سفرهاى علمى ابن عساکر در ایران (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
ابن عساکر (د. 571 ق) دانشمند نامدار مسلمان، همانند دیگر دانشمندان مسلمان، براى یافتن علم و گردآوردى مواد مورد نیاز پژوهشهاى خویش، بیشتر سرزمینهاى پهناور اسلامى را درنوردید. بهرهگیرى از مکاتب مختلف علمى و حوزههاى گوناگون در سرزمینهاى متفاوت اسلامى، نه فقط مدیون نبود مرزهاى امروزین، بلکه مدیون همت دانشمندانى بود که کسب علم را در چین، و صید دانش را حتى در دل منافق و دشمن، از واجبات دینى خود مىشمردند. ابن عساکر نیز، مانند دیگر همکاران خود، منابع دریافت علم خود را معرفى مىکرد؛ و چه موهبتى براى ما ارزشمندتر از اینکه از استادان ایرانى و ایرانى تبار فراوانى بهره برده است.
محدثان بسیارى، سعى کردند چهل حدیث نبوى در موضوعى گرد آورند و آنها را «اربعینه» نام نهادند. هر کس در آثار دستنوشتهى اسلامى جستوجو کند، نوشتههاى فراوانى را به نام «اربعینیات» مىیابد. علت کثرت این رسالهها، وجود حدیثى از پیامبر صلىاللهعلیهوآله است که مىفرماید:
من حفظ على امتى اربعین حدیثا فى امر دینها، بعثه اللّه تعالى یوم القیامة فى زمرة الفقهاء و العلماء؛ هر کس چهل حدیث در امر دین امت من حفظ کند، خداوند بزرگ در روز قیامت او را در میان فقیهان و دانشمندان بر مىانگیزد.
با وجود ضعف این حدیث (از جنبههاى گوناگون)، دانشمندان، از این گونه اربعینیات بىشمارى نوشتهاند (همانگونه که صاحب کشف الظنون مىگوید).
هدف نویسندگان از گرد آورى و ترتیب اینگونه اربعینیات، متفاوت بوده است.
گروهى به موضوعات خاصى توجه کردند؛ مانند:
1. برخى به ذکر احادیث یگانگى و اثبات صفات خداوند پرداختند.
2. گروهى به عبادات بسنده کردند.
3. گروهى به اصول دین پرداختند.
4. بعضى آن را به فروع دین اختصاص دادند.
5. بعضى موضوعش را احکام قرار دادند.
6. برخى احادیث پندآموز را انتخاب کردند.
7. عدهاى ذکرهاى صبح و شام را گرد آوردند.
8. بعضى آن را به جهاد اختصاص دادند.
9. گروهى به فضایل (کسان و جاىها و...) پرداختند.
10. عدهاى ارزشهاى حج را برگزیدند.
11. گروهى دلایل پیامبرى [پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآله [ را گرد آوردند.
و مانند اینها که به موضوعات خاصى تعلق داشت.
12. و دیگران به ترکیب ظاهرى حدیث پرداختند؛ مثلاً احادیثى را گرد آوردند که سند درستى داشت یا به دور از خدشه بود.
13. یا احادیثى را گرد آوردند که اسناد آن خدشهپذیر بود.
14. یا احادیثى که اسناد درازى داشت.
15. و گروه سومى به لفظ توجه داشتند و احادیثى را گرد مىآوردند که درست، گویا و گزیده بود.
16. گروهى احادیثى را گرد مىآوردند که از چهل صحابى روایت شده بود، و دیگران روایاتى از چهل شیخِ حدیث که از چهل صحابى روایت شده بود.
17. گروهى از راه تفنن، چهل حدیث را از چهل شیخ از چهل صحابى در چهل شهر گرد مىآوردند که این نوع اربعینیات، «البُلدانیات» نامیده مىشوند.
18. و سرانجام، گروهى چهل حدیث گرد آوردند که از پیامبر خدا نبود، بلکه به خداوند تبارک و تعالى مىرسید، همانگونه که ابن عربى اینگونه احادیث قدسى را گرد آورده است.
نخستین کسى که اینگونه «اربعینیات» را گرد آورد، محدث و مورخ [معروف]، عبداللّه بن مبارک مروزى (د. 181 ق) بود. نووى گفته است:
او نخستین کسى است که در اینباره نوشت.2
بنابراین، ابتکار نگارش در اینباره، به سدهى دوم هجرى و به دانشمندى از مرو تعلق دارد؛ و پس از او، بسیارى از دانشمندان در این زمینه نوشتند، تا جایى که سنتى شد در میان محدثان و حافظان بزرگ حدیث؛ از جمله:
1. احمد بن حرب نیشابورى، (د. 234 ق).
2. محمد بن اسلم طوسى، (د. 242 ق).
3. ابوبکر آجرى محمد بن حسین دارقطنى، (د. 360 ق).
4. ابوعبدالرحمن سلمى نیشابورى، صاحب طبقات الصوفیه، (د. 412 ق).
5. ابونُعَیم اصفهانى، صاحب حلیة الاولیا، (د. 430 ق).
6. ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن قشیرى نیشابورى، (د. 465 ق).
7. ابوبکر احمد بن حسین بیهقى، صاحب دلائل النبوه، (د. 548 ق).
8. محمد بن فضل فراوى شهرستانى، (د. 548 ق).
9. حافظ سلفى، (د. 569 ق).
10. حافظ ابن عساکر دمشقى، (د. 571 ق).
11. ابن عربى اندلسى، (د. 638 ق).
12. حافظ نووى، (د. 676 ق).
13. حافظ ابن حجر هیثمى، (د. 973 ق).
14. حافظ سیوطى مصرى، (د. 911 ق).
15. ابن طولون دمشقى صالحى، (د. 953 ق).
نمىتوان همهى کسانى که «اربعین» را نوشتند نام برد، ولى جدول بالا نشان مىدهد که اولین نویسندگان اربعینیات، همگى از مسلمانان ایرانى بودند.3
اربعینیات البلدانیه از ابتکارات سدهى ششم هجرى است و نخستین کسى که در این زمینه نوشت، ابوطاهر احمد بن محمد سلفى، (د. 576 ق) است که چهل حدیث از چهل شیخ در چهل شهر گرد آورد، و به دنبال او، مورخ و حافظ بزرگ دمشقى، ابوالقاسم ابن عساکر (د. 571 ق) است. ابن عساکر از شاگردان سلفى بود، ولى پیش از او درگذشت. وى فراتر از شیخ خود عمل کرد یعنى چهل حدیث از چهل شیخ از چهل صحابى در چهل شهر را گرد آورد.
امتیاز اینگونه از اربعینیات آن است که علاوه بر ارائهى احادیث مورد نظر، به شیوخى که نویسنده، احادیث را از آنان گرفته و به شهرهایى که نویسنده براى شنیدن حدیث از آنها دیدار کرده است، اشاره مىشود؛ یعنى مراکز علمى جاى جاىِ دنیاى اسلام را نشان مىدهد؛ چون سفر کردن براى شنیدن حدیث، از ضروریات کار محدث بود؛ و از آنجا که دانشمندانى که مىبایست حدیث از آنان شنیده مىشد در سراسر دنیاى اسلامى پراکنده بودند، محدث به ناچار براى شنیدن حدیث از هزاران مرحله مىگذشت و به شهرها درمىآمد و بیابانها را پشت سرمىگذاشت تا به آنان مىرسید. کتاب ابن عساکر که اکنون مورد بحث ماست، به خوبى این مسئله را روشن مىنماید.
کتابى که مورخ و حافظ بزرگ شامى، ابن عساکر، نوشته، کتاب اربعینیات، یا چهل حدیث از چهل شیخ از چهل صحابى در چهل شهر است. ما در مقدمهى تاریخ دمشق (ص 29) به این کتاب اشاره کردیم؛ سپس هنگامى که در ماه شباط (فوریه) سال 1961 میلادى براى سخنرانى به ایالات متحدهى امریکا رفتیم، نسخهاى کهن از آن را در کتابخانهى دانشگاه هاروارد یافتیم. فهمیدیم که این دستنوشته در دمشق بود و از آنجا خریدارى شد و وارد کتابخانهى بنیامین دوپراى فرانسوى، صاحب کتابفروشى انجمن در پاریس (Librairie de IInstitut-Paris)شد. در ابتداى کتاب نوشته شده که به مبلغ 36 فرانک فرانسه خریدارى شده ولى تاریخ خریدن آن نیامده است. این مهم است که دستنوشتهى دمشقى که براى پاریس خریدارى شده بود، سر از آمریکا درآورد. به احتمال فراوان، دستنوشته در سدهى هفتم هجرى نوشته شده است؛ و در پایان آن، بر دانشمند دمشقى، عبدالعزیز بن عبدالرحمن بن عبدالواحد... بن هلال ازدى در خانهاش در دروازهى ناطغانیین دمشق و در سال 693 قمرى خوانده شده و گزارش شنیدن آن، به خط احمد بن مظفر بن ابى محمد نابلسى ـ که کتاب را بر او خوانده ـ نوشته شده بود.
این کتاب از نوشتههاى ارزشمندى است که مورخ دمشقى به جاى گذاشته و به نظر ما ارزش آن فقط به خاطر احادیثى نیست که در آن آمده است، بلکه به خاطر روشن کردن بخش مهمى از سرگذشت مورخ ماست، که در هنگام پژوهش دربارهى زندگىاش در مقدمهى تاریخ بزرگ او، منتشر کردهایم و این بخش، شرح سفرهاى دراز و متعدد او به منظور شنیدن حدیث از مشایخ حدیث است.
