امپراتورى عثمانى و اصلاحات مدحت پاشا (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در سده نوزدهم میلادى، امپراطورى عثمانى به واسطه آشنایى با فرهنگ مغرب زمین و از طرف دیگر مواجهه با موانع ساختارى در درون جامعه خویش به انجام اصلاحاتى در ابعاد مختلف دامن زد . به دورهاى که این اصلاحات انجام گرفته است عصر تنظیمات اطلاق مىشود . تنظیمات در اصل در 26 شعبان 1255 قمرى برابر با سوم نوامبر 1839 میلادى با اعلان فرمان تنظیمات خیریه آغاز گردید .
بدون تردید یکى از بازیگران تاثیرگذار اصلاحات عثمانى مدحت پاشا است که در مقام یکى از دولتمردان تجددگرا خود را شناسانده است . نوشتار حاضر ترجمه مدخل «مدحت پاشا» از دایرةالمعارف بزرگ اسلامى به زبان ترکى استانبولى مىباشد که در آن مؤلف به طور مبسوط به زیستنامه و کارنامه سیاسى این شخصیتبزرگ پرداخته است .
امپراتورى عثمانى و اصلاحات; مدحت پاشا
مدحت پاشا یکى از دولتمردان امپراتورى عثمانى، صدراعظم و بانى مشروطه اول است . حاجى على افندىزاده، متولد روس چوک، فرزند حاجى حافظ محمد اشرف افندى است . در صفر 1238 قمرى (نیسان - مائیس 1822م) در استانبول دیده به جهان گشود . نام او احمد شفیق بود و به واسطه این که در سن ده سالگى همه قرآن را حفظ کرده بود به حافظ شفیق ملقب شد . در سن یازده سالگى با انتصاب پدرش به مقام نایبى ویدین (3) همراه وى به آن جا رفت و سال بعد وقتى همراه آنها به استانبول بازگشتبا معرفى رئیس الکتاب عاکف پاشا، به کار دفترى در دیوان همایونى مشغول شد . نگارش دیوانى را در مدت شش ماه آموخت و بدین وسیله با نشان دادن شایستگى خود، و بر اساس سنت معمول مانند کاتبان مطرح، لقب «مدحت» را براى خود برگزید و از آن پس به این نام شناخته شد .
مدحت پاشا در 1251 قمرى (1835 - 1836م) با انتخاب پدرش به نیابتبخش لوفجا مجبور شد به آن جا عزیمت کند . او در آن منطقه کارى را که ابتدا در ویدین آغاز کرده بود و آن آموختن علوم عربى بود ادامه داد . یک سال بعد، با بازگشتبه استانبول، علاوه بر تحصیل دروس طلبگى به کارهاى دیگرى هم مشغول شد . این بار، هم کار دفترى را ادامه داد و هم در جامع فاتح از عالمان بزرگى مانند، محمد افندى تورانلى و شریف افندى زاگرالى و شیخ محمد افندى، نحو، منطق، معانى، فقه و حکمت را آموخت . همچنین از محضر مشاهیر بزرگى مانند کدخدا زاده عارف و ملا شیخ مراد افندى (از صاحبان علم و عرفان) براى فرا گرفتن زبان فارسى بهره برد . هر چند در 1254 قمرى (1838م) در دفاتر باب عالى که براى اولین بار تشکیل شده بود و نیز در مکتب عرفانیه که کاتبان را به آن جا مىفرستادند مدتى تحصیل کرد، اما چون آن چه را در آن جا تعلیم مىشد پیشتر آموخته بود مکتب را ترک کرد و به تحصیل دروس دینى ادامه داد .
در 1256 قمرى (1840م) به دفتر رسائل نخست وزیرى (4) منتقل شد . دو سال بعد در تلاش براى کسب موفقیت روز افزون ، براى عزیمتبه شهرهاى خارج از مرکز با حقوق ماهیانه 2500 غروش [یکصد لیره ترک] به معاونت دبیرى تحریرات شام منصوب شد . بعد از دو سال و نیم اقامت در آن جا و به دنبال جدایى ایالت صیدا به استانبول بازگشت و این دفعه با دیوان رسائل سامى بکر پاشا ابتدا به قونیه (1261 ق)، سپس به کاستامون (1263 ق) رفت، بعد در 1264 قمرى (1848م) به استانبول بازگشت و ازدواج کرد .
او در این اثنا به مدارج مختلفى هم دست پیدا کرد . در 1259 قمرى رتبه خواجگانى را به دست آورد و یک سال بعد رتبه رابعه و متعاقب آن رتبه ثالثه را کسب کرد . در سال 1265 قمرى (1849م) با تایید و حمایت رفعت پاشا رئیس مجلس اعلا با حمایت عمومى زیادى که کسب کرده بود به دفتر پروتکلهاى مجلس منتقل شد . در 1266 قمرى (1850م) با دریافت رتبه ثانیه، ممیزى این دفتر را هم به دست آورد و در سال بعد با رتبهاى متفاوت به عنوان سر نماینده انتخاب شد . مدحت افندى بر اساس وظیفهاى که به او محول شده بود با بر عهده گرفتن مسؤولیت گمرک شام و حلب، اختلافى را که بین میگیرویچ جزایرلى اوغلو (5) و میثاق صراف (6) بر سر سى هزار کیسه آقچه [پول نقرهاى] خزانه دارى اتفاق افتاده و به مساله بغرنجى تبدیل شده بود مورد تحقیق و تفحص قرار داد و در همان زمان براى بررسى عملکردهاى اشتباه و زیان بار مارشال قبرسى (محمت پاشا) مشاور لشکر عربستان که منجر به تبعید او شده بود اعزام شد . او این وظایف را در طول شش ماه به نحو احسن انجام داد و آن چه را که به خزانه باید بر مىگشتبا اضافاتش و هر مطالبه دیگرى که وجود داشته به شکل مناسبى برگرداند و نتیجه تحقیقاتش را درباره دروزى بودن محمت پاشا و خطاهایى که از او سر زده بود و مسؤولیت هایى که در این باره متوجه او بود ارائه کرد و بر ضرورت عزل وى تاکید ورزید . او براى این موفقیتها به ویژه از سوى صدر اعظم رشید پاشا مورد قدردانى قرار گرفت . از این پس در مجلس اعلا با ریاست رشید پاشا با سرکردگى وکلایى چون عالى رشدى و رفعت پاشا [او] با لیاقت و اعتمادى که در مذاکرات مهم مجلس از خود نشان داد و نظر آنها را به خود جلب کرد، بیشتر مورد توجه قرار گرفت . با ریاستشکیب پاشا در مجلس اعلا امور دفترى احکام عدلیه در روم و آناتولى به دو قسمت تقسیم شد و مدحت پاشا با رتبه عالى خود (پایه دوم) به عنوان کاتب دوم آناتولى منصوب شد . بعد از مدتى با به دست گرفتن صدارت توسط محمت پاشا قبرسى، با تحقیق و تفحصى که مدحت پاشا درباره او پیشتر انجام داده بود، توجه به سوى او افزایش یافت و این بار او با شکایاتى که از سفارات انگلیس و فرانسه از بىنظمى سربازان مستقر در بالکان و سوء استفادههاى ماموران خرده پا ارسال شده بود، براى تفحص در این باره و براى اداى وظیفه و نشان دادن صلاحیتخود به روملو و مناطق سمت راست آن (sagkolundaki) اعزام شد (1855/1854 م 1271 ق) و در طول شش ماه در انجام وظیفه فوق در مناطق Cuma ,islimiye و Sumnu ، ماند و مقصران را سر جاى خود نشانده و آنها را محاکمه و به جزاى اعمالشان رساند . در بازگشت، به مقام صدارت - رشید پاشا - در خصوص انجام دادن اصلاحاتى، لایحهاى را تقدیم کرد و دیدگاهها و نظریاتش را به عرض او رساند .
مدحت افندى، بعد از آن به خاطر زلزله بزرگ و فلاکتبارى که مردم بورسا دچار آن شده بودند، از سوى حکومتبراى رساندن کمکهاى دولتى و تسلاى خاطر بازماندگان به آن جا اعزام شد . بعد از برگشتبه وظایف قبلى خود ادامه داد، اما با جدا شدن مصطفى رشید پاشا از صدارت و رفتن او به مصر، و همچنین رفتن عالى پاشا به اروپا و ظهور مجدد محمت پاشا قبرسى به عنوان قائم مقام صدارت، باعثشد تا علیه مدحت افندى ادعاهاى تازهاى مطرح شود و آن این بود که از 1269 قمرى/1853 میلادى در حالى که تعهد مقاطعه کارى ماموران دولت اکیدا ممنوع شده بود، گفته شد که وى در مقاطعه بالیک خانه استانبول شرکت کرده و متهم شده بود که به زیان دولت عمل کرده است . صدر اعظم با پذیرش این اخبار و اسناد و اتهاماتى که علنا به مدحت افندى نسبت داده مىشد، با نوشتن نامه هایى به مجلس وکلا، محاکمه او را خواستار شد . مجلس اعلا با حضور تمامى وکلا و رجال دولتى، محاکمه او را آغاز نمود، اما مدحت پاشا با ارائه اسناد و مدارک محکم تبرئه و به دنبال آن از اعتبار بالایى برخوردار شد .
او بعد از معاهده پاریس (1856م) به همراه رشید پاشا، عالى پاشا و یوسف کمال پاشا موقعیت قبلى خود را دوباره به دست آوردند . پس از آن مدحت افندى براى تحقیق و تفحص درباره میرزا سعید پاشا والى سیلیستره (7) و همچنین معمر پاشا والى ویدین، اعزام شد و پس از آن در تیرنوا (8) حوادثى را که از طرف بلغارىها به وقوع پیوسته بود جمع و جور کرد و بدین وسیله مسئوولیت مضاعفى را براى خود به وجود آورد که انجام دادن آن به عهده او گذاشته شد (1857م) . او وظایف محوله را به نحو احسن انجام داد و اسناد مربوط را به مجلس اعلاء و مجلس وکلا تقدیم و از طرف آنها مورد تایید قرار گرفت . اما براى این که افرادى که عزل شده بودند از نزدیکان دربار بودند، تحقیقات مدحت افندى مورد پذیرش طرف مقابل قرار نگرفت و براى تفحص مجدد به فرد دیگرى سپرده شد . مدحت پاشا که آزرده خاطر شده بود با کمک صدر اعظم عالى پاشا مدتى براى استراحت و درمان به اروپا رفت (1858م) و شش ماه در پاریس، لندن، بروکسل و وین گذراند . در این مدت علاوه بر افزایش تجربیات خود، در ابتدا تقویت زبان فرانسه را که ضرورتش را به شدت حس مىکرد، دنبال کرد . او پس از بازگشتبه وطن به ریاست کاتبان مجلس اعلا گماشته شد (1859م) . مدحت افندى در این اثنا درباره مظنونان واقعه کوللى (9) براى بازرسى و استنطاق به همراه سر فرمانده رضا پاشا، ماموریتیافت . او در انجام این وظیفه در برخورد با آنها اندکى سختگیرى به خرج داده بود . محمت پاشا قبرسى در سومین دوره صدارتش، در سیاحت مدققانهاى که به مناطق روس چوک، ویدین و نیش داشت در اولین اقدام به دو ماموریت مدحت افندى به آن منطقهها اشاره و خدمات او را مورد تقدیر قرار داد و پیشنهاد انتصاب او را به مقام والىگرى نیش با حفظ سمت وزارت، به سراى سلطان (Mabeyn) و باب عالى ارائه نمود و بعد از بازگشتبه استانبول این مساله را مورد تاکید قرار داد . از این رو، اقتدار و لیاقت مدحت افندى مورد تایید عبدالمجید قرار گرفت و این مسئوولیتبر عهده او گذاشته شد (رجب 1277 کانون دوم، 1861) .
مدحت پاشا در نیش خود را والى بسیار کاردانى نشان داد; در ابتداى امر، با بررسى تحرکات راهزنان، تمام هم و غم خود را براى ایجاد آسایش امنیت و نظم اجتماعى براى اهالى مسلمان و خیرخواه به کار بست . سپس با ترمیم و بناى راهها و پلهاى ایالت و دریافت مالیات با دو سال تعجیل و قبل از موعد، اقدام به احداث پادگان براى سربازان فتوح نمود و از مهاجرت پیاپى بلغارها به صربستان جلوگیرى کرد . از سوى دیگر، با انجام ملاحظاتى درباره مسائل مادى و مذهب در ساحتهاى اجتماعى و فرهنگى اصلاحات و تاسیسات زیادى به نفع خلق انجام داد . در کمتر از سه سال، با مشاهده پیشرفتهاى قابل توجه در این ایالت، باب عالى به سبب مدیریت ضعیف و وقوع هرج و مرج و نا امنى در جاهاى دیگر، ایالت پریزرین (10) را به «نیش» الحاق کرد و مدحت پاشا و یکوا (12) اقدامات اصلاح طلبانه خود را آغاز کرد . در این میان، منازعات نژادى (خونى) را که بین آلبانیایىها ایجاد شده بود، با بستن تاوانى براى آنها متوقف کرد و عادت همیشگى گسیل سلاح را ترک و همانند «نیش» با ایجاد بنایى براى سربازان فتوح، راحتى مردم را فراهم نمود و بدین گونه در آن منطقه هم امنیت و آسایش را برقرار کرد (1863م) .
با استقرار نظام در «نیش» و «پریزرین» ، از سوى بیگانگان و از جمله صربستان تحریکات و اعتراضاتى صورت گرفت همچنین به علت وضعیت ایالتهاى ویدین و سیلیستره و عدم اداره مناسب آنها و اقدامات روسها براى تحریک بلغارها در ایجاد آزار و اذیت در این مناطق با هدف ایجاد مشکل براى اروپا، در چنین شرایطى عالى پاشا و فؤاد پاشا، به عنوان مقدمهاى براى طرح در مجلس مبعوثان، بر اساس تصوراتى که درباره اصول تشکیلاتى ولایتها از سوى مدحت پاشا در ایالت «نیش» داشتند، آن را مبنا قرار داد و در اینباره تصمیم به انجام مذاکرات و گفتگوهایى با او کردند و به همین سبب او را به استانبول فراخواندند . در نتیجه، ایالتهاى سیلیستره، ویدین و نیش را ادغام کرده، با عنوان «تونا» ایالت جدیدى تشکیل دادند . کمیسیونى با ریاست فؤاد پاشا و عضویت مدحت پاشا نظامنامهاى را تدوین و براى تصویب به مجلس وکلا تقدیم کردند . با صدور مصوباتى در این باره، مدحت پاشا نیز به عنوان والى آنجا تعیین شد (جمادى الاولى 1281 تشرین اول 1864م) .
پس از آن مدحت پاشا در مقابل حرکتهاى مخالفتآمیزى که در برابر نظام جدید [اداره] ولایتها آغاز شده بود و بعضى آن را در قالب منافع شخصى تفسیر مىکردند، مجبور به موضعگیرى شد . بعد از پشتسر گذاشتن این مخالفتها و تکمیل آن [طرح] در عرض شش ماه به عنوان یکى از نظامنامههاى برتر، که در آن تشکیل مجالس اختیار در روستاها و مجالس دعاوى و ادارى در شهرستانها و تجدید نظر در تثبیتبخشها (سنجاق) در ملوک جدید با تقسیمات ادارى نوین و در نهایت وصل آنها به ولایت مرکزى و همچنین گردهمآیى سالانه مجلس عمومى در نظر گرفته شده بود، موفق نشان داد . از سوى دیگر، مسؤولیت هایى مانند: معاون ولایت، متولى امور مرکز، امور خارجى، امور عمران، پستها و مسؤولیتهاى جدیدى بودند که تاسیس و آغاز به کار کرده بودند . بدین ترتیب هیات ولایتى که بدین شکل ایجاد شده، بود کاملا مطابق با خواستحکومتبود . بنابراین ایالت تونا به عنوان الگویى براى ایالتهاى دیگر منظور شده و بر این اساس ولایتهاى آدرنه و حلب تشکیل شدند . والىگرى مدحت پاشا در حدود سه سال و نیم در تونا، اقدامات مهم زیر را در پى داشت: نخست این که امور راههاى شوسه را به دست گرفت . به نظر مدحت پاشا اصول نظارتى عمرانى راهها بىفایده بود، بر این مبنا، او راهى را که قرار بود ایجاد شود بر اساس فایدهاى که براى اهالى یک روستا مىتوانست داشته باشد به اندازه بهرهاى که از این راه عاید آنها مىشد بخشى از کارهاى راهسازى را در روزهاى بیکارى بر عهده اهالى گذاشت . پل سازى را هم به عهده کاسبان بانفوذ گذاشت; با این شیوه در طول سه سال و نیم ولایت او در منطقه حدود سه هزار کیلومتر راه و بیش از هزار و چهار صد پل کوچک و بزرگ ساخته شد .
دومین کار مهمى که او به آن دستیازید ایجاد امنیت عمومى بود . اخیرا به ویژه در مناطق تیرنوا و اسلیمیه (13) راهزنانى ظهور کرده بودند که با نظم و نسق جدید که توسط نیروهاى ظبطیه (ژاندارمرى) اعمال مىشد در کوتاه مدت از بین رفتند و در تمام ولایت امنیتبرقرار شد .
سومین اقدام او نشان دادن شایستگى در تاسیس تشکیلاتى به نام صندوقهاى انتفاعى بود . نیاز دائمى زارعان به پول آنها را مجبور مىکرد تا براى رفع نیاز به سراغ نزول خواران بروند . در مقابل بهره مناسب به دنبال رفع نیاز آنها بود مدحت پاشا براى راه انداختن چنین مجموعه مختلف و متفاوتى از قبل فکر کرده بود . وجود زمینهاى بىصاحب در بسیارى از روستاها با همیارى مردم مورد استفاده قرار گرفت و سود حاصل از محصول زمینها را در مرکز هر شهرستان به صندوقهاى انتفاعى واریز مى کرد و بدین گونه مؤسسهاى راه انداخت و احتیاجات روستاییان را در کار زراعتبا پول برآورده کرد .
چهارمین کار عمده مدحت پاشا در دوره والى گرى او در تونا، راهاندازى و رونق دادن به کشتىهاى تجارى بود . در این خصوص، با اصلاح و فروش زمینهاى بازار مکاره جوما (14) و قره سو و پولى که از این طریق به دست آمد، جنگل و بیشه موجود ما بین شهرستانهاى «تیرنوا» و «سلوى» را به صورت مشترک بین مردم تقسیم و با دادن قباله به روستائیان و فروش بیشه در آمدى که از این طریق به دست آمده بود را در تونا خرج راهاندازى داد و ستد کشتىها نمود و با سرمایهاى که به دست آورد نخست در نیش و سیاره، سپس صوفیا داد و ستد کشتى هایى که به نام مدحت پاشا بود راه افتاد . اداره این امور را اداره نهریه در راس هیاتى به عهده داشت . پیش از این براى ماشین هایى که در امور راههاى شوسه کار مىکردند شرکتى راه انداخته بود و حالا در روس چوک چنین کارخانهاى را راه انداخته بود . اقدامى که در ابتدا در نیش انجام داده بود و براى کودکان مسلمان و غیر مسلمان یتیم مکانى را به عنوان خانه تربیت دایر کرده بود، این بار در روس چوک و صوفیا انجام داد، [و همچنین] مشکل اسکان مهاجران حوالى چرکس و کریمه را با درایت و دقتحل کرد . بدین گونه، ناآرامى هایى که این گروه ایجاد مىکردند، در عدم پایبندى به اصول اسارت و سختى و مشقتى که در امر معیشت و گذران زندگى دچار آن بودند با تدابیرى راهگشا حل و فصل کرد . از سوى دیگر، با تنظیم دایره حکومت و دایره امور زندانها، دایره خدمات بلدیه را نیز راه انداخت . درباره مسائل مربوط به مالیات اصول عادلانهاى را پى ریزى کرد و در این میان هر آن چه را که بر مردم سنگینى مىنمود، مدحت پاشا سعى در از میان برداشتن آن نمود . در گرد هم آیى مالیات - بگیران به طور قاطع با طرح یک سلسله مسائل بنیادى، کاهش دریافت [مالیات] را از مردم در طول سال ممکن خواند . به همین ترتیب در سال 1282 قمرى (1866/1865م) درآمد ولایتسیصد هزار کیسه کاهش یافته بود .
مدحت پاشا با این نوآورىها در شیوه اداره حکومت و ولایت در نزد مردمى که در زیر چتر حاکمیت او بودند، (ترکها و بلغارها)، شوق تلاش براى دستیابى به حریت و آزادى و ایجاد روح حرکت و تلاش را در حد کمال زنده مىکرد . اگر او را با این خصوصیات، بنیاد گذار تجدد خواهى - در سرزمینهایى که امروزه بلغارستان نامیده مىشود - به شمار بیاوریم مبالغه نکردهایم .
