عبدالملک بن اعین (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
یکى از فرهیختگان سده دوم هجرى عبدالملکبن اعین، برادر زرارةبن اعین، راوى معروف است. متأسفانه با آنکه تعریفها و توصیفات ارزندهاى از وى در لسان شریف امام صادق(ع) و اندیشمندان شیعه و سنى شده، ولى چهره وى بر برخى از رجالیون پوشیده مانده است. هرچند مقاله حاضر بحثى رجالى نیست اما تا اندازهاى زوایاى گوناگون زندگى عبدالملک را بررسى نموده و به علل تضعیف وى از سوى پارهاى رجالیون اهل سنت اشاره کرده و به گونهاى نسبتا مفصل درباره (خاندان) اعین سخن مىگوید.
عبدالملک، برادر زراره، راوى معروف، از جمله اصحاب بزرگ حضرت صادق(ع) و از دودمان اعین بود. براى شناخت عبدالملک لازم است اندکى درباره این خاندان معروف سخن بگوییم:
ویژگىها:
آلاعین بزرگترین خاندان علمى شیعى در شهر کوفه بود. بسیارى از افراد این (خاندان) از اصحاب ائمه و راویان بزرگ و فقها بودهاند و کمتر شخصیتى از آنان است که ناقل حدیث نباشد. راویان اعین بالغ بر شصت تن بودهاند.(1) علامه بحرالعلوم با ذکر این نکته که مدایح آلاعین فراوان است، در وجه تمایز آنان با دیگر خاندانهاى کوفه خصایص ذیل را عنوان کرده است:
1. بزرگترین خاندان شیعى؛
2. عظیمالشأنترین آنها؛
3. عالمترین خاندان به طورى که در میانشان محدّث و فقیه و ادیب و قارى فراوان بوده است؛
4. دیرپاىترین آنها، چه نخستین افراد این طایفه در عصر حضرت سجاد(ع) و آخرینشان در اوایل غیبت صغرا مىزیستهاند.(2)
آلاعین علاوه بر ربودن گوى سبقت در میادین دانش، در جنبههاى سیاسى نیز فعالیت داشتند، به طورى که قرائن نشان مىدهد خواب خوش را از چشمان حکام اموى و عباسى ربودند. حجاجبن یوسف ثقفى، وقتى براى زمامدارى به عراق آمد، نگرانى خود را از این دودمان ابراز نمود:
«با وجود یک مرد از آلاعین، حکومت براى ما هموار نمىشود.»(3)
نژاد آلاعین
در این که این خاندان از چه نژادى است، اختلاف وجود دارد. برخى مىگویند: جد آنان یعنى سُنْسُنْ از قبیله غسّان از نژاد عرب بود، که در صدر اسلام به روم رفت و در آنجا در مسلک راهبان درآمد. سُنْسُنْ فرزندى به نام اعین داشت. ظاهرا در جنگى که میان روم و مسلمانان صورت گرفت، اعین توسط مسلمانان اسیر شد، آنگاه یک نفر از قبیله بنىشیبان او را خریدارى کرد، سپس تربیت و فرزندخواندهاش نمود.
پس از مدتى اعین در سایه تربیت پدرخواندهاش قرآن را حفظ کرد و در ادبیات عرب چیره دست شد. روزى پدرخوانده به او گفت: آیا مىخواهى از نظر نژادى تو را به قبیله خودم ملحق سازم؟ اعین نپذیرفت. زمانى که اعین بزرگ شد، سنسن از روم آمد و ملاقاتش کرد.(4)
جمعى گویند: سنسن در اصل رومى بود. وقتى اعین اسیر شد و سنسن از جایگاهش اطلاع پیدا کرد، با گرفتن اجازه و اماننامه از مسلمانان چند بار به دیدار فرزندش شتافت.(5)
عدهاى با توجه به گزارشى گویند که اعین از مردم خطه فارس بود. پس از دیدار امیرالمؤمنین(ع) به دست حضرت اسلام آورد. میان راه با گروهى از بنىشیبان برخورد کرد. آنان پس از گرفتن پیمان «ولا»(6) او را آزاد کردند.
اسامى خاندان
بر کسانى که از نسل اعین پا به عرصه وجود نهاده بودند، اسامى ذیل اطلاق گردیده است:
1. آلاعین.
2. شَیبانى.(7)
به سبب ارتباطى که میان اعین و قبیله بنىشیبان ایجاد شد، او و خاندانش به این قبیله منسوب شدند.
3. زرارى.
زرارى یعنى منسوب به زارةبن اعین. نخستین بار این نسبت در کلام امام هادى(ع) خطاب به یکى از نوادگان بکیربن اعین به نام محمدبن سلیمان یا پدرش سلیمانبن حسنبن جهمبن بکیر، جد پدرى ابوغالب دیده شد. امام به منظور حفظ جان او و رعایت تقیه، نام اصلیش را نبرد و او را به زراره، عالمترین شخصیت آلاعین منسوب ساخت تا تجلیلى از مقام شامخ زراره شده باشد. امام در این باره فرمود: زرارى را خدا حفظ کند. از آن لحظه بر افراد این خاندان، زرارى اطلاق گردید.(8)
4. بکریّون
پیش از آن که عنوان زرارى بر آلاعین اطلاق گردد، به بکریون مشهور بودند.(9)
فرزندان اعین
در تعداد فرزندان اعین اتفاق نظر وجود ندارد. برخى آنان را هشت تن بدین اسامى مىدانند: عبدالملک، حمران، زراره، بکیر، عبدالرحمان، قعنب، مالک و ملیک.(10) بعضى به جاى دو نفر آخر، عبدالاعلى، عیسى، ضریس و سمیع را ذکر کردهاند.(11) عدهاى به جاى عیسى و عبدالاعلى، موسى و ملیک را ذکر نمودهاند.(12) اقوال دیگر، بین 12،(13) 16،(14) و 17(15) است. برخى در زمره فرزندان، دخترى به نام «ام الاسود» را یاد کردهاند.(16)
فضیلتهاى عبدالملک
نخستین شیعه آلاعین
قبلاً گفتیم مسلّم است سنسن، جد عبدالملک راهب مسیحى بود. طبیعى بود اعین نیز مسیحى باشد. بر اثر جنگى که میان مسلمانان و روم رخ داد، اعین توسط مسلمانان اسیر شد. سپس یک نفر از قبیله بنى شیبان او را خرید و توسط او مسلمان شد. علامه شیخ محمد تسترى گفته است اعین سنى بود و به تبع او، فرزندانش سنى بودهاند، سپس جمعى از آنان شیعه شدند.(17)
بنابراین مىتوان به نادرستى خبر علىبن سلیمان، عموى پدرى ابوغالب زرارى مبنى بر اینکه اعین از مردم خطه فارس بود که به قصد زیارت امیرالمؤمنین(ع) و مسلمان شدن توسط او وطنش را ترک کرد،(18) پىبرد.
احتمال دیگر این است که اعین در آغاز شیعه و جزو دوستداران امیرالمؤمنین(ع) بود، ولى بعدا به واسطه فضاى خفقان آلودى که خلفا به وجود آوردند، جزو کسانى شد که به حضرت پشت کرد و مذهب خود را عوض نمود. وقتى ازدواج کرد و داراى اولاد شد، آنان نیز به مسلک اهل تسنن گرایش پیدا کردند، ولى وقتى به رشد کافى رسیدند، بسیارى از آنان حقیقت را دریافتند و در مسلک دوستداران و شیعیان امیرالمؤمنین(ع) درآمدند.