ابن عساکر براى شنیدن حدیث فقط به مصر توجه نداشت، او به عراق، فارس، خراسان، ماوراءالنهر و حتى به بعضى شهرهاى ارمنستان رفت و لابد مىدانست که در شهرهاى این مناطق دانشمندان و بزرگان حدیث وجود دارند. دانشمندان بسیارى در این شهرها و حتى قریهها بودند. علت شهرت این شهرها به دانش، شناسایى علمایى که در این نواحى شهرت داشتند، و دستیابى دانشمندان شامى به این علما، پژوهش ویژهاى را مىطلبد.
ما پیشتر، در مقدمهى خود بر تاریخ دمشق و در مقدمهى کتاب خود اعلام التاریخ (مقدمه، ص19) جدولى از شهرهایى که مورخ دمشقى براى کسب دانش از آنها دیدار کرده بود، آوردیم. در این نسخهى خطى جدید از اربعینیات اسامى شهرهاى جدیدى را مىیابیم که پیشتر یاد نشده بود.
* * *
ابن عساکر کتاب خود را با مقدمهاى گرانقدر آغاز کرده و در آن از کوششهاى پیامبر صلىاللهعلیهوآله در راه علم یاد نموده و این که امت خود را به جستوجوى آن امر فرموده و دانشمندان مسلمان در کسب علم و استفاده از آن کوشیدند.
ما در اینجا مقدمهى او مىآوریم، زیرا نشان مىدهد ابن عساکر شخصا کوشید و در راه دستیابى به دانش و از جمله حدیث، از تلاش و مال دریغ نورزید. گفت:
«پیامبر (علیه السلام) امت مرحومهى خود را به جستوجوى دانش دستور داد، حتى اگر در چین باشد، تا بین آنچه از درست و نادرست مىشنوند فرق نهند و در گرفتن سایر آداب و رسوم نوع بشر بکوشند، و به دنبال علم در شهرها، مانند عقاب و شاهین پرواز کنند و به سبب آن در غربَت مانند فقیران و مسکینان زندگى کنند و در طلب آن به خوردن دانههاى وحشى و پوشیدن لباس زمخت عادت کنند، و چه بسا عزیزى که چون درویشى مسکین گردد و مالدارى که از شدت سختى چون فقیرى نیازمند شود، و در حین درسآموزى از کسب و زرع دورى گزینند و از شهوتها و بوىهاى خوش دل بکنند، با کوشش تمام آن را از صاحبش بستانند و بدشمارى را کنار گذارند و در شنیدن حدیث از داناى به آن، درستکار و راستکار باشند و روایات همسان را در کنار یکدیگر بنویسد...»
این نوشتهى ادبى لطیفى است که در آن حرارت و ایمان زیادى است و زیباترین قطعهاى است که در اهتمام دانشمندان به دانشورزى خواندهام.
ابن عساکر سپس موضوع و روش خود را در کتاب مىآورد و مىگوید:
«اولین چیزى که در آغاز روایات مىآورم، وجوب حفظ چهل حدیث از سنت است، و این که حفظ کنندهى آن فقیهى است که مستوجب شفاعت و ورود در بهشت است. آن گاه آن را با ذکر حدیثهایى که در شهرهاى سرزمینهاى دیگر دیدهام، ترکیب کردم: از حجاز گرفته تا شام، خراسان، جبال، جزیره و عراق. و آن را با ذکر دو حرم گرانقدر و بزرگ و شریف [مکه و مدینه [آغاز کردم و سپس شام، عراق، اصفهان، شهرهاى مختلف خراسان، و شهرهاى دیگرى که در کشورهاى دیگر از آن گذشتم و از آن میان فرهنگ یگانهاى را برگزیدم که هر کس در آن دقت کند، ارزشش را مىیابد».
سپس مىگوید:
«و این براى کسى به دست نمىآید، مگر با سفر فراوان؛ کسى که براى دیدار با مشایخ آفاق را درنوردیده و به شهرهاى دور وارد شده، از ترسگاهها گذشته، و فرسنگها راه رفته، و مال خود را خرج کرده باشد و سختىها را براى سودها تحمل کرده باشد و خداوند سبحان هر آنچه از علم میسر باشد روزى او مىکند و هر چه را مقدر او باشد آسان مىکند. پس حمد مخصوص اوست براى آن چه بخشیده و اعطا کرده، و سپاس او راست بر آنچه منت گذاشته و گشوده است».
و به راستى که ابن عساکر در جستوجوى دانش، دنیا از زیر پا گذاشته بود و در سفرهایش چیزهایى بر او گذشت که بر دیگر دانشمندان نگذشت و خود او در قصیدهاى به سفرهایش اشاره کرده که بخشى از آن چنین است:
من کسى هستم که به دنبال هدایت سفر کردم
سفرهایى بین بیابانها و جنگلها
من کسى هستم که شهرهاى زیادى دیدهام
از اصفهان تا اطراف شهر طایف
و اکثر شهرهاى شرق را دیدهام
بعد از آنکه عراق و شام را فراوان
و در سفرهایم همهى گنجینهها را گرد آوردم
و همهى موافقان و مخالفان را دیدار کردم
و سنت احمد صلىاللهعلیهوآله را شنیدم بعد از آنکه
در راه آن مال و پول خود را خرج کردم
و آن را چون امانت نگاه داشتم
و از کجاندیشى بیزاران پرهیزکردم4
و اکنون به ذکر شهرهایى مىپردازیم که او آنها را دیده و در کتاب اربعین از آنها یاد کرده است.
ابتدا نام شهر و نام شیخى را که از او خبر گرفته است مىآوریم. ما عین گفتهى ابن عساکر را مىآوریم که او خود در بیشتر جاها بر تعیین محل شهرها و حتى مکانى که در آن، خبر را شنیده بود و نیز تاریخ شنیدن آنها اصرار داشت.
1. «شهر اول: مکهى مکرمه، که بلدالامین و شهر راستى است.
روایت کرد براى ما ابومحمد عبداللّه بن اسماعیل بن صدقه بن حنف الغزال مصرى ساکن مکه از زبان خود، در ذى حجهى سال پانصد و بیست و یک، در مکه و در حرم گرامى، کنار در کعبه ـ که خداوند آن را شریف و بزرگ گرداند ـ از سوى باب ابراهیم علیهالسلام ، و او را در زمانى دیدم که گوشش سنگین بود و چشمش نور نداشت...».
2. «شهر دوم: مدینهى پیامبر ـ صلى اللّه علیه و سلم ـ و نیز به نام طابة خوانده مىشود و نامش در جاهلیت یثرب بود خداوند نگهش دارد.
خبر داد به ما ابوالفتوح عبدالخلاق بن عبدالواسع بن ابى عروبة عبدالهادى ابن ابى اسماعیل عبداللّه بن محمد انصارى هروى ـ که در مدینه بر او حدیث خواندم ـ در مسجد پیامبر خدا ـ صلى اللّه علیه و سلم ـ در شبستان، بین قبر و منبر، شبى از شبهاى جمعه، هشتم ماه محرم سال پانصدوبیست و دو، و به همراه ما حاجیان بودند...».
3. «شهر سوم: مِنا، و شهرى بود که در آن سوق و بازار بود و مسجد آن مسجد شریف خیف است.
خبر داد به ما ابوالحسن مکى بن ابوطالب بن احمد بروجردى، و سپس همدانى، دانشمند معروف به ابن قلابه، در روز دوم از ایام تشریق سال پانصد و بیست و یک...».
4. «شهر چهارم: دمشق که پایتخت و بزرگترین شهر شام، و از سرزمین مقدس است. خبر داد به ما، شریف ابوالقاسم على بن ابراهیم بن عباس به حسن بن عباس بن حسن بن حسین (ابولجّن) بن على بن محمدبن على بن اسماعیل بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن على زین العابدین بن حسین ریحانهى رسول خدا... که در دمشق بر او خواندم، بارها، در سال پانصد و هفت...».
5. «شهر پنجم: کوفه. و همان کوفان است از سرزمین عراق. در زمان امیرالمؤمنین عمر رضى اللّه عنه شکل شهر به خود گرفت.
خبر داد به ما، شریف ابوالبرکات عمر بن ابراهیم بن محمدبن محمد بن احمد بن على بن حسین بن على بن حمزة بن یحیى بن حسین بن زید بن على بن حسین بن على بن ابىطالب، فقیه نحوى علوى زیدى کوفى در کوفه، و در محلهى سبیع، در مسجد ابى اسحاق سبیعى، در ماه ذىقعدهى سال پانصدوبیست و یک، که بر او خواندم...».
6. «شهر ششم: بغداد. و در وجه تسمیهى آن پنج گونه گفتهاند و بغداد مدینه السلام است و قبة الاسلام و دارالامام.
خبر داد به ما ابوالحسن على بن عبدالواحد بن احمد بن عباس دینورى در بغداد، به دروازهى خراسان در ماه جمادى الآخر سال پانصدوبیست، بر او مىخواندم و از او مىشنیدم، و او پیرترین شیخى بود که از او حدیث شنیدم...».
7. «شهر هفتم: جى، که شهرستان کهن اصفهان است و مىگویند از بناهاى ذوالقرنین است.