به دنبال اقدامات و عملکرد مدبرانه مدحت پاشا در تونا بخشیدن انسجام و یکپارچگى به آن جا با وجود قومیتهاى مختلف و ایجاد امنیت کامل در آن جا، دولت روسیه که این روند را در راستاى سیاستهاى آن زمان خود نمىدید و به دنبال ایجاد تحریکاتى در بلغارستان و نزد اسلاوهایى که انجمن هایى را شکل داده بودند و از سوى روسیه حمایت مىشدند، بود . روسیه با سفیر خود در استانبول، از یک طرف، حکومت و درگاه را علیه این والى تحریک مىکرد که انگار تونا هم مانند مصر به دنبال تبدیل به یک مملکتخود مختار است و این شبهه را تقویت مىکرد . از سوى دیگر با وارد کردن نیروهاى مسلح به تونا که در رومانى تجهیز شده بودند، به دنبال بر هم زدن آسایش و نظم عمومى بود تا از این طریق به اهداف خود دستیابد . چنان که در نوشتههاى سال 1866 میلادى آمده، تجاوزاتى در ابعاد مختلف براى ایجاد شورش و نا آرامى مردم بلغار صورت گرفت، اما با توجه به این که در آن زمان مدحت پاشا از موقعیت محکم و با ثباتى برخوردار بود و با به کار گرفتن تدابیر لازم اجازه گسترش و دامنگیر شدن حادثه را نداد و مسببان را به شدت مجازات و اوضاع را کنترل کرد و در مناطقى مانند: زیشتوا، (15) تیرنوا، و سلوى (16) که اوضاع آشفته شده بود و امنیت از بین رفته بود به حالت عادى برگشت و آسایش را دوباره به آن منطقه باز گرداند .
بر اساس فرجام ارائه شده از سوى دادگاه مجلس کبیر روس چوک، تعدادى از کشیشها به آیناروز (17) تبعید شدند و تعدادى از بیگانگان هم که در حادثه دخالت داشتند از طریق کنسولگرىهاى آنها از مرزها به خارج هدایتشدند . در این اثنا، سلطان عبدالعزیز از مسیر تونا در حال برگشت از سیاحت اروپا بود . والى [مدحت پاشا] تا بوداپستبه استقبال پادشاه رفت . پادشاه یک شب در ویدین، دو شب هم در روس چوک اقامت نمود و در این مدت از اقدامات مدحت پاشا تقدیر نمود . مدحت پاشا به عنوان والى تونا براى تقویت هر چه بیشتر امنیت در آن جا و نمایش هر چه بیشتر قدرت و توانایى خود، تدابیر دیگرى را انجام مىداد: از آن جمله است ایجاد جمعیتى (هیئتى) به نام سربازان احتیاط در روستاها و همچنین استقرار پاسگاههاى ساحلى و مرزىدر داخل استانها .
نظر به توانمندى و کارایى او در این منطقه و اقداماتى که به نفع مردم و مملکت انجام مىداد، این گونه به نظر مىرسید که کنار زدن مدحت پاشا از والىگرى تونا و بدین وسیله باز کردن راه براى ایجاد هرج و مرج و نا آرامى و راهاندازى اقدامات جدایى طلبانه که خواسته روسها و صربها بود و آنها از وضعیت موجود چندان راضى نبودند و همانند بوکرش (18) توطئههایى که در مقابل انجمن فرهنگ اسلاو صورت مىگرفت، اینها همه اقداماتى بود که قبل از این که به واقعیتبپیوندد و تحقیقات نتیجه دهد، عاملان دستگیر و سر چشمه این اقدامات و هم این بود که از طرف چه کسانى برنامه ریزى مىشد به خوبى روشن مىشد .
با حضور عالى پاشا در «کرت» و فؤاد پاشا در مقام قائم مقامى صدر اعظم، از مدحت پاشا به عنوان والى تونا براى مذاکره درباره امور مربوط به ولایات دیگر در استانبول دعوت شد . بعد از اتمام این کار، با توجه به ضرورت هایى که از سوى صدراعظم بعد از بازگشت از کرت احساس شد، [. . ]. ریاستشوراى دولتبه مدحت پاشا به واسطه موفقیتبسیار او در والىگرى تونا اعطا شد (یازده ذىالقعده 1284 5 مارس 1868: در این خصوص، درباره تذکرهاى که در مورد سراى نوشته شده ر . ک: محمود کمال اینال: صدراعظمهاى متاخر، مدحت پاشا، ص 319) .
مدحت پاشا با عنوان رئیس شوراى دولت در کنار انجام وظایف خود نظامهاى متعددى را پایهریزى کرد: تغییر سیستم دهگانه اندازهگیرى و اوزان، تدوین نظامنامه معادن، ایجاد مکتب صناعت و صندوق امنیت در استانبول . بعد از جدا شدن او از تونا، انجمنهاى اسلاو فعالیتشان را افزایش داده، حرکتها و خیزشهاى بلغارها را تا منطقه فیلیب (19) گسترش دادند (1868م) . پادشاه با بیان این مطلب به مدحت پاشا که «تو از عهده این حریفان بر مىآیى، باز هم در کوتاه مدت به سراغ آنها برو و کارشان را تمام کن و این آشوب را خاموش کن و برگرد» ، دوباره او را به آن منطقه فرستاد و او در طول بیست روز به این امر نائل شد .
بعد از آن شاهد انتخاب مدحت پاشا به والىگرى بغداد هستیم . جدایى او از ریاستشوراى دولت، به دنبال بروز اختلاف بین او و صدر اعظم عالى پاشا اتفاق افتاد . از جمله بر سر یک سرى قوانین و نظام نامههایى که ضرورت طرح آن در شوراى دولت و اجراى آنها از نظر مدحت پاشا وجود نداشت، و در عین حال برخورد نامناسبى که از طرف مدحت پاشا صورت مىگرفت . در مقابل، عالى پاشا هم نسبتبه برخى تمردها که در بعضى مسائل از مدحت پاشا مىدید که با تکیه بر موقعیتخود در نزد سفراى روس و انگلیس انجام مىشد و در این میان صدر اعظم را از دخالت در امور مطروح در شوراى دولتباز مىداشت . صدر اعظم این وضعیت را تحمل نکرده و مدحت پاشا را با اعطاى مسؤولیتى به یکى از مناطق خارج از مرکز فرستاد . این جا به جایىها را صدر اعظم در یکى از مجالس به واسطه رئیس الکتاب شوراى دولت محمود بیگ (محمود جلال الدین پاشا) به مدحت پاشا منتقل کرد و او را براى پذیرفتن مسؤولیت جدید ترغیب نمود .
مدحت پاشا در 27 شوبات 1869 میلادى (15 ذىالقعده 1285) به والىگرى بغداد منصوب شد و در ماه مارس به طرف بغداد براى به دست گرفتن مسؤولیت جدید حرکت کرد و نظارت بر ششمین لشکر ارتش هم به عهده او گذاشته شد، نخستین کار وى به محض ورود به بغداد از میان برداشتن اصول محاسبات قدیمى و رسم باجگیرى و مالیاتهاى زیانآور بود که محصولات اراضى نزدیک بغداد را به همراه مالیات عشریه جایگزین آن کرد . این مساله به همین شکل، در بصره، موصل و دیگر بخشهاى مجاور بغداد گسترش یافت .
او بعد از انجام اصلاحات مختلف مالى و ارضى تصمیم به انجام تغییراتى در زمینه اصول رایج نظامى گرفت که در ابتداى امر با مخالفت مردم رو به رو شد . از سوى دیگر، سر فرمانده حسین عونى پاشا را که اساسا با این اصلاحات موافق نبود و عهدهدار نظارت بر لشکر بود را بر کنار کرد و مثل سابق خود این مسؤولیت را به عهده گرفت . ساکنان مناطق کوهستانى سلیمانیه که در مرز ایران زندگى مىکردند، به واسطه مذهب سنى شافعى بودنشان با ماموران ایرانى اختلاف پیدا کرده و مجبور به پناه آوردن به جایى بودند . مدحت پاشا آنها را در جاى مناسبى پناه داد و با عقد صلحى با دولت ایران حقوق آنها را اعاده کرد و با مساعدت بابعالى دایره تامینات را در آنجا بر قرار کرد .
از آنجا که تمام قروض قبیلهها و عشیرهها به خزانه تنها به زور قوه نظامى قابل حصول بود و از سوى دیگر عصیانها و شورشهایى نیز در «طفار» در حال رخ دادن بود، مدحت پاشا در دیوانیه به همراه نیروهاى نظامى، به اشکال گوناگون، با ادغام نیروهاى کرد و چچن تبار، خود وارد عمل شد و با کمک گرفتن از ناصر پاشا و منصور پاشا، اقدام به خواباندن شورش نمود و گناهکاران را با کمک محکمهاى که در دیوانیه تشکیل شده بود به جزاى اعمال خود رسانید . از این به بعد، مدحت پاشا با در اختیار گرفتن اراضى، از آنجا که بیشتر آن اراضى خراجیه بود، حق تصرف، همانند دیگر املاک دولتى، از آن دولتبود و کسانى که در این زمینها کار مى کردند از قبیل زارعان و گاوبندان و شکافندگان، و زمینهایى که به نام مقاطعه و به صورت جداگانه در قطعههاى مختلف وجود داشت، 23 محصول را به دولت و 13 را به زارعان اراضى عراق اختصاص داد و بدین گونه ناآرامىهاى موجود را از بین برده و عامل اصلى اکثر شورشها را از میان برداشت . او بر اساس وضعیت زمینها آنها را در انواع مختلف تقسیم و به صورت از هم تفکیک شده بر اساس قباله، بین مردم تقسیم کرد و بر اساس نسبت تعیین شده درباره محصول از مردم عشر دریافت مىنمود و بر این اساس بود که تقسیم اراضى را انجام داد .
از سوى دیگر به خاطر استفاده از کشتى در رود دجله و فرات براى جلوگیرى از تخریب کشتىها به واسطه سنگى بودن رودخانه، اقدام به ایجاد سدهایى در جزیره نمود . در بغداد نیز مؤسساتى مانند: صندوق امنیت، بیمارستان، و خانه تربیت را ایجاد و در بخشهاى مختلف شهر با تلمبهخانه چشمههاى عمومى دایر و در منطقه کاظمیه اقدام مهمى مانند راهاندازى تراموا انجام داده و رفاه را براى مردم عراق فراهم آورد .
در سال 1869 میلادى که شاه ایران به بغداد مسافرت نمود، مدحت پاشا به دستور عبدالعزیز، پذیرایى و مهمان نوازى خوبى از او به عمل آورده و به مدت سه ماه در نجف، کربلا و دیگر اماکن زیارتى او را همراهى کرد . در این اثنا، مساله رواج پول ایران در بغداد هم حل شد . بعد از آن قصبه بصره به ساحل شطالعرب منتقل شد; محل ساختمان تعمیر کشتىها را در بصره احیا، قصبه ناصریه را تاسیس و وضعیت قصبه کویت را رو به راه و بدینگونه آن را به بصره الحاق و بدین شکل آن را تامین نمود . علاوه بر اقدامات موفقیتآمیز فوق، اصلاح روابط با وهابیان نجد بود که با حسنه شدن این روابط از سوى بابعالى از مدحت پاشا قدردانى شد . عبدالعزیز با اهداى شمشیر مرصع به عنوان پاداش براى مدحت پاشا از او تقدیر کرد و صدراعظم عالى پاشا نیز با ارسال مکتوبى به قلم خودش به او تبریک گفت (23 جمادى الاول 1288 10 اگوست 1871)، و براى به نظم و انضباط در آوردن تمام منطقه عراق و منطقه نجد به او تبریک گفت و آرزو کرد آنجا در مدت کوتاهى تبدیل به مصر ثانى شود .
در واقع، مدحت پاشا در مدت سه سال والىگرى خود در بغداد، علاوه بر ایجاد عمران و آبادى در ولایتخود، از درآمد مازاد، به استانبول بیش از آن اندازه روزهاى نخست که قابل قیاس با آن نبود پول زیاد مىفرستاد و بعد از آن به ارسال هر سال 250000 طلا تعهد داد . مدحت پاشا با مرگ عالى پاشا (1871م) و روى کار آمدن محمود ندیم پاشا به جاى او و با اقدامات و تلقینات او علیه خود و شروع به محدود نمودن اقدامات و مخارج او و بالخاصه عدم اکتفا به پنجاه هزار کیسه زر که به استانبول ارسال شده بود، با تشکیل کمیسیون اصلاحات فرهنگى در بابعالى، با اصرار به بازگرداندن 24000 کیسه (بدره) از پول عمران و فرهنگ ولایتبه خزانه، مدحت پاشا مجبور به استعفا شد و این استعفا مورد قبول قرار گرفت و به جاى او رئوف پاشا انتخاب شد .
مدحت پاشا در مائیس 1871 میلادى بغداد را از راه حلب به طرف استانبول ترک کرد . با توجه به این که جدایى او از والىگرى بغداد شبیه به عزل بود و بلافاصله بعد از آن والى جدید شروع به رسیدگى به وضعیتحساب و کتاب او نمود، این اقدام یک دستورالعمل محرمانه بود که انجام مىشد و تنها رئوف پاشا در جریان انجام این تحقیقات مسؤولیتبر انگیزانه درباره مدحت پاشا قرار داشت و بابعالى به طور دقیق از این مسائل با خبر نشده بود و این مساله تنها در قالب تلگرافى [براى رئوف پاشا] مورد تاکید قرار گرفته بود . على رغم آن، اقدامات محمود ندیم پاشا در تبعید او به اطراف سیواس از جمله حوادث قابل فهم به شمار مىرود .
آنها که مخالف صدر اعظم بوده و به اشکال مختلف از سوى او متضرر شده بودند، به محض ورود مدحت پاشا به استانبول دورش را گرفته و به منزلگاهش بردند . محمود ندیم پاشا براى این که از صداقت وى اطمینان پیدا کند، او را به عنوان والى ادرنه منسوب کرد (20 جمادى الاول 1289 26 تموز 1872م) . مدحت پاشا پیش از حرکتبه سوى ادرنه براى عرض تشکر و خداحافظى به حضور عبدالعزیز رسیده و در آن ملاقات ضرورت تغییر محمود ندیم پاشا را که احوال ملت و مملکت را پریشان نموده بود به عرض پادشاه رساند و در همان موقع فسفر مسترع پاشا که این بار با مدحت پاشا به والىگرى بغداد تعیین شده بود، به همراه خورشید بیک رئیس سراى شاهى از اقدامات نابود کننده صدراعظم سخن گفت . همه این تلاشها در نزد شاه اثر گذار و نتیجه بخش بود چرا که به دنبال آن مهر همایونى از محمود ندیم پاشا گرفته شد و مدحت پاشا بعد از پنج روز از انتصاب به والىگرى ادرنه به مقام صدارت، منصوب شد . در فرمان صدارت، پادشاه اعتمادش را به لیاقت و اقتدار او اعلان کرده بود (25 جمادى الاول 1289 31 تموز 1872) .
اولین اقدام مدحت پاشا در مقام صدارت این بود که دولتمردانى را که به بهانههاى مختلف به این سو و آن سو تبعید شده بودند به استانبول باز گرداند، که در این میان جودت پاشا و راسیم پاشا را از والىگرى مرعش و قره حصار شرقى برگرداند و شروانى زاده رشدى پاشا را به دهلى، جودت پاشا را به معارف، جمیل پاشا سفیر فرانسه را به عنوان وزیر خارجه، و صادق پاشا والى ازمیر را به عنوان وزیر نظارت مالیه تعیین کرد . بدین گونه بعد از یک مدت هیجان و اضطراب، آرامش و امنیتبر افکار عمومى حاکم شد . مدحت پاشا در این سمتبیش از سه ماه دوام نیاورد .
او در ظرف این مدت، به خاطر عدم وقوع رخدادهاى سیاسى مهم، تمام امور مملکتى را منحصر در امور عمرانى نمود . قبلا او از ده میلیون لیره پول استقراضى با امضاى محمود ندیم پاشا، صد هزار لیره را از او تحویل گرفته بود، بنابراین باقى مانده آن را خواستار پسگیرى از محمود ندیم پاشا شد و به همین خاطر در محکمهاى که تشکیل شد محمود ندیم محکوم شد که بقیه آن پول را پس بدهد، اما پادشاه او را عفو کرد . از سوى دیگر، در ارتباط با مبلغ فوق نظر به این که دربار در نظر مردم به اسراف و حیف و میل متهم شده بود و این موضوع بدین شکل به عبدالعزیز منتقل شده بود، او در این میان مدحت پاشا را مسبب اصلى بروز این شبهه مىدانست و در کوتاه مدت زمینههاى عزلش را فراهم نمود . از قضا، خوش نیامدن شاه از طرز رفتار و سخن گفتن مدحت در حضور او و تکرار سخنانى علیه محمود ندیم پاشا در هر ملاقات با شاه، غرض ورزى او را روشن کرده بود . اما علت اصلى این بود که مدحت پاشا سوار بر اسب سفید خود وارد سراى توپقاپى مىشد و مستقیم تا دایره خرقه سعادت مىآمد که این خلاف مقررات بود، چرا که در داخل سراى سوار بر اسب شدن تنها مخصوص پادشاه بود و او این مساله را رعایت نمىکرد . این حرکت او در کاخ یک حرکت لاقیدانه تلقى مىشد و این موضوع از عوامل اصلى عزل مدحت پاشا ذکر مىشود .
با این حال او در مدت کوتاهى در مقام صدارت، بروز منازعه در قراداغ را با فرستادن سپاه حل نمود و در سمتبغداد مساله تخریب پاسگاههاى نظامى توسط ایرانیان را مرتفع نمود، و در بعضى جاهاى دیگر از جمله در آناطولى و روملو با ایجاد راه آهن، لیاقتخود را نشان داد، و حتى با درخواستخدیو مصر اسماعیل پاشا مبنى بر دریافت استقراض با وجود مشکلات سیاسى، مالى و ادارى، مخالفت نمود . در این موضوع، تنها به جهت عدم توجه به خواست و اراده پادشاه مورد خشم و غضب او قرار گرفت و شاه براى نشان دادن عصبانیتخود در 16 شعبان 1289 (19 تشرین 1 . 1872م) او را عزل و به جاى او رشدى پاشاى مترجم را منصوب کرد و به مدحت پاشا بیست هزار غروش (قرش) معاش معزولیت تخصیص داده شد .
چند ماه بعد، به دنبال تغییراتى که در مقام صدارت صورت گرفت، صدر اعظم اسعد پاشا به واسطه اشراف کامل مدحت پاشا به قوانین دولتى او را به عنوان ناظر دیوان احکام عدلیه منصوب نمود (1873م) . بعد از آن با به دست گرفتن صدارت توسط شروانى زاده رشدى پاشا او یک سرى جلسات مشورتى با بعضى از وکلا در ساحل سراى خود درباره مشکلاتى که در اداره دولت وجود داشت و چگونگى رفع آن ها و ضرورت تدوین قوانینى براى برقرارى موازنه بین هزینهها و درآمدهاى دولت و تقدیم آنها به مجلس مبعوثان، تشکیل داد . در این راستا، مقرر شد لایحهاى به قلم مدحت پاشا تهیه و به پادشاه تقدیم شود . از آنجا که عبدالعزیز براى بحث و گفتگو درباره این لایحه، فقط به صدر اعظم وقت داده بود و در حین توضیح مطلب به شدت عصبانى و خشمگین شده بود، باعثشد تا مدحت پاشا را از مقام نظارت عدلیه عزل نمود (28 رجب 1290 21 ایلول 1872م) و چندى نگذشت که به والى گرى سلانیک انتخاب شد (22 شعبان 1290 15 تشرین 1 . 1873م) .
مدحت پاشا سه ماه به عنوان والى سلانیک فعالیت داشت و در این میان با راه اندازى یک خانه تربیت، از در آمد حاصل از آن براى آبادانى شهر، یک مدرسه متوسطه براى تحصیل به زبان ترکى و فرانسوى ایجاد کرد . در حالى که تنها به انجام دادن کارهایى که به خیر مملکتبود و به تعبیر خود «چون مورد خوشایند ناظر دارالسعاده نبود» بىمقدمه عزل شد (قانون 2 . 1874م) .
معزولیت او این بار یک سال و نیم دوام داشت . در این مدت، در زمینهاى خود در اطراف استانبول مشغول به کار بود . در سال 1875 میلادى در ماههاى تابستان با وخامت اوضاع در هرزگوین و ورود صربستان و قره داغ به این شورش و نافرمانى و براى جلوگیرى از گسترش آن به طرف بلغارستان، پادشاه دوباره محمود ندیم پاشا را به عنوان صدارت انتخاب و مدحت پاشا را با چهل هزار قرش معاش براى بار دوم به نظارت عدلیه آورد (19 رجب 1292 21 اگوست 1875م) .
