بنى غانیه، خاندانى حکومتگر در غرب اسلامى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
بنى غانیه خاندانى از بربرها بودند که در قرن ششم هجرى در منطقه شرق اندلس و افریقیه به حکومت رسیدند . نخستین امیر از بنى غانیه محمد بن على بن غانیه مسوفى و آخرین آنان عبدالله بن اسحاق است . این خاندان که با حمایت مرابطان روى کار آمد، پس از سقوط دولت مرابطى و در زمان حاکمیت موحدان از حامیان بزرگ تفکر مرابطان به شمار مىرفت . تاخت و تازهاى بنى غانیه تا مدتها سبب سلب آرامش از موحدان شد . سپاهى که آنان از اعراب مهاجر و صحرا گرد فراهم آوردند، سبب آشفتگى اوضاع افریقیه در نیمه دوم سده ششم و نیمه نخستسده هفتم شد . ضربات مداوم موحدان و حفصیان به آنان در افریقیه سرانجام به حضور بنى غانیه در آن جا خاتمه داد .
شاخه دیگر این خاندان در میورقه حضور داشتند که موحدان در سالهاى آخر سده ششم به حضور آنان خاتمه دادند، این نواحى تا زمان تصرف به دست مسیحیان در دست موحدان باقى ماند .
مقدمه
مطالعه درباره تاریخ کشورها و سرزمینهاى اسلامى چندان در ایران سابقه ندارد . با وجود مطالعات و بررسى هایى که در سالهاى اخیر در این شاخه مطالعاتى آغاز شده است، بررسى تاریخ تحولات کشورها و دولتهاى اسلامى را در ایران باید هنوز در مراحل مقدماتى به حساب آورد . پیدایى، حیات و مرگ دولتها و حکومتهاى اسلامى، هر یک ویژگىهایى به دنبال دارد که شناخت آنها به درک بهتر تحولات جهان اسلام کمک خواهد کرد .
در سده ششم هجرى همزمان باتلاش دولتهاى کوچک مسیحى که در اندلس براى بیرون راندن مسلمانان از اسپانیاى اسلامى فعالیت مىکردند، دولتى در جزایر شرق اندلس و شمال افریقا به وجود آمد که مدتها حاکمیتهاى بزرگ شمال افریقا و مسیحیان اروپا را به خود سرگرم کرد . تلاش براى حفظ بقایاى حاکمیت مرابطان و قیام بنى غانیه علیه موحدان از بزرگترین حرکتها در اندلس است که حتى سبب ورود موحدان به این سرزمین شد . این امر در زمانى صورت گرفت که نیروهاى مخالف مسلمانان علاوه بر وحدت با یکدیگر در بهترین وضعیتبراى بیرون راندن مسلمانان قرار داشتند . وجود این دولت و مقاومت آن در برابر مسیحیان را مىتوان از آخرین تلاشهاى دنیاى اسلام - صرف نظر از دولتبنى نصر - در مقابله با حملات صلیبى مسیحى دانست که در روابط مسلمانان و اروپا بابى را به خود اختصاص داده است . این نوشته در صدد بررسى نقش سیاسى دولتبنى غانیه در حوادث دنیاى همزمان خود است . هم چنین کوشش مىشود تا ارتباطهاى آن با نواحى همجوار به ویژه با دولتهاى اسلامى بررسى شود .
منابع کهن مانند آثار عبدالواحد مراکشى، ابن القطان ، ابن اثیر، ابن خلدون، ابن عذارى مراکشى و دیگر نوشتهها در بررسى مسائل بنى غانیه و تحولات حرکت آنان، اغلب به وقایع نگارى بسنده کرده و صرفا سیر تاریخى حوادث را نقل کردهاند . با این حال، اغلب کتابهایى که درباره تاریخ مغرب اعم از کهن و متاخر نوشته شدهاند صفحاتى را به تاخت و تازهاى بنى غانیه در شمال افریقا و سرگرم کردن دولت موحدى اختصاص دادهاند که صرفا در حد اطلاع رسانى جاى دارند . از میان تحقیقات متاخر نیز مىتوان به آثار عبدالله عنان اشاره داشت که ضمن تاریخ اندلس مسلمان و شمال افریقا مطالب مربوط به بنى غانیه را ذکرکرده است . اخبار دانشنامه جهان اسلام نیز در حد ترجمه و معرفى بسیار کلى این دولت است .
تبار بنى غانیه
بنى غانیه را مىتوان از سلسله دولتهاى نیمه مستقل دانست که به دستبربرها به همراهى اعراب تاسیس شده است . این دولت در ردیف دولت هایى چون حفصیان، زیریان و . . . قرار مىگیرد که بربرها در آن دست قوىتر را داشتند . البته نباید از نظر دور داشت، دولتهاى بزرگى نیز در شمال افریقا به دستبربرها تشکیل شدهاند که دامنه نفوذ آنان تا اندلس و شمال دریاى مدیترانه رسیده بود و تحت لواى دیانت اسلام از سرزمینهاى مسلمانان دفاع کردهاند . دولتهاى مرابطان و موحدان که هر کدام تبلیغات مذهبى ویژهاى نیز داشتهاند، دراین دسته جاى مىگیرند .
بنى غانیه از قبیله مسوفه از بربرهاى صنهاجى شمال افریقا بودند که در آغاز کار مرابطان به آنان پیوستند (2) و در فتح اندلس به آنان به نام «غانیه» جد مادرى خود خوانده مىشدند . (4) غانیه زنى از مرابطان بودکه یوسف بن تاشفین امیر مرابطى او را به ازدواج على مسوفى رهبر قبیله مسوفه از بربرهاى صنهاجى در آورد . گویا على نیز در دربار یوسف منزلت و جایگاهى در خور یافته بود . فرزندان این ازدواج را باید مؤسسان دولتبنى غانیه دانست . گویا غانیه پس از على مسوفى به ازدواج ابو عبدالله محمد بن الحاج حاکم قرطبه در آمد و او فرزندان غانیه را تحت تکفل خود بزرگ کرد . (5) شاید این امر در تربیتسیاسى فرزندان غانیه و رسیدن آنان به مقامات حکومتى تاثیر داشته باشد .
به قدرت رسیدن بنى غانیه
در آغاز کار، على بن یوسف بن تاشفین مرابطى دو برادر به نامهاى محمد و یحیى، پسران غانیه را که تحتسرپرستى او رشد یافته بودند، به حکومت اندلس فرستاد . (6) یحیى که به شجاعت کم نظیرى معروف بود، حاکم ناحیه استجه در افریقیه بود . (7) او در و شرق اندلس رسید . (9) یحیى کوشید در مقابل پادشاه آراگون و حملات او به مناطق مسلمان نشین بایستد . اما در داخل با قیام علیه مرابطان مواجه شد . (10) یحیى هم چنین با پادشاهان مسیحى همجوار و امپراتورى روم نیز نبردهایى داشت . (11) مهمترین نبرد او درگیرى در سال 529 قمرى در مقابل «ابن ردمیر بارسلونى» یا «ابن رذمیر البرشلونى» بود که وى شهر افراغه از نواحى مارده را محاصره کرد . محاصره افراغه طولانى شد و اهالى با سختشدن اوضاع از یحیى بن غانیه تقاضاى کمک کردند . اهالى شهر در نامهاى که به یحیى نوشتند، متذکر شدند که اگر به آنها کمک نشود ناچار اطاعت ابن ردمیر را خواهند پذیرفت . از این رو، یحیى درخواست آنان را پذیرفت . به سبب ترس از نبود سپاه کار آمد مسلمان در اندلس، برخى از اطرافیان یحیى کوشیدند تا او را از کمک رسانى به اهالى افراغه باز دارند . اما یحیى که براى انجام دادن این کار تصمیم قطعى داشت، با سپاهى افراغه را از محاصره فرنگیان نجات داد . (12) او در 543 قمرى از قرطبه به غرناطه رفت و در آن جا درگذشت . (13)
محمد، برادر یحیى، حاکم منطقهاى از نواحى قرطبه بود . او در سال 520 قمرى از طرف مرابطان به حکومت جزیره شرقى، یعنى میورقه رسید که پس از مدتى منورقه و یابسه نیز به آن افزوده شدند . (14) البته این نظر در میان مورخان وجود دارد که على بن یوسف بن تاشفین او را به قصد تبعید به آن نواحى فرستاده باشد . (15) در صورت صحت هر دو نظریه، رفتن محمد بن غانیه به میورقه و دو جزیره دیگر زمینه ساز تشکیل دولتى در آن جا شد که حاکمان آن از نژاد بربر بودند، اما حکومتخود را بسیار دورتر از سرزمین مادرى و در آن سوى دریاى مدیترانه، یعنى جزایر شرقى اندلس که به جزایر بالیار معروف است، تاسیس کردند .
محمد را نخستین امیر از این خاندان نام بردهاند . (16) او پس از تصرف این نواحى حکومتى مستقل تشکیل داد . حکومت او ویژگى هاى چندى داشت که به استقلال بیشتر وى کمک مىکرد . او دعوت به نام عباسیان را آغاز کرد و آن را ادامه داد . (17) زمان براى اقدام او نیز مناسب بود; زیرا دعوت موحدان آغاز شده و در حال تقویتبود و بیم سرایت آن به نواحى بالاى دریاى مدیترانه به ویژه شهرهاى دانیه و میورقه سبب توجه یوسف بن تاشفین به محمد شد . دعوت به نام خلفاى عباسى در مقابل موحدان سبب وحدت حکومت محمد با مرابطان بود . در حقیقت او به هنگام سقوط مرابطان و روى کار آمدن موحدان پایههاى قدرت و استقلال خود را محکم کرد . (18)
حکومتى که محمد بن غانیه تاسیس کرد، از نظر جغرافیایى نیز موقعیت ویژهاى داشت . علاوه بر سه جزیره - میورقه، منورقه و یابسه - و با در نظر گرفتن مناطق اطراف تحت نفوذ ابن غانیه مىتوان مرزهاى این حکومت را تعیین کرد . از سمت جنوب «بجایه» از سمتشمال «برشلونه» مرزهاى آن بودند . از مشرق و مغرب نیز منورقه و یابسه جزایر سرحدى بودند . این نواحى حدود سال 290 قمرى به دست مسلمانان فتح شد و حاکمان متعددى تا زمان محمد بن غانیه در آن حکومت کرده بودند تا سر انجام در دوران مرابطان حکومتبه بنى غانیه رسید . (19) به سبب آب و هواى مناسب منطقه، یابسه به تاکستانهاى انگور خود شهرت داشت . رودهاى چندى نیز در جزایر جارى بود . (20) پیش از این به موقعیت زمانى روى کارآمدن بنى غانیه اشاره شد . باید ذکر شود که قدرت یافتن موحدان در مقابل مرابطان به جنگ هایى منجر شد که اوج آنها نزدیک به هفتسال از 534 تا 541 قمرى بود . سرانجام در این نبردها موحدان به رهبرى «عبدالمؤمن» جانشین محمد بن تؤمرت بر مرابطان پیروز شدند . عقیده مذهبى مستقل موحدان که در تضاد با مرابطان بود پس از گسترش حاکمیتسیاسى آنان در نواحى تحتحکومتشان گسترده شد . سرزمین مرابطان را موحدان به ارث بردند . علاوه بر مناطق وسیع شمال افریقا، نواحى مسلمان نشین اندلس نیز در حیطه حکومت آنان قرار گرفت . در این گستره جغرافیایى، تنها منطقه حکومتبنى غانیه از نفوذ موحدان بیرون ماند . (21) بنى غانیه حکومت موحدان را نپذیرفتند . بازتاب دیگر این امر وفادارى بنى غانیه به دعوت براى عباسیان در مقابل خلافت مورد ادعاى موحدان بود که از نظر سیاسى مانع یکپارچگى مناطق تحتحکومت موحدان شد .
به این ترتیب، حضور بنى غانیه را مىتوان آخرین دفاع از قلمرو اندلسى مرابطان دانست که توانستند مدتها در مقابل موحدان بایستند . (22) ظهور آنان که تفکر مالکى داشتند، (23) مىتوانست در افریقیه خطرى براى موحدان باشد . دولت موحدى در سالهاى پس از ابن تؤمرت، به ویژه در دوران حکومت عبدالمؤمن و پسرش یوسف، حضور بنى غانیه را تحمل کردند و در برابر آنان عکس العمل تندى نشان ندادند . قراین و وضعیت دولت موحدى نشان مىدهد که با وجود عدم اطاعت جزایر بالیار از این دولت، موحدان توانایى تحمیل حاکمیتخود را بر بنى غانیه داشتند . گویا دولت موحدى خود را درگیر با مسائل دیگرى به ویژه در نواحى شمال افریقا مىدید و به اطاعت واداشتن بنى غانیه را به فرصت مناسبى موکول کرده بود . تحلیل ابن الخطیب آن است که موحدان، دراین شرایط بنى غانیه را سدى میان خود و دشمنان مىدیدند که مىتوانست مانع حملات به دولت موحدى شود . (24) این سیاستى است که از سال 541 قمرى که تقریبا تمام نواحى مرابطان به اطاعت موحدان در آمد تا سال 578 قمرى ادامه پیدا کرد .
