ابن اشعث (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
تحقیق دربارهى شخصیتهاى قرن نخستین هجرى، مخصوصا افرادى که خود و خاندانشان در حوادث آن دوره نقش مؤثرى داشتهاند، براى بررسى اوضاع سیاسى، اجتماعى و اقتصادى آن روزگار ضرورى است. یکى از این شخصیتها عبدالرحمن بن محمد بن اشعث مىباشد که مهمترین حادثهى زندگى وى قیام او علیه حجاج بوده که این قیام یکى از حوادث مهم دورهى مهم حکومت بنىامیه محسوب مىشود. در این مقاله سعى شده است علل این شورش، چگونگى گسترش آن، روند اوجگیرى مخالفتها و قیام بر ضد بنى امیه، ماهیت و اهداف قیام کنندگان، موضعگیرىهاى ابن اشعث در سراسر آن ماجرا (که نزدیک بود خلافت اموى را سرنگون سازد)، مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
عبدالرحمن بن محمد بن اشعث کندى، از خانوادههاى اشرافى حضرموت مىباشد که به دلیل شورش علیه حجاج (که در بین سالهاى 80 ـ 83 ق / 699 ـ 702م) به وقوع پیوست، مشهور شد. او نوهى اشعث معروف بود.2 پسرش محمد به اندازهى پدر معروف نبود ولى در حوادث عصر خویش نقش مهمى را ایفا کرد. نام مادر عبدالرحمن بن محمد بن اشعث، ام عمرو دختر سعید بن قیس همدانى بود.3 منابع مىنویسند عبدالرحمن فعالیتهاى سیاسى پدرش را ادامه داد. همچنین او بود که محل پنهان شدن مسلم بن عقیل را براى عبیداللّه بن زیاد فاش ساخت (60ق / 680م)، هر چند این افشا فقط در نتیجهى یک اقدام ناشیانه صورت گرفت.4 در سال 67 قمرى/ 686 میلادى او همراه مصعب بر ضد مختار جنگید.5 احتمال دارد که وى به تلافى قتل پدرش، مصعب را تشویق به کشتن اسیران از یاران مختار نموده باشد و یا خودش اقدام به این کار کرده باشد.6 منابع پس از آن از وى تا سال (72 ق / 2 ـ 691م) ـ که در آن سال حوادث خیلى مهمى رخ داد ـ ، یادى ننمودهاند. یعنى زمانى که عبدالملک، مصعب را بر سواحل دجله نزدیک کلیساى کاتولیکها شکست داد و کشت.7 و از قرار معلوم حجاج در جمادى الثانى همان سال به جنگ ابن زبیر در مکه فرستاده شد. آن چنان که مشهور است مهلب بن ابى صفره به خدمت خلیفهى اموى که مصعب را شکست داده بود در آمد و عبدالرحمن ظاهرا به همین روش عمل نمود؛ زیرا ما مىبینیم بصیر برادر عبدالملک، عبدالرحمن را در راس سپاهى 5 هزار نفرى از مردم کوفه قرار داد که آنها را براى جنگ با خوارج آماده کرده بود. این نیروها به همراهى نیروهاى دیگر، تحت فرماندهى سردار اموى، خالد بن عبداللّه بن خالد بن اسد قرار داشتند (سال 72 ظاهرا نخستین ماههاى سال 692م). خوارج که به شهر اهواز نزدیک بودند بعد از حدود بیست روز و قبل از اینکه نیروهاى حکومتى برسند، عقبنشینى نمودند و عبدالرحمن به سوى رى رفت. وى به عنوان حاکم این شهر از سوى بصیر تعیین شده بود.8 بین سالهاى 72 تا 76 قمرى خبرى از فعالیتهاى عبدالرحمن در منابع نیست. در سال 75 قمرى / 694 ـ 695 میلادى، حجاج از جزیرة العرب فرا خوانده شد و به عنوان حاکم عراق منصوب گشته و به کوفه وارد شد. از این پس براى عبدالرحمن خیلى سخت بود که با حجاج که مافوقش محسوب مىشد، رفتارى متناسب داشته باشد. جنگ به ضد ازارقه هنوز تمام نشده بود که گروه دیگرى از خوارج که اکثریت ایشان متعلق به طایفهى بنى شیبان بودند، ترور و وحشت را در نواحى مرزى عراق و خود آن ناحیه گسترش دادند. این گروه که مرکب از تعداد کمى مردان جنگى بودند، در برخورد با نیروهاى حکومتى شکست بسیار سختى را بر آنها وارد ساختند.9 در این زمان حجاج یک سپاه 6 هزار نفرى از سواران تعلیم دیده را در اختیار ابن اشعث قرار داد تا شبیب خارجى را تعقیب نماید. ابن اشعث از توصیههاى سردار بجیلى عثمان بن سعید، پیروى نمود که مهارت تاکتیکىِ دردناکى را از شبیب تجربه کرده بود.10 وى در تعقیب خوارج شتاب مىنمود و در عین حال همه نوع احتیاط را براى اجتناب از مواجه شدن با حملهى ناگهانى آنها انجام مىداد. چون جنگ طولانى شد حاکم مدائن، عثمان بن قطن، در نامهاى به حجاج از تاکتیک جنگى ابن اشعث انتقاد نمود. عثمان از سوى حجاج براى در دست گرفتن ابتکار عمل جنگ دعوت شد. او به شبیب حمله کرد ولى در مقابله با ضد حملهى خوارج نتوانست ایستادگى کند؛ بنابراین خودش همراه با 1120 و یا 720 تن از سربازانش کشته شدند و باقى ماندهى سپاه شکست خورده و گریختند.11 عبدالرحمن در طى نبرد از اسب پرت شد و با کمک یکى از رفقایش (ابن ابى صبره) گریخت و بعد از ماجراجویىهاى بسیار به کوفه رسید. وى در این شهر پنهان شد تا اینکه حجاج به او امان داد.12
رابطهى بین حجاج و ابن اشعث ابتدا دوستانه بود و محمد پسر حجاج، با دختر ابن اشعث ازدواج کرد اما این روابط به زودى به سردى گرایید. در شرح شورش ابن اشعث همهى منابع به این تغییر اوضاع اشاره دارند. علتش نیز این بود که ابن اشعث متکبرانه متوجه موقعیت اشرافى خویش بود و به همین دلیل به طور قابل ملاحظهاى خود را از همهى امیران حکومتى شایستهتر مىدانست. بر اساس گزارش مسعودى او عنوان نصیرالمؤمنین (یعنى کمک کننده به مؤمنان) را به خودش داده بود.13 ظاهرا خود را در جایگاه دفاع کننده از مؤمنان واقعى قرار مىداد و در مقابل، امویان و حجاج را مسلمانان بد دین معرفى مىنمود. او همچنین ادعا مىکرد که قحطان است، (شخصى که یمنىها انتظار آمدنش را داشتند تا باعث تلسط دوبارهى آنها گردد).14 این چنین تکبرى حجاج را سخت آزار مىداد و به همین جهت وى شدیدا رفتار ابن اشعث را محکوم مىکرد (ببینید چگونه قدم مىزند؟ چگونه! من دوست دارم گردنش را بزنم!) وقتى این اظهارات به ابن اشعث گزارش شد، وى عکس العمل شدیدى از خود نشان داد. گفته شده که او فریاد زد، به او فرصت نخواهم داد و او را از قدرت بر کنار خواهم ساخت.15 به نظر مىرسید یک تنفر متقابل بین آنها به وجود آمده بود.16 ابن کثیر و دیگر نویسندگان نیز از شدت این تنفر سخن گفتهاند. ناگهان در آن زمان حوادثى در کوفه اتفاق افتاد که مایهى تعجب شد. حکومت سیستان که در آن دوران جزء خراسان بود، به وسیلهى حجاج تعیین مىشد.17 وظیفهى حاکم محلى آن سامان بود که حاکم قلمرو مرزى کابلستان را ـ که در منابع تحت عنوان رتبیل به آن اشاره شده است ـ تحت فرمان خویش درآورد. رتبیل از مردم آن سامان تقاضا کرد در برابر مسلمین مقاومت کنند. در برخوردى که بین رتبیل و حاکم انتصابى عبیداللّه بن ابى بکره در سال 79 قمرى / 698 ـ 699 میلادى به وقوع پیوست، حاکم به سختى شکست خورد. حجاج از این شکست نگران شد و سپاهى آماده نمود که به دلیل تجهیزات باشکوهش، سپاه طاووس (جیش الطواویس) نامیده شد. این سپاه بایستى تحت فرمان شخصى قرار مىگرفت که دو سردار زیر فرمان وى قرار گیرند در نهایت عبدالرحمن بن محمد بن اشعث انتخاب شد. این انتصاب در کوفه مایهى شگفتى شد. یکى از عموهاى پدرى عبدالرحمن بن حجاج در مورد احتمال شورش برادرزادهاش هشدار داد. اما حجاج از لغو تصمیمش امتناع ورزید. بر اساس روایت طبرى مشخص نیست که عبدالرحمن در آن زمان در کجا بود.18 بر اساس روایت دیگر او براى خواباندن شورش یکى از فرماندهان نظامى که از کمک به حاکمان سیستان و سند در وقت ضرورت دریغ کرده بود، به آنجا فرستاده شده بود.19 جزئیات این روایت قابل اعتمادتر است. البته در روایت دیگرى آمده است که عبدالرحمن در این زمان سپاه طاووس را همراهى مىکرد.20 در کتاب زندگى حجاج، شرح گزارش شورش ارائه شده است. در این کتاب حوادث همراه جزئیات مفصل که به وسیلهى نقل قولها، نطقها، نامهها و اشعار تایید مىشود، آورده شده است. ما در این مختصر در مورد این قیام با تاکید بر جزئیات مشخصى که به بیان چگونگى و علل و توسعهى این شورش اشاره دارد پرداختهایم؛ شورشى که نزدیک بود به سرنگونى خلافت اموى منجر شود.
