آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۰

چکیده

متن

ابن عساکر (د. 571 ق) دانشمند نامدار مسلمان، همانند دیگر دانشمندان مسلمان، براى یافتن علم و گردآوردى مواد مورد نیاز پژوهش‏هاى خویش، بیش‏تر سرزمین‏هاى پهناور اسلامى را درنوردید. بهره‏گیرى از مکاتب مختلف علمى و حوزه‏هاى گوناگون در سرزمین‏هاى متفاوت اسلامى، نه فقط مدیون نبود مرزهاى امروزین، بلکه مدیون همت دانشمندانى بود که کسب علم را در چین، و صید دانش را حتى در دل منافق و دشمن، از واجبات دینى خود مى‏شمردند. ابن عساکر نیز، مانند دیگر همکاران خود، منابع دریافت علم خود را معرفى مى‏کرد؛ و چه موهبتى براى ما ارزشمندتر از این‏که از استادان ایرانى و ایرانى تبار فراوانى بهره برده است.
محدثان بسیارى، سعى کردند چهل حدیث نبوى در موضوعى گرد آورند و آن‏ها را «اربعینه» نام نهادند. هر کس در آثار دست‏نوشته‏ى اسلامى جست‏وجو کند، نوشته‏هاى فراوانى را به نام «اربعینیات» مى‏یابد. علت کثرت این رساله‏ها، وجود حدیثى از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله است که مى‏فرماید:
من حفظ على امتى اربعین حدیثا فى امر دینها، بعثه اللّه‏ تعالى یوم القیامة فى زمرة الفقهاء و العلماء؛ هر کس چهل حدیث در امر دین امت من حفظ کند، خداوند بزرگ در روز قیامت او را در میان فقیهان و دانشمندان بر مى‏انگیزد.
با وجود ضعف این حدیث (از جنبه‏هاى گوناگون)، دانشمندان، از این گونه اربعینیات بى‏شمارى نوشته‏اند (همان‏گونه که صاحب کشف الظنون مى‏گوید).
هدف نویسندگان از گرد آورى و ترتیب این‏گونه اربعینیات، متفاوت بوده است.
گروهى به موضوعات خاصى توجه کردند؛ مانند:
1. برخى به ذکر احادیث یگانگى و اثبات صفات خداوند پرداختند.
2. گروهى به عبادات بسنده کردند.
3. گروهى به اصول دین پرداختند.
4. بعضى آن را به فروع دین اختصاص دادند.
5. بعضى موضوعش را احکام قرار دادند.
6. برخى احادیث پندآموز را انتخاب کردند.
7. عده‏اى ذکرهاى صبح و شام را گرد آوردند.
8. بعضى آن را به جهاد اختصاص دادند.
9. گروهى به فضایل (کسان و جاى‏ها و...) پرداختند.
10. عده‏اى ارزش‏هاى حج را برگزیدند.
11. گروهى دلایل پیامبرى [پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله [ را گرد آوردند.
و مانند این‏ها که به موضوعات خاصى تعلق داشت.
12. و دیگران به ترکیب ظاهرى حدیث پرداختند؛ مثلاً احادیثى را گرد آوردند که سند درستى داشت یا به دور از خدشه بود.
13. یا احادیثى را گرد آوردند که اسناد آن خدشه‏پذیر بود.
14. یا احادیثى که اسناد درازى داشت.
15. و گروه سومى به لفظ توجه داشتند و احادیثى را گرد مى‏آوردند که درست، گویا و گزیده بود.
16. گروهى احادیثى را گرد مى‏آوردند که از چهل صحابى روایت شده بود، و دیگران روایاتى از چهل شیخِ حدیث که از چهل صحابى روایت شده بود.
17. گروهى از راه تفنن، چهل حدیث را از چهل شیخ از چهل صحابى در چهل شهر گرد مى‏آوردند که این نوع اربعینیات، «البُلدانیات» نامیده مى‏شوند.
18. و سرانجام، گروهى چهل حدیث گرد آوردند که از پیامبر خدا نبود، بلکه به خداوند تبارک و تعالى مى‏رسید، همان‏گونه که ابن عربى این‏گونه احادیث قدسى را گرد آورده است.
نخستین کسى که این‏گونه «اربعینیات» را گرد آورد، محدث و مورخ [معروف]، عبداللّه‏ بن مبارک مروزى (د. 181 ق) بود. نووى گفته است:
او نخستین کسى است که در این‏باره نوشت.2
بنابراین، ابتکار نگارش در این‏باره، به سده‏ى دوم هجرى و به دانشمندى از مرو تعلق دارد؛ و پس از او، بسیارى از دانشمندان در این زمینه نوشتند، تا جایى که سنتى شد در میان محدثان و حافظان بزرگ حدیث؛ از جمله:
1. احمد بن حرب نیشابورى، (د. 234 ق).
2. محمد بن اسلم طوسى، (د. 242 ق).
3. ابوبکر آجرى محمد بن حسین دارقطنى، (د. 360 ق).