طبق برخى اخبار، نخستین شیعه آلاعین، عبدالملک بود. او توسط صالحبن میثم رهنمون گشت، سپس برادرش حمران به دست ابوخالد کابلى در این سلک درآمد. طبق گزارشى دیگر، نخستین فرزند اعین که پیرو آلعلى علیهمالسلام شد، امالاسود، خواهر عبدالملک بود. گویند ابوخالد کابلى در این اقدام مؤثر بود.(19)
اکنون شایسته است به ویژگىهاى عبدالملک بپردازیم:
جایگاه عبدالملک نزد امام صادق(ع)
برادر عبدالملک به نام زراره که از فقهاى طراز اوّل شیعه در قرن دوم و سوم هجرى بود گوید:
امام صادق(ع) بعد از مرگ عبدالملک فرمود: «خداوندا! ما اهل بیت در نظر ابوضریس بهترین خلق تو بودیم. پس او را در روز قیامت در زمره محمد ـ که صلوات تو به او باد ـ قرار ده!»
سپس امام فرمود: آیا او را در خواب دیدهاى؟
عرض کردم: خیر.
امام فرمود: سبحانالله! مثل ابوضریس کجاست؛ مانند او هنوز به دنیا نیامده است!(20)
علامه مامقانى، رجالى قرن چهارده پس از نقل روایت فوق و بررسى روایات مختلف و کنکاش در گفتوگوى علما درباره عبدالملک گوید:
«از دعاى فراوان امام صادق(ع) در حق وى و فرستادن رحمت بر او و درخواست از خداوند مبنى بر قرار دادن عبدالملک در زمره آلمحمد(ص) در روز قیامت و این که فرمود: «مثل ابوضریس هنوز به دنیا نیامده است»، استفاده مىکنیم عبدالملک فردى موثق بود، بلکه در اعلا درجه وثاقت بود، زیرا صدور چنین مدایح و واکنشهایى توسط امام در حق کسى که عادل و موثق و امین نیست، نامعقول مىباشد، زیرا ائمه اطهار علیهمالسلام اهل مبالغه و مغالطه نبودند. مقصود امام از اینکه به طور مطلق فرمود: مثل عبدالملک هنوز زاده نشده است، مماثلت و مشابهت در ورع و تقوا و دیانت و صلاح است که مورد نظر خدا و رسول و ائمه و دیگر بندگان برگزیده الهى است. اگر امام(ع) مشابهت خاصى را در نظر داشت، حتما تصریح مىکرد و وجه شباهت را بیان مىفرمود. این مطلب بر کسانى که داراى ذوق و سلیقه درست و مستقیم هستند و لسان اهل بیت رحمت را مىفهمند، پوشیده نیست. اگر به این سخنان، شهادت علماى بزرگ مبنى بر مستقیم و پایدار بودن عبدالملک در دین و مذهب، و گواهى امام باقر(ع) را که «عبدالملک از نجات یافتگان و سرپرست مردم و خزانهداران در وقت ظهور امام زمان(ع) است،» اضافه کنیم، تردیدى باقى نمىماند که او را در شمار شخصیتهاى عادل و موثق عنوان کنیم.»(21)
صحابى خاص امام باقر(ع) و امام صادق(ع)
تا شخصیت کسى مورد قبول ائمه(ع) نبود، با او ارتباط نزدیک برقرار نمىکردند و با وى درباره موضوعات و مسائل مهم عقیدتى یا سیاسى سخن نمىگفتند و اسرار ولایت را مطرح نمىکردند. اگر از روایات، دلایل و قراینى بر ارتباط تنگاتنگ میان راوى و امام وجود داشته باشد، و نیز با دقت در مطالب و اسرارى که امام با او در میان گذارده، مىتوان به شخصیت و عظمت راوى پىبرد؛ هر چند به طور صریح از او تعریف و تمجیدى در کتب رجال و نگاشتههاى تذکره نویسان یافت نشود. قراینى وجود دارد که عبدالملک از یاران خاص امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بود و ایشان اعتماد زیادى بدو داشتند و در مورد مسائل مهم با او به گفتوگو مىنشستند.
در روایتى آمده است عبدالملک پرسشهاى زیادى از امام صادق(ع) نمود که مىتوان فهمید پارهاى از سئوالات وى مربوط به امامت بوده، و این نمایانگر اعتماد امام به اوست و جایگاه وى را نزد حضرت مىنمایاند.
در این روایت از گمراهى اصحاب پس از وفات پیامبر(ص) صحبت شده است. تصریح به چنین موضوعى در عصر اختناق، از سخنان غیر قابل بخشش بود و کیفر سختى داشت.
حارثبن مغیره گزارشگر مورد نظر گوید:
عبدالملکبن اعین که در حال گفتوگو با امام صادق(ع) بود، پرسشهاى زیادى کرد تا آن که گفت: بنابراین همه مردم هلاک شدند؟
امام فرمود: «آرى؛ به خدا سوگند، اى پسر اعین همه مردم هلاک شدند.»
عبدالملک پرسید: ساکنان مشرق و مغرب زمین؟
امام فرمود: «شرق و غرب به گمراهى فتح شد.(22) آرى، به خدا قسم! همگى مردم هلاک گشتند جز سه تن: سلمان فارسى و ابوذر و مقداد. بعد عمار و ابوساسان انصارى و حذیفه و ابوعمره بدانها ملحق و در مجموع هفت تن شدند.(23)
شاهد بعدى خبر ذیل است که امام باقر(ع) تعدادى از آثار امیرالمؤمنین(ع) را که از علوم مخفى و اسرار اهل بیت(ع) به شمار مىآید، به عبدالملک نشان مىدهد و نظر او را درباره علت نوشتن آنها سئوال مىکند. عبدالملک با درایت و بینش، پاسخ را تقدیم مىکند:
عبدالملک گوید: زمانى امام باقر(ع) تعدادى از کتابهاى على(ع) را به من نشان داد. سپس فرمود: «به چه دلیلى او اینها را نگاشته است؟»
عرض کردم: آیا عقیدهام را در این باره بیان کنم؟
امام فرمود: «آرى.»
عرض کردم: حضرت مىدانست قائم شما روزى قیام مىکند. از این رو دوست داشت او به آنچه در آن کتابهاست، عمل کند.(24)
امام فرمود: «صحیح است.»(25)
قرینه دیگر روایاتى است که به واسطهگرى عبدالملک در رساندن مسائل مردم به امام و ارسال پاسخها اشاره دارد که گویاى اعتماد امام به این شخصیت بزرگ است.
شاید بتوان از شواهد استفاده بیشترى کرد و گفت که او یکى از وکلاى ایشان در شهر کوفه بوده که به مسائل فقهى ـ کلامى مردم پاسخ مىگفته، جمعآورى وجوه شرعى نیز به دست با کفایت او انجام مىپذیرفته است. یکى از نشانههاى این ادعا، نامه مهم عبدالرحیم قصیر به امام صادق(ع) به خط عبدالملک و پاسخ آن توسط حضرت به دست عبدالملک است. این نامه یکى از ذخایر ارزشمند شیعى است، چون در آن به مهمترین عقاید کلامى آن عصر اشاره شده است.
از برخى روایات استنباط مىشود عبدالملک علاوه بر علاقه وافر به امام باقر(ع) و امام صادق(ع) و دیگر ائمه هدى، عاشق امام مهدى(ع) فرجه بود و در انتظار ظهور حضرت به سر مىبرد. در گزارش ابوبکر حضرمى مىخوانیم:
عبدالملکبن اعین گفت: هنگامى که نزد ابوجعفر باقر(ع) بودم، یاد امام زمان افتادم. ایستادم و گریستم و عرض کردم: امیدوارم در حالى که توان دارم، ظهور حضرت را دریابم.(26)
علىبن سعید گوید: نزد امام صادق(ع) نشسته بودم. کنار حضرت، محمدبن عبداللهبن على بود. در آن مجلس عبدالملکبن اعین و... بودند... . امام رو به ما کرد و فرمود: بشارت باد شما را! آیا به این راضى نیستید که در روز قیامت به على متمسک شدهاید و على به رسول خدا(ص) متمسک شده است؟(27)
از روایت فوق مقام والاى اهل مجلس از جمله عبدالملک به دست مىآید.