ابن اشعث در سال 80 قمرى / 699 ـ 700 میلادى به سیستان رسید (مراجعه کنید به ترتیب زمانى وقایع صفحات بعدى همین مقاله). اولین اقدام وى این بود که سپاهیانى را که در پادگانها بودند وادار کرد تا به سپاه طاووس بپیوندند. او بعد از رد تقاضاى صلح پیشنهاد شده از سوى رتبیل، با تاکتیکهاى کاملاً متفاوت از روش ابن ابى بکره، به کابلستان تاخت. وى روستاها و دژهاى زیادى را تصرف نمود و ارتباطش را با کاخهایى که تصرف کرده بود از طریق چاپارهاى خدماتى حفظ کرد. وقتى او به سرزمینهاى مرزى و به کوههاى بلند مسلط شد به بست برگشت و نفوذ و پیشرفت بیشتر را تا بهار سال 81 قمرى / 700 میلادى به تعویق انداخت. وقتى حجاج از این قصد ابن اشعث آگاه شد، در نامهاى که براى او فرستاد ضمن ابلاغ پیامهاى متکبرانه و اهانتآمیز به او دستور داد که به سوى مرکز کابلستان حرکت کند و در آنجا تا سرحد مرگ با دشمن بجنگند. در مقابل ابن اشعث از سپاهیان خواست تا زمین را شخم بزنند، آن گونه که از پیام دومش بر مىآید وى سکوتى مبنى بر رضایت از درنگ و به تاخیر انداختن جنگ را مد نظر داشته است.21 مىتوان از این طرز برخورد نوعى تهدید را نیز برداشت نمود. یعنى او به گونهاى طعنهآمیز اظهار داشته است که سربازان ممکن است به خوبى از عهده کاشتن غلات برآیند و وى در خلال این مدت (کاشت تا برداشت محصول) آنها را براى رسیدن به یک پیروزى نهایى احضار نخواهد کرد. مطمئنا عبدالرحمن از اتهاماتى همچون ترسو بودن و بىکفایتى که حجاج بر ضد وى به راه انداخته بود، رنجیده بود. او اکنون آماده بود که نشان دهد نسبت به این اتهامات حساس است. اما اقدامى بدون مشورت با یارانش انجام نداد.22 ابن اشعث به مشاورانش فهماند که قصد ندارد از این دستورات اطاعت کند. همچنین در خطبهاى که براى سپاهیان خواند با سیاستى بیشتر اظهار داشت که علاقهمند است آیندهى خوبى براى ایشان فراهم سازد. در مورد جنگ نیز گفت او با تایید و نظر مردان با تجربه رفتار نموده است. بعد از آن، ابن اشعث آنها را از دستورات و تهمتهاى حجاج آگاه نمود. وى اعلام کرد که آنها براى اخذ یک تصمیم مناسب آزاد هستند. او همچنین در مورد خودش گفت:
من نیز مثل یکى از شما هستم، اگر به دستورات حجاج عمل کنید من نیز عمل مىکنم و اگر امتناع کنید من هم امتناع خواهم کرد.
سربازان فریاد برآوردند که از حجاج اطاعت نمىکنند. ابوطفیل عامر بن واثلهى کنانى، شاعر، ناطق و محدث مشهور، خلع حجاج را اعلام نمود و دیگر خطیبان سپاه را به حرکت به سمت عراق و بیرون راندن دشمن خدا از آنجا دعوت نمود. آنها سوگند خوردند که به ابن اشعث وفادار باشند. بنابراین، شورش قطعى شده بود. ابن اشعث به رتبیل پیشنهاد موافقتنامه را داد که وى پذیرفت. بر اساس این توافقنامه اگر ابن اشعث پیروز مىشد براى رتبیل موقعیت مشخصى را در نظر مىگرفت و اگر شکست مىخورد رتبیل به او پناه مىداد. در طى راهپیمایى نظامى به سمت عراق، شاعرانى که همراه سپاه شورشى بودند، پیروزىهایشان را در پیشروىها جشن گرفتند. یکى از آنها، اعشى همدان که مهمتر از سایرین بود حجاج را متهم نمود که پرهیزگارى را براى ستمگرى رها نموده و مرتد شده است. این شاعر حجاج را دوست شیطان نامید و اضافه نمود که ابن اشعث فرماندهى قحطانىها و همدانىها بر ضد معدىها و ثقفىهاست. بنابراین، اظهاراتش شامل محکومیت مذهبى و تنفر قبیلهاى مىشد.
با رسیدن شورشیان به فارس یک واقعیت مهم و جدید مشخص گردید، شورشیان ناگهان دریافتند که مخالفت با حجاج، آنها را با خلیفه نیز درگیر ساخته است و آنها ناخواسته علیه او نیز اقدام نمودهاند. از این رو شورشیان توسط قراء مذهبیون مورد تشویق قرار گرفتند. اکثریت شورشیان سوگند یاد نمودند که امامان جور را طرد نمایند و وفاداریشان را به ابن اشعث تجدید کردند. وى نیز براى آنها در اجراى شرایط بیعت سوگند یاد کرد. حجاج وقتى از توسعه و کیفیت قیام آگاه شد، به بصره رفت و از عبدالملک خواست تا براى وى سپاهى شامى بفرستد. خلیفه براى او دستههایى از نظامیان یکى پس از دیگرى فرستاد. نزدیک شوشتر نیروهاى جلودار ابن اشعث با نیروهاى حجاج درگیر شدند و آنها را شکست دادند و تلفات سنگینى بر آنها وارد ساختند (9 تا 10 ذى الحجه 81 / 24 یا 25 ژانویه 701). پس از این شکست حجاج به سرعت به بصره عقبنشینى کرد. این چنین احتیاطى ضرورى بود؛ زیرا گفته مىشد ابن اشعث حدود 33 هزار سواره نظام و صدوبیست هزار نفر پیاده نظام دارد. از آنجا که حجاج نمىتوانست در بصره مقاومت کند در زاویه سنگر گرفت. عبدالرحمن در 29 ذىالحجه وارد بصره شد و موقعیتش را در آنجا مستحکم نمود. بعد از یک ماه برخورد شدید، در وضعیتى که وضع عمومى سربازان حجاج روز به روز بدتر مىشد، نبرد نهایى به وقوع پیوست (پایان محرم 82 / اوایل مارس 701). ابن اشعث به پیروزى نزدیک بود که دلیرى و مهارت سفیان بن ابرد شامى وضع را عوض کرد و تعدادى از قراء ـ که بنابر توضیحات ابن کثیر از علما بودند ـ کشته شدند.23 بعد از این شکست ابن اشعث با سربازان کوفى و نخبگان سواره نظام بصرى به کوفه رفت. نایب او در بصره که یک هاشمى به نام عبدالرحمن بن عباس بود، تلاشهایى را براى حفظ موقعیتش در شهر انجام داد اما بصرىها فرصت را براى پذیرش امان که از سوى حجاج پیشنهاد شد از دست ندادند.24 بنابراین عبدالرحمن بن عباس با یک گروه از بصرىها به مافوقش در کوفه پیوست. در هنگام ورود او به کوفه ابن اشعث توسط یک افسر مدائنى به نام مذار بن ناجیه از دارالحکومه بیرون رانده شده بود. این افسر از گرفتارىهاى ابن اشعث استفاده نموده و دارالحکومه را تصرف کرده بود. ابن اشعث بعد از حملات همه جانبه همراه با دیگر تهدیدها توانست خود را بر آنجا مسلط سازد. در کوفه نیروهاى او به واسطهى پیوستن تعداد زیادى از مردم که از حکومت اموى ناخوشنود بودند، افزایش یافت. از طرف دیگر حجاج بصره را به پسر عمویش ایوب بن حکم بن ابى عقیل سپرد و عازم کوفه شد (اواسط صفر 82 / آوریل 701). در راه از برخورد با دستههاى سواره نظام هوادار ابن اشعث به ستوه آمد او با رسیدن به جلگهى وسیعى نزدیک کوفه، جایگاهش را در دیر قره مستقر ساخت. عبدالرحمن نیز شهر را ترک کرد و در دیر جماجم با نیروهایش که اکنون بالغ بر 200 هزار نفر مىشد (100 هزار نفر حقوق بگیر و 100 هزار نفر موالى)، اردو زد. سپاه حجاج نسبت به سپاه ابن اشعث کوچکتر بود و موقعیت ناشیانهاى داشت و پیش بینى مىشد که با مشکل مواجه شود. علىرغم این وضع، نیروهاى امدادى شامى موفق شدند به سپاه حجاج بپیوندند. هر دو سپاه خندقهایى حفر کردند و براى مدتى در زاویه مشغول زد و خورد شدند. در خلال این مدت اعیان شام در دمشق مایل بودند بحران به صورتى مسالمتآمیز حل شود. عبدالملک نیز سعى کرد بر خلاف توصیهى حجاج مذاکراتى را با شورشیان انجام دهد. از میان نمایندگان اعزامى برادرش محمد و پسرش عبداللّه از سوى او به شورشیان پیشنهاد کردند که عبدالملک حجاج را برکنار سازد و حقوق عراقیان را برابر با شامیان پرداخت نماید، همچنین به عبدالرحمن پیشنهاد کردند که حکومت هر شهرى از عراق را که مایل است، انتخاب نماید. در جلسهى شوراى شورشیان این پیشنهادات علىرغم سخنانى که ابن اشعث بر زبان راند و از مشاوران و همپیمانانش خواست تا آن را بپذیرند، رد شد. یاران ابن اشعث تصور مىکردند که دشمنان فقط به این دلیل وارد مذاکره شدهاند که وضع اسفناکى دارند (در واقع از شیوع قحطى در اردوگاه حجاج با خبر بودند) و فکر مىکردند که پیروزى نهایى با ایشان است. درگیرى بار دیگر از سر گرفته شد و دو سپاه براى مدتى طولانى رویاروى هم قرار گرفتند. گفته مىشود جنگ خندق صد روز و یا چهار ماه به طول انجامیده و در آن چهل و هشت درگیرى به وقوع پیوسته است.
