«زرنگ» در قرون نخستین اسلامى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در این مقاله تلاش گردیده با استفاده از مدارک و نوشتههاى جغرافى دانان و مورخان اسلامى، جغرافیاى تاریخى زرنگ (مرکز حکومتى سیستان) که هم اکنون یک شهر مدفون شده ایرانى ـ اسلامى است روشن گردد، به نحوى که باستان شناسان قبل از حفّارى بتوانند نقشه شهر و هر یک از تأسیسات مهم و حدود آنها را به خوبى تشخیص دهند.
سوابق تاریخى شهر و سیماى آن چون تعداد حصار و دروازه، مسجد، آتشگاه، مدارس علمیّه، قصرها، ضرابخانه، خزائن، زندان، بازار، کاروانسرا، کوىها و سراها شناسایى و توصیف شدهاند. روستاهاى پیرامون شهر و سیستم آب رسانى آن و انهار و باغها مورد توجه قرار گرفتهاند. در بخشى از مقاله به علل تباهى زرنگ چون عوامل طبیعى و انسانى پرداخته شده و در پایان به موقعیت جغرافیایى آن بر اساسِ نقشههاى جغرافیا نگاران اشاره شده است.
مقدمه
شهرهاى بزرگ مظهر فرهنگ و تمدن اقوام و ملتها هستند. تمدنها نیز مانند انسانها روزى زاده مىشوند، پس از مدتى به بلوغ و شکوفایى مىرسند و سرانجام به عللى مىمیرند. برخى از این تمدنها آثار دیرپایى از خود به جاى مىگذارند و براى همیشه در یادها و خاطرهها باقى مىمانند و برخى براى همیشه به فراموشى سپرده مىشوند.
زرنگ مرکز حکومتى سیستان که روزگارى پایتخت ایران بود فراز و نشیبهاى بى شمارى را پشت سر گذرانده است، اقوام گوناگونى به آن یورش برده و پس از تخریب قسمتهایى آن را به تصرف خود در آوردند، با این حال، همیشه یک سیماى ایرانى ـ اسلامى داشته است.
بر اساس مشاهدات جغرافیا نویسان مسلمان، سیماى زرنگ مىتواند تا حدودى ما را در راه رسیدن به هویّت و فرهنگ اصیل اسلامى و مهندسى پیشرفتهاى که در زمینه شهر سازى و معمارى ایران داشتهایم یارى دهد، امّا با این حال اسرارِ بى شمارى در دل این شهر نهفته است که تنها کلنگ باستان شناسان مىتواند به آنها دست یابد. متأسفانه جایگاه این شهر عظیم و باستانى همچنان مجهول و ناشناخته است. عدهاى ناد على واقع در سیستان افغانستان را زرنگ مىخوانند و گروهى خرابههاى زاهدان کهنه را که در داخل سیستان ایران قرار دارد زرنگ مىدانند. این مشکل نیز فقط با بررسىها و کاوشهاى باستانشناسى میسر است و تا آن زمان سخن صریحى در مورد جایگاه واقعى آن نمىتوان اظهار داشت.
سوابق تاریخى
سیستان سرزمینِ اسطورهها سرزمینِ حماسه و تاریخ همواره یکى از مراکز افتخار آفرین کشور پهناور ایران بوده است. سیستان که اکنون درمانده و حقیر مىنماید روزگارى تاج عزت و شوکت بر سر داشت و خاک زرخیز آن انبار غلّه آسیا به حساب مىآمد. روزگارى که دلیر مردان بزرگ آن همچون گشتاسپ، سام، زال، رستم، یعقوب... زندگى خویش را وقف ستیز با دشمنان تیز چنگال و سپاه اهریمنى بیگانگان کرده بودند.
زرتشت (پیامبر توحیدى ایرانیان) روزگارى در این دیار به اشاعه و تبلیغ آیین خویش پرداخت و اهالى هئتومنت (هیرمند) آیین یکتاپرستى او را پذیرفتند و از نخستین پیشگامان کیش یکتاپرستى شدند. بنابر کتاب مقدس ایرانیان، در بخش وندیداد، سیستان یازدهمین کشور و سرزمین با نزهت و پر برکتى است که خداوند آن را به بهترین وجهى بیافرید. پس از گذشت چند هزاره که اهریمن گجستک در آن مرز و بوم فساد و تباهى و جادویى ایجاد کند سوشیانسآخرین منجى کیش زرتشتى از دریاچه کانسویه (هامون) به پا خواهد خواست و چهره اهریمنى بیگانگان و غاصبان را از صفحه آن خواهد زدود.(1)
سیستان در تاریخ پر فراز و نشیب خود جایگاه تولد و افول تمدنها و شهرهاى بزرگ و باشکوهى چون شهر سوخته، دهانه غلامان، کوه خواجه، رام شهرستان، کرکو، زرنک،... بوده است، چنان که شهر سوخته با وسعتى حدود 150 هکتار از اواخر هزاره چهارم قبل از میلاد تا پایان هزاره سوم استمرار داشت. این شهر یکى از نخستین شهرهاى متمدن پیش از تاریخ در خاورمیانه و جهان محسوب مىگردد.
سیستان در گذر زمان نامها و عناوین گوناگونى داشته است. این نامها و عناوین بر گرفته از معانى اقلیم محل یا القاب اقوام مهاجم بدان جاست. قدیمىترین نامى که تا کنون از سیستان مىشناسیم هئتومنت است که در اوستا به کرات از آن یاد شده است. پس از آن در کتیبه بیستون به درنگیان برمىخوریم که «داریوش شاه مىگوید این است کشورهایى که به لطف اهورامزدا به من رسیده است و من در این کشورها پادشاه هستم: ایران، عیلام، بابل، آشور، مصر (کشورهاى) در کنار دریا، لیدى، ایونیه، ماد، ارمنستان، کاپادوکیه، پارت، درنگیان (زرنگ = سیستان)، آریا، خوارزم، باکتریا،...».(2)
در تاریخ هرودوت از این سرزمین با نام سرنگن یاد شده و در کتاب استرابون درنگیانا و در کتاب ایزیدور خاراکسى آنابن و درنگیانا آمده است.(3) وجه تسمیه درنگیانا یا زرنگه هخامنشى در بیشتر آثار محققین و ادیبان پارسى یکى است «اصل آن در اوستا زریا Zaraya و زریه Zareh به معناى دریا و هامون مىباشد. در پهلوى دریاپ آمده Drayapکه جزء اوّل آن « Dray» از Drayah پارسى باستان گرفته شد. بورنوف مىگوید در زند دریاچه را زرایو Zarayo و زرانگه Zarangh گویند و کلمه زرنکا که به قولى زرنگىها اطلاق مىشد نیز مأخوذ از همین کلمه زرانگه است. پس زریا و زرایو و زرانگه که در اوستا به معنى دریاست و دریه به همین معنا در فرس قدیم (زبان دور هخامنشى) و دریاپ در پهلوى و دریا به زبان امروزى درى همه یکى است و مراد از آن دریاى زره مىباشد که نام شهر زرنگ هم از آن گرفته شده است».(4)
مؤلف ناشناخته تاریخ سیستان در مورد وجه تسمیه زرنگ چنین نوشته است «امّا زرنگ به آن گفتند که بیشتر آبادانى و رودها و کشتزارها زال زر ساخت، چنان که زال العتیق گویند اندر پیش زره و زال الحدیث که معرب کردهاند، آن زال کهن است و زال نو و او را مردمان سیستان زرورنگ خواندندى، زیرا که موى او راست به زر کشیده مانستى».(5) این نام تا قرن دوم پیش از میلاد بر ایالت و پایتخت این منطقه اطلاق مىشد تا این که در این سده اقوام جنگجوى شمالى، سکاها به علل سیاسى یا تغییر اوضاع اقلیمى به منطقه هجوم آوردند و بومیان آن را مطیع خویش ساختند. از این زمان نام قومِ تازه وارد نام زرنگه باستان را گرفت.
سکستان نیز مانند زرنگه داراى تشابهات اسمى گوناگونى در فرهنگهاى مختلف بوده که در این جا به پارهاى از آنها اشاره مىشود: سِگ، سِگِستان، سکّه، سکستان، ساکا، سِگزِستان، سجزستان، سیت، سیوستان و غیره. در مورد وجه تسمیه سکستان یا سیوستان روایات مختلف است. همان گونه که ذکر شد پارهاى از اندیشمندان نام سیستان را برگرفته از قوم مهاجم سیت مىدانند که بر منطقه تسلط یافتند.
على اصغر مصطفوى به نقل از پروفسور بیلى در مورد وجه تسمیه آن نوشته است «این کلمه به معناى مردان است و از ریشه ساک (Sak) به مفهوم نیرومند بودن ـ چیره دست است و در ریگ ودا، کتاب دینى برهمنان، آن را همچنان لقب مردان به کار برده که مؤید فوق است».(6) مؤلف تاریخ سیستان واژه سیستان را چنین معنا کرده است «و سیو مردِ مرد را گفتندى به آن روزگار و سیستان به آن گویند که همیشه آن جا مردانِ مرد باشند و مردى مرد باید تا آنجا بگذرد».(7)
در زمان پادشاهان پارتى و ساسانى، سکستان یکى از ایالات بسیار مهم ایران به شمار مىرفت. در این روزگار چندین شهر و دژ بزرگ در سیستان بنا گردید. کوه خواجه، قلعه سام، رام شهرستان، قلعه تپه، کرکو و زرنگ تعدادى از این شهرها هستند که امروزه آنها را مىشناسیم. دودمان سورن یکى از خانوادههاى نجیب و اشرافى ساسانیان مالک بخش بزرگى از اراضى سیستان بود. این خانواده به تبع دیگر خانوادههاى اشرافى ساسانى که در شهرهاى با شکوه و بزرگى همچون به اردشیر، بیشاپور، استخر، تیسفون، گنده شاپور، شیز،... مىزیستند شهرهاى بزرگى در سیستان بنا نهادند تا مناسب شأن و مقام پادشاهى آنان باشد. در این شهرها «وجوه هنگفتى براى امور فرهنگى، ساختمان مدارس و دارالعلمها تخصیص داده شده بود. براى زیبا ساختن شهرها، ایجاد قنوات و انتقال آب کوشش مىشد... خوزستان و سیستان در میان ایالاتى که از توسعه بسیار شهر سازى متمتع شدند مقام اولّ را دارا بودند».(8)
بناى زرنگ
نویسنده گمنامى در رساله کوچکى به نام شهرستانهاى ایران که یک متن پهلوى است از بانیان شهرهاى ایران نام برده است. وى از زرنگ چنین یاد کرده است «شهرستان زرنگ را نخست افراسیاب گجسته (ملعون) تورانى ساخت. او آتش پیروزگر کرگوگ بدان جا نشانید. او منوچهر را به پذشخوارگر فرستاد و سپندارمذ (فرشته موکل زمین) را به زنى خواست و سپندارمذ به زمین (با او) بیامیخت. او شهرستان را ویران کرد و آتش را بیفسرد و سپس کیخسرو پسر سیاوش شهرستان را دوباره ساخت و آتش کرگوگ را دوباره برپا کرد و اردشیر پسر پاپک شهرستان را به پایان رسانید».(9) در این متن به طور آشکار از شهر دیگرى نام برده شده که قبل از زرنگ نقش مرکزیت سیستان را داشته است.
شهرستان یا رام شهرستان در بسیارى از روایات مورخین و جغرافیا نویسان شهرى با شکوه ذکر شده است. این شهر در ابتداى حکومت ساسانیان شهرى عظیم به شمار مىرفت «و گویند کى رود سیستان برین شارستان مىرفت، مگر بندى کى آن را سوکن خوانند گسسته شد و از این شهر آب بیفتاد. مردم رام شهرستان از آن جا برخاستند و زرنج را بنا کردند».(10) فایر سرویس (Fairservis) تاریخِ بناى شهر زرنگ را حدود قرن ششم میلادى در زمان حکومت خسرو اوّل ذکر کرده است».(11)
نویسنده تاریخ سیستان که مهمترین مرجع ما در بیان سیماى زرنگ است درباره بنا کردن شهر نگاشته است «و بنا کردن سیستان آن روز بود که گرشاسب داناان جهان را گرد کرده بود که من شهرى بنا خواهم کرد به این روزگار که ضحّاک همه جهان همى ویران کند و آزادگان جهان همى کشد و از جهان به جادویى همى بر کند تا مردمان عالم را سامهاى باشد که او را بر شهرى که من کرده باشم فرمان نباشد. امّا چنان خواهم که نیکو نگاه کنید و از هفت و چهار و دوازده بنگرید و به وقتى ابتدا کنید که سعد باشد، بىهیچ نحس، چنان که دیگرگاه بماند، چندانى که حدّ امکان باشد، هر چند که جهان و هر چه اندر اوست بر گذر است و همه به آخر ناچیز گردد. ایشان بر فرمان او بسیار درنگ و روزگار کردند تا وقتى نگاه کردند و گفتند که اکنون بنا کن. او ابتدا به دست خویش پى افکند، پس حکم کردند که تا چهار هزار سال شمسى این شهر بماند».(12)
ملک شاه حسین سیستانى (نویسنده عصر صفوى) که خود اهل این دیار است در کتاب احیاء الملوک که در واقع مکمّل تاریخ سیستان مىباشد بنیان شهر زرنگ را به گرشاسب نسبت داده است.(13) اسدى توسى از سخن سرایان سده پنجم قمرى از رفتن گرشاسب به سیستان و ساختن شهر آن دو شعر زیبا دارد که پارهاى از یکى در این جا بیان مىگردد:
سپهبد گرفت از پدر پند یاد وز آنجا سوى سیستان رفت شاد
اسیران که از کابل آورده بود به یک جایگه گردشان کرده بود
بفرمود خون همه ریختن وزیشان گل باره انگیختن
یکى نیمه بُد کرده دیوار شهر دگر نیمه کردند از آن گل دو بهر
از آن خون بریگ اندرون خاست مار کرا آن گزیدى بکردى فکار
چون آن شهر پردخت و باره بساخت برو پنج در آهنین بر نشاخت...
گرچه سخن شاعر درباره ساختن گل از خون اسیران کابل غلوّ مىنماید امّا مىتوان پارهاى از اوصاف زرنگ را در اشعار او دریافت. گویا گرشاسب حاکم و گو سیستان در ساخت این شهر از مهندسین و معماران بى شمار که هر یک از سرزمین دوردستى همچون روم و هند آمده بودند استفاده کرده است. با وجود این زرنگ سیماى یک شهر ایرانى ـ اسلامى داشت، بارهاى گلین، ارک یا دژى سر به فلک کشیده، خندقى عریض و عمیق، پنج در آهنین و بند باد از خصوصیات بارز شهر زرنگ در شعر اسدى توسى است.(14)
شهر زرنگ
زرنگ نخستین پایتخت ایران پس از هجوم و تسلط اعراب عنوان زرنج یافت. از این رو زرنج معرب زرنگ است. این شهر با شکوه در دشت حاصلخیز سیستان و در نزدیکى رودخانه هیرمند که در اوستا از آن به نام هئتومنت یاد شده قرار داشت «این شهر در موضعى در طول هشتاد و نه درجه و عرض سى و دو درجه قرار داشت».(15)
زرنگ نیز مانند سایر شهرهاى ایران اسلامى داراى سه قسمت عمده بود. در مرکز شهر، ارک یا کهن دژ قرار داشت که قلب تپنده شهر به حساب مىآمد. شارستان فضایى بود که قسمت مرکزى و اصلى شهر را با حصارى بلند در میان مىگرفت و جایگاه طبقه ممتاز مانند اشرافیان و زمینداران بزرگ بود. دور تا دور شارستان را ربض با شعاع سه کیلومتر و بارهاى بلند و گلین احاطه مىکرد که صاحبان حرف در آن سکونت داشتند. هر دو حصارِ زرنگ (بیرونى و اندرونى) از گل ساخته شده بود، زیرا در این سرزمین به حکم آن که کوه و معدنى وجود نداشت از سنگ و گچ بهره کافى نمىبردند. با وجود این، حصارها بسیار قطور و مرتفع و مستحکم بود و هیچ نیرویى نمىتوانست به آسانى در آن رخنه کند مگر این که کسانى از داخل خیانت کنند و راه نفوذ دشمن به درون شهر را باز گذارند. گویا هر یک از بارههاى بین دروازهها نام مخصوصى داشت، چنان که در کتاب تاریخ سیستان در جاهاى مختلفى از این حصارها یاد شده است. هنگامى که طغرل سلجوقى به سیستان حملهور شد شهر را با گرفتن حصارهاى آن در دست گرفت. مؤلف تاریخ سیستان حمله وى را چنین شرح داده است:
«و جنگ آغاز کرد با حصار مارجویه و دیگر روز، چاشتگاه را، حصار را بستد و صد و هفتاد مرد را از آن حصار بکشت و زنان را ایمن کرد و پیش وى کس فرستادند و همان روز به رندن آمد و رود رَزِق و حصارهاى آن بستدند و جمله مرد کشته شد و زنان اسیر گرفتند و بعضى بیرون گذاشتند و دیگر روز به حصار مهریان و براون رفتند و بستدند».(16) از دیگر حصارهاى زرنگ مىتوان به حصار کمر و کده عمرى اشاره نمود.
حصار بیرونى شهر را پارگینى (خندق) عمیق و عریض همچون کمربندى در میان گرفته بود تا نیروى دشمن نتواند به آسانى بر حصارها دست یابد. از آن جایى که شهر در محلى گود و پست واقع شده بود و از سوى دیگر زمین آن زه بسیار داشت آب از درون خندق مىجوشید و هیچ گاه خشک نمىشد. علاوه بر این، آبهاى جارى دیگرى نیز به پارگین مىریخت. ابن حوقل مىگوید «خندقى استوار پیرامون آن است و این خندق آب دارد که از خود آن برمىآید و نیز آبهاى جارى دیگر نیز در آن مىریزد».(17) خندق علاوه بر این که وسیله تدافعى نیکویى در مقابل دشمنان به شمار مىرفت آب زاید بستر شهر را جذب مىنمود و در خشکى آن بسیار مؤثر بود. فاضلاب شهر نیز به پارگین مىریخت، زیرا در این شهر به علت بالا بودن آبهاى زیر زمینى حفر چاه فاضلاب دشوار بود. دور تا دور خندق را نىهاى بلندى پوشانده بود. آب تقریباً راکد خندق و نىهاى اطراف آن در تابستانهاى گرم و سوزان سیستان از پشه خصوصاً پشه مالاریا بیداد مىکرد و منشأ بسیارى از بیمارىها بود.