سیاست فوق از سال مذکور به بعد تغییر کرد . از این رو، موحدان از این پس بسیار کوشیدند تا بنى غانیه را به اطاعتخود در آورند (25) و با اعزام سفیرانى از آنان بیعت و اطاعتخواستند . نخستین دسته از سفیران با هیاتى در سال 541 قمرى نزد اسحاق بن محمد بن غانیه اعزام شد که او را به اطاعت دعوت کردند . بنى غانیه دعوت موحدان را نپذیرفتند و هم چنان تحت اطاعت عباسیان بغداد باقى ماندند . با این حال، در این سالها از درگیرى جدى با موحدان اجتناب مىکردند . آنان براى تحقق این یتخود هدایاى گران قیمتى براى خلیفه موحدى فرستادند . (26) خلیفه موحدى امیدوار بود که هیات اعزامى او زمینه ساز طاعتبنى غانیه شود . این امر مىتوانستبه ادامه حاکمیت معنوى خلافت عباسى در منطقه خاتمه دهد و زمینه یکپارچگى سرزمینهاى اندلس و افریقیه را تحتحاکمیت موحدان فراهم کند . اما هنگامى که بنى غانیه این پیشنهاد را رد کردند، امید موحدان به یاس تبدیل شد .
پس از مرگ محمد در 567 قمرى پسرش عبدالله به حکومت رسید، (27) اما با رقابتبرادر خود اسحاق رو به رو شد و به دست گروهى از سپاهیان و بزرگان او کشته شد . (28)
در زمان اسحاق پسر محمد بقایاى مرابطان به منورقه وارد شدند . این امر سرزمین بنى غانیه را در مقابل موحدان به مرکز بقاى تفکر مرابطى تبدیل کرد . شاید یکى از دلایل تغییر سیاست موحدان در برابر بنى غانیه این امر بوده باشد . اسحاق کوشید موقعیتحکومتخود را تقویت کند . او با ایجاد ناوگان دریایى نیرومند به سواحل سرزمینهاى مسیحى همجوار حمله مىکرد و هر سال دو بار به جنگ با روم مىرفت . سرانجام او در 579 یا 580 قمرى در نبرد با رومیان کشته شد (29) و پسرش محمد به جاى او نشست . مرگ اسحاق با تحولى در دولت موحدى همراه بود; زیرا همزمان یوسف بن عبدالمؤمن نیز درگذشت و پسرش ابویوسف منصور به حکومت دولت موحدى رسید .
روابط بنى غانیه با موحدان
پیش از این اشاره شد مدتها موحدان حضور بنى غانیه را در جزایر بالیار پذیرفتند . اما این امر با روى کار آمدن ابو یوسف المنصور موحدى شکل دیگرى پیدا کرد . بدین ترتیب، باب جدیدى در روابط موحدان با بنى غانیه گشوده شد که سرانجامى جز نبرد رویارو نداشت . موحدان مناطق تحت نفوذ بنى غانیه را بخشى از مغرب اسلامى بزرگ مىدانستند که باید چون دیگر نواحى اطاعت آنان را مىپذیرفت . در مقابل، بنى غانیه نیز حاضر نبودند استقلال به دست آمده را آسان از دستبدهند .
پىگیرى سیر حوداث نشان مىدهد که در سال 578 قمرى موحدان از اسحاق خواستند از آنان اطاعت کرده، به نام آنان خطبه بخواند . اما اسحاق به خواستبزرگان دولت، پاسخ موحدان را به تاخیر انداخت . پس از او پسرش محمد درخواست موحدان را پذیرفت و به اطاعت آنان گردن نهاد . امااین امر سبب شد تا برادرانش او را زندانى کنند و پسر دیگر اسحاق به نام على حکومت را به دست گیرد . ازاین زمان على کار درگیرى جدى با موحدان رابه دست گرفت . یعقوب المنصور موحدى نیرویى را به فرماندهى «على بن ربر تیر» - از فرماندهان نظامى خود - به جزیره میورقه فرستاد تا ابن غانیه را به اطاعت فراخواند . او نیز از شهر «سبته» عازم میورقه شد . در این زمان میان بزرگان جزیره درگیرى وجود داشت که تعدادى از کشتى هایى را که او با خود از سبته آورده بود، آتش زدند . سپس بنى غانیه او را دستگیر کرده، به اسارت در آوردند . (30) به دنبال این امر، على بن اسحاق بن غانیه تصمیم به حمله به موحدان گرفت .
عامل دیگرى که به جرات یافتن بنى غانیه در حمله به موحدان و زمینه سازى جنگ میان آن دو کمک کرد، در افریقیه ریشه داشت . در این هنگام با انتشار خبر مرگ یوسف موحدى (31) گروهى از بزرگان شهر بجایه در مغرب براى رهایى از تسلط موحدان از على بن اسحاق کمک خواستند . (32)
به این ترتیب زمینه براى جنگى در مغرب اسلامى میان دولتهاى مسلمان فراهم شد . بنى غانیه در این زمان خود را به قدر کافى قدرتمند مىدیدند که به جنگ خلیفه موحدى بروند . در مقابل، خلیفه موحدى که تازه به جاى پدر نشسته بود در صدد بود تا اوضاع مرکز حکومتخود را آرامتر کند . درخواستبزرگان بجایه نیز مزید بر علتشد . (33) بزرگان بجایه به هنگامى که از ابن غانیه درخواست کمک نمودند به طور ناخواسته به او وعده یارى نیز دادند که سبب قوىتر شدن انگیزه على در حمله به مغرب شد . مساله علت کمک خواستن بزرگان بجایه از على خود جاى بحثبسیار دارد . آیا اختلافات داخلى با موحدان سبب این امر شد؟ که سرگرم بودن به اخذ بیعتبراى ابویوسف یعقوب بن یوسف نادرستى فرض مذکور را ثابت مىکند . آیا اختلاف داخلى میان گروهى از بزرگان شهر باگروه دیگر انگیزه این دعوت شد ؟ و آیا درگذشت امیر موحدى شهر عامل محرک بود؟ . این پرسشها را باید در بحثى جداگانه پاسخ داد . با وجود تمامى این احوال، بنى غانیه به دنبال عدم سازش با موحدان تشخیص دادند زمان براى حمله به قلمرو آنان بسیار مناسب به نظر مىرسد .
على که در منابع به نام میورقى خوانده مىشد (34) در سال 580 قمرى به شهر بجایه حمله کرد و بدون کمترین مشکلى آن جا را و حاکم را که على ابو موسى بن عبدالمؤمن نام داشت دستگیر نمود و به نام بنى عباس خطبه خواند . (36) این امر را مىتوان بازگشتخانوادگى بنى غانیه به شمال آفریقا دانست که از این زمان در وقایع افریقیه حضور یافتند . موحدان براى مقابله با بنى غانیه دستبه کار شدند . خلیفه موحدى که پیش از رسیدن بنى غانیه به آن جا حضور سیاسى و معنوى خود را در بجایه در خطر مىدید، حاکم جدیدى به نام ابوالربیع براى بجایه تعیین کرد . ابوالربیع در محلى به نام «بامیلول» با میورقى رو به رو شد . ابوالربیع پس از کشته شدن فرماندهان بزرگش شکستخورد و به الجزایر فرار کرد . على میورقى از این زمان به بعد فتوحاتى را در شمال آفریقا آغاز کرد که منطقه تحت تسلط او را گسترش مىداد . او الجزایر را براى هدف خود نامطمئن تشخیص داد و از آن جا پیشروى کرده، به «تلمسان» حمله کرد و آن جا را پایگاه خود قرار داد . با این حال، او به این مناطق قناعت نکرد و بار دیگر الجزایر را تصرف کرد و آن را به برادر زاده خود طلحه سپرد . سپس از آن جا به «ملیانه» رفت و پس از تصرف آن، بدر بن عایشه را به ولایت آن جا گماشت . (37) در این مرحله او توانسته بود به جز تونس بر مهدیه، قسنطینه و بیشتر نواحى افریقیه مسلط شود .
على در سال 581 قمرى پس از خارج کردن بیشتر نواحى افریقیه از دست موحدان (38) با فرستادن سفیرى به بغداد از خلیفه الناصر عباسى واگذارى حکومت و تجدید عهد با مرابطان را درخواست کرد . (39) خلیفه خواست او را پذیرفت و اجازه جنگ با موحدان را داد . (40) شکستسختسپاهیان موحدى سبب شد تا مسوفه و اعراب بسیارى چون جشم، ریاح، اثبج و قبایل بنى سلیم بن منصور و بنى هلال به او بپیوندند . (41) این قبایل که هنوز به شکل قبیلهاى مىزیستند در نیمه اول سده پنجم هجرى از شرق به آن جا مهاجرت کردند . ماهیت زندگى قبیلهاى و تحرک مداوم و آسان آنان عاملى بود که حضورشان را در کنار نیروهاى نظامى و حرکتبه همراه آنان امکانپذیر مىساخت . قبایل مذکور که با گسترش شهرت عملیات میورقى به او پیوستند تا زمان قدرتمندى بنى غانیه در کنار آنان بودند و پس از تضعیف قواى آنان و شکستهاى پى در پى از موحدان و یا امیران آنان، کم کم از بنى غانیه جدا شدند که در ادامه متن به آن اشاره خواهد شد . حضور این قبایل در کنار على به تقویت قواى او و تسلط بیشتر بر افریقیه کمک کرد .
عامل دیگرى که به رونق گرفتن کار على بن غانیه در افریقیه کمک کرد، آمدن ترکان غز از مصر به رهبرى قراقوش ارمنى (42) غلام ایوبیان و همکارى آنان با ابن غانیه بود . (43) صلاح الدین ایوبى ترکان غز را به منطقه مغرب فرستاده بود که قراقوش دامنه حرکت آنها را به دیگر مناطق نیز کشاند . ایوبیان امیدوار بودند به کمک این نیروها تسلط خود را بر مغرب نیز گسترش دهند . این زمان با توسعه حملات صلیبیان به دنیاى اسلام در شرق به هدف بیت المقدس و در غرب به هدف اندلس اسلامى هم عصر شده بود . مطالعه در تاریخ ایوبیان نشان مىدهد که صلاح الدین در صدد یافتن راه هایى براى تقویت قواى خود در مقابل تهاجمات صلیبیان بود . این هدف با گسترش مناطق تحت نفوذ یا حاکمیتبه سهولت تامین مىشد . مهمترین مخالفى که بر سر راه هم پیمانى بنى غانیه و ایوبیان مىتوانست قرار داشته باشد، وجود دولت موحدى بود که حضور موحدان و ایوبیان به ویژه اعتقاد آنان به تبعیت از عباسیان را به ضرر خود مىدید . یکى از اهداف ایوبیان مىتوانستبازگرداندن یکپارچگى میان عرب و اسلام از راه هم پیمانى با بنى غانیه باشد که شرق و غرب شمال افریقا را با هم پیوند مىداد . اگر این اتحاد صورت واقعى پیدا مىکرد نیروى واحدى در برابر صلیبیان ایجاد مىشد .
با این حال، اهداف بنى غانیه از قیام علیه موحدان مسائل دیگرى بود که کسب برترى سیاسى و رسیدن به حاکمیت مستقل و مستمر در مقابل موحدان از جمله اهداف اساسى آن به حساب مىآمد . این اهداف با منظور ایوبیان در اتحاد با بنى غانیه تفاوت داشت . با وجود تفاوت در هدف دو نیروى فوق، ترکان به رهبرى قراقوش با ابن غانیه متحد شدند و نیروهاى واحد او را «امیر المسلمین» نامیدند . (44)
با گرد آمدن ترکان غز، بقایاى مرابطان، اعراب و بربرها زیر لواى ابن غانیه، و با کمک آنان وى نواحى مختلف افریقیه به جز تونس و مهدیه را از دست موحدان خارج کرد . (45) جمع شدن نیروهاى ترک و عرب و بربر تحت فرمان بنى غانیه بر ضعف شدید نیروهاى مدافع شهرهاى افریقیه و نبودن نیروى کار آمد نزد موحدان براى دفاع از مناطق فوق الذکر دلالت دارد . شیوهاى که نیروهاى ائتلافى بنى غانیه براى حمله به نواحى مختلف افریقیه برگزیدند، حمله ناگهانى، سرعت و وقتشناسى بود که پیروزى و تصرف آن مناطق را در مدت اندک و بدون سختى زیاد امکانپذیر مىساخت .
با این حال، حضور على بن غانیه و تعرضات قبایل عرب سبب آشفتگى امور شمال افریقا شد . (46) نیروهایى که تحت امر او گرد آمده بودند در غارت مناطق و تعرض به آنها اندکى تردید به خود راه نمىدادند . از این رو، اوضاع شمال آفریقا به هم ریخت . آبادانى و حاصل خیزى جاى خود را به خرابى، ویرانى، قتل و کشتار داده و مردمان مقیم آن نواحى را بسیار آزرده خاطر ساخته بود . از سوى دیگر على بن غانیه تصرف مناطق گسترده و پر جمعیت را در حد قدرت و طاقتخود نمىدید . او حتى در حفظ مناطق تصرفى خود نیز دچار شک شده بود . از این رو، با وجود فتح نواحى وسیعى از شمال آفریقا به بجایه بازگشت و با مردمان آن ناحیه تجدید بیعت کرد . سپس به قسنطینه رفت و با ساختن حصارى محکم در آن جا مستقر شد . (47)
با گسترش اخبار فعالیتهاى ابن غانیه موحدان به دستور یعقوب المنصور در مقابل هم پیمانى ترکان و بنى غانیه سپاهى تشکیل دادند . خلیفه موحدى شجاعترین مردان خود را با این سپاه همراه کرد و به آنان فرصت داد تا ابزار جنگى لازم را براى مقابله با بنى غانیه فراهم کنند . او هم چنین اموال بسیارى به سپاه بخشید و فرماندهى سپاه را به ابو محمد ابن ابواسحاق بن جامع واگذار کرد . اصلىترین ماموریت این سپاه مقابله با بنى غانیه و سرکوب کردن على میورقى بود . سپاه از راه سبته به فاس و از آن جا به تلمسان حرکت کرد . والى تلمسان در آن هنگام ابوالحسن بن ابوحفص بود . سپاه پس ازتلمسان به الجزایر و از آن جا به ملیانه رفت و آن جا را فتح کرد . با فتح ملیانه حاکم شهر به نام بدربن عایشه که على بن غانیه او را بر آن جا گماشته بود فرار کرد وبه تدریج ناحیه به ناحیه تا بجایه عقب نشست . بدین ترتیب موحدان پس ازیک سال بجایه را بازپس گرفتند . (48) حاکم آن جا نیز گریخت و به على بن غانیه پیوست . موحدان شهر قسنطینه را نیز محاصره کردند .
