معاویه و جنگ جمل (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در جنگ جمل بنىامیّه در کنار ام المؤمنین عایشه، طلحة بن عبیداللّه و زبیر بن عوام رو در روى سپاه خلیفهى وقت، على علیهالسلام ایستادند. گرچه در منابع تاریخى و روایى تصریح شده است که عایشه، طلحه و زبیر در شورش بر ضد عثمان نقش مهمى ایفاء کردند، ولى کمتر کسى درصدد برآمده است تا نحوهى پیوستن بنىامیّه به اصحاب جمل را بررسى نماید. این پژوهش بر آن است که چگونگى در کنار هم قرار گرفتن بنىامیّه و اصحاب جمل را تبیین کند.
جنگ جمل نخستین پیکار بزرگى بود که میان دو گروه از مسلمانان روى داد. این جنگ در آغاز خلافت حضرت على علیهالسلام در گرفت. اکثریت قریب به اتفاق مورّخان علّت برپایى جنگ یاد شده را مخالفت طلحه و زبیر با على علیهالسلام ، به بهانهى خونخواهى عثمان ذکر کردهاند. با آن که دشمنى طلحه، زبیر و عایشه با عثمان و تلاش آنان در برافروختن آتش فتنه بر ضد او امرى آشکار بود، ولى بنىامیّه به آسانى با آنان همآوا شدند و بر ضد حکومت مشروع على علیهالسلام دست به اقدام مسلحانه زدند.
دشمنى عایشه، طلحه و زبیر با خلیفهى سوم، عثمان
عایشه از نخستین کسانى بود که زبان به طعنِ عثمان گشود. او بر ضد عثمان، چنین گفت: «اقتلوا نعثلاً فقد کفر» که بسیار معروف است.1 طلحه نیز در پاسخ به درخواست کمک از جانب عثمان، گفت: «لا واللّه حتى تعطی بنو امیه الحق من أنفسها»2 بعضى از مورّخان نیز نام زبیر را در ردیف کسانى ذکر کردهاند که در شورش بر ضد عثمان نقش داشتند.3 مروان بن حکم، در نخستین اقدام جنگى در پیکار جمل تیرى به سوى طلحه رها کرد و گفت: «لا أَطْلُبُ بثارى بَعْدَ الیومِ».4 سعید بن عاص نیز به مروان گفته بود: «اگر به دنبال قاتلان عثمان هستید، باید آنان را در میان سپاه خود جستوجو کنید».5 در چنین شرایطى چه چیز موجب شد تا بنىامیه اصحاب جمل را یارى دهند؟ چرا مروان بن حکم و سایر بنىامیه به جاى شام، سر از مکه درآوردند؟ و یا چرا یعلى بن منیه، والى عثمان در یمن، اموال بیتالمال را در اختیار اصحاب جمل نهاد؟ به نظر نگارنده، پاسخ پرسشهاى یاد شده در اقدامات معاویة بن أبى سفیان در قبل و پس از مرگ عثمان نهفته است.
نقش معاویة بن أبى سفیان
معاویة بن أبى سفیان از زمان خلیفهى دوم تا زمان وقوع قتل عثمان تقریبا مدت هفده سال در شام بدون مزاحمت هیچ رقیبى حکمفرمایى داشت. او پیوسته تلاش مىکرد تا اهالى شام با عراق و حجاز ارتباط اندکى داشته باشند.6 او مىخواست تا مردم شام، اسلام را از منظر او ببینند. معاویه آیات قرآن را مطابق با خواستههاى خویش تفسیر و تأویل مىکرد.7 و در صدد بود تا سیادت بنىامیّه را إحیاء کند، سیادتى که اسلام آن را زیر پا نهاده بود.8 تمایلات درونى او براى کسب قدرت و سلطه بر سرزمینهاى اسلامى حتّى در زمان خلیفهى دوم، عمر، قابل پیشبینى بوده است. ذهبى (د 748 ق) نوشته است: «قال المدائنى: کان عمر اذا نظر إلى معاویة قال هذا کسرى العرب».9
موضعِ معاویه در برابر شورش عمومى بر ضد عثمان
عثمان پس از مواجهه با شورش عمومى، از استانداران خویش که معاویه نیز یکى از آنها بود، درخواست کمک کرد، امّا معاویه در یارى او تعلل ورزید و پس از درخواستهاى پى در پى عثمان، او لشکرى را به فرماندهى یزید بن أسد با توصیه به عدم ورود به مدینه، گسیل داشت. ابن شَبَّه (د 262 ق) روایات متعددى آورده است که ثابت مىکند، معاویه به سپاه خود دستور داد تا در ذى خُشُب و یا وادىالقرى اردو بزنند و وارد مدینه نشوند.10 ابو ایوب انصارى در پاسخ نامهاى به معاویه نوشت: «و ما نحن و قتل عثمان، إنَّ الذى تربص بعثمان و ثبط یزید بن أسد و أهل شام فى نصرته لأنَت و إنَّ الذین قتلوه لغیر الانصار».11
معاویه با فرستادن چنین سپاهى دو خواسته را دنبال مىکرد: نخست آن که به مردم شام وانمود کند که به خلیفه یارى رسانده و در کمک به او کوتاهى نکرده است؛ دوم از همین راه اخبار حوادث مدینه را در کوتاهترین زمان به دست آورد. او پس از آگاهى از خلافت على علیهالسلام ، بىدرنگ دست به اقداماتى زد که مىتوان آن را زمینهساز پیکار جمل دانست.
اطّلاعات ما از این اقدامات از شرح نهج البلاغهى ابن أبى الحدید معتزلى (د 656 ق) حاصل شده است. ابن أبى الحدید نیز این اطلاعات را از الأخبار الموفقیات نوشتهى زبیر بن بکّار (د 256 ق) نقل کرده است. ابن أبى الحدید دربارهى میزان دشمنى معاویه با على علیهالسلام نوشته است: «... و أنا أَذکُر فى هذا الموضع خبرا رواه الزبیر بن بکّار فى الموفقیات، لِیْعلم مَنْ یقف علیه أنَّ معاویة لم یکن لینجذب إلى طاعة علىٍ علیهالسلام أبدا ولایعطیه البیعة و أنَّ مضادَّته له و مباینته ایّاه لمضادَّة السواد للبیاض لا یجتمعان».12
ذکر دو نکته را لازم مىدانم: کتاب الاخبار الموفقیات به همّت دکتر سامى مکى العانى با استفاده از دو نسخهى خطى موجود در بصره و توبینگن منتشر شده است. از آنجا که نسخههاى موجود تنها بخش اندکى از موفقیات را در بر دارند، مصحح مذکور بخشى به انتهاى کتاب اضافه کرده و آن را الضائع من الموفقیات نامیده است. اخبار این بخش اغلب از شرح نهج البلاغه ابن أبى الحدید استخراج شده است، اما خبر مذکور در اصل کتاب و در بخش الحاقى وجود ندارد؛13 نکتهى دوم اینکه ضامر بن شدقم حسینى، مؤلف کتاب الجمل (درگذشته بعد از 1082ق)، خبر مذکور را آورده است، ولى گویا منبع او شرح ابن أبى الحدید نبوده است، زیرا تفاوت قابل توجهى میان عبارتهاى آنها وجود دارد.14
به هر حال، ابن أبى الحدید به نقل از موفقیات آورده است که وقتى عثمان در محاصره واقع شد، مروان بن حکم دو نامه به شام و یمن فرستاد. محتواى نامهها اشاره به دشمنى مردم (صحابه) با بنىامیّه و درخواست یارى از معاویه و یعلى بن منیه، استانداران شام و یمن بود. او در نامه آورده بود که عثمان ستون خانهى بنىامیّه است و در صورت عدم یارى او، این خانه فرو خواهد ریخت. از جمله اعتراضاتى که مروان آن را در عداد شکایات مردم بر ضد عثمان برشمرد، واگذارى شام و یمن به معاویه و یعلى بود. با وجود این، مروان در این دو نامه آمادگى خود را براى دفاع از عثمان اعلام کرد.15 هنگامى که نامهى مروان به معاویه رسید، دستور داد تا مردم در مسجد جامع جمع شوند. آن گاه همچون کسى که ستمى به او رسیده است و یارى دهندهاى ندارد، خطبه خواند و فریادرس طلبید. در اثناء خطبه نامهاى دیگر از مروان به معاویه رسید که خبر قتل عثمان در آن آمده بود. مروان واقعهى قتل عثمان را در نامه شرح داده و در پایان آن نوشته بود: «... مردم خانهاش را غارت کردند، هتک حرمت نمودند، او را کشتند و همچون ابرى که باران خود را بریزد و دور شود از او دور شدند و به سوى على بن أبىطالب رفتند، همانند ملخهایى که مرتع ببینند» و براى تحریک معاویه افزوده بود: «فأخلق ببنىامیّة أنْ یکونوا من هذا الأمر بمجرى العیوق إن یثأره ثائر فأن شئت أبا عبدالرحمن أن تکون فَکُنْه»16
معاویه پس از دریافت این نامه و کسب اطلاعات لازم، اقدامات بعدى و اساسى خویش را آغاز کرد. او به چند نفر نامه نوشت که عبارت بودند از: طلحة بن عبیداللّه، زبیر بن عوام، سعید بن عاص، عبداللّه بن عامر بن کریز، ولید بن عقبه، یعلى بن منیه و مروان بن حکم. او زیرکانه نقاط قوّت و ضعف شخصیت مخاطبین خویش را به آنان گوشزد کرد. گاهى همچون رفیقى شفیق و مردى وفادار جلوه کرد و گاهى نیز چون پدرى دلسوز، عتاب آلود با آنان سخن گفت.