4. ابوعبدالرحمن سلمى نیشابورى، صاحب طبقات الصوفیه، (د. 412 ق).
5. ابونُعَیم اصفهانى، صاحب حلیة الاولیا، (د. 430 ق).
6. ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن قشیرى نیشابورى، (د. 465 ق).
7. ابوبکر احمد بن حسین بیهقى، صاحب دلائل النبوه، (د. 548 ق).
8. محمد بن فضل فراوى شهرستانى، (د. 548 ق).
9. حافظ سلفى، (د. 569 ق).
10. حافظ ابن عساکر دمشقى، (د. 571 ق).
11. ابن عربى اندلسى، (د. 638 ق).
12. حافظ نووى، (د. 676 ق).
13. حافظ ابن حجر هیثمى، (د. 973 ق).
14. حافظ سیوطى مصرى، (د. 911 ق).
15. ابن طولون دمشقى صالحى، (د. 953 ق).
نمى‏توان همه‏ى کسانى که «اربعین» را نوشتند نام برد، ولى جدول بالا نشان مى‏دهد که اولین نویسندگان اربعینیات، همگى از مسلمانان ایرانى بودند.3
اربعینیات البلدانیه از ابتکارات سده‏ى ششم هجرى است و نخستین کسى که در این زمینه نوشت، ابوطاهر احمد بن محمد سلفى، (د. 576 ق) است که چهل حدیث از چهل شیخ در چهل شهر گرد آورد، و به دنبال او، مورخ و حافظ بزرگ دمشقى، ابوالقاسم ابن عساکر (د. 571 ق) است. ابن عساکر از شاگردان سلفى بود، ولى پیش از او درگذشت. وى فراتر از شیخ خود عمل کرد یعنى چهل حدیث از چهل شیخ از چهل صحابى در چهل شهر را گرد آورد.
امتیاز این‏گونه از اربعینیات آن است که علاوه بر ارائه‏ى احادیث مورد نظر، به شیوخى که نویسنده، احادیث را از آنان گرفته و به شهرهایى که نویسنده براى شنیدن حدیث از آنها دیدار کرده است، اشاره مى‏شود؛ یعنى مراکز علمى جاى جاىِ دنیاى اسلام را نشان مى‏دهد؛ چون سفر کردن براى شنیدن حدیث، از ضروریات کار محدث بود؛ و از آن‏جا که دانشمندانى که مى‏بایست حدیث از آنان شنیده مى‏شد در سراسر دنیاى اسلامى پراکنده بودند، محدث به ناچار براى شنیدن حدیث از هزاران مرحله مى‏گذشت و به شهرها درمى‏آمد و بیابان‏ها را پشت سرمى‏گذاشت تا به آنان مى‏رسید. کتاب ابن عساکر که اکنون مورد بحث ماست، به خوبى این مسئله را روشن مى‏نماید.
کتابى که مورخ و حافظ بزرگ شامى، ابن عساکر، نوشته، کتاب اربعینیات، یا چهل حدیث از چهل شیخ از چهل صحابى در چهل شهر است. ما در مقدمه‏ى تاریخ دمشق (ص 29) به این کتاب اشاره کردیم؛ سپس هنگامى که در ماه شباط (فوریه) سال 1961 میلادى براى سخنرانى به ایالات متحده‏ى امریکا رفتیم، نسخه‏اى کهن از آن را در کتاب‏خانه‏ى دانشگاه هاروارد یافتیم. فهمیدیم که این دست‏نوشته در دمشق بود و از آن‏جا خریدارى شد و وارد کتاب‏خانه‏ى بنیامین دوپراى فرانسوى، صاحب کتاب‏فروشى انجمن در پاریس (Librairie de IInstitut-Paris)شد. در ابتداى کتاب نوشته شده که به مبلغ 36 فرانک فرانسه خریدارى شده ولى تاریخ خریدن آن نیامده است. این مهم است که دست‏نوشته‏ى دمشقى که براى پاریس خریدارى شده بود، سر از آمریکا درآورد. به احتمال فراوان، دست‏نوشته در سده‏ى هفتم هجرى نوشته شده است؛ و در پایان آن، بر دانشمند دمشقى، عبدالعزیز بن عبدالرحمن بن عبدالواحد... بن هلال ازدى در خانه‏اش در دروازه‏ى ناطغانیین دمشق و در سال 693 قمرى خوانده شده و گزارش شنیدن آن، به خط احمد بن مظفر بن ابى محمد نابلسى ـ که کتاب را بر او خوانده ـ نوشته شده بود.
این کتاب از نوشته‏هاى ارزشمندى است که مورخ دمشقى به جاى گذاشته و به نظر ما ارزش آن فقط به خاطر احادیثى نیست که در آن آمده است، بلکه به خاطر روشن کردن بخش مهمى از سرگذشت مورخ ماست، که در هنگام پژوهش درباره‏ى زندگى‏اش در مقدمه‏ى تاریخ بزرگ او، منتشر کرده‏ایم و این بخش، شرح سفرهاى دراز و متعدد او به منظور شنیدن حدیث از مشایخ حدیث است.
