پژوهشى در باب جغرافىدانان اندلس و آثار آنها (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
مسلمانان در طى هشت قرن حضورشان در اندلس میراث علمى بسیار گرانسنگى را از خود بجاى گذاشتند. یکى از مهمترین موضوعاتى که مورد توجه ویژه آنان قرار گرفت، جغرافیا بود. در این مقاله جغرافىدانان اندلس و تألیفات آنها مورد بررسى قرار گرفته است. این آثار جغرافیایى را مىتوان به شیوههاى مختلفى تقسیم بندى کرد. تعدادى از آنها به شکل مسالک و ممالک تألیف شدهاند مهمترین اثر در این زمینه کتاب المسالک و الممالک بکرى است که فقط بخشهایى از آن باقى مانده است. همچنین در اندلس به سفرنامه نویسى و تهیه نقشههاى جغرافیایى نیز اهمیت ویژهاى مبذول شده است.
در این مقاله سعى شده تا آثار جغرافیایى که در هر یک از زمینههاى فوق تألیف شده به اختصار مورد بررسى قرار گیرد.
علم جغرافیا در اندلس همزمان با علم تاریخ آشکار گردید، همان عواملى که باعث شد جغرافیا در شرق رونق گرفته و رشد کند، در اندلس نیز باعث رشد و رونق جغرافیا گردید، انجام سفر حج و مسیر کاروانها به سوى حجاز همچنین سفر علماى اندلس براى فراگیرى علم به شرق باعث توجه به علم جغرافیا گردید. در اندلس آثار جغرافیایى بسیارى تألیف شد برخى از آنها از نظر علمى قابل رقابت با آثار جغرافىدانان بزرگ شرق بودند. نکتهاى که در این آثار قابل توجه است این است که، مکتب بلخى و عراقى در اندلس طرفدارى ندارد. جغرافى دانان اندلس بیشتر از تألیفات لاتینى و فرانکها و گوتها که پیش از ورود اسلام به اندلس به نگارش درآمده بود، بهره بردند. مرزبندى ایالات و اندازهگیرى مسافتها و تاریخ شبه جزیره و تاریخ بعضى از سرزمینها و شهرها را از اهالى اندلس فرا گرفتند. بسیارى از اسامى شهرها و مناطق جغرافیایى را نیز از ساکنان اولیه اسپانیا فراگرفتند.(1)
عوامل مؤثر در منابع جغرافیایى اندلس
تأثیر آثار یونانى و رومى را در منابع جغرافیاى اسلامى اندلس نمىتوان انکار کرد. جغرافىدانانى همچون مارسیانوس،(2) افیینوس،(3) اپیانوس(4) و بلینیوس(5) توصیفاتى از اندلس آوردند که مورد استفاده مسلمانان قرار گرفت.(6)
از علماى دیگر استرابون است. او به اسپانیا سفر و برخى مناطق آن را توصیف کرد و قسمت باریکى را که شبه جزیره را به اروپا وصل مىکند، برزخ نامید. نظرات او در مورد حدود اندلس در نوشتههاى اسلامى نفوذ کرد.(7) گرچه جغرافىدانان اندلس تحت تأثیر تقسیم بطلمیوس قرار نگرفتند اما برخى تقسیمات او را در مورد شبه جزیره اندلس پذیرفتند.
یکى از جغرافىدانان اندلس که تأثیرى در جغرافیاى اسلامى اندلس گذاشت اوروزیوس(8) (385 ـ 420 میلادى) بود، که اعراب او را هروشیش نامیدند. تقسیمات او در مورد اندلس مورد استفاده مسلمانان قرار گرفت.(9)
تقسیمبندى آثار جغرافیایى اندلس
آثار جغرافیایى اندلس را مىتوان به چندین دسته تقسیمبندى کرد. بیشترین آثار نویسندگان اندلس در دو موضوع مسالک و ممالک و سفرنامه تألیف گردید. در کنار این دو نوع، تألیف بر پایه هفت اقلیم و معجم نویسى و عجایب و غرایب و همچنین تهیه نقشههاى جغرافیایى را از نظر دور نداشتهاند. برخى از آثار جغرافیایى در دو زمینه قابل طرح مىباشند. در این تقسیمبندى که توسط نگارنده انجام شده به تمامى آثار جغرافیایى اندلس توجه شده است.
برخى از شخصیتهایى را که در این مقاله از آنان سخن گفته شده، به عنوان یک جغرافىدان نمىتوان معرفى کرد بلکه سفرها و فعالیتهاى جغرافیایى آنها در منابع دیگر آمده است، به عنوان نمونه مىتوان به یحیى الغزال و مغرورین اشاره کرد. مؤلفین آثار جغرافیایى اندلس از منابع شرق نیز بهره بردهاند که با مقایسه آنها متوجه میزان تأثیر پذیرى ایشان مىشویم.
مسالک و ممالک:
اولین دسته که مورد بررسى قرار مىگیرد آثارى هستند که به شیوه مسالک و ممالک تألیف شدهاند. علماى اندلس از اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم به این شیوه نگارش توجه نمودند. نخستین فردى که در این موضوع کتابى تألیف کرد «ابوعبدالله محمدبن یوسف الوراق» (293 ـ 363ه) مىباشد. او در دربار «حکم المستنصر» (350 ـ 366ه) به فعالیتهاى علمى مىپرداخت و براى خلیفه کتاب بزرگى به نام «مسالک افریقیه و ممالکها» را تألیف کرد. همچنین در اخبار ملوک افریقیه و جنگهاى آنها و غلبه کنندگان بر آنها کتاب دیگرى به نگارش درآورد. به لحاظ اطلاعات جامعى که در مورد شهرهاى شمال افریقا داشته به دستور خلیفه حکم المستنصر آثار جغرافیایى را در مورد این شهرها تألیف نمود. ابن عذارى و بکرى از کتاب محمدبن یوسف استفاده بسیار بردهاند. در حقیقت او اولین فردى است که روش جغرافیاى اقلیمى را در اندلس متداول نمود.
در نیمه دوم قرن سوم و اوایل قرن چهارم خانوادهاى در اندلس ظهور کردند که موسوم به «آل رازى» هستند از این خانواده سه نفر شناخته شدهاند اولین آنها «محمدبن موسى رازى» (م 273) است او ساکن قرطبه بوده و در تاریخ و جغرافیا و گیاهشناسى تخصص داشته است. اثر وى کتابى است به نام «الرایات».(10) این کتاب موجود نیست ولى بخشهایى از آن را مىتوان در آثار دورههاى بعدى یافت موضوع اصلى کتاب تاریخ و جغرافیاى اندلس است.
مهمترین فرد این خانواده «احمدبن محمد رازى» (274 ـ 344ه) است. در حقیقت او را باید پدر جغرافیا و تاریخ اندلس دانست. احمدبن محمد یکى از آثار اوروزیوس را ترجمه کرد. شخصیت ادبى احمدبن محمد در منابع مورد تمجید قرار گرفته است.(11) اثر مهم جغرافیایى او که به شیوه مسالک و ممالک نگاشته است «مسالک الاندلس و مراسىها و امهاتها و اجنادها السته» است(12) که در واقع مقدمهاى جغرافیایى بر تاریخ کبیر رازى مىباشد. این کتاب باقى نمانده ولى منابع دورههاى بعد از آن استفاده فراوان بردهاند.(13)
ترجمه بخشى از این اثر به زبان پرتقالى توسط جیل پیریذ Gilperez در قرن چهارده میلادى صورت گرفته است.(14) این ترجمه سه قسمت دارد بخش اول آن «صفة الاندلس» نامیده شده که توصیفاتى از شهرهاى مختلف اندلس آورده است دو قسمت دیگر مربوط به موضوعات تاریخى است.(15) این ترجمه داراى اشتباهات فراوانى است از این ترجمه به زبان اسپانیایى ترجمهاى صورت گرفته که این ترجمه نیز داراى اشتباهات بسیارى است. شیوه تألیف رازى مورد تقلید نویسندگان دورههاى بعد قرار گرفت و موقعیت او در اندلس همچون ابنحوقل و مقدسى در شرق مىباشد.(16)
سومین فرد از این خانواده عیسىبن احمدبن محمدبن موسىرازى است که دو کتاب در تاریخ اندلس به نامهاى «تاریخ الاندلس» و «حجاب خلفاء الاندلس» داشته است متأسفانه هر دو اثر وى از بین رفتهاند(17) و بیش از این اطلاعى نداریم.
از نویسندگان قرن پنجم که در این زمینه اثرى را تألیف نموده است «احمدبن عمربن انس» (393 ـ 378) معروف به «العذرى» است. العذرى را با نام «ابن الدلایى» مىشناختند. او به همراه پدرش به مکه سفر کرد و از استادان این شهر بهره برد و مدت 10 سال در کنار مسجدالحرام به تحصیل علم پرداخت و چندین اثر در مکه تألیف نمود.(18) در منابع هیچ اشارهاى به اینکه العذرى به جغرافیا پرداخته است، نشده و تنها او را فردى معرفى کردهاند که به حدیث مىپرداخته، اما ادریسى و یاقوت از او به عنوان یک جغرافىدان یاد کردهاند.(19) اثر جغرافیایى عذرى که یاقوت از آن نام مىبرد «نظام المرجان فى المسالک و الممالک» مىباشد.(20) بخشى از این اثر توسط دکتر عبدالعزیز الاهوانى در مرکز مطالعات اسلامى مادرید تصحیح و چاپ شده است. در این چاپ به ایالتهاى تدمیر،(21) بلنسیه،(22) سرقسطه،(23) و شقه،(24) قرطبه،(25) البیره،(26) اشبیلیه،(27) لبله،(28) شذونه(29) و الجزیرة الخضراء(30) مىپردازد. مؤلف در توصیف این ایالتها به موضوعات تاریخى نیز توجه داشته و به احمدبن محمد رازى و پسرش عیسى اعتماد کرده و حوادث و مطالب تاریخى را پس از آنها تا روزگار خود ادامه داده است.
عذرى در هر فصل یکى از کورههاى اندلس را توصیف مىکند و یک یک شهرهاى آن کورهها را شرح مىدهد و اهتمام ویژهاى به راهها و مسافتها و محلهها دارد و مسافتها را به دقت ذکر مىکند. توصیف عذرى به روش مسالک و ممالک مىباشد او به عجایب و غرایب نیز توجه دارد ولى بین این موضوع و توصیف جغرافیایى اختلاط به وجود نمىآورد این کتاب یکى از مآخذ اصلى اثر شاگردش بکرى بوده است.(31) ادریسى، زکریاى قزوینى و همچنین حاجى خلیفه در مقدمه جهان نما نیز از آن بهره بردهاند.(32)
بزرگترین جغرافىدان اندلس «ابوعبیدالله البکرى» (405 ـ 478) است. او در شهر شلطیش(33) متولد شد و در قرطبه رشد کرده و به تحصیل علم پرداخت. اهمیت ادبى او باعث شده تا معاصرانش وى را مورد تحسین قرار دهند.(34) وى دو کتاب درباره جغرافیا نوشته است:(35) «المسالک و الممالک» و «معجم ما استعجم من اسماء الامکنة و البقاع». آن چه که در این جا مورد نظر ما است «المسالک و الممالک» وى است. تمامى این اثر باقى نمانده بلکه بخشهایى از آن در کتابخانههاى مختلف دنیا به صورت خطى باقى مانده است. قسمتى از المسالک و الممالک به جغرافیا و بخشهایى نیز به موضوعات تاریخى و تمدنى اختصاص دارد. بکرى ابتدا از هند شروع کرده و سپس چین و ایران را مورد بررسى قرار داده است. پس از آن از روم بحث مىکند این بخش را از اوروزیوس گرفته است. بلاد صقالبه و روس در ادامه کتاب مورد بررسى قرار گرفته و سخنش را با جلالقه به پایان برده است. بخشهاى دیگرى از این کتاب بصورت خطى در کتابخانههاى مختلف دنیا باقى مانده است، از جمله در کتابخانه قرویین فاس بخشى موجود مىباشد که به جغرافیاى ایران و مصر و مغرب و قسمتى از اندلس و در قسمت دیگرى از نسخه خطى آن به توصیف جغرافیاى شام و جزیره العرب مىپردازد.(36)
در حقیقت کتاب المسالک و الممالک بکرى که متأسفانه فقط بحشهایى از آن باقى مانده از وسیعترین کتابها در این زمینه مىباشد که در حدود 460ه تألیف شده و به جغرافیاى تمام عالم اسلام پرداخته است. ویژگى خاص بکرى توجه به بیان وقایع تاریخى است که با دقت و توصیف کامل آورده است. هدف بکرى از تألیف این اثر پاسخ دادن به نیازهاى ادارى بود. این اثر مورد استفاده جغرافىدانان دورههاى بعد قرار گرفته است.(37) کتاب معجم ما استعجم پس از این مورد بررسى قرار خواهد گرفت.
در قرن ششم هجرى کتابى به شیوه مسالک و ممالک با عنوان «فرحة الانفس» تألیف شد نویسنده این اثر «محمدبن ایوب بن غالب غرناطى» است. او از دانشمندانى است که براى اندلس فواید بسیارى داشته اما کمتر شناخته شده است. فرحة الانفس از دو قسمت تشکیل شده: جزء اول در جغرافیاى اندلس و خطط و به شیوه مسالک و ممالک با عنوان «فرحة الانفس للآثار الاولیه التى فى الاندلس»(38) مىباشد. جزء دوم در اخبار گروهى از دانشمندان اندلس تحت عنوان «فرحة الانفس فى فضلاء العصر من اهل الاندلس»(39) است. بخش جغرافیایى اندلس از کتاب احمدبن محمد رازى گرفته شده و تا حد زیادى با ترجمههاى پرتغالى و اسپانیایى اثر رازى منطبق است. ابنغالب بخشهایى از مقدمه رازى را آورده و به برخى از کورهها اکتفا کرده و قسمتهایى را حذف کرده است و با این کارش بخشهایى از کتاب رازى را براى ما حفظ نموده است. اثر ابن غالب مورد استفاده نویسندگان سدههاى بعد بویژه مَقَّرى قرار گرفته است.(40)
یکى از محققان و مؤلفان بزرگ قرن هشتم «لسان الدینبن خطیب» (713 ـ 776) است در مورد زندگى و آثارش در پایان الاحاطه بحث مفصلى شده است. ابن خطیب را باید آخرین فردى شمرد که در موضوع مسالک و ممالک رسالهاى تألیف نموده است. بیشتر مطالب جغرافیایى او در مورد سفرهایى است که انجام داده و جغرافیاى غرناطه براى او اهمیت ویژهاى داشته است که در جاى خود در این مورد به تفصیل بحث خواهیم کرد متأسفانه تعداد زیادى از آثار وى نیز از میان است.
از بین آثار باقى مانده چهار رساله از ابنخطیب موجود است که به موضوعات جغرافیایى اختصاص دارد. این رسایل توسط دکتر احمد مختارالعبادى با عنوان «مشاهدات لسان الدین بن خطیب فى بلاد المغرب و الاندلس» چاپ شده است. رساله اول و چهارم به شیوه سفرنامه نویسى، رساله دوم مقایسهاى بین شهر سلا و مالقه(41) و تنها رساله سوم به روش مسالک و ممالک است عنوان این رساله که اهمیت آن از سایر رسالهها بیشتر است، «معیار الاختیار فى ذکر المعاهد و الدیار» است. مؤلف آن را به دو مجلس تقسیم کرده است:
مجلس اول اختصاص به شهرهاى اندلس و مملکت غرناطه(42) در نیمه دوم قرن هشتم هجرى دارد و در آن 35 شهر از اندلس را که در آن زمان در دست مسلمانان بوده شرح کرده است. ویژگى خاصى که ابن خطیب در نوشتههایش دارد، استفاده از کلمات مسجع است با این کار به نوشته خود زیبایى و لطافت خاصى مىبخشد. ابنخطیب به دقت در مورد هر شهر و منطقهاى توضیح مىدهد شاید بتوان گفت توضیحات او از این شهرها در سالهاى 760 تا 763 که این اثر را تألیف نموده بىنظیر باشد و حس وطندوستى ابن خطیب در شرح و توضیح شهرهاى غرناطه متجلى مىشود.(43)
مجلس دوم از این رساله به شهرهاى مغرب پرداخته و 16 شهر از مغرب رابا شرح و بسط بیشترى نسبت به اندلس آورده است،(44) علت این مسئله این است که وى در زمانى که مشغول تألیف این رساله بود در شهر سلا و تحت نظارت سلطان مغرب قرار داشته است. او با این رساله توجه همگان را به شهرهاى در حال سقوط اندلس و هجرت اهالى آنها به شهرهاى مغرب جلب نمود. به هر حال این رساله ابنخطیب آخرین اثر جغرافیایى است که در اندلس تألیف شد.
سفرنامه:
اندلس به لحاظ دورى از سایر کشورهاى اسلامى و مسافتى که تا حجاز و شهرهاى مقدس مکه و مدینه داشت، همچنین موقعیت علمى پایینترش نسبت به شهرهاى مصر و شام و ایران، باعث شد تا طالبان علم تمایل شدیدى به مسافرت به شرق پیدا کنند. سفرنامههاى باقى مانده اطلاعات ذى قیمتى از زندگى، آداب و رسوم، استادان و مراکز علمى و سایر ویژگىهاى شهرهاى شرق عالم اسلام در اختیار خواننده قرار مىدهد. در کنار سفرنامههایى که به شرق پرداخته، سفرنامههاى دیگرى به تحریر درآمد که موضوع اصلى آنها کشورهاى اروپایى بود. برخى از این سفرها مأموریت سیاسى بوده است.
اولین فردى که اخبار سفر او به اسکاندیناوى و کشور دانمارک فعلى در منابع آمده است «یحیى بن حکم بکرى» (153 ـ 250 ه) معروف به «غزال» است. او را به جهت زیبایى غزال نامیدهاند. آن چه باعث شهرت وى شده است سفارتهایى است که در زمان عبدالرحمن دوم داشته است. اندلس در سال 230 ه شاهد حمله نورمانها از مناطق شمالى به شهر اشبیلیه(45) و غارت این شهر بود. عبدالرحمن با نیروهایش به دفاع از شهر برخواست و پس از مدتى آنها را شکست داده و وادار به بازگشت نمود.(46) پس از این شکست نورمانها، افرادى را نزد عبدالرحمن فرستادند و از او درخواست صلح نمودند. عبدالرحمن یحیى الغزال را به جهت اینکه به چند زبان آشنایى داشت و از فصاحت و بلاغت برخوردار بود مأمور این سفارت نمود.
سفر غزال به سوى جزایر نورمانها از طریق اقیانوس اطلس و با کشتى انجام پذیرفت. غزال به محل سکونت نورمانها در دانمارک فعلى رفته و مورد استقبال پادشاه آن قرار گرفت. برخى از محققین جدید نام پادشاه نورمانها را «تورجایوس» که نام عمومى پادشاهان آنها بوده ذکر کردهاند.(47) نورمانها همگى مسیحى بودند و تنها تعداد اندکى از آنها، آتش پرست بودند داستان ملاقات غزال و همسر پادشاه نورمانها در منابع به تفصیل آمده است.
غزال پس از انجام مأموریت سیاسىاش به سوى اندلس حرکت کرد نورمانها تا سنت یعقوب با او همراهى کردند و غزال از این شهر به قشقاله(48) و از آنجا به طلیطله(49) مسافرت کرد و پس از گذشت بیست ماه نزد عبدالرحمن بازگشت و نامه پادشاه نورمانها را به عبدالرحمن داد(50) مسیر بازگشت وى از دریاى شمال و از طریق مرزهاى شمالى اندلس بود.