نامه به طلحة بن عبیداللّه
«... اى طلحه! تو از میان قریش کمترین افراد را به قتل رساندهاى ـ مقصود معاویه این بود که طلحه در جنگهاى صدر اسلام عدهى کمى از قریش را کشته است ـ نیکو صورتى و بخشنده وزبانى فصیح دارى، سابقهى تو در اسلام با دیگران برابرى مىکند، تو پنجمین نفرى هستى که به بهشت بشارت یافته است، تو در أحد شرکت داشتى، پس بشتاب به سوى آنچه مردم به تو واگذار کردهاند نباید از آنان چشم بپوشى و خداوند نیز از تو نخواهد پذیرفت جز آنکه قیام کنى و به این امر (خلافت) دست یازى، زمینهى کار تو را هموار کردهام، زبیر بر تو فضیلتى ندارد، هر یک پیشى بگیرید، امام خواهید بود.»17 طلحه اگر اندک انگیزهاى براى کسب مقام خلافت داشت، اکنون با این نامه، شور و امیدى مضاعف در او حاصل شد تا پرچم مخالفت با على علیهالسلام برافرازد.
نامه به زبیر بن عوام
معاویه در نامه به زبیر چنین نوشت: «...زبیر! تو پسر عمّهى رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و از حواریون او و داماد ابوبکر هستى! رزمندهاى که در راه خدا جان خود را در طَبَقِ اخلاص نهادى، تو از بشارت داده شدگان به بهشت هستى، عُمَر تو را یکى از اعضاء شوراى تعیین خلیفه قرار داد. بدان که مردم مانند گوسفندان بىچوپان شدهاند پس بشتاب براى حفظ خون مسلمین و گرد آوردن مردم بر وحدت کلمه و اصلاح ذات البین، مقدمات خلافت تو را آماده کردهام، تو و یا طلحه هر کدام پیشى بگیرید، امام خواهد بود». نامهى دومى نیز به زبیر نوشت که ابن أبى الحدید آن را در جلد اول شرح نهج البلاغه آورده است. بنا بر گزارش ابن أبى الحدید، پس از آن که على علیهالسلام براى معاویه نامه نوشت و از او درخواست بیعت کرد، معاویه نامهاى به زبیر نوشت و آن را به دست مردى از بنى عُمیس براى او فرستاد. معاویه در نامه نوشته بود: «... فانّى قَدْ بایعتُ لَکَ أهلَ الشامِ فَأَجابوا و أسْتَوسَقوا کما یَستوسق الجَلَبُ، فدونک الکوفةَ و البصرةَ، لایَسْبِقُکَ إِلیها أبنُ أبى طالب، فاَنَّه لا شىءً بَعْدَ هذینِ المصرینِ و قد بایعتُ لطلحةَ بن عبیدِاللّه مِنْ بَعْدِکَ فأَظْهرا الطلبَ بِدَمِ عثمانَ و أدعوا الناسَ إِلى ذلک».18
از آنجا که شام تحت سلطهى کامل معاویه بود و حکم او روا و سخن او مطاع، طلحه و زبیر با این سخن معاویه دلشاد شدند و هر یک تلاش کردند تا هر چه زودتر زمینه را براى مخالفت با على علیهالسلام ، فراهم کرده و از آن حضرت جدا شوند. آنان تا قبل از نامهى معاویه، به امارت بصره و کوفه راضى بودند، ولى با دریافت نامهى اغواگرانه به این باور رسیدند که راه دستیابى به خلافت چندان دشوار نخواهد بود.19 معاویه زیرکانه آنان را به رقابت با یکدیگر واداشت.
نامه به مروان بن حکم
معاویه در نامه به مروان به او دستور داد تا امور را به دقّت زیر نظر بگیرد و اذهان عمومى را بر ضد على علیهالسلام ، مشوش نماید. وى به مروان نوشت: «... و ابحَثْ امورهم بَحْثَ الدَجاجة عن حَبِّ الدُخْنِ عند فِقاسهِا و انغل الحجاز فانِّى مُنْغل الشام».20
نامه به سعید بن عاص
معاویه به سعید بن عاص، نیز نامه نوشت و او را به خونخواهى عثمان ترغیب کرد و تلاشهاى مروان را نیز به او یادآورى کرد. وى در همین نامه نکتهى مهمى را به سعید بن عاص گوشزد کرد. معاویه در بخشى از نامه نوشته بود: «... فقد أیَّدْتُکم بأسدٍ و تیمٍ».21 منظور او از أَسد و تیم، زبیر و طلحه بودند که به طایفهى اسد و تیم تعلق داشتند. در واقع بنىامیه با توصیهى معاویه، حاضر به همداستانى با طلحه و زبیر شدند.
نامه به عبداللّه بن عامر بن کریز22
معاویه در نامه به عبداللّه بن عامر، او را به قیام دعوت کرد و سابقهى وى در فتوحات را پیش چشمش آورد. در انتهاى نامه یادآور شد که قتل عثمان یعنى قتل همه، زیرا همگى (بنىامیه و هواداران آن) در جرم او شریک هستند.23 معاویه به صراحت عبداللّه را به خونخواهى عثمان ترغیب نکرد، زیرا مىدانست او انگیزهاى براى حمایت از بنىامیه ندارد، ولى به او یاد آور شد، که در گناه عثمان شریک است و براى دفع خطر از جان خود، باید همراه بنىامیه باشد.
نامه به ولید بن عقبه
در نامه به ولید بن عقبه، تنها به ذکر این نکته بسنده کرد که زندگى سختى در پیش خواهد داشت، عیش او مُنَغَّص مىگردد و روزگار شادیش به سر خواهد آمد.24 معاویه مىدانست که ولید، ترسو، تنپرور و طالب زندگى بىدغدغه است، پس او را به از دست دادن نعمتهاى دنیوى بیم داد تا شاید برخیزد و به خونخواهى عثمان قیام کند.
نامه به یعلى بن منیه
در نامه به یعلى، نوشت: «... عثمان یاورى نداشت. از اینرو، او را کشتند و بزرگترین عیبى که بر او نهادند، این بود که چرا تو (یعلى) را به حکومت یمن گمارده است. او را کشتند در حالىکه بیعتش بر گردن ما بود. پس به خونخواهى او برخیز و به عراق آى!»25 از نکات مهم نامهى معاویه به یعلى، آن بود که معاویه به او نوشت که شام، آمادهى همکارى است و هیچ مانعى وجود ندارد و به طلحه نامه نوشته است که (یعلى) را در مکه ملاقات کند تا با هم به خونخواهى عثمان برخیزند.26 این نامه نشان مىدهد که انتخاب مکه در مرحلهى نخست براى ایجاد سازماندهى و زمینهسازى اقدامات بعدى بوده است. معاویه در همین نامه از یعلى خواست تا اموال بیتالمال یمن را به همراه بیاورد. در انتهاى نامه نیز بار دیگر با نوشتن ابیاتى نقش یعلى را در قتل عثمان، یاد آورد شد.27
فقال کُفُّوا فانِّى مُعْتِب لکم وصارف عنکم یعلى و مروانا
فکَذَّبوا ذاک منه ثم ساوره من حاض لبته ظلما و عدوانا
معاویه زیرکانه اتهام مروان را به او و یعلى بازگرداند. در حالى که مروان، معاویه را سبب قتل عثمان خوانده بود.
بازتاب نامهنگارىهاى معاویه
معاویه با نوشتن نامههاى فوق، زمینه را براى اقدام مخالفان على علیهالسلام ، فراهم ساخت. مروان در پاسخ به معاویه، نوشت: «... شَتَّتَ بَیْنَهم مَقولى على غَیرِ مُجابَهة، حَسْبَ ما تَقَدَّم مَنْ أَمْرِکَ».28 همچنین اعلام کرد که آماده هرگونه فرمانبردارى از اوست و هر چه بگوید انجام خواهد داد.