خبر داد به ما ابوالقاسم عبدالواحد بن محمد بن عبدالواحد بن عبدالرحمان مدینى معروف به دَولجه، که در شهر جى بر او خواندم.»
(تاریخ شنیدن ذکر نشده است.)
8. «شهر هشتم: اصفهان و معروف است به یهودیه.
خبر داد به ما ابوعبداللّه حسین بن عبدالملک بن حسین بن محمد بن على اصفهانى ادیب معروف به خلّال، که بر او خواندم در اصفهان در ماه صفر سال پانصدوسى و دو...».
9. «شهر نهم: مَروشاهجان، قصبهى خراسان، که از بناهاى ذوالقرنین است.
خبر داد به ما صوفى واعظ ابویعقوب یوسف بن ایوب بن حسین بن وهره همدانى، که بر او خواندم در مرو، در ماه ربیع الاول سال پانصد و سى و یک...».
10. «شهر دهم: نیشابور و معروف است به نشاوور و همان ابرشهر است که شهر قدیمى بزرگى در خراسان است.
خبر داد به ما فقیه ابوعبداللّه محمد بن فضل بن احمد بن محمد فراوى، و فقیه ابومحمد هبة اللّه بن سهل بن عمر سیدى، قارى صوفى اسماعیل بن ابوالقاسم عبدالرحمن بن ابى بکر، در نیسابور، که بر آنها خواندم، در سال پانصدوبیست و نه...».
11. «شهر یازدهم: هرات که شهرى از شهرهاى خراسان است.
خبر داد به ما ابوالقاسم تمیم بن ابى سعید بن ابى العباس جرجانى مؤدّب، خوانده شد بر او در ماه شعبان سال پانصدوسى...».
12. «شهر دوازدهم: بوسنج5 شهرى در ناحیه هراة.
خبر داد به ما ابوالقاسم حسین بن على بن حسین بى على... قرشى زهرى بوسنجى، که بر او خواندم، در بوسنج در ماه ذى حجهى سال پانصدوسى...».
13. «شهر سیزدهم: بون، و مشهور است به بِیَبْنَه شهرى از أعمال هرات در ناحیهى بادعیس.
خبر داد به ما فقیه ابونصر اسعد بن موفق بن احمد قاینى یعقوبى حنیفى، به شهر بون، که بر او خواندم، در سال پانصدو سى و یک...».
14. «شهر چهاردهم: بغ، و آن را بغشور نیز مىگویند، که بین هرات و مرو است از شهرهاى خراسان.
خبر داد به ما: 1ـ ابوالمعالى عمر بن محمد بن عبداللّه، خطیب بغ؛ 2ـ ابوالفضل لیث بن احمد بن مدوّسه مقرى؛ 3ـ ابوعبداللّه احمد بن على بن ابى جعفر قفّال؛ 4ـ ابونعیم المرتضى بن حسن بن محمد سجزى؛ 5ـ و ابومحمد عبدالرشید بن محمد بن احمد بن سعید، وکیل و قاضى بغَوىها، که در بغ بر آنها خواندم، به سال پانصدوسى و یک...».
15. «شهر پانزدهم: سرخس، شهرى از شهرهاى خراسان بین مرو و نیسابور.
خبر داد به ما ابونصر محمد بن محمود بن محمد بن على بن شجاع سرخسى شجاعى، دانشمند شافعى، که در سرخس بر او خواندیم، در سال پانصد و سى یک...».
16. «شهر شانزدهم: ازجاه، شهرى در بخش خابران، از نواحى ابیورد خراسان.
خبر داد به ما شریف واعظ، ابوالقاسم عبدالملک بن عبداللّه بن عمر بن محمد بن عبداللّه بن عمر بن محمد بن حفص بن بکر بن سالم بن عبداللّه بن عمر بن خطاب قرشى عدوى عمرى هروى در ازجاه که در آن ساکن بود و بر او خواندیم...».
(تاریخ را نگفته است.)
17. «شهر هفدهم: مَیهَنه، شهرى از ناحیهى خابران از نواحى ابیورد.
خبر داد به ما قاضى میهنه، ابونصر زهیر بن على بن زهیر بن حسن سرخسى جذامى در شهر میهنه بتاریخ ماه رجب سال پانصدوسى و یک...».
18. «شهر هجدهم: طابران، که شهرک طوس و از نواحى نیشابور است.
خبر داد به ما کاتب طابرانى ابوالمکارم محمد بن احمد بن حسن طوسى، که بر او در خانهاش خواندیم، در طابران در ماه رجب سال پانصدوسى و یک...».
19. «شهرنوزدهم: نوقان، از نواحى طوس.
خبر داد به ما ابوسعد ناصر بن سهل بن احمد نوقانى معروف به بغدادى، که بر او در نوقان خواندیم، در ماه شعبان سال پانصدوسى و یک...».
20. «شهر بیستم: سبزوار، شهرک بیهق است از نواحى نیشابور.
خبرداد به ما فاطمه دختر ابى نصر منصور بن محمد بن اسحاق بیهقى که در سبزوار بر او خواندیم...».
(تاریخ را نگفته است.)
21. «شهر بیستویکم: خسروجرد6 که شهرک بیهق کهن، از نواحى نیشابور است. خبر داد به ما قاضى خسروجرد ابوعبداللّه حسین بن احمد بن على بیهقى خسروجردى، که بر او خواندیم در ماه شعبان سال پانصدوبیست و نه...».
22. «شهر بیست و دوم: بسطان که شهرى از شهرهاى قومس است.
خبر دادند به ما ابوالحسین محمد و ابوبکر عمر، پسران محمد بن محمد بن احمد بن محمد بن باذویه سهلکى بسطامى، در شهر بسطام، و ابوالحسین خطیب آنجا بود و بر آنها خواندیم، در ماه محرم سال پانصدوسى و دو...».
23. «شهر بیست و سوم: دامغان که شهرى از شهرهاى قومس است.
خبر داد به ابوالقاسم عبدالکریم بن محمد بن ابى منصور دامغانى زمانى، دانشمند شافعى، در شهر دامغان و بر او خواندیم، در ماه رجب سال پانصدوبیست و نه...».
24. «شهر بیست و چهارم: سمنان که شهرى از شهرهاى قومس است.
خبر داد به ما ابوعبداللّه حسین بن حسین بن على بن فرخان صوفى، که در سمنان بر او خواندیم، در ماه رجب سال پانصدوبیست و نه، هنگام وارد شدنم به خراسان؛ و پیش از آنکه از آنجا خارج شوم، درگذشت ـ خداوند بر او رحمت کناد ـ ...».
25. «شهر بیست و پنجم: رى که شهرى از شهرهاى قهستان است.
خبرداد به ما دانشمند شافعى نابینا، ابوسعد عبدالرحمان بن ابوالقاسم بن عبدالرحمان رازى مشهور به جصرى، که بر او خواندم، در ماه محرم سال پانصدوسى و دو...».
26. «شهر بیست و ششم: زنجان که شهرى از شهرهاى قهستان است.
خبرداد به ما دانشمند شافعى، قاضى زنجان، ابوالعلا احمد بن مکى بن حسنویه زنجانى، در شهر زنجان در ماه جمادى الآخر سال پانصدوبیست و نه که بر او خواندم...».
27. «شهر بیست و هفتم: ابهر، که شهرى از شهرهاى قهستان است.
خبر داد به ما ابویسر عطاء بن نبهان بن محمد بن عبدالمنعم اسدى ابهرى، دانشمند شافعى، که در ابهر بر او خواندم، در ماه جمادى الاخر سال پانصدو بیست و نه...».
28. «شهر بیست و هشتم: تبریز، که مرکز آذربایجان است.
خبر دادند به ما ابوالفضل محمد و ابوالقاسم محمود، پسران احمد بن حسن بن على حدادى تبریزى، که به آنها خواندم در ماه جمادى الاخر سال پانصد و بیست و نه...».
29. «شهر بیست و نهم: مرند، که شهرى از شهرهاى آذربایجان است.
خبر داد به ما، دانشمند ابوالفضل نعمةاللّه بن محمد بن منصور مرندى، که بر او در مرند خواندم در ماه جمادى الاول سال پانصد و بیست و نه...».
30. «شهر سىام: خوى، که شهرى از شهرهاى آذربایجان است.
خبر داد به ما قاضى ادیب ابوالخیر سعادة بن ابراهیم بن احمد بن بکران خویى، که در شهر خوى در خانهاش بر وى خواندم، در ماه جمادى الاول سال پانصدو بیست و نه...».
31. «شهر سى و یکم: جرباذقان،7 که شهرى از اطراف اصفهان است.
خبر دادند به ما ابوعلى احمد بن اسماعیل بن احمد، و ابوجعفر محمد بن عبدالواحد بن هبة اللّه، و ابو عبداللّه محمد بن ابراهیم جرباذقانى، و ابوعلى حسکان بن مسلم کورکى جرباذقانى، که بر آنها در شهر جرباذقان خواندم...».
32. «شهر سى و دوم: همدان، که شهر بزرگى در شهرهاى جبال (کوهستان) است.
خبر داد به ما ابوعلى احمد بن سعد بن على عجلى معروف به بدیع الزمان همدانى، و ابوبکر هبه اللّه بن فرج همدانى که در همدان بر هر دو خواندم در سال پانصد و سى و دو...».
33. «شهر سى و سوم: مشکان، که از نواحى اطراف همدان است.