حصار بیرونى (حصار ربض) سیزده دروازه بزرگ چوبین داشت. تقریباً تمام جغرافیا نویسان و مورخین با اندک اختلافى در نامها از این دروازهها یاد کردهاند. اصطخرى در مسالک و ممالک دروازهها را چنین ذکر کرده است:
«و بر ربض سیزده دروازه است: یکى دروازه میناکى سوى پارس رود و دیگر دروازه گرگان و سدیگر دروازه شیرک در شتاراق و پنجم دروازه شعیب و ششم در نوخیک، هفتم در کان، هشتم در نیشک، نهم در کرکویه، دهم در استریس، یازدهم در غنجره، دوازدهم دروازه بارستان، سیزدهم در زنگیان».(18)
یکى از دروازههاى مهم ربض که اصطخرى آن را کان نامیده، احتمالاً دروازه آکار بود که تن عمّار خارجى را در آن آویختند. در سال 251 قمرى بین یعقوب لیث صفّار و عمّار خارجى جنگ درگرفت. عمّار در این جنگ کشته شد و پس از آن «سر عمّار را به شهر آوردند و به در طعام بر باره نهادند و تنِ او به در آکار نگونسار بیاویختند».(19) دروازه دیگرى که اصطخرى از آن به نام زنگیان یاد کرده باید همان دروازه روذگران باشد که یعقوب لیث و حامد سرناوک به حرب محمد بن ابراهیم قوسى از آن بیرون شدند.(20) از دروازه دیگرى به نام حلواگران نیز یاد شده که در جریان حمله محمود غزنوى به آتش کشیده شد. حصار درونى یا شارستان پنج دروازه آهنین داشت.
اصطخرى جغرافیانگار سده چهارم قمرى که نوشتههاى او مرجع بسیارى از کتب جغرافیایى ادوار بعد است پنج دروازه آهنین شارستان را چنین نام برده است: «یکى در آهنین و دیگرى دروازه کهن و از این هر دو دروازه، راه پارس برخیزد و سیم در کرکویه بر راه خراسان و چهارم در نیشک سوى بست بیرون شود و پنجم دروازه طعام به روستاها بیرون شود و این در از همه آبادانتر است و همه دروازهها درهاى آهنین دارد».(21) دو دروازه نو و کهنه که به دروازههاى پارس معروف بودند در سمت غرب قرار داشتند. دروازه کرکویه در سمت شمال یا شمال غرب، دروازه نیشک در شرق و دروازه طعام که پر رفت و آمدترین و مهمترین دروازه شارستان به شمار مىرفت در سمت جنوب واقع شده بود. اهالى زرنگ پس از گذر از دروازه طعام و ربض شهر به کشتزارها، باغها و نخلستانها گام مىنهادند. در این منطقه روستاهاى مهمى چون «سوسکن، سکوکس، ملکان، کرسواد، برنک، ادوراس، کوین، دریارود، دیار و ...» بر سر راه آنان قرار داشت.(22) در واقع «سِگِستان از آبادى مانند صفحه نقاشى شده بود و گویى همه یک روستا بودند ولى شهرک کم داشت».(23)
بناهاى شهر زرنگ را مىتوان در چهار گروه جاى داد، نخست اماکن مذهبى مانند مسجد و آتشگاه و کلیسا و مدارس علمیه که نزد تمام طبقات شهر از احترام و جایگاه والایى برخوردار بودند و همه فرق در مراسمها و مناسک مذهبى به دور از هر اختلافى در آن جا گرد مىآمدند. بناهاى دولتى مانند قصرها و دارالامارهها و زندان و پادگانهاى نظامى در مرتبه دوم جاى دارند. در گروه سوم مىتوان از بناهاى عمومى همچون بیمارستانها و بازارها و کافهها و کاروانسراها نام برد. کوىها و سراها در گروه چهارم قرار دارند که بیشتر بناهاى مردم شهر را تشکیل مىداد.
پیش از ورود اعراب به سیستان، مردم این دیار کیش زرتشتى داشتند و جایگاه عبادت آنان آتشگاه بود. از شواهد و قرائن موجود در تواریخ و سفرنامهها چنین برمىآید که در این شهر آتشگاههاى ممتازى وجود داشته است. به احتمال قوى پس از این که ربیع بن زیاد در سال سى ام قمرى بر شهر تسلط یافت دستور تخریب آتشگاهها را صادر نمود یا این که آنها را به مسجد تبدیل کرد.
از نخستین مسجدى که در شهر زرنگ نام برده شده و اطلاعاتى از آن در دست است مسجد آدینه مىباشد. مؤلف تاریخ سیستان بانى مسجد آدینه را عبد الرحمن بن سمره معرفى کرده است. «مسجد آدینه سیستان را عبدالرحمن بن سمره بنا کرد (احتمالاً سال 39 هجرت) و محراب آن حسن بصرى نهاد».(24) و در جاى دیگر مىنویسد «مصلّا به در پارس او عبداللّه بن ابى برده ابن موساى اشعرى در زمان خلافت هشام ابن عبدالملک ـ بنا کرد».(25) تاریخى که براى این دوره مىتوان تعیین نمود سالهاى 120 ـ 111 قمرى مىباشد. ملک شاه حسین سیستانى روایت نخست را در تأسیس مسجد جامع بیان نموده است.(26) مسجد آدینه در شارستان و نزدیک دروازه پارس قرار داشت. مقابل مسجد دو حوض بزرگ ساخته بودند که آب انهار پس از ورود بدانها به خانههاى شهر مىرفت.(27) نمازگزاران با آب گوارا و جارى این دو حوض وضو مىساختند. مسجد آدینه داراى دو آتشگاه (مناره) بلند بود که یکى از آن دو در زمان احداث بنا و دیگرى در زمان یعقوب لیث صفّارى ساخته شده بود. این مناره که رویه آن را مس کشیده بودند.(28) در زیر آفتاب درخشان سیستان از مسافتى دور نمایان بود و در پرتو انوار خورشید چون طلا مىدرخشید. ابن حوقل در گزارشى آورده است که در سال 359 قمرى گرد بادى مسجد جامع شهر را در زیر شن فرو برد و تقریباً حومه شهر را احاطه کرد.(29)
از اماکن مذهبى دیگرى که در شهر زرنگ نام برده شده کلیساى زرنگ است. زمانى که سلطان محمود غزنوى به شهر یورش برد سربازان وى «مسجد آدینه غارت کردند و علوى خباز را کشتند اندر درِ مسجد آدینه و اندر کلیسا ترسا کشتند».(30)
شاهان صفارى در پایتخت خود اقدام به ساخت قصرهایى نمودند تا نخست در خور شأن شاهى آنان باشد و دیگر این که به حکام عباسى که در قصرهاى الوان بغداد مىزیستند دهان کجى کرده باشند. کوشک یعقوبى با شکوهترین کاخ زرنگ بود که در جنوبِ غربى شهر میان دروازه پارس و دروازه طعام قرار داشت.(31) قصر عمر و لیث برادر و جانشین یعقوب نیز در همین مکان واقع بود. کوشک یعقوبى علاوه بر این که کاخ مسکونى شاه صفارى محسوب مىگشت دارالاماره وى نیز به حساب مىآمد. یعقوب در این کاخ طرح سفرهاى جنگى خود را با سرهنگان در میان مىگذاشت و با آنان به شور مىپرداخت. وى نقشه آزادى سرزمین ایران از چنگال اهریمنى عباسیان را با همفکران خویش در همین کاخ پى ریزى کرد و آن را سر لوحه اهداف خود قرار داد. در مقابل کوشکِ یعقوب، خضرا یا میدانى قرار داشت که هر از چند گاه یک بار «بر خضراى کوشک یعقوبى نشستى تنها، تا هر که را شغلى بودى به پاى خضرا رفتى و سخن خویش بى حجاب با او بگفتى».(32)
مؤلف تاریخ سیستان از عدالت و شهامت و رعیت پرورى یعقوب خاطره خوشایندى نقل مىکند که با هر گونه ظلم و جور و فساد و تباهى در ستیز بود و خود پیشگام این امور بود. در یکى از این روزها که یعقوب بر آن خضرا نشسته بود در کوى سینک مردى را دید که زانوى ماتم در بغل گرفته است. یعقوب اندیشید که باید او را غمى بزرگ باشد. پس حاجبى را فرستاد تا آن مرد را به نزد او آوردند. یعقوب علّت را پرسید. مرد گفت: یکى از سرهنگان تو هر شب یا یک شب در میان بدون اجازه به خانه من مىآید و در حق دختر من ظلم روا مىدارد. یعقوب به او گفت: به خانه برگرد و هر وقت آن سرهنگ به خانه تو آمد به پاى خضرا بیا، در این جا مردى با سپر و شمشیر منتظر تو است. آن مرد رفت و فرداى آن شب سرهنگ به خانه او آمد. مرد بى درنگ به پاى خضرا آمد و در آن جا عیّارى را با سپر و شمشیر منتظر دید. سپس آن دو به خانه مرد رفتند و عیّار با شمشیر خود سرهنگ را به دو نیم کرد. سپس فرمود: چراغ روشن کن و آب و نان بیاور. مرد چراغ روشن کرد، ناگاه یعقوب را مقابل خود دید. یعقوب گفت: آن گاه که غمت را دریافتم با خداى خود عهد کردم تا آن را مرتفع نسازم روزه خواهم بود. سپس به مرد گفت: جنازه را داخل پارگین بینداز و دیگر روز منادا کرد هر که مىخواهد سزاى ناحفاظان بیند به لب خندق رود.(33)
حسین یزدانیان مؤلف زندگانى یعقوب لیث صفّار دستگاه حکومتى وى را چنین توصیف کرده که «یعقوب براى فرّ و شکوه دستگاه خود به ویژه براى برابرى با دربار خلافت و براى برابرى با کارگزارانِ آنها دست به کارهایى مىزد. دستور داده بود دو هزار مرد کارى برگزینند و به هر یک از هزار تنِ نخست، چماق زرین و به هزار تنِ دیگر چماقى سیمین بدهند. آنان موظف بودند چماقها را بر دوش گذارده در عیدها و جشنها و روزهاى رسمى در دو صف برابر هم در کنار منبر او بایستند تا فرستادگان یا کسانى که به دیدار او مىآیند دستگاه یعقوب را کمتر از دستگاه خلافت به حساب نیاورند».(34)
ابن حوقل از یک دارالاماره قدیمى در پشت مسجد جامع گزارش مىدهد که پس از چندى به ربض میان دروازه طعام و دروازه فارس انتقال یافت.(35) احتمال دارد این دارالاماره متعلق به عمرو دوّمین پادشاه صفارى بوده باشد. از دیگر قصرها و عمارات با شکوه زرنگ مىتوان از کوشک خلفى، سراى طاهر، قصر بوالحسنى، و قصر ملک نصیر الدین محمد نام برد.
زرنگ علاوه بر این که جمعیت کثیرى را در خود جاى داده بود از اطراف و اکناف مملکت نیز تجار و بازرگانان و مسافران و عیاران و سپاهیان در آن جا گرد آمده بودند. بدیهى است که در چنین شهر پرجمعیتى که دلیرى و گردنکشى از خصوصیات بارز مردان آن بود و با شمشیرهاى آخته در خیابانها و کوچهها گام برمىداشتند هر آن اتفاقات و حوادث ناگوارى رخ مىداد، از این رو براى تنبیه خاطیان «زندان بزرگى در شارستان، نزدیک مسجد جامع ساخته بودند».(36) در همین زندان بود که آخرین حکمران عرب (درهم بن نضر) را محبوس کردند و سیستانیان پس از استقلال یعقوب را در سال 247 قمرى به پادشاهى برگزیدند.
دارالضرب زرنگ و خزانه آن در شارستان قرار داشت. مهمترین خزانهها از آن عمروبن لیث بود. این خزانهها که به ارک شهرت داشت میان باب کرکویه و نیشک به فرمان عمرو تأسیس گردیدند و انباشته از ثروتهاى کلانى بودند که در جریان تصرف ولایات و شهرهاى مختلف ایران به زرنگ انتقال داده بودند. عباس پرویز خزائن عمرو لیث را چهار ارک مىداند «یکى مخصوص مهمات لشکرى و دو دیگر خزینه مال صدقات مربوط به جیره سپاهیان و سه دیگر خزینه مال خاص، مخصوص دستگاه امارت و مصارف خود عمرو و خزینه عمومى جهت عمال و حکّام».(37)
بناهاى عمومى زرنگ نیز در خور تعمق و بررسى است. بازار مهمترین مرکز تجارى و محل داد و ستد ساکنین شهر یا کسبه و تجّار بود که علاوه بر تأمین مایحتاج روزانه، محصولات خویش مانند پارچههاى ابریشمى و زیلو و فرش و خرما و انگوزه را به فروش مىرساندند. بازارهاى داخل شهر پیرامون مسجد جامع قرار داشت و بسیار آباد بود. بازارهاى ربض از جمله بازار عمرو که به دستور وى ساخته شد نیز بسیار آباد بود. عایدى هزار درهمى روزانه این بازار صرفِ مسجد جامع و بیمارستان شهر و مسجد حرام مىشد. بازار شهر از دروازه فارس تا دروازه مینا پیوسته بود و طول آن به نیم فرسخ مىرسید.(38) تاریخ سیستان علاوه بر بازار عمرو از بازارهاى دیگر مانند بازار سراجان و بازار نو و بازار در طعام نام برده است.(39) از محل بیمارستان و کاروانسرا و حمام شهر شواهدى در دست نیست، امّا از قرائن پیداست که چنین تأسیساتى در شهر بزرگى مانند زرنگ وجود داشته است. عمرو لیث علاقه زیادى به ایجاد ابنیه و کاروانسرا و رباط جهت آسایش مسافرین داشت. بعضى از مورخین مىگویند عمرو در دوران امارت خویش هزار رباط و پانصد مسجد آدینه و مناره احداث کرد و پلهاى فراوان در نقاط مختلف قلمرو حکومتى خود ساخت.(40)
شهر زرنگ داراى محلات و کوىهاى مختلفى بود. این کوىها و محلات به وسیله خیابان و کوچه به یکدیگر متصل مىگردیدند. احتمالاً هر کوى متعلق به قشر خاصى از اصناف و طبقات اجتماعى بود که بر حسب موقعیت شغلى و اجتماعیى که داشتند کوى و سراى آنها در منطقه ویژهاى از شارستان و ربض قرار داشت. از سوى دیگر فرم و گستردگى منازل مسکونى آنان ارتباط مستقیمى با درآمد و موقعیت اجتماعى افراد داشت. در تاریخ سیستان از کوىهاى مختلف این شهر نام برده شده که تعدادى از آنها بدین قرارند: کوى سینک، کوى عبداللّه حفص مقابل دروازه پارس، کوى زنان، کوى رخ، کوى فراه، محله کلاشیر، حوربندان، گاشن، کوى میار و کوى کوشه.
خانههاى اهالى شهر به موازات یکدیگر در دو سوى کوچهها و خیابانها رو به جنوب قرار داشت. دلیل این امر آن بود که بادهاى 120 روزه سیستان از شمال غرب مىوزند. هم اکنون نیز ساکنان این منطقه در ورودى منازل خود را پشت به باد مىسازند. بناهاى شهر زرنگ عموماً از گل و خشت بود و سقف آنها را طاق مىزدند. دلیل عدم استفاده از چوب را جغرافیا نگاران رطوبت موجود در منطقه دانستهاند که چوب را فاسد مىکند و موریانه در آن راه مىیابد.(41) با این حال گل و خشت بهترین نوع مصالح در ساخت بناهاى مناطق کویرى است، زیرا چنین خانههایى مانع نفوذ گرما به اندرون مىشوند و محیط خانه را قابل تحمل مىسازند. خانهها و سراهاى با اهمیتى که در حوادث مختلف تاریخ سیستان در شهر زرنگ از آنها نام برده شده بدین قرارند:
«خانه براون و خانه شهرزادى به رندن و خانه نیش سر رندن»(42) «سراى ابراهیم قوسى و سراى حمدان یحیا که او را کلوک گفتندى»(43) خانه سرناوک، «سراى بوالحسینى، سراى بایوسفى، سراى ارتاشى در شارستان مقابل آب بزیان، سراى ابو جعفر قوسى، سراى امام فاخر بن معاذ که این آخرى در رمضان سال 421 توسط عیاران غارت شد و در آتش سوخت. همچنین سراى بهلول بن معن».(44)
سیستم آب رسانى شهر زرنگ از نوع خاک و زمین شهر و امکانات موجود پیرامون آن تبعیت مىکرد. شور بودن خاک و وجود زه حفر چاه را دشوار ساخته بود، زیرا آب این چاهها اغلب شور و غیر قابل شرب بود و از سویى در مدت کوتاهى نشت مىکرد و انباشته از خاک مىگردید. بنابراین چنین شهر بزرگى نیازمند آب فراوانى بود که بتواند در تمام طول سال حوائج ساکنین آن را برآورده سازد. بنابر نوشتههاى جغرافیانگاران رود هیرمند در دست چپ شهر و در نزدیکى آن قرار داشت. چنین رودخانه عظیم و پر آبى مىتوانست نقش مؤثرى در ایجاد و بقاى زرنگ داشته باشد، از این رو شعبات کوچک و بزرگى چه به طور مصنوعى و چه به طور طبیعى در دشت حاصلخیز سیستان جریان داشت. یکى از این شعبات سنارود بود که از مقابل زرنگ مىگذشت. اهالى زرنگ چند جوى کوچک و بزرگ از سنارود به داخل شهر کشیده بودند. سه رشته از این انهار از سه محل داخل شهر مىشد «از جمله آنها چشمهاى است که از دروازه قدیم و نیز چشمه دیگر از دروازه جدید و سومى از دروازه طعام وارد مىشود و مجموع آنها مىتواند آسیابى را بگرداند. خانههاى شهر و ربض داراى آب جارى و باغ است و در ربض نیز چشمههایى است که از همین چشمههاى داخل شهر منشعب مىشود».(45)
آب این انهار پس از جریان در کوچههاى ربض به دو حوض بزرگ مقابل مسجد آدینه در شارستان مىریخت. سپس این آب در انهار کوچههاى شارستان به جریان مىافتاد. انهار جارى در شهر، کوچه باغهاى زیبا و سرسبزى را به وجود آورده بود و مسافرین در گرماى تابستان مىتوانستند لختى در سایه خنک بیدهاى کنار انهار بیاسایند. گویا هر یک از این انهار نامى داشت، چنان که نهر داخل شارستان به آب بزیان معروف بود و دو نهر دیگر به آب دیوانه و رود زرق.(46) اهالى شهر جوىهاى کوچکى را از این انهار به داخل سراىهاى خود کشیده بودند تا ضمن برآوردن احتیاجات خویش باغها و جالیزها را نیز سیراب سازند. یکى از باغهاى زرنگ باغ میمون بود که در شارستان قرار داشت و جایگاه امیران و بزرگان شهر بود.
از دیگر آثار زرنگ مىتوان به مناره کهن اشاره نمود. این مناره جایگاهى براى دادخواهى مردم شهر بود و تا داد خود نمىگرفتند اجتماع خود را به هم نمىزدند. احتمالاً این مناره جایگاه یک آتشگاه قدیمى بود که قبل از اسلام از حرمت و کرامت والایى برخوردار بود و پس از آمدن اسلام نیز همچنان عزّت خود را به عنوان یک مکان مقدّس حفظ کرده و به صورت جایگاهى براى دادخواهى مظلومان درآمده بود.