از دست دادن این مناطق براى بنى غانیه بسیار دشوار بود . على با سقوط بجایه به طرف شرق و به صحرا گریخت تا حملات خود را این بار از صحرا علیه موحدان ادامه دهد . سقوط قسنطینه اوضاع را بر على بسیار دشوارتر کرد . در سال 583 قمرى سپاه بزرگى از جانب موحدان به قصد شهر تونس اعزام شدند . رهبرى این سپاه به ابویوسف بن ابوحفص واگذار شد . در نبرد سختى که در دشت «عمرة» بین دو گروه به وجود آمد، موحدان از بنى غانیه شکستخوردند (49) و فرماندهان بزرگ و رهبران سپاه کشته شدند . در نتیجه، گروههاى اعراب از سپاه موحدى جدا شده و به بنى غانیه پیوستند . (50) دراین شرایط، اوضاع در جزایر بالیار نیز تغییر کرده بود و هم زمان با شکست نیروهاى ابن غانیه در مقابل موحدان، قیامى رخ داد که در آن به نام موحدان خطبه خوانده شد . توضیح گستردهتر این مطلب در جاى خود خواهد آمد .
نبرد بعدى در «الحامة» یا «حامة دقیوس» نزدیک قابس در 584 قمرى میان نیروهاى موحدان و بنى غانیه اتفاق افتاد . موحدان شکست قبلى راجبران کردند و در دره کوچکى معروف به «راس تاجرا» (51) نیروهاى متحد بنى غانیه و قراقوش از موحدان کستخوردند . (52) منصور موحدى توانستشهر قابس رافتح کند و از آن جا به «قطصه» رفت . اما مردمان آن دیار جانب بنى غانیه را گرفتند و از اطاعت موحدان خارج شدند . منصور پس از محاصره طولانى به زور وارد شهر شد و اهالى را کشتار کرد . (53) در نبرد الحامه على زخمى شد و در حال فرار به صحرا در خیمه پیرزنى درگذشت . موحدان نیز نواحى تصرف شده را باز پس گرفتند .
پس از کشته شدن على، چهار برادرش که از زمان خروج از میورقه او راهمراهى کرده بودند، به اتفاق یحیى را به جاى على برگزیدند . آنان در یحیى نشانهاى از شجاعت و شهامت دیده بودند، از این میان، عبدالله برادر دیگر آنان به میورقه بازگشت و بقیه در شمال افریقا ماندند . آنان در ادامه نبردهاى خود با موحدان به صحرا رفتند و در آن جا ماندند تا منصور موحدى به مراکش بازگشت . (54) از این زمان مىتوان بنى غانیه را به دو شاخه در شمال افریقا و اندلس تقسیم کرد .
منصور خلیفه موحدى پس از بازگشتبه مراکش به این نتیجه رسید که اگر مراکش را ترک کند و به تونس بازگردد از جانب بنى غانیه امنیت نخواهد داشت . بنى غانیه نیز با کمک نیروهاى ائتلافى خود جنگ علیه موحدان را ادامه دادند . این روش در دوران پس از مرگ على بن غانیه به رهبرى برادرش یحیى هم چنان ادامه یافت .
بنى غانیه در افریقیه و ادامه روابط با موحدان
یحیى بن اسحاق در افریقیه پس از تسلط بر نواحى بسیارى اقدامات برادر و هم پیمانى با قراقوش را هم چنان پى گرفت . (55) وضعیت افریقیه آشفته و سر رشته امور از دست موحدان خارج شد . مقاومتیحیى تا زمان مرگ در مقابل موحدان سبب دغدغه بسیار موحدان و صرف نیرو، هزینه و وقتبسیار شد . او سالها رو در روى موحدان ایستاد و منطقه به منطقه مورد تعقیب قرار گرفت . در بسیارى از اوقات مناطق میان این دو جبهه دستبه دست مىشد . با این حال قدرت یحیى زمانى فروکش کرده و زمانى بر افروخته مىشد . (56) این وضعیتسبب شده است که در برخى از منابع از اقدامات او به فتنه تعبیر شود . (57)
اندکى بعد روابط او با قراقوش نیز به هم خورد . سیر حوادث ثابت کرد که قراقوش در پیوستن به موحدان و پذیرفتن اطاعت آنان آزادى ندارد . او با درک این مساله و ناراحتى که از رفتار بنى غانیه و به ویژه یحیى پیدا کرده بود از آنان جدا شد و با تصرف مناطقى چون قابس، بلاد جرید و دیگر نواحى رو در روى بنى غانیه ایستاد . وى درصدد بود تا هم از موحدان و هم از بنى غانیه جدا شده و کسب استقلال کند . او با درک مناسب بودن زمان براى این هدف از بنى غانیه جدا شد و به مغرب رفت و طى چندین درگیرى کوشید تا سلطه خود را بر آن جا تحمیل کند . این مناطق جزو متصرفات بنى غانیه بود . یحیى براى جنگ با قراقوش و باز پس گرفتن متصرفات خود اقدام کرد . قراقوش از رو به رو شدن با او طفره مىرفت، به این سبب به طرابلس گریخت . سر انجام یحیى طرابلس را تصرف کرد و عموزاده خود تاشفین الغانى را به حکومت آن جا گماشت . (58) به دنبال این مسائل قراقوش در سال 586 قمرى به اطاعت موحدان در آمد . (59) اقدامات قراقوش در جدا شدن از بنى غانیه و تصرف مناطق آنها سبب تضعیف قواى یحیى شد . با وجود این، یحیى توانست طرابلس و قابس را از نایب قراقوش پس بگیرد (60) و مهدیه را محاصره کند .
شورش بنى غانیه و ضربه آن بر دولت موحدى هنگامى خود را نشان داد که در سال 591 قمرى پس از خروج منصور موحدى به قصد جنگ با مسیحیان اروپایى و دفاع از سرزمین اندلس در برابر حملات آنان، یحیى بن غانیه با استفاده از فرصت، میدان را از رقیب خالى دید و در غیاب ارتش موحدى دستبه کار تصرف مناطق افریقیه شد . این امرسبب شد تا حاکم موحدى با مسیحیان صلح پنجسالهاى منعقد کرده، با عجله به افریقیه باز گردد .
به این ترتیب درگیرى جدى یحیى با موحدان از سال 591 قمرى آغاز شد . هدف جنگهاى او علاوه بر سلطه جویى، ویران کردن پایههاى قدرت و دعوت موحدان و پایان دادن به حکومت آنان در افریقیه بود . (61) یحیى با کمک اعراب سلیم، طرابلس، قابس، مهدیه و شهرهاى دیگر تا قیروان را به تصرف در آورد . (62) در سال 593 قمرى ابویوسف موحدى براى مقابله با او با فرنگیان صلح کرد و به مراکش بازگشت . (63) گفته شده است اگر ابن غانیه نبود، یعقوب موحدى تعدادى از شهرهاى فرنگ را گشوده بود . (64) مهمترین دلیلى که سبب بازگشت منصور موحدى به افریقیه شد احساس ناامنى از پشتسر و امکان از دست دادن سرزمین اصلى بود . حفظ شمال آفریقا براى او بیش از درگیرى با مسیحیان اروپا در اندلس اهمیت داشت . پیمان صلح او با فرنگیان - اگر رعایت مىشد - مانع حرکت و اقدامى از جانب آنان علیه وى بود . این امر فرصت مناسب را براى یکسره کردن وضعیتبا ابن غانیه به وى داد . از این رو او در صلحى شتاب زده با اروپاییان براى حفظ سرزمین اصلى خود در مقابل بنى غانیه به شمال آفریقا بازگشت .
پس از درگذشت منصور موحدى، پسرش محمد ناصر به جاى او حکومت را در دست گرفت . در این زمان بنى غانیه تونس را در دست داشتند اما حکومت آنان بر ناحیه فوق در ضعیفترین وضعیتخود بود . چندى نگذشت که آنان قدرت خود را در تونس از دست دادند و از آن پس یحیى نتوانستبه راحتى به جنوب تونس و طرابلس دست اندازى کند . (65)
اندکى بعد بار دیگر یحیى دستبه کار فتح نواحى افریقیه شد و با فتح باجه ابوزید حاکم حفصى تونس را در سال 600 قمرى وادار به تسلیم کرد (66) و شورش خوارج نفوسه را در هم شکست . (67) در سال 601 قمرى که وى در تونس بود، خلیفه موحدى که اخبار اقدامات میورقى در افریقیه به او مىرسید، (68) در راس سپاهى متشکل از چهار هزار نفر به جنگ به سوى تونس حرکت کرد . او در این اقدام از ناوگان شهر سبته نیز استفاده کرد . یحیى در مقابل او نتوانست هم پیمان مناسبى پیدا کند . والیان مناطق مسیر او به امید بازگرداندن قانون و امنیت که ابن غانیه در کسب آنها شکستخورده بود، به موحدان پیوستند . علاوه بر این یحیى سپاهى جدى براى ایستادگى در مقابل سپاه موحدى در اختیار نداشت . از این رو با وجود داشتن حمایت ناوگان دریایى نتوانست اقدامى مناسب انجام دهد و عقب نشینى کرد . او در مقابل موحدان به جرید عقب نشست . یحیى در این زمان عمدهترین توجه خود را در مهدیه متمرکز کرد و در تقویت استحکامات آن کوشید و محافظان جنگجوى زیادى بر آن گماشت و دلاورترین مردان سپاه خود را در آنجا باقى گذاشت و به امید ایجاد یک مقاومت قبیلهاى در جرید به آن جا رفت . با این حال، تونس با رسیدن سپاه و ناوگان موحدان بدون مقاومت تسلیم شد و ناصر موحدى بلافاصله در تعقیب یحیى جانب جنوب را گرفت . هم زمان در طرابلس نیز شورشى علیه یحیى به وجود آمد که یحیى ناچار به شهر حمله کرد و پس از غارت آن جا به کوهستان گریخت .
ناصر موحدى هم چنان در تعقیب او بود و سرانجام او را در نبرد «تاجرا» در تونس (69) در سال 602 قمرى به سختى شکست داد و مهدیه را پس از محاصره زمینى و دریایى به منجنیق بست و آن جا را از بنى غانیه پس گرفت . (70) با فتح مهدیه دنباله بنى غانیه را قطع و آنان را مستاصل کرد . (71) فاصله زمانى میان شکست تاجرا و باز پس گرفتن مهدیه 74 روز بود . (72) موحدان پس از باز پس گرفتن تونس، ابومحمد عبدالواحد بن ابى حفص را به حکومت آن جا گماشتند . (73) این شکستبنى غانیه به بازگشت نفوذ موحدان بر افریقیه کمک کرد . (74) ناصر موحدى در محاصره مهدیه به قدرى شدت عمل و سختگیرى نشان داد که اهالى خود اعلام کردند که به دعوت موحدان مىپیوندند . ناصر پس از سر و سامان دادن به امور آن جا و تعیین محمد حفصى از اصحاب ابن تؤمرت به حکومت افریقیه، به تونس بازگشت .
در ادامه درگیرىها یحیى در سال 604 قمرى در وادى «شلف» از عبدالواحد حفصى شکستسختى خورد . (75) از این پس، به تدریج قبایل عرب از او جدا شدند و به امیر حفصى پیوستند (76) پس از استوار شدن حکومتحفصى در افریقیه، یحیى بن غانیه آخرین درگیرىها را با این دولت داشت . در این سالها چندین بار یحیى از صحرا رو به جانب شمال آورد و با حفصیان درگیر شد، اما هر بار پس از شکستبه صحرا گریخت . پس از شکستسال 609 قمرى از موحدان او در «ودان» با قراقوش درگیر شد و او را کشت، اما پسر قراقوش به موحدان پناهنده شد .
یحیى تا سال 618 قمرى که ابن ابى حفص مرد، به طمع تونس افرادى را به تخریب مىفرستاد . (77) وقایع نشان داد که تعیین محمد بن ابى حفص به حکومت تونس در مقابله با بنى غانیه تاثیر بسیارى داشت . البته نباید از این امر غافل بود که خاندان حفصى حکومت نیمه مستقل خود را در تونس تا زمان حاکمیت عثمانى حفظ کرد . در سال 605 قمرى ابوالعلاء امیر خاندان مؤمنى جانشین محمدبن حفص مبارزه با بنى غانیه را به عهده گرفت و در سال 621 قمرى در نبرد «مجدول» که نیروهاى یحیى فرار کردند و او شکستسختى خورد و پس از آن تا سال 624 قمرى در حرکتبه سوى شمال که تا سجلماسه پیش آمد و بجایه را تصرف کرد امیر موحدى او را از آن جا عقب راند، او در افریقیه و مغرب دستبه تعرضاتى زد و باقى عمر را به غارت و تاراج مرزهاى مرکز مغرب گذراند . در سال 631 قمرى او در «شلف» نزدیک ملیانه درگذشت . (78) گفته شده است امیر حفصى با دختران او به نیکویى رفتار کرد و آنان را در «قصر البنات» جاى داد . (79) با کشته شدن او، حضور بنى غانیه در افریقیه به پایان رسید و کومتبنى حفص قوت یافت . (80)
بنى غانیه در میورقه
پیش از این اشاره شد به هنگام حضور على بن اسحاق در سال 582 قمرى در افریقیه شورشى علیه بنى غانیه در میورقه سازماندهى شد . عامل این شورش ابوالحسن على بن ربرتیر بود که موحدان او را به سفارت به میورقه فرستاده بودند . اما او در ماموریتشکستخورده، بنى غانیه زندانىاش کردند . او پس از فرار از محبس، شورشى را سازماندهى کرد و با کمک مسیحیان جزایر (81) گروهى را کشت و اموال آنها را غارت کرد . از سوى دیگر، موحدان با خالى دیدن میورقه، ناگهان ناوگان دریایى میورقه را در آبهاى بجایه تصرف کردند و محمد بن اسحاق را دوباره به حکومتبازگردانیدند که محمد بر خلاف روش پدر و برادر با موحدان بیعت کرد (82) و به نام حاکم موحدى خطبه خواند . اما اندکى بعد مردم بر محمد شورش کردند و برادرش تاشفین را به امارت برداشتند . على بن اسحاق با شنیدن اخبار میورقه برادر دیگر عبدالله را فرستاد و او بر محمد غلبه کرد و وى را تبعید کرد . محمد به موحدان پیوست و آنان شهر دانیه را به او دادند و در نهایت نیکى با او برخورد کردند . (83) با وجود آن که کوششهاى بعدى موحدان براى تصرف میورقه ناموفق بود، آنان در سال 583 قمرى یابسه و منورقه را تصرف کردند .