خبر داد به ما خطیب ابوالحسن على بن محمد بن احمد بن عبداللّه مشکانى، که در مشکان بر او خواندم در ماه ذى حجهى سال پانصدوسى و دو...».
34. «شهر سى و چهارم: رو دراور، که شهرى در ناحیهى همدان است.
خبر داد به ما قاضى دانشمند، ابوبکر احمد بن یحیى رودراورى، که بر او خواندیم در رودراور در سال پانصدوسى و دو...».
35. «شهر سى و پنجم: اسدآباد، که شهرى از اطراف همدان است.
خبر داد به ما ابوالفضل عبدالملک بن سعید بن تمیم بن احمد بن عنتر تمیمى اسدآبادى، که در اسدآباد از زبان او نوشتم...».
36. «شهر سى و ششم: حُلوان، که آخرین شهر حد عراق است.
خبر داد به ما ابویعقوب یوسف بن بکران بن بزان بن محمد شهرزورى خطیب حلوان، که بر او در شهر حلوان خواندم...».
37. شهر سى و هفتم: ارجیش، که شهرى ارمنى نشین بین خلاط و خوى است.
شنیدم از واعظ ابومسعود محمود بن ابى شجاع یزدى، جوانى که در بغداد با ما حدیث مىشنید، از زبان خود او در ارجیش...».
38. «شهر سى و هشتم: انبار، از شهرهاى عراق، که بر کنار فرات در جزیره قرار دارد.
خبر داد به ما استاد قارى مورب ابوالفوارس خلیفة بن محفوظ بن ابى یعلى محمد بن على انبارى، که در مسجد او بر او خواندم، در ماه ربیع الاول سال پانصد و بیست و پنج در حین بازگشتم از بغداد در سفر اولم...».
39. «شهر سى و نهم: رحبه مالک بن طوق، که شهرى بر کنار فرات در طرف شام است.
خبر داد به ما دانشمند قاضى شافعى، قاضى جزیرهى ابن عمر، ابوعلى حسن بن ابى منصور سعید بن احمد بن عمر بن مأمون جزرى که در رحبه بر او خواندم به سال پانصد و بیست و پنج...».
40. «شهر چهلم: رافقه، که امروز به رقّه شهرت دارد و شهرى بر کنار فرات در طرف جزیره است.
خبر داد به ما امام جامع رافقه، ابوالطیب احمد بن عبدالعزیز بن احمد بن حبیب سلمى، که بر او خواندم در ماه محرم سال پنصد و بیست و نه...».
پیوست یکم: نام شهرهایى که ابن عساکر در آنها حدیث شنید، به ترتیب تاریخ دیدار او از آنها:
بغدادجمادى الآخر520 قمرى
کوفةذی القعدة521 قمرى
مکةذی الحجة521 قمرى
منى ذی الحجة521 قمرى
مدینةمحرم522 قمرى
انبار525 قمرى
رحبة مالک525 قمرى
رافقةمحرم529 قمرى
نیسابور529 قمرى
خویجمادى الاولى529 قمرى
بسطاممحرم529 قمرى
خسروجردشعبان529 قمرى
دامغانرجب529 قمرى
سمنانرجب529 قمرى
زنجانجمادى الآخر529 قمرى
أبهرجمادى الآخر529 قمرى
تبریزجمادى الاولى529 قمرى
مرندجمادى الاولى529 قمرى
هراتشعبان530 قمرى
بوسنجذیالحجة530 قمرى
مروشاهجانربیع الاول531 قمرى
بون531 قمرى
بغ531 قمرى
سرخس531 قمرى
میهنةرجب531 قمرى
طابرانرجب531 قمرى
نوقانشعبان531 قمرى
ریمحرم532 قمرى
اصبهانصفر532 قمرى
رو در اور532 قمرى
همدان532 قمرى
مشکان532 قمرى
شهرهایى که ابن عساکر از آنها دیدار کرده اما تاریخ دیدار خود را نیاورده است:
ارجیش ـ ازجاه ـ حلوان ـ اسدآباد ـ جرباذقان ـ جى ـ سبزوار
پیوست دوم: نام بزرگانى که بر آنها حدیث خوانده شد و شهرهایى که در آنها یافته شدند.
أبْهر: عطاء بن نَبهان بن محمد بن عبدالمنعم اسدی ابهری شافعی سال 529.
ارجیش: محمود بن ابی شجاع یزدی.
ازجاه: شریف عبدالملک بن عبداللّه بن عمر بن محمد... بن سالم بن عبداللّه بن عمر بن الخطاب... هروی واعظى در ازجاه.
اسدآباد: ابوالفضل عبدالملک بن سعید بن تمیم ابن احمد بن عنتر التمیمی اسدآبادى.
اصفهان: حسین بن عبدالملک بن حسین بن محمد بن علی اصفهانى ادیب معروف به خلّال.
انبار: استاد ابوالفوارس خلیفة بن محفوظ بن ابی یعلى محمد انباری مقریء مؤدب سال 525.
بسطام: محمد بن محمد بن محمد بن احمد بن محمد بن باذویة، خطیب بسطام عمر بن محمد بن محمد بن احمد بن محمد بن باذویة سال 532.
بغ: عمر بن محمد بن عبداللّه، خطیب بغ؛ لیث بن احمد بن مدّوسة مقریء؛ احمد بن علیّ بن ابی جعفر قفّال؛ مرتضى بن حسن بن محمد سجزی؛ عبدالرشید بن محمد بن احمد بن سعید وکیل و قاضی در بغ.
بغداد: علیّ بن عبدالواحد بن احمد بن عباس دینوری سال 520.
بوسنج: حسین بن علی بن حسین... قرشی زهری بوسنجی سال 530.
بَوْن: اسعد بن موفق بن احمد قاینی یعقوبی حنیفی سال 531 ق.
تبریز: محمد بن احمد بن حسن بن علیّ حدّاد سال 529.
محمود بن احمد بن حسن بن علیّ حدّاد سال 529.
جرباذقان: ابوعلی احمد بن اسماعیل بن احمد؛ محمد بن عبدالواحد بن هبة اللّه؛
محمد بن ابراهیم جرباذقانى؛ حسکان بن مسلم کورکی.
جى: عبدالواحد بن محمد بن عبدالواحد بن عبدالرحمان مدینی معروف به دَولجه.
حُلوان: یوسف بن بکران بن بُزان بن محمد سهروردی، خطیب حلوان.
خسروجرد: قاضى حسین بن احمد بن علی بیهقى، قاضی خسروجرد سال 529.
خویّ: سعادة بن ابراهیم بن احمد بن بکران خویى، سال 529.
دامغان: عبدالکریم بن محمد بن أبی منصور دامغانی فقیه شافعی، سال 529.
رافقه: احمد بن عبدالعزیز بن احمد بن حبیب سلمی مقدسی، امام جامع رافقه.
رحبة مالک: قاضی حسن بن سعید بن احمد بن عمر بن مأمون جزَری، فقیه شافعی سال 525.
رو در اور: احمد بن یحیى رو در اوری.
ریّ: عبدالرحمان بن ابی القاسم عبدالرحمان رازی حصری، فقیه شافعی، سال 532.
زنجان: احمد بن مکی بن حسنویه زنجانی، فقیه شافعی سال 529.
سبزوار: فاطمه دختر أبی نصر منصور بن محمد بن اسحاق بیهقى.
سَرخس: محمد بن محمود بن محمد بن علی بن شجاع سرخسی شجاعی، فقیه سال 531.
سمنان: حسین بن محمد بن حسین بن علیّ بن فرخان، صوفی سال 529.
طابران: محمد بن احمد بن محسن طوسی طابرانی، کاتب، سال 531.
کوفة: عمر بن ابراهیم بن محمد... سال 521.
مدینة: عبدالخلاق بن عبدالواسع بن أبی عروبة... انصارى هروی سال 522.
مَرَنْد: نعمة اللّه بن محمد بن منصور مرندی، سال 529.
مروشاهجان: یوسف بن ایوب بن حسین بن وهرة همدانی صوفی، واعظ سال 532.
مشکان: علیّ بن محمد بن احمد بن عبداللّه مشکانی، خطیب سال 532.
مکة: عبداللّه بن محمد بن اسماعیل بن صَدَقة بن خف غزال نزیل مکه سال 521.
منى: مکی بن أبی طالب بن أحمد بروجردى همدانى معروف به ابن قلابه سال 521.
میهنه: زهیر بن على بن زهیر بن حسن سرخسی جذامی، قاضی میهنه در سال 531.
نوقان: ناصر بن سهل احمد نوقانى، و معروف به بغدادی سال 531.
نیشابور: محمدبن الفضل بن احمد فراوی؛ هبة اللّهبن سهل بن عمر سیدی؛ اسماعیل بن ابن القاسم عبدالرحمان بن ابی بکر قاری، سال 529.
هرات: تمیم بن أبی سعید بن ابی العباس جرجانی، سال 530.
همدان: احمد بن سعد بن علی عجلی بدیع الزمان هبة اللّه بن فرج همدانى، سال 532.
پىنوشتها:
8. این مقاله برگردانى است از:
دکتر صلاح الدین منجد، «اربعینیات ابن عساکر و رحلته الى بلاد فارس و خراسان و ماوراءالنهر» در الدراسات الادبیه، ص 6، ع 3 و 4، خریف 1964، شتاء 1965، ص 209ـ233.
9. کشف الظنون، ج 1، 79؛ معجم المولفین، ج 6، 106.