«سیستان مرکز مار و مردان گردن فراز پیشگام، خردمند، زیرک، فقیه حافظ، باهوش، با ادب، سخن ور، ماهر در هندسه و حکمت بود».(47) تقریباً تمام جغرافیانگاران از کثرت مار در این شهر سخن گفتهاند. یاقوت در معجم البلدان از ابن الفقیه نقل کرده که «در هنگام گشایش سجستان به دست عربها مردمانِ آن جا مىگفتند نباید خارپشتها را کشت و نه آنها را راند، زیرا آنها مارها را مىکشند. سجستان پر است از مار، در هر خانه آن دیار یک خارپشت نگاه مىدارند».(48) اسدى توسى مارهاى زرنگ را نتیجه خون کابلیان مىداند که در گل بناهاى شهر سرشته شده است.
از آن خون به ریگ اندرون خاست مار کرا آن گزیدى بکردى فکار
اگر به گفته هرودوت مصر بخشش نیل است، سیستان نیز بخشش رود هیرمند بود.(49) یاقوت مىگوید که هزار ریزابه به این رود مىریختند و هزار نهر از آن جدا مى گردند. این انهار باعث آبادانى دشت سیستان، افزایش جمعیت و بناى دیههاى فراوان مىگردید. در اطراف زرنگ روستاهاى آباد و پرجمعیتى مانند کوین و زنبوک و فره و درهند و قرنین و کواربواز و کزه و سنج و باب الطعام و کروادکن و نه الطاق(50) نقش مؤثرى در حیات و اقتصاد شهر داشتند. در این روستاها باغهاى پهناورى وجود داشت که عمده محصولات آنها خرما و انار و انگور بود. علاوه بر باغدارى، صیفى کارى نیز در کنار محصولات استراتژیک مانند جو و گندم و ارزن رواج داشت. از آثار مهم و قابل توجهى که مىتوان در کنار این روستاها و حاشیه زرنگ نام برد آسیاب بادى و چرخ باد بود.
جابهجایى دو توده هواى سرد هندوکش و هواى گرم مناطق کویرى ایران باعث به وجود آمدن بادهاى محلى 120 روزه سیستان مىگردد. این بادها که جهت آنها شمال غربى ـ جنوب شرقى است از اواسط اردیبهشت تا اواخر شهریور پیوسته و سخت مىوزند. مردم سیستان با علم مهندسى دریافتند که از این انرژى رایگان مىتوان به بهترین نحو استفاده نمود. از این رو در اطراف زرنگ و سایر نواحىِ سیستان مبادرت به ساخت آسیاب بادى و چرخ باد کردند که این نوع آسیاب مخصوص این بلاد بود. البته آسیاب بادى و چرخ باد فقط در تابستان و آن هم هنگام وزش باد مورد استفاده قرار مىگرفت و در زمانهاى دیگر استفادهاى نداشت. ملک شاه حسین سیستانى درباره چرخ باد مىگوید «بعضى محال چرخ بر سر چاه آب دایر ساختهاند و به شکل آسیاى باد تعبیه کردهاند که آسیا مىگردد و آب از چاه بیرون مىآید و زراعت مىنماید».(51)
چارلز ادوارد ییت در سفرنامه خراسان و سیستان که تا زمان وى نیز آسیابهاى بادى سیستان دایر بود درباره ساختمان آنها گفته «ساختمان این آسیابها بدین ترتیب است که یک ستون به طور قائم قرار مىگیرد و دو دیوار آن را در جهات جانبى مهار مىکنند. به ترتیبى که فضاى رو به جنوب آن باز و دو سوم فضاى رو به شمال آن بسته است. از بالاى ستون و وسط آن یک تیر عرضى عبور مىکند، ستون در پایین از سنگهاى آسیاب عبور کرده و در جایى که براى آن تعبیه شده است قرار مىگیرد. سنگ آسیاب بالایى توسط گوههایى به ستون متصل مىشود و همراه با آن به چرخش در مىآید، حال آن که سنگ زیرین در تمامِ مدتّ ثابت و بدون حرکت مىماند. ارتفاع ستون به شش متر مىرسد و در بالا پرههایى که توسط نى و تیرهاى افقى ساخته شدهاند به آن متصلاند، از محفظهاى که رو به شمال باز است باد به پرهها مىخورد و آن را به گردش مىآورد».(52)
گورستان زرنگ تلّى بود که به آن «تلّ مهاجران» مىگفتند.(53) احتمالاً این تلّ در خارج از شهر قرار داشت و قبل از اسلام، اجساد را مطابق دین کهن ایرانى بر بالاى آن مىنهادند. همچنین «بیرون شهر سیستان موضعى بود که در قدیم الایام شهر آن جا بود. نام آن موضع حشوى بود و در شب (تمام مردم) سیستان و اهل سیف آن جا جمع شدند و بامداد خروج کردند و ملک شمسالدین را با هژده پسر شهید کردند و ملک تاج الدین حرب را به تخت نشاندند».(54)
علل تباهى و انهدام زرنگ
گرچه اصلىترین عامل انهدام و تخریب زرنگ تهاجمات نظامى بود، امّا عوامل طبیعى نیز در فرسایش آن بى تأثیر نبوده است. مهمترین عامل طبیعى مخرب شهر و بناهاى آن بادهاى پیوسته و سهمگین سیستان بود که مقادیر زیادى ریگ روان به سوى شهر مىپراکند. بدى ریگ روان آن است که به محض برخورد با مانع در پشت آن انباشته مىگردد تا به مرور آن را در خود بپوشاند. بدین ترتیب ریگ روان باعث مىگردید ساختمانها و کشتزارها در زیر آن مدفون یا این که به مرور زمان بر اثر فرسایش منهدم گردند، چنان که مسجد آدینه زرنگ در سال 359 قمرى در زیر تودهاى از همین شن و ریگ روان مدفون شد.
با وجود این که بادهاى صد و بیست روزه فوایدى چون به حرکت در آوردن آسیاب و چرخ باد داشت و در تابستان از شدت گرماى هوا مىکاست، امّا در مقابل، مضرّات آن جبرانناپذیر بود. اهالى زرنگ و به طور کلّى سیستانیان در مقابل مضرات باد آرام نگرفتند و براى مقابله با آن تدابیر و حیلههایى اندیشیدند. اصطخرى تدبیر این مردم در ساختن بند ریگ را چنین بیان نموده است:
«چون ریگ نزدیک شهر گرد آید مردم جمله جمع شوند و گرد بر گرد ریگ دیوارى بسازند از چوب و خاشاک، بلندتر از ریگ و در بن دیوار، جاىها باز گذارند کى باد درآید و ریگ را برمىدارد و به سر دیوار برون مىبرد، چندان که چشم کار مىکند و جایى اندازد که ایشان را از آن زیان نبود».(55)
هم اکنون نیز اهالى سیستان براى جلوگیرى از عوارض این بادها یا درخت مىکارند یا با استفاده از نىهاى نیزار نوعى دیوارهاى حفاظتى مخصوص که در محل «تِنگ نامیده مىشود در مقابل جریان این ریگها به وجود مىآورند که عمل بادشکن و در عین حال تثبیت ریگ روان را بر عهده دارد».(56)
زرنگیان زرنگ و با تدبیر حتى از ریگ بادآورده نیز بهره مىبردند. ملک شاه حسین سیستانى مىگوید «و اگر مردم سیستان ذخایر خود را از گندم و حبوبات (در ریگ) پنهان کنند در آن جا تا صد سال ضایع نشود و قماش ابریشم و سقرلاط و صوف در جوف آن ریگ ضایع نشود و آن ریگ چون بر زمین تلخ و شور افتد زمین خوب شود و تخم رویاند و آب هیرمند که بر روى آن ریگ مىگذرد گوارا و خوشگوار مىشود».(57) نویسنده تاریخ سیستان نیز علاوه بر ذکر فواید فوق اضافه مىکند که «مردم کى بر آن جا خسبد تندرست باشد و از فضل ریگ است که فرزند آدم را چون خرد باشد بر آن جا بدارند تا قوى گردد و اعضاى وى درست باشد».(58)
یکى دیگر از عوامل طبیعى فرسایش بناها و تأسیسات زرنگ سیل بود، چنان که چندین نوبت جریان سیل باعث گردید شهر براى چندین ماه در محاصره آب بماند. عظیمترین سیل در سال 641 قمرى شهر را فرا گرفت، چنان که در کناره خندق و حوالى شهر یک نیزه آب بود. این سیل حدود سه ماه طول کشید و در این مدت ساکنین زرنگ با کشتى به اطراف آمد و شد مىکردند. بر اثر این سیل هشت مرد در خندق شهر غرق شدند.(59) در زمان سلطان مسعود نیز بند کندک شکسته شد و دروازه کرکو را آب برد.
حال که از عوامل طبیعى فرسایش زرنگ سخن به میان آمد بجاست پیش از آغاز مقوله تخریب عامل انسانى شهر، بلایایى را که بر سر شهر و مردم آن آمده نیز بازگو کنیم. در زمان ولایت عبداللّه بن ابى برده (118 ـ 111ق)، حصین بن محمد قوسى (حدود 176ق) و در زمان عمرو بن عماره فقیه که مذهب سفیان ثورى به سیستان آورد زمین لرزههایى این شهر را لرزاند، امّا تاریخ سیستان هیچ گزارشى از تلفات و خسارات آن نداده است.
از دو خشکسالى و قحطى بزرگ که امراضى مانند وبا را نیز با خود به همراه داشت گزارش شده است. نخستین قحطى در سال 220 قمرى اتفاق افتاد که در جریان آن، آب هیرمند خشک شد و بسیارى از تجّار و بزرگان و خداوندان نعمت و مردم عادى جان باختند.(60) قحطى دیگرى که همراه با وبا بود در سال 747 قمرى اتفاق افتاد. در این سال تعداد کثیرى از مردم تلف شدند و ملک قطب الدین حاکم وقت بر اثر وبا به جوار رحمت ایزدى پیوست.(61) در سال 562 قمرى نیز چنان سرمایى بر سیستان حاکم شد که تمام نخلها یخ بست.(62)
ثروت و موقعیت استراتژیک و شهرت سیستان باعث نابودى این سرزمین و پایتخت بزرگ آن زرنگ گردید. غزنویان و سلجوقیان و مغولان و تیموریان و افاغنه نیروهایى بودند که از شرق و آسیاى مرکزى همچون ادوار اسطورهاى بر این سرزمین تاختن گرفتند و آن را در زیر سم اسبان خود لگدکوب کردند و با آتش خشم و کین خود خاکستر نمودند. حملات مغول در چندین نوبت در سده هفتم قمرى صورت گرفت. طى هر یک از این حملات صدمات جبران ناپذیرى به شهر و ابنیه آن وارد آمد و تعداد کثیرى سجزى و بلوچ و مجوسى به قتل رسیدند. امّا سیستانیان از پا نمىنشستند. آنان در مدّت زمانى کوتاه مجدداً استقلال خود را به دست مىآوردند و به ترمیم خرابىها مىپرداختند. پس از حمله مغولان دیرى نپایید که تیمور سر از سیستان در آورد. وى «در 764 قمرى (1362 میلادى) به سرکردگى هزار سوار به سیستان وارد شد و اکثر قراء و قصبات آن را به حیطه تصرف خود در آورد و عاقبة الامر یک دست و یک پاى او تیر خورد و به مکران مراجعت نمود و در نتیجه همین ضربت و زخم پا به تیمور لنگ معروف شد».(63)
تیمور که براى نقص عضو خویش، کینه و نفرتى عمیق از مردم سیستان به دل گرفته بود در آرزوى انتقام جویى بود تا این که پس از به هم رسانیدن قدرت با سپاه بى شمارى همچون مور و ملخ بر سیستان فرود آمد و پس از تخریب شهرها و روستاها و کشتار مردمان آن، زرنگ را محاصره کرد. طى زد و خوردهایى که چندین نوبت بین طرفین رخ داد تعداد کثیرى کشته شدند. قطب الدین امیر سیستان و تاج الدین سیستانى سردار و فرمانده کل قوا به منظور جلوگیرى از کشتار مردم، هتک نوامیس و ویرانى شهر براى مذاکره با تیمور راهى اردوگاه او شدند. متأسفانه در این اثنا تعداد کثیرى از مردم زرنگ بدون توجه به حضور حاکمشان نزد دشمن و بدون تدابیر جنگىِ لازم و بى اذن فرمانده قوا، ناگهان بر تیمور که در نزدیکى یکى از دروازهها مشغول بررسى بود هجوم آوردند و اسب او را زخمى ساختند. تیمور از این حمله ناگهانى به شدت منقلب شد و دستور بازداشت حاکم سیستان و فرمانده او را صادر نمود و بلافاصله با لشکرى انبوه از هر سو بر زرنگ یورش برد و پس از رخنه در حصار واردِ شهر شد. در این جا بهتر است جریان ورود تیمور به داخل زرنگ و فسادهایش را از کتاب ظفرنامه مولانا شرف الدین على یزدى که در وصف تیمور و اعمالش نوشته شده دنبال کنیم:
«سپاه ظفر قرین به یک حمله دیگر به فصیل برآمده رخنهها کردند و شهر را تسخیر کرده، حصار را بینداختند و اماکن و مساکن را خراب و ویران گردانیده، بقیه سپاهیان را که مانده بودند کار بساختند. حضرت صاحبقران چند روز توقف فرمود و به نقل اموال و خزاین شاهان فرمان داد.
ز مأواى دستان و سام سوار شتر وارها بر نهادند بار
ز دینار وز گوهر نا بسود ز تخت وز گستردنى هر چه بود
ز زرینه و تاجهاى به زر ز سیمینه و گوشوار و کمر
ز اسپان تازى به سیمین ستام ز شمشیر هندى به زرین نیام
همان برده و بدرهاى درم ز مشک و ز کافور و هر بیش و کم
و هر چه در آن دیار بود از خزف تا گوهر شاهوار و از نفایس اجناس تا میخ در دیوار به تاراج بر رفت و برق غارت بر بیش و کم آن ولایت گرفته، خشک و تر در هم سوخت».(64)
بدین گونه تیمور، چهره خون آشام تاریخ از سرها مناره ساخت و زرنگ پایتخت کهنسال سیستان و ایران را که نزدیک به هزار سال یا بیش از آن، نقش چشمگیرى در استقلال و شکوفایى اقتصاد ایران داشت در شعلههاى کین خواهانه خود سوزاند و تبدیل به تلى کرد که امروزه تشخیص محل دقیق آن دشوار است.
این شهر که از قرن چهارم قمرى به بعد کم کم نامِ ولایت سیستان را به خود گرفت و به شهر سیستان معروف شد داراى القاب و عناوین مشهورى بود، تعدادى از این عناوین عبارتند از «دارالملک، دار الزهّاد، دار الدّوله، مدینة العذرا و دارالنّصر و از بسیارى زاهدان سیستان را دارالزهّاد مىنویسند».(65) شهر زرنگ را عذرا یعنى دوشیزه از آن جهت گفتهاند که تسخیر آن بر هیچ کس میسر نبود و همانند دوشیزه دست نخورده باقى مانده بود. حتى محمود غزنوى نیز تا زمانى که خود مردم زرنگ برابر خلف عصیان نکرده بودند و محمود را در تسخیر شهر خویش یارى نکرده بودند از فتح آن عاجز بود.(66)
دارالملک سیستان شهر ثروت و تجارت بود و این ثروت، آزمندان و طمعکاران را از نواحى دور بدانجا مىکشاند تا پس از تصرف شهر به ثروت آن دست یابند، چنان که ربیع بن زیاد پس از نبردى سخت و خونین موفق شد هزار جام زرین با یک هزار برده بى گناه از سیستان به عربستان بفرستد. از سال 30 ـ 33 قمرى ربیع و ابن سمره متجاوز از چهل هزار برده نابالغ و میلیونها پول نقد و مقدار زیادى از امتعه خاص سیستانى را از سیستان خارج کردند.(67) این شخص (ربیع) مدّت دو سال ولایتدار سیستان بود و در این سالها سکههایى از گونه سکههاى ساسانى ـ عربى در سیستان (زرنگ) ضرب نمود.(68) ابن سمره نیز که پس از ربیع حاکم سیستان شد «در روز یکى از اعیادِ پارسیان قصرِ مرزبان را محاصره کرد، مرزبان دو هزار هزار درهم (دو میلیون) و دو هزار برده بدو داد و زینهار خواست».(69)
مردم سیستان و زرنگ سالیانه خراج هنگفتى به خلفاى اموى و عباسى مىپرداختند تا این که یعقوب لیث دست اعراب را از سیستان و قسمتى از ایران کوتاه نمود و به این خراج خواهىها پایان بخشید. تاریخ سیستان گوشهاى از ثروت زرنگ را در زمان خلافت طاهر صفارى چنین بیان نموده است.
«و آن روز که طاهر را (طاهر بن محمد بن عمرو بن لیث) بیعت کردند اندر ارگ جداگانه، به خزینه اندر، سى و شش بار هزار هزار درهم بود دون دینار و جواهر و خزینهها پر بود و به قلعه اسپهبد و دیگر قلعهها، همه گنج خانه و خزینه بود».(70)
مقادیر زیادى از این ثروت سرشار از راه تجارت به دست مىآمد. سیستان به دلیل موقعیت خاص جغرافیایى خود که در مسیر شاهراههاى ارتباطى بین شرق و غرب قرار داشت از اهمیت فرهنگى و نظامى و تجارى زیادى در دورانهاى مختلف برخوردار بود.(71) کاروانهاى تجارى از خراسان و یزد و کرمان و فارس و سیراف و تیس به سوى سیستان روانه مىشدند و پس از توقف کوتاهى در زرنگ به سوى هند و نواحى شرق رهسپار مىشدند. اجناسى که از سیستان به سایر مناطق صادر مىشد «فرشهاى خاص سیستانى به نام جامههاى طبرى و زیلو، مقادیر زیادى زنبیل و طناب بود که از الیاف نخلها ساخته مىشد. علاوه بر اینها، غله و خرما و انگور و انگوزه (انگژد) و زعفران و میوه خشک و ماهى پخته و صابون و کرباس در معرض فروش قرار مىگرفت».(72) فروش این اقلام در ثروت و بهبود شرایط زندگى سیستانیان خصوصاً اهالى زرنگ نقش چشمگیرى داشت.