عبدالله در میورقه به مرتب کردن امور به شیوه پدر و جنگ با دشمنان و ترساندن آنان پرداخت . (84) در سال 597 قمرى خلیفه موحدى نیرو و ناوگان جنگى به نبرد او فرستاد که آنان به زور وارد شهر شدند، اما او آنان را دفع کرد و سال بعد منورقه را از موحدان پس گرفت . در سال 599 قمرى عبدالله در میورقه با ناوگان جنگى خود به قصد یابسه حرکت کرد اما نتوانست آن جا را تصرف کند و به میورقه بازگشت . اندکى بعد در همان سال موحدان شهر را به سختى محاصره کردند و ابوالحسن على حمله سختى به اتباع ابن غانیه کرد و عامل آن جا را به نام ابن نجاح که از جانب بنى غانیه تعیین شده بود، دستگیر کرد . (85) بدین ترتیب، موحدان به زور وارد میورقه شدند و عبدالله بن اسحاق را کشتند و اموال او را غارت کردند و خاندانش را به اسارت بردند . (86) اهالى شهر نیز با موحدان بیعت کردند . (87) از این زمان که حاکمیتبنى غانیه بر جزایر شرقى اندلس به پایان رسید، میورقه در دست موحدان و فرماندهان آنان بود تا در سال 627 قمرى که مسیحیان آن جا را تصرف کردند . (88)
زندگى ده سالهاى که یحیى بن غانیه به شیوه راهزنان در شمال افریقا در پیش گرفته بود، پایانى بى صدا و در سکوت داشت . سرکوبى عبدالله در میورقه عمر سیاسى خاندان بنى غانیه را پایان داد . اما واقعیت ناخوشایندى که در دنیاى اسلام خود را نشان داد، درگیرىهاى داخلى مسلمانان و نبرد با یکدیگر درستبه هنگامى بود که مسیحیان اروپا در اندلس براى بیرون راندن مسلمانان راه وحدت با یکدیگر را پیش گرفته بودند .
منابع:
- ابن ابى زرع فاسى، على، الانیس المطرب بروض القرطاس فى اخبار ملوک المغرب و تاریخ مدینة الفاس، (الرباط، دارالمنصور للطباعة و الوارقة، 1972م) .
- ابن اثیر، عزالدین، الکامل فى التاریخ، (بیروت، دارصادر، 1399 ه ق) .
- ابن القطان، نظم الجمان من اخبارالزمان، به کوشش محمود على مکى (بى جا، 1964م) .
- ابن خطیب، لسان الدین على، الدولة النصریه، (قاهره، المطبعة السلفیه، 1347ه ق) .
- ابن خلدون، عبدالرحمان، تاریخ ابن خلدون، به کوشش خلیل سحاده و سهیل زکار، (بیروت، دارالفکر، 1401ه ق) .
- ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، به کوشش عباس احسان، (بیروت، دارصادر، 1978م) .
- ابن عذارى المراکشى، البیان المغرب فى اخبار الاندلس و المغرب، به کوشش احسان عباس، (بیروت، دارالثقافة، 1967م) .
- اندلسى، ابن سعید، المغرب فى رحلة المغرب، به کوشش شوقى ضیف، (قاهره، دارالمعارف، 1955م) .
- التجانى، عبدالله بن محمد، رحلة التجانى، به کوشش حسن حسنى عبدالوهاب، (تونس، المطبعة الرسمیه، 1377 ه ق) .
- حموى، یاقوت، معجم البلدان، (بیروت، دارصادر، بى تا) .
- الحمیرى، عبدالله بن محمد، صفة جزیرة الاندلس منتخب من کتاب الروض المعطار فى الاقطار، به کوشش لوى پروونسال، (قاهره، طبعة لجنة التالیف، 1973م) .
- عنان، عبدالله، دولة الاسلام فى الاندلس، (قاهره، 1964م) .
- قلقشندى، مآثر الانافة فى معالم الخلافة، به کوشش عبدالستار احمد خراج، (بیروت، عالم الکتب، بى تا) .
- المراکشى، عبدالواحد، المعجب فى تلخیص اخبار المغرب، (قاهره، 1963م) .
- وزیر سراج، محمدبن محمد، الحلل السندسیه فى اخبار التونسیه، به کوشش محمد الحبیب الهلیه، (بیروت، دارالغرب الاندلسى، 1948م) .
- Abdallah Laroui, The History of the Maghrib, translated from the frenchby Manhiem Heversey (priton University press)
پىنوشتها:
×) عضو هیئت علمى دانشگاه الزهرا (س) .
1 . نامهاى جغرافیایى که در این نوشته آمده است، مربوط به نواحى مختلف شمال افریقا و اندلس اسلامى مىباشند که اغلب براى ما ایرانیان نا آشنا هستند . براى احتراز از گسیختگى مطلب به دلیل آوردن توضیحات جغرافیایى مناطق فوق، ارجاع علاقهمندان را به قدیمترین و بهترین منبع یعنى معجم البلدان یاقوت حموى لازم مىدانم .
2 . عبدالرحمان ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، به کوشش خلیل سحاده و سهیل زکار، ج6، ص252 .
3 . على ابن ابى زرع فاسى، الانیس المطرب بروض القرطاس فى اخبار ملوک المغرب و تاریخ مدینة الفاس، ص188 .
4 . عبدالواحد مراکشى، المعجب فى تلخیص اخبار المغرب، ص267 . نامیده شدن بنى غانیه به نام مادرى را مىتوان با رسمى در میان عرب مرتبط دانست که ممکن استبه علت ارتباط بربرها با اعراب در میان آنان نفوذ یافته باشد . مطابق این رسم اگر طایفه مادرى فرد از جایگاه والاترى نسبتبه خاندان و طایفه پدرى او قرار داشته باشد، وى به نام مادر و طایفه او خوانده مىشد و از طریق او به طایفه مرتبط مىگردید . بحث گستردهتر این موضوع را «گوتو» در مقاله خود آورده است . براى اطلاع بیشتر ر . ک: گوتو، «نمودى از زندگى جامعه مسلمانان در آغاز سده هفتم میلادى» ، فصلنامه تاریخ اسلام، شماره 6، تابستان 1380، ص142 تا 162 . البته شایان ذکر است که بررسى صحت فرهنگ پذیرى بربرها از اعراب و رسم انتخاب نام مادرى در صورت برترى طایفه او نیاز به تحقیقى جداگانه دارد .
5 . ابن القطان، نظم الجمان من اخبارالزمان، به کوشش محمود على مکى، ص245 .
6 . ابن خلدون، همان، ج6، ص253; عبدالواحد مراکشى، همان، ص267 .
7 . ابن خلدون، همان ، ج4، ص344 .
8 . عزالدین ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج11، ص33 .
9 . لسان الدین على ابن خطیب، الدولة النصریه، ج4، ص344 .
10 . ابن سعید اندلسى، المغرب فى رحلة المغرب، به کوشش شوقى ضیف، ص300 .
11 . ابن عذارى المراکشى، البیان المغرب فى اخبار الاندلس و المغرب، به کوشش احسان عباس، ج4، ص93 و 96 .
12 . ابن القطان، همان، ص220، شایان ذکر است که در سال 543 قمرى در زمان حکومت على بن یوسف بن تاشفین مسیحیان توانستند افراغه را که زیتون بسیار دارد، از دست مسلمانان خارج کنند . یاقوت حموى، معجم البلدان، ج1، ص227، ذیل افراغه .
13 . ابن خطیب، همان، ج4، ص347 .
14 . ابن خلدون، همان، ج6، ص253 .
15 . عبدالواحد المراکشى، همان، ص343; ابن خلدون، همان، ج6، ص242 .
16 . عبدالله بن محمد الحمیرى، صفة جزیرة الاندلس منتخب من کتاب الروض المعطار فى الاقطار، به کوشش لوى پروونسال، ص188 .
17 . عبدالواحد مراکشى، همان، ص268 .
18 . عبدالله عنان، دولة الاسلام فى الاندلس، ج4، ص113 .
19 . عبدالله بن محمد الحمیرى، همان، ص188 .
20 . همان، ص198 .
21 . عبدالواحد المراکشى، همان، ص270 .
22 . ابن خطیب، همان، ج4، ص347 .
23. Abdallah Laroui, The History of the Maghrib, Translated from the french by Manhiem Heversey, P,190.
24 . ابن خطیب، همان، ج4، ص346 .
25 . عبدالواحد المراکشى، همان، ص269 .
26 . عبد الله عنان، همان، ص147 .
27 . ابن خلدون، همان، ج4، ص213 .
28 . عبدالواحد المراکشى، همان، ص268، البته در برخى از روایات به کشته شدن عبدالله در زمان پدرش اشاره شده است . (همان، ص349) .
29 . عبدالواحد المراکشى، همان، ص270 .
30 . ابن عذارى مراکشى، همان، ج3، ص146 .
31 . حمیرى، همان، ص159 .
32 . ابن عذارى مراکشى، همان، ص270 .
33 . عبدالواحد المراکشى، همان، ص345 .
34 . ابن سعید اندلسى، همان، ج2، ص171 .
35 . ابن ابى زرع فاسى، همان، ص219 .
36 . ابن اثیر، همان، ج11، ص521 .
37 . ابن عذارى مراکشى، همان، ج2، ص141; ابن اثیر، همان، ج11، ص520 .
38 . عبدالله بن محمد التجانى، رحلة التجانى، به کوشش حسن حسنى عبدالوهاب، ص384; قلقشندى، مآثر الانافة فى معالم الخلافة، به کوشش عبدالستار احمد خراج، ج2، ص72 .
39 . ابن اثیر، همان، ج11، ص521 .
40 . ابن خلدون، همان، ج6، ص28 .
41 . ابن خلدون، همان، ج6، ص30 - 28 .
42 . ابن خلدون، همان، ج6، ص29 و ج7، ص302; ذهبى قراقوش را به نام امیر بهاءالدین اسدى خادم سفید پوست اسدالدین شیرکوه معرفى کرده است که در آغاز کار صلاح الدین ایوبى قلعه عکار را به او واگذار کرد . ذهبى، تاریخ اسلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمرى، ج42، ص312 .
43 . تجانى، همان، ص103 .
44 . ابن اثیر، همان، ج6، ص523; ابن خلدون، همان، ج6، ص29
45 . ابن خلدون، همان، ج6، ص29 و 256; ابن اثیر، همان، ج11، ص520 .
46 . تجانى، همان، ص14 .
47 . ابن عذارى المراکشى، همان، ج2، ص148 .
48 . ابن اثیر، همان، ج11، ص508 .
49 . عبدالواحد المراکشى، همان، ص273 .
50 . ابن اثیر، همان، ج11، ص520; عبدالواحد المراکشى، همان، ص273 .
51 . محمدبن محمد وزیر سراج، الحلل السندسیه فى اخبار التونسیه، به کوشش محمد الحبیب الهلیه، ج1، ص356 .
52 . تجانى، همان، ص103 .
53 . عبدالواحد مراکشى، همان، ص349 و 350 .
54 . همان، ص349 .
55 . ابن خلدون، همان، ج6، ص257 .
56 . عبدالواحد مراکشى، همان، ص276 .
57 . ابن سعید اندلسى، همان، ص142 .
58 . ابن خلدون، همان، ج6، ص257; عنان، همان، ج2، ص195 .
59 . تجانى، همان، ص104; ابن خلدون، همان، ج6، ص257 .
60 . تجانى، همان، ص105 و 147 و 244 .
61 . عنان، همان، ج4، ص202 .
62 . ابن خلدون، همان، ج6، ص259 و 258 .
63 . ابن اثیر، همان، ج12، ص116 .
64 . ذهبى ، همان، ج3، ص281 .
65 . ابن عذارى المراکشى، همان، ج3، ص216 .
66 . ابن خلدون، همان، ج6، ص259 .
67 . تجانى، همان، ص 356 .
68 . ابن ابى زرع فاسى، همان، ص219 .
69 . وزیر سراج، همان، ج1، ص356; تجانى، همان، ص120 .
70 . ابن ابى زرع فاسى، همان، ص232 .
71 . ابن عذارى ، همان، ص314 .
72 . تجانى، همان، ص 358 .
73 . ابن ابى زرع، همان، ص133 .
74 . عنان، همان، ج4، ص201 .
75 . ابن ابى زرع فاسى، همان، ص233 .
76 . ابن خلدون، همان، ج6، ص261 .
77 . همان ، ج7، ص87 .
78 . همان ، ج6، ص262 .
79 . همان ، ج6، صص263 و 262 .
80 . همان ، ج6، ص45 .