10. [نوسندهى مقاله، نویسندگان و محدثان ایرانى را با حروف سیاه آورده است و چند نام را که شاید ایرانى ندانسته، به صورت معمولى آورده، که در ترجمه، تصحیح شده است.]
11. مقدمهى تاریخ ابن عساکر، ص 25.
12. همان پوشنگ است.
13. پیشتر مرکز ناحیهى بیهق بود، ولى بعدها، سبزوار مرکز ناحیهى بیهق شد.
14. همان گلپایگان امروزى است.
محدثان بسیارى، سعى کردند چهل حدیث نبوى در موضوعى گرد آورند و آنها را «اربعینه» نام نهادند. هر کس در آثار دستنوشتهى اسلامى جستوجو کند، نوشتههاى فراوانى را به نام «اربعینیات» مىیابد. علت کثرت این رسالهها، وجود حدیثى از پیامبر صلىاللهعلیهوآله است که مىفرماید:
من حفظ على امتى اربعین حدیثا فى امر دینها، بعثه اللّه تعالى یوم القیامة فى زمرة الفقهاء و العلماء؛ هر کس چهل حدیث در امر دین امت من حفظ کند، خداوند بزرگ در روز قیامت او را در میان فقیهان و دانشمندان بر مىانگیزد.
با وجود ضعف این حدیث (از جنبههاى گوناگون)، دانشمندان، از این گونه اربعینیات بىشمارى نوشتهاند (همانگونه که صاحب کشف الظنون مىگوید).
هدف نویسندگان از گرد آورى و ترتیب اینگونه اربعینیات، متفاوت بوده است.
گروهى به موضوعات خاصى توجه کردند؛ مانند:
1. برخى به ذکر احادیث یگانگى و اثبات صفات خداوند پرداختند.
2. گروهى به عبادات بسنده کردند.
3. گروهى به اصول دین پرداختند.
4. بعضى آن را به فروع دین اختصاص دادند.
5. بعضى موضوعش را احکام قرار دادند.
6. برخى احادیث پندآموز را انتخاب کردند.
7. عدهاى ذکرهاى صبح و شام را گرد آوردند.
8. بعضى آن را به جهاد اختصاص دادند.
9. گروهى به فضایل (کسان و جاىها و...) پرداختند.
10. عدهاى ارزشهاى حج را برگزیدند.
11. گروهى دلایل پیامبرى [پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآله [ را گرد آوردند.
و مانند اینها که به موضوعات خاصى تعلق داشت.
12. و دیگران به ترکیب ظاهرى حدیث پرداختند؛ مثلاً احادیثى را گرد آوردند که سند درستى داشت یا به دور از خدشه بود.
13. یا احادیثى را گرد آوردند که اسناد آن خدشهپذیر بود.
14. یا احادیثى که اسناد درازى داشت.
15. و گروه سومى به لفظ توجه داشتند و احادیثى را گرد مىآوردند که درست، گویا و گزیده بود.
16. گروهى احادیثى را گرد مىآوردند که از چهل صحابى روایت شده بود، و دیگران روایاتى از چهل شیخِ حدیث که از چهل صحابى روایت شده بود.
17. گروهى از راه تفنن، چهل حدیث را از چهل شیخ از چهل صحابى در چهل شهر گرد مىآوردند که این نوع اربعینیات، «البُلدانیات» نامیده مىشوند.
18. و سرانجام، گروهى چهل حدیث گرد آوردند که از پیامبر خدا نبود، بلکه به خداوند تبارک و تعالى مىرسید، همانگونه که ابن عربى اینگونه احادیث قدسى را گرد آورده است.
نخستین کسى که اینگونه «اربعینیات» را گرد آورد، محدث و مورخ [معروف]، عبداللّه بن مبارک مروزى (د. 181 ق) بود. نووى گفته است:
او نخستین کسى است که در اینباره نوشت.2
بنابراین، ابتکار نگارش در اینباره، به سدهى دوم هجرى و به دانشمندى از مرو تعلق دارد؛ و پس از او، بسیارى از دانشمندان در این زمینه نوشتند، تا جایى که سنتى شد در میان محدثان و حافظان بزرگ حدیث؛ از جمله:
1. احمد بن حرب نیشابورى، (د. 234 ق).
2. محمد بن اسلم طوسى، (د. 242 ق).
3. ابوبکر آجرى محمد بن حسین دارقطنى، (د. 360 ق).
4. ابوعبدالرحمن سلمى نیشابورى، صاحب طبقات الصوفیه، (د. 412 ق).
5. ابونُعَیم اصفهانى، صاحب حلیة الاولیا، (د. 430 ق).
6. ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن قشیرى نیشابورى، (د. 465 ق).
7. ابوبکر احمد بن حسین بیهقى، صاحب دلائل النبوه، (د. 548 ق).
8. محمد بن فضل فراوى شهرستانى، (د. 548 ق).
9. حافظ سلفى، (د. 569 ق).
10. حافظ ابن عساکر دمشقى، (د. 571 ق).
11. ابن عربى اندلسى، (د. 638 ق).
12. حافظ نووى، (د. 676 ق).
13. حافظ ابن حجر هیثمى، (د. 973 ق).
14. حافظ سیوطى مصرى، (د. 911 ق).
15. ابن طولون دمشقى صالحى، (د. 953 ق).
نمىتوان همهى کسانى که «اربعین» را نوشتند نام برد، ولى جدول بالا نشان مىدهد که اولین نویسندگان اربعینیات، همگى از مسلمانان ایرانى بودند.3
اربعینیات البلدانیه از ابتکارات سدهى ششم هجرى است و نخستین کسى که در این زمینه نوشت، ابوطاهر احمد بن محمد سلفى، (د. 576 ق) است که چهل حدیث از چهل شیخ در چهل شهر گرد آورد، و به دنبال او، مورخ و حافظ بزرگ دمشقى، ابوالقاسم ابن عساکر (د. 571 ق) است. ابن عساکر از شاگردان سلفى بود، ولى پیش از او درگذشت. وى فراتر از شیخ خود عمل کرد یعنى چهل حدیث از چهل شیخ از چهل صحابى در چهل شهر را گرد آورد.
امتیاز اینگونه از اربعینیات آن است که علاوه بر ارائهى احادیث مورد نظر، به شیوخى که نویسنده، احادیث را از آنان گرفته و به شهرهایى که نویسنده براى شنیدن حدیث از آنها دیدار کرده است، اشاره مىشود؛ یعنى مراکز علمى جاى جاىِ دنیاى اسلام را نشان مىدهد؛ چون سفر کردن براى شنیدن حدیث، از ضروریات کار محدث بود؛ و از آنجا که دانشمندانى که مىبایست حدیث از آنان شنیده مىشد در سراسر دنیاى اسلامى پراکنده بودند، محدث به ناچار براى شنیدن حدیث از هزاران مرحله مىگذشت و به شهرها درمىآمد و بیابانها را پشت سرمىگذاشت تا به آنان مىرسید. کتاب ابن عساکر که اکنون مورد بحث ماست، به خوبى این مسئله را روشن مىنماید.
کتابى که مورخ و حافظ بزرگ شامى، ابن عساکر، نوشته، کتاب اربعینیات، یا چهل حدیث از چهل شیخ از چهل صحابى در چهل شهر است. ما در مقدمهى تاریخ دمشق (ص 29) به این کتاب اشاره کردیم؛ سپس هنگامى که در ماه شباط (فوریه) سال 1961 میلادى براى سخنرانى به ایالات متحدهى امریکا رفتیم، نسخهاى کهن از آن را در کتابخانهى دانشگاه هاروارد یافتیم. فهمیدیم که این دستنوشته در دمشق بود و از آنجا خریدارى شد و وارد کتابخانهى بنیامین دوپراى فرانسوى، صاحب کتابفروشى انجمن در پاریس (Librairie de IInstitut-Paris)شد. در ابتداى کتاب نوشته شده که به مبلغ 36 فرانک فرانسه خریدارى شده ولى تاریخ خریدن آن نیامده است. این مهم است که دستنوشتهى دمشقى که براى پاریس خریدارى شده بود، سر از آمریکا درآورد. به احتمال فراوان، دستنوشته در سدهى هفتم هجرى نوشته شده است؛ و در پایان آن، بر دانشمند دمشقى، عبدالعزیز بن عبدالرحمن بن عبدالواحد... بن هلال ازدى در خانهاش در دروازهى ناطغانیین دمشق و در سال 693 قمرى خوانده شده و گزارش شنیدن آن، به خط احمد بن مظفر بن ابى محمد نابلسى ـ که کتاب را بر او خوانده ـ نوشته شده بود.
این کتاب از نوشتههاى ارزشمندى است که مورخ دمشقى به جاى گذاشته و به نظر ما ارزش آن فقط به خاطر احادیثى نیست که در آن آمده است، بلکه به خاطر روشن کردن بخش مهمى از سرگذشت مورخ ماست، که در هنگام پژوهش دربارهى زندگىاش در مقدمهى تاریخ بزرگ او، منتشر کردهایم و این بخش، شرح سفرهاى دراز و متعدد او به منظور شنیدن حدیث از مشایخ حدیث است.
ابن عساکر براى شنیدن حدیث فقط به مصر توجه نداشت، او به عراق، فارس، خراسان، ماوراءالنهر و حتى به بعضى شهرهاى ارمنستان رفت و لابد مىدانست که در شهرهاى این مناطق دانشمندان و بزرگان حدیث وجود دارند. دانشمندان بسیارى در این شهرها و حتى قریهها بودند. علت شهرت این شهرها به دانش، شناسایى علمایى که در این نواحى شهرت داشتند، و دستیابى دانشمندان شامى به این علما، پژوهش ویژهاى را مىطلبد.