ابن عساکر براى شنیدن حدیث فقط به مصر توجه نداشت، او به عراق، فارس، خراسان، ماوراءالنهر و حتى به بعضى شهرهاى ارمنستان رفت و لابد مى‏دانست که در شهرهاى این مناطق دانشمندان و بزرگان حدیث وجود دارند. دانشمندان بسیارى در این شهرها و حتى قریه‏ها بودند. علت شهرت این شهرها به دانش، شناسایى علمایى که در این نواحى شهرت داشتند، و دستیابى دانشمندان شامى به این علما، پژوهش ویژه‏اى را مى‏طلبد.
ما پیش‏تر، در مقدمه‏ى خود بر تاریخ دمشق و در مقدمه‏ى کتاب خود اعلام التاریخ (مقدمه، ص19) جدولى از شهرهایى که مورخ دمشقى براى کسب دانش از آنها دیدار کرده بود، آوردیم. در این نسخه‏ى خطى جدید از اربعینیات اسامى شهرهاى جدیدى را مى‏یابیم که پیش‏تر یاد نشده بود.
* * *
ابن عساکر کتاب خود را با مقدمه‏اى گران‏قدر آغاز کرده و در آن از کوشش‏هاى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در راه علم یاد نموده و این که امت خود را به جست‏وجوى آن امر فرموده و دانشمندان مسلمان در کسب علم و استفاده از آن کوشیدند.
ما در این‏جا مقدمه‏ى او مى‏آوریم، زیرا نشان مى‏دهد ابن عساکر شخصا کوشید و در راه دست‏یابى به دانش و از جمله حدیث، از تلاش و مال دریغ نورزید. گفت:
«پیامبر (علیه السلام) امت مرحومه‏ى خود را به جست‏وجوى دانش دستور داد، حتى اگر در چین باشد، تا بین آنچه از درست و نادرست مى‏شنوند فرق نهند و در گرفتن سایر آداب و رسوم نوع بشر بکوشند، و به دنبال علم در شهرها، مانند عقاب و شاهین پرواز کنند و به سبب آن در غربَت مانند فقیران و مسکینان زندگى کنند و در طلب آن به خوردن دانه‏هاى وحشى و پوشیدن لباس زمخت عادت کنند، و چه بسا عزیزى که چون درویشى مسکین گردد و مال‏دارى که از شدت سختى چون فقیرى نیازمند شود، و در حین درس‏آموزى از کسب و زرع دورى گزینند و از شهوت‏ها و بوى‏هاى خوش دل بکنند، با کوشش تمام آن را از صاحبش بستانند و بدشمارى را کنار گذارند و در شنیدن حدیث از داناى به آن، درستکار و راستکار باشند و روایات هم‏سان را در کنار یکدیگر بنویسد...»
این نوشته‏ى ادبى لطیفى است که در آن حرارت و ایمان زیادى است و زیباترین قطعه‏اى است که در اهتمام دانشمندان به دانش‏ورزى خوانده‏ام.
ابن عساکر سپس موضوع و روش خود را در کتاب مى‏آورد و مى‏گوید:
«اولین چیزى که در آغاز روایات مى‏آورم، وجوب حفظ چهل حدیث از سنت است، و این که حفظ کننده‏ى آن فقیهى است که مستوجب شفاعت و ورود در بهشت است. آن گاه آن را با ذکر حدیث‏هایى که در شهرهاى سرزمین‏هاى دیگر دیده‏ام، ترکیب کردم: از حجاز گرفته تا شام، خراسان، جبال، جزیره و عراق. و آن را با ذکر دو حرم گران‏قدر و بزرگ و شریف [مکه و مدینه [آغاز کردم و سپس شام، عراق، اصفهان، شهرهاى مختلف خراسان، و شهرهاى دیگرى که در کشورهاى دیگر از آن گذشتم و از آن میان فرهنگ یگانه‏اى را برگزیدم که هر کس در آن دقت کند، ارزشش را مى‏یابد».
سپس مى‏گوید:
«و این براى کسى به دست نمى‏آید، مگر با سفر فراوان؛ کسى که براى دیدار با مشایخ آفاق را درنوردیده و به شهرهاى دور وارد شده، از ترسگاه‏ها گذشته، و فرسنگ‏ها راه رفته، و مال خود را خرج کرده باشد و سختى‏ها را براى سودها تحمل کرده باشد و خداوند سبحان هر آنچه از علم میسر باشد روزى او مى‏کند و هر چه را مقدر او باشد آسان مى‏کند. پس حمد مخصوص اوست براى آن چه بخشیده و اعطا کرده، و سپاس او راست بر آنچه منت گذاشته و گشوده است».