81 . همان ، ج6، ص509 .
82 . همان ، ج4، ص213 .
83 . احمد بن محمد ابن خلکان، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، به کوشش عباس احسان، ج7، ص18 .
84 . عبدالواحد مراکشى، همان، ص276 .
85 . ابن عذارى المراکشى، همان، ج3، ص216 .
86 . عبدالواحد مراکشى، همان، ص315 .
87 . ابن ابى زرع فاسى، همان، ص231 .
88 . الحمیرى، همان، ص 218 و 191 .
شاخه دیگر این خاندان در میورقه حضور داشتند که موحدان در سالهاى آخر سده ششم به حضور آنان خاتمه دادند، این نواحى تا زمان تصرف به دست مسیحیان در دست موحدان باقى ماند .
مقدمه
مطالعه درباره تاریخ کشورها و سرزمینهاى اسلامى چندان در ایران سابقه ندارد . با وجود مطالعات و بررسى هایى که در سالهاى اخیر در این شاخه مطالعاتى آغاز شده است، بررسى تاریخ تحولات کشورها و دولتهاى اسلامى را در ایران باید هنوز در مراحل مقدماتى به حساب آورد . پیدایى، حیات و مرگ دولتها و حکومتهاى اسلامى، هر یک ویژگىهایى به دنبال دارد که شناخت آنها به درک بهتر تحولات جهان اسلام کمک خواهد کرد .
در سده ششم هجرى همزمان باتلاش دولتهاى کوچک مسیحى که در اندلس براى بیرون راندن مسلمانان از اسپانیاى اسلامى فعالیت مىکردند، دولتى در جزایر شرق اندلس و شمال افریقا به وجود آمد که مدتها حاکمیتهاى بزرگ شمال افریقا و مسیحیان اروپا را به خود سرگرم کرد . تلاش براى حفظ بقایاى حاکمیت مرابطان و قیام بنى غانیه علیه موحدان از بزرگترین حرکتها در اندلس است که حتى سبب ورود موحدان به این سرزمین شد . این امر در زمانى صورت گرفت که نیروهاى مخالف مسلمانان علاوه بر وحدت با یکدیگر در بهترین وضعیتبراى بیرون راندن مسلمانان قرار داشتند . وجود این دولت و مقاومت آن در برابر مسیحیان را مىتوان از آخرین تلاشهاى دنیاى اسلام - صرف نظر از دولتبنى نصر - در مقابله با حملات صلیبى مسیحى دانست که در روابط مسلمانان و اروپا بابى را به خود اختصاص داده است . این نوشته در صدد بررسى نقش سیاسى دولتبنى غانیه در حوادث دنیاى همزمان خود است . هم چنین کوشش مىشود تا ارتباطهاى آن با نواحى همجوار به ویژه با دولتهاى اسلامى بررسى شود .
منابع کهن مانند آثار عبدالواحد مراکشى، ابن القطان ، ابن اثیر، ابن خلدون، ابن عذارى مراکشى و دیگر نوشتهها در بررسى مسائل بنى غانیه و تحولات حرکت آنان، اغلب به وقایع نگارى بسنده کرده و صرفا سیر تاریخى حوادث را نقل کردهاند . با این حال، اغلب کتابهایى که درباره تاریخ مغرب اعم از کهن و متاخر نوشته شدهاند صفحاتى را به تاخت و تازهاى بنى غانیه در شمال افریقا و سرگرم کردن دولت موحدى اختصاص دادهاند که صرفا در حد اطلاع رسانى جاى دارند . از میان تحقیقات متاخر نیز مىتوان به آثار عبدالله عنان اشاره داشت که ضمن تاریخ اندلس مسلمان و شمال افریقا مطالب مربوط به بنى غانیه را ذکرکرده است . اخبار دانشنامه جهان اسلام نیز در حد ترجمه و معرفى بسیار کلى این دولت است .
تبار بنى غانیه
بنى غانیه را مىتوان از سلسله دولتهاى نیمه مستقل دانست که به دستبربرها به همراهى اعراب تاسیس شده است . این دولت در ردیف دولت هایى چون حفصیان، زیریان و . . . قرار مىگیرد که بربرها در آن دست قوىتر را داشتند . البته نباید از نظر دور داشت، دولتهاى بزرگى نیز در شمال افریقا به دستبربرها تشکیل شدهاند که دامنه نفوذ آنان تا اندلس و شمال دریاى مدیترانه رسیده بود و تحت لواى دیانت اسلام از سرزمینهاى مسلمانان دفاع کردهاند . دولتهاى مرابطان و موحدان که هر کدام تبلیغات مذهبى ویژهاى نیز داشتهاند، دراین دسته جاى مىگیرند .
بنى غانیه از قبیله مسوفه از بربرهاى صنهاجى شمال افریقا بودند که در آغاز کار مرابطان به آنان پیوستند (2) و در فتح اندلس به آنان به نام «غانیه» جد مادرى خود خوانده مىشدند . (4) غانیه زنى از مرابطان بودکه یوسف بن تاشفین امیر مرابطى او را به ازدواج على مسوفى رهبر قبیله مسوفه از بربرهاى صنهاجى در آورد . گویا على نیز در دربار یوسف منزلت و جایگاهى در خور یافته بود . فرزندان این ازدواج را باید مؤسسان دولتبنى غانیه دانست . گویا غانیه پس از على مسوفى به ازدواج ابو عبدالله محمد بن الحاج حاکم قرطبه در آمد و او فرزندان غانیه را تحت تکفل خود بزرگ کرد . (5) شاید این امر در تربیتسیاسى فرزندان غانیه و رسیدن آنان به مقامات حکومتى تاثیر داشته باشد .
به قدرت رسیدن بنى غانیه
در آغاز کار، على بن یوسف بن تاشفین مرابطى دو برادر به نامهاى محمد و یحیى، پسران غانیه را که تحتسرپرستى او رشد یافته بودند، به حکومت اندلس فرستاد . (6) یحیى که به شجاعت کم نظیرى معروف بود، حاکم ناحیه استجه در افریقیه بود . (7) او در و شرق اندلس رسید . (9) یحیى کوشید در مقابل پادشاه آراگون و حملات او به مناطق مسلمان نشین بایستد . اما در داخل با قیام علیه مرابطان مواجه شد . (10) یحیى هم چنین با پادشاهان مسیحى همجوار و امپراتورى روم نیز نبردهایى داشت . (11) مهمترین نبرد او درگیرى در سال 529 قمرى در مقابل «ابن ردمیر بارسلونى» یا «ابن رذمیر البرشلونى» بود که وى شهر افراغه از نواحى مارده را محاصره کرد . محاصره افراغه طولانى شد و اهالى با سختشدن اوضاع از یحیى بن غانیه تقاضاى کمک کردند . اهالى شهر در نامهاى که به یحیى نوشتند، متذکر شدند که اگر به آنها کمک نشود ناچار اطاعت ابن ردمیر را خواهند پذیرفت . از این رو، یحیى درخواست آنان را پذیرفت . به سبب ترس از نبود سپاه کار آمد مسلمان در اندلس، برخى از اطرافیان یحیى کوشیدند تا او را از کمک رسانى به اهالى افراغه باز دارند . اما یحیى که براى انجام دادن این کار تصمیم قطعى داشت، با سپاهى افراغه را از محاصره فرنگیان نجات داد . (12) او در 543 قمرى از قرطبه به غرناطه رفت و در آن جا درگذشت . (13)
محمد، برادر یحیى، حاکم منطقهاى از نواحى قرطبه بود . او در سال 520 قمرى از طرف مرابطان به حکومت جزیره شرقى، یعنى میورقه رسید که پس از مدتى منورقه و یابسه نیز به آن افزوده شدند . (14) البته این نظر در میان مورخان وجود دارد که على بن یوسف بن تاشفین او را به قصد تبعید به آن نواحى فرستاده باشد . (15) در صورت صحت هر دو نظریه، رفتن محمد بن غانیه به میورقه و دو جزیره دیگر زمینه ساز تشکیل دولتى در آن جا شد که حاکمان آن از نژاد بربر بودند، اما حکومتخود را بسیار دورتر از سرزمین مادرى و در آن سوى دریاى مدیترانه، یعنى جزایر شرقى اندلس که به جزایر بالیار معروف است، تاسیس کردند .
محمد را نخستین امیر از این خاندان نام بردهاند . (16) او پس از تصرف این نواحى حکومتى مستقل تشکیل داد . حکومت او ویژگى هاى چندى داشت که به استقلال بیشتر وى کمک مىکرد . او دعوت به نام عباسیان را آغاز کرد و آن را ادامه داد . (17) زمان براى اقدام او نیز مناسب بود; زیرا دعوت موحدان آغاز شده و در حال تقویتبود و بیم سرایت آن به نواحى بالاى دریاى مدیترانه به ویژه شهرهاى دانیه و میورقه سبب توجه یوسف بن تاشفین به محمد شد . دعوت به نام خلفاى عباسى در مقابل موحدان سبب وحدت حکومت محمد با مرابطان بود . در حقیقت او به هنگام سقوط مرابطان و روى کار آمدن موحدان پایههاى قدرت و استقلال خود را محکم کرد . (18)
حکومتى که محمد بن غانیه تاسیس کرد، از نظر جغرافیایى نیز موقعیت ویژهاى داشت . علاوه بر سه جزیره - میورقه، منورقه و یابسه - و با در نظر گرفتن مناطق اطراف تحت نفوذ ابن غانیه مىتوان مرزهاى این حکومت را تعیین کرد . از سمت جنوب «بجایه» از سمتشمال «برشلونه» مرزهاى آن بودند . از مشرق و مغرب نیز منورقه و یابسه جزایر سرحدى بودند . این نواحى حدود سال 290 قمرى به دست مسلمانان فتح شد و حاکمان متعددى تا زمان محمد بن غانیه در آن حکومت کرده بودند تا سر انجام در دوران مرابطان حکومتبه بنى غانیه رسید . (19) به سبب آب و هواى مناسب منطقه، یابسه به تاکستانهاى انگور خود شهرت داشت . رودهاى چندى نیز در جزایر جارى بود . (20) پیش از این به موقعیت زمانى روى کارآمدن بنى غانیه اشاره شد . باید ذکر شود که قدرت یافتن موحدان در مقابل مرابطان به جنگ هایى منجر شد که اوج آنها نزدیک به هفتسال از 534 تا 541 قمرى بود . سرانجام در این نبردها موحدان به رهبرى «عبدالمؤمن» جانشین محمد بن تؤمرت بر مرابطان پیروز شدند . عقیده مذهبى مستقل موحدان که در تضاد با مرابطان بود پس از گسترش حاکمیتسیاسى آنان در نواحى تحتحکومتشان گسترده شد . سرزمین مرابطان را موحدان به ارث بردند . علاوه بر مناطق وسیع شمال افریقا، نواحى مسلمان نشین اندلس نیز در حیطه حکومت آنان قرار گرفت . در این گستره جغرافیایى، تنها منطقه حکومتبنى غانیه از نفوذ موحدان بیرون ماند . (21) بنى غانیه حکومت موحدان را نپذیرفتند . بازتاب دیگر این امر وفادارى بنى غانیه به دعوت براى عباسیان در مقابل خلافت مورد ادعاى موحدان بود که از نظر سیاسى مانع یکپارچگى مناطق تحتحکومت موحدان شد .
به این ترتیب، حضور بنى غانیه را مىتوان آخرین دفاع از قلمرو اندلسى مرابطان دانست که توانستند مدتها در مقابل موحدان بایستند . (22) ظهور آنان که تفکر مالکى داشتند، (23) مىتوانست در افریقیه خطرى براى موحدان باشد . دولت موحدى در سالهاى پس از ابن تؤمرت، به ویژه در دوران حکومت عبدالمؤمن و پسرش یوسف، حضور بنى غانیه را تحمل کردند و در برابر آنان عکس العمل تندى نشان ندادند . قراین و وضعیت دولت موحدى نشان مىدهد که با وجود عدم اطاعت جزایر بالیار از این دولت، موحدان توانایى تحمیل حاکمیتخود را بر بنى غانیه داشتند . گویا دولت موحدى خود را درگیر با مسائل دیگرى به ویژه در نواحى شمال افریقا مىدید و به اطاعت واداشتن بنى غانیه را به فرصت مناسبى موکول کرده بود . تحلیل ابن الخطیب آن است که موحدان، دراین شرایط بنى غانیه را سدى میان خود و دشمنان مىدیدند که مىتوانست مانع حملات به دولت موحدى شود . (24) این سیاستى است که از سال 541 قمرى که تقریبا تمام نواحى مرابطان به اطاعت موحدان در آمد تا سال 578 قمرى ادامه پیدا کرد .
سیاست فوق از سال مذکور به بعد تغییر کرد . از این رو، موحدان از این پس بسیار کوشیدند تا بنى غانیه را به اطاعتخود در آورند (25) و با اعزام سفیرانى از آنان بیعت و اطاعتخواستند . نخستین دسته از سفیران با هیاتى در سال 541 قمرى نزد اسحاق بن محمد بن غانیه اعزام شد که او را به اطاعت دعوت کردند . بنى غانیه دعوت موحدان را نپذیرفتند و هم چنان تحت اطاعت عباسیان بغداد باقى ماندند . با این حال، در این سالها از درگیرى جدى با موحدان اجتناب مىکردند . آنان براى تحقق این یتخود هدایاى گران قیمتى براى خلیفه موحدى فرستادند . (26) خلیفه موحدى امیدوار بود که هیات اعزامى او زمینه ساز طاعتبنى غانیه شود . این امر مىتوانستبه ادامه حاکمیت معنوى خلافت عباسى در منطقه خاتمه دهد و زمینه یکپارچگى سرزمینهاى اندلس و افریقیه را تحتحاکمیت موحدان فراهم کند . اما هنگامى که بنى غانیه این پیشنهاد را رد کردند، امید موحدان به یاس تبدیل شد .
