شریف رضى، 1372ش)، ج 2، ص 124.
37. نورالدین مهدوى، نویسندگان وحى پیامبرصلى الله علیه وآله تاریخ حالات 42 نفر از آنان (قم، امیرى، بىتا) ص 124.
38. محمد بن عمر واقدى، مغازى، ج 1، تحقیق مارسون جونس، چاپ سوم (بیروت، اعلمى، 1409ق) ص 347.
39. فؤاد سزگین، تاریخ التراث العربى (قم، مکتبة آیت اللَّه مرعشى نجفى، 1412ق) ج 1، ص 36.
40. ابوعبداللَّه زنجانى، پیشین، ص 84 .
41. بهاء الدین خرمشاهى، دانشنامه قرآن و قرآنپژوهى (تهران، دوستان، 1377ش)، ص1618؛ سیوطى، پیشین، ج 1، ص 245.
42. محمدباقر حجتى، پیشین، ص 31.
43. محمدباقر محمودى، نهج السعاده فى مستدرک نهج البلاغه (بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1977م) ص 198.
44. محمدباقر حجتى، پیشین، ص 244.
45. على حجتى کرمانى، تاریخ و علوم قرآن، چاپ پنجم، (تهران، بنیاد قرآن، 1360)، ص 108.
46. دائرة المعارف الاسلامیه (امارات، مرکز الشارقة للابداع الفکرى، 1998م) ج26.
47. هادى حسین حمود، «القراءِ و الحرکة الفکریة فى العهود الاسلامیة الاولى»، مجله الذخائر، ش 1، سال 2000م، ص 53.
48. ابن سعد، طبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، چاپ اول (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410ق) ج 7، ص 117.
49. همان، ج 5، ص 487.
50. همان، ج 6، ص 293.
51. یعقوبى، پیشین، ج 2، ص 177.
52. احمد امین، پرتو اسلام، ترجمه عباس خلیلى، چاپ سوم (تهران، اقبال، 1358ش) ص 194.
53. ابونعیم اصفهانى، حلیة الاولیاء وطبقات الاصفیاء، چاپ پنجم (بیروت، دارالکتب العربى، 1407ق) ج 3، ص 360.
54. على محمد ولوى، دیانت و سیاست در قرون نخستین اسلامى (تهران، دانشگاه الزهراء، 1380ش) ص33.
55. ابن ندیم، پیشین، ص 65.
56. هادى حسین حمود، پیشین، ص 61.
57. همان، ص 62؛ محمدباقر حجتى، سه مقاله تاریخ تفسیر و نحو، چاپ اول، (تهران، بنیاد قرآن، 1360ش) ص 158.
58. ایگناس گلدزیهر، درسهایى درباره اسلام، ترجمه على نقى منزوى، چاپ دوم (تهران، کمانگیر، 1357ش) ص 384.
59. همان، ص 293 - 384.
60. ابن سعد، پیشین، ج 3، ص 36 - 38.
61. على نقى منزوى، «اشراق در سده هفتم میلادى»، مجله کاوه، سال نهم، ش 38، 1350ش، ص 618.
62. حسین عطوان، الفرق الاسلامیه فى بلاد الشام فى العصر الاموى، چاپ اول (دارالجیل، 1986) ص 23 - 24.
63. رسول جعفریان، مرجئه، تاریخ و اندیشه (تهران، خرم، 1371) ص 22 - 23.
64. ملا عبدالله احمدیان، سیر تحلیلى کلام اهل سنت از حسن بصرى تا ابوالحسن اشعرى، چاپ اول (تهران، احسان، 1381) ص 43؛ ولوى، پیشین، ص 53 .
65. حسن صدر، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام (طهران، انتشارات اعلمى، بىتا) ص 355-357.
66. ابن حجر عسقلانى، الاصابه فى تمییز الصحابه (بیروت، دارالجیل، 1412ه ) ج 1، ص 178.
67. ابن سعد، پیشین، ج 6، ص 94.
68. خطیب بغدادى، تقیید العلم، تحقیق یوسف العش (بىجا، دارالاحیاء السنة النبویه، 1395ق) ص 54.
69. ابن سعد، پیشین، ج 7، ص 494.
70. خطیب بغدادى، پیشین، ص 91 - 92.
71. نورالدین على بن احمد سمهودى، وفاء الوفاء، چاپ چهارم (بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1404ق) ج 3، ص 1043.
72. ابن سعد، پیشین، ج 6، ص 266.
73. فؤاد سزگین، پیشین، ج 1، ص 72 - 70.
74. هادى حسین حمود، پیشین، ص 43.
75. محمد احمد بن ذهبى، میزان الاعتدال فى نقد الرجال ق 3، تحقیق على محمد جباوى (قاهره، دارالفکر، 1963م) ص 96.
76. ابن حبان البستى، مشاهیر علماء الاعصار، چاپ اول (قاهره، دار الوفاء، 1411) ص 308.
77. هادى حسین حمود، پیشین، ص 43.
78. محمدحسین الزبیدى، الحیاة الاجتماعیه والاقتصادیه فى الکوفه فى قرن الاول الهجرى (جامعة بغداد، 1970) ص 41.
79. خدیجه احمد مفتى، نحو قرّاء الکوفیین، چاپ اول (مکه، مکتبة القیصلیه، 1406ق) ص 18.
80. احمد نقیب زاده، درآمدى بر جامعهپذیرى سیاسى (تهران، سمت، 1379) ص 223.
81. شمس الدین ذهبى، تاریخ اسلام، تحقیق عمر عبدالسلام، چاپ اول (بیروت، دارالکتب العربى، 1411ق)، ج 12، ص 342.
82. محمدحسین بهشتى، «طرح کلى درباره حکومت»، مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، ص453.
83. سیّد جعفر شهیدى، تاریخ تحلیلى اسلام، چاپ هجدهم (تهران، نشر دانشگاهى، 1374ش) ص 51 .
84. ابن اعثم کوفى، الفتوح، چاپ اول (بیروت، دارالندوة الجدیده، بىتا)، ج 1، ص 40.
85. محمد عبدالحى شعبان، تاریخ اسلامى (صدر الاسلام و الدولة الامویه)، (بیروت، الحمراء، 1987م) ص 50 - 53 - 54 - 55 .
86. یعقوبى، پیشین، ج 2، ص 46.
87. همان، ج 2، ص 49.
88. همان، ج 2، ص 50 .
89. همان، ج 2، ص 52 .
90. حسین محمد جعفرى، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه محمدتقى آیت اللهى، چاپ هفتم (تهران، نشر فرهنگ اسلامى، 1373) ص 104.
91. همان، ص 228.
92. همان، ص 230.
93. على اکبر ذاکرى، سیماى کارگزاران علىعلیه السلام، چاپ اول (قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1371)، ج 1، ص 317 - 297 - 231 - 149 - 103 و ج 2، ص 43 - 83 - 344 - 558.
94. نصر بن مزاحم منقرى، پیکار صفین، مترجم پرویز اتابکى، چاپ دوم (تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1370)، ص 1.
95. همان، ص 280.
96. همان، ص 318.
97. همان، ص 653.
98. همان، ص 304.
99. همان، ص 488.
100. همان، ص 301.
101. همان، ص 255.
102. همان، ص 257 - 259.
103. محمد بن عبداللَّه اسکافى، المعیار والموازنه، تحقیق محمدباقر محمودى، چاپ اول (بیروت، مؤسسه فؤاد، 1981م) ص 188.
104. ابن اعثم، پیشین، ص 674.
105. نصر بن مزاحم منقرى، پیشین، ص 674.
106. محمد بن عبداللَّه اسکافى، پیشین، ص 194.
107. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، تحقیق سید احمد صقر، چاپ اول (ایران، شریف رضى، 1414ق) ص 71؛ اصغر منتظر قائم، نقش قبایل یمنى در حمایت از اهل بیت (قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1380ش) ص 271.
108. ابوحنیفه احمد بن داود دینورى، الامامه والسیاسه (نجف، دارالاندلس، بىتا) ج 1، ص 141.
109. یعقوبى، پیشین، ص 173.
110. همان، ص 163.
111. همان، ص 165.
112. رسول جعفریان، تاریخ خلفا، ج 2، پیشین، ص 425.
113. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم (قم، دارالکتب العلمیه، 1379) ص 63.
114. رسول جعفریان، تاریخ خلفا، پیشین، ج 2، ص 511.
115. ابومخنف، وقعة الطف (قم، موسسه النشر الاسلامى، 1367) ص 191؛ محمدباقر پورامینى، چهرهها در حماسه کربلا، چاپ اول، (قم، بوستان کتاب، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1382)، ص 171.
116. طبرى، پیشین، ج 5، ص 596.
117. ابى جعفر محمد بن حسن بن على طوسى، اختیار المعرفة الرجال معروف به رجال الکشى، تصحیح حسن مصطفوى (مشهد، دانشگاه مشهد، 1348) ص 117؛ رسول جعفریان، تاریخ خلفا، پیشین، ص 692.
118. ابن سعد، پیشین، ج 6، ص 246؛ اصغر منتظر قائم، پیشین، ص 314.
119. طبرى، ج 6، ص 17.
120. همان، ص 223.
121. طبرى، پیشین، ج 6، ص 357.
122. عبدالامیر عبد دیکسون، خلافت اموى؛ بررسى سیاسى سالهاى (86 - 65)، ترجمه گیتى شکرى، (تهران، طهورى، 1381ش) ص 223.
123. ال ویکاد واگلیرى، «ابن اشعث»، ترجمه على اکبر عباسى، مجله تاریخ اسلام، ش 17، بهار 1383.
124. دینورى، پیشین، ص 264.
125. ابن اعثم، پیشین، ج 7، ص 139.
126. خلیفة بن خیاط، تاریخ، تحقیق اکرم ضیاء العمرى، چاپ اول (مجمع العلمى العراقى، 1386ق) ج 1، ص 286.
127. طبرى، پیشین، ج 6، ص 365.
128. یعقوبى، پیشین، ج 2، ص 230.
129. محمدتقى الفقیه، جبل عامل فى التاریخ (بیروت، دارالاضواء، 1986م) ص 34؛ هاشم عثمان، تاریخ شیعه در شام، ترجمه حسن حسینزاده شانهچى (مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، 1382) ص 29.
130. منصور وثوقى، على اکبر نیک خلق، مبانى جامعهشناسى، چاپ اول (تهران، خردمند، 1370ش) ص 128.
131. حسین عطوان، القراءات القرآنیه فى بلاد الشام، چاپ اول (بیروت، دارالجیل، 1402) ص 13 - 39.
132. حسین عطوان، پیشین، ص 15.
133. همان، ص 17.
134. همان، ص 16.
135. ابونعیم اصفهانى، پیشین، ج 5، ص 245؛ ذهبى، پیشین، ج 4، ص 67؛ رسول جعفریان، تاریخ خلفا، پیشین، ج 2، ص 224.
136. حسین عطوان، پیشین، ص 23.
137. همان، ص 18.
138. همان، ص 39.
139. همان، ص 59.
منابع
- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم (قم، دارالکتب العلمیه، 1379ق).
- ابن اعثم کوفى، ابى محمد احمد بن اعثم، الفتوح، چاپ اول، (بیروت، دارالندوه الجدیده، بىتا).
- ابن خیاط، ابى عمرو خلیفه، تاریخ خلیفه بن خیاط، تحقیق اکرم ضباء العمرى، چاپ اول (بغداد، مجمع العلمى العراقى، 1386ق).
- ابن سعد، طبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، چاپ اول (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410ق).
- ابن منظور، لسان العرب (بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1988م).
- ابن ندیم، الفهرست (قاهره، مطبعة الاستقامه، 1393).
- ابن هشام، السیرة النبویه، تحقیق جمال ثابت، محمد ثابت، محمد محمود و سید ابراهیم، چاپ دوم، (قاهره، دارالحدیث، 1419ق).
- ابو شهبه، محمد بن محمد، السیرة النبویة فی ضوء القرآن والسنة، چاپ سوم (دمشق، دارالقلم، 1417ق).
- ابومخنف، وقعة الطف، (قم، مؤسسة النشر الإسلامى، 1367ش).
- احمد مفتى، خدیجه، نحو قرّاء الکوفیین، اشراف الدکتور عبدالفتاح اسماعیل شلبى، چاپ اول (مکه مکرمه، مکتبه الفیصلیه، 1406ق).
- احمدیان، عبداللَّه، سیر تحلیلى کلام اهل سنت از حسن بصرى تا ابوالحسن اشعرى، چاپ اول، (تهران، احسان، 1381ش).
- اسکافى، محمد عبداللَّه معتزلى، المعیار والموازنه، تحقیق محمدباقر محمودى، چاپ اول (بىجا، بىتا، 1981م).
- اشعرى، ابوالحسن على بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ترجمه محسن مؤیدى، چاپ اول (تهران، امیرکبیر، 1362).
- اصفهانى، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، تحقیق سید احمد صقر، چاپ اول، (قم، شریف رضى، 1414ق).
- اصفهانى، حافظ ابونعیم احمد بن عبداللَّه، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیا، چاپ پنجم (بیروت، دارالکتب العربى، 1407ق).
- الامین، حسن، دائرة المعارف الاسلامیة الشیعیة (بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 2002م).
- امین، احمد، فجر الاسلام، یبحث عن الحیاة العقلیة فى صدر الاسلام الى آخر الدولة الامویه، چاپ دهم (بیروت، دارالفکر العربى، 1969م).
- - ، پرتو اسلام، ترجمه عباس خلیلى، چاپ سوم (تهران، اقبال، 1358ش).
- بغدادى، خطیب، تقیید العلم، تحقیق یوسف العش (دارالاحیاء السنة النبویة، 1395ق).
- البستى، ابن حبّان، مشاهیر علماء الامصار، چاپ اول (قاهره، دارالوفاء، 1411ق).
- البقلى، محمد قندیل، التعریف بمصطلحات صبح الاعشى (قاهره، الهنیة المصریة، 1983م).
- بهشتى، محمدحسین، طرح کلى درباره حکومت، مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، ج 4.
- پور امینى، محمدباقر، چهرهها در حماسه کربلا، چاپ اول (قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1382).
- جعفرى، حسین محمد، تشیع در مسیر تاریخ، سید محمدتقى آیت اللهى، چاپ هفتم (تهران، نشر فرهنگ اسلامى، 1373ش).
- جعفریان، رسول، تاریخ سیاسى اسلام و تاریخ خلفا از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله تا زوال امویان، چاپ دوم (قم، دلیل ما، 1382ش).
- - ، مرجئه تاریخ و اندیشه (تهران، خرم، 1371ش).
- حجتى، محمدباقر، سه مقاله در تاریخ و تفسیر و نحو، چاپ اول (تهران، بنیاد قرآن، 1360ش).
- حجتى کرمانى، على، تاریخ و علوم قرآن (تهران، بنیاد قرآن، 1360ش).
- حسینى دشتى، مصطفى، معارف و معاریف، ج 8 (قم، مؤلف، 1376ش).
- حمود، هادى حسین، «القراء والحرکة الفکریة فی العهود الاسلامیة الاولى»، الذخائر، ش 1، سال 2000م).
- خرمشاهى، بهاءالدین، دانشنامه قرآن و قرآنپژوهى (تهران، دوستان، 1377ش).
- خویى، ابوالقاسم، البیان فى تفسیر القرآن، چاپ دوم (نجف، الاداب، 1385ق).
- دائرة المعارف الاسلامیه، (امارات، مرکز المشارقة للابداع الفکرى، 1998م).
- دروزه، محمد عزه، تاریخ قرآن، ترجمه محمدعلى لسانى فشارکى (تهران، نهضت زنان مسلمان، 1359ش).
- دهخدا، على اکبر، لغت نامه دهخدا (تهران، مؤسسه دهخدا، 1373).
- دینورى، ابوحنیفه احمد بن داوود، الامامه و السیاسه (نجف، دارالاندلس. بىتا).
- ذاکرى، على اکبر، سیماى کارگزاران على بن ابى طالبعلیه السلام، چاپ اول (قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1371ش).
- ذهبى، احمد بن محمد، میزان الاعتدال فى نقد الرجال، تحقیق على محمد جباوى، (قاهره، دارالفکر، 1963).