عبدالملکبن اعین و چهار برادر دیگرش یعنى زراره و حمران و بکیر و عبدالرحمان از یاران سرشناس و برگزیده حضرت باقر و امام صادق علیهماالسلام بودند. آنان براى فراگیرى علوم اهل بیت رنج سفرهاى طاقتفرساى آن عصر را بر خود هموار کردند و دائما مسافت زیاد میان کوفه تا مدینه را طى مىنمودند. حاصل این تلاشها آن شد که هر یک از این پنج فرزانه، به مقام شامخى در دانش دست یافتند. در گزارشى از «ربیعة الرأى» آمده است که به امام صادق عرض کردم: آن چند برادر که از عراق به محضرتان مىآیند و من بهتر از آنان و مهیاتر براى فراگیرى علوم در یاران شما ندیدهام، کیستند؟
امام فرمود: «آنان [ فرزندان سرشناس اعین] اصحاب پدرم هستند».(28)
حسینبن موسى گوید: در سالى امام صادق(ع) با اصحاب خویش به مکه شرفیاب شد و از حال عبدالملکبن اعین پرسش نمود و فرمود: «آیا او از دنیا رفت؟»
عرض کردم: آرى...
امام فرمود: «پس بیا با ما تا بر سر قبرش برویم و براى او دعا کنیم.(29)
از این خبر فهمیده مىشود قبر عبدالملک در مکه است،(30) ولى طبق تصریح شیخ صدوق، قبر وى در مدینه است و امام صادق(ع) و اصحابش به زیارت او رفتند.(31)
عبدالملک در منظر اهل سنت
علما و بزرگان سنى درباره عبدالملک ابراز نظرهاى گوناگون کردهاند. برخى چون ابوحاتم و ابنحبان و عجلى او را از شیعیان نیکو و صالح الحدیث و مورد اعتماد و صدوق دانستهاند. و جمعى چون ابنمعین و سفیانبن عیینه (سفیان ثورى) او را فردى خبیثالقول و بىارزش عنوان نمودهاند.(32)
با دقت در عبارات مذمت کنندگان و ریشه یابى آن، مىتوان فهمید عبدالملک تنها به سبب شیعه بودن و دوستى با خاندان اهل بیت نکوهش شده است. براى همین بخارى در صحیح تنها یک حدیث از او نقل کرده است.(33)
تنها نکتهاى که از سوى شیعه در نکوهش عبدالملک عنوان شده، روایتى است از گفتوگوى او با امام صادق(ع) که گویند از جسارت و بىادبى او حکایت مىکند. در این روایت مىخوانیم: ابوعبداللّه (امام صادق) به عبدالملکبن اعین فرمود: «چرا نام فرزندت را ضریس نهادى؟»
عبدالملک گفت: چرا پدرتان شما را جعفر نام نهاد؟
امام فرمود: «جعفر نام نهرى در بهشت است، اما ضریس نام شیطان است.»(34)
شهید ثانى و شیخ حسن، فرزند او و مامقانى، روایت فوق را معتبر نمىدانند، زیرا در سند آن «علىبن عطیه» وجود دارد.(35)
بر فرض صحت سند، نمىتوان به جسارت عبدالملک حکم کرد، زیرا شاید در حال شوخى با امام بوده است.(36)
گستره دانش
به تعبیر مامقانى عبدالملکبن اعین از «خُلّص شیعه» بود. او از یاران نزدیک امام باقر(ع) و امام صادق(ع) محسوب مىشود و به تنهایى یا با برادرانش بارها براى دیدار ائمه به مدینه رفته و از محضر پرفیضشان بهره برده بود.
به طور طبیعى بایستى دستاوردهاى علمى فراوانى از عبدالملک در منابع و جوامع روایى و تاریخى داشته باشیم، اما از وى روایات اندکى باقى مانده، علت آن مشخص نیست. اما به احتمال مىتوان گفت شاگردان مخالف او نظیر عبدالرحمانبنمهدى و ابنعیینه و سفیان ثورى روایات استاد را به دیگران منتقل نکرده، با آتش کینه و حسد سوزاندند.(37) احتمال دیگر آن است که چون عبدالملک کاتب و ملازم امامان بود، کمتر فرصت پیدا مىکرد به تدریس و انتقال یافتههایش و نقل آنها بپردازد.(38)
با توجه به آنکه عبدالملک از شیعیان خلص ائمه(ع) بود، شاید بتوان استنباط کرد قسمت زیادى از یافتههاى وى مربوط به اسرار ولایت است و چون او کمتر کسى را شایسته درک و پذیرش آنها مىدید، از انتقال مطالب خویش خود دارى مىنمود. عامل احتمالى دیگر کوتاهى راویان بوده که گفتوگوهاى او با امامان را ضبط نکردهاند و یا چون در نظرشان کم اهمیت بوده، توجهى به آن ننمودهاند. علت دیگر که در مورد بیشتر راویان وجود داشته و موجب گشته از آنان احادیث کمترى داشته باشیم، جو سیاسى نامناسب آن عصر بوده است.
او در بخش نجوم هم تحقیقاتى داشت و احتمالاً کتاب یا کتابهایى تألیف کرده بود. براى همین شیخ عباس قمى از او به عنوان آگاهان علم نجوم یاد کرده است،(39) ولى چون به مقتضاى علم خود عمل مىنمود و این امر باعث شده بود در زندگیش اختلالاتى ایجاد گردد، دست به دامان امام صادق(ع) برد. خود در اینباره گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: من گرفتار علم نجوم شدهام. وقتى مىخواهم کارى انجام دهم، به طالع مىنگرم اگر بد باشد، حاجتم را رها مىسازم و اگر طالع را خوب ببینم، در پى انجام کارم برمىآیم.
امام فرمود: «حکم مىکنى؟»
عبدالملک عرض کرد: آرى.
امام فرمود «کتابهایت را بسوزان».(40)
اساتید
طبق سخن مامقانى، رجالى معروف سده چهاردهم هجرى بیشتر روایات عبدالملک از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) است.(41) بنابراین، شخصیت علمى وى به دست آن دو بزرگوار رقم زده شده بود. دیگر کسانى که عبدالملک از محضرشان بهرهمند گشته و روایت نقل کرده، عبارتنداز:
1. ابوبشیر.(42)
2. سلیمانبن خالد.(43) ابوربیع هلالى، معروف به سلیمانبن خالد از قاریان و فقها و بزرگان عصر امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بود و از جمله اصحاب جناب زیدبن على(ع) در قیام وى در کوفه به شمار مىآمد. در این جنگ دست سلیمان توسط دشمن قطع گردید.(44)
3. ابوحرببن ابوالاسود دئلى.(45)
4. ابوعبدالرحمن سلمى.(46) ظاهرا وى عبداللهبن حبیب سلمى است که از یاران امام على(ع) به شمار مىآمد و یکى از فرزانگان تاریخ شیعه و شخصیتهاى قابل اعتماد بود. او 105 هجرى در 90 سالگى از دنیا رفت.(47)
5 . شقیقبن سلمه اسدى (ابووائل)(48)
6. عبداللهبن شدادبن هاد. وى از اصحاب بزرگ امیرالمؤمنین(ع) بود. امام صادق(ع) درباره کرامت امام حسین(ع) نسبت به شداد فرمود: «هنگامى که شداد به تب شدیدى دچار شد، حسینبن على به عیادتش رفت، به محض این که داخل منزلش شد، تب از شداد رخت بربست.»(49) شداد به سال 81 یا 82 هجرى از دنیا رفت.