موقعیت جغرافیایى زرنگ
سیستان کلکسیونى از آثار دورههاى مختلف مانند پیش از تاریخ و دوران تاریخى و دوران اسلامى است. در بین این مجموعه غنىترین آثار از آنِ دوران اسلامى خصوصاً زمانى است که زرنگ پایتخت ایران و دارالحکومه سیستان شد. در این دوره، شهرها و شهرکها و روستاهاى آباد و پرجمعیتى در سیستان شکل گرفت، چنان که سرتاسر این خطه پوشیده از آبادى بود. آثار این آبادىها که هم اکنون در جاى جاى این دیار پهناور در زیر تلهاى شن و ماسه مدفون گردیده مؤید این گفته است. تعدادى از جهانگردان مسلمان که از سده سوم قمرى به بعد سرزمینهاى اسلامى را با سختىها و مشقات زیادى در مىنوردیدند از جایگاه و خصوصیات این شهرها در سفرنامهها گزارش دادهاند. در قدیمىترین نقشههایى که از اصطخرى و ابن حوقل به جاى مانده، سیستان و شهرهاى آن تا حدودى مشخص شده است.(73)(نقشه شماره 1)
در این نقشه زرنگ (زرنج) در سمت راست رودخانهاى قرار گرفته که پس از عبور از مقابل بست به سمت جنوب جریان دارد، آن گاه با یک چرخش نیم دایره به سوى شمال جریان یافته و سپس وارد بحیره زره شده است. در شمال زرنگ نهرى دیده مىشود که به رودخانه نخست مىپیوندد. زرنگ در سمت چپ این نهر واقع شده است. پس از عبور از این رودخانه از طریق جاده مستقیمى به اسفزار و هرات مىرفتند. در این نقشه زرنج و قلعه طاق در یک سمت رودخانه قرار دارند.
هنگامى که ربیع بن زیاد جالق (یکى از شهرهاى سیستان) را به تصرف خود در آورد نشانى قصبه را خواست. اهالى محل نشانى قصبه را چنین دادند «اینک راه، چون از هیرمند بگذرى ریگ بینى و از ریگ بگذرى، سنگریزه بینى، از آن جا خود قلعه و قصبه پیداست».(74) با توجه به نشانى فوق احتمالاً زرنگ در سمت راست هیرمند قرار داشته که سپاه ربیع براى رسیدن به قصبه باید از آن عبور مىکرد، زیرا اگر شهر در سمت چپ هیرمند قرار مىداشت در این صورت احتیاجى نبود که سپاه ربیع از رودخانه بگذرد (نقشه شماره 2).
ابوالفداء در کتاب تقویم البلدان درباره زرِنگ نوشته «هندمند (هیرمند) در موضعى در طول هشتاد و نه درجه و عرض سى و دو درجه به سیستان مىرسد و در آن جا به دریاچه زره مىریزد. وقتى هندمند از بست خارج شد تا به سجستان برسد چند رود از آن منشعب شود. از آن جمله است رود طعام و باسیرود و سنارود. سنارود در یک فرسخى زرنج به قصبه سجستان مىگذرد».(75)
مقدسى نیز در کتاب احسن التقاسیم فى معرفة الاقالیم نگاشته است «هیرمید (هیرمند) در یک مرحلگى زرنج شاخ شاخ شده (هر دو خوره را سیراب مىکند). نهر طعام به روستاها سرازیر شده، به نیشک مىرسد. سپس نهر باشترود از آن جدا شده (چند روستا را سیراب کرده، نهر دیگرى به نام سنارود از آن جدا مىشود) که بست و چند دیه دیگر را سیراب مىکند».(76)
در اکثر کتابهاى جغرافیا نگاران، فاصله زرنگ تا شهرهاى اطراف آن آمده است. بیان فاصله شهرها از یکدیگر مىتواند حدود تقریبى آنها را براى ما مشخص سازد. در این کتب فاصله بین شهرها را بر حسب منزل یا مرحله سنجیدهاند. هر مرحله یا منزل برابر سه فرسنگ است و هر فرسنگ معادل شش کیلومتر است.
«از سیستان به کرکویه یک منزل و از کرکویه به بشتر چهار فرسخ است و این راه از پلى که زیاده آبهاى هیرمند از زیر آن جارى است مىگذرد و از بشتر تا جوین یک منزل و از آن جا تا بست یک منزل است... راه سیستان (زرنگ) به بست چنین است: از سیستان به زانبوق یک منزل و از آن جا تا شروزن (سرورن) که قریهاى آباد سلطانى است یک منزل... راه سیستان به کرمان و فارس چنین است: نخستین منزل از سیستان، خارون و دوم دارک است و از دارک تا برین یک منزل و از آن جا تا کاونیشک یک منزل و برین و کاونیشک رباطاند».(77)
جى. پى. تیت مأمور سیاسى انگلیسى معتقد است که بر اساس نوشتههاى منهاج سراج، در عهد خلف بن احمد، دارالحکومه تغییر یافت.(78) اما وى نامى از شهر جدید و محل آن نبرده است. منهاج سراج در قرن هفتم قمرى پس از دیدار از شهر سیستان نگاشته است «در شهور سنه ثلاث عشر و ستمائه (613ق) به سجستان رسیدم. موضعى دیدم در جنوب شهر سجستان که آن را در طعام گویند، بیرون شهر که آن را ریگ گنجان گویند».(79) نشانىهاى فوق در واقع همان نشانىهایى است که زرنگ قرن سوم قمرى دارا بود.
ابوالفداء نویسنده قرن هشتم قمرى (721) هنگامى که به توصیف زرنگ مىپردازد از کتاب ابن حوقل (سده چهارم) نقل قول مىکند(80) و این زمانى است که زرنگ هنوز به دست تیمور از بین نرفته بود. امیر بورى نیز زمانى که در سال 448 قمرى به سیستان آمد به لب آب دیوانه رسید و سپس با سواران خود به باغ میمون رفت.(81) سپاه مغول نیز در سال 666 قمرى پس از محاصره شهر پیمان صلحى با ملک نصیر الدین محمد بستند و سپس در دروازه طبق گران و خندق شهر جشنى آراستند.(82) احیاء الملوک گزارش مىدهد که یک سال بعد (667ق) ملک نصیر الدین محمد، طرح دارالملک انداخت و عمارات رفیع القدر بنا کرد و از مدارس و مساجد و بازار و حمام و دیگر بقاع خیر و ارگ را نیز بساخت.(83) امّا روشن نیست که آیا دارالملک شهر جدیدى است یا این که در خود پایتخت چنین تأسیساتى را بنا کردند. امید است با بررسىها و کاوشهاى باستانشناسى محل واقعى زرنگ یا جابه جایى احتمالى آن هر چه زودتر مشخص گردد.
پىنوشتها:
1. رضا مهر آفرین، سیستان در اوستا، فروهر، سال 34، مرداد و شهریور 1378، ص 15 ـ 18 و سال 34، مهر و آبان 1378، ص 3 ـ 4 و سال 34، آذر و دى 1378، ص 2 ـ 22 و سال 35، فروردین و اردیبهشت 1379، ص 15 ـ 16 و سال 35، خرداد و تیر 1379، ص 9 ـ 11.
2. م.آ. داندامایف، ایران در دوران نخستین پادشاهان هخامنشى، ترجمه روحى ارباب، ص 343.
3. محمد جواد مشکور، جغرافیاى تاریخى ایران باستان، ص 179.
4. محمد اعظم سیستانى، جغرافیاى تاریخى زرنج، آریانا، سال 25، شماره سوم، جوزا و سرطان 1346، ص 9.
5. تاریخ سیستان، باز خوانىِ جعفر مدرس صادقى، ص 10.
6. على اصغر مصطفوى، سرزمین موعود، ص 35.
7. تاریخ سیستان، ص 9.
8. گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، ص 414.
9. صادق هدایت، شهرستانهاى ایران، مجله مهر، سال هفتم.
10. ابواسحق ابراهیم اصطخرى، مسالک و ممالک، به کوشش ایرج افشار، ص 194.
11. Fairservis, Walter: Archaeological studies in the Sistan, vol. 48: Part, New York: 1961, P. 34.
12. تاریخ سیستان، ص 1 ـ 2.
13. ملک شاه حسین بن ملک غیاث الدین سیستانى، احیاء الملوک، به تصحیح منوچهر ستوده، ص 23.
14. حکیم ابونصر على بن احمد اسدى طوسى، گرشاسب نامه، به اهتمام حبیب یغمایى، ص 265.
15. ابوالفداء، تقویم البلدان، به کوشش عبدالمحمد آیتى، ص 80.
حمداللّه مستوفى در نزهة القلوب طول و عرض زرنگ را چنین داده است:
سیستان ولایتى است طویل و عریض از اقلیم سیم، طولش از جزایر خالدات ضر و عرض از خط استوا لب ک» (ص 142).
16. تاریخ سیستان، ص 211.
17. ابن حوقل، سفرنامه، ترجمه دکتر جعفر شعار، ص 151.
18. اصطخرى، مسالک و ممالک، ص 192. براى تفاوت بعضى از اسامى نگاه کنید به «ابن حوقل، سفرنامه، ص 151».
19. تاریخ سیستان، ص 105.
20. همان، ص 100.
21. اصطخرى، مسالک و ممالک، ص 192؛ ابن حوقل، سفرنامه، ص 151.
22. ابو عبداللّه محمد بن احمد مقدسى، احسن التقاسیم فى معرفة الاقالیم، ترجمه دکتر علینقى منزوى، ج 1، ص 446.
23. همان، ص 446.
24. تاریخ سیستان، ص 47.
25. همان.
26. ملک شاه حسین سیستانى، همان، ص 50.
27. ابن حوقل، سفرنامه، ص 151؛ اصطخرى، مسالک و ممالک، ص 190 ـ 194.
28. مقدسى، همان، ص 445.
29. لسترنج، جغرافیاى تاریخى سرزمینهاى خلافت شرقى، ترجمه محمود عرفان، ص 59 ـ 362.
30. تاریخ سیستان، ص 199.
31. اصطخرى، مسالک و ممالک، ص 192؛ ابن حوقل، سفرنامه، ص 151 ـ 153.
32. تاریخ سیستان، ص 140.
33. همان.
34. حسین یزدانیان، زندگانى یعقوب لیث صفّار، ص 78 ـ 88.
35. ابن حوقل، همان، ص 151 ـ 153.
36. همان.
37. عباس پرویز، قیام ایرانیان در راه تجدید مجد و عظمت ایران، ص 163.
38. ابن حوقل، سفرنامه، ص 151 ـ 153؛ لسترنج، جغرافیاى تاریخى سرزمینهاى خلافت شرقى، ص 59 ـ 62.
39. محمد اعظم سیستانى، جغرافیاى تاریخى زرنج، .
40. عباس پرویز، همان، ص 163.
41. ابن حوقل، سفرنامه، ص 152؛ لسترنج، جغرافیاى تاریخى سرزمینهاى خلافت شرقى، ص 360؛ اصطخرى، مسالک و ممالک، ص 192.
42. تاریخ سیستان، ص 211.
43. همان، ص 100.
44. محمد اعظم سیستانى، جغرافیاى تاریخى زرنج (2)، آریانا، سال 25، شماره چهارم، اسد و سنبله، 1346.
45. حدود العالم من المشرق الى المغرب، به کوشش دکتر منوچهر ستوده، ص 102.
46. تاریخ سیستان، ص 142.
47. ابو عبداللّه محمد بن احمد مقدسى، همان، ص 444.
48. ابراهیم پور داوود، فرهنگ ایران باستان، ص 213.
49. ادموند کلیفورد باسورث، تاریخ سیستان، ترجمه حسن انوشه، ص 71.
50. ابو عبداللّه محمد بن احمد مقدسى، همان، ص 71.
51. ملک شاه حسین سیستانى، احیاء الملوک، ص 13؛ ابن حوقل، سفرنامه، ص 153.
52. چارلز ادوارد ییت، سفرنامه خراسان و سیستان، ترجمه قدرت اللّه روشنى زعفرانلو و مهرداد رهبرى، ص 71.
53. تاریخ سیستان، ص 55.
54. منهاج سراج جوزجانى، طبقات ناصرى یا تاریخ ایران و اسلام، تصحیح و مقابله عبد الحى حبیبى، ج 1، ص278 ـ 279.
55. اصطخرى، مسالک و ممالک، ص 192 ـ 194؛ تاریخ سیستان، ص 6.
56. مهین محبوبى، سیستان جایى که دریا در آن آتش مىگیرد، تلاش، شماره 15، 1347، ص 15 ـ 21.
57. ملک شاه حسین سیستانى، همان، ص 13.
58. تاریخ سیستان، همان، ص 60.
59. تاریخ سیستان، تصحیح ملک الشعراء بهار، ص 397 ـ 398.
60. تاریخ سیستان، همان، ص 93.
61. ملک شاه حسین سیستانى، همان، ص 95.
62. تاریخ سیستان، به تصحیح بهار، ص 391.
63. سرپرسى سایکس، سفرنامه ژنرال سرپرسى سایکس یا ده هزار مایل در ایران، ترجمه حسین سعادت نورى، ص 370.
64. مولانا شرف الدین على یزدى، ظفرنامه، ص 61 ـ 70.
65. ملک شاه حسین سیستانى، همان، ص 8.
66. ایرج افشار سیستانى، زرنج پایتخت صفاریان، به کوشش محمد یوسف کیانى، پایتختهاى ایران، ص 350.
67. محمد اعظم سیستانى، اوضاع اقتصادى سیستان در صدر اسلام، آریانا، سال 25، شماره دوّم، حمل و ثور، 1346، ص 10 ـ 18.
68. ادموند کلیفورد باسورث، همان، ص 44.
69. احمد بن یحیى البلاذرى، فتوح البلدان، ترجمه آذرتاش آذرنوش، ص 271.
70. تاریخ سیستان، همان، ص 135.
71. اومبرتو اسجراتو (سراتو)، هیأت باستانشناسى ایتالیایى در سیستان، ترجمه هومان خواجه نورى، سخن، دوره 14، شماره 6، دى 1342، ص 66 ـ 70.
72. محمد اعظم سیستانى، اوضاع اقتصادى سیستان در صدر اسلام، .
73. ابن حوقل، همان، ص 150.
74. تاریخ سیستان، ص 41 ـ 43.
75. ابوالفداء، همان، ص 80.
76. ابو عبداللّه محمد بن احمد مقدسى، همان، ص 482.
77. ابن حوقل، همان، ص 159 ـ 160.
78. جى. پى. تیت، سیستان، ترجمه سید احمد موسوى، ج 1، ص 41.
79. منهاج سراج جوزجانى، همان، ص 281.
80. ابوالفداء، همان، ص 388 ـ 389.
81. تاریخ سیستان، به تصحیح بهار، ص 382.
82. ملک شاه حسین ابن ملک غیاثالدین سیستانى، احیاءالملوک، ص 81.
83. همان، ص 82.
منابع:
ـ ابن حوقل، سفرنامه ابن حوقل، ترجمه دکتر جعفر شعار (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1366).
ـ ابوالفداء، تقویم البلدان، به کوشش عبدالمحمد آیتى (تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1349).
ـ اسجراتو (سراتو)، اومبرتو، هیأت باستانشناسى ایتالیایى در سیستان، ترجمه هومان خواجه نورى (سخن، دوره 14، شماره 6، دى 1342).
ـ اسدى طوسى، حکیم ابونصر على بن احمد، گرشاسب نامه، به اهتمام حبیب یغمایى، (تهران، چاپخانه بروخیم، 1317).
ـ اصطخرى، ابواسحق ابراهیم، مسالک و ممالک، به کوشش ایرج افشار (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1347).
ـ باسورث، ادموند کلیفورد، تاریخ سیستان، ترجمه حسن انوشه (تهران، امیرکبیر، 1370).
ـ البلاذرى، احمد بن یحیى، فتوح البلدان، آذرتاش آذرنوش (تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1346).
ـ پرویز، عباس، قیام ایرانیان در راه تجدید مجد و عظمت ایران (تهران، شرکت سهامى چاپ و انتشارات کتب ایران، 1351).
ـ پور داوود، ابراهیم، فرهنگ ایران باستان (تهران، چاپخانه پاکتچى، 1326).
ـ تیت، جى. پى، سیستان، سید احمد موسوى، جلد 1 (تهران، اداره کل ارشاد اسلامى سیستان و بلوچستان، 1364).
ـ جوزجانى، منهاج سراج، طبقات ناصرى یا تاریخ ایران و اسلام، تصحیح و مقابله عبدالحى حبیبى (تهران، دنیاى کتاب، 1363).
ـ حدود العالم من المشرق الى المغرب، به کوشش دکتر منوچهر ستوده (تهران، کتابخانه طهورى، 1362).
ـ داندامایف، م. آ، ایران در دوران نخستین پادشاهان هخامنشى، ترجمه روحى ارباب (تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1373).
ـ سایکس، سرپرسى، سفرنامه ژنرال سرپرسى سایکس یا ده هزار مایل در ایران، ترجمه حسین سعادت نورى (تهران، کتابخانه ابن سینا، 1336).
ـ سیستانى، محمد اعظم، اوضاع اقتصادى سیستان در صدر اسلام (آریانا، سال 25، شماره 2، حمل و ثور 1346).
ـ سیستانى، محمد اعظم، جغرافیاى تاریخى زرنج 1 و 2 (آریانا، سال 25، شماره 3، جوزا و سرطان 1346 و سال 25، شماره 4، اسد و سنبله 1346).
ـ سیستانى، ملک شاه حسین ابن ملک غیاث الدین، احیاء الملوک، به تصحیح دکتر منوچهر ستوده (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1945).
ـ کیانى، محمد یوسف، پایتختهاى ایران (تهران، سازمان میراث فرهنگى کشور، 1374).
ـ گیرشمن، ر، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، (تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1368).
ـ لسترنج، گاى، جغرافیاى تاریخى سرزمینهاى خلافت شرقى، ترجمه محمود عرفان، (تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1373).
ـ محبوبى، مهین، سیستان جایى که دریا در آن آتش مىگیرد (تلاش، شماره 15، 1347).
ـ مدرس صادقى، جعفر (بازخوانى) تاریخ سیستان، (تهران، نشر مرکز، 1373).
ـ مشکور، محمدجواد، جغرافیاى تاریخى ایران باستان (تهران، دنیاى کتاب، 1371).
ـ مصطفوى، على اصغر، سرزمین موعود (تهران، چاپخانه ندا، 1361).
ـ مقدسى، ابوعبداللّه محمد بن احمد، احسن التقاسیم فى معرفة الاقالیم، ترجمه دکتر علینقى منزوى، جلد 1 (تهران، کاویان، 1361).
ـ ملک الشعراء، بهار (تصحیح) تاریخ سیستان، (تهران، مؤسسه خاور، 1314).
ـ مهرآفرین، رضا، سیستان در اوستا (فروهر، سال 34، مرداد و شهریور 1378 و مهر و آبان 1378 و آذر و دى 1378 و سال 35، فروردین و اردیبهشت 1379 و خرداد و تیر 1379).
ـ هدایت، صادق، شهرستانهاى ایران (مجله مهر، سال هفتم).
ـ یزدانیان، حسین، زندگانى یعقوب لیث صفار (تهران، انتشارات توس، 2536).
ـ یزدى، مولانا شرف الدین على، ظفرنامه (تهران، امیرکبیر، 1336).