ما پیشتر، در مقدمهى خود بر تاریخ دمشق و در مقدمهى کتاب خود اعلام التاریخ (مقدمه، ص19) جدولى از شهرهایى که مورخ دمشقى براى کسب دانش از آنها دیدار کرده بود، آوردیم. در این نسخهى خطى جدید از اربعینیات اسامى شهرهاى جدیدى را مىیابیم که پیشتر یاد نشده بود.
* * *
ابن عساکر کتاب خود را با مقدمهاى گرانقدر آغاز کرده و در آن از کوششهاى پیامبر صلىاللهعلیهوآله در راه علم یاد نموده و این که امت خود را به جستوجوى آن امر فرموده و دانشمندان مسلمان در کسب علم و استفاده از آن کوشیدند.
ما در اینجا مقدمهى او مىآوریم، زیرا نشان مىدهد ابن عساکر شخصا کوشید و در راه دستیابى به دانش و از جمله حدیث، از تلاش و مال دریغ نورزید. گفت:
«پیامبر (علیه السلام) امت مرحومهى خود را به جستوجوى دانش دستور داد، حتى اگر در چین باشد، تا بین آنچه از درست و نادرست مىشنوند فرق نهند و در گرفتن سایر آداب و رسوم نوع بشر بکوشند، و به دنبال علم در شهرها، مانند عقاب و شاهین پرواز کنند و به سبب آن در غربَت مانند فقیران و مسکینان زندگى کنند و در طلب آن به خوردن دانههاى وحشى و پوشیدن لباس زمخت عادت کنند، و چه بسا عزیزى که چون درویشى مسکین گردد و مالدارى که از شدت سختى چون فقیرى نیازمند شود، و در حین درسآموزى از کسب و زرع دورى گزینند و از شهوتها و بوىهاى خوش دل بکنند، با کوشش تمام آن را از صاحبش بستانند و بدشمارى را کنار گذارند و در شنیدن حدیث از داناى به آن، درستکار و راستکار باشند و روایات همسان را در کنار یکدیگر بنویسد...»
این نوشتهى ادبى لطیفى است که در آن حرارت و ایمان زیادى است و زیباترین قطعهاى است که در اهتمام دانشمندان به دانشورزى خواندهام.
ابن عساکر سپس موضوع و روش خود را در کتاب مىآورد و مىگوید:
«اولین چیزى که در آغاز روایات مىآورم، وجوب حفظ چهل حدیث از سنت است، و این که حفظ کنندهى آن فقیهى است که مستوجب شفاعت و ورود در بهشت است. آن گاه آن را با ذکر حدیثهایى که در شهرهاى سرزمینهاى دیگر دیدهام، ترکیب کردم: از حجاز گرفته تا شام، خراسان، جبال، جزیره و عراق. و آن را با ذکر دو حرم گرانقدر و بزرگ و شریف [مکه و مدینه [آغاز کردم و سپس شام، عراق، اصفهان، شهرهاى مختلف خراسان، و شهرهاى دیگرى که در کشورهاى دیگر از آن گذشتم و از آن میان فرهنگ یگانهاى را برگزیدم که هر کس در آن دقت کند، ارزشش را مىیابد».
سپس مىگوید:
«و این براى کسى به دست نمىآید، مگر با سفر فراوان؛ کسى که براى دیدار با مشایخ آفاق را درنوردیده و به شهرهاى دور وارد شده، از ترسگاهها گذشته، و فرسنگها راه رفته، و مال خود را خرج کرده باشد و سختىها را براى سودها تحمل کرده باشد و خداوند سبحان هر آنچه از علم میسر باشد روزى او مىکند و هر چه را مقدر او باشد آسان مىکند. پس حمد مخصوص اوست براى آن چه بخشیده و اعطا کرده، و سپاس او راست بر آنچه منت گذاشته و گشوده است».
و به راستى که ابن عساکر در جستوجوى دانش، دنیا از زیر پا گذاشته بود و در سفرهایش چیزهایى بر او گذشت که بر دیگر دانشمندان نگذشت و خود او در قصیدهاى به سفرهایش اشاره کرده که بخشى از آن چنین است:
من کسى هستم که به دنبال هدایت سفر کردم
سفرهایى بین بیابانها و جنگلها
من کسى هستم که شهرهاى زیادى دیدهام
از اصفهان تا اطراف شهر طایف
و اکثر شهرهاى شرق را دیدهام
بعد از آنکه عراق و شام را فراوان
و در سفرهایم همهى گنجینهها را گرد آوردم
و همهى موافقان و مخالفان را دیدار کردم
و سنت احمد صلىاللهعلیهوآله را شنیدم بعد از آنکه
در راه آن مال و پول خود را خرج کردم
و آن را چون امانت نگاه داشتم
و از کجاندیشى بیزاران پرهیزکردم4
و اکنون به ذکر شهرهایى مىپردازیم که او آنها را دیده و در کتاب اربعین از آنها یاد کرده است.
ابتدا نام شهر و نام شیخى را که از او خبر گرفته است مىآوریم. ما عین گفتهى ابن عساکر را مىآوریم که او خود در بیشتر جاها بر تعیین محل شهرها و حتى مکانى که در آن، خبر را شنیده بود و نیز تاریخ شنیدن آنها اصرار داشت.
1. «شهر اول: مکهى مکرمه، که بلدالامین و شهر راستى است.
روایت کرد براى ما ابومحمد عبداللّه بن اسماعیل بن صدقه بن حنف الغزال مصرى ساکن مکه از زبان خود، در ذى حجهى سال پانصد و بیست و یک، در مکه و در حرم گرامى، کنار در کعبه ـ که خداوند آن را شریف و بزرگ گرداند ـ از سوى باب ابراهیم علیهالسلام ، و او را در زمانى دیدم که گوشش سنگین بود و چشمش نور نداشت...».
2. «شهر دوم: مدینهى پیامبر ـ صلى اللّه علیه و سلم ـ و نیز به نام طابة خوانده مىشود و نامش در جاهلیت یثرب بود خداوند نگهش دارد.
خبر داد به ما ابوالفتوح عبدالخلاق بن عبدالواسع بن ابى عروبة عبدالهادى ابن ابى اسماعیل عبداللّه بن محمد انصارى هروى ـ که در مدینه بر او حدیث خواندم ـ در مسجد پیامبر خدا ـ صلى اللّه علیه و سلم ـ در شبستان، بین قبر و منبر، شبى از شبهاى جمعه، هشتم ماه محرم سال پانصدوبیست و دو، و به همراه ما حاجیان بودند...».
3. «شهر سوم: مِنا، و شهرى بود که در آن سوق و بازار بود و مسجد آن مسجد شریف خیف است.
خبر داد به ما ابوالحسن مکى بن ابوطالب بن احمد بروجردى، و سپس همدانى، دانشمند معروف به ابن قلابه، در روز دوم از ایام تشریق سال پانصد و بیست و یک...».
4. «شهر چهارم: دمشق که پایتخت و بزرگترین شهر شام، و از سرزمین مقدس است. خبر داد به ما، شریف ابوالقاسم على بن ابراهیم بن عباس به حسن بن عباس بن حسن بن حسین (ابولجّن) بن على بن محمدبن على بن اسماعیل بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن على زین العابدین بن حسین ریحانهى رسول خدا... که در دمشق بر او خواندم، بارها، در سال پانصد و هفت...».
5. «شهر پنجم: کوفه. و همان کوفان است از سرزمین عراق. در زمان امیرالمؤمنین عمر رضى اللّه عنه شکل شهر به خود گرفت.
خبر داد به ما، شریف ابوالبرکات عمر بن ابراهیم بن محمدبن محمد بن احمد بن على بن حسین بن على بن حمزة بن یحیى بن حسین بن زید بن على بن حسین بن على بن ابىطالب، فقیه نحوى علوى زیدى کوفى در کوفه، و در محلهى سبیع، در مسجد ابى اسحاق سبیعى، در ماه ذىقعدهى سال پانصدوبیست و یک، که بر او خواندم...».
6. «شهر ششم: بغداد. و در وجه تسمیهى آن پنج گونه گفتهاند و بغداد مدینه السلام است و قبة الاسلام و دارالامام.
خبر داد به ما ابوالحسن على بن عبدالواحد بن احمد بن عباس دینورى در بغداد، به دروازهى خراسان در ماه جمادى الآخر سال پانصدوبیست، بر او مىخواندم و از او مىشنیدم، و او پیرترین شیخى بود که از او حدیث شنیدم...».
7. «شهر هفتم: جى، که شهرستان کهن اصفهان است و مىگویند از بناهاى ذوالقرنین است.
خبر داد به ما ابوالقاسم عبدالواحد بن محمد بن عبدالواحد بن عبدالرحمان مدینى معروف به دَولجه، که در شهر جى بر او خواندم.»
(تاریخ شنیدن ذکر نشده است.)
8. «شهر هشتم: اصفهان و معروف است به یهودیه.
خبر داد به ما ابوعبداللّه حسین بن عبدالملک بن حسین بن محمد بن على اصفهانى ادیب معروف به خلّال، که بر او خواندم در اصفهان در ماه صفر سال پانصدوسى و دو...».