غزال در زمان عبدالرحمن به سفر دیگرى نیز اعزام شد. این سفارت به قسطنطنیه و دربار روم شرقى بود. اخبار این سفارت را ابن حیان در المقتبس و برخى منابع دیگر آوردهاند. چگونگى انجام این سفارت و مسیر سفر به قسطنطنیه به درستى مشخص نیست. تنها موضوعى که مورد توجه مورخان قرار گرفته اشعارى است که غزال در وصف همسر امپراطور سروده است. این مأموریت با موفقیت به انجام رسید و غزال با هدایاى امپراطور روم نزد عبدالرحمن بازگشت.(51) غزال در اندلس، زریاب را که از نزدیکان خلیفه بود مورد هجو قرار داد و در اثر همین هجو از اندلس به عراق تبعید شد از این سفر غزال و دوران تبعید وى مطلبى در منابع نیامده است.(52) غزال پس از بازگشت به اندلس به سرودن شعر روى آورد و در سال 250ه فوت کرد.
یکى از سفرهاى دیگرى که اخبارش در منابع آمده سفرى است که به «مغرورین» معروف شده است. ادریسى در مورد آنها مىنویسد: در قرن سوم هجرى هشت جوان پسر عمو که بعدها به مغرورین معروف شدند از شهر لشبونه خارج شدند و سوار بر کشتى وارد دریاى ظلمات گردیدند تا آن چه را که در دریاست و پایان آن را بشناسند مدت یازده روز با بادهاى شرقى در دریا رفتند و به دریایى رسیدند که موجهاى عظیمى داشت. سپس دوازده روز به سوى جنوب کشتى رانى کردند تا به جزیرهاى به نام جزیرة الغنم رسیدند. در این جزیره گوسفندى گرفتند و ذبح کردند، ولى گوشت آن را تلخ یافتند و هیچ کس نتوانست از آن گوشت بخورد. پس از آن به جزیره دیگرى رسیدند فرمانرواى جزیره آنها را با چشم بسته به محلى به نام قاره فرستاد که پس از سه روز و سه شب به آنجا رسیدند و از بربرها شنیدند که در جنوب مراکش هستند و تا شهرشان دو ماه راه است. در محل پیاده شدنشان بعدها بندر آسفى ساخته شد.(53)
گرچه اخبار این سفر تا حدودى آشفته است اما برخى محققان معتقدند جزیره اولى که در اخبار سفر آمده جزیره مادیره و دومى یکى از جزایر قنارى است.(54) علامه مصطفى شهابى ساحلى را که مغرورین در آن پیاده شدند یکى از جزایر آمریکاى جنوبى در دریاى کارائیب مىداند.(55)
در قرن چهارم گزارش سفرى به اروپا توسط یکى از علماى یهودى معاصر حکم المستنصر به نام «ابراهیمبن یعقوب» تألیف شد. بنابراین گزارش ابراهیم به آلمان و شرق اروپا و بلاد صقالبه سفر کرده و در سال 354 به جنوب آلمان رفته و در ماگدبورگ با امپراتورى اوتو ملاقات کرد. وى اطلاعات وسیعى از امیرنشینهاى صقلاب اروپاى قرون وسطى ارایه مىدهد و از چهار امیرنشین بلغارستان، لهستان، چک و ناکون سخن رانده است. همچنین از برخى شهرهاى ساحلى یا نزدیک ساحل فرانسه و هلند و آلمان توضیحات مفصلى ارایه مىکند.
ابراهیمبن یعقوب به اندلس و جغرافیاى آن آشنایى داشته به گونهاى که مطالبش مورد استفاده جغرافى نویسان سدههاى بعد قرار گرفته است.(56) یاکوب یکى از مستشرقینى است که در مورد ابراهیم بن یعقوب تحقیقات زیادى انجام داده است. او با مقایسه قزوینى و بکرى به این نتیجه رسیده است که دو شخصیت عربى به آلمان سفر کردهاند. وى معتقد است در یک زمان دو نفر به صورت جداگانه به دربار اتوى اول اعزام شدند، اولى از طرف فاطمیان که از شمال افریقا و از راه دریا به طرف ایتالیا و جنوب آلمان رفت و دیگرى از طرف خلیفه قرطبه از اندلس به محاذات اقیانوس اطلس و دریاى شمال حرکت کرد و به دریاى ماینتس رسید. با این دو سفارت دو نفر همراه بودهاند و هر کدام سفرنامهاى به جا نهادهاند و نام هر دو ابراهیم بوده است.(57)
پایهگذار واقعى سفرنامه نویسى «عبداللهبن احمدبن عربى» (468 ـ 543ه) مىباشد. ابنعربى در اشبیلیه متولد شد و در هفده سالگى از اشبیلیه به طرف شمال افریقا مسافرت کرد. از شمال افریقا به مصر و بیتالمقدس و شهرهاى فلسطین و شام رفت و در حدود سال 490ه به بغداد وارد شد. در طول سفر از محضر علماى هر شهرى بهره مىبرد. سفر او به مکه دو سال به طول انجامید. وى در مسیر بازگشت نیز از همان شهرها و مناطقى که گذشته بود عبور کرد و به اشبیلیه رسید و تا آخر عمرش به تدریس و تألیف مشغول گردید.(58)
ابنعربى سفرنامهاش را به نام «ترتیب الرحله للترغیب فى المله» نوشت. این سفرنامه اولین اثر جغرافیایى از این نوع در اندلس مىباشد(59) متأسفانه اصل کتاب باقى نمانده، اما در منابع دیگرى مىتوان بخشهایى از این کتاب را یافت. در زمان مؤلف خلاصهاى از آن به نام مختصر ترتیب الرحله تهیه شد.(60) مقرى از این اثر به نیکى یاد مىکند و برخى توضیحات ابنعربى در مورد قبة الصخره، مسجدالاقصى، مدینة السلام، مکه و برخى استادان و توصیف مناطق و شهرهاى مختلف را از آن اخذ کرده است.(61)
معاصر با ابنعربى جغرافىدان دیگرى به نام «ابوحامد غرناطى» (473 ـ 565ه) ظهور کرد که سفرهاى او به مراتب بیشتر و گستردهتر از ابنعربى است. ابوحامد غرناطى در شهر غرناطه متولد شده و در اقلیش(62) رشد کرد و پس از آنکه مدتى به فراگیرى علم مشغول بود در سال 508ه سفرى به شرق نمود. او ابتدا به اسکندریه و سپس به قاهره مسافرت نمود و در آنجا از برخى علماى شهر استماع حدیث نمود و پس از مدتى به وطنش بازگشت.(63) غرناطى براى بار دوم به جمع آورى توشه پرداخت و در سال 511ه اقدام به سفر نمود و در سفر دوم از جزیره سردانیه و سیسیل گذشت و سپس به اسکندریه و قاهره سفر کرد.(64)
ما نمىدانیم که آیا او به وطنش بازگشته و براى بار سوم اقدام به سفر نموده یا از همین سفر به سوى مشرق رفته است. از روایت مقرى مستفاد مىشود که غرناطى در سال 516ه در بغداد بوده(65) و 4 سال در این شهر اقامت داشته است. او در بغداد مورد عنایت و توجه وزیر ادیب و فقیه یحیىبن هبیرة قرار داشت و کتاب «المغرب عن بعض عجائب المغرب» را براى کتابخانه او نوشت و سپس به سوى شرق سفر نمود. او در سال 524 ابهر در ایران را دید و سپس از دریاى قزوین عبور کرده و به سخسین بر ساحل رود ولگاى اوسط و در سال 530ه به بلاد ولگاى ادنى رسید. پس از 15 سال در 545 ه به بلاد مجار رفت و در 553 به سخسین بازگشته و خوارزم را در 554 مشاهده کرد. از این شهر براى اداى حج در سال 555 به حجاز رفت و پس از انجام مراسم حج به بغداد سفر کرده و پناهنده ابن هبیره گردید. در 557 از موصل دیدن کرد و از آنجا متوجه حلب گردید. دمشق آخرین شهرى بود که به آن مسافرت کرد و در این شهر در سال 565ه فوت کرد.(66)
اثر مهمى که از غرناطى باقى مانده «تحفة الالباب و نخبة الاعجاب» مىباشد. این اثر غرناطى بر اساس عجایب و غرایب نوشته شده و قزوینى از آن استفاده فراوانى برده است.(67)
گرچه در این اثر مسیر دقیق مسافرت غرناطى ضبط نشده اما از روى سالِ ورود به هر شهر مىتوان مسیر مسافرت او را فهمید.(68) مطالب جغرافیایى تحفة الالباب بسیار ضعیف است. یک سوم کتاب مطالبى است که خود شخصا دیده است. مسلمانان در مجارستان و بلغار و حوزه رود ولگا و قبایل قفقاز مورد توجه خاص او قرار داشته است.(69) این اثر غرناطى در قرن ششم باعث جلب توجه همگان شد، زیرا از مناطقى بحث کرده بود که کمتر مسلمانى به آنجا رفته بود.
اوج سفرنامه نویسى اندلس اثر «ابن جبیر» (540 ـ 614ه) است. ابنجبیر در سال 540 در شهر بلنسیه یا شاطبه متولد شد. نسبش به مردى که از پیشقراولان بلج بن بشر(70) بود، مىرسد. ابن جبیر پس از تحصیلات مقدماتى به غرناطه رفت و در کنار پدرش به خدمت موحدین مشغول شد. چون در لغت و ادبیات و فقه و سرودن شعر علم وسیعى داشت لذا جایگاه والایى نزد ابوسعید بدست آورد.(71)
امیرابوسعیدبن عبدالمؤمن از امیران موحدى از ابنجبیر خواست تا کتابى براى او درباره شراب بنویسد و پیاله شرابى را به او داد اما وى نپذیرفت. ابوسعید اصرار کرد تا وى را وادار به خوردن شراب نماید و به او اموالى را داد، اما ابنجبیر تصمیم گرفت با این اموال به سفر حج برود.(72)
ابنجبیر سه بار به شرق سفر کرد. سفر اول او در سال 578ه از غرناطه شروع شد و اسکندریه و شام و عراق و جزیره(73) را دید و سفرنامهاى که از او باقى مانده با نام «الرحله الکنانى» شرح همین سفر است.(74) او در طول سفر دقت خاصى در ضبط تاریخ ورود به هر شهر داشت و به مزارها و مکانهاى مقدس توجه ویژهاى نمود، هدفش از این سفر رسیدن به حجاز و انجام مراسم حج بود. ابن جبیر در زمانى به این مسافرت رفت که صلیبیان در شام بودند و مشاهدات وى از شهرهاى شام منبع بسیار خوبى براى شناخت وضعیت شهرهاى شام در آن مقطع زمانى است. در مسیر بازگشت، از شهر صور با کشتى به سوى اندلس حرکت کرد. کشتى او در نزدیکى سیسیل شکسته شد و مسافران آن توسط گیوم پادشاه سیسیل نجات یافتند. ابنجبیر از شهرهاى سیسیل گزارشهایى جالب توجه ارائه مىدهد. وى در سال 581ه به اندلس بازگشت.(75) ابنجبیر از سال 585 تا 587 سفر دومش را به شرق انجام داد این سفر که پس از شنیدن خبر فتح بیتالمقدس بدست صلاحالدین بود از نظر سیاسى براى او اهمیت خاصى داشت.
بار سوم پس از مرگ همسرش عاتکه به حج رفت و پس از اقامت طولانى در مکه به بیتالمقدس و مصر و اسکندریه سفر کرد و تا پایان عمرش در اسکندریه به تحصیل و تدریس اشتغال داشت.(76) از سفر دوم و سوم اطلاع چندانى در اختیار نداریم. سفرنامه ابنجبیر از زیبایى و روانى خاصى برخوردار است و در حقیقت سفرنامه او را مىتوان بهترین اثر در این زمینه در اندلس بشمار آورد.
همزمان با ابنجبیر «ابوالعباس احمد الشریشى» (در گذشته به سال 616 یا 619ه) براى تحصیل علم به مشرق سفر کرد در منابع اسمى از سفرنامه وى نیامده و آثارى که از او یاد شده بیشتر در مورد موضوعات ادبى و فقهى است،(77) اما با مراجعه به نفح الطیب مقرى اشعارى را از شریشى مىیابیم که مىتوان حدس زد او در هر سال به کدام شهر سفر نموده است. شریشى در پایان عمر به موطنش شهر شریش(78) بازگشت.
پس از شریشى در نیمه دوم قرن هفتم سفرنامهاى به نام «الرحله المغربیه» تألیف «محمدبن محمدبن على العبدرى» تألیف شد. عبدرى در سال 688ه به همراه پسر خردسالش به سوى شرق سفر کرد و در شهرهاى بزرگ شمال افریقا توقفهاى طولانى نموده و از مصر با کاروان حج عازم مکه شد و سپس از راه فلسطین به سوى مصر بازگشت و مدتى در قاهره و اسکندریه بود و از راه تلمسان، فاس و مکناس به ساحل اقیانوس اطلس رسید و در آنجا به خانوادهاش پیوست. عبدرى توصیف دقیقى از مواضع و محلهاى جغرافیایى و آثار قدیم و اخلاق مردم محلى ارائه مىدهد، در واقع او ادامه دهنده راهى است که ابن عربى در سفرنامه نویسى شروع کرده بود. اسلوب زیبا و توجه به تمامى جوانب زندگى مردم باعث شده تا این اثر مورد توجه مردم محلى قرار گیرد.(79)
در قرن هشتم سفرنامه دیگرى توسط «ابن الحاج غرناطى» (713 ـ متوفى بعد از 768) تألیف گردید. این سفرنامه همچون آثار قبلى سفر به شرق بود. ابن الحاج غرناطى در سال 734 سفر خود را آغاز نمود و به حجاز رفته و حج بجاى آورد و سپس به افریقیه بازگشت و نزد برخى از سلاطین خدمت نمود و در بجایه سفرنامهاش را تدوین نمود. او مدتى در خدمت ابوعنان از سلاطین بنومرین، که از 731ه تا 749ه حکومت کرد، رفت و پس از فوت او به اندلس بازگشت. مقرى نسخهاى از رحله ابن الحاج را در اختیار داشته و آن را توصیف کرده است.(80)
پیش از این از رسایل جغرافیایى ابن خطیب بحث شد او رساله اول و چهارم را به شیوه سفرنامهاى تألیف کرده است. عنوان رساله اول «خطرة الطیف فى رحلة الشتاء و الصیف» مىباشد. ابن خطیب در این رساله به توصیف سفرش به همراه سلطان ابوالحجاج یوسفبن نصر مىپردازد. این سفر که در اندلس انجام گرفته است، در 17 محرم 748 شروع شد.(81) سفر او به سوى وادى آش(82) و بسطة(83) و پس از آن به برشانه(84) بوده است. ابن خطیب در این گزارش به مشاهد و مقابر و محلهایى که در طول راه نظر او را جلب کرده، پرداخته است. او در زمانى به این سفر رفته است که تعداد زیادى از شهرهاى اندلس از دست مسلمانان خارج شده بود، لذا سفر او کوتاه بود و در 8 صفر 748 به پایان رسید. متن سفرنامه مملو از لغات و اصطلاحات دشوار و پیچیده ادبى است و ابن خطیب با این شیوه نگارش هنر خود را در ادب و نویسندگى به نمایش گذاشته است.(85)
رساله چهارم «رحله لسان الدین بن خطیب فى بلاد المغرب» نام دارد. چنانکه از نامش پیداست حاوى گزارش او از سفر به مغرب و اطراف کوههاى اطلس غربى (معروف به کوه هنتاته) است. به جهت موقعیت خاص قبیله مصموده از بطون صنهاجه، ابن خطیب به آنجا سفر کرد و گزارشى از این قبیله فراهم نمود. بیشترین بخش سفرنامه مربوط به مشاهدات مستقیم مؤلف است و موضوعات تاریخى اهمیت بیشترى نسبت به موضوعات جغرافیایى دارد. توضیحات ابنخطیب از اغمات و تقسیمات آن داراى ارزش و اهمیت زیادى است. در این رساله نیز همچون رسایل دیگر، ابن خطیب از هنر نویسندگى خود در به کار بردن اصطلاحات و لغات مسجع براى زیبایى کلامش استفاده کرده است.(86) این سفرنامه یا در سالهاى 760 تا 763 تدوین یافته که ابن خطیب همراه سلطان مخلوع محمد الغنى باللّه به مغرب گریخته بود، و یا مربوط به سال 773 ه است که ابن خطیب بار دیگر به مغرب گریخته بود. رسایل ابن خطیب آخرین آثار سفرنامهاى اندلس مىباشد.
معجم نویسى:
در اندلس معجمهاى جغرافیایى بزرگى تصنیف شد که در تألیف معجمهاى بزرگ شرق همچون معجم البلدان تأثیر بسیارى داشتهاند. نویسندگان این معجمها با استفاده از آثار جغرافیایى و همچنین با اتکاى به علم و مشاهدات مستقیم خود و بهره گرفتن از اطلاعات مردم بومى هر منطقه اقدام به تألیف این آثار مىکردند.
اولین معجم بزرگ جغرافیایى توسط «بکرى» (405 ـ 478ه) تألیف شد. موقعیت علمى بکرى مورد ستایش بسیارى از مورخان قرار گرفته است.(87) اثر او با دو عنوان «معجم ما استعجم من اسماء الامکنه و البقاع» و «معجم ما استعجم من البلاد و المواضع» چاپ شده است. بکرى خود در مقدمه متذکر مىشود که آن چه در مورد منازل، دیار، روستاها، کوهها، آثار باستانى، آبها چاهها از حدیث و اخبار و تاریخ و اشعار وارد شده بر اساس حروف معجم، ذکر مىکند، او به جزیره العرب بیشتر از هر منطقهى دیگرى پرداخته است.(88)
بکرى براى تألیف این اثرش نیاز به اطلاعات گستردهاى داشت و باید علاوه بر مطالب جغرافیایى از اخبار و کتابهاى ادبى و احادیث و تاریخچه هر منطقه اطلاع کامل بدست مىآورد. او کتابش را بر اساس حروف هجاء مرسوم نزد اندلسىها مرتب کرد و ترتیب مکانهاى جغرافیایى در هر بابى به ترتیب دو حرف اول و دوم کلمه است بدون اینکه به حروف بعدى آن توجهى داشته باشد. کتاب داراى 784 باب است و اولین اثر به شیوه حروف ابجدى به شمار مىآید. مؤلف به اسمهاى وارده در قرآن و حدیث و مغازى و قصص توجه داشته و سعى کرده آنها را در معجمش بیارود.
اثر بکرى پس از تألیف معجم البلدان یاقوت از اهمیت افتاد و تحتالشعاع کتاب یاقوت قرار گرفت. بکرى از منابعى استفاده کرده که امروزه در اختیار ما نیست. او را باید بزرگترین جغرافىدانى که خدمات ارزندهاى به علم جغرافیا نموده است، بدانیم.
یکى دیگر از آثارى که به شیوه فرهنگنامهاى در اندلس گردآورى شده است «الروض المعطار فى خبر الاقطار» تألیف «ابوعبداللّه محمدبن عبدالمنعم الحمیرى» (قرن هفتم) مىباشد. حمیرى تحت تأثیر بکرى اقدام به تألیف این اثر نمود. حاجى خلیفه دو کتاب را با این عنوان نام مىبرد و یکى را مربوط به سال 900 هجرى مىداند و تاریخ دیگرى را ذکر نکرده است.(89) پرونسال معتقد است دو متن از کتاب فوق وجود داشته که از لحاظ زمانى یکى پس از دیگرى بوده است و دو مؤلف از خاندان حمیرى به تألیف و تصنیف در این مورد پرداختهاند: یکى از آنها مربوط به قرن نهم است و دیگرى به قرن هفتم باز مىگردد. با توجه به اینکه ابن خطیب (د. 776ه) از این اثر استفاده کرده، لذا مطمئن مىشویم که دو نسخه از این کتاب تألیف شده است.(90) گرچه حمیرى اثر خود را با ادریسى مقایسه کرده اما ارزش کار او به هیچ وجه قابل مقایسه با ادریسى نیست.