7. عبدالرحمنبن ادْینه.(50)
8 . صالحبن میثم. ابوغالب زرارى در یکى از گزارشهاى خود گوید: عبدالملک نخستین شخص از آلاعین بود که شیعه و دوستدار اهل بیت عصمت و طهارت شد. او به واسطه صالحبن میثم در این مسیر قدم برداشت.(51)
شاگردان و راویان
شخصیتها و کسانى که از محضر عبدالملک بهرهمند شده و روایاتى ازاو نقل کردند، کم نیستند، ولى تاریخ همه آنها را ثبت نکرده است. برخى عبارتنداز:
1. برادر وى،(52) زراره. وى از فقهاى طراز اوّل امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بود. زراره از جمله مصادر و مراجع شناخت فقه شیعه است.(53)
2. یونسبن عبدالرحمان.(54) ابومحمد یونسبن عبدالرحمن از بزرگان و فقهاى به نام شیعه در عصر امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام بود. حضرت رضا(ع) اصحابش را در اخذ علم و فتوا بدو راهنمایى کرد. به علاوه وى افتخار داشت وکیل حضرت باشد. این شخصیت برجسته شیعى، آثار زیادى به رشته تحریر درآورد.(55)
برخى گویند: یونس از شاگردان عبدالملک نیست، زیرا عبدالملک در زمان امام صادق(ع) از دنیا رفت و یونس گرچه زمان حضرت را درک کرد، اما در سنى نبود که بتواند از آن امام یا دیگران روایت نقل کند.(56)
3. ابنبکیر.(57) ظاهرا مقصود، عبداللهبن بکیر از «اصحاب اجماع»(58) است. عبدالله برادرزاده عبدالملک و از راویان بزرگ به شمار مىآید ولى «فَطَحى»(59) مذهب(60) بود.
4. عبداللهبن محمد حضرمى.(61) وى از اصحاب امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بود.(62)
5. حریز.(63) ظاهرا وى حریزبن عبدالله سجستانى است. وى از کوفه بود، لیکن به سبب مسافرتهاى تجارى که به سجستان (سیستان) نمود، به این نام مشهور شد. یونسبن عبدالرحمان گوید: حریز از امام صادق(ع) بیش از دو حدیث نشنیده است.(64) شیخ طوسى درباره او گوید: حریز فردى مورد اطمینان بود. از جمله آثار او «کتاب الصلاة» است.(65) شیخ مفید گوید: حریز به سیستان کوچ کرد و در همانجا به دست خوارج به قتل رسید. در آن زمان غالب ساکنان آن ناحیه از خوارج بودند. وقتى حریز توسط یاران خویش اطلاع یافت خوارج سیستان، امیرالمؤمنین(ع) را ناسزا مىگویند، آنان را مهدورالدم اعلام کرد. در پى آن، هر روز چند تن از خوارج توسط یاران حریز ترور شدند.(66)
6. سیفبن عمیره. وى از یاران امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) و از روات موثق بود، اما واقفى مذهب بود.
7. مثنىبن ولید. مثنى از اصحاب حضرت صادق(ع) بود و کتابى روایى داشت.(67)
8. عبیدبن زراره. وى از راویان امام صادق(ع) و شخصیتى ارجمند بود.(68)
9. حارثبن مغیره. وى از یاران امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) و شخصیتى عالىقدر بود و از آن دو بزرگوار و جناب زیدبنعلى روایت دارد.(69)
10. جعفربن مثنى.(70)
11. لیثبن بخترى مرادى. او از فقها بود. امام صادق(ع) او را از «اوتاد زمین» و برپا کنندگان قسط و راستى و «السابقون السابقون» و حافظان دین دانسته است.(71)
12. حمادبن عثمان. ظاهرا مقصود، حمادبن عثمان ناب از اصحاب اجماع است. این عالم عظیمالشأن از راویان حضرت صادق و حضرت کاظم و حضرت رضا علیهماالسلام بود. حماد و جعفر و حسین برادران وى همگى از علما و فضلا و برگزیدگان از اصحاب بودند.(72)
13. محمدبن اسحاقبن یسار.(73)
14. سفیان ثورى. وى از اصحاب و شاگردان امام صادق(ع) بود ولى به ولایت ائمه اعتقاد نداشت و در صف مخالفان آن بزرگواران بود. وى داراى مذهب خاصى بود، ولى از آنجا که حکومت وقت او را مورد پشتیبانى قرار نداد، مذهبش دوام چندانى نیافت و منقرض گردید.(74)
15. سفیانبن عیینه. گر چه ابنعیینه از شاگردان امام صادق(ع) بود، اما به ولایت ایشان و سایر امامان اعتقاد نداشت. از اینرو امام او را در زمره کسانى بر شمرد که به مرگ جاهلى مىمیرند.(75)
ابنعیینه داراى مذهب خاصى بود، ولى با خلیفه ملایم نبود. از همین رو پیروان کمى داشت و مذهبش تا قرن چهارم هجرى بیشتر دوام نیاورد.(76)
16. عبدالملکبن ابى سلیمان. وى از فقها و بزرگان اهل سنت است.(77)
17. اسماعیلبن سمیع.(78)
18. عبدالرحمنبن مهدى. وى از حافظان بزرگ قرآن و فقهاى مشهور و راویان معروف اهل تسنن است. شافعى در توصیفش گفته است: مانندى براى او سراغ ندارم. گویند وى 000/20 روایت از حفظ داشت.(79)
19. ابووائل.(80)
پىنوشتها:
1. ابىغالب الزرارى، رسالة ابىغالب الزرارى و تکملتها لابى عبدالله الغضائرى، تحقیق محمدرضا حسینى، (قم، مرکز البحوث و التحقیقات الاسلامیة، بىتا) ص 114؛ مقدمه همان رساله، ص 41.
2. همان، ص 41 و 42.
3. همان.
4. همان، ص 128 و 129.
5. همان.
6. شیخ طوسى مىفرماید: هنگامى که دو نفر عقد موالات امضا مىکنند و یکى از آنان به دیگرى مىگوید: با تو پیمان مىبندم که یاریم کنى و تو را یارى مىکنم و از من دفاع کنى و از تو دفاع کنم، و جریمه جنایتم را خاندانت عهدهدار شوند و خاندان من نیز جریمه جنایت تو را بپذیرند و از من ارث ببرى و از تو ارث ببرم، این عقد صحیح است. (ر.ک: حاشیه ص 191 از تکمله رساله ابىغالب الزرارى).
7. شیبانى نام قبیلهاى معروف در بکربن وائل است. عبدالکریم سمعانى، الانساب، تقدیم و تعلیق بارودى، چاپ اول، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408ه) ج 3، ص 482.
8. محمدرضا حسینىجلالى، معجم الاعلام من آلاعین الکرام، (ملحق به رسالة ابىغالب الزرارى).
9. همان، ص 117.
10. الرسالة ابىغالب الزرارى، ص 129 و 130.
11. همان، ص 190 و 191.
12. همان، ص 138.
13. همان، ص 189.
14. همان.
15. همان، ص 139 و 189.
16. همان، ص 130.
17. شیخ محمدتقى تسترى، قاموس الرجال، تحقیق مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ دوم، (قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1410ه) ج 2، ص 172.
18. تکملة رسالةابى غالب الزرارى، ص 191 ـ 192.
19. رسالة ابىغالب الزرارى، ص 130 و 135.
20. شیخ عبدالله مامقانى، تنقیح المقال، (نجف اشرف، المطبعة المرتضویة، 1352ه) ج 2، ص 228.
21. همان.
22. شاید اشاره به یکى از اثرات منفى فتوحات در عصر خلفا باشد.
23. محمدبن محمدبن نعمان عکبرى بغدادى الملقب بالشیخ المفید، الاختصاص، تصحیح و تعلیق غفارى، (قم، مکتبةالزهراء(ع)، 1402ه) ص 5 ـ 6؛ ثقة الاسلام محمد کلینى، الکافى، تصحیح غفارى، چاپ سوم، (بیروت، دارصعب و دار التعارف، 1401ه) ج 8، ص 253.
24. ظاهرا یعنى امام على(ع) نیازمندىهاى حضرت حجت(ع) را به هنگام ظهورش در آن کتابها ابراز نموده است.
25. علامه محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، تصحیح ربانى شیرازى، (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1388ه) ج 26، ص 51.
26. همان، ج 52، ص 335.
27. همان، ص 40 ـ 41.
28. تنقیح المقال، ج 2، ص 228.