اما مدحت پاشا اقدامات صدراعظم را کار ساز نمىدانست: عدم توجه به بهره زیادى که قروض دولتبه دنبال داشت و عدم پىگیرى به بازگشت درآمدهاى دولت، نزول و متوقف شدن آن و خطر فراگیر شدن شورش هرزگوین در کل منطقه روملو، مشکلات عمدهاى بود که در مقابل آن محمود ندیم پاشا به توصیه سفیر روس ایگناتیف قدم بر مىداشت که این اقدامات فلاکت دولت و مملکت را از نظر مدحت پاشا به دنبال داشت و به این علت در 29 شوال 1292 (28 تشرین دوم . 1875م) از مقام نظارت عدلیه استعفا داد . او علت استعفایش را به واسطه رئیس دربار حافظ محمد بیگ اعلام نمود: «نبود یک قانون معین براى دولت، انجام امور به خواست و اراده صاحب قدرت که باعث مختل شدن امور مملکتى و سیاسى شده و باعثبه هم پیچیده شدن نیروهاى نظامى شده، همانند امور مالیه . همه اینها در حدى است که اصلاحات را غیر ممکن مىسازد و در چنین وضعیتى معلوم یستسه، چهار ماه دیگر چه عاقبت هولناکى در انتظار ما خواهد بود و براى کسى که چنین وضعیتى را درک مىکند صبر و تحمل ممکن نیست» . آیا مدحت پاشا با گفتن این سخنان به دنبال به دست آوردن مسؤولیت دیگرى مثلا والىگرى منطقهاى بود و یا این که با این اقدام خود، وجود مضر محمود ندیم پاشا را در راس حکومت متذکر شده و سعى در دور کردن او از این مقام داشت؟ به هر حال، او نه به ولایت منطقهاى منصوب شد و نه امیدش برآورده شد . پنج، شش ماه بعد اقدامات غیر مؤثر و نا کار آمد محمود ندیم پاشا در مسائل مالى و امور داخلى باعثبروز نارضایتى عمومى شد و طلاب مدارس دینى با درک وضعیت افکار عمومى و با ترتیب نمایشى که گویاى درک و فهم آنها از نابسامانى اوضاع موجود بود و رفتن آنها به باب فتوا و بابعالى، باعث تغییر صدارت شدند . در این میان، مدحت پاشا با معاش (حقوق) معزولیت، مامور در مجالس عالیه شد (24 ربیع الاخر 1293 19 مائیس 1876م) .
چندى نگذشت که او با انفصال یوسف کامل پاشا، براى دومین بار به عنوان رئیس شوراى دولت تعیین شد (12 جمادى الاول 1293 5 حازران 1876م) . با قرار گرفتن رشدى پاشا در مقام صدارت، این بار حسین عونى پاشا از بورسا فراخوانده شد و دوباره به سر فرماندهى گماشته شد . کسانى که به دنبال پایین آوردن پادشاه از تختبودند و به آن فکر مىکردند قدرت اجرایى بالایى را در این شخص مشاهده مىکردند . عدم جسارت در یادآورى اشتباهات پادشاه به او و در صورت یادآورى، نپذیرفتن آن از سوى او، ضرورت تغییر سلطنت را براى هر کسى روشن مىکرد . مدحت پاشا هم مانند حسین عونى پاشا، جدا از اغراض شخصى، براى تداوم حیات دولت و تثبیت اصول مشروطه، تنها راه چاره را نبود عبدالعزیز در تختسلطنت مىدید و طرفدار خلع آن بود . در این میان، براى آرام نمودن هیجانات افکار عمومى براى اندیشیدن تدبیرى در این خصوص با واسطه جوهرآغا فرمانده دختران (اندرونى) لایحهاى را که شامل اصول حریت، مساوات عمومى، مصونیت و مسؤولیت وکلا مىشد وضع و براى اعلان آن تقدیم ملکه مادر پرتونیال سلطان نمود . او از نامهاى که به صدر اعظم مترجم رشدى پاشا فرستاده، پىبرده مىشود که از پادشاه نیز استدعاى درخواست اجراى اصلاحات جدید را نموده است و یادآور شده است که در این مورد اگر ذات شاهانه زیر بار یک تعهد نیز برود از خلع سلطان عبدالعزیز و صرف نظر نمودن از آن، خیر و برکت زیادى را به دنبال خواهد داشت . اما از توصیههاى او استقبال نشد و پادشاه از تختبه زیر کشیده شد و مدحت پاشا هم از مجریان این اقدام، شناخته شد . با این همه، او به حسین عونى پاشا توصیه نمود که از به کار بردن نیروى نظامى خوددارى کند . بر این اساس او بر خلاف مصلحت عامه اقدامى نکرد و به همراه رشدى پاشا در مقر سر فرماندهى جزو اولین بیعت کنندگان با پادشاه جدید بود .
مدحت پاشا قصد اصلىاش از تعییر سلطنت، رهایى دولت و ملت از بحران پیش آمده بود تا براى اداره عمومى دولت روشى درست و ثابت را اتخاذ کنند . بر این اساس، تنها راه چاره را، استقرار مبانى مشروطه، آزادى و حریت دانسته و نیل به پیشرفتى همانند اروپاییان که صاحب تمدن و مدنیت مترقى شدهاند را تنها از طریق مبنا قرار دادن قانون اساسى و اجراى اصول آن عملى مىدانست . او چنین قانون اساسى را در ابتداى امر آماده کرد و به تایید عمومى رساندن آن را خواستار بود . به سبب مخالفت مترجم رشدى پاشا و حسین عونى پاشا با برخى از مواد مهم قوانینى که در حال تدوین بود حتى در فرمان تاج گذارى نیز بدان اشارهاى نشد . از سعید افندى مستشار صدارتى آن زمان عبدالرحمن شرف بیگ نقل شده است که مدحت پاشا براى جلوگیرى از زیانهاى داخلى و خارجى ناشى از به تاخیر افتادن این قانون، بىدرنگ خواستار اجراى آن بود . صدر اعظم در مقابل گفته بود:
پاشاى ما یک آدم بىعقل است، قانونى که با عجله به قلم او تراوش کرده است ابتدا سر خود او را خواهد خورد .
و بدین گونه در این اقدام نداشتن هیجان و علاقه به اندازه مدحت پاشا را نشان مىدهد . در حقیقت، هم حسین عونى پاشا و هم مترجم رشدى پاشا در نقطه مقابل تفکرات مترقى نبودند، با این حال با تغییرات بنیادى، موافق نبودند و به این دلیل در لایحه قانون اساسى که پیشرو تفکرات ترقى خواهانه - یعنى مدحت پاشا آماده کرده بود، اضطراب و تشویش خاطر از خود نشان مىدادند . او مهمترین فرد زمانه خود شده بود . موفقیت دولتبا موفقیت و یا عدم موفقیت مدحت پاشا گره خورده بود . در این اثنا، عبدالعزیز شش روز پس از خلع از سلطنت در سراى فرعیه خودکشى کرد . سلطان مراد هم که بر تخت نشسته بود از بیمارى رنج مىبرد . باید براى اختلالات به وجود آمده در روملو و وقایع کرت هر چه سریعتر چارهاى اندیشیده مىشد .
با بروز چنین مسائلى، در شبى که مجلس وکلا در منزل مدحت پاشا برقرار بود، به هجوم چرکس حسن گرفتار شد، حسین عونى پاشا به همراه ناظر امور خارجه راشد پاشا و بعضى افراد دیگر به قتل رسیدند . پس از آن، براى مذاکره درباره مسالهاى بسیار مهم و عاجل سیاسى، دوباره در بابعالى با حضور تمام وکلا، وزرا، علما و رجال دولتى، مدحت پاشا از برگزارى این مجلس عمومى استفاده کرد و پیش نویس قانون اساسى را که قبلا آماده کرده بود در میان گذاشت . بعد از آن در مجلس «باب فتوا» مواد مهم آن به اتفاق آرا مورد قبول واقع شد و بعضى از مواد آن براى تغییر و اصلاح به کمیسیونى با ریاست مدحت پاشا ارجاع داده شد . با توجه به این که همگان متوجه شده بودند که کسالت پادشاه آن گونه نیست که بتواند از آن خلاصى یابد، در خصوص اداره امور توسط عبدالحمید دوم تا کسب خلافت (1 ایلول 1876م)، هم لایحهاى به او تقدیم کرد . با توجه به قبول مبنایى و اصولى آن توسط پادشاه «با بررسى و مذاکره درباره برخى اصول آن که با شرایط و وضعیت مملکت همخوانى ندارد» دستورهایى براى مدحت پاشا صادر شد تا با حضور او و وکلا نسبتبه تعدیل آنها اقدام شود (9 ذىالقعده 1293 29 تشرین دوم . 1876م) .
در این میان، وضعیت نامشخص جنگ صربستان و گسترش فعالیت روسها با هدف تشکیل بلغارستان [مستقل] و باز شدن پاى آنها به کنفرانس استانبول و از طرفى مسائل مربوط به قانون اساسى و همچنین رخدادهاى سیاسى و نظامى، صدراعظم مترجم رشدى پاشا را به تنگ آورد و به علل قابل قبول [یا مشکلات مزاجى] استعفا را تقدیم و براى بار دوم مدحت پاشا به مقام صدارت منصوب شد (3 ذىالحجة 1293 19 قانون اول 1876م) .
عبدالحمید، بدین مناسبت در نامهاى «اعمال اقتدار کامل در مسؤولیت محول شده» را احساس کرده و به این دلیل «جامع صفات مطلوب و درست» مدحت پاشا را با «حمیت و توانمندى که داراى آن است» براى مسند صدارت مناسب دیده است . از سوى دیگر، در یادداشتى که محمود کمال اینال دیده بود، پادشاه وى را حسب الزمان و بالضروره به این مقام منصوب کرده بود . بنابراین، در چنین وضعیتبحرانى، روى کار آمدن مدحت پاشا، به عنوان صدراعظم، از سوى رشدى پاشا، تدبیرى کاملا درست تشخیص داده شد و این مساله از سوى او به پادشاه عنوان شده بود و بدین وسیله او در واقع سخنگوى افکار عمومى شده بود . برخوردارى از حمایت ترکان برجسته و آزادى خواه در داخل و خارج، اتخاذ تدابیر مناسب از سوى دولت عثمانى نسبتبه روشهاى دیگر درباره مساله شرق، از مزایاى صدراعظمى مدحت پاشا بود که انتظار مىرفت .
سفیر آن زمان انگلستان در استانبول در مکتوبى که به دولت متبوعش فرستاده او را با عناوین یکى از بزرگ مردانى که ترکیه به خود دیده است، از فعالان بزرگ و حریتخواه، وصف نموده و یادآور شده که با تکیه بر اقتدار پادشاه و صدراعظم، حمایت از نهضت مشروطه خواهى را تنها امید آزادیخواهان دانسته است . بیسمارک هم، در مناسبتى مدحت پاشا را یکى از مردان بزرگ عصر خود شمرده که مساله شرق با به قدرت رسیدن او در مسیر خود قرار مىگیرد، و این که او به طور دقیق مىداند به دنبال چیست و ذرهاى از هدف خود فاصله نمىگیرد و تنها به سمت هدف تعیین شده حرکت مىکند و در نوع خود منحصر به فرد است .
دلیل دیگر براى موضعگیرى افکار عمومى اروپا درباره مدحت پاشا، این بود که با روى کار آمدن او، سهام عثمانى در بورس پاریس و لندن رو به رشد گذاشت و تا زمانى که او در این مقام باقى بود همیشه سیر صعودى خود را حفظ کرد . همزمان با روى کار آمدن مدحت پاشا، تصحیحات و تعدیلات [پیش نویس] قانون اساسى تمام شد . در این کار، مدحت پاشا تلاش شبانه روزى از خود نشان داد . در حالى که لایحه براى مذاکره به مجلس وکلا ارسال شده بود، تبصرهاى خطرناک به ماده 113 افزوده شد مبنى بر تبعید کسانى که مورد اعتماد پادشاه نبودند و در این مورد (تبصره الحاقى) صادر شد . مدحت پاشا، همانند ضیاء پاشا و نامق کمال بیک به درج این ماده به شدت معترض بود . به این مناسبت، مذاکرات و مناقشات زیادى رخ داد و در این اوضاع و احوال شبى در منزل مدحت پاشا بین او و ضیاء پاشا و نامق کمال بیگ مشاجره سختى درگرفت . معترضان به این وضعیت عنوان کردند که «ما چنین قانون اساسى پریشان و نامرتبى را نمىخواهیم» . او پاسخ داد: «قانون به هر شکلى مىتواند تصحیح شود، آن را با تمام نواقصش باید پذیرفت; هر زمان نواقص و زوایدى در آن مشاهده شد مجلس مبعوثان به حذف و یا تصویب آن مختار و تواناست» . بدین شکل به افزودن چنین تبصرهاى به ماده 113 مانع شد . در 23 قانون اول 1876 میلادى (7 ذىالحجه 1293 ق) برابر با روز پنجم صدارتش در میدان بابعالى، با خط همایونى قانون اساسى را اعلام نمود . بدین مناسبت، مدحت پاشا در نطقى آغاز دوره جدیدى را با جارى شدن اصول قانون جدید که تامین کننده مدنیت و آورنده حریت، عدالت و مساوات بود را در دولت عثمانى با ژست وطن خواهانهاى به افکار عمومى اعلام نمود .
در همه جاى استانبول در تظاهراتى که مردم براى اظهار خشنودى از این رخداد راه انداخته بودند، با شعارهاى «زنده باد مدحت پاشا» - که در حق شاه هم سر مىدادند - اعلان رضایت و حمایت کردند . در روز اعلان قانون اساسى در خلیج در نظارت بحریه، کنفرانس سفراى حاضر در استانبول آغاز به کار کرد و با حضور سفرا و نمایندگان شش دولتبزرگ، مذاکرات درباره اختلافات موجود در روملو و بلغارستان آغاز شد . ژنرال ایگناتیف و حامى او سالیسبورى نماینده انگلیس بر استقرار صلح تاکید کردند و عملى شدن اصلاحات مورد علاقه آنها در مناطق مورد نظر را خواستار شدند و تاکید کردند که تلاشهاى کنفرانس مانعى براى رسیدن به اهداف آنها نباشد و همچنین از اعلان قانون اساسى به عنوان یک عبارت ظاهر سازانه یاد کردند .
مدحت پاشا هم، رد قول و قرارهاى کنفرانس را براى دربار ضرورى و طبیعى دانست و کتبا این موضوع را اعلان نمود، زیرا با استقرار مشروطیتبراى تمام عناصر انسانى که در داخل امپراتورى زندگى مىکنند براى هر کدام حفظ نژاد و دین خود یک حق به شمار مىرود و از امنیت لازم برخوردار مىشوند . بر این اساس، ضرورت کنار گذاشتن اقدامات محلى و موضعى را در خصوص اصلاحات روشن مىکند . همزمان با آن، صدراعظم، ضرورت کسب اندیشهها [ى نو] را از کشورهایى مانند انگلیس و فرانسه یادآور مىشد و فرستادن افرادى مناسب و توانمند را به آن کشورها براى درک و فهم موانع و محذوراتى که از کنفرانسها و مصوبات آنها نشات مىگرفت، مورد تقدیر قرار مىداد و در این راستا مستشار عمران، ادیان افندى را [به آن کشورها] اعزام کرد .
در حین مذاکرات کنفرانس، سالیسبورى در جهت رسیدن به یک تفاهم نامه، از یک طرف در نزد نمایندگان (کشورهاى مختلف)، از سوى دیگر نزد بابعالى و مدحت پاشا، تلاش زیادى به خرج مىداد و در کنار آن چون مدحت پاشا متوجه شد که سفیر انگلیس هنرى الیوت هم همانند نخست وزیر آن کشور دیزرائیل همه، سیاست تشویق دولت عثمانى را براى مقاومت دنبال مىکنند، بر این اساس فعالیتهاى خود را افزایش داد . او در پاسخ به مکتوب محرمانه سالیسبورى (18 قانون دوم، 1877م) با بیان صریح نظر خود مبنى بر: «اعتقاد راسخ بر آسیب دیدن جبرانناپذیر استقلال، شرف و حیثیتحکومتشاهانه» براى مردود دانستن آن، اتفاق همه را خواستار مىشود . در 19 (ژانویه) قانون دوم 1877 میلادى، مجلس عمومى در بابعالى برگزار شد و در آن مجلس در حین مذاکره، اکثریت قاطعى که در راس خود صدراعظم سابق - مترجم رشدى پاشا - را مىدیدند بر رد این پیشنهادها پاى فشردند، و حتى از اعضاى جلسه، راهب کاتولیک ارمنى، انفیجیان: «این پیشنهادها اصلاح نیست، افساد است، براى رد این پیشنهادها با اتحاد کامل و با تمام وجود از جان مایه مىگذاریم» گفته و از دیگر حاضران، ناظر مکتب سلطان، سوعا پاشا نیز از این سخنان حمایت کرد . بارى مدحت پاشا با کمک بابعالى تصمیمات کنفرانس را مردود نموده، راه نبرد را باز و «از زمان صدارت، فکر اسلامى محاربه با دولت روسیه را تشویق نمود» . در این راستا، فرمان عبدالحمید دوم و مطالعات مربوط به آن جودت پاشا را باید مبالغهآمیز به حساب آورد . اساسا مدحت پاشا با مردود دانستن این تصمیمات، در واقع براى تغییر آنها به نفع دولت عثمانى اقدام کرده بود، و در آن زمان این دخالت و پا در میانى را از جهت آثار زیانبارش قابل توجه و گران نمىدانست . متعاقبا با انعقاد پروتکل لندن، محتواى آن، برخى از امیدها و خواستههاى درونى او را مىتوانستبرآورده سازد . تنها با رد این پروتکل و عواقب وخیمى که مىتوانستبه دنبال داشته باشد، به واسطه نبودن مدحت پاشا در مقام صدارت به مدت طولانى، مىتوانستبه گردن او انداخته نشود . سخنان دامادش رفیق بیگ و گفتههاى نامق کمال بیگ در نامهاش به عبدالحق حمید بیگ حمایت و پشتیبانى از او به شمار مىرفت .
به سبب نقش مدحت پاشا به عنوان یک مقام دولتى در به زیر کشیدن عبدالعزیز از تختسلطنت، همیشه باعث نگاه تردیدآمیز پادشاه به او بود . و هر چه زمان پیش مىرفتبىاعتمادى عبدالحمید به او افزایش پیدا مىکرد . به علت عدم احساس امنیتى که داشت هر آن انتظار وقوع حادثه خطرناکى را مىکشید، به این خاطر هم در سخنانش و هم در رفتار و حرکاتش با احتیاط عمل مىکرد و از احکام و حرکات شک برانگیز و نگران کننده امتناع مىنمود . در نتیجه عزل و تبعید او به مناطق دور دست، کمى به تاخیر افتاد .
براى عزل او از صدارت براى بار دوم علل زیر به طور کلى عنوان مىشود: علت اول: راه انداختن یک گروه نظامى به نام «عساکر ملیه» از منسوبان علمیه در دایره دستگاه شیخالاسلام، انتصاب او [مدحت پاشا] به عنوان رئیس انجمنى که ضیاء پاشا و نامق کمال بیک آن را به وجود آورده بودند، برگزارى نمایشهاى نیروهاى نظامى در حمایت از صدراعظم . همه این حرکات از طرف مخالفان براى خطرناک و آسیبپذیر نمودن وضعیت دربار مطرح و تلاش نیروهاى نظامى و انجمنى که تشکیل شده بود در این راستا به پادشاه القا مىشد . علت دوم: در مقابل اقدام پادشاه در دستگیرى و تبعید ضیاء پاشا و نامق کمال بیگ به مناطق دوردست، مدحت پاشا از آن دو حمایت مىکرد . در پاسخ به اجازه نامه ضیاء پاشا براى والىگرى سوریه، دریافت نشان درجه یک عثمانى را «متناسب با ماموریت مهم او» براى اهدا به ضیاء پاشا که در آن نامه درخواستشده بود قبول کرده و جواب منفى به آن داده نشده بود . دیگر این که بعضى سخنانى که ابراز داشتند و بعضى عزل و نصب هایى که انجام دادند مانند: عزل غالب پاشا از نظارت امور مالیه به واسطه ضعفى که از خود در اداره آن بروز داد، که بلافاصله بعد از آن این شخص را عبدالحمید به عضویت [مجلس] اعیان در آورد . همچنین به خاطر به هم ریختگى و بىنظمى امور در بحران پولى که به واسطه آن خزانه دچار زیانهایى شده بود، در حالى که احتمال طرح این موضوع در مجلس مبعوثان مىرفت، به جاى این که او در این باره سعى در پاک نمودن حساب و کتاب خود کند، [و بدین وسیله خود را از سوءظنها برى کند] به این گفتهها اکتفا نمود که تعیین [و ارجاع] آن به مجلس اعیان مناسب نبود و این مساله آرزوى مخالفان صدراعظم بود تا بهرهبردارى لازم از آن بکنند . این موضعگیرى باعثشد تا سخنانى همچون «افندى ما از مجلس مبعوثان مىترسد» بر زبانها جارى شود، و اینها عزل او را به همراه داشت .