پس از مرگ محمد در 567 قمرى پسرش عبدالله به حکومت رسید، (27) اما با رقابتبرادر خود اسحاق رو به رو شد و به دست گروهى از سپاهیان و بزرگان او کشته شد . (28)
در زمان اسحاق پسر محمد بقایاى مرابطان به منورقه وارد شدند . این امر سرزمین بنى غانیه را در مقابل موحدان به مرکز بقاى تفکر مرابطى تبدیل کرد . شاید یکى از دلایل تغییر سیاست موحدان در برابر بنى غانیه این امر بوده باشد . اسحاق کوشید موقعیتحکومتخود را تقویت کند . او با ایجاد ناوگان دریایى نیرومند به سواحل سرزمینهاى مسیحى همجوار حمله مىکرد و هر سال دو بار به جنگ با روم مىرفت . سرانجام او در 579 یا 580 قمرى در نبرد با رومیان کشته شد (29) و پسرش محمد به جاى او نشست . مرگ اسحاق با تحولى در دولت موحدى همراه بود; زیرا همزمان یوسف بن عبدالمؤمن نیز درگذشت و پسرش ابویوسف منصور به حکومت دولت موحدى رسید .
روابط بنى غانیه با موحدان
پیش از این اشاره شد مدتها موحدان حضور بنى غانیه را در جزایر بالیار پذیرفتند . اما این امر با روى کار آمدن ابو یوسف المنصور موحدى شکل دیگرى پیدا کرد . بدین ترتیب، باب جدیدى در روابط موحدان با بنى غانیه گشوده شد که سرانجامى جز نبرد رویارو نداشت . موحدان مناطق تحت نفوذ بنى غانیه را بخشى از مغرب اسلامى بزرگ مىدانستند که باید چون دیگر نواحى اطاعت آنان را مىپذیرفت . در مقابل، بنى غانیه نیز حاضر نبودند استقلال به دست آمده را آسان از دستبدهند .
پىگیرى سیر حوداث نشان مىدهد که در سال 578 قمرى موحدان از اسحاق خواستند از آنان اطاعت کرده، به نام آنان خطبه بخواند . اما اسحاق به خواستبزرگان دولت، پاسخ موحدان را به تاخیر انداخت . پس از او پسرش محمد درخواست موحدان را پذیرفت و به اطاعت آنان گردن نهاد . امااین امر سبب شد تا برادرانش او را زندانى کنند و پسر دیگر اسحاق به نام على حکومت را به دست گیرد . ازاین زمان على کار درگیرى جدى با موحدان رابه دست گرفت . یعقوب المنصور موحدى نیرویى را به فرماندهى «على بن ربر تیر» - از فرماندهان نظامى خود - به جزیره میورقه فرستاد تا ابن غانیه را به اطاعت فراخواند . او نیز از شهر «سبته» عازم میورقه شد . در این زمان میان بزرگان جزیره درگیرى وجود داشت که تعدادى از کشتى هایى را که او با خود از سبته آورده بود، آتش زدند . سپس بنى غانیه او را دستگیر کرده، به اسارت در آوردند . (30) به دنبال این امر، على بن اسحاق بن غانیه تصمیم به حمله به موحدان گرفت .
عامل دیگرى که به جرات یافتن بنى غانیه در حمله به موحدان و زمینه سازى جنگ میان آن دو کمک کرد، در افریقیه ریشه داشت . در این هنگام با انتشار خبر مرگ یوسف موحدى (31) گروهى از بزرگان شهر بجایه در مغرب براى رهایى از تسلط موحدان از على بن اسحاق کمک خواستند . (32)
به این ترتیب زمینه براى جنگى در مغرب اسلامى میان دولتهاى مسلمان فراهم شد . بنى غانیه در این زمان خود را به قدر کافى قدرتمند مىدیدند که به جنگ خلیفه موحدى بروند . در مقابل، خلیفه موحدى که تازه به جاى پدر نشسته بود در صدد بود تا اوضاع مرکز حکومتخود را آرامتر کند . درخواستبزرگان بجایه نیز مزید بر علتشد . (33) بزرگان بجایه به هنگامى که از ابن غانیه درخواست کمک نمودند به طور ناخواسته به او وعده یارى نیز دادند که سبب قوىتر شدن انگیزه على در حمله به مغرب شد . مساله علت کمک خواستن بزرگان بجایه از على خود جاى بحثبسیار دارد . آیا اختلافات داخلى با موحدان سبب این امر شد؟ که سرگرم بودن به اخذ بیعتبراى ابویوسف یعقوب بن یوسف نادرستى فرض مذکور را ثابت مىکند . آیا اختلاف داخلى میان گروهى از بزرگان شهر باگروه دیگر انگیزه این دعوت شد ؟ و آیا درگذشت امیر موحدى شهر عامل محرک بود؟ . این پرسشها را باید در بحثى جداگانه پاسخ داد . با وجود تمامى این احوال، بنى غانیه به دنبال عدم سازش با موحدان تشخیص دادند زمان براى حمله به قلمرو آنان بسیار مناسب به نظر مىرسد .
على که در منابع به نام میورقى خوانده مىشد (34) در سال 580 قمرى به شهر بجایه حمله کرد و بدون کمترین مشکلى آن جا را و حاکم را که على ابو موسى بن عبدالمؤمن نام داشت دستگیر نمود و به نام بنى عباس خطبه خواند . (36) این امر را مىتوان بازگشتخانوادگى بنى غانیه به شمال آفریقا دانست که از این زمان در وقایع افریقیه حضور یافتند . موحدان براى مقابله با بنى غانیه دستبه کار شدند . خلیفه موحدى که پیش از رسیدن بنى غانیه به آن جا حضور سیاسى و معنوى خود را در بجایه در خطر مىدید، حاکم جدیدى به نام ابوالربیع براى بجایه تعیین کرد . ابوالربیع در محلى به نام «بامیلول» با میورقى رو به رو شد . ابوالربیع پس از کشته شدن فرماندهان بزرگش شکستخورد و به الجزایر فرار کرد . على میورقى از این زمان به بعد فتوحاتى را در شمال آفریقا آغاز کرد که منطقه تحت تسلط او را گسترش مىداد . او الجزایر را براى هدف خود نامطمئن تشخیص داد و از آن جا پیشروى کرده، به «تلمسان» حمله کرد و آن جا را پایگاه خود قرار داد . با این حال، او به این مناطق قناعت نکرد و بار دیگر الجزایر را تصرف کرد و آن را به برادر زاده خود طلحه سپرد . سپس از آن جا به «ملیانه» رفت و پس از تصرف آن، بدر بن عایشه را به ولایت آن جا گماشت . (37) در این مرحله او توانسته بود به جز تونس بر مهدیه، قسنطینه و بیشتر نواحى افریقیه مسلط شود .
على در سال 581 قمرى پس از خارج کردن بیشتر نواحى افریقیه از دست موحدان (38) با فرستادن سفیرى به بغداد از خلیفه الناصر عباسى واگذارى حکومت و تجدید عهد با مرابطان را درخواست کرد . (39) خلیفه خواست او را پذیرفت و اجازه جنگ با موحدان را داد . (40) شکستسختسپاهیان موحدى سبب شد تا مسوفه و اعراب بسیارى چون جشم، ریاح، اثبج و قبایل بنى سلیم بن منصور و بنى هلال به او بپیوندند . (41) این قبایل که هنوز به شکل قبیلهاى مىزیستند در نیمه اول سده پنجم هجرى از شرق به آن جا مهاجرت کردند . ماهیت زندگى قبیلهاى و تحرک مداوم و آسان آنان عاملى بود که حضورشان را در کنار نیروهاى نظامى و حرکتبه همراه آنان امکانپذیر مىساخت . قبایل مذکور که با گسترش شهرت عملیات میورقى به او پیوستند تا زمان قدرتمندى بنى غانیه در کنار آنان بودند و پس از تضعیف قواى آنان و شکستهاى پى در پى از موحدان و یا امیران آنان، کم کم از بنى غانیه جدا شدند که در ادامه متن به آن اشاره خواهد شد . حضور این قبایل در کنار على به تقویت قواى او و تسلط بیشتر بر افریقیه کمک کرد .
عامل دیگرى که به رونق گرفتن کار على بن غانیه در افریقیه کمک کرد، آمدن ترکان غز از مصر به رهبرى قراقوش ارمنى (42) غلام ایوبیان و همکارى آنان با ابن غانیه بود . (43) صلاح الدین ایوبى ترکان غز را به منطقه مغرب فرستاده بود که قراقوش دامنه حرکت آنها را به دیگر مناطق نیز کشاند . ایوبیان امیدوار بودند به کمک این نیروها تسلط خود را بر مغرب نیز گسترش دهند . این زمان با توسعه حملات صلیبیان به دنیاى اسلام در شرق به هدف بیت المقدس و در غرب به هدف اندلس اسلامى هم عصر شده بود . مطالعه در تاریخ ایوبیان نشان مىدهد که صلاح الدین در صدد یافتن راه هایى براى تقویت قواى خود در مقابل تهاجمات صلیبیان بود . این هدف با گسترش مناطق تحت نفوذ یا حاکمیتبه سهولت تامین مىشد . مهمترین مخالفى که بر سر راه هم پیمانى بنى غانیه و ایوبیان مىتوانست قرار داشته باشد، وجود دولت موحدى بود که حضور موحدان و ایوبیان به ویژه اعتقاد آنان به تبعیت از عباسیان را به ضرر خود مىدید . یکى از اهداف ایوبیان مىتوانستبازگرداندن یکپارچگى میان عرب و اسلام از راه هم پیمانى با بنى غانیه باشد که شرق و غرب شمال افریقا را با هم پیوند مىداد . اگر این اتحاد صورت واقعى پیدا مىکرد نیروى واحدى در برابر صلیبیان ایجاد مىشد .
با این حال، اهداف بنى غانیه از قیام علیه موحدان مسائل دیگرى بود که کسب برترى سیاسى و رسیدن به حاکمیت مستقل و مستمر در مقابل موحدان از جمله اهداف اساسى آن به حساب مىآمد . این اهداف با منظور ایوبیان در اتحاد با بنى غانیه تفاوت داشت . با وجود تفاوت در هدف دو نیروى فوق، ترکان به رهبرى قراقوش با ابن غانیه متحد شدند و نیروهاى واحد او را «امیر المسلمین» نامیدند . (44)
با گرد آمدن ترکان غز، بقایاى مرابطان، اعراب و بربرها زیر لواى ابن غانیه، و با کمک آنان وى نواحى مختلف افریقیه به جز تونس و مهدیه را از دست موحدان خارج کرد . (45) جمع شدن نیروهاى ترک و عرب و بربر تحت فرمان بنى غانیه بر ضعف شدید نیروهاى مدافع شهرهاى افریقیه و نبودن نیروى کار آمد نزد موحدان براى دفاع از مناطق فوق الذکر دلالت دارد . شیوهاى که نیروهاى ائتلافى بنى غانیه براى حمله به نواحى مختلف افریقیه برگزیدند، حمله ناگهانى، سرعت و وقتشناسى بود که پیروزى و تصرف آن مناطق را در مدت اندک و بدون سختى زیاد امکانپذیر مىساخت .
با این حال، حضور على بن غانیه و تعرضات قبایل عرب سبب آشفتگى امور شمال افریقا شد . (46) نیروهایى که تحت امر او گرد آمده بودند در غارت مناطق و تعرض به آنها اندکى تردید به خود راه نمىدادند . از این رو، اوضاع شمال آفریقا به هم ریخت . آبادانى و حاصل خیزى جاى خود را به خرابى، ویرانى، قتل و کشتار داده و مردمان مقیم آن نواحى را بسیار آزرده خاطر ساخته بود . از سوى دیگر على بن غانیه تصرف مناطق گسترده و پر جمعیت را در حد قدرت و طاقتخود نمىدید . او حتى در حفظ مناطق تصرفى خود نیز دچار شک شده بود . از این رو، با وجود فتح نواحى وسیعى از شمال آفریقا به بجایه بازگشت و با مردمان آن ناحیه تجدید بیعت کرد . سپس به قسنطینه رفت و با ساختن حصارى محکم در آن جا مستقر شد . (47)
با گسترش اخبار فعالیتهاى ابن غانیه موحدان به دستور یعقوب المنصور در مقابل هم پیمانى ترکان و بنى غانیه سپاهى تشکیل دادند . خلیفه موحدى شجاعترین مردان خود را با این سپاه همراه کرد و به آنان فرصت داد تا ابزار جنگى لازم را براى مقابله با بنى غانیه فراهم کنند . او هم چنین اموال بسیارى به سپاه بخشید و فرماندهى سپاه را به ابو محمد ابن ابواسحاق بن جامع واگذار کرد . اصلىترین ماموریت این سپاه مقابله با بنى غانیه و سرکوب کردن على میورقى بود . سپاه از راه سبته به فاس و از آن جا به تلمسان حرکت کرد . والى تلمسان در آن هنگام ابوالحسن بن ابوحفص بود . سپاه پس ازتلمسان به الجزایر و از آن جا به ملیانه رفت و آن جا را فتح کرد . با فتح ملیانه حاکم شهر به نام بدربن عایشه که على بن غانیه او را بر آن جا گماشته بود فرار کرد وبه تدریج ناحیه به ناحیه تا بجایه عقب نشست . بدین ترتیب موحدان پس ازیک سال بجایه را بازپس گرفتند . (48) حاکم آن جا نیز گریخت و به على بن غانیه پیوست . موحدان شهر قسنطینه را نیز محاصره کردند .