- ذهبى، شمس الدین ابى عبداللَّه، تاریخ الاسلام ووفیات المشاهیر والاعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمرى، چاپ اول (بیروت، دارالکتب العربى، 1411ق).
- رامیار، محمود، تاریخ قرآن، چاپ دوم (تهران، سپهر، 1362ش).
- زبیدى، محمدحسین، الحیاة الاجتماعیة والاقتصادیة فی الکوفة فی قرن الأوّل الهجری (بغداد، جامعة البغداد، 1970م).
- زنجانى، ابوعبداللَّه، تاریخ قرآن (تهران، الست، بىتا).
- سخاوى، جمال القراء و کمال الاقراء، تحقیق عبدالکریم زبیدى، چاپ اول (بیروت، دارالبلاغه، 1413ق).
- سزگین، فؤاد، تاریخ التراث العربى، ج 1، فى علوم القرآن والحدیث، چاپ دوم (قم، بهمن، 1412ق).
- سمهودى، نورالدین على بن احمد، وفاءِ الوفاء، چاپ چهارم (بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1404ق).
- سیوطى، جلال الدین عبدالرحمن، الاتقان فى علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ دوم (مصر، الرضى بیدار مصر، 1363).
- شعبان، محمد عبدالحى، تاریخ الاسلامى صدرالاسلام و الدولة الامویه (بیروت، الحمراءِ، 1387).
- شلبى، هند، القراءات بافریقیة من الفتح الى منتصف القرن الخامس الهجرى (بىجا، دارالعربیة للکتاب، 1983ق).
- شهیدى، جعفر، تاریخ تحلیلى اسلام، چاپ هجدهم (تهران، نشر دانشگاهى، 1374ش).
- صدر، حسن، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام (شرکة النشر والطباعة العراقیه، انتشارات اعلمى، 1951).
- طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الطبرى، تاریخ الامم والملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم (بیروت، التراث، 1384).
- طوسى، ابى جعفر محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال معروف به رجال کشى، حسن مصطفوى (مشهد، دانشگاه مشهد، 1384).
- عبد دیکسون، عبدالامیر، خلافت اموى بررسى سیاسى سالهاى 65 - 86، ترجمه گیتى شکرى، (تهران، طهورى، 1381ش).
- عبدالفتاح القارى، ابى مجاهد عبدالعزیز، سنن القراء و مناهج المجودین، چاپ اول (مدینه، مکتبة الدار، 1414ق).
- عسقلانى، ابن حجر، الاصابه فى تمییز الصحابه (بیروت، دارالجیل، 1412).
- عطوان، حسین، الفرق الاسلامیه فى بلاد الشام فى العصر الاموى، چاپ اول، (دارالجیل، 1402).
- عطوان، حسین، القراءات القرآنیه فى بلاد الشام، چاپ اول، (بیروت، دارالجیل، 1984م).
- فضلى، عبدالهادى، القراءات القرآنیه (تاریخ و تعریف)، چاپ دوم (بیروت، دارالقلم، 1980م).
- - ، مقدمهاى بر تاریخ قراءات قرآن کریم، محمدباقر حجتى (تهران، سازمان حج و اوقاف (اسوه)، 1373).
- فقیه، محمدتقى، جبل عامل فى التاریخ (بیروت، دارالاضواء، 1986م).
- کمالى دزفولى، سیدعلى، شناخت قرآن، چاپ اول (تهران، انتشارات فجر، 1364).
- گلدزیهر، ایگناس، درسهایى درباره اسلام، ترجمه على نقى منزوى، چاپ دوم (تهران، کمانگیر، 1357ش).
- محمودى، محمدباقر، نهج السعاده فى مستدرک نهج البلاغه (بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1977م).
- معلوف، لوئیس، المنجد فى اللغة والاعلام، چاپ بیستم (بیروت، دارالمشرق، 1986م).
- منتظر القائم، اصغر، نقش قبایل یمنى در حمایت از اهل بیت (قرن اول هجرى) (قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1380ش).
- منزوى، علینقى، «اشراق در سده هفتم میلادى»، مجله کاوه، سال نهم، ش 38، 1350ش.
- منقرى، نصر بن مزاحم، پیکار صفین، پرویز اتابکى، چاپ دوم (تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، 1370ش).
- موسوى بجنوردى، کاظم، دائرة المعارف بزرگ اسلامى (تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامى، 1374).
- مهدوى، نورالدین، نویسندگان وحى پیامبر (قم، امیرى، بىتا).
- نقیب زاده، احمد، درآمدى بر جامعهشناسى سیاسى، چاپ اول، (تهران، سمت، 1379ش).
- واسطى الزبیدى، محمدمرتضى، تاج العروس من جواهر القاموس (دارالفکر، بیروت، 1994م).
- واقدى، محمد بن عمر، کتاب المغازى، تحقیق دکتر مارسدون جونس، چاپ سوم (بیروت، اعلمى، 1409ق).
- واگلیرى، ال ویکا، «ابن اشعث»، ترجمه على اکبر عباسى، مجله تاریخ اسلام، ش 17، بهار 1383ش.
- وثوقى، منصور و... ، مبانى جامعهشناسى، چاپ اول (تهران، خردمند، 1370ش).
- ولوى، على محمد، دیانت و سیاست در قرون نخستین اسلامى، چاپ اول (تهران، دانشگاه الزهرا، 1380ش).
- یعقوبى، احمد بن ابى یعقوب، تاریخ یعقوبى، چاپ اول (قم، منشورات شریف رضى، 1373ش).
- I BN ASHATH. EI2.
- M. A. shaban, Islamic History a new Interpratation I. A. D. 600-750, (cambridge, 1971).
در بعد فرهنگى، قاریان، رهبران اندیشه و کارگزاران تولید و نشر علوم مختلف، از جمله: قرآن، تفسیر، فقه، حدیث، تاریخ و ادبیات عرب، در تمدن اسلامى بودند. آنان با حضور خود درمناطق تازه فتح شده، در جامعهپذیرى آن نواحى نقش مهمى ایفا کردند. در تعامل با حکومتها، گاهى با ایفاى نقشهاى مشروعیت بخشى و حمایتى به استحکام آنها کمک مىکردند و گاهى با ایفاى نقش انتقادى و اعتراضى، به رویارویى با آنان مىپرداختند و در این مسیر مشقتهایى را متحمل شدند؛ گروهى مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و عدهاى از آنان تبعید یا کشته شدند.
مقدمه
در هر جامعهاى، یکى از نقش آفرینان اصلى در تحولات سیاسى، اجتماعى و فرهنگى، خواص و نخبگان آن جامعهاند. در تاریخ اسلام گروههاى مختلفى از بزرگان نقش آفرین بودهاند. از میان آنها نقش قاریان قرآن برجستهتر است، چرا که آشنایان و حاملان قرآن موقعیت ممتازى در میان مسلمانان داشته و از خواص و بزرگان جامعه اسلامى بودهاند.
در این مقاله به نقش و عملکرد قاریان قرآن، از جنبههاى فرهنگى، فکرى و سیاسى در جامعه اسلامى، خواهیم پرداخت. قاریان قرآن که براى آموزش قرآن و همچنین شرکت در غزا و فتوحات به مناطق مختلف فرستاده مىشدند، آن سرزمینها را به کانونهاى علمى تبدیل مىکردند. با توجه به گسترش قلمرو اسلامى در قرن اول، شهرهاى مکه، مدینه، کوفه، بصره، شام و بیت المقدس از مراکز مهم نشر و آموزش قرآن، در آن دوران بوده است. حضور قاریان قرآن و تشکیل آموزشگاههاى قرآن، این شهرها را به مراکز علمى و همچنین هسته مهم ایجاد حرکتها و تحولات سیاسى و فکرى تبدیل کرد. بررسى این تحولات و نقش قاریان در شکلگیرى آن موضوعى است که در این مبحث به آن اشاره خواهیم کرد.
قُرّا و جایگاه آنان در جامعه اسلامى
قرائت و تلاوت آیات قرآن، یکى از دغدغههاى مهم مسلمانان از ابتداى نزول وحى بوده است. از همان آغاز، عدهاى پیوسته به این امر همت گماشته و عهدهدار قرائت قرآن و آموزش آن در جامعه اسلامى شدند. در طول تاریخ اسلام آموزش قرآن از نسلى به نسل بعد ادامه داشت. در همان قرن، نخست گروهى به نام «قرّاء» شکل گرفتند. در کتابهاى لغت تعریفهاى گوناگونى از آنان ارائه شده است. در برخى از آنها آمده است: «قرّاء» از مصدر «قرائت» و جمع «قارى» است.2 قرائت به معنى تلاوت و قارى به معناى تلاوت کننده است.3 قارى به معناى خوش خواننده قرآن، مرد پارسا، زاهد و عبادت کننده نیز آمده است.4 همچنین تَقَرَّأء: تَفَقَّهَ وتَقَرَأ: تَنَسَّکَ (قَرَأتُ اى صِرْتُ قارئاً ناسکاً) قرّاء و قرائت به معنى تفقه نیز آمده است؛5 عبادت کرد و زهد ورزید نیز از معانى آن است. از معانى گوناگون که در کتابهاى لغت براى قرّاء آمده است برمىآید که قرائت در لغت تنها به معنى خواندن نیست، بلکه یک بار معنوى را نیز به همراه دارد و قارى بودن با زاهد و عابد بودن همراه است. بىشک مفهوم «قرّاء» در قرنهاى مختلف با هم تفاوت داشته است.6 به عنوان نمونه، در ابتداى قرن سوم، «قرّاء» عموماً به کسانى اطلاق مىشود که قرائت خاصى از قرآن داشتهاند، قرّاء سبعه، قرّاء دهگانه، قرّاء چهاردهگانه در این دوران بودهاند. این دستهبندى از ابن مجاهد نقل شده و روشن مىکند که ملاک دستهبندى او قرائتهاى مختلف است.7
در دوره فاطمیان «قرّاء» به کسانى مىگفتند که در رکاب خلیفه فاطمى در شبهاى عرفه به قرائت قرآن مشغول بودند. گروهى نیز به «قرّاء الحضره» مشهور بودند که در مجالس خلیفه و همراه وى بودند و آیاتى مناسب حال، قرائت مىکردند؛ مثلاً اگر خلیفه بر کسى غضب مىکرد، آیات مربوط به عفو را قرائت مىکردند.8 اما در اینجا، مفهوم قرّاء در نخستین سده اسلامى مورد بحث است.
آیات قرآن در سینه مسلمانان حافظ قرآن و نیز در صحیفههاى دست نوشته آنان وجود داشته و همواره عدهاى از صحابه به منظور عبادت و تفقه در دین، به طور مدام به تلاوت قرآن اشتغال داشتند، که در زمان پیامبرصلى الله علیه وآله و خلفا، جمعیت بزرگى را تشکیل مىدادند.9
ابوعبیده قاسم بن سلام، نخستین کسى است که در باب قراءات، کتابى نوشته است،10 او تعداد فراوانى از قاریان و حافظان قرآن را نام برده که همه از صحابه رسول خداصلى الله علیه وآله بودند. وى در کتاب یاد شده از قرّاء به ترتیب زیر یاد کرده است:
از مهاجرین: خلفاء اربعه، طلحه (د: 36ه)، سعد بن عبید (د: 51 ه )، عبداللَّه بن مسعود (د: 32ه)، حذیفه سالم بن معقل (د: 35ه)، ابوهریره (د: 59ه)، عبداللَّه بن سائب (د: 7 ه )، عبادله اربعه: عبداللَّه بن عباس (د: 68ه)، عبداللَّه بن عمر (د: 63ه)، عبداللَّه بن زبیر (د: 73ه) و عبداللَّه بن عمرو بن عاص (د: 65ه) و نیز از ام سلمه (د: 63ه)، حفصه (د: 45ه)، عایشه (د: 58ه)، سالم مولى ابى حذیفه (د: 12ه)، عمرو بن عاص (د: 58ه)، معاویه (د: 60ه) و... را نام برده است.
از میان انصار: ابىّ بن کعب (د: 20ه)، ابوالدرداء (د: 32ه)، زید بن ثابت (د: 45ه)، ابوزید، انس بن مالک (د: 91ه)، عبادة بن صامت، معاذ بن جبل (د: 33ه)، مجمع بن جاریه که در زمان خلافت معاویه وفات یافت، فضالة بن عبیده و مسلمة بن مخلد را نام برده است. این عده در زمان پیامبرصلى الله علیه وآله موفق به حفظ قرآن شده بودند.11
برخى قاریان را صاحبان سبک و شیوه خاص قرائت دانستهاند:
«قراءات جمع قرائت است و آن مصدر سماعى براى قرّاء مىباشد و در اصطلاح شیوه خاصى است که یکى از امامان قرائت براى تلاوت و نطق به قرآن برگزیده باشد... و این وجه تمایزى که در میان قاریان قرآن است یا در نطق به خود حروف است و یا در نطق به هیئت حروف».12
بر این اساس، آغاز علم قرائت و پیدایش جمعى به نام «قاریان» به عصر صحابه منتسب مىشود. برخى نیز قاریان را کسانى مىدانند که صاحب کرسى تعلیم و تدریس قرآن بودهاند، از جمله در تعریفى آمده است: «قرّاء جمع قارى و به معنى خوانندگان، دانشمندان به علم قرآن و آگاهان به قرآن است»13 صحابه، قرآن را از پیامبرصلى الله علیه وآله مىآموختند و سپس خود، مأمور آموزش به دیگران بودند.14
ابن مسعود یکى از استادان برجسته قرآن بود. نقل شده است که علم قرائت از او آغاز شد. وى مصحفى داشت که ترتیب آن با مصحفهاى دیگر متفاوت بوده است.15 ابن مسعود شاگردان زیادى تربیت کرد؛ در کوفه شمارى از بزرگان تابعین، چون اسود بن یزید، زر بن جیش، عبید بن قیس، ابوعبدالرحمن سلمى، ابو عمرو شیبانى، زید بن وهب و... از محضر او قرائت آموختند و تا چندى قرائت او در کوفه غالب بود.16
بلاشر «قرّاء» صحابه را به سه دسته تقسیم مىکند:
1. حافظان قرآن؛ بلاشر شمار حافظان قرآن را در زمان پیامبرصلى الله علیه وآله هفت نفر مىداند: عبداللَّه بن مسعود، ابوالدرداء، معاذ بن جبل، ابىّ بن کعب، زید بن ثابت، سالم مولى حذیفه و أبو زید بن سکن.
2. قاریان قرآن؛ که تعداد آنان بیش از حافظان است که در کتاب «القراءات ابوعبیده» پیش از این بدان اشاره کردیم.
3. کاتبان قرآن، که مسئولیت جمعآورى، تنظیم و کتابت قرآن بر عهده آنان بود. پیامبرصلى الله علیه وآله، این گروه چهل نفره را براى این امر برگزیده بود. برخى از این افراد عبارتند از: [امام] على بن ابىطالبعلیه السلام، ابوبکر، عمر، عثمان، زید بن ثابت، ابىّ بن کعب، خالد بن ولید، ثابت بن قیس، ابان بن سعید، خالد بن سعید، أرقم بن اُبىّ، حنظلة بن ربیع، عبداللَّه بن ابىّ سرح، زبیر بن عوام، عبداللَّه بن رواحه، محمد بن مسلمه، عبداللَّه بن عبداللَّه بن ابىّ، عبداللَّه بن ارقم، حنظله الاسیدى، علاء الحضرمى، جهم بن الصَّلْت، معیقب بن ابى فاطمه، شرحبیل بن حسنه، معاویة بن ابى سفیان، عمرو بن عاص و مغیرة بن شعبه.17
اولین قارى
برخى از تاریخنویسان «سعد بن عبید» را اولین قارى دانستهاند.18 و برخى نیز مصعب بن عمیر را اولین کسى دانستهاند که پس از اعزام به مدینه لقب قارى یافت19، اما به نظر مىرسد نخستین قارى را باید خود پیامبرصلى الله علیه وآله دانست، چرا که اولین معلم قرآن پیامبرصلى الله علیه وآله بود که قرآن را از جبرئیل آموخت و به صحابه آموزش داد.20
ظهور و پیدایش قُرّا
قرائت قرآن که با وحى بر پیامبرصلى الله علیه وآله آغاز شد، تا ابتداى قرن سوم هجرى که با تلاش «قرّاء سبعه» شکل رسمى به خود گرفت، مراحلى طى کرد:21
1. نزول وحى: این مرحله با وارد کردن قرآن بر قلب نبى اکرمصلى الله علیه وآله از جانب جبرئیل با نزول آیه: إقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ خطاب به آن حضرت آغاز شد.