29. ملاعلى علیارى، بهجة الآمال، تصحیح مسترحمى (تهران، بنیاد فرهنگ اسلامى کوشانپور، 1363) ج 5، ص 305. سند و متن این روایت به صورتهاى دیگرى نیز گزارش شده است. شیخ طوسى در استبصار، تحقیق سیدحسن موسوىخرسان، چاپ سوم (تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1390ه) ج 1، ص 483 و تهذیب الاحکام، تحقیق سیدحسن موسوىخرسان، چاپ دوم (بیروت، دارصعب و دارالتعارف، 1401ه) ج 3، ص 202، خبر فوق را به عبداللهبن اعین مربوط دانسته است، ولى برخى گویند: چون وجود شخصى به نام مزبور ثابت نشده است، باید جریان فوق به عبدالملکبن اعین ارتباط داشته، و در آن دو کتاب، اشتباهى رخ داده شده باشد. قاموس الرجال، ج 6، ص 254 و ج 7، ص 11.
30. همان.
31. تنقیح المقال، ج 2، ص 228.
32. ابنحجر عسقلانى، تهذیب التهذیب، چاپ اول (بیروت، دارالفکر، 1404ه) ج 6، ص 343؛ عبدالرحمن رازى، الجرح و التعدیل (بیروت، دار احیاء التراث العربى، بىتا) ج 5، ص 343؛ محمد ذهبى، میزان الاعتدال، تحقیق بجاوى (بیروت، دارالفکر، بىتا) ج 2 ،ص 651 و 652.
33. ابنحجر عسقلانى، هدى السارى، مقدمة فتح البارى، طبع مصححة على عدة نسخ و عن النسخة التى حقق اصولها و اجازها عبدالعزیزبن عبداللهبن باز، (بیروت، دارالفکر، 1411ه) ص 592.
34. علامه محمد اردبیلى، جامع الرواة (قم، مکتبة المصطفوى، بىتا) ج 1، ص 519؛ تنقیح المقال، ج 2، ص 228.
35. همان.
36. شیخ عباسقمى، تحفة الاحباب، تحقیق حسینى، چاپ اول، (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1370) ص 292.
37. وى شاگردان موافق و شیعى هم داشته است.
38. اگر بپذیریم عبدالملک از ملازمان همیشگى حضرت صادق(ع) بوده، نمىتوانیم قبول کنیم او وکیل حضرت محسوب مىشده، زیرا وکلا در منطقهاى به دور از محل سکونت امام به رتق و فتق امور شرعى و مسائل مذهبى مردم مىپرداختند.
39. شیخ عباس قمى، سفینة البحار، چاپ اول (قم، نشر اسوه، 1414ه) ج 6، ص 89.
40. ابوجعفر صدوق، من لایحضره الفقیه، تحقیق موسوىخرسان (بیروت، دار صعب و دار التعارف، 1401ه) ج 2، ص 175. (با تصرف).
41. تنقیح المقال، ج 2، ص 228.
42. همان؛ جامع الرواة، ج 2، ص 369.
43. تنقیح المقال، ج 2، ص 228.
44. جامع الرواة، ج 1، ص 378.
45. فضلبن شاذان، الایضاح، تحقیق ارموى، چاپ اول (تهران، دانشگاه تهران، 1351ش) ص 367.
46. تهذیب التهذیب، ج 6، ص 343.
47. جامع الرواة، ج 2، ص 397.
48. هدى السارى، مقدمة فتح البارى، ص 592؛ جمالالدین یوسف مزى، تهذیب الکمال، تحقیق احمدعلى عبید و حسن احمد آغا (بیروت، دارالفکر، 1414ه) ج 8، ص 388.
49. تهذیب التهذیب، ج 5، ص 222 و ج 6، ص 343؛ جامع الرواة، ج 1، ص 492.
50. تهذیب التهذیب، ج 6، ص 343.
51. رسالة ابىغالب الزرارى، ص 135. طبق گزارش دیگر ابوغالب، نخستین شیعه آلاعین، خواهر عبدالملک به نام اماسود بود.
52. تنقیح المقال، ج 2، ص 228؛ بحار الانوار، ج 26، ص 51 و ج 76، ص 27.
53. آیتالله جعفرسبحانى، کلیات فى علم الرجال، چاپ دوم (قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1408ه) ص 174 و 196.
54. آیتالله سیدابوالقاسم خویى، معجم رجال الحدیث، چاپ چهارم (قم، مرکز نشر آثار شیعه، 1410ه) ج 20، ص 330.
55. سیدحسن صدر، تأسیس الشیعه، (بىجا، مرکز النشر و الطباعة العراقیة المحدودة، بىتا) ص 318 و 328؛ ابوالعباسالنجاشى، رجال نجاشى، تحقیق سیدموسى شبیرى زنجانى، چاپ چهارم (قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1413ه) ص 446 ـ 448.
56. قاموس الرجال، ج 7، ص 11.
57. بحارالانوار، ج 14، ص 488.
58. عنوان «اصحاب اجماع» بر هجده تن از فقهاى عصر امام باقر تا امام رضا (علیهم السلام) اطلاق مىگردد. آنان گروهى بودند که علما به جلالت قدر و عظمتشان گواهى داده و کلیه روایاتشان را قبول کردهاند. ر.ک: کلیات فى علم الرجال، ص 174 به بعد.
59. فطحیه کسانى بودند که امامت حضرت کاظم(ع) را قبول نداشتند و بزرگترین فرزند امام صادق(ع) یعنى عبدالله را
پیشواى مسلمانان مىدانستند. ر.ک: جامع الرواة، ج 2، ص 546.
60. همان، ج 1، ص 473.
61. قطبالدین راوندى، الخرائج و الجرائح، تحقیق مؤسسة الامام المهدى(ع)، چاپ اول (قم، مؤسسة الامام المهدى(ع)، 1409ه) ج 2، ص 839.
62. جامع الرواة، ج 1، ص 501؛ ج 2، ص 369.
63. معجم رجال الحدیث، ج 11، ص 409.
64. ر.ک: رجال النجاشى، ص 144 ـ 145.
65. شیخ ابوجعفرمحمد طوسى، الفهرست، تصحیح و تعلیق محمدصادق آلبحرالعلوم (بىجا، المکتبة المرتضویة و مطبعتها، بىتا) ص 62 ـ 63.
66. جامع الرواة، ج 1، ص 395.
67. معجم رجال الحدیث؛ ج 11، ص 409؛ جامع الرواة ج 2، ص 40.
68. معجم رجال الحدیث؛ ج 11، ص 410؛ بحارالانوار، ج 76، ص 26؛ جامع الرواة؛ ج 1، ص 524.
69. الاختصاص، ص 5 و 6؛ الکافى، ج 8، ص 253؛ جامع الرواة، ج 1، ص 175.
70. الاستبصار، ج 4، ص 152.
71. تنقیح المقال، ج 2، ص 228؛ جامع الرواة، ج 1، ص 519 و ج 2، ص 34 و 35.
72. بحار الانوار، ج 44، ص 236؛ جامع الرواة، ج 1، ص 271.
73. تهذیب الکمال، ج 8، ص 388.
74. تهذیب التهذیب، ج 6، ص 343؛ الجرح و التعدیل، ج 5، ص 343؛ اسدحیدر، الامام الصادق و المذاهب الاربعة، چاپ دوم (بیروت، دارالکتاب العربى، 1390ه) ج 1، ص 154 ـ 155.
75. تهذیب التهذیب، ج 6، ص 343؛ جامع الرواة، ج 1، ص 367.
76. الامام الصادق و المذاهب الاربعة، ج 1، ص 155.
77. تهذیب التهذیب، ج 6، ص 343؛ محمد ذهبى، سیر اعلام النبلاء، تحقیق حسین اسد، چاپ هفتم (بیروت، مؤسسة الرسالة، 1410ه) ج 6، ص 107 ـ 109.
78. اسماعیل بخارى، التاریخ الکبیر (بیروت، دارالکتب العلمیه، بىتا) ج 5، ص 405.