ـ ییت، چارلز ادوارد، سفرنامه خراسان و سیستان، ترجمه قدرت اللّه روشنى زعفرانلو و مهرداد رهبرى (تهران، انتشارات یزدان، 1365).
- Fairservis, Walter, Archaeological studies in the Sistan, Part 1, New York, 1961.
سوابق تاریخى شهر و سیماى آن چون تعداد حصار و دروازه، مسجد، آتشگاه، مدارس علمیّه، قصرها، ضرابخانه، خزائن، زندان، بازار، کاروانسرا، کوىها و سراها شناسایى و توصیف شدهاند. روستاهاى پیرامون شهر و سیستم آب رسانى آن و انهار و باغها مورد توجه قرار گرفتهاند. در بخشى از مقاله به علل تباهى زرنگ چون عوامل طبیعى و انسانى پرداخته شده و در پایان به موقعیت جغرافیایى آن بر اساسِ نقشههاى جغرافیا نگاران اشاره شده است.
مقدمه
شهرهاى بزرگ مظهر فرهنگ و تمدن اقوام و ملتها هستند. تمدنها نیز مانند انسانها روزى زاده مىشوند، پس از مدتى به بلوغ و شکوفایى مىرسند و سرانجام به عللى مىمیرند. برخى از این تمدنها آثار دیرپایى از خود به جاى مىگذارند و براى همیشه در یادها و خاطرهها باقى مىمانند و برخى براى همیشه به فراموشى سپرده مىشوند.
زرنگ مرکز حکومتى سیستان که روزگارى پایتخت ایران بود فراز و نشیبهاى بى شمارى را پشت سر گذرانده است، اقوام گوناگونى به آن یورش برده و پس از تخریب قسمتهایى آن را به تصرف خود در آوردند، با این حال، همیشه یک سیماى ایرانى ـ اسلامى داشته است.
بر اساس مشاهدات جغرافیا نویسان مسلمان، سیماى زرنگ مىتواند تا حدودى ما را در راه رسیدن به هویّت و فرهنگ اصیل اسلامى و مهندسى پیشرفتهاى که در زمینه شهر سازى و معمارى ایران داشتهایم یارى دهد، امّا با این حال اسرارِ بى شمارى در دل این شهر نهفته است که تنها کلنگ باستان شناسان مىتواند به آنها دست یابد. متأسفانه جایگاه این شهر عظیم و باستانى همچنان مجهول و ناشناخته است. عدهاى ناد على واقع در سیستان افغانستان را زرنگ مىخوانند و گروهى خرابههاى زاهدان کهنه را که در داخل سیستان ایران قرار دارد زرنگ مىدانند. این مشکل نیز فقط با بررسىها و کاوشهاى باستانشناسى میسر است و تا آن زمان سخن صریحى در مورد جایگاه واقعى آن نمىتوان اظهار داشت.
سوابق تاریخى
سیستان سرزمینِ اسطورهها سرزمینِ حماسه و تاریخ همواره یکى از مراکز افتخار آفرین کشور پهناور ایران بوده است. سیستان که اکنون درمانده و حقیر مىنماید روزگارى تاج عزت و شوکت بر سر داشت و خاک زرخیز آن انبار غلّه آسیا به حساب مىآمد. روزگارى که دلیر مردان بزرگ آن همچون گشتاسپ، سام، زال، رستم، یعقوب... زندگى خویش را وقف ستیز با دشمنان تیز چنگال و سپاه اهریمنى بیگانگان کرده بودند.
زرتشت (پیامبر توحیدى ایرانیان) روزگارى در این دیار به اشاعه و تبلیغ آیین خویش پرداخت و اهالى هئتومنت (هیرمند) آیین یکتاپرستى او را پذیرفتند و از نخستین پیشگامان کیش یکتاپرستى شدند. بنابر کتاب مقدس ایرانیان، در بخش وندیداد، سیستان یازدهمین کشور و سرزمین با نزهت و پر برکتى است که خداوند آن را به بهترین وجهى بیافرید. پس از گذشت چند هزاره که اهریمن گجستک در آن مرز و بوم فساد و تباهى و جادویى ایجاد کند سوشیانسآخرین منجى کیش زرتشتى از دریاچه کانسویه (هامون) به پا خواهد خواست و چهره اهریمنى بیگانگان و غاصبان را از صفحه آن خواهد زدود.(1)
سیستان در تاریخ پر فراز و نشیب خود جایگاه تولد و افول تمدنها و شهرهاى بزرگ و باشکوهى چون شهر سوخته، دهانه غلامان، کوه خواجه، رام شهرستان، کرکو، زرنک،... بوده است، چنان که شهر سوخته با وسعتى حدود 150 هکتار از اواخر هزاره چهارم قبل از میلاد تا پایان هزاره سوم استمرار داشت. این شهر یکى از نخستین شهرهاى متمدن پیش از تاریخ در خاورمیانه و جهان محسوب مىگردد.
سیستان در گذر زمان نامها و عناوین گوناگونى داشته است. این نامها و عناوین بر گرفته از معانى اقلیم محل یا القاب اقوام مهاجم بدان جاست. قدیمىترین نامى که تا کنون از سیستان مىشناسیم هئتومنت است که در اوستا به کرات از آن یاد شده است. پس از آن در کتیبه بیستون به درنگیان برمىخوریم که «داریوش شاه مىگوید این است کشورهایى که به لطف اهورامزدا به من رسیده است و من در این کشورها پادشاه هستم: ایران، عیلام، بابل، آشور، مصر (کشورهاى) در کنار دریا، لیدى، ایونیه، ماد، ارمنستان، کاپادوکیه، پارت، درنگیان (زرنگ = سیستان)، آریا، خوارزم، باکتریا،...».(2)
در تاریخ هرودوت از این سرزمین با نام سرنگن یاد شده و در کتاب استرابون درنگیانا و در کتاب ایزیدور خاراکسى آنابن و درنگیانا آمده است.(3) وجه تسمیه درنگیانا یا زرنگه هخامنشى در بیشتر آثار محققین و ادیبان پارسى یکى است «اصل آن در اوستا زریا Zaraya و زریه Zareh به معناى دریا و هامون مىباشد. در پهلوى دریاپ آمده Drayapکه جزء اوّل آن « Dray» از Drayah پارسى باستان گرفته شد. بورنوف مىگوید در زند دریاچه را زرایو Zarayo و زرانگه Zarangh گویند و کلمه زرنکا که به قولى زرنگىها اطلاق مىشد نیز مأخوذ از همین کلمه زرانگه است. پس زریا و زرایو و زرانگه که در اوستا به معنى دریاست و دریه به همین معنا در فرس قدیم (زبان دور هخامنشى) و دریاپ در پهلوى و دریا به زبان امروزى درى همه یکى است و مراد از آن دریاى زره مىباشد که نام شهر زرنگ هم از آن گرفته شده است».(4)
مؤلف ناشناخته تاریخ سیستان در مورد وجه تسمیه زرنگ چنین نوشته است «امّا زرنگ به آن گفتند که بیشتر آبادانى و رودها و کشتزارها زال زر ساخت، چنان که زال العتیق گویند اندر پیش زره و زال الحدیث که معرب کردهاند، آن زال کهن است و زال نو و او را مردمان سیستان زرورنگ خواندندى، زیرا که موى او راست به زر کشیده مانستى».(5) این نام تا قرن دوم پیش از میلاد بر ایالت و پایتخت این منطقه اطلاق مىشد تا این که در این سده اقوام جنگجوى شمالى، سکاها به علل سیاسى یا تغییر اوضاع اقلیمى به منطقه هجوم آوردند و بومیان آن را مطیع خویش ساختند. از این زمان نام قومِ تازه وارد نام زرنگه باستان را گرفت.
سکستان نیز مانند زرنگه داراى تشابهات اسمى گوناگونى در فرهنگهاى مختلف بوده که در این جا به پارهاى از آنها اشاره مىشود: سِگ، سِگِستان، سکّه، سکستان، ساکا، سِگزِستان، سجزستان، سیت، سیوستان و غیره. در مورد وجه تسمیه سکستان یا سیوستان روایات مختلف است. همان گونه که ذکر شد پارهاى از اندیشمندان نام سیستان را برگرفته از قوم مهاجم سیت مىدانند که بر منطقه تسلط یافتند.
على اصغر مصطفوى به نقل از پروفسور بیلى در مورد وجه تسمیه آن نوشته است «این کلمه به معناى مردان است و از ریشه ساک (Sak) به مفهوم نیرومند بودن ـ چیره دست است و در ریگ ودا، کتاب دینى برهمنان، آن را همچنان لقب مردان به کار برده که مؤید فوق است».(6) مؤلف تاریخ سیستان واژه سیستان را چنین معنا کرده است «و سیو مردِ مرد را گفتندى به آن روزگار و سیستان به آن گویند که همیشه آن جا مردانِ مرد باشند و مردى مرد باید تا آنجا بگذرد».(7)
در زمان پادشاهان پارتى و ساسانى، سکستان یکى از ایالات بسیار مهم ایران به شمار مىرفت. در این روزگار چندین شهر و دژ بزرگ در سیستان بنا گردید. کوه خواجه، قلعه سام، رام شهرستان، قلعه تپه، کرکو و زرنگ تعدادى از این شهرها هستند که امروزه آنها را مىشناسیم. دودمان سورن یکى از خانوادههاى نجیب و اشرافى ساسانیان مالک بخش بزرگى از اراضى سیستان بود. این خانواده به تبع دیگر خانوادههاى اشرافى ساسانى که در شهرهاى با شکوه و بزرگى همچون به اردشیر، بیشاپور، استخر، تیسفون، گنده شاپور، شیز،... مىزیستند شهرهاى بزرگى در سیستان بنا نهادند تا مناسب شأن و مقام پادشاهى آنان باشد. در این شهرها «وجوه هنگفتى براى امور فرهنگى، ساختمان مدارس و دارالعلمها تخصیص داده شده بود. براى زیبا ساختن شهرها، ایجاد قنوات و انتقال آب کوشش مىشد... خوزستان و سیستان در میان ایالاتى که از توسعه بسیار شهر سازى متمتع شدند مقام اولّ را دارا بودند».(8)
بناى زرنگ
نویسنده گمنامى در رساله کوچکى به نام شهرستانهاى ایران که یک متن پهلوى است از بانیان شهرهاى ایران نام برده است. وى از زرنگ چنین یاد کرده است «شهرستان زرنگ را نخست افراسیاب گجسته (ملعون) تورانى ساخت. او آتش پیروزگر کرگوگ بدان جا نشانید. او منوچهر را به پذشخوارگر فرستاد و سپندارمذ (فرشته موکل زمین) را به زنى خواست و سپندارمذ به زمین (با او) بیامیخت. او شهرستان را ویران کرد و آتش را بیفسرد و سپس کیخسرو پسر سیاوش شهرستان را دوباره ساخت و آتش کرگوگ را دوباره برپا کرد و اردشیر پسر پاپک شهرستان را به پایان رسانید».(9) در این متن به طور آشکار از شهر دیگرى نام برده شده که قبل از زرنگ نقش مرکزیت سیستان را داشته است.
شهرستان یا رام شهرستان در بسیارى از روایات مورخین و جغرافیا نویسان شهرى با شکوه ذکر شده است. این شهر در ابتداى حکومت ساسانیان شهرى عظیم به شمار مىرفت «و گویند کى رود سیستان برین شارستان مىرفت، مگر بندى کى آن را سوکن خوانند گسسته شد و از این شهر آب بیفتاد. مردم رام شهرستان از آن جا برخاستند و زرنج را بنا کردند».(10) فایر سرویس (Fairservis) تاریخِ بناى شهر زرنگ را حدود قرن ششم میلادى در زمان حکومت خسرو اوّل ذکر کرده است».(11)
نویسنده تاریخ سیستان که مهمترین مرجع ما در بیان سیماى زرنگ است درباره بنا کردن شهر نگاشته است «و بنا کردن سیستان آن روز بود که گرشاسب داناان جهان را گرد کرده بود که من شهرى بنا خواهم کرد به این روزگار که ضحّاک همه جهان همى ویران کند و آزادگان جهان همى کشد و از جهان به جادویى همى بر کند تا مردمان عالم را سامهاى باشد که او را بر شهرى که من کرده باشم فرمان نباشد. امّا چنان خواهم که نیکو نگاه کنید و از هفت و چهار و دوازده بنگرید و به وقتى ابتدا کنید که سعد باشد، بىهیچ نحس، چنان که دیگرگاه بماند، چندانى که حدّ امکان باشد، هر چند که جهان و هر چه اندر اوست بر گذر است و همه به آخر ناچیز گردد. ایشان بر فرمان او بسیار درنگ و روزگار کردند تا وقتى نگاه کردند و گفتند که اکنون بنا کن. او ابتدا به دست خویش پى افکند، پس حکم کردند که تا چهار هزار سال شمسى این شهر بماند».(12)
ملک شاه حسین سیستانى (نویسنده عصر صفوى) که خود اهل این دیار است در کتاب احیاء الملوک که در واقع مکمّل تاریخ سیستان مىباشد بنیان شهر زرنگ را به گرشاسب نسبت داده است.(13) اسدى توسى از سخن سرایان سده پنجم قمرى از رفتن گرشاسب به سیستان و ساختن شهر آن دو شعر زیبا دارد که پارهاى از یکى در این جا بیان مىگردد:
سپهبد گرفت از پدر پند یاد وز آنجا سوى سیستان رفت شاد
اسیران که از کابل آورده بود به یک جایگه گردشان کرده بود
بفرمود خون همه ریختن وزیشان گل باره انگیختن
یکى نیمه بُد کرده دیوار شهر دگر نیمه کردند از آن گل دو بهر
از آن خون بریگ اندرون خاست مار کرا آن گزیدى بکردى فکار
چون آن شهر پردخت و باره بساخت برو پنج در آهنین بر نشاخت...
گرچه سخن شاعر درباره ساختن گل از خون اسیران کابل غلوّ مىنماید امّا مىتوان پارهاى از اوصاف زرنگ را در اشعار او دریافت. گویا گرشاسب حاکم و گو سیستان در ساخت این شهر از مهندسین و معماران بى شمار که هر یک از سرزمین دوردستى همچون روم و هند آمده بودند استفاده کرده است. با وجود این زرنگ سیماى یک شهر ایرانى ـ اسلامى داشت، بارهاى گلین، ارک یا دژى سر به فلک کشیده، خندقى عریض و عمیق، پنج در آهنین و بند باد از خصوصیات بارز شهر زرنگ در شعر اسدى توسى است.(14)
شهر زرنگ
زرنگ نخستین پایتخت ایران پس از هجوم و تسلط اعراب عنوان زرنج یافت. از این رو زرنج معرب زرنگ است. این شهر با شکوه در دشت حاصلخیز سیستان و در نزدیکى رودخانه هیرمند که در اوستا از آن به نام هئتومنت یاد شده قرار داشت «این شهر در موضعى در طول هشتاد و نه درجه و عرض سى و دو درجه قرار داشت».(15)
زرنگ نیز مانند سایر شهرهاى ایران اسلامى داراى سه قسمت عمده بود. در مرکز شهر، ارک یا کهن دژ قرار داشت که قلب تپنده شهر به حساب مىآمد. شارستان فضایى بود که قسمت مرکزى و اصلى شهر را با حصارى بلند در میان مىگرفت و جایگاه طبقه ممتاز مانند اشرافیان و زمینداران بزرگ بود. دور تا دور شارستان را ربض با شعاع سه کیلومتر و بارهاى بلند و گلین احاطه مىکرد که صاحبان حرف در آن سکونت داشتند. هر دو حصارِ زرنگ (بیرونى و اندرونى) از گل ساخته شده بود، زیرا در این سرزمین به حکم آن که کوه و معدنى وجود نداشت از سنگ و گچ بهره کافى نمىبردند. با وجود این، حصارها بسیار قطور و مرتفع و مستحکم بود و هیچ نیرویى نمىتوانست به آسانى در آن رخنه کند مگر این که کسانى از داخل خیانت کنند و راه نفوذ دشمن به درون شهر را باز گذارند. گویا هر یک از بارههاى بین دروازهها نام مخصوصى داشت، چنان که در کتاب تاریخ سیستان در جاهاى مختلفى از این حصارها یاد شده است. هنگامى که طغرل سلجوقى به سیستان حملهور شد شهر را با گرفتن حصارهاى آن در دست گرفت. مؤلف تاریخ سیستان حمله وى را چنین شرح داده است:
«و جنگ آغاز کرد با حصار مارجویه و دیگر روز، چاشتگاه را، حصار را بستد و صد و هفتاد مرد را از آن حصار بکشت و زنان را ایمن کرد و پیش وى کس فرستادند و همان روز به رندن آمد و رود رَزِق و حصارهاى آن بستدند و جمله مرد کشته شد و زنان اسیر گرفتند و بعضى بیرون گذاشتند و دیگر روز به حصار مهریان و براون رفتند و بستدند».(16) از دیگر حصارهاى زرنگ مىتوان به حصار کمر و کده عمرى اشاره نمود.
حصار بیرونى شهر را پارگینى (خندق) عمیق و عریض همچون کمربندى در میان گرفته بود تا نیروى دشمن نتواند به آسانى بر حصارها دست یابد. از آن جایى که شهر در محلى گود و پست واقع شده بود و از سوى دیگر زمین آن زه بسیار داشت آب از درون خندق مىجوشید و هیچ گاه خشک نمىشد. علاوه بر این، آبهاى جارى دیگرى نیز به پارگین مىریخت. ابن حوقل مىگوید «خندقى استوار پیرامون آن است و این خندق آب دارد که از خود آن برمىآید و نیز آبهاى جارى دیگر نیز در آن مىریزد».(17) خندق علاوه بر این که وسیله تدافعى نیکویى در مقابل دشمنان به شمار مىرفت آب زاید بستر شهر را جذب مىنمود و در خشکى آن بسیار مؤثر بود. فاضلاب شهر نیز به پارگین مىریخت، زیرا در این شهر به علت بالا بودن آبهاى زیر زمینى حفر چاه فاضلاب دشوار بود. دور تا دور خندق را نىهاى بلندى پوشانده بود. آب تقریباً راکد خندق و نىهاى اطراف آن در تابستانهاى گرم و سوزان سیستان از پشه خصوصاً پشه مالاریا بیداد مىکرد و منشأ بسیارى از بیمارىها بود.
