آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۰

چکیده

متن

در جنگ جمل بنى‏امیّه در کنار ام المؤمنین عایشه، طلحة بن عبیداللّه‏ و زبیر بن عوام رو در روى سپاه خلیفه‏ى وقت، على علیه‏السلام ایستادند. گرچه در منابع تاریخى و روایى تصریح شده است که عایشه، طلحه و زبیر در شورش بر ضد عثمان نقش مهمى ایفاء کردند، ولى کمتر کسى درصدد برآمده است تا نحوه‏ى پیوستن بنى‏امیّه به اصحاب جمل را بررسى نماید. این پژوهش بر آن است که چگونگى در کنار هم قرار گرفتن بنى‏امیّه و اصحاب جمل را تبیین کند.
جنگ جمل نخستین پیکار بزرگى بود که میان دو گروه از مسلمانان روى داد. این جنگ در آغاز خلافت حضرت على علیه‏السلام در گرفت. اکثریت قریب به اتفاق مورّخان علّت برپایى جنگ یاد شده را مخالفت طلحه و زبیر با على علیه‏السلام ، به بهانه‏ى خونخواهى عثمان ذکر کرده‏اند. با آن که دشمنى طلحه، زبیر و عایشه با عثمان و تلاش آنان در برافروختن آتش فتنه بر ضد او امرى آشکار بود، ولى بنى‏امیّه به آسانى با آنان هم‏آوا شدند و بر ضد حکومت مشروع على علیه‏السلام دست به اقدام مسلحانه زدند.
دشمنى عایشه، طلحه و زبیر با خلیفه‏ى سوم، عثمان
عایشه از نخستین کسانى بود که زبان به طعنِ عثمان گشود. او بر ضد عثمان، چنین گفت: «اقتلوا نعثلاً فقد کفر» که بسیار معروف است.1 طلحه نیز در پاسخ به درخواست کمک از جانب عثمان، گفت: «لا واللّه‏ حتى تعطی بنو امیه الحق من أنفسها»2 بعضى از مورّخان نیز نام زبیر را در ردیف کسانى ذکر کرده‏اند که در شورش بر ضد عثمان نقش داشتند.3 مروان بن حکم، در نخستین اقدام جنگى در پیکار جمل تیرى به سوى طلحه رها کرد و گفت: «لا أَطْلُبُ بثارى بَعْدَ الیومِ».4 سعید بن عاص نیز به مروان گفته بود: «اگر به دنبال قاتلان عثمان هستید، باید آنان را در میان سپاه خود جست‏وجو کنید».5 در چنین شرایطى چه چیز موجب شد تا بنى‏امیه اصحاب جمل را یارى دهند؟ چرا مروان بن حکم و سایر بنى‏امیه به جاى شام، سر از مکه درآوردند؟ و یا چرا یعلى بن منیه، والى عثمان در یمن، اموال بیت‏المال را در اختیار اصحاب جمل نهاد؟ به نظر نگارنده، پاسخ پرسش‏هاى یاد شده در اقدامات معاویة بن أبى سفیان در قبل و پس از مرگ عثمان نهفته است.
نقش معاویة بن أبى سفیان
معاویة بن أبى سفیان از زمان خلیفه‏ى دوم تا زمان وقوع قتل عثمان تقریبا مدت هفده سال در شام بدون مزاحمت هیچ رقیبى حکم‏فرمایى داشت. او پیوسته تلاش مى‏کرد تا اهالى شام با عراق و حجاز ارتباط اندکى داشته باشند.6 او مى‏خواست تا مردم شام، اسلام را از منظر او ببینند. معاویه آیات قرآن را مطابق با خواسته‏هاى خویش تفسیر و تأویل مى‏کرد.7 و در صدد بود تا سیادت بنى‏امیّه را إحیاء کند، سیادتى که اسلام آن را زیر پا نهاده بود.8 تمایلات درونى او براى کسب قدرت و سلطه بر سرزمین‏هاى اسلامى حتّى در زمان خلیفه‏ى دوم، عمر، قابل پیش‏بینى بوده است. ذهبى (د 748 ق) نوشته است: «قال المدائنى: کان عمر اذا نظر إلى معاویة قال هذا کسرى العرب».9
موضعِ معاویه در برابر شورش عمومى بر ضد عثمان
عثمان پس از مواجهه با شورش عمومى، از استانداران خویش که معاویه نیز یکى از آنها بود، درخواست کمک کرد، امّا معاویه در یارى او تعلل ورزید و پس از درخواست‏هاى پى در پى عثمان، او لشکرى را به فرماندهى یزید بن أسد با توصیه به عدم ورود به مدینه، گسیل داشت. ابن شَبَّه (د 262 ق) روایات متعددى آورده است که ثابت مى‏کند، معاویه به سپاه خود دستور داد تا در ذى خُشُب و یا وادى‏القرى اردو بزنند و وارد مدینه نشوند.10 ابو ایوب انصارى در پاسخ نامه‏اى به معاویه نوشت: «و ما نحن و قتل عثمان، إنَّ الذى تربص بعثمان و ثبط یزید بن أسد و أهل شام فى نصرته لأنَت و إنَّ الذین قتلوه لغیر الانصار».11
معاویه با فرستادن چنین سپاهى دو خواسته را دنبال مى‏کرد: نخست آن که به مردم شام وانمود کند که به خلیفه یارى رسانده و در کمک به او کوتاهى نکرده است؛ دوم از همین راه اخبار حوادث مدینه را در کوتاهترین زمان به دست آورد. او پس از آگاهى از خلافت على علیه‏السلام ، بى‏درنگ دست به اقداماتى زد که مى‏توان آن را زمینه‏ساز پیکار جمل دانست.