مدحت پاشا در قبال این مسائل، با گرفتن موضع منفعلانه چند روزى رسیدگى به امور را متوقف نمود و در خانهاش باقى ماند . به محمودبیگ آمدچى (محمود جلالالدین پاشا) هم مىگفت:
من استعفا نمىدهم، پادشاه اگر مىخواهد، من را عزل کند . . . لیکن این دفعه انفصال من با دفعات سابق قابل قیاس نیست .
او در این میان نامه محکمى به دربار نوشت . او در این نامه متذکر شده بود که هدف از استقرار مشروطه، از میان برداشتن استبداد بود و این که پادشاه آگاهانه، مسؤولان دولتى را با آشنایى به وظایفشان تعیین و برابرى و مساوات را میان مردم برقرار نماید . او در این اقدام خود براى حل هر چه بهتر مساله شرق، علاوه بر حملات متقابل و عرض اندام در مقابل اروپاییان، پیشبرد اصلاحات را به نحو احسن در داخل امپراتورى ضرورى شمرده بود . چنان که در خاطرات مدحت پاشا در وقایع 18 قانون دوم، 1877 میلادى آمده است، در آن مقطع در مطبوعات بیگانه این نوشته با دستکارى منتشر شده بود . محمود کمال اینال آورده است که این اقدام از سوى مخالفان مدحت پاشا انجام شده و آنها نامه تحریف شده او را در اختیار مطبوعات خارجى قرار داده بودند . او در اثبات این موضوع، یادداشتى را از پدرش محمدامین پاشا آورده است . معذلک این نشانگر صداقت، راستى و پختگى خوى و طبیعت روحى مدحت پاشا است و همچنین این که چقدر امیدوارى براى اجراى مواد قانون اساسى، همانند خود او، در نزد دیگران وجود دارد . با روحیه عارفانهاى که در او وجود داشت، با عزل از صدارت هم، بیان چنین سخنانى - حتى سخنانى به مراتب بالاتر از آن - به پادشاه از طرف او کاملا قابل پیش بینى بود .
مدحت پاشا در 21 محرم 1294 (5 شوبات 1877م) به دربار فراخوانده شد و به واسطه حاجب سراى شاهى سعید پاشا، مهر همایونى از او گرفته شد و براى تبعید او را سوار کشتى عزالدین نمودند . در خط همایونى که براى جانشین او «ادهم پاشا» نوشته شده آمده است که قانون اساسى مدحت پاشا به خاطر مسائلى سبب تفرقه ممالک محروسه شده، از این نظر به علت تقصیر و گناهان سنگین امکان انفصال یا عزل وجود داشته است .
بدین وسیله مجازات سنگینى را براى او در نظر گرفته بودند . در راس این اتهامات به مطلبى بر مىخوریم که در روزنامه عمر فوزى پاشا ناظر امور ضبطیه درج شده و به او نسبت داده شده بود که: «به زودى دیکتاتور خواهد شد» یا «دولت را به صورت جمهورى مىخواهد» و سخنان دیگرى از این قبیل که از قول او نقل مىشد . مدحت پاشا در قبال عزل و تصمیم به تبعیدش، سیاست آرامى را در پیش گرفت . با این حال وقتى سعید پاشا پیغام درود پادشاه و وعده بازگشت دوباره او را به استانبول در آینده نزدیک رساند، او در پاسخ به این پیغام پادشاه نوشت:
تاسف خواهم خورد اگر در بازگشتم افندى با شوکتمان را در سراى شاهى و این ملک را در سر جایش نبینم، و خطاهاى مرتکب شده را در آن زمان بیشتر درک خواهیم کرد .
به او حتى اجازه وداع با خانوادهاش را ندادند . او را سوار بر کشتى کرده، ابتدا به طرف Brindizi حرکت نموده و بعد از آن به ناپولى رفت و یک ماه در آنجا ماند و بعد از آن به اسپانیا رفت و به ویژه علاقهمند به دیدار از اندلس بود . بعد از مدتى گشت و گذار در آنجا به پاریس و بعد به لندن عزیمت نمود .
عزل و تبعید مدحت پاشا از طریق بیانیههاى دولتى به عنوان یک اقدام کاملا درست و بر حق تبیین و علیه او جریانهایى ایجاد مىشد و اقداماتى صورت مىگرفت . على رغم آن، این اقدامات در محیطهاى روشن فکرى و آزادى خواهى، به ویژه در نزد بعضى از جوانان داراى تحصیلات عالیه تاثیرات بسیار منفى به جا گذاشته و اعتراضاتى را به همراه داشت . همچنین، در محافل سیاسى اروپا تاثیر نامناسبى به جا گذاشت . اما در استانبول مخالفان و بدخواهان مدحت پاشا مانند احمد مدحت افندى، تربیتشده مدحت پاشا، و کاظم پاشا از اعضاى دارالشوراى نظامى و افرادى دیگر از این قبیل در هر حالتى براى خوشایند پادشاه، در نشریات از هجو او کوتاهى نکردند . او در اروپا بود که جنگ عثمانى - روس اتفاق افتاد و از دور اوضاع را تعقیب مىکرد . از آنجا او براى خیر وطن و مملکت تماسهاى مختلفى گرفت و همچنین مکتوباتى را ابتدا براى دربار و دستگاه شیخ الاسلامها فرستاد و براى حل مشکلات سیاسى و پیش برد آنها آگاهىها و توانایىهایش را در اختیار گذاشت . همچنین رسالهاى درباره عنایات و الطاف دولت عثمانى نسبتبه اتباع مسیحى و اعمال و رفتار نا به حق و غیر منصفانه دولت روسیه نوشت، و به زبانهاى فرانسوى و انگلیسى در اروپا منتشر نمود که در استانبول (1295 ق) با نام «ممالک عثمانى در گذشته، حال و آینده» چاپ شد .
عبدالحمید با مشاهده تمایل افکار عمومى به سمت مدحت پاشا عدم نشر مطالب علیه او را در مطبوعات استانبول تامین کرد، و از سوى دیگر چون اقامت طولانى او را در اروپا براى خود و حکومتبه صواب ندید، لذا خواستار بازگشت او به مملکتشد . براى رسیدن به این هدف بین ناظر تشریفات کمال بیگ و مدحت پاشا مکاتبات زیادى صورت گرفت . در نهایت در 22 آگوست 1878 میلادى، در اسکاتلند دربار، رئیس کاتبان عالى پاشا زاده على فؤاد بیگ را از طرف پادشاه براى اعلان عفو، به کاخ دوک د سادرلندى گسیل و اسکان او را در سواحل دریاى مدیترانه به همراه خانواده در موقعیت مناسب با آب و هوایى مساعد خواستار شد . او براى اقامت در کرت با ماهانه دویست لیره مناسب دیده شد و علاوه بر آن هزار لیره به عنوان مخارج راه اختصاص و با فرستادن عائلهاش به نزد او خواستهاش برآورده شد .
در 28 ایلول 1878 میلادى، که مدحت پاشا به خانیه رسید و به همراه خانوادهاش دو ماه در آنجا مستقر بود، بعد از آن به عنوان والى سوریه انتخاب شد . علت واگذارى این مسؤولیتبه مدحت پاشا بر مىگردد به تحرکات خدیو مصر براى الحاق یمن و سوریه به مصر و اخبارى که در این باره به حکومت منعکس شده بود . این حوادث باعثشد که حکومت، ولایتسوریه را - که نیاز به اصلاحات فراوانى داشت - به فردى با اقتدار و با نفوذ بسپرد و این موضوع توسط صدر اعظم وقت صفوت پاشا مورد توجه قرار گرفت و این پیشنهاد از طرف او به پادشاه ارائه شد و متعاقبا مورد تایید قرار گرفته و عملى شد . اگر چه مدحت پاشا خود را «جسما و روحا خسته و خود را پا به سن گذاشته» مىدانست و از این جهتخواهان هیچ مسؤولیت و ماموریتى نبود، با این حال جسارت جواب رد دادن به التفات و عنایت پادشاه را پیدا نکرد و از کرت با کشتى خصوصى که برایش فرستاده شده بود به محل اموریتحرکت کرد . اما در تلگرافى که از دربار براى او ارسال شد او را در عمل به مسؤولیت جدید خود در تمامى اقدامات و تدابیرى که مىخواهد به کار بگیرد موظف نموده بود، تا تماما از پادشاه اجازه خواسته و نظر او را جویا شود . اما چنین رویهاى هیچ وقت در مسلک و مشرب او نبود . بنابراین، مدحت پاشا به محض استقرار، با بهرهگیرى از تجربیات خود در والىگرى تونا و بغداد، با شوق و عزم جدى فعالیتش را آغاز کرد . در شام، بیروت و دیگر مناطق، مؤسسات اجتماعى و فرهنگى دایر نمود . از جمله براى احداث راهها و ساختمانها کوشش کرد .
در شام، خانه تربیت ایجاد نمود . در طرابلس تراموا راهاندازى کرد . در قلعه عکا، زندانى که با شرایط غیر بهداشتى و غیر انسانى فعال بود را تخریب کرد، خلاصه این که معتقد بود: «هر اقدام و تلاشى که در ولایت قونیه و آنکارا صورت مىگیرد به همان شکل باید در سوریه همان فعالیتها به اجرا در بیاید» . پادشاه همیشه نسبتبه او سوءظن داشت و با گماشتن جاسوس، رفتار او را کنترل مىکرد . انتصاب مخالف شدیدى مانند محمود ندیم پاشا به امور نظارت داخلى، و نفوذ افراد مغرض نسبتبه او در سراى شاهى همانند جودت پاشا، محمود جلالالدین پاشا، نصرت پاشا و سرورى افندى، باعث از بین رفتن شوق مدحت پاشا و ایجاد یاس و نومیدى در او مىشد . مجددا درخواست استعفا نمود، اما پذیرفته نشد .
در این میان، در منطقه حوران بین مارونىها و دروزىها درگیرىهایى رخ داد و انگلیس و فرانسه هر کدام طرف یکى را گرفتند . این مسائل باعثشد علیه مدحت پاشا در بابعالى اخبار نابجایى مطرح شود . سفر سفیر انگلیس به سوریه اعتراضات این چنینى را افزایش داد . درج عبارتى از سوى کاتب ولایتبر سر در «خانه تربیت» و به کار بردن عناوینى مانند «خدیو» و «داور» براى مدحت پاشا، احداث تماشاخانه و بوستان شهر با استقبال و قدردانى از سوى مردم رو به رو شد و آن را در تظاهرات خود با شعار «زنده باد مدحت پاشا» نشان دادند . رخدادهاى این چنینى باعث ایجاد شبهاتى در [نزد مخالفان] درباره رفتارهاى مدحت پاشا شد و باعث اتهام تشکیل حکومت مستقل در شام شد که با انتقال این موضوع به دربار، شاه را ترغیب نمودند تا حسین فوزى پاشا مشاور سابق ارتش را به شام گسیل کند تا اطمینان کامل از سوى مدحت پاشا حاصل کند . شبههها و تردیدهایى که در حق او مبنى بر تلاش براى جدا نمودن ولایت از حکومت مطرح شد، با توجه به اقدامات بنیادى او در آن منطقه، رفتار احترامآمیز با سفیر انگلیس، و تلاش براى الحاق منطقه جبل لبنان به سوریه و اقداماتى که در این راستا انجام مىداد، به پیش برده مىشد .
با توجه به استعفاى اخیر مدحت پاشا و با استناد به آن، در 27 شعبان 1297 (4 اگوست 1880م) جا به جایى مسؤولیت او و انتقالش به ولایت آیدین صورت گرفت و در اواخر اگوست او در ازمیر بود . مدحت پاشا در مسؤولیت جدید کمتر از یک سال دوام آورد . والى جدید که از برخوردهاى غیر مناسب در حق خودش متاثر شده بود، با ارسال نامههایى صداقتخود را به دولت اعلام و موارد مفسدهآمیزى که در حق او گفته شده را به اطلاع سه کاتب سراى شاهى رساند و افزایش حقوقش را هم خواستار شد . از سوى دیگر در ازمیر با تداوم بخشیدن به اقدامات سلف خود حمدى پاشا به تقویت امور پرداخت .
در این میان، با نامههایى که از سوى دوستانش در استانبول به دستش مىرسید متوجه تلاشهایى شد که با هدف از میان برداشتن و نابودى او صورت مىگیرد و آن به میان کشیدن این مساله بود که سلطان عبدالعزیز خودکشى نکرده بلکه او را کشتهاند و مدحت پاشا هم در این قضیه دخیل بوده است . در راس ترتیب دهندگان این برنامه هم مخالفانى فعال بودند که ذکر آنها در بالا رفت . بعضى از دوستان و حتى برخى از آشنایان خارجى به خاطر مشکل پیش آمده و تا رفع تبعات مصیبتبار آن او را توصیه به سفر به اروپا مىنمودند، اما او به آن اهمیتى نمىداد .
در این میان، با زلزلهاى که در منطقه Sakiz رخ داد، مدحت پاشا در کمک به آسیب دیدگان تلاش زیادى از خود نشان داد و این مساله از سوى سلطان عبدالحمید مورد تقدیر قرار گرفت و در هیاتى که بدین مناسبت تشکیل شده بود مدحت پاشا را هم جزو اعضاى آن اعلام کرد . در هر حال، مدحت پاشا در مقابل این التفاتها هم تمایل به حفظ سکوت داشت . طولى نگذشت که فردى به نام حسنى بیگ با درجه معاون سرگرد به ازمیر فرستاده شد تا رفتار والى را پیوسته زیر نظر گرفته و به دربار گزارش دهد . در نهایت، کابینه سعید پاشا، مدحت و مترجم رشدى پاشا را به استناد تحقیق و تفحص هیات ویژه این اتهامات محکوم و خواستار عزل و توقیف مدحت پاشا و مراجعت او از ازمیر و بازجویى در کشتى به وسیله ناظر عدلیه جودت پاشا شدند (16 جمادى الاخر1298 16 مائیس 1881م) . در این مورد حلمى پاشا به صورت ویژه به ازمیر اعزام و مدحت پاشا را به همراه خانوادهاش در حرم عمارت حکومتىاش در حال خواب مورد هجوم قرار داده، دستگیر کرد . در این میان تنها والى توانستخود را از ساختمان عمارت بیرون برده و از وحشت رخداد پیش آمده به کنسول فرانسه پناهنده شود . بعد از انعکاس موضوع به دربار و حکومت و با رایزنىهایى که از طریق ناظر عدلیه جودت پاشا با وکیل والى انجام شد، با اقدامات و اطمینان خاطرى که حاصل شد، مدحت پاشا که تحتحمایت کنسولگرى بیگانه در ازمیر قرار گرفته بود حاضر شد به شرط آسیب نرسیدن به خانوادهاش و برگزارى علنى دادگاه، خود را تسلیم نماید . بعد از آن حلمى پاشا با کشتى اختصاصى که از استانبول فرستاده شده بود مدحت پاشا را سوار و بعد از چند روز به استانبول وارد شد . مدحت پاشا که به کوشک چادر در کاخ یلدز برده شده بود بازجویىاش توسط هیاتى متشکل از سرورى افندى (رئیس)، عبداللطیف بیگ و کورهناوان راغب بیگ ادامه یافت .
در هزیران 1881 میلادى در جریان محاکمه مدحت پاشا به همراه دیگر مظنونان، او نسبتبه اتهامات وارده یعنى قتل عبدالعزیز توسط داماد محمود پاشا و نورى پاشا و این که این واقعه با اطلاع و موافقت مدحت پاشا صورت گرفته، دفاع مبسوط و مدللى انجام داده و بدین وسیله خود را از آن اتهامات تبرئه کرد . محاکمه کاملا موضع گیرانه و یکسویه به پیش مىرفت، با این حال نقصانها و کاستىهاى زیادى در آن مشاهده شد و در مواردى این کاستىها حرکت دادگاه را متوقف کرد . تنها چیزى که اهمیت داشت نتیجه دادگاه بود که هیچ چیزى در آن تاثیرگذار نبود . در پایان دادگاه به خاطر این که شهادت سلطان عبدالعزیز به صورت مشترک انجام شده بود، مدحت پاشا به همراه دیگر مظنونان محکوم به اعدام شد و حکم ابلاغ گردید . در جلسه فوقالعادهاى که در سراى شاهى با حضور وزراى پیشین، هیات وکلا، مشاوران و سپهبدها در خصوص اجراى حکم اعلام شده از سوى دادگاه و یا تخفیف آن برگزار شد، نظر همه گرفته شد و مشخص گردید که اکثریتحاضر موافق اجراى حکم و اقلیتى هم خواهان اعمال تخفیف هستند . پادشاه نظر اقلیت را ترجیح داد و حکم اعدام را به تبعید تبدیل کرد . در 28 تموز 1881 میلادى بعد از 31 روز از ابلاغ حکم، مدحت پاشا با کشتى عزالدین از راه جده به طائف فرستاده شد .
مدت زمان تبعید مدحت پاشا در طائف سه سال دوام داشت . او در این مدت با کمبودها و مشقتهاى زیادى دست و پنجه نرم کرد . با تعیین شریف عبدالمطلب به والى گرى حجاز، او و فرماندهانش براى جلوگیرى از فرار زندانیان تدابیر مختلفى اتخاذ کرده و رفتارى با آنها در پیش گرفته بودند که مطلقا لایق آن نبودند . مدحت پاشا چندین بار به این وضعیت اعتراض کرد و خواستار فرصتى براى انجام مناسک حج در مکه شد، اما جواب مثبتى دریافت نکرد . براى او آگاهى از وضعیتخانواده اش در ازمیر میسر نمىشد . براى تسکین بخشیدن به خود در مقابل چنین شرایط سختى، تمام اوقات خود را به عبادت و مطالعه حدیث و تفسیر مىگذراند و دوباره به حفظ قرآن پرداخت . در این میان، خاطرات خود را که بعد از مشروطه [دوم] منتشر شد، نوشت . در سال سومى که در زندان طائف بود دچار مرض کفگیرک در شانه راستخود شد . علىرغم این که سروان محمد ناشید افندى پزشک، تشخیص داده بود که حتما باید براى رفع این مرض عمل جراحى صورت گیرد، پادشاه به این امر راضى نشد . تقاضاى فرستادن طبیبى حاذق از مکه شد . ولى عثمان پاشا اهمیتى به این موضوع نداد . تا این که با کمک هم قطارانش در زندان، بیمارى رو به بهبودى گذاشت . از سوى محافظانش چندین بار اقدام براى مسموم نمودنش شد، اما بیدار و حواس جمع بودنش مانع از عملى شدن آن شد . تا این که در 8 مائیس 1884 میلادى، با نقشه از پیش طراحى شده، یک سروان ، یک نگهبان و یک گروهبان به همراه پنج نفر جانى به دستور پادشاه، نیمه شب در را شکسته وارد اتاقش شده و مدحت پاشا را خفه کردند . تنها در گزارش ناشید افندى طبیب که به سراى شاهى ارسال شد به «ناتوانى و ضعف حاصل از مرض کفگیرک و دمل دیگرى که مشابه خیارک بود» به عنوان علت مرگ اشاره رفته است . مرگ او به این شکل به اطلاع افکار عمومى رسید . این خبر تلخ را همسرانش نعیمه خانم و شهربان خانم، پسرش على حیدربیگ، دخترانش ممدوحه، وسیمه و صابره خانم در ازمیر دریافت کردند .
مدحت پاشا سیاستمدارى بود که در رفتار سیاسىاش با تانى و احتیاط میانهاى نداشت و به واسطه وقوف کامل و از نزدیک به اوضاع سیاسى اروپا، با قصوراتى که براى او قابل بیان است، دولتمردى بسیار وطنپرور و داراى نیتخیر بود . تمام اعمال او در جهت منافع خیر خواهانه براى دولتبود . به ویژه در این که والى بسیار موفقى بود همه متفق القول هستند . تنها بعضى رفتارهاى آزادیخواهانه و با جرات او در محیط استبدادى، او را متهم به طرفدارى از جمهوریت نمود .
پىنوشت:
1) برگرفته از: .Islam Ansiklopedis
در ترجمه این نوشتار از راهنمایىهاى ارزشمند استاد ارجمندم جناب آقاى دکتر وهاب ولى بهرههاى فراوان بردهام که بدین وسیله از ایشان تشکر و قدردانى مىنمایم .
2) عضو هیئت علمى مؤسسه آموزش عالى باقرالعلوم (ع) .