2. آموزش پیامبرصلى الله علیه وآله به صحابه: دورهاى که پیامبرصلى الله علیه وآله قرآن را با هدف دعوت به اسلام به مردم یاد داد. از عثمان بن مظعون و ابن سعد و اُبىّ بن کعب روایت شده که رسول خداصلى الله علیه وآله ده آیه براى آنان قرائت مىفرمود و آنان از این ده آیه فراتر نمىرفتند مگر آن که راه و رسم عمل به ده آیه نخست را از پیامبرصلى الله علیه وآله مىآموختند و پیامبرصلى الله علیه وآله قرآن کریم و عمل به مضامین آن را با هم به آنان مىآموخت.22
3. آموزش صحابه به دیگران: در این دوره عدهاى از مسلمانان آیات قرآن را به دیگران تعلیم مىدادند. این دوران با فرستادن مصعب بن عمیر به مدینه آغاز شد. وى به همراهى ابن ام مکتوم (عبداللَّه بن مسعود) قرآن را به مردم مدینه یاد مىداد.23
رسول گرامى اسلام بعد از مدتى عمار و بلال را نیز به مدینه فرستادند. هنگامى که مکه فتح شد، معاذ بن جبل را براى تعلیم قرآن در آن جا گماشت و نیز هر کس که از مکه به مدینه مهاجرت مىکرد، نبى اکرمصلى الله علیه وآله او را به یکى از حافظان قرآن مىسپرد تا کلام اللّه را به وى آموزش دهد.24 در زمان ورود مصعب به مدینه از «دار القراء» سخن گفته شده است.25 اشاره به «دار القراء» در مدینه بیانگر امتیاز این گروه در بین مردم و همچنین وجود مرکزى، همانند مدرسه یا مؤسسه براى آموزش قرآن بوده است. هر چند برخى از نویسندگان برآنند که این نامگذارى پس از استقرار قاریان و معلّمان قرائت در مدینه پدید آمده است.26 البته قبل از آن که «دار القراء» در مدینه پدید آید، مصعب بن عمیر به «مُقرىء» مشهور بود. نبى اکرمصلى الله علیه وآله در عقبه اولى، وى را براى تعلیم قرآن به اوس و خزرج، به مدینه گسیل داشت.27 وى با مسلمانان مدینه نماز مىگذارد و او با هفتاد نفر از بیعت کنندگان، با پیامبرصلى الله علیه وآله به حج رفت. در برخى از روایات آمده که مصعب، اوّلین کسى است که در مدینه نماز جمعه به پا داشته است.28
آموزش زنان نیز در برنامه و دستور کار قاریان بوده است؛ ام سلمه، حفصه و عایشه، از زنان قارى بودند. در روایتى آمده است: خباب بن ارت براى آموزش قرآن به فاطمه دختر عمر بن خطاب، نزد او آمد و شد داشت.29 «ام ورقه» دختر عبداللَّه بن حارث یکى از بانوان أصحاب بود که قرآن را جمع کرده و پیامبرصلى الله علیه وآله با او دیدار کرده و لقب شهیده به او داده بود.30 عایشه از غلام خود، «ابا عمرو» قرآن مىآموخت.31 زنان پیامبرصلى الله علیه وآله نیز به تلاوت قرآن و شنیدن آن اهتمام داشتهاند. زنان بسیارى حافظ قرآن بودند، گرچه باب مستقلى به آنان اختصاص نیافته است.32
4. مرحله چهارم، با پدید آمدن گروهى آغاز مىشود که تلاوت آیات قرآن و تدریس آن از اشتغالات عمده زندگانى آنان بود.33 اینان به «قرّاء» موسوم بودند. اولین کسانى که به تعلیم قرآن پرداختند، عبارت بودند از علىعلیه السلام، عثمان، ابى بن کعب، زید بن ثابت، عبداللَّه بن مسعود و ابوموسى اشعرى.
برخى این مرحله را آغاز نامگذارى و پیدایش اصطلاح «قرّاء» مىدانند. در این مرحله به حفظ و نگهدارى قرآن عنایت خاصى مىشده است. هر شخصى سعى داشته قرائتى که فکر مىکرده همان قرائت پیامبرصلى الله علیه وآله است، را ترویج کند. از این رو، مسأله اختلاف قراءات پدید آمد. پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: قرائت قرآن را از چهار نفر بیاموزید: عبداللَّه بن مسعود، سالم مولى حذیفه، معاذ بن جبل و ابى بن کعب.34 و اگر کسى مىخواهد قرآن را همان گونه که نازل شده با طراوات و شادابى تلاوت کند، باید آن را بر طبق قرائت ابن ام مکتوم؛ یعنى عبداللَّه بن مسعود بخواند.35 همین طور از پیامبرصلى الله علیه وآله نقل شده است: «اقرأ بِاُبّى بن کعب» قرآن را از ابى بن کعب یاد بگیرید. چرا که قرائت او بهتر از دیگران است. ابومنذر ابى بن کعب از قرّاء بزرگ بود. وى به همراه علىعلیه السلام از بیعت سقیفه خوددارى کرد.36 لقبش «سید القراء» و از بزرگان صحابه انصارى بود. او همچنین از أصحاب عقبه ثانیه بود که در بدر، احد و خندق، رسول خداصلى الله علیه وآله را همراهى مىکرد.37
در میان انصار، هفتاد جوان به «قرّاء» مشهور بودند که شب هنگام به ناحیه مدینه مىآمدند و به تعلیم قرآن و اقامه نماز مىپرداختند و تا صبح بیدار بودند. صبحگاه براى خانههاى پیامبرصلى الله علیه وآله آب شیرین و هیزم مىآوردند. خانوادههایشان گمان مىکردند که آنها در مسجدند و اهل مسجد تصور مىکردند که در خانههایشان هستند. آنان، همان کسانى بودند که مدتى بعد در کنار بئر معونه به شهادت رسیدند. واقعهاى که در ماه صفر در سى و ششمین ماه هجرت پیامبرصلى الله علیه وآله اتفاق افتاد.38
5. مرحله پنجم: در این مرحله علاقهمندان به صحابه رجوع مىکردند تا قرآن را فراگیرند، اینها طبقه دوم قاریان را تشکیل مىدادند. این مرحله، دوره تابعین را دربرمىگیرد.
در نیمه دوم قرن نخست هجرى، گروهى از تابعان در مکه، مدینه، کوفه و بصره مدارس قرائت تشکیل داده بودند:39 ابوهریره، عبداللَّه بن سائب، عبداللَّه بن عیاش، ابوالعالیه ریاحى و... از قاریان برجسته این دورهاند که از شاگردان اُبىّ بن کعب به حساب مىآیند.
مغیرة بن شهاب مخزومى از عثمان، علقمة بن قیس و اسود بن یزید نخعى از أبو مسعود و ابوعبداللَّه سلمى از عثمان و علىعلیه السلام و ابن مسعود کسب قرائت کردهاند. در این مرحله که قرائت به عنوان یک ماده درسى درآمد و مکانهایى براى تعلیم قرآن تشکیل شد، وجوه مختلف قرائت قرآن پیش آمد. شیوع پدیده اختلاف قراءات تا نیمه نخست قرن اول هجرى ادامه داشت و صحابه هر کدام صاحب قرائت و مصحف ویژه بودند. این امر در زمان عثمان به یکسان کردن مصحفها و اعلام یک مصحف به عنوان قرائت رسمى منجر شد.
6. مرحله ششم: پس از یکسان کردن مصحفها، به دستور عثمان شمارى از قاریان به همراه مصحف عثمان به شهرهاى گوناگون فرستاده شدند. هدف از اعزام آنان ترویج مصحف عثمان و یک نواخت کردن قرائتها بود. هر قارى، افزون بر ترویج قرائت قرآن، در جهتگیرىهاى سیاسى و اجتماعى منطقهاى که در آن حضور داشت، نقش محورى ایفا مىکرد. فرستادگان عثمان عبارت بودند از:
1. عبداللَّه بن سائب (د: 70ه) به مکه؛
2. ابوعبدالرحمن سلمى (د: 47ه) به کوفه، قبل از وى ابن مسعود از طرف عمر، معلم قرآن آن شهر بود؛
3. عامر بن عبد قیس (د: 55ه) به مدینه؛
4. مغیرة بن ابى شهاب مخزومى (د: 70ه) به شام؛
5. زید بن ثابت (د: 45ه) به مدینه.40
به این ترتیب، در هر شهرى قاریانى پدید آمدند که قرائت خود را از این صحابه مىگرفتند. کم کم این شهرها به مراکز مهم قرائت تبدیل شدند. قاریان مهمى که در این مناطق شهرت و اعتبار زیادى داشتند، به شرح زیر است:
در مکه: عبید بن عمیر (د: 74ه)، مجاهد بن جبر (د: 103ه)، طاووس بن کیسان (د: 106ه)، عطار بن ابى رباح (د: 115ه)، عبداللَّه بن ابى ملیکه (د: 117ه) و عکرمه مولى ابن عباس (د: 102ه) مشهور بودند.
در مدینه: معاذ بن حارث معروف به معاذ القارى (د: 63ه)، سعید بن مسیب (د: 94ه)، عروة بن زبیر (د: 95ه)، عمر بن عبدالعزیز (د: 101ه)، عطاء بن یسار (د: 107ه)، ابن شهاب زهرى از قاریان برجسته این شهر بودند.
در کوفه: عمرو بن شرحبیل (د: 60ه)، علقمة بن قیس (د: 62ه)، مسروق بن اجدع (د: 63ه)، عبید بن عمرو سلمانى (د: 72ه)، ابوعبدالرحمن سلمى (د 74ه)، زر بن جیش (د: 82ه)، سعید بن جبیر (د: 95ه) عامر بن شراحیل شعبى (د: 105ه)، عمرو بن میمون (د: 75ه) و نخعى در دانش قرائت از شهرت بیشترى برخوردار بودند.
در بصره: عامر بن عبد قیس (د: 55ه)، ابوالعالیه رفیع بن مهران ریاحى (د: 90ه)، حسن بصرى (د: 110ه)، محمد بن سیرین (د: 110ه)، قتادة بن دعامه (د: 117ه) و ابو رجاء از قاریان بزرگ به شمار مىآمدند.
در شام نیز مغیرة بن ابى شهاب مخزومى (د: 70ه) و حلیفه بن سعد صاحب ابى الدرداء شهرت داشتند.41
این مرحله، نیمه دوم قرن اول و نیمه اول قرن دوم را دربرمىگیرد. این افراد در هر منطقه دانشمندانى شدند که مردم به آنها اقتدا و از قرائت آنها پیروى مىکردند. در پایان قرن دوم با پیدایش قرائتهاى مختلف، عالمان بر آن شدند که به این وضعیت سامان دهند؛ بنابراین از میان قراءات، هفت قرائت را از هفت قارى مورد تأیید قرار دادند.
پراکندگى قرّاء در جغرافیاى اسلامى
از مراکز مهم تجمع قاریان مکه، کوفه، مدینه، شام و بصره بود. البته مراکز دیگرى، چون حِمص، فلسطین، یمن و... نیز وجود داشت، ولى این پنج شهر به دلیل تحولات مهم سیاسى اهمیت بیشترى داشتند. کوفه، پس از مدینه، مهمترین شهرى بود که مردم آن به قرآن و قراءات اهتمام مىورزیدند.42 از حسن بصرى روایت شده:
«از رسول خداصلى الله علیه وآله شنیدم زمینى فتح خواهد شد که بصره نامیده مىشود؛ از حیث قبله با ثباتترین زمینهاست. قاریان و عبادتکنندگان آن شهر بهترین قاریان و عابدان هستند.»43
قاریان این مراکز، مرجع مردم و پاسخگوى سؤالات فقهى، عقیدتى و قرآنى آنان بودند. در زمان رسول گرامى اسلامصلى الله علیه وآله، على(علیه السلام)، ابوموسى اشعرى و معاذ بن جبل، براى آموزش قرآن به یمن مسافرت کردهاند. معاذ بن جبل در ابتدا قاضى یمن بود و سپس به شام رفت، مصحفش در شام و حمص رواج داشت. او فقیه، مفتى و قارى بود و در سال 18ه بر اثر طاعون در شام درگذشت.44 مردم حمص بنا بر قرائت مقداد نیز تلاوت مىکردند، مردم دمشق پیرو قرائت اُبىّ بن کعب بودند و اهالى کوفه نیز قبل از عبداللَّه بن مسعود پیرو قرائت ابوموسى اشعرى بودند.45 در زمان خلفا، برخى از قاریان براى «غزا» به مرزهاى شام و کوههاى جبل عامل رفتند و برخى نیز به این مناطق تبعید شدند.
با این که نمىتوان تعریف جامع و مانعى از قاریان ارائه داد، از آنچه گفته شد چنین به نظر مىرسد که واژه «قرّاء» بر طیف گوناگونى که به نحوى با قرآن پیوند داشتهاند، اطلاق مىشده است؛ خواننده قرآن با صوت خوش، حافظ قسمتى از قرآن، حافظ کلّ، کاتب قرآن، جمع کننده قرآن، معلم قرآن، مفسر قرآن، آشنا به تنزیل و تأویل قرآن و عامل به قرآن از جمله این مراتباند. بر همین اساس، در بررسى و تحلیل عملکرد قاریان نیز تحلیلهاى مختلفى صورت گرفته است. اروپاییان «قرّاء» را تلاوتکنندگان قرآن مىدانند.46 در حالى که عدهاى شکلگیرى آنان را از زمان حضور سیاسى در جامعه و انجام دادن فعالیتهاى سیاسى مىپندارند و آغاز شکلگیرى گروهى به نام قاریان را از زمان شورش بر ضد عثمان و بعدها طغیان آنان در برابر امام علىعلیه السلام در جریان حکمیت مىدانند.
نقش قُرّا در گسترش فرهنگ اسلامى
بن مایههاى هر مکتب بر شالودههاى فکرى و عقیدتى آن استوار است. قرآن، محور و دستورالعمل نهضت جهانى اسلام بود، خصوصاً با عنایت ویژهاى که اسلام نسبت به یادگیرى قرآن و علوم دیگر داشت، قاریان منشأ و منبع دیگر دانشها شدند. بر همین اساس، بسیارى از نویسندگان، آنان را بنیانگذاران علوم و نهضت علمى در اسلام دانستهاند. قاریان انتقال دهنده فرهنگ اسلامى از دوره پیامبرصلى الله علیه وآله به نسلهاى بعدى جهان اسلام بودند. آنها به عنوان خواص و نخبگان، جامعه اسلامى محور حرکتهاى فکرى، عقیدتى، اجتماعى و سیاسى جامعه شدند. از اینرو، نقش آنان در تحولات فکرى قرن اول، از چند جنبه قابل بررسى است:
قراء و قرآن
محورىترین عملکرد قرّاء در پاسدارى از میراث اسلامى، حفظ و صیانت خود قرآن است. قرائت قرآن، تعلیم قرآن به دیگران، حفظ قرآن از تحریف، تفسیر قرآن، نوشتن قرآن و گردآورى قرآن، از جمله مسؤولیتهاى مهم قاریان براى تحقق این هدف بود. از دیگر کارکردهاى قاریان، نقطهگذارى و اعراب قرآن بود؛ اولین کسى که قرآن را نقطهگذارى کرد «ابوالاسود دوئلى» بود.