حمیرى در روض المعطار به ترتیب حروف الفبا به شرح مواضع جغرافیایى پرداخته و مسافتهاى بین شهرها را ذکر کرده است.(91) او از آثار جغرافیایى شرقى اطلاعات اندکى داشته و تنها منابع او، چند اثر جغرافیایى اندلس بوده است. با مقایسه روض المعطار و نزهة المشتاق ادریسى متوجه مىشویم که تقریبا تمامى مطالب مربوط به شهرهاى اندلس را از نزهة المشتاق گرفته است.(92) علاوه بر این اثر دو کتاب المسالک و الممالک و معجم مااستعجم بکرى مورد استفاده فراوان حمیرى قرار گرفته است.(93) رحله ابن جبیر نیز از منابع حمیرى شمرده مىشود.(94)
در واقع اثر حمیرى در مقایسه با سایر آثار جغرافیایى ارزش علمى زیادى ندارد و هنر او تنها در تنظیم توصیف شهرها بر اساس حروف الفبایى است و از این جهت باید او را آخرین مؤلف فرهنگنامه نویس جغرافیایى در اندلس شمرد.
احسان عباس چاپ کاملى از روض المعطار انجام داده و در هر موضعى منبع حمیرى را ذکر کرده است. شهرهاى اندلس در روض المعطار توسط لویى پرونسال به صورت جداگانه چاپ شده است.(95)
هفت اقلیم
توجه به هفت اقلیم در اندلس باعث تألیف آثار گران سنگى گردید. در این آثار ابتکاراتى دیده مىشود که در کتابهاى مشرق وجود ندارد. یکى از بهترین آثارى که بر اساس هفت اقلیم نوشته شد کتاب «نزهة المشتاق فى اختراق الافاق» تألیف شریف ادریسى (493 ـ 560ه) مىباشد.
ادریسى اولین متخصص واقعى علم جغرافیا در اندلس مىباشد و به جغرافیا جایگاه والایى بخشید او از خانواده ادریسیان علوى بود و مدت طولانى از عمرش را در سفر گذراند(96) و براى تألیف کتابش پانزده سال وقت صرف کرد. اثر ادریسى در مقایسه با سایر آثار جغرافیایى از ارزش علمى والایى برخوردار است. او به شمال آفریقا، آسیاى صغیر، مناطق مختلف اندلس، شمال غربى فرانسه و جزیره سیسیل سفر کرد. ادریسى در زمان روژه دوم به سیسیل سفر کرد و به خدمت او در آمده و به درخواست روژه کتاب نزهة المشتاق را تألیف کرد،(97) از اینرو اثر ادریسى به طور معمول با نام «کتاب رُجار» خوانده مىشود؛(98) حتى به درخواست او خلاصهاى از کتابش با عنوان «انس المهج و روض الفرج» تهیه نمود.
ادریسى براى تألیف کتابش زحمت فراوانى کشیده است او در مقدمه از منابع مورد استفادهاش نام برده است.(99) بیشتر توجهش به آثار جغرافیایى و نجومى بوده و پس از بررسى آثار و سیر در زمین روش جدیدى در جغرافیا نویسى به وجود آورد. ادریسى بر اساس تقسیم هفت اقلیم کتابش را تنظیم کرده و هر اقلیمى را به ده جزء تقسیم مىکند و در ابتدا حدود هر جزء را ذکر مىکند، این تقسیمبندى با زحمت زیادى انجام شده است. در مواردى بخشهایى از یک سرزمین در چند جزء از اقالیم مختلف آمده است. نزهة المشتاق در دو مجلد توسط چند تن از مستشرقین تصحیح و چاپ شده است. ادریسى براى روژه کره بزرگى از نقره ساخت و آن را به روژه داد.(100)
اثر دیگرى که به شیوه تقسیم به هفت تألیف شده «کتاب الجعرافیه و ماذکرته الحکماء فیها من العماره و ما فى کل جزء من الغرائب و العجائب تحتوى على الاقالیم السبعه و ما فى الارض من الامیال و الفراسخ» تألیف «محمدبن ابوبکر الزهرى» (متوفى قرن ششم) مىباشد. اطلاعات ما از زندگى زهرى بسیار ناقص است. او با استفاده از منابعى که در اختیارش بوده و همچنین نسخهاى از صورة المامونیه، اثرش را تألیف نموده است. با توجه به مطالب الجعرافیه متوجه این مسئله مىشویم که زهرى مدت طولانى را در سفر گذرانده است و شهرهاى مختلف اندلس را دیده و از منابع کمى استفاده کرده است. در ابتداى کتابش شرحى از جغرافیا و ویژگىهاى زمین و آبها و عجایب و غرایب را آورده و سپس به اقالیم سبعه مىپردازد و حدود هر اقلیم را مشخص مىکند.(101) در تقسیم بندى اقالیم هیچ امتیاز خاص و ویژگى ممتازى را نمىیابیم هر اقلیمى را به نام جزء خوانده و هر جزئى را به سه صُقع (ناحیه) تقسیم مىکند که هر صُقع منطقه خاصى را شامل مىشود؛ به عنوان نمونه زهرى اندلس را در جزء پنجم و در صُقع سوم قرار داده و شهرها و مناطق جغرافیایى آنرا یک به یک شرح مىدهد.(102) یکى از ویژگىهاى این اثر توجه به عجایب و غرایب است. همین ویژگى باعث شده تا مورد توجه عموم مردم قرار گیرد و نسخههاى خطى بسیارى از آن باقى بماند.
در سراسر کتاب کلمه جغرافیا به صورت جعرافیا (با «ع» بدون نقطه) نوشته است که به معنى خریطه یا نقشه است و این براساس زبان جارى نزد مردم مغرب و اندلس است. علت این نامگذارى اعتماد زهرى به صورة المامونیه است. اثر زهرى مورد استفاده ابنسعید مغربى در کتاب البدء و تاریخ آدم و احمدبن على المحلى در کتاب تحفة الملوک و الرغائب و مقرى قرار گرفته است.(103)
در قرن هفتم کتابى به نام «الجغرافیا فى الاقالیم السبع» توسط «علىبن سعدى العنسى» (610 ـ 685ه) تألیف شد. ابنسعید در این کتاب کاملاً به ادریسى تکیه داشته، زیرا اقلیمها را به هفت قسمت و هر کدام را به ده جزء تقسیم نموده است. او به طول و عرض جغرافیایى توجه خاصى دارد و سعى مىکند تا محل دقیق هر شهرى را معین کند بخشى از اطلاعاتش را در مورد جنوب ایتالیا و شهرها و ایالتهاى آن منطقه از دریانوردى به نام ابنفاطمه گرفته است. ابنسعید مورد استفاده و نقد ابوالفداء قرار گرفته است.(104)
تهیه نقشههاى جغرافیایى در اندلس:
جغرافىدانان اندلس در امر تهیه نقشه زحمت بسیار کشید. گرچه شمار اندکى از این نقشهها باقى مانده است اما مىتوان به اهمیت کار آنان پىبرد.
در بین جغرافىدانان اندلس، ادریسى به لحاظ تألیف اثرى در مورد نقشهنگارى اهمیت خاصى دارد، او کتابى به نام «روض الفَرَج و نزهة المُهَج» تألیف کرد که داراى هفتاد و سه نقشه است و در مقدمه این کتاب مىنویسد هدف وى به دست دادن اندیشهاى مختصر از نقشهنگارى است و منابع خود را نام مىبرد و آن چه را که در غرب دیده و یا از جهانگردان شنیده است، شرح مىدهد. این کتاب به صورت خطى در استانبول نگهدارى مىشود.(105) نقشه جهان ادریسى توسط کونر ادملر چاپ شده است.(106)
علاوه بر این اثر، ادریسى نقشه دیگرى نیز تهیه نمود، او خود در این مورد مىنویسد: به دستور او از نقره خالص دایره بزرگى ساختند که وزن آن 400 رطل رومى بود و هر رطل 112 درهم مىشد در آن تصویر اقالیم سبعه و بلاد آن و نواحى و اطراف و اکناف و خلیجها و دریاها و مجارى آبها و محل رودها و مناطق آباد و غیرآباد را کشیدند و راهها و مسافتها و بندرهاى معروف را در آن ترسیم نمودند و کتابى مطابق با نقشه تألیف نمودند که احوال بلاد و زمینها را توصیف مىکرد.(107) احتمال دارد این کتاب همان روض الفرج باشد. نقشه ادریسى اوج هنر نقشه کشى اسلامى در اندلس مىباشد.
پیش از این از «زهرى» و کتابش «الجعرافیه» سخن داشتیم. زهرى کتابش را بر اساس شرح نسخهاى از صورةالمامونیه که از طریق ابراهیم الفزارى بدست آورده بود تألیف کرد در مقدمه الجعرافیه در این مورد مىنویسد: مأمون براى الجعرافیه هفتاد تن از فلاسفه عراق را جمع کرد و آن را بر توصیف زمین وضع نمودند. اگر چه این کار به دور از حقیقت بود زیرا زمین کروى است و جعرافیه بسیط است، و اما آنها زمین را همچون اسطرلاب بسیط نمودند این کار براى این بود که بیننده تمام اجزاء و حدود اقالیم و دریاها را ببیند.(108) گرچه زهرى خود نقشهاى تهیه نکرد، اما با مطالعه اثر زهرى مىتوان مشخصات الصورة المامونیه را فهمید.
در قرن هفتم هجرى نقشهاى جغرافیایى توسط ابن سعید مغربى تهیه شد.(109) اطلاعات ما از این نقشه و خصوصیات آن بسیار ناقص است، اما مىتوان گفت این نقشه همچون نقشههاى ابنحوقل نبوده است بلکه براى توضیح ذهن خواننده ترسیم شده است.
سایر آثار جغرافیایى: علاوه بر آثار مذکور، کتابهاى دیگرى در موضوعات مختلف جغرافیایى تدوین شد که در تقسیم بندىهاى فوق قرار نمىگیرد. از جمله آنها مىتوان به ترجمه کتاب اوروزیوس که توسط قاسمبن اصبغ(110) (متوفى 340ه) صورت گرفت اشاره کرد. ترجمه کتاب اوروزیوس باعث آشنایى مسلمانان با این اثر شد و در واقع منبع اصلى مسلمانان در تألیف آثار جغرافیایى به شمار مىرفت. بخش جغرافیایى کتاب قسمت کوچکى را شامل مىشود. احمدبن محمد رازى از علمایى است که کتابش را بر اساس اثر اوروزیوس تألیف نمود. ادریسى نیز از اوروزیوس به عنوان یکى از منابع خود یاد مىکند.(111)
در قرن هفتم هجرى یکى از علماى بزرگ اندلس به نام «ابوالحسن علىبن سعید العنسى» (610 ـ 685ه) ظهور کرد. ابن سعید آثار بسیارى دارد،(112) اما از بین آنها دو کتاب «المُغرب فى حلى المَغرب» و «المُشرق فى حلى المَشرق» در مورد جغرافیاست.(113)
تألیف المغرب تنها توسط ابن سعید نبوده بلکه در طى یکصد و پنجاه سال و بدست شش نفر از علماى اندلس صورت گرفته است و هر کدام پس از دیگرى آن را تصحیح نمودهاند. اولین فرد ابومحمد عبداللهبن ابراهیمبن الحجارى است که در سال 530ه کتابى به نام «المسهب فى غرائب المغرب» براى عبدالملکبن سعید تألیف نمود. پس از او عبدالملکبن سعید آن را تصحیح و تنقیح نمود و بخشهایى را به آن اضافه کرد. دو پسر عبدالملک، احمد و محمد نیز از مؤلفان اثر مذکور بودند. موسىبن محمد که از عالمترین افراد خانواده بنىسعید بود به این کتاب قسمتىهایى را افزود و سرانجام بدست علىبن سعید صورت نهایى یافت.(114)
ابن سعید در مقدمه اثرش شیوه نگارش کتابش را بیان کرده و مىنویسد: هر کدام از این دو اثر را به ترتیب بلاد مرتب نمودم هر زمانى که سرزمینى را ذکر مىکردم، کوره آن را یاد نموده و از کرسى مملکت شروع کردم و ویژگىهاى طبیعى آن را بیان مىکردم؛ سپس به پنج طبقه مىپردازم و هر طبقهاى را بعد از طبقه دیگرى آوردم؛ و آن پنج طبقه عبارتند از: طبقة الامراء، طبقة الروساء، طبقة علماء، طبقة الشعراء و طبقة اللفیف(115) (گروه مردم).
ابن سعید در مورد کورههاى اندلس بحث کرده و این بخش را «کتاب وَشِ الطُّرُس فى حلى الجزیره الاندلس» نامیده است؛ سپس اندلس را به سه قسمت غرب، میانه و شرق تقسیم کرده است و هر قسمتى را به نام کتابى خاص آورده است.(116) ابن سعید به مناطق مختلف جغرافیایى آندلس توجه داشته و از دریاى مدیترانه به تفصیل بحث کرده است.
بسیارى از آثار ذکر شده در این مقاله علاوه بر اطلاعات جغرافیایى مطالب ذى قیمتى را در ارتباط با موضوعات تاریخى و فرهنگ شهرهاى اندلس در اختیار خواننده قرار مىدهند که با مطالعه آنها مىتوان تاریخ و فرهنگ اندلس را بهتر شناخت.
پىنوشتها:
1. طاهر مظفر العمید، آثار المغرب و الاندلس (بغداد، وزارة التعلیم العالى و البحث العلمى، بىتا) ص 146 ـ 145.
2. Marsianos.
3. Avienus.
4. Appianus.
5. Blenius.
6. حسین مونس، تاریخ الجغرافیا و الجغرافییین فى الاندلس (قاهره مکتبه مدبولى 1986) به نقل از
A dolf schultan Iberiscbeland skund p12
7. ف، ن، آرسکى، نقدى بر استرابون، ترجمه محمد تقىزاده (تهران، پویش 1356) ص 112 ـ 114.
8. Horosius.
9. سلمى خضر اجبوسى، میراث اسپانیاى مسلمان، ترجمه محمدتقى اکبرى (مشهد، بنیاد پژوهشهاى آستان قدس، 1380) ج 1، ص 540 به عنوان نمونه ادریسى در ابتداى نزهة المشتاق از اوروزیوس به عنوان یکى از منابعش یاد مىکند. ر. ک، محمدبن محمدادریسى، نزهة المشتاق فى اختراق الافاق، (قاهره، مکتبه الثقافه الدینیه، 1414) ج 1، ص 6.
10. احمدبن محمد مقرى، نفح الطیب، تصحیح محمدمحىالدین عبدالحمید (بیروت، بىنا، 1367ه) ج 4، ص 108؛ ابنالابار،محمدبن عبداللّه، الحله السیراء، تصحیح حسین مونس (قاهره،الشرکةالعربیه، 1963) ص 366.
11. ابن فرضى، تاریخ العلماء و الرواه للعلم بالاندلس تصحیح عزت العطار (بغداد، مکتبه المثنى، بىتا) ج 1، ص 54.
12. محمدبن فتوح الحمیدى، جذوة المقتبس فى ذکر ولاة الاندلس تصحیح محمدبن تاویت الطبخى (قاهره، مکتب نشر الثقافه الاسلامیه، 1372ه ) ص 96 ـ 97؛ احمدبن یحیى الضبى، بغیة الملتمس فى تاریخ رجال اهل الاندلس، (بغداد، قاهره مکتبه المثنى، بىتا) ص 140 و احمدبن محمد مقرى، نفح الطیب،ج 4، ص 166.
13. براى نمونه ر. ک، محمدبن عبدالمنعم حمیرى، الروض المعطار فى خبر الاقطار، تصحیح احسان عباس (بیروت مکتبه لبنان 1984ه)، ص 389.
14. عبدالرحمن حمیده، اعلام الجغرافیین العرب و مقتطفات من آثارهم، (دمشق، چاپ دارالفکر 1404ه)، ص 302.
15. بخشهایى از اثر رازى را حمیرى در روض المعطار آورده است با مراجعه به روض المعطار مىتوان دورنمایى از اثر رازى را به دست آورد.
16. پالنثیا گنزالس، تاریخ الفکر الاندلسى، ترجمه از اسپانیایى حسین مونس (قاهره، مکتبه الثقافه الدینیه، بىتا) ص 197 ـ 198.
17. همان.
18. الضبى، احمدبن یحیى، بغیة الملتمس فى التاریخ رجال اهل الاندلس (بغداد، قاهره مکتبه المثنى، بى تا) ص 182 ـ 183؛ ابن بشکوال، الصله (قاهره، دارالمصریه للترجمه و التألیف، 1966) ج 1، ص 115 ـ 116 ـ 117، حمیدى، جزوه المقتبس، ص 127 ـ 130.
19. ادریسى، نزهة المشتاق فى اختراق الافاق ج 1، ص 5 ؛ یاقوت الحموى، معجم البلدان، تصحیح فرید عبدالعزیز الجندى، (بیروت، دارالکتب العلمیه، بىتا) ج 5، ص 119 ذیل المریه.
20. الحموى، معجم البلدان، ج 5، ص 140، ذیل المریه.
21. Todmir.
22. Valencia.
23. Zaragoza.
24. Huesca.
25. Cordova.
26. Elvira.
27. Sevilla.
28. Iviebla.
29. Sidonia.
30. Algeciras.
31. کراچکوفسکى، تاریخ الادب الجغرافى العربى، ج 1، ص 274.
32. کاظم موسوى بجنوردى، دائرةالمعارف بزرگ اسلامى (تهران، 1370) ج 3، ص 512.
33. Saltes.
34. علىبن بسامابن بسام، الذخیره فى محاسن اهل الجزیره، تصحیح سالم مصطفى البدرى (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1419ه ) ج 2، ص 144؛ محمدبن عبداللّه ابن الابار، الحله السیراء 372 ـ 373؛ خلفبن عبدالملک ابن بشکوال، الصله .
35. آثار بکرى در عبدالرحمنبن ابوبکر سیوطى، بغیة الوعاة فى طبقات النحویین و النحاة (بیروت، دارلامعرفه بىتا) ص 285 آمده است.
36. حسین مونس، تاریخ الجغرافیا و الجغرافیین فى الاندلس، ص 236 ـ 237 و نیز مراجعه شود به پاروقى الحلة السیراء، ص 168 ـ 169.
37. به عنوان نمونه به توصیف برقه که توسط یاقوت ارائه شده مراجعه شود چاپ درالکتب العلمیه ج 1، ص 443 و نیز بیان المغرى ابن عذارى ج 1، ص 151 ـ 152، در بحث به قدرت رسیدن فاطمیان ابن ابار از المسالک و الممالک بکرى استفاده کرد. مراجعه کنید به: الحلة السیراء، ص 425 و همچنین احمدبن یحیى ابن فضلاللّه، مسالک الابصار فى ممالک الامصار تصحیح احمد زکى پاشا (قاهره، دار الکتب المصریه، 1342) ج 1، ص 29.
38. مقرى، نفح الطیب، ج 1، ص 188؛ اسماعیل پاشا، هدیة العارفین اسماء المؤلفین و آثار المصنفین، تصحیح رفعت بیکله (مکتبه الاسلامیه، طهران، 1967) ج 2، ص 186.
