آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۰

چکیده

متن

در این نوشتار ابتدا به بحث مختصرى پیرامون نوع و رنگ پوشش نیروهاى نظامى در عصر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و خلفاى پس از او تا عصر عباسیان پرداخته مى‏شود، آنگاه تلاش‏هاى آنان براى یک‏سان سازى نوع پوشش نیروهاى رزمى جهت هماهنگى و تشخیص نیروهاى خودى از دشمن، تشریح مى‏شود. سپس از دو نوع نشان با عنوان لوا و رایت، در سپاه رزم آن روزگار، سخن به میان آورده و تفاوت‏ها، کارکردها و جایگاه آنها در لشکر اسلام بر مى‏شماریم و سیر تحول آن را از عصر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله تا عصر عباسیان دنبال مى‏کنیم.
مقدمه
پوشش نظامى و پرچم، از جمله مباحثى است که از دیرباز مورد توجه نیروهاى نظامى بوده است. پوشش و البسه‏ى نظامى، در طى اعصار دچار تحول و تکامل شده و همواره به سوى یک‏سانى و متحد الشکل شدن پیش رفته و سرانجام جزء لاینفک سازمان رزم و نیروى نظامى گشته است.
پوشش جنگى در میان همه‏ى اقوام و ملل تا حدودى با پوشش غیر جنگى متفاوت بوده و بر حسب نوع تخصص و رسته‏ى جنگ‏جو در جنگ، تغییر مى‏یافته است. آنچه در این مقاله مورد توجه ما مى‏باشد، پوشش یک‏سان نظامى است که در عصر اسلامى همواره مورد عنایت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و نیز سایر خلفا و فرماندهان جنگ قرار داشته است. پوشش یک‏سان، بیش‏تر با هدف شناسایى نیروهاى خودى از دشمن، تعیین جایگاه قبایل و اقوام و نهایتا نظم و انسجام نیروى نظامى در نظر گرفته شده است. پرچم یا به عبارت عربى و اسلامى آن لوا و رایت نیز به همین هدف از زمان‏هاى دور مورد توجه بوده است. در ابتدا پرچم در اسطوره‏هاى ملت‏هاى مختلف داراى معنا و مفهومى خاص بوده و چه بسا ممکن است طرح آن از همان اسطوره‏ها به میدان واقعى جنگ تسرى یافته باشد. از پرچم کاوه‏ى آهنگر، که تکه‏اى از لباس چرمین آهنگرى او بود و براى دادخواهى علیه ستم و ستمگرى به کار برده شد، تا پرچم چینى‏ها که اژدهاى اسطوره‏اى رودخانه‏ى گنگ یا زرد بر آن نقش بسته است و نیز از پرچم عقاب عصر رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، تا پرچم سیاه ابومسلم خراسانى و نیز پرچم سرخ خرم دینان و پرچم سبز علویان، همه و همه از یک طرف رمز، نشانه، زبان و علامتى است براى بیان اندیشه‏ها، عقاید، مذاهب و احساسات درونى یک ملت، قوم و یا یک نژاد و از طرف دیگر علامتى است براى شناسایى نیروهاى خودى از دشمن و یا جایگاه قبیله و نیروهاى آن در جنگ.
وجود پرچم در سپاه و به اهتزاز در آمدن آن، مایه‏ى دل‏گرمى و تقویت روحیه‏ى جنگ‏جویان و سقوط آن به معناى شکست و مایه‏ى نومیدى آنان بود. چه جان‏هایى که براى به اهتزاز نگه داشتن پرچم‏ها در جنگ فدا شدند و چه شمشیرهایى که براى سقوط آن بر پرچمداران فرود آمدند.
در این مقاله برآنیم تا نقش و جایگاه پوشش یک‏سان رزم و نیز پرچم را که در عصر اسلامى از آن به لوا و رایت یاد مى‏شد تشریح نماییم و سیر تحول آن را از عصر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله تا عصر عباسیان، بیان کنیم.
پوشش و البسه‏ى نظامى
یکى از امور ضرورى در هر سازمان رزمى، نوع پوشش نظامى نیروهاى جنگ‏جو مى‏باشد. هر چند در روزگار گذشته به این مسأله چندان اهمیتى داده نمى‏شد، ولى بعدها به ویژه در قرون متأخر، امر یک‏سان سازى پوشش نظامى به طور کامل مورد توجه قرار گرفت. فلسفه و هدف اصلى در این مورد، یک‏سان سازى ظاهرى نیروها و ایجاد نظم و انضباط در آنان، تشخیص نیروهاى خودى از نیروهاى دشمن در منطقه‏ى جنگى و شناخته شدن نیروهاى جنگ‏جو از یک‏دیگر در هنگام درگیرى، معین و مشخص ساختن نوع و رسته‏ى نیروها به لحاظ تخصص و وظایف فردى و جمعى، روشن ساختن جایگاه‏ها و رتبه‏هاى فرماندهان و سایر نیروها، مشخص ساختن یگان‏هاى رزم بر اساس نوع وظایف آنها و موارد دیگر بوده است. این اهداف در عصر اسلامى بیش‏تر مورد عنایت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، خلفا، فرماندهان نظامى، حکام و امرا قرار داشته است. اما در بسیارى از مواقع به لحاظ نوع پوشش مرسوم اعراب و تنوع عناصر و نژادها و ملیت‏ها، در عمل کم‏تر قابل اجرا بوده است. رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با این سخن، اهمیت پوشش را بیان مى‏فرمود:
اصلحوا ثیابکم حتى تکونواکالشامة بین الناس؛1 لباس خود را بیارایید و شایسته سازید تا در میان مردم همانند خال [برجسته] باشید.