اطّلاعات ما از این اقدامات از شرح نهج البلاغهى ابن أبى الحدید معتزلى (د 656 ق) حاصل شده است. ابن أبى الحدید نیز این اطلاعات را از الأخبار الموفقیات نوشته‏ى زبیر بن بکّار (د 256 ق) نقل کرده است. ابن أبى الحدید درباره‏ى میزان دشمنى معاویه با على علیه‏السلام نوشته است: «... و أنا أَذکُر فى هذا الموضع خبرا رواه الزبیر بن بکّار فى الموفقیات، لِیْعلم مَنْ یقف علیه أنَّ معاویة لم یکن لینجذب إلى طاعة علىٍ علیه‏السلام أبدا ولایعطیه البیعة و أنَّ مضادَّته له و مباینته ایّاه لمضادَّة السواد للبیاض لا یجتمعان».12
ذکر دو نکته را لازم مى‏دانم: کتاب الاخبار الموفقیات به همّت دکتر سامى مکى العانى با استفاده از دو نسخه‏ى خطى موجود در بصره و توبینگن منتشر شده است. از آنجا که نسخه‏هاى موجود تنها بخش اندکى از موفقیات را در بر دارند، مصحح مذکور بخشى به انتهاى کتاب اضافه کرده و آن را الضائع من الموفقیات نامیده است. اخبار این بخش اغلب از شرح نهج البلاغه ابن أبى الحدید استخراج شده است، اما خبر مذکور در اصل کتاب و در بخش الحاقى وجود ندارد؛13 نکته‏ى دوم اینکه ضامر بن شدقم حسینى، مؤلف کتاب الجمل (درگذشته بعد از 1082ق)، خبر مذکور را آورده است، ولى گویا منبع او شرح ابن أبى الحدید نبوده است، زیرا تفاوت قابل توجهى میان عبارت‏هاى آنها وجود دارد.14
به هر حال، ابن أبى الحدید به نقل از موفقیات آورده است که وقتى عثمان در محاصره واقع شد، مروان بن حکم دو نامه به شام و یمن فرستاد. محتواى نامه‏ها اشاره به دشمنى مردم (صحابه) با بنى‏امیّه و درخواست یارى از معاویه و یعلى بن منیه، استانداران شام و یمن بود. او در نامه آورده بود که عثمان ستون خانه‏ى بنى‏امیّه است و در صورت عدم یارى او، این خانه فرو خواهد ریخت. از جمله اعتراضاتى که مروان آن را در عداد شکایات مردم بر ضد عثمان برشمرد، واگذارى شام و یمن به معاویه و یعلى بود. با وجود این، مروان در این دو نامه آمادگى خود را براى دفاع از عثمان اعلام کرد.15 هنگامى که نامه‏ى مروان به معاویه رسید، دستور داد تا مردم در مسجد جامع جمع شوند. آن گاه همچون کسى که ستمى به او رسیده است و یارى دهنده‏اى ندارد، خطبه خواند و فریادرس طلبید. در اثناء خطبه نامه‏اى دیگر از مروان به معاویه رسید که خبر قتل عثمان در آن آمده بود. مروان واقعه‏ى قتل عثمان را در نامه شرح داده و در پایان آن نوشته بود: «... مردم خانه‏اش را غارت کردند، هتک حرمت نمودند، او را کشتند و همچون ابرى که باران خود را بریزد و دور شود از او دور شدند و به سوى على بن أبى‏طالب رفتند، همانند ملخ‏هایى که مرتع ببینند» و براى تحریک معاویه افزوده بود: «فأخلق ببنى‏امیّة أنْ یکونوا من هذا الأمر بمجرى العیوق إن یثأره ثائر فأن شئت أبا عبدالرحمن أن تکون فَکُنْه»16
معاویه پس از دریافت این نامه و کسب اطلاعات لازم، اقدامات بعدى و اساسى خویش را آغاز کرد. او به چند نفر نامه نوشت که عبارت بودند از: طلحة بن عبیداللّه‏، زبیر بن عوام، سعید بن عاص، عبداللّه‏ بن عامر بن کریز، ولید بن عقبه، یعلى بن منیه و مروان بن حکم. او زیرکانه نقاط قوّت و ضعف شخصیت مخاطبین خویش را به آنان گوشزد کرد. گاهى همچون رفیقى شفیق و مردى وفادار جلوه کرد و گاهى نیز چون پدرى دلسوز، عتاب آلود با آنان سخن گفت.