3) vidin
4) sadaret mektubi kalemi
5) Cezayirli - oglu Migird.c
6) Sarraf Misak
7) silistre
8) Tirnova
9) Kuleli
10) Prizrin
11) نام ترکى قصبه «پج» در یوگسلاوى ipek
12) منطقهاى در آلبانى yakava
13) Islimye
14) Cuma
15) Zistova
16) Selvi
17) Aynaroz
18) Bukres
19) Filibe
بدون تردید یکى از بازیگران تاثیرگذار اصلاحات عثمانى مدحت پاشا است که در مقام یکى از دولتمردان تجددگرا خود را شناسانده است . نوشتار حاضر ترجمه مدخل «مدحت پاشا» از دایرةالمعارف بزرگ اسلامى به زبان ترکى استانبولى مىباشد که در آن مؤلف به طور مبسوط به زیستنامه و کارنامه سیاسى این شخصیتبزرگ پرداخته است .
امپراتورى عثمانى و اصلاحات; مدحت پاشا
مدحت پاشا یکى از دولتمردان امپراتورى عثمانى، صدراعظم و بانى مشروطه اول است . حاجى على افندىزاده، متولد روس چوک، فرزند حاجى حافظ محمد اشرف افندى است . در صفر 1238 قمرى (نیسان - مائیس 1822م) در استانبول دیده به جهان گشود . نام او احمد شفیق بود و به واسطه این که در سن ده سالگى همه قرآن را حفظ کرده بود به حافظ شفیق ملقب شد . در سن یازده سالگى با انتصاب پدرش به مقام نایبى ویدین (3) همراه وى به آن جا رفت و سال بعد وقتى همراه آنها به استانبول بازگشتبا معرفى رئیس الکتاب عاکف پاشا، به کار دفترى در دیوان همایونى مشغول شد . نگارش دیوانى را در مدت شش ماه آموخت و بدین وسیله با نشان دادن شایستگى خود، و بر اساس سنت معمول مانند کاتبان مطرح، لقب «مدحت» را براى خود برگزید و از آن پس به این نام شناخته شد .
مدحت پاشا در 1251 قمرى (1835 - 1836م) با انتخاب پدرش به نیابتبخش لوفجا مجبور شد به آن جا عزیمت کند . او در آن منطقه کارى را که ابتدا در ویدین آغاز کرده بود و آن آموختن علوم عربى بود ادامه داد . یک سال بعد، با بازگشتبه استانبول، علاوه بر تحصیل دروس طلبگى به کارهاى دیگرى هم مشغول شد . این بار، هم کار دفترى را ادامه داد و هم در جامع فاتح از عالمان بزرگى مانند، محمد افندى تورانلى و شریف افندى زاگرالى و شیخ محمد افندى، نحو، منطق، معانى، فقه و حکمت را آموخت . همچنین از محضر مشاهیر بزرگى مانند کدخدا زاده عارف و ملا شیخ مراد افندى (از صاحبان علم و عرفان) براى فرا گرفتن زبان فارسى بهره برد . هر چند در 1254 قمرى (1838م) در دفاتر باب عالى که براى اولین بار تشکیل شده بود و نیز در مکتب عرفانیه که کاتبان را به آن جا مىفرستادند مدتى تحصیل کرد، اما چون آن چه را در آن جا تعلیم مىشد پیشتر آموخته بود مکتب را ترک کرد و به تحصیل دروس دینى ادامه داد .
در 1256 قمرى (1840م) به دفتر رسائل نخست وزیرى (4) منتقل شد . دو سال بعد در تلاش براى کسب موفقیت روز افزون ، براى عزیمتبه شهرهاى خارج از مرکز با حقوق ماهیانه 2500 غروش [یکصد لیره ترک] به معاونت دبیرى تحریرات شام منصوب شد . بعد از دو سال و نیم اقامت در آن جا و به دنبال جدایى ایالت صیدا به استانبول بازگشت و این دفعه با دیوان رسائل سامى بکر پاشا ابتدا به قونیه (1261 ق)، سپس به کاستامون (1263 ق) رفت، بعد در 1264 قمرى (1848م) به استانبول بازگشت و ازدواج کرد .
او در این اثنا به مدارج مختلفى هم دست پیدا کرد . در 1259 قمرى رتبه خواجگانى را به دست آورد و یک سال بعد رتبه رابعه و متعاقب آن رتبه ثالثه را کسب کرد . در سال 1265 قمرى (1849م) با تایید و حمایت رفعت پاشا رئیس مجلس اعلا با حمایت عمومى زیادى که کسب کرده بود به دفتر پروتکلهاى مجلس منتقل شد . در 1266 قمرى (1850م) با دریافت رتبه ثانیه، ممیزى این دفتر را هم به دست آورد و در سال بعد با رتبهاى متفاوت به عنوان سر نماینده انتخاب شد . مدحت افندى بر اساس وظیفهاى که به او محول شده بود با بر عهده گرفتن مسؤولیت گمرک شام و حلب، اختلافى را که بین میگیرویچ جزایرلى اوغلو (5) و میثاق صراف (6) بر سر سى هزار کیسه آقچه [پول نقرهاى] خزانه دارى اتفاق افتاده و به مساله بغرنجى تبدیل شده بود مورد تحقیق و تفحص قرار داد و در همان زمان براى بررسى عملکردهاى اشتباه و زیان بار مارشال قبرسى (محمت پاشا) مشاور لشکر عربستان که منجر به تبعید او شده بود اعزام شد . او این وظایف را در طول شش ماه به نحو احسن انجام داد و آن چه را که به خزانه باید بر مىگشتبا اضافاتش و هر مطالبه دیگرى که وجود داشته به شکل مناسبى برگرداند و نتیجه تحقیقاتش را درباره دروزى بودن محمت پاشا و خطاهایى که از او سر زده بود و مسؤولیت هایى که در این باره متوجه او بود ارائه کرد و بر ضرورت عزل وى تاکید ورزید . او براى این موفقیتها به ویژه از سوى صدر اعظم رشید پاشا مورد قدردانى قرار گرفت . از این پس در مجلس اعلا با ریاست رشید پاشا با سرکردگى وکلایى چون عالى رشدى و رفعت پاشا [او] با لیاقت و اعتمادى که در مذاکرات مهم مجلس از خود نشان داد و نظر آنها را به خود جلب کرد، بیشتر مورد توجه قرار گرفت . با ریاستشکیب پاشا در مجلس اعلا امور دفترى احکام عدلیه در روم و آناتولى به دو قسمت تقسیم شد و مدحت پاشا با رتبه عالى خود (پایه دوم) به عنوان کاتب دوم آناتولى منصوب شد . بعد از مدتى با به دست گرفتن صدارت توسط محمت پاشا قبرسى، با تحقیق و تفحصى که مدحت پاشا درباره او پیشتر انجام داده بود، توجه به سوى او افزایش یافت و این بار او با شکایاتى که از سفارات انگلیس و فرانسه از بىنظمى سربازان مستقر در بالکان و سوء استفادههاى ماموران خرده پا ارسال شده بود، براى تفحص در این باره و براى اداى وظیفه و نشان دادن صلاحیتخود به روملو و مناطق سمت راست آن (sagkolundaki) اعزام شد (1855/1854 م 1271 ق) و در طول شش ماه در انجام وظیفه فوق در مناطق Cuma ,islimiye و Sumnu ، ماند و مقصران را سر جاى خود نشانده و آنها را محاکمه و به جزاى اعمالشان رساند . در بازگشت، به مقام صدارت - رشید پاشا - در خصوص انجام دادن اصلاحاتى، لایحهاى را تقدیم کرد و دیدگاهها و نظریاتش را به عرض او رساند .
مدحت افندى، بعد از آن به خاطر زلزله بزرگ و فلاکتبارى که مردم بورسا دچار آن شده بودند، از سوى حکومتبراى رساندن کمکهاى دولتى و تسلاى خاطر بازماندگان به آن جا اعزام شد . بعد از برگشتبه وظایف قبلى خود ادامه داد، اما با جدا شدن مصطفى رشید پاشا از صدارت و رفتن او به مصر، و همچنین رفتن عالى پاشا به اروپا و ظهور مجدد محمت پاشا قبرسى به عنوان قائم مقام صدارت، باعثشد تا علیه مدحت افندى ادعاهاى تازهاى مطرح شود و آن این بود که از 1269 قمرى/1853 میلادى در حالى که تعهد مقاطعه کارى ماموران دولت اکیدا ممنوع شده بود، گفته شد که وى در مقاطعه بالیک خانه استانبول شرکت کرده و متهم شده بود که به زیان دولت عمل کرده است . صدر اعظم با پذیرش این اخبار و اسناد و اتهاماتى که علنا به مدحت افندى نسبت داده مىشد، با نوشتن نامه هایى به مجلس وکلا، محاکمه او را خواستار شد . مجلس اعلا با حضور تمامى وکلا و رجال دولتى، محاکمه او را آغاز نمود، اما مدحت پاشا با ارائه اسناد و مدارک محکم تبرئه و به دنبال آن از اعتبار بالایى برخوردار شد .
او بعد از معاهده پاریس (1856م) به همراه رشید پاشا، عالى پاشا و یوسف کمال پاشا موقعیت قبلى خود را دوباره به دست آوردند . پس از آن مدحت افندى براى تحقیق و تفحص درباره میرزا سعید پاشا والى سیلیستره (7) و همچنین معمر پاشا والى ویدین، اعزام شد و پس از آن در تیرنوا (8) حوادثى را که از طرف بلغارىها به وقوع پیوسته بود جمع و جور کرد و بدین وسیله مسئوولیت مضاعفى را براى خود به وجود آورد که انجام دادن آن به عهده او گذاشته شد (1857م) . او وظایف محوله را به نحو احسن انجام داد و اسناد مربوط را به مجلس اعلاء و مجلس وکلا تقدیم و از طرف آنها مورد تایید قرار گرفت . اما براى این که افرادى که عزل شده بودند از نزدیکان دربار بودند، تحقیقات مدحت افندى مورد پذیرش طرف مقابل قرار نگرفت و براى تفحص مجدد به فرد دیگرى سپرده شد . مدحت پاشا که آزرده خاطر شده بود با کمک صدر اعظم عالى پاشا مدتى براى استراحت و درمان به اروپا رفت (1858م) و شش ماه در پاریس، لندن، بروکسل و وین گذراند . در این مدت علاوه بر افزایش تجربیات خود، در ابتدا تقویت زبان فرانسه را که ضرورتش را به شدت حس مىکرد، دنبال کرد . او پس از بازگشتبه وطن به ریاست کاتبان مجلس اعلا گماشته شد (1859م) . مدحت افندى در این اثنا درباره مظنونان واقعه کوللى (9) براى بازرسى و استنطاق به همراه سر فرمانده رضا پاشا، ماموریتیافت . او در انجام این وظیفه در برخورد با آنها اندکى سختگیرى به خرج داده بود . محمت پاشا قبرسى در سومین دوره صدارتش، در سیاحت مدققانهاى که به مناطق روس چوک، ویدین و نیش داشت در اولین اقدام به دو ماموریت مدحت افندى به آن منطقهها اشاره و خدمات او را مورد تقدیر قرار داد و پیشنهاد انتصاب او را به مقام والىگرى نیش با حفظ سمت وزارت، به سراى سلطان (Mabeyn) و باب عالى ارائه نمود و بعد از بازگشتبه استانبول این مساله را مورد تاکید قرار داد . از این رو، اقتدار و لیاقت مدحت افندى مورد تایید عبدالمجید قرار گرفت و این مسئوولیتبر عهده او گذاشته شد (رجب 1277 کانون دوم، 1861) .
مدحت پاشا در نیش خود را والى بسیار کاردانى نشان داد; در ابتداى امر، با بررسى تحرکات راهزنان، تمام هم و غم خود را براى ایجاد آسایش امنیت و نظم اجتماعى براى اهالى مسلمان و خیرخواه به کار بست . سپس با ترمیم و بناى راهها و پلهاى ایالت و دریافت مالیات با دو سال تعجیل و قبل از موعد، اقدام به احداث پادگان براى سربازان فتوح نمود و از مهاجرت پیاپى بلغارها به صربستان جلوگیرى کرد . از سوى دیگر، با انجام ملاحظاتى درباره مسائل مادى و مذهب در ساحتهاى اجتماعى و فرهنگى اصلاحات و تاسیسات زیادى به نفع خلق انجام داد . در کمتر از سه سال، با مشاهده پیشرفتهاى قابل توجه در این ایالت، باب عالى به سبب مدیریت ضعیف و وقوع هرج و مرج و نا امنى در جاهاى دیگر، ایالت پریزرین (10) را به «نیش» الحاق کرد و مدحت پاشا و یکوا (12) اقدامات اصلاح طلبانه خود را آغاز کرد . در این میان، منازعات نژادى (خونى) را که بین آلبانیایىها ایجاد شده بود، با بستن تاوانى براى آنها متوقف کرد و عادت همیشگى گسیل سلاح را ترک و همانند «نیش» با ایجاد بنایى براى سربازان فتوح، راحتى مردم را فراهم نمود و بدین گونه در آن منطقه هم امنیت و آسایش را برقرار کرد (1863م) .
با استقرار نظام در «نیش» و «پریزرین» ، از سوى بیگانگان و از جمله صربستان تحریکات و اعتراضاتى صورت گرفت همچنین به علت وضعیت ایالتهاى ویدین و سیلیستره و عدم اداره مناسب آنها و اقدامات روسها براى تحریک بلغارها در ایجاد آزار و اذیت در این مناطق با هدف ایجاد مشکل براى اروپا، در چنین شرایطى عالى پاشا و فؤاد پاشا، به عنوان مقدمهاى براى طرح در مجلس مبعوثان، بر اساس تصوراتى که درباره اصول تشکیلاتى ولایتها از سوى مدحت پاشا در ایالت «نیش» داشتند، آن را مبنا قرار داد و در اینباره تصمیم به انجام مذاکرات و گفتگوهایى با او کردند و به همین سبب او را به استانبول فراخواندند . در نتیجه، ایالتهاى سیلیستره، ویدین و نیش را ادغام کرده، با عنوان «تونا» ایالت جدیدى تشکیل دادند . کمیسیونى با ریاست فؤاد پاشا و عضویت مدحت پاشا نظامنامهاى را تدوین و براى تصویب به مجلس وکلا تقدیم کردند . با صدور مصوباتى در این باره، مدحت پاشا نیز به عنوان والى آنجا تعیین شد (جمادى الاولى 1281 تشرین اول 1864م) .
پس از آن مدحت پاشا در مقابل حرکتهاى مخالفتآمیزى که در برابر نظام جدید [اداره] ولایتها آغاز شده بود و بعضى آن را در قالب منافع شخصى تفسیر مىکردند، مجبور به موضعگیرى شد . بعد از پشتسر گذاشتن این مخالفتها و تکمیل آن [طرح] در عرض شش ماه به عنوان یکى از نظامنامههاى برتر، که در آن تشکیل مجالس اختیار در روستاها و مجالس دعاوى و ادارى در شهرستانها و تجدید نظر در تثبیتبخشها (سنجاق) در ملوک جدید با تقسیمات ادارى نوین و در نهایت وصل آنها به ولایت مرکزى و همچنین گردهمآیى سالانه مجلس عمومى در نظر گرفته شده بود، موفق نشان داد . از سوى دیگر، مسؤولیت هایى مانند: معاون ولایت، متولى امور مرکز، امور خارجى، امور عمران، پستها و مسؤولیتهاى جدیدى بودند که تاسیس و آغاز به کار کرده بودند . بدین ترتیب هیات ولایتى که بدین شکل ایجاد شده، بود کاملا مطابق با خواستحکومتبود . بنابراین ایالت تونا به عنوان الگویى براى ایالتهاى دیگر منظور شده و بر این اساس ولایتهاى آدرنه و حلب تشکیل شدند . والىگرى مدحت پاشا در حدود سه سال و نیم در تونا، اقدامات مهم زیر را در پى داشت: نخست این که امور راههاى شوسه را به دست گرفت . به نظر مدحت پاشا اصول نظارتى عمرانى راهها بىفایده بود، بر این مبنا، او راهى را که قرار بود ایجاد شود بر اساس فایدهاى که براى اهالى یک روستا مىتوانست داشته باشد به اندازه بهرهاى که از این راه عاید آنها مىشد بخشى از کارهاى راهسازى را در روزهاى بیکارى بر عهده اهالى گذاشت . پل سازى را هم به عهده کاسبان بانفوذ گذاشت; با این شیوه در طول سه سال و نیم ولایت او در منطقه حدود سه هزار کیلومتر راه و بیش از هزار و چهار صد پل کوچک و بزرگ ساخته شد .
دومین کار مهمى که او به آن دستیازید ایجاد امنیت عمومى بود . اخیرا به ویژه در مناطق تیرنوا و اسلیمیه (13) راهزنانى ظهور کرده بودند که با نظم و نسق جدید که توسط نیروهاى ظبطیه (ژاندارمرى) اعمال مىشد در کوتاه مدت از بین رفتند و در تمام ولایت امنیتبرقرار شد .
سومین اقدام او نشان دادن شایستگى در تاسیس تشکیلاتى به نام صندوقهاى انتفاعى بود . نیاز دائمى زارعان به پول آنها را مجبور مىکرد تا براى رفع نیاز به سراغ نزول خواران بروند . در مقابل بهره مناسب به دنبال رفع نیاز آنها بود مدحت پاشا براى راه انداختن چنین مجموعه مختلف و متفاوتى از قبل فکر کرده بود . وجود زمینهاى بىصاحب در بسیارى از روستاها با همیارى مردم مورد استفاده قرار گرفت و سود حاصل از محصول زمینها را در مرکز هر شهرستان به صندوقهاى انتفاعى واریز مى کرد و بدین گونه مؤسسهاى راه انداخت و احتیاجات روستاییان را در کار زراعتبا پول برآورده کرد .
چهارمین کار عمده مدحت پاشا در دوره والى گرى او در تونا، راهاندازى و رونق دادن به کشتىهاى تجارى بود . در این خصوص، با اصلاح و فروش زمینهاى بازار مکاره جوما (14) و قره سو و پولى که از این طریق به دست آمد، جنگل و بیشه موجود ما بین شهرستانهاى «تیرنوا» و «سلوى» را به صورت مشترک بین مردم تقسیم و با دادن قباله به روستائیان و فروش بیشه در آمدى که از این طریق به دست آمده بود را در تونا خرج راهاندازى داد و ستد کشتىها نمود و با سرمایهاى که به دست آورد نخست در نیش و سیاره، سپس صوفیا داد و ستد کشتى هایى که به نام مدحت پاشا بود راه افتاد . اداره این امور را اداره نهریه در راس هیاتى به عهده داشت . پیش از این براى ماشین هایى که در امور راههاى شوسه کار مىکردند شرکتى راه انداخته بود و حالا در روس چوک چنین کارخانهاى را راه انداخته بود . اقدامى که در ابتدا در نیش انجام داده بود و براى کودکان مسلمان و غیر مسلمان یتیم مکانى را به عنوان خانه تربیت دایر کرده بود، این بار در روس چوک و صوفیا انجام داد، [و همچنین] مشکل اسکان مهاجران حوالى چرکس و کریمه را با درایت و دقتحل کرد . بدین گونه، ناآرامى هایى که این گروه ایجاد مىکردند، در عدم پایبندى به اصول اسارت و سختى و مشقتى که در امر معیشت و گذران زندگى دچار آن بودند با تدابیرى راهگشا حل و فصل کرد . از سوى دیگر، با تنظیم دایره حکومت و دایره امور زندانها، دایره خدمات بلدیه را نیز راه انداخت . درباره مسائل مربوط به مالیات اصول عادلانهاى را پى ریزى کرد و در این میان هر آن چه را که بر مردم سنگینى مىنمود، مدحت پاشا سعى در از میان برداشتن آن نمود . در گرد هم آیى مالیات - بگیران به طور قاطع با طرح یک سلسله مسائل بنیادى، کاهش دریافت [مالیات] را از مردم در طول سال ممکن خواند . به همین ترتیب در سال 1282 قمرى (1866/1865م) درآمد ولایتسیصد هزار کیسه کاهش یافته بود .
مدحت پاشا با این نوآورىها در شیوه اداره حکومت و ولایت در نزد مردمى که در زیر چتر حاکمیت او بودند، (ترکها و بلغارها)، شوق تلاش براى دستیابى به حریت و آزادى و ایجاد روح حرکت و تلاش را در حد کمال زنده مىکرد . اگر او را با این خصوصیات، بنیاد گذار تجدد خواهى - در سرزمینهایى که امروزه بلغارستان نامیده مىشود - به شمار بیاوریم مبالغه نکردهایم .