قراء و حدیث نبوى
قاریان قرآن براى حفظ احادیث از نسیان و فراموشى به ثبت احادیث پرداختند و براى آموزش حدیث و روایات به شهرهاى مختلف سفر مىکردند تا از علم و دانش استادان فن استفاده کنند. چرا که شناخت حدیث و راویان حدیث اهمیت بسیارى داشت. عروة بن زبیر، ابن شهاب زهرى و عامر شعبى از راویان مشهور این دوران بودند. شاگردان ابن مسعود علاوه بر قرائت، به آموزش حدیث نیز اهتمام داشتند. ابراهیم نخعى، علقمة بن قیس، مسروع بن اجدع، عبیده السلمانى، حارث بن قیس و عروة بن شرحبیل از آن جملهاند.47 ابوالعالیه ریاحى به کثرت حدیث و ثقه بودن شهرت داشت.48 درباره مجاهد بن جبر آمده است: «فقد کان عالماً ثقة کثیر الحدیث.»49 «ابوالبخترى طائى» کثیرالحدیث بود و از أصحاب رسول خداصلى الله علیه وآله روایت مىکرد.50 اعمش، على بن مدینى، طاووس، سلیمان بن یسار از قاریانى بودند که به حفظ، بیان و شناخت اسناد حدیث اهتمام داشتهاند.
قراء و فقه
اصولاً علم فقه از قاریان نشأت گرفت. آنان به سبب شناخت قرآن و تفسیر و آشنایى با حدیث پیامبرصلى الله علیه وآله و آموزش قرآن، مرجع مردم بودند و مردم براى شناخت احکام به آنان مراجعه مىکردند. با گسترش دامنه مسائل و پرسشهاى جدید، علم فقه به گونهاى مستقل شکل گرفت. بنا به گفته یعقوبى، فقیهان در دوران عثمان عبارت بودند از: علىعلیه السلام، عبداللَّه بن مسعود، ابى بن کعب، زید بن ثابت، ابوموسى اشعرى، عبداللَّه بن عباس، ابوالدرداء، ابوسعید خدرى، عبداللَّه بن عمر و سلمان بن ربیعه باهلى51 که همه از قاریان به شمار مىآمدند. این طور نبود که همه صحابه، فقیه و مفتى باشند، بلکه این امر مختص به حاملان قرآن بود؛ کسانى که قرآن، تفسیر و احکام الهى را مىشناختند و به ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن آگاهى داشتند. در آن دوران عالمانى، مانند محمد بن سیرین فقیه اهل بصره، عطاء بن رباح، مجاهد، سعید بن جبیر و سلیمان بن یسار فقیه اهل مکه، ابن طاووس فقیه اهل یمن، ابراهیم نخعى و عامر شعبى از فقهاى کوفه،52 مسلم بن یسار از بزرگان فقهاى بصره و نیز عطاء بن ابى رباح داناترین مردم به مناسک حج بود. وى بعد از ابن عباس در مکه صاحب کرسى فتوا بود. ابن شهاب زهرى فقیهى است که عمر بن عبدالعزیز او را اعلم در سنت مىدانست.53
اغلب حافظان قرآن و آشنایان به حدیث و اخبار از فقها بودند و در حوزههاى قرآن، حدیث و خبر و تبیین و توضیح احکام فقهى مىکوشیدند. اصولاً اولین حرکات علمى مسلمانان در مدینه و در دو حوزه تفسیر و فقه (تبیین و توضیح احکام) شکل گرفته است.54
قراء و ادبیات عرب:
قاریان براى حفظ قرآن از تحریف در باب درست خواندن کلمات قرآن تلاش بسیارى کردند. این امر آنان را به تدبر، شناخت، تدریس و تصنیف ادبیات عرب ترغیب کرد. روشهاى درست خواندن قرآن به علمى به نام «علم القراءات» تبدیل شد، که از علوم مهم اسلامى است. علاوه بر این، براى شناخت قرآن باید به دقائق و لطائف لغت عرب آشنایى مىداشتند. این شناخت در تفسیر قرآن و فهم بهتر آن اهمیت داشت و قاریان بسیارى در این امور صاحب نظر بودند. ابى الاسود دوئلى و نصر بن مزاحم در وضع علم نحو شهره بودند. توجه به رسم الخط و نقطهگذارى بین قاریان و عالمان نحو علاقه ایجاد کرده بود. آنان که در ابتدا جماعت واحدى بودند، با تخصصى شدن موضوعات آن علوم از یکدیگر جدا شدند. بنابر برخى روایتها، «نصر بن مزاحم لیثى» اولین قارى بوده است که قواعد عربى را وضع و قرآنها را نقطهگذارى کرد.55 «یحیى بن یعمر» و «عبدالرحمن بن هرمز الاعرج» قارى مدینه و از شاگردان ابن اسود نیز به عنوان اولین کسانى که قرآن را نقطهگذارى کردند، شناخته شدهاند.56
افراد زیادى از قاریان در «علم نحو» صاحب نظر بودند، که ابوعمرو بن العلاء، زر بن جیش، عاصم بن ابى النجود، محمد بن عبدالرحمن بن محیض، مسلم بن جندب، عبداللَّه بن کثیر و یعقوب حضرمى از آن جملهاند.57
قراء و علم تاریخ، مغازى و سیره
قاریان قرآن در بیان روایات تاریخى به دو شکل عمل کردهاند:
1. آنان، به دلیل حضور عینى در حوادث صدر اسلام، برخى از روایات را به طور مستقیم نقل کرده و در روایت اخبار تاریخى و مغازى نقش مهمى داشتهاند. عکرمه، ابن عباس، حسن بصرى و عامر شعبى از آن جملهاند.
2. برخى از آنان از طریق روایت تاریخى و تلاش در نگارش تاریخ و وقایعنگارى نقش داشتند. از کسانى که به تدریس و تألیف تاریخ و مغازى پرداختند، مىتوان به عروة بن زبیر و شاگردش ابن شهاب زهرى اشاره کرد.
کتابهاى تاریخى پر است از روایات مربوط به سیره رسول خداصلى الله علیه وآله و صحابه از قول قاریانى، چون: عبداللَّه بن مسعود، عبداللَّه بن عمر، عبداللَّه بن عمرو بن عاص، ابوالعالیه ریاحى، سعید بن جبیر، سعید بن مسیب، زید بن ثابت، مجاهد بن جبر، طلحة بن مصروف و...
قراء و تصوف
«اهل صفه» کسانى بودند که با اجازه رسول خداصلى الله علیه وآله در مسجد مىخوابیدند و غیر از آن جایى نداشتند. آنها خانوادهاى هم نداشتند و از راه صدقات رفع گرسنگى مىکردند. برخى براین نظرند که صوفیان اولیه همین «اهل صفه» بودهاند که به «پشمینهپوشان» نیز معروف شدند. اینان به زهد و سادهزیستى شهرت داشتند، گرچه برخى از آنان بعد از فتوحات و به دست آوردن ثروت فراوان، این رویه را تغییر دادند. برخى هسته اولیه قاریان را نیز اهل صفه مىدانند؛ کسانى که روزها براى پیامبرصلى الله علیه وآله آب و هیزم تهیه مىکردند و شبها به بیرون از مدینه مىرفتند و قرآن یاد مىدادند.58 ابونعیم به تعداد زیادى از اهل صفه اشاره مىکند که روز و شب خود را به آموزش قرآن اختصاص داده بودند و از اموال دنیا چیزى نداشتند.59 آنها که از حالت فقر بیرون آمدند و صاحب اموالى شدند، از مسجد بیرون رفته و زندگى مستقلى تشکیل دادند، ولى هر زمان نیاز بود در رکاب پیامبرصلى الله علیه وآله حاضر مىشدند. در فهرست اسامى اهل صفه، شمار بسیارى از قرّاء مشهور دیده مىشوند، مانند مصعب بن عمیر، مسعود بن ربیع، ابودرداء، عکاشه، صهیب بن سنان، عبداللَّه بن مسعود و سالم مولى حذیفه.60 اویس قرنى نیز از جمله قرّاء و یکى از زهاد هشتگانه بود.61
جریانهاى کلامى
قرن اول هجرى بستر پرورش اندیشههاى کلامى گوناگون است. با ظهور اسلام، برخورد این تفکر جدید با عقاید، سنتها و فرهنگهاى گوناگون، چه در حوزه جزیرة العرب و چه در سرزمینهاى دیگر، چون ایران، افریقا، مصر و شام مشاهده مىشود. بروز و ظهور جریانهاى کلامى از به هم ریختن این اندیشهها با تفکر اصیل اسلامى ایجاد شده بود.
در این میان، قُرّاءِ به تناسب فهم و شناخت خود از حوادث، در پیدایش و گسترش این جریانها نقش عمدهاى داشتند. نحوه تفسیر آنان از قرآن و دیدگاهشان درباره راویان، در شکلگیرى این فرقههاى کلامى تأثیرگذار بود.
مرجئه از اولین جریانهاى فکرى بودند که منشأ تحولاتى در جامعه اسلامى شدند، در جنگ جمل و صفین، گروهى از صحابه دچار تردید شدند و بىطرفى کامل اختیار کردند؛ نه به علىصلى الله علیه وآله پیوستند و نه از معاویه طرفدارى کردند. به نظر آنان، هر دو گروه مسلمان بودند و جنگ با آنان جایز نبود؛ بنابراین، آنان از هر دو جریان کناره گرفتند و به «قاعدین» مشهور شدند. مرجئه، میراثخوار همین اهل قعود هستند.62
سعد بن ابى وقاص که یکى از «قرّاء» به شمار مىآمد، از رهبران قاعدین بود و مدعى بود که هر دو گروه مسلمانند و او شمشیرى که با آن مسلم را از کافر باز شناسد، در اختیار ندارد.63 اسامة بن زید که او هم از قاریان بود، همین عقیده را داشت و مىگفت: پیامبرصلى الله علیه وآله از وى خواسته که با کسانى که «لا اله الّا اللَّه» نمىگویند بجنگد. اهبان بن صیفى و عبداللَّه بن عمر نیز از این گروه بودند، گرچه عبداللَّه بن عمر بعدها پشیمان شد. این اندیشه کم کم موجب ایجاد فرقهاى شد که در مواردى که حق را از باطل تشخیص نمىدهند، قضاوت را به تأخیر بیندازند؛ آنان عقیده داشتند که در ایام فتنه، انزوا بهترین موضع است. ارجاء از درون همین موضعگیرى سیاسى متولد شد. در پى این جریانها، مسأله ایمان و کفر، ارتکاب گناه کبیره، جبر و اختیار، قضا و قدر و... مطرح شد.
خوارج نیز از گروههاى مهمى بود که در این دوره شکل گرفت و منشأ تنشها، قیامها و جریانهاى فراوانى در قرنهاى نخستین اسلامى شد. این گروه که به صورت منسجم، بعد از جنگ صفین شکل گرفتند از قاریانى بودند که در صفین نیرنگ عمرو عاص؛ یعنى بر سر نیزه کردن قرآنها از سپاه علىعلیه السلام کناره گرفتند، شعار «لا حکم الّا للّه» سر دادند و علىعلیه السلام را مجبور به پذیرش حکمیت کردند. آنچه مهم است تأثیر قاریان قرآن در به وجود آمدن فرقه خوارج و تأثیر این اندیشه در جریانهاى فکرى قرن اول هجرى است.
حسن بصرى (110 - 22ه) که مکتب سلفیه را پىریزى کرد،64 یکى از قاریان، مفسران، محدثان و متکلمان قرن اول هجرى است که به جز نگاشتن تفسیر قرآن، رسالهاى در «رد قدریه» نیز به او منسوب است که در واقع، نامهاى است به هشام بن عبدالملک مروان. حسن بصرى در بصره مجلس درس داشت و در کنار تفسیر و حدیث به احتجاجات کلامى مىپرداخت.
در میان قاریان و علماى شیعه نیز، نام متکلمان مشهورى دیده مىشود؛ افرادى، چون صعصعة بن صوحان که از عالمان کوفه و تابعى بود و در دوره خلافت معاویه از دنیا رفت، کمیل بن زیاد نخعى، صاحب سرّ امیرالمؤمنینعلیه السلام و اویس قرنى، زاهد مشهور به سید التابعین که در صفین به شهادت رسید.65
قراء و نشر علوم
از جمله عوامل رشد و بالندگى یک فرهنگ و غناى محتواى آن، ورود از مرحله شفاهى به مرحله کتبى است. در اسلام بر حفظ علم از طریق نگارش تأکید زیادى شده و نقش قاریان در ثبت علوم و معارف اسلامى درخور توجه است؛ آنان با نگارش و تفسیر قرآن میراث اسلامى را حفظ کرده و بر غناى فرهنگى آن افزودند. کتابها و صحیفههایى در دست قاریان بوده که اکنون از بین رفته است؛ از جمله عبداللَّه بن مسعود مسندى داشته است.66 شاگرد او، عبیده سلمانى نیز کتابهایى نگارش کرده بود.67 همچنین ابودرداء صحیفهاى مشتمل بر درسهایى که به شاگردانش آموزش مىداد داشته است.68 صحیفه عبداللَّه بن عمرو عاص «صادقه» نام داشت که در آن احادیث نبوى را نوشته بود.69 ابن عباس لوحهایى داشت که حوادث و سیره رسول اکرمصلى الله علیه وآله را در آنها مىنوشت، به طورى که اگر کسى از او مىپرسید که فلان روز چه اتفاقى افتاده، از روى آن الواح به او خبر مىداد.70 عروة بن زبیر در حدیث و تاریخ نوشتههایى داشت.71 سعید بن جبیر قارى معروف در تفسیر به شاگردانش املا مىکرد.72 حسن بصرى، ابن شهاب زهرى و مجاهد نیز مکتوباتى از روایات و احادیث و تفسیر داشتهاند.73
در ابتدا، قاریان به سبب آگاهى از همه مسائل و علوم مورد نیاز، مرجعیت مردم را بر عهده داشتند، چنان که هر قارى به منطقهاى که فرستاده مىشد، در فقه، احکام، تفسیر قرآن و حدیث مورد مراجعه و توثیق مردم بود. اندک اندک با رشد و توسعه علوم، هر کدام در علمى متخصص و متبحر شدند. ابن مسعود، علاوه بر این که فقیه کوفه بود، به آموزش قرآن اشتغال داشت. با شروع جنگها در صدر اسلام، قاریان که عازم جهاد بودند، قرآن، احادیث نبوى و اخبارى از حوادث مکه و مدینه و جنگهاى گذشته و... را به همراه خود به آن مناطق برده و براى مردم بیان مىکردند. علم و آموزش قرآن آن قدر اهمیت داشت که جویندگان علم براى یادگیرى یک روایت یا مسأله فقهى به مکانهاى دور مسافرت مىکردند. سعید بن مسیب، قارى و فقیه، مىگفت: «من شبها و روزها براى یافتن یک حدیث سفر مىکردم».74
از أبو العالیه ریاحى نقل شده است که ما، از کسى که در بصره بود روایتى از رسول خداصلى الله علیه وآله شنیدیم و پیش از آن که به آنجا رویم و از خودش بشنویم، راضى نمىشدیم. عکرمه نیز چنین بود؛ احمد بن حنبل در خصوص وى مىگوید: «موضعى از خراسان و شام و یمن و مصر و افریقیه نبود مگر این که به جانب آن مىرفت»75 ضحاک بن مزاحم در توجه به قرآن و آموزش آن شهرت داشت و مدتها در مرو، بلخ، بخارا و سمرقند اقامت داشت.76
محمد بن سیرین، قارى بصره، براى دیدار و استفاده از محضر برخى از قاریان کوفه، نظیر عبیده سلمانى، علقمة بن قیس و عبدالرحمن بن ابى لیلى به این شهر سفر کرد. ابن شهاب زهرى از محدثان و قرّاء نیز براى ملاقات با بزرگان شام، مثل رجاء بن حیوه و ابن محریز به آن جا مسافرت نمود.77 با این وصف، قاریان، همان طور که در تولید علم سهم بسزایى داشتند، در گسترش و نشر آن و ایجاد مراکز فرهنگى مهم در جهان اسلام نیز نقش مهمى ایفا کردند. سفر آنها به مناطق مختلف و برپایى مباحثهها و مجالس علمى، باعث رشد علمى آن مناطق مىشد. بسیارى از قاریان به کوفه مهاجرت کردند تا این که این شهر در فقه و معرفت بر شهرهاى دیگر برترى یافت.78 فقیهان، محدثان و نحویان مشهورى، چون سعید بن جبیر، ابراهیم نخعى و علقمة بن قیس، از آن جملهاند.79
آشنایى آنان با علوم اسلامى، گرایشهاى اعتقادى خاصى را در آنان ایجاد کرد، این باورها در گرایشهاى سیاسى آنان نقش مهمى داشت. کارویژه اساسى قاریان، ایدئولوژى سازى، طرح اندیشههاى جدید و بحثها و گفت و گوهاى فرهنگى در جامعه و رشد علوم و فرهنگ اسلامى بود.