نامه به طلحة بن عبیداللّه‏
«... اى طلحه! تو از میان قریش کمترین افراد را به قتل رسانده‏اى ـ مقصود معاویه این بود که طلحه در جنگ‏هاى صدر اسلام عده‏ى کمى از قریش را کشته است ـ نیکو صورتى و بخشنده وزبانى فصیح دارى، سابقه‏ى تو در اسلام با دیگران برابرى مى‏کند، تو پنجمین نفرى هستى که به بهشت بشارت یافته است، تو در أحد شرکت داشتى، پس بشتاب به سوى آنچه مردم به تو واگذار کرده‏اند نباید از آنان چشم بپوشى و خداوند نیز از تو نخواهد پذیرفت جز آنکه قیام کنى و به این امر (خلافت) دست یازى، زمینه‏ى کار تو را هموار کرده‏ام، زبیر بر تو فضیلتى ندارد، هر یک پیشى بگیرید، امام خواهید بود.»17 طلحه اگر اندک انگیزه‏اى براى کسب مقام خلافت داشت، اکنون با این نامه، شور و امیدى مضاعف در او حاصل شد تا پرچم مخالفت با على علیه‏السلام برافرازد.
نامه به زبیر بن عوام
معاویه در نامه به زبیر چنین نوشت: «...زبیر! تو پسر عمّه‏ى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و از حواریون او و داماد ابوبکر هستى! رزمنده‏اى که در راه خدا جان خود را در طَبَقِ اخلاص نهادى، تو از بشارت داده شدگان به بهشت هستى، عُمَر تو را یکى از اعضاء شوراى تعیین خلیفه قرار داد. بدان که مردم مانند گوسفندان بى‏چوپان شده‏اند پس بشتاب براى حفظ خون مسلمین و گرد آوردن مردم بر وحدت کلمه و اصلاح ذات البین، مقدمات خلافت تو را آماده کرده‏ام، تو و یا طلحه هر کدام پیشى بگیرید، امام خواهد بود». نامه‏ى دومى نیز به زبیر نوشت که ابن أبى الحدید آن را در جلد اول شرح نهج البلاغه آورده است. بنا بر گزارش ابن أبى الحدید، پس از آن که على علیه‏السلام براى معاویه نامه نوشت و از او درخواست بیعت کرد، معاویه نامه‏اى به زبیر نوشت و آن را به دست مردى از بنى عُمیس براى او فرستاد. معاویه در نامه نوشته بود: «... فانّى قَدْ بایعتُ لَکَ أهلَ الشامِ فَأَجابوا و أسْتَوسَقوا کما یَستوسق الجَلَبُ، فدونک الکوفةَ و البصرةَ، لایَسْبِقُکَ إِلیها أبنُ أبى طالب، فاَنَّه لا شى‏ءً بَعْدَ هذینِ المصرینِ و قد بایعتُ لطلحةَ بن عبیدِاللّه‏ مِنْ بَعْدِکَ فأَظْهرا الطلبَ بِدَمِ عثمانَ و أدعوا الناسَ إِلى ذلک».18
از آنجا که شام تحت سلطه‏ى کامل معاویه بود و حکم او روا و سخن او مطاع، طلحه و زبیر با این سخن معاویه دلشاد شدند و هر یک تلاش کردند تا هر چه زودتر زمینه را براى مخالفت با على علیه‏السلام ، فراهم کرده و از آن حضرت جدا شوند. آنان تا قبل از نامه‏ى معاویه، به امارت بصره و کوفه راضى بودند، ولى با دریافت نامه‏ى اغواگرانه به این باور رسیدند که راه دست‏یابى به خلافت چندان دشوار نخواهد بود.19 معاویه زیرکانه آنان را به رقابت با یکدیگر واداشت.