امرا و خلفاى اسلامى به امر لباس جنگ‏جویان و آراستگى وضعیت ایشان عنایت و اهتمام داشتند. حتى گاهى به کسانى که لباس غیر مناسب داشتند اجازه‏ى حضور در جنگ نمى‏دادند.2
مسلمانان در نخستین جنگ‏هاى خود، لباس یک‏سانى نداشتند و معمولاً با همان لباس مرسوم خود، در جنگ حاضر مى‏شدند. لباس مرسوم آنان عبارت بود از لباس بلندى که گاهى در زیر آن شلوار و ازارى مى‏پوشیدند که براى نگه داشتن آن، تسمه‏اى بافته شده از موى بز همانند کمربند بر روى آن مى‏بستند. هم‏چنین بر روى شانه‏هاى خود ردایى مى‏آویختند و عمامه‏اى بر سر مى‏گذاشتند. بعضى از نیروهاى سواره نظام بر روى پیراهن خود، زرهى مى‏پوشیدند که داراى آستین بود و گاهى بلندى آن تا روى زمین مى‏رسید. این نیروها گاهى از کلاه‏خود و مغفر نیز به عنوان پوشش دفاعى استفاده مى‏کردند و ران بند و ساق بند نیز مى‏بستند. سواره نظام برخلاف پیاده نظام، ردایى روى لباس خود نمى‏پوشیدند؛ زیرا مانع چابکى آنان بر روى اسب مى‏شد و به جاى جامه‏ى زیرین، شلوارکى کوتاه مى‏پوشیدند تا پاهاى آنان بر روى اسب آزادتر باشد.3 در جنگ‏هاى مهم و بزرگ در دوران پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، تلاش مى‏شد تا یگان‏هاى مختلف رنگ‏هاى خاصى به طور یک‏دست بپوشند تا یک‏دیگر را بهتر بشناسند و یگان‏هاى رزمى از یک‏دیگر مشخص شوند. این کار که در نوع خود بى‏سابقه بود، براى نخستین بار در فتح مکه به هنگام سان دیدن سپاه در مقابل رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، به اجرا در آمد. رنگ‏هاى یک‏سان یک یگان، به گونه‏اى بود که شناسایى آن یگان با رنگ مربوطه صورت مى‏گرفت و آن یگان به همان رنگ نامیده مى‏شد؛ مثل یگان یا کتیبه‏ى الخضراء که همگى لباس‏هاى سبز بر تن داشتند یا یگان و ستون البیضاء که همگى سفیدپوش بودند و یا الصفراء که زردپوشان بودند.4 این یگان‏ها هر یک پرچمى ویژه براى خود داشتند. چنانکه ذکر شد، انتخاب رنگ یک‏سان عمدتا براى شناسایى نیروهاى یگان‏ها و ایجاد نظم در صفوف خودى بود. هر یگان اعم از فرمانده و نیروها، داراى لباسى یک‏سان بودند. اگر ردا و لباس و عمامه‏ى فرمانده سفید بود تمامى نیروهاى آن یگان نیز عمامه و رداى سفید مى‏پوشیدند و پرچم آنان نیز سفید بود و همین طور رنگ‏هاى دیگر. در جنگ جمل، سپاه امام على علیه‏السلام این ترکیب یک‏سان و رنگ مشابه را به خوبى به نمایش گذاشته بودند. ستون اولِ سواره نظام به فرماندهى ابوایوب انصارى، لباس‏هاى سفید و زرد داشتند. فرمانده‏ى یگان نیز ضمن پوشیدن ردا و لباس سفید، پرچمى سفید نیز در دست داشت. ستون دوم به فرماندهى خزیمة بن ثابت نیز به همین گونه بود. البته فرمانده‏ى یگان، عمامه‏اى زرد بر سر داشت و لباسى سفید پوشیده بود. ستون سوم نیز داراى لباس‏هاى زرد بودند و فرمانده‏ى آنان ابوقتاده‏ى ربعى، عمامه‏اى زرد و ردایى به رنگ شیرى بر تن داشت.5
در بسیارى از جنگ‏ها فرماندهان با لباس‏ها و عمامه‏هاى خود مشخص مى‏شدند. بعضى فرماندهان بر کلاه‏خود خود، پر شترمرغ و یا علایم دیگر نصب مى‏کردند. حمزه در جنگ بدر پر شترمرغ و على علیه‏السلام دسته‏اى موى سپید بر کلاه‏خود خویش بسته بودند.6 تیرهاى فرو رفته و یا فرو گذاشته در عمامه‏ى خالدبن ولید هنگام بازگشت از نبردهاى ردّه، به او ابهت و شوکت خاصى بخشیده بود.7
هنگامى که عباسیان به قدرت رسیدند چون نشان آنان سیاه بود لذا نظامیان آنان در جنگ‏ها، لباس سیاه یک رنگ مى‏پوشیدند و عمامه‏هاى سیاه بر سر مى‏گذاشتند و پرچم‏هاى سیاه به دست مى‏گرفتند. در حقیقت در ابتداى دعوت، لباس رسمى عباسیان سیاه بود. انتخاب رنگ سیاه شاید به خاطر سوگوارى شهداى اهل بیت بوده باشد، و از آن‏جا که رنگ سیاه در عصر پیش از اسلام رمز و نشانه‏اى براى خون‏خواهى بوده8 مى‏توان گفت انتخاب رنگ سیاه به منزله‏ى خون‏خواهى از بنى امیه در برابر شهداى کربلا و آل البیت بوده است.
منصور خلیفه‏ى عباسى، نخستین کسى است که پوشیدن رداى سیاه بزرگ را در دیوان‏هاى دولتى و دار الخلافه مرسوم کرد.9 در عصر عباسى، لباس ایرانى، به ویژه قلنسوه سیاه رنگ، لباس رسمى شد. این لباس به صورتى مخروطى شکل بود.10 در این عصر حتى عباسیان لباس‏هاى سیاه را براى جدا سازى مسلمانان از غیر مسلمانان به ویژه در مناطقى که اهل ذمه سکونت داشتند و نیز براى حفظ امنیت و تحت نظر داشتن دشمنان در مرزهاى بیزانس، مورد استفاده قرار مى‏دادند. علویان و یا امویان براى مقابله با عباسیان در قیام‏ها و جنبش‏هاى خود، لباس سفید مى‏پوشیدند که نشانه‏اى در اعتراض به سلطه‏ى عباسیان بود. چنانکه مى‏دانیم مأمون عباسى در هنگامى که امام رضا علیه‏السلام را به ولیعهدى انتخاب کرد، لباس سیاه را به لباس سبز، که نشانه‏ى علویان بود، تغییر داد. پس از چندى معارضان دولت عباسى لباس سفید بر تن کردند و کوشیدند تا عباس بن مأمون را به خلافت برسانند.11
در عصر عباسیان، لباس قرمز نیز شعار و نشانه‏ى عده‏اى دیگر شد. آنان از فرقه‏ى سفیانى و از خون‏خواهان بنى امیه بودند. ابومحمد سفیانى که در سال 133 قمرى بر عباسیان خروج کرد، لباس قرمز بر تن داشت. فرمانده‏ى عباسى، یزید بن مزید شیبانى نیز هنگام جنگ با خوارج، پرچم قرمز برافراشت. خرّم‏دینان نیز در قیام خود علیه عباسیان، لباس قرمز پوشیدند و پرچم قرمز برافراشتند. محمد نفس زکیه در قیام خود (145 ق) لباس و رداى زرد بر تن کرد و همراه حسن بن على بن حسین ملقب به افطس، در این قیام پرچم زرد برافراشت. سپاه امین نیز به هنگام درگیرى با مأمون، لباس سفید پوشیده و پرچم سفید به اهتزاز درآورد.12
عباسیان به پوشش و لباس سربازان و لشکریان اهمیت ویژه‏اى مى‏دادند و لشکریان را با آن لباس‏ها از عامه جدا مى‏ساختند. آنان قبا و قلنسوه سیاه مى‏پوشیدند.13 فرماندهان و امرا در هنگام شرف‏یابى نزد خلیفه، قباى سیاه، عمامه و جوراب به تن مى‏کردند.14 عمده‏ى لشکریان در این عصر به هنگام جنگ، زره، کلاه‏خود، ساق بند و بازوبند مى‏پوشیدند.15 نفت‏اندازان در سپاه عباسى، لباس‏هاى ضد حریق مى‏پوشیدند تا به هنگام پرتاب آتش، دچار آتش سوزى نشوند.