39.این بخش در مجله معهد المخطوطات العربیه قاهره 1375 ه به چاپ رسیده است.
40. مقرى، نفح الطیب، ج 1، ص 124 و 271 ـ 279 و ج 2، ص 7 و 14.
41. Malaga.
42. Granada.
43. محمدبن عبداللّه ابن خطیب، مشاهدات لسانالدین الخطیب فى بلاد المغرب و الاندلس، تصحیح احمد مختار العبادى (اسکندریه، 1958م) ص 67 ـ 69.
44. رساله دوم در کتاب مشاهدات لسانالدین خطیب ص 69 ـ 115 آمده است.
45. Sevilla.
46. در مورد حمله نورمانها به اشبیلیه مراجعه کنید به: محمدبن محمد ابن عذارى، البیان المُغرب فى اخبار الاندلس و المَغرب تصحیح لویى پرونسال (بیروت، دارالثقافه 1400ه) ج 2، ص 88 ـ 89؛ مقرى، نفح الطیب، ج 1، ص 323 ـ 324؛ عبدالرحمنبن محمد ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون (قاهره، بىنا، بىتا).
47. عبدالرحمن حمیده، اعلام الجغرافیین العرب صفحه 167 و کراچو کوفسکى، تاریخ الادب الجغرافى العربى، ص 136.
48. Castilla.
49. Toledo.
50. کاملترین شرح را از این سفارت عمربن حسنابن دحیه، المطرب من اشعار اهل المغرب تصحیح ابراهیم الابیارى (قاهره، اداره نشر التراث القدیم، 1954) ص 138 ـ 147 همچنین منابع دیگرى از جمله: عبدالملکبن محمد ثعالبى، یتیمة الدهر فى محاسن اهل العصر، تصحیح محمد محىالدین عبدالحمید (بیروت، دارالفکر، 1366ه) ج 2، ص 56 و ابن عذارى، البیان المغرب، ج 2، ص 93 و حمیدى، جذوة المقتبس فى ذکر ولاة الاندلس، ص 352 و ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 282.
51. مقرى، نفح الطیب، ج 3، ص 25 ـ 26؛ ابن حیان القرطبى، المقتبس من انباء اهل الاندلسى، تصحیح محمود على مکى (قاهره، لجنه احیاء التراث، 1971) ج 2، ص 194؛ گنزالس پالنثیا، تاریخ الفکر الاندلسى، ص 56 ـ 57.
52. ابن دحیه، المطرب، ص 148 ـ 149 ـ 150.
53. ادریسى، نزهة المشتاق، ج 2، ص 548 و ابوحامد غرناطى، تحفة الالباب تصحیح گابریل فران (چاپ فرانسه، بىنا، 1925) ص 86.
54. کراچوکوفسکى، تاریخ نوشتههاى جغرافیایى در جهان اسلامى ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1379) ص 110.
55. عبدالرحمن حمیده، اعلام الجغرافیین العرب، ص 289؛ مجله مشکوة شماره 62 ـ 65 سال 1378 مقاله حضور مسلمانان در قاره امریکا پیش از کریستف کلمب تألیف محمد عبدالجبار ترجمه محمدتقى اکبرى ص 105 گرچه این نظریه توسط برخى محققان عنوان شده اما به نظر مىرسد در آن مدت نمىتوانستند اقیانوس اطلس را طى کنند و این جزایر باید جزایر نزدیک اندلس همچون جزایر قنارى باشد.
56. به عنوان ر. ک به توصیف حمیدى از شهر لورقه که به نقل از ابراهیمبن یعقوب است الروض المعطار، ص 512.
57. کراچوکوفسکى، تاریخ نوشتههاى جغرافیایى درجهان اسلام، ص 154 ـ 155.
58. براى شرح کامل زندگى ابن عربى مراجعه کنید به: ابن عربى، محمدبن عبداللّه، العواصم من القواصم فى تحقیق مواقف الصحابه بعد وفاة النبى(ص)، تصحیح محبالدین خطیب (قاهره، المکتبه السلطنیه، 1375ه) ص 10 ـ 26.
59. کراچکوفسکى، تاریخ نوشتههاى جغرافیایى، ص 241.
60. دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، مقاله ابن عربى، ج 4، ص 225.
61. مقرى، نفح الطیب، ج 2، ص 244 ـ 249.
62. أقلیش شهرى داراى دژ و مرکز ایالت شنتیریه است. این شهر توسط فتحبن خاقان در سال 160 ساخته شده است. مراجعه کنید به: حمیرى، صفة جزیة الاندلس، تصحیح لویى پرووسنال (بىجا، مطبعة لجنة التالیف و الترجمه و النشر، 1937م) ص 28.
63. مقرى، نفح الطیب، ج 3، ص 5.
64. عبدالرحمن، حمیده، اعلام الجغرافیین العرب، ص 368.
65. مقرى، نفح الطیب، ج 3، ص 5 و 6.
66. عبدالرحمن، حمیده، اعلام الجغرافیین العرب، ص 368.
67. زکریابن محمد، قزوینى، عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات تصحیح نصراللّه سبوحى، (تهران، بىنا، 1361) ص 131 ـ 136، 146، 182 و 236.
68. ابوحامد غرناطى، تحفة الالباب، تصحیح گابریل فران (چاپ فرانسه 1925،) ص 336 به بعد و 116 ـ 117.
69. همان منبع، ص 336.
70. بلخبن بشر رهبرى گروهى از اعراب را در سال 124ه به عهده داشت او بر ضد عبدالملکبن قطن قیام کرد و پس از دوازده نبرد عبدالملک اسیر شد و پس از چندى بقتل رسید و بلجبن بشر یک سال براندلس حکومت کرد. مراجعه کنید به: عمر فروخ، العرب و الاسلام فى الحوض الغربى من الحجر الابیض المتوسط (بیروت، دارالکتب العربى، 1981م) ص 146 ـ 147 ـ 148.
71. مقرى، نفح الطیب، ج 3، ص 143 ـ 144.
72. عبدالرحمن، حمیده، اعلام الجغرافیین العرب، ص 409.
73. اصطلاحا به منطقه شمال بینالنهرین که بین دو رود دجله و فرات قرار دارد جزیره مىگویند.
74. اسماعیل پاشا، هدیة العارفین، ج 2، ص 109.
75. براى اطلاع بیشتر مراجعه کنید به: محمدبن محمدابن جبیر، الرحله ابن جبیر (بیروت دار صادر).
76. ابن خطیب، محمدبن عبداللّه، الاحاطه فى اخبار غرناطه، تصحیح محمد عبداللّه عنان (قاهره، مکتبه الخلاجى، 1421ه) ج 2، ص 231 ـ232.
77. سیوطى، بغیة الوعاة، ص 143 و مقرى، نفح الطیب، ج 2، ص 268.
78. شریش (Jerez) از شهرهاى شذونه و نزدیک اقیانوس اطلس قرار دارد. مراجعه کنید به: حمیرى، صفة جزیرة الاندلس، ص 102.
79. عبدالرحمن، حمیده، اعلام الجغرافیین العرب، ص 496 ـ 497، و 498 ـ 501 و کراچکوفسکى: تاریخ الادب الجغرافى العربى، ص 288 ـ 289.
80. مقرى، نفح الطیب، ج 8، ص 291 و 293؛ صلاحالدین منجد، المشرق فى نظر المغاربه و الاندلسیین فى القرون الوسطى (بیروت، دارالکتب الجدید، 1963) ص 47 و 48.
.81 ــــــــــــــــــــــ، مشاهدات لسان الدینبن خطیب، ص 26.
82. وادى آش از شهرهاى بزرگ اندلس، در نزدیکى غرناطه واقع است و رودهایى در اطراف آن جارى است. مراجعه کنید به: الروض المعطار، تصحیح احسان عباس، ص 604.
83. بسطة از شهرهاى اندلس که در نزدیکى وادى آش قرار دارد. مراجعه کنید به: همان منبع ص 113.
84. برشانه از شهرهاى اندلس و داراى دژى است که دو رود آنرا از اطراف گرفتهاند و از قوىترین دژها است. مراجعه کنید به: همان منبع، ص 88.
85. براى اطلاع از متن سفرنامه مراجعه کنید به: مشاهدات لسانالدینبن خطیب ص 52 ـ 53.
86. محمدبن عبداللّه ابن خطیب، نفاضه الجراب فى علالة الاغتراب تصحیح احمدمختار العبادى (بغداد، دارالنشر المغرب بىتا) ج 2، ص 43 ـ 80 و مشاهدات لسان الدینبنخطیب، ص 119 ـ 156.
87. ابن الابار، الحله السیراء، ص 372 ـ 373.
88. عبداللّهبن عبدالعزیز بکرى، معجم ما استعجم من البلاد و المواضع تصحیح جمال طلبه (بیروت، دارالعلمیه، 1418) ج 1، ص 5 ـ 90.
89. مصطفىبن عبداللّه حاجى خلیفه، کشف الظنون عن اسامى الکتب و الفنون (بىجا، مطبعه و کاله المعارفه الجلیه، 1941ه ) ج 1، ص 580.
90. ابن خطیب، الاحاطه (قاهره، شرکه طبع الکتب العربیه) ج 3، ص 134 ـ 135.
91. حمیرى، الروض المعطار، ص 1 و 2.
92. به عنوان نمونه مقایسه شود نزهة المشتاق ج 2، ص 545 ذیل شهر مارده با الروض المعطار، ص 518 و 519 و همچنین سایر شهرهاى اندلس.
93. مقایسه شود معجم ما استعجم، ج 1، ص 344 با الروض المعطار ص 150 ذیل «ثمانین».
94. مقایسه شود الرحله ابن جبیر 258 با الروض المعطار ص 198 ذیل «حمص».
95. صفة جزیره الاندلس منتخبه من کتاب الروض المعطار فى خبر الاقطار تصحیح و گردآورى لویى پرونسال قاهره، 1937.
96. اسماعیل پاشا، هدیة العارفین، ج 6، ص 94.
97. خلیلبن ایبک صفدى، الوافى بالوفیات تصحیح هلموت ریتر (لیسبادن،دارالنشر،1401) ج 1، ص163.
98. ـــــــــــــــــــــ ، مسالک الابصار فى ممالک الامصار، ج 1، ص 19.
99. ادریسى، نزهة المشتاق، ص 5 و 6.
100. سامى البجیرمى، ادریسى و الکرة المَجسَّمة (الدار المصریة البنانیه) ص 14.
101. محمدبن ابوبکر، زهرى، کتاب الجعرافیه تصحیح محمد حاج صادق، (دمشق، معهد الفرشى، 1968م) ص 297.
102. زهرى، الجعرافیه، ص 206 ـ 272.
103. همان، ص 308 مقرى، نفح الطیب، ج 1، ص 210 و 211.
104. به عنوان نمونه مراجعه کنید به: ابوالفداء، اسماعیلبن على، تقویم البلدان تصحیح ماک کوکین و یسلان (چاپ پاریس، دارالطباعه السلطانیه، 1840) ص 121، 131، 135 و 137.
105. کراچکوفسکى این اثر را دیده و شرح مىدهد. مراجعه کنید به: تاریخ نوشتههاى جغرافیایى، ص 234.
106. ادریسى، نقشه صورة الارض، تصحیح و ترجمه کونراد ملر ترجمه به عربى محمد بهجه الاثرى (بغداد، المجمع العراقى، 1370).
107. ادریسى، نزهة المشتاق، ج 1 ،ص 2 و 7، صفدى، الوافى بالوفیات، ج 1، ص 163.
108. الزهرى، الجعرافیه، ص 308.
109. مقرى، نفح الطیب، ج 1، ص 209.
110. در مورد زندگى قاسمبن اصبغ مراجعه کنید به: ابن فرضى، تاریخ العلماء و الرواه للعلم بالاندلس، ج 1 ص 405 و الضبى، بغیة الملتمس فى تاریخ الرجال اهل الاندلس، ص 433 ـ 434 و مقرى، نفح الطیب، ج 2، ص 253 ـ 254.
111. ادریسى، نزهة المشتاق، ج 1، ص 6.
112. مقرى، نفح الطیب، ج 3 ،ص 38 و حاجى خلیفه، کشف الظنون، ج 2 ص 103؛ دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 3، ص 689 ـ 690 ـ 691.
113. خانواده آل سعید نسبشان به عمار یاسر مىرسید و آنها از فرمانروایان قلعه یَصُب بودند. چند نفر از این خانواده در خدمت مرابطین، به امور حکومتى گماشته شدند.
114. مقرى، نفح الطیب ج 3، ص 95 و ابن سعید، المغرب فى حلى المغرب، ج 1، ص 1. در مورد زندگى آل سعید به المغرب فى حلى المغرب، ص 2 و 3 و 4 تصحیح شوقى ضیف و نفح الطیب، ج 3، ص 96 ـ 99 ـ 100 ـ 101 مراجعه شود.
115. ابن سعید، المغرب ص 9.
116. همان، ص 33.
منابع:
ـ آرسکى، ف، ن، نقدى بر استرابون، ترجمه محمد تقى زاده، (تهران، پویش، 1356ه).
ـ ابن الابار، محمدبن عبداللّه، الحله السیراء تصحیح حسین مونس (قاهره، الشرکة العربیه، 1963).
ـ ابن بسام، علىبن بسام، الذخیره فى محاسن اهل الجزیره، تصحیح سالم مصطفى البدرى (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1419ه ).
ـ ابن بشکوال، خلفبن عبدالملک، الصله (قاهره، الدار المصریه للترجمه و التألیف، 1996م).
ـ ابن جبیر، محمدبن محمد، الرحله ابن جبیر (بیروت، دار صادر).
ـ ابن حیان القرطبى، المقتبس من انباء اهل الاندلس، تصحیح محمود على مکى (قاهره، لجنه احیاء التراث، 1971).
ـ ابن خطیب، محمدبن عبداللّه، الاحاطه فى اخبار غرناطه، تصحیح محمد عبداللّه عنان (قاهره، مکتبه الخلاجى، 1421ه).
ـ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، مشاهدات لسانالدین الخطیب فى بلاد المغرب و الاندلس، تصحیح احمد مختار العبادى (اسکندریه، 1958).
ـ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، نفاضه الجراب فى علالة الاغتراب، تصحیح احمدمختار العبادى (بغداد، دارالنشر المغرب، بىتا).
ـ ابن خلدون، عبدالرحمنبن محمد، تاریخ ابن خلدون (قاهره، بىنا، بىتا).
ـ ابن دحیه، عمربن حسن، المطرب من اشعار اهل المغرب، تصحیح ابراهیم الابیارى (قاهره، اداره نشر التراث القدیم، 1954).
ـ ابن سعید علىبن موسى، المُغرب فى حلى المَغرب، تصحیح شوقى الضیف (قاهره، دار المعارف، 1993).
ـ ابن عذارى، محمدبن محمد، البیان المُغرب فى اخبار الاندلس و المَغرب، تصحیح لویى پرونسال (بیروت، دارالثقافه، 1400ه).
ـ ابن عربى، محمدبن عبداللّه، العواصم من القواصم فى تحقیق مواقف الصحابه بعد وفاة النبى(ص)، تصحیح محبالدین خطیب (قاهره، المکتبه السلطنیه، 1375ه).
ـ ابن فضلاللّه، احمدبن یحیى، مسالک الابصار فى ممالک الامصار، تصحیح احمد زکى پاشا (قاهره، دار الکتب المصریه، 1342).
ـ ابوالفداء، اسماعیلبن على، تقویم البلدان، تصحیح ماک کوکین و یسلان (چاپ پاریس، دارالطباعه السلطانیه، 1840).
ـ اجبوسى سلمى، خضر، میراث اسپانیاى مسلمان، ترجمه محمدتقى اکبرى (مشهد، بنیاد پژوهشهاى آستان قدس، 1380) ج 1.
ـ ادریسى، محمدبن محمد، نزهة المشتاق فى اختراق الافاق، (قاهره، مکتبه الثقافه الدینیه، 1414).
ـ ــــــــــــــــــ ، نقشه صورة الارض، تصحیح و ترجمه کونراد ملر ترجمه به عربى محمد بهجه الاثرى (بغداد، المجمع العراقى، 1370).
ـ البجیرمى، سامى، ادریسى و الکرة المَجسَّمة (الدار المصریة البنانیه)ـ صفدى، خلیلبن ایبک، الوافى بالوفیات، تصحیح هلموت ریتر، (لیسبادن، دارالنشر، 1401).
ـ بکرى، عبداللّهبن عبدالعزیز، معجم ما استعجم من البلاد و المواضع، تصحیح جمال طلبه (بیروت، دارالعلمیه، 1418).
ـ پاشا، اسماعیل، هدیة العارفین اسماء المؤلفین و آثار المصنفین (طهران، مکتبه الاسلامیه، 1967).
ـ ثعالبى، عبدالملکبن محمد، یتیمة الدهر فى محاسن اهل العصر، تصحیح محمد محىالدین عبدالحمید (بیروت دارالفکر، 1366ه).
ـ حاجى خلیفه، مصطفىبن عبداللّه، کشف الظنون عن اسامى الکتب و الفنون (بىجا، مطبعه و کاله المعارفه الجلیه، 1941ه ).
ـ الحموى، یاقوت، معجم البلدان (بیروت، دارالصادر، 1374ه ).
ـ الحمیدى، محمدبن فتوح، جذوة المقتبس فى ذکر ولاة الاندلس، تصحیح محمدبن تاویت الطبخى (قاهره، مکتب نشر الثقافه الاسلامیه، 1372ه ).
ـ حمیده، عبدالرحمن، اعلام الجغرافیین العرب و مقتطفات من آثارهم، دمشق، دارالفکر، 1404ه ).
ـ حمیرى، محمدبن عبدالمنعم، الروض المعطار فى خبر الاقطار، تصحیح احسان عباس (بیروت مکتبه لبنان، 1984ه ).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، صفة جزیة الاندلس، تصحیح لویى پرووسنال (بىجا، مطبعة لجنة التالیف و الترجمه و النشر، 1937م).
ـ زهرى، محمدبن ابوبکر، کتاب الجعرافیه، تصحیح محمد حاج صادق، (دمشق، معهد الفرشى، 1968م).
ـ سیوطى، عبدالرحمنبن ابوبکر، بغیة الوعاة فى طبقات النحویین و النحاة (بیروت، دارالمعرفه، بىتا).
ـ الضبى، احمدبن یحیى، بغیة الملتمس فى تاریخ رجال اهل الاندلس، (بغداد، قاهره مکتبه المثنى، بىتا).
ـ غرناطى، ابوحامد، تحفة الالباب، تصحیح گابریل فران (چاپ فرانسه 1925).
ـ فروخ، عمر، العرب و الاسلام فى الحوض الغربى من الحجر الابیض المتوسط (بیروت، دارالکتب العربى، 1981م).
ـ قزوینى، زکریابن محمد، عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات، تصحیح نصراللّه سبوحى، (تهران، بىنا، 1361).
ـ کراچوکوفسکى، تاریخ نوشتههاى جغرافیایى در جهان اسلامى، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1379).
ـ گنزالس، پالنثیا، تاریخ الفکر الاندلسى، ترجمه از اسپانیایى حسین مونس (قاهره، مکتبه الثقافه الدینیه).
ـ مظهر العمید، طاهر، آثار المغرب و الاندلس (بغداد، وزارة التعلیم العالى و البحث العلمى، بىتا).
ـ مقرى، احمدبن محمد، نفح الطیب، تصحیح محمد محىالدین عبدالحمید (بیروت، دارالکتب العربى، 1376ه).