به دنبال اقدامات و عملکرد مدبرانه مدحت پاشا در تونا بخشیدن انسجام و یکپارچگى به آن جا با وجود قومیتهاى مختلف و ایجاد امنیت کامل در آن جا، دولت روسیه که این روند را در راستاى سیاستهاى آن زمان خود نمىدید و به دنبال ایجاد تحریکاتى در بلغارستان و نزد اسلاوهایى که انجمن هایى را شکل داده بودند و از سوى روسیه حمایت مىشدند، بود . روسیه با سفیر خود در استانبول، از یک طرف، حکومت و درگاه را علیه این والى تحریک مىکرد که انگار تونا هم مانند مصر به دنبال تبدیل به یک مملکتخود مختار است و این شبهه را تقویت مىکرد . از سوى دیگر با وارد کردن نیروهاى مسلح به تونا که در رومانى تجهیز شده بودند، به دنبال بر هم زدن آسایش و نظم عمومى بود تا از این طریق به اهداف خود دستیابد . چنان که در نوشتههاى سال 1866 میلادى آمده، تجاوزاتى در ابعاد مختلف براى ایجاد شورش و نا آرامى مردم بلغار صورت گرفت، اما با توجه به این که در آن زمان مدحت پاشا از موقعیت محکم و با ثباتى برخوردار بود و با به کار گرفتن تدابیر لازم اجازه گسترش و دامنگیر شدن حادثه را نداد و مسببان را به شدت مجازات و اوضاع را کنترل کرد و در مناطقى مانند: زیشتوا، (15) تیرنوا، و سلوى (16) که اوضاع آشفته شده بود و امنیت از بین رفته بود به حالت عادى برگشت و آسایش را دوباره به آن منطقه باز گرداند .
بر اساس فرجام ارائه شده از سوى دادگاه مجلس کبیر روس چوک، تعدادى از کشیشها به آیناروز (17) تبعید شدند و تعدادى از بیگانگان هم که در حادثه دخالت داشتند از طریق کنسولگرىهاى آنها از مرزها به خارج هدایتشدند . در این اثنا، سلطان عبدالعزیز از مسیر تونا در حال برگشت از سیاحت اروپا بود . والى [مدحت پاشا] تا بوداپستبه استقبال پادشاه رفت . پادشاه یک شب در ویدین، دو شب هم در روس چوک اقامت نمود و در این مدت از اقدامات مدحت پاشا تقدیر نمود . مدحت پاشا به عنوان والى تونا براى تقویت هر چه بیشتر امنیت در آن جا و نمایش هر چه بیشتر قدرت و توانایى خود، تدابیر دیگرى را انجام مىداد: از آن جمله است ایجاد جمعیتى (هیئتى) به نام سربازان احتیاط در روستاها و همچنین استقرار پاسگاههاى ساحلى و مرزىدر داخل استانها .
نظر به توانمندى و کارایى او در این منطقه و اقداماتى که به نفع مردم و مملکت انجام مىداد، این گونه به نظر مىرسید که کنار زدن مدحت پاشا از والىگرى تونا و بدین وسیله باز کردن راه براى ایجاد هرج و مرج و نا آرامى و راهاندازى اقدامات جدایى طلبانه که خواسته روسها و صربها بود و آنها از وضعیت موجود چندان راضى نبودند و همانند بوکرش (18) توطئههایى که در مقابل انجمن فرهنگ اسلاو صورت مىگرفت، اینها همه اقداماتى بود که قبل از این که به واقعیتبپیوندد و تحقیقات نتیجه دهد، عاملان دستگیر و سر چشمه این اقدامات و هم این بود که از طرف چه کسانى برنامه ریزى مىشد به خوبى روشن مىشد .
با حضور عالى پاشا در «کرت» و فؤاد پاشا در مقام قائم مقامى صدر اعظم، از مدحت پاشا به عنوان والى تونا براى مذاکره درباره امور مربوط به ولایات دیگر در استانبول دعوت شد . بعد از اتمام این کار، با توجه به ضرورت هایى که از سوى صدراعظم بعد از بازگشت از کرت احساس شد، [. . ]. ریاستشوراى دولتبه مدحت پاشا به واسطه موفقیتبسیار او در والىگرى تونا اعطا شد (یازده ذىالقعده 1284 5 مارس 1868: در این خصوص، درباره تذکرهاى که در مورد سراى نوشته شده ر . ک: محمود کمال اینال: صدراعظمهاى متاخر، مدحت پاشا، ص 319) .
مدحت پاشا با عنوان رئیس شوراى دولت در کنار انجام وظایف خود نظامهاى متعددى را پایهریزى کرد: تغییر سیستم دهگانه اندازهگیرى و اوزان، تدوین نظامنامه معادن، ایجاد مکتب صناعت و صندوق امنیت در استانبول . بعد از جدا شدن او از تونا، انجمنهاى اسلاو فعالیتشان را افزایش داده، حرکتها و خیزشهاى بلغارها را تا منطقه فیلیب (19) گسترش دادند (1868م) . پادشاه با بیان این مطلب به مدحت پاشا که «تو از عهده این حریفان بر مىآیى، باز هم در کوتاه مدت به سراغ آنها برو و کارشان را تمام کن و این آشوب را خاموش کن و برگرد» ، دوباره او را به آن منطقه فرستاد و او در طول بیست روز به این امر نائل شد .
بعد از آن شاهد انتخاب مدحت پاشا به والىگرى بغداد هستیم . جدایى او از ریاستشوراى دولت، به دنبال بروز اختلاف بین او و صدر اعظم عالى پاشا اتفاق افتاد . از جمله بر سر یک سرى قوانین و نظام نامههایى که ضرورت طرح آن در شوراى دولت و اجراى آنها از نظر مدحت پاشا وجود نداشت، و در عین حال برخورد نامناسبى که از طرف مدحت پاشا صورت مىگرفت . در مقابل، عالى پاشا هم نسبتبه برخى تمردها که در بعضى مسائل از مدحت پاشا مىدید که با تکیه بر موقعیتخود در نزد سفراى روس و انگلیس انجام مىشد و در این میان صدر اعظم را از دخالت در امور مطروح در شوراى دولتباز مىداشت . صدر اعظم این وضعیت را تحمل نکرده و مدحت پاشا را با اعطاى مسؤولیتى به یکى از مناطق خارج از مرکز فرستاد . این جا به جایىها را صدر اعظم در یکى از مجالس به واسطه رئیس الکتاب شوراى دولت محمود بیگ (محمود جلال الدین پاشا) به مدحت پاشا منتقل کرد و او را براى پذیرفتن مسؤولیت جدید ترغیب نمود .
مدحت پاشا در 27 شوبات 1869 میلادى (15 ذىالقعده 1285) به والىگرى بغداد منصوب شد و در ماه مارس به طرف بغداد براى به دست گرفتن مسؤولیت جدید حرکت کرد و نظارت بر ششمین لشکر ارتش هم به عهده او گذاشته شد، نخستین کار وى به محض ورود به بغداد از میان برداشتن اصول محاسبات قدیمى و رسم باجگیرى و مالیاتهاى زیانآور بود که محصولات اراضى نزدیک بغداد را به همراه مالیات عشریه جایگزین آن کرد . این مساله به همین شکل، در بصره، موصل و دیگر بخشهاى مجاور بغداد گسترش یافت .
او بعد از انجام اصلاحات مختلف مالى و ارضى تصمیم به انجام تغییراتى در زمینه اصول رایج نظامى گرفت که در ابتداى امر با مخالفت مردم رو به رو شد . از سوى دیگر، سر فرمانده حسین عونى پاشا را که اساسا با این اصلاحات موافق نبود و عهدهدار نظارت بر لشکر بود را بر کنار کرد و مثل سابق خود این مسؤولیت را به عهده گرفت . ساکنان مناطق کوهستانى سلیمانیه که در مرز ایران زندگى مىکردند، به واسطه مذهب سنى شافعى بودنشان با ماموران ایرانى اختلاف پیدا کرده و مجبور به پناه آوردن به جایى بودند . مدحت پاشا آنها را در جاى مناسبى پناه داد و با عقد صلحى با دولت ایران حقوق آنها را اعاده کرد و با مساعدت بابعالى دایره تامینات را در آنجا بر قرار کرد .
از آنجا که تمام قروض قبیلهها و عشیرهها به خزانه تنها به زور قوه نظامى قابل حصول بود و از سوى دیگر عصیانها و شورشهایى نیز در «طفار» در حال رخ دادن بود، مدحت پاشا در دیوانیه به همراه نیروهاى نظامى، به اشکال گوناگون، با ادغام نیروهاى کرد و چچن تبار، خود وارد عمل شد و با کمک گرفتن از ناصر پاشا و منصور پاشا، اقدام به خواباندن شورش نمود و گناهکاران را با کمک محکمهاى که در دیوانیه تشکیل شده بود به جزاى اعمال خود رسانید . از این به بعد، مدحت پاشا با در اختیار گرفتن اراضى، از آنجا که بیشتر آن اراضى خراجیه بود، حق تصرف، همانند دیگر املاک دولتى، از آن دولتبود و کسانى که در این زمینها کار مى کردند از قبیل زارعان و گاوبندان و شکافندگان، و زمینهایى که به نام مقاطعه و به صورت جداگانه در قطعههاى مختلف وجود داشت، 23 محصول را به دولت و 13 را به زارعان اراضى عراق اختصاص داد و بدین گونه ناآرامىهاى موجود را از بین برده و عامل اصلى اکثر شورشها را از میان برداشت . او بر اساس وضعیت زمینها آنها را در انواع مختلف تقسیم و به صورت از هم تفکیک شده بر اساس قباله، بین مردم تقسیم کرد و بر اساس نسبت تعیین شده درباره محصول از مردم عشر دریافت مىنمود و بر این اساس بود که تقسیم اراضى را انجام داد .
از سوى دیگر به خاطر استفاده از کشتى در رود دجله و فرات براى جلوگیرى از تخریب کشتىها به واسطه سنگى بودن رودخانه، اقدام به ایجاد سدهایى در جزیره نمود . در بغداد نیز مؤسساتى مانند: صندوق امنیت، بیمارستان، و خانه تربیت را ایجاد و در بخشهاى مختلف شهر با تلمبهخانه چشمههاى عمومى دایر و در منطقه کاظمیه اقدام مهمى مانند راهاندازى تراموا انجام داده و رفاه را براى مردم عراق فراهم آورد .
در سال 1869 میلادى که شاه ایران به بغداد مسافرت نمود، مدحت پاشا به دستور عبدالعزیز، پذیرایى و مهمان نوازى خوبى از او به عمل آورده و به مدت سه ماه در نجف، کربلا و دیگر اماکن زیارتى او را همراهى کرد . در این اثنا، مساله رواج پول ایران در بغداد هم حل شد . بعد از آن قصبه بصره به ساحل شطالعرب منتقل شد; محل ساختمان تعمیر کشتىها را در بصره احیا، قصبه ناصریه را تاسیس و وضعیت قصبه کویت را رو به راه و بدینگونه آن را به بصره الحاق و بدین شکل آن را تامین نمود . علاوه بر اقدامات موفقیتآمیز فوق، اصلاح روابط با وهابیان نجد بود که با حسنه شدن این روابط از سوى بابعالى از مدحت پاشا قدردانى شد . عبدالعزیز با اهداى شمشیر مرصع به عنوان پاداش براى مدحت پاشا از او تقدیر کرد و صدراعظم عالى پاشا نیز با ارسال مکتوبى به قلم خودش به او تبریک گفت (23 جمادى الاول 1288 10 اگوست 1871)، و براى به نظم و انضباط در آوردن تمام منطقه عراق و منطقه نجد به او تبریک گفت و آرزو کرد آنجا در مدت کوتاهى تبدیل به مصر ثانى شود .
در واقع، مدحت پاشا در مدت سه سال والىگرى خود در بغداد، علاوه بر ایجاد عمران و آبادى در ولایتخود، از درآمد مازاد، به استانبول بیش از آن اندازه روزهاى نخست که قابل قیاس با آن نبود پول زیاد مىفرستاد و بعد از آن به ارسال هر سال 250000 طلا تعهد داد . مدحت پاشا با مرگ عالى پاشا (1871م) و روى کار آمدن محمود ندیم پاشا به جاى او و با اقدامات و تلقینات او علیه خود و شروع به محدود نمودن اقدامات و مخارج او و بالخاصه عدم اکتفا به پنجاه هزار کیسه زر که به استانبول ارسال شده بود، با تشکیل کمیسیون اصلاحات فرهنگى در بابعالى، با اصرار به بازگرداندن 24000 کیسه (بدره) از پول عمران و فرهنگ ولایتبه خزانه، مدحت پاشا مجبور به استعفا شد و این استعفا مورد قبول قرار گرفت و به جاى او رئوف پاشا انتخاب شد .
مدحت پاشا در مائیس 1871 میلادى بغداد را از راه حلب به طرف استانبول ترک کرد . با توجه به این که جدایى او از والىگرى بغداد شبیه به عزل بود و بلافاصله بعد از آن والى جدید شروع به رسیدگى به وضعیتحساب و کتاب او نمود، این اقدام یک دستورالعمل محرمانه بود که انجام مىشد و تنها رئوف پاشا در جریان انجام این تحقیقات مسؤولیتبر انگیزانه درباره مدحت پاشا قرار داشت و بابعالى به طور دقیق از این مسائل با خبر نشده بود و این مساله تنها در قالب تلگرافى [براى رئوف پاشا] مورد تاکید قرار گرفته بود . على رغم آن، اقدامات محمود ندیم پاشا در تبعید او به اطراف سیواس از جمله حوادث قابل فهم به شمار مىرود .
آنها که مخالف صدر اعظم بوده و به اشکال مختلف از سوى او متضرر شده بودند، به محض ورود مدحت پاشا به استانبول دورش را گرفته و به منزلگاهش بردند . محمود ندیم پاشا براى این که از صداقت وى اطمینان پیدا کند، او را به عنوان والى ادرنه منسوب کرد (20 جمادى الاول 1289 26 تموز 1872م) . مدحت پاشا پیش از حرکتبه سوى ادرنه براى عرض تشکر و خداحافظى به حضور عبدالعزیز رسیده و در آن ملاقات ضرورت تغییر محمود ندیم پاشا را که احوال ملت و مملکت را پریشان نموده بود به عرض پادشاه رساند و در همان موقع فسفر مسترع پاشا که این بار با مدحت پاشا به والىگرى بغداد تعیین شده بود، به همراه خورشید بیک رئیس سراى شاهى از اقدامات نابود کننده صدراعظم سخن گفت . همه این تلاشها در نزد شاه اثر گذار و نتیجه بخش بود چرا که به دنبال آن مهر همایونى از محمود ندیم پاشا گرفته شد و مدحت پاشا بعد از پنج روز از انتصاب به والىگرى ادرنه به مقام صدارت، منصوب شد . در فرمان صدارت، پادشاه اعتمادش را به لیاقت و اقتدار او اعلان کرده بود (25 جمادى الاول 1289 31 تموز 1872) .
اولین اقدام مدحت پاشا در مقام صدارت این بود که دولتمردانى را که به بهانههاى مختلف به این سو و آن سو تبعید شده بودند به استانبول باز گرداند، که در این میان جودت پاشا و راسیم پاشا را از والىگرى مرعش و قره حصار شرقى برگرداند و شروانى زاده رشدى پاشا را به دهلى، جودت پاشا را به معارف، جمیل پاشا سفیر فرانسه را به عنوان وزیر خارجه، و صادق پاشا والى ازمیر را به عنوان وزیر نظارت مالیه تعیین کرد . بدین گونه بعد از یک مدت هیجان و اضطراب، آرامش و امنیتبر افکار عمومى حاکم شد . مدحت پاشا در این سمتبیش از سه ماه دوام نیاورد .
او در ظرف این مدت، به خاطر عدم وقوع رخدادهاى سیاسى مهم، تمام امور مملکتى را منحصر در امور عمرانى نمود . قبلا او از ده میلیون لیره پول استقراضى با امضاى محمود ندیم پاشا، صد هزار لیره را از او تحویل گرفته بود، بنابراین باقى مانده آن را خواستار پسگیرى از محمود ندیم پاشا شد و به همین خاطر در محکمهاى که تشکیل شد محمود ندیم محکوم شد که بقیه آن پول را پس بدهد، اما پادشاه او را عفو کرد . از سوى دیگر، در ارتباط با مبلغ فوق نظر به این که دربار در نظر مردم به اسراف و حیف و میل متهم شده بود و این موضوع بدین شکل به عبدالعزیز منتقل شده بود، او در این میان مدحت پاشا را مسبب اصلى بروز این شبهه مىدانست و در کوتاه مدت زمینههاى عزلش را فراهم نمود . از قضا، خوش نیامدن شاه از طرز رفتار و سخن گفتن مدحت در حضور او و تکرار سخنانى علیه محمود ندیم پاشا در هر ملاقات با شاه، غرض ورزى او را روشن کرده بود . اما علت اصلى این بود که مدحت پاشا سوار بر اسب سفید خود وارد سراى توپقاپى مىشد و مستقیم تا دایره خرقه سعادت مىآمد که این خلاف مقررات بود، چرا که در داخل سراى سوار بر اسب شدن تنها مخصوص پادشاه بود و او این مساله را رعایت نمىکرد . این حرکت او در کاخ یک حرکت لاقیدانه تلقى مىشد و این موضوع از عوامل اصلى عزل مدحت پاشا ذکر مىشود .
با این حال او در مدت کوتاهى در مقام صدارت، بروز منازعه در قراداغ را با فرستادن سپاه حل نمود و در سمتبغداد مساله تخریب پاسگاههاى نظامى توسط ایرانیان را مرتفع نمود، و در بعضى جاهاى دیگر از جمله در آناطولى و روملو با ایجاد راه آهن، لیاقتخود را نشان داد، و حتى با درخواستخدیو مصر اسماعیل پاشا مبنى بر دریافت استقراض با وجود مشکلات سیاسى، مالى و ادارى، مخالفت نمود . در این موضوع، تنها به جهت عدم توجه به خواست و اراده پادشاه مورد خشم و غضب او قرار گرفت و شاه براى نشان دادن عصبانیتخود در 16 شعبان 1289 (19 تشرین 1 . 1872م) او را عزل و به جاى او رشدى پاشاى مترجم را منصوب کرد و به مدحت پاشا بیست هزار غروش (قرش) معاش معزولیت تخصیص داده شد .
چند ماه بعد، به دنبال تغییراتى که در مقام صدارت صورت گرفت، صدر اعظم اسعد پاشا به واسطه اشراف کامل مدحت پاشا به قوانین دولتى او را به عنوان ناظر دیوان احکام عدلیه منصوب نمود (1873م) . بعد از آن با به دست گرفتن صدارت توسط شروانى زاده رشدى پاشا او یک سرى جلسات مشورتى با بعضى از وکلا در ساحل سراى خود درباره مشکلاتى که در اداره دولت وجود داشت و چگونگى رفع آن ها و ضرورت تدوین قوانینى براى برقرارى موازنه بین هزینهها و درآمدهاى دولت و تقدیم آنها به مجلس مبعوثان، تشکیل داد . در این راستا، مقرر شد لایحهاى به قلم مدحت پاشا تهیه و به پادشاه تقدیم شود . از آنجا که عبدالعزیز براى بحث و گفتگو درباره این لایحه، فقط به صدر اعظم وقت داده بود و در حین توضیح مطلب به شدت عصبانى و خشمگین شده بود، باعثشد تا مدحت پاشا را از مقام نظارت عدلیه عزل نمود (28 رجب 1290 21 ایلول 1872م) و چندى نگذشت که به والى گرى سلانیک انتخاب شد (22 شعبان 1290 15 تشرین 1 . 1873م) .
مدحت پاشا سه ماه به عنوان والى سلانیک فعالیت داشت و در این میان با راه اندازى یک خانه تربیت، از در آمد حاصل از آن براى آبادانى شهر، یک مدرسه متوسطه براى تحصیل به زبان ترکى و فرانسوى ایجاد کرد . در حالى که تنها به انجام دادن کارهایى که به خیر مملکتبود و به تعبیر خود «چون مورد خوشایند ناظر دارالسعاده نبود» بىمقدمه عزل شد (قانون 2 . 1874م) .
معزولیت او این بار یک سال و نیم دوام داشت . در این مدت، در زمینهاى خود در اطراف استانبول مشغول به کار بود . در سال 1875 میلادى در ماههاى تابستان با وخامت اوضاع در هرزگوین و ورود صربستان و قره داغ به این شورش و نافرمانى و براى جلوگیرى از گسترش آن به طرف بلغارستان، پادشاه دوباره محمود ندیم پاشا را به عنوان صدارت انتخاب و مدحت پاشا را با چهل هزار قرش معاش براى بار دوم به نظارت عدلیه آورد (19 رجب 1292 21 اگوست 1875م) .