9. «شهر نهم: مَروشاهجان، قصبهى خراسان، که از بناهاى ذوالقرنین است.
خبر داد به ما صوفى واعظ ابویعقوب یوسف بن ایوب بن حسین بن وهره همدانى، که بر او خواندم در مرو، در ماه ربیع الاول سال پانصد و سى و یک...».
10. «شهر دهم: نیشابور و معروف است به نشاوور و همان ابرشهر است که شهر قدیمى بزرگى در خراسان است.
خبر داد به ما فقیه ابوعبداللّه محمد بن فضل بن احمد بن محمد فراوى، و فقیه ابومحمد هبة اللّه بن سهل بن عمر سیدى، قارى صوفى اسماعیل بن ابوالقاسم عبدالرحمن بن ابى بکر، در نیسابور، که بر آنها خواندم، در سال پانصدوبیست و نه...».
11. «شهر یازدهم: هرات که شهرى از شهرهاى خراسان است.
خبر داد به ما ابوالقاسم تمیم بن ابى سعید بن ابى العباس جرجانى مؤدّب، خوانده شد بر او در ماه شعبان سال پانصدوسى...».
12. «شهر دوازدهم: بوسنج5 شهرى در ناحیه هراة.
خبر داد به ما ابوالقاسم حسین بن على بن حسین بى على... قرشى زهرى بوسنجى، که بر او خواندم، در بوسنج در ماه ذى حجهى سال پانصدوسى...».
13. «شهر سیزدهم: بون، و مشهور است به بِیَبْنَه شهرى از أعمال هرات در ناحیهى بادعیس.
خبر داد به ما فقیه ابونصر اسعد بن موفق بن احمد قاینى یعقوبى حنیفى، به شهر بون، که بر او خواندم، در سال پانصدو سى و یک...».
14. «شهر چهاردهم: بغ، و آن را بغشور نیز مىگویند، که بین هرات و مرو است از شهرهاى خراسان.
خبر داد به ما: 1ـ ابوالمعالى عمر بن محمد بن عبداللّه، خطیب بغ؛ 2ـ ابوالفضل لیث بن احمد بن مدوّسه مقرى؛ 3ـ ابوعبداللّه احمد بن على بن ابى جعفر قفّال؛ 4ـ ابونعیم المرتضى بن حسن بن محمد سجزى؛ 5ـ و ابومحمد عبدالرشید بن محمد بن احمد بن سعید، وکیل و قاضى بغَوىها، که در بغ بر آنها خواندم، به سال پانصدوسى و یک...».
15. «شهر پانزدهم: سرخس، شهرى از شهرهاى خراسان بین مرو و نیسابور.
خبر داد به ما ابونصر محمد بن محمود بن محمد بن على بن شجاع سرخسى شجاعى، دانشمند شافعى، که در سرخس بر او خواندیم، در سال پانصد و سى یک...».
16. «شهر شانزدهم: ازجاه، شهرى در بخش خابران، از نواحى ابیورد خراسان.
خبر داد به ما شریف واعظ، ابوالقاسم عبدالملک بن عبداللّه بن عمر بن محمد بن عبداللّه بن عمر بن محمد بن حفص بن بکر بن سالم بن عبداللّه بن عمر بن خطاب قرشى عدوى عمرى هروى در ازجاه که در آن ساکن بود و بر او خواندیم...».
(تاریخ را نگفته است.)
17. «شهر هفدهم: مَیهَنه، شهرى از ناحیهى خابران از نواحى ابیورد.
خبر داد به ما قاضى میهنه، ابونصر زهیر بن على بن زهیر بن حسن سرخسى جذامى در شهر میهنه بتاریخ ماه رجب سال پانصدوسى و یک...».
18. «شهر هجدهم: طابران، که شهرک طوس و از نواحى نیشابور است.
خبر داد به ما کاتب طابرانى ابوالمکارم محمد بن احمد بن حسن طوسى، که بر او در خانهاش خواندیم، در طابران در ماه رجب سال پانصدوسى و یک...».
19. «شهرنوزدهم: نوقان، از نواحى طوس.
خبر داد به ما ابوسعد ناصر بن سهل بن احمد نوقانى معروف به بغدادى، که بر او در نوقان خواندیم، در ماه شعبان سال پانصدوسى و یک...».
20. «شهر بیستم: سبزوار، شهرک بیهق است از نواحى نیشابور.
خبرداد به ما فاطمه دختر ابى نصر منصور بن محمد بن اسحاق بیهقى که در سبزوار بر او خواندیم...».
(تاریخ را نگفته است.)
21. «شهر بیستویکم: خسروجرد6 که شهرک بیهق کهن، از نواحى نیشابور است. خبر داد به ما قاضى خسروجرد ابوعبداللّه حسین بن احمد بن على بیهقى خسروجردى، که بر او خواندیم در ماه شعبان سال پانصدوبیست و نه...».
22. «شهر بیست و دوم: بسطان که شهرى از شهرهاى قومس است.
خبر دادند به ما ابوالحسین محمد و ابوبکر عمر، پسران محمد بن محمد بن احمد بن محمد بن باذویه سهلکى بسطامى، در شهر بسطام، و ابوالحسین خطیب آنجا بود و بر آنها خواندیم، در ماه محرم سال پانصدوسى و دو...».
23. «شهر بیست و سوم: دامغان که شهرى از شهرهاى قومس است.
خبر داد به ابوالقاسم عبدالکریم بن محمد بن ابى منصور دامغانى زمانى، دانشمند شافعى، در شهر دامغان و بر او خواندیم، در ماه رجب سال پانصدوبیست و نه...».
24. «شهر بیست و چهارم: سمنان که شهرى از شهرهاى قومس است.
خبر داد به ما ابوعبداللّه حسین بن حسین بن على بن فرخان صوفى، که در سمنان بر او خواندیم، در ماه رجب سال پانصدوبیست و نه، هنگام وارد شدنم به خراسان؛ و پیش از آنکه از آنجا خارج شوم، درگذشت ـ خداوند بر او رحمت کناد ـ ...».
25. «شهر بیست و پنجم: رى که شهرى از شهرهاى قهستان است.
خبرداد به ما دانشمند شافعى نابینا، ابوسعد عبدالرحمان بن ابوالقاسم بن عبدالرحمان رازى مشهور به جصرى، که بر او خواندم، در ماه محرم سال پانصدوسى و دو...».
26. «شهر بیست و ششم: زنجان که شهرى از شهرهاى قهستان است.
خبرداد به ما دانشمند شافعى، قاضى زنجان، ابوالعلا احمد بن مکى بن حسنویه زنجانى، در شهر زنجان در ماه جمادى الآخر سال پانصدوبیست و نه که بر او خواندم...».
27. «شهر بیست و هفتم: ابهر، که شهرى از شهرهاى قهستان است.
خبر داد به ما ابویسر عطاء بن نبهان بن محمد بن عبدالمنعم اسدى ابهرى، دانشمند شافعى، که در ابهر بر او خواندم، در ماه جمادى الاخر سال پانصدو بیست و نه...».
28. «شهر بیست و هشتم: تبریز، که مرکز آذربایجان است.
خبر دادند به ما ابوالفضل محمد و ابوالقاسم محمود، پسران احمد بن حسن بن على حدادى تبریزى، که به آنها خواندم در ماه جمادى الاخر سال پانصد و بیست و نه...».
29. «شهر بیست و نهم: مرند، که شهرى از شهرهاى آذربایجان است.
خبر داد به ما، دانشمند ابوالفضل نعمةاللّه بن محمد بن منصور مرندى، که بر او در مرند خواندم در ماه جمادى الاول سال پانصد و بیست و نه...».
30. «شهر سىام: خوى، که شهرى از شهرهاى آذربایجان است.
خبر داد به ما قاضى ادیب ابوالخیر سعادة بن ابراهیم بن احمد بن بکران خویى، که در شهر خوى در خانهاش بر وى خواندم، در ماه جمادى الاول سال پانصدو بیست و نه...».
31. «شهر سى و یکم: جرباذقان،7 که شهرى از اطراف اصفهان است.
خبر دادند به ما ابوعلى احمد بن اسماعیل بن احمد، و ابوجعفر محمد بن عبدالواحد بن هبة اللّه، و ابو عبداللّه محمد بن ابراهیم جرباذقانى، و ابوعلى حسکان بن مسلم کورکى جرباذقانى، که بر آنها در شهر جرباذقان خواندم...».
32. «شهر سى و دوم: همدان، که شهر بزرگى در شهرهاى جبال (کوهستان) است.
خبر داد به ما ابوعلى احمد بن سعد بن على عجلى معروف به بدیع الزمان همدانى، و ابوبکر هبه اللّه بن فرج همدانى که در همدان بر هر دو خواندم در سال پانصد و سى و دو...».
33. «شهر سى و سوم: مشکان، که از نواحى اطراف همدان است.
خبر داد به ما خطیب ابوالحسن على بن محمد بن احمد بن عبداللّه مشکانى، که در مشکان بر او خواندم در ماه ذى حجهى سال پانصدوسى و دو...».
34. «شهر سى و چهارم: رو دراور، که شهرى در ناحیهى همدان است.
خبر داد به ما قاضى دانشمند، ابوبکر احمد بن یحیى رودراورى، که بر او خواندیم در رودراور در سال پانصدوسى و دو...».
35. «شهر سى و پنجم: اسدآباد، که شهرى از اطراف همدان است.
