آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۰

چکیده

متن

مقاله‏ى حاضر گزارش مختصرى از تصورات مسلمانان از غرب و غربیان از آغاز تا دوره‏ى عثمانى، با تکیه بر گزارش‏هاى جهان‏گردان و جغرافیادانان مسلمان است. این مقاله از دو بخش تشکیل شده است: بخش اول به بررسى گزارش‏ها و آگاهى‏هاى مسلمانانِ مشرق زمین از اروپا و جهان مسیحى مى‏پردازد و بخش دوم به گزارش‏هاى مسلمانان اندلس از آنها. امید است که مقاله‏ى حاضر که شرحى است از تاریخچه‏ى غرب‏شناسى مسلمانان، گامى باشد در غرب‏شناسى ما ایرانیان.
اِفْرَنج یا فِرَنج، تعبیر عربى فرانک‏ها است. این اصطلاح که به احتمالى از طریق بیزانسى‏ها به مسلمانان رسیده است، در اصل براى ساکنان امپراتورى شارلمانى(2) به کار مى‏رفت و بعدها اروپایى‏ها را به طور کلى در برگرفت. در سده‏هاى میانه، اصطلاح فوق معمولاً مسیحیان اسپانیایى،2 اسلاوها3 یا وایکینگ‏ها4 را در بر نمى‏گرفت، بلکه به گونه‏اى دیگر و نسبتا گسترده، قاره‏ى اروپا و جزایر بریتانیا را مد نظر داشت. [در عربى] سرزمین فرنگى‏ها اِفْرَنجه (و در فارسى و ترکى فرنگستان) خوانده مى‏شود.
نخستین تصورات مسلمانان از ترکیب جغرافیایى اروپاى غربى، از کتاب نظریه‏ى جغرافى5 بطلمیوس(3) نشأت مى‏گیرد. این کتاب را الخوارزمى به عربى اقتباس نموده6 و مسلمانان آن را به طور کامل مى‏شناسند. جغرافى‏دانان متقدم مسلمان اطلاعات اندکى را بر این اثر افزوده‏اند. ابن خرداذبه (حدود 232 ق / 846 م) مى‏داند که افرنجه همراه دیگر «سرزمین‏هاى شرک» به اندلس پیوسته (تجاور الاندلس)7 و بخشى از اروپاست که وى آن را اروفا8 مى‏نامد. او بندگان فرنگى و مرجان را از جمله‏ى وارداتى مى‏داند که از آن سوى دریاى مدیترانه به جهان اسلام مى‏رسد. علاوه بر این، گزارشى کنجکاوانه و بیش‏تر منقول از خبر دیگران، از گروهى یهودى به نام راذانیه [مدخل] مى‏دهد که گویند میان بنادر افرنجه و خاورمیانه به تجارت مى‏پرداخته‏اند.9 دیگر جغرافى‏دانان متقدم نیز در باب افرنجه اطلاعاتى اندک ارائه مى‏کنند، با وجود این، ابن رُسته (حدود 290 ـ 300 ق / 903 ـ 913 م) جزایر بریتانیا را یاد کرده10 و کامل‏ترین گزارش‏ها را درباره‏ى رم به دست مى‏دهد.11 این گزارش‏ها بر روایت اسیر آزاد شده‏اى به نام هارون بن یحیى12 مبتنى است و ابن رسته مطالب مختصرى در باب افرنجه و بریتانیا به وصف هارون از رم مى‏افزاید. سخن او مبنى بر این‏که بریتانیا را «هفت پادشاه» اداره مى‏کرده‏اند، ظاهرا اشاره‏اى است دیر به حکومت منسوخ و هفت شاه‏ىِ انگلوساکسون(4) که پیش از این گزارش وجود داشته است. اما مسعودى اطلاعات نسبتا بیش‏ترى در اختیار داشته است؛ وى هم در مروج13 و هم در تنبیه14 به فرنگى‏ها اشاره مى‏کند. او مى‏گوید که فرنگى‏ها از تبار یافث و مردمى بى‏شمار، شجاع، منظم و مرتب، با قلمرویى گسترده و یکپارچه هستند. آنان حدود 150 شهر به مرکزیّت باویره(5) (باریزه؟)(6) دارند. در میان نویسندگان عصرش، تنها مسعودى فهرستى از شاهان فرنگى، از کلوویس(7) تا لویى چهارم(8) به دست مى‏دهد که به گفته‏ى وى این فهرست مبتنى است بر کتابى که اسقفى مسیحى به سال 328 قمرى / 939 میلادى براى حکم ولیعهد (و سپس خلیفه‏ى) اندلس فراهم کرده بود. مسعودى یک نسخه از این کتاب را به سال 336 قمرى / 947 میلادى در مصر به دست آورده بود.