سرسختترین مخالفان حکومت بنىامیه، قراء بودند که با شور مذهبى فراوان متقاعد شده بودند که براى دفاع از دین که به وسیلهى بىدینى امویان تهدید مىشد، باید بجنگند. آنها خود را به صورت یک گردان تحت فرماندهى جبلة بن زحربن قیس جعفى قرار داده بودند و فقط پس از مرگ این فرمانده بود که دلیرى آنها کم شد و متفرق شدند. بالاخره در شعبان 82 / سپتامبر 710 نبرد اصلى به وقوع پیوست. در ابتدا پیشروى از آن نیروهاى ابن اشعث بود، اما مدت کوتاهى قبل از غروب آفتاب آنها پراکنده شدند و ابن اشعث بعد از تلاشهاى بیهوده براى جمعآورى مجدد آنها به همراه فقط تعداد کمى از یارانش صحنهى نبرد را ترک کرد. وى بعد از رسیدن به کوفه و برداشتن خانوادهاش مستقیما عازم بصره شد. در این هنگام حجاج به کوفه آمده و در آنجا دادگاهى تشکیل داد که تعداد زیادى از اسیران شورشى را در آن محکوم به اعدام نمود. اما ابن اشعث هنوز به طور کامل شکست نخورده بود. یکى از طرفدارانش، محمد بن سعد بن ابى وقاص، مدائن را که داراى موقعیت کلیدى در عراق بود، تصرف کرده بود. همچنین یکى دیگر از طرفداران قریشىاش به نام عبیداللّه بن سمره، نایب حجاج را مجبور کرده بود که بصره را به وى واگذار کند. حجاج یک ماه در کوفه باقى ماند و سپس در مسکن در کنار دجیل، جایى که هواداران سپاه شورشى در آنجا جمع شده بودند، با ابن اشعث رو در رو شد. بعد از درگیرىهایى که حدود 2 هفته ادامه داشت، شکست ابن اشعث نقطهى پایانى بر شورش وى محسوب گردید. وى با راهنمایى یک چوپان از میان بیشهزارها و باتلاقها عبور کرد. در این هنگام یک دسته از شامیان به اردوگاه شورشیان شبیخون زدند. حجاج نیز از هر سو بر آنها حمله برد. در تلاش براى فرار، تعدادى از شورشیان خودشان را به آب انداختند و غرق شدند. این شکست سوم ابن اشعث به حساب مىآمد. او به همراه بازماندگان سپاهش به طرف سیستان فرار کرد. در هنگام فرار وى مجددا با تعدادى از سپاهیان حجاج که براى تعقیب او تحت فرماندهى عمرو بن تمیم لخمى فرستاده شده بودند، جنگید.25
هنگامى که ابن اشعث به سیستان رسید در ابتدا کارگزار از باز کردن دروازهى شهر به روى او امتناع ورزید. سپس دروازه را به روى وى و سپاهیانش گشود، اما براى به دست آوردن توجه و الطاف حجاج، وى را دستگیر کرده و در غل و زنجیر بست. هنگامى که رتبیل به ملاقات ابن اشعث آمد، کارگزار را مجبور کرد که ابن اشعث را رها کند. بعد از آن به وعدههایى که چند ماه جلوتر داده بود، عمل کرد. او را با خود به کابلستان برد و به افتخار و شرف و بزرگى رسانید. در این هنگام حدود 60 هزار نفر از فراریان در سیستان جمع شده بودند. ابن اشعث از سوى آنها براى از سرگیرى مبارزه دعوت شد و پذیرفت.26 از آن طرف عمرو سردار حجاج به سمت آنها به راه افتاد. اکثر یاران ابن اشعث ترسیدند که آنها در مقابله و مقاومت در برابر این سردار موفق نشوند. ابن اشعث خواست به سمت مرزهاى خراسان حرکت کند. او و یارانش امیدوار بودند که با به کارگیرى نیروى جدید و حفظ باقى ماندهى نیروها، تا مرگ حجاج یا عبدالملک صبر کنند. اما وقتى یک گروه 2 هزار نفرى از آنها به فرماندهى عبیداللّه بن سمره شکست خوردند او با این واقعیت مواجه شد که بین یارانش اشتیاق و هماهنگى وجود ندارد. از اینرو به بهانهاى از آنها جدا شد و همراه گروهى که هنوز از وى پیروى مىکردند به نزد رتبیل بازگشت. نیروهایى که در خراسان باقى ماندند، شخصى از تبار بنى هاشم را به فرماندهى خویش انتخاب نمودند. نام او را در منابع عبدالرحمن بن عیاش بن ربیعة بن حارث بن عبدالمطلب ذکر کردهاند. در روایت واقدى و ابن کثیر، عبدالرحمن بن عیاش بن ابى ربیعة بن حارث بن عبدالمطلب آورده شده است. وى مدت کوتاهى بعد از آن به خدمت یزید بن مهلب در جنگهایش پیوست. آنها متحمل شکست سختى شدند و فرماندهان اسیر شدهىشان را به نزد حجاج فرستادند. حجاج نیز بیشتر آنها را اعدام کرد. هنگامى که حاکم بىرحم (حجاج) مشغول انجام تلافى و حتى اجراى حکم اعدام توده بود، عبدالرحمن در دربار رتبیل زندگى مىکرد. اما حجاج مىترسید که مبادا عبدالرحمن دوباره مایهى دردسر شود. از این جهت دائما براى حامىاش نامه مىنوشت و در کنار تهدیدهاى متناوب وعدههاى وسوسهانگیز نیز مىداد تا عبدالرحمن را به چنگ آورد. در نهایت رتبیل سر تسلیم فرود آورد. روایات مختلفى در مورد مرگ عبدالرحمن وجود دارد. گفته شده است که او به وسیلهى خود رتبیل کشته شده و یا به واسطهى مرضى از دنیا رفته است. در هر صورت سر بریده شدهاش براى حجاج فرستاده شد که آن را خواسته بود. اما گزارشهایى که عموما منابع آنها را پذیرفتهاند، متفاوت از این است. بر این اساس وى با زنجیر بسته شده و بر اساس دستورى که از حجاج گرفته بودند، در عمارتى محبوس گردید و او خود را از بالاى دژ رخج به پایین انداخت. مردى که با زنجیر به او بسته شده بود نیز با وى به پایین افتاد. (85 ق / 704م)
ترتیب زمانى وقایع
ترتیب زمانى وقایع این حادثه دقیقا مشخص نیست، گرچه منابع در ذکر تاریخ روزها و ماههاى تعدادى از حوادث مهم مثل نبردهاى شوشتر و زاویه هماهنگ هستند. ولهاوزن (Ar, Reich, 150 f., Eng. tr) در این خصوص مطالعاتى را انجام داده است و تاریخ یک سرى از وقایع را این چنین مطرح مىسازد: سال 81 براى شروع شورش، سال 82 براى سه شکست ابن اشعث، سال 83 مشکلات او در سیستان و جنگهایش در خراسان. روایت واقدى27 تاریخ شروع شورش را در سال 82 و نبرد زاویه را در سال 83 مىداند و بعد از آن تناقضگویى کرده سال 82 را براى نبرد دیر جماجم ذکر مىکند. با توجه به اینکه تعدادى از وقایع در سال 83 اتفاق افتاده،28 ترتیب زمانى در روایت واقدى نمىتواند با واقعیات منطبق باشد و با روایتى دیگر در این زمینه مغایر است. به طور کلى تاریخ 14 جمادى الثانى 83 / 15 ژولاى 703 پذیرفتنى نیست. این تاریخ فقط در روایت ابو مخنف ذکر شده است.29 اگر سال 83 براى زمان درگیرىهاى نزدیک بصره پذیرفته شود نشان دهندهى این است که فاصلهى بین این نبرد و نبرد نهایى دیر جماجم خیلى کم بوده است و اگر تاریخ این درگیرىها در سال 82 فرض شود، فاصله زمانى بین دو نبرد طولانىتر مىشود که احتمالاً چنین است. ابن کثیر30 دورهى جنگ خندق در کوفه را طولانى مىداند و بر اساس نظمى که گزارش سال 82 را تکمیل مىنماید، وى تعدادى از نبردهاى دیر جماجم را در سال 83 ذکر مىکند. ظاهرا ابن کثیر سعى دارد روایات مختلف را با هم تطبیق دهد. وى به اطلاعات گسترده در مورد چهار ماه درگیرى در دورهاى که دو سپاه در دیر جماجم مقابل هم قرار گرفتند، اهمیتى نمىدهد.
دلایل شورش
منابع عربى اغلب مایلند که حوادث تاریخى را در ارتباط با رویدادهاى شخصى توضیح دهند. در موضوع مورد بحث نیز آنها در شرح حوادث گوناگون اهمیت زیادى را به تنفر متقابل دو قهرمان نسبت به یکدیگر مىدهند. البته واقعیات با این عقیده که چنین تنفرى وجود داشته است، همخوانى ندارد. حجاج، ابن اشعث را به فرماندهى سپاه در جنگ با خوارج انتخاب مىکند. گفته مىشود که او در آن هنگام براى انجام وظایفى دیگر به کرمان رفته بود و بالاخره او را به فرماندهى سپاه طاووس انتخاب مىکند. دلیل این انتخاب ممکن است، اعتماد افراطى به ابن اشعث یا ترسى که از وى در دل داشت تلقى شود.31 همچنین ممکن است حجاج ترجیح داده باشد او را به عنوان شخصى که براى او دردسر آفرین و خطرناک بود، از عراق دور نماید. اما اگر او به عنوان یک شخص عادى از موقعیت اشرافى ابن اشعث متنفر بود، ـ چنانکه در منابع آمده است، ـ امکان نداشت که آن همه او را مورد لطف قرار دهد و اگر از خصومت ابن اشعث علیه خویش آگاه بود، وسایل لازم جهت نیل به مقاصدش را در اختیار او قرار نمىداد. این نکته را نیز باید متذکر شد که ابن اشعث دستورهاى مافوقش را تا پاییز 81 صادقانه اجرا کرده است. بنابراین برخلاف تصور منابع عربى، بهتر این است که یا احساسات شخصى را در این قیام به کلى نادیده بگیریم، و یا دست کم قائل شویم که این احساسات اهمیت کمترى نسبت به سایر دلایل شورش داشته است و دلایل واقعى شورش را باید در جاى دیگرى جستوجو کرد.
و ن کرمر در کتاب هاى (Culturges chichtli che streifzuge 23. f) و (Culturgeschichte des orients 1 ,172) هماهنگ با نظریات مولر که به وسیلهى ون ولتون نیز تایید مىشود (17 و 26)، شورش ابن اشعث را مربوط به موالى مىداند. این مطلب با دقت بیشتر در تلاشهاى این گروه که با پذیرش دین اسلام در بصره و کوفه انجام دادند و از همان دورهى نخستین همانند اعراب و به عنوان مسلمان وارد فعالیتهاى سیاسى شده بودند فهمیده مىشود.
ولهاوزن (Ar. Reich, 151 ff. Eng. tr. 243ff) وقتى متوجه شد که مدت کمى بعد از سقوط مختار که حامى این گروه بود حجاج براى تازه مسلمانان مشکل ایجاد کرد، این ایده را که شورش ابن اشعث ادامهى نهضت مختار بوده است، پذیرفت او مىنویسد، تعداد زیادى از موالى نیز در کنار همپیمانشان (براساس رسم زمان) جنگیدند. گر چه آنان شامیان را به دلیل حمایت از عربیت، دشمن مىداشتند، ولى خواستههاى آنها دلیل شورش نبود. او به طور اساسى بر این نکته تاکید مىکند که ظهور اشرافیت عرب، در برابر اقتدار حکومتى، به نمایندگى حجاج که داراى تبارى معمولى و غرور و تکبرى زیاد بود، دلیل اصلى قیام مىباشد. خاندان عرب بیشتر با رضایت خاطر از روسایشان تبعیت مىنمودند. وقتى آنها خدمات گستردهاى در جنگها و در پادگانهاى ایالات دوردست انجام مىدادند، دچار مشکلات زیادى مىشدند. نه فقط یمنىهاى کوفه که ابن اشعث یکى از بزرگان ایشان بود، بلکه دیگر خاندانها و نیز آنهایى که در بصره بودند، حمایت خویش را از وى مضایقه ننمودند. ولهاوزن اضافه مىکند که بایستى در شورش تلاشى تازه براى رهایى عراقیان از یوغ شامىها و یک طغیان بر ضد استفادهى شامىها از حقوق نظامى گرى و امتیازاتى که به آنها بخشیده شده بود، صورت گرفته باشد. همهى نظرات ولهاوزن در این مورد، به طور قابل ملاحظهاى باید پذیرفته شود، اما گفتهى او مبنى بر اینکه شورشیان هیچ انگیزهى مذهبى نداشتند، با توجه به حضور پرشور قراء، به نظر قضاوتى نادرست و قابل نقد است. به نظر مىرسد این شورش داراى دو مرحلهى برجسته بوده باشد: اول اینکه این شورش در آغاز، چیزى بیشتر از یک تمرد و سرپیچى از سیاستبازىهاى حجاج نبود؛ زیرا او ابن اشعث را به عنوان کارشناس نظامى تعیین کرده و به خود جرأت داده بود که دستورهاى قاطع متفاوتى را به چنین شخصى بدهد؛ شخصى که با تجربهى نظامىاى که داشت مىدانست پیشروى در زمستان در کوههاى کابلستان غیر ممکن است و پیشبینى مىشد هر تلاشى براى نفوذ به آنجا به بدبختىاى شبیه آنچه دو سال قبل براى سپاه ابن ابى بکره اتفاق افتاده بود، منجر شود. واکنش سپاه نیز قابل فهم است. دوم اینکه در جریان راهپیمایى نظامى شورشیان به سمت عراق و بعد از رسیدن به آنجا، شورش از اساس تغییر کرد و عناصر مذهبى بر آن مسلط شدند. ارزیابى این تغییر از مقایسهى بیعت سربازان با ابن اشعث در سیستان و بیعت آنها با فرماندهى خود در فارس مشخص مىشود. در این فرصت آنها سوگند خوردند نسبت به وى وفادار باشند و او پاسخ داد که خلع حجاج، دشمن خدا را بر عهده گیرد. او از آنها خواست که از وى حمایت کنند و با حجاج بجنگند تا خدا او را از عراق بیرون کند و به مردم وعده فرمانبرى داد.32 در استخر33 تشریفات متفاوت شد و مردم اقتدار ابن اشعث را به رسمیت شناختند اما او پاسخ داد که بهتر است با وى بیعت نمایند بدانها چنین گفت:
شما سوگند خواهید خورد، سوگندى براى دفاع از کتاب خدا و سنت پیامبر و عزل امامان جور و جنگ با کسانى که خون خاندان پیامبر را مظلومانه ریختند.