نامه به مروان بن حکم
معاویه در نامه به مروان به او دستور داد تا امور را به دقّت زیر نظر بگیرد و اذهان عمومى را بر ضد على علیه‏السلام ، مشوش نماید. وى به مروان نوشت: «... و ابحَثْ امورهم بَحْثَ الدَجاجة عن حَبِّ الدُخْنِ عند فِقاسهِا و انغل الحجاز فانِّى مُنْغل الشام».20
نامه به سعید بن عاص
معاویه به سعید بن عاص، نیز نامه نوشت و او را به خونخواهى عثمان ترغیب کرد و تلاش‏هاى مروان را نیز به او یادآورى کرد. وى در همین نامه نکته‏ى مهمى را به سعید بن عاص گوشزد کرد. معاویه در بخشى از نامه نوشته بود: «... فقد أیَّدْتُکم بأسدٍ و تیمٍ».21 منظور او از أَسد و تیم، زبیر و طلحه بودند که به طایفه‏ى اسد و تیم تعلق داشتند. در واقع بنى‏امیه با توصیه‏ى معاویه، حاضر به همداستانى با طلحه و زبیر شدند.
نامه به عبداللّه‏ بن عامر بن کریز22
معاویه در نامه به عبداللّه‏ بن عامر، او را به قیام دعوت کرد و سابقه‏ى وى در فتوحات را پیش چشمش آورد. در انتهاى نامه یادآور شد که قتل عثمان یعنى قتل همه، زیرا همگى (بنى‏امیه و هواداران آن) در جرم او شریک هستند.23 معاویه به صراحت عبداللّه‏ را به خونخواهى عثمان ترغیب نکرد، زیرا مى‏دانست او انگیزه‏اى براى حمایت از بنى‏امیه ندارد، ولى به او یاد آور شد، که در گناه عثمان شریک است و براى دفع خطر از جان خود، باید همراه بنى‏امیه باشد.
نامه به ولید بن عقبه
در نامه به ولید بن عقبه، تنها به ذکر این نکته بسنده کرد که زندگى سختى در پیش خواهد داشت، عیش او مُنَغَّص مى‏گردد و روزگار شادیش به سر خواهد آمد.24 معاویه مى‏دانست که ولید، ترسو، تن‏پرور و طالب زندگى بى‏دغدغه است، پس او را به از دست دادن نعمت‏هاى دنیوى بیم داد تا شاید برخیزد و به خونخواهى عثمان قیام کند.
نامه به یعلى بن منیه
در نامه به یعلى، نوشت: «... عثمان یاورى نداشت. از این‏رو، او را کشتند و بزرگترین عیبى که بر او نهادند، این بود که چرا تو (یعلى) را به حکومت یمن گمارده است. او را کشتند در حالى‏که بیعتش بر گردن ما بود. پس به خونخواهى او برخیز و به عراق آى!»25 از نکات مهم نامه‏ى معاویه به یعلى، آن بود که معاویه به او نوشت که شام، آماده‏ى همکارى است و هیچ مانعى وجود ندارد و به طلحه نامه نوشته است که (یعلى) را در مکه ملاقات کند تا با هم به خونخواهى عثمان برخیزند.26 این نامه نشان مى‏دهد که انتخاب مکه در مرحله‏ى نخست براى ایجاد سازماندهى و زمینه‏سازى اقدامات بعدى بوده است. معاویه در همین نامه از یعلى خواست تا اموال بیت‏المال یمن را به همراه بیاورد. در انتهاى نامه نیز بار دیگر با نوشتن ابیاتى نقش یعلى را در قتل عثمان، یاد آورد شد.27
فقال کُفُّوا فانِّى مُعْتِب لکم     وصارف عنکم یعلى و مروانا
فکَذَّبوا ذاک منه ثم ساوره     من حاض لبته ظلما و عدوانا
معاویه زیرکانه اتهام مروان را به او و یعلى بازگرداند. در حالى که مروان، معاویه را سبب قتل عثمان خوانده بود.
بازتاب نامه‏نگارى‏هاى معاویه
معاویه با نوشتن نامه‏هاى فوق، زمینه را براى اقدام مخالفان على علیه‏السلام ، فراهم ساخت. مروان در پاسخ به معاویه، نوشت: «... شَتَّتَ بَیْنَهم مَقولى على غَیرِ مُجابَهة، حَسْبَ ما تَقَدَّم مَنْ أَمْرِکَ».28 هم‏چنین اعلام کرد که آماده هرگونه فرمانبردارى از اوست و هر چه بگوید انجام خواهد داد.