تماس‏هاى سیاسى بین فرنگى‏ها و دستگاه خلافت اندک بود و آثار کمى نیز در این باره بر جاى مانده است. مبادله‏ى مشهور سفارت‏هایى چند میان شارلمانى و هارون الرشید را تنها از یک منبع فرنگى مى‏توان شناخت؛ با این حال اگر اصولاً چنین سفارت‏هایى انجام شده باشد، اهمیتى کافى براى جلب توجه وقایع‏نگاران مسلمان نیافته است؛ زیرا آنان هیچ توجهى بدان ننموده‏اند. بارتولد(9) در واقع تمام داستان را معتبر نمى‏داند و آن را رد مى‏کند.15 نخستین گزارش قطعى از سفر یک هیأت فرنگى به بغداد، تاریخ سال 293 قمرى / 906 میلادى را دارد، آن‏گاه که بنا بر کتاب الذخائر و التحف نوشته‏ى الأوحدى، سفارتى از جانب برتا(10) دختر شاه لوتار دوم لارانى(11) و همسر آدالبرت توانگر،(12) مارکوس(13) ایورى به دربار المکتفى آمد.16 فرستاده که خواجه‏اى اهل شمال افریقا بود، هدایاى گوناگون و نامه‏اى به خط فرنگى شبیه یونانى، اما مستقیم‏تر با خود داشت. بعد از قدرى جست‏وجو یک فرنگى را که در دکانى جامه‏دوزى کار مى‏کرد، یافتند و او نامه را خواند و آن‏را به یونانى و سپس اسحق بن حنین آن‏را از یونانى به عربى ترجمه نمود. حدود 80 سال بعد ابن ندیم این مطالب را به مطالب خویش در باب خط فرنگى افزوده و آن را در بحث خود از خط مى‏آمیزد و مى‏افزاید که این خط را اغلب بر شمشیرهاى فرنگى دیده است.17
تا دوره‏هاى بعد، مهم‏ترین سیاح مشهورى که در این دوره از سرزمین‏هاى اسلامى به اروپا رفته است، ابراهیم بن یعقوب [مدخل] یهودى اندلسى اهل طُرْطُوشه است؛ وى حدود سال 354 قمرى / 965 میلادى مفصلاً به فرنگ سفر کرده و به احتمال، نوعى مأموریت رسمى را در سفر خویش براى خلیفه‏ى اموى قرطبه انجام مى‏داده است. گزارش خود ابن یعقوب مفقود شده، اما از نقل جغرافى‏دانان دوره‏هاى بعد، به ویژه بکرى و قزوینى روشن مى‏گردد. این گزارش تنها توصیفى شخصى از اروپاى غربى است که جهان‏گردى از جهان اسلام تا پیدایى نخستین گزارش‏هاى عثمانى از اروپا، به دست داده است.