از دست دادن این مناطق براى بنى غانیه بسیار دشوار بود . على با سقوط بجایه به طرف شرق و به صحرا گریخت تا حملات خود را این بار از صحرا علیه موحدان ادامه دهد . سقوط قسنطینه اوضاع را بر على بسیار دشوارتر کرد . در سال 583 قمرى سپاه بزرگى از جانب موحدان به قصد شهر تونس اعزام شدند . رهبرى این سپاه به ابویوسف بن ابوحفص واگذار شد . در نبرد سختى که در دشت «عمرة» بین دو گروه به وجود آمد، موحدان از بنى غانیه شکستخوردند (49) و فرماندهان بزرگ و رهبران سپاه کشته شدند . در نتیجه، گروههاى اعراب از سپاه موحدى جدا شده و به بنى غانیه پیوستند . (50) دراین شرایط، اوضاع در جزایر بالیار نیز تغییر کرده بود و هم زمان با شکست نیروهاى ابن غانیه در مقابل موحدان، قیامى رخ داد که در آن به نام موحدان خطبه خوانده شد . توضیح گستردهتر این مطلب در جاى خود خواهد آمد .
نبرد بعدى در «الحامة» یا «حامة دقیوس» نزدیک قابس در 584 قمرى میان نیروهاى موحدان و بنى غانیه اتفاق افتاد . موحدان شکست قبلى راجبران کردند و در دره کوچکى معروف به «راس تاجرا» (51) نیروهاى متحد بنى غانیه و قراقوش از موحدان کستخوردند . (52) منصور موحدى توانستشهر قابس رافتح کند و از آن جا به «قطصه» رفت . اما مردمان آن دیار جانب بنى غانیه را گرفتند و از اطاعت موحدان خارج شدند . منصور پس از محاصره طولانى به زور وارد شهر شد و اهالى را کشتار کرد . (53) در نبرد الحامه على زخمى شد و در حال فرار به صحرا در خیمه پیرزنى درگذشت . موحدان نیز نواحى تصرف شده را باز پس گرفتند .
پس از کشته شدن على، چهار برادرش که از زمان خروج از میورقه او راهمراهى کرده بودند، به اتفاق یحیى را به جاى على برگزیدند . آنان در یحیى نشانهاى از شجاعت و شهامت دیده بودند، از این میان، عبدالله برادر دیگر آنان به میورقه بازگشت و بقیه در شمال افریقا ماندند . آنان در ادامه نبردهاى خود با موحدان به صحرا رفتند و در آن جا ماندند تا منصور موحدى به مراکش بازگشت . (54) از این زمان مىتوان بنى غانیه را به دو شاخه در شمال افریقا و اندلس تقسیم کرد .
منصور خلیفه موحدى پس از بازگشتبه مراکش به این نتیجه رسید که اگر مراکش را ترک کند و به تونس بازگردد از جانب بنى غانیه امنیت نخواهد داشت . بنى غانیه نیز با کمک نیروهاى ائتلافى خود جنگ علیه موحدان را ادامه دادند . این روش در دوران پس از مرگ على بن غانیه به رهبرى برادرش یحیى هم چنان ادامه یافت .
بنى غانیه در افریقیه و ادامه روابط با موحدان
یحیى بن اسحاق در افریقیه پس از تسلط بر نواحى بسیارى اقدامات برادر و هم پیمانى با قراقوش را هم چنان پى گرفت . (55) وضعیت افریقیه آشفته و سر رشته امور از دست موحدان خارج شد . مقاومتیحیى تا زمان مرگ در مقابل موحدان سبب دغدغه بسیار موحدان و صرف نیرو، هزینه و وقتبسیار شد . او سالها رو در روى موحدان ایستاد و منطقه به منطقه مورد تعقیب قرار گرفت . در بسیارى از اوقات مناطق میان این دو جبهه دستبه دست مىشد . با این حال قدرت یحیى زمانى فروکش کرده و زمانى بر افروخته مىشد . (56) این وضعیتسبب شده است که در برخى از منابع از اقدامات او به فتنه تعبیر شود . (57)
اندکى بعد روابط او با قراقوش نیز به هم خورد . سیر حوادث ثابت کرد که قراقوش در پیوستن به موحدان و پذیرفتن اطاعت آنان آزادى ندارد . او با درک این مساله و ناراحتى که از رفتار بنى غانیه و به ویژه یحیى پیدا کرده بود از آنان جدا شد و با تصرف مناطقى چون قابس، بلاد جرید و دیگر نواحى رو در روى بنى غانیه ایستاد . وى درصدد بود تا هم از موحدان و هم از بنى غانیه جدا شده و کسب استقلال کند . او با درک مناسب بودن زمان براى این هدف از بنى غانیه جدا شد و به مغرب رفت و طى چندین درگیرى کوشید تا سلطه خود را بر آن جا تحمیل کند . این مناطق جزو متصرفات بنى غانیه بود . یحیى براى جنگ با قراقوش و باز پس گرفتن متصرفات خود اقدام کرد . قراقوش از رو به رو شدن با او طفره مىرفت، به این سبب به طرابلس گریخت . سر انجام یحیى طرابلس را تصرف کرد و عموزاده خود تاشفین الغانى را به حکومت آن جا گماشت . (58) به دنبال این مسائل قراقوش در سال 586 قمرى به اطاعت موحدان در آمد . (59) اقدامات قراقوش در جدا شدن از بنى غانیه و تصرف مناطق آنها سبب تضعیف قواى یحیى شد . با وجود این، یحیى توانست طرابلس و قابس را از نایب قراقوش پس بگیرد (60) و مهدیه را محاصره کند .
شورش بنى غانیه و ضربه آن بر دولت موحدى هنگامى خود را نشان داد که در سال 591 قمرى پس از خروج منصور موحدى به قصد جنگ با مسیحیان اروپایى و دفاع از سرزمین اندلس در برابر حملات آنان، یحیى بن غانیه با استفاده از فرصت، میدان را از رقیب خالى دید و در غیاب ارتش موحدى دستبه کار تصرف مناطق افریقیه شد . این امرسبب شد تا حاکم موحدى با مسیحیان صلح پنجسالهاى منعقد کرده، با عجله به افریقیه باز گردد .
به این ترتیب درگیرى جدى یحیى با موحدان از سال 591 قمرى آغاز شد . هدف جنگهاى او علاوه بر سلطه جویى، ویران کردن پایههاى قدرت و دعوت موحدان و پایان دادن به حکومت آنان در افریقیه بود . (61) یحیى با کمک اعراب سلیم، طرابلس، قابس، مهدیه و شهرهاى دیگر تا قیروان را به تصرف در آورد . (62) در سال 593 قمرى ابویوسف موحدى براى مقابله با او با فرنگیان صلح کرد و به مراکش بازگشت . (63) گفته شده است اگر ابن غانیه نبود، یعقوب موحدى تعدادى از شهرهاى فرنگ را گشوده بود . (64) مهمترین دلیلى که سبب بازگشت منصور موحدى به افریقیه شد احساس ناامنى از پشتسر و امکان از دست دادن سرزمین اصلى بود . حفظ شمال آفریقا براى او بیش از درگیرى با مسیحیان اروپا در اندلس اهمیت داشت . پیمان صلح او با فرنگیان - اگر رعایت مىشد - مانع حرکت و اقدامى از جانب آنان علیه وى بود . این امر فرصت مناسب را براى یکسره کردن وضعیتبا ابن غانیه به وى داد . از این رو او در صلحى شتاب زده با اروپاییان براى حفظ سرزمین اصلى خود در مقابل بنى غانیه به شمال آفریقا بازگشت .
پس از درگذشت منصور موحدى، پسرش محمد ناصر به جاى او حکومت را در دست گرفت . در این زمان بنى غانیه تونس را در دست داشتند اما حکومت آنان بر ناحیه فوق در ضعیفترین وضعیتخود بود . چندى نگذشت که آنان قدرت خود را در تونس از دست دادند و از آن پس یحیى نتوانستبه راحتى به جنوب تونس و طرابلس دست اندازى کند . (65)
اندکى بعد بار دیگر یحیى دستبه کار فتح نواحى افریقیه شد و با فتح باجه ابوزید حاکم حفصى تونس را در سال 600 قمرى وادار به تسلیم کرد (66) و شورش خوارج نفوسه را در هم شکست . (67) در سال 601 قمرى که وى در تونس بود، خلیفه موحدى که اخبار اقدامات میورقى در افریقیه به او مىرسید، (68) در راس سپاهى متشکل از چهار هزار نفر به جنگ به سوى تونس حرکت کرد . او در این اقدام از ناوگان شهر سبته نیز استفاده کرد . یحیى در مقابل او نتوانست هم پیمان مناسبى پیدا کند . والیان مناطق مسیر او به امید بازگرداندن قانون و امنیت که ابن غانیه در کسب آنها شکستخورده بود، به موحدان پیوستند . علاوه بر این یحیى سپاهى جدى براى ایستادگى در مقابل سپاه موحدى در اختیار نداشت . از این رو با وجود داشتن حمایت ناوگان دریایى نتوانست اقدامى مناسب انجام دهد و عقب نشینى کرد . او در مقابل موحدان به جرید عقب نشست . یحیى در این زمان عمدهترین توجه خود را در مهدیه متمرکز کرد و در تقویت استحکامات آن کوشید و محافظان جنگجوى زیادى بر آن گماشت و دلاورترین مردان سپاه خود را در آنجا باقى گذاشت و به امید ایجاد یک مقاومت قبیلهاى در جرید به آن جا رفت . با این حال، تونس با رسیدن سپاه و ناوگان موحدان بدون مقاومت تسلیم شد و ناصر موحدى بلافاصله در تعقیب یحیى جانب جنوب را گرفت . هم زمان در طرابلس نیز شورشى علیه یحیى به وجود آمد که یحیى ناچار به شهر حمله کرد و پس از غارت آن جا به کوهستان گریخت .
ناصر موحدى هم چنان در تعقیب او بود و سرانجام او را در نبرد «تاجرا» در تونس (69) در سال 602 قمرى به سختى شکست داد و مهدیه را پس از محاصره زمینى و دریایى به منجنیق بست و آن جا را از بنى غانیه پس گرفت . (70) با فتح مهدیه دنباله بنى غانیه را قطع و آنان را مستاصل کرد . (71) فاصله زمانى میان شکست تاجرا و باز پس گرفتن مهدیه 74 روز بود . (72) موحدان پس از باز پس گرفتن تونس، ابومحمد عبدالواحد بن ابى حفص را به حکومت آن جا گماشتند . (73) این شکستبنى غانیه به بازگشت نفوذ موحدان بر افریقیه کمک کرد . (74) ناصر موحدى در محاصره مهدیه به قدرى شدت عمل و سختگیرى نشان داد که اهالى خود اعلام کردند که به دعوت موحدان مىپیوندند . ناصر پس از سر و سامان دادن به امور آن جا و تعیین محمد حفصى از اصحاب ابن تؤمرت به حکومت افریقیه، به تونس بازگشت .
در ادامه درگیرىها یحیى در سال 604 قمرى در وادى «شلف» از عبدالواحد حفصى شکستسختى خورد . (75) از این پس، به تدریج قبایل عرب از او جدا شدند و به امیر حفصى پیوستند (76) پس از استوار شدن حکومتحفصى در افریقیه، یحیى بن غانیه آخرین درگیرىها را با این دولت داشت . در این سالها چندین بار یحیى از صحرا رو به جانب شمال آورد و با حفصیان درگیر شد، اما هر بار پس از شکستبه صحرا گریخت . پس از شکستسال 609 قمرى از موحدان او در «ودان» با قراقوش درگیر شد و او را کشت، اما پسر قراقوش به موحدان پناهنده شد .
یحیى تا سال 618 قمرى که ابن ابى حفص مرد، به طمع تونس افرادى را به تخریب مىفرستاد . (77) وقایع نشان داد که تعیین محمد بن ابى حفص به حکومت تونس در مقابله با بنى غانیه تاثیر بسیارى داشت . البته نباید از این امر غافل بود که خاندان حفصى حکومت نیمه مستقل خود را در تونس تا زمان حاکمیت عثمانى حفظ کرد . در سال 605 قمرى ابوالعلاء امیر خاندان مؤمنى جانشین محمدبن حفص مبارزه با بنى غانیه را به عهده گرفت و در سال 621 قمرى در نبرد «مجدول» که نیروهاى یحیى فرار کردند و او شکستسختى خورد و پس از آن تا سال 624 قمرى در حرکتبه سوى شمال که تا سجلماسه پیش آمد و بجایه را تصرف کرد امیر موحدى او را از آن جا عقب راند، او در افریقیه و مغرب دستبه تعرضاتى زد و باقى عمر را به غارت و تاراج مرزهاى مرکز مغرب گذراند . در سال 631 قمرى او در «شلف» نزدیک ملیانه درگذشت . (78) گفته شده است امیر حفصى با دختران او به نیکویى رفتار کرد و آنان را در «قصر البنات» جاى داد . (79) با کشته شدن او، حضور بنى غانیه در افریقیه به پایان رسید و کومتبنى حفص قوت یافت . (80)
بنى غانیه در میورقه
پیش از این اشاره شد به هنگام حضور على بن اسحاق در سال 582 قمرى در افریقیه شورشى علیه بنى غانیه در میورقه سازماندهى شد . عامل این شورش ابوالحسن على بن ربرتیر بود که موحدان او را به سفارت به میورقه فرستاده بودند . اما او در ماموریتشکستخورده، بنى غانیه زندانىاش کردند . او پس از فرار از محبس، شورشى را سازماندهى کرد و با کمک مسیحیان جزایر (81) گروهى را کشت و اموال آنها را غارت کرد . از سوى دیگر، موحدان با خالى دیدن میورقه، ناگهان ناوگان دریایى میورقه را در آبهاى بجایه تصرف کردند و محمد بن اسحاق را دوباره به حکومتبازگردانیدند که محمد بر خلاف روش پدر و برادر با موحدان بیعت کرد (82) و به نام حاکم موحدى خطبه خواند . اما اندکى بعد مردم بر محمد شورش کردند و برادرش تاشفین را به امارت برداشتند . على بن اسحاق با شنیدن اخبار میورقه برادر دیگر عبدالله را فرستاد و او بر محمد غلبه کرد و وى را تبعید کرد . محمد به موحدان پیوست و آنان شهر دانیه را به او دادند و در نهایت نیکى با او برخورد کردند . (83) با وجود آن که کوششهاى بعدى موحدان براى تصرف میورقه ناموفق بود، آنان در سال 583 قمرى یابسه و منورقه را تصرف کردند .