عبداللّه‏ بن عامر نیز در پاسخ به معاویه، نوشت: «... عثمان همانند مرغى بود که ما را زیر بال و پر خویش نگاه مى‏داشت، وقتى کشته شد پراکنده شدیم، نمى‏دانستم چه کنم؟ راحت‏طلبى اختیار کردم تا آن که تو براى من نامه نوشتى و از خواب غفلت بیدار کردى! راه در کنار من بود، ولى حیران بودم اکنون ده یک از مردم بر ضد تو و باقى آنان پشتیبان تو هستند! تو با شلاق ملامت بر سوداى دلم نواختى و مرا بیدار کردى، چه خوب آموزگارى هستى! همانا بعد از عثمان، امید ما به توست، منتظر دستور تو هستم».29
ولید بن عقبه نیز در پاسخ به معاویه، آمادگى خود را براى خونخواهى عثمان به رهبرى معاویه اعلام کرد. یعلى بن منیه نیز اعلام آمادگى کرد و یاد آور شد که اموال تحت اختیار خود را براى دستگیرى قاتلان عثمان و یا جنگ با آنان مصرف خواهد کرد.
امّا در این میان، تنها سعید بن عاص پاسخى متفاوت داد. او معاویه و بنى‏امیه را به دوراندیشى، خویشتن‏دارى و پرهیز از شتاب دعوت کرد. او مروان را فتنه‏گر نامید و تخطئه کرد.30
میعاد در مکه
یعلى بن منیه وارد مکه شد و اموال بیت‏المال یمن را در اختیار طلحه و زبیر و عایشه قرار داد. ششصد هزار درهم، مقدارى سلاح و تعدادى اسب به همراه شترى سرخ مو به نام عسکر که به قیمت دویست دینار از یمن خریدارى شده بود از جمله اموالى بود که یعلى بن منیه از یمن آورده بود.31 از آنجا که معاویه در نامه به طلحه و زبیر نوشته بود که شام، آماده‏ى بیعت است، آن دو تلاش کردند تا به سوى شام بروند و خلافت نقد را به چنگ آورند، ولى غافل از اینکه معاویه به عبداللّه‏ بن عامر بن کریز و یعلى بن منیه دستور داده بود تا از آمدن به شام برحذر باشند و بصره و کوفه را دریابند. عبداللّه‏ و یعلى بر اساس دستور معاویه، اصحاب جمل را از رفتن به سوى شام منصرف ساختند و بصره را نقطه‏ى آغاز مبارزه اعلام کردند. ابن کثیر اشاره کرده است که هنگام بحث بر سر انتخاب مقصد، عدّه‏اى شام را پیشنهاد کردند، ولى عدّه‏اى گفتند که معاویه شام را کفایت مى‏کند.32
تحلیل وقایع
معاویه در راستاى اجراى سیاست‏هاى خود لازم دید که زبیر را نامزد خلافت معرفى کند؛ از این‏رو، در شام اعلام کرد که زبیر به شام مى‏آید تا مردم با او بیعت کنند، ولى در نهان از آمدن اصحاب جمل به شام به شدّت جلوگیرى کرد.33 گرچه معاویه نیّت واقعى خود را که همان رسیدن به خلافت بود، پنهان مى‏کرد و اقدامات خود را با برچسب خونخواهى خلیفه‏ى مقتول عرضه مى‏داشت، ولى على علیه‏السلام با پى بردن به هدف واقعى او چنین فرمود: «.. انّه مِن الطَّلقاء الّذین لا تَحِّل لَهُم الخلافة».34
بررسى حوادث جنگ جمل نشان مى‏دهد که طلحه و زبیر بازیچه‏ى معاویه شدند. آن دو گرچه از على علیه‏السلام ناخشنود بودند، ولى به اندازه‏اى نبود که بر ضد او سر به شورش بردارند. نامه‏هاى معاویه و دسیسه‏هاى مروان و نیز مخالفت و حسد عایشه نسبت به على علیه‏السلام ، همه چیز را براى رویارویى اصحاب جمل با سپاه على علیه‏السلام فراهم کرد. تدبیر بسیار زیرکانه‏ى معاویه نیز بنى‏امیه را در کنار طلحه و زبیر قرار داد. استقامت معاویه در فریبکارى و به دام انداختن دیگران، کلام على علیه‏السلام درباره‏ى معاویه را به یاد مى‏آورد که فرمودند: «إنَّ معاویة یأتى الانسانَ مِنْ بین یدیه و مِنْ خَلْفِه و مِنْ عَنْ یَمینه و مِنْ عَنْ شِماله...»35
نتیجه
مورّخان به سؤال مهمى که در ابتداى این بحث آمد توجه نکرده‏اند؛ از همین رو پاسخى نیز براى آن نیافته‏اند. کسانى چون: دینورى (د: 262 ق)، ابن قتیبه(د: 282)، طبرى (د: 310)، ابن اثیر(د: 630 ق)، ابن کثیر(د: 774 ق) و ابن خلدون (د: 808 ق) به این نکته توجه نکرده‏اند که چرا بنى‏امیه با طلحه و زبیر و عایشه در یک صف قرار گرفتند؟ در حالى‏که عایشه درباره‏ى عثمان گفته بود: «اقتلوا نَعْثَلاً فَقْد کَفَر» و یا طلحه در پاسخ به استمداد عثمان، گفته بود: «لا واللّه‏ حتى تعطى بنوأمیه الحق من أنفسها». افزون بر این مروان نیز پس از هدف قرار دادن طلحه، گفته بود: «لا أطلب بثأرى بعد الیوم». اکنون با اطلاع از اقدامات معاویه، روشن است که علت پیوستن بنى‏امیه به اصحاب جمل چه بوده است.