در خلال قرن یازدهم پیشروى مسیحیت در غرب، مرکز و شرق مدیترانه روابط جدیدى را علیه اسلام شکل داد. بیش از دو قرن فرنگى‏ها و مسلمانان در تماس نزدیک و منظم با یکدیگر ـ بیش‏تر در نبرد، تجارت، روابط سیاسى و حتى گاه اتحاد ـ بودند. اکنون شناخت فرنگى‏ها و سرزمینشان براى مسلمانان تنها حاصل کنجکاوى عقلانى نبود، بلکه ضرورت عملى نیز داشت؛ از این‏رو بسیار قابل ملاحظه است که ببینیم مسلمانان هم‏چنان توجه اندکى به فرنگى‏ها نمودند. در شرق، وقایع‏نگاران مسلمان مطالب بیش‏ترى براى گفتن درباره‏ى اقدامات نظامى و ـ در مقیاسى کوچک‏تر ـ سیاسى صلیبیانى که مسلمانان معمولاً آنان را افرنج مى‏خواندند، داشتند، لیکن آنان هم علاقه‏ى بسیار اندکى به مسائل داخلى دولت‏هاى صلیبى و نیز تفاوت‏هاى میان ملت‏هاى گوناگون صلیبى نشان مى‏دادند و هیچ علاقه‏اى به خاستگاه ایشان و علت حمله‏شان به [سرزمین‏هاى اسلامى] از خود ابراز نمى‏کردند. افرادى چون ابن جبیر و اسامة بن مُنقِذ برداشت‏هاى شخصى از تماس مسلمانان و صلیبى‏ها در شرق مطرح نمودند، اما این افراد استثنا بودند و تأثیرى بر نویسندگان دوره‏هاى بعد نگذاشتند. تنها یک کتاب را ذکر کرده‏اند که چنین نشان مى‏دهد که گزارشى است از «فرنگى‏هایى که در این روزگار به سرزمین‏هاى اسلام آمده‏اند»؛ این کتاب نوشته‏ى حمدان بن عبدالرحیم الاثاربى، از نویسندگان قرن ششم قمرى / دوازدهم میلادى است.18 مانند همیشه این کتاب حتى به شکل منقول نیز باقى نمانده است. رشد اصلى شناخت مسلمانان نسبت به اروپا از شرق صورت نپذیرفت، بلکه از غربِ [اسلامى] و آن هم نویسندگان اندلسى، صقّلى و افریقى، مانند ابوعبید بکرى، الادریسى، ابن سعید و ابن عبدالمنعم الحمیرى شکل یافت. این مؤلفان اطلاعات جغرافیایى کامل‏تر و دقیق‏ترى را فراهم نمودند که اساس بیش‏تر گزارش‏هاى شرقى متأخرى را که به زبان عربى است، تشکیل مى‏دهد.
نخستین اثر موجود اسلامى در باب تاریخ فرنگ ـ جداى از فهرست شاهان مسعودى ـ فهرستى است که [خواجه] رشیدالدین [فضل اللّه‏ همدانى] در تاریخ عمومى خویش، جامع التواریخ فراهم آورده است. مخبر او جهان‏گردى فرنگى و احتمالاً، راهبى بود که ایلچى درگاه پاپ در دربار ایلخانان مغول ایران بود. رشیدالدین از طریق او توانست از کتاب یک وقایع‏نگار اروپایى که یان او را مارتین تروپویى(14) معرفى مى‏کند استفاده نماید. این وقایع‏نگار به مارتین پولونو(15) (م 1278 م) نیز شهرت دارد. رشیدالدین توانست از این منبع که با اطلاعات شفاهى تکمیل شده بود، تاریخى مختصر از امپراتوران دوم مقدس تا البرت اول(16) و از پاپ‏ها تا بِندیکْت یازدهم(17) گرد آورد؛ هر دو فهرست به درستى [آنها را] همان گونه که در آن روزگار مى‏زیسته‏اند، وصف مى‏کند.