ـ منجد، صلاحالدین، المشرق فى نظر المغاربه و الاندلسیین فى القرون الوسطى (بیروت، دارالکتب الجدید، 1963).
ـ موسوىبجنوردى، کاظم (زیر نظر) دائرةالمعارف بزرگ اسلامى (تهران، 1370).
ـ مونس، حسین تاریخ الجغرافیه و الجغرافیین فى الاندلس (قاهره، مکتبه مدبولى، 1986).
در این مقاله سعى شده تا آثار جغرافیایى که در هر یک از زمینههاى فوق تألیف شده به اختصار مورد بررسى قرار گیرد.
علم جغرافیا در اندلس همزمان با علم تاریخ آشکار گردید، همان عواملى که باعث شد جغرافیا در شرق رونق گرفته و رشد کند، در اندلس نیز باعث رشد و رونق جغرافیا گردید، انجام سفر حج و مسیر کاروانها به سوى حجاز همچنین سفر علماى اندلس براى فراگیرى علم به شرق باعث توجه به علم جغرافیا گردید. در اندلس آثار جغرافیایى بسیارى تألیف شد برخى از آنها از نظر علمى قابل رقابت با آثار جغرافىدانان بزرگ شرق بودند. نکتهاى که در این آثار قابل توجه است این است که، مکتب بلخى و عراقى در اندلس طرفدارى ندارد. جغرافى دانان اندلس بیشتر از تألیفات لاتینى و فرانکها و گوتها که پیش از ورود اسلام به اندلس به نگارش درآمده بود، بهره بردند. مرزبندى ایالات و اندازهگیرى مسافتها و تاریخ شبه جزیره و تاریخ بعضى از سرزمینها و شهرها را از اهالى اندلس فرا گرفتند. بسیارى از اسامى شهرها و مناطق جغرافیایى را نیز از ساکنان اولیه اسپانیا فراگرفتند.(1)
عوامل مؤثر در منابع جغرافیایى اندلس
تأثیر آثار یونانى و رومى را در منابع جغرافیاى اسلامى اندلس نمىتوان انکار کرد. جغرافىدانانى همچون مارسیانوس،(2) افیینوس،(3) اپیانوس(4) و بلینیوس(5) توصیفاتى از اندلس آوردند که مورد استفاده مسلمانان قرار گرفت.(6)
از علماى دیگر استرابون است. او به اسپانیا سفر و برخى مناطق آن را توصیف کرد و قسمت باریکى را که شبه جزیره را به اروپا وصل مىکند، برزخ نامید. نظرات او در مورد حدود اندلس در نوشتههاى اسلامى نفوذ کرد.(7) گرچه جغرافىدانان اندلس تحت تأثیر تقسیم بطلمیوس قرار نگرفتند اما برخى تقسیمات او را در مورد شبه جزیره اندلس پذیرفتند.
یکى از جغرافىدانان اندلس که تأثیرى در جغرافیاى اسلامى اندلس گذاشت اوروزیوس(8) (385 ـ 420 میلادى) بود، که اعراب او را هروشیش نامیدند. تقسیمات او در مورد اندلس مورد استفاده مسلمانان قرار گرفت.(9)
تقسیمبندى آثار جغرافیایى اندلس
آثار جغرافیایى اندلس را مىتوان به چندین دسته تقسیمبندى کرد. بیشترین آثار نویسندگان اندلس در دو موضوع مسالک و ممالک و سفرنامه تألیف گردید. در کنار این دو نوع، تألیف بر پایه هفت اقلیم و معجم نویسى و عجایب و غرایب و همچنین تهیه نقشههاى جغرافیایى را از نظر دور نداشتهاند. برخى از آثار جغرافیایى در دو زمینه قابل طرح مىباشند. در این تقسیمبندى که توسط نگارنده انجام شده به تمامى آثار جغرافیایى اندلس توجه شده است.
برخى از شخصیتهایى را که در این مقاله از آنان سخن گفته شده، به عنوان یک جغرافىدان نمىتوان معرفى کرد بلکه سفرها و فعالیتهاى جغرافیایى آنها در منابع دیگر آمده است، به عنوان نمونه مىتوان به یحیى الغزال و مغرورین اشاره کرد. مؤلفین آثار جغرافیایى اندلس از منابع شرق نیز بهره بردهاند که با مقایسه آنها متوجه میزان تأثیر پذیرى ایشان مىشویم.
مسالک و ممالک:
اولین دسته که مورد بررسى قرار مىگیرد آثارى هستند که به شیوه مسالک و ممالک تألیف شدهاند. علماى اندلس از اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم به این شیوه نگارش توجه نمودند. نخستین فردى که در این موضوع کتابى تألیف کرد «ابوعبدالله محمدبن یوسف الوراق» (293 ـ 363ه) مىباشد. او در دربار «حکم المستنصر» (350 ـ 366ه) به فعالیتهاى علمى مىپرداخت و براى خلیفه کتاب بزرگى به نام «مسالک افریقیه و ممالکها» را تألیف کرد. همچنین در اخبار ملوک افریقیه و جنگهاى آنها و غلبه کنندگان بر آنها کتاب دیگرى به نگارش درآورد. به لحاظ اطلاعات جامعى که در مورد شهرهاى شمال افریقا داشته به دستور خلیفه حکم المستنصر آثار جغرافیایى را در مورد این شهرها تألیف نمود. ابن عذارى و بکرى از کتاب محمدبن یوسف استفاده بسیار بردهاند. در حقیقت او اولین فردى است که روش جغرافیاى اقلیمى را در اندلس متداول نمود.
در نیمه دوم قرن سوم و اوایل قرن چهارم خانوادهاى در اندلس ظهور کردند که موسوم به «آل رازى» هستند از این خانواده سه نفر شناخته شدهاند اولین آنها «محمدبن موسى رازى» (م 273) است او ساکن قرطبه بوده و در تاریخ و جغرافیا و گیاهشناسى تخصص داشته است. اثر وى کتابى است به نام «الرایات».(10) این کتاب موجود نیست ولى بخشهایى از آن را مىتوان در آثار دورههاى بعدى یافت موضوع اصلى کتاب تاریخ و جغرافیاى اندلس است.
مهمترین فرد این خانواده «احمدبن محمد رازى» (274 ـ 344ه) است. در حقیقت او را باید پدر جغرافیا و تاریخ اندلس دانست. احمدبن محمد یکى از آثار اوروزیوس را ترجمه کرد. شخصیت ادبى احمدبن محمد در منابع مورد تمجید قرار گرفته است.(11) اثر مهم جغرافیایى او که به شیوه مسالک و ممالک نگاشته است «مسالک الاندلس و مراسىها و امهاتها و اجنادها السته» است(12) که در واقع مقدمهاى جغرافیایى بر تاریخ کبیر رازى مىباشد. این کتاب باقى نمانده ولى منابع دورههاى بعد از آن استفاده فراوان بردهاند.(13)
ترجمه بخشى از این اثر به زبان پرتقالى توسط جیل پیریذ Gilperez در قرن چهارده میلادى صورت گرفته است.(14) این ترجمه سه قسمت دارد بخش اول آن «صفة الاندلس» نامیده شده که توصیفاتى از شهرهاى مختلف اندلس آورده است دو قسمت دیگر مربوط به موضوعات تاریخى است.(15) این ترجمه داراى اشتباهات فراوانى است از این ترجمه به زبان اسپانیایى ترجمهاى صورت گرفته که این ترجمه نیز داراى اشتباهات بسیارى است. شیوه تألیف رازى مورد تقلید نویسندگان دورههاى بعد قرار گرفت و موقعیت او در اندلس همچون ابنحوقل و مقدسى در شرق مىباشد.(16)
سومین فرد از این خانواده عیسىبن احمدبن محمدبن موسىرازى است که دو کتاب در تاریخ اندلس به نامهاى «تاریخ الاندلس» و «حجاب خلفاء الاندلس» داشته است متأسفانه هر دو اثر وى از بین رفتهاند(17) و بیش از این اطلاعى نداریم.
از نویسندگان قرن پنجم که در این زمینه اثرى را تألیف نموده است «احمدبن عمربن انس» (393 ـ 378) معروف به «العذرى» است. العذرى را با نام «ابن الدلایى» مىشناختند. او به همراه پدرش به مکه سفر کرد و از استادان این شهر بهره برد و مدت 10 سال در کنار مسجدالحرام به تحصیل علم پرداخت و چندین اثر در مکه تألیف نمود.(18) در منابع هیچ اشارهاى به اینکه العذرى به جغرافیا پرداخته است، نشده و تنها او را فردى معرفى کردهاند که به حدیث مىپرداخته، اما ادریسى و یاقوت از او به عنوان یک جغرافىدان یاد کردهاند.(19) اثر جغرافیایى عذرى که یاقوت از آن نام مىبرد «نظام المرجان فى المسالک و الممالک» مىباشد.(20) بخشى از این اثر توسط دکتر عبدالعزیز الاهوانى در مرکز مطالعات اسلامى مادرید تصحیح و چاپ شده است. در این چاپ به ایالتهاى تدمیر،(21) بلنسیه،(22) سرقسطه،(23) و شقه،(24) قرطبه،(25) البیره،(26) اشبیلیه،(27) لبله،(28) شذونه(29) و الجزیرة الخضراء(30) مىپردازد. مؤلف در توصیف این ایالتها به موضوعات تاریخى نیز توجه داشته و به احمدبن محمد رازى و پسرش عیسى اعتماد کرده و حوادث و مطالب تاریخى را پس از آنها تا روزگار خود ادامه داده است.
عذرى در هر فصل یکى از کورههاى اندلس را توصیف مىکند و یک یک شهرهاى آن کورهها را شرح مىدهد و اهتمام ویژهاى به راهها و مسافتها و محلهها دارد و مسافتها را به دقت ذکر مىکند. توصیف عذرى به روش مسالک و ممالک مىباشد او به عجایب و غرایب نیز توجه دارد ولى بین این موضوع و توصیف جغرافیایى اختلاط به وجود نمىآورد این کتاب یکى از مآخذ اصلى اثر شاگردش بکرى بوده است.(31) ادریسى، زکریاى قزوینى و همچنین حاجى خلیفه در مقدمه جهان نما نیز از آن بهره بردهاند.(32)
بزرگترین جغرافىدان اندلس «ابوعبیدالله البکرى» (405 ـ 478) است. او در شهر شلطیش(33) متولد شد و در قرطبه رشد کرده و به تحصیل علم پرداخت. اهمیت ادبى او باعث شده تا معاصرانش وى را مورد تحسین قرار دهند.(34) وى دو کتاب درباره جغرافیا نوشته است:(35) «المسالک و الممالک» و «معجم ما استعجم من اسماء الامکنة و البقاع». آن چه که در این جا مورد نظر ما است «المسالک و الممالک» وى است. تمامى این اثر باقى نمانده بلکه بخشهایى از آن در کتابخانههاى مختلف دنیا به صورت خطى باقى مانده است. قسمتى از المسالک و الممالک به جغرافیا و بخشهایى نیز به موضوعات تاریخى و تمدنى اختصاص دارد. بکرى ابتدا از هند شروع کرده و سپس چین و ایران را مورد بررسى قرار داده است. پس از آن از روم بحث مىکند این بخش را از اوروزیوس گرفته است. بلاد صقالبه و روس در ادامه کتاب مورد بررسى قرار گرفته و سخنش را با جلالقه به پایان برده است. بخشهاى دیگرى از این کتاب بصورت خطى در کتابخانههاى مختلف دنیا باقى مانده است، از جمله در کتابخانه قرویین فاس بخشى موجود مىباشد که به جغرافیاى ایران و مصر و مغرب و قسمتى از اندلس و در قسمت دیگرى از نسخه خطى آن به توصیف جغرافیاى شام و جزیره العرب مىپردازد.(36)
در حقیقت کتاب المسالک و الممالک بکرى که متأسفانه فقط بحشهایى از آن باقى مانده از وسیعترین کتابها در این زمینه مىباشد که در حدود 460ه تألیف شده و به جغرافیاى تمام عالم اسلام پرداخته است. ویژگى خاص بکرى توجه به بیان وقایع تاریخى است که با دقت و توصیف کامل آورده است. هدف بکرى از تألیف این اثر پاسخ دادن به نیازهاى ادارى بود. این اثر مورد استفاده جغرافىدانان دورههاى بعد قرار گرفته است.(37) کتاب معجم ما استعجم پس از این مورد بررسى قرار خواهد گرفت.
در قرن ششم هجرى کتابى به شیوه مسالک و ممالک با عنوان «فرحة الانفس» تألیف شد نویسنده این اثر «محمدبن ایوب بن غالب غرناطى» است. او از دانشمندانى است که براى اندلس فواید بسیارى داشته اما کمتر شناخته شده است. فرحة الانفس از دو قسمت تشکیل شده: جزء اول در جغرافیاى اندلس و خطط و به شیوه مسالک و ممالک با عنوان «فرحة الانفس للآثار الاولیه التى فى الاندلس»(38) مىباشد. جزء دوم در اخبار گروهى از دانشمندان اندلس تحت عنوان «فرحة الانفس فى فضلاء العصر من اهل الاندلس»(39) است. بخش جغرافیایى اندلس از کتاب احمدبن محمد رازى گرفته شده و تا حد زیادى با ترجمههاى پرتغالى و اسپانیایى اثر رازى منطبق است. ابنغالب بخشهایى از مقدمه رازى را آورده و به برخى از کورهها اکتفا کرده و قسمتهایى را حذف کرده است و با این کارش بخشهایى از کتاب رازى را براى ما حفظ نموده است. اثر ابن غالب مورد استفاده نویسندگان سدههاى بعد بویژه مَقَّرى قرار گرفته است.(40)
یکى از محققان و مؤلفان بزرگ قرن هشتم «لسان الدینبن خطیب» (713 ـ 776) است در مورد زندگى و آثارش در پایان الاحاطه بحث مفصلى شده است. ابن خطیب را باید آخرین فردى شمرد که در موضوع مسالک و ممالک رسالهاى تألیف نموده است. بیشتر مطالب جغرافیایى او در مورد سفرهایى است که انجام داده و جغرافیاى غرناطه براى او اهمیت ویژهاى داشته است که در جاى خود در این مورد به تفصیل بحث خواهیم کرد متأسفانه تعداد زیادى از آثار وى نیز از میان است.
از بین آثار باقى مانده چهار رساله از ابنخطیب موجود است که به موضوعات جغرافیایى اختصاص دارد. این رسایل توسط دکتر احمد مختارالعبادى با عنوان «مشاهدات لسان الدین بن خطیب فى بلاد المغرب و الاندلس» چاپ شده است. رساله اول و چهارم به شیوه سفرنامه نویسى، رساله دوم مقایسهاى بین شهر سلا و مالقه(41) و تنها رساله سوم به روش مسالک و ممالک است عنوان این رساله که اهمیت آن از سایر رسالهها بیشتر است، «معیار الاختیار فى ذکر المعاهد و الدیار» است. مؤلف آن را به دو مجلس تقسیم کرده است:
مجلس اول اختصاص به شهرهاى اندلس و مملکت غرناطه(42) در نیمه دوم قرن هشتم هجرى دارد و در آن 35 شهر از اندلس را که در آن زمان در دست مسلمانان بوده شرح کرده است. ویژگى خاصى که ابن خطیب در نوشتههایش دارد، استفاده از کلمات مسجع است با این کار به نوشته خود زیبایى و لطافت خاصى مىبخشد. ابنخطیب به دقت در مورد هر شهر و منطقهاى توضیح مىدهد شاید بتوان گفت توضیحات او از این شهرها در سالهاى 760 تا 763 که این اثر را تألیف نموده بىنظیر باشد و حس وطندوستى ابن خطیب در شرح و توضیح شهرهاى غرناطه متجلى مىشود.(43)
مجلس دوم از این رساله به شهرهاى مغرب پرداخته و 16 شهر از مغرب رابا شرح و بسط بیشترى نسبت به اندلس آورده است،(44) علت این مسئله این است که وى در زمانى که مشغول تألیف این رساله بود در شهر سلا و تحت نظارت سلطان مغرب قرار داشته است. او با این رساله توجه همگان را به شهرهاى در حال سقوط اندلس و هجرت اهالى آنها به شهرهاى مغرب جلب نمود. به هر حال این رساله ابنخطیب آخرین اثر جغرافیایى است که در اندلس تألیف شد.
سفرنامه:
اندلس به لحاظ دورى از سایر کشورهاى اسلامى و مسافتى که تا حجاز و شهرهاى مقدس مکه و مدینه داشت، همچنین موقعیت علمى پایینترش نسبت به شهرهاى مصر و شام و ایران، باعث شد تا طالبان علم تمایل شدیدى به مسافرت به شرق پیدا کنند. سفرنامههاى باقى مانده اطلاعات ذى قیمتى از زندگى، آداب و رسوم، استادان و مراکز علمى و سایر ویژگىهاى شهرهاى شرق عالم اسلام در اختیار خواننده قرار مىدهد. در کنار سفرنامههایى که به شرق پرداخته، سفرنامههاى دیگرى به تحریر درآمد که موضوع اصلى آنها کشورهاى اروپایى بود. برخى از این سفرها مأموریت سیاسى بوده است.
اولین فردى که اخبار سفر او به اسکاندیناوى و کشور دانمارک فعلى در منابع آمده است «یحیى بن حکم بکرى» (153 ـ 250 ه) معروف به «غزال» است. او را به جهت زیبایى غزال نامیدهاند. آن چه باعث شهرت وى شده است سفارتهایى است که در زمان عبدالرحمن دوم داشته است. اندلس در سال 230 ه شاهد حمله نورمانها از مناطق شمالى به شهر اشبیلیه(45) و غارت این شهر بود. عبدالرحمن با نیروهایش به دفاع از شهر برخواست و پس از مدتى آنها را شکست داده و وادار به بازگشت نمود.(46) پس از این شکست نورمانها، افرادى را نزد عبدالرحمن فرستادند و از او درخواست صلح نمودند. عبدالرحمن یحیى الغزال را به جهت اینکه به چند زبان آشنایى داشت و از فصاحت و بلاغت برخوردار بود مأمور این سفارت نمود.
سفر غزال به سوى جزایر نورمانها از طریق اقیانوس اطلس و با کشتى انجام پذیرفت. غزال به محل سکونت نورمانها در دانمارک فعلى رفته و مورد استقبال پادشاه آن قرار گرفت. برخى از محققین جدید نام پادشاه نورمانها را «تورجایوس» که نام عمومى پادشاهان آنها بوده ذکر کردهاند.(47) نورمانها همگى مسیحى بودند و تنها تعداد اندکى از آنها، آتش پرست بودند داستان ملاقات غزال و همسر پادشاه نورمانها در منابع به تفصیل آمده است.
غزال پس از انجام مأموریت سیاسىاش به سوى اندلس حرکت کرد نورمانها تا سنت یعقوب با او همراهى کردند و غزال از این شهر به قشقاله(48) و از آنجا به طلیطله(49) مسافرت کرد و پس از گذشت بیست ماه نزد عبدالرحمن بازگشت و نامه پادشاه نورمانها را به عبدالرحمن داد(50) مسیر بازگشت وى از دریاى شمال و از طریق مرزهاى شمالى اندلس بود.