معاویه مى‏دانست که در صورت وقوع جنگ میان طلحه و زبیر از یک سو و على علیه‏السلام از سوى دیگر، نتیجه هر چه باشد به نفع او خواهد بود، زیرا شکست هر یک از طرفین به معناى از بین رفتن بخشى از موانع خلافت معاویه بود. وانگهى معاویه مى‏دانست که على علیه‏السلام او را نخواهد پذیرفت و کارشان حتما به جنگ خواهد کشید؛ پس به راه انداختن جنگى ناخواسته فرا روى على علیه‏السلام ، زمان رویارویى او را با على علیه‏السلام به تعویق مى‏افکند و فرصتى نیز به دست مى‏آورد تا تجهیز سپاه نماید. ثمره‏ى دیگر این جنگ ناخواسته تحلیل قواى سپاه على علیه‏السلام بود که براى معاویه بسیار مطلوب بود.
جدول زمانى حوادث
هجده ذیحجه سال 35 هجرى: بر اساس قول مشهور، عثمان در این روز که احتمالاً جمعه بوده، کشته شد.
23 ذیحجه سال 35 هجرى: على علیه‏السلام به خواست مردم تن داد و خلافت را پذیرفت.
ربیع‏الاول سال 36 هجرى: رسیدن نامه‏ى سر به مهر معاویه به مدینه، نامه‏اى که در آن چیزى نوشته نشده بود و نشان از عدم تمکین معاویه در برابر خلافت على علیه‏السلام داشت.
ربیع‏الثانى سال 36 هجرى: طلحه و زبیر از مدینه به سوى مکه گریختند.
جمادى الاولى سال 36 هجرى: پیکار جمل روى داد.
از قتل عثمان تا وقوع جنگ جمل، پنج ماه طول کشید و معاویه توانست در عرض این چند ماه، مقدمات این جنگ را ساماندهى کند.
پى‏نوشت‏ها:
1. محمد بن جریر طبرى، تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 477. ترجمه: «نعثل را بکُشید که کافر شده است».
2. ابوزید عمربن بن شَبَّة، تاریخ المدینة المنورة، ج 4، ص 1287؛ طبرى آورده است که عثمان هنگام محاصره گفته بود: «اللّهم أکفنى طلحة بن عبیداللّه‏ فأنَّه حَمَل علىَّ هولاء و ألَبَّهم» ج 2، ص 668. ترجمه: «خدایا! مرا از شرّ طلحة بن عبیدالله کفایت کن! همانا او آنان را بر ضدّ من شورانده و تحریک کرده است».
3. نعیم بن حماد، مروزى، الفتن، ص 28.
4. محمد ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج 3، ص 223؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه بن خیاط، ص 135؛ عبداللّه‏ بن محمد الکوفى، ابن ابى شیبه، المصَّنف، ج 7، ص256.
5. طبرى، همان، ص 9، لقى سعید بن العاص مروان بن الحکم و أصحابه بذات عِرق، فقال: أین تذهبون و ثارکم على أعجاز الابل، اقتلوهم ثم ارجعوا إلى منازلکم.
6. معاویه حضور کسانى چون: ابوذر غفارى و عبداللّه‏ بن عمرو را در شام بر نمى‏تابید و از افشاگرى آنان بیمناک بود. ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانى، المعجم الکبیر، ج 19، ص 374؛ ابن سعد، همان، ج 4، ص229.
7. سلیم بن قیس هلالى، کتاب سلیم بن قیس، ص 315.