حصار بیرونى (حصار ربض) سیزده دروازه بزرگ چوبین داشت. تقریباً تمام جغرافیا نویسان و مورخین با اندک اختلافى در نامها از این دروازهها یاد کردهاند. اصطخرى در مسالک و ممالک دروازهها را چنین ذکر کرده است:
«و بر ربض سیزده دروازه است: یکى دروازه میناکى سوى پارس رود و دیگر دروازه گرگان و سدیگر دروازه شیرک در شتاراق و پنجم دروازه شعیب و ششم در نوخیک، هفتم در کان، هشتم در نیشک، نهم در کرکویه، دهم در استریس، یازدهم در غنجره، دوازدهم دروازه بارستان، سیزدهم در زنگیان».(18)
یکى از دروازههاى مهم ربض که اصطخرى آن را کان نامیده، احتمالاً دروازه آکار بود که تن عمّار خارجى را در آن آویختند. در سال 251 قمرى بین یعقوب لیث صفّار و عمّار خارجى جنگ درگرفت. عمّار در این جنگ کشته شد و پس از آن «سر عمّار را به شهر آوردند و به در طعام بر باره نهادند و تنِ او به در آکار نگونسار بیاویختند».(19) دروازه دیگرى که اصطخرى از آن به نام زنگیان یاد کرده باید همان دروازه روذگران باشد که یعقوب لیث و حامد سرناوک به حرب محمد بن ابراهیم قوسى از آن بیرون شدند.(20) از دروازه دیگرى به نام حلواگران نیز یاد شده که در جریان حمله محمود غزنوى به آتش کشیده شد. حصار درونى یا شارستان پنج دروازه آهنین داشت.
اصطخرى جغرافیانگار سده چهارم قمرى که نوشتههاى او مرجع بسیارى از کتب جغرافیایى ادوار بعد است پنج دروازه آهنین شارستان را چنین نام برده است: «یکى در آهنین و دیگرى دروازه کهن و از این هر دو دروازه، راه پارس برخیزد و سیم در کرکویه بر راه خراسان و چهارم در نیشک سوى بست بیرون شود و پنجم دروازه طعام به روستاها بیرون شود و این در از همه آبادانتر است و همه دروازهها درهاى آهنین دارد».(21) دو دروازه نو و کهنه که به دروازههاى پارس معروف بودند در سمت غرب قرار داشتند. دروازه کرکویه در سمت شمال یا شمال غرب، دروازه نیشک در شرق و دروازه طعام که پر رفت و آمدترین و مهمترین دروازه شارستان به شمار مىرفت در سمت جنوب واقع شده بود. اهالى زرنگ پس از گذر از دروازه طعام و ربض شهر به کشتزارها، باغها و نخلستانها گام مىنهادند. در این منطقه روستاهاى مهمى چون «سوسکن، سکوکس، ملکان، کرسواد، برنک، ادوراس، کوین، دریارود، دیار و ...» بر سر راه آنان قرار داشت.(22) در واقع «سِگِستان از آبادى مانند صفحه نقاشى شده بود و گویى همه یک روستا بودند ولى شهرک کم داشت».(23)
بناهاى شهر زرنگ را مىتوان در چهار گروه جاى داد، نخست اماکن مذهبى مانند مسجد و آتشگاه و کلیسا و مدارس علمیه که نزد تمام طبقات شهر از احترام و جایگاه والایى برخوردار بودند و همه فرق در مراسمها و مناسک مذهبى به دور از هر اختلافى در آن جا گرد مىآمدند. بناهاى دولتى مانند قصرها و دارالامارهها و زندان و پادگانهاى نظامى در مرتبه دوم جاى دارند. در گروه سوم مىتوان از بناهاى عمومى همچون بیمارستانها و بازارها و کافهها و کاروانسراها نام برد. کوىها و سراها در گروه چهارم قرار دارند که بیشتر بناهاى مردم شهر را تشکیل مىداد.
پیش از ورود اعراب به سیستان، مردم این دیار کیش زرتشتى داشتند و جایگاه عبادت آنان آتشگاه بود. از شواهد و قرائن موجود در تواریخ و سفرنامهها چنین برمىآید که در این شهر آتشگاههاى ممتازى وجود داشته است. به احتمال قوى پس از این که ربیع بن زیاد در سال سى ام قمرى بر شهر تسلط یافت دستور تخریب آتشگاهها را صادر نمود یا این که آنها را به مسجد تبدیل کرد.
از نخستین مسجدى که در شهر زرنگ نام برده شده و اطلاعاتى از آن در دست است مسجد آدینه مىباشد. مؤلف تاریخ سیستان بانى مسجد آدینه را عبد الرحمن بن سمره معرفى کرده است. «مسجد آدینه سیستان را عبدالرحمن بن سمره بنا کرد (احتمالاً سال 39 هجرت) و محراب آن حسن بصرى نهاد».(24) و در جاى دیگر مىنویسد «مصلّا به در پارس او عبداللّه بن ابى برده ابن موساى اشعرى در زمان خلافت هشام ابن عبدالملک ـ بنا کرد».(25) تاریخى که براى این دوره مىتوان تعیین نمود سالهاى 120 ـ 111 قمرى مىباشد. ملک شاه حسین سیستانى روایت نخست را در تأسیس مسجد جامع بیان نموده است.(26) مسجد آدینه در شارستان و نزدیک دروازه پارس قرار داشت. مقابل مسجد دو حوض بزرگ ساخته بودند که آب انهار پس از ورود بدانها به خانههاى شهر مىرفت.(27) نمازگزاران با آب گوارا و جارى این دو حوض وضو مىساختند. مسجد آدینه داراى دو آتشگاه (مناره) بلند بود که یکى از آن دو در زمان احداث بنا و دیگرى در زمان یعقوب لیث صفّارى ساخته شده بود. این مناره که رویه آن را مس کشیده بودند.(28) در زیر آفتاب درخشان سیستان از مسافتى دور نمایان بود و در پرتو انوار خورشید چون طلا مىدرخشید. ابن حوقل در گزارشى آورده است که در سال 359 قمرى گرد بادى مسجد جامع شهر را در زیر شن فرو برد و تقریباً حومه شهر را احاطه کرد.(29)
از اماکن مذهبى دیگرى که در شهر زرنگ نام برده شده کلیساى زرنگ است. زمانى که سلطان محمود غزنوى به شهر یورش برد سربازان وى «مسجد آدینه غارت کردند و علوى خباز را کشتند اندر درِ مسجد آدینه و اندر کلیسا ترسا کشتند».(30)
شاهان صفارى در پایتخت خود اقدام به ساخت قصرهایى نمودند تا نخست در خور شأن شاهى آنان باشد و دیگر این که به حکام عباسى که در قصرهاى الوان بغداد مىزیستند دهان کجى کرده باشند. کوشک یعقوبى با شکوهترین کاخ زرنگ بود که در جنوبِ غربى شهر میان دروازه پارس و دروازه طعام قرار داشت.(31) قصر عمر و لیث برادر و جانشین یعقوب نیز در همین مکان واقع بود. کوشک یعقوبى علاوه بر این که کاخ مسکونى شاه صفارى محسوب مىگشت دارالاماره وى نیز به حساب مىآمد. یعقوب در این کاخ طرح سفرهاى جنگى خود را با سرهنگان در میان مىگذاشت و با آنان به شور مىپرداخت. وى نقشه آزادى سرزمین ایران از چنگال اهریمنى عباسیان را با همفکران خویش در همین کاخ پى ریزى کرد و آن را سر لوحه اهداف خود قرار داد. در مقابل کوشکِ یعقوب، خضرا یا میدانى قرار داشت که هر از چند گاه یک بار «بر خضراى کوشک یعقوبى نشستى تنها، تا هر که را شغلى بودى به پاى خضرا رفتى و سخن خویش بى حجاب با او بگفتى».(32)
مؤلف تاریخ سیستان از عدالت و شهامت و رعیت پرورى یعقوب خاطره خوشایندى نقل مىکند که با هر گونه ظلم و جور و فساد و تباهى در ستیز بود و خود پیشگام این امور بود. در یکى از این روزها که یعقوب بر آن خضرا نشسته بود در کوى سینک مردى را دید که زانوى ماتم در بغل گرفته است. یعقوب اندیشید که باید او را غمى بزرگ باشد. پس حاجبى را فرستاد تا آن مرد را به نزد او آوردند. یعقوب علّت را پرسید. مرد گفت: یکى از سرهنگان تو هر شب یا یک شب در میان بدون اجازه به خانه من مىآید و در حق دختر من ظلم روا مىدارد. یعقوب به او گفت: به خانه برگرد و هر وقت آن سرهنگ به خانه تو آمد به پاى خضرا بیا، در این جا مردى با سپر و شمشیر منتظر تو است. آن مرد رفت و فرداى آن شب سرهنگ به خانه او آمد. مرد بى درنگ به پاى خضرا آمد و در آن جا عیّارى را با سپر و شمشیر منتظر دید. سپس آن دو به خانه مرد رفتند و عیّار با شمشیر خود سرهنگ را به دو نیم کرد. سپس فرمود: چراغ روشن کن و آب و نان بیاور. مرد چراغ روشن کرد، ناگاه یعقوب را مقابل خود دید. یعقوب گفت: آن گاه که غمت را دریافتم با خداى خود عهد کردم تا آن را مرتفع نسازم روزه خواهم بود. سپس به مرد گفت: جنازه را داخل پارگین بینداز و دیگر روز منادا کرد هر که مىخواهد سزاى ناحفاظان بیند به لب خندق رود.(33)
حسین یزدانیان مؤلف زندگانى یعقوب لیث صفّار دستگاه حکومتى وى را چنین توصیف کرده که «یعقوب براى فرّ و شکوه دستگاه خود به ویژه براى برابرى با دربار خلافت و براى برابرى با کارگزارانِ آنها دست به کارهایى مىزد. دستور داده بود دو هزار مرد کارى برگزینند و به هر یک از هزار تنِ نخست، چماق زرین و به هزار تنِ دیگر چماقى سیمین بدهند. آنان موظف بودند چماقها را بر دوش گذارده در عیدها و جشنها و روزهاى رسمى در دو صف برابر هم در کنار منبر او بایستند تا فرستادگان یا کسانى که به دیدار او مىآیند دستگاه یعقوب را کمتر از دستگاه خلافت به حساب نیاورند».(34)
ابن حوقل از یک دارالاماره قدیمى در پشت مسجد جامع گزارش مىدهد که پس از چندى به ربض میان دروازه طعام و دروازه فارس انتقال یافت.(35) احتمال دارد این دارالاماره متعلق به عمرو دوّمین پادشاه صفارى بوده باشد. از دیگر قصرها و عمارات با شکوه زرنگ مىتوان از کوشک خلفى، سراى طاهر، قصر بوالحسنى، و قصر ملک نصیر الدین محمد نام برد.
زرنگ علاوه بر این که جمعیت کثیرى را در خود جاى داده بود از اطراف و اکناف مملکت نیز تجار و بازرگانان و مسافران و عیاران و سپاهیان در آن جا گرد آمده بودند. بدیهى است که در چنین شهر پرجمعیتى که دلیرى و گردنکشى از خصوصیات بارز مردان آن بود و با شمشیرهاى آخته در خیابانها و کوچهها گام برمىداشتند هر آن اتفاقات و حوادث ناگوارى رخ مىداد، از این رو براى تنبیه خاطیان «زندان بزرگى در شارستان، نزدیک مسجد جامع ساخته بودند».(36) در همین زندان بود که آخرین حکمران عرب (درهم بن نضر) را محبوس کردند و سیستانیان پس از استقلال یعقوب را در سال 247 قمرى به پادشاهى برگزیدند.
دارالضرب زرنگ و خزانه آن در شارستان قرار داشت. مهمترین خزانهها از آن عمروبن لیث بود. این خزانهها که به ارک شهرت داشت میان باب کرکویه و نیشک به فرمان عمرو تأسیس گردیدند و انباشته از ثروتهاى کلانى بودند که در جریان تصرف ولایات و شهرهاى مختلف ایران به زرنگ انتقال داده بودند. عباس پرویز خزائن عمرو لیث را چهار ارک مىداند «یکى مخصوص مهمات لشکرى و دو دیگر خزینه مال صدقات مربوط به جیره سپاهیان و سه دیگر خزینه مال خاص، مخصوص دستگاه امارت و مصارف خود عمرو و خزینه عمومى جهت عمال و حکّام».(37)
بناهاى عمومى زرنگ نیز در خور تعمق و بررسى است. بازار مهمترین مرکز تجارى و محل داد و ستد ساکنین شهر یا کسبه و تجّار بود که علاوه بر تأمین مایحتاج روزانه، محصولات خویش مانند پارچههاى ابریشمى و زیلو و فرش و خرما و انگوزه را به فروش مىرساندند. بازارهاى داخل شهر پیرامون مسجد جامع قرار داشت و بسیار آباد بود. بازارهاى ربض از جمله بازار عمرو که به دستور وى ساخته شد نیز بسیار آباد بود. عایدى هزار درهمى روزانه این بازار صرفِ مسجد جامع و بیمارستان شهر و مسجد حرام مىشد. بازار شهر از دروازه فارس تا دروازه مینا پیوسته بود و طول آن به نیم فرسخ مىرسید.(38) تاریخ سیستان علاوه بر بازار عمرو از بازارهاى دیگر مانند بازار سراجان و بازار نو و بازار در طعام نام برده است.(39) از محل بیمارستان و کاروانسرا و حمام شهر شواهدى در دست نیست، امّا از قرائن پیداست که چنین تأسیساتى در شهر بزرگى مانند زرنگ وجود داشته است. عمرو لیث علاقه زیادى به ایجاد ابنیه و کاروانسرا و رباط جهت آسایش مسافرین داشت. بعضى از مورخین مىگویند عمرو در دوران امارت خویش هزار رباط و پانصد مسجد آدینه و مناره احداث کرد و پلهاى فراوان در نقاط مختلف قلمرو حکومتى خود ساخت.(40)
شهر زرنگ داراى محلات و کوىهاى مختلفى بود. این کوىها و محلات به وسیله خیابان و کوچه به یکدیگر متصل مىگردیدند. احتمالاً هر کوى متعلق به قشر خاصى از اصناف و طبقات اجتماعى بود که بر حسب موقعیت شغلى و اجتماعیى که داشتند کوى و سراى آنها در منطقه ویژهاى از شارستان و ربض قرار داشت. از سوى دیگر فرم و گستردگى منازل مسکونى آنان ارتباط مستقیمى با درآمد و موقعیت اجتماعى افراد داشت. در تاریخ سیستان از کوىهاى مختلف این شهر نام برده شده که تعدادى از آنها بدین قرارند: کوى سینک، کوى عبداللّه حفص مقابل دروازه پارس، کوى زنان، کوى رخ، کوى فراه، محله کلاشیر، حوربندان، گاشن، کوى میار و کوى کوشه.
خانههاى اهالى شهر به موازات یکدیگر در دو سوى کوچهها و خیابانها رو به جنوب قرار داشت. دلیل این امر آن بود که بادهاى 120 روزه سیستان از شمال غرب مىوزند. هم اکنون نیز ساکنان این منطقه در ورودى منازل خود را پشت به باد مىسازند. بناهاى شهر زرنگ عموماً از گل و خشت بود و سقف آنها را طاق مىزدند. دلیل عدم استفاده از چوب را جغرافیا نگاران رطوبت موجود در منطقه دانستهاند که چوب را فاسد مىکند و موریانه در آن راه مىیابد.(41) با این حال گل و خشت بهترین نوع مصالح در ساخت بناهاى مناطق کویرى است، زیرا چنین خانههایى مانع نفوذ گرما به اندرون مىشوند و محیط خانه را قابل تحمل مىسازند. خانهها و سراهاى با اهمیتى که در حوادث مختلف تاریخ سیستان در شهر زرنگ از آنها نام برده شده بدین قرارند:
«خانه براون و خانه شهرزادى به رندن و خانه نیش سر رندن»(42) «سراى ابراهیم قوسى و سراى حمدان یحیا که او را کلوک گفتندى»(43) خانه سرناوک، «سراى بوالحسینى، سراى بایوسفى، سراى ارتاشى در شارستان مقابل آب بزیان، سراى ابو جعفر قوسى، سراى امام فاخر بن معاذ که این آخرى در رمضان سال 421 توسط عیاران غارت شد و در آتش سوخت. همچنین سراى بهلول بن معن».(44)
سیستم آب رسانى شهر زرنگ از نوع خاک و زمین شهر و امکانات موجود پیرامون آن تبعیت مىکرد. شور بودن خاک و وجود زه حفر چاه را دشوار ساخته بود، زیرا آب این چاهها اغلب شور و غیر قابل شرب بود و از سویى در مدت کوتاهى نشت مىکرد و انباشته از خاک مىگردید. بنابراین چنین شهر بزرگى نیازمند آب فراوانى بود که بتواند در تمام طول سال حوائج ساکنین آن را برآورده سازد. بنابر نوشتههاى جغرافیانگاران رود هیرمند در دست چپ شهر و در نزدیکى آن قرار داشت. چنین رودخانه عظیم و پر آبى مىتوانست نقش مؤثرى در ایجاد و بقاى زرنگ داشته باشد، از این رو شعبات کوچک و بزرگى چه به طور مصنوعى و چه به طور طبیعى در دشت حاصلخیز سیستان جریان داشت. یکى از این شعبات سنارود بود که از مقابل زرنگ مىگذشت. اهالى زرنگ چند جوى کوچک و بزرگ از سنارود به داخل شهر کشیده بودند. سه رشته از این انهار از سه محل داخل شهر مىشد «از جمله آنها چشمهاى است که از دروازه قدیم و نیز چشمه دیگر از دروازه جدید و سومى از دروازه طعام وارد مىشود و مجموع آنها مىتواند آسیابى را بگرداند. خانههاى شهر و ربض داراى آب جارى و باغ است و در ربض نیز چشمههایى است که از همین چشمههاى داخل شهر منشعب مىشود».(45)
آب این انهار پس از جریان در کوچههاى ربض به دو حوض بزرگ مقابل مسجد آدینه در شارستان مىریخت. سپس این آب در انهار کوچههاى شارستان به جریان مىافتاد. انهار جارى در شهر، کوچه باغهاى زیبا و سرسبزى را به وجود آورده بود و مسافرین در گرماى تابستان مىتوانستند لختى در سایه خنک بیدهاى کنار انهار بیاسایند. گویا هر یک از این انهار نامى داشت، چنان که نهر داخل شارستان به آب بزیان معروف بود و دو نهر دیگر به آب دیوانه و رود زرق.(46) اهالى شهر جوىهاى کوچکى را از این انهار به داخل سراىهاى خود کشیده بودند تا ضمن برآوردن احتیاجات خویش باغها و جالیزها را نیز سیراب سازند. یکى از باغهاى زرنگ باغ میمون بود که در شارستان قرار داشت و جایگاه امیران و بزرگان شهر بود.
از دیگر آثار زرنگ مىتوان به مناره کهن اشاره نمود. این مناره جایگاهى براى دادخواهى مردم شهر بود و تا داد خود نمىگرفتند اجتماع خود را به هم نمىزدند. احتمالاً این مناره جایگاه یک آتشگاه قدیمى بود که قبل از اسلام از حرمت و کرامت والایى برخوردار بود و پس از آمدن اسلام نیز همچنان عزّت خود را به عنوان یک مکان مقدّس حفظ کرده و به صورت جایگاهى براى دادخواهى مظلومان درآمده بود.