نقش قُرّاء در تحولات سیاسى
نخبگان در هر جامعهاى با ذهن پویا، اطلاعات و دانش فراوان خویش مىتوانند نقشى مثبت یا منفى ایفا کنند و موافق یا مخالف وضع موجود باشند. به هر حال، ضریب تأثیرگذارى آنان بیش از افراد عادى است. بخشى از ایشان نقش برجستهاى بر عهده دارند که عبارت است از: القاء ایدئولوژى طبقه حاکم به مردم و در نتیجه تحکیم قدرت سیاسى در درون جامعه؛ یعنى جایگاه اصلى قدرت80 و قراءِ نیز از این امر مستثنى نبودند.
عبداللَّه بن خبیق به نقل از فضیل گفته است: «از قاریان دورى کن، زیرا آنان اگر دوستدار تو باشند به آنچه ندارى، تو را مدح و ستایش مىکنند و اگر مورد غضب آنان باشى بر ضد تو شهادت مىدهند و از آنان پذیرفته مىشود.»81
قرّاء از نخبگان و خواص جامعه بودند. و در تحولات سیاسى اجتماعى (چه در دوره پیامبرصلى الله علیه وآله و چه پس از آن) نقشى ممتاز داشتند، این نقش را مىتوان در چند مقطع مورد بررسى قرار داد:
از آغاز وحى تا رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله
قاریان در دوره پیامبرصلى الله علیه وآله از شاخصههاى حکومت نبوى بودند82، «قرّاء» کسانى بودند که از سوى پیامبرصلى الله علیه وآله به نمایندگى ایشان براى تبلیغ و نشر اسلام به مناطق مختلف مىرفتند. چنانکه گفتیم معاذ بن جبل ابتدا به یمن و سپس به مکه (بعد از فتح) فرستاده شد. قبل از وى علىعلیه السلام از جانب پیامبرصلى الله علیه وآله به یمن رفته بود. این افراد علاوه بر آموزش قرآن و تبلیغ دین به قضاوت و بیان احکام شرعى مىپرداختند. اعزام سپاهى به فرماندهى اسامه در واپسین روزهاى عمر ایشان و فرماندهى جعفر در جنگ موته از نمونههاى این مناصب است. سپردن سرپرستى مهاجران حبشه به جعفر بن ابىطالب که با سخنان حکیمانه و مدبرانه خود در آنجا، مسلمانان را نجات داد، اهمیت این مناصب را بیشتر نشان مىدهد.83
از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله تا حکومت امام حسنعلیه السلام
پس از جریان سقیفه و روى کار آمدن ابوبکر، مهمترین مسئله، «ارتداد» بود. سپاهى به فرماندهى خالد بن ولید در یمامه با گروهى از مدعیان نبوت درگیر شد، در این جنگ 1200 نفر از مسلمانان کشته شدند که هفتصد نفر از آنان حافظ قرآن بودند.84 حضور شمار بسیارى از قاریان در نبردهاى مرزى نیز چشمگیر بود؛ در دوره ابوبکر و عمر، اغلب قاریان در مناطق مرزى مشغول جنگ با کافران بودند. شعبان در کتاب تاریخ اسلامى قاریان را به نام «اهل الایام» معرفى مىکند. وى معتقد است که اشراف قبایل به موقعیت قاریان حسادت مىورزیدند. او سرپرستى زمینهاى فتح شده را از وظیفه قاریان مىداند.85 قاریان در این دوره، به تبلیغ دین، آموزش قرآن و جهاد در راه خدا در مرزهاى ایران و شام اشتغال داشتند.
با گسترش فتوحات در دوران عمر، مسلمانان، صاحب ثروتهاى فراوانى شدند. برخى از بزرگان و قاریان به ثروتاندوزى و دنیاطلبى روى آوردند. عمر نیمى از دارایىهاى گروهى از کارمندان خود را مصادره کرد؛ سعد بن ابى وقاص فرماندار کوفه، عمرو بن عاص فرماندار مصر و ابوهریره فرماندار بحرین، از آن دستهاند.86 قاریان قرآن در حکومت عمر نیز کم و بیش موقعیت ممتازى داشتند. عبداللَّه بن عباس و عثمان از مشاوران عمر بودند و در وى نفوذ داشتند.87 عمر، پس از ضربت خوردن و در آستانه مرگ، خلافت را میان شورایى مرکب از شش نفر قرار داد تا از بین خود خلیفهاى انتخاب کنند. این شش نفر عبارت بودند از: على بن ابىطالبعلیه السلام، عثمان بن عفان، زبیر بن عوام، طلحة بن عبیداللَّه، سعد بن ابى وقاص و عبدالرحمن بن عوف؛88 بنابراین، اکثر اعضاى شورا «قارى» بودند. همچنین سعد بن ابى وقاص (به قولى مغیرة بن شعبه)، فرماندار کوفه؛ ابوموسى اشعرى، فرماندار بصره؛ معاویه، فرماندار بخشى از شام؛ عمرو بن عاص، فرماندار مصر و ابوهریره فرماندار عمان، از کارکنان عمر و قارى قرآن بودند.89
با روى کار آمدن عثمان، و «تغییر معیارها» و به تبع آن «عزل و نصب کارگزاران»، نارضایتىها در مردم به خصوص در کوفه افزون شد. این بار هم بزرگان کوفه که باز از قاریان بودند، دست به اعتراض زدند، به خصوص زمانى که سعید بن عاص، عراق را بستان قریش خوانده بود، آنان به خلیفه شکایت بردند، ولى پاسخ او چیزى جز دستور تبعید معترضان نبود.90
در کوفه، دو گروه اصلى صاحب نفوذ بودند؛ یک گروه بر اساس معیارهاى دینى، مانند تقدم در اسلام، رشادت و مجاهدت در راه خدا و تقوى، در نظر مردم جایگاه والایى داشتند، افرادى، چون عبداللَّه بن مسعود، مالک اشتر، عدى بن حاتم، یزید بن قیس ارحبى، صعصعة بن صوحان عبدى ومسیب بن نجبه فزارى، که از مناصب برکنار و حتى تحت آزار و اذیت نیز قرار گرفتند، از این گروهند.
گروه دوم، اشراف و رهبران قبایل بودند که با حضور طایفههاى گوناگون و رشد فرهنگ قبایلى در کوفه، دوباره جان گرفته بودند و هواى ریاست در سر مىپروراندند و در نزد برخى قبایل، صاحب نفوذ بودند؛ کسانى، مانند اشعث بن قیس کندى و سعد بن قیس همدانى و... از آن جمله بودند.
قاریان قرآن پس از اعتراضهاى مکرر به مدینه آمدند تا نارضایتى خود را به گوش خلیفه برسانند. کم کم دامنه شورشها بالا گرفت به طورى که علىعلیه السلام که میانجى دو طرف بود نیز نتوانست مانع اعمال افراطیون شود. و در پایان، شورشها منجر به قتل عثمان شد. پس از کشته شدن عثمان، گروههاى طرفدار علىعلیه السلام که متشکل از انصار و بسیارى از صحابه و قاریان کوفه بودند، خلافت حضرت علىعلیه السلام را مطرح کردند و علىعلیه السلام به دلیل آن که در جریان شورش، موضع میانهاى گرفته بود که همه گروهها آن را پذیرفته بودند و نیز از لحاظ شخصیتى برتر از دیگران بود، با اصرار مردم، به خلافت رسید.91
در این میان، نقش «مشروعیت بخشى» قاریان، به خوبى روشن است؛ آنان با اعتراض خود مشروعیت خلافت عثمان را زیر سؤال بردند و علىعلیه السلام را تأیید کردند. واکنش مردم هم پیروى از آنان بود. طلحه و زبیر از اولین کسانى بودند که با امام علىعلیه السلام بیعت کردند. در طرف دیگر، سعد بن ابى وقاص، عبداللَّه بن عمر، زید بن ثابت و اسامة بن زید از بیعت خوددارى کردند. این قاریان، از بهرهمندان خوان نعمت عثمان بودند.92
با حکومت حضرت علىعلیه السلام، قاریان قرآن موقعیت بالاترى پیدا کردند. در این جا ذکر نام کارگزاران علىعلیه السلام در مناطق مختلف شایسته است؛ افرادى، نظیر ابوالاسود دوئلى، استاندار بصره؛ عبداللَّه بن عباس، استاندار بصره؛ مالک اشتر، استاندار مصر؛ قیس بن عباده انصارى، استاندار مصر؛ ابوقتاده، استاندار مکه؛ ابوموسى اشعرى، استاندار کوفه؛ عبیده سلمانى، کارگزار فرات؛ کمیل بن زیاد نخعى، فرماندار هیت و سلیمان بن صرد خزاعى، کارگزار جبل.93
قاریان، در به حکومت رسیدن علىعلیه السلام، نحوه اداره حکومت و جنگهاى جمل، صفین و نهروان، نقش عمدهاى چه به صورت مثبت و چه منفى داشتند. نکته قابل توجه در حکومت علىعلیه السلام، روشن شدن تمایز میان این گروهها بود. از یک سو، حضور طلحه، زبیر و عایشه را در جنگ جمل و در مقابل علىعلیه السلام شاهدیم و از سوى دیگر، حضور قاریان فراوان را در صفین - هم در سپاه علىعلیه السلام و هم در سپاه معاویه - ملاحظه مىکنیم از جانب دیگر، حضور بسیارى از آنها در نهروان و تشکیل گروهى به نام خوارج، عمدهترین نقش قاریان در صفین بود. جنگى که در سال 36ه و به مدت 110 روز، در منطقه صفین روى داد،94 و تحولات سیاسى و رویکردهاى فکرى و فرهنگى گستردهاى در پى داشت که ایجاد حکومت امویان و بروز و ظهور فرقههاى فکرى گوناگون، چون خوارج، مرجئه، جبریه و قدریه از آن جمله است. در صفین سرداران و فرماندهانى، چون عبداللَّه بن عباس، سلیمان بن صرد خزاعى، حجر بن عدى، عدى بن حاتم، مسعود بن فدکى تمیمى، عبداللَّه بن بدیل، مالک اشتر و صعصعة بن صوحان از قاریان بودند.95 قاریان سپاه علىعلیه السلام در سه گروه بودند: همراهان عمار بن یاسر، همراهان قیس بن سعد و همراهان عبداللَّه بن بدیل، که همه در دستهها و جایگاههاى خود قرار داشتند.96 هرگاه مالک اشتر به قاریان مىرسید آنها را به پاىمردى و پافشارى در جنگ تشویق مىکرد.97 در این میان، علىعلیه السلام هیچ گاه از هدایت باز نایستاد؛ امام طى خطبهاى فرمود:
«ما خاندان رحمتیم و سخن ما راست و کردارمان به اعتدال و با هدفى درست است. خاتم پیامبرانصلى الله علیه وآله از ماست و رهبران اسلام در میان ما و قاریان درست خوان قرآن از مایند. خدا را به خدا و پیامبرش مىخوانیم و به جهاد با دشمن او و سخت کوشى در کار او و کسب خرسندى او و برپا داشتن نماز،... دعوت مىکنیم.»98
در صفین، قاریان زیادى به شهادت رسیدند و مورد الطاف مخصوص امام علىعلیه السلام واقع شدند. عبداللَّه بن بدیل، فرمانده قاریان، در صفین جوانمردانه جنگید تا کشته شد. هاشم بن عتبه که مردى شجاع و کارشناس جنگى بود، با تعدادى از قاریان اسلم کشته شدند. هنگامى که حضرت علىعلیه السلام از کنار آنان که به خاک افتاده بودند گذشت، فرمود:
«خداوند گروه اسلمیان را جزاى خیر دهد که با چهرههاى تابناک پیرامون هاشم به خاک افتادهاند».99
گروهى از قاریان نیز در همان میدان جنگ از فتنه آگاه شدند و از سپاه معاویه خارج شدند؛ شمر بن ابرهه بن صباح حمیرى با گروهى از قاریان شامى، پس از ترک سپاه معاویه، به یاران علىعلیه السلام پیوست. این امر سبب تضعیف قواى معاویه شد.100
شاید وجود قاریان قرآن در دو سپاه و وجه اشتراک آنان در احترام به قرآن و نیز تردید ایشان در جنگ با علىعلیه السلام و ترس معاویه از گرایش آنان به علىعلیه السلام، معاویه و عمرو عاص را بر آن داشت تا با توسل به حیلهاى جدید بتوانند این گروه فراوان را به تردید واداشته و به نفع خود از آنان استفاده کنند، با به نیزه کردن قرآنها، این کار عملى شد و شک و تردید، سپاه امام علىعلیه السلام را فرا گرفت. تعدادى از سربازان سپاه حضرتعلیه السلام مانع از ادامه جنگ شدند و گفتند: ما با قرآن نمىجنگیم. پس از آن، سفیرانى از هر دو گروه، براى مذاکره به نزد یکدیگر رفتند. علىعلیه السلام بشر بن عمرو بن محصن انصارى، سعید بن قیس همدانى و شبث بن ربعى تمیمى را نزد معاویه فرستاد و از این طریق او را به فرمانبردارى و هدایت دعوت کرد.101 در مرحله بعد، این افراد که از قاریان بودند، براى گفت و گو با معاویه اعزام شدند: عبیده سلمانى، علقمة بن قیس نخعى، عبداللَّه بن عتبه و عامر بن قیس. آنان با بعضى از افراد که در جانب دیگر بودند به رفت و آمد و گفت و گو پرداختند. شمارى از قاریان، چون ابوامامه و ابوالدرداء نیز از جنگ کناره گرفتند و در هیچ معرکهاى شرکت نکردند.102 پس از این مذاکرهها و پذیرش حکمیت، قاریان شامى عمروعاص را به عنوان حکم انتخاب کردند. ولى در سپاه علىعلیه السلام، وضع به گونهاى دیگر بود؛ در حالى که امام بر انتخاب عبداللَّه بن عباس و پس از وى مالک اشتر تأکید مىکرد، قاریان به سرکردگى اشعث بن قیس، از پذیرش این امر خوددارى کرده و ابوموسى اشعرى را به عنوان نماینده، بر امام تحمیل کردند.103 بیست هزار نفر از این گروه پس از آنکه به مخالفت با علىعلیه السلام برخواستند، امام را به کتاب خدا خواندند و به قتل تهدید کردند.104 امامعلیه السلام در جواب فرمود:
«واى بر حالتان! من نخستین کسى هستم که به قرآن دعوت مىکنم و هم نخستین کسى هستم که به آن پاسخ مىدهم، از من و دیندارى من نسزد که به کتاب خدا خوانده شوم و آن را نپذیرم، به راستى من از آن رو با ایشان مىجنگم که سر به فرمان قرآن نهند، چه، آنان از فرمانى که خدا به ایشان داده سر برتافتهاند و پیمان الهى را شکسته و کتابش را خوار داشته و رها کردهاند...»105
این گروه به همراه شبث بن ربعى از امام جدا شده و با ایشان وارد کوفه نشدند، آنان در منطقهاى به نام حروراء گرد آمدند.106 امام بارها نمایندگانى از جمله عبداللَّه بن عباس و صعصعة بن صوحان را براى گفتگو نزد آنان فرستاد، اما این گفت و گوها سودى نبخشید. آنان سرانجام، نبردى به راه انداختند که به «جنگ نهروان» معروف شد.