عبداللّه بن عامر نیز در پاسخ به معاویه، نوشت: «... عثمان همانند مرغى بود که ما را زیر بال و پر خویش نگاه مىداشت، وقتى کشته شد پراکنده شدیم، نمىدانستم چه کنم؟ راحتطلبى اختیار کردم تا آن که تو براى من نامه نوشتى و از خواب غفلت بیدار کردى! راه در کنار من بود، ولى حیران بودم اکنون ده یک از مردم بر ضد تو و باقى آنان پشتیبان تو هستند! تو با شلاق ملامت بر سوداى دلم نواختى و مرا بیدار کردى، چه خوب آموزگارى هستى! همانا بعد از عثمان، امید ما به توست، منتظر دستور تو هستم».29
ولید بن عقبه نیز در پاسخ به معاویه، آمادگى خود را براى خونخواهى عثمان به رهبرى معاویه اعلام کرد. یعلى بن منیه نیز اعلام آمادگى کرد و یاد آور شد که اموال تحت اختیار خود را براى دستگیرى قاتلان عثمان و یا جنگ با آنان مصرف خواهد کرد.
امّا در این میان، تنها سعید بن عاص پاسخى متفاوت داد. او معاویه و بنىامیه را به دوراندیشى، خویشتندارى و پرهیز از شتاب دعوت کرد. او مروان را فتنهگر نامید و تخطئه کرد.30
میعاد در مکه
یعلى بن منیه وارد مکه شد و اموال بیتالمال یمن را در اختیار طلحه و زبیر و عایشه قرار داد. ششصد هزار درهم، مقدارى سلاح و تعدادى اسب به همراه شترى سرخ مو به نام عسکر که به قیمت دویست دینار از یمن خریدارى شده بود از جمله اموالى بود که یعلى بن منیه از یمن آورده بود.31 از آنجا که معاویه در نامه به طلحه و زبیر نوشته بود که شام، آمادهى بیعت است، آن دو تلاش کردند تا به سوى شام بروند و خلافت نقد را به چنگ آورند، ولى غافل از اینکه معاویه به عبداللّه بن عامر بن کریز و یعلى بن منیه دستور داده بود تا از آمدن به شام برحذر باشند و بصره و کوفه را دریابند. عبداللّه و یعلى بر اساس دستور معاویه، اصحاب جمل را از رفتن به سوى شام منصرف ساختند و بصره را نقطهى آغاز مبارزه اعلام کردند. ابن کثیر اشاره کرده است که هنگام بحث بر سر انتخاب مقصد، عدّهاى شام را پیشنهاد کردند، ولى عدّهاى گفتند که معاویه شام را کفایت مىکند.32
تحلیل وقایع
معاویه در راستاى اجراى سیاستهاى خود لازم دید که زبیر را نامزد خلافت معرفى کند؛ از اینرو، در شام اعلام کرد که زبیر به شام مىآید تا مردم با او بیعت کنند، ولى در نهان از آمدن اصحاب جمل به شام به شدّت جلوگیرى کرد.33 گرچه معاویه نیّت واقعى خود را که همان رسیدن به خلافت بود، پنهان مىکرد و اقدامات خود را با برچسب خونخواهى خلیفهى مقتول عرضه مىداشت، ولى على علیهالسلام با پى بردن به هدف واقعى او چنین فرمود: «.. انّه مِن الطَّلقاء الّذین لا تَحِّل لَهُم الخلافة».34
بررسى حوادث جنگ جمل نشان مىدهد که طلحه و زبیر بازیچهى معاویه شدند. آن دو گرچه از على علیهالسلام ناخشنود بودند، ولى به اندازهاى نبود که بر ضد او سر به شورش بردارند. نامههاى معاویه و دسیسههاى مروان و نیز مخالفت و حسد عایشه نسبت به على علیهالسلام ، همه چیز را براى رویارویى اصحاب جمل با سپاه على علیهالسلام فراهم کرد. تدبیر بسیار زیرکانهى معاویه نیز بنىامیه را در کنار طلحه و زبیر قرار داد. استقامت معاویه در فریبکارى و به دام انداختن دیگران، کلام على علیهالسلام دربارهى معاویه را به یاد مىآورد که فرمودند: «إنَّ معاویة یأتى الانسانَ مِنْ بین یدیه و مِنْ خَلْفِه و مِنْ عَنْ یَمینه و مِنْ عَنْ شِماله...»35
نتیجه
مورّخان به سؤال مهمى که در ابتداى این بحث آمد توجه نکردهاند؛ از همین رو پاسخى نیز براى آن نیافتهاند. کسانى چون: دینورى (د: 262 ق)، ابن قتیبه(د: 282)، طبرى (د: 310)، ابن اثیر(د: 630 ق)، ابن کثیر(د: 774 ق) و ابن خلدون (د: 808 ق) به این نکته توجه نکردهاند که چرا بنىامیه با طلحه و زبیر و عایشه در یک صف قرار گرفتند؟ در حالىکه عایشه دربارهى عثمان گفته بود: «اقتلوا نَعْثَلاً فَقْد کَفَر» و یا طلحه در پاسخ به استمداد عثمان، گفته بود: «لا واللّه حتى تعطى بنوأمیه الحق من أنفسها». افزون بر این مروان نیز پس از هدف قرار دادن طلحه، گفته بود: «لا أطلب بثأرى بعد الیوم». اکنون با اطلاع از اقدامات معاویه، روشن است که علت پیوستن بنىامیه به اصحاب جمل چه بوده است.
معاویه مىدانست که در صورت وقوع جنگ میان طلحه و زبیر از یک سو و على علیهالسلام از سوى دیگر، نتیجه هر چه باشد به نفع او خواهد بود، زیرا شکست هر یک از طرفین به معناى از بین رفتن بخشى از موانع خلافت معاویه بود. وانگهى معاویه مىدانست که على علیهالسلام او را نخواهد پذیرفت و کارشان حتما به جنگ خواهد کشید؛ پس به راه انداختن جنگى ناخواسته فرا روى على علیهالسلام ، زمان رویارویى او را با على علیهالسلام به تعویق مىافکند و فرصتى نیز به دست مىآورد تا تجهیز سپاه نماید. ثمرهى دیگر این جنگ ناخواسته تحلیل قواى سپاه على علیهالسلام بود که براى معاویه بسیار مطلوب بود.
جدول زمانى حوادث
هجده ذیحجه سال 35 هجرى: بر اساس قول مشهور، عثمان در این روز که احتمالاً جمعه بوده، کشته شد.
23 ذیحجه سال 35 هجرى: على علیهالسلام به خواست مردم تن داد و خلافت را پذیرفت.
ربیعالاول سال 36 هجرى: رسیدن نامهى سر به مهر معاویه به مدینه، نامهاى که در آن چیزى نوشته نشده بود و نشان از عدم تمکین معاویه در برابر خلافت على علیهالسلام داشت.
ربیعالثانى سال 36 هجرى: طلحه و زبیر از مدینه به سوى مکه گریختند.
جمادى الاولى سال 36 هجرى: پیکار جمل روى داد.
از قتل عثمان تا وقوع جنگ جمل، پنج ماه طول کشید و معاویه توانست در عرض این چند ماه، مقدمات این جنگ را ساماندهى کند.
پىنوشتها:
1. محمد بن جریر طبرى، تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 477. ترجمه: «نعثل را بکُشید که کافر شده است».
2. ابوزید عمربن بن شَبَّة، تاریخ المدینة المنورة، ج 4، ص 1287؛ طبرى آورده است که عثمان هنگام محاصره گفته بود: «اللّهم أکفنى طلحة بن عبیداللّه فأنَّه حَمَل علىَّ هولاء و ألَبَّهم» ج 2، ص 668. ترجمه: «خدایا! مرا از شرّ طلحة بن عبیدالله کفایت کن! همانا او آنان را بر ضدّ من شورانده و تحریک کرده است».
3. نعیم بن حماد، مروزى، الفتن، ص 28.
4. محمد ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج 3، ص 223؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه بن خیاط، ص 135؛ عبداللّه بن محمد الکوفى، ابن ابى شیبه، المصَّنف، ج 7، ص256.
5. طبرى، همان، ص 9، لقى سعید بن العاص مروان بن الحکم و أصحابه بذات عِرق، فقال: أین تذهبون و ثارکم على أعجاز الابل، اقتلوهم ثم ارجعوا إلى منازلکم.
6. معاویه حضور کسانى چون: ابوذر غفارى و عبداللّه بن عمرو را در شام بر نمىتابید و از افشاگرى آنان بیمناک بود. ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانى، المعجم الکبیر، ج 19، ص 374؛ ابن سعد، همان، ج 4، ص229.