وقتى آنها پاسخ مثبت دادند او با ایشان بیعت کرد.34
به نظر مىرسد بعدا کنترل شورش از دست ابن اشعث بیرون رفت، گر چه جایگاهش به عنوان فرمانده حفظ گردید ولى اقتدارش کاهش یافت. مهمترین دلیل بر این کاهش اقتدار، رد تقاضاى خلیفه عبدالملک در جلسهى مشورتى سران دیر جماجم بود، در حالى که ابن اشعث آن را پذیرفت.35 این کاهش اقتدار توسط قرینههاى دیگرى نیز ثابت مىشود. منابع هیچ نطقى را از ابن اشعث مبنى بر اصرار بر ادامهى شورش ذکر نکردهاند، بلکه وى فقط دستوراتى صادر مىکرد.36 این در حالى است که همان منابع نطقهاى شدید اللحنى را از سوى قراء دربارهى ضرورت جنگ بر ضد بدعتها و بدعت گزاران که به حقایق بىاعتنا بودند و ستم مىنمودند، ذکر کردهاند. همچنین موضوع این نطقها در دفاع از دین و دنیا و به دست آوردن این دو بود، به دلیل اینکه پیروزى امویان در جنگ به منزلهى نابودى دین و دنیاى عراقیان بود و نیز اعلام مىکردند که در دنیا مردمى بىعدالتتر از آنها (امویان) وجود ندارد.37 درست است که سنت گرایان تمایلى براى ایراد نطقهایى از این نوع داشتند، ولى سکوت کامل و عدم فعالیت تبلیغى در حمایت از این جریان توسط کسى که شورش را شروع نموده بود، جالب توجه است. در حالى که قراء سوگند خوردند که تا دم مرگ بجنگند و از صحنهى نبرد فرار نکنند، ابن اشعث مایل بود با خلیفه صلح نموده و سپاه را خلع سلاح نماید. او بر سپاهیان از پشت سر آنان فرمان مىراند و خود را به صف مقدم نمىرسانید، آنگونه که وقتى تعدادى از فرماندههانش در صف مقدم در نبرد زاویه از دست رفتند وى به دیر جماجم عقبنشینى نمود. همچنین او ضمن فرار در مسکن، در خراسان نیز از ادامهى مبارزه امتناع ورزید. به نظر مىرسد که دلیل وى براى جنگ تا سرحد مرگ این بود که مىترسید به واسطهى شورشى که انجام داده بود تنبیه شود. امکان دارد وى در جریان شورش از پیروزى ناامید شده باشد و یا دریافته باشد که انگیزههاى حمایت از وى از بین رفته است. در حالى که روساى خاندانها و سربازان عراقى به وى پیوسته بودند او حرکت آنها را تأیید نکرد. در واقع حوزهى شورش وسیع بود و شامل تمام کسانى مىشد که از حکومت اموى ناخشنود بودند و کسانى که به واسطهى انگیزههاى مذهبى و تهمتهایى که به آنها زده شده بود پا به این عرصه گذاشتند، از جمله اینکه موالى زیادى در این شورش حضور داشتند. این نکته از رفتار حجاج مشخص مىشود که اسیران زیادى از این گروه در دستان وى قرار گرفتند. این در حالى بود که همهى قریشىها، شامىها و افراد منسوب به خاندان دو حکم، بخشیده شدند. بعدا به زور از دیگر اسیران اقرار گرفته شد که آنها کافر شدهاند.38 موالى ایرانى و نیز زطهایى که از این شورش حمایت کرده بودند به شدت تنبیه شدند.39 بخشش اعراب و تنبیه دهها هزار موالى، نشان مىدهد که حجاج نقش گروه اخیر الذکر را در شورش بسیار مهم دانسته است. بعد از اتمام شورش، موالى خطرناکترین و مقصرترین عناصر آشوبگر معرفى شدند.
پىنوشتها:
1. این مقاله ترجمهاى است از مدخل "IBN ASHATH" بر گرفته از:
V, III, P, .Encyclopaedia of Islam ,715 - 9
2. براى آگاهى از اقدامات اشعث به کتاب وقایع سالیانه اثر کایتانى، ج 40، ص 5 ـ 510 مراجعه کنید و براى دست یابى به اطلاعات بیشترى دربارهى ارزیابى وى و زندگینامهى کاملش به کتاب معاویه اثر اچ، لامنس، صفحات 131 و ص 2 ـ 150 مراجعه نمایید.
3. ر.ک: طبرى، فهرست راهنما و الاغانى، ج 5، ص 153.
4. همان، ج 2، ص 231 و 261.
5. همان، ص 733.
6. همان، ص 749 و ص 739 ـ 740.
7. جمادىالاولى یا جمادى الثانى 72 قمرى / اکتبر 691 میلادى. براى آگاهى از ترتیب زمانى این نبرد ر.ک: پیشین، حجاج، ص 34، 801.n.
8. طبرى، همان، ص 826.
9. همان، ص 29 ـ 109.
10. همان، ص 10 ـ 910.
11. همان، ص 7 ـ 930.
12. همان، ص 9 ـ 937.
13. التنبیه، ص 407.
14. گى. ون ولتون، تحقیقات، ص 61.
15. طبرى، همان، ص 1043.
16. The Anonyme Arabische chranik p. 318.
17. طبرى، همان، ص 4 ـ 1032.
18. همان، ص 1042.
19. همان، ص 1046.
20. همان، ص 1044.
21. همان، ص 162.
22. ابن کثیر، ج 9، ص 35. ابن کثیر خصوصا جلسهاى را که عبدالرحمان در آن فرماندهان عراقى را از دستورات حجاج آگاه کرد، ذکر مىکند.
23. روایت حوادث از واقدى است و در گزارش آن در کتاب ابن کثیر (ج 9، ص 40) بعضى از حوادث نبرد دیر جماجم به این نبرد نسبت داده شده است.
24. یک امان دو پهلو که مانع از کشته شدن تعداد زیادى از مخالفان نگردید. آن گونه که ذکر شده است یازده هزار نفر از مخالفان کشته شدند.
25. ابن کثیر، همان، ج 9، ص 48 از ابن غنم.
26. براى آگاهى از اقدام خیانتآمیز و حوادث پس از آن ببینید ابن کثیر، ج 2، ص 48 که در کتابش روایت واقدى را آورده است.
27. طبرى، همان، ص 1052 و ص 1101؛ ابن قتیبه، معارف، ص 181.
28. طبرى، همان، ص 1070.
29. همان، ص 1094.
30. ابن کثیر، ج 9، ص 42 و 47.
31. طبرى، همان، ص 1044.
32. همان، ص 1055.
33. همان، ص 1053.
34. همان، ص 1058؛ ابن کثیر، همان، ج 2، ص 36.
35. طبرى، همان، ص 1704.
36. همان، ص 1095.
37. همان، ص 1086.
38. همان، ص 1096؛ مسعودى، مروج الذهب، ج 5، ص 358.
39. بلاذرى، فتوح، ص 4 ـ 373؛ المبرد، الکامل، ص 286.
منابع:
ـ ابن اثیر، عزالدین على، الکامل فى التاریخ (بیروت، دارصادر، الطبعه الاولى، 1965م).
ـ ابن کثیر، ابوالفداء حافظ ، البدایه و النهایه، تحقیق ابوملحم و على نجیب عطوى (بیروت، دارالکتب العلمیه، بىتا).
ـ الازدى، ابومخنف لوط بن یحیى، نصوص من تاریخ ابى مخنف، تحقیق کامل سلیمان الجبورى، چاپ اول (بیروت، دارالمحجه السیفاء 1419ق / 1999م)
ـ اصفهانى، ابوالفرج، الاغانى،تحقیق الاستاد عبداللّه على مهنا، چاپ دوم (بىجا، دارالفکر، 1995م).
ـ بلاذرى، احمد بن یحیى بن جابر، انساب الاشراف، تحقیق سهیل ذکار و ریاض زرکلى، چاپ اول (بیروت، دارالفکر، 1414 ق / 1996م).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، فتوح البلدان، ترجمه و مقدمه احمد توکل (بىجا، نشر نقره، 1367).
ـ دینورى، ابن قتیبه عبداللّه بن مسلم، امامت و سیاست تاریخ خلفاء، ترجمهى سیدناصر طباطبایى (تهران، ققنوس، 1380ش).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، المعارف، صححه و علق علیه محمد اسماعیل الصاوى (مصر، الطبع الاولى، 1353ق / 1934م).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، عیون الاخبار (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1986م).
ـ دینورى، ابى حنیفه احمد بن ابى داوود، اخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، مراجعه جمال الدین الشیال (مصر، داراحیاء الکتب العربى، 1960م).
ـ طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبرى)، ترجمهى ابوالقاسم پاینده، چاپ پنجم (تهران، انتشارات اساطیر، 1375ش).
ـ مبرد، محمد بن یزید، الکامل فى اللغة و الادب، عارضه باصوله و علق علیه محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ اول (بیروت، مکتبة العصریه، 1997م).
ـ مسعودى، ابوالحسن على بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، شرحه عبدالامیر مهنا (بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1411ق / 1991م).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، التنبیه و الاشراف، عنى بتصحیحه و مراجعته عبداللّه اسماعیل الصاوى (بىجا، المکتبه التاریخیه، 1357ق / 1938م).