برخى از قاریان نیز در سپاه امام علىعلیه السلام ماندند و پس از ایشان، از امام حسنعلیه السلام حمایت کردند. هنگامى که امام حسنعلیه السلام در تدارک جنگ با معاویه بود، مغیرة بن حارث بن عبدالمطلب را جانشین خود در کوفه قرار داد و با لشکرى انبوه و مجهز به دیر عبدالرحمن رفت. ایشان طى سفارشى به عبیداللَّه بن عباس، فرمود:
«اى پسر عمو! من دوازده هزار نفر از شجاعان عرب و قاریان شهر را به همراه تو مىفرستم، مردانى که هر کدام با ستونى از دشمن برابرند، با آنان خوش رفتارى کن و درباره ایشان فروتن باش. آنان را به خود نزدیک گردان، زیرا باقى مانده یاران مورد اعتماد امیرالمؤمنین علىعلیه السلام هستند، تو به «مسکن» برو، چون با معاویه برخورد نمودى جلوى او را بگیر تا به زودى به دنبال تو فرا رِسَم.»107
در این مقطع نیز قاریان به چند دسته تقسیم شدند: عدهاى از فرماندهان با زر و سیم تطمیع شده و با ترک سپاه امام حسنعلیه السلام، به معاویه پیوستند. به این ترتیب، امامعلیه السلام ناگزیر به صلح با معاویه شد. گروهى دیگر از آنان، به صلح امام حسنعلیه السلام اعتراض کردند، گرچه بعدها پشیمان شدند. از این گروه افرادى، مانند حجر بن عدى، مسیب بن نجبه فزارى، على بن محمد همدانى، سلیمان بن صرد خزاعى، سعید بن عبداللَّه حنفى و جندب بن عبداللَّه ازدى را مىتوان نام برد.108
قرّا در حکومت اموى
پس از صلح امام حسنعلیه السلام، حکومت به دست معاویه و به خاندان اموى منتقل شد. در این دوران، عرصه بر قرّاء تنگ شد؛ گروهى به گوشهنشینى و تهجد پرداختند و برخى دیگر جذب معاویه شدند؛ عمرو بن عاص حاکم مصر شد. سعد بن ابى وقاص در ده میلى مدینه ساکن بود تا مرد.109 ولى برخى همچنان بر حقانیت اهل بیتعلیهم السلام اصرار داشتند و با معاویه درگیر شدند. حجر بن عدى به علت اعتراض به لعن علىعلیه السلام در مساجد مورد تعقیب قرار گرفت تا به شهادت رسید.110 عمرو بن حمق خزاعى و رفاعة بن شداد نیز تحت تعقیب بودند؛ عمرو بن حمق خزاعى را پس از دستگیرى، گردن زدند و سرش را بر نیزهاى زده، گرداندند؛ این نخستین سرى بود که در اسلام گردانده شد.111 صعصعة بن صوحان طى سخنانى براى بنى عبدالقیس که گروهى شیعى بودند، به بیان فضیلتهاى اهل بیتعلیهم السلام و انتقاد از عثمان پرداخت و مورد مؤاخذه مغیره قرار گرفت.112 کسانى، چون ابوهریره، عمرو بن عاص و عروة بن زبیر گرد معاویه جمع شدند و به دستور وى بر ضد علىعلیه السلام روایاتى جعل کردند.113 این جریان، در دوران یزید نیز ادامه داشت. بسیارى از قاریان کوفه در کنار امام حسینعلیه السلام به شهادت رسیدند. یکى از این شخصیتهاى برجسته «بریر بن حضیر همدانى» بود که در کوفه او را به «سید القراء» مىشناختند و در آن شهر به آموزش قرآن مىپرداخت.114 «نافع بن هلال جملى» نیز قارى قرآن بود. او سرورى دلیر و بزرگ، کاتب حدیث و از یاران علىعلیه السلام بود که در سه جنگ مهم شرکت داشت. نافع پیش از شهادت مسلم به امام ملحق شده بود. او در یکى از نطق هایش خطاب به امام حسینعلیه السلام اظهار داشت:
«ما را با سلامتى و هدایت خود ببر، خواه به مشرق، خواه به مغرب، به خدا سوگند از حکم خدا باکى نداریم و ملاقات خدا براى ما ناپسند نیست زیرا ما با نیت و بصیرت خودمان، دوستدار تو را دوست داریم و دشمنت را دشمن»115
عدهاى از قاریان نیز که از یارى نکردن امام حسینعلیه السلام پشیمان شدند، به دور هم گرد آمدند و به رهبرى یکى از أصحاب رسول خداصلى الله علیه وآله و از قاریان کوفه به نام «سلیمان بن صرد خزاعى» قیامى با شعار خونخواهى امام حسینعلیه السلام طراحى کردند. این گروه در ابتدا قصد داشتند به طور دستهجمعى خودکشى کنند، اما بعداً تصمیم گرفتند با امویان بجنگند. آنها، که به «توابین» مشهور شدند، در سال 65ه در محلى به نام «عین الورده» مقابل سپاه عظیم اموى قرار گرفتند و به دلیل کمى افراد، کشته شدند.116
بنا به روایتى در دوران امام سجادعلیه السلام، قاریان به جانب مکه حرکت نمىکردند، مگر آن گاه که ابتدا امام سجادعلیه السلام خارج شوند که در آن صورت، هزار سوار در پى ایشان حرکت مىکردند.117 از این روایت چنین برمىآید که قاریان، در آن زمان، هنوز هم گروه متشکلى بودهاند.
یکى دیگر از قیامهایى که به خونخواهى امام حسینعلیه السلام برپا شد، قیام مختار بود. وى نیز براى کسب مشروعیت قیام خود به همراهى قاریان نیاز داشت. او براى جذب ابراهیم بن مالک اشتر که مردى شجاع بود، تعدادى از قاریان را جمع کرد و با طرح نامهاى که محمد بن حنفیه خطاب به ابراهیم نوشته و پس از تأیید این نامه از جانب قاریان، سعى در جذب ابراهیم داشت. شعبى مىگوید:
«ابراهیم به من گفت: تو شهادت ندادى!؟ به نظر تو اینان شهادت درست دادند؟! گفتم شهادت اینان را شنیدى، اینان بزرگان، قاریان، مشایخ شهر و شجاعان عرب هستند و مىدانم چنین کسانى جز حق نمىگویند.» شعبى اضافه مىکند به خدا به شهادت آنان بدگمان بودم، اما به قیام دل بسته و همراه مردم بودم و دوست داشتم که قیام انجام گیرد و از آنچه در دل داشتم او را آگاه نساختم.»118 ظاهراً «شعبى مىدانست و یقین داشت که نامه را خود مختار نوشته است.»119
عامر بن شراحیل شعبى (105 - 19ه) خود از قاریان و فقیهان کوفه بود. وى که از مردم حمیر بود، در جریان قیام مختار از کوفه فرار کرد و سپس ندیم عبدالملک مروان شد و سفره پر زرق و برق بنى مروان او را جذب کرد و در قیام ابن اشعث با دیگر قاریان وى را همراهى کرد.
از دیگر حوادث مهمى که در دوره اموى رخ داد و نقش قاریان در آن برجستهتر مىنماید، قیام ابن اشعث است که در زمان خلافت عبدالملک بین سالهاى 81 تا 84ه به وقوع پیوست؛ قیامى که در ابتدا شورشى بر ضد حجاج، حاکم اموى عراق بود، ولى کم کم شعار خلع خلیفه و براندازى حکومت اموى مطرح شد؛ گروههاى زیادى، مانند قاریان در این شورش، ابن اشعث را همراهى کردند. انگیزه قرّاء از همراهى با ابن اشعث با گروههاى دیگرى که به او پیوسته بودند، متفاوت بود. آنان، مانند دیگر عراقیان، از تسلط امویان بر عراق و چپاول منافع مادى آن ناراحت بودند. از نظر آنها، حجاج مردى ستمگر و بىدین بود که مذهب در نزد او هیچ اهمیتى نداشت. آنان براى مبارزه با ظلم و بىعدالتى، از موالى حمایت کردند. قاریان بر اساس تعلیمات پیامبرعلیه السلام، از برابرى حقوق موالى حمایت مىکردند، آنان در گردآورى جمعیّت براى پیوستن به قیام و تبلیغ این امر تلاش فراوان کردند، حجاج و امویان را «محلّین» خواندند و آنان را بدعتگذارانى معرفى کردند که حقیقت را انکار و ستم مىکنند. از این رو فرمان جنگ با آنان را صادر کردند و آنان را تارک نماز خواندند. گفته شده که شعار قاریان، «یالثارات الصلوة» بود. آنان مردم را به مبارزه با شامیان - که دین و دنیاى آنان را به خطر انداخته بودند - ترغیب مىکردند.120 این مطلب از خطبههایى که از برخى قاریان در این قیام نقل شده، روشن مىشود. ابن ابى لیلى، قارى و فقیه، در خطبهاى خطاب به قاریان چنین مىگوید:
«اى گروه قاریان... از علىعلیه السلام در روز صفین... شنیدم که مىگفت: هر که ببیند ستمى مىکنند یا به منکرى مىخوانند و به دل منکر آن شود، قرین برائت و سلامت باشد و اگر به زبان منکر شود، پاداش یابد... و هر که با شمشیر به انکار آن برخیزد که کلمه خداوند برتر شود و کلمه ستمگران پایین رود، راه هدایت یافته و قلبش از یقین روشن شده، با این منحرفان حادثهآور و بدعتگر که جاهل حقند و آن را نشناختهاند و به ستم پرداختهاند و منکر آن نیستند، نبرد کنید.»121
«ولهاوزن» هرگونه انگیزه مذهبى در قیام ابن اشعث را نفى مىکند و «کوشش دوباره عراقیان براى رها شدن از سلطه شامیان» را انگیزه اصلى شورش مىداند.122 در حالى که خانم ال. ویکا واگلیرى، به لحاظ شرکت مؤثر قرّاء در قیام، بر جنبه مذهبى آن تأکید مىکند.123 مهمترین انگیزه همراهى قاریان در قیام ابن اشعث، مخالفت با حکومت اموى و ظلم و ستم بىحد و حصر و کشتارهاى حجاج بود. این عوامل، در پرتو ایجاد شرایطى که بتوان در آن به مبارزه برخواست قاریان را به صحنه آورد تا در مهمترین شورش عصر اموى شرکت کنند.
در میان قاریان مشهورى که در قیام ابن اشعث شرکت داشتند، سعید بن جبیر نیز حاضر بود؛ وى از تابعین و جزء طبقه سوم از طبقات قاریان محسوب مىشد. او در ابتدا با ابن اشعث و شورش وى مخالفت کرد و ابراز داشت: «به نظر من، از آن چه مىخواهید دست بردارید؛ زیرا این کار فتنههاى زیادى دربر دارد. خونها ریخته مىشود. حرامها حلال مىشود. و دین و دنیا از دست مىرود.»، اما سرانجام با اصرار قاریان، آنان را همراهى کرد. سعید پس از شکست سپاه ابن اشعث به نزدیکى مکه گریخت و در جایى پنهان شد. ولى پس از تهدیدهاى حجاج که اگر سعید خود را معرفى نکند، شمار زیادى را خواهد کشت، خود را تسلیم کرد و به دربار حجاج رفت و پس از گفت و گوى مفصل با حجاج، به دست وى کشته شد. گفته شده است که پس از قتل سعید، حجاج مدت زیادى عمر نکرد.124 ابن اعثم شمارى از قاریان شرکت کننده در سپاه ابن اشعث و نیز عدهاى از بزرگان قرّاء را به شرح ذیل آورده است:
«ویزید یومئذ فى عسکر ابن اشعث زهاء عن ثمانیة آلاف رجل من القراء والزهاد والعباد ممن یرى قتل الحجاج جهاداً منهم: محمد بن سعد بن ابى وقاص و عبدالرحمن بن ابى لیلى و عبداللَّه بن شداد بن الهاد الیثى وعامر بن شراحیل الشعبى و زاذان ابوعمر مولى کنده وابوالبخترى الطائى و مسلم بن یسار و سعید بن جبیر واشباههم من الناس على ذلک مائة یوم مثل یوم واحد ما یفترون وما یکیع بعضهم من بعض.»125
خلیفة بن خیاط در کتاب تاریخ خود نام قاریان شرکت کننده در قیام ابن اشعث را آورده است؛ وى مىگوید پانصد نفراز قاریان در قیام شرکت کردهاند.126 در روز جنگ، جبله بن زحر بن قیس جعفى فرمانده قاریان بود. با کشته شدن وى، قاریان زیادى کشته شدند، اما نبرد میان دو سپاه بیش از صد روز دوام یافت. پس از این نبرد، حجاج به کوفه رفت و از مردم خواست که به کافر بودن خویش اقرار کنند. هر کس چنین نمىکرد او را مىکشت. از جمله کشته شدگان، کمیل بن زیاد نخعى از اصحاب علىعلیه السلام بود، حجاج او را فراخواند و به قصاص خون عثمان کشت.127 حسن بصرى و ابراهیم نخعى نیز در میان قاریان بودند. حجاج یاران عبدالرحمن را یکایک مىگرفت و گردن مىزد. جمعى نیز، از جمله شعبى و ابراهیم بخشیده شدند.128
نقش قرّاء در گسترش تشیع
بسیارى از قاریان از حوادث پس از رحلت پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله ناراضى بودند. و گاه زبان به شکوه باز کرده و از نارسایىها و خلافکارىها سخن مىگفتند. در آغاز، سیاست خلفا آن بود که قاریان از مدینه خارج نشوند تا بدین وسیله تحت نظر آنان باشند، ولى پس از مدتى، این سیاست تغییر کرد و قاریان براى غزا به مرزهاى دور فرستاده مىشدند. فشارى که از طرف برخى از خلفا بر شیعیان وارد مىشد و نیز تبعید آنان به این سرزمینها، از عوامل دیگرى بود که موجب پراکنده شدن قاریان شیعه در مناطق دورافتاده مىشد. رفتن برخى از اولین رجال شیعه به سواحل شام براى مرزبانى و جنگ با رومیان از یک سو، و فشار امویان بر شیعیان و پناهنده شدن آنان به سواحل و کوهستانهاى صعب العبور از سوى دیگر، بذر تشیع را در این مناطق کاشت. اگرچه پیش از این، با تبعید ابوذر غفارى به این مناطق، زمینههاى گرایش به تشیع فراهم شده بود.129 مالک اشتر نخعى، ثابت بن قیس همدانى، کمیل بن زیاد نخعى، زید بن صوحان، صعصعة بن صوحان، جندب بن زهیر عامدى، حبیب بن کعب ازدى، عروة بن جحد، و عمرو بن حمق خزاعى نیز از خواص امیرالمؤمنینعلیه السلام بودند که پس از سکونت در نواحى ساحلى شام، با رفتار و اعمال نیکوى خود، عامل گسترش تشیع در این سرزمینها شدند. آنان از قاریان و بزرگان کوفه بودند که علیه سعید بن عاص شوریدند و از عثمان انتقاد کردند. این امور موجب شد تا به دستور عثمان، به شام تبعید شوند.
نقش قاریان در جامعهپذیرى مناطق فتح شده
جامعهپذیرى روندى است که در طى آن فرد با ارزشها، هنجارها و ایستارهاى جامعه آشنا مىشود؛ آنها را مىآموزد و به مرحله اجرا درمىآورد تا بتواند با هنجارهاى گروه و جامعهاى که در آن به سر مىبرد زندگى کند.130 به بیان دیگر، جامعهپذیرى سیاسى، درونى کردن ارزشهاست به گونهاى که افراد طورى تربیت شوند که به نظام خویش علاقهمند باشند.
قاریان قرآن در جریان جامعهپذیرى سرزمینهاى تازه فتح شده نقش مهمى داشتند؛ از همان ابتدا، هرجا دستهاى از سربازان وارد منطقهاى مىشد، گروه آموزنده قرآن و احکام اسلامى همراه آنان بود. در اوایل ظهور اسلام، این دسته به سبب آن که خود عامل به اسلام بودند، در دیگران تأثیر بیشترى داشتند، زیرا رفتارشان با گفتارشان هماهنگ بود. آنان به هر منطقهاى که مىرفتند، مسلمانانى معتقد و عامل به دین تربیت مىکردند. ایشان، پس از پیامبرعلیه السلام، هنگامى که با اعمال خلاف شرع حاکمان روبرو مىشدند، واکنش نشان داده و آنان را به حق دعوت مىکردند. این روحیه تا حدودى در دوره خلفا وجود داشت، اما در دوره امویان، فتوحات اسلامى رنگ کشورگشایى گرفت؛ سربازان در اندیشه کسب غنیمت و حاکمان در پى پر کردن خزانه خود بودند. تنها در دوره حکومت عمر بن عبدالعزیز، که دستور داد سربازان از مرزها نگهبانى کنند، کشورگشایى متوقف شد.