7. سلیم بن قیس هلالى، کتاب سلیم بن قیس، ص 315.
8. معاویه در مواضع متعدد از زندگى سیاسى خویش، سیادت پدر خود را یادآورى کرده است. نک: طبرى، همان، ج 2، ص 637.
9. شمس الدین محمد بن احمد ذهبى، سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص 134. ترجمه: «مدائنى گفت: عمر هرگاه به معاویه نظر مىکرد مىگفت این (مرد) کسراى عرب است»، کنایه از اینکه معاویه پادشاه عرب است همانگونه که کسرى پادشاه ایرانیان است.
10. ابن شَبَّه، همان، ص 1289.
11. نصربن مزاحم منقرى، وقعه صفین، ص 368. ترجمه: ما کجا و کشتن عثمان کجا؟!، کسى که منتظر وقوع پیشامد براى عثمان بود و یزید بن أسد و مردم شام را از یارى رساندن به او بازداشت، همانا اى معاویه! تو بودى و کسانى که او را کشتند غیر از انصار بودند.
12. عّزالدین بن هبة اللّه ابن أبى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 10، ص 233، ترجمه: و من در اینجا خبرى را ذکر مىکنم که زبیر بن بکّار آن را در موفقیات آورده است، (ذکر مىکنم) تا خوانندگان بدانند معاویه هرگز حاضر به پیروى از على علیهالسلام نبود و با او بیعت نمىکرد و ضدیت او با على علیهالسلام ، مانند تضاد میان سیاه و سفید بود که هرگز جمع نمىشوند. لازم به ذکر است که زبیر بن بکّار، کتاب خود را به نام الموفّق باللّه عباسى(د: 278 ق) ، الاخبار الموفقیات خوانده است: الموفق باللّه، ولیعهد معتمد عباسى بود، ولى یکسال و اندى قبل از مرگ معتمد از دنیا رفت.
13. صفحات، ص 583 ـ 635 از چاپى که مورد استفاده نگارنده قرار گرفت به بخشى الضائع من الموفقیات موسوم است که نامههاى معاویه در آن یافت نمىشود.
14. خوانندگان محترم مىتوانند فىالمثل ص 83 و 85 از کتاب الجمل را با ص 242 و 243 جلد دهم شرح نهج البلاغه ابن أبى الحدید مقایسه کنند.
15. ابن أبى الحدید، همان، ص 234.
16. همان، ص 5 ـ 234، ترجمه: اگر کسى به خونخواهى عثمان قیام نکند، پس شایسته است که بنىامیه از خلافت فاصله گیرند، فاصلهاى به دورى ستاره عیوق، اى معاویه! اگر قصد خونخواهى عثمان دارى پس قیام کن.»
17. همان، ص 6 ـ 235.
18. همان، ج 1، ص 231، ترجمه: «... همانا از مردم شام براى تو بیعت ستاندم، آنان دعوت مرا پذیرفتند و گروه گروه جمع شدند، پس کوفه و بصره را دریاب، مبادا پسر ابوطالب علیهالسلام بر تو پیشى گیرد، چرا که مهمتر از این دو شهر وجود ندارد، پس از تو براى طلحه بیعت گرفتم، خونخواهى عثمان را آشکار کنید و مردم را به سوى آن بخوانید».
19. ابن أبى الحدید، همان، ج 1، ص 231. نوشته است که وقتى طلحه و زبیر نامههاى معاویه را دریافت کردند، بسیار شادمان شدند و از آن پس در مخالفت با على علیهالسلام ، مصمّم شدند.
20. همان، ج 10، ص 236، ترجمه: «... در کارشان جستوجو کن همانگونه که مرغ به دنبال دانه به جستوجو مىپردازد و حجاز را آشفته کن که همانا من شام را برآشفته مىسازم».
21. همان، ص 237، نسب طلحه بن عبیداللّه: أبو محمد طلحه بن عبیداللّه بن عثمان بن عمروبن کعب بن سعد بن تیم بن مرة، نسب زبیر: ابوعبداللّه زبیر بن عوام بن خویلد بن أسد بن عبدالعزّى بن قصّى.
22. والى بصره و فاتح بخشهاى مهمى از خراسان در زمان عثمان بود. شریف رضى (د: 406 ق) در کتاب خصائص الائمه به نقل از امام باقر علیهالسلام آورده است که عبداللّه بن عامر بن کریز به مدینه آمد و طلحه و زبیر را تشویق به بیعت شکنى کرد. این امر نشان مىدهد که معاویه تنها با نامه به طلحه و زبیر اکتفاء نکرد بلکه دیگران را نیز مأموریت داد تا آنها را براى نکث عهد ترغیب کنند، شریف رضى، 61.
23. ابن ابى الحدید، همان، ص 238.
24. همان، ص 239.
25. همان، ص 240.
26. همانجا.
27. همانجا، ترجمه: «... پس گفت دست نگه دارید همانا من براى شما خشم گرفتهام و یعلى و مروان را از شما دور خواهم کرد، پس این سخن او را دروغ شمردند، آن گاه کسانى که چیزى جز ظلم و دشمنى در سر نداشتند با او ستیز کردند.
28. همان، ص 241، ترجمه: «... همانگونه که دستور دادى با سخنانم غیرمستقیم میانشان تفرقه افکندم».
29. همان، ص 242.
30. همان، ص 244.
31. ابوالحسن على بن حسین مسعودى، مُروج الذهب و معادن الجوهر، ج 2، ص357؛ عزّالدین ابى الحسن ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 3، ص 207.
32. ابوالفداء اسماعیل، ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 7، ص 258.
33. ذهبى، همان، ص 13613.
34. مسعودى، همان، ص 37212. ترجمه: «... همانا معاویة از آزادشدگانى است که خلافت بر آنان روا نیست».
35. فضل، ابن شاذان، الإیضاح، ص 546؛ ابوالقاسم على بن حسن ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج 19، ص 176. ترجمه: «معاویة از روبهرو، از پشت سر، از جانب راست و از جانب چپ انسان را احاطه مىکند»، همانگونه که شیطان این گونه است.
منابع:
ـ إبن أبى الحدید، عزّ الدین بن هبة اللّه، شرح نهج البلاغه، (دار احیاء الکتب العربیه، 1378ق).
ـ إبن أبى شیبة، عبداللّه بن محمّد الکوفى، المصَّنف، (بیروت، دارالفکر، 1409 ق).
ـ إبن أثیر، عزّالدین أبى الحسن، الکامل فى التاریخ، (بیروت، دار صادر، 1399 ق).
ـ إبن أثیر، أبوالسعادات مبارک بن محمد، النهایة فى غریب الحدیث، تحقیق طاهر أحمد الزاوى، محمود محمد الطناحى (قم، اسماعیلیان، 1364ش).
ـ إبن بکّار، زبیر، الاخبار الموفقیات، تحقیق سامى مکى العانى، (قم، منشورات الشریف الرضى، 1416 ق).
ـ إبن خیاط، خلیفة، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق سهیل زکّار، (بیروت، دار الکفر، 1414ق).
ـ إبن سعد، محمّد، الطبقات الکبرى، (بیروت، دار صادر، بىتا).
ـ إبن شاذان، فضل، الإیضاح، تحقیق سید جلال الدین حسینى ارموى، (تهران، 1350).
ـ إبن شَبَّة، ابو زید عمر بن شبّة، تاریخ المدینة المنورة، تحقیق فهیم محمد شلتوت، (قم، دارالفکر، 1410 ق).
ـ إبن شدقم حسینى، ضامر، وقعة الجمل، تحقیق سید تحسین آل شبیب موسوى (قم، 1420ق).
ـ إبن عساکر، ابوالقاسم على بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، تحقیق على شیرى (بیروت، دارالفکر، 1415ق).
ـ إبن قیس هلالى، سلیم، کتاب سلیم بن قیس، تحقیق محمد باقر انصارى، (قم، بىنا، 1420ق).
ـ ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل، البدایة و النهایة، تحقیق على شیرى، (بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1408ق).
ـ ذهبى، شمس الدین محمد بن أحمد، سیر أعلام النبلاء، تحقیق گروهى از محققان، (بیروت، مؤسسه الرسالة، 1413 ق).
ـ شریف رضى، أبوالحسن محمد بن حسین، خصائص الأئمة، تحقیق محمد هادى امینى، (مشهد، آستان قدس، 1406 ق).
ـ طبرانى، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، تحقیق حمدی عبدالمجید السفلى، (بیروت، دار احیاء التراث العربى، چاپ دوم).
ـ طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق گروهى از علماء، (بیروت، موسسة الأعلمى، بى تا).