8. معاویه در مواضع متعدد از زندگى سیاسى خویش، سیادت پدر خود را یادآورى کرده است. نک: طبرى، همان، ج 2، ص 637.
9. شمس الدین محمد بن احمد ذهبى، سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص 134. ترجمه: «مدائنى گفت: عمر هرگاه به معاویه نظر مى‏کرد مى‏گفت این (مرد) کسراى عرب است»، کنایه از اینکه معاویه پادشاه عرب است همانگونه که کسرى پادشاه ایرانیان است.
10. ابن شَبَّه، همان، ص 1289.
11. نصربن مزاحم منقرى، وقعه صفین، ص 368. ترجمه: ما کجا و کشتن عثمان کجا؟!، کسى که منتظر وقوع پیشامد براى عثمان بود و یزید بن أسد و مردم شام را از یارى رساندن به او بازداشت، همانا اى معاویه! تو بودى و کسانى که او را کشتند غیر از انصار بودند.
12. عّزالدین بن هبة اللّه‏ ابن أبى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 10، ص 233، ترجمه: و من در اینجا خبرى را ذکر مى‏کنم که زبیر بن بکّار آن را در موفقیات آورده است، (ذکر مى‏کنم) تا خوانندگان بدانند معاویه هرگز حاضر به پیروى از على علیه‏السلام نبود و با او بیعت نمى‏کرد و ضدیت او با على علیه‏السلام ، مانند تضاد میان سیاه و سفید بود که هرگز جمع نمى‏شوند. لازم به ذکر است که زبیر بن بکّار، کتاب خود را به نام الموفّق باللّه‏ عباسى(د: 278 ق) ، الاخبار الموفقیات خوانده است: الموفق باللّه‏، ولیعهد معتمد عباسى بود، ولى یکسال و اندى قبل از مرگ معتمد از دنیا رفت.
13. صفحات، ص 583 ـ 635 از چاپى که مورد استفاده نگارنده قرار گرفت به بخشى الضائع من الموفقیات موسوم است که نامه‏هاى معاویه در آن یافت نمى‏شود.
14. خوانندگان محترم مى‏توانند فى‏المثل ص 83 و 85 از کتاب الجمل را با ص 242 و 243 جلد دهم شرح نهج البلاغه ابن أبى الحدید مقایسه کنند.
15. ابن أبى الحدید، همان، ص 234.
16. همان، ص 5 ـ 234، ترجمه: اگر کسى به خونخواهى عثمان قیام نکند، پس شایسته است که بنى‏امیه از خلافت فاصله گیرند، فاصله‏اى به دورى ستاره عیوق، اى معاویه! اگر قصد خونخواهى عثمان دارى پس قیام کن.»
17. همان، ص 6 ـ 235.
18. همان، ج 1، ص 231، ترجمه: «... همانا از مردم شام براى تو بیعت ستاندم، آنان دعوت مرا پذیرفتند و گروه گروه جمع شدند، پس کوفه و بصره را دریاب، مبادا پسر ابوطالب علیه‏السلام بر تو پیشى گیرد، چرا که مهمتر از این دو شهر وجود ندارد، پس از تو براى طلحه بیعت گرفتم، خونخواهى عثمان را آشکار کنید و مردم را به سوى آن بخوانید».
19. ابن أبى الحدید، همان، ج 1، ص 231. نوشته است که وقتى طلحه و زبیر نامه‏هاى معاویه را دریافت کردند، بسیار شادمان شدند و از آن پس در مخالفت با على علیه‏السلام ، مصمّم شدند.
20. همان، ج 10، ص 236، ترجمه: «... در کارشان جست‏وجو کن همان‏گونه که مرغ به دنبال دانه به جست‏وجو مى‏پردازد و حجاز را آشفته کن که همانا من شام را برآشفته مى‏سازم».
21. همان، ص 237، نسب طلحه بن عبیداللّه‏: أبو محمد طلحه بن عبیداللّه‏ بن عثمان بن عمروبن کعب بن سعد بن تیم بن مرة، نسب زبیر: ابوعبداللّه‏ زبیر بن عوام بن خویلد بن أسد بن عبدالعزّى بن قصّى.
22. والى بصره و فاتح بخش‏هاى مهمى از خراسان در زمان عثمان بود. شریف رضى (د: 406 ق) در کتاب خصائص الائمه به نقل از امام باقر علیه‏السلام آورده است که عبداللّه‏ بن عامر بن کریز به مدینه آمد و طلحه و زبیر را تشویق به بیعت شکنى کرد. این امر نشان مى‏دهد که معاویه تنها با نامه به طلحه و زبیر اکتفاء نکرد بلکه دیگران را نیز مأموریت داد تا آنها را براى نکث عهد ترغیب کنند، شریف رضى، 61.
