آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۶

چکیده

توازی یکی از شگردهای روایت است که داستان پرداز در موقعیت های مختلف ناگزیر از به کارگیری آن است. این تکنیک در انسجام بخشی به ساختار روایت، شخصیت پردازی، القاء اندیشه ها و معانی ضمنی اثر، آماده سازی پیرنگ و غیره به نویسنده کمک شایانی می کند. پژوهش حاضر انواع توازی و کارکردهای آن را در یکی از قصه های هزار و یک شب با عنوان ملک شهرمان و پسرش قمرالزمان در چهار محور مختلف توازی رویداد، شخصیت، وصف و اندیشه، با هدف شناخت چگونگی به کارگیری توازی در این قصه مورد مطالعه قرار داده تا از این رهگذر به شناختی از چگونگی به کارگیری این تکنیک توسط پردازندگان هزار و یک شب دست یابد. برآیند پژوهش نشان می دهد که اگر چه این تکنیک را نمی توان به تمامی قصه های هزار و یک شب و قصه های افسانه ای کهن تعمیم داد؛ اما از آنجا که افسانه ها معمولاً از نظامی واحد و کلّی تبعیت می کنند و ساختاری متناظر و تکراری در بسیاری از قصه ها تکرار می گردد می توان گفت توازی از شگرد های مهم پردازندگان هزار و یک شب بوده است که با به کارگیری ساختار فرمولی در افسانه ها و قصه های پریان تناسب زیادی دارد. در این قصه، توازی برای القاء ایده های مرکزی کتاب نظیر سیطره تقدیر، زن محوری، عشق مداری، قیاس مندی و اصل تناظر میان پدیده ها به کار رفته است.

تبلیغات