غزال در زمان عبدالرحمن به سفر دیگرى نیز اعزام شد. این سفارت به قسطنطنیه و دربار روم شرقى بود. اخبار این سفارت را ابن حیان در المقتبس و برخى منابع دیگر آوردهاند. چگونگى انجام این سفارت و مسیر سفر به قسطنطنیه به درستى مشخص نیست. تنها موضوعى که مورد توجه مورخان قرار گرفته اشعارى است که غزال در وصف همسر امپراطور سروده است. این مأموریت با موفقیت به انجام رسید و غزال با هدایاى امپراطور روم نزد عبدالرحمن بازگشت.(51) غزال در اندلس، زریاب را که از نزدیکان خلیفه بود مورد هجو قرار داد و در اثر همین هجو از اندلس به عراق تبعید شد از این سفر غزال و دوران تبعید وى مطلبى در منابع نیامده است.(52) غزال پس از بازگشت به اندلس به سرودن شعر روى آورد و در سال 250ه فوت کرد.
یکى از سفرهاى دیگرى که اخبارش در منابع آمده سفرى است که به «مغرورین» معروف شده است. ادریسى در مورد آنها مىنویسد: در قرن سوم هجرى هشت جوان پسر عمو که بعدها به مغرورین معروف شدند از شهر لشبونه خارج شدند و سوار بر کشتى وارد دریاى ظلمات گردیدند تا آن چه را که در دریاست و پایان آن را بشناسند مدت یازده روز با بادهاى شرقى در دریا رفتند و به دریایى رسیدند که موجهاى عظیمى داشت. سپس دوازده روز به سوى جنوب کشتى رانى کردند تا به جزیرهاى به نام جزیرة الغنم رسیدند. در این جزیره گوسفندى گرفتند و ذبح کردند، ولى گوشت آن را تلخ یافتند و هیچ کس نتوانست از آن گوشت بخورد. پس از آن به جزیره دیگرى رسیدند فرمانرواى جزیره آنها را با چشم بسته به محلى به نام قاره فرستاد که پس از سه روز و سه شب به آنجا رسیدند و از بربرها شنیدند که در جنوب مراکش هستند و تا شهرشان دو ماه راه است. در محل پیاده شدنشان بعدها بندر آسفى ساخته شد.(53)
گرچه اخبار این سفر تا حدودى آشفته است اما برخى محققان معتقدند جزیره اولى که در اخبار سفر آمده جزیره مادیره و دومى یکى از جزایر قنارى است.(54) علامه مصطفى شهابى ساحلى را که مغرورین در آن پیاده شدند یکى از جزایر آمریکاى جنوبى در دریاى کارائیب مىداند.(55)
در قرن چهارم گزارش سفرى به اروپا توسط یکى از علماى یهودى معاصر حکم المستنصر به نام «ابراهیمبن یعقوب» تألیف شد. بنابراین گزارش ابراهیم به آلمان و شرق اروپا و بلاد صقالبه سفر کرده و در سال 354 به جنوب آلمان رفته و در ماگدبورگ با امپراتورى اوتو ملاقات کرد. وى اطلاعات وسیعى از امیرنشینهاى صقلاب اروپاى قرون وسطى ارایه مىدهد و از چهار امیرنشین بلغارستان، لهستان، چک و ناکون سخن رانده است. همچنین از برخى شهرهاى ساحلى یا نزدیک ساحل فرانسه و هلند و آلمان توضیحات مفصلى ارایه مىکند.
ابراهیمبن یعقوب به اندلس و جغرافیاى آن آشنایى داشته به گونهاى که مطالبش مورد استفاده جغرافى نویسان سدههاى بعد قرار گرفته است.(56) یاکوب یکى از مستشرقینى است که در مورد ابراهیم بن یعقوب تحقیقات زیادى انجام داده است. او با مقایسه قزوینى و بکرى به این نتیجه رسیده است که دو شخصیت عربى به آلمان سفر کردهاند. وى معتقد است در یک زمان دو نفر به صورت جداگانه به دربار اتوى اول اعزام شدند، اولى از طرف فاطمیان که از شمال افریقا و از راه دریا به طرف ایتالیا و جنوب آلمان رفت و دیگرى از طرف خلیفه قرطبه از اندلس به محاذات اقیانوس اطلس و دریاى شمال حرکت کرد و به دریاى ماینتس رسید. با این دو سفارت دو نفر همراه بودهاند و هر کدام سفرنامهاى به جا نهادهاند و نام هر دو ابراهیم بوده است.(57)
پایهگذار واقعى سفرنامه نویسى «عبداللهبن احمدبن عربى» (468 ـ 543ه) مىباشد. ابنعربى در اشبیلیه متولد شد و در هفده سالگى از اشبیلیه به طرف شمال افریقا مسافرت کرد. از شمال افریقا به مصر و بیتالمقدس و شهرهاى فلسطین و شام رفت و در حدود سال 490ه به بغداد وارد شد. در طول سفر از محضر علماى هر شهرى بهره مىبرد. سفر او به مکه دو سال به طول انجامید. وى در مسیر بازگشت نیز از همان شهرها و مناطقى که گذشته بود عبور کرد و به اشبیلیه رسید و تا آخر عمرش به تدریس و تألیف مشغول گردید.(58)
ابنعربى سفرنامهاش را به نام «ترتیب الرحله للترغیب فى المله» نوشت. این سفرنامه اولین اثر جغرافیایى از این نوع در اندلس مىباشد(59) متأسفانه اصل کتاب باقى نمانده، اما در منابع دیگرى مىتوان بخشهایى از این کتاب را یافت. در زمان مؤلف خلاصهاى از آن به نام مختصر ترتیب الرحله تهیه شد.(60) مقرى از این اثر به نیکى یاد مىکند و برخى توضیحات ابنعربى در مورد قبة الصخره، مسجدالاقصى، مدینة السلام، مکه و برخى استادان و توصیف مناطق و شهرهاى مختلف را از آن اخذ کرده است.(61)
معاصر با ابنعربى جغرافىدان دیگرى به نام «ابوحامد غرناطى» (473 ـ 565ه) ظهور کرد که سفرهاى او به مراتب بیشتر و گستردهتر از ابنعربى است. ابوحامد غرناطى در شهر غرناطه متولد شده و در اقلیش(62) رشد کرد و پس از آنکه مدتى به فراگیرى علم مشغول بود در سال 508ه سفرى به شرق نمود. او ابتدا به اسکندریه و سپس به قاهره مسافرت نمود و در آنجا از برخى علماى شهر استماع حدیث نمود و پس از مدتى به وطنش بازگشت.(63) غرناطى براى بار دوم به جمع آورى توشه پرداخت و در سال 511ه اقدام به سفر نمود و در سفر دوم از جزیره سردانیه و سیسیل گذشت و سپس به اسکندریه و قاهره سفر کرد.(64)
ما نمىدانیم که آیا او به وطنش بازگشته و براى بار سوم اقدام به سفر نموده یا از همین سفر به سوى مشرق رفته است. از روایت مقرى مستفاد مىشود که غرناطى در سال 516ه در بغداد بوده(65) و 4 سال در این شهر اقامت داشته است. او در بغداد مورد عنایت و توجه وزیر ادیب و فقیه یحیىبن هبیرة قرار داشت و کتاب «المغرب عن بعض عجائب المغرب» را براى کتابخانه او نوشت و سپس به سوى شرق سفر نمود. او در سال 524 ابهر در ایران را دید و سپس از دریاى قزوین عبور کرده و به سخسین بر ساحل رود ولگاى اوسط و در سال 530ه به بلاد ولگاى ادنى رسید. پس از 15 سال در 545 ه به بلاد مجار رفت و در 553 به سخسین بازگشته و خوارزم را در 554 مشاهده کرد. از این شهر براى اداى حج در سال 555 به حجاز رفت و پس از انجام مراسم حج به بغداد سفر کرده و پناهنده ابن هبیره گردید. در 557 از موصل دیدن کرد و از آنجا متوجه حلب گردید. دمشق آخرین شهرى بود که به آن مسافرت کرد و در این شهر در سال 565ه فوت کرد.(66)
اثر مهمى که از غرناطى باقى مانده «تحفة الالباب و نخبة الاعجاب» مىباشد. این اثر غرناطى بر اساس عجایب و غرایب نوشته شده و قزوینى از آن استفاده فراوانى برده است.(67)
گرچه در این اثر مسیر دقیق مسافرت غرناطى ضبط نشده اما از روى سالِ ورود به هر شهر مىتوان مسیر مسافرت او را فهمید.(68) مطالب جغرافیایى تحفة الالباب بسیار ضعیف است. یک سوم کتاب مطالبى است که خود شخصا دیده است. مسلمانان در مجارستان و بلغار و حوزه رود ولگا و قبایل قفقاز مورد توجه خاص او قرار داشته است.(69) این اثر غرناطى در قرن ششم باعث جلب توجه همگان شد، زیرا از مناطقى بحث کرده بود که کمتر مسلمانى به آنجا رفته بود.
اوج سفرنامه نویسى اندلس اثر «ابن جبیر» (540 ـ 614ه) است. ابنجبیر در سال 540 در شهر بلنسیه یا شاطبه متولد شد. نسبش به مردى که از پیشقراولان بلج بن بشر(70) بود، مىرسد. ابن جبیر پس از تحصیلات مقدماتى به غرناطه رفت و در کنار پدرش به خدمت موحدین مشغول شد. چون در لغت و ادبیات و فقه و سرودن شعر علم وسیعى داشت لذا جایگاه والایى نزد ابوسعید بدست آورد.(71)
امیرابوسعیدبن عبدالمؤمن از امیران موحدى از ابنجبیر خواست تا کتابى براى او درباره شراب بنویسد و پیاله شرابى را به او داد اما وى نپذیرفت. ابوسعید اصرار کرد تا وى را وادار به خوردن شراب نماید و به او اموالى را داد، اما ابنجبیر تصمیم گرفت با این اموال به سفر حج برود.(72)
ابنجبیر سه بار به شرق سفر کرد. سفر اول او در سال 578ه از غرناطه شروع شد و اسکندریه و شام و عراق و جزیره(73) را دید و سفرنامهاى که از او باقى مانده با نام «الرحله الکنانى» شرح همین سفر است.(74) او در طول سفر دقت خاصى در ضبط تاریخ ورود به هر شهر داشت و به مزارها و مکانهاى مقدس توجه ویژهاى نمود، هدفش از این سفر رسیدن به حجاز و انجام مراسم حج بود. ابن جبیر در زمانى به این مسافرت رفت که صلیبیان در شام بودند و مشاهدات وى از شهرهاى شام منبع بسیار خوبى براى شناخت وضعیت شهرهاى شام در آن مقطع زمانى است. در مسیر بازگشت، از شهر صور با کشتى به سوى اندلس حرکت کرد. کشتى او در نزدیکى سیسیل شکسته شد و مسافران آن توسط گیوم پادشاه سیسیل نجات یافتند. ابنجبیر از شهرهاى سیسیل گزارشهایى جالب توجه ارائه مىدهد. وى در سال 581ه به اندلس بازگشت.(75) ابنجبیر از سال 585 تا 587 سفر دومش را به شرق انجام داد این سفر که پس از شنیدن خبر فتح بیتالمقدس بدست صلاحالدین بود از نظر سیاسى براى او اهمیت خاصى داشت.
بار سوم پس از مرگ همسرش عاتکه به حج رفت و پس از اقامت طولانى در مکه به بیتالمقدس و مصر و اسکندریه سفر کرد و تا پایان عمرش در اسکندریه به تحصیل و تدریس اشتغال داشت.(76) از سفر دوم و سوم اطلاع چندانى در اختیار نداریم. سفرنامه ابنجبیر از زیبایى و روانى خاصى برخوردار است و در حقیقت سفرنامه او را مىتوان بهترین اثر در این زمینه در اندلس بشمار آورد.
همزمان با ابنجبیر «ابوالعباس احمد الشریشى» (در گذشته به سال 616 یا 619ه) براى تحصیل علم به مشرق سفر کرد در منابع اسمى از سفرنامه وى نیامده و آثارى که از او یاد شده بیشتر در مورد موضوعات ادبى و فقهى است،(77) اما با مراجعه به نفح الطیب مقرى اشعارى را از شریشى مىیابیم که مىتوان حدس زد او در هر سال به کدام شهر سفر نموده است. شریشى در پایان عمر به موطنش شهر شریش(78) بازگشت.
پس از شریشى در نیمه دوم قرن هفتم سفرنامهاى به نام «الرحله المغربیه» تألیف «محمدبن محمدبن على العبدرى» تألیف شد. عبدرى در سال 688ه به همراه پسر خردسالش به سوى شرق سفر کرد و در شهرهاى بزرگ شمال افریقا توقفهاى طولانى نموده و از مصر با کاروان حج عازم مکه شد و سپس از راه فلسطین به سوى مصر بازگشت و مدتى در قاهره و اسکندریه بود و از راه تلمسان، فاس و مکناس به ساحل اقیانوس اطلس رسید و در آنجا به خانوادهاش پیوست. عبدرى توصیف دقیقى از مواضع و محلهاى جغرافیایى و آثار قدیم و اخلاق مردم محلى ارائه مىدهد، در واقع او ادامه دهنده راهى است که ابن عربى در سفرنامه نویسى شروع کرده بود. اسلوب زیبا و توجه به تمامى جوانب زندگى مردم باعث شده تا این اثر مورد توجه مردم محلى قرار گیرد.(79)
در قرن هشتم سفرنامه دیگرى توسط «ابن الحاج غرناطى» (713 ـ متوفى بعد از 768) تألیف گردید. این سفرنامه همچون آثار قبلى سفر به شرق بود. ابن الحاج غرناطى در سال 734 سفر خود را آغاز نمود و به حجاز رفته و حج بجاى آورد و سپس به افریقیه بازگشت و نزد برخى از سلاطین خدمت نمود و در بجایه سفرنامهاش را تدوین نمود. او مدتى در خدمت ابوعنان از سلاطین بنومرین، که از 731ه تا 749ه حکومت کرد، رفت و پس از فوت او به اندلس بازگشت. مقرى نسخهاى از رحله ابن الحاج را در اختیار داشته و آن را توصیف کرده است.(80)
پیش از این از رسایل جغرافیایى ابن خطیب بحث شد او رساله اول و چهارم را به شیوه سفرنامهاى تألیف کرده است. عنوان رساله اول «خطرة الطیف فى رحلة الشتاء و الصیف» مىباشد. ابن خطیب در این رساله به توصیف سفرش به همراه سلطان ابوالحجاج یوسفبن نصر مىپردازد. این سفر که در اندلس انجام گرفته است، در 17 محرم 748 شروع شد.(81) سفر او به سوى وادى آش(82) و بسطة(83) و پس از آن به برشانه(84) بوده است. ابن خطیب در این گزارش به مشاهد و مقابر و محلهایى که در طول راه نظر او را جلب کرده، پرداخته است. او در زمانى به این سفر رفته است که تعداد زیادى از شهرهاى اندلس از دست مسلمانان خارج شده بود، لذا سفر او کوتاه بود و در 8 صفر 748 به پایان رسید. متن سفرنامه مملو از لغات و اصطلاحات دشوار و پیچیده ادبى است و ابن خطیب با این شیوه نگارش هنر خود را در ادب و نویسندگى به نمایش گذاشته است.(85)
رساله چهارم «رحله لسان الدین بن خطیب فى بلاد المغرب» نام دارد. چنانکه از نامش پیداست حاوى گزارش او از سفر به مغرب و اطراف کوههاى اطلس غربى (معروف به کوه هنتاته) است. به جهت موقعیت خاص قبیله مصموده از بطون صنهاجه، ابن خطیب به آنجا سفر کرد و گزارشى از این قبیله فراهم نمود. بیشترین بخش سفرنامه مربوط به مشاهدات مستقیم مؤلف است و موضوعات تاریخى اهمیت بیشترى نسبت به موضوعات جغرافیایى دارد. توضیحات ابنخطیب از اغمات و تقسیمات آن داراى ارزش و اهمیت زیادى است. در این رساله نیز همچون رسایل دیگر، ابن خطیب از هنر نویسندگى خود در به کار بردن اصطلاحات و لغات مسجع براى زیبایى کلامش استفاده کرده است.(86) این سفرنامه یا در سالهاى 760 تا 763 تدوین یافته که ابن خطیب همراه سلطان مخلوع محمد الغنى باللّه به مغرب گریخته بود، و یا مربوط به سال 773 ه است که ابن خطیب بار دیگر به مغرب گریخته بود. رسایل ابن خطیب آخرین آثار سفرنامهاى اندلس مىباشد.
معجم نویسى:
در اندلس معجمهاى جغرافیایى بزرگى تصنیف شد که در تألیف معجمهاى بزرگ شرق همچون معجم البلدان تأثیر بسیارى داشتهاند. نویسندگان این معجمها با استفاده از آثار جغرافیایى و همچنین با اتکاى به علم و مشاهدات مستقیم خود و بهره گرفتن از اطلاعات مردم بومى هر منطقه اقدام به تألیف این آثار مىکردند.
اولین معجم بزرگ جغرافیایى توسط «بکرى» (405 ـ 478ه) تألیف شد. موقعیت علمى بکرى مورد ستایش بسیارى از مورخان قرار گرفته است.(87) اثر او با دو عنوان «معجم ما استعجم من اسماء الامکنه و البقاع» و «معجم ما استعجم من البلاد و المواضع» چاپ شده است. بکرى خود در مقدمه متذکر مىشود که آن چه در مورد منازل، دیار، روستاها، کوهها، آثار باستانى، آبها چاهها از حدیث و اخبار و تاریخ و اشعار وارد شده بر اساس حروف معجم، ذکر مىکند، او به جزیره العرب بیشتر از هر منطقهى دیگرى پرداخته است.(88)
بکرى براى تألیف این اثرش نیاز به اطلاعات گستردهاى داشت و باید علاوه بر مطالب جغرافیایى از اخبار و کتابهاى ادبى و احادیث و تاریخچه هر منطقه اطلاع کامل بدست مىآورد. او کتابش را بر اساس حروف هجاء مرسوم نزد اندلسىها مرتب کرد و ترتیب مکانهاى جغرافیایى در هر بابى به ترتیب دو حرف اول و دوم کلمه است بدون اینکه به حروف بعدى آن توجهى داشته باشد. کتاب داراى 784 باب است و اولین اثر به شیوه حروف ابجدى به شمار مىآید. مؤلف به اسمهاى وارده در قرآن و حدیث و مغازى و قصص توجه داشته و سعى کرده آنها را در معجمش بیارود.
اثر بکرى پس از تألیف معجم البلدان یاقوت از اهمیت افتاد و تحتالشعاع کتاب یاقوت قرار گرفت. بکرى از منابعى استفاده کرده که امروزه در اختیار ما نیست. او را باید بزرگترین جغرافىدانى که خدمات ارزندهاى به علم جغرافیا نموده است، بدانیم.
یکى دیگر از آثارى که به شیوه فرهنگنامهاى در اندلس گردآورى شده است «الروض المعطار فى خبر الاقطار» تألیف «ابوعبداللّه محمدبن عبدالمنعم الحمیرى» (قرن هفتم) مىباشد. حمیرى تحت تأثیر بکرى اقدام به تألیف این اثر نمود. حاجى خلیفه دو کتاب را با این عنوان نام مىبرد و یکى را مربوط به سال 900 هجرى مىداند و تاریخ دیگرى را ذکر نکرده است.(89) پرونسال معتقد است دو متن از کتاب فوق وجود داشته که از لحاظ زمانى یکى پس از دیگرى بوده است و دو مؤلف از خاندان حمیرى به تألیف و تصنیف در این مورد پرداختهاند: یکى از آنها مربوط به قرن نهم است و دیگرى به قرن هفتم باز مىگردد. با توجه به اینکه ابن خطیب (د. 776ه) از این اثر استفاده کرده، لذا مطمئن مىشویم که دو نسخه از این کتاب تألیف شده است.(90) گرچه حمیرى اثر خود را با ادریسى مقایسه کرده اما ارزش کار او به هیچ وجه قابل مقایسه با ادریسى نیست.