و به راستى که ابن عساکر در جست‏وجوى دانش، دنیا از زیر پا گذاشته بود و در سفرهایش چیزهایى بر او گذشت که بر دیگر دانشمندان نگذشت و خود او در قصیده‏اى به سفرهایش اشاره کرده که بخشى از آن چنین است:
من کسى هستم که به دنبال هدایت سفر کردم
سفرهایى بین بیابان‏ها و جنگل‏ها
من کسى هستم که شهرهاى زیادى دیده‏ام
از اصفهان تا اطراف شهر طایف
و اکثر شهرهاى شرق را دیده‏ام
بعد از آن‏که عراق و شام را فراوان
و در سفرهایم همه‏ى گنجینه‏ها را گرد آوردم
و همه‏ى موافقان و مخالفان را دیدار کردم
و سنت احمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را شنیدم بعد از آن‏که
در راه آن مال و پول خود را خرج کردم
و آن را چون امانت نگاه داشتم
و از کج‏اندیشى بیزاران پرهیزکردم4
و اکنون به ذکر شهرهایى مى‏پردازیم که او آنها را دیده و در کتاب اربعین از آنها یاد کرده است.
ابتدا نام شهر و نام شیخى را که از او خبر گرفته است مى‏آوریم. ما عین گفته‏ى ابن عساکر را مى‏آوریم که او خود در بیشتر جاها بر تعیین محل شهرها و حتى مکانى که در آن، خبر را شنیده بود و نیز تاریخ شنیدن آنها اصرار داشت.
1. «شهر اول: مکه‏ى مکرمه، که بلدالامین و شهر راستى است.
روایت کرد براى ما ابومحمد عبداللّه‏ بن اسماعیل بن صدقه بن حنف الغزال مصرى ساکن مکه از زبان خود، در ذى حجه‏ى سال پانصد و بیست و یک، در مکه و در حرم گرامى، کنار در کعبه ـ که خداوند آن را شریف و بزرگ گرداند ـ از سوى باب ابراهیم علیه‏السلام ، و او را در زمانى دیدم که گوشش سنگین بود و چشمش نور نداشت...».
2. «شهر دوم: مدینه‏ى پیامبر ـ صلى اللّه‏ علیه و سلم ـ و نیز به نام طابة خوانده مى‏شود و نامش در جاهلیت یثرب بود خداوند نگهش دارد.
خبر داد به ما ابوالفتوح عبدالخلاق بن عبدالواسع بن ابى عروبة عبدالهادى ابن ابى اسماعیل عبداللّه‏ بن محمد انصارى هروى ـ که در مدینه بر او حدیث خواندم ـ در مسجد پیامبر خدا ـ صلى اللّه‏ علیه و سلم ـ در شبستان، بین قبر و منبر، شبى از شبهاى جمعه، هشتم ماه محرم سال پانصدوبیست و دو، و به همراه ما حاجیان بودند...».
3. «شهر سوم: مِنا، و شهرى بود که در آن سوق و بازار بود و مسجد آن مسجد شریف خیف است.
خبر داد به ما ابوالحسن مکى بن ابوطالب بن احمد بروجردى، و سپس همدانى، دانشمند معروف به ابن قلابه، در روز دوم از ایام تشریق سال پانصد و بیست و یک...».
4. «شهر چهارم: دمشق که پایتخت و بزرگ‏ترین شهر شام، و از سرزمین مقدس است. خبر داد به ما، شریف ابوالقاسم على بن ابراهیم بن عباس به حسن بن عباس بن حسن بن حسین (ابولجّن) بن على بن محمدبن على بن اسماعیل بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن على زین العابدین بن حسین ریحانه‏ى رسول خدا... که در دمشق بر او خواندم، بارها، در سال پانصد و هفت...».
5. «شهر پنجم: کوفه. و همان کوفان است از سرزمین عراق. در زمان امیرالمؤمنین عمر رضى اللّه‏ عنه شکل شهر به خود گرفت.
خبر داد به ما، شریف ابوالبرکات عمر بن ابراهیم بن محمدبن محمد بن احمد بن على بن حسین بن على بن حمزة بن یحیى بن حسین بن زید بن على بن حسین بن على بن ابى‏طالب، فقیه نحوى علوى زیدى کوفى در کوفه، و در محله‏ى سبیع، در مسجد ابى اسحاق سبیعى، در ماه ذى‏قعده‏ى سال پانصدوبیست و یک، که بر او خواندم...».
6. «شهر ششم: بغداد. و در وجه تسمیه‏ى آن پنج گونه گفته‏اند و بغداد مدینه السلام است و قبة الاسلام و دارالامام.
خبر داد به ما ابوالحسن على بن عبدالواحد بن احمد بن عباس دینورى در بغداد، به دروازه‏ى خراسان در ماه جمادى الآخر سال پانصدوبیست، بر او مى‏خواندم و از او مى‏شنیدم، و او پیرترین شیخى بود که از او حدیث شنیدم...».
7. «شهر هفتم: جى، که شهرستان کهن اصفهان است و مى‏گویند از بناهاى ذوالقرنین است.