اما مدحت پاشا اقدامات صدراعظم را کار ساز نمىدانست: عدم توجه به بهره زیادى که قروض دولتبه دنبال داشت و عدم پىگیرى به بازگشت درآمدهاى دولت، نزول و متوقف شدن آن و خطر فراگیر شدن شورش هرزگوین در کل منطقه روملو، مشکلات عمدهاى بود که در مقابل آن محمود ندیم پاشا به توصیه سفیر روس ایگناتیف قدم بر مىداشت که این اقدامات فلاکت دولت و مملکت را از نظر مدحت پاشا به دنبال داشت و به این علت در 29 شوال 1292 (28 تشرین دوم . 1875م) از مقام نظارت عدلیه استعفا داد . او علت استعفایش را به واسطه رئیس دربار حافظ محمد بیگ اعلام نمود: «نبود یک قانون معین براى دولت، انجام امور به خواست و اراده صاحب قدرت که باعث مختل شدن امور مملکتى و سیاسى شده و باعثبه هم پیچیده شدن نیروهاى نظامى شده، همانند امور مالیه . همه اینها در حدى است که اصلاحات را غیر ممکن مىسازد و در چنین وضعیتى معلوم یستسه، چهار ماه دیگر چه عاقبت هولناکى در انتظار ما خواهد بود و براى کسى که چنین وضعیتى را درک مىکند صبر و تحمل ممکن نیست» . آیا مدحت پاشا با گفتن این سخنان به دنبال به دست آوردن مسؤولیت دیگرى مثلا والىگرى منطقهاى بود و یا این که با این اقدام خود، وجود مضر محمود ندیم پاشا را در راس حکومت متذکر شده و سعى در دور کردن او از این مقام داشت؟ به هر حال، او نه به ولایت منطقهاى منصوب شد و نه امیدش برآورده شد . پنج، شش ماه بعد اقدامات غیر مؤثر و نا کار آمد محمود ندیم پاشا در مسائل مالى و امور داخلى باعثبروز نارضایتى عمومى شد و طلاب مدارس دینى با درک وضعیت افکار عمومى و با ترتیب نمایشى که گویاى درک و فهم آنها از نابسامانى اوضاع موجود بود و رفتن آنها به باب فتوا و بابعالى، باعث تغییر صدارت شدند . در این میان، مدحت پاشا با معاش (حقوق) معزولیت، مامور در مجالس عالیه شد (24 ربیع الاخر 1293 19 مائیس 1876م) .
چندى نگذشت که او با انفصال یوسف کامل پاشا، براى دومین بار به عنوان رئیس شوراى دولت تعیین شد (12 جمادى الاول 1293 5 حازران 1876م) . با قرار گرفتن رشدى پاشا در مقام صدارت، این بار حسین عونى پاشا از بورسا فراخوانده شد و دوباره به سر فرماندهى گماشته شد . کسانى که به دنبال پایین آوردن پادشاه از تختبودند و به آن فکر مىکردند قدرت اجرایى بالایى را در این شخص مشاهده مىکردند . عدم جسارت در یادآورى اشتباهات پادشاه به او و در صورت یادآورى، نپذیرفتن آن از سوى او، ضرورت تغییر سلطنت را براى هر کسى روشن مىکرد . مدحت پاشا هم مانند حسین عونى پاشا، جدا از اغراض شخصى، براى تداوم حیات دولت و تثبیت اصول مشروطه، تنها راه چاره را نبود عبدالعزیز در تختسلطنت مىدید و طرفدار خلع آن بود . در این میان، براى آرام نمودن هیجانات افکار عمومى براى اندیشیدن تدبیرى در این خصوص با واسطه جوهرآغا فرمانده دختران (اندرونى) لایحهاى را که شامل اصول حریت، مساوات عمومى، مصونیت و مسؤولیت وکلا مىشد وضع و براى اعلان آن تقدیم ملکه مادر پرتونیال سلطان نمود . او از نامهاى که به صدر اعظم مترجم رشدى پاشا فرستاده، پىبرده مىشود که از پادشاه نیز استدعاى درخواست اجراى اصلاحات جدید را نموده است و یادآور شده است که در این مورد اگر ذات شاهانه زیر بار یک تعهد نیز برود از خلع سلطان عبدالعزیز و صرف نظر نمودن از آن، خیر و برکت زیادى را به دنبال خواهد داشت . اما از توصیههاى او استقبال نشد و پادشاه از تختبه زیر کشیده شد و مدحت پاشا هم از مجریان این اقدام، شناخته شد . با این همه، او به حسین عونى پاشا توصیه نمود که از به کار بردن نیروى نظامى خوددارى کند . بر این اساس او بر خلاف مصلحت عامه اقدامى نکرد و به همراه رشدى پاشا در مقر سر فرماندهى جزو اولین بیعت کنندگان با پادشاه جدید بود .
مدحت پاشا قصد اصلىاش از تعییر سلطنت، رهایى دولت و ملت از بحران پیش آمده بود تا براى اداره عمومى دولت روشى درست و ثابت را اتخاذ کنند . بر این اساس، تنها راه چاره را، استقرار مبانى مشروطه، آزادى و حریت دانسته و نیل به پیشرفتى همانند اروپاییان که صاحب تمدن و مدنیت مترقى شدهاند را تنها از طریق مبنا قرار دادن قانون اساسى و اجراى اصول آن عملى مىدانست . او چنین قانون اساسى را در ابتداى امر آماده کرد و به تایید عمومى رساندن آن را خواستار بود . به سبب مخالفت مترجم رشدى پاشا و حسین عونى پاشا با برخى از مواد مهم قوانینى که در حال تدوین بود حتى در فرمان تاج گذارى نیز بدان اشارهاى نشد . از سعید افندى مستشار صدارتى آن زمان عبدالرحمن شرف بیگ نقل شده است که مدحت پاشا براى جلوگیرى از زیانهاى داخلى و خارجى ناشى از به تاخیر افتادن این قانون، بىدرنگ خواستار اجراى آن بود . صدر اعظم در مقابل گفته بود:
پاشاى ما یک آدم بىعقل است، قانونى که با عجله به قلم او تراوش کرده است ابتدا سر خود او را خواهد خورد .
و بدین گونه در این اقدام نداشتن هیجان و علاقه به اندازه مدحت پاشا را نشان مىدهد . در حقیقت، هم حسین عونى پاشا و هم مترجم رشدى پاشا در نقطه مقابل تفکرات مترقى نبودند، با این حال با تغییرات بنیادى، موافق نبودند و به این دلیل در لایحه قانون اساسى که پیشرو تفکرات ترقى خواهانه - یعنى مدحت پاشا آماده کرده بود، اضطراب و تشویش خاطر از خود نشان مىدادند . او مهمترین فرد زمانه خود شده بود . موفقیت دولتبا موفقیت و یا عدم موفقیت مدحت پاشا گره خورده بود . در این اثنا، عبدالعزیز شش روز پس از خلع از سلطنت در سراى فرعیه خودکشى کرد . سلطان مراد هم که بر تخت نشسته بود از بیمارى رنج مىبرد . باید براى اختلالات به وجود آمده در روملو و وقایع کرت هر چه سریعتر چارهاى اندیشیده مىشد .
با بروز چنین مسائلى، در شبى که مجلس وکلا در منزل مدحت پاشا برقرار بود، به هجوم چرکس حسن گرفتار شد، حسین عونى پاشا به همراه ناظر امور خارجه راشد پاشا و بعضى افراد دیگر به قتل رسیدند . پس از آن، براى مذاکره درباره مسالهاى بسیار مهم و عاجل سیاسى، دوباره در بابعالى با حضور تمام وکلا، وزرا، علما و رجال دولتى، مدحت پاشا از برگزارى این مجلس عمومى استفاده کرد و پیش نویس قانون اساسى را که قبلا آماده کرده بود در میان گذاشت . بعد از آن در مجلس «باب فتوا» مواد مهم آن به اتفاق آرا مورد قبول واقع شد و بعضى از مواد آن براى تغییر و اصلاح به کمیسیونى با ریاست مدحت پاشا ارجاع داده شد . با توجه به این که همگان متوجه شده بودند که کسالت پادشاه آن گونه نیست که بتواند از آن خلاصى یابد، در خصوص اداره امور توسط عبدالحمید دوم تا کسب خلافت (1 ایلول 1876م)، هم لایحهاى به او تقدیم کرد . با توجه به قبول مبنایى و اصولى آن توسط پادشاه «با بررسى و مذاکره درباره برخى اصول آن که با شرایط و وضعیت مملکت همخوانى ندارد» دستورهایى براى مدحت پاشا صادر شد تا با حضور او و وکلا نسبتبه تعدیل آنها اقدام شود (9 ذىالقعده 1293 29 تشرین دوم . 1876م) .
در این میان، وضعیت نامشخص جنگ صربستان و گسترش فعالیت روسها با هدف تشکیل بلغارستان [مستقل] و باز شدن پاى آنها به کنفرانس استانبول و از طرفى مسائل مربوط به قانون اساسى و همچنین رخدادهاى سیاسى و نظامى، صدراعظم مترجم رشدى پاشا را به تنگ آورد و به علل قابل قبول [یا مشکلات مزاجى] استعفا را تقدیم و براى بار دوم مدحت پاشا به مقام صدارت منصوب شد (3 ذىالحجة 1293 19 قانون اول 1876م) .
عبدالحمید، بدین مناسبت در نامهاى «اعمال اقتدار کامل در مسؤولیت محول شده» را احساس کرده و به این دلیل «جامع صفات مطلوب و درست» مدحت پاشا را با «حمیت و توانمندى که داراى آن است» براى مسند صدارت مناسب دیده است . از سوى دیگر، در یادداشتى که محمود کمال اینال دیده بود، پادشاه وى را حسب الزمان و بالضروره به این مقام منصوب کرده بود . بنابراین، در چنین وضعیتبحرانى، روى کار آمدن مدحت پاشا، به عنوان صدراعظم، از سوى رشدى پاشا، تدبیرى کاملا درست تشخیص داده شد و این مساله از سوى او به پادشاه عنوان شده بود و بدین وسیله او در واقع سخنگوى افکار عمومى شده بود . برخوردارى از حمایت ترکان برجسته و آزادى خواه در داخل و خارج، اتخاذ تدابیر مناسب از سوى دولت عثمانى نسبتبه روشهاى دیگر درباره مساله شرق، از مزایاى صدراعظمى مدحت پاشا بود که انتظار مىرفت .
سفیر آن زمان انگلستان در استانبول در مکتوبى که به دولت متبوعش فرستاده او را با عناوین یکى از بزرگ مردانى که ترکیه به خود دیده است، از فعالان بزرگ و حریتخواه، وصف نموده و یادآور شده که با تکیه بر اقتدار پادشاه و صدراعظم، حمایت از نهضت مشروطه خواهى را تنها امید آزادیخواهان دانسته است . بیسمارک هم، در مناسبتى مدحت پاشا را یکى از مردان بزرگ عصر خود شمرده که مساله شرق با به قدرت رسیدن او در مسیر خود قرار مىگیرد، و این که او به طور دقیق مىداند به دنبال چیست و ذرهاى از هدف خود فاصله نمىگیرد و تنها به سمت هدف تعیین شده حرکت مىکند و در نوع خود منحصر به فرد است .
دلیل دیگر براى موضعگیرى افکار عمومى اروپا درباره مدحت پاشا، این بود که با روى کار آمدن او، سهام عثمانى در بورس پاریس و لندن رو به رشد گذاشت و تا زمانى که او در این مقام باقى بود همیشه سیر صعودى خود را حفظ کرد . همزمان با روى کار آمدن مدحت پاشا، تصحیحات و تعدیلات [پیش نویس] قانون اساسى تمام شد . در این کار، مدحت پاشا تلاش شبانه روزى از خود نشان داد . در حالى که لایحه براى مذاکره به مجلس وکلا ارسال شده بود، تبصرهاى خطرناک به ماده 113 افزوده شد مبنى بر تبعید کسانى که مورد اعتماد پادشاه نبودند و در این مورد (تبصره الحاقى) صادر شد . مدحت پاشا، همانند ضیاء پاشا و نامق کمال بیک به درج این ماده به شدت معترض بود . به این مناسبت، مذاکرات و مناقشات زیادى رخ داد و در این اوضاع و احوال شبى در منزل مدحت پاشا بین او و ضیاء پاشا و نامق کمال بیگ مشاجره سختى درگرفت . معترضان به این وضعیت عنوان کردند که «ما چنین قانون اساسى پریشان و نامرتبى را نمىخواهیم» . او پاسخ داد: «قانون به هر شکلى مىتواند تصحیح شود، آن را با تمام نواقصش باید پذیرفت; هر زمان نواقص و زوایدى در آن مشاهده شد مجلس مبعوثان به حذف و یا تصویب آن مختار و تواناست» . بدین شکل به افزودن چنین تبصرهاى به ماده 113 مانع شد . در 23 قانون اول 1876 میلادى (7 ذىالحجه 1293 ق) برابر با روز پنجم صدارتش در میدان بابعالى، با خط همایونى قانون اساسى را اعلام نمود . بدین مناسبت، مدحت پاشا در نطقى آغاز دوره جدیدى را با جارى شدن اصول قانون جدید که تامین کننده مدنیت و آورنده حریت، عدالت و مساوات بود را در دولت عثمانى با ژست وطن خواهانهاى به افکار عمومى اعلام نمود .
در همه جاى استانبول در تظاهراتى که مردم براى اظهار خشنودى از این رخداد راه انداخته بودند، با شعارهاى «زنده باد مدحت پاشا» - که در حق شاه هم سر مىدادند - اعلان رضایت و حمایت کردند . در روز اعلان قانون اساسى در خلیج در نظارت بحریه، کنفرانس سفراى حاضر در استانبول آغاز به کار کرد و با حضور سفرا و نمایندگان شش دولتبزرگ، مذاکرات درباره اختلافات موجود در روملو و بلغارستان آغاز شد . ژنرال ایگناتیف و حامى او سالیسبورى نماینده انگلیس بر استقرار صلح تاکید کردند و عملى شدن اصلاحات مورد علاقه آنها در مناطق مورد نظر را خواستار شدند و تاکید کردند که تلاشهاى کنفرانس مانعى براى رسیدن به اهداف آنها نباشد و همچنین از اعلان قانون اساسى به عنوان یک عبارت ظاهر سازانه یاد کردند .
مدحت پاشا هم، رد قول و قرارهاى کنفرانس را براى دربار ضرورى و طبیعى دانست و کتبا این موضوع را اعلان نمود، زیرا با استقرار مشروطیتبراى تمام عناصر انسانى که در داخل امپراتورى زندگى مىکنند براى هر کدام حفظ نژاد و دین خود یک حق به شمار مىرود و از امنیت لازم برخوردار مىشوند . بر این اساس، ضرورت کنار گذاشتن اقدامات محلى و موضعى را در خصوص اصلاحات روشن مىکند . همزمان با آن، صدراعظم، ضرورت کسب اندیشهها [ى نو] را از کشورهایى مانند انگلیس و فرانسه یادآور مىشد و فرستادن افرادى مناسب و توانمند را به آن کشورها براى درک و فهم موانع و محذوراتى که از کنفرانسها و مصوبات آنها نشات مىگرفت، مورد تقدیر قرار مىداد و در این راستا مستشار عمران، ادیان افندى را [به آن کشورها] اعزام کرد .
در حین مذاکرات کنفرانس، سالیسبورى در جهت رسیدن به یک تفاهم نامه، از یک طرف در نزد نمایندگان (کشورهاى مختلف)، از سوى دیگر نزد بابعالى و مدحت پاشا، تلاش زیادى به خرج مىداد و در کنار آن چون مدحت پاشا متوجه شد که سفیر انگلیس هنرى الیوت هم همانند نخست وزیر آن کشور دیزرائیل همه، سیاست تشویق دولت عثمانى را براى مقاومت دنبال مىکنند، بر این اساس فعالیتهاى خود را افزایش داد . او در پاسخ به مکتوب محرمانه سالیسبورى (18 قانون دوم، 1877م) با بیان صریح نظر خود مبنى بر: «اعتقاد راسخ بر آسیب دیدن جبرانناپذیر استقلال، شرف و حیثیتحکومتشاهانه» براى مردود دانستن آن، اتفاق همه را خواستار مىشود . در 19 (ژانویه) قانون دوم 1877 میلادى، مجلس عمومى در بابعالى برگزار شد و در آن مجلس در حین مذاکره، اکثریت قاطعى که در راس خود صدراعظم سابق - مترجم رشدى پاشا - را مىدیدند بر رد این پیشنهادها پاى فشردند، و حتى از اعضاى جلسه، راهب کاتولیک ارمنى، انفیجیان: «این پیشنهادها اصلاح نیست، افساد است، براى رد این پیشنهادها با اتحاد کامل و با تمام وجود از جان مایه مىگذاریم» گفته و از دیگر حاضران، ناظر مکتب سلطان، سوعا پاشا نیز از این سخنان حمایت کرد . بارى مدحت پاشا با کمک بابعالى تصمیمات کنفرانس را مردود نموده، راه نبرد را باز و «از زمان صدارت، فکر اسلامى محاربه با دولت روسیه را تشویق نمود» . در این راستا، فرمان عبدالحمید دوم و مطالعات مربوط به آن جودت پاشا را باید مبالغهآمیز به حساب آورد . اساسا مدحت پاشا با مردود دانستن این تصمیمات، در واقع براى تغییر آنها به نفع دولت عثمانى اقدام کرده بود، و در آن زمان این دخالت و پا در میانى را از جهت آثار زیانبارش قابل توجه و گران نمىدانست . متعاقبا با انعقاد پروتکل لندن، محتواى آن، برخى از امیدها و خواستههاى درونى او را مىتوانستبرآورده سازد . تنها با رد این پروتکل و عواقب وخیمى که مىتوانستبه دنبال داشته باشد، به واسطه نبودن مدحت پاشا در مقام صدارت به مدت طولانى، مىتوانستبه گردن او انداخته نشود . سخنان دامادش رفیق بیگ و گفتههاى نامق کمال بیگ در نامهاش به عبدالحق حمید بیگ حمایت و پشتیبانى از او به شمار مىرفت .
به سبب نقش مدحت پاشا به عنوان یک مقام دولتى در به زیر کشیدن عبدالعزیز از تختسلطنت، همیشه باعث نگاه تردیدآمیز پادشاه به او بود . و هر چه زمان پیش مىرفتبىاعتمادى عبدالحمید به او افزایش پیدا مىکرد . به علت عدم احساس امنیتى که داشت هر آن انتظار وقوع حادثه خطرناکى را مىکشید، به این خاطر هم در سخنانش و هم در رفتار و حرکاتش با احتیاط عمل مىکرد و از احکام و حرکات شک برانگیز و نگران کننده امتناع مىنمود . در نتیجه عزل و تبعید او به مناطق دور دست، کمى به تاخیر افتاد .
براى عزل او از صدارت براى بار دوم علل زیر به طور کلى عنوان مىشود: علت اول: راه انداختن یک گروه نظامى به نام «عساکر ملیه» از منسوبان علمیه در دایره دستگاه شیخالاسلام، انتصاب او [مدحت پاشا] به عنوان رئیس انجمنى که ضیاء پاشا و نامق کمال بیک آن را به وجود آورده بودند، برگزارى نمایشهاى نیروهاى نظامى در حمایت از صدراعظم . همه این حرکات از طرف مخالفان براى خطرناک و آسیبپذیر نمودن وضعیت دربار مطرح و تلاش نیروهاى نظامى و انجمنى که تشکیل شده بود در این راستا به پادشاه القا مىشد . علت دوم: در مقابل اقدام پادشاه در دستگیرى و تبعید ضیاء پاشا و نامق کمال بیگ به مناطق دوردست، مدحت پاشا از آن دو حمایت مىکرد . در پاسخ به اجازه نامه ضیاء پاشا براى والىگرى سوریه، دریافت نشان درجه یک عثمانى را «متناسب با ماموریت مهم او» براى اهدا به ضیاء پاشا که در آن نامه درخواستشده بود قبول کرده و جواب منفى به آن داده نشده بود . دیگر این که بعضى سخنانى که ابراز داشتند و بعضى عزل و نصب هایى که انجام دادند مانند: عزل غالب پاشا از نظارت امور مالیه به واسطه ضعفى که از خود در اداره آن بروز داد، که بلافاصله بعد از آن این شخص را عبدالحمید به عضویت [مجلس] اعیان در آورد . همچنین به خاطر به هم ریختگى و بىنظمى امور در بحران پولى که به واسطه آن خزانه دچار زیانهایى شده بود، در حالى که احتمال طرح این موضوع در مجلس مبعوثان مىرفت، به جاى این که او در این باره سعى در پاک نمودن حساب و کتاب خود کند، [و بدین وسیله خود را از سوءظنها برى کند] به این گفتهها اکتفا نمود که تعیین [و ارجاع] آن به مجلس اعیان مناسب نبود و این مساله آرزوى مخالفان صدراعظم بود تا بهرهبردارى لازم از آن بکنند . این موضعگیرى باعثشد تا سخنانى همچون «افندى ما از مجلس مبعوثان مىترسد» بر زبانها جارى شود، و اینها عزل او را به همراه داشت .