ـ مروزى، نعیم بن حماد، کتاب الفتن، تحقیق سهیل زکار، (بیروت، دارالفکر، 1414ق).
ـ مسعودى، ابوالحسن على بن حسین، مُروج الذهب و معادن الجوهر، (بیروت، دار الأندلس، 1385ق).
ـ منقرى، نصر بن مزاحم، وقعه صفین، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، (مؤسسة العربیه، 1382ق).
جنگ جمل نخستین پیکار بزرگى بود که میان دو گروه از مسلمانان روى داد. این جنگ در آغاز خلافت حضرت على علیهالسلام در گرفت. اکثریت قریب به اتفاق مورّخان علّت برپایى جنگ یاد شده را مخالفت طلحه و زبیر با على علیهالسلام ، به بهانهى خونخواهى عثمان ذکر کردهاند. با آن که دشمنى طلحه، زبیر و عایشه با عثمان و تلاش آنان در برافروختن آتش فتنه بر ضد او امرى آشکار بود، ولى بنىامیّه به آسانى با آنان همآوا شدند و بر ضد حکومت مشروع على علیهالسلام دست به اقدام مسلحانه زدند.
دشمنى عایشه، طلحه و زبیر با خلیفهى سوم، عثمان
عایشه از نخستین کسانى بود که زبان به طعنِ عثمان گشود. او بر ضد عثمان، چنین گفت: «اقتلوا نعثلاً فقد کفر» که بسیار معروف است.1 طلحه نیز در پاسخ به درخواست کمک از جانب عثمان، گفت: «لا واللّه حتى تعطی بنو امیه الحق من أنفسها»2 بعضى از مورّخان نیز نام زبیر را در ردیف کسانى ذکر کردهاند که در شورش بر ضد عثمان نقش داشتند.3 مروان بن حکم، در نخستین اقدام جنگى در پیکار جمل تیرى به سوى طلحه رها کرد و گفت: «لا أَطْلُبُ بثارى بَعْدَ الیومِ».4 سعید بن عاص نیز به مروان گفته بود: «اگر به دنبال قاتلان عثمان هستید، باید آنان را در میان سپاه خود جستوجو کنید».5 در چنین شرایطى چه چیز موجب شد تا بنىامیه اصحاب جمل را یارى دهند؟ چرا مروان بن حکم و سایر بنىامیه به جاى شام، سر از مکه درآوردند؟ و یا چرا یعلى بن منیه، والى عثمان در یمن، اموال بیتالمال را در اختیار اصحاب جمل نهاد؟ به نظر نگارنده، پاسخ پرسشهاى یاد شده در اقدامات معاویة بن أبى سفیان در قبل و پس از مرگ عثمان نهفته است.
نقش معاویة بن أبى سفیان
معاویة بن أبى سفیان از زمان خلیفهى دوم تا زمان وقوع قتل عثمان تقریبا مدت هفده سال در شام بدون مزاحمت هیچ رقیبى حکمفرمایى داشت. او پیوسته تلاش مىکرد تا اهالى شام با عراق و حجاز ارتباط اندکى داشته باشند.6 او مىخواست تا مردم شام، اسلام را از منظر او ببینند. معاویه آیات قرآن را مطابق با خواستههاى خویش تفسیر و تأویل مىکرد.7 و در صدد بود تا سیادت بنىامیّه را إحیاء کند، سیادتى که اسلام آن را زیر پا نهاده بود.8 تمایلات درونى او براى کسب قدرت و سلطه بر سرزمینهاى اسلامى حتّى در زمان خلیفهى دوم، عمر، قابل پیشبینى بوده است. ذهبى (د 748 ق) نوشته است: «قال المدائنى: کان عمر اذا نظر إلى معاویة قال هذا کسرى العرب».9
موضعِ معاویه در برابر شورش عمومى بر ضد عثمان
عثمان پس از مواجهه با شورش عمومى، از استانداران خویش که معاویه نیز یکى از آنها بود، درخواست کمک کرد، امّا معاویه در یارى او تعلل ورزید و پس از درخواستهاى پى در پى عثمان، او لشکرى را به فرماندهى یزید بن أسد با توصیه به عدم ورود به مدینه، گسیل داشت. ابن شَبَّه (د 262 ق) روایات متعددى آورده است که ثابت مىکند، معاویه به سپاه خود دستور داد تا در ذى خُشُب و یا وادىالقرى اردو بزنند و وارد مدینه نشوند.10 ابو ایوب انصارى در پاسخ نامهاى به معاویه نوشت: «و ما نحن و قتل عثمان، إنَّ الذى تربص بعثمان و ثبط یزید بن أسد و أهل شام فى نصرته لأنَت و إنَّ الذین قتلوه لغیر الانصار».11
معاویه با فرستادن چنین سپاهى دو خواسته را دنبال مىکرد: نخست آن که به مردم شام وانمود کند که به خلیفه یارى رسانده و در کمک به او کوتاهى نکرده است؛ دوم از همین راه اخبار حوادث مدینه را در کوتاهترین زمان به دست آورد. او پس از آگاهى از خلافت على علیهالسلام ، بىدرنگ دست به اقداماتى زد که مىتوان آن را زمینهساز پیکار جمل دانست.
اطّلاعات ما از این اقدامات از شرح نهج البلاغهى ابن أبى الحدید معتزلى (د 656 ق) حاصل شده است. ابن أبى الحدید نیز این اطلاعات را از الأخبار الموفقیات نوشتهى زبیر بن بکّار (د 256 ق) نقل کرده است. ابن أبى الحدید دربارهى میزان دشمنى معاویه با على علیهالسلام نوشته است: «... و أنا أَذکُر فى هذا الموضع خبرا رواه الزبیر بن بکّار فى الموفقیات، لِیْعلم مَنْ یقف علیه أنَّ معاویة لم یکن لینجذب إلى طاعة علىٍ علیهالسلام أبدا ولایعطیه البیعة و أنَّ مضادَّته له و مباینته ایّاه لمضادَّة السواد للبیاض لا یجتمعان».12
ذکر دو نکته را لازم مىدانم: کتاب الاخبار الموفقیات به همّت دکتر سامى مکى العانى با استفاده از دو نسخهى خطى موجود در بصره و توبینگن منتشر شده است. از آنجا که نسخههاى موجود تنها بخش اندکى از موفقیات را در بر دارند، مصحح مذکور بخشى به انتهاى کتاب اضافه کرده و آن را الضائع من الموفقیات نامیده است. اخبار این بخش اغلب از شرح نهج البلاغه ابن أبى الحدید استخراج شده است، اما خبر مذکور در اصل کتاب و در بخش الحاقى وجود ندارد؛13 نکتهى دوم اینکه ضامر بن شدقم حسینى، مؤلف کتاب الجمل (درگذشته بعد از 1082ق)، خبر مذکور را آورده است، ولى گویا منبع او شرح ابن أبى الحدید نبوده است، زیرا تفاوت قابل توجهى میان عبارتهاى آنها وجود دارد.14
به هر حال، ابن أبى الحدید به نقل از موفقیات آورده است که وقتى عثمان در محاصره واقع شد، مروان بن حکم دو نامه به شام و یمن فرستاد. محتواى نامهها اشاره به دشمنى مردم (صحابه) با بنىامیّه و درخواست یارى از معاویه و یعلى بن منیه، استانداران شام و یمن بود. او در نامه آورده بود که عثمان ستون خانهى بنىامیّه است و در صورت عدم یارى او، این خانه فرو خواهد ریخت. از جمله اعتراضاتى که مروان آن را در عداد شکایات مردم بر ضد عثمان برشمرد، واگذارى شام و یمن به معاویه و یعلى بود. با وجود این، مروان در این دو نامه آمادگى خود را براى دفاع از عثمان اعلام کرد.15 هنگامى که نامهى مروان به معاویه رسید، دستور داد تا مردم در مسجد جامع جمع شوند. آن گاه همچون کسى که ستمى به او رسیده است و یارى دهندهاى ندارد، خطبه خواند و فریادرس طلبید. در اثناء خطبه نامهاى دیگر از مروان به معاویه رسید که خبر قتل عثمان در آن آمده بود. مروان واقعهى قتل عثمان را در نامه شرح داده و در پایان آن نوشته بود: «... مردم خانهاش را غارت کردند، هتک حرمت نمودند، او را کشتند و همچون ابرى که باران خود را بریزد و دور شود از او دور شدند و به سوى على بن أبىطالب رفتند، همانند ملخهایى که مرتع ببینند» و براى تحریک معاویه افزوده بود: «فأخلق ببنىامیّة أنْ یکونوا من هذا الأمر بمجرى العیوق إن یثأره ثائر فأن شئت أبا عبدالرحمن أن تکون فَکُنْه»16
معاویه پس از دریافت این نامه و کسب اطلاعات لازم، اقدامات بعدى و اساسى خویش را آغاز کرد. او به چند نفر نامه نوشت که عبارت بودند از: طلحة بن عبیداللّه، زبیر بن عوام، سعید بن عاص، عبداللّه بن عامر بن کریز، ولید بن عقبه، یعلى بن منیه و مروان بن حکم. او زیرکانه نقاط قوّت و ضعف شخصیت مخاطبین خویش را به آنان گوشزد کرد. گاهى همچون رفیقى شفیق و مردى وفادار جلوه کرد و گاهى نیز چون پدرى دلسوز، عتاب آلود با آنان سخن گفت.