خبر داد به ما ابوالقاسم عبدالواحد بن محمد بن عبدالواحد بن عبدالرحمان مدینى معروف به دَولجه، که در شهر جى بر او خواندم.»
(تاریخ شنیدن ذکر نشده است.)
8. «شهر هشتم: اصفهان و معروف است به یهودیه.
خبر داد به ما ابوعبداللّه‏ حسین بن عبدالملک بن حسین بن محمد بن على اصفهانى ادیب معروف به خلّال، که بر او خواندم در اصفهان در ماه صفر سال پانصدوسى و دو...».
9. «شهر نهم: مَروشاهجان، قصبه‏ى خراسان، که از بناهاى ذوالقرنین است.
خبر داد به ما صوفى واعظ ابویعقوب یوسف بن ایوب بن حسین بن وهره همدانى، که بر او خواندم در مرو، در ماه ربیع الاول سال پانصد و سى و یک...».
10. «شهر دهم: نیشابور و معروف است به نشاوور و همان ابرشهر است که شهر قدیمى بزرگى در خراسان است.
خبر داد به ما فقیه ابوعبداللّه‏ محمد بن فضل بن احمد بن محمد فراوى، و فقیه ابومحمد هبة اللّه‏ بن سهل بن عمر سیدى، قارى صوفى اسماعیل بن ابوالقاسم عبدالرحمن بن ابى بکر، در نیسابور، که بر آنها خواندم، در سال پانصدوبیست و نه...».
11. «شهر یازدهم: هرات که شهرى از شهرهاى خراسان است.
خبر داد به ما ابوالقاسم تمیم بن ابى سعید بن ابى العباس جرجانى مؤدّب، خوانده شد بر او در ماه شعبان سال پانصدوسى...».
12. «شهر دوازدهم: بوسنج5 شهرى در ناحیه هراة.
خبر داد به ما ابوالقاسم حسین بن على بن حسین بى على... قرشى زهرى بوسنجى، که بر او خواندم، در بوسنج در ماه ذى حجه‏ى سال پانصدوسى...».
13. «شهر سیزدهم: بون، و مشهور است به بِیَبْنَه شهرى از أعمال هرات در ناحیه‏ى بادعیس.
خبر داد به ما فقیه ابونصر اسعد بن موفق بن احمد قاینى یعقوبى حنیفى، به شهر بون، که بر او خواندم، در سال پانصدو سى و یک...».
14. «شهر چهاردهم: بغ، و آن را بغشور نیز مى‏گویند، که بین هرات و مرو است از شهرهاى خراسان.
خبر داد به ما: 1ـ ابوالمعالى عمر بن محمد بن عبداللّه‏، خطیب بغ؛ 2ـ ابوالفضل لیث بن احمد بن مدوّسه مقرى؛ 3ـ ابوعبداللّه‏ احمد بن على بن ابى جعفر قفّال؛ 4ـ ابونعیم المرتضى بن حسن بن محمد سجزى؛ 5ـ و ابومحمد عبدالرشید بن محمد بن احمد بن سعید، وکیل و قاضى بغَوى‏ها، که در بغ بر آنها خواندم، به سال پانصدوسى و یک...».
15. «شهر پانزدهم: سرخس، شهرى از شهرهاى خراسان بین مرو و نیسابور.
خبر داد به ما ابونصر محمد بن محمود بن محمد بن على بن شجاع سرخسى شجاعى، دانشمند شافعى، که در سرخس بر او خواندیم، در سال پانصد و سى یک...».
16. «شهر شانزدهم: ازجاه، شهرى در بخش خابران، از نواحى ابیورد خراسان.
خبر داد به ما شریف واعظ، ابوالقاسم عبدالملک بن عبداللّه‏ بن عمر بن محمد بن عبداللّه‏ بن عمر بن محمد بن حفص بن بکر بن سالم بن عبداللّه‏ بن عمر بن خطاب قرشى عدوى عمرى هروى در ازجاه که در آن ساکن بود و بر او خواندیم...».
(تاریخ را نگفته است.)
17. «شهر هفدهم: مَیهَنه، شهرى از ناحیه‏ى خابران از نواحى ابیورد.
خبر داد به ما قاضى میهنه، ابونصر زهیر بن على بن زهیر بن حسن سرخسى جذامى در شهر میهنه بتاریخ ماه رجب سال پانصدوسى و یک...».
18. «شهر هجدهم: طابران، که شهرک طوس و از نواحى نیشابور است.
خبر داد به ما کاتب طابرانى ابوالمکارم محمد بن احمد بن حسن طوسى، که بر او در خانه‏اش خواندیم، در طابران در ماه رجب سال پانصدوسى و یک...».
19. «شهرنوزدهم: نوقان، از نواحى طوس.
خبر داد به ما ابوسعد ناصر بن سهل بن احمد نوقانى معروف به بغدادى، که بر او در نوقان خواندیم، در ماه شعبان سال پانصدوسى و یک...».
20. «شهر بیستم: سبزوار، شهرک بیهق است از نواحى نیشابور.