79. هدى السارى، مقدمة فتح البارى، ص 592. درباره او و مقام علمى و عبادیش ر.ک: سیر اعلام النبلاء، تحقیق على ابوزید، ج 7، ص 192 به بعد.
80. الجرح و التعدیل، ج 5، ص 343.
منابع:
ـ ابن شاذان، فضل، الایضاح، تحقیق ارموى، چاپ اول (تهران، دانشگاه تهران، 1351ش).
ـ اردبیلى، محمد، جامع الرواة (قم، مکتبة المصطفوى، بىتا).
ـ بخارى، اسماعیل، التاریخ الکبیر (بیروت، دارالکتب العلمیه، بىتا).
ـ تسترى، محمدتقى، قاموس الرجال، تحقیق مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ دوم (قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1410ه).
ـ حیدر، اسد، الامام الصادق و المذاهب الاربعة، چاپ دوم (بیروت، دارالکتاب العربى، 1390ه).
ـ خویى، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، چاپ چهارم (قم، مرکز نشر آثار شیعه، 1410ه).
ـ ذهبى، محمد، سیر اعلام النبلاء، تحقیق حسین اسد، ج 6 و تحقیق ابوزید، ج 7، چاپ هفتم (بیروت، مؤسسة الرسالة، 1410ه).
ـ ــــــــــــــــــ ، میزان الاعتدال، تحقیق بجاوى (بیروت، دارالفکر، بىتا).
ـ رازى، عبدالرحمن، الجرح و التعدیل (بیروت، دار احیاء التراث العربى، بىتا).
ـ راوندى، قطبالدین، الخرائج و الجرائح، تحقیق مؤسسة الامام المهدى (ع)، چاپ اول (قم، مؤسسة الامام المهدى(ع)، 1409ه).
ـ زرارى، ابىغالب، رسالة ابى غالب الزرارى و تکملتها لابى عبدالله الغضائرى، تحقیق محمدرضا حسینى، (قم، مرکز البحوث و التحقیقات الاسلامیه، بىتا).
ـ سبحانى، جعفر، کلیات فى علم الرجال، چاپ دوم (قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1408ه).
ـ سمعانى، عبدالکریم، الانساب، تقدیم و تعلیق بارودى، چاپ اول (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408ه).
ـ صدر، سیدحسن، تأسیس الشیعه (بىجا، مرکزالنشر و الطباعة العراقیة المحدودة، بىتا).
ـ صدوق، ابوجعفر، من لایحضره الفقیه، تحقیق موسوى خرسان (بیروت، دارصعب و دارالتعارف، 1401ه).
ـ طوسى، محمد، الاستبصار، تحقیق موسوىخرسان، چاپ سوم (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1390ه).
ـ ــــــــــــــــــــ ، الفهرست، تصحیح و تعلیق محمدصادق آلبحر العلوم (بىجا، المکتبة المرتضویة و مطبعتها، بىتا).
ـ ــــــــــــــــــــ ، تهذیب الاحکام، تحقیق موسوىخرسان، چاپ دوم (بیروت، دارصعب و دارالتعارف، 1401ه).
ـ عسقلانى، ابنحجر، تهذیب التهذیب، چاپ اول (بیروت، دارالفکر، 1404ه).
ـ ــــــــــــــــــــــــــ ، هدى السارى، طبع مصححة على عدة نسخ و عن النسخة التى حقق اصولها و اجازها عبدالعزیزبن عبداللهبن باز (بیروت، دارالفکر، 1411ه).
ـ علیارى، ملاعلى، بهجة الآمال، تصحیح مسترحمى (تهران، بنیاد فرهنگ اسلامى کوشانپور، 1363).
ـ قمى، عباس، تحفة الاحباب، تحقیق حسینى، چاپ اول (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1370).
ـ ــــــــــــــــ ، سفینة البحار، چاپ اول (قم، نشر اسوه، 1414ه).
ـ کلینى، محمد، الکافى، تصحیح غفارى، چاپ سوم (بیروت، دارصعب و دارالتعارف، 1401ه).
ـ مامقانى، عبدالله، تنقیح المقال (نجف اشرف، المطبعة المرتضویة، 1352ه).
ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، تصحیح ربانى شیرازى (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1388ه).
ـ مزى، یوسف، تهذیب الکمال، تحقیق احمدعلى عبید و حسن احمد آغا (بیروت، دارالفکر، 1414ه).
ـ مفید، محمدبن محمدبن نعمان عکبرى بغدادى، الاختصاص، تصحیح و تعلیق غفارى (قم، افست مکتبة الزهراء(ع)، 1402ه).
ـ نجاشى، ابوالعباس، رجال النجاشى، تحقیق سیدموسى شبیرى زنجانى، چاپ چهارم (قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1413ه).
عبدالملک، برادر زراره، راوى معروف، از جمله اصحاب بزرگ حضرت صادق(ع) و از دودمان اعین بود. براى شناخت عبدالملک لازم است اندکى درباره این خاندان معروف سخن بگوییم:
ویژگىها:
آلاعین بزرگترین خاندان علمى شیعى در شهر کوفه بود. بسیارى از افراد این (خاندان) از اصحاب ائمه و راویان بزرگ و فقها بودهاند و کمتر شخصیتى از آنان است که ناقل حدیث نباشد. راویان اعین بالغ بر شصت تن بودهاند.(1) علامه بحرالعلوم با ذکر این نکته که مدایح آلاعین فراوان است، در وجه تمایز آنان با دیگر خاندانهاى کوفه خصایص ذیل را عنوان کرده است:
1. بزرگترین خاندان شیعى؛
2. عظیمالشأنترین آنها؛
3. عالمترین خاندان به طورى که در میانشان محدّث و فقیه و ادیب و قارى فراوان بوده است؛
4. دیرپاىترین آنها، چه نخستین افراد این طایفه در عصر حضرت سجاد(ع) و آخرینشان در اوایل غیبت صغرا مىزیستهاند.(2)
آلاعین علاوه بر ربودن گوى سبقت در میادین دانش، در جنبههاى سیاسى نیز فعالیت داشتند، به طورى که قرائن نشان مىدهد خواب خوش را از چشمان حکام اموى و عباسى ربودند. حجاجبن یوسف ثقفى، وقتى براى زمامدارى به عراق آمد، نگرانى خود را از این دودمان ابراز نمود:
«با وجود یک مرد از آلاعین، حکومت براى ما هموار نمىشود.»(3)
نژاد آلاعین
در این که این خاندان از چه نژادى است، اختلاف وجود دارد. برخى مىگویند: جد آنان یعنى سُنْسُنْ از قبیله غسّان از نژاد عرب بود، که در صدر اسلام به روم رفت و در آنجا در مسلک راهبان درآمد. سُنْسُنْ فرزندى به نام اعین داشت. ظاهرا در جنگى که میان روم و مسلمانان صورت گرفت، اعین توسط مسلمانان اسیر شد، آنگاه یک نفر از قبیله بنىشیبان او را خریدارى کرد، سپس تربیت و فرزندخواندهاش نمود.
پس از مدتى اعین در سایه تربیت پدرخواندهاش قرآن را حفظ کرد و در ادبیات عرب چیره دست شد. روزى پدرخوانده به او گفت: آیا مىخواهى از نظر نژادى تو را به قبیله خودم ملحق سازم؟ اعین نپذیرفت. زمانى که اعین بزرگ شد، سنسن از روم آمد و ملاقاتش کرد.(4)
جمعى گویند: سنسن در اصل رومى بود. وقتى اعین اسیر شد و سنسن از جایگاهش اطلاع پیدا کرد، با گرفتن اجازه و اماننامه از مسلمانان چند بار به دیدار فرزندش شتافت.(5)
عدهاى با توجه به گزارشى گویند که اعین از مردم خطه فارس بود. پس از دیدار امیرالمؤمنین(ع) به دست حضرت اسلام آورد. میان راه با گروهى از بنىشیبان برخورد کرد. آنان پس از گرفتن پیمان «ولا»(6) او را آزاد کردند.