حمیرى در روض المعطار به ترتیب حروف الفبا به شرح مواضع جغرافیایى پرداخته و مسافتهاى بین شهرها را ذکر کرده است.(91) او از آثار جغرافیایى شرقى اطلاعات اندکى داشته و تنها منابع او، چند اثر جغرافیایى اندلس بوده است. با مقایسه روض المعطار و نزهة المشتاق ادریسى متوجه مىشویم که تقریبا تمامى مطالب مربوط به شهرهاى اندلس را از نزهة المشتاق گرفته است.(92) علاوه بر این اثر دو کتاب المسالک و الممالک و معجم مااستعجم بکرى مورد استفاده فراوان حمیرى قرار گرفته است.(93) رحله ابن جبیر نیز از منابع حمیرى شمرده مىشود.(94)
در واقع اثر حمیرى در مقایسه با سایر آثار جغرافیایى ارزش علمى زیادى ندارد و هنر او تنها در تنظیم توصیف شهرها بر اساس حروف الفبایى است و از این جهت باید او را آخرین مؤلف فرهنگنامه نویس جغرافیایى در اندلس شمرد.
احسان عباس چاپ کاملى از روض المعطار انجام داده و در هر موضعى منبع حمیرى را ذکر کرده است. شهرهاى اندلس در روض المعطار توسط لویى پرونسال به صورت جداگانه چاپ شده است.(95)
هفت اقلیم
توجه به هفت اقلیم در اندلس باعث تألیف آثار گران سنگى گردید. در این آثار ابتکاراتى دیده مىشود که در کتابهاى مشرق وجود ندارد. یکى از بهترین آثارى که بر اساس هفت اقلیم نوشته شد کتاب «نزهة المشتاق فى اختراق الافاق» تألیف شریف ادریسى (493 ـ 560ه) مىباشد.
ادریسى اولین متخصص واقعى علم جغرافیا در اندلس مىباشد و به جغرافیا جایگاه والایى بخشید او از خانواده ادریسیان علوى بود و مدت طولانى از عمرش را در سفر گذراند(96) و براى تألیف کتابش پانزده سال وقت صرف کرد. اثر ادریسى در مقایسه با سایر آثار جغرافیایى از ارزش علمى والایى برخوردار است. او به شمال آفریقا، آسیاى صغیر، مناطق مختلف اندلس، شمال غربى فرانسه و جزیره سیسیل سفر کرد. ادریسى در زمان روژه دوم به سیسیل سفر کرد و به خدمت او در آمده و به درخواست روژه کتاب نزهة المشتاق را تألیف کرد،(97) از اینرو اثر ادریسى به طور معمول با نام «کتاب رُجار» خوانده مىشود؛(98) حتى به درخواست او خلاصهاى از کتابش با عنوان «انس المهج و روض الفرج» تهیه نمود.
ادریسى براى تألیف کتابش زحمت فراوانى کشیده است او در مقدمه از منابع مورد استفادهاش نام برده است.(99) بیشتر توجهش به آثار جغرافیایى و نجومى بوده و پس از بررسى آثار و سیر در زمین روش جدیدى در جغرافیا نویسى به وجود آورد. ادریسى بر اساس تقسیم هفت اقلیم کتابش را تنظیم کرده و هر اقلیمى را به ده جزء تقسیم مىکند و در ابتدا حدود هر جزء را ذکر مىکند، این تقسیمبندى با زحمت زیادى انجام شده است. در مواردى بخشهایى از یک سرزمین در چند جزء از اقالیم مختلف آمده است. نزهة المشتاق در دو مجلد توسط چند تن از مستشرقین تصحیح و چاپ شده است. ادریسى براى روژه کره بزرگى از نقره ساخت و آن را به روژه داد.(100)
اثر دیگرى که به شیوه تقسیم به هفت تألیف شده «کتاب الجعرافیه و ماذکرته الحکماء فیها من العماره و ما فى کل جزء من الغرائب و العجائب تحتوى على الاقالیم السبعه و ما فى الارض من الامیال و الفراسخ» تألیف «محمدبن ابوبکر الزهرى» (متوفى قرن ششم) مىباشد. اطلاعات ما از زندگى زهرى بسیار ناقص است. او با استفاده از منابعى که در اختیارش بوده و همچنین نسخهاى از صورة المامونیه، اثرش را تألیف نموده است. با توجه به مطالب الجعرافیه متوجه این مسئله مىشویم که زهرى مدت طولانى را در سفر گذرانده است و شهرهاى مختلف اندلس را دیده و از منابع کمى استفاده کرده است. در ابتداى کتابش شرحى از جغرافیا و ویژگىهاى زمین و آبها و عجایب و غرایب را آورده و سپس به اقالیم سبعه مىپردازد و حدود هر اقلیم را مشخص مىکند.(101) در تقسیم بندى اقالیم هیچ امتیاز خاص و ویژگى ممتازى را نمىیابیم هر اقلیمى را به نام جزء خوانده و هر جزئى را به سه صُقع (ناحیه) تقسیم مىکند که هر صُقع منطقه خاصى را شامل مىشود؛ به عنوان نمونه زهرى اندلس را در جزء پنجم و در صُقع سوم قرار داده و شهرها و مناطق جغرافیایى آنرا یک به یک شرح مىدهد.(102) یکى از ویژگىهاى این اثر توجه به عجایب و غرایب است. همین ویژگى باعث شده تا مورد توجه عموم مردم قرار گیرد و نسخههاى خطى بسیارى از آن باقى بماند.
در سراسر کتاب کلمه جغرافیا به صورت جعرافیا (با «ع» بدون نقطه) نوشته است که به معنى خریطه یا نقشه است و این براساس زبان جارى نزد مردم مغرب و اندلس است. علت این نامگذارى اعتماد زهرى به صورة المامونیه است. اثر زهرى مورد استفاده ابنسعید مغربى در کتاب البدء و تاریخ آدم و احمدبن على المحلى در کتاب تحفة الملوک و الرغائب و مقرى قرار گرفته است.(103)
در قرن هفتم کتابى به نام «الجغرافیا فى الاقالیم السبع» توسط «علىبن سعدى العنسى» (610 ـ 685ه) تألیف شد. ابنسعید در این کتاب کاملاً به ادریسى تکیه داشته، زیرا اقلیمها را به هفت قسمت و هر کدام را به ده جزء تقسیم نموده است. او به طول و عرض جغرافیایى توجه خاصى دارد و سعى مىکند تا محل دقیق هر شهرى را معین کند بخشى از اطلاعاتش را در مورد جنوب ایتالیا و شهرها و ایالتهاى آن منطقه از دریانوردى به نام ابنفاطمه گرفته است. ابنسعید مورد استفاده و نقد ابوالفداء قرار گرفته است.(104)
تهیه نقشههاى جغرافیایى در اندلس:
جغرافىدانان اندلس در امر تهیه نقشه زحمت بسیار کشید. گرچه شمار اندکى از این نقشهها باقى مانده است اما مىتوان به اهمیت کار آنان پىبرد.
در بین جغرافىدانان اندلس، ادریسى به لحاظ تألیف اثرى در مورد نقشهنگارى اهمیت خاصى دارد، او کتابى به نام «روض الفَرَج و نزهة المُهَج» تألیف کرد که داراى هفتاد و سه نقشه است و در مقدمه این کتاب مىنویسد هدف وى به دست دادن اندیشهاى مختصر از نقشهنگارى است و منابع خود را نام مىبرد و آن چه را که در غرب دیده و یا از جهانگردان شنیده است، شرح مىدهد. این کتاب به صورت خطى در استانبول نگهدارى مىشود.(105) نقشه جهان ادریسى توسط کونر ادملر چاپ شده است.(106)
علاوه بر این اثر، ادریسى نقشه دیگرى نیز تهیه نمود، او خود در این مورد مىنویسد: به دستور او از نقره خالص دایره بزرگى ساختند که وزن آن 400 رطل رومى بود و هر رطل 112 درهم مىشد در آن تصویر اقالیم سبعه و بلاد آن و نواحى و اطراف و اکناف و خلیجها و دریاها و مجارى آبها و محل رودها و مناطق آباد و غیرآباد را کشیدند و راهها و مسافتها و بندرهاى معروف را در آن ترسیم نمودند و کتابى مطابق با نقشه تألیف نمودند که احوال بلاد و زمینها را توصیف مىکرد.(107) احتمال دارد این کتاب همان روض الفرج باشد. نقشه ادریسى اوج هنر نقشه کشى اسلامى در اندلس مىباشد.
پیش از این از «زهرى» و کتابش «الجعرافیه» سخن داشتیم. زهرى کتابش را بر اساس شرح نسخهاى از صورةالمامونیه که از طریق ابراهیم الفزارى بدست آورده بود تألیف کرد در مقدمه الجعرافیه در این مورد مىنویسد: مأمون براى الجعرافیه هفتاد تن از فلاسفه عراق را جمع کرد و آن را بر توصیف زمین وضع نمودند. اگر چه این کار به دور از حقیقت بود زیرا زمین کروى است و جعرافیه بسیط است، و اما آنها زمین را همچون اسطرلاب بسیط نمودند این کار براى این بود که بیننده تمام اجزاء و حدود اقالیم و دریاها را ببیند.(108) گرچه زهرى خود نقشهاى تهیه نکرد، اما با مطالعه اثر زهرى مىتوان مشخصات الصورة المامونیه را فهمید.
در قرن هفتم هجرى نقشهاى جغرافیایى توسط ابن سعید مغربى تهیه شد.(109) اطلاعات ما از این نقشه و خصوصیات آن بسیار ناقص است، اما مىتوان گفت این نقشه همچون نقشههاى ابنحوقل نبوده است بلکه براى توضیح ذهن خواننده ترسیم شده است.
سایر آثار جغرافیایى: علاوه بر آثار مذکور، کتابهاى دیگرى در موضوعات مختلف جغرافیایى تدوین شد که در تقسیم بندىهاى فوق قرار نمىگیرد. از جمله آنها مىتوان به ترجمه کتاب اوروزیوس که توسط قاسمبن اصبغ(110) (متوفى 340ه) صورت گرفت اشاره کرد. ترجمه کتاب اوروزیوس باعث آشنایى مسلمانان با این اثر شد و در واقع منبع اصلى مسلمانان در تألیف آثار جغرافیایى به شمار مىرفت. بخش جغرافیایى کتاب قسمت کوچکى را شامل مىشود. احمدبن محمد رازى از علمایى است که کتابش را بر اساس اثر اوروزیوس تألیف نمود. ادریسى نیز از اوروزیوس به عنوان یکى از منابع خود یاد مىکند.(111)
در قرن هفتم هجرى یکى از علماى بزرگ اندلس به نام «ابوالحسن علىبن سعید العنسى» (610 ـ 685ه) ظهور کرد. ابن سعید آثار بسیارى دارد،(112) اما از بین آنها دو کتاب «المُغرب فى حلى المَغرب» و «المُشرق فى حلى المَشرق» در مورد جغرافیاست.(113)
تألیف المغرب تنها توسط ابن سعید نبوده بلکه در طى یکصد و پنجاه سال و بدست شش نفر از علماى اندلس صورت گرفته است و هر کدام پس از دیگرى آن را تصحیح نمودهاند. اولین فرد ابومحمد عبداللهبن ابراهیمبن الحجارى است که در سال 530ه کتابى به نام «المسهب فى غرائب المغرب» براى عبدالملکبن سعید تألیف نمود. پس از او عبدالملکبن سعید آن را تصحیح و تنقیح نمود و بخشهایى را به آن اضافه کرد. دو پسر عبدالملک، احمد و محمد نیز از مؤلفان اثر مذکور بودند. موسىبن محمد که از عالمترین افراد خانواده بنىسعید بود به این کتاب قسمتىهایى را افزود و سرانجام بدست علىبن سعید صورت نهایى یافت.(114)
ابن سعید در مقدمه اثرش شیوه نگارش کتابش را بیان کرده و مىنویسد: هر کدام از این دو اثر را به ترتیب بلاد مرتب نمودم هر زمانى که سرزمینى را ذکر مىکردم، کوره آن را یاد نموده و از کرسى مملکت شروع کردم و ویژگىهاى طبیعى آن را بیان مىکردم؛ سپس به پنج طبقه مىپردازم و هر طبقهاى را بعد از طبقه دیگرى آوردم؛ و آن پنج طبقه عبارتند از: طبقة الامراء، طبقة الروساء، طبقة علماء، طبقة الشعراء و طبقة اللفیف(115) (گروه مردم).
ابن سعید در مورد کورههاى اندلس بحث کرده و این بخش را «کتاب وَشِ الطُّرُس فى حلى الجزیره الاندلس» نامیده است؛ سپس اندلس را به سه قسمت غرب، میانه و شرق تقسیم کرده است و هر قسمتى را به نام کتابى خاص آورده است.(116) ابن سعید به مناطق مختلف جغرافیایى آندلس توجه داشته و از دریاى مدیترانه به تفصیل بحث کرده است.
بسیارى از آثار ذکر شده در این مقاله علاوه بر اطلاعات جغرافیایى مطالب ذى قیمتى را در ارتباط با موضوعات تاریخى و فرهنگ شهرهاى اندلس در اختیار خواننده قرار مىدهند که با مطالعه آنها مىتوان تاریخ و فرهنگ اندلس را بهتر شناخت.
پىنوشتها:
1. طاهر مظفر العمید، آثار المغرب و الاندلس (بغداد، وزارة التعلیم العالى و البحث العلمى، بىتا) ص 146 ـ 145.
2. Marsianos.
3. Avienus.
4. Appianus.
5. Blenius.
6. حسین مونس، تاریخ الجغرافیا و الجغرافییین فى الاندلس (قاهره مکتبه مدبولى 1986) به نقل از
A dolf schultan Iberiscbeland skund p12
7. ف، ن، آرسکى، نقدى بر استرابون، ترجمه محمد تقىزاده (تهران، پویش 1356) ص 112 ـ 114.
8. Horosius.
9. سلمى خضر اجبوسى، میراث اسپانیاى مسلمان، ترجمه محمدتقى اکبرى (مشهد، بنیاد پژوهشهاى آستان قدس، 1380) ج 1، ص 540 به عنوان نمونه ادریسى در ابتداى نزهة المشتاق از اوروزیوس به عنوان یکى از منابعش یاد مىکند. ر. ک، محمدبن محمدادریسى، نزهة المشتاق فى اختراق الافاق، (قاهره، مکتبه الثقافه الدینیه، 1414) ج 1، ص 6.
10. احمدبن محمد مقرى، نفح الطیب، تصحیح محمدمحىالدین عبدالحمید (بیروت، بىنا، 1367ه) ج 4، ص 108؛ ابنالابار،محمدبن عبداللّه، الحله السیراء، تصحیح حسین مونس (قاهره،الشرکةالعربیه، 1963) ص 366.
11. ابن فرضى، تاریخ العلماء و الرواه للعلم بالاندلس تصحیح عزت العطار (بغداد، مکتبه المثنى، بىتا) ج 1، ص 54.
12. محمدبن فتوح الحمیدى، جذوة المقتبس فى ذکر ولاة الاندلس تصحیح محمدبن تاویت الطبخى (قاهره، مکتب نشر الثقافه الاسلامیه، 1372ه ) ص 96 ـ 97؛ احمدبن یحیى الضبى، بغیة الملتمس فى تاریخ رجال اهل الاندلس، (بغداد، قاهره مکتبه المثنى، بىتا) ص 140 و احمدبن محمد مقرى، نفح الطیب،ج 4، ص 166.
13. براى نمونه ر. ک، محمدبن عبدالمنعم حمیرى، الروض المعطار فى خبر الاقطار، تصحیح احسان عباس (بیروت مکتبه لبنان 1984ه)، ص 389.
14. عبدالرحمن حمیده، اعلام الجغرافیین العرب و مقتطفات من آثارهم، (دمشق، چاپ دارالفکر 1404ه)، ص 302.
15. بخشهایى از اثر رازى را حمیرى در روض المعطار آورده است با مراجعه به روض المعطار مىتوان دورنمایى از اثر رازى را به دست آورد.
16. پالنثیا گنزالس، تاریخ الفکر الاندلسى، ترجمه از اسپانیایى حسین مونس (قاهره، مکتبه الثقافه الدینیه، بىتا) ص 197 ـ 198.
17. همان.
18. الضبى، احمدبن یحیى، بغیة الملتمس فى التاریخ رجال اهل الاندلس (بغداد، قاهره مکتبه المثنى، بى تا) ص 182 ـ 183؛ ابن بشکوال، الصله (قاهره، دارالمصریه للترجمه و التألیف، 1966) ج 1، ص 115 ـ 116 ـ 117، حمیدى، جزوه المقتبس، ص 127 ـ 130.
19. ادریسى، نزهة المشتاق فى اختراق الافاق ج 1، ص 5 ؛ یاقوت الحموى، معجم البلدان، تصحیح فرید عبدالعزیز الجندى، (بیروت، دارالکتب العلمیه، بىتا) ج 5، ص 119 ذیل المریه.
20. الحموى، معجم البلدان، ج 5، ص 140، ذیل المریه.
21. Todmir.
22. Valencia.
23. Zaragoza.
24. Huesca.
25. Cordova.
26. Elvira.
27. Sevilla.
28. Iviebla.
29. Sidonia.
30. Algeciras.
31. کراچکوفسکى، تاریخ الادب الجغرافى العربى، ج 1، ص 274.
32. کاظم موسوى بجنوردى، دائرةالمعارف بزرگ اسلامى (تهران، 1370) ج 3، ص 512.
33. Saltes.
34. علىبن بسامابن بسام، الذخیره فى محاسن اهل الجزیره، تصحیح سالم مصطفى البدرى (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1419ه ) ج 2، ص 144؛ محمدبن عبداللّه ابن الابار، الحله السیراء 372 ـ 373؛ خلفبن عبدالملک ابن بشکوال، الصله .
35. آثار بکرى در عبدالرحمنبن ابوبکر سیوطى، بغیة الوعاة فى طبقات النحویین و النحاة (بیروت، دارلامعرفه بىتا) ص 285 آمده است.
36. حسین مونس، تاریخ الجغرافیا و الجغرافیین فى الاندلس، ص 236 ـ 237 و نیز مراجعه شود به پاروقى الحلة السیراء، ص 168 ـ 169.
37. به عنوان نمونه به توصیف برقه که توسط یاقوت ارائه شده مراجعه شود چاپ درالکتب العلمیه ج 1، ص 443 و نیز بیان المغرى ابن عذارى ج 1، ص 151 ـ 152، در بحث به قدرت رسیدن فاطمیان ابن ابار از المسالک و الممالک بکرى استفاده کرد. مراجعه کنید به: الحلة السیراء، ص 425 و همچنین احمدبن یحیى ابن فضلاللّه، مسالک الابصار فى ممالک الامصار تصحیح احمد زکى پاشا (قاهره، دار الکتب المصریه، 1342) ج 1، ص 29.
38. مقرى، نفح الطیب، ج 1، ص 188؛ اسماعیل پاشا، هدیة العارفین اسماء المؤلفین و آثار المصنفین، تصحیح رفعت بیکله (مکتبه الاسلامیه، طهران، 1967) ج 2، ص 186.
39.این بخش در مجله معهد المخطوطات العربیه قاهره 1375 ه به چاپ رسیده است.
40. مقرى، نفح الطیب، ج 1، ص 124 و 271 ـ 279 و ج 2، ص 7 و 14.