خبرداد به ما فاطمه دختر ابى نصر منصور بن محمد بن اسحاق بیهقى که در سبزوار بر او خواندیم...».
(تاریخ را نگفته است.)
21. «شهر بیست‏ویکم: خسروجرد6 که شهرک بیهق کهن، از نواحى نیشابور است. خبر داد به ما قاضى خسروجرد ابوعبداللّه‏ حسین بن احمد بن على بیهقى خسروجردى، که بر او خواندیم در ماه شعبان سال پانصدوبیست و نه...».
22. «شهر بیست و دوم: بسطان که شهرى از شهرهاى قومس است.
خبر دادند به ما ابوالحسین محمد و ابوبکر عمر، پسران محمد بن محمد بن احمد بن محمد بن باذویه سهلکى بسطامى، در شهر بسطام، و ابوالحسین خطیب آن‏جا بود و بر آنها خواندیم، در ماه محرم سال پانصدوسى و دو...».
23. «شهر بیست و سوم: دامغان که شهرى از شهرهاى قومس است.
خبر داد به ابوالقاسم عبدالکریم بن محمد بن ابى منصور دامغانى زمانى، دانشمند شافعى، در شهر دامغان و بر او خواندیم، در ماه رجب سال پانصدوبیست و نه...».
24. «شهر بیست و چهارم: سمنان که شهرى از شهرهاى قومس است.
خبر داد به ما ابوعبداللّه‏ حسین بن حسین بن على بن فرخان صوفى، که در سمنان بر او خواندیم، در ماه رجب سال پانصدوبیست و نه، هنگام وارد شدنم به خراسان؛ و پیش از آن‏که از آن‏جا خارج شوم، درگذشت ـ خداوند بر او رحمت کناد ـ ...».
25. «شهر بیست و پنجم: رى که شهرى از شهرهاى قهستان است.
خبرداد به ما دانشمند شافعى نابینا، ابوسعد عبدالرحمان بن ابوالقاسم بن عبدالرحمان رازى مشهور به جصرى، که بر او خواندم، در ماه محرم سال پانصدوسى و دو...».
26. «شهر بیست و ششم: زنجان که شهرى از شهرهاى قهستان است.
خبرداد به ما دانشمند شافعى، قاضى زنجان، ابوالعلا احمد بن مکى بن حسنویه زنجانى، در شهر زنجان در ماه جمادى الآخر سال پانصدوبیست و نه که بر او خواندم...».
27. «شهر بیست و هفتم: ابهر، که شهرى از شهرهاى قهستان است.
خبر داد به ما ابویسر عطاء بن نبهان بن محمد بن عبدالمنعم اسدى ابهرى، دانشمند شافعى، که در ابهر بر او خواندم، در ماه جمادى الاخر سال پانصدو بیست و نه...».
28. «شهر بیست و هشتم: تبریز، که مرکز آذربایجان است.
خبر دادند به ما ابوالفضل محمد و ابوالقاسم محمود، پسران احمد بن حسن بن على حدادى تبریزى، که به آنها خواندم در ماه جمادى الاخر سال پانصد و بیست و نه...».
29. «شهر بیست و نهم: مرند، که شهرى از شهرهاى آذربایجان است.
خبر داد به ما، دانشمند ابوالفضل نعمة‏اللّه‏ بن محمد بن منصور مرندى، که بر او در مرند خواندم در ماه جمادى الاول سال پانصد و بیست و نه...».
30. «شهر سى‏ام: خوى، که شهرى از شهرهاى آذربایجان است.
خبر داد به ما قاضى ادیب ابوالخیر سعادة بن ابراهیم بن احمد بن بکران خویى، که در شهر خوى در خانه‏اش بر وى خواندم، در ماه جمادى الاول سال پانصدو بیست و نه...».
31. «شهر سى و یکم: جرباذقان،7 که شهرى از اطراف اصفهان است.
خبر دادند به ما ابوعلى احمد بن اسماعیل بن احمد، و ابوجعفر محمد بن عبدالواحد بن هبة اللّه‏، و ابو عبداللّه‏ محمد بن ابراهیم جرباذقانى، و ابوعلى حسکان بن مسلم کورکى جرباذقانى، که بر آنها در شهر جرباذقان خواندم...».
32. «شهر سى و دوم: همدان، که شهر بزرگى در شهرهاى جبال (کوهستان) است.
خبر داد به ما ابوعلى احمد بن سعد بن على عجلى معروف به بدیع الزمان همدانى، و ابوبکر هبه اللّه‏ بن فرج همدانى که در همدان بر هر دو خواندم در سال پانصد و سى و دو...».
33. «شهر سى و سوم: مشکان، که از نواحى اطراف همدان است.
خبر داد به ما خطیب ابوالحسن على بن محمد بن احمد بن عبداللّه‏ مشکانى، که در مشکان بر او خواندم در ماه ذى حجه‏ى سال پانصدوسى و دو...».
34. «شهر سى و چهارم: رو دراور، که شهرى در ناحیه‏ى همدان است.