در این دوران، خلفا جهت استقرار حکومتشان در مناطق فتح شده به آموزش قرآن عنایت داشتند؛ از این رو، در هر فتحى، عدهاى از قاریان را به مناطق اعزام مىکردند؛ هنگام فتح شام، یزید بن ابى سفیان نامهاى به خلیفه دوم نوشت و از او تقاضا کرد برخى از اصحاب را براى آموزش قرآن و احکام اسلام به آن منطقه اعزام کند. به این منظور، خلیفه دوم، سه تن از قاریان؛ یعنى ابوالدرداء را به دمشق، معاذ بن جبل را به فلسطین و عبادة بن صامت را به حمص براى آموزش اهل آن مناطق اعزام کرد. صحابه در این نواحى افزون بر تعلیم قرآن، به آموزش علوم دینى، تاریخى و ادبى نیز مىپرداختند.131
اهل شام به حفظ و یادگیرى قرآن توجه زیادى داشتند، خصوصاً در زمان عمر بن عبدالعزیز این اهتمام بیشتر بود. به طورى که نقل شده است که هرگاه فردى به دیگرى مىرسید، یکى از سؤالاتش این بود که چقدر قرآن خواندهاى؟ چند دور خواندهاى؟ چقدر حفظ کردهاى؟132 خلفا و حاکمان براى قاریان اعزامى، مقررى ویژه در نظر مىگرفتند؛ از باب نمونه، خلیفه دوم سالیانه مبلغ صد دینار از بیت المال را براى آموزش فقه، نشر علم و تلاوت قرآن به مساجد عطا مىکرد؛133 ولید بن عبدالملک حافظان قرآن را احترام مىکرد و دیون آنها را مىبخشید134 و ولید براى قاریان مسجد بیت المقدس مقررى تعیین کرده بود که همواره بین آنها تقسیم مىشد.135 مسجد رمله، مسجد بیت المقدس، مسجد طبریه، مسجد دمشق و مسجد حمص، از مساجد مشهورى بودند که قاریان (از صحابه و تابعین) در آنها به تعلیم قرآن مشغول بودند. مسجد دمشق و حمص از بقیه مهمتر بود.
گروهى از قراءِ که به آنان «مؤدّب» مىگفتند، آموزش کودکان را بر عهده داشتند. این گروه بر دو قسم بودند:
1. گروهى که به تعلیم فرزندان خلفا، امیران و افراد خاص اشتغال داشتند؛ از باب نمونه، عمر بن نعیم عنسى دمشقى، معلم یزید ابن معاویة بن ابى سفیان؛ معبد جهنى بصرى، معلم سعید بن عبدالمطلب بن مروان (د 80ه )؛ عبیداللَّه بن عبداللَّه بن عتبه بن مسعود الهزلى المدنى (د: 78ه)، معلم عمر بن عبدالعزیز؛ ضحاک بن مزاحم الهلالى و عامر بن شراحیل شعبى، معلم فرزندان عبدالملک بن مروان بودند.
2. گروهى که فرزندان عامه مردم را تعلیم مىدادند.136
قاریان در مساجد به مردم، قرآن، حدیث، فقه، مغازى، اخبار و انساب و شعر آموزش مىدادند.137 آنها تنها به حفظ آیات بسنده نمىکردند، بلکه در کنار آن به بیان روایات، اسباب نزول آیات، استنباط احکام، تفسیر آیات و نیز مسائل سیاسى و مالى توجه داشتند و این مباحث را در مجالس درس طرح مىکردند. خلافت بنى امیه و اعمال آنان را با سیره رسول خداصلى الله علیه وآله و خلفاى اولیه مقایسه مىکردند. بنابراین، برخى به مخالفت با بنى امیه پرداختند و به خلفا به دلیل خروج آنان از اسلام اعتراض و آنان را به عمل به سنن اسلام ترغیب مىکردند.
در سپاهیانى که جهت نبرد به مرزها مىرفتند، قاریانى بودند که به تقویت ایمان سربازان اشتغال داشتند. آنان در بین جنگ براى مجاهدان قرآن مىخواندند و آنان را بر جهاد و شهادتطلبى در راه خدا تشویق مىکردند. در جنگ یرموک «مقداد» قارى سپاه بود و به پیروى از سنت رسول خداصلى الله علیه وآله سوره انفال را قرائت مىکرد.138
قاریان (از صحابه و تابعین)، در این بلاد شاگردان زیادى تربیت کردند. قاریان مسجد دمشق و شاگردانشان از لحاظ تعداد و منزلت بالاتر بودند و بزرگترین حلقههاى درس در آن مسجد تشکیل مىشد. در نحوه قرائت، شاگردان پیرو استادان خود بودند و معتقد بودند قرائت آنها از نظر فصاحت و سند معتبرتر است، ولى شمار اندکى از شاگردان نیز با اجازه استادان خود، قرائت دیگرى را انتخاب مىکردند؛139 بدین ترتیب، قاریان در جریان فتوحات به دو شکل عمل مىکردند:
1. تقویت ایمان و روحیه بخشیدن به سربازان؛
2. آماده کردن محیط براى استقرار حکومت در مناطق فتح شده.
پىنوشتها
1. کارشناس ارشد تاریخ اسلام.
2. ابن منظور، لسان العرب (بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1988م)، ج 1، ص 130: یکون من القراءة جمع القارى ولا یکون من التنسک.
3. محمد مرتضى واسطى الزبیدى، تاج العروس من جواهر القاموس (بیروت، دارالفکر، 1994م)، ماده قرأ، تهذیب اللغه، ج 9، ص 271.
4. على اکبر دهخدا، لغت نامه (تهران، مؤسسه دهخدا، 1373)، ج 10، ص 15413.
5. لوئیس معلوف، المنجد فى اللغة والاعلام، چاپ بیستم، (بیروت، دارالمشرق، 1986م)، ماده قَرَأ، ص 617.
6. شلبى، القراءات بافریقیه من الفتح الى منتصف القرن الخامس الهجرى، (بىجا، دارالعربیه للکتاب، 1983) ص 254.
7. عبدالهادى فضلى، القراءات القرآنیه، (تهران، سازمان حج و اوقاف، 1375) ص 35.
8. محمد قندیل البقلى، التعریف بمصطلحات صبح الاعشى (قاهره، الهیئة المصریه العامه، 1983) ص 272.
9. محمد عز دروزه، تاریخ قرآن، ترجمه محمدعلى لسانى فشارکى (تهران، نهضت زنان مسلمان، 1359ش) ص 135.
10. جلال الدین سیوطى، الاتقان فى علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ دوم، (مصر، الرضى بیدار، 1363ق)، ج 1، ص 249.
11. عبدالهادى فضلى، القراءات القرآنیه، چاپ دوم (بیروت، دارالقلم، 1980م) ص 21.
12. على کمالى دزفولى، شناخت قرآن، چاپ اول (تهران، فجر، 1364) ص 164.
13. مصطفى حسینى دشتى، معارف و معاریف (قم، دانش، 1376) ج 8 ، ص 268.
14. سخاوى، جمال القراء وکامل الاقراء، تحقیق عبدالکریم زبیدى، چاپ اول (بیروت، دارالبلاغه، 1413ق) ص 213.
15. ابن ندیم، الفهرست، (قاهره، مطبعة الاستقامه، 1393ه ) ص 29.
16. کاظم موسوى بجنوردى، دائرة المعارف بزرگ اسلامى (تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامى، 1374)، ج 4، ص 613.
17. ابوالحسن اشعرى، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ترجمه محسن مؤیدى، چاپ اول (تهران، امیرکبیر، 1362)، ص 172؛ على کمالى دزفولى، پیشین، ص 95؛ نورالدین مهدوى، نویسندگان وحى پیامبر (قم، نشر امیرى، بىتا)، ص 72.
18. محمود رامیار، تاریخ قرآن، چاپ دوم (تهران، سپهر، 1362) ص 340.
19. محمدبن جریر طبرى، تاریخ طبرى، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، (بیروت، التراث العربى، 1384ه )، ج 1، ص 357؛ ابن هشام، سیرة النبى، تحقیق محمد ابوالشبهه، چاپ سوم (دمشق، دارالقلم، 1417) ج 1، ص 357.
20. عبدالهادى فضلى، پیشین، ص 24.
21. همان؛ وى مراحل شکلگیرى قرائت را به 16 مرحله تقسیم کرده است. در اینجا بر اساس تقسیم بندى مورد لزوم با تغییراتى به 6 مرحله تقسیم شده است.
22. ابوالقاسم خویى، البیان فى تفسیر القرآن، چاپ دوم (نجف، الآداب، 1385ق) ص 38.
23. عبدالهادى فضلى، مقدمهاى بر تاریخ قراءات قرآن کریم، ترجمه سیدمحمدباقر حجتى (تهران، اسوه، 1373) ص 25.
24. ابوعبداللَّه زنجانى، تاریخ قرآن (تهران، الست، 1935م) ص 38 - 39.
25. احمد امین، فجر الاسلام (بیروت، دارالکتب العربى، 1969) ص 142؛ عبدالهادى فضلى، القراءات القرآنیه، پیشین، ص 16.
26. همان، ص 26.
27. ابن سعد، طبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410) ج 3، ص 87 .
28. همان، ج 3، ص 88 .
29. ابن هشام، پیشین، ج 1، ص 353.
30. سیوطى، پیشین، ج 1، ص 250.
31. ابى مجاهد عبدالعزیز بن عبدالفتاح، سنن القراء ومنهاج المجودین، چاپ اول (مدینه، مکتبه الدار، 1414ق) ص 54.
32. همان، ص 53 .
33. سیوطى، پیشین، ج 1، ص 74؛ دائرة المعارف الاسلامیة الشیعیه، ج 17، ص493.
34. محمدباقر حجتى، مقدمهاى بر تاریخ قراءات قرآن کریم، ص 27؛ سیوطى، پیشین، ج 1، ص 244.
35. ابن عطیه، مقدمتان فى علوم القرآن، تصحیح آرتور جفرى، (قاهره، بىنا، 1354) ص 36.
36. احمد بن ابى یعقوب، یعقوبى، تاریخ یعقوبى، چاپ اول (قم، منشورات شریف رضى، 1372ش)، ج 2، ص 124.
37. نورالدین مهدوى، نویسندگان وحى پیامبرصلى الله علیه وآله تاریخ حالات 42 نفر از آنان (قم، امیرى، بىتا) ص 124.
38. محمد بن عمر واقدى، مغازى، ج 1، تحقیق مارسون جونس، چاپ سوم (بیروت، اعلمى، 1409ق) ص 347.
39. فؤاد سزگین، تاریخ التراث العربى (قم، مکتبة آیت اللَّه مرعشى نجفى، 1412ق) ج 1، ص 36.
40. ابوعبداللَّه زنجانى، پیشین، ص 84 .
41. بهاء الدین خرمشاهى، دانشنامه قرآن و قرآنپژوهى (تهران، دوستان، 1377ش)، ص1618؛ سیوطى، پیشین، ج 1، ص 245.
42. محمدباقر حجتى، پیشین، ص 31.
43. محمدباقر محمودى، نهج السعاده فى مستدرک نهج البلاغه (بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1977م) ص 198.
44. محمدباقر حجتى، پیشین، ص 244.
45. على حجتى کرمانى، تاریخ و علوم قرآن، چاپ پنجم، (تهران، بنیاد قرآن، 1360)، ص 108.
46. دائرة المعارف الاسلامیه (امارات، مرکز الشارقة للابداع الفکرى، 1998م) ج26.
47. هادى حسین حمود، «القراءِ و الحرکة الفکریة فى العهود الاسلامیة الاولى»، مجله الذخائر، ش 1، سال 2000م، ص 53.
48. ابن سعد، طبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، چاپ اول (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410ق) ج 7، ص 117.
49. همان، ج 5، ص 487.
50. همان، ج 6، ص 293.
51. یعقوبى، پیشین، ج 2، ص 177.
52. احمد امین، پرتو اسلام، ترجمه عباس خلیلى، چاپ سوم (تهران، اقبال، 1358ش) ص 194.
53. ابونعیم اصفهانى، حلیة الاولیاء وطبقات الاصفیاء، چاپ پنجم (بیروت، دارالکتب العربى، 1407ق) ج 3، ص 360.
54. على محمد ولوى، دیانت و سیاست در قرون نخستین اسلامى (تهران، دانشگاه الزهراء، 1380ش) ص33.
55. ابن ندیم، پیشین، ص 65.
56. هادى حسین حمود، پیشین، ص 61.
57. همان، ص 62؛ محمدباقر حجتى، سه مقاله تاریخ تفسیر و نحو، چاپ اول، (تهران، بنیاد قرآن، 1360ش) ص 158.
58. ایگناس گلدزیهر، درسهایى درباره اسلام، ترجمه على نقى منزوى، چاپ دوم (تهران، کمانگیر، 1357ش) ص 384.
59. همان، ص 293 - 384.
60. ابن سعد، پیشین، ج 3، ص 36 - 38.
61. على نقى منزوى، «اشراق در سده هفتم میلادى»، مجله کاوه، سال نهم، ش 38، 1350ش، ص 618.
62. حسین عطوان، الفرق الاسلامیه فى بلاد الشام فى العصر الاموى، چاپ اول (دارالجیل، 1986) ص 23 - 24.
63. رسول جعفریان، مرجئه، تاریخ و اندیشه (تهران، خرم، 1371) ص 22 - 23.
64. ملا عبدالله احمدیان، سیر تحلیلى کلام اهل سنت از حسن بصرى تا ابوالحسن اشعرى، چاپ اول (تهران، احسان، 1381) ص 43؛ ولوى، پیشین، ص 53 .
65. حسن صدر، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام (طهران، انتشارات اعلمى، بىتا) ص 355-357.
66. ابن حجر عسقلانى، الاصابه فى تمییز الصحابه (بیروت، دارالجیل، 1412ه ) ج 1، ص 178.
67. ابن سعد، پیشین، ج 6، ص 94.
68. خطیب بغدادى، تقیید العلم، تحقیق یوسف العش (بىجا، دارالاحیاء السنة النبویه، 1395ق) ص 54.
69. ابن سعد، پیشین، ج 7، ص 494.
70. خطیب بغدادى، پیشین، ص 91 - 92.
71. نورالدین على بن احمد سمهودى، وفاء الوفاء، چاپ چهارم (بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1404ق) ج 3، ص 1043.
72. ابن سعد، پیشین، ج 6، ص 266.
73. فؤاد سزگین، پیشین، ج 1، ص 72 - 70.
74. هادى حسین حمود، پیشین، ص 43.
75. محمد احمد بن ذهبى، میزان الاعتدال فى نقد الرجال ق 3، تحقیق على محمد جباوى (قاهره، دارالفکر، 1963م) ص 96.
76. ابن حبان البستى، مشاهیر علماء الاعصار، چاپ اول (قاهره، دار الوفاء، 1411) ص 308.
77. هادى حسین حمود، پیشین، ص 43.
78. محمدحسین الزبیدى، الحیاة الاجتماعیه والاقتصادیه فى الکوفه فى قرن الاول الهجرى (جامعة بغداد، 1970) ص 41.
79. خدیجه احمد مفتى، نحو قرّاء الکوفیین، چاپ اول (مکه، مکتبة القیصلیه، 1406ق) ص 18.
80. احمد نقیب زاده، درآمدى بر جامعهپذیرى سیاسى (تهران، سمت، 1379) ص 223.
81. شمس الدین ذهبى، تاریخ اسلام، تحقیق عمر عبدالسلام، چاپ اول (بیروت، دارالکتب العربى، 1411ق)، ج 12، ص 342.
82. محمدحسین بهشتى، «طرح کلى درباره حکومت»، مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، ص453.