اگر چه تمامى نیروهاى نظامى در عصر عباسیان لباس‏هاى متحدالشکل نداشتند، اما هر یک از فرماندهان و لشکرها یا یگان‏ها لباسى خاص مى‏پوشیدند؛ مثلاً نیروهاى ترک و نگهبانان در عصر خلافت معتصم، داراى لباسى ویژه بودند تا آنان را از سایر نیروهاى نظامى و فرماندهان، ممتاز سازد. فرماندهان خراسانى بر شانه‏هاى خود ردایى مى‏افکندند. جنس لباس‏هاى سربازان از ساتن (اطلس) بود. خلفا به فرماندهان بزرگ لشکرهایشان، خُلّه که عمامه‏اى سیاه بود همراه با لباس سیاه یک رنگ با قبه و لباسى مثل آن بدون قبه از جنس خز قرمز و بافته شده از طلا و شمشیرى زر اندود اعطا مى‏کردند. اما سواره نظام، زره و کلاه‏خود مى‏پوشیدند و اسب‏هاى خود را با پوشش‏هاى آهنین (برگستوان) مى‏پوشانیدند و پیادگان، قباهاى کوتاه که تا زیر زانو مى‏رسید همراه با چکمه به تن مى‏کردند.16 لشکریان هنگام جنگ نوعى از قلنسوه که سر و گردن را در بر مى‏گرفت مى‏پوشیدند و با کلاه‏خود و مغفر از خود محافظت مى‏کردند. آنان بر بالاى قلنسوه که لباس عمومى سربازان بود، عمامه مى‏گذاشتند17 و گاهى هم آن را روى کلاه‏خود قرار مى‏دادند.18 اما نیروهاى آزاد، داراى پوشش مناسب و یک‏سانى نبودند و گاهى هم پوشش نداشتند؛ مانند بخشى از سپاهیان مأمون ـ متشکل از عیاران و زندانیان ـ که در مقابله با سپاهیان امین، برهنه جنگ مى‏کردند و کمربندى به کمر داشتند و پوششى از برگ خرما که آن را خود مى‏بافتند بر سر نهاده بودند و سپرهایى از برگ خرما و بوریا نیز در دست داشتند که قیر اندود بود و لابلاى آن ریگ ریخته بودند.19
لوا و رایت (پرچم)
از دیرباز لشکرها و جنگ‏جویان در حین جنگ نشانه‏ها و علایمى (پرچم و درفش) به همراه داشتند.20 داشتن پرچم از یک سو نشانه‏ى عزت و شوکت و از سوى دیگر راهنمایى براى جنگ‏جویان جهت شناسایى هم‏رزمان و نیروهاى خودى و در نهایت رمزى براى حفظ و انسجام و وحدت لشکر بود. اعراب چه در عصر جاهلیت و چه در عصر اسلامى، پرچم را رمز و سمبلى براى عزت و شکوه قبیله و قوم خویش مى‏دانستند و نسبت به آن اهمیتى خاص قایل بودند. در عصر جاهلیت بر پرچم‏ها، سمبل‏ها و علایمى چون مار، روباه و گرگ ترسیم مى‏کردند تا نشانى براى قبیله‏ى آنان باشد.21 اعراب عصر جاهلى براى هر یک از قبایل و حتى خاندان‏هاى خود، پرچم‏هاى مخصوصى داشتند. نقش پرچم در جنگ، براى آنان نقش کلیدى و حیاتى بود و براى حفظ آن و نیز در اهتزاز نگاه داشتن آن، تا پاى جان مى‏کوشیدند؛ زیرا پرچم باعث تقویت روحیه‏ى جنگ‏جویان بود و تا زمانى که افراشته باقى مى‏ماند، نیروها مى‏جنگیدند،22 اما به محض سقوط آن، نیروها دچار شکست مى‏شدند و به عبارتى شکست آنان اعلام مى‏شد23 و از میدان جنگ باز مى‏گشتند. از این رو یک فرمانده هنگامى که لشکر مى‏آراست و پرچم به دست پرچمدار مى‏داد او را به حفظ آن تا پاى جان سفارش مى‏کرد.24 ابوسفیان قبل از شروع جنگ احد، طلحة بن ابى طلحة را فراخواند و پس از سپردن پرچم به دست وى، جهت حفظ آن سفارش فراوانى کرد و عظمت و پیروزى سپاه را مرهون حفظ پرچم دانست. او دستور اکید داد به محض کشته شدن پرچم‏دار سپاه، دیگرى پرچم را به دست گیرد.25 بنابر این بعد از کشته شدن وى، برادرش عثمان آن را به دست گرفت.26 در این جنگ رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نیز منتظر از بین بردن پرچم‏دار قریش بود. هرگاه یکى از پرچم‏داران به دست سپاه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله کشته مى‏شد، بلافاصله دیگرى پرچم را به دست مى‏گرفت. بدین ترتیب یازده نفر یکى پس از دیگرى پرچم را به دست گرفته و کشته شدند.27 در این جنگ مشرکان سه پرچم یا لوا داشتند که در دار الندوه بسته شده بود.28 در این جنگ پس از آنکه تیر اندازان، جبل العینین را رها کردند و خالد مسلمانان را از پشت غافل‏گیر ساخت، ابتدا پرچم‏دار سپاه اسلام، مصعب بن عمیر کشته شد. کشته شدن او و تهاجم دشمن از پشت، به کلى روحیه‏ى مسلمانان را دچار آسیب ساخت و نهایتا به شکست آنان منجر گردید.
با توجه به اهمیت پرچم، همواره پرچم‏داران از بین شجاع‏ترین و قوى‏ترین مردان سپاه یا قبیله انتخاب مى‏شدند و معمولاً انتخاب آنان از سوى فرماندهى کل صورت مى‏گرفت.
دو گونه پرچم در سپاه اسلام مورد استفاده قرار مى‏گرفت که یکى را لوا و دیگرى را رایت مى‏نامیدند.
الف) لِوا
در جنگ‏هاى عصر اسلامى، پرچمى براى کل سپاه به اهتزاز در مى‏آمد که در متون از آن به عنوان لوا یاد شده است. لوا در عصر رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و اعصار بعدى به تنها علم یا پرچم بزرگ رسمى که متعلق به شخص فرماندهى کل و یا تمامى سپاه بود گفته مى‏شد.29 این پرچم نشان اتحاد و یک‏پارچگى لشکر و انسجام نیروهاى تحت فرمان فرماندهى کل بود، که آن را پرچم‏دار کنار فرمانده‏ى کل به اهتزاز در مى‏آورد و یا آن را در میدان جنگ معمولاً در قلب آرایش و سازماندهى سپاه بر سر نیزه کرده و شجاع‏ترین جنگ جوى کل لشکر آن را حمل مى‏کرد30 حاملان لوا از سوى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله یا خلیفه انتخاب مى‏شدند.31 آنان در هر غزوه و جنگى، تعویض مى‏شدند.32 اما علاوه بر لوا در متون تاریخى به عنوان دیگرى هم بر مى‏خوریم که آن رایت است. اگر چه رایت نیز به معناى پرچم است اما نباید این دو را با یک‏دیگر اشتباه کرد یا به یک معنى دانست. آنها با هم تفاوت‏هاى زیادى دارند. لوا پرچم متعلق به کل سپاه بود و در هر جنگ تنها از یک لوا استفاده مى‏شد، اما رایت متعلق به قبایل جزء یا فرماندهان رده‏ها و یگان‏ها بود و تعداد فراوانى از آن در سپاه حمل مى‏شد و نیز از لحاظ رنگ و اندازه تفاوت داشت. لوا در اسلام از رایت قدیمى‏تر بود و تا قبل از فتح خیبر در لشکر اسلامى معمولاً لوا به اهتزاز در مى‏آمد.33 پرچمدار، آن را به گونه‏اى حمل مى‏کرد که باد در آن اثر نگذارد. او آن را بر شانه سمت چپ حمل مى‏کرد و گاهى شمشیر یا سپر نیز در دست راست او قرار مى‏گرفت.34
1. جنس و رنگ لوا