خبر داد به ما ابوالفضل عبدالملک بن سعید بن تمیم بن احمد بن عنتر تمیمى اسدآبادى، که در اسدآباد از زبان او نوشتم...».
36. «شهر سى و ششم: حُلوان، که آخرین شهر حد عراق است.
خبر داد به ما ابویعقوب یوسف بن بکران بن بزان بن محمد شهرزورى خطیب حلوان، که بر او در شهر حلوان خواندم...».
37. شهر سى و هفتم: ارجیش، که شهرى ارمنى نشین بین خلاط و خوى است.
شنیدم از واعظ ابومسعود محمود بن ابى شجاع یزدى، جوانى که در بغداد با ما حدیث مىشنید، از زبان خود او در ارجیش...».
38. «شهر سى و هشتم: انبار، از شهرهاى عراق، که بر کنار فرات در جزیره قرار دارد.
خبر داد به ما استاد قارى مورب ابوالفوارس خلیفة بن محفوظ بن ابى یعلى محمد بن على انبارى، که در مسجد او بر او خواندم، در ماه ربیع الاول سال پانصد و بیست و پنج در حین بازگشتم از بغداد در سفر اولم...».
39. «شهر سى و نهم: رحبه مالک بن طوق، که شهرى بر کنار فرات در طرف شام است.
خبر داد به ما دانشمند قاضى شافعى، قاضى جزیرهى ابن عمر، ابوعلى حسن بن ابى منصور سعید بن احمد بن عمر بن مأمون جزرى که در رحبه بر او خواندم به سال پانصد و بیست و پنج...».
40. «شهر چهلم: رافقه، که امروز به رقّه شهرت دارد و شهرى بر کنار فرات در طرف جزیره است.
خبر داد به ما امام جامع رافقه، ابوالطیب احمد بن عبدالعزیز بن احمد بن حبیب سلمى، که بر او خواندم در ماه محرم سال پنصد و بیست و نه...».
پیوست یکم: نام شهرهایى که ابن عساکر در آنها حدیث شنید، به ترتیب تاریخ دیدار او از آنها:
بغدادجمادى الآخر520 قمرى
کوفةذی القعدة521 قمرى
مکةذی الحجة521 قمرى
منى ذی الحجة521 قمرى
مدینةمحرم522 قمرى
انبار525 قمرى
رحبة مالک525 قمرى
رافقةمحرم529 قمرى
نیسابور529 قمرى
خویجمادى الاولى529 قمرى
بسطاممحرم529 قمرى
خسروجردشعبان529 قمرى
دامغانرجب529 قمرى
سمنانرجب529 قمرى
زنجانجمادى الآخر529 قمرى
أبهرجمادى الآخر529 قمرى
تبریزجمادى الاولى529 قمرى
مرندجمادى الاولى529 قمرى
هراتشعبان530 قمرى
بوسنجذیالحجة530 قمرى
مروشاهجانربیع الاول531 قمرى
بون531 قمرى
بغ531 قمرى
سرخس531 قمرى
میهنةرجب531 قمرى
طابرانرجب531 قمرى
نوقانشعبان531 قمرى
ریمحرم532 قمرى
اصبهانصفر532 قمرى
رو در اور532 قمرى
همدان532 قمرى
مشکان532 قمرى
شهرهایى که ابن عساکر از آنها دیدار کرده اما تاریخ دیدار خود را نیاورده است:
ارجیش ـ ازجاه ـ حلوان ـ اسدآباد ـ جرباذقان ـ جى ـ سبزوار
پیوست دوم: نام بزرگانى که بر آنها حدیث خوانده شد و شهرهایى که در آنها یافته شدند.
أبْهر: عطاء بن نَبهان بن محمد بن عبدالمنعم اسدی ابهری شافعی سال 529.
ارجیش: محمود بن ابی شجاع یزدی.
ازجاه: شریف عبدالملک بن عبداللّه بن عمر بن محمد... بن سالم بن عبداللّه بن عمر بن الخطاب... هروی واعظى در ازجاه.
اسدآباد: ابوالفضل عبدالملک بن سعید بن تمیم ابن احمد بن عنتر التمیمی اسدآبادى.
اصفهان: حسین بن عبدالملک بن حسین بن محمد بن علی اصفهانى ادیب معروف به خلّال.
انبار: استاد ابوالفوارس خلیفة بن محفوظ بن ابی یعلى محمد انباری مقریء مؤدب سال 525.
بسطام: محمد بن محمد بن محمد بن احمد بن محمد بن باذویة، خطیب بسطام عمر بن محمد بن محمد بن احمد بن محمد بن باذویة سال 532.
بغ: عمر بن محمد بن عبداللّه، خطیب بغ؛ لیث بن احمد بن مدّوسة مقریء؛ احمد بن علیّ بن ابی جعفر قفّال؛ مرتضى بن حسن بن محمد سجزی؛ عبدالرشید بن محمد بن احمد بن سعید وکیل و قاضی در بغ.
بغداد: علیّ بن عبدالواحد بن احمد بن عباس دینوری سال 520.
بوسنج: حسین بن علی بن حسین... قرشی زهری بوسنجی سال 530.
بَوْن: اسعد بن موفق بن احمد قاینی یعقوبی حنیفی سال 531 ق.
تبریز: محمد بن احمد بن حسن بن علیّ حدّاد سال 529.
محمود بن احمد بن حسن بن علیّ حدّاد سال 529.
جرباذقان: ابوعلی احمد بن اسماعیل بن احمد؛ محمد بن عبدالواحد بن هبة اللّه؛
محمد بن ابراهیم جرباذقانى؛ حسکان بن مسلم کورکی.
جى: عبدالواحد بن محمد بن عبدالواحد بن عبدالرحمان مدینی معروف به دَولجه.
حُلوان: یوسف بن بکران بن بُزان بن محمد سهروردی، خطیب حلوان.
خسروجرد: قاضى حسین بن احمد بن علی بیهقى، قاضی خسروجرد سال 529.
خویّ: سعادة بن ابراهیم بن احمد بن بکران خویى، سال 529.
دامغان: عبدالکریم بن محمد بن أبی منصور دامغانی فقیه شافعی، سال 529.
رافقه: احمد بن عبدالعزیز بن احمد بن حبیب سلمی مقدسی، امام جامع رافقه.
رحبة مالک: قاضی حسن بن سعید بن احمد بن عمر بن مأمون جزَری، فقیه شافعی سال 525.
رو در اور: احمد بن یحیى رو در اوری.
ریّ: عبدالرحمان بن ابی القاسم عبدالرحمان رازی حصری، فقیه شافعی، سال 532.
زنجان: احمد بن مکی بن حسنویه زنجانی، فقیه شافعی سال 529.
سبزوار: فاطمه دختر أبی نصر منصور بن محمد بن اسحاق بیهقى.
سَرخس: محمد بن محمود بن محمد بن علی بن شجاع سرخسی شجاعی، فقیه سال 531.
سمنان: حسین بن محمد بن حسین بن علیّ بن فرخان، صوفی سال 529.
طابران: محمد بن احمد بن محسن طوسی طابرانی، کاتب، سال 531.
کوفة: عمر بن ابراهیم بن محمد... سال 521.
مدینة: عبدالخلاق بن عبدالواسع بن أبی عروبة... انصارى هروی سال 522.
مَرَنْد: نعمة اللّه بن محمد بن منصور مرندی، سال 529.
مروشاهجان: یوسف بن ایوب بن حسین بن وهرة همدانی صوفی، واعظ سال 532.
مشکان: علیّ بن محمد بن احمد بن عبداللّه مشکانی، خطیب سال 532.
مکة: عبداللّه بن محمد بن اسماعیل بن صَدَقة بن خف غزال نزیل مکه سال 521.
منى: مکی بن أبی طالب بن أحمد بروجردى همدانى معروف به ابن قلابه سال 521.
میهنه: زهیر بن على بن زهیر بن حسن سرخسی جذامی، قاضی میهنه در سال 531.
نوقان: ناصر بن سهل احمد نوقانى، و معروف به بغدادی سال 531.
نیشابور: محمدبن الفضل بن احمد فراوی؛ هبة اللّهبن سهل بن عمر سیدی؛ اسماعیل بن ابن القاسم عبدالرحمان بن ابی بکر قاری، سال 529.
هرات: تمیم بن أبی سعید بن ابی العباس جرجانی، سال 530.
همدان: احمد بن سعد بن علی عجلی بدیع الزمان هبة اللّه بن فرج همدانى، سال 532.
پىنوشتها:
8. این مقاله برگردانى است از:
دکتر صلاح الدین منجد، «اربعینیات ابن عساکر و رحلته الى بلاد فارس و خراسان و ماوراءالنهر» در الدراسات الادبیه، ص 6، ع 3 و 4، خریف 1964، شتاء 1965، ص 209ـ233.
9. کشف الظنون، ج 1، 79؛ معجم المولفین، ج 6، 106.
10. [نوسندهى مقاله، نویسندگان و محدثان ایرانى را با حروف سیاه آورده است و چند نام را که شاید ایرانى ندانسته، به صورت معمولى آورده، که در ترجمه، تصحیح شده است.]
11. مقدمهى تاریخ ابن عساکر، ص 25.
12. همان پوشنگ است.
13. پیشتر مرکز ناحیهى بیهق بود، ولى بعدها، سبزوار مرکز ناحیهى بیهق شد.
14. همان گلپایگان امروزى است.