23. ابن ابى الحدید، همان، ص 238.
24. همان، ص 239.
25. همان، ص 240.
26. همانجا.
27. همانجا، ترجمه: «... پس گفت دست نگه دارید همانا من براى شما خشم گرفته‏ام و یعلى و مروان را از شما دور خواهم کرد، پس این سخن او را دروغ شمردند، آن گاه کسانى که چیزى جز ظلم و دشمنى در سر نداشتند با او ستیز کردند.
28. همان، ص 241، ترجمه: «... همان‏گونه که دستور دادى با سخنانم غیرمستقیم میانشان تفرقه افکندم».
29. همان، ص 242.
30. همان، ص 244.
31. ابوالحسن على بن حسین مسعودى، مُروج الذهب و معادن الجوهر، ج 2، ص357؛ عزّالدین ابى الحسن ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 3، ص 207.
32. ابوالفداء اسماعیل، ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 7، ص 258.
33. ذهبى، همان، ص 13613.
34. مسعودى، همان، ص 37212. ترجمه: «... همانا معاویة از آزادشدگانى است که خلافت بر آنان روا نیست».
35. فضل، ابن شاذان، الإیضاح، ص 546؛ ابوالقاسم على بن حسن ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج 19، ص 176. ترجمه: «معاویة از روبه‏رو، از پشت سر، از جانب راست و از جانب چپ انسان را احاطه مى‏کند»، همانگونه که شیطان این گونه است.
منابع:
ـ إبن أبى الحدید، عزّ الدین بن هبة اللّه‏، شرح نهج البلاغه، (دار احیاء الکتب العربیه، 1378ق).
ـ إبن أبى شیبة، عبداللّه‏ بن محمّد الکوفى، المصَّنف، (بیروت، دارالفکر، 1409 ق).
ـ إبن أثیر، عزّالدین أبى الحسن، الکامل فى التاریخ، (بیروت، دار صادر، 1399 ق).
ـ إبن أثیر، أبوالسعادات مبارک بن محمد، النهایة فى غریب الحدیث، تحقیق طاهر أحمد الزاوى، محمود محمد الطناحى (قم، اسماعیلیان، 1364ش).
ـ إبن بکّار، زبیر، الاخبار الموفقیات، تحقیق سامى مکى العانى، (قم، منشورات الشریف الرضى، 1416 ق).
ـ إبن خیاط، خلیفة، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق سهیل زکّار، (بیروت، دار الکفر، 1414ق).
ـ إبن سعد، محمّد، الطبقات الکبرى، (بیروت، دار صادر، بى‏تا).
ـ إبن شاذان، فضل، الإیضاح، تحقیق سید جلال الدین حسینى ارموى، (تهران، 1350).
ـ إبن شَبَّة، ابو زید عمر بن شبّة، تاریخ المدینة المنورة، تحقیق فهیم محمد شلتوت، (قم، دارالفکر، 1410 ق).
ـ إبن شدقم حسینى، ضامر، وقعة الجمل، تحقیق سید تحسین آل شبیب موسوى (قم، 1420ق).
ـ إبن عساکر، ابوالقاسم على بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، تحقیق على شیرى (بیروت، دارالفکر، 1415ق).
ـ إبن قیس هلالى، سلیم، کتاب سلیم بن قیس، تحقیق محمد باقر انصارى، (قم، بى‏نا، 1420ق).
ـ ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل، البدایة و النهایة، تحقیق على شیرى، (بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1408ق).
ـ ذهبى، شمس الدین محمد بن أحمد، سیر أعلام النبلاء، تحقیق گروهى از محققان، (بیروت، مؤسسه الرسالة، 1413 ق).
ـ شریف رضى، أبوالحسن محمد بن حسین، خصائص الأئمة، تحقیق محمد هادى امینى، (مشهد، آستان قدس، 1406 ق).
ـ طبرانى، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، تحقیق حمدی عبدالمجید السفلى، (بیروت، دار احیاء التراث العربى، چاپ دوم).
ـ طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق گروهى از علماء، (بیروت، موسسة الأعلمى، بى تا).
ـ مروزى، نعیم بن حماد، کتاب الفتن، تحقیق سهیل زکار، (بیروت، دارالفکر، 1414ق).
ـ مسعودى، ابوالحسن على بن حسین، مُروج الذهب و معادن الجوهر، (بیروت، دار الأندلس، 1385ق).
ـ منقرى، نصر بن مزاحم، وقعه صفین، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، (مؤسسة العربیه، 1382ق).

تبلیغات