نامه به طلحة بن عبیداللّه
«... اى طلحه! تو از میان قریش کمترین افراد را به قتل رساندهاى ـ مقصود معاویه این بود که طلحه در جنگهاى صدر اسلام عدهى کمى از قریش را کشته است ـ نیکو صورتى و بخشنده وزبانى فصیح دارى، سابقهى تو در اسلام با دیگران برابرى مىکند، تو پنجمین نفرى هستى که به بهشت بشارت یافته است، تو در أحد شرکت داشتى، پس بشتاب به سوى آنچه مردم به تو واگذار کردهاند نباید از آنان چشم بپوشى و خداوند نیز از تو نخواهد پذیرفت جز آنکه قیام کنى و به این امر (خلافت) دست یازى، زمینهى کار تو را هموار کردهام، زبیر بر تو فضیلتى ندارد، هر یک پیشى بگیرید، امام خواهید بود.»17 طلحه اگر اندک انگیزهاى براى کسب مقام خلافت داشت، اکنون با این نامه، شور و امیدى مضاعف در او حاصل شد تا پرچم مخالفت با على علیهالسلام برافرازد.
نامه به زبیر بن عوام
معاویه در نامه به زبیر چنین نوشت: «...زبیر! تو پسر عمّهى رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و از حواریون او و داماد ابوبکر هستى! رزمندهاى که در راه خدا جان خود را در طَبَقِ اخلاص نهادى، تو از بشارت داده شدگان به بهشت هستى، عُمَر تو را یکى از اعضاء شوراى تعیین خلیفه قرار داد. بدان که مردم مانند گوسفندان بىچوپان شدهاند پس بشتاب براى حفظ خون مسلمین و گرد آوردن مردم بر وحدت کلمه و اصلاح ذات البین، مقدمات خلافت تو را آماده کردهام، تو و یا طلحه هر کدام پیشى بگیرید، امام خواهد بود». نامهى دومى نیز به زبیر نوشت که ابن أبى الحدید آن را در جلد اول شرح نهج البلاغه آورده است. بنا بر گزارش ابن أبى الحدید، پس از آن که على علیهالسلام براى معاویه نامه نوشت و از او درخواست بیعت کرد، معاویه نامهاى به زبیر نوشت و آن را به دست مردى از بنى عُمیس براى او فرستاد. معاویه در نامه نوشته بود: «... فانّى قَدْ بایعتُ لَکَ أهلَ الشامِ فَأَجابوا و أسْتَوسَقوا کما یَستوسق الجَلَبُ، فدونک الکوفةَ و البصرةَ، لایَسْبِقُکَ إِلیها أبنُ أبى طالب، فاَنَّه لا شىءً بَعْدَ هذینِ المصرینِ و قد بایعتُ لطلحةَ بن عبیدِاللّه مِنْ بَعْدِکَ فأَظْهرا الطلبَ بِدَمِ عثمانَ و أدعوا الناسَ إِلى ذلک».18
از آنجا که شام تحت سلطهى کامل معاویه بود و حکم او روا و سخن او مطاع، طلحه و زبیر با این سخن معاویه دلشاد شدند و هر یک تلاش کردند تا هر چه زودتر زمینه را براى مخالفت با على علیهالسلام ، فراهم کرده و از آن حضرت جدا شوند. آنان تا قبل از نامهى معاویه، به امارت بصره و کوفه راضى بودند، ولى با دریافت نامهى اغواگرانه به این باور رسیدند که راه دستیابى به خلافت چندان دشوار نخواهد بود.19 معاویه زیرکانه آنان را به رقابت با یکدیگر واداشت.
نامه به مروان بن حکم
معاویه در نامه به مروان به او دستور داد تا امور را به دقّت زیر نظر بگیرد و اذهان عمومى را بر ضد على علیهالسلام ، مشوش نماید. وى به مروان نوشت: «... و ابحَثْ امورهم بَحْثَ الدَجاجة عن حَبِّ الدُخْنِ عند فِقاسهِا و انغل الحجاز فانِّى مُنْغل الشام».20
نامه به سعید بن عاص
معاویه به سعید بن عاص، نیز نامه نوشت و او را به خونخواهى عثمان ترغیب کرد و تلاشهاى مروان را نیز به او یادآورى کرد. وى در همین نامه نکتهى مهمى را به سعید بن عاص گوشزد کرد. معاویه در بخشى از نامه نوشته بود: «... فقد أیَّدْتُکم بأسدٍ و تیمٍ».21 منظور او از أَسد و تیم، زبیر و طلحه بودند که به طایفهى اسد و تیم تعلق داشتند. در واقع بنىامیه با توصیهى معاویه، حاضر به همداستانى با طلحه و زبیر شدند.
نامه به عبداللّه بن عامر بن کریز22
معاویه در نامه به عبداللّه بن عامر، او را به قیام دعوت کرد و سابقهى وى در فتوحات را پیش چشمش آورد. در انتهاى نامه یادآور شد که قتل عثمان یعنى قتل همه، زیرا همگى (بنىامیه و هواداران آن) در جرم او شریک هستند.23 معاویه به صراحت عبداللّه را به خونخواهى عثمان ترغیب نکرد، زیرا مىدانست او انگیزهاى براى حمایت از بنىامیه ندارد، ولى به او یاد آور شد، که در گناه عثمان شریک است و براى دفع خطر از جان خود، باید همراه بنىامیه باشد.
نامه به ولید بن عقبه
در نامه به ولید بن عقبه، تنها به ذکر این نکته بسنده کرد که زندگى سختى در پیش خواهد داشت، عیش او مُنَغَّص مىگردد و روزگار شادیش به سر خواهد آمد.24 معاویه مىدانست که ولید، ترسو، تنپرور و طالب زندگى بىدغدغه است، پس او را به از دست دادن نعمتهاى دنیوى بیم داد تا شاید برخیزد و به خونخواهى عثمان قیام کند.
نامه به یعلى بن منیه
در نامه به یعلى، نوشت: «... عثمان یاورى نداشت. از اینرو، او را کشتند و بزرگترین عیبى که بر او نهادند، این بود که چرا تو (یعلى) را به حکومت یمن گمارده است. او را کشتند در حالىکه بیعتش بر گردن ما بود. پس به خونخواهى او برخیز و به عراق آى!»25 از نکات مهم نامهى معاویه به یعلى، آن بود که معاویه به او نوشت که شام، آمادهى همکارى است و هیچ مانعى وجود ندارد و به طلحه نامه نوشته است که (یعلى) را در مکه ملاقات کند تا با هم به خونخواهى عثمان برخیزند.26 این نامه نشان مىدهد که انتخاب مکه در مرحلهى نخست براى ایجاد سازماندهى و زمینهسازى اقدامات بعدى بوده است. معاویه در همین نامه از یعلى خواست تا اموال بیتالمال یمن را به همراه بیاورد. در انتهاى نامه نیز بار دیگر با نوشتن ابیاتى نقش یعلى را در قتل عثمان، یاد آورد شد.27
فقال کُفُّوا فانِّى مُعْتِب لکم وصارف عنکم یعلى و مروانا
فکَذَّبوا ذاک منه ثم ساوره من حاض لبته ظلما و عدوانا
معاویه زیرکانه اتهام مروان را به او و یعلى بازگرداند. در حالى که مروان، معاویه را سبب قتل عثمان خوانده بود.
بازتاب نامهنگارىهاى معاویه
معاویه با نوشتن نامههاى فوق، زمینه را براى اقدام مخالفان على علیهالسلام ، فراهم ساخت. مروان در پاسخ به معاویه، نوشت: «... شَتَّتَ بَیْنَهم مَقولى على غَیرِ مُجابَهة، حَسْبَ ما تَقَدَّم مَنْ أَمْرِکَ».28 همچنین اعلام کرد که آماده هرگونه فرمانبردارى از اوست و هر چه بگوید انجام خواهد داد.