«سیستان مرکز مار و مردان گردن فراز پیشگام، خردمند، زیرک، فقیه حافظ، باهوش، با ادب، سخن ور، ماهر در هندسه و حکمت بود».(47) تقریباً تمام جغرافیانگاران از کثرت مار در این شهر سخن گفتهاند. یاقوت در معجم البلدان از ابن الفقیه نقل کرده که «در هنگام گشایش سجستان به دست عربها مردمانِ آن جا مىگفتند نباید خارپشتها را کشت و نه آنها را راند، زیرا آنها مارها را مىکشند. سجستان پر است از مار، در هر خانه آن دیار یک خارپشت نگاه مىدارند».(48) اسدى توسى مارهاى زرنگ را نتیجه خون کابلیان مىداند که در گل بناهاى شهر سرشته شده است.
از آن خون به ریگ اندرون خاست مار کرا آن گزیدى بکردى فکار
اگر به گفته هرودوت مصر بخشش نیل است، سیستان نیز بخشش رود هیرمند بود.(49) یاقوت مىگوید که هزار ریزابه به این رود مىریختند و هزار نهر از آن جدا مى گردند. این انهار باعث آبادانى دشت سیستان، افزایش جمعیت و بناى دیههاى فراوان مىگردید. در اطراف زرنگ روستاهاى آباد و پرجمعیتى مانند کوین و زنبوک و فره و درهند و قرنین و کواربواز و کزه و سنج و باب الطعام و کروادکن و نه الطاق(50) نقش مؤثرى در حیات و اقتصاد شهر داشتند. در این روستاها باغهاى پهناورى وجود داشت که عمده محصولات آنها خرما و انار و انگور بود. علاوه بر باغدارى، صیفى کارى نیز در کنار محصولات استراتژیک مانند جو و گندم و ارزن رواج داشت. از آثار مهم و قابل توجهى که مىتوان در کنار این روستاها و حاشیه زرنگ نام برد آسیاب بادى و چرخ باد بود.
جابهجایى دو توده هواى سرد هندوکش و هواى گرم مناطق کویرى ایران باعث به وجود آمدن بادهاى محلى 120 روزه سیستان مىگردد. این بادها که جهت آنها شمال غربى ـ جنوب شرقى است از اواسط اردیبهشت تا اواخر شهریور پیوسته و سخت مىوزند. مردم سیستان با علم مهندسى دریافتند که از این انرژى رایگان مىتوان به بهترین نحو استفاده نمود. از این رو در اطراف زرنگ و سایر نواحىِ سیستان مبادرت به ساخت آسیاب بادى و چرخ باد کردند که این نوع آسیاب مخصوص این بلاد بود. البته آسیاب بادى و چرخ باد فقط در تابستان و آن هم هنگام وزش باد مورد استفاده قرار مىگرفت و در زمانهاى دیگر استفادهاى نداشت. ملک شاه حسین سیستانى درباره چرخ باد مىگوید «بعضى محال چرخ بر سر چاه آب دایر ساختهاند و به شکل آسیاى باد تعبیه کردهاند که آسیا مىگردد و آب از چاه بیرون مىآید و زراعت مىنماید».(51)
چارلز ادوارد ییت در سفرنامه خراسان و سیستان که تا زمان وى نیز آسیابهاى بادى سیستان دایر بود درباره ساختمان آنها گفته «ساختمان این آسیابها بدین ترتیب است که یک ستون به طور قائم قرار مىگیرد و دو دیوار آن را در جهات جانبى مهار مىکنند. به ترتیبى که فضاى رو به جنوب آن باز و دو سوم فضاى رو به شمال آن بسته است. از بالاى ستون و وسط آن یک تیر عرضى عبور مىکند، ستون در پایین از سنگهاى آسیاب عبور کرده و در جایى که براى آن تعبیه شده است قرار مىگیرد. سنگ آسیاب بالایى توسط گوههایى به ستون متصل مىشود و همراه با آن به چرخش در مىآید، حال آن که سنگ زیرین در تمامِ مدتّ ثابت و بدون حرکت مىماند. ارتفاع ستون به شش متر مىرسد و در بالا پرههایى که توسط نى و تیرهاى افقى ساخته شدهاند به آن متصلاند، از محفظهاى که رو به شمال باز است باد به پرهها مىخورد و آن را به گردش مىآورد».(52)
گورستان زرنگ تلّى بود که به آن «تلّ مهاجران» مىگفتند.(53) احتمالاً این تلّ در خارج از شهر قرار داشت و قبل از اسلام، اجساد را مطابق دین کهن ایرانى بر بالاى آن مىنهادند. همچنین «بیرون شهر سیستان موضعى بود که در قدیم الایام شهر آن جا بود. نام آن موضع حشوى بود و در شب (تمام مردم) سیستان و اهل سیف آن جا جمع شدند و بامداد خروج کردند و ملک شمسالدین را با هژده پسر شهید کردند و ملک تاج الدین حرب را به تخت نشاندند».(54)
علل تباهى و انهدام زرنگ
گرچه اصلىترین عامل انهدام و تخریب زرنگ تهاجمات نظامى بود، امّا عوامل طبیعى نیز در فرسایش آن بى تأثیر نبوده است. مهمترین عامل طبیعى مخرب شهر و بناهاى آن بادهاى پیوسته و سهمگین سیستان بود که مقادیر زیادى ریگ روان به سوى شهر مىپراکند. بدى ریگ روان آن است که به محض برخورد با مانع در پشت آن انباشته مىگردد تا به مرور آن را در خود بپوشاند. بدین ترتیب ریگ روان باعث مىگردید ساختمانها و کشتزارها در زیر آن مدفون یا این که به مرور زمان بر اثر فرسایش منهدم گردند، چنان که مسجد آدینه زرنگ در سال 359 قمرى در زیر تودهاى از همین شن و ریگ روان مدفون شد.
با وجود این که بادهاى صد و بیست روزه فوایدى چون به حرکت در آوردن آسیاب و چرخ باد داشت و در تابستان از شدت گرماى هوا مىکاست، امّا در مقابل، مضرّات آن جبرانناپذیر بود. اهالى زرنگ و به طور کلّى سیستانیان در مقابل مضرات باد آرام نگرفتند و براى مقابله با آن تدابیر و حیلههایى اندیشیدند. اصطخرى تدبیر این مردم در ساختن بند ریگ را چنین بیان نموده است:
«چون ریگ نزدیک شهر گرد آید مردم جمله جمع شوند و گرد بر گرد ریگ دیوارى بسازند از چوب و خاشاک، بلندتر از ریگ و در بن دیوار، جاىها باز گذارند کى باد درآید و ریگ را برمىدارد و به سر دیوار برون مىبرد، چندان که چشم کار مىکند و جایى اندازد که ایشان را از آن زیان نبود».(55)
هم اکنون نیز اهالى سیستان براى جلوگیرى از عوارض این بادها یا درخت مىکارند یا با استفاده از نىهاى نیزار نوعى دیوارهاى حفاظتى مخصوص که در محل «تِنگ نامیده مىشود در مقابل جریان این ریگها به وجود مىآورند که عمل بادشکن و در عین حال تثبیت ریگ روان را بر عهده دارد».(56)
زرنگیان زرنگ و با تدبیر حتى از ریگ بادآورده نیز بهره مىبردند. ملک شاه حسین سیستانى مىگوید «و اگر مردم سیستان ذخایر خود را از گندم و حبوبات (در ریگ) پنهان کنند در آن جا تا صد سال ضایع نشود و قماش ابریشم و سقرلاط و صوف در جوف آن ریگ ضایع نشود و آن ریگ چون بر زمین تلخ و شور افتد زمین خوب شود و تخم رویاند و آب هیرمند که بر روى آن ریگ مىگذرد گوارا و خوشگوار مىشود».(57) نویسنده تاریخ سیستان نیز علاوه بر ذکر فواید فوق اضافه مىکند که «مردم کى بر آن جا خسبد تندرست باشد و از فضل ریگ است که فرزند آدم را چون خرد باشد بر آن جا بدارند تا قوى گردد و اعضاى وى درست باشد».(58)
یکى دیگر از عوامل طبیعى فرسایش بناها و تأسیسات زرنگ سیل بود، چنان که چندین نوبت جریان سیل باعث گردید شهر براى چندین ماه در محاصره آب بماند. عظیمترین سیل در سال 641 قمرى شهر را فرا گرفت، چنان که در کناره خندق و حوالى شهر یک نیزه آب بود. این سیل حدود سه ماه طول کشید و در این مدت ساکنین زرنگ با کشتى به اطراف آمد و شد مىکردند. بر اثر این سیل هشت مرد در خندق شهر غرق شدند.(59) در زمان سلطان مسعود نیز بند کندک شکسته شد و دروازه کرکو را آب برد.
حال که از عوامل طبیعى فرسایش زرنگ سخن به میان آمد بجاست پیش از آغاز مقوله تخریب عامل انسانى شهر، بلایایى را که بر سر شهر و مردم آن آمده نیز بازگو کنیم. در زمان ولایت عبداللّه بن ابى برده (118 ـ 111ق)، حصین بن محمد قوسى (حدود 176ق) و در زمان عمرو بن عماره فقیه که مذهب سفیان ثورى به سیستان آورد زمین لرزههایى این شهر را لرزاند، امّا تاریخ سیستان هیچ گزارشى از تلفات و خسارات آن نداده است.
از دو خشکسالى و قحطى بزرگ که امراضى مانند وبا را نیز با خود به همراه داشت گزارش شده است. نخستین قحطى در سال 220 قمرى اتفاق افتاد که در جریان آن، آب هیرمند خشک شد و بسیارى از تجّار و بزرگان و خداوندان نعمت و مردم عادى جان باختند.(60) قحطى دیگرى که همراه با وبا بود در سال 747 قمرى اتفاق افتاد. در این سال تعداد کثیرى از مردم تلف شدند و ملک قطب الدین حاکم وقت بر اثر وبا به جوار رحمت ایزدى پیوست.(61) در سال 562 قمرى نیز چنان سرمایى بر سیستان حاکم شد که تمام نخلها یخ بست.(62)
ثروت و موقعیت استراتژیک و شهرت سیستان باعث نابودى این سرزمین و پایتخت بزرگ آن زرنگ گردید. غزنویان و سلجوقیان و مغولان و تیموریان و افاغنه نیروهایى بودند که از شرق و آسیاى مرکزى همچون ادوار اسطورهاى بر این سرزمین تاختن گرفتند و آن را در زیر سم اسبان خود لگدکوب کردند و با آتش خشم و کین خود خاکستر نمودند. حملات مغول در چندین نوبت در سده هفتم قمرى صورت گرفت. طى هر یک از این حملات صدمات جبران ناپذیرى به شهر و ابنیه آن وارد آمد و تعداد کثیرى سجزى و بلوچ و مجوسى به قتل رسیدند. امّا سیستانیان از پا نمىنشستند. آنان در مدّت زمانى کوتاه مجدداً استقلال خود را به دست مىآوردند و به ترمیم خرابىها مىپرداختند. پس از حمله مغولان دیرى نپایید که تیمور سر از سیستان در آورد. وى «در 764 قمرى (1362 میلادى) به سرکردگى هزار سوار به سیستان وارد شد و اکثر قراء و قصبات آن را به حیطه تصرف خود در آورد و عاقبة الامر یک دست و یک پاى او تیر خورد و به مکران مراجعت نمود و در نتیجه همین ضربت و زخم پا به تیمور لنگ معروف شد».(63)
تیمور که براى نقص عضو خویش، کینه و نفرتى عمیق از مردم سیستان به دل گرفته بود در آرزوى انتقام جویى بود تا این که پس از به هم رسانیدن قدرت با سپاه بى شمارى همچون مور و ملخ بر سیستان فرود آمد و پس از تخریب شهرها و روستاها و کشتار مردمان آن، زرنگ را محاصره کرد. طى زد و خوردهایى که چندین نوبت بین طرفین رخ داد تعداد کثیرى کشته شدند. قطب الدین امیر سیستان و تاج الدین سیستانى سردار و فرمانده کل قوا به منظور جلوگیرى از کشتار مردم، هتک نوامیس و ویرانى شهر براى مذاکره با تیمور راهى اردوگاه او شدند. متأسفانه در این اثنا تعداد کثیرى از مردم زرنگ بدون توجه به حضور حاکمشان نزد دشمن و بدون تدابیر جنگىِ لازم و بى اذن فرمانده قوا، ناگهان بر تیمور که در نزدیکى یکى از دروازهها مشغول بررسى بود هجوم آوردند و اسب او را زخمى ساختند. تیمور از این حمله ناگهانى به شدت منقلب شد و دستور بازداشت حاکم سیستان و فرمانده او را صادر نمود و بلافاصله با لشکرى انبوه از هر سو بر زرنگ یورش برد و پس از رخنه در حصار واردِ شهر شد. در این جا بهتر است جریان ورود تیمور به داخل زرنگ و فسادهایش را از کتاب ظفرنامه مولانا شرف الدین على یزدى که در وصف تیمور و اعمالش نوشته شده دنبال کنیم:
«سپاه ظفر قرین به یک حمله دیگر به فصیل برآمده رخنهها کردند و شهر را تسخیر کرده، حصار را بینداختند و اماکن و مساکن را خراب و ویران گردانیده، بقیه سپاهیان را که مانده بودند کار بساختند. حضرت صاحبقران چند روز توقف فرمود و به نقل اموال و خزاین شاهان فرمان داد.
ز مأواى دستان و سام سوار شتر وارها بر نهادند بار
ز دینار وز گوهر نا بسود ز تخت وز گستردنى هر چه بود
ز زرینه و تاجهاى به زر ز سیمینه و گوشوار و کمر
ز اسپان تازى به سیمین ستام ز شمشیر هندى به زرین نیام
همان برده و بدرهاى درم ز مشک و ز کافور و هر بیش و کم
و هر چه در آن دیار بود از خزف تا گوهر شاهوار و از نفایس اجناس تا میخ در دیوار به تاراج بر رفت و برق غارت بر بیش و کم آن ولایت گرفته، خشک و تر در هم سوخت».(64)
بدین گونه تیمور، چهره خون آشام تاریخ از سرها مناره ساخت و زرنگ پایتخت کهنسال سیستان و ایران را که نزدیک به هزار سال یا بیش از آن، نقش چشمگیرى در استقلال و شکوفایى اقتصاد ایران داشت در شعلههاى کین خواهانه خود سوزاند و تبدیل به تلى کرد که امروزه تشخیص محل دقیق آن دشوار است.
این شهر که از قرن چهارم قمرى به بعد کم کم نامِ ولایت سیستان را به خود گرفت و به شهر سیستان معروف شد داراى القاب و عناوین مشهورى بود، تعدادى از این عناوین عبارتند از «دارالملک، دار الزهّاد، دار الدّوله، مدینة العذرا و دارالنّصر و از بسیارى زاهدان سیستان را دارالزهّاد مىنویسند».(65) شهر زرنگ را عذرا یعنى دوشیزه از آن جهت گفتهاند که تسخیر آن بر هیچ کس میسر نبود و همانند دوشیزه دست نخورده باقى مانده بود. حتى محمود غزنوى نیز تا زمانى که خود مردم زرنگ برابر خلف عصیان نکرده بودند و محمود را در تسخیر شهر خویش یارى نکرده بودند از فتح آن عاجز بود.(66)
دارالملک سیستان شهر ثروت و تجارت بود و این ثروت، آزمندان و طمعکاران را از نواحى دور بدانجا مىکشاند تا پس از تصرف شهر به ثروت آن دست یابند، چنان که ربیع بن زیاد پس از نبردى سخت و خونین موفق شد هزار جام زرین با یک هزار برده بى گناه از سیستان به عربستان بفرستد. از سال 30 ـ 33 قمرى ربیع و ابن سمره متجاوز از چهل هزار برده نابالغ و میلیونها پول نقد و مقدار زیادى از امتعه خاص سیستانى را از سیستان خارج کردند.(67) این شخص (ربیع) مدّت دو سال ولایتدار سیستان بود و در این سالها سکههایى از گونه سکههاى ساسانى ـ عربى در سیستان (زرنگ) ضرب نمود.(68) ابن سمره نیز که پس از ربیع حاکم سیستان شد «در روز یکى از اعیادِ پارسیان قصرِ مرزبان را محاصره کرد، مرزبان دو هزار هزار درهم (دو میلیون) و دو هزار برده بدو داد و زینهار خواست».(69)
مردم سیستان و زرنگ سالیانه خراج هنگفتى به خلفاى اموى و عباسى مىپرداختند تا این که یعقوب لیث دست اعراب را از سیستان و قسمتى از ایران کوتاه نمود و به این خراج خواهىها پایان بخشید. تاریخ سیستان گوشهاى از ثروت زرنگ را در زمان خلافت طاهر صفارى چنین بیان نموده است.
«و آن روز که طاهر را (طاهر بن محمد بن عمرو بن لیث) بیعت کردند اندر ارگ جداگانه، به خزینه اندر، سى و شش بار هزار هزار درهم بود دون دینار و جواهر و خزینهها پر بود و به قلعه اسپهبد و دیگر قلعهها، همه گنج خانه و خزینه بود».(70)
مقادیر زیادى از این ثروت سرشار از راه تجارت به دست مىآمد. سیستان به دلیل موقعیت خاص جغرافیایى خود که در مسیر شاهراههاى ارتباطى بین شرق و غرب قرار داشت از اهمیت فرهنگى و نظامى و تجارى زیادى در دورانهاى مختلف برخوردار بود.(71) کاروانهاى تجارى از خراسان و یزد و کرمان و فارس و سیراف و تیس به سوى سیستان روانه مىشدند و پس از توقف کوتاهى در زرنگ به سوى هند و نواحى شرق رهسپار مىشدند. اجناسى که از سیستان به سایر مناطق صادر مىشد «فرشهاى خاص سیستانى به نام جامههاى طبرى و زیلو، مقادیر زیادى زنبیل و طناب بود که از الیاف نخلها ساخته مىشد. علاوه بر اینها، غله و خرما و انگور و انگوزه (انگژد) و زعفران و میوه خشک و ماهى پخته و صابون و کرباس در معرض فروش قرار مىگرفت».(72) فروش این اقلام در ثروت و بهبود شرایط زندگى سیستانیان خصوصاً اهالى زرنگ نقش چشمگیرى داشت.