41. Malaga.
42. Granada.
43. محمدبن عبداللّه ابن خطیب، مشاهدات لسانالدین الخطیب فى بلاد المغرب و الاندلس، تصحیح احمد مختار العبادى (اسکندریه، 1958م) ص 67 ـ 69.
44. رساله دوم در کتاب مشاهدات لسانالدین خطیب ص 69 ـ 115 آمده است.
45. Sevilla.
46. در مورد حمله نورمانها به اشبیلیه مراجعه کنید به: محمدبن محمد ابن عذارى، البیان المُغرب فى اخبار الاندلس و المَغرب تصحیح لویى پرونسال (بیروت، دارالثقافه 1400ه) ج 2، ص 88 ـ 89؛ مقرى، نفح الطیب، ج 1، ص 323 ـ 324؛ عبدالرحمنبن محمد ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون (قاهره، بىنا، بىتا).
47. عبدالرحمن حمیده، اعلام الجغرافیین العرب صفحه 167 و کراچو کوفسکى، تاریخ الادب الجغرافى العربى، ص 136.
48. Castilla.
49. Toledo.
50. کاملترین شرح را از این سفارت عمربن حسنابن دحیه، المطرب من اشعار اهل المغرب تصحیح ابراهیم الابیارى (قاهره، اداره نشر التراث القدیم، 1954) ص 138 ـ 147 همچنین منابع دیگرى از جمله: عبدالملکبن محمد ثعالبى، یتیمة الدهر فى محاسن اهل العصر، تصحیح محمد محىالدین عبدالحمید (بیروت، دارالفکر، 1366ه) ج 2، ص 56 و ابن عذارى، البیان المغرب، ج 2، ص 93 و حمیدى، جذوة المقتبس فى ذکر ولاة الاندلس، ص 352 و ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 282.
51. مقرى، نفح الطیب، ج 3، ص 25 ـ 26؛ ابن حیان القرطبى، المقتبس من انباء اهل الاندلسى، تصحیح محمود على مکى (قاهره، لجنه احیاء التراث، 1971) ج 2، ص 194؛ گنزالس پالنثیا، تاریخ الفکر الاندلسى، ص 56 ـ 57.
52. ابن دحیه، المطرب، ص 148 ـ 149 ـ 150.
53. ادریسى، نزهة المشتاق، ج 2، ص 548 و ابوحامد غرناطى، تحفة الالباب تصحیح گابریل فران (چاپ فرانسه، بىنا، 1925) ص 86.
54. کراچوکوفسکى، تاریخ نوشتههاى جغرافیایى در جهان اسلامى ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1379) ص 110.
55. عبدالرحمن حمیده، اعلام الجغرافیین العرب، ص 289؛ مجله مشکوة شماره 62 ـ 65 سال 1378 مقاله حضور مسلمانان در قاره امریکا پیش از کریستف کلمب تألیف محمد عبدالجبار ترجمه محمدتقى اکبرى ص 105 گرچه این نظریه توسط برخى محققان عنوان شده اما به نظر مىرسد در آن مدت نمىتوانستند اقیانوس اطلس را طى کنند و این جزایر باید جزایر نزدیک اندلس همچون جزایر قنارى باشد.
56. به عنوان ر. ک به توصیف حمیدى از شهر لورقه که به نقل از ابراهیمبن یعقوب است الروض المعطار، ص 512.
57. کراچوکوفسکى، تاریخ نوشتههاى جغرافیایى درجهان اسلام، ص 154 ـ 155.
58. براى شرح کامل زندگى ابن عربى مراجعه کنید به: ابن عربى، محمدبن عبداللّه، العواصم من القواصم فى تحقیق مواقف الصحابه بعد وفاة النبى(ص)، تصحیح محبالدین خطیب (قاهره، المکتبه السلطنیه، 1375ه) ص 10 ـ 26.
59. کراچکوفسکى، تاریخ نوشتههاى جغرافیایى، ص 241.
60. دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، مقاله ابن عربى، ج 4، ص 225.
61. مقرى، نفح الطیب، ج 2، ص 244 ـ 249.
62. أقلیش شهرى داراى دژ و مرکز ایالت شنتیریه است. این شهر توسط فتحبن خاقان در سال 160 ساخته شده است. مراجعه کنید به: حمیرى، صفة جزیة الاندلس، تصحیح لویى پرووسنال (بىجا، مطبعة لجنة التالیف و الترجمه و النشر، 1937م) ص 28.
63. مقرى، نفح الطیب، ج 3، ص 5.
64. عبدالرحمن، حمیده، اعلام الجغرافیین العرب، ص 368.
65. مقرى، نفح الطیب، ج 3، ص 5 و 6.
66. عبدالرحمن، حمیده، اعلام الجغرافیین العرب، ص 368.
67. زکریابن محمد، قزوینى، عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات تصحیح نصراللّه سبوحى، (تهران، بىنا، 1361) ص 131 ـ 136، 146، 182 و 236.
68. ابوحامد غرناطى، تحفة الالباب، تصحیح گابریل فران (چاپ فرانسه 1925،) ص 336 به بعد و 116 ـ 117.
69. همان منبع، ص 336.
70. بلخبن بشر رهبرى گروهى از اعراب را در سال 124ه به عهده داشت او بر ضد عبدالملکبن قطن قیام کرد و پس از دوازده نبرد عبدالملک اسیر شد و پس از چندى بقتل رسید و بلجبن بشر یک سال براندلس حکومت کرد. مراجعه کنید به: عمر فروخ، العرب و الاسلام فى الحوض الغربى من الحجر الابیض المتوسط (بیروت، دارالکتب العربى، 1981م) ص 146 ـ 147 ـ 148.
71. مقرى، نفح الطیب، ج 3، ص 143 ـ 144.
72. عبدالرحمن، حمیده، اعلام الجغرافیین العرب، ص 409.
73. اصطلاحا به منطقه شمال بینالنهرین که بین دو رود دجله و فرات قرار دارد جزیره مىگویند.
74. اسماعیل پاشا، هدیة العارفین، ج 2، ص 109.
75. براى اطلاع بیشتر مراجعه کنید به: محمدبن محمدابن جبیر، الرحله ابن جبیر (بیروت دار صادر).
76. ابن خطیب، محمدبن عبداللّه، الاحاطه فى اخبار غرناطه، تصحیح محمد عبداللّه عنان (قاهره، مکتبه الخلاجى، 1421ه) ج 2، ص 231 ـ232.
77. سیوطى، بغیة الوعاة، ص 143 و مقرى، نفح الطیب، ج 2، ص 268.
78. شریش (Jerez) از شهرهاى شذونه و نزدیک اقیانوس اطلس قرار دارد. مراجعه کنید به: حمیرى، صفة جزیرة الاندلس، ص 102.
79. عبدالرحمن، حمیده، اعلام الجغرافیین العرب، ص 496 ـ 497، و 498 ـ 501 و کراچکوفسکى: تاریخ الادب الجغرافى العربى، ص 288 ـ 289.
80. مقرى، نفح الطیب، ج 8، ص 291 و 293؛ صلاحالدین منجد، المشرق فى نظر المغاربه و الاندلسیین فى القرون الوسطى (بیروت، دارالکتب الجدید، 1963) ص 47 و 48.
.81 ــــــــــــــــــــــ، مشاهدات لسان الدینبن خطیب، ص 26.
82. وادى آش از شهرهاى بزرگ اندلس، در نزدیکى غرناطه واقع است و رودهایى در اطراف آن جارى است. مراجعه کنید به: الروض المعطار، تصحیح احسان عباس، ص 604.
83. بسطة از شهرهاى اندلس که در نزدیکى وادى آش قرار دارد. مراجعه کنید به: همان منبع ص 113.
84. برشانه از شهرهاى اندلس و داراى دژى است که دو رود آنرا از اطراف گرفتهاند و از قوىترین دژها است. مراجعه کنید به: همان منبع، ص 88.
85. براى اطلاع از متن سفرنامه مراجعه کنید به: مشاهدات لسانالدینبن خطیب ص 52 ـ 53.
86. محمدبن عبداللّه ابن خطیب، نفاضه الجراب فى علالة الاغتراب تصحیح احمدمختار العبادى (بغداد، دارالنشر المغرب بىتا) ج 2، ص 43 ـ 80 و مشاهدات لسان الدینبنخطیب، ص 119 ـ 156.
87. ابن الابار، الحله السیراء، ص 372 ـ 373.
88. عبداللّهبن عبدالعزیز بکرى، معجم ما استعجم من البلاد و المواضع تصحیح جمال طلبه (بیروت، دارالعلمیه، 1418) ج 1، ص 5 ـ 90.
89. مصطفىبن عبداللّه حاجى خلیفه، کشف الظنون عن اسامى الکتب و الفنون (بىجا، مطبعه و کاله المعارفه الجلیه، 1941ه ) ج 1، ص 580.
90. ابن خطیب، الاحاطه (قاهره، شرکه طبع الکتب العربیه) ج 3، ص 134 ـ 135.
91. حمیرى، الروض المعطار، ص 1 و 2.
92. به عنوان نمونه مقایسه شود نزهة المشتاق ج 2، ص 545 ذیل شهر مارده با الروض المعطار، ص 518 و 519 و همچنین سایر شهرهاى اندلس.
93. مقایسه شود معجم ما استعجم، ج 1، ص 344 با الروض المعطار ص 150 ذیل «ثمانین».
94. مقایسه شود الرحله ابن جبیر 258 با الروض المعطار ص 198 ذیل «حمص».
95. صفة جزیره الاندلس منتخبه من کتاب الروض المعطار فى خبر الاقطار تصحیح و گردآورى لویى پرونسال قاهره، 1937.
96. اسماعیل پاشا، هدیة العارفین، ج 6، ص 94.
97. خلیلبن ایبک صفدى، الوافى بالوفیات تصحیح هلموت ریتر (لیسبادن،دارالنشر،1401) ج 1، ص163.
98. ـــــــــــــــــــــ ، مسالک الابصار فى ممالک الامصار، ج 1، ص 19.
99. ادریسى، نزهة المشتاق، ص 5 و 6.
100. سامى البجیرمى، ادریسى و الکرة المَجسَّمة (الدار المصریة البنانیه) ص 14.
101. محمدبن ابوبکر، زهرى، کتاب الجعرافیه تصحیح محمد حاج صادق، (دمشق، معهد الفرشى، 1968م) ص 297.
102. زهرى، الجعرافیه، ص 206 ـ 272.
103. همان، ص 308 مقرى، نفح الطیب، ج 1، ص 210 و 211.
104. به عنوان نمونه مراجعه کنید به: ابوالفداء، اسماعیلبن على، تقویم البلدان تصحیح ماک کوکین و یسلان (چاپ پاریس، دارالطباعه السلطانیه، 1840) ص 121، 131، 135 و 137.
105. کراچکوفسکى این اثر را دیده و شرح مىدهد. مراجعه کنید به: تاریخ نوشتههاى جغرافیایى، ص 234.
106. ادریسى، نقشه صورة الارض، تصحیح و ترجمه کونراد ملر ترجمه به عربى محمد بهجه الاثرى (بغداد، المجمع العراقى، 1370).
107. ادریسى، نزهة المشتاق، ج 1 ،ص 2 و 7، صفدى، الوافى بالوفیات، ج 1، ص 163.
108. الزهرى، الجعرافیه، ص 308.
109. مقرى، نفح الطیب، ج 1، ص 209.
110. در مورد زندگى قاسمبن اصبغ مراجعه کنید به: ابن فرضى، تاریخ العلماء و الرواه للعلم بالاندلس، ج 1 ص 405 و الضبى، بغیة الملتمس فى تاریخ الرجال اهل الاندلس، ص 433 ـ 434 و مقرى، نفح الطیب، ج 2، ص 253 ـ 254.
111. ادریسى، نزهة المشتاق، ج 1، ص 6.
112. مقرى، نفح الطیب، ج 3 ،ص 38 و حاجى خلیفه، کشف الظنون، ج 2 ص 103؛ دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 3، ص 689 ـ 690 ـ 691.
113. خانواده آل سعید نسبشان به عمار یاسر مىرسید و آنها از فرمانروایان قلعه یَصُب بودند. چند نفر از این خانواده در خدمت مرابطین، به امور حکومتى گماشته شدند.
114. مقرى، نفح الطیب ج 3، ص 95 و ابن سعید، المغرب فى حلى المغرب، ج 1، ص 1. در مورد زندگى آل سعید به المغرب فى حلى المغرب، ص 2 و 3 و 4 تصحیح شوقى ضیف و نفح الطیب، ج 3، ص 96 ـ 99 ـ 100 ـ 101 مراجعه شود.
115. ابن سعید، المغرب ص 9.
116. همان، ص 33.
منابع:
ـ آرسکى، ف، ن، نقدى بر استرابون، ترجمه محمد تقى زاده، (تهران، پویش، 1356ه).
ـ ابن الابار، محمدبن عبداللّه، الحله السیراء تصحیح حسین مونس (قاهره، الشرکة العربیه، 1963).
ـ ابن بسام، علىبن بسام، الذخیره فى محاسن اهل الجزیره، تصحیح سالم مصطفى البدرى (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1419ه ).
ـ ابن بشکوال، خلفبن عبدالملک، الصله (قاهره، الدار المصریه للترجمه و التألیف، 1996م).
ـ ابن جبیر، محمدبن محمد، الرحله ابن جبیر (بیروت، دار صادر).
ـ ابن حیان القرطبى، المقتبس من انباء اهل الاندلس، تصحیح محمود على مکى (قاهره، لجنه احیاء التراث، 1971).
ـ ابن خطیب، محمدبن عبداللّه، الاحاطه فى اخبار غرناطه، تصحیح محمد عبداللّه عنان (قاهره، مکتبه الخلاجى، 1421ه).
ـ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، مشاهدات لسانالدین الخطیب فى بلاد المغرب و الاندلس، تصحیح احمد مختار العبادى (اسکندریه، 1958).
ـ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، نفاضه الجراب فى علالة الاغتراب، تصحیح احمدمختار العبادى (بغداد، دارالنشر المغرب، بىتا).
ـ ابن خلدون، عبدالرحمنبن محمد، تاریخ ابن خلدون (قاهره، بىنا، بىتا).
ـ ابن دحیه، عمربن حسن، المطرب من اشعار اهل المغرب، تصحیح ابراهیم الابیارى (قاهره، اداره نشر التراث القدیم، 1954).
ـ ابن سعید علىبن موسى، المُغرب فى حلى المَغرب، تصحیح شوقى الضیف (قاهره، دار المعارف، 1993).
ـ ابن عذارى، محمدبن محمد، البیان المُغرب فى اخبار الاندلس و المَغرب، تصحیح لویى پرونسال (بیروت، دارالثقافه، 1400ه).
ـ ابن عربى، محمدبن عبداللّه، العواصم من القواصم فى تحقیق مواقف الصحابه بعد وفاة النبى(ص)، تصحیح محبالدین خطیب (قاهره، المکتبه السلطنیه، 1375ه).
ـ ابن فضلاللّه، احمدبن یحیى، مسالک الابصار فى ممالک الامصار، تصحیح احمد زکى پاشا (قاهره، دار الکتب المصریه، 1342).
ـ ابوالفداء، اسماعیلبن على، تقویم البلدان، تصحیح ماک کوکین و یسلان (چاپ پاریس، دارالطباعه السلطانیه، 1840).
ـ اجبوسى سلمى، خضر، میراث اسپانیاى مسلمان، ترجمه محمدتقى اکبرى (مشهد، بنیاد پژوهشهاى آستان قدس، 1380) ج 1.
ـ ادریسى، محمدبن محمد، نزهة المشتاق فى اختراق الافاق، (قاهره، مکتبه الثقافه الدینیه، 1414).
ـ ــــــــــــــــــ ، نقشه صورة الارض، تصحیح و ترجمه کونراد ملر ترجمه به عربى محمد بهجه الاثرى (بغداد، المجمع العراقى، 1370).
ـ البجیرمى، سامى، ادریسى و الکرة المَجسَّمة (الدار المصریة البنانیه)ـ صفدى، خلیلبن ایبک، الوافى بالوفیات، تصحیح هلموت ریتر، (لیسبادن، دارالنشر، 1401).
ـ بکرى، عبداللّهبن عبدالعزیز، معجم ما استعجم من البلاد و المواضع، تصحیح جمال طلبه (بیروت، دارالعلمیه، 1418).
ـ پاشا، اسماعیل، هدیة العارفین اسماء المؤلفین و آثار المصنفین (طهران، مکتبه الاسلامیه، 1967).
ـ ثعالبى، عبدالملکبن محمد، یتیمة الدهر فى محاسن اهل العصر، تصحیح محمد محىالدین عبدالحمید (بیروت دارالفکر، 1366ه).
ـ حاجى خلیفه، مصطفىبن عبداللّه، کشف الظنون عن اسامى الکتب و الفنون (بىجا، مطبعه و کاله المعارفه الجلیه، 1941ه ).
ـ الحموى، یاقوت، معجم البلدان (بیروت، دارالصادر، 1374ه ).
ـ الحمیدى، محمدبن فتوح، جذوة المقتبس فى ذکر ولاة الاندلس، تصحیح محمدبن تاویت الطبخى (قاهره، مکتب نشر الثقافه الاسلامیه، 1372ه ).
ـ حمیده، عبدالرحمن، اعلام الجغرافیین العرب و مقتطفات من آثارهم، دمشق، دارالفکر، 1404ه ).
ـ حمیرى، محمدبن عبدالمنعم، الروض المعطار فى خبر الاقطار، تصحیح احسان عباس (بیروت مکتبه لبنان، 1984ه ).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، صفة جزیة الاندلس، تصحیح لویى پرووسنال (بىجا، مطبعة لجنة التالیف و الترجمه و النشر، 1937م).
ـ زهرى، محمدبن ابوبکر، کتاب الجعرافیه، تصحیح محمد حاج صادق، (دمشق، معهد الفرشى، 1968م).
ـ سیوطى، عبدالرحمنبن ابوبکر، بغیة الوعاة فى طبقات النحویین و النحاة (بیروت، دارالمعرفه، بىتا).
ـ الضبى، احمدبن یحیى، بغیة الملتمس فى تاریخ رجال اهل الاندلس، (بغداد، قاهره مکتبه المثنى، بىتا).
ـ غرناطى، ابوحامد، تحفة الالباب، تصحیح گابریل فران (چاپ فرانسه 1925).
ـ فروخ، عمر، العرب و الاسلام فى الحوض الغربى من الحجر الابیض المتوسط (بیروت، دارالکتب العربى، 1981م).
ـ قزوینى، زکریابن محمد، عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات، تصحیح نصراللّه سبوحى، (تهران، بىنا، 1361).
ـ کراچوکوفسکى، تاریخ نوشتههاى جغرافیایى در جهان اسلامى، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1379).
ـ گنزالس، پالنثیا، تاریخ الفکر الاندلسى، ترجمه از اسپانیایى حسین مونس (قاهره، مکتبه الثقافه الدینیه).
ـ مظهر العمید، طاهر، آثار المغرب و الاندلس (بغداد، وزارة التعلیم العالى و البحث العلمى، بىتا).
ـ مقرى، احمدبن محمد، نفح الطیب، تصحیح محمد محىالدین عبدالحمید (بیروت، دارالکتب العربى، 1376ه).
ـ منجد، صلاحالدین، المشرق فى نظر المغاربه و الاندلسیین فى القرون الوسطى (بیروت، دارالکتب الجدید، 1963).
ـ موسوىبجنوردى، کاظم (زیر نظر) دائرةالمعارف بزرگ اسلامى (تهران، 1370).
ـ مونس، حسین تاریخ الجغرافیه و الجغرافیین فى الاندلس (قاهره، مکتبه مدبولى، 1986).