عبداللّه بن عامر نیز در پاسخ به معاویه، نوشت: «... عثمان همانند مرغى بود که ما را زیر بال و پر خویش نگاه مىداشت، وقتى کشته شد پراکنده شدیم، نمىدانستم چه کنم؟ راحتطلبى اختیار کردم تا آن که تو براى من نامه نوشتى و از خواب غفلت بیدار کردى! راه در کنار من بود، ولى حیران بودم اکنون ده یک از مردم بر ضد تو و باقى آنان پشتیبان تو هستند! تو با شلاق ملامت بر سوداى دلم نواختى و مرا بیدار کردى، چه خوب آموزگارى هستى! همانا بعد از عثمان، امید ما به توست، منتظر دستور تو هستم».29
ولید بن عقبه نیز در پاسخ به معاویه، آمادگى خود را براى خونخواهى عثمان به رهبرى معاویه اعلام کرد. یعلى بن منیه نیز اعلام آمادگى کرد و یاد آور شد که اموال تحت اختیار خود را براى دستگیرى قاتلان عثمان و یا جنگ با آنان مصرف خواهد کرد.
امّا در این میان، تنها سعید بن عاص پاسخى متفاوت داد. او معاویه و بنىامیه را به دوراندیشى، خویشتندارى و پرهیز از شتاب دعوت کرد. او مروان را فتنهگر نامید و تخطئه کرد.30
میعاد در مکه
یعلى بن منیه وارد مکه شد و اموال بیتالمال یمن را در اختیار طلحه و زبیر و عایشه قرار داد. ششصد هزار درهم، مقدارى سلاح و تعدادى اسب به همراه شترى سرخ مو به نام عسکر که به قیمت دویست دینار از یمن خریدارى شده بود از جمله اموالى بود که یعلى بن منیه از یمن آورده بود.31 از آنجا که معاویه در نامه به طلحه و زبیر نوشته بود که شام، آمادهى بیعت است، آن دو تلاش کردند تا به سوى شام بروند و خلافت نقد را به چنگ آورند، ولى غافل از اینکه معاویه به عبداللّه بن عامر بن کریز و یعلى بن منیه دستور داده بود تا از آمدن به شام برحذر باشند و بصره و کوفه را دریابند. عبداللّه و یعلى بر اساس دستور معاویه، اصحاب جمل را از رفتن به سوى شام منصرف ساختند و بصره را نقطهى آغاز مبارزه اعلام کردند. ابن کثیر اشاره کرده است که هنگام بحث بر سر انتخاب مقصد، عدّهاى شام را پیشنهاد کردند، ولى عدّهاى گفتند که معاویه شام را کفایت مىکند.32
تحلیل وقایع
معاویه در راستاى اجراى سیاستهاى خود لازم دید که زبیر را نامزد خلافت معرفى کند؛ از اینرو، در شام اعلام کرد که زبیر به شام مىآید تا مردم با او بیعت کنند، ولى در نهان از آمدن اصحاب جمل به شام به شدّت جلوگیرى کرد.33 گرچه معاویه نیّت واقعى خود را که همان رسیدن به خلافت بود، پنهان مىکرد و اقدامات خود را با برچسب خونخواهى خلیفهى مقتول عرضه مىداشت، ولى على علیهالسلام با پى بردن به هدف واقعى او چنین فرمود: «.. انّه مِن الطَّلقاء الّذین لا تَحِّل لَهُم الخلافة».34
بررسى حوادث جنگ جمل نشان مىدهد که طلحه و زبیر بازیچهى معاویه شدند. آن دو گرچه از على علیهالسلام ناخشنود بودند، ولى به اندازهاى نبود که بر ضد او سر به شورش بردارند. نامههاى معاویه و دسیسههاى مروان و نیز مخالفت و حسد عایشه نسبت به على علیهالسلام ، همه چیز را براى رویارویى اصحاب جمل با سپاه على علیهالسلام فراهم کرد. تدبیر بسیار زیرکانهى معاویه نیز بنىامیه را در کنار طلحه و زبیر قرار داد. استقامت معاویه در فریبکارى و به دام انداختن دیگران، کلام على علیهالسلام دربارهى معاویه را به یاد مىآورد که فرمودند: «إنَّ معاویة یأتى الانسانَ مِنْ بین یدیه و مِنْ خَلْفِه و مِنْ عَنْ یَمینه و مِنْ عَنْ شِماله...»35
نتیجه
مورّخان به سؤال مهمى که در ابتداى این بحث آمد توجه نکردهاند؛ از همین رو پاسخى نیز براى آن نیافتهاند. کسانى چون: دینورى (د: 262 ق)، ابن قتیبه(د: 282)، طبرى (د: 310)، ابن اثیر(د: 630 ق)، ابن کثیر(د: 774 ق) و ابن خلدون (د: 808 ق) به این نکته توجه نکردهاند که چرا بنىامیه با طلحه و زبیر و عایشه در یک صف قرار گرفتند؟ در حالىکه عایشه دربارهى عثمان گفته بود: «اقتلوا نَعْثَلاً فَقْد کَفَر» و یا طلحه در پاسخ به استمداد عثمان، گفته بود: «لا واللّه حتى تعطى بنوأمیه الحق من أنفسها». افزون بر این مروان نیز پس از هدف قرار دادن طلحه، گفته بود: «لا أطلب بثأرى بعد الیوم». اکنون با اطلاع از اقدامات معاویه، روشن است که علت پیوستن بنىامیه به اصحاب جمل چه بوده است.
معاویه مىدانست که در صورت وقوع جنگ میان طلحه و زبیر از یک سو و على علیهالسلام از سوى دیگر، نتیجه هر چه باشد به نفع او خواهد بود، زیرا شکست هر یک از طرفین به معناى از بین رفتن بخشى از موانع خلافت معاویه بود. وانگهى معاویه مىدانست که على علیهالسلام او را نخواهد پذیرفت و کارشان حتما به جنگ خواهد کشید؛ پس به راه انداختن جنگى ناخواسته فرا روى على علیهالسلام ، زمان رویارویى او را با على علیهالسلام به تعویق مىافکند و فرصتى نیز به دست مىآورد تا تجهیز سپاه نماید. ثمرهى دیگر این جنگ ناخواسته تحلیل قواى سپاه على علیهالسلام بود که براى معاویه بسیار مطلوب بود.
جدول زمانى حوادث
هجده ذیحجه سال 35 هجرى: بر اساس قول مشهور، عثمان در این روز که احتمالاً جمعه بوده، کشته شد.
23 ذیحجه سال 35 هجرى: على علیهالسلام به خواست مردم تن داد و خلافت را پذیرفت.
ربیعالاول سال 36 هجرى: رسیدن نامهى سر به مهر معاویه به مدینه، نامهاى که در آن چیزى نوشته نشده بود و نشان از عدم تمکین معاویه در برابر خلافت على علیهالسلام داشت.
ربیعالثانى سال 36 هجرى: طلحه و زبیر از مدینه به سوى مکه گریختند.
جمادى الاولى سال 36 هجرى: پیکار جمل روى داد.
از قتل عثمان تا وقوع جنگ جمل، پنج ماه طول کشید و معاویه توانست در عرض این چند ماه، مقدمات این جنگ را ساماندهى کند.
پىنوشتها:
1. محمد بن جریر طبرى، تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 477. ترجمه: «نعثل را بکُشید که کافر شده است».
2. ابوزید عمربن بن شَبَّة، تاریخ المدینة المنورة، ج 4، ص 1287؛ طبرى آورده است که عثمان هنگام محاصره گفته بود: «اللّهم أکفنى طلحة بن عبیداللّه فأنَّه حَمَل علىَّ هولاء و ألَبَّهم» ج 2، ص 668. ترجمه: «خدایا! مرا از شرّ طلحة بن عبیدالله کفایت کن! همانا او آنان را بر ضدّ من شورانده و تحریک کرده است».
3. نعیم بن حماد، مروزى، الفتن، ص 28.
4. محمد ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج 3، ص 223؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه بن خیاط، ص 135؛ عبداللّه بن محمد الکوفى، ابن ابى شیبه، المصَّنف، ج 7، ص256.
5. طبرى، همان، ص 9، لقى سعید بن العاص مروان بن الحکم و أصحابه بذات عِرق، فقال: أین تذهبون و ثارکم على أعجاز الابل، اقتلوهم ثم ارجعوا إلى منازلکم.
6. معاویه حضور کسانى چون: ابوذر غفارى و عبداللّه بن عمرو را در شام بر نمىتابید و از افشاگرى آنان بیمناک بود. ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانى، المعجم الکبیر، ج 19، ص 374؛ ابن سعد، همان، ج 4، ص229.
7. سلیم بن قیس هلالى، کتاب سلیم بن قیس، ص 315.
8. معاویه در مواضع متعدد از زندگى سیاسى خویش، سیادت پدر خود را یادآورى کرده است. نک: طبرى، همان، ج 2، ص 637.