موقعیت جغرافیایى زرنگ
سیستان کلکسیونى از آثار دورههاى مختلف مانند پیش از تاریخ و دوران تاریخى و دوران اسلامى است. در بین این مجموعه غنىترین آثار از آنِ دوران اسلامى خصوصاً زمانى است که زرنگ پایتخت ایران و دارالحکومه سیستان شد. در این دوره، شهرها و شهرکها و روستاهاى آباد و پرجمعیتى در سیستان شکل گرفت، چنان که سرتاسر این خطه پوشیده از آبادى بود. آثار این آبادىها که هم اکنون در جاى جاى این دیار پهناور در زیر تلهاى شن و ماسه مدفون گردیده مؤید این گفته است. تعدادى از جهانگردان مسلمان که از سده سوم قمرى به بعد سرزمینهاى اسلامى را با سختىها و مشقات زیادى در مىنوردیدند از جایگاه و خصوصیات این شهرها در سفرنامهها گزارش دادهاند. در قدیمىترین نقشههایى که از اصطخرى و ابن حوقل به جاى مانده، سیستان و شهرهاى آن تا حدودى مشخص شده است.(73)(نقشه شماره 1)
در این نقشه زرنگ (زرنج) در سمت راست رودخانهاى قرار گرفته که پس از عبور از مقابل بست به سمت جنوب جریان دارد، آن گاه با یک چرخش نیم دایره به سوى شمال جریان یافته و سپس وارد بحیره زره شده است. در شمال زرنگ نهرى دیده مىشود که به رودخانه نخست مىپیوندد. زرنگ در سمت چپ این نهر واقع شده است. پس از عبور از این رودخانه از طریق جاده مستقیمى به اسفزار و هرات مىرفتند. در این نقشه زرنج و قلعه طاق در یک سمت رودخانه قرار دارند.
هنگامى که ربیع بن زیاد جالق (یکى از شهرهاى سیستان) را به تصرف خود در آورد نشانى قصبه را خواست. اهالى محل نشانى قصبه را چنین دادند «اینک راه، چون از هیرمند بگذرى ریگ بینى و از ریگ بگذرى، سنگریزه بینى، از آن جا خود قلعه و قصبه پیداست».(74) با توجه به نشانى فوق احتمالاً زرنگ در سمت راست هیرمند قرار داشته که سپاه ربیع براى رسیدن به قصبه باید از آن عبور مىکرد، زیرا اگر شهر در سمت چپ هیرمند قرار مىداشت در این صورت احتیاجى نبود که سپاه ربیع از رودخانه بگذرد (نقشه شماره 2).
ابوالفداء در کتاب تقویم البلدان درباره زرِنگ نوشته «هندمند (هیرمند) در موضعى در طول هشتاد و نه درجه و عرض سى و دو درجه به سیستان مىرسد و در آن جا به دریاچه زره مىریزد. وقتى هندمند از بست خارج شد تا به سجستان برسد چند رود از آن منشعب شود. از آن جمله است رود طعام و باسیرود و سنارود. سنارود در یک فرسخى زرنج به قصبه سجستان مىگذرد».(75)
مقدسى نیز در کتاب احسن التقاسیم فى معرفة الاقالیم نگاشته است «هیرمید (هیرمند) در یک مرحلگى زرنج شاخ شاخ شده (هر دو خوره را سیراب مىکند). نهر طعام به روستاها سرازیر شده، به نیشک مىرسد. سپس نهر باشترود از آن جدا شده (چند روستا را سیراب کرده، نهر دیگرى به نام سنارود از آن جدا مىشود) که بست و چند دیه دیگر را سیراب مىکند».(76)
در اکثر کتابهاى جغرافیا نگاران، فاصله زرنگ تا شهرهاى اطراف آن آمده است. بیان فاصله شهرها از یکدیگر مىتواند حدود تقریبى آنها را براى ما مشخص سازد. در این کتب فاصله بین شهرها را بر حسب منزل یا مرحله سنجیدهاند. هر مرحله یا منزل برابر سه فرسنگ است و هر فرسنگ معادل شش کیلومتر است.
«از سیستان به کرکویه یک منزل و از کرکویه به بشتر چهار فرسخ است و این راه از پلى که زیاده آبهاى هیرمند از زیر آن جارى است مىگذرد و از بشتر تا جوین یک منزل و از آن جا تا بست یک منزل است... راه سیستان (زرنگ) به بست چنین است: از سیستان به زانبوق یک منزل و از آن جا تا شروزن (سرورن) که قریهاى آباد سلطانى است یک منزل... راه سیستان به کرمان و فارس چنین است: نخستین منزل از سیستان، خارون و دوم دارک است و از دارک تا برین یک منزل و از آن جا تا کاونیشک یک منزل و برین و کاونیشک رباطاند».(77)
جى. پى. تیت مأمور سیاسى انگلیسى معتقد است که بر اساس نوشتههاى منهاج سراج، در عهد خلف بن احمد، دارالحکومه تغییر یافت.(78) اما وى نامى از شهر جدید و محل آن نبرده است. منهاج سراج در قرن هفتم قمرى پس از دیدار از شهر سیستان نگاشته است «در شهور سنه ثلاث عشر و ستمائه (613ق) به سجستان رسیدم. موضعى دیدم در جنوب شهر سجستان که آن را در طعام گویند، بیرون شهر که آن را ریگ گنجان گویند».(79) نشانىهاى فوق در واقع همان نشانىهایى است که زرنگ قرن سوم قمرى دارا بود.
ابوالفداء نویسنده قرن هشتم قمرى (721) هنگامى که به توصیف زرنگ مىپردازد از کتاب ابن حوقل (سده چهارم) نقل قول مىکند(80) و این زمانى است که زرنگ هنوز به دست تیمور از بین نرفته بود. امیر بورى نیز زمانى که در سال 448 قمرى به سیستان آمد به لب آب دیوانه رسید و سپس با سواران خود به باغ میمون رفت.(81) سپاه مغول نیز در سال 666 قمرى پس از محاصره شهر پیمان صلحى با ملک نصیر الدین محمد بستند و سپس در دروازه طبق گران و خندق شهر جشنى آراستند.(82) احیاء الملوک گزارش مىدهد که یک سال بعد (667ق) ملک نصیر الدین محمد، طرح دارالملک انداخت و عمارات رفیع القدر بنا کرد و از مدارس و مساجد و بازار و حمام و دیگر بقاع خیر و ارگ را نیز بساخت.(83) امّا روشن نیست که آیا دارالملک شهر جدیدى است یا این که در خود پایتخت چنین تأسیساتى را بنا کردند. امید است با بررسىها و کاوشهاى باستانشناسى محل واقعى زرنگ یا جابه جایى احتمالى آن هر چه زودتر مشخص گردد.
پىنوشتها:
1. رضا مهر آفرین، سیستان در اوستا، فروهر، سال 34، مرداد و شهریور 1378، ص 15 ـ 18 و سال 34، مهر و آبان 1378، ص 3 ـ 4 و سال 34، آذر و دى 1378، ص 2 ـ 22 و سال 35، فروردین و اردیبهشت 1379، ص 15 ـ 16 و سال 35، خرداد و تیر 1379، ص 9 ـ 11.
2. م.آ. داندامایف، ایران در دوران نخستین پادشاهان هخامنشى، ترجمه روحى ارباب، ص 343.
3. محمد جواد مشکور، جغرافیاى تاریخى ایران باستان، ص 179.
4. محمد اعظم سیستانى، جغرافیاى تاریخى زرنج، آریانا، سال 25، شماره سوم، جوزا و سرطان 1346، ص 9.
5. تاریخ سیستان، باز خوانىِ جعفر مدرس صادقى، ص 10.
6. على اصغر مصطفوى، سرزمین موعود، ص 35.
7. تاریخ سیستان، ص 9.
8. گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، ص 414.
9. صادق هدایت، شهرستانهاى ایران، مجله مهر، سال هفتم.
10. ابواسحق ابراهیم اصطخرى، مسالک و ممالک، به کوشش ایرج افشار، ص 194.
11. Fairservis, Walter: Archaeological studies in the Sistan, vol. 48: Part, New York: 1961, P. 34.
12. تاریخ سیستان، ص 1 ـ 2.
13. ملک شاه حسین بن ملک غیاث الدین سیستانى، احیاء الملوک، به تصحیح منوچهر ستوده، ص 23.
14. حکیم ابونصر على بن احمد اسدى طوسى، گرشاسب نامه، به اهتمام حبیب یغمایى، ص 265.
15. ابوالفداء، تقویم البلدان، به کوشش عبدالمحمد آیتى، ص 80.
حمداللّه مستوفى در نزهة القلوب طول و عرض زرنگ را چنین داده است:
سیستان ولایتى است طویل و عریض از اقلیم سیم، طولش از جزایر خالدات ضر و عرض از خط استوا لب ک» (ص 142).
16. تاریخ سیستان، ص 211.
17. ابن حوقل، سفرنامه، ترجمه دکتر جعفر شعار، ص 151.
18. اصطخرى، مسالک و ممالک، ص 192. براى تفاوت بعضى از اسامى نگاه کنید به «ابن حوقل، سفرنامه، ص 151».
19. تاریخ سیستان، ص 105.
20. همان، ص 100.
21. اصطخرى، مسالک و ممالک، ص 192؛ ابن حوقل، سفرنامه، ص 151.
22. ابو عبداللّه محمد بن احمد مقدسى، احسن التقاسیم فى معرفة الاقالیم، ترجمه دکتر علینقى منزوى، ج 1، ص 446.
23. همان، ص 446.
24. تاریخ سیستان، ص 47.
25. همان.
26. ملک شاه حسین سیستانى، همان، ص 50.
27. ابن حوقل، سفرنامه، ص 151؛ اصطخرى، مسالک و ممالک، ص 190 ـ 194.
28. مقدسى، همان، ص 445.
29. لسترنج، جغرافیاى تاریخى سرزمینهاى خلافت شرقى، ترجمه محمود عرفان، ص 59 ـ 362.
30. تاریخ سیستان، ص 199.
31. اصطخرى، مسالک و ممالک، ص 192؛ ابن حوقل، سفرنامه، ص 151 ـ 153.
32. تاریخ سیستان، ص 140.
33. همان.
34. حسین یزدانیان، زندگانى یعقوب لیث صفّار، ص 78 ـ 88.
35. ابن حوقل، همان، ص 151 ـ 153.
36. همان.
37. عباس پرویز، قیام ایرانیان در راه تجدید مجد و عظمت ایران، ص 163.
38. ابن حوقل، سفرنامه، ص 151 ـ 153؛ لسترنج، جغرافیاى تاریخى سرزمینهاى خلافت شرقى، ص 59 ـ 62.
39. محمد اعظم سیستانى، جغرافیاى تاریخى زرنج، .
40. عباس پرویز، همان، ص 163.
41. ابن حوقل، سفرنامه، ص 152؛ لسترنج، جغرافیاى تاریخى سرزمینهاى خلافت شرقى، ص 360؛ اصطخرى، مسالک و ممالک، ص 192.
42. تاریخ سیستان، ص 211.
43. همان، ص 100.
44. محمد اعظم سیستانى، جغرافیاى تاریخى زرنج (2)، آریانا، سال 25، شماره چهارم، اسد و سنبله، 1346.
45. حدود العالم من المشرق الى المغرب، به کوشش دکتر منوچهر ستوده، ص 102.
46. تاریخ سیستان، ص 142.
47. ابو عبداللّه محمد بن احمد مقدسى، همان، ص 444.
48. ابراهیم پور داوود، فرهنگ ایران باستان، ص 213.
49. ادموند کلیفورد باسورث، تاریخ سیستان، ترجمه حسن انوشه، ص 71.
50. ابو عبداللّه محمد بن احمد مقدسى، همان، ص 71.
51. ملک شاه حسین سیستانى، احیاء الملوک، ص 13؛ ابن حوقل، سفرنامه، ص 153.
52. چارلز ادوارد ییت، سفرنامه خراسان و سیستان، ترجمه قدرت اللّه روشنى زعفرانلو و مهرداد رهبرى، ص 71.
53. تاریخ سیستان، ص 55.
54. منهاج سراج جوزجانى، طبقات ناصرى یا تاریخ ایران و اسلام، تصحیح و مقابله عبد الحى حبیبى، ج 1، ص278 ـ 279.
55. اصطخرى، مسالک و ممالک، ص 192 ـ 194؛ تاریخ سیستان، ص 6.
56. مهین محبوبى، سیستان جایى که دریا در آن آتش مىگیرد، تلاش، شماره 15، 1347، ص 15 ـ 21.
57. ملک شاه حسین سیستانى، همان، ص 13.
58. تاریخ سیستان، همان، ص 60.
59. تاریخ سیستان، تصحیح ملک الشعراء بهار، ص 397 ـ 398.
60. تاریخ سیستان، همان، ص 93.
61. ملک شاه حسین سیستانى، همان، ص 95.
62. تاریخ سیستان، به تصحیح بهار، ص 391.
63. سرپرسى سایکس، سفرنامه ژنرال سرپرسى سایکس یا ده هزار مایل در ایران، ترجمه حسین سعادت نورى، ص 370.
64. مولانا شرف الدین على یزدى، ظفرنامه، ص 61 ـ 70.
65. ملک شاه حسین سیستانى، همان، ص 8.
66. ایرج افشار سیستانى، زرنج پایتخت صفاریان، به کوشش محمد یوسف کیانى، پایتختهاى ایران، ص 350.
67. محمد اعظم سیستانى، اوضاع اقتصادى سیستان در صدر اسلام، آریانا، سال 25، شماره دوّم، حمل و ثور، 1346، ص 10 ـ 18.
68. ادموند کلیفورد باسورث، همان، ص 44.
69. احمد بن یحیى البلاذرى، فتوح البلدان، ترجمه آذرتاش آذرنوش، ص 271.
70. تاریخ سیستان، همان، ص 135.
71. اومبرتو اسجراتو (سراتو)، هیأت باستانشناسى ایتالیایى در سیستان، ترجمه هومان خواجه نورى، سخن، دوره 14، شماره 6، دى 1342، ص 66 ـ 70.
72. محمد اعظم سیستانى، اوضاع اقتصادى سیستان در صدر اسلام، .
73. ابن حوقل، همان، ص 150.
74. تاریخ سیستان، ص 41 ـ 43.
75. ابوالفداء، همان، ص 80.
76. ابو عبداللّه محمد بن احمد مقدسى، همان، ص 482.
77. ابن حوقل، همان، ص 159 ـ 160.
78. جى. پى. تیت، سیستان، ترجمه سید احمد موسوى، ج 1، ص 41.
79. منهاج سراج جوزجانى، همان، ص 281.
80. ابوالفداء، همان، ص 388 ـ 389.
81. تاریخ سیستان، به تصحیح بهار، ص 382.
82. ملک شاه حسین ابن ملک غیاثالدین سیستانى، احیاءالملوک، ص 81.
83. همان، ص 82.
منابع:
ـ ابن حوقل، سفرنامه ابن حوقل، ترجمه دکتر جعفر شعار (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1366).
ـ ابوالفداء، تقویم البلدان، به کوشش عبدالمحمد آیتى (تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1349).
ـ اسجراتو (سراتو)، اومبرتو، هیأت باستانشناسى ایتالیایى در سیستان، ترجمه هومان خواجه نورى (سخن، دوره 14، شماره 6، دى 1342).
ـ اسدى طوسى، حکیم ابونصر على بن احمد، گرشاسب نامه، به اهتمام حبیب یغمایى، (تهران، چاپخانه بروخیم، 1317).
ـ اصطخرى، ابواسحق ابراهیم، مسالک و ممالک، به کوشش ایرج افشار (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1347).
ـ باسورث، ادموند کلیفورد، تاریخ سیستان، ترجمه حسن انوشه (تهران، امیرکبیر، 1370).
ـ البلاذرى، احمد بن یحیى، فتوح البلدان، آذرتاش آذرنوش (تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1346).
ـ پرویز، عباس، قیام ایرانیان در راه تجدید مجد و عظمت ایران (تهران، شرکت سهامى چاپ و انتشارات کتب ایران، 1351).
ـ پور داوود، ابراهیم، فرهنگ ایران باستان (تهران، چاپخانه پاکتچى، 1326).
ـ تیت، جى. پى، سیستان، سید احمد موسوى، جلد 1 (تهران، اداره کل ارشاد اسلامى سیستان و بلوچستان، 1364).
ـ جوزجانى، منهاج سراج، طبقات ناصرى یا تاریخ ایران و اسلام، تصحیح و مقابله عبدالحى حبیبى (تهران، دنیاى کتاب، 1363).
ـ حدود العالم من المشرق الى المغرب، به کوشش دکتر منوچهر ستوده (تهران، کتابخانه طهورى، 1362).
ـ داندامایف، م. آ، ایران در دوران نخستین پادشاهان هخامنشى، ترجمه روحى ارباب (تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1373).
ـ سایکس، سرپرسى، سفرنامه ژنرال سرپرسى سایکس یا ده هزار مایل در ایران، ترجمه حسین سعادت نورى (تهران، کتابخانه ابن سینا، 1336).
ـ سیستانى، محمد اعظم، اوضاع اقتصادى سیستان در صدر اسلام (آریانا، سال 25، شماره 2، حمل و ثور 1346).
ـ سیستانى، محمد اعظم، جغرافیاى تاریخى زرنج 1 و 2 (آریانا، سال 25، شماره 3، جوزا و سرطان 1346 و سال 25، شماره 4، اسد و سنبله 1346).
ـ سیستانى، ملک شاه حسین ابن ملک غیاث الدین، احیاء الملوک، به تصحیح دکتر منوچهر ستوده (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1945).
ـ کیانى، محمد یوسف، پایتختهاى ایران (تهران، سازمان میراث فرهنگى کشور، 1374).
ـ گیرشمن، ر، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، (تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1368).
ـ لسترنج، گاى، جغرافیاى تاریخى سرزمینهاى خلافت شرقى، ترجمه محمود عرفان، (تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1373).
ـ محبوبى، مهین، سیستان جایى که دریا در آن آتش مىگیرد (تلاش، شماره 15، 1347).
ـ مدرس صادقى، جعفر (بازخوانى) تاریخ سیستان، (تهران، نشر مرکز، 1373).
ـ مشکور، محمدجواد، جغرافیاى تاریخى ایران باستان (تهران، دنیاى کتاب، 1371).
ـ مصطفوى، على اصغر، سرزمین موعود (تهران، چاپخانه ندا، 1361).
ـ مقدسى، ابوعبداللّه محمد بن احمد، احسن التقاسیم فى معرفة الاقالیم، ترجمه دکتر علینقى منزوى، جلد 1 (تهران، کاویان، 1361).
ـ ملک الشعراء، بهار (تصحیح) تاریخ سیستان، (تهران، مؤسسه خاور، 1314).
ـ مهرآفرین، رضا، سیستان در اوستا (فروهر، سال 34، مرداد و شهریور 1378 و مهر و آبان 1378 و آذر و دى 1378 و سال 35، فروردین و اردیبهشت 1379 و خرداد و تیر 1379).
ـ هدایت، صادق، شهرستانهاى ایران (مجله مهر، سال هفتم).
ـ یزدانیان، حسین، زندگانى یعقوب لیث صفار (تهران، انتشارات توس، 2536).
ـ یزدى، مولانا شرف الدین على، ظفرنامه (تهران، امیرکبیر، 1336).
ـ ییت، چارلز ادوارد، سفرنامه خراسان و سیستان، ترجمه قدرت اللّه روشنى زعفرانلو و مهرداد رهبرى (تهران، انتشارات یزدان، 1365).
- Fairservis, Walter, Archaeological studies in the Sistan, Part 1, New York, 1961.