83. سیّد جعفر شهیدى، تاریخ تحلیلى اسلام، چاپ هجدهم (تهران، نشر دانشگاهى، 1374ش) ص 51 .
84. ابن اعثم کوفى، الفتوح، چاپ اول (بیروت، دارالندوة الجدیده، بىتا)، ج 1، ص 40.
85. محمد عبدالحى شعبان، تاریخ اسلامى (صدر الاسلام و الدولة الامویه)، (بیروت، الحمراء، 1987م) ص 50 - 53 - 54 - 55 .
86. یعقوبى، پیشین، ج 2، ص 46.
87. همان، ج 2، ص 49.
88. همان، ج 2، ص 50 .
89. همان، ج 2، ص 52 .
90. حسین محمد جعفرى، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه محمدتقى آیت اللهى، چاپ هفتم (تهران، نشر فرهنگ اسلامى، 1373) ص 104.
91. همان، ص 228.
92. همان، ص 230.
93. على اکبر ذاکرى، سیماى کارگزاران علىعلیه السلام، چاپ اول (قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1371)، ج 1، ص 317 - 297 - 231 - 149 - 103 و ج 2، ص 43 - 83 - 344 - 558.
94. نصر بن مزاحم منقرى، پیکار صفین، مترجم پرویز اتابکى، چاپ دوم (تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1370)، ص 1.
95. همان، ص 280.
96. همان، ص 318.
97. همان، ص 653.
98. همان، ص 304.
99. همان، ص 488.
100. همان، ص 301.
101. همان، ص 255.
102. همان، ص 257 - 259.
103. محمد بن عبداللَّه اسکافى، المعیار والموازنه، تحقیق محمدباقر محمودى، چاپ اول (بیروت، مؤسسه فؤاد، 1981م) ص 188.
104. ابن اعثم، پیشین، ص 674.
105. نصر بن مزاحم منقرى، پیشین، ص 674.
106. محمد بن عبداللَّه اسکافى، پیشین، ص 194.
107. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، تحقیق سید احمد صقر، چاپ اول (ایران، شریف رضى، 1414ق) ص 71؛ اصغر منتظر قائم، نقش قبایل یمنى در حمایت از اهل بیت (قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1380ش) ص 271.
108. ابوحنیفه احمد بن داود دینورى، الامامه والسیاسه (نجف، دارالاندلس، بىتا) ج 1، ص 141.
109. یعقوبى، پیشین، ص 173.
110. همان، ص 163.
111. همان، ص 165.
112. رسول جعفریان، تاریخ خلفا، ج 2، پیشین، ص 425.
113. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم (قم، دارالکتب العلمیه، 1379) ص 63.
114. رسول جعفریان، تاریخ خلفا، پیشین، ج 2، ص 511.
115. ابومخنف، وقعة الطف (قم، موسسه النشر الاسلامى، 1367) ص 191؛ محمدباقر پورامینى، چهرهها در حماسه کربلا، چاپ اول، (قم، بوستان کتاب، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1382)، ص 171.
116. طبرى، پیشین، ج 5، ص 596.
117. ابى جعفر محمد بن حسن بن على طوسى، اختیار المعرفة الرجال معروف به رجال الکشى، تصحیح حسن مصطفوى (مشهد، دانشگاه مشهد، 1348) ص 117؛ رسول جعفریان، تاریخ خلفا، پیشین، ص 692.
118. ابن سعد، پیشین، ج 6، ص 246؛ اصغر منتظر قائم، پیشین، ص 314.
119. طبرى، ج 6، ص 17.
120. همان، ص 223.
121. طبرى، پیشین، ج 6، ص 357.
122. عبدالامیر عبد دیکسون، خلافت اموى؛ بررسى سیاسى سالهاى (86 - 65)، ترجمه گیتى شکرى، (تهران، طهورى، 1381ش) ص 223.
123. ال ویکاد واگلیرى، «ابن اشعث»، ترجمه على اکبر عباسى، مجله تاریخ اسلام، ش 17، بهار 1383.
124. دینورى، پیشین، ص 264.
125. ابن اعثم، پیشین، ج 7، ص 139.
126. خلیفة بن خیاط، تاریخ، تحقیق اکرم ضیاء العمرى، چاپ اول (مجمع العلمى العراقى، 1386ق) ج 1، ص 286.
127. طبرى، پیشین، ج 6، ص 365.
128. یعقوبى، پیشین، ج 2، ص 230.
129. محمدتقى الفقیه، جبل عامل فى التاریخ (بیروت، دارالاضواء، 1986م) ص 34؛ هاشم عثمان، تاریخ شیعه در شام، ترجمه حسن حسینزاده شانهچى (مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، 1382) ص 29.
130. منصور وثوقى، على اکبر نیک خلق، مبانى جامعهشناسى، چاپ اول (تهران، خردمند، 1370ش) ص 128.
131. حسین عطوان، القراءات القرآنیه فى بلاد الشام، چاپ اول (بیروت، دارالجیل، 1402) ص 13 - 39.
132. حسین عطوان، پیشین، ص 15.
133. همان، ص 17.
134. همان، ص 16.
135. ابونعیم اصفهانى، پیشین، ج 5، ص 245؛ ذهبى، پیشین، ج 4، ص 67؛ رسول جعفریان، تاریخ خلفا، پیشین، ج 2، ص 224.
136. حسین عطوان، پیشین، ص 23.
137. همان، ص 18.
138. همان، ص 39.
139. همان، ص 59.
منابع
- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم (قم، دارالکتب العلمیه، 1379ق).
- ابن اعثم کوفى، ابى محمد احمد بن اعثم، الفتوح، چاپ اول، (بیروت، دارالندوه الجدیده، بىتا).
- ابن خیاط، ابى عمرو خلیفه، تاریخ خلیفه بن خیاط، تحقیق اکرم ضباء العمرى، چاپ اول (بغداد، مجمع العلمى العراقى، 1386ق).
- ابن سعد، طبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، چاپ اول (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410ق).
- ابن منظور، لسان العرب (بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1988م).
- ابن ندیم، الفهرست (قاهره، مطبعة الاستقامه، 1393).
- ابن هشام، السیرة النبویه، تحقیق جمال ثابت، محمد ثابت، محمد محمود و سید ابراهیم، چاپ دوم، (قاهره، دارالحدیث، 1419ق).
- ابو شهبه، محمد بن محمد، السیرة النبویة فی ضوء القرآن والسنة، چاپ سوم (دمشق، دارالقلم، 1417ق).
- ابومخنف، وقعة الطف، (قم، مؤسسة النشر الإسلامى، 1367ش).
- احمد مفتى، خدیجه، نحو قرّاء الکوفیین، اشراف الدکتور عبدالفتاح اسماعیل شلبى، چاپ اول (مکه مکرمه، مکتبه الفیصلیه، 1406ق).
- احمدیان، عبداللَّه، سیر تحلیلى کلام اهل سنت از حسن بصرى تا ابوالحسن اشعرى، چاپ اول، (تهران، احسان، 1381ش).
- اسکافى، محمد عبداللَّه معتزلى، المعیار والموازنه، تحقیق محمدباقر محمودى، چاپ اول (بىجا، بىتا، 1981م).
- اشعرى، ابوالحسن على بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ترجمه محسن مؤیدى، چاپ اول (تهران، امیرکبیر، 1362).
- اصفهانى، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، تحقیق سید احمد صقر، چاپ اول، (قم، شریف رضى، 1414ق).
- اصفهانى، حافظ ابونعیم احمد بن عبداللَّه، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیا، چاپ پنجم (بیروت، دارالکتب العربى، 1407ق).
- الامین، حسن، دائرة المعارف الاسلامیة الشیعیة (بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 2002م).
- امین، احمد، فجر الاسلام، یبحث عن الحیاة العقلیة فى صدر الاسلام الى آخر الدولة الامویه، چاپ دهم (بیروت، دارالفکر العربى، 1969م).
- - ، پرتو اسلام، ترجمه عباس خلیلى، چاپ سوم (تهران، اقبال، 1358ش).
- بغدادى، خطیب، تقیید العلم، تحقیق یوسف العش (دارالاحیاء السنة النبویة، 1395ق).
- البستى، ابن حبّان، مشاهیر علماء الامصار، چاپ اول (قاهره، دارالوفاء، 1411ق).
- البقلى، محمد قندیل، التعریف بمصطلحات صبح الاعشى (قاهره، الهنیة المصریة، 1983م).
- بهشتى، محمدحسین، طرح کلى درباره حکومت، مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، ج 4.
- پور امینى، محمدباقر، چهرهها در حماسه کربلا، چاپ اول (قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1382).
- جعفرى، حسین محمد، تشیع در مسیر تاریخ، سید محمدتقى آیت اللهى، چاپ هفتم (تهران، نشر فرهنگ اسلامى، 1373ش).
- جعفریان، رسول، تاریخ سیاسى اسلام و تاریخ خلفا از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله تا زوال امویان، چاپ دوم (قم، دلیل ما، 1382ش).
- - ، مرجئه تاریخ و اندیشه (تهران، خرم، 1371ش).
- حجتى، محمدباقر، سه مقاله در تاریخ و تفسیر و نحو، چاپ اول (تهران، بنیاد قرآن، 1360ش).
- حجتى کرمانى، على، تاریخ و علوم قرآن (تهران، بنیاد قرآن، 1360ش).
- حسینى دشتى، مصطفى، معارف و معاریف، ج 8 (قم، مؤلف، 1376ش).
- حمود، هادى حسین، «القراء والحرکة الفکریة فی العهود الاسلامیة الاولى»، الذخائر، ش 1، سال 2000م).
- خرمشاهى، بهاءالدین، دانشنامه قرآن و قرآنپژوهى (تهران، دوستان، 1377ش).
- خویى، ابوالقاسم، البیان فى تفسیر القرآن، چاپ دوم (نجف، الاداب، 1385ق).
- دائرة المعارف الاسلامیه، (امارات، مرکز المشارقة للابداع الفکرى، 1998م).
- دروزه، محمد عزه، تاریخ قرآن، ترجمه محمدعلى لسانى فشارکى (تهران، نهضت زنان مسلمان، 1359ش).
- دهخدا، على اکبر، لغت نامه دهخدا (تهران، مؤسسه دهخدا، 1373).
- دینورى، ابوحنیفه احمد بن داوود، الامامه و السیاسه (نجف، دارالاندلس. بىتا).
- ذاکرى، على اکبر، سیماى کارگزاران على بن ابى طالبعلیه السلام، چاپ اول (قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1371ش).
- ذهبى، احمد بن محمد، میزان الاعتدال فى نقد الرجال، تحقیق على محمد جباوى، (قاهره، دارالفکر، 1963).
- ذهبى، شمس الدین ابى عبداللَّه، تاریخ الاسلام ووفیات المشاهیر والاعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمرى، چاپ اول (بیروت، دارالکتب العربى، 1411ق).
- رامیار، محمود، تاریخ قرآن، چاپ دوم (تهران، سپهر، 1362ش).
- زبیدى، محمدحسین، الحیاة الاجتماعیة والاقتصادیة فی الکوفة فی قرن الأوّل الهجری (بغداد، جامعة البغداد، 1970م).
- زنجانى، ابوعبداللَّه، تاریخ قرآن (تهران، الست، بىتا).
- سخاوى، جمال القراء و کمال الاقراء، تحقیق عبدالکریم زبیدى، چاپ اول (بیروت، دارالبلاغه، 1413ق).
- سزگین، فؤاد، تاریخ التراث العربى، ج 1، فى علوم القرآن والحدیث، چاپ دوم (قم، بهمن، 1412ق).
- سمهودى، نورالدین على بن احمد، وفاءِ الوفاء، چاپ چهارم (بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1404ق).
- سیوطى، جلال الدین عبدالرحمن، الاتقان فى علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ دوم (مصر، الرضى بیدار مصر، 1363).
- شعبان، محمد عبدالحى، تاریخ الاسلامى صدرالاسلام و الدولة الامویه (بیروت، الحمراءِ، 1387).
- شلبى، هند، القراءات بافریقیة من الفتح الى منتصف القرن الخامس الهجرى (بىجا، دارالعربیة للکتاب، 1983ق).
- شهیدى، جعفر، تاریخ تحلیلى اسلام، چاپ هجدهم (تهران، نشر دانشگاهى، 1374ش).
- صدر، حسن، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام (شرکة النشر والطباعة العراقیه، انتشارات اعلمى، 1951).
- طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الطبرى، تاریخ الامم والملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم (بیروت، التراث، 1384).
- طوسى، ابى جعفر محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال معروف به رجال کشى، حسن مصطفوى (مشهد، دانشگاه مشهد، 1384).
- عبد دیکسون، عبدالامیر، خلافت اموى بررسى سیاسى سالهاى 65 - 86، ترجمه گیتى شکرى، (تهران، طهورى، 1381ش).
- عبدالفتاح القارى، ابى مجاهد عبدالعزیز، سنن القراء و مناهج المجودین، چاپ اول (مدینه، مکتبة الدار، 1414ق).
- عسقلانى، ابن حجر، الاصابه فى تمییز الصحابه (بیروت، دارالجیل، 1412).
- عطوان، حسین، الفرق الاسلامیه فى بلاد الشام فى العصر الاموى، چاپ اول، (دارالجیل، 1402).
- عطوان، حسین، القراءات القرآنیه فى بلاد الشام، چاپ اول، (بیروت، دارالجیل، 1984م).
- فضلى، عبدالهادى، القراءات القرآنیه (تاریخ و تعریف)، چاپ دوم (بیروت، دارالقلم، 1980م).
- - ، مقدمهاى بر تاریخ قراءات قرآن کریم، محمدباقر حجتى (تهران، سازمان حج و اوقاف (اسوه)، 1373).
- فقیه، محمدتقى، جبل عامل فى التاریخ (بیروت، دارالاضواء، 1986م).
- کمالى دزفولى، سیدعلى، شناخت قرآن، چاپ اول (تهران، انتشارات فجر، 1364).
- گلدزیهر، ایگناس، درسهایى درباره اسلام، ترجمه على نقى منزوى، چاپ دوم (تهران، کمانگیر، 1357ش).
- محمودى، محمدباقر، نهج السعاده فى مستدرک نهج البلاغه (بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1977م).
- معلوف، لوئیس، المنجد فى اللغة والاعلام، چاپ بیستم (بیروت، دارالمشرق، 1986م).
- منتظر القائم، اصغر، نقش قبایل یمنى در حمایت از اهل بیت (قرن اول هجرى) (قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1380ش).
- منزوى، علینقى، «اشراق در سده هفتم میلادى»، مجله کاوه، سال نهم، ش 38، 1350ش.
- منقرى، نصر بن مزاحم، پیکار صفین، پرویز اتابکى، چاپ دوم (تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، 1370ش).
- موسوى بجنوردى، کاظم، دائرة المعارف بزرگ اسلامى (تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامى، 1374).
- مهدوى، نورالدین، نویسندگان وحى پیامبر (قم، امیرى، بىتا).
- نقیب زاده، احمد، درآمدى بر جامعهشناسى سیاسى، چاپ اول، (تهران، سمت، 1379ش).
- واسطى الزبیدى، محمدمرتضى، تاج العروس من جواهر القاموس (دارالفکر، بیروت، 1994م).
- واقدى، محمد بن عمر، کتاب المغازى، تحقیق دکتر مارسدون جونس، چاپ سوم (بیروت، اعلمى، 1409ق).
- واگلیرى، ال ویکا، «ابن اشعث»، ترجمه على اکبر عباسى، مجله تاریخ اسلام، ش 17، بهار 1383ش.
- وثوقى، منصور و... ، مبانى جامعهشناسى، چاپ اول (تهران، خردمند، 1370ش).
- ولوى، على محمد، دیانت و سیاست در قرون نخستین اسلامى، چاپ اول (تهران، دانشگاه الزهرا، 1380ش).
- یعقوبى، احمد بن ابى یعقوب، تاریخ یعقوبى، چاپ اول (قم، منشورات شریف رضى، 1373ش).
- I BN ASHATH. EI2.
- M. A. shaban, Islamic History a new Interpratation I. A. D. 600-750, (cambridge, 1971).