خبر داد به ما قاضى دانشمند، ابوبکر احمد بن یحیى رودراورى، که بر او خواندیم در رودراور در سال پانصدوسى و دو...».
35. «شهر سى و پنجم: اسدآباد، که شهرى از اطراف همدان است.
خبر داد به ما ابوالفضل عبدالملک بن سعید بن تمیم بن احمد بن عنتر تمیمى اسدآبادى، که در اسدآباد از زبان او نوشتم...».
36. «شهر سى و ششم: حُلوان، که آخرین شهر حد عراق است.
خبر داد به ما ابویعقوب یوسف بن بکران بن بزان بن محمد شهرزورى خطیب حلوان، که بر او در شهر حلوان خواندم...».
37. شهر سى و هفتم: ارجیش، که شهرى ارمنى نشین بین خلاط و خوى است.
شنیدم از واعظ ابومسعود محمود بن ابى شجاع یزدى، جوانى که در بغداد با ما حدیث مى‏شنید، از زبان خود او در ارجیش...».
38. «شهر سى و هشتم: انبار، از شهرهاى عراق، که بر کنار فرات در جزیره قرار دارد.
خبر داد به ما استاد قارى مورب ابوالفوارس خلیفة بن محفوظ بن ابى یعلى محمد بن على انبارى، که در مسجد او بر او خواندم، در ماه ربیع الاول سال پانصد و بیست و پنج در حین بازگشتم از بغداد در سفر اولم...».
39. «شهر سى و نهم: رحبه مالک بن طوق، که شهرى بر کنار فرات در طرف شام است.
خبر داد به ما دانشمند قاضى شافعى، قاضى جزیره‏ى ابن عمر، ابوعلى حسن بن ابى منصور سعید بن احمد بن عمر بن مأمون جزرى که در رحبه بر او خواندم به سال پانصد و بیست و پنج...».
40. «شهر چهلم: رافقه، که امروز به رقّه شهرت دارد و شهرى بر کنار فرات در طرف جزیره است.
خبر داد به ما امام جامع رافقه، ابوالطیب احمد بن عبدالعزیز بن احمد بن حبیب سلمى، که بر او خواندم در ماه محرم سال پنصد و بیست و نه...».
پیوست یکم: نام شهرهایى که ابن عساکر در آن‏ها حدیث شنید، به ترتیب تاریخ دیدار او از آنها:
بغدادجمادى الآخر520 قمرى
کوفةذی القعدة521 قمرى
مکةذی الحجة521 قمرى
منى ذی الحجة521 قمرى
مدینةمحرم522 قمرى
انبار525 قمرى
رحبة مالک525 قمرى
رافقةمحرم529 قمرى
نیسابور529 قمرى
خویجمادى الاولى529 قمرى
بسطاممحرم529 قمرى
خسروجردشعبان529 قمرى
دامغانرجب529 قمرى
سمنانرجب529 قمرى
زنجانجمادى الآخر529 قمرى
أبهرجمادى الآخر529 قمرى
تبریزجمادى الاولى529 قمرى
مرندجمادى الاولى529 قمرى
هراتشعبان530 قمرى
بوسنجذیالحجة530 قمرى
مروشاهجانربیع الاول531 قمرى
بون531 قمرى
بغ531 قمرى
سرخس531 قمرى
میهنةرجب531 قمرى
طابرانرجب531 قمرى
نوقانشعبان531 قمرى
ریمحرم532 قمرى
اصبهانصفر532 قمرى
رو در اور532 قمرى
همدان532 قمرى
مشکان532 قمرى
شهرهایى که ابن عساکر از آنها دیدار کرده اما تاریخ دیدار خود را نیاورده است:
ارجیش ـ ازجاه ـ حلوان ـ اسدآباد ـ جرباذقان ـ جى ـ سبزوار
پیوست دوم: نام بزرگانى که بر آنها حدیث خوانده شد و شهرهایى که در آنها یافته شدند.
أبْهر: عطاء بن نَبهان بن محمد بن عبدالمنعم اسدی ابهری شافعی سال 529.
ارجیش: محمود بن ابی شجاع یزدی.
ازجاه: شریف عبدالملک بن عبداللّه‏ بن عمر بن محمد... بن سالم بن عبداللّه‏ بن عمر بن الخطاب... هروی واعظى در ازجاه.
اسدآباد: ابوالفضل عبدالملک بن سعید بن تمیم ابن احمد بن عنتر التمیمی اسدآبادى.
اصفهان: حسین بن عبدالملک بن حسین بن محمد بن علی اصفهانى ادیب معروف به خلّال.
انبار: استاد ابوالفوارس خلیفة بن محفوظ بن ابی یعلى محمد انباری مقریء مؤدب سال 525.
بسطام: محمد بن محمد بن محمد بن احمد بن محمد بن باذویة، خطیب بسطام عمر بن محمد بن محمد بن احمد بن محمد بن باذویة سال 532.