9. شمس الدین محمد بن احمد ذهبى، سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص 134. ترجمه: «مدائنى گفت: عمر هرگاه به معاویه نظر مىکرد مىگفت این (مرد) کسراى عرب است»، کنایه از اینکه معاویه پادشاه عرب است همانگونه که کسرى پادشاه ایرانیان است.
10. ابن شَبَّه، همان، ص 1289.
11. نصربن مزاحم منقرى، وقعه صفین، ص 368. ترجمه: ما کجا و کشتن عثمان کجا؟!، کسى که منتظر وقوع پیشامد براى عثمان بود و یزید بن أسد و مردم شام را از یارى رساندن به او بازداشت، همانا اى معاویه! تو بودى و کسانى که او را کشتند غیر از انصار بودند.
12. عّزالدین بن هبة اللّه ابن أبى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 10، ص 233، ترجمه: و من در اینجا خبرى را ذکر مىکنم که زبیر بن بکّار آن را در موفقیات آورده است، (ذکر مىکنم) تا خوانندگان بدانند معاویه هرگز حاضر به پیروى از على علیهالسلام نبود و با او بیعت نمىکرد و ضدیت او با على علیهالسلام ، مانند تضاد میان سیاه و سفید بود که هرگز جمع نمىشوند. لازم به ذکر است که زبیر بن بکّار، کتاب خود را به نام الموفّق باللّه عباسى(د: 278 ق) ، الاخبار الموفقیات خوانده است: الموفق باللّه، ولیعهد معتمد عباسى بود، ولى یکسال و اندى قبل از مرگ معتمد از دنیا رفت.
13. صفحات، ص 583 ـ 635 از چاپى که مورد استفاده نگارنده قرار گرفت به بخشى الضائع من الموفقیات موسوم است که نامههاى معاویه در آن یافت نمىشود.
14. خوانندگان محترم مىتوانند فىالمثل ص 83 و 85 از کتاب الجمل را با ص 242 و 243 جلد دهم شرح نهج البلاغه ابن أبى الحدید مقایسه کنند.
15. ابن أبى الحدید، همان، ص 234.
16. همان، ص 5 ـ 234، ترجمه: اگر کسى به خونخواهى عثمان قیام نکند، پس شایسته است که بنىامیه از خلافت فاصله گیرند، فاصلهاى به دورى ستاره عیوق، اى معاویه! اگر قصد خونخواهى عثمان دارى پس قیام کن.»
17. همان، ص 6 ـ 235.
18. همان، ج 1، ص 231، ترجمه: «... همانا از مردم شام براى تو بیعت ستاندم، آنان دعوت مرا پذیرفتند و گروه گروه جمع شدند، پس کوفه و بصره را دریاب، مبادا پسر ابوطالب علیهالسلام بر تو پیشى گیرد، چرا که مهمتر از این دو شهر وجود ندارد، پس از تو براى طلحه بیعت گرفتم، خونخواهى عثمان را آشکار کنید و مردم را به سوى آن بخوانید».
19. ابن أبى الحدید، همان، ج 1، ص 231. نوشته است که وقتى طلحه و زبیر نامههاى معاویه را دریافت کردند، بسیار شادمان شدند و از آن پس در مخالفت با على علیهالسلام ، مصمّم شدند.
20. همان، ج 10، ص 236، ترجمه: «... در کارشان جستوجو کن همانگونه که مرغ به دنبال دانه به جستوجو مىپردازد و حجاز را آشفته کن که همانا من شام را برآشفته مىسازم».
21. همان، ص 237، نسب طلحه بن عبیداللّه: أبو محمد طلحه بن عبیداللّه بن عثمان بن عمروبن کعب بن سعد بن تیم بن مرة، نسب زبیر: ابوعبداللّه زبیر بن عوام بن خویلد بن أسد بن عبدالعزّى بن قصّى.
22. والى بصره و فاتح بخشهاى مهمى از خراسان در زمان عثمان بود. شریف رضى (د: 406 ق) در کتاب خصائص الائمه به نقل از امام باقر علیهالسلام آورده است که عبداللّه بن عامر بن کریز به مدینه آمد و طلحه و زبیر را تشویق به بیعت شکنى کرد. این امر نشان مىدهد که معاویه تنها با نامه به طلحه و زبیر اکتفاء نکرد بلکه دیگران را نیز مأموریت داد تا آنها را براى نکث عهد ترغیب کنند، شریف رضى، 61.
23. ابن ابى الحدید، همان، ص 238.
24. همان، ص 239.
25. همان، ص 240.
26. همانجا.
27. همانجا، ترجمه: «... پس گفت دست نگه دارید همانا من براى شما خشم گرفتهام و یعلى و مروان را از شما دور خواهم کرد، پس این سخن او را دروغ شمردند، آن گاه کسانى که چیزى جز ظلم و دشمنى در سر نداشتند با او ستیز کردند.
28. همان، ص 241، ترجمه: «... همانگونه که دستور دادى با سخنانم غیرمستقیم میانشان تفرقه افکندم».
29. همان، ص 242.
30. همان، ص 244.
31. ابوالحسن على بن حسین مسعودى، مُروج الذهب و معادن الجوهر، ج 2، ص357؛ عزّالدین ابى الحسن ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 3، ص 207.
32. ابوالفداء اسماعیل، ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 7، ص 258.
33. ذهبى، همان، ص 13613.
34. مسعودى، همان، ص 37212. ترجمه: «... همانا معاویة از آزادشدگانى است که خلافت بر آنان روا نیست».
35. فضل، ابن شاذان، الإیضاح، ص 546؛ ابوالقاسم على بن حسن ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج 19، ص 176. ترجمه: «معاویة از روبهرو، از پشت سر، از جانب راست و از جانب چپ انسان را احاطه مىکند»، همانگونه که شیطان این گونه است.
منابع:
ـ إبن أبى الحدید، عزّ الدین بن هبة اللّه، شرح نهج البلاغه، (دار احیاء الکتب العربیه، 1378ق).
ـ إبن أبى شیبة، عبداللّه بن محمّد الکوفى، المصَّنف، (بیروت، دارالفکر، 1409 ق).
ـ إبن أثیر، عزّالدین أبى الحسن، الکامل فى التاریخ، (بیروت، دار صادر، 1399 ق).
ـ إبن أثیر، أبوالسعادات مبارک بن محمد، النهایة فى غریب الحدیث، تحقیق طاهر أحمد الزاوى، محمود محمد الطناحى (قم، اسماعیلیان، 1364ش).
ـ إبن بکّار، زبیر، الاخبار الموفقیات، تحقیق سامى مکى العانى، (قم، منشورات الشریف الرضى، 1416 ق).
ـ إبن خیاط، خلیفة، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق سهیل زکّار، (بیروت، دار الکفر، 1414ق).
ـ إبن سعد، محمّد، الطبقات الکبرى، (بیروت، دار صادر، بىتا).
ـ إبن شاذان، فضل، الإیضاح، تحقیق سید جلال الدین حسینى ارموى، (تهران، 1350).
ـ إبن شَبَّة، ابو زید عمر بن شبّة، تاریخ المدینة المنورة، تحقیق فهیم محمد شلتوت، (قم، دارالفکر، 1410 ق).
ـ إبن شدقم حسینى، ضامر، وقعة الجمل، تحقیق سید تحسین آل شبیب موسوى (قم، 1420ق).
ـ إبن عساکر، ابوالقاسم على بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، تحقیق على شیرى (بیروت، دارالفکر، 1415ق).
ـ إبن قیس هلالى، سلیم، کتاب سلیم بن قیس، تحقیق محمد باقر انصارى، (قم، بىنا، 1420ق).
ـ ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل، البدایة و النهایة، تحقیق على شیرى، (بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1408ق).
ـ ذهبى، شمس الدین محمد بن أحمد، سیر أعلام النبلاء، تحقیق گروهى از محققان، (بیروت، مؤسسه الرسالة، 1413 ق).
ـ شریف رضى، أبوالحسن محمد بن حسین، خصائص الأئمة، تحقیق محمد هادى امینى، (مشهد، آستان قدس، 1406 ق).
ـ طبرانى، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، تحقیق حمدی عبدالمجید السفلى، (بیروت، دار احیاء التراث العربى، چاپ دوم).
ـ طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق گروهى از علماء، (بیروت، موسسة الأعلمى، بى تا).
ـ مروزى، نعیم بن حماد، کتاب الفتن، تحقیق سهیل زکار، (بیروت، دارالفکر، 1414ق).
ـ مسعودى، ابوالحسن على بن حسین، مُروج الذهب و معادن الجوهر، (بیروت، دار الأندلس، 1385ق).
ـ منقرى، نصر بن مزاحم، وقعه صفین، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، (مؤسسة العربیه، 1382ق).