اسامى خاندان
بر کسانى که از نسل اعین پا به عرصه وجود نهاده بودند، اسامى ذیل اطلاق گردیده است:
1. آلاعین.
2. شَیبانى.(7)
به سبب ارتباطى که میان اعین و قبیله بنىشیبان ایجاد شد، او و خاندانش به این قبیله منسوب شدند.
3. زرارى.
زرارى یعنى منسوب به زارةبن اعین. نخستین بار این نسبت در کلام امام هادى(ع) خطاب به یکى از نوادگان بکیربن اعین به نام محمدبن سلیمان یا پدرش سلیمانبن حسنبن جهمبن بکیر، جد پدرى ابوغالب دیده شد. امام به منظور حفظ جان او و رعایت تقیه، نام اصلیش را نبرد و او را به زراره، عالمترین شخصیت آلاعین منسوب ساخت تا تجلیلى از مقام شامخ زراره شده باشد. امام در این باره فرمود: زرارى را خدا حفظ کند. از آن لحظه بر افراد این خاندان، زرارى اطلاق گردید.(8)
4. بکریّون
پیش از آن که عنوان زرارى بر آلاعین اطلاق گردد، به بکریون مشهور بودند.(9)
فرزندان اعین
در تعداد فرزندان اعین اتفاق نظر وجود ندارد. برخى آنان را هشت تن بدین اسامى مىدانند: عبدالملک، حمران، زراره، بکیر، عبدالرحمان، قعنب، مالک و ملیک.(10) بعضى به جاى دو نفر آخر، عبدالاعلى، عیسى، ضریس و سمیع را ذکر کردهاند.(11) عدهاى به جاى عیسى و عبدالاعلى، موسى و ملیک را ذکر نمودهاند.(12) اقوال دیگر، بین 12،(13) 16،(14) و 17(15) است. برخى در زمره فرزندان، دخترى به نام «ام الاسود» را یاد کردهاند.(16)
فضیلتهاى عبدالملک
نخستین شیعه آلاعین
قبلاً گفتیم مسلّم است سنسن، جد عبدالملک راهب مسیحى بود. طبیعى بود اعین نیز مسیحى باشد. بر اثر جنگى که میان مسلمانان و روم رخ داد، اعین توسط مسلمانان اسیر شد. سپس یک نفر از قبیله بنى شیبان او را خرید و توسط او مسلمان شد. علامه شیخ محمد تسترى گفته است اعین سنى بود و به تبع او، فرزندانش سنى بودهاند، سپس جمعى از آنان شیعه شدند.(17)
بنابراین مىتوان به نادرستى خبر علىبن سلیمان، عموى پدرى ابوغالب زرارى مبنى بر اینکه اعین از مردم خطه فارس بود که به قصد زیارت امیرالمؤمنین(ع) و مسلمان شدن توسط او وطنش را ترک کرد،(18) پىبرد.
احتمال دیگر این است که اعین در آغاز شیعه و جزو دوستداران امیرالمؤمنین(ع) بود، ولى بعدا به واسطه فضاى خفقان آلودى که خلفا به وجود آوردند، جزو کسانى شد که به حضرت پشت کرد و مذهب خود را عوض نمود. وقتى ازدواج کرد و داراى اولاد شد، آنان نیز به مسلک اهل تسنن گرایش پیدا کردند، ولى وقتى به رشد کافى رسیدند، بسیارى از آنان حقیقت را دریافتند و در مسلک دوستداران و شیعیان امیرالمؤمنین(ع) درآمدند.
طبق برخى اخبار، نخستین شیعه آلاعین، عبدالملک بود. او توسط صالحبن میثم رهنمون گشت، سپس برادرش حمران به دست ابوخالد کابلى در این سلک درآمد. طبق گزارشى دیگر، نخستین فرزند اعین که پیرو آلعلى علیهمالسلام شد، امالاسود، خواهر عبدالملک بود. گویند ابوخالد کابلى در این اقدام مؤثر بود.(19)
اکنون شایسته است به ویژگىهاى عبدالملک بپردازیم:
جایگاه عبدالملک نزد امام صادق(ع)
برادر عبدالملک به نام زراره که از فقهاى طراز اوّل شیعه در قرن دوم و سوم هجرى بود گوید:
امام صادق(ع) بعد از مرگ عبدالملک فرمود: «خداوندا! ما اهل بیت در نظر ابوضریس بهترین خلق تو بودیم. پس او را در روز قیامت در زمره محمد ـ که صلوات تو به او باد ـ قرار ده!»
سپس امام فرمود: آیا او را در خواب دیدهاى؟
عرض کردم: خیر.
امام فرمود: سبحانالله! مثل ابوضریس کجاست؛ مانند او هنوز به دنیا نیامده است!(20)
علامه مامقانى، رجالى قرن چهارده پس از نقل روایت فوق و بررسى روایات مختلف و کنکاش در گفتوگوى علما درباره عبدالملک گوید:
«از دعاى فراوان امام صادق(ع) در حق وى و فرستادن رحمت بر او و درخواست از خداوند مبنى بر قرار دادن عبدالملک در زمره آلمحمد(ص) در روز قیامت و این که فرمود: «مثل ابوضریس هنوز به دنیا نیامده است»، استفاده مىکنیم عبدالملک فردى موثق بود، بلکه در اعلا درجه وثاقت بود، زیرا صدور چنین مدایح و واکنشهایى توسط امام در حق کسى که عادل و موثق و امین نیست، نامعقول مىباشد، زیرا ائمه اطهار علیهمالسلام اهل مبالغه و مغالطه نبودند. مقصود امام از اینکه به طور مطلق فرمود: مثل عبدالملک هنوز زاده نشده است، مماثلت و مشابهت در ورع و تقوا و دیانت و صلاح است که مورد نظر خدا و رسول و ائمه و دیگر بندگان برگزیده الهى است. اگر امام(ع) مشابهت خاصى را در نظر داشت، حتما تصریح مىکرد و وجه شباهت را بیان مىفرمود. این مطلب بر کسانى که داراى ذوق و سلیقه درست و مستقیم هستند و لسان اهل بیت رحمت را مىفهمند، پوشیده نیست. اگر به این سخنان، شهادت علماى بزرگ مبنى بر مستقیم و پایدار بودن عبدالملک در دین و مذهب، و گواهى امام باقر(ع) را که «عبدالملک از نجات یافتگان و سرپرست مردم و خزانهداران در وقت ظهور امام زمان(ع) است،» اضافه کنیم، تردیدى باقى نمىماند که او را در شمار شخصیتهاى عادل و موثق عنوان کنیم.»(21)
صحابى خاص امام باقر(ع) و امام صادق(ع)
تا شخصیت کسى مورد قبول ائمه(ع) نبود، با او ارتباط نزدیک برقرار نمىکردند و با وى درباره موضوعات و مسائل مهم عقیدتى یا سیاسى سخن نمىگفتند و اسرار ولایت را مطرح نمىکردند. اگر از روایات، دلایل و قراینى بر ارتباط تنگاتنگ میان راوى و امام وجود داشته باشد، و نیز با دقت در مطالب و اسرارى که امام با او در میان گذارده، مىتوان به شخصیت و عظمت راوى پىبرد؛ هر چند به طور صریح از او تعریف و تمجیدى در کتب رجال و نگاشتههاى تذکره نویسان یافت نشود. قراینى وجود دارد که عبدالملک از یاران خاص امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بود و ایشان اعتماد زیادى بدو داشتند و در مورد مسائل مهم با او به گفتوگو مىنشستند.
در روایتى آمده است عبدالملک پرسشهاى زیادى از امام صادق(ع) نمود که مىتوان فهمید پارهاى از سئوالات وى مربوط به امامت بوده، و این نمایانگر اعتماد امام به اوست و جایگاه وى را نزد حضرت مىنمایاند.
در این روایت از گمراهى اصحاب پس از وفات پیامبر(ص) صحبت شده است. تصریح به چنین موضوعى در عصر اختناق، از سخنان غیر قابل بخشش بود و کیفر سختى داشت.