عبدالله در میورقه به مرتب کردن امور به شیوه پدر و جنگ با دشمنان و ترساندن آنان پرداخت . (84) در سال 597 قمرى خلیفه موحدى نیرو و ناوگان جنگى به نبرد او فرستاد که آنان به زور وارد شهر شدند، اما او آنان را دفع کرد و سال بعد منورقه را از موحدان پس گرفت . در سال 599 قمرى عبدالله در میورقه با ناوگان جنگى خود به قصد یابسه حرکت کرد اما نتوانست آن جا را تصرف کند و به میورقه بازگشت . اندکى بعد در همان سال موحدان شهر را به سختى محاصره کردند و ابوالحسن على حمله سختى به اتباع ابن غانیه کرد و عامل آن جا را به نام ابن نجاح که از جانب بنى غانیه تعیین شده بود، دستگیر کرد . (85) بدین ترتیب، موحدان به زور وارد میورقه شدند و عبدالله بن اسحاق را کشتند و اموال او را غارت کردند و خاندانش را به اسارت بردند . (86) اهالى شهر نیز با موحدان بیعت کردند . (87) از این زمان که حاکمیتبنى غانیه بر جزایر شرقى اندلس به پایان رسید، میورقه در دست موحدان و فرماندهان آنان بود تا در سال 627 قمرى که مسیحیان آن جا را تصرف کردند . (88)
زندگى ده سالهاى که یحیى بن غانیه به شیوه راهزنان در شمال افریقا در پیش گرفته بود، پایانى بى صدا و در سکوت داشت . سرکوبى عبدالله در میورقه عمر سیاسى خاندان بنى غانیه را پایان داد . اما واقعیت ناخوشایندى که در دنیاى اسلام خود را نشان داد، درگیرىهاى داخلى مسلمانان و نبرد با یکدیگر درستبه هنگامى بود که مسیحیان اروپا در اندلس براى بیرون راندن مسلمانان راه وحدت با یکدیگر را پیش گرفته بودند .
منابع:
- ابن ابى زرع فاسى، على، الانیس المطرب بروض القرطاس فى اخبار ملوک المغرب و تاریخ مدینة الفاس، (الرباط، دارالمنصور للطباعة و الوارقة، 1972م) .
- ابن اثیر، عزالدین، الکامل فى التاریخ، (بیروت، دارصادر، 1399 ه ق) .
- ابن القطان، نظم الجمان من اخبارالزمان، به کوشش محمود على مکى (بى جا، 1964م) .
- ابن خطیب، لسان الدین على، الدولة النصریه، (قاهره، المطبعة السلفیه، 1347ه ق) .
- ابن خلدون، عبدالرحمان، تاریخ ابن خلدون، به کوشش خلیل سحاده و سهیل زکار، (بیروت، دارالفکر، 1401ه ق) .
- ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، به کوشش عباس احسان، (بیروت، دارصادر، 1978م) .
- ابن عذارى المراکشى، البیان المغرب فى اخبار الاندلس و المغرب، به کوشش احسان عباس، (بیروت، دارالثقافة، 1967م) .
- اندلسى، ابن سعید، المغرب فى رحلة المغرب، به کوشش شوقى ضیف، (قاهره، دارالمعارف، 1955م) .
- التجانى، عبدالله بن محمد، رحلة التجانى، به کوشش حسن حسنى عبدالوهاب، (تونس، المطبعة الرسمیه، 1377 ه ق) .
- حموى، یاقوت، معجم البلدان، (بیروت، دارصادر، بى تا) .
- الحمیرى، عبدالله بن محمد، صفة جزیرة الاندلس منتخب من کتاب الروض المعطار فى الاقطار، به کوشش لوى پروونسال، (قاهره، طبعة لجنة التالیف، 1973م) .
- عنان، عبدالله، دولة الاسلام فى الاندلس، (قاهره، 1964م) .
- قلقشندى، مآثر الانافة فى معالم الخلافة، به کوشش عبدالستار احمد خراج، (بیروت، عالم الکتب، بى تا) .
- المراکشى، عبدالواحد، المعجب فى تلخیص اخبار المغرب، (قاهره، 1963م) .
- وزیر سراج، محمدبن محمد، الحلل السندسیه فى اخبار التونسیه، به کوشش محمد الحبیب الهلیه، (بیروت، دارالغرب الاندلسى، 1948م) .
- Abdallah Laroui, The History of the Maghrib, translated from the frenchby Manhiem Heversey (priton University press)
پىنوشتها:
×) عضو هیئت علمى دانشگاه الزهرا (س) .
1 . نامهاى جغرافیایى که در این نوشته آمده است، مربوط به نواحى مختلف شمال افریقا و اندلس اسلامى مىباشند که اغلب براى ما ایرانیان نا آشنا هستند . براى احتراز از گسیختگى مطلب به دلیل آوردن توضیحات جغرافیایى مناطق فوق، ارجاع علاقهمندان را به قدیمترین و بهترین منبع یعنى معجم البلدان یاقوت حموى لازم مىدانم .
2 . عبدالرحمان ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، به کوشش خلیل سحاده و سهیل زکار، ج6، ص252 .
3 . على ابن ابى زرع فاسى، الانیس المطرب بروض القرطاس فى اخبار ملوک المغرب و تاریخ مدینة الفاس، ص188 .
4 . عبدالواحد مراکشى، المعجب فى تلخیص اخبار المغرب، ص267 . نامیده شدن بنى غانیه به نام مادرى را مىتوان با رسمى در میان عرب مرتبط دانست که ممکن استبه علت ارتباط بربرها با اعراب در میان آنان نفوذ یافته باشد . مطابق این رسم اگر طایفه مادرى فرد از جایگاه والاترى نسبتبه خاندان و طایفه پدرى او قرار داشته باشد، وى به نام مادر و طایفه او خوانده مىشد و از طریق او به طایفه مرتبط مىگردید . بحث گستردهتر این موضوع را «گوتو» در مقاله خود آورده است . براى اطلاع بیشتر ر . ک: گوتو، «نمودى از زندگى جامعه مسلمانان در آغاز سده هفتم میلادى» ، فصلنامه تاریخ اسلام، شماره 6، تابستان 1380، ص142 تا 162 . البته شایان ذکر است که بررسى صحت فرهنگ پذیرى بربرها از اعراب و رسم انتخاب نام مادرى در صورت برترى طایفه او نیاز به تحقیقى جداگانه دارد .
5 . ابن القطان، نظم الجمان من اخبارالزمان، به کوشش محمود على مکى، ص245 .
6 . ابن خلدون، همان، ج6، ص253; عبدالواحد مراکشى، همان، ص267 .
7 . ابن خلدون، همان ، ج4، ص344 .
8 . عزالدین ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج11، ص33 .
9 . لسان الدین على ابن خطیب، الدولة النصریه، ج4، ص344 .
10 . ابن سعید اندلسى، المغرب فى رحلة المغرب، به کوشش شوقى ضیف، ص300 .
11 . ابن عذارى المراکشى، البیان المغرب فى اخبار الاندلس و المغرب، به کوشش احسان عباس، ج4، ص93 و 96 .
12 . ابن القطان، همان، ص220، شایان ذکر است که در سال 543 قمرى در زمان حکومت على بن یوسف بن تاشفین مسیحیان توانستند افراغه را که زیتون بسیار دارد، از دست مسلمانان خارج کنند . یاقوت حموى، معجم البلدان، ج1، ص227، ذیل افراغه .
13 . ابن خطیب، همان، ج4، ص347 .
14 . ابن خلدون، همان، ج6، ص253 .
15 . عبدالواحد المراکشى، همان، ص343; ابن خلدون، همان، ج6، ص242 .
16 . عبدالله بن محمد الحمیرى، صفة جزیرة الاندلس منتخب من کتاب الروض المعطار فى الاقطار، به کوشش لوى پروونسال، ص188 .
17 . عبدالواحد مراکشى، همان، ص268 .
18 . عبدالله عنان، دولة الاسلام فى الاندلس، ج4، ص113 .
19 . عبدالله بن محمد الحمیرى، همان، ص188 .
20 . همان، ص198 .
21 . عبدالواحد المراکشى، همان، ص270 .
22 . ابن خطیب، همان، ج4، ص347 .
23. Abdallah Laroui, The History of the Maghrib, Translated from the french by Manhiem Heversey, P,190.
24 . ابن خطیب، همان، ج4، ص346 .
25 . عبدالواحد المراکشى، همان، ص269 .
26 . عبد الله عنان، همان، ص147 .
27 . ابن خلدون، همان، ج4، ص213 .
28 . عبدالواحد المراکشى، همان، ص268، البته در برخى از روایات به کشته شدن عبدالله در زمان پدرش اشاره شده است . (همان، ص349) .
29 . عبدالواحد المراکشى، همان، ص270 .
30 . ابن عذارى مراکشى، همان، ج3، ص146 .
31 . حمیرى، همان، ص159 .
32 . ابن عذارى مراکشى، همان، ص270 .
33 . عبدالواحد المراکشى، همان، ص345 .
34 . ابن سعید اندلسى، همان، ج2، ص171 .
35 . ابن ابى زرع فاسى، همان، ص219 .
36 . ابن اثیر، همان، ج11، ص521 .
37 . ابن عذارى مراکشى، همان، ج2، ص141; ابن اثیر، همان، ج11، ص520 .
38 . عبدالله بن محمد التجانى، رحلة التجانى، به کوشش حسن حسنى عبدالوهاب، ص384; قلقشندى، مآثر الانافة فى معالم الخلافة، به کوشش عبدالستار احمد خراج، ج2، ص72 .
39 . ابن اثیر، همان، ج11، ص521 .
40 . ابن خلدون، همان، ج6، ص28 .
41 . ابن خلدون، همان، ج6، ص30 - 28 .
42 . ابن خلدون، همان، ج6، ص29 و ج7، ص302; ذهبى قراقوش را به نام امیر بهاءالدین اسدى خادم سفید پوست اسدالدین شیرکوه معرفى کرده است که در آغاز کار صلاح الدین ایوبى قلعه عکار را به او واگذار کرد . ذهبى، تاریخ اسلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمرى، ج42، ص312 .
43 . تجانى، همان، ص103 .
44 . ابن اثیر، همان، ج6، ص523; ابن خلدون، همان، ج6، ص29
45 . ابن خلدون، همان، ج6، ص29 و 256; ابن اثیر، همان، ج11، ص520 .
46 . تجانى، همان، ص14 .
47 . ابن عذارى المراکشى، همان، ج2، ص148 .
48 . ابن اثیر، همان، ج11، ص508 .
49 . عبدالواحد المراکشى، همان، ص273 .
50 . ابن اثیر، همان، ج11، ص520; عبدالواحد المراکشى، همان، ص273 .
51 . محمدبن محمد وزیر سراج، الحلل السندسیه فى اخبار التونسیه، به کوشش محمد الحبیب الهلیه، ج1، ص356 .
52 . تجانى، همان، ص103 .
53 . عبدالواحد مراکشى، همان، ص349 و 350 .
54 . همان، ص349 .
55 . ابن خلدون، همان، ج6، ص257 .
56 . عبدالواحد مراکشى، همان، ص276 .
57 . ابن سعید اندلسى، همان، ص142 .
58 . ابن خلدون، همان، ج6، ص257; عنان، همان، ج2، ص195 .
59 . تجانى، همان، ص104; ابن خلدون، همان، ج6، ص257 .
60 . تجانى، همان، ص105 و 147 و 244 .
61 . عنان، همان، ج4، ص202 .
62 . ابن خلدون، همان، ج6، ص259 و 258 .
63 . ابن اثیر، همان، ج12، ص116 .
64 . ذهبى ، همان، ج3، ص281 .
65 . ابن عذارى المراکشى، همان، ج3، ص216 .
66 . ابن خلدون، همان، ج6، ص259 .
67 . تجانى، همان، ص 356 .
68 . ابن ابى زرع فاسى، همان، ص219 .
69 . وزیر سراج، همان، ج1، ص356; تجانى، همان، ص120 .
70 . ابن ابى زرع فاسى، همان، ص232 .
71 . ابن عذارى ، همان، ص314 .
72 . تجانى، همان، ص 358 .
73 . ابن ابى زرع، همان، ص133 .
74 . عنان، همان، ج4، ص201 .
75 . ابن ابى زرع فاسى، همان، ص233 .
76 . ابن خلدون، همان، ج6، ص261 .
77 . همان ، ج7، ص87 .
78 . همان ، ج6، ص262 .
79 . همان ، ج6، صص263 و 262 .
80 . همان ، ج6، ص45 .
81 . همان ، ج6، ص509 .
82 . همان ، ج4، ص213 .
83 . احمد بن محمد ابن خلکان، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، به کوشش عباس احسان، ج7، ص18 .
84 . عبدالواحد مراکشى، همان، ص276 .
85 . ابن عذارى المراکشى، همان، ج3، ص216 .
86 . عبدالواحد مراکشى، همان، ص315 .
87 . ابن ابى زرع فاسى، همان، ص231 .
88 . الحمیرى، همان، ص 218 و 191 .