بغ: عمر بن محمد بن عبداللّه‏، خطیب بغ؛ لیث بن احمد بن مدّوسة مقریء؛ احمد بن علیّ بن ابی جعفر قفّال؛ مرتضى بن حسن بن محمد سجزی؛ عبدالرشید بن محمد بن احمد بن سعید وکیل و قاضی در بغ.
بغداد: علیّ بن عبدالواحد بن احمد بن عباس دینوری سال 520.
بوسنج: حسین بن علی بن حسین... قرشی زهری بوسنجی سال 530.
بَوْن: اسعد بن موفق بن احمد قاینی یعقوبی حنیفی سال 531 ق.
تبریز: محمد بن احمد بن حسن بن علیّ حدّاد سال 529.
محمود بن احمد بن حسن بن علیّ حدّاد سال 529.
جرباذقان: ابوعلی احمد بن اسماعیل بن احمد؛ محمد بن عبدالواحد بن هبة اللّه‏؛
محمد بن ابراهیم جرباذقانى؛ حسکان بن مسلم کورکی.
جى: عبدالواحد بن محمد بن عبدالواحد بن عبدالرحمان مدینی معروف به دَولجه.
حُلوان: یوسف بن بکران بن بُزان بن محمد سهروردی، خطیب حلوان.
خسروجرد: قاضى حسین بن احمد بن علی بیهقى، قاضی خسروجرد سال 529.
خویّ: سعادة بن ابراهیم بن احمد بن بکران خویى، سال 529.
دامغان: عبدالکریم بن محمد بن أبی منصور دامغانی فقیه شافعی، سال 529.
رافقه: احمد بن عبدالعزیز بن احمد بن حبیب سلمی مقدسی، امام جامع رافقه.
رحبة مالک: قاضی حسن بن سعید بن احمد بن عمر بن مأمون جزَری، فقیه شافعی سال 525.
رو در اور: احمد بن یحیى رو در اوری.
ریّ: عبدالرحمان بن ابی القاسم عبدالرحمان رازی حصری، فقیه شافعی، سال 532.
زنجان: احمد بن مکی بن حسنویه زنجانی، فقیه شافعی سال 529.
سبزوار: فاطمه دختر أبی نصر منصور بن محمد بن اسحاق بیهقى.
سَرخس: محمد بن محمود بن محمد بن علی بن شجاع سرخسی شجاعی، فقیه سال 531.
سمنان: حسین بن محمد بن حسین بن علیّ بن فرخان، صوفی سال 529.
طابران: محمد بن احمد بن محسن طوسی طابرانی، کاتب، سال 531.
کوفة: عمر بن ابراهیم بن محمد... سال 521.
مدینة: عبدالخلاق بن عبدالواسع بن أبی عروبة... انصارى هروی سال 522.
مَرَنْد: نعمة اللّه‏ بن محمد بن منصور مرندی، سال 529.
مروشاهجان: یوسف بن ایوب بن حسین بن وهرة همدانی صوفی، واعظ سال 532.
مشکان: علیّ بن محمد بن احمد بن عبداللّه‏ مشکانی، خطیب سال 532.
مکة: عبداللّه‏ بن محمد بن اسماعیل بن صَدَقة بن خف غزال نزیل مکه سال 521.
منى: مکی بن أبی طالب بن أحمد بروجردى همدانى معروف به ابن قلابه سال 521.
میهنه: زهیر بن على بن زهیر بن حسن سرخسی جذامی، قاضی میهنه در سال 531.
نوقان: ناصر بن سهل احمد نوقانى، و معروف به بغدادی سال 531.
نیشابور: محمدبن الفضل بن احمد فراوی؛ هبة اللّه‏بن سهل بن عمر سیدی؛ اسماعیل بن ابن القاسم عبدالرحمان بن ابی بکر قاری، سال 529.
هرات: تمیم بن أبی سعید بن ابی العباس جرجانی، سال 530.
همدان: احمد بن سعد بن علی عجلی بدیع الزمان هبة اللّه‏ بن فرج همدانى، سال 532.
پى‏نوشت‏ها:
8. این مقاله برگردانى است از:
دکتر صلاح الدین منجد، «اربعینیات ابن عساکر و رحلته الى بلاد فارس و خراسان و ماوراءالنهر» در الدراسات الادبیه، ص 6، ع 3 و 4، خریف 1964، شتاء 1965، ص 209ـ233.
9. کشف الظنون، ج 1، 79؛ معجم المولفین، ج 6، 106.
10. [نوسنده‏ى مقاله، نویسندگان و محدثان ایرانى را با حروف سیاه آورده است و چند نام را که شاید ایرانى ندانسته، به صورت معمولى آورده، که در ترجمه، تصحیح شده است.]
11. مقدمه‏ى تاریخ ابن عساکر، ص 25.
12. همان پوشنگ است.
13. پیش‏تر مرکز ناحیه‏ى بیهق بود، ولى بعدها، سبزوار مرکز ناحیه‏ى بیهق شد.
14. همان گلپایگان امروزى است.

تبلیغات