حارثبن مغیره گزارشگر مورد نظر گوید:
عبدالملکبن اعین که در حال گفتوگو با امام صادق(ع) بود، پرسشهاى زیادى کرد تا آن که گفت: بنابراین همه مردم هلاک شدند؟
امام فرمود: «آرى؛ به خدا سوگند، اى پسر اعین همه مردم هلاک شدند.»
عبدالملک پرسید: ساکنان مشرق و مغرب زمین؟
امام فرمود: «شرق و غرب به گمراهى فتح شد.(22) آرى، به خدا قسم! همگى مردم هلاک گشتند جز سه تن: سلمان فارسى و ابوذر و مقداد. بعد عمار و ابوساسان انصارى و حذیفه و ابوعمره بدانها ملحق و در مجموع هفت تن شدند.(23)
شاهد بعدى خبر ذیل است که امام باقر(ع) تعدادى از آثار امیرالمؤمنین(ع) را که از علوم مخفى و اسرار اهل بیت(ع) به شمار مىآید، به عبدالملک نشان مىدهد و نظر او را درباره علت نوشتن آنها سئوال مىکند. عبدالملک با درایت و بینش، پاسخ را تقدیم مىکند:
عبدالملک گوید: زمانى امام باقر(ع) تعدادى از کتابهاى على(ع) را به من نشان داد. سپس فرمود: «به چه دلیلى او اینها را نگاشته است؟»
عرض کردم: آیا عقیدهام را در این باره بیان کنم؟
امام فرمود: «آرى.»
عرض کردم: حضرت مىدانست قائم شما روزى قیام مىکند. از این رو دوست داشت او به آنچه در آن کتابهاست، عمل کند.(24)
امام فرمود: «صحیح است.»(25)
قرینه دیگر روایاتى است که به واسطهگرى عبدالملک در رساندن مسائل مردم به امام و ارسال پاسخها اشاره دارد که گویاى اعتماد امام به این شخصیت بزرگ است.
شاید بتوان از شواهد استفاده بیشترى کرد و گفت که او یکى از وکلاى ایشان در شهر کوفه بوده که به مسائل فقهى ـ کلامى مردم پاسخ مىگفته، جمعآورى وجوه شرعى نیز به دست با کفایت او انجام مىپذیرفته است. یکى از نشانههاى این ادعا، نامه مهم عبدالرحیم قصیر به امام صادق(ع) به خط عبدالملک و پاسخ آن توسط حضرت به دست عبدالملک است. این نامه یکى از ذخایر ارزشمند شیعى است، چون در آن به مهمترین عقاید کلامى آن عصر اشاره شده است.
از برخى روایات استنباط مىشود عبدالملک علاوه بر علاقه وافر به امام باقر(ع) و امام صادق(ع) و دیگر ائمه هدى، عاشق امام مهدى(ع) فرجه بود و در انتظار ظهور حضرت به سر مىبرد. در گزارش ابوبکر حضرمى مىخوانیم:
عبدالملکبن اعین گفت: هنگامى که نزد ابوجعفر باقر(ع) بودم، یاد امام زمان افتادم. ایستادم و گریستم و عرض کردم: امیدوارم در حالى که توان دارم، ظهور حضرت را دریابم.(26)
علىبن سعید گوید: نزد امام صادق(ع) نشسته بودم. کنار حضرت، محمدبن عبداللهبن على بود. در آن مجلس عبدالملکبن اعین و... بودند... . امام رو به ما کرد و فرمود: بشارت باد شما را! آیا به این راضى نیستید که در روز قیامت به على متمسک شدهاید و على به رسول خدا(ص) متمسک شده است؟(27)
از روایت فوق مقام والاى اهل مجلس از جمله عبدالملک به دست مىآید.
عبدالملکبن اعین و چهار برادر دیگرش یعنى زراره و حمران و بکیر و عبدالرحمان از یاران سرشناس و برگزیده حضرت باقر و امام صادق علیهماالسلام بودند. آنان براى فراگیرى علوم اهل بیت رنج سفرهاى طاقتفرساى آن عصر را بر خود هموار کردند و دائما مسافت زیاد میان کوفه تا مدینه را طى مىنمودند. حاصل این تلاشها آن شد که هر یک از این پنج فرزانه، به مقام شامخى در دانش دست یافتند. در گزارشى از «ربیعة الرأى» آمده است که به امام صادق عرض کردم: آن چند برادر که از عراق به محضرتان مىآیند و من بهتر از آنان و مهیاتر براى فراگیرى علوم در یاران شما ندیدهام، کیستند؟
امام فرمود: «آنان [ فرزندان سرشناس اعین] اصحاب پدرم هستند».(28)
حسینبن موسى گوید: در سالى امام صادق(ع) با اصحاب خویش به مکه شرفیاب شد و از حال عبدالملکبن اعین پرسش نمود و فرمود: «آیا او از دنیا رفت؟»
عرض کردم: آرى...
امام فرمود: «پس بیا با ما تا بر سر قبرش برویم و براى او دعا کنیم.(29)
از این خبر فهمیده مىشود قبر عبدالملک در مکه است،(30) ولى طبق تصریح شیخ صدوق، قبر وى در مدینه است و امام صادق(ع) و اصحابش به زیارت او رفتند.(31)
عبدالملک در منظر اهل سنت
علما و بزرگان سنى درباره عبدالملک ابراز نظرهاى گوناگون کردهاند. برخى چون ابوحاتم و ابنحبان و عجلى او را از شیعیان نیکو و صالح الحدیث و مورد اعتماد و صدوق دانستهاند. و جمعى چون ابنمعین و سفیانبن عیینه (سفیان ثورى) او را فردى خبیثالقول و بىارزش عنوان نمودهاند.(32)
با دقت در عبارات مذمت کنندگان و ریشه یابى آن، مىتوان فهمید عبدالملک تنها به سبب شیعه بودن و دوستى با خاندان اهل بیت نکوهش شده است. براى همین بخارى در صحیح تنها یک حدیث از او نقل کرده است.(33)
تنها نکتهاى که از سوى شیعه در نکوهش عبدالملک عنوان شده، روایتى است از گفتوگوى او با امام صادق(ع) که گویند از جسارت و بىادبى او حکایت مىکند. در این روایت مىخوانیم: ابوعبداللّه (امام صادق) به عبدالملکبن اعین فرمود: «چرا نام فرزندت را ضریس نهادى؟»
عبدالملک گفت: چرا پدرتان شما را جعفر نام نهاد؟
امام فرمود: «جعفر نام نهرى در بهشت است، اما ضریس نام شیطان است.»(34)
شهید ثانى و شیخ حسن، فرزند او و مامقانى، روایت فوق را معتبر نمىدانند، زیرا در سند آن «علىبن عطیه» وجود دارد.(35)
بر فرض صحت سند، نمىتوان به جسارت عبدالملک حکم کرد، زیرا شاید در حال شوخى با امام بوده است.(36)
گستره دانش
به تعبیر مامقانى عبدالملکبن اعین از «خُلّص شیعه» بود. او از یاران نزدیک امام باقر(ع) و امام صادق(ع) محسوب مىشود و به تنهایى یا با برادرانش بارها براى دیدار ائمه به مدینه رفته و از محضر پرفیضشان بهره برده بود.
به طور طبیعى بایستى دستاوردهاى علمى فراوانى از عبدالملک در منابع و جوامع روایى و تاریخى داشته باشیم، اما از وى روایات اندکى باقى مانده، علت آن مشخص نیست. اما به احتمال مىتوان گفت شاگردان مخالف او نظیر عبدالرحمانبنمهدى و ابنعیینه و سفیان ثورى روایات استاد را به دیگران منتقل نکرده، با آتش کینه و حسد سوزاندند.(37) احتمال دیگر آن است که چون عبدالملک کاتب و ملازم امامان بود، کمتر فرصت پیدا مىکرد به تدریس و انتقال یافتههایش و نقل آنها بