ترجمه متون مسلمین در اروپا (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
براى روشن شدن روابط و تعاملات فرهنگى و علمىِ میان شرق و غرب نیاز به تحقیقات بیشترى در این زمینه مىباشد. در این میان فهم روابط شرق و غرب در دوران میانه و در حقیقت روابط فرهنگى و تمدنىِ جهان اسلام و مسیحیت در این دوران، بسیار بااهمیت مىباشد. چرا که در این دوره، تمدن اسلامى با تمدن مسیحىِ غرب در تعاملى نزدیک و شدید بوده است. هدف ما در این نوشتار، توجه به روابط و تعاملات تمدنى و علمى جهان اسلام و مسیحیتِ غرب در قرون پایانى دوران میانه مىباشد؛ دورانى که فرهنگ و تمدن اسلامى طى فرایندى چند مرحلهاى و تجربهى دورهاى که به عصر زرین تمدن اسلامى مشهور گشته انوار علمى و فرهنگى آن روشنى بخش اندیشهى طالبان علم و اندیشه بود. در این میان توجه ما به یکى از مهمترین انواع روابط معنوى دو تمدن یعنى انتقال و ترجمهى متون مسلمانان توسط اروپاییان در قرنهاى دوازدهم و سیزدهم میلادى معطوف است.
مقدمه
اسلام به عنوان دینى تمدنساز، مانند بسیارى از تمدنهاى دیگر، افت و خیزهاى متعددى را پشت سر گذارده است. بنابراین اگر بخواهیم از فرایندى که فرهنگ و تمدن اسلامى از قرن اول تا هفتم قمرى طى نموده بحث نماییم، مىتوانیم سه مقطع مهم را شناسایى کنیم:
در مقطع اول، پس از دورهى گذر، و فتوحات گسترده، شاهد اخذ علوم از ملل مختلف (هندى، ایرانى، مصرى و...) هستیم. شیوهى اصلى در این راه، ترجمهى کتب مختلف به زبان عربى مىباشد و اوج این مقطع، قرن سوم قمرى مىباشد. بنا به گفتهى کرومبى:
در این زمان تقریبا ترجمهى همهى متون یونانى که بعدها در دسترس جهان باختر قرار گرفت، به عربى موجود بود.1
در مقطع دوم ـ عصر زرّین تمدن اسلامى ـ ما شاهد تکامل و توسعهى علوم و معارف قدیم، توسط اندیشمندان اسلامى هستیم. در این مرحله اندیشمندان مسلمان، نبوغ و اندیشههاى خلاّق خود را در جهت تصحیح و توسعهى علوم گذشته و هم چنین ایجاد علوم جدید، به کار بردند و ما شاهد تولد علوم اسلامى به معناى خاص کلمه مىباشیم.2 اوج این مقطع قرن چهارم و پنجم قمرى مىباشد. در واقع آن چه مسلمانان را شایستهى تحسین و تکریم مىکند، ورود آنان به مرحلهى نوآورى و سعى در ابتکار، خلاقیت، ترکیب و بازسازى و در نهایت تعمیق و گسترش علومى است که در مرحلهى ترجمه و اقتباس به دست آورده بودند.
مقطع سوم ـ دورهى رکود علمى و عقلىِ فرهنگ و تمدن اسلامى ـ حدودا از اواخر قرن پنجم قمرى آغاز مىگردد. در این دوره هر چند علوم عقلى در جهان اسلام به دلایل مختلف رو به انحطاط مىگذارد،3 اما تمدن اسلامى به واسطهى دستاوردهاى قرون پیشین هم چنان نسبت به تمدنهاى دیگر، قوت و غناى بیشترى دارد و به همین دلیل مورد توجه اروپاییان قرار مىگیرد و آنان به انتقال فرهنگ و علوم اسلامى از راههاى گوناگون اقدام مىنمایند. اوج این مقطع را در قرن پنجم و ششم قمرى (دوازدهم و سیزدهم میلادى) شاهد هستیم. یکى از راههاى اصلى این انتقال، ترجمهى کتب مسلمانان به زبانهاى اروپایى مىباشد.
در این دوره اروپا با پشت سر گذاشتن نیمهى اول قرون وسطى و استقرار نظم و قانون، تا حدودى امنیت و آرامش لازم را جهت اشتغال و کار علمى پیدا نمود. کلیسا در استقرار این نظم، نقش بزرگى داشت.4 از سوى دیگر نیز به واسطهى افزایش حجم داد و ستد بین شرق و غرب، و به تَبَع آن رشد شهرهاى بازرگانى مستقل، زمینه جهت رشد اندیشه و عقلِ غربى، که از قرنها پیش متروک مانده بود، فراهم شد. عوامل فوق در کنار تماس اروپا با جهان اسلام موجب بیدارى و هوشیارى اروپاییان گردید.
تلاش جدى اروپاییان از ابتداى قرن دوازدهم میلادى به بعد براى کسب علوم مختلف مسلمانان، موجب گردید تا «رنسانس قرن دوازدهم»5 ایجاد و در پى آن، قرن بعدى (قرن سیزدهم) به «قرن دانشگاهها» معروف گردد.6
در این زمان براى اندیشمندان اروپایى که آرزو داشتند تا پیکرهى دانش را در جهان مسیحیتِ لاتینى وسعت بخشند، روشن شد که برایشان هیچ راهى بهتر از برقرار کردن ارتباط با فرهنگهایى که از لحاظ فکرى متعالىتر هستند، نیست. این فرهنگ متعالى که در درون آن سنتهاى چشمگیرِ فلسفى، دینى و تفکر علمى پرورده شده بود و از خاورمیانه تا شمال آفریقا و تا اسپانیا اقتدار داشت، همان فرهنگ و تمدن اسلامى بود.
نگاه محققین غربى به فرهنگ و تمدن اسلامى
به دنبال نهضت ترجمهى متون مسلمانان در اروپا «عصر انتقال و مصالحه»7 چنان تحول و تغییراتى در حیات فکرى و نگرشى متفکران اروپا به وجود آمد که اسقف اکستر در سال 1287 میلادى قرن خویش را «مدرنى تمپورس» (اعصار جدید) نام نهاد.8
متأسفانه، به دلیل برداشتهاى نادرست در طى صدها سال نقش فرهنگ و تمدن اسلامى در تحولات فکرى و علمى اروپا از سوى نویسندگان غربى نادیده گرفته شده است. به طورى که اکثر مؤلفین تاریخ علوم، بىدرنگ پس از تشریح تمدنهاى عتیق به ویژه علوم یونانى به عصر رنسانس و بیدارى اروپا مىپردازند و در این میان نقش اسلام را در توسعه و تکامل علوم، مورد توجه قرار نمىدهند.9
پارهاى از محققان نیز که به نقش اسلام توجه نمودهاند، به آن به عنوان حلقهى اتصال و واسطهى اروپاى متمدن با دانش کهن یونانى، نگاه کرده و مدعى هستند که کار عمدهى مسلمانان ترجمه و حفظ علوم یونانى و انتقال آن به اروپا بوده است. چنان که فیزیکدان، فیلسوف و مورخ مشهور پیردوئم مىنویسد:
علمى به اسم علم عربى وجود ندارد. مردان دانشمند و فرزانهى کیش محمدى، همیشه کم و بیش شاگردان باوفاى یونانیان بودهاند، اما خودشان عارى از هرگونه اصالت و خلاقیت هستند.10
پس از او پىیر روسو نیز در این مورد مىنویسد:
پس اگر نقش دانشمندان عرب به طور کلى ایجاد علم نبوده است، این افتخار براى آنها باقى مىماند که بهترین اکتشافات کشورهاى دست نشانده را جمعآورى کردند و به ما انتقال دادند.11
حتى نویسندگان متأخر نیز با وجود برشمردن برخى از دستاوردهاى علمىِ مسلمانان، در نهایت با جملاتى چون «آنها در عرصهى اندیشه، سهمى انقلابى ندارند»12 و «اعراب در این زمینه (نجوم) چیز تازهاى بر نوشتههاى یونانى اضافه نکردند»13 و...، سعى در ناچیز جلوه دادن دستاوردهاى علمى مسلمانان مىنمایند.
این در حالى است که اندیشه و فرهنگ اسلامى، افق وسیعترى را فرا مىگیرد و «پروردن میراث یونانى» تنها یکى از مراحل تکامل و تطور فکر و اندیشهى اسلامى مىباشد؛14 و سهم مسلمانان در تکوین فرهنگ و تمدن بشرى نه تنها کمتر از یونانیان نیست بلکه در بسیارى موارد بیشتر نیز مىباشد. در این میان نویسندگانى نیز بودهاند که با تعمق در علوم اسلامى، بر نقش و تأثیرات مهم آن در تحولات فکرى و علمى اروپا تأکید کردهاند. به عنوان نمونه، ماکس میرهوف مىنویسد:
علوم عرب (مسلمانان) مانند ماه تابانى تاریکترین شبهاى اروپایى قرون وسطى را منور ساخت و چون علوم جدید ظاهر گشت ماه بىرنگ شد، ولى همان ماه بود که ما را در شبهاى تار، هدایت کرد و تا به اینجا رسانید و مىتوانیم بگوییم که هنوز هم تابش آن با ماست.15
در ادامه این مقاله با روشن ساختن گستردگى نهضت ترجمهى متون مسلمانان در اروپا، که همزمان با نبردهاى باز پسگیرى (Reconquest) اندلس در سدهى یازدهم میلادى آغاز، و در طى یک قرن به اوج خود رسید و تأثیرات گستردهى این متون در بیدارى و حرکتِ فرهنگى و علمى اروپا، میزان وامدارى اروپا به فرهنگ و تمدن اسلامى بیشتر آشکار گشته و به درستى سخن «گوستاولوبون» که مسلمانان را در طى مدت ششصد سال، استاد اروپا معرفى مىکند پى خواهیم برد.16
ترجمهى کتب علمى مسلمانان در اروپا
اصولاً ترجمه در موقعیتى صورت مىگیرد که جامعه از حالت ابتدایى و رکود خود خارج شده و حرکت خود را به سوى ترقى و تکامل آغاز کرده باشد. این مرحلهاى بود که اروپا از اواخر قرن یازدهم میلادى بنا به علل گوناگونى چون: ایجاد امنیت نسبى، توسعهى تجارت، رشد شهرها و از همه مهمتر آشنایى با جهان اسلام وارد آن گردید. در چنین وضعیتى، اندیشمندان اروپایى براى غنى کردن فرهنگ و تمدن خود، چارهاى جز توسل به تمدنهاى پیشرفتهتر و غنىتر ندیدند. بدین منظور آنها ابتدا عقاید، اندیشهها و علوم مختلف را از زبانهاى گوناگون که مهمترین آنها زبان عربى بود به زبان لاتین ـ زبان علمى اروپا در این زمان ـ باز گرداندند.
چنان که قدیمىترین ترجمههایى که از زبان عربى به لاتین صورت گرفته، مربوط به قرن دهم میلادى مىباشد. این ترجمهها در زمینهى ریاضیات و اسطرلاب بوده و در اسپانیا صورت گرفته است.17 هر چند قبل از قرن دوازدهم میلادى ترجمهى کتب مسلمانان از زبان عربى به زبان لاتین به صورت پراکنده و موردى، وجود داشته است؛ اما آن چه تحت عنوان نهضت ترجمهى متون مسلمانان در اروپا شهرت یافته محدودهى زمانى قرون دوازدهم و سیزدهم میلادى را در بر مىگیرد. چرا که در این دوره کتب مسلمانان در سطحى وسیع و به طور برنامهریزى شده از زبان عربى به زبان لاتین برگردانده شد.
در ابتدا هدف از ترجمهى کتب مسلمانان، علاوه بر آشنایى با میراث گذشتگان و انتقال علوم، این بود که با ترجمهى افکار و اندیشههاى مسلمانان و آشنایى با آن، بتوانند پاسخهاى مناسبى در رد آنها ارائه کنند. چنان که ترجمهى قرآن به زبان لاتین در اواسط قرن دوازدهم میلادى به همین منظور صورت گرفت؛ اما به تدریج با آشنایى بیشترِ اندیشمندان اروپایى با پیشرفتهاى شگرف مسلمانان در علوم گوناگون، و عطش بیش از پیش اندیشمندان اروپایى براى کسب علوم مسلمانان، بیشتر شاهد انگیزههاى صرفا علمى هستیم.
زمنیههاى فعالیت مترجمان بنابر نیاز جوامع اروپایى، بیشتر علوم طبیعى و تجربى (پزشکى، فیزیک، نجوم، کیمیا و...) و علوم نظرى (حساب و هندسه) بود؛ لذا اولین آثارى که از عربى ترجمه شد، در همین زمینهها بود. ترجمهى آثار فلسفى با تأخیر زمانى زیادى آغاز شد و اولین ترجمه آثار فلسفى در قرن سیزدهم انجام گرفت. علت این تأخیر را مىتوان روىگردانى اندیشمندان این عصر از مباحث نظرىِ فلسفه و حکمت الهى که مدتها در کلیساها بدان پرداخته شده بود، دانست.18
حوزههاى اصلى ترجمهى متون مسلمانان در اروپا
کانونهایى که این وظیفهى مهم را به عهده گرفتند دو حوزهى سیسیل و اندلس بودند. از این رو در این بخش، به معرفى مترجمان معروف و نقش این دو حوزه در ترجمهى کتب مسلمانان به زبان لاتین مىپردازیم.
هدف اصلى ما در این مبحث، ترجمههایى مىباشد که از زبان عربى به زبان لاتین صورت گرفته است. اما باید توجه داشت که در این دوره ترجمههاى فراوانى از عربى به زبانهاى دیگر، مثل: کاستیلى و عبرى نیز صورت گرفته است که در محدودهى بررسى ما قرار نمىگیرند، و خود نیاز به تحقیقى جداگانه دارد.
اندلس و هشتصد سال حاکمیت مسلمانان
انتقال علوم اسلامى به جهان مسیحیت، در شبه جزیرهى ایبرى، عمیقتر و شدیدتر و نسبت به نقاط دیگر طولانىتر بود. هشتصد سال (92ق ـ 897ق/711م ـ 1492م) حضور حاکمان مسلمان در اندلس که تمام این منطقه و در اواخر، تنها منطقهى جغرافیایى کوچکى را تحت سلطهى خود داشتند موجب پیدایش فرهنگ و تمدنى غنى و درخشان در این منطقه گردید. مسلمانان در طول تاریخ هشتصد سالهى حاکمیتِ خود بر این سرزمین، یکى از بارزترین و غنىترین مظاهر فرهنگ و تمدن اسلامى را به نمایش گذاشتند؛ چنان که نهرو در مورد آن مىنویسد:
مورها [عربهاى اسپانیا] آن حکومت حیرتانگیز «کورودووا» [قرطبه] را به وجود آوردند که از شگفتىهاى قرون وسطى بود، و در موقعى که سراسر اروپا در جهل، بربریت و جدال و زد و خورد غوطه مىخورد به تنهایى مشعل دانش و تمدن را روشن نگاه داشتند که پرتو آن بر دنیاى غرب مىتابید.19
تنها در قرطبه کتابخانهى حکم دوم (350 تا 366ق) 600000 جلد کتاب وجود داشت؛ در صورتى که شارل عاقل، 400 سال بعد کتابخانهى دولتى پاریس را تأسیس کرد و فقط توانست 900 جلد کتاب جمعآورى کند که یک سوم آن کتابهاى مذهبى بود.20 در این زمان در اندلس، سالیانه حدود هفتاد تا هشتاد هزار جلد کتاب تهیه مىشد، و تنها در شهر قرطبه 70 کتابخانهى عمومى وجود داشت.21
در اندلس مدارس بسیارى وجود داشت، براى نمونه، حکم دوم که از پادشاهان علم دوست آن دیار محسوب مىشد، به تنهایى بیست و هفت مدرسه در آن جا بنا کرد که تعلیم در آنها رایگان بود. بسیارى از شهرهاى اندلس داراى مؤسسات عالى، مانند دانشگاه بودند که از آن جمله مىتوان قرطبه، اشبیلیه، مالقه (مالاگا)، غرناطه و طلیطله را نام برد، این شهرها چنان که پىیر روسو آورده است؛
مراکز فرهنگى بزرگى شده بودند که جوانان فرانسوى و آلمانى و انگلیسى به آنها هجوم مىبردند، و این دانشگاهها ثروتهاى بىکرانى را که براى این جوانان تصور ناکردنى بود، در مقابل چشمان خیرهى آنان نمودار مىساخت. آثار بقراط، ارسطو، بطلمیوس، جالینوس و غیره در این مدارس مطالعه مىشد. بر نیمکت این دانشگاهها عرب و اسپانیولى، مسلمان و مسیحى در کنار یکدیگر مىنشستند و هنگام بازگشت به کشور خود، مطالب مفیدى را که آموخته بودند منتشر مىکردند....22
روحیهى تساهل حکام مسلمان با پیروان سایر ادیان، به ویژه با دانشمندان مسیحى و یهودى و فراهم نمودن زمینهى تحصیل علم در اندلس، موجب روى آوردن طالبان علم از نقاط مختلف اروپا به این سرزمین مىگردید. از جملهى مشهورترین افرادى که نزد مسلمانان در اندلس درس خوانده و به تحصیل ریاضیات پرداخته است گربرت(2) مىباشد که بعدها نام سیلوستر دوم گرفت و نخستین پاپ فرانسوى و بزرگترین پاپ قرن دهم گردید.23 بنابراین در انتقال فرهنگ و تمدن اسلامى به اروپا، دروازهى درخشان اندلس را نمىتوان نادیده گرفت.
پس از ضعف قدرتِ مسلمانان در اندلس و تصرف سرزمینهاى مسلماننشین توسط مسیحیان، دستیابى به ذخایر علمىِ مسلمانان این مناطق تسریع گردید؛ نمونهى بارز این مسأله پس از تصرف شهر طلیطله توسط آلفونس ششم مىباشد. این شهر از سال 1130 میلادى، تحت سرپرستى اسقف اعظم آن ریموند،(3) مرکزى براى ترجمهى کتب اسلامى گردید و شمار زیادى از مترجمان متبحّرِ مسیحى و یهودى در دارالترجمهى آن، به کار ترجمهى کتب مسلمانان، از عربى به لاتین مشغول بودند. به طورى که برخى معتقدند در این دارالترجمه تنها در علم طب، متجاوز از سیصد کتاب ترجمه شده است.24
مترجمان حوزهى اندلس
در این بخش به معرفى چند تن از برجستهترین مترجمان حوزهى اندلس، که در دورهى نهضت ترجمهى متون مسلمانان در اروپا، به ترجمهى متون عربى به لاتین پرداختهاند مىپردازیم:
دومنیگو گوندیسالوو(4)
دومنیگو فیلسوف و مترجم اسپانیایى، در ترجمهى کتب اسلامى، از همکاران یوحنا اشبیلى بود. ظاهرا یوحنا از عربى به کاستیلى ترجمه مىکرد و دومنیگو از کاستیلى به لاتین ترجمه مىنمود. از ترجمههاى او مىتوان به ترجمهى کتاب مراتب العلوم فارابى اشاره کرد که نسخهى عربى آن، در دست نیست؛ ولى ترجمهى لاتینى آن با عنوان (Deortus Scientiarum) موجود مىباشد. هم چنین او کتاب دیگرى از فارابى به نام احصاء العلوم را با کمک یوحنا ترجمه کرده است. از ترجمههاى دیگر او که با کمک یوحنا صورت گرفته است، مىتوان به ترجمهى ینبوع الحکم، اثر ابن جبرول اشاره نمود.25
یوحنا اشبیلى(5)
سرآمد مترجمان یهودى اسپانیایى، یوحنا اشبیلى بود که در میان مسلمانان به ابن داوود شهرت داشت. یوحنا بین سالهاى 530 تا 548 قمرى/1135 تا 1153 میلادى، در شهر طلیطله و زیر نظر اسقف اعظم ریموند کار مىکرد.
در نیمهى اول قرن دوازدهم میلادى، مغرب زمین در موجى از آثار نجومىِ ترجمه شده از زبان عربى غرق شد. عامل اصلى انتقال این آثار، یوحنا بود. او به آیین مسیحیت درآمده بود و ترجمههایش را با کمک دومنیگو گوندیسالوو انجام مىداد. یوحنا به قدرى آثار علماى اسلامى را ترجمه کرد، که به نظر ویل دورانت، ترجمههاى او یک کتابخانهى واقعى را تشکیل مىداد.26
پلاتو تیولى(6)
ریاضىدان و منجم ایتالیایى، طى سالهاى 1134 تا 1145 میلادى در بارسلون مىزیست. او از جملهى معدود مترجمینى بود که به سه زبان عربى، عبرى و لاتینى تسلط کامل داشت. بیشتر ترجمههاى وى با همکارى ابراهیم برحیا انجام گرفته است، در نتیجه محققین هنوز نتوانستهاند کارهاى این دو را به طور کامل از هم تفکیک کنند.27
رابرت چسترى(7)
ریاضىدان، منجم، کیمیاگر و مترجم انگلیسى (ولز)، بین سالهاى 1141 تا 1147 میلادى در اسپانیا ساکن بود. شهرت وى بیشتر به علت نخستین ترجمهى قرآنىاش بود، وى آن را با همکارى هرمان دالماتیایى، در سال 1141 آغاز و در سال 1143 م به اتمام رساند.28
ژرارد کریمونایى(8)
ژرارد (1114 تا 1187 م) از مردم ایتالیا بود. وى سالهاى زیادى از عمرش را در طلیطله گذراند. او در اواخر دههى 1130 میلادى یا اوائل دههى 1140 میلادى به دنبال کتاب المجسطى بطلیموس عازم طلیطله شد. وى در طلیطله به آموختن زبان عربى پرداخت و سپس به ترجمهى کتب گوناگون اسلامى روى آورد. تعداد زیاد کتبى که او از عربى به لاتین برگردانده است، بىشک او را شایستهى لقب بزرگترین مترجمان همهى اعصار29 مىنماید. محققان بر این عقیدهاند که وى بیش از 70 کتاب را شخصا ترجمه کرده و بر ترجمهى تعدادى دیگر نیز، نظارت کامل داشته است؛ حاصل کار او به راستى شگفتانگیز است. جورج سارتون، 87 اثر ترجمهاى او را در کتاب خود نام برده برده است.30 ویل دورانت او را با حنین بن اسحاق (مترجم معروف کتب یونانى به عربى در بیتالحکمه) مقایسه کرده و همردیف او دانسته است.31
از دیگر مترجمان حوزهى اندلس مىتوان به مارک طلیطلى(9) پزشک و مترجم اسپانیایى، آلفرد سارشلى(10) فیلسوف و دانشمند انگلیسىِ ساکن در اسپانیا، اصطفن سرقسطى،(11) پدرو گالگو(12) راهب اسپانیایى، رودولف بروگسى،(13) هرمان دالماتیایى(14) و هوگو سانتالایى(15) اشاره نمود.32
حوزهى سیسیل (صقلیه)
سیسیل که در منابع اسلامى از آن به نام صقلیه یاد شده، جزیرهاى در جنوب ایتالیا و در دریاى مدیترانه است. این جزیره از جنبهى سیاسى و نظامى، به جهت تحت فشار قرار دادن امپراطورى بیزانس و از جنبهى اقتصادى به دلیل قرار داشتن در مسیر تجارتى و بازرگانى شرق به غرب، براى مسلمانان اهمیّت فوقالعادهاى داشت؛ به همین جهت از آغاز فتوحات مسلمانان، مورد توجه آنها قرار گرفت. تا این که در سال 290 قمرى/902 میلادى این جزیره به طور کامل، به تصرف ابراهیم دوم اغلبى، فرمانرواى افریقیه در آمد. پس از اغالبه فاطمیان بر سیسیل حکم راندند هم چنین در سال 340 قمرى حکومت نیمه مستقل کلبیان در این جزیره تشکیل گردید و سرانجام با ضعف حکومت کلبیان و حملات مکرر نورماندىها، حاکمیت مسلمانان بر جزیرهى سیسیل، در سال 483 قمرى/1091 میلادى به پایان رسید.
سیسیل در طول حاکمیت حدودا دویست سالهى مسلمانان، تبدیل به یکى از مراکز مهم فرهنگى و تمدنى جهان اسلام گردید. تصرف این جزیره به وسیلهى نور ماندىها نه تنها باعث از میان رفتن فرهنگ و تمدن اسلامى در این جزیره نشد، بلکه به دلیل حمایت و پشتیبانى فرمانروایان نورماند از مسلمانان و فرهنگ و علوم اسلامى، به گسترش و شکوفایى فرهنگ و تمدن اسلامى در این جزیره انجامید.
طى سالیان متمادى که فرهنگ اسلامى در جزیرهى سیسیل رواج داشت، این جزیره نقش برجستهاى در انتقال علوم و فرهنگ اسلامى به اروپا ایفاء کرد. در این میان فرمانروایان نورماندى به واسطهى حمایت از دانشمندان و عالمان و دوستدارى علم، نقش بارزى در حفظ و انتقال فرهنگ و علوم اسلامى به اروپا داشتند؛ از جملهى این فرمانروایان مىتوان به راجر دوم (1130 م تا 1154 م) که ادریسى، جغرافى دانِ مسلمان، کتاب نزهة المشتاق خود را براى او تهیه کرد و فردریک دوم (1194 م تا 1250 م) اشاره نمود.33
در خصوص ترجمهى متون اسلامى به لاتین، باید توجه داشت که، نخستین فعالیت منظم و گسترده در این حوزه صورت گرفته است. البته حوزهى سیسیل، در این نوشتار قلمرو جغرافیایى جنوب ایتالیا را نیز در بر مىگیرد؛ چرا که فرهنگ و تمدن اسلامى به واسطهى حضور مسلمانان و حاکمیت نورماندىها در این منطقه، به اندازهى جزیرهى سیسیل تأثیرگذار بود. در این حوزه از مراکز ترجمهى فعال مىتوان سالرنو، پالرمو، ناپل و پادوا را نام برد.
مترجمان حوزهى سیسیل
در این بخش، به معرفى چند تن از مترجمان حوزهى سیسیل که در دورهى نهضتِ ترجمهى متونِ مسلمان، در اروپا به ترجمهى متونِ عربى به زبان لاتین پرداختند، مىپردازیم:
کنستانتین آفریقایى(16)
کنستانتین در تونس به دنیا آمد و تحصیلاتش را در شمال آفریقا آغاز نمود. او پس از مسافرتهاى طولانى به ممالک شرقى، همچون عراق و سوریه، براى کسب علوم اسلامى در آن مناطق، به ایتالیا رفت و در سالرنو سکنى گزید. کنستانتین که به خاطر اصالتِ شمال آفریقایىاش، به زبان عربى مسلط بود در این زمان به ترجمهى کتب مسلمانان پرداخت.
ترجمههاى کنستانتین بیشتر در زمینهى طب مىباشد و این به دلیل ارتباط او با مدرسهى طبِ سالرنو بود. او در ترجمهى آثار عربى به لاتین، از کمک دو تن از شاگردانش به نامهاى یحیى بن افلح (یوحناى عرب) و اوتو(17) بهره مىگرفت. سرانجام او در سال 1087 میلادى درگذشت.34
کنستانتین در بسیارى از آثارش که ترجمهى کتب عربى بود، با حذف نام نویسندگان و قرار دادن نام خود به جاى آن سعى مىکرد تا این آثار را نوشتهى خویش معرفى کند؛ چنان که این کار را در مورد کتاب شفاءالعیونِ حنین بن اسحاق و زادالمسافرِ ابن جزار و برخى از کتب کیمیایى محمد بن زکریاى رازى انجام داد، اما با پیدایش اصلِ عربىِ کتابهاى مذکور، این اقدامِ نادرستِ وى آشکار گردید.35 سارتون او را نخستین مترجم بزرگ کتب عربى به لاتین مىداند.36
آدلارد باثى(18)
آدلارد، انگلیسى بود، او در حدود سال 1070 میلادى به دنبا آمد. وى در اوایل قرن دوازدهم میلادى، مدتى اقدام به سیر و سفر در ممالک اسلامى همچون سوریه، فلسطین، سیسیل و انطاکیه نمود. او در طى این سفرها با علوم اسلامى و آثار دانشمندان مسلمان آشنایى یافت و برخى از این آثار را جمعآورى نمود و در بازگشت به اروپا، به ترجمهى آنها پرداخت از جملهى نخستین ترجمههاى لاتینىِ آدلارد، اصولِ اقلیدس، زیجِ خوارزمى، تصحیح مسلمة بن احمد مجریطى و مقدمات حساب خوارزمى مىباشند.37
مایکل اسکات(19)
مایکل اسکات، دانشمند، منجم و مترجم اسکاتلندى (متوفى 1236 م) بود. او در آغاز در طلیطله فعالیت مىنمود، ولى از حدود سال 1227 میلادى در سیسیل به عنوان مترجم و منجم، در خدمت فردریکِ دوم درآمد و مورد توجه او قرار گرفت. اغلب آثار ترجمهاىِ معروفترین مترجم سیسیل در قرن سیزدهم میلادى و به قول ویل دورانت عالم همه فن حریف آن عصر، در زمینه فلسفه بود.38 و شاید به دلیل ترجمههاى اوست که هونکه، سیسیل را دروازهى فلسفهى اسلام به اروپا مىداند.39 از دیگر مترجمان حوزهى سیسیل، مىتوان به افراد ذیل اشاره نمود:
ـ سالیوى پادوایى؛ او رییس کلیساى پادوا و مترجم بود وى در نیمهى نخست قرن سیزدهم میلادى مىزیسته است.
ـ استفان انطاکى؛ وى در شهر پیزاى ایتالیا به دنیا آمد و مشهورترین اثرش، ترجمهى کتاب الطب الملکى یا کامل الصناعة، نوشتهى على بن عباس اهوازى مىباشد؛ او در پایان این کتاب یک واژه نامهى یونانى ـ عربى ـ لاتینى تدوین کرده است. (1127م)
ـ فرج بن سلیم، وى پزشک و مترجم یهودىِ قرن سیزدهم، و از اهالى سیسیل بود. او به فرمان شارل اول پادشاه ناپل، به ترجمهى کتاب الحاوى نوشتهى زکریاى رازى پرداخت و سرانجام ترجمهى آن را در سال 1279 میلادى به پایان رساند.
ـ بوناکوزا، او مترجمِ یهودىِ ایتالیایى بود، و در سال 1255 میلادى کتاب کلیات فىالطبِ ابن رشد را در پادوا ترجمه کرد.
ناگفته نگذاریم که در این نوشتار، ما تنها به معرفى برخى از چهرههاى برجستهى مترجمان دو حوزهى اندلس و سیسیل، در محدودهى زمانىِ اواخر قرن یازدهم تا اواخر قرن سیزدهم میلادى پرداختهایم، حال آن که اولاً تعدد افرادى که به ترجمهى کتب مسلمانان در اروپا پرداختهاند بسیار بیشتر از افرادى است که نام آنها ذکر گردید؛ ثانیا ترجمهى کتابهاى مسلمانان، کمابیش تا قرن شانزدهم میلادى ادامه یافته است؛ ثالثا ترجمهى متون اسلامى، تنها محدود به ترجمه از عربى به لاتین نبود، بلکه این متون به زبانهاى دیگرِ اروپایى نیز ترجمه مىشدند.
کیفیت ترجمهها
ترجمهى کتب اسلامى توسط اروپاییان به زبانهاى گوناگونى انجام مىشد. مهمترین این زبانها از نظر تعداد ترجمه به ترتیب: لاتین، اسپانیایى، عبرى و ایتالیایى بود.
علاوه بر ترجمههایى که به صورت انفرادى انجام مىشد در این دوره شاهد فعالیت گروهىِ مترجمان نیز هستیم. نمونهى جالب کار گروهى مترجمان را در گروهى که پىیر ونرابل(20) براى تهیهى نخستین ترجمه از قرآن به وجود آورد مىبینیم.40
از آن جا که برخى از مترجمان تسلطى به زبان عربى نداشتند، ترجمهها در دو مرحله انجام مىگرفت؛ یعنى ابتدا مترجمین، آثار علمى دانشمندان اسلامى را اکثرا به صورت شفاهى از عربى به یکى از زبانهاى عبرى یا کاستیلى ترجمه مىکردند و سپس مترجمین مسیحى آنها را به زبان لاتین برمىگرداندند. نمونهى مشهور این نوع ترجمه را در ترجمههاى دومنیگو گوندیسالوو و یوحناى اشبیلى مىبینیم که یوحنا از عربى به کاستیلى و دومنیگو از کاستیلى به لاتین ترجمه مىنمود. اما ایراد اساسى این شیوه، این بود که ممکن بود مطالب و مفاهیم در طى مراحل ترجمه، معانى خود را از دست داده و یا تغییر یابند.
یکى از مشکلاتى که در این دوره همهى مترجمان با آن روبهرو بودند، عدم وجود معادلهاى مناسب در زبان لاتین براى برخى از اصطلاحات عربى بود؛ در نتیجه نواقص فراوانى در ترجمههاى این دوره دیده مىشود. چرا که مترجمان ناگزیر مىشدند یا اصطلاحى که کاملاً معادل اصطلاح عربى نیست را به کار ببرند و به اصطلاح تحت اللفظى ترجمه نمایند و یا عین کلمهى عربى را با حروف لاتینى یادداشت نمایند، که در هر دو مورد در فهم درست مطالب خلل ایجاد مىشد. یک نمونهى جالب در این مورد ترجمهى گوندیسالوو از کتاب مابعدالطبیعه یا الهیاتِ ابن سینا مىباشد. در این ترجمه او از کلمهى لاتینى (being/ هستى) براى ترجمهى سى و چهار تعبیر متفاوتِ عربى، استفاده کرده است که در میان آنها طیف وسیعى از معانى باریک و متفاوتِ هستى وجود داشت.41
در کل مىتوان گفت، ترجمههاى عربى به لاتین در این دوره، با وجود تأثیر شدید و مثبت در اروپا، به استثناى برخى موارد، به صورت معیوب انجام شده و از کیفیت مناسبى برخوردار نبوده است. شاید به همین دلیل است که ما در این دوره شاهد ترجمههاى مکرر از یک اثر، توسط افراد مختلف مىباشیم.
تأثیرات ترجمهى کتب مسلمانان در اروپا
با توجه به حجم گستردهى کتابهایى که در سدههاى پایانى قرون میانه، از عربى به لاتین ترجمه شده است نباید تأثیرات این کتب را در فرهنگ و تمدن مغرب زمین نادیده گرفت. این تأثیرات به قدرى عمیق و شدید مىباشد که کارل بکر(21) مىنویسد:
آن چه را قرون وسطى مىخوانیم از بسیارى جهات اگر نه از همه حیث... چیز دیگرى نیست جز شرقى مآب شدن غرب.42
تأثیرات ترجمهى کتب علمىِ مسلمانان در اروپا، بنا به قول ویل دورانت اثرى انقلابى43 داشت و مىتوان از دیدگاههاى گوناگون آن را مورد توجه قرار داد؛ اما آن چه در این مبحث مورد نظر مىباشد تأثیرات علمى این ترجمهها است.
جلوههاى تأثیر ترجمهى کتب مسلمانان در اروپا متعدد و گوناگون مىباشد، از جمله:
1 ـ دستیابى به علوم و معارف یونان باستان به واسطهى ترجمههاى مسلمانان از این آثار.
2 ـ آشنایى و دستیابى به منابع و معارف تمدنهاى کهن مشرق زمین، مثل: تمدنهاى هندى، ایرانى، عبرى و... از طریق آثار مسلمانان.
3 ـ آشنایى و دستیابى به دستاوردهاى علمى و تحقیقاتى مسلمانان در رشتههاى گوناگون علمى هم چون: ریاضیات، نجوم، مکانیک، فیزیک و نورشناسى، کیمیا، طب و فلسفه.
4 ـ ایجاد تحرک در تفکر و اندیشهى اروپاییان و متوجه ساختن آنان به علم و فلسفه.
5 ـ انتقال اعداد هندى به اروپا.
نظام اعداد هندى به واسطهى ترجمهى آثار ریاضىِ مسلمانان، به اروپا انتقال یافت و به همین دلیل به ارقام عربى شهرت یافت. پذیرش این نظام در جهان مسیحیت، یکى از پیشرفتهاى بزرگ در علم اروپایى محسوب مىشود. جاىگزینى این اعداد با اعداد رومى، به جهت تسهیل نمودن عمل محاسبات، زمینهساز بسیارى از پیشرفتهاى اروپاییان گردید.44
6 ـ رشد مراکز دانشگاهى در اروپا.
در کنار عواملى چون: آشنایى اروپاییان با مراکز علمى مسلمانان، رشد اقتصادى، رونق شهرنشینى و زمینهسازى مدارسِ موجود در کلیساها و دیرها، آن چنان که ویل دورانت اشاره مىکند، ترجمهى کتابهاى عربى به زبان لاتین نیز از عوامل مهم رشد شگفتانگیز دانشگاههاى اروپایى، در قرن سیزدهم میلادى بود. در واقع نخستین دانشگاههاى اروپایى (هم چون پاریس، آکسفورد، مونت پلیه، ناپل و...) زمانى شکل مىگیرند که بر اثر نهضت ترجمهى کتب مسلمانان، منابع لازم علمى براى ارائه در این دانشگاهها تأمین گردیده بود.45
7 ـ رواج روشهاى علمى جدید هم چون: تجربه، آزمایش و مشاهده در مغرب زمین.
راجرز بیکن، داوینچى و گالیله هیچ کدام پایهگذار روش تجربى نبودهاند، بلکه پیش از آنها روش علمىِ تجربه و آزمایش، توسط دانشمندان اسلامى پایهگذارى شده و به کار رفته است. چنان که گوستاولوبون مىنویسد:
اعراب در کارها از روى آزمایش و تجربه پیش مىرفتند، و نخستین ملتى بودند که پى به اهمیّت آن بردند.46
شاید آوردن سخنان بعضى از دانشمندان مسلمان، در خصوص اهمیّت مشاهده، تجربه و آزمایش، جهت اثبات پیشتازى مسلمانان در روشهاى علمى جدید، به ما کمک نماید:
عبداللطیف بغدادى (1231 ـ 1162 م) چنین مىگوید:
بنابراین آن چه ما ملاحظه و درک مىکنیم دلایل ما هستند و قانع کنندهتراند تا آن چه فقط بر اساس نوشتهى نامداران است.47
ابن الخطیب وزیر، پزشک و شاعر معروف غرناطه مىگوید:
این باید براى ما، اصل باشد اگر از گذشتگان نقل قولى به عنوان دلیل اقامه مىکنیم، هرگاه آن دلیل با عینیات ما در تضاد باشد، باید عینیات خود را اصل گرفته، نقل قول یا دلیل را تغییر دهیم.48
هم چنین ابن البیطار (1197 ـ 1248م) در مورد خصوصیاتِ کتابى که، در باب گیاهان دارویى تألیف کرده، مىنویسد:
هر آن چه من در این جا از نویسندگان قدیم و جدید ارائه دادم، خودم شخصا مورد آزمایش و مشاهده قرار دادم که یا صحت آن را تصدیق کرده و مجاز دانستم و یا این که در آزمایش مشاهدات، معلوم کردم که غیر واقعى و مردود است.49
8 ـ زمینهسازى، جهت نهضت علمى و رنسانس اروپا.
با توجه به حجم بسیار زیاد آثارى که پیش از رنسانس از عربى به لاتین ترجمه شد، به طور طبیعى تأثیر آنها را در ایجاد نهضت علمى اروپا نمىتوان نادیده گرفت. دکتر زرین کوب رنسانس قرن پانزدهم اروپا را، عکسالعمل اروپایىها در برابر غلبهى فلسفهى اسلامى در طى قرون دوازده و سیزده میلادى، بر فرهنگ غربى مىداند؛ که آنان را واداشت تا براى فرار از فرهنگ اسلامى، به یونانى مآبى روى آورند.50
البته ما ورود آثار ترجمه شدهى مسلمانان به اروپا را تنها به عنوان یکى از عوامل زمینهساز رنسانس مىدانیم و در کنار عواملى چون: اختراع چاپ، تصرف قسطنطنیه به دست ترکان عثمانى و مهاجرت دانشمندان بیزانس به ایتالیا، اکتشافات جغرافیایى، کشف آمریکا و ظهور فرقهى پروتستان و در هم شکستن حاکمیت کلیسا که همواره در شمار علل وقوع رنسانس در اروپا ذکر مىشود، با توجه به نفوذ و تأثیرات گسترده و متنوعى که فرهنگ و علوم اسلامى بر جنبههاى گوناگون زندگى و فکر اروپایى تا پیش از رنسانس داشته است، از عامل دیگرى که در پیدایش رنسانس مؤثر بوده است باید نام برد، و آن عامل، نهضت ترجمهى متون مسلمانان در اروپا مىباشد.
پىنوشتها:
1. کرومبى، از آگوستین تا گالیله، ص 42.
2. در این مورد مىبایست علومى را که منابع آن کاملاً اسلامى است، هم چون فقه، حدیث و تفسیر استثنا نماییم چرا که این علوم از همان قرن اول قمرى با یک رشد سریع و ناگهانى مواجه شد.
3. براى آگاهى از برخى دلایل ن. ک: ذبیحاللّه صفا، تاریخ علوم عقلى در تمدن اسلامى، صفحات 134 الى 151.
4. در این مورد ن. ک به: لویس ویلیام هلزى هال، تاریخ و فلسفه علم، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، ص 148 و ذکراللّه محمدى، نقش فرهنگ و تمدن اسلامى در بیدارى مغرب زمین، ص 71.
5. کرومبى، پیشین، ص 13.
6. ژاک اوگوف، روشنفکران در قرون وسطى، ص 83 .
7. با توجه به روابط و تعاملات گسترده در دوره زمانى سده دوازدهم تا اواسط سده سیزدهم، جورج سارتون این دوره را به این نام مىخواند این در حالى است که معمولاً در نگاه محققانى که تنها به روابط سیاسى و ستیز دولتها توجه دارند، از آن جا که این مقطع زمانى همزمان با جنگهاى صلیبى مىباشد، این دوره عصر ستیز و کشمکش معرفى مىشود. جورج سارتون، مقدمه بر تاریخ علم، ص 2535.
8. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 4، ص 1454.
9. براى نمونه ن. ک به: برنال، علم در تاریخ، در یک کتاب چهار جلدى با بیش از هزار صفحه تنها ده صفحه (209 الى 218) به شرح علوم مسلمین اختصاص داده است. همچنین ن. ک به: پىیر روسو، تاریخ علوم، ترجمه حسن صفارى، که در کتابى با بیش از 750 صفحه، تنها پنج صفحه (117 الى 122) به معرفى علوم اسلامى و دانشمندان آن اختصاص یافته است.
10. به نقل از: دیویدسى لیندبرگ، سرآغازهاى علم در غرب، ص 239.
11. پىیر روسو، پیشین، ص 121.
12. ویلیام هلزى هال، پیشین، ص 140.
13. کرومبى، پیشین، ص 52.
14. سید حسین نصر، علم و تمدن در اسلام، ص 9.
15. به نقل از: سید مجتبى موسوى، سیماى تمدن غرب، ص 198.
16. گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ص 722.
17. ن. ک به: لیندبرگ، پیشین، ص 276.
18. ن. ک به: حسن حسینزاده شانهچى، ترجمه متون علمى مسلمانان در اروپا، ، شماره 8 زمستان 1380.
19. جواهر لعل نهرو، نگاهى به تاریخ جهان، ص 378.
20. زینالعابدین قربانى، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامى، ص 67.
21. همان، ص 68.
22. پىیر روسو، پیشین، ص 127.
23. آلدو میهلى، علوم اسلامى و نقش آن در تحولات علمى جهان، ص 508. ن. ک: زیگرید هونکه، فرهنگ اسلام در اروپا، صفحات 111 الى 119.
24. محمد رشاد، جنگهاى صلیبى، ص 24.
25. ر.ک: جورج سارتون، پیشین، صفحات 1249 الى 1251 و همچنین ذبیحاللّه صفا، پیشین، صفحات 193 و 194.
26. ویل دورانت، پیشین، ص 123. همچنین براى دیدن برخى آثار ترجمهاى وى ر.ک: جورج سارتون، پیشین، صفحات 1246 الى 1249.
27. براى آشنایى بیشتر ن. ک: آلدومیه لى، پیشین، ص 512.
28. در خصوص ترجمه قرآن کریم به زبانهاى گوناگون ن. ک: جواد سلماسىزاده، تاریخ ترجمه قرآن در جهان، براى آشنایى بیشتر با رابرت چسترى ن.ک: جورج سارتون، پیشین، صفحات 1253 و 1254.
29. جورج سارتون، پیشین، ص 996.
30. همان، صفحات 1459 الى 1465.
31. ویل دورانت، پیشین، ص 1231.
32. براى آشنایى با این مترجمین و آثار ترجمهاى آنان ن. ک: جورج سارتون، مقدمه بر تاریخ علم، ص 1732.
33. عبدالحسین زرین کوب، کارنامه اسلام، ص 82 در مورد فردریک دوم و توجه او به دانشمندان ن. ک: ابن العبرى، مختصر تاریخ الدول، صفحات 375 و 376.
34. در مورد شرح زندگى کنستانتین ن. ک: زیگرید هونکه، پیشین، صفحات 297 الى 302.
35. در خصوص آثار کنستانتین ن. ک: لیندبرگ، پیشین، ص 435 و جورج سارتون، مقدمه بر تاریخ علم، صفحات 881 و 882.
36. جورج سارتون، مقدمه بر تاریخ علم، ج 1، پیشین، ص 881.
37. جورج سارتون، مقدمه بر تاریخ علم، ج 2 بخش اول، صفحات 1003، 1011 و 1025.
38. ویل دورانت، پیشین، ص 966.
39. زیگرید هونکه، پیشین، ص 486.
40. ن. ک به: ژاک لوگوف، پیشین، صفحات 27 و 28.
41. دیوید لاسکم، پیشین، ص 88.
42. به نقل از: زرینکوب، پیشین، ص 167.
43. ویل دورانت، پیشین، ص 1233.
44. کرومبى، پیشین، ص 54. در خصوص تاریخچه ارقام هندى و نحوه ورود آن به جهان اسلام و سپس انتشار آن در اروپا ن. ک: همان، ص 97 الى 121.
45. ویل دورانت، پیشین، ص 1233.
46. گوستاولوبون، پیشین، ص 545.
47. زیگرید هونکه، پیشین، ص 272.
48. همان، ص 348.
49. همان، ص 332.
50. زرینکوب، پیشین، ص 169.
منابع:
ـ ابن العبرى، مختصر تاریخالدول، ترجمه عبدالمحمد آیتى، چ اول، (تهران، علمى و فرهنگى، 1377).
ـ برنال، جان، علم در تاریخ، ترجمه پیرانفر وفانى، چاپ اول، (تهران، امیرکبیر، 1354).
ـ حسینزاده شانهچى، حسن، ترجمهى متون علمى مسلمانان در اروپا، فصلنامهى تاریخ اسلام، شماره 8، زمستان 1380.
ـ دورانت، ویل، تاریخ تمدن، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چ دوم، ج 4 (تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، 1367).
ـ رشاد، محمد، جنگهاى صلیبى، چ سوم، (تهران، نشر اندیشه، 1373).
ـ روسو، پىیر، تاریخ علوم، ترجمه حسن صفارى (تهران، امیرکبیر، 1346).
ـ زرین کوب، عبدالحسین، کارنامه اسلام چ هشتم، (تهران، امیرکبیر، 1380).
ـ سارتون، جورج، مقدمه بر تاریخ علم، ترجمه غلامحسین صدرى افشار، جلد اول (تهران، دفتر ترویج علوم وزارت علوم، 1353).
ـ ـــــــــــــــــــــــ ، مقدمه بر تاریخ علم، ترجمه غلامحسین صدرى افشار، جلد دوم بخش اول (تهران، وزارت علوم، 2535 شاهنشاهى).
ـ ـــــــــــــــــــــــ ، مقدمه بر تاریخ علم، ترجمه غلامحسین صدرى افشار، جلد دوم بخش دوم (تهران، شوراى پژوهشهاى علمى کشور، 2537 شاهنشاهى).
ـ سلماسىزاده، جواد، تاریخ ترجمه قرآن در جهان، چ اول (تهران، امیرکبیر، 1369).
ـ صفا، ذبیحاللّه، تاریخ علوم عقلى در تمدن اسلامى، مجلد اول، چ پنجم (تهران، دانشگاه تهران، 1374).
ـ قربانى، زین العابدین، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامى، چ دوم (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1370).
ـ کرومبى، آ. سى، از آگوستین تا گالیله، ترجمه احمد آرام، چ اول (تهران، سمت، 1371).
ـ لوبون، گوستاو، تمدن اسلام و عرب، سید هاشم حسینى، چ سوم (تهران، کتابفروشى اسلامیه، 1358).
ـ لوگوف، ژاک، روشنفکران در قرون وسطى، ترجمه حسن افشار، چ اول (تهران، نشر مرکز، 1376).
ـ لیندبرگ، دیویدسى، سرآغازهاى علم در غرب، ترجمه فریدون بدرهاى، چ اول (تهران، علمى و فرهنگى، 1377).
ـ محمدى، ذکراللّه، نقش فرهنگ و تمدن اسلامى در بیدارى مغرب زمین، چ اول (قزوین، دانشگاه بینالملى امام خمینى، 1373).
ـ موسوى، سید مجتبى، سیماى تمدن غرب، چ چهارم (قم، کتابخانهى صدر، 1354).
ـ میهلى، آلدو، علوم اسلامى و نقش آن در تحولات علمى جهان، ترجمه محمدرضا شجاع رضوى و اسداللّه علوى (مشهد، آستان قدس رضوى، 1371).
ـ نصر، سید حسین، علم و تمدن در اسلام، احمد آرام، چ اول (تهران، نشر اندیشه، 1350).
ـ نهرو، جواهر لعل، نگاهى به تاریخ جهان، ج اول، چ پنجم، ترجمه محمود تفضلى (تهران، امیرکبیر، 1353).
ـ هلزى هال، ویلیام لویس، تاریخ و فلسفه علم، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، چ سوم (تهران، سروش، 1376).
ـ هونکه، زیگرید، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه مرتضى رهبانى، چ چهارم (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلام، 1373).
________________________________________
1. کارشناس ارشد تاریخ.
2Gerbert.
3Reymond.
4Domenigo Gondysallvo.
5 Joan de Sevilla.
6 Plato of tiole.
7 Robert of chester.
8 Jerard of Kerimona.
9 Marc of toledo.
10 Alfred of sarshel.
11 Stephen of Saragossa.
12 Peter Galo.
13 Rudolf of bruges.
14 Herman of dalmatia.
15 Hugh of santalla.
16 Conctantin of africa.
17 Oto.
18 Adelard of Bath.
19 Michel scot.
20 Venerable.
21 Beker.
مقدمه
اسلام به عنوان دینى تمدنساز، مانند بسیارى از تمدنهاى دیگر، افت و خیزهاى متعددى را پشت سر گذارده است. بنابراین اگر بخواهیم از فرایندى که فرهنگ و تمدن اسلامى از قرن اول تا هفتم قمرى طى نموده بحث نماییم، مىتوانیم سه مقطع مهم را شناسایى کنیم:
در مقطع اول، پس از دورهى گذر، و فتوحات گسترده، شاهد اخذ علوم از ملل مختلف (هندى، ایرانى، مصرى و...) هستیم. شیوهى اصلى در این راه، ترجمهى کتب مختلف به زبان عربى مىباشد و اوج این مقطع، قرن سوم قمرى مىباشد. بنا به گفتهى کرومبى:
در این زمان تقریبا ترجمهى همهى متون یونانى که بعدها در دسترس جهان باختر قرار گرفت، به عربى موجود بود.1
در مقطع دوم ـ عصر زرّین تمدن اسلامى ـ ما شاهد تکامل و توسعهى علوم و معارف قدیم، توسط اندیشمندان اسلامى هستیم. در این مرحله اندیشمندان مسلمان، نبوغ و اندیشههاى خلاّق خود را در جهت تصحیح و توسعهى علوم گذشته و هم چنین ایجاد علوم جدید، به کار بردند و ما شاهد تولد علوم اسلامى به معناى خاص کلمه مىباشیم.2 اوج این مقطع قرن چهارم و پنجم قمرى مىباشد. در واقع آن چه مسلمانان را شایستهى تحسین و تکریم مىکند، ورود آنان به مرحلهى نوآورى و سعى در ابتکار، خلاقیت، ترکیب و بازسازى و در نهایت تعمیق و گسترش علومى است که در مرحلهى ترجمه و اقتباس به دست آورده بودند.
مقطع سوم ـ دورهى رکود علمى و عقلىِ فرهنگ و تمدن اسلامى ـ حدودا از اواخر قرن پنجم قمرى آغاز مىگردد. در این دوره هر چند علوم عقلى در جهان اسلام به دلایل مختلف رو به انحطاط مىگذارد،3 اما تمدن اسلامى به واسطهى دستاوردهاى قرون پیشین هم چنان نسبت به تمدنهاى دیگر، قوت و غناى بیشترى دارد و به همین دلیل مورد توجه اروپاییان قرار مىگیرد و آنان به انتقال فرهنگ و علوم اسلامى از راههاى گوناگون اقدام مىنمایند. اوج این مقطع را در قرن پنجم و ششم قمرى (دوازدهم و سیزدهم میلادى) شاهد هستیم. یکى از راههاى اصلى این انتقال، ترجمهى کتب مسلمانان به زبانهاى اروپایى مىباشد.
در این دوره اروپا با پشت سر گذاشتن نیمهى اول قرون وسطى و استقرار نظم و قانون، تا حدودى امنیت و آرامش لازم را جهت اشتغال و کار علمى پیدا نمود. کلیسا در استقرار این نظم، نقش بزرگى داشت.4 از سوى دیگر نیز به واسطهى افزایش حجم داد و ستد بین شرق و غرب، و به تَبَع آن رشد شهرهاى بازرگانى مستقل، زمینه جهت رشد اندیشه و عقلِ غربى، که از قرنها پیش متروک مانده بود، فراهم شد. عوامل فوق در کنار تماس اروپا با جهان اسلام موجب بیدارى و هوشیارى اروپاییان گردید.
تلاش جدى اروپاییان از ابتداى قرن دوازدهم میلادى به بعد براى کسب علوم مختلف مسلمانان، موجب گردید تا «رنسانس قرن دوازدهم»5 ایجاد و در پى آن، قرن بعدى (قرن سیزدهم) به «قرن دانشگاهها» معروف گردد.6
در این زمان براى اندیشمندان اروپایى که آرزو داشتند تا پیکرهى دانش را در جهان مسیحیتِ لاتینى وسعت بخشند، روشن شد که برایشان هیچ راهى بهتر از برقرار کردن ارتباط با فرهنگهایى که از لحاظ فکرى متعالىتر هستند، نیست. این فرهنگ متعالى که در درون آن سنتهاى چشمگیرِ فلسفى، دینى و تفکر علمى پرورده شده بود و از خاورمیانه تا شمال آفریقا و تا اسپانیا اقتدار داشت، همان فرهنگ و تمدن اسلامى بود.
نگاه محققین غربى به فرهنگ و تمدن اسلامى
به دنبال نهضت ترجمهى متون مسلمانان در اروپا «عصر انتقال و مصالحه»7 چنان تحول و تغییراتى در حیات فکرى و نگرشى متفکران اروپا به وجود آمد که اسقف اکستر در سال 1287 میلادى قرن خویش را «مدرنى تمپورس» (اعصار جدید) نام نهاد.8
متأسفانه، به دلیل برداشتهاى نادرست در طى صدها سال نقش فرهنگ و تمدن اسلامى در تحولات فکرى و علمى اروپا از سوى نویسندگان غربى نادیده گرفته شده است. به طورى که اکثر مؤلفین تاریخ علوم، بىدرنگ پس از تشریح تمدنهاى عتیق به ویژه علوم یونانى به عصر رنسانس و بیدارى اروپا مىپردازند و در این میان نقش اسلام را در توسعه و تکامل علوم، مورد توجه قرار نمىدهند.9
پارهاى از محققان نیز که به نقش اسلام توجه نمودهاند، به آن به عنوان حلقهى اتصال و واسطهى اروپاى متمدن با دانش کهن یونانى، نگاه کرده و مدعى هستند که کار عمدهى مسلمانان ترجمه و حفظ علوم یونانى و انتقال آن به اروپا بوده است. چنان که فیزیکدان، فیلسوف و مورخ مشهور پیردوئم مىنویسد:
علمى به اسم علم عربى وجود ندارد. مردان دانشمند و فرزانهى کیش محمدى، همیشه کم و بیش شاگردان باوفاى یونانیان بودهاند، اما خودشان عارى از هرگونه اصالت و خلاقیت هستند.10
پس از او پىیر روسو نیز در این مورد مىنویسد:
پس اگر نقش دانشمندان عرب به طور کلى ایجاد علم نبوده است، این افتخار براى آنها باقى مىماند که بهترین اکتشافات کشورهاى دست نشانده را جمعآورى کردند و به ما انتقال دادند.11
حتى نویسندگان متأخر نیز با وجود برشمردن برخى از دستاوردهاى علمىِ مسلمانان، در نهایت با جملاتى چون «آنها در عرصهى اندیشه، سهمى انقلابى ندارند»12 و «اعراب در این زمینه (نجوم) چیز تازهاى بر نوشتههاى یونانى اضافه نکردند»13 و...، سعى در ناچیز جلوه دادن دستاوردهاى علمى مسلمانان مىنمایند.
این در حالى است که اندیشه و فرهنگ اسلامى، افق وسیعترى را فرا مىگیرد و «پروردن میراث یونانى» تنها یکى از مراحل تکامل و تطور فکر و اندیشهى اسلامى مىباشد؛14 و سهم مسلمانان در تکوین فرهنگ و تمدن بشرى نه تنها کمتر از یونانیان نیست بلکه در بسیارى موارد بیشتر نیز مىباشد. در این میان نویسندگانى نیز بودهاند که با تعمق در علوم اسلامى، بر نقش و تأثیرات مهم آن در تحولات فکرى و علمى اروپا تأکید کردهاند. به عنوان نمونه، ماکس میرهوف مىنویسد:
علوم عرب (مسلمانان) مانند ماه تابانى تاریکترین شبهاى اروپایى قرون وسطى را منور ساخت و چون علوم جدید ظاهر گشت ماه بىرنگ شد، ولى همان ماه بود که ما را در شبهاى تار، هدایت کرد و تا به اینجا رسانید و مىتوانیم بگوییم که هنوز هم تابش آن با ماست.15
در ادامه این مقاله با روشن ساختن گستردگى نهضت ترجمهى متون مسلمانان در اروپا، که همزمان با نبردهاى باز پسگیرى (Reconquest) اندلس در سدهى یازدهم میلادى آغاز، و در طى یک قرن به اوج خود رسید و تأثیرات گستردهى این متون در بیدارى و حرکتِ فرهنگى و علمى اروپا، میزان وامدارى اروپا به فرهنگ و تمدن اسلامى بیشتر آشکار گشته و به درستى سخن «گوستاولوبون» که مسلمانان را در طى مدت ششصد سال، استاد اروپا معرفى مىکند پى خواهیم برد.16
ترجمهى کتب علمى مسلمانان در اروپا
اصولاً ترجمه در موقعیتى صورت مىگیرد که جامعه از حالت ابتدایى و رکود خود خارج شده و حرکت خود را به سوى ترقى و تکامل آغاز کرده باشد. این مرحلهاى بود که اروپا از اواخر قرن یازدهم میلادى بنا به علل گوناگونى چون: ایجاد امنیت نسبى، توسعهى تجارت، رشد شهرها و از همه مهمتر آشنایى با جهان اسلام وارد آن گردید. در چنین وضعیتى، اندیشمندان اروپایى براى غنى کردن فرهنگ و تمدن خود، چارهاى جز توسل به تمدنهاى پیشرفتهتر و غنىتر ندیدند. بدین منظور آنها ابتدا عقاید، اندیشهها و علوم مختلف را از زبانهاى گوناگون که مهمترین آنها زبان عربى بود به زبان لاتین ـ زبان علمى اروپا در این زمان ـ باز گرداندند.
چنان که قدیمىترین ترجمههایى که از زبان عربى به لاتین صورت گرفته، مربوط به قرن دهم میلادى مىباشد. این ترجمهها در زمینهى ریاضیات و اسطرلاب بوده و در اسپانیا صورت گرفته است.17 هر چند قبل از قرن دوازدهم میلادى ترجمهى کتب مسلمانان از زبان عربى به زبان لاتین به صورت پراکنده و موردى، وجود داشته است؛ اما آن چه تحت عنوان نهضت ترجمهى متون مسلمانان در اروپا شهرت یافته محدودهى زمانى قرون دوازدهم و سیزدهم میلادى را در بر مىگیرد. چرا که در این دوره کتب مسلمانان در سطحى وسیع و به طور برنامهریزى شده از زبان عربى به زبان لاتین برگردانده شد.
در ابتدا هدف از ترجمهى کتب مسلمانان، علاوه بر آشنایى با میراث گذشتگان و انتقال علوم، این بود که با ترجمهى افکار و اندیشههاى مسلمانان و آشنایى با آن، بتوانند پاسخهاى مناسبى در رد آنها ارائه کنند. چنان که ترجمهى قرآن به زبان لاتین در اواسط قرن دوازدهم میلادى به همین منظور صورت گرفت؛ اما به تدریج با آشنایى بیشترِ اندیشمندان اروپایى با پیشرفتهاى شگرف مسلمانان در علوم گوناگون، و عطش بیش از پیش اندیشمندان اروپایى براى کسب علوم مسلمانان، بیشتر شاهد انگیزههاى صرفا علمى هستیم.
زمنیههاى فعالیت مترجمان بنابر نیاز جوامع اروپایى، بیشتر علوم طبیعى و تجربى (پزشکى، فیزیک، نجوم، کیمیا و...) و علوم نظرى (حساب و هندسه) بود؛ لذا اولین آثارى که از عربى ترجمه شد، در همین زمینهها بود. ترجمهى آثار فلسفى با تأخیر زمانى زیادى آغاز شد و اولین ترجمه آثار فلسفى در قرن سیزدهم انجام گرفت. علت این تأخیر را مىتوان روىگردانى اندیشمندان این عصر از مباحث نظرىِ فلسفه و حکمت الهى که مدتها در کلیساها بدان پرداخته شده بود، دانست.18
حوزههاى اصلى ترجمهى متون مسلمانان در اروپا
کانونهایى که این وظیفهى مهم را به عهده گرفتند دو حوزهى سیسیل و اندلس بودند. از این رو در این بخش، به معرفى مترجمان معروف و نقش این دو حوزه در ترجمهى کتب مسلمانان به زبان لاتین مىپردازیم.
هدف اصلى ما در این مبحث، ترجمههایى مىباشد که از زبان عربى به زبان لاتین صورت گرفته است. اما باید توجه داشت که در این دوره ترجمههاى فراوانى از عربى به زبانهاى دیگر، مثل: کاستیلى و عبرى نیز صورت گرفته است که در محدودهى بررسى ما قرار نمىگیرند، و خود نیاز به تحقیقى جداگانه دارد.
اندلس و هشتصد سال حاکمیت مسلمانان
انتقال علوم اسلامى به جهان مسیحیت، در شبه جزیرهى ایبرى، عمیقتر و شدیدتر و نسبت به نقاط دیگر طولانىتر بود. هشتصد سال (92ق ـ 897ق/711م ـ 1492م) حضور حاکمان مسلمان در اندلس که تمام این منطقه و در اواخر، تنها منطقهى جغرافیایى کوچکى را تحت سلطهى خود داشتند موجب پیدایش فرهنگ و تمدنى غنى و درخشان در این منطقه گردید. مسلمانان در طول تاریخ هشتصد سالهى حاکمیتِ خود بر این سرزمین، یکى از بارزترین و غنىترین مظاهر فرهنگ و تمدن اسلامى را به نمایش گذاشتند؛ چنان که نهرو در مورد آن مىنویسد:
مورها [عربهاى اسپانیا] آن حکومت حیرتانگیز «کورودووا» [قرطبه] را به وجود آوردند که از شگفتىهاى قرون وسطى بود، و در موقعى که سراسر اروپا در جهل، بربریت و جدال و زد و خورد غوطه مىخورد به تنهایى مشعل دانش و تمدن را روشن نگاه داشتند که پرتو آن بر دنیاى غرب مىتابید.19
تنها در قرطبه کتابخانهى حکم دوم (350 تا 366ق) 600000 جلد کتاب وجود داشت؛ در صورتى که شارل عاقل، 400 سال بعد کتابخانهى دولتى پاریس را تأسیس کرد و فقط توانست 900 جلد کتاب جمعآورى کند که یک سوم آن کتابهاى مذهبى بود.20 در این زمان در اندلس، سالیانه حدود هفتاد تا هشتاد هزار جلد کتاب تهیه مىشد، و تنها در شهر قرطبه 70 کتابخانهى عمومى وجود داشت.21
در اندلس مدارس بسیارى وجود داشت، براى نمونه، حکم دوم که از پادشاهان علم دوست آن دیار محسوب مىشد، به تنهایى بیست و هفت مدرسه در آن جا بنا کرد که تعلیم در آنها رایگان بود. بسیارى از شهرهاى اندلس داراى مؤسسات عالى، مانند دانشگاه بودند که از آن جمله مىتوان قرطبه، اشبیلیه، مالقه (مالاگا)، غرناطه و طلیطله را نام برد، این شهرها چنان که پىیر روسو آورده است؛
مراکز فرهنگى بزرگى شده بودند که جوانان فرانسوى و آلمانى و انگلیسى به آنها هجوم مىبردند، و این دانشگاهها ثروتهاى بىکرانى را که براى این جوانان تصور ناکردنى بود، در مقابل چشمان خیرهى آنان نمودار مىساخت. آثار بقراط، ارسطو، بطلمیوس، جالینوس و غیره در این مدارس مطالعه مىشد. بر نیمکت این دانشگاهها عرب و اسپانیولى، مسلمان و مسیحى در کنار یکدیگر مىنشستند و هنگام بازگشت به کشور خود، مطالب مفیدى را که آموخته بودند منتشر مىکردند....22
روحیهى تساهل حکام مسلمان با پیروان سایر ادیان، به ویژه با دانشمندان مسیحى و یهودى و فراهم نمودن زمینهى تحصیل علم در اندلس، موجب روى آوردن طالبان علم از نقاط مختلف اروپا به این سرزمین مىگردید. از جملهى مشهورترین افرادى که نزد مسلمانان در اندلس درس خوانده و به تحصیل ریاضیات پرداخته است گربرت(2) مىباشد که بعدها نام سیلوستر دوم گرفت و نخستین پاپ فرانسوى و بزرگترین پاپ قرن دهم گردید.23 بنابراین در انتقال فرهنگ و تمدن اسلامى به اروپا، دروازهى درخشان اندلس را نمىتوان نادیده گرفت.
پس از ضعف قدرتِ مسلمانان در اندلس و تصرف سرزمینهاى مسلماننشین توسط مسیحیان، دستیابى به ذخایر علمىِ مسلمانان این مناطق تسریع گردید؛ نمونهى بارز این مسأله پس از تصرف شهر طلیطله توسط آلفونس ششم مىباشد. این شهر از سال 1130 میلادى، تحت سرپرستى اسقف اعظم آن ریموند،(3) مرکزى براى ترجمهى کتب اسلامى گردید و شمار زیادى از مترجمان متبحّرِ مسیحى و یهودى در دارالترجمهى آن، به کار ترجمهى کتب مسلمانان، از عربى به لاتین مشغول بودند. به طورى که برخى معتقدند در این دارالترجمه تنها در علم طب، متجاوز از سیصد کتاب ترجمه شده است.24
مترجمان حوزهى اندلس
در این بخش به معرفى چند تن از برجستهترین مترجمان حوزهى اندلس، که در دورهى نهضت ترجمهى متون مسلمانان در اروپا، به ترجمهى متون عربى به لاتین پرداختهاند مىپردازیم:
دومنیگو گوندیسالوو(4)
دومنیگو فیلسوف و مترجم اسپانیایى، در ترجمهى کتب اسلامى، از همکاران یوحنا اشبیلى بود. ظاهرا یوحنا از عربى به کاستیلى ترجمه مىکرد و دومنیگو از کاستیلى به لاتین ترجمه مىنمود. از ترجمههاى او مىتوان به ترجمهى کتاب مراتب العلوم فارابى اشاره کرد که نسخهى عربى آن، در دست نیست؛ ولى ترجمهى لاتینى آن با عنوان (Deortus Scientiarum) موجود مىباشد. هم چنین او کتاب دیگرى از فارابى به نام احصاء العلوم را با کمک یوحنا ترجمه کرده است. از ترجمههاى دیگر او که با کمک یوحنا صورت گرفته است، مىتوان به ترجمهى ینبوع الحکم، اثر ابن جبرول اشاره نمود.25
یوحنا اشبیلى(5)
سرآمد مترجمان یهودى اسپانیایى، یوحنا اشبیلى بود که در میان مسلمانان به ابن داوود شهرت داشت. یوحنا بین سالهاى 530 تا 548 قمرى/1135 تا 1153 میلادى، در شهر طلیطله و زیر نظر اسقف اعظم ریموند کار مىکرد.
در نیمهى اول قرن دوازدهم میلادى، مغرب زمین در موجى از آثار نجومىِ ترجمه شده از زبان عربى غرق شد. عامل اصلى انتقال این آثار، یوحنا بود. او به آیین مسیحیت درآمده بود و ترجمههایش را با کمک دومنیگو گوندیسالوو انجام مىداد. یوحنا به قدرى آثار علماى اسلامى را ترجمه کرد، که به نظر ویل دورانت، ترجمههاى او یک کتابخانهى واقعى را تشکیل مىداد.26
پلاتو تیولى(6)
ریاضىدان و منجم ایتالیایى، طى سالهاى 1134 تا 1145 میلادى در بارسلون مىزیست. او از جملهى معدود مترجمینى بود که به سه زبان عربى، عبرى و لاتینى تسلط کامل داشت. بیشتر ترجمههاى وى با همکارى ابراهیم برحیا انجام گرفته است، در نتیجه محققین هنوز نتوانستهاند کارهاى این دو را به طور کامل از هم تفکیک کنند.27
رابرت چسترى(7)
ریاضىدان، منجم، کیمیاگر و مترجم انگلیسى (ولز)، بین سالهاى 1141 تا 1147 میلادى در اسپانیا ساکن بود. شهرت وى بیشتر به علت نخستین ترجمهى قرآنىاش بود، وى آن را با همکارى هرمان دالماتیایى، در سال 1141 آغاز و در سال 1143 م به اتمام رساند.28
ژرارد کریمونایى(8)
ژرارد (1114 تا 1187 م) از مردم ایتالیا بود. وى سالهاى زیادى از عمرش را در طلیطله گذراند. او در اواخر دههى 1130 میلادى یا اوائل دههى 1140 میلادى به دنبال کتاب المجسطى بطلیموس عازم طلیطله شد. وى در طلیطله به آموختن زبان عربى پرداخت و سپس به ترجمهى کتب گوناگون اسلامى روى آورد. تعداد زیاد کتبى که او از عربى به لاتین برگردانده است، بىشک او را شایستهى لقب بزرگترین مترجمان همهى اعصار29 مىنماید. محققان بر این عقیدهاند که وى بیش از 70 کتاب را شخصا ترجمه کرده و بر ترجمهى تعدادى دیگر نیز، نظارت کامل داشته است؛ حاصل کار او به راستى شگفتانگیز است. جورج سارتون، 87 اثر ترجمهاى او را در کتاب خود نام برده برده است.30 ویل دورانت او را با حنین بن اسحاق (مترجم معروف کتب یونانى به عربى در بیتالحکمه) مقایسه کرده و همردیف او دانسته است.31
از دیگر مترجمان حوزهى اندلس مىتوان به مارک طلیطلى(9) پزشک و مترجم اسپانیایى، آلفرد سارشلى(10) فیلسوف و دانشمند انگلیسىِ ساکن در اسپانیا، اصطفن سرقسطى،(11) پدرو گالگو(12) راهب اسپانیایى، رودولف بروگسى،(13) هرمان دالماتیایى(14) و هوگو سانتالایى(15) اشاره نمود.32
حوزهى سیسیل (صقلیه)
سیسیل که در منابع اسلامى از آن به نام صقلیه یاد شده، جزیرهاى در جنوب ایتالیا و در دریاى مدیترانه است. این جزیره از جنبهى سیاسى و نظامى، به جهت تحت فشار قرار دادن امپراطورى بیزانس و از جنبهى اقتصادى به دلیل قرار داشتن در مسیر تجارتى و بازرگانى شرق به غرب، براى مسلمانان اهمیّت فوقالعادهاى داشت؛ به همین جهت از آغاز فتوحات مسلمانان، مورد توجه آنها قرار گرفت. تا این که در سال 290 قمرى/902 میلادى این جزیره به طور کامل، به تصرف ابراهیم دوم اغلبى، فرمانرواى افریقیه در آمد. پس از اغالبه فاطمیان بر سیسیل حکم راندند هم چنین در سال 340 قمرى حکومت نیمه مستقل کلبیان در این جزیره تشکیل گردید و سرانجام با ضعف حکومت کلبیان و حملات مکرر نورماندىها، حاکمیت مسلمانان بر جزیرهى سیسیل، در سال 483 قمرى/1091 میلادى به پایان رسید.
سیسیل در طول حاکمیت حدودا دویست سالهى مسلمانان، تبدیل به یکى از مراکز مهم فرهنگى و تمدنى جهان اسلام گردید. تصرف این جزیره به وسیلهى نور ماندىها نه تنها باعث از میان رفتن فرهنگ و تمدن اسلامى در این جزیره نشد، بلکه به دلیل حمایت و پشتیبانى فرمانروایان نورماند از مسلمانان و فرهنگ و علوم اسلامى، به گسترش و شکوفایى فرهنگ و تمدن اسلامى در این جزیره انجامید.
طى سالیان متمادى که فرهنگ اسلامى در جزیرهى سیسیل رواج داشت، این جزیره نقش برجستهاى در انتقال علوم و فرهنگ اسلامى به اروپا ایفاء کرد. در این میان فرمانروایان نورماندى به واسطهى حمایت از دانشمندان و عالمان و دوستدارى علم، نقش بارزى در حفظ و انتقال فرهنگ و علوم اسلامى به اروپا داشتند؛ از جملهى این فرمانروایان مىتوان به راجر دوم (1130 م تا 1154 م) که ادریسى، جغرافى دانِ مسلمان، کتاب نزهة المشتاق خود را براى او تهیه کرد و فردریک دوم (1194 م تا 1250 م) اشاره نمود.33
در خصوص ترجمهى متون اسلامى به لاتین، باید توجه داشت که، نخستین فعالیت منظم و گسترده در این حوزه صورت گرفته است. البته حوزهى سیسیل، در این نوشتار قلمرو جغرافیایى جنوب ایتالیا را نیز در بر مىگیرد؛ چرا که فرهنگ و تمدن اسلامى به واسطهى حضور مسلمانان و حاکمیت نورماندىها در این منطقه، به اندازهى جزیرهى سیسیل تأثیرگذار بود. در این حوزه از مراکز ترجمهى فعال مىتوان سالرنو، پالرمو، ناپل و پادوا را نام برد.
مترجمان حوزهى سیسیل
در این بخش، به معرفى چند تن از مترجمان حوزهى سیسیل که در دورهى نهضتِ ترجمهى متونِ مسلمان، در اروپا به ترجمهى متونِ عربى به زبان لاتین پرداختند، مىپردازیم:
کنستانتین آفریقایى(16)
کنستانتین در تونس به دنیا آمد و تحصیلاتش را در شمال آفریقا آغاز نمود. او پس از مسافرتهاى طولانى به ممالک شرقى، همچون عراق و سوریه، براى کسب علوم اسلامى در آن مناطق، به ایتالیا رفت و در سالرنو سکنى گزید. کنستانتین که به خاطر اصالتِ شمال آفریقایىاش، به زبان عربى مسلط بود در این زمان به ترجمهى کتب مسلمانان پرداخت.
ترجمههاى کنستانتین بیشتر در زمینهى طب مىباشد و این به دلیل ارتباط او با مدرسهى طبِ سالرنو بود. او در ترجمهى آثار عربى به لاتین، از کمک دو تن از شاگردانش به نامهاى یحیى بن افلح (یوحناى عرب) و اوتو(17) بهره مىگرفت. سرانجام او در سال 1087 میلادى درگذشت.34
کنستانتین در بسیارى از آثارش که ترجمهى کتب عربى بود، با حذف نام نویسندگان و قرار دادن نام خود به جاى آن سعى مىکرد تا این آثار را نوشتهى خویش معرفى کند؛ چنان که این کار را در مورد کتاب شفاءالعیونِ حنین بن اسحاق و زادالمسافرِ ابن جزار و برخى از کتب کیمیایى محمد بن زکریاى رازى انجام داد، اما با پیدایش اصلِ عربىِ کتابهاى مذکور، این اقدامِ نادرستِ وى آشکار گردید.35 سارتون او را نخستین مترجم بزرگ کتب عربى به لاتین مىداند.36
آدلارد باثى(18)
آدلارد، انگلیسى بود، او در حدود سال 1070 میلادى به دنبا آمد. وى در اوایل قرن دوازدهم میلادى، مدتى اقدام به سیر و سفر در ممالک اسلامى همچون سوریه، فلسطین، سیسیل و انطاکیه نمود. او در طى این سفرها با علوم اسلامى و آثار دانشمندان مسلمان آشنایى یافت و برخى از این آثار را جمعآورى نمود و در بازگشت به اروپا، به ترجمهى آنها پرداخت از جملهى نخستین ترجمههاى لاتینىِ آدلارد، اصولِ اقلیدس، زیجِ خوارزمى، تصحیح مسلمة بن احمد مجریطى و مقدمات حساب خوارزمى مىباشند.37
مایکل اسکات(19)
مایکل اسکات، دانشمند، منجم و مترجم اسکاتلندى (متوفى 1236 م) بود. او در آغاز در طلیطله فعالیت مىنمود، ولى از حدود سال 1227 میلادى در سیسیل به عنوان مترجم و منجم، در خدمت فردریکِ دوم درآمد و مورد توجه او قرار گرفت. اغلب آثار ترجمهاىِ معروفترین مترجم سیسیل در قرن سیزدهم میلادى و به قول ویل دورانت عالم همه فن حریف آن عصر، در زمینه فلسفه بود.38 و شاید به دلیل ترجمههاى اوست که هونکه، سیسیل را دروازهى فلسفهى اسلام به اروپا مىداند.39 از دیگر مترجمان حوزهى سیسیل، مىتوان به افراد ذیل اشاره نمود:
ـ سالیوى پادوایى؛ او رییس کلیساى پادوا و مترجم بود وى در نیمهى نخست قرن سیزدهم میلادى مىزیسته است.
ـ استفان انطاکى؛ وى در شهر پیزاى ایتالیا به دنیا آمد و مشهورترین اثرش، ترجمهى کتاب الطب الملکى یا کامل الصناعة، نوشتهى على بن عباس اهوازى مىباشد؛ او در پایان این کتاب یک واژه نامهى یونانى ـ عربى ـ لاتینى تدوین کرده است. (1127م)
ـ فرج بن سلیم، وى پزشک و مترجم یهودىِ قرن سیزدهم، و از اهالى سیسیل بود. او به فرمان شارل اول پادشاه ناپل، به ترجمهى کتاب الحاوى نوشتهى زکریاى رازى پرداخت و سرانجام ترجمهى آن را در سال 1279 میلادى به پایان رساند.
ـ بوناکوزا، او مترجمِ یهودىِ ایتالیایى بود، و در سال 1255 میلادى کتاب کلیات فىالطبِ ابن رشد را در پادوا ترجمه کرد.
ناگفته نگذاریم که در این نوشتار، ما تنها به معرفى برخى از چهرههاى برجستهى مترجمان دو حوزهى اندلس و سیسیل، در محدودهى زمانىِ اواخر قرن یازدهم تا اواخر قرن سیزدهم میلادى پرداختهایم، حال آن که اولاً تعدد افرادى که به ترجمهى کتب مسلمانان در اروپا پرداختهاند بسیار بیشتر از افرادى است که نام آنها ذکر گردید؛ ثانیا ترجمهى کتابهاى مسلمانان، کمابیش تا قرن شانزدهم میلادى ادامه یافته است؛ ثالثا ترجمهى متون اسلامى، تنها محدود به ترجمه از عربى به لاتین نبود، بلکه این متون به زبانهاى دیگرِ اروپایى نیز ترجمه مىشدند.
کیفیت ترجمهها
ترجمهى کتب اسلامى توسط اروپاییان به زبانهاى گوناگونى انجام مىشد. مهمترین این زبانها از نظر تعداد ترجمه به ترتیب: لاتین، اسپانیایى، عبرى و ایتالیایى بود.
علاوه بر ترجمههایى که به صورت انفرادى انجام مىشد در این دوره شاهد فعالیت گروهىِ مترجمان نیز هستیم. نمونهى جالب کار گروهى مترجمان را در گروهى که پىیر ونرابل(20) براى تهیهى نخستین ترجمه از قرآن به وجود آورد مىبینیم.40
از آن جا که برخى از مترجمان تسلطى به زبان عربى نداشتند، ترجمهها در دو مرحله انجام مىگرفت؛ یعنى ابتدا مترجمین، آثار علمى دانشمندان اسلامى را اکثرا به صورت شفاهى از عربى به یکى از زبانهاى عبرى یا کاستیلى ترجمه مىکردند و سپس مترجمین مسیحى آنها را به زبان لاتین برمىگرداندند. نمونهى مشهور این نوع ترجمه را در ترجمههاى دومنیگو گوندیسالوو و یوحناى اشبیلى مىبینیم که یوحنا از عربى به کاستیلى و دومنیگو از کاستیلى به لاتین ترجمه مىنمود. اما ایراد اساسى این شیوه، این بود که ممکن بود مطالب و مفاهیم در طى مراحل ترجمه، معانى خود را از دست داده و یا تغییر یابند.
یکى از مشکلاتى که در این دوره همهى مترجمان با آن روبهرو بودند، عدم وجود معادلهاى مناسب در زبان لاتین براى برخى از اصطلاحات عربى بود؛ در نتیجه نواقص فراوانى در ترجمههاى این دوره دیده مىشود. چرا که مترجمان ناگزیر مىشدند یا اصطلاحى که کاملاً معادل اصطلاح عربى نیست را به کار ببرند و به اصطلاح تحت اللفظى ترجمه نمایند و یا عین کلمهى عربى را با حروف لاتینى یادداشت نمایند، که در هر دو مورد در فهم درست مطالب خلل ایجاد مىشد. یک نمونهى جالب در این مورد ترجمهى گوندیسالوو از کتاب مابعدالطبیعه یا الهیاتِ ابن سینا مىباشد. در این ترجمه او از کلمهى لاتینى (being/ هستى) براى ترجمهى سى و چهار تعبیر متفاوتِ عربى، استفاده کرده است که در میان آنها طیف وسیعى از معانى باریک و متفاوتِ هستى وجود داشت.41
در کل مىتوان گفت، ترجمههاى عربى به لاتین در این دوره، با وجود تأثیر شدید و مثبت در اروپا، به استثناى برخى موارد، به صورت معیوب انجام شده و از کیفیت مناسبى برخوردار نبوده است. شاید به همین دلیل است که ما در این دوره شاهد ترجمههاى مکرر از یک اثر، توسط افراد مختلف مىباشیم.
تأثیرات ترجمهى کتب مسلمانان در اروپا
با توجه به حجم گستردهى کتابهایى که در سدههاى پایانى قرون میانه، از عربى به لاتین ترجمه شده است نباید تأثیرات این کتب را در فرهنگ و تمدن مغرب زمین نادیده گرفت. این تأثیرات به قدرى عمیق و شدید مىباشد که کارل بکر(21) مىنویسد:
آن چه را قرون وسطى مىخوانیم از بسیارى جهات اگر نه از همه حیث... چیز دیگرى نیست جز شرقى مآب شدن غرب.42
تأثیرات ترجمهى کتب علمىِ مسلمانان در اروپا، بنا به قول ویل دورانت اثرى انقلابى43 داشت و مىتوان از دیدگاههاى گوناگون آن را مورد توجه قرار داد؛ اما آن چه در این مبحث مورد نظر مىباشد تأثیرات علمى این ترجمهها است.
جلوههاى تأثیر ترجمهى کتب مسلمانان در اروپا متعدد و گوناگون مىباشد، از جمله:
1 ـ دستیابى به علوم و معارف یونان باستان به واسطهى ترجمههاى مسلمانان از این آثار.
2 ـ آشنایى و دستیابى به منابع و معارف تمدنهاى کهن مشرق زمین، مثل: تمدنهاى هندى، ایرانى، عبرى و... از طریق آثار مسلمانان.
3 ـ آشنایى و دستیابى به دستاوردهاى علمى و تحقیقاتى مسلمانان در رشتههاى گوناگون علمى هم چون: ریاضیات، نجوم، مکانیک، فیزیک و نورشناسى، کیمیا، طب و فلسفه.
4 ـ ایجاد تحرک در تفکر و اندیشهى اروپاییان و متوجه ساختن آنان به علم و فلسفه.
5 ـ انتقال اعداد هندى به اروپا.
نظام اعداد هندى به واسطهى ترجمهى آثار ریاضىِ مسلمانان، به اروپا انتقال یافت و به همین دلیل به ارقام عربى شهرت یافت. پذیرش این نظام در جهان مسیحیت، یکى از پیشرفتهاى بزرگ در علم اروپایى محسوب مىشود. جاىگزینى این اعداد با اعداد رومى، به جهت تسهیل نمودن عمل محاسبات، زمینهساز بسیارى از پیشرفتهاى اروپاییان گردید.44
6 ـ رشد مراکز دانشگاهى در اروپا.
در کنار عواملى چون: آشنایى اروپاییان با مراکز علمى مسلمانان، رشد اقتصادى، رونق شهرنشینى و زمینهسازى مدارسِ موجود در کلیساها و دیرها، آن چنان که ویل دورانت اشاره مىکند، ترجمهى کتابهاى عربى به زبان لاتین نیز از عوامل مهم رشد شگفتانگیز دانشگاههاى اروپایى، در قرن سیزدهم میلادى بود. در واقع نخستین دانشگاههاى اروپایى (هم چون پاریس، آکسفورد، مونت پلیه، ناپل و...) زمانى شکل مىگیرند که بر اثر نهضت ترجمهى کتب مسلمانان، منابع لازم علمى براى ارائه در این دانشگاهها تأمین گردیده بود.45
7 ـ رواج روشهاى علمى جدید هم چون: تجربه، آزمایش و مشاهده در مغرب زمین.
راجرز بیکن، داوینچى و گالیله هیچ کدام پایهگذار روش تجربى نبودهاند، بلکه پیش از آنها روش علمىِ تجربه و آزمایش، توسط دانشمندان اسلامى پایهگذارى شده و به کار رفته است. چنان که گوستاولوبون مىنویسد:
اعراب در کارها از روى آزمایش و تجربه پیش مىرفتند، و نخستین ملتى بودند که پى به اهمیّت آن بردند.46
شاید آوردن سخنان بعضى از دانشمندان مسلمان، در خصوص اهمیّت مشاهده، تجربه و آزمایش، جهت اثبات پیشتازى مسلمانان در روشهاى علمى جدید، به ما کمک نماید:
عبداللطیف بغدادى (1231 ـ 1162 م) چنین مىگوید:
بنابراین آن چه ما ملاحظه و درک مىکنیم دلایل ما هستند و قانع کنندهتراند تا آن چه فقط بر اساس نوشتهى نامداران است.47
ابن الخطیب وزیر، پزشک و شاعر معروف غرناطه مىگوید:
این باید براى ما، اصل باشد اگر از گذشتگان نقل قولى به عنوان دلیل اقامه مىکنیم، هرگاه آن دلیل با عینیات ما در تضاد باشد، باید عینیات خود را اصل گرفته، نقل قول یا دلیل را تغییر دهیم.48
هم چنین ابن البیطار (1197 ـ 1248م) در مورد خصوصیاتِ کتابى که، در باب گیاهان دارویى تألیف کرده، مىنویسد:
هر آن چه من در این جا از نویسندگان قدیم و جدید ارائه دادم، خودم شخصا مورد آزمایش و مشاهده قرار دادم که یا صحت آن را تصدیق کرده و مجاز دانستم و یا این که در آزمایش مشاهدات، معلوم کردم که غیر واقعى و مردود است.49
8 ـ زمینهسازى، جهت نهضت علمى و رنسانس اروپا.
با توجه به حجم بسیار زیاد آثارى که پیش از رنسانس از عربى به لاتین ترجمه شد، به طور طبیعى تأثیر آنها را در ایجاد نهضت علمى اروپا نمىتوان نادیده گرفت. دکتر زرین کوب رنسانس قرن پانزدهم اروپا را، عکسالعمل اروپایىها در برابر غلبهى فلسفهى اسلامى در طى قرون دوازده و سیزده میلادى، بر فرهنگ غربى مىداند؛ که آنان را واداشت تا براى فرار از فرهنگ اسلامى، به یونانى مآبى روى آورند.50
البته ما ورود آثار ترجمه شدهى مسلمانان به اروپا را تنها به عنوان یکى از عوامل زمینهساز رنسانس مىدانیم و در کنار عواملى چون: اختراع چاپ، تصرف قسطنطنیه به دست ترکان عثمانى و مهاجرت دانشمندان بیزانس به ایتالیا، اکتشافات جغرافیایى، کشف آمریکا و ظهور فرقهى پروتستان و در هم شکستن حاکمیت کلیسا که همواره در شمار علل وقوع رنسانس در اروپا ذکر مىشود، با توجه به نفوذ و تأثیرات گسترده و متنوعى که فرهنگ و علوم اسلامى بر جنبههاى گوناگون زندگى و فکر اروپایى تا پیش از رنسانس داشته است، از عامل دیگرى که در پیدایش رنسانس مؤثر بوده است باید نام برد، و آن عامل، نهضت ترجمهى متون مسلمانان در اروپا مىباشد.
پىنوشتها:
1. کرومبى، از آگوستین تا گالیله، ص 42.
2. در این مورد مىبایست علومى را که منابع آن کاملاً اسلامى است، هم چون فقه، حدیث و تفسیر استثنا نماییم چرا که این علوم از همان قرن اول قمرى با یک رشد سریع و ناگهانى مواجه شد.
3. براى آگاهى از برخى دلایل ن. ک: ذبیحاللّه صفا، تاریخ علوم عقلى در تمدن اسلامى، صفحات 134 الى 151.
4. در این مورد ن. ک به: لویس ویلیام هلزى هال، تاریخ و فلسفه علم، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، ص 148 و ذکراللّه محمدى، نقش فرهنگ و تمدن اسلامى در بیدارى مغرب زمین، ص 71.
5. کرومبى، پیشین، ص 13.
6. ژاک اوگوف، روشنفکران در قرون وسطى، ص 83 .
7. با توجه به روابط و تعاملات گسترده در دوره زمانى سده دوازدهم تا اواسط سده سیزدهم، جورج سارتون این دوره را به این نام مىخواند این در حالى است که معمولاً در نگاه محققانى که تنها به روابط سیاسى و ستیز دولتها توجه دارند، از آن جا که این مقطع زمانى همزمان با جنگهاى صلیبى مىباشد، این دوره عصر ستیز و کشمکش معرفى مىشود. جورج سارتون، مقدمه بر تاریخ علم، ص 2535.
8. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 4، ص 1454.
9. براى نمونه ن. ک به: برنال، علم در تاریخ، در یک کتاب چهار جلدى با بیش از هزار صفحه تنها ده صفحه (209 الى 218) به شرح علوم مسلمین اختصاص داده است. همچنین ن. ک به: پىیر روسو، تاریخ علوم، ترجمه حسن صفارى، که در کتابى با بیش از 750 صفحه، تنها پنج صفحه (117 الى 122) به معرفى علوم اسلامى و دانشمندان آن اختصاص یافته است.
10. به نقل از: دیویدسى لیندبرگ، سرآغازهاى علم در غرب، ص 239.
11. پىیر روسو، پیشین، ص 121.
12. ویلیام هلزى هال، پیشین، ص 140.
13. کرومبى، پیشین، ص 52.
14. سید حسین نصر، علم و تمدن در اسلام، ص 9.
15. به نقل از: سید مجتبى موسوى، سیماى تمدن غرب، ص 198.
16. گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ص 722.
17. ن. ک به: لیندبرگ، پیشین، ص 276.
18. ن. ک به: حسن حسینزاده شانهچى، ترجمه متون علمى مسلمانان در اروپا، ، شماره 8 زمستان 1380.
19. جواهر لعل نهرو، نگاهى به تاریخ جهان، ص 378.
20. زینالعابدین قربانى، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامى، ص 67.
21. همان، ص 68.
22. پىیر روسو، پیشین، ص 127.
23. آلدو میهلى، علوم اسلامى و نقش آن در تحولات علمى جهان، ص 508. ن. ک: زیگرید هونکه، فرهنگ اسلام در اروپا، صفحات 111 الى 119.
24. محمد رشاد، جنگهاى صلیبى، ص 24.
25. ر.ک: جورج سارتون، پیشین، صفحات 1249 الى 1251 و همچنین ذبیحاللّه صفا، پیشین، صفحات 193 و 194.
26. ویل دورانت، پیشین، ص 123. همچنین براى دیدن برخى آثار ترجمهاى وى ر.ک: جورج سارتون، پیشین، صفحات 1246 الى 1249.
27. براى آشنایى بیشتر ن. ک: آلدومیه لى، پیشین، ص 512.
28. در خصوص ترجمه قرآن کریم به زبانهاى گوناگون ن. ک: جواد سلماسىزاده، تاریخ ترجمه قرآن در جهان، براى آشنایى بیشتر با رابرت چسترى ن.ک: جورج سارتون، پیشین، صفحات 1253 و 1254.
29. جورج سارتون، پیشین، ص 996.
30. همان، صفحات 1459 الى 1465.
31. ویل دورانت، پیشین، ص 1231.
32. براى آشنایى با این مترجمین و آثار ترجمهاى آنان ن. ک: جورج سارتون، مقدمه بر تاریخ علم، ص 1732.
33. عبدالحسین زرین کوب، کارنامه اسلام، ص 82 در مورد فردریک دوم و توجه او به دانشمندان ن. ک: ابن العبرى، مختصر تاریخ الدول، صفحات 375 و 376.
34. در مورد شرح زندگى کنستانتین ن. ک: زیگرید هونکه، پیشین، صفحات 297 الى 302.
35. در خصوص آثار کنستانتین ن. ک: لیندبرگ، پیشین، ص 435 و جورج سارتون، مقدمه بر تاریخ علم، صفحات 881 و 882.
36. جورج سارتون، مقدمه بر تاریخ علم، ج 1، پیشین، ص 881.
37. جورج سارتون، مقدمه بر تاریخ علم، ج 2 بخش اول، صفحات 1003، 1011 و 1025.
38. ویل دورانت، پیشین، ص 966.
39. زیگرید هونکه، پیشین، ص 486.
40. ن. ک به: ژاک لوگوف، پیشین، صفحات 27 و 28.
41. دیوید لاسکم، پیشین، ص 88.
42. به نقل از: زرینکوب، پیشین، ص 167.
43. ویل دورانت، پیشین، ص 1233.
44. کرومبى، پیشین، ص 54. در خصوص تاریخچه ارقام هندى و نحوه ورود آن به جهان اسلام و سپس انتشار آن در اروپا ن. ک: همان، ص 97 الى 121.
45. ویل دورانت، پیشین، ص 1233.
46. گوستاولوبون، پیشین، ص 545.
47. زیگرید هونکه، پیشین، ص 272.
48. همان، ص 348.
49. همان، ص 332.
50. زرینکوب، پیشین، ص 169.
منابع:
ـ ابن العبرى، مختصر تاریخالدول، ترجمه عبدالمحمد آیتى، چ اول، (تهران، علمى و فرهنگى، 1377).
ـ برنال، جان، علم در تاریخ، ترجمه پیرانفر وفانى، چاپ اول، (تهران، امیرکبیر، 1354).
ـ حسینزاده شانهچى، حسن، ترجمهى متون علمى مسلمانان در اروپا، فصلنامهى تاریخ اسلام، شماره 8، زمستان 1380.
ـ دورانت، ویل، تاریخ تمدن، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چ دوم، ج 4 (تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، 1367).
ـ رشاد، محمد، جنگهاى صلیبى، چ سوم، (تهران، نشر اندیشه، 1373).
ـ روسو، پىیر، تاریخ علوم، ترجمه حسن صفارى (تهران، امیرکبیر، 1346).
ـ زرین کوب، عبدالحسین، کارنامه اسلام چ هشتم، (تهران، امیرکبیر، 1380).
ـ سارتون، جورج، مقدمه بر تاریخ علم، ترجمه غلامحسین صدرى افشار، جلد اول (تهران، دفتر ترویج علوم وزارت علوم، 1353).
ـ ـــــــــــــــــــــــ ، مقدمه بر تاریخ علم، ترجمه غلامحسین صدرى افشار، جلد دوم بخش اول (تهران، وزارت علوم، 2535 شاهنشاهى).
ـ ـــــــــــــــــــــــ ، مقدمه بر تاریخ علم، ترجمه غلامحسین صدرى افشار، جلد دوم بخش دوم (تهران، شوراى پژوهشهاى علمى کشور، 2537 شاهنشاهى).
ـ سلماسىزاده، جواد، تاریخ ترجمه قرآن در جهان، چ اول (تهران، امیرکبیر، 1369).
ـ صفا، ذبیحاللّه، تاریخ علوم عقلى در تمدن اسلامى، مجلد اول، چ پنجم (تهران، دانشگاه تهران، 1374).
ـ قربانى، زین العابدین، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامى، چ دوم (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1370).
ـ کرومبى، آ. سى، از آگوستین تا گالیله، ترجمه احمد آرام، چ اول (تهران، سمت، 1371).
ـ لوبون، گوستاو، تمدن اسلام و عرب، سید هاشم حسینى، چ سوم (تهران، کتابفروشى اسلامیه، 1358).
ـ لوگوف، ژاک، روشنفکران در قرون وسطى، ترجمه حسن افشار، چ اول (تهران، نشر مرکز، 1376).
ـ لیندبرگ، دیویدسى، سرآغازهاى علم در غرب، ترجمه فریدون بدرهاى، چ اول (تهران، علمى و فرهنگى، 1377).
ـ محمدى، ذکراللّه، نقش فرهنگ و تمدن اسلامى در بیدارى مغرب زمین، چ اول (قزوین، دانشگاه بینالملى امام خمینى، 1373).
ـ موسوى، سید مجتبى، سیماى تمدن غرب، چ چهارم (قم، کتابخانهى صدر، 1354).
ـ میهلى، آلدو، علوم اسلامى و نقش آن در تحولات علمى جهان، ترجمه محمدرضا شجاع رضوى و اسداللّه علوى (مشهد، آستان قدس رضوى، 1371).
ـ نصر، سید حسین، علم و تمدن در اسلام، احمد آرام، چ اول (تهران، نشر اندیشه، 1350).
ـ نهرو، جواهر لعل، نگاهى به تاریخ جهان، ج اول، چ پنجم، ترجمه محمود تفضلى (تهران، امیرکبیر، 1353).
ـ هلزى هال، ویلیام لویس، تاریخ و فلسفه علم، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، چ سوم (تهران، سروش، 1376).
ـ هونکه، زیگرید، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه مرتضى رهبانى، چ چهارم (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلام، 1373).
________________________________________
1. کارشناس ارشد تاریخ.
2Gerbert.
3Reymond.
4Domenigo Gondysallvo.
5 Joan de Sevilla.
6 Plato of tiole.
7 Robert of chester.
8 Jerard of Kerimona.
9 Marc of toledo.
10 Alfred of sarshel.
11 Stephen of Saragossa.
12 Peter Galo.
13 Rudolf of bruges.
14 Herman of dalmatia.
15 Hugh of santalla.
16 Conctantin of africa.
17 Oto.
18 Adelard of Bath.
19 Michel scot.
20 Venerable.
21 Beker.