مدحت پاشا در قبال این مسائل، با گرفتن موضع منفعلانه چند روزى رسیدگى به امور را متوقف نمود و در خانهاش باقى ماند . به محمودبیگ آمدچى (محمود جلالالدین پاشا) هم مىگفت:
من استعفا نمىدهم، پادشاه اگر مىخواهد، من را عزل کند . . . لیکن این دفعه انفصال من با دفعات سابق قابل قیاس نیست .
او در این میان نامه محکمى به دربار نوشت . او در این نامه متذکر شده بود که هدف از استقرار مشروطه، از میان برداشتن استبداد بود و این که پادشاه آگاهانه، مسؤولان دولتى را با آشنایى به وظایفشان تعیین و برابرى و مساوات را میان مردم برقرار نماید . او در این اقدام خود براى حل هر چه بهتر مساله شرق، علاوه بر حملات متقابل و عرض اندام در مقابل اروپاییان، پیشبرد اصلاحات را به نحو احسن در داخل امپراتورى ضرورى شمرده بود . چنان که در خاطرات مدحت پاشا در وقایع 18 قانون دوم، 1877 میلادى آمده است، در آن مقطع در مطبوعات بیگانه این نوشته با دستکارى منتشر شده بود . محمود کمال اینال آورده است که این اقدام از سوى مخالفان مدحت پاشا انجام شده و آنها نامه تحریف شده او را در اختیار مطبوعات خارجى قرار داده بودند . او در اثبات این موضوع، یادداشتى را از پدرش محمدامین پاشا آورده است . معذلک این نشانگر صداقت، راستى و پختگى خوى و طبیعت روحى مدحت پاشا است و همچنین این که چقدر امیدوارى براى اجراى مواد قانون اساسى، همانند خود او، در نزد دیگران وجود دارد . با روحیه عارفانهاى که در او وجود داشت، با عزل از صدارت هم، بیان چنین سخنانى - حتى سخنانى به مراتب بالاتر از آن - به پادشاه از طرف او کاملا قابل پیش بینى بود .
مدحت پاشا در 21 محرم 1294 (5 شوبات 1877م) به دربار فراخوانده شد و به واسطه حاجب سراى شاهى سعید پاشا، مهر همایونى از او گرفته شد و براى تبعید او را سوار کشتى عزالدین نمودند . در خط همایونى که براى جانشین او «ادهم پاشا» نوشته شده آمده است که قانون اساسى مدحت پاشا به خاطر مسائلى سبب تفرقه ممالک محروسه شده، از این نظر به علت تقصیر و گناهان سنگین امکان انفصال یا عزل وجود داشته است .
بدین وسیله مجازات سنگینى را براى او در نظر گرفته بودند . در راس این اتهامات به مطلبى بر مىخوریم که در روزنامه عمر فوزى پاشا ناظر امور ضبطیه درج شده و به او نسبت داده شده بود که: «به زودى دیکتاتور خواهد شد» یا «دولت را به صورت جمهورى مىخواهد» و سخنان دیگرى از این قبیل که از قول او نقل مىشد . مدحت پاشا در قبال عزل و تصمیم به تبعیدش، سیاست آرامى را در پیش گرفت . با این حال وقتى سعید پاشا پیغام درود پادشاه و وعده بازگشت دوباره او را به استانبول در آینده نزدیک رساند، او در پاسخ به این پیغام پادشاه نوشت:
تاسف خواهم خورد اگر در بازگشتم افندى با شوکتمان را در سراى شاهى و این ملک را در سر جایش نبینم، و خطاهاى مرتکب شده را در آن زمان بیشتر درک خواهیم کرد .
به او حتى اجازه وداع با خانوادهاش را ندادند . او را سوار بر کشتى کرده، ابتدا به طرف Brindizi حرکت نموده و بعد از آن به ناپولى رفت و یک ماه در آنجا ماند و بعد از آن به اسپانیا رفت و به ویژه علاقهمند به دیدار از اندلس بود . بعد از مدتى گشت و گذار در آنجا به پاریس و بعد به لندن عزیمت نمود .
عزل و تبعید مدحت پاشا از طریق بیانیههاى دولتى به عنوان یک اقدام کاملا درست و بر حق تبیین و علیه او جریانهایى ایجاد مىشد و اقداماتى صورت مىگرفت . على رغم آن، این اقدامات در محیطهاى روشن فکرى و آزادى خواهى، به ویژه در نزد بعضى از جوانان داراى تحصیلات عالیه تاثیرات بسیار منفى به جا گذاشته و اعتراضاتى را به همراه داشت . همچنین، در محافل سیاسى اروپا تاثیر نامناسبى به جا گذاشت . اما در استانبول مخالفان و بدخواهان مدحت پاشا مانند احمد مدحت افندى، تربیتشده مدحت پاشا، و کاظم پاشا از اعضاى دارالشوراى نظامى و افرادى دیگر از این قبیل در هر حالتى براى خوشایند پادشاه، در نشریات از هجو او کوتاهى نکردند . او در اروپا بود که جنگ عثمانى - روس اتفاق افتاد و از دور اوضاع را تعقیب مىکرد . از آنجا او براى خیر وطن و مملکت تماسهاى مختلفى گرفت و همچنین مکتوباتى را ابتدا براى دربار و دستگاه شیخ الاسلامها فرستاد و براى حل مشکلات سیاسى و پیش برد آنها آگاهىها و توانایىهایش را در اختیار گذاشت . همچنین رسالهاى درباره عنایات و الطاف دولت عثمانى نسبتبه اتباع مسیحى و اعمال و رفتار نا به حق و غیر منصفانه دولت روسیه نوشت، و به زبانهاى فرانسوى و انگلیسى در اروپا منتشر نمود که در استانبول (1295 ق) با نام «ممالک عثمانى در گذشته، حال و آینده» چاپ شد .
عبدالحمید با مشاهده تمایل افکار عمومى به سمت مدحت پاشا عدم نشر مطالب علیه او را در مطبوعات استانبول تامین کرد، و از سوى دیگر چون اقامت طولانى او را در اروپا براى خود و حکومتبه صواب ندید، لذا خواستار بازگشت او به مملکتشد . براى رسیدن به این هدف بین ناظر تشریفات کمال بیگ و مدحت پاشا مکاتبات زیادى صورت گرفت . در نهایت در 22 آگوست 1878 میلادى، در اسکاتلند دربار، رئیس کاتبان عالى پاشا زاده على فؤاد بیگ را از طرف پادشاه براى اعلان عفو، به کاخ دوک د سادرلندى گسیل و اسکان او را در سواحل دریاى مدیترانه به همراه خانواده در موقعیت مناسب با آب و هوایى مساعد خواستار شد . او براى اقامت در کرت با ماهانه دویست لیره مناسب دیده شد و علاوه بر آن هزار لیره به عنوان مخارج راه اختصاص و با فرستادن عائلهاش به نزد او خواستهاش برآورده شد .
در 28 ایلول 1878 میلادى، که مدحت پاشا به خانیه رسید و به همراه خانوادهاش دو ماه در آنجا مستقر بود، بعد از آن به عنوان والى سوریه انتخاب شد . علت واگذارى این مسؤولیتبه مدحت پاشا بر مىگردد به تحرکات خدیو مصر براى الحاق یمن و سوریه به مصر و اخبارى که در این باره به حکومت منعکس شده بود . این حوادث باعثشد که حکومت، ولایتسوریه را - که نیاز به اصلاحات فراوانى داشت - به فردى با اقتدار و با نفوذ بسپرد و این موضوع توسط صدر اعظم وقت صفوت پاشا مورد توجه قرار گرفت و این پیشنهاد از طرف او به پادشاه ارائه شد و متعاقبا مورد تایید قرار گرفته و عملى شد . اگر چه مدحت پاشا خود را «جسما و روحا خسته و خود را پا به سن گذاشته» مىدانست و از این جهتخواهان هیچ مسؤولیت و ماموریتى نبود، با این حال جسارت جواب رد دادن به التفات و عنایت پادشاه را پیدا نکرد و از کرت با کشتى خصوصى که برایش فرستاده شده بود به محل اموریتحرکت کرد . اما در تلگرافى که از دربار براى او ارسال شد او را در عمل به مسؤولیت جدید خود در تمامى اقدامات و تدابیرى که مىخواهد به کار بگیرد موظف نموده بود، تا تماما از پادشاه اجازه خواسته و نظر او را جویا شود . اما چنین رویهاى هیچ وقت در مسلک و مشرب او نبود . بنابراین، مدحت پاشا به محض استقرار، با بهرهگیرى از تجربیات خود در والىگرى تونا و بغداد، با شوق و عزم جدى فعالیتش را آغاز کرد . در شام، بیروت و دیگر مناطق، مؤسسات اجتماعى و فرهنگى دایر نمود . از جمله براى احداث راهها و ساختمانها کوشش کرد .
در شام، خانه تربیت ایجاد نمود . در طرابلس تراموا راهاندازى کرد . در قلعه عکا، زندانى که با شرایط غیر بهداشتى و غیر انسانى فعال بود را تخریب کرد، خلاصه این که معتقد بود: «هر اقدام و تلاشى که در ولایت قونیه و آنکارا صورت مىگیرد به همان شکل باید در سوریه همان فعالیتها به اجرا در بیاید» . پادشاه همیشه نسبتبه او سوءظن داشت و با گماشتن جاسوس، رفتار او را کنترل مىکرد . انتصاب مخالف شدیدى مانند محمود ندیم پاشا به امور نظارت داخلى، و نفوذ افراد مغرض نسبتبه او در سراى شاهى همانند جودت پاشا، محمود جلالالدین پاشا، نصرت پاشا و سرورى افندى، باعث از بین رفتن شوق مدحت پاشا و ایجاد یاس و نومیدى در او مىشد . مجددا درخواست استعفا نمود، اما پذیرفته نشد .
در این میان، در منطقه حوران بین مارونىها و دروزىها درگیرىهایى رخ داد و انگلیس و فرانسه هر کدام طرف یکى را گرفتند . این مسائل باعثشد علیه مدحت پاشا در بابعالى اخبار نابجایى مطرح شود . سفر سفیر انگلیس به سوریه اعتراضات این چنینى را افزایش داد . درج عبارتى از سوى کاتب ولایتبر سر در «خانه تربیت» و به کار بردن عناوینى مانند «خدیو» و «داور» براى مدحت پاشا، احداث تماشاخانه و بوستان شهر با استقبال و قدردانى از سوى مردم رو به رو شد و آن را در تظاهرات خود با شعار «زنده باد مدحت پاشا» نشان دادند . رخدادهاى این چنینى باعث ایجاد شبهاتى در [نزد مخالفان] درباره رفتارهاى مدحت پاشا شد و باعث اتهام تشکیل حکومت مستقل در شام شد که با انتقال این موضوع به دربار، شاه را ترغیب نمودند تا حسین فوزى پاشا مشاور سابق ارتش را به شام گسیل کند تا اطمینان کامل از سوى مدحت پاشا حاصل کند . شبههها و تردیدهایى که در حق او مبنى بر تلاش براى جدا نمودن ولایت از حکومت مطرح شد، با توجه به اقدامات بنیادى او در آن منطقه، رفتار احترامآمیز با سفیر انگلیس، و تلاش براى الحاق منطقه جبل لبنان به سوریه و اقداماتى که در این راستا انجام مىداد، به پیش برده مىشد .
با توجه به استعفاى اخیر مدحت پاشا و با استناد به آن، در 27 شعبان 1297 (4 اگوست 1880م) جا به جایى مسؤولیت او و انتقالش به ولایت آیدین صورت گرفت و در اواخر اگوست او در ازمیر بود . مدحت پاشا در مسؤولیت جدید کمتر از یک سال دوام آورد . والى جدید که از برخوردهاى غیر مناسب در حق خودش متاثر شده بود، با ارسال نامههایى صداقتخود را به دولت اعلام و موارد مفسدهآمیزى که در حق او گفته شده را به اطلاع سه کاتب سراى شاهى رساند و افزایش حقوقش را هم خواستار شد . از سوى دیگر در ازمیر با تداوم بخشیدن به اقدامات سلف خود حمدى پاشا به تقویت امور پرداخت .
در این میان، با نامههایى که از سوى دوستانش در استانبول به دستش مىرسید متوجه تلاشهایى شد که با هدف از میان برداشتن و نابودى او صورت مىگیرد و آن به میان کشیدن این مساله بود که سلطان عبدالعزیز خودکشى نکرده بلکه او را کشتهاند و مدحت پاشا هم در این قضیه دخیل بوده است . در راس ترتیب دهندگان این برنامه هم مخالفانى فعال بودند که ذکر آنها در بالا رفت . بعضى از دوستان و حتى برخى از آشنایان خارجى به خاطر مشکل پیش آمده و تا رفع تبعات مصیبتبار آن او را توصیه به سفر به اروپا مىنمودند، اما او به آن اهمیتى نمىداد .
در این میان، با زلزلهاى که در منطقه Sakiz رخ داد، مدحت پاشا در کمک به آسیب دیدگان تلاش زیادى از خود نشان داد و این مساله از سوى سلطان عبدالحمید مورد تقدیر قرار گرفت و در هیاتى که بدین مناسبت تشکیل شده بود مدحت پاشا را هم جزو اعضاى آن اعلام کرد . در هر حال، مدحت پاشا در مقابل این التفاتها هم تمایل به حفظ سکوت داشت . طولى نگذشت که فردى به نام حسنى بیگ با درجه معاون سرگرد به ازمیر فرستاده شد تا رفتار والى را پیوسته زیر نظر گرفته و به دربار گزارش دهد . در نهایت، کابینه سعید پاشا، مدحت و مترجم رشدى پاشا را به استناد تحقیق و تفحص هیات ویژه این اتهامات محکوم و خواستار عزل و توقیف مدحت پاشا و مراجعت او از ازمیر و بازجویى در کشتى به وسیله ناظر عدلیه جودت پاشا شدند (16 جمادى الاخر1298 16 مائیس 1881م) . در این مورد حلمى پاشا به صورت ویژه به ازمیر اعزام و مدحت پاشا را به همراه خانوادهاش در حرم عمارت حکومتىاش در حال خواب مورد هجوم قرار داده، دستگیر کرد . در این میان تنها والى توانستخود را از ساختمان عمارت بیرون برده و از وحشت رخداد پیش آمده به کنسول فرانسه پناهنده شود . بعد از انعکاس موضوع به دربار و حکومت و با رایزنىهایى که از طریق ناظر عدلیه جودت پاشا با وکیل والى انجام شد، با اقدامات و اطمینان خاطرى که حاصل شد، مدحت پاشا که تحتحمایت کنسولگرى بیگانه در ازمیر قرار گرفته بود حاضر شد به شرط آسیب نرسیدن به خانوادهاش و برگزارى علنى دادگاه، خود را تسلیم نماید . بعد از آن حلمى پاشا با کشتى اختصاصى که از استانبول فرستاده شده بود مدحت پاشا را سوار و بعد از چند روز به استانبول وارد شد . مدحت پاشا که به کوشک چادر در کاخ یلدز برده شده بود بازجویىاش توسط هیاتى متشکل از سرورى افندى (رئیس)، عبداللطیف بیگ و کورهناوان راغب بیگ ادامه یافت .
در هزیران 1881 میلادى در جریان محاکمه مدحت پاشا به همراه دیگر مظنونان، او نسبتبه اتهامات وارده یعنى قتل عبدالعزیز توسط داماد محمود پاشا و نورى پاشا و این که این واقعه با اطلاع و موافقت مدحت پاشا صورت گرفته، دفاع مبسوط و مدللى انجام داده و بدین وسیله خود را از آن اتهامات تبرئه کرد . محاکمه کاملا موضع گیرانه و یکسویه به پیش مىرفت، با این حال نقصانها و کاستىهاى زیادى در آن مشاهده شد و در مواردى این کاستىها حرکت دادگاه را متوقف کرد . تنها چیزى که اهمیت داشت نتیجه دادگاه بود که هیچ چیزى در آن تاثیرگذار نبود . در پایان دادگاه به خاطر این که شهادت سلطان عبدالعزیز به صورت مشترک انجام شده بود، مدحت پاشا به همراه دیگر مظنونان محکوم به اعدام شد و حکم ابلاغ گردید . در جلسه فوقالعادهاى که در سراى شاهى با حضور وزراى پیشین، هیات وکلا، مشاوران و سپهبدها در خصوص اجراى حکم اعلام شده از سوى دادگاه و یا تخفیف آن برگزار شد، نظر همه گرفته شد و مشخص گردید که اکثریتحاضر موافق اجراى حکم و اقلیتى هم خواهان اعمال تخفیف هستند . پادشاه نظر اقلیت را ترجیح داد و حکم اعدام را به تبعید تبدیل کرد . در 28 تموز 1881 میلادى بعد از 31 روز از ابلاغ حکم، مدحت پاشا با کشتى عزالدین از راه جده به طائف فرستاده شد .
مدت زمان تبعید مدحت پاشا در طائف سه سال دوام داشت . او در این مدت با کمبودها و مشقتهاى زیادى دست و پنجه نرم کرد . با تعیین شریف عبدالمطلب به والى گرى حجاز، او و فرماندهانش براى جلوگیرى از فرار زندانیان تدابیر مختلفى اتخاذ کرده و رفتارى با آنها در پیش گرفته بودند که مطلقا لایق آن نبودند . مدحت پاشا چندین بار به این وضعیت اعتراض کرد و خواستار فرصتى براى انجام مناسک حج در مکه شد، اما جواب مثبتى دریافت نکرد . براى او آگاهى از وضعیتخانواده اش در ازمیر میسر نمىشد . براى تسکین بخشیدن به خود در مقابل چنین شرایط سختى، تمام اوقات خود را به عبادت و مطالعه حدیث و تفسیر مىگذراند و دوباره به حفظ قرآن پرداخت . در این میان، خاطرات خود را که بعد از مشروطه [دوم] منتشر شد، نوشت . در سال سومى که در زندان طائف بود دچار مرض کفگیرک در شانه راستخود شد . علىرغم این که سروان محمد ناشید افندى پزشک، تشخیص داده بود که حتما باید براى رفع این مرض عمل جراحى صورت گیرد، پادشاه به این امر راضى نشد . تقاضاى فرستادن طبیبى حاذق از مکه شد . ولى عثمان پاشا اهمیتى به این موضوع نداد . تا این که با کمک هم قطارانش در زندان، بیمارى رو به بهبودى گذاشت . از سوى محافظانش چندین بار اقدام براى مسموم نمودنش شد، اما بیدار و حواس جمع بودنش مانع از عملى شدن آن شد . تا این که در 8 مائیس 1884 میلادى، با نقشه از پیش طراحى شده، یک سروان ، یک نگهبان و یک گروهبان به همراه پنج نفر جانى به دستور پادشاه، نیمه شب در را شکسته وارد اتاقش شده و مدحت پاشا را خفه کردند . تنها در گزارش ناشید افندى طبیب که به سراى شاهى ارسال شد به «ناتوانى و ضعف حاصل از مرض کفگیرک و دمل دیگرى که مشابه خیارک بود» به عنوان علت مرگ اشاره رفته است . مرگ او به این شکل به اطلاع افکار عمومى رسید . این خبر تلخ را همسرانش نعیمه خانم و شهربان خانم، پسرش على حیدربیگ، دخترانش ممدوحه، وسیمه و صابره خانم در ازمیر دریافت کردند .
مدحت پاشا سیاستمدارى بود که در رفتار سیاسىاش با تانى و احتیاط میانهاى نداشت و به واسطه وقوف کامل و از نزدیک به اوضاع سیاسى اروپا، با قصوراتى که براى او قابل بیان است، دولتمردى بسیار وطنپرور و داراى نیتخیر بود . تمام اعمال او در جهت منافع خیر خواهانه براى دولتبود . به ویژه در این که والى بسیار موفقى بود همه متفق القول هستند . تنها بعضى رفتارهاى آزادیخواهانه و با جرات او در محیط استبدادى، او را متهم به طرفدارى از جمهوریت نمود .
پىنوشت:
1) برگرفته از: .Islam Ansiklopedis
در ترجمه این نوشتار از راهنمایىهاى ارزشمند استاد ارجمندم جناب آقاى دکتر وهاب ولى بهرههاى فراوان بردهام که بدین وسیله از ایشان تشکر و قدردانى مىنمایم .
2) عضو هیئت علمى مؤسسه آموزش عالى باقرالعلوم (ع) .
3) vidin
4) sadaret mektubi kalemi
5) Cezayirli - oglu Migird.c
6) Sarraf Misak
7) silistre
8) Tirnova
9) Kuleli
10) Prizrin
11) نام ترکى قصبه «پج» در یوگسلاوى ipek
12) منطقهاى در آلبانى yakava
13) Islimye
14) Cuma
15) Zistova
16) Selvi
17) Aynaroz
18) Bukres
19) Filibe