به نظر مى‏رسد که جداى از دیگر آثار مشابه یا مبتنى بر جامع التواریخ، هیچ مؤلف مسلمان دیگرى تا قرن 10 قمرى / 16 میلادى درباره‏ى فرنگ چیزى ننوشته باشد. حتى ابن خلدون آگاه هم مطالب اندکى در باب اروپاى مسیحى ابراز مى‏نماید. او صرفا، با احتیاطى آشکار مى‏گوید در این اواخر شنیده است که علوم فلسفى در آن نواحى رونق گرفته است، ولى خداوند به آنچه در آن‏جا مى‏گذرد آگاه‏تر است.19 در دوره‏هاى اولیه بى‏تردید مسلمانان دلایل درستى در خوددارى از ابراز همان توجه علمى‏اى که به یونانیان، ایرانیان و هندیان مبذول مى‏کردند، نسبت به فرنگى‏ها داشتند. اما در قرن هشتم قمرى / چهاردهم میلادى این رویکرد به طور خطرناکى منسوخ گردید. حتى رشد سریع روابط تجارى و سیاسى پدید آمده پس از جنگ‏هاى صلیبى هم عملاً علاقه‏ى محدودى را ایجاد کرد. در حدود 741 قمرى / 1340 میلادى شهاب‏الدین العمرى دو شاه غربى یعنى پادشاه اسپانیا و فرانسه را در فهرست شاهانى ذکر مى‏کند که با سلطان مصر مکاتبه داشته‏اند، به علاوه‏ى جزئیاتى اندک، همراه عنوان درست و رسمِ مخاطب قرار دادن هر کدام از آنها. در نسخه‏ى تجدید نظر شده‏ى بعدى با عنوان «تثقیف»، چند نام دیگر افزوده شد، اما قلقشندى فهرستى بسیار کامل‏تر از دولت‏ها و حاکمان اروپایى ارائه مى‏کند که حاوى اطلاعاتى در مورد هر کدام از آنهاست.20
عثمانى‏ها از دیرباز با گروه‏هاى گوناگون فرنگى، اعم از بازرگانان، دشمنان، همسایگان و سفیران سیاسى رابطه داشتند. آنان در یونان امیرنشین‏هاى فرنگى را تسخیر و به سال 1444 در وارنا(18) شوالیه‏هاى فرنگى را اسیر کردند و در جامه‏هاى با شکوهشان در سراسر سرزمین‏هاى اسلامى تا هرات به نمایش درآوردند.21 در قرن شانزدهم آنان روابط گسترده و پیچیده‏اى با دولت‏هاى اروپایى داشتند. علایق عثمانى‏ها به اروپاى مسیحى تا همه جانبه بودن بسیار فاصله داشت، به طور قابل ملاحظه‏اى از علایق ملل مسلمان اولیه بیش‏تر بود. این علایق در اثر تماس‏هاى نزدیک‏تر، سرازیر شدن جهان‏گردان و نومسلمانان اروپایى به جهان اسلام و گاه در اثر بروز آگاهى فزاینده‏ى عثمانى از قدرت و ثروت اروپا فزونى یافت.
یک حالت از این علایق، مطالعه‏ى تاریخ اروپاست که در عین محدودیت قلمرو و تأثیر، مى‏تواند نشان دهنده‏ى تغییر در بى‏توجهى تقریبا کامل دوره‏هاى اولیه باشد. به سال 580 قمرى / 1572 میلادى دو نویسنده که یکى از آنها مترجم و دیگرى کاتب بود، به فرمان رییس افندى فریدون بک [مدخل] تحریرى ترکى از تاریخ فرانسه از فارامون اسطوره‏اى(19) تا سال 1560 میلادى فراهم ساختند. این تحریر به شکل نسخه‏ى خطى منحصر به فردى موجود است. این کتاب با تاریخ الهند الغربى که گزارشى است مقتبس از منابع اروپایى درباره‏ى کشف دنیاى جدید، آغاز گردید و در قرون هفدهم و هیجدهم با شمارى از آثار تاریخى و جغرافیایى دیگر که برخى گزارش‏ها را در باب اروپا به دست مى‏دهند و عمدتا هم از منابع اروپایى اخذ شده‏اند، ادامه یافت. طى قرن هیجدهم سلسله سفراى عثمانى که به مأموریت‏هایى در پایتخت‏هاى اروپا مى‏رفتند، برخى اطلاعات دیگر ـ اگر چه بیش‏تر قالبى ـ را فراهم کردند. در مراکش و ایران نیز گزارش‏هاى مشابهى از سفر به اروپا عمدتا توسطِ فرستادگان رسمى، به رشته‏ى تحریر درآمد.22 از هندوستان نیز دو جهان‏گرد برجسته، شیخ اعتصام‏الدین و ابوطالب خان [هر دو مدخل] گزارش‏هایى از سفر خویش به اروپا برجاى نهاده‏اند؛ اولى گزارش خود را در سال‏هاى 1765 ـ 1766 و دومى در فاصله‏ى سال‏هاى 1799 ـ 1803 نگاشته‏اند. هر دو کتاب به انگلیسى هم ترجمه شده‏اند.
در فاصله‏ى قرون شانزدهم تا نوزدهم، در بیش‏تر کشورهاى اسلامى اصطلاح فرنگ به طور عام براى اروپاییان مسیحى متداول گردید، لیکن همان‏گونه که سامى فراشرى(20) توضیح مى‏دهد،23 این اصطلاح به کاتولیک‏ها و پروتستان‏ها محدود ماند و روس‏ها، یونانى‏ها، بلغارها، صرب‏ها و دیگر ملل ارتدوکس را شامل نشد. هم‏چنین این اصطلاح گاه براى چیزهاى گوناگونى که دستاورد فرنگى‏ها به شمار مى‏آیند مانندِ سفلیس،24 توپ (نظامى)، لباس‏هاى اروپایى و تمدن جدید نیز به کار مى‏رود.25
اندلس
در نوشته‏هاى عرب‏هاى اندلس و مغرب، اصطلاح افرنج (هم‏چنین اغلب افرنجه به‏معناى دیگر«سرزمین افرنج») به هر یک از مردمان مسیحى اشاره دارد که نویسندگانِ [مسلمان] با آنان آشنایند. اصطلاح متداول‏تر «روم» یا براى مسیحیانِ شبه جزیره،26 «جلالقه»27 یا «بَشکُنِش» [مدخل] است. به نظر مى‏آید که در این‏جا تمایزى میان افرنج و روم نباشد و على‏رغم این‏که ممکن است نویسندگانى خاص در کاربرد این دو اصطلاح به شیوه‏اى دقیق تردید داشته باشند، تمایز آشکار این دو اصطلاح امکان ندارد؛ یقینا نظر نویسندگان در این باب متفاوت است و بدون وجود مدارک مؤید همه‏ى حالات ویژه، اطمینانى نیست که بتوان بنابر کاربرد اصطلاح افرنجه نتیجه‏اى قطعى در این زمینه به دست داد. از این‏روست که ابن الابّار مى‏گوید که به سال 614 قمرى / 1217 میلادى افرنج، الکاسردوسال(21) را گرفتند.28 این گزارش در روض المعطار (ذیلِ قجر ابى دانیس) عبارت روم را دارد. نویسنده‏ى روض القرطاس (ذیلِ سال 614 ق) به سادگى تعبیر العدّو را (که استعمالى عام دارد) مى‏آورد. مسیحیان مورد توجه در این حدود پرتغالى‏هایى بودند که صلیبى‏هاى آلمانى آنان را یارى مى‏کردند. استعمال واقعى نوشته‏هاى تاریخى، این فرض طبیعى را که افرنج عمدتا به معناى «فرانک‏ها»ست، تأیید نمى‏کند؛ براى نمونه، ابن الخطیب یکى از شاهان مسیحى شمال غرب اندلس را از شاهان افرنجه مى‏داند،29 اما به یورشى بر بلاد الروم اشاره دارد که به طور قطع آن بلاد الروم، ناحیه‏ى ناربونه(22) است.30 به نظر مى‏رسد که پیش از همه، ابتدا نویسنده‏اى اندلسى، ابن القوطیه (م 367 ق / 977 م) واژه‏ى افرنج را به کار برده باشد؛ وى این واژه را براى ساکنان ناحیه‏ى سرقسطه به کار مى‏برد.31
این ابهامِ واژگانى باعث ابهام در شناخت نیز مى‏گردد، چرا که شاید همین ابهامِ واژگانى نتیجه‏ى فقدان کنجکاوى باشد که حتى در افرادى که صریحا ادعاى عرضه‏ى اطلاعات را مى‏کنند هم به چشم مى‏خورد. وجود این کمبود نسبى و اطلاعات آشفته‏اى که این گروه از نویسندگان ارائه مى‏دهند، صحت این نظر را تأیید مى‏کنند که افرنج همان فرانک‏ها هستند. در طبقات الامم32 [قاضى] صاعد الاندلسى کاربرد آغازین سلسله روایاتى را مى‏بینیم که اصطلاح «الارض الکبیره» را براى منطقه‏ى شمال کوه‏هاى پیرنه استعمال کرده‏اند و این ویژگى، آنها را از دیگر روایات متمایز مى‏سازد. صاعد «افرنجه العظمى» را با الارض الکبیره یکسان مى‏گیرد، ولى آن را از اِفرانسه جدا مى‏کند. بکرى (زنده در 460 ق / 1067) معاصر صاعد و دیگر نویسندگان پس از وى، مانند عبدالمنعم الحمیرى از اصطلاحات مشابهى استفاده مى‏نمایند، لکن اشاره به اِفرانسه را حذف مى‏سازند.33 گویا این سنتى محلى است که ربطى به شرق ندارد، اما گروه عمده‏ى دیگرى از روایات هستند که ابتدا در آثار مسعودى متجلى مى‏گردد.34 مطالب قابل ملاحظه‏ى گزارش مسعودى عبارت است از این‏که افرنج غیر از جلالقه‏اند؛ یعنى آنان ساکن شبه جزیره نیستند و یا پایتختشان پاریس است. هم بکرى35 و هم عبدالمنعم اطلاعات مسعودى را با مطالبى برگرفته از منبعى ناشناخته مورد استفاده قرار مى‏دهند، ولى هیچ‏یک از این دو نویسنده مطالب مسعودى را به شیوه‏اى دستکارى نمى‏کنند که خواننده را مجاب سازد که مطالب فوق روز آمد شده و یا با اطلاعات دیگرى مقابله گردیده‏اند؛ بنابراین هرچند مدخلِ افرنجه در الروض المعطار به شیوه‏اى منطقى گزارشى منسجم از فرانسه به دست مى‏دهد، مدخلِ بوردیل (بوردو)(23) به گونه‏اى دقیق این شهر را در جلّیقیه دانسته، مى‏گوید که بارسلونا اقامتگاه شاه افرنجه است. هیچ‏کدام از گزارش‏هاى باقى مانده از جهان‏گردان مسلمان چون غزال، طرطوشى، ربیع بن زید مشهور به رِسِموندو(24) اطلاعاتى درباب افرنج / فرانک‏ها ارائه نمى‏کنند.
تصویرى که از اروپاى غربى شکل مى‏یابد، تصویرى است از سرزمینى وسیع، سرد، اما حاصل‏خیز که از جانب شمال تا آن‏جا که سکونتگاهى هست، امتداد دارد؛ این سرزمین از طرف شرق نیز به کوه‏ها و جنگل‏هایى محدود مى‏گردد که صقالبه در خود آنها و وراى آنها اقامت گزیده‏اند. افرنج مسیحى على‏رغم عادات کثیفشان جنگ‏جویانى قوى و خوب‏اند. از دیرباز آنان مردمان پادشاهى به شمارند که پایتختش پاریس یا لیون است و یا این‏که بوده است. این تصویر چنان مبهم و ناقص است که انسان حق دارد تردید کند که آیا آثار موجود، اطلاعات مسلمانان اندلس را از اروپاى غربى دقیقا نشان مى‏دهند!
پى‏نوشت‏ها:
1. این گفتار ترجمه‏ى مقاله‏ى Ifrandj مندرج در Encyclopeadia of Islam، چاپ دوم است. مترجم عنوان این نوشتار را «فرنگى‏ها» نهاد؛ چرا که به گمان وى این اصطلاح براى ما فارسى زبان‏ها آشناتر است. بخش اول مقاله‏ى نوشته‏ى برنارد لوئیس (B.Lewis) و بخش دوم آن (اندلس) نوشته‏ى ج. ف. پ. هاپکینز (J.F.P. Hopkins) است.
2. ر.ک: اندلس، جِلّیقیه، [در دایرة المعارف اسلام] و ادامه‏ى این گفتار.
3. ر.ک: صقالبه، [در دایرة المعارف اسلام].
4. ر.ک: مجوس، بخش 2، در دایرة المعارف اسلام.
5. geographikê hyphêgêsis.
6. درباره‏ى این اقتباس و بررسى شیوه‏ى خوارزمى، ر.ک: برنارد لوئیس، نخستین مسلمانان در اروپا، ترجمه‏ى م. قائد، ص 186 نیز، یگناتى یولیانوویچ کراچکوفسکى، تاریخ نوشته‏هاى جغرافیایى در جهان اسلامى، ترجمه‏ى ابوالقاسم پاینده، ص 77.
7. B.G.A. , vi, 90.
8. Ibid, P 155.
9. Ibid, P 153 - 4.c.cahen, Ya-t-ileudes Rahdánites?, in REJ, ivesér, iii (cxxiii), 1964, P 499 - 505,
وى در این نوشتار تردیدهاى مستندى را درباره‏ى این ماجرا بیان مى‏دارد.
10. B.G.A., vii, 85.
11. Ibid, P 127 - 130;
هم‏چنین ر.ک: رومیه، در دایرة المعارف اسلام.
12. براى بحثى دقیق از این نوع اسراى آزاد شده، جاسوسان عرب در روم و سفارت‏هایى که همگى منجر به کسب اطلاعاتى از اروپا شده‏اند، ر.ک: کراچکوفسکى، همان، ص 110 ـ 104؛ لوئیس، همان، ص 121 مترجم.
13. 3 / 66 ـ 67، 69 ـ 72، تصحیح و ترجمه‏ى شارل پلّا (ch. Pellat) ر.ک: ص 910 ـ 911، 914 ـ 916.
14. B.G.A. viii, P 22 - 176 .و غیره
15. Socineniya, vi, Moscow 1966, 342 - 64, = khristianskiy Vostok, i (1912), 69 - 94;
براى نظرى مقابل این نظریه ر.ک:
F.W. Buckler, Harunu'l-Rashid and charles the Great, Camlbridge 1931; قس, F.F.Schmideدر Isl, iii (1912), 409 - ||; Barthold, Soc, vi, 432 - 61 = khrist. Vostok, iii (1927), 233 - 5; S. Runciman, Charlemagne and palestine, در English Historical Review, 1 (1935), 606 - 19;
ماجد خدّورى، الصلات الدبلوماطیقیه بین هارون الرشید و شارلمان؛
G.Musca, carlo magno ed Harunal - Rashid, Bari 1963.
16. M.Hamidullah, Embassy of Queen Bertha to caliph al - Muktafi billa in Baghdad 293 / 906, در J. Pak. His. soc., i (1953), 272 - 300; همو درIslam Tetkikleri Enstitüsü Dergisi, ii (1956 - 7), 115 - 45; G. Levi Della vida, la corrispondenza di Berta di Toscana col califfo Muktafi, درRivista Storica Italiana, lxvi (1954), 21 - 38 = همو , Aneddoti e svaghi arabi e non arabi, Milan - Naples 1959, 26 - 44.
17. ابن ندیم، فهرست، تصحیح گ. فلوگل (G.Flügel) ص 20؛ درباره‏ى شهرت فراوان شمشیرهاى اروپایى میان مسلمانان، ر.ک: ا . زکى ولیدى، [طوغان]،
Die Schwerter der Germanen nach arabischen Berichten des 9 - 11 Jahrhunderts, در ZDMG, ×c (1936), 19 - 37.
ابن ندیم در بحث خویش، خط فرنگى‏ها را با خط روسى‏ها مقایسه مى‏کند، ولى گزارش وى از سفر فرستاده‏ى برتا تا اندازه‏اى با آنچه نویسندگان آورده‏اند و ما نیز آن‏را ترجمه نمودیم، متفاوت است. ر.ک: ابن ندیم، الفهرست، تصحیح ر.تجدّد، مترجم.
18. ابن مُیَسَّر، اخبار مصر، تصحیح ه . ماسه (H.Massé)، منقول در
F.Rosental, A history of Muslim historiography2, Leiden 1968 , 62.
19. مقدمه، تصحیحِ کاترمر (Quatremère) ج 3، ص 93، ترجمه‏ى
Rosenthal, iii, 117 - 8.
20. عُمرى، التعریف بالمصطلح الشریف، ص 60 ـ 65؛ قلقشندى، صبح الاعشى، ج 8، ص 33 ـ 53.
21. قس: فقراتى که ز.و. طوغان در
Türk Dili ve Edebiyati Dergisi, iii (1930). 535.
این‏که عثمانى‏ها توانسته باشند، اسراى خویش را در هرات و حدود آن نمایش دهند، محل تردید است. مترجم.
22. در باب گزارش‏هاى ترکى، ر.ک:
Babinger, 323 و به بعدKoray2,196 - 7;
در باب گزارش‏هاى فارسى،
Storey, i/2, 1066 - 71, 1153, 1195;
در باب جهان‏گردان مراکشى،
H. Pérès, L'Espagne. vue Par les voyageurs musulmans de 1610 à 1930, Paris, 1937, 9 Hesperis Zamuda, ;در جاهاى متعدد
هم‏چنین ر.ک: سفیر و سفارتنامه [در دایرة المعارف اسلام]، براى ملاحظه‏ى بحثى دقیق و نقادانه درباب گزارش‏هاى فارسى ر.ک: عبدالهادى حائرى، نخستین رویارویى‏هاى اندیشه‏گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازى غرب 158 به بعد، مترجم.
23. قاموس الاعلام، ذیل مدخل «فِرِنک».
24. همان، آبله فرنگى، مترجم.
25. ر.ک: تَفَرْنُجْ.
26. منظور شبه جزیره‏ى ایبرى است. مترجم.
27. ر.ک: جلّیقیه، [در دایرة المعارف اسلام].
28. حلّه [السیراء]، ج 2، ص 290.
29. اعمال [الاعلام]، ج 2، ص 23.
30. اعمال [الاعلام]، ج 2، ص 11 ـ 12.
31. [تاریخ افتتاح الاندلس]، ص 133.
32. قاضى صاعد الاندلسى، طبقات الامم، ص 85.
33. بکرى، جغرافیة الاندلسى و الأروبا، تصحیح عبدالرحمن الحاجّى، ص 66 ـ 67؛ الروض المعطار، ذیل مدخل «افرنجه».
34. مروج، ج 3، ص 67؛ تصحیح و ترجمه‏ى پلّا، ص 911.
35. بکرى، همان، ص 137 به بعد.
منابع:
- I. Guidi, "l'Europa occidentale negli antichi geografi arabi," in Florilegium Melchior de vogüé, Paris 1909, 263 - 9.
- B. lewis, "The Muslim discovery of Europe," in BSOAS, xx (1957), 409 - 16.
- Idem, Masudi on the kings of the Franks, in Al-Masudi millenary Commemoration volume, Aligarh 1960, P 7 - 10.
- Idem, "The use by Muslim historians of non-Muslim Sources," in B.Lewis and P.M.Holt, Historians of the Middle East2, London 1964, P 180 - 91.
- D.M. Dunlop, The British Isles, according to medieval Arabic authors, in IQ, iv (1957), 11 - 28.
- T. lewicki, "Die Vorstellungen arabischer Schriftsteller des" 9. und 10. Jahrhunderts von der Geographie und von den ethnischen verhältnissen Osteuropas, in Isl., xxxv (1959), 26 - 41.
- Idem, L'apport des sources arabes mediévales (Ixe-xe siecles)à la connaissance de l'Europe centrale et orientale, in L'occidente e l'Islam nell'alto medioevo, i, Spoleto 1965, 471 ff.
ـ مجموعه‏اى از مقالات عبدالرحمن على الحاجى درباره‏ى روابط بین امویان اسپانیا و اروپاى مسیحى در
IQ, ix (1965), 46 - 55; x (1966), 19 - 25 and 84 - 94; xi (1967), 129 - 36 xiii (1969), 26 - 113.
- Rashid al-Din Fadl Allah, kitab Tárikh-i Ifrandj (Historie des Francs), ed. with French translation by K.Jahn, Leiden, 1951.
- H.Lammens, correspondance diplomatique entre les sultans mamlouks d'Egypte et les puissnces chrétiennes, in Roc, ix (1904), 151 - 87.
- E.Ashtor, checosa sapevanoi geografi arabi dell' Europa Occiden tale?, in Riv. stor. It., lxxxi / 3 (1969) 453 - 79.

________________________________________
1 دانشجوى دکترى تاریخ، فرهنگ و تمدن اسلامى ـ دانشگاه تهران.
2.engamelrahC
3.ymelotP
4.noxaS - olgnA
5 .ariwaB
6 .aziraB
7 .sivolC
8 .VI siuoL
9 .dlohtraB
10 .ahtreB
11 .eniarroL fo II riahtol gniK
12 .hciR eht trebladA
13 .éervI fo siuqraM
14 .uapporT fo nitraM
15 .sunoloP nitraM
16 .I treblA
17 . I× tcideneB
18 .anraV
19 .dnumaraF yradnegeL
20 .irehsarF imàS
21 .las od recáclA
22 .ennobraN
23 .)xuaedroB( lidruB
24 .

تبلیغات