ـ مسکویة الرازى، ابوعلى، تجارب الامم، حققه و قدم له ابوالقاسم امامى (تهران، دارسروش للطباعه و النشر، 1366ش).
ـ نویرى، شهاب الدین احمد، نهایة الارب فى فنون الادب (قاهره، وزاره الثقافه، 1975م).
عبدالرحمن بن محمد بن اشعث کندى، از خانوادههاى اشرافى حضرموت مىباشد که به دلیل شورش علیه حجاج (که در بین سالهاى 80 ـ 83 ق / 699 ـ 702م) به وقوع پیوست، مشهور شد. او نوهى اشعث معروف بود.2 پسرش محمد به اندازهى پدر معروف نبود ولى در حوادث عصر خویش نقش مهمى را ایفا کرد. نام مادر عبدالرحمن بن محمد بن اشعث، ام عمرو دختر سعید بن قیس همدانى بود.3 منابع مىنویسند عبدالرحمن فعالیتهاى سیاسى پدرش را ادامه داد. همچنین او بود که محل پنهان شدن مسلم بن عقیل را براى عبیداللّه بن زیاد فاش ساخت (60ق / 680م)، هر چند این افشا فقط در نتیجهى یک اقدام ناشیانه صورت گرفت.4 در سال 67 قمرى/ 686 میلادى او همراه مصعب بر ضد مختار جنگید.5 احتمال دارد که وى به تلافى قتل پدرش، مصعب را تشویق به کشتن اسیران از یاران مختار نموده باشد و یا خودش اقدام به این کار کرده باشد.6 منابع پس از آن از وى تا سال (72 ق / 2 ـ 691م) ـ که در آن سال حوادث خیلى مهمى رخ داد ـ ، یادى ننمودهاند. یعنى زمانى که عبدالملک، مصعب را بر سواحل دجله نزدیک کلیساى کاتولیکها شکست داد و کشت.7 و از قرار معلوم حجاج در جمادى الثانى همان سال به جنگ ابن زبیر در مکه فرستاده شد. آن چنان که مشهور است مهلب بن ابى صفره به خدمت خلیفهى اموى که مصعب را شکست داده بود در آمد و عبدالرحمن ظاهرا به همین روش عمل نمود؛ زیرا ما مىبینیم بصیر برادر عبدالملک، عبدالرحمن را در راس سپاهى 5 هزار نفرى از مردم کوفه قرار داد که آنها را براى جنگ با خوارج آماده کرده بود. این نیروها به همراهى نیروهاى دیگر، تحت فرماندهى سردار اموى، خالد بن عبداللّه بن خالد بن اسد قرار داشتند (سال 72 ظاهرا نخستین ماههاى سال 692م). خوارج که به شهر اهواز نزدیک بودند بعد از حدود بیست روز و قبل از اینکه نیروهاى حکومتى برسند، عقبنشینى نمودند و عبدالرحمن به سوى رى رفت. وى به عنوان حاکم این شهر از سوى بصیر تعیین شده بود.8 بین سالهاى 72 تا 76 قمرى خبرى از فعالیتهاى عبدالرحمن در منابع نیست. در سال 75 قمرى / 694 ـ 695 میلادى، حجاج از جزیرة العرب فرا خوانده شد و به عنوان حاکم عراق منصوب گشته و به کوفه وارد شد. از این پس براى عبدالرحمن خیلى سخت بود که با حجاج که مافوقش محسوب مىشد، رفتارى متناسب داشته باشد. جنگ به ضد ازارقه هنوز تمام نشده بود که گروه دیگرى از خوارج که اکثریت ایشان متعلق به طایفهى بنى شیبان بودند، ترور و وحشت را در نواحى مرزى عراق و خود آن ناحیه گسترش دادند. این گروه که مرکب از تعداد کمى مردان جنگى بودند، در برخورد با نیروهاى حکومتى شکست بسیار سختى را بر آنها وارد ساختند.9 در این زمان حجاج یک سپاه 6 هزار نفرى از سواران تعلیم دیده را در اختیار ابن اشعث قرار داد تا شبیب خارجى را تعقیب نماید. ابن اشعث از توصیههاى سردار بجیلى عثمان بن سعید، پیروى نمود که مهارت تاکتیکىِ دردناکى را از شبیب تجربه کرده بود.10 وى در تعقیب خوارج شتاب مىنمود و در عین حال همه نوع احتیاط را براى اجتناب از مواجه شدن با حملهى ناگهانى آنها انجام مىداد. چون جنگ طولانى شد حاکم مدائن، عثمان بن قطن، در نامهاى به حجاج از تاکتیک جنگى ابن اشعث انتقاد نمود. عثمان از سوى حجاج براى در دست گرفتن ابتکار عمل جنگ دعوت شد. او به شبیب حمله کرد ولى در مقابله با ضد حملهى خوارج نتوانست ایستادگى کند؛ بنابراین خودش همراه با 1120 و یا 720 تن از سربازانش کشته شدند و باقى ماندهى سپاه شکست خورده و گریختند.11 عبدالرحمن در طى نبرد از اسب پرت شد و با کمک یکى از رفقایش (ابن ابى صبره) گریخت و بعد از ماجراجویىهاى بسیار به کوفه رسید. وى در این شهر پنهان شد تا اینکه حجاج به او امان داد.12
رابطهى بین حجاج و ابن اشعث ابتدا دوستانه بود و محمد پسر حجاج، با دختر ابن اشعث ازدواج کرد اما این روابط به زودى به سردى گرایید. در شرح شورش ابن اشعث همهى منابع به این تغییر اوضاع اشاره دارند. علتش نیز این بود که ابن اشعث متکبرانه متوجه موقعیت اشرافى خویش بود و به همین دلیل به طور قابل ملاحظهاى خود را از همهى امیران حکومتى شایستهتر مىدانست. بر اساس گزارش مسعودى او عنوان نصیرالمؤمنین (یعنى کمک کننده به مؤمنان) را به خودش داده بود.13 ظاهرا خود را در جایگاه دفاع کننده از مؤمنان واقعى قرار مىداد و در مقابل، امویان و حجاج را مسلمانان بد دین معرفى مىنمود. او همچنین ادعا مىکرد که قحطان است، (شخصى که یمنىها انتظار آمدنش را داشتند تا باعث تلسط دوبارهى آنها گردد).14 این چنین تکبرى حجاج را سخت آزار مىداد و به همین جهت وى شدیدا رفتار ابن اشعث را محکوم مىکرد (ببینید چگونه قدم مىزند؟ چگونه! من دوست دارم گردنش را بزنم!) وقتى این اظهارات به ابن اشعث گزارش شد، وى عکس العمل شدیدى از خود نشان داد. گفته شده که او فریاد زد، به او فرصت نخواهم داد و او را از قدرت بر کنار خواهم ساخت.15 به نظر مىرسید یک تنفر متقابل بین آنها به وجود آمده بود.16 ابن کثیر و دیگر نویسندگان نیز از شدت این تنفر سخن گفتهاند. ناگهان در آن زمان حوادثى در کوفه اتفاق افتاد که مایهى تعجب شد. حکومت سیستان که در آن دوران جزء خراسان بود، به وسیلهى حجاج تعیین مىشد.17 وظیفهى حاکم محلى آن سامان بود که حاکم قلمرو مرزى کابلستان را ـ که در منابع تحت عنوان رتبیل به آن اشاره شده است ـ تحت فرمان خویش درآورد. رتبیل از مردم آن سامان تقاضا کرد در برابر مسلمین مقاومت کنند. در برخوردى که بین رتبیل و حاکم انتصابى عبیداللّه بن ابى بکره در سال 79 قمرى / 698 ـ 699 میلادى به وقوع پیوست، حاکم به سختى شکست خورد. حجاج از این شکست نگران شد و سپاهى آماده نمود که به دلیل تجهیزات باشکوهش، سپاه طاووس (جیش الطواویس) نامیده شد. این سپاه بایستى تحت فرمان شخصى قرار مىگرفت که دو سردار زیر فرمان وى قرار گیرند در نهایت عبدالرحمن بن محمد بن اشعث انتخاب شد. این انتصاب در کوفه مایهى شگفتى شد. یکى از عموهاى پدرى عبدالرحمن بن حجاج در مورد احتمال شورش برادرزادهاش هشدار داد. اما حجاج از لغو تصمیمش امتناع ورزید. بر اساس روایت طبرى مشخص نیست که عبدالرحمن در آن زمان در کجا بود.18 بر اساس روایت دیگر او براى خواباندن شورش یکى از فرماندهان نظامى که از کمک به حاکمان سیستان و سند در وقت ضرورت دریغ کرده بود، به آنجا فرستاده شده بود.19 جزئیات این روایت قابل اعتمادتر است. البته در روایت دیگرى آمده است که عبدالرحمن در این زمان سپاه طاووس را همراهى مىکرد.20 در کتاب زندگى حجاج، شرح گزارش شورش ارائه شده است. در این کتاب حوادث همراه جزئیات مفصل که به وسیلهى نقل قولها، نطقها، نامهها و اشعار تایید مىشود، آورده شده است. ما در این مختصر در مورد این قیام با تاکید بر جزئیات مشخصى که به بیان چگونگى و علل و توسعهى این شورش اشاره دارد پرداختهایم؛ شورشى که نزدیک بود به سرنگونى خلافت اموى منجر شود.
ابن اشعث در سال 80 قمرى / 699 ـ 700 میلادى به سیستان رسید (مراجعه کنید به ترتیب زمانى وقایع صفحات بعدى همین مقاله). اولین اقدام وى این بود که سپاهیانى را که در پادگانها بودند وادار کرد تا به سپاه طاووس بپیوندند. او بعد از رد تقاضاى صلح پیشنهاد شده از سوى رتبیل، با تاکتیکهاى کاملاً متفاوت از روش ابن ابى بکره، به کابلستان تاخت. وى روستاها و دژهاى زیادى را تصرف نمود و ارتباطش را با کاخهایى که تصرف کرده بود از طریق چاپارهاى خدماتى حفظ کرد. وقتى او به سرزمینهاى مرزى و به کوههاى بلند مسلط شد به بست برگشت و نفوذ و پیشرفت بیشتر را تا بهار سال 81 قمرى / 700 میلادى به تعویق انداخت. وقتى حجاج از این قصد ابن اشعث آگاه شد، در نامهاى که براى او فرستاد ضمن ابلاغ پیامهاى متکبرانه و اهانتآمیز به او دستور داد که به سوى مرکز کابلستان حرکت کند و در آنجا تا سرحد مرگ با دشمن بجنگند. در مقابل ابن اشعث از سپاهیان خواست تا زمین را شخم بزنند، آن گونه که از پیام دومش بر مىآید وى سکوتى مبنى بر رضایت از درنگ و به تاخیر انداختن جنگ را مد نظر داشته است.21 مىتوان از این طرز برخورد نوعى تهدید را نیز برداشت نمود. یعنى او به گونهاى طعنهآمیز اظهار داشته است که سربازان ممکن است به خوبى از عهده کاشتن غلات برآیند و وى در خلال این مدت (کاشت تا برداشت محصول) آنها را براى رسیدن به یک پیروزى نهایى احضار نخواهد کرد. مطمئنا عبدالرحمن از اتهاماتى همچون ترسو بودن و بىکفایتى که حجاج بر ضد وى به راه انداخته بود، رنجیده بود. او اکنون آماده بود که نشان دهد نسبت به این اتهامات حساس است. اما اقدامى بدون مشورت با یارانش انجام نداد.22 ابن اشعث به مشاورانش فهماند که قصد ندارد از این دستورات اطاعت کند. همچنین در خطبهاى که براى سپاهیان خواند با سیاستى بیشتر اظهار داشت که علاقهمند است آیندهى خوبى براى ایشان فراهم سازد. در مورد جنگ نیز گفت او با تایید و نظر مردان با تجربه رفتار نموده است. بعد از آن، ابن اشعث آنها را از دستورات و تهمتهاى حجاج آگاه نمود. وى اعلام کرد که آنها براى اخذ یک تصمیم مناسب آزاد هستند. او همچنین در مورد خودش گفت:
من نیز مثل یکى از شما هستم، اگر به دستورات حجاج عمل کنید من نیز عمل مىکنم و اگر امتناع کنید من هم امتناع خواهم کرد.
سربازان فریاد برآوردند که از حجاج اطاعت نمىکنند. ابوطفیل عامر بن واثلهى کنانى، شاعر، ناطق و محدث مشهور، خلع حجاج را اعلام نمود و دیگر خطیبان سپاه را به حرکت به سمت عراق و بیرون راندن دشمن خدا از آنجا دعوت نمود. آنها سوگند خوردند که به ابن اشعث وفادار باشند. بنابراین، شورش قطعى شده بود. ابن اشعث به رتبیل پیشنهاد موافقتنامه را داد که وى پذیرفت. بر اساس این توافقنامه اگر ابن اشعث پیروز مىشد براى رتبیل موقعیت مشخصى را در نظر مىگرفت و اگر شکست مىخورد رتبیل به او پناه مىداد. در طى راهپیمایى نظامى به سمت عراق، شاعرانى که همراه سپاه شورشى بودند، پیروزىهایشان را در پیشروىها جشن گرفتند. یکى از آنها، اعشى همدان که مهمتر از سایرین بود حجاج را متهم نمود که پرهیزگارى را براى ستمگرى رها نموده و مرتد شده است. این شاعر حجاج را دوست شیطان نامید و اضافه نمود که ابن اشعث فرماندهى قحطانىها و همدانىها بر ضد معدىها و ثقفىهاست. بنابراین، اظهاراتش شامل محکومیت مذهبى و تنفر قبیلهاى مىشد.
با رسیدن شورشیان به فارس یک واقعیت مهم و جدید مشخص گردید، شورشیان ناگهان دریافتند که مخالفت با حجاج، آنها را با خلیفه نیز درگیر ساخته است و آنها ناخواسته علیه او نیز اقدام نمودهاند. از این رو شورشیان توسط قراء مذهبیون مورد تشویق قرار گرفتند. اکثریت شورشیان سوگند یاد نمودند که امامان جور را طرد نمایند و وفاداریشان را به ابن اشعث تجدید کردند. وى نیز براى آنها در اجراى شرایط بیعت سوگند یاد کرد. حجاج وقتى از توسعه و کیفیت قیام آگاه شد، به بصره رفت و از عبدالملک خواست تا براى وى سپاهى شامى بفرستد. خلیفه براى او دستههایى از نظامیان یکى پس از دیگرى فرستاد. نزدیک شوشتر نیروهاى جلودار ابن اشعث با نیروهاى حجاج درگیر شدند و آنها را شکست دادند و تلفات سنگینى بر آنها وارد ساختند (9 تا 10 ذى الحجه 81 / 24 یا 25 ژانویه 701). پس از این شکست حجاج به سرعت به بصره عقبنشینى کرد. این چنین احتیاطى ضرورى بود؛ زیرا گفته مىشد ابن اشعث حدود 33 هزار سواره نظام و صدوبیست هزار نفر پیاده نظام دارد. از آنجا که حجاج نمىتوانست در بصره مقاومت کند در زاویه سنگر گرفت. عبدالرحمن در 29 ذىالحجه وارد بصره شد و موقعیتش را در آنجا مستحکم نمود. بعد از یک ماه برخورد شدید، در وضعیتى که وضع عمومى سربازان حجاج روز به روز بدتر مىشد، نبرد نهایى به وقوع پیوست (پایان محرم 82 / اوایل مارس 701). ابن اشعث به پیروزى نزدیک بود که دلیرى و مهارت سفیان بن ابرد شامى وضع را عوض کرد و تعدادى از قراء ـ که بنابر توضیحات ابن کثیر از علما بودند ـ کشته شدند.23 بعد از این شکست ابن اشعث با سربازان کوفى و نخبگان سواره نظام بصرى به کوفه رفت. نایب او در بصره که یک هاشمى به نام عبدالرحمن بن عباس بود، تلاشهایى را براى حفظ موقعیتش در شهر انجام داد اما بصرىها فرصت را براى پذیرش امان که از سوى حجاج پیشنهاد شد از دست ندادند.24 بنابراین عبدالرحمن بن عباس با یک گروه از بصرىها به مافوقش در کوفه پیوست. در هنگام ورود او به کوفه ابن اشعث توسط یک افسر مدائنى به نام مذار بن ناجیه از دارالحکومه بیرون رانده شده بود. این افسر از گرفتارىهاى ابن اشعث استفاده نموده و دارالحکومه را تصرف کرده بود. ابن اشعث بعد از حملات همه جانبه همراه با دیگر تهدیدها توانست خود را بر آنجا مسلط سازد. در کوفه نیروهاى او به واسطهى پیوستن تعداد زیادى از مردم که از حکومت اموى ناخوشنود بودند، افزایش یافت. از طرف دیگر حجاج بصره را به پسر عمویش ایوب بن حکم بن ابى عقیل سپرد و عازم کوفه شد (اواسط صفر 82 / آوریل 701). در راه از برخورد با دستههاى سواره نظام هوادار ابن اشعث به ستوه آمد او با رسیدن به جلگهى وسیعى نزدیک کوفه، جایگاهش را در دیر قره مستقر ساخت. عبدالرحمن نیز شهر را ترک کرد و در دیر جماجم با نیروهایش که اکنون بالغ بر 200 هزار نفر مىشد (100 هزار نفر حقوق بگیر و 100 هزار نفر موالى)، اردو زد. سپاه حجاج نسبت به سپاه ابن اشعث کوچکتر بود و موقعیت ناشیانهاى داشت و پیش بینى مىشد که با مشکل مواجه شود. علىرغم این وضع، نیروهاى امدادى شامى موفق شدند به سپاه حجاج بپیوندند. هر دو سپاه خندقهایى حفر کردند و براى مدتى در زاویه مشغول زد و خورد شدند. در خلال این مدت اعیان شام در دمشق مایل بودند بحران به صورتى مسالمتآمیز حل شود. عبدالملک نیز سعى کرد بر خلاف توصیهى حجاج مذاکراتى را با شورشیان انجام دهد. از میان نمایندگان اعزامى برادرش محمد و پسرش عبداللّه از سوى او به شورشیان پیشنهاد کردند که عبدالملک حجاج را برکنار سازد و حقوق عراقیان را برابر با شامیان پرداخت نماید، همچنین به عبدالرحمن پیشنهاد کردند که حکومت هر شهرى از عراق را که مایل است، انتخاب نماید. در جلسهى شوراى شورشیان این پیشنهادات علىرغم سخنانى که ابن اشعث بر زبان راند و از مشاوران و همپیمانانش خواست تا آن را بپذیرند، رد شد. یاران ابن اشعث تصور مىکردند که دشمنان فقط به این دلیل وارد مذاکره شدهاند که وضع اسفناکى دارند (در واقع از شیوع قحطى در اردوگاه حجاج با خبر بودند) و فکر مىکردند که پیروزى نهایى با ایشان است. درگیرى بار دیگر از سر گرفته شد و دو سپاه براى مدتى طولانى رویاروى هم قرار گرفتند. گفته مىشود جنگ خندق صد روز و یا چهار ماه به طول انجامیده و در آن چهل و هشت درگیرى به وقوع پیوسته است.
سرسختترین مخالفان حکومت بنىامیه، قراء بودند که با شور مذهبى فراوان متقاعد شده بودند که براى دفاع از دین که به وسیلهى بىدینى امویان تهدید مىشد، باید بجنگند. آنها خود را به صورت یک گردان تحت فرماندهى جبلة بن زحربن قیس جعفى قرار داده بودند و فقط پس از مرگ این فرمانده بود که دلیرى آنها کم شد و متفرق شدند. بالاخره در شعبان 82 / سپتامبر 710 نبرد اصلى به وقوع پیوست. در ابتدا پیشروى از آن نیروهاى ابن اشعث بود، اما مدت کوتاهى قبل از غروب آفتاب آنها پراکنده شدند و ابن اشعث بعد از تلاشهاى بیهوده براى جمعآورى مجدد آنها به همراه فقط تعداد کمى از یارانش صحنهى نبرد را ترک کرد. وى بعد از رسیدن به کوفه و برداشتن خانوادهاش مستقیما عازم بصره شد. در این هنگام حجاج به کوفه آمده و در آنجا دادگاهى تشکیل داد که تعداد زیادى از اسیران شورشى را در آن محکوم به اعدام نمود. اما ابن اشعث هنوز به طور کامل شکست نخورده بود. یکى از طرفدارانش، محمد بن سعد بن ابى وقاص، مدائن را که داراى موقعیت کلیدى در عراق بود، تصرف کرده بود. همچنین یکى دیگر از طرفداران قریشىاش به نام عبیداللّه بن سمره، نایب حجاج را مجبور کرده بود که بصره را به وى واگذار کند. حجاج یک ماه در کوفه باقى ماند و سپس در مسکن در کنار دجیل، جایى که هواداران سپاه شورشى در آنجا جمع شده بودند، با ابن اشعث رو در رو شد. بعد از درگیرىهایى که حدود 2 هفته ادامه داشت، شکست ابن اشعث نقطهى پایانى بر شورش وى محسوب گردید. وى با راهنمایى یک چوپان از میان بیشهزارها و باتلاقها عبور کرد. در این هنگام یک دسته از شامیان به اردوگاه شورشیان شبیخون زدند. حجاج نیز از هر سو بر آنها حمله برد. در تلاش براى فرار، تعدادى از شورشیان خودشان را به آب انداختند و غرق شدند. این شکست سوم ابن اشعث به حساب مىآمد. او به همراه بازماندگان سپاهش به طرف سیستان فرار کرد. در هنگام فرار وى مجددا با تعدادى از سپاهیان حجاج که براى تعقیب او تحت فرماندهى عمرو بن تمیم لخمى فرستاده شده بودند، جنگید.25
هنگامى که ابن اشعث به سیستان رسید در ابتدا کارگزار از باز کردن دروازهى شهر به روى او امتناع ورزید. سپس دروازه را به روى وى و سپاهیانش گشود، اما براى به دست آوردن توجه و الطاف حجاج، وى را دستگیر کرده و در غل و زنجیر بست. هنگامى که رتبیل به ملاقات ابن اشعث آمد، کارگزار را مجبور کرد که ابن اشعث را رها کند. بعد از آن به وعدههایى که چند ماه جلوتر داده بود، عمل کرد. او را با خود به کابلستان برد و به افتخار و شرف و بزرگى رسانید. در این هنگام حدود 60 هزار نفر از فراریان در سیستان جمع شده بودند. ابن اشعث از سوى آنها براى از سرگیرى مبارزه دعوت شد و پذیرفت.26 از آن طرف عمرو سردار حجاج به سمت آنها به راه افتاد. اکثر یاران ابن اشعث ترسیدند که آنها در مقابله و مقاومت در برابر این سردار موفق نشوند. ابن اشعث خواست به سمت مرزهاى خراسان حرکت کند. او و یارانش امیدوار بودند که با به کارگیرى نیروى جدید و حفظ باقى ماندهى نیروها، تا مرگ حجاج یا عبدالملک صبر کنند. اما وقتى یک گروه 2 هزار نفرى از آنها به فرماندهى عبیداللّه بن سمره شکست خوردند او با این واقعیت مواجه شد که بین یارانش اشتیاق و هماهنگى وجود ندارد. از اینرو به بهانهاى از آنها جدا شد و همراه گروهى که هنوز از وى پیروى مىکردند به نزد رتبیل بازگشت. نیروهایى که در خراسان باقى ماندند، شخصى از تبار بنى هاشم را به فرماندهى خویش انتخاب نمودند. نام او را در منابع عبدالرحمن بن عیاش بن ربیعة بن حارث بن عبدالمطلب ذکر کردهاند. در روایت واقدى و ابن کثیر، عبدالرحمن بن عیاش بن ابى ربیعة بن حارث بن عبدالمطلب آورده شده است. وى مدت کوتاهى بعد از آن به خدمت یزید بن مهلب در جنگهایش پیوست. آنها متحمل شکست سختى شدند و فرماندهان اسیر شدهىشان را به نزد حجاج فرستادند. حجاج نیز بیشتر آنها را اعدام کرد. هنگامى که حاکم بىرحم (حجاج) مشغول انجام تلافى و حتى اجراى حکم اعدام توده بود، عبدالرحمن در دربار رتبیل زندگى مىکرد. اما حجاج مىترسید که مبادا عبدالرحمن دوباره مایهى دردسر شود. از این جهت دائما براى حامىاش نامه مىنوشت و در کنار تهدیدهاى متناوب وعدههاى وسوسهانگیز نیز مىداد تا عبدالرحمن را به چنگ آورد. در نهایت رتبیل سر تسلیم فرود آورد. روایات مختلفى در مورد مرگ عبدالرحمن وجود دارد. گفته شده است که او به وسیلهى خود رتبیل کشته شده و یا به واسطهى مرضى از دنیا رفته است. در هر صورت سر بریده شدهاش براى حجاج فرستاده شد که آن را خواسته بود. اما گزارشهایى که عموما منابع آنها را پذیرفتهاند، متفاوت از این است. بر این اساس وى با زنجیر بسته شده و بر اساس دستورى که از حجاج گرفته بودند، در عمارتى محبوس گردید و او خود را از بالاى دژ رخج به پایین انداخت. مردى که با زنجیر به او بسته شده بود نیز با وى به پایین افتاد. (85 ق / 704م)
ترتیب زمانى وقایع
ترتیب زمانى وقایع این حادثه دقیقا مشخص نیست، گرچه منابع در ذکر تاریخ روزها و ماههاى تعدادى از حوادث مهم مثل نبردهاى شوشتر و زاویه هماهنگ هستند. ولهاوزن (Ar, Reich, 150 f., Eng. tr) در این خصوص مطالعاتى را انجام داده است و تاریخ یک سرى از وقایع را این چنین مطرح مىسازد: سال 81 براى شروع شورش، سال 82 براى سه شکست ابن اشعث، سال 83 مشکلات او در سیستان و جنگهایش در خراسان. روایت واقدى27 تاریخ شروع شورش را در سال 82 و نبرد زاویه را در سال 83 مىداند و بعد از آن تناقضگویى کرده سال 82 را براى نبرد دیر جماجم ذکر مىکند. با توجه به اینکه تعدادى از وقایع در سال 83 اتفاق افتاده،28 ترتیب زمانى در روایت واقدى نمىتواند با واقعیات منطبق باشد و با روایتى دیگر در این زمینه مغایر است. به طور کلى تاریخ 14 جمادى الثانى 83 / 15 ژولاى 703 پذیرفتنى نیست. این تاریخ فقط در روایت ابو مخنف ذکر شده است.29 اگر سال 83 براى زمان درگیرىهاى نزدیک بصره پذیرفته شود نشان دهندهى این است که فاصلهى بین این نبرد و نبرد نهایى دیر جماجم خیلى کم بوده است و اگر تاریخ این درگیرىها در سال 82 فرض شود، فاصله زمانى بین دو نبرد طولانىتر مىشود که احتمالاً چنین است. ابن کثیر30 دورهى جنگ خندق در کوفه را طولانى مىداند و بر اساس نظمى که گزارش سال 82 را تکمیل مىنماید، وى تعدادى از نبردهاى دیر جماجم را در سال 83 ذکر مىکند. ظاهرا ابن کثیر سعى دارد روایات مختلف را با هم تطبیق دهد. وى به اطلاعات گسترده در مورد چهار ماه درگیرى در دورهاى که دو سپاه در دیر جماجم مقابل هم قرار گرفتند، اهمیتى نمىدهد.
دلایل شورش
منابع عربى اغلب مایلند که حوادث تاریخى را در ارتباط با رویدادهاى شخصى توضیح دهند. در موضوع مورد بحث نیز آنها در شرح حوادث گوناگون اهمیت زیادى را به تنفر متقابل دو قهرمان نسبت به یکدیگر مىدهند. البته واقعیات با این عقیده که چنین تنفرى وجود داشته است، همخوانى ندارد. حجاج، ابن اشعث را به فرماندهى سپاه در جنگ با خوارج انتخاب مىکند. گفته مىشود که او در آن هنگام براى انجام وظایفى دیگر به کرمان رفته بود و بالاخره او را به فرماندهى سپاه طاووس انتخاب مىکند. دلیل این انتخاب ممکن است، اعتماد افراطى به ابن اشعث یا ترسى که از وى در دل داشت تلقى شود.31 همچنین ممکن است حجاج ترجیح داده باشد او را به عنوان شخصى که براى او دردسر آفرین و خطرناک بود، از عراق دور نماید. اما اگر او به عنوان یک شخص عادى از موقعیت اشرافى ابن اشعث متنفر بود، ـ چنانکه در منابع آمده است، ـ امکان نداشت که آن همه او را مورد لطف قرار دهد و اگر از خصومت ابن اشعث علیه خویش آگاه بود، وسایل لازم جهت نیل به مقاصدش را در اختیار او قرار نمىداد. این نکته را نیز باید متذکر شد که ابن اشعث دستورهاى مافوقش را تا پاییز 81 صادقانه اجرا کرده است. بنابراین برخلاف تصور منابع عربى، بهتر این است که یا احساسات شخصى را در این قیام به کلى نادیده بگیریم، و یا دست کم قائل شویم که این احساسات اهمیت کمترى نسبت به سایر دلایل شورش داشته است و دلایل واقعى شورش را باید در جاى دیگرى جستوجو کرد.
و ن کرمر در کتاب هاى (Culturges chichtli che streifzuge 23. f) و (Culturgeschichte des orients 1 ,172) هماهنگ با نظریات مولر که به وسیلهى ون ولتون نیز تایید مىشود (17 و 26)، شورش ابن اشعث را مربوط به موالى مىداند. این مطلب با دقت بیشتر در تلاشهاى این گروه که با پذیرش دین اسلام در بصره و کوفه انجام دادند و از همان دورهى نخستین همانند اعراب و به عنوان مسلمان وارد فعالیتهاى سیاسى شده بودند فهمیده مىشود.
ولهاوزن (Ar. Reich, 151 ff. Eng. tr. 243ff) وقتى متوجه شد که مدت کمى بعد از سقوط مختار که حامى این گروه بود حجاج براى تازه مسلمانان مشکل ایجاد کرد، این ایده را که شورش ابن اشعث ادامهى نهضت مختار بوده است، پذیرفت او مىنویسد، تعداد زیادى از موالى نیز در کنار همپیمانشان (براساس رسم زمان) جنگیدند. گر چه آنان شامیان را به دلیل حمایت از عربیت، دشمن مىداشتند، ولى خواستههاى آنها دلیل شورش نبود. او به طور اساسى بر این نکته تاکید مىکند که ظهور اشرافیت عرب، در برابر اقتدار حکومتى، به نمایندگى حجاج که داراى تبارى معمولى و غرور و تکبرى زیاد بود، دلیل اصلى قیام مىباشد. خاندان عرب بیشتر با رضایت خاطر از روسایشان تبعیت مىنمودند. وقتى آنها خدمات گستردهاى در جنگها و در پادگانهاى ایالات دوردست انجام مىدادند، دچار مشکلات زیادى مىشدند. نه فقط یمنىهاى کوفه که ابن اشعث یکى از بزرگان ایشان بود، بلکه دیگر خاندانها و نیز آنهایى که در بصره بودند، حمایت خویش را از وى مضایقه ننمودند. ولهاوزن اضافه مىکند که بایستى در شورش تلاشى تازه براى رهایى عراقیان از یوغ شامىها و یک طغیان بر ضد استفادهى شامىها از حقوق نظامى گرى و امتیازاتى که به آنها بخشیده شده بود، صورت گرفته باشد. همهى نظرات ولهاوزن در این مورد، به طور قابل ملاحظهاى باید پذیرفته شود، اما گفتهى او مبنى بر اینکه شورشیان هیچ انگیزهى مذهبى نداشتند، با توجه به حضور پرشور قراء، به نظر قضاوتى نادرست و قابل نقد است. به نظر مىرسد این شورش داراى دو مرحلهى برجسته بوده باشد: اول اینکه این شورش در آغاز، چیزى بیشتر از یک تمرد و سرپیچى از سیاستبازىهاى حجاج نبود؛ زیرا او ابن اشعث را به عنوان کارشناس نظامى تعیین کرده و به خود جرأت داده بود که دستورهاى قاطع متفاوتى را به چنین شخصى بدهد؛ شخصى که با تجربهى نظامىاى که داشت مىدانست پیشروى در زمستان در کوههاى کابلستان غیر ممکن است و پیشبینى مىشد هر تلاشى براى نفوذ به آنجا به بدبختىاى شبیه آنچه دو سال قبل براى سپاه ابن ابى بکره اتفاق افتاده بود، منجر شود. واکنش سپاه نیز قابل فهم است. دوم اینکه در جریان راهپیمایى نظامى شورشیان به سمت عراق و بعد از رسیدن به آنجا، شورش از اساس تغییر کرد و عناصر مذهبى بر آن مسلط شدند. ارزیابى این تغییر از مقایسهى بیعت سربازان با ابن اشعث در سیستان و بیعت آنها با فرماندهى خود در فارس مشخص مىشود. در این فرصت آنها سوگند خوردند نسبت به وى وفادار باشند و او پاسخ داد که خلع حجاج، دشمن خدا را بر عهده گیرد. او از آنها خواست که از وى حمایت کنند و با حجاج بجنگند تا خدا او را از عراق بیرون کند و به مردم وعده فرمانبرى داد.32 در استخر33 تشریفات متفاوت شد و مردم اقتدار ابن اشعث را به رسمیت شناختند اما او پاسخ داد که بهتر است با وى بیعت نمایند بدانها چنین گفت:
شما سوگند خواهید خورد، سوگندى براى دفاع از کتاب خدا و سنت پیامبر و عزل امامان جور و جنگ با کسانى که خون خاندان پیامبر را مظلومانه ریختند.
وقتى آنها پاسخ مثبت دادند او با ایشان بیعت کرد.34
به نظر مىرسد بعدا کنترل شورش از دست ابن اشعث بیرون رفت، گر چه جایگاهش به عنوان فرمانده حفظ گردید ولى اقتدارش کاهش یافت. مهمترین دلیل بر این کاهش اقتدار، رد تقاضاى خلیفه عبدالملک در جلسهى مشورتى سران دیر جماجم بود، در حالى که ابن اشعث آن را پذیرفت.35 این کاهش اقتدار توسط قرینههاى دیگرى نیز ثابت مىشود. منابع هیچ نطقى را از ابن اشعث مبنى بر اصرار بر ادامهى شورش ذکر نکردهاند، بلکه وى فقط دستوراتى صادر مىکرد.36 این در حالى است که همان منابع نطقهاى شدید اللحنى را از سوى قراء دربارهى ضرورت جنگ بر ضد بدعتها و بدعت گزاران که به حقایق بىاعتنا بودند و ستم مىنمودند، ذکر کردهاند. همچنین موضوع این نطقها در دفاع از دین و دنیا و به دست آوردن این دو بود، به دلیل اینکه پیروزى امویان در جنگ به منزلهى نابودى دین و دنیاى عراقیان بود و نیز اعلام مىکردند که در دنیا مردمى بىعدالتتر از آنها (امویان) وجود ندارد.37 درست است که سنت گرایان تمایلى براى ایراد نطقهایى از این نوع داشتند، ولى سکوت کامل و عدم فعالیت تبلیغى در حمایت از این جریان توسط کسى که شورش را شروع نموده بود، جالب توجه است. در حالى که قراء سوگند خوردند که تا دم مرگ بجنگند و از صحنهى نبرد فرار نکنند، ابن اشعث مایل بود با خلیفه صلح نموده و سپاه را خلع سلاح نماید. او بر سپاهیان از پشت سر آنان فرمان مىراند و خود را به صف مقدم نمىرسانید، آنگونه که وقتى تعدادى از فرماندههانش در صف مقدم در نبرد زاویه از دست رفتند وى به دیر جماجم عقبنشینى نمود. همچنین او ضمن فرار در مسکن، در خراسان نیز از ادامهى مبارزه امتناع ورزید. به نظر مىرسد که دلیل وى براى جنگ تا سرحد مرگ این بود که مىترسید به واسطهى شورشى که انجام داده بود تنبیه شود. امکان دارد وى در جریان شورش از پیروزى ناامید شده باشد و یا دریافته باشد که انگیزههاى حمایت از وى از بین رفته است. در حالى که روساى خاندانها و سربازان عراقى به وى پیوسته بودند او حرکت آنها را تأیید نکرد. در واقع حوزهى شورش وسیع بود و شامل تمام کسانى مىشد که از حکومت اموى ناخشنود بودند و کسانى که به واسطهى انگیزههاى مذهبى و تهمتهایى که به آنها زده شده بود پا به این عرصه گذاشتند، از جمله اینکه موالى زیادى در این شورش حضور داشتند. این نکته از رفتار حجاج مشخص مىشود که اسیران زیادى از این گروه در دستان وى قرار گرفتند. این در حالى بود که همهى قریشىها، شامىها و افراد منسوب به خاندان دو حکم، بخشیده شدند. بعدا به زور از دیگر اسیران اقرار گرفته شد که آنها کافر شدهاند.38 موالى ایرانى و نیز زطهایى که از این شورش حمایت کرده بودند به شدت تنبیه شدند.39 بخشش اعراب و تنبیه دهها هزار موالى، نشان مىدهد که حجاج نقش گروه اخیر الذکر را در شورش بسیار مهم دانسته است. بعد از اتمام شورش، موالى خطرناکترین و مقصرترین عناصر آشوبگر معرفى شدند.
پىنوشتها:
1. این مقاله ترجمهاى است از مدخل "IBN ASHATH" بر گرفته از:
V, III, P, .Encyclopaedia of Islam ,715 - 9
2. براى آگاهى از اقدامات اشعث به کتاب وقایع سالیانه اثر کایتانى، ج 40، ص 5 ـ 510 مراجعه کنید و براى دست یابى به اطلاعات بیشترى دربارهى ارزیابى وى و زندگینامهى کاملش به کتاب معاویه اثر اچ، لامنس، صفحات 131 و ص 2 ـ 150 مراجعه نمایید.
3. ر.ک: طبرى، فهرست راهنما و الاغانى، ج 5، ص 153.
4. همان، ج 2، ص 231 و 261.
5. همان، ص 733.
6. همان، ص 749 و ص 739 ـ 740.
7. جمادىالاولى یا جمادى الثانى 72 قمرى / اکتبر 691 میلادى. براى آگاهى از ترتیب زمانى این نبرد ر.ک: پیشین، حجاج، ص 34، 801.n.
8. طبرى، همان، ص 826.
9. همان، ص 29 ـ 109.
10. همان، ص 10 ـ 910.
11. همان، ص 7 ـ 930.
12. همان، ص 9 ـ 937.
13. التنبیه، ص 407.
14. گى. ون ولتون، تحقیقات، ص 61.
15. طبرى، همان، ص 1043.
16. The Anonyme Arabische chranik p. 318.
17. طبرى، همان، ص 4 ـ 1032.
18. همان، ص 1042.
19. همان، ص 1046.
20. همان، ص 1044.
21. همان، ص 162.
22. ابن کثیر، ج 9، ص 35. ابن کثیر خصوصا جلسهاى را که عبدالرحمان در آن فرماندهان عراقى را از دستورات حجاج آگاه کرد، ذکر مىکند.
23. روایت حوادث از واقدى است و در گزارش آن در کتاب ابن کثیر (ج 9، ص 40) بعضى از حوادث نبرد دیر جماجم به این نبرد نسبت داده شده است.
24. یک امان دو پهلو که مانع از کشته شدن تعداد زیادى از مخالفان نگردید. آن گونه که ذکر شده است یازده هزار نفر از مخالفان کشته شدند.
25. ابن کثیر، همان، ج 9، ص 48 از ابن غنم.
26. براى آگاهى از اقدام خیانتآمیز و حوادث پس از آن ببینید ابن کثیر، ج 2، ص 48 که در کتابش روایت واقدى را آورده است.
27. طبرى، همان، ص 1052 و ص 1101؛ ابن قتیبه، معارف، ص 181.
28. طبرى، همان، ص 1070.
29. همان، ص 1094.
30. ابن کثیر، ج 9، ص 42 و 47.
31. طبرى، همان، ص 1044.
32. همان، ص 1055.
33. همان، ص 1053.
34. همان، ص 1058؛ ابن کثیر، همان، ج 2، ص 36.
35. طبرى، همان، ص 1704.
36. همان، ص 1095.
37. همان، ص 1086.
38. همان، ص 1096؛ مسعودى، مروج الذهب، ج 5، ص 358.
39. بلاذرى، فتوح، ص 4 ـ 373؛ المبرد، الکامل، ص 286.
منابع:
ـ ابن اثیر، عزالدین على، الکامل فى التاریخ (بیروت، دارصادر، الطبعه الاولى، 1965م).
ـ ابن کثیر، ابوالفداء حافظ ، البدایه و النهایه، تحقیق ابوملحم و على نجیب عطوى (بیروت، دارالکتب العلمیه، بىتا).
ـ الازدى، ابومخنف لوط بن یحیى، نصوص من تاریخ ابى مخنف، تحقیق کامل سلیمان الجبورى، چاپ اول (بیروت، دارالمحجه السیفاء 1419ق / 1999م)
ـ اصفهانى، ابوالفرج، الاغانى،تحقیق الاستاد عبداللّه على مهنا، چاپ دوم (بىجا، دارالفکر، 1995م).
ـ بلاذرى، احمد بن یحیى بن جابر، انساب الاشراف، تحقیق سهیل ذکار و ریاض زرکلى، چاپ اول (بیروت، دارالفکر، 1414 ق / 1996م).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، فتوح البلدان، ترجمه و مقدمه احمد توکل (بىجا، نشر نقره، 1367).
ـ دینورى، ابن قتیبه عبداللّه بن مسلم، امامت و سیاست تاریخ خلفاء، ترجمهى سیدناصر طباطبایى (تهران، ققنوس، 1380ش).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، المعارف، صححه و علق علیه محمد اسماعیل الصاوى (مصر، الطبع الاولى، 1353ق / 1934م).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، عیون الاخبار (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1986م).
ـ دینورى، ابى حنیفه احمد بن ابى داوود، اخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، مراجعه جمال الدین الشیال (مصر، داراحیاء الکتب العربى، 1960م).
ـ طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبرى)، ترجمهى ابوالقاسم پاینده، چاپ پنجم (تهران، انتشارات اساطیر، 1375ش).
ـ مبرد، محمد بن یزید، الکامل فى اللغة و الادب، عارضه باصوله و علق علیه محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ اول (بیروت، مکتبة العصریه، 1997م).
ـ مسعودى، ابوالحسن على بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، شرحه عبدالامیر مهنا (بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1411ق / 1991م).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، التنبیه و الاشراف، عنى بتصحیحه و مراجعته عبداللّه اسماعیل الصاوى (بىجا، المکتبه التاریخیه، 1357ق / 1938م).
ـ مسکویة الرازى، ابوعلى، تجارب الامم، حققه و قدم له ابوالقاسم امامى (تهران، دارسروش للطباعه و النشر، 1366ش).
ـ نویرى، شهاب الدین احمد، نهایة الارب فى فنون الادب (قاهره، وزاره الثقافه، 1975م).