لوا اغلب از پارچه‏اى سفید درست مى‏شد. معمولاً لواهایى که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله براى فرماندهان سریه‏ها مى‏بست، سفید بود؛ مانند نخستین لوایى که در سریه‏ها براى حمزة بن عبدالمطلب بست.35 و نیز در سریه‏ى عبیدة بن حارث، که لواى سفید آن را مقداد بن عمرو حمل مى‏کرد.36 و در سریه‏ى سعد بن ابى وقاص به سوى خرار، رنگ همه‏ى آنها سفید بود.37 در جنگ بدر رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله لوایى سفید و دو رایت سیاه برافراشت، لوا را به دست مصعب بن عمیر سپرد و رایت عقاب را به دست على بن ابى طالب، از مهاجران داد و رایت دیگر را براى سعد بن معاذ از انصار بست.38 در جنگ احد نیز لوا را به دست مصعب ابن عمیر سپرد و وقتى او شهید شد آن را به على بن ابى طالب علیه‏السلام واگذار کرد.39 در فتح مکه و غزوه‏ى موته نیز لوا به رنگ سفید بود.40 در عصر خلفاى راشدین و از جمله در فتوحات، لوا به همین رنگ بود. لواى سفیدى در جنگ صفین بردوش محمد بن حنفیه حمل مى‏شد و حتى در سپاه معاویه نیز پرچم سفیدى در دستان عمرو بن عاص قرار داشت.41 در دوران بنى امیه نیز لوا معمولاً سفید بود، اما وقتى عباسیان به خلافت رسیدند آن را به رنگ سیاه تبدیل کردند. اولین لواى آنان توسط ابراهیم امام، براى ابومسلم خراسانى بسته شد، که الظلّ نام داشت.42 طول این لوا چهارده ذراع بود که بر سر نیزه‏اى به طول 13 ذراع بسته شد.43 شکل ظاهرى لوا نیز معمولاً به صورت مربع بود.44
2. لوا براى قبایل بزرگ
در عصر جاهلیت معمولاً هر یک از قبایل در جنگ، لوایى خاص خود داشتند تا هم از سایر قبایل ممتاز و جدا شوند و هم نیروهاى آنان بتوانند در زیر آن انسجام یابند و یا براى حفظ آن و کیان قبیله بجنگند.45 معمولاً این لوا در دار الندوه بسته مى‏شد. از آن جمله مى‏توان به لواى سفیان بن عوف براى بنى کنانه و لواى مذجح براى معاویه و یا لواى قضاعه براى کعب اشاره کرد.46
پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله براى برخى از قبایل بزرگ نیز لوا مى‏بستند که به معناى فرماندهى و یا ریاست قبیله و یا نشانه‏ى آن قبیله بود. از آن جمله به پرچم بنى عبد الدار در جنگ احد که به دست مصعب بن عمیر قرار گرفت،47 و در جنگ فتح براى مزینه و سایر قبایل،48 براى مالک بن نجار در تبوک 49 و نیز براى قبیله‏ى اوس، که لواى آن معمولاً به دست اسید بن حضیر و لواى خزرج که به دست حباب بن منذر و یا سعد بن عباده سپرده مى‏شد مى‏توان اشاره کرد.50 حتى آن حضرت براى هر یک از قبایل اوس و خزرج هم لوا قرار مى‏داد.51 در جنگ فتح، چهار لوا براى چهار قبیله‏ى بزرگ اوس و خزرج و نیز مهاجران و بنى سلیم بست.52 براى مهاجران هم به عنوان یک قبیله لوا بسته مى‏شد که معمولاً در دست امام على علیه‏السلام بود.
امام على علیه‏السلام نیز در دوران خلافت خود، براى قبایل بزرگ از جمله بنى همدان، لوا بست و آن قبیله را براى برخورد با شورش مردم حمص، به آن منطقه فرستاد.53 در این خصوص همچنین مى‏توان به لواى قبیله‏ى بجیله، در دست جریر بن عبداللّه‏ بجلى، لواى کنده به دست اشعث بن قیس54 و لواى قبیله‏ى طى در دست حابس بن سعد طایى در جنگ صفین اشاره کرد.55
گاهى نیز به جاى لوا از حیوان استفاده مى‏شد. از جمله در جنگ جمل، که لوا یا پرچم سپاه بصرى‏ها، شتر عایشه بود.56
3. لوا به منزله‏ى حکم امارت یا فرماندهى سپاه
گاهى لوا نشانه‏ى حکم امارت یا فرماندهى سپاه و یا انجام مأموریت بود که فرمانده‏ى کل آن را به این منظور در اختیار او قرار مى‏داد و اختیارات خود را به او تفویض مى‏کرد.57 گاهى براى سریه‏هاى تبلیغى نیز که در آن جنگى رخ نمى‏داد لوا بسته مى‏شد، مانند لوایى که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله براى معاذ بن جمل بست و او را با گروهى به سوى یمن فرستاد.58 گاهى به تعداد فرماندهان لشکرها لوا افزایش مى‏یافت. در آغاز جنگ‏هاى ردّه، ابوبکر براى یازده لشکر خویش یازده لوا بست.59 یکى از این‏ها به خالدبن ولید تعلق گرفت و چون خالد در کشتار قبایل بنى یربوع افراط کرد و آنان را به ناحق کشت، ابوقتاده‏ى باهلى ضمن گزارش عملکرد او، سوگند خورد هرگز تحت لواى خالد در هیچ جنگى حاضر نشود.60 ابوبکر همچنین وقتى براى ابوعبیدة بن جراح لوا بست، خالد بن سعید را تحت لواى او یعنى به عنوان معاونت وى اعزام داشت.61
خلیفه عمر بن خطاب نیز در فتوحات خود، همین شیوه را اتخاذ کرد و براى فرمانده‏ى هر لشکرى که به سوى سرزمین‏هاى مختلف مى‏فرستاد، یک لوا قرار مى‏داد.62 او در ادامه‏ى فتح ایران، براى چند نفر از کوفیان لواهایى فرستاد، که از آن جمله مى‏توان به لواهایى که براى نعیم بن مقرن جهت سرکوبى شورش مردم همدان، براى عقبة بن فرقد و بکیر بن عبداللّه‏ براى فتح آذربایجان و نیز براى عبداللّه‏ بن عبیداللّه‏ جهت فتح اصفهان فرستاد اشاره کرد.63 لواهایى نیز براى محمد بن ابى عون، جهت بصره، یمامه و بحرین بسته شد.64
در دوران خلافت امام على علیه‏السلام نیز از لوا براى انتصاب امارت و حکومت یا اعلام فرماندهى استفاده مى‏شد. از جمله هنگامى که آن حضرت براى نبرد صفین حرکت مى‏کرد سه تن از صحابه از جمله عبداللّه‏ بن مسعود، ربیع بن خثیم و عبیدة السمعانى از حضور در جنگ عذر خواسته و به تشکیک افتادند. آنان از على علیه‏السلام خواستند تا ایشان را به سوى مرزها فرستد و بر امور آن‏جا ولایت دهد. على علیه‏السلام نیز آنان را ولایت ثغور قزوین و رى داد و ربیع بن خثیم را بر آنان ولایت داده و براى او لوا بست. این نخستین لوایى است که در کوفه بسته شد.65 در اعصار بعدى نیز گاهى لوا به همین معنا به کار مى‏رفت، چنانکه در عصر عباسى براى امارت بغداد و ولایت مشرق و خراسان، دو لوا66 و نیز براى امیر الامرا لوایى قرار داده شد.67
4. لوا براى تأمین دشمن
از دیگر کارکردهاى لوا، در امان قرار دادن دشمنان بود. به این گونه که در برخى از جنگ‏ها لوایى بر روى زمین نصب مى‏شد تا کسانى که مى‏خواهند تسلیم شوند در کنار آن مأوا و پناه گیرند. در این خصوص مى‏توان به لوایى که رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در روز فتح مکه در داخل شهر نصب کرد و اعلام فرمود که هر کس در کنار این پرچم جاى گیرد جان او در امان است68 و نیز لوایى که امام على علیه‏السلام قبل از جنگ نهروان و پس از اتمام حجت در برابر خوارج، برافراشت و اعلان کرد هر کس در کنار آن جاى گیرد جانش در امان است، اشاره نمود.
5. لوا براى بسیج نیرو
از دیگر کارکردهاى لوا، بسیج نیرو در زیر آن بوده است. معمولاً کسانى که براى بسیج نیرو به شهرها و میان قبایل مى‏رفتند، لوایى برمى‏افراشتند و مردم را به گرد آمدن در زیر آن فرا مى‏خواندند.69
لوا در دوران پس از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از جمله نبردهاى ردّه، پرچم کل سپاه بود و آن را فرماندهان بزرگ همراه خود داشتند.
ب) رایت
رایت به پرچم‏هایى گفته مى‏شد که هر قبیله‏ى کوچکى آنها را به عنوان نشانه و علامت قبیله‏ى خود حمل مى‏کرد و یا هر یگان و ستونى براى خود به اشکال و رنگ‏هاى مختلف همراه داشت، تا آن را از سایر قبایل و ستون‏ها ممتاز سازد. رایت در میان ایرانیان معادل با درفش و در حقیقت همان لباس کاوه‏ى آهنگر بود.70
در عصر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و پس از آن، معمولاً در هر جنگ یک لوا یا پرچم کل و ده‏ها رایت یا پرچم‏هاى کوچک براى قبیله‏ها و یگان‏ها و فرماندهان جزء اختصاص مى‏یافت. که آن را معمولاً شجاع‏ترین و قوى‏ترین جنگ‏جو از میان آن یگان و قبیله حمل مى‏کرد.71 رایت معمولاً از لوا کوچک‏تر مى‏باشد و استفاده از آن در اسلام جدیدتر و متأخرتر است.
رایت از زمان جنگ خیبر در سپاه اسلام برافراشته شد.72 این پرچم را فرمانده‏ى سپاه شخصاً براى قبیله یا یگان و نیز براى فرماندهان مى‏بست. نخستین رایت براى عبیدة بن حارث در سریه‏اى بسته شد.73 در غزوه‏ى خیبر، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله براى على علیه‏السلام پرچمى بست که شب قبل از آن فرموده بود:
لا عطین الرایة غداً رجل یحب اللّه‏ ورسوله کراراً غیر فراراً یأخذها عنوه.74
آن حضرت در جنگ موته، سه فرمانده براى جنگ تعیین کرد و براى هر فرمانده رایتى برافراشت. پس از شهید شدن زید بن حارثه، جعفر بن ابى‏طالب رایت را به دست گرفت و پس از شهادت او نیز عبداللّه‏ بن رواحه رایت را برافراشت و به هدایت لشکر پرداخت تا او هم شهید شد و خالد بن ولید رایت را به دست گرفت و جنگ را با عقب‏نشینى نیروها به پایان رساند.75
در جنگ‏هاى عصر فتوح نیز علاوه بر لوا که در کنار فرمانده‏ى کل به اهتزاز در مى‏آمد، هر یک از فرماندهان جزءِ تحت فرمان فرمانده‏ى کل و هر یک از قبایل نیز براى خود رایت‏هایى حمل مى‏کردند.76
در جنگ جمل، غیر از لوایى که به دست ابن حنفیه از سپاه امام على علیه‏السلام 77 و لوایى که در دست عبداللّه‏ بن زبیر از سپاه جمل قرار داشت، رایت‏هاى زیادى نیز توسط قبایل برافراشته شده بود.78 در جنگ صفین نیز رایت در دست هاشم بن عُتبة بن مرقال بود.79 در متون تاریخى به صراحت اشاره شده است که در این جنگ لوا و رایت هر دو مورد استفاده بوده است:
فلما دنا من البصرة کتب الکتائب و عقد الالویة والرایات وجعلها سبع رایات، رایة لهمدان ورایة... .80
در عصر بنى امیه، هر یک از فرماندهان توّابون، که به خون‏خواهى امام حسین علیه‏السلام قیام کرده بودند، رایتى بسته بودند. سلیمان بن صرد خزاعى رهبر این قیام، رایتى در دست داشت. وقتى او شهید شد، مسیب بن نجبه‏ى فزارى و پس از او عبداللّه‏ بن سعد آن را برافراشت.81
1. جنس و رنگ رایت
جنس رایت معمولاً از پوست حیوانات و یا پارچه‏هاى متنوع با رنگ‏هاى گوناگون و اشکال و رموز خاص و مختلف بود. رایت رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله معروف به عقاب، قطعه‏اى از بُرد عایشه، همسر او بود.82
گاهى نیز کسانى به ناچار از عمامه‏ى خود به عنوان رایت استفاده مى‏کردند؛ مانند بریدة بن الحصیب که در سال 63 قمرى چنین کرد.83
رنگ رایت با رنگ لوا تفاوت داشت و معمولاً رایت‏هایى که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در جنگ‏ها مى‏بست، به رنگ سیاه بود، بر خلاف لوا که همیشه از رنگ سفید انتخاب مى‏شد.84 در غزوه‏ى حنین رایت آن حضرت که عقاب نام داشت به رنگ سیاه بود و بر روى آن نوشته شده بود:
لا اله الا اللّه‏، محمد رسول اللّه‏.
در دوران خلفاى راشدین باز هم رایت به رنگ سیاه بود و رایت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله (عقاب) نیز در جنگ‏هاى آن عصر به رنگ سیاه حمل مى‏شد. از جمله در تهاجم خالد بن ولید به دمشق که پس از بازگشت از عراق در دوران خلافت ابوبکر انجام شد.85
در جنگ صفین رایات سپاه معاویه به رنگ قرمز بود و وقتى باد آن را بر سر نیزه‏ها به حرکت در مى‏آورد چون مرغان شکارى مى‏نمود.86 به نظر مى‏رسد انتخاب رنگ قرمز در سپاه معاویه نشان از خون‏خواهى عثمان بوده است. اما در دوران بنى امیه رایت سپاه به رنگ سفید در آمد.87
مختار در قیام خود از رایت سبز استفاده کرد و عبداللّه‏ بن حارث بن سریج نیز در شورش خود علیه خلافت، از رایت سرخ بهره برد.88 این رنگ تا دوران قیام عباسیان تداوم داشت. اما آنان به هنگام دعوت خود به تیمن و تبرک و در تبعیت از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و بنى هاشم که در جنگ‏هایشان رایت سیاه حمل مى‏کردند، اقدام به حمل رایت سیاه کردند.
نخستین رایتى که در دعوت عباسیان برافراشته شد السَّحاب نام داشت.89 به هنگام این دعوت، لشکر عباسى 70 هزار نیروى نظامى داشت که ده‏ها رایت سیاه در آن برافراشته بودند و به همین لحاظ آنان را مسوّده مى‏خواندند. بعضى گفته‏اند آنان بدان علت رایت سیاه حمل مى‏کردند که عامل به آن روایت باشند که در آن آورده شده است که مهدى آخر الزمان براى برپایى قسط و عدالت در جهان با پرچم‏هاى سیاه ظهور خواهد کرد.90 و شاید انتخاب رنگ سیاه به خاطر حدیثى بود که محمد بن على بن عبداللّه‏ بن عباس، از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نقل مى‏کرد:
اذا رأیتم الرایات السود مقبلة من خراسان فأتوها ولو حبواً على الثلج؛91
هنگامى که پرچم‏هاى سیاه را دیدید که از خراسان به سوى شما مى‏آیند در زیر آنها جمع شوید حتى اگر نشسته بر روى برف با سینه حرکت کنید.
و عبداللّه‏ بن عباس نیز مى‏گفت:
اذا کانت سنة ثلاثین و مئة لم یظهر احد بالمشرق برفع رایة سوداء الینا الانصر؛92 هنگامى که سال 130 فرا رسد کسى در مشرق پرچم‏هاى سیاه را براى ما برنمى‏افرازد مگر پیروز مى‏شود.
ابراهیم امام نیز به ابوهاشم سفارش مى‏کرد که
رنگ سیاه رنگ لباس ما و لباس یاران و عزت ما در آن است. پرچم رسول اللّه‏ سیاه و پرچم على علیه‏السلام نیز سیاه بود. پس بر شما باد به رنگ سیاه که لباس شما و پرچم شما باشد.
لذا اباهاشم نیز به داعیان امر کرد که شیعیان او لباس سیاه پوشند و پرچم‏هاى سیاه به اهتزاز درآورند. وى همچنین ابا سلمه را نیز با سه پرچم سیاه به سوى خراسان فرستاد.93 وقتى ابوهاشم با پرچم‏هاى سیاه آمد از او پرسیدند چرا رنگ سیاه را انتخاب کردى؟ گفت:
عزت این دولت در آن است. تا وقتى لباس سیاه در میان بنى‏هاشم است عزت آن از بین نمى‏رود.94
در طول دولت عباسى رنگ رایت، سیاه بود. اما در بخشى از حکومت مأمون و پس از آن که وى امام رضا علیه‏السلام را به ولیعهدى برگزید، لباس و رایت سیاه را کنار گذاشت و لباس سبز پوشید و سبز را رنگ رسمى خلافت اعلام کرد. چنانکه مى‏دانیم بیعت پیروان عباسیان با ابراهیم بن مهدى و مخالفت با مأمون به خاطر کنار گذاشتن رنگ سیاه بود. پس از شهادت امام رضا علیه‏السلام ، مأمون دوباره لباس سیاه را رنگ رسمى قرار داد و لباس سبز را از تن خود برکند. به هنگام قیام بابک، سپاهیان او هم رایت‏هاى قرمز برافراشتند و هم لباس‏هاى سرخ پوشیدند و بدین سبب به سرخ‏جامگان معروف شدند.
2. رایت به منزله‏ى یگان رزم
گاهى از عنوان رایت به جاى یک یگان و مجموعه‏ى نیروى نظامى استفاده مى‏شده است که باید منظور از آن، نیروهاى تحت آن رایت باشند. از جمله سعد بن ابى وقاص، آن‏جا که عمر بن معدى کرب و دو تن دیگر از بزرگان و فرماندهان را براى بسیج نیرو اعزام مى‏داشت، به آنان چنین مى‏گفت:
شما شعرا، خطبا و شجاعان عرب هستید. فدوروا فى القبایل والرایات و حرضوا الناس على القتال؛ در میان قبایل و پرچم‏ها بگردید و مردم را براى جنگ تشویق کنید.
در جاهاى دیگر نیز هنگامى که صحبت از بسیج نیرو و جمع‏آورى نیرو براى جنگ مى‏شود و یگان‏ها و قبایل براى جنگ حرکت مى‏کنند، از آنان به عنوان رایات یاد مى‏شود.95
نتیجه
در یک بررسى اجمالى از سیر تحول در پوشش نظامى در عصر اسلامى از آغاز تا عصر عباسى، تلاش‏هاى فراوان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و خلفا و امرا و فرماندهان را مى‏بینیم که مى‏کوشند براى انسجام بخشیدن و شناسایى نیروهاى خودى از دشمن، به پوشش یک‏سانى دست یابند و آن را در جنگ‏ها مورد استفاده قرار دهند، که این امر به ویژه در سده‏هاى اخیر و در ارتش‏هاى منظم مورد توجه قرار گرفته است. از دیگر تلاش‏هاى آن فرماندهان، استفاده از پرچم در جنگ با عنوان لوا و رایت بوده تا بدین وسیله نیروهاى جنگ‏جو به یک انسجام و نظم دست یابند و بتوانند یک‏دیگر را باز شناسند و با نیروهاى دشمن مخلوط نشوند و هماهنگى لازم را در زیر پرچم داشته باشند.
لوا و رایت تفاوت‏هاى عمده‏اى داشتند که نباید آنها را یکى پنداشت؛ زیرا لوا براى کل سپاه و رایت براى قبایل و یا فرماندهان جزء استفاده مى‏شده و رنگ آنها هم متفاوت بوده است. همیشه لوا به رنگ سفید ولى رایت به رنگ‏هاى سیاه و گاهى نیز قرمز و سبز بوده است. این پرچم‏ها مى‏توانستند به انسجام و هماهنگى نیروهاى عمل کننده در جنگ کمک کنند و علاوه بر آن، سبب تقویت روحیه‏ى نیروهاى خودى شوند.
پى‏نوشت‏ها:
1. ترمذى، سنن، (اوصاف النبى)، ص 54.
2. طبرى، تاریخ الطبرى، ج 7، ص 274 و ج 8، ص 63؛ ابن اعثم کوفى، الفتوح، ج 4، ص 125. اعراب عصر جاهلى به هنگام رزم لباس ویژه و مخصوص نداشتند و غالبا لباس‏هاى آنان متنوع و گوناگون بود. ابن عبدربه، العقد الفرید، ج 2، ص 225.
3. ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج 4، ص 173 ـ 174 و 334، ج 1، ص 485 و ج 5، ص 139.
4. ابن هشام، السیرة النبویة، ج 4، ص 46؛ واقدى، المغازى، ج 2، ص 819.
5. مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 362؛ نویرى، نهایة الارب فى فنون الادب، ج 5، ص 133.
6. بلاذرى، فتوح البلدان، ج 1، ص 297؛ واقدى، همان، ج 1، ص 70.
7. به علت عملکرد سوء و ناصواب خالد و کشتار بنى جذیمه، وقتى خالد بن ولید به مدینه بازگشت عمر بن خطاب به آن دلیل و دلایل دیگر شخصا به این فرمانده‏ى فاتح حمله برد، عمامه را از سرش برداشت و تیرهاى داخل عمامه را بیرون آورد و شکست و به زیر پا انداخت.
8. ابوالفرج اصفهانى، الاغانى، ج 8، ص 20 ـ 75.
9. خطیب، بغدادى، تاریخ بغداد، ج 13، ص 142.
10. حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام السیاسى، ج 2، ص 427.
11. ابن طقطقى، الفخرى فى الاداب السلطانیه، ص 163.
12. عبدالعزیز سالم، العصر العباسى الاول، ص 319.
13. ابن طیفور، بغداد فى تاریخ الخلافة العباسى، ج 2.
14. هلال صابى، رسوم دارالخلافه، ص 92.
15. امیر على، مختصر تاریخ العرب، ص 368.
16. نعمان ثابت، الجندیه فى العصر العباسى، ص 165.
17. ابن سعد، همان، ج 5، ص 138. عمر در این خصوص گفته است: العمائم تیجان العرب» جاحظ، البیان و التبین، ج 2، ص 43. ابوالاسود دوئلى از فرماندهان سپاه امام على علیه‏السلام در جنگ صفین مى‏گفت عمامه باغى است در جنگ، پوششى است از گرما، محافظى است در باران، حفاظى است از خطرها و افزاینده‏اى است در قد که عادت عرب محسوب مى‏شود. نصربن مزاحم المنقرى، وقعة الصفین، ج 3، ص 52.
18. طبرى، همان، ج 8، ص 2.
19. مسعودى، همان، ج 3، ص 379.
20. معروف‏ترین پرچم که در تاریخ اسطوره‏اى ایران تا امروزه مشهور و معروف بوده است، پرچم کاوه‏ى آهنگر است. این آهنگر پیش بند چرمین خود را بر سر نیزه کرد. ساسانیان پرچمى را مشابه آن به عنوان پرچم رسمى قرار دادند که آن را «درفش کاویانى» مى‏خواندند. این پرچم در فتوحات به دست سپاه اسلام افتاد.
21. ابن منظور، لسان العرب، واژه‏ى لواء.
22. ابن هشام، همان، ج 3، ص 342؛ ابن حنبل، المسند، ج 1، ص 31. یک نمونه‏ى آن غزوه‏ى موته است که زید بن حارثه فرمانده‏ى اول سپاه پرچم را، در دست داشت و وقتى شهید شد جعفر بن ابى طالب پرچم را به دست گرفت. ابتدا دست راست او در جنگ قطع شد و پرچم را به دست چپ داد، سپس دست چپ او را نیز قطع کردند ولى باز نایستاد و پرچم را با بازوانش گرفت تا شهید شد. پس از او بلافاصله عبداللّه‏ بن رواحه پرچم را به دست گرفت تا شهید شد و پس از آن خالد پرچم را به دست گرفت و سپاه را بازگردانید. ابن هشام، همان، ج 3، ص 378.
23. واقدى، همان، ج 1، ص 239؛ ابن هشام، همان، ج 4، ص 19؛ طبرى، همان، ج 3، ص 237.
24. واقدى، همان، ج 1، ص 225؛ طبرى، همان.
25. ابن هشام، همان، ج 3، ص 68 ـ 70.
26. واقدى، همان، ج 1، ص 226.
27. همان.
28. واقدى، همان‏جا.
29. طریحى، مجمع البحرین، ج 1، ص 199.
30. واقدى، همان، ج 1، ص 12؛ ابن هشام، همان، ج 2، ص 251 و ج 3، ص 342؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر فى فنون المغازى و السیر، ج 1، ص 246.
31. واقدى، همان، ج 1، ص 388 و ج 4، ص 7؛ ابن سعد، همان، ج 2، ص 45 ـ 48.
32. واقدى، همان ج 1، ص 221 و ج 2، ص 822؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 3، ص 245.
33. ابن سعد، همان، ج 2، ص 77.
34. حسین بن عبداللّه‏، آثار الاول، ص 163؛ مسعودى، همان، ج 2، ص 359؛ ابن کثیر، همان، ج 4، ص 25.
35. ابن جوزى، المنتظم، ج 1، ص 287.
36. همان، ج 1، ص 288.
37. همان؛ ابن سعد، همان، ج 1، ص 233.
38. ابن هشام، همان، ج 2، ص 251.
39. ابن هشام، همان.
40. ابن سعد، همان، ج 2، ص 6 ـ 29؛ طبرى، همان، ج 2، ص 259 ـ 261.
41. واقدى، همان، ج 1، ص 312.
42. جرجى زیدان، تاریخ التمدن الاسلامى، ج 1، ص 181.
43. محمد فرج، المدرسة العسکریة الاسلامى، ص 455.
44. ابن حنبل، همان، ج 4، ص 297؛ تَرمذى، صحیح، باب الجهاد.
45. قلقشندى، صبح الاعشى، ج 1، ص 136.
46. طبرى، همان، 1327.
47. ابن ابى الحدید، همان، ص 1660.
48. ابن سعد، همان، ج 1، ص 134.
49. واقدى، همان، ج 1، ص 400.
50. همان، ج 1، ص 82 ـ 83.
51. واقدى، همان، ج 1، ص 362.
52. ابن سعد، همان، ص 827.
53. ابن ابى الحدید، همان، ج 1، ص 822.
54. دینورى، الاخبار الطوال، ص 47.
55. همان، ص 171. به نظر مى‏رسد دینورى اشتباها به جاى رایت از عنوان لواء استفاده کرده است.
56. ابن ابى الحدید، ج 2، ص 114.
57. ابن سعد، همان، ج 2، ص 6 ـ 9؛ یعقوبى، تاریخ الیعقوبى، ج 2، ص 133؛ ابن اعثم کوفى، همان، ج 1، ص 89.
58. ماکولا، الاکمال، ص 310.
59. طبرى، همان، ج 3، ص 387؛ ابن کثیر، همان، ج 6، ص 315. یک لوا براى خالد بن ولید براى جنگ با طلیحة بن خویلد، یک لوا براى عکرمة بن ابى جهل براى جنگ با مسیلمه، یک لوا براى مهاجربن امیه براى جنگ با یاران اسود عنسى، یک لوا براى خالد بن سعید بن عاص براى مشارف الشام و نیز لواهایى براى عمر بن عاص، حذیفة بن محصن، عرفجة بن هرثمه، شرحبیل بن حسنه، طریفتة بن حاجز، سوید بن مقرن، علاء بن حضرمى براى بحرین، تهامه، بنى سلیم، قضاعه و دبا بست و آنها را منصب فرماندهى داد.
60. ابن ابى الحدید، همان، ص 1865.
61. ابن عساکر، مختصر تاریخ دمشق، ص 1014.
62. ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 2، ص 409.
63. همان.
64. طبرى، همان، ج 5، ص 881.
65. دینورى، همان، ص 165.
66. ابن جوزى، همان، ص 1652.
67. همان، ص 1657.
68. ابن اثیر، همان، ص 1035.
69. ابن اثیر، همان، ج 2، ص 696.
70. مسعودى، همان، ج 1، ص 218.
71. طبرى، همان، ج 3، ص 387؛ ابن کثیر، همان، ج 6، ص 315.
72. ابن سعد، همان، ج 2، ص 77. ابن سعد تفاوت رایت و لوا را به لحاظ زمانى، چنین ذکر مى‏کند: «وعظ الناس و فرق فیهم الرایات و لم تکن الرایات الیوم خیبر انما کانت الالویة». ابن سعد، همان. یگان‏هاى مهاجر و انصار هر یک رایتى مخصوص خود داشتند. یعقوبى، همان، ج 2، ص 52.
73. ابن هشام، همان، ج 2، ص 595.
74. ابن هشام، همان، ج 2، ص 334؛ بلاذرى، انساب الاشراف، ج 2، ص 93؛ سبط بن جوزى به جاى لفظ «الرایة»، لوا آورده است: «انى دافع لواء غدا». ابن جوزى، تذکرة خواص الامة، ص 16.
75. ابن سعد، همان، ج 1، ص 661.
76. طبرى، همان ،ص 888، 1054، 1057، 1089 و 1360.
77. همان، ص 182 و 147. این رایت به گفته‏ى مسعودى همان رایت عقاب متعلق به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و به رنگ سیاه بود، مسعودى، همان، ج 2، ص 363.
78. دینورى، همان، ص 148.
79. همان، بر اساس گفته‏ى مسعودى این همان رایت عقاب متعلق به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و به رنگ سیاه بود. همان.
80. دینورى، همان، ص 146.
81. طبرى، همان، ص 1357.
82. ابو یوسف، الخراج، ص 208؛ ابن سعد ،همان ،ج 2، ص 77؛ ابن قتیبه، المعارف، ص 67.
83. محمود عواد، الجیش و القتال، ص 200.
84. ابن سعد، همان ،ج 2، ص 6 ـ 9؛ طبرى، همان، ج 2، ص 259 ـ 261. در عبارت ابن سعد آمده است «کانت رایته سوداء و لوائه ابیض» ابن سعد، همان‏جا، این امر دقیقا تفاوت بین رایة ولوا را نشان مى‏دهد.
85. ابن اثیر، همان، ج 2، ص 409؛ بلاذرى، ص 132؛ دینورى این پرچم را به رنگ سفید ذکر کرده است، دینورى، همان، ص 134.
86. ص 179.
87. در حادثه‏ى خونبار کربلا در سپاه حسین علیه‏السلام یک رایت بزرگ به دست ابوالفضل العباس بود که در حفظ آن رایت تا پاى جان پیش رفت. رایت سپاه عمربن سعد نیز در دست زید غلام او قرار داشت. دینورى، همان، ص 256.
88. طبرى، همان، ج 5، ص 381.
89. ابراهیم امام دو رایت و لوا براى ابومسلم فرستاده بود، رایتى که نام سحاب داشت بر نیزه‏اى به ارتفاع 13 ذراع به اهتزاز در آمده بود. ابن خلدون، العبر، ترجمه، ج 2، ص 190.
90. ابن ماجه، السنن، ج 2، ص 1366.
91. مجهول المؤلف، اخبار الدولة العباسیه و فیه اخبار العباس و ولده، ص 200.
92. همان.
93. همان، ص 245.
94. همان، ص 245.
95. همان، ص 114، 197، 136 و 342.
 
منابع:
ـ ابراهیم حسن، حسن، تاریخ الاسلام السیاسى، چاپ هفتم (قاهره، مکتبة النهضة المصریه، 1964م).
ـ ابن اثیر، عزالدین احمد بن ابى المکارم، الکامل فى التاریخ (بیروت، دار صادر، 1965ـ1979م).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الکامل فى التاریخ (بیروت، دارالکتب العلمیة، 10 جلدى، چاپ اول، 1407ق/1987م).
ـ ابن حنبل، احمد بن محمد، المسند، 7 جلدى، چاپ سوم (مصر، دار المعارف، 1368ق/1949م).
ـ ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع، الطبقات الکبرى (بیروت، دار صادر، 1957م)
ـ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الطبقات الکبرى (قاهره، دارالتحریر، 1388ق/1968م)
ـ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الطبقات الکبرى (لیدن، کلیة برلین، 1322ق).
ـ ابن سید الناس، فتح الدین ابوالفتح محمد بن محمد بن عبداللّه‏، عیون الاثر فى فنون المغازى والشمائل والسیر، 2 جلدى (بیروت، دارالفکر، بى‏تا).
ـ ابن طقطقى، محمد بن على بن طباطبا، الفخرى فى الآداب السلطانیة والدول الاسلامیة (بیروت، دار بیروت للطباعة والنشر، 1385ق/1966م).
ـ ابن عبد ربه، محمد، العقد الفرید، تحقیق عبدالمجید استرحینى، 9 جلدى، چاپ سوم (قاهره، دارالکتب العلمیة، 1497ق/1987م).
ـ ــــــــــــــــــــــــــــ ، العقد الفرید، تحقیق احمد امین (قاهره، 1948م).
ـ ابن قتیبه دینورى، ابو محمد عبداللّه‏ بن مسلم، عیون الاخبار، تحقیق محمد اسکندرانى، چاپ سوم (بیروت، دارالکتاب العربى، 1418ق).
ـ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، عیون الاخبار، (قاهره، مطبعة دارالکتاب المصریة، 1925م).
ـ ابن کثیر، عماد الدین ابوالفداء اسماعیل، البدایة والنهایة فى التاریخ، 15 جلدى (بیروت، دارالفکر، دارالمعارف، 1966م).
ـ ابن ماجه، ابو عبداللّه‏ محمد بن یزید القزوینى، سنن ابن ماجه، (سنن المصطفى) تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقى، 2 جلدى، (بیروت، المکتبة العلمیه، بى‏تا)
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، سنن ابن ماجه، (سنن المصطفى)، چاپ دوم (بیروت، دارالفکر، بى‏تا).
ـ ابن منظور، محمد بن مکرم بن على، لسان العرب، 15 جلدى (بیروت، دار صادر، بى تا).
ـ ابن هشام، ابو محمد عبدالملک بن هشام، السیرة النبویه(ص)، 4 جلدى (بیروت، دارالجیل، بى‏تا).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، السیرة النبویه(ص)، تحقیق مصطفى السقا و دیگران (قاهره، المطبعة المصطفى البابى الحلبى، 1355ق).
ـ انصارى، ابو یوسف یعقوب بن ابراهیم، الخراج، چاپ پنجم (قاهره، دارالمعارف للمطبوعات، 1396ق).
ـ بلاذرى، احمد بن یحیى بن جابر، فتوح البلدان، تحقیق صلاح الدین المنجد (قاهره، مطبعة البیان العربى، بى‏تا)
ـ ــــــــــــــــــــــــــــ ، فتوح البلدان (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1298ق/1978م).
ـ ترمذى، محمد بن عیسى بن سوره، سنن الترمذى، تحقیق عبدالوهاب عبداللطیف، 5 جلدى، چاپ سوم (بیروت، دارالفکر، 1298ق/1978م).
ـ ثابت، نعمان، الجندیة فى الدولة العباسیة، وقف على طبعة وراجعة عبدالستار القرغولى و ابراهیم الزهاوى (بغداد، مطبعة بغداد، 1939م
ـ ـــــــــــــــــــ ، الجندیة فى الدولة العباسیة، (مطبعة اسعد، چاپ دوم، 1956م).
ـ جاحظ، ابو عثمان عمرو بن بحر، رسائل الجاحظ، تحقیق عبدالسلام هارون، 2 جلدى (قاهره، مکتبة الخانجى، 1964 ـ 1965م).
ـ خطیب، عبداللّه‏ مهدى، الحکم الاموى فى خراسان، چاپ اول (بیروت، مطبعة مؤسسة الاعلمى، 1975م).
ـ ــــــــــــــــــــــــــــ ، الحکم الاموى فى خراسان (ایران در روزگار اموى)، ترجمه‏ى محمدرضا افتخار زاده (تهران، رسالت قلم، 1378ش).
ـ دینورى، احمد بن داود، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر و جمال الدین الشیال (بغداد، عیسى البابى الحلبى و شرکاء، 1960م).
ـ زیدان، جرجى، تاریخ التمدن الاسلامى، چاپ سوم (مصر، مطبعة الهلال، 1922م).
ـ سلومى، عبدالعزیز عبداللّه‏، دیوان جند: نشأته و تطوره فى الدولة الاسلامیة حتى عصر المأمون (مکة المکرمه، مکتبة الطالب الجامعى العزیزیه، 1406ق/1986م).
ـ صابى، هلال بن المحسن، رسوم دار الخلافة، تحقیق میخائیل عواد (بغداد، المطبعة البانى، 1383ق/1964م).
ـ طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، 13 جلدى (بیروت، دار احیاء التراث العربى)
ـ ـــــــــــــــــــــــــــ ، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، (طبعة دار المعارف، 1966م).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــ ، تاریخ الرسل و الملوک (بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1409ق).
ـ عباسى، حسن بن عبداللّه‏ بن محمد بن عمر بن محاسن بن عبدالکریم، آثار الاول فى ترتیب الدول (قاهره، مطبعة بولاق، 1295ق).
ـ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، آثار الاول فى ترتیب الدول، حققه عبدالرحمن عمیره (بیروت، دارالجبل، 1409م).
ـ فرج، محمد، العبقریة العسکریة فى غزاوات الرسول (بیروت، دارالفکر العربى، 1377ق/1958م).
ـ کوفى، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، 8 جلدى، چاپ اول (بیروت، دارالکتب العلمیة، 1406ق/1986م).
ـ ماکولا، الاکمال (چاپ مصر، بى‏نا، بى‏تا).
ـ مسعودى، على بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق محى‏الدین عبدالحمید، 4 جلدى (بیروت، دارالمعرفه، 1403ق/1982م)
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــ ، مروج الذهب و معادن الجوهر (قاهره، المکتبة التجاریه، 1384ق).
ـ المنقرى، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، تحقیق عبدالسلام، هارون، چاپ دوم (قاهره، مطبعة المدنى، 1962م).
ـ نامعلوم، اخبار الدولة العباسیة و فیه اخبار العباس و ولده، تحقیق عبدالعزیز الدورى و عبدالجبار المطلبى (بیروت، دارالطلیعه، 1971م).
ـ نویرى، شهاب الدین احمد بن عبدالوهاب، نهایة الارب فى فنون الادب، 23 جلدى، چاپ اول (قاهره، دارالکتب المصریه، 1345ق/1933م).
ـ واقدى، محمد بن عمر، المغازى رسول اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، تحقیق: مارسون جونس، چاپ دوم (بیروت، 1404ق/1984م).
ـ یعقوبى، احمد بن ابى یعقوب، تاریخ الیعقوبى (بیروت، دار صادر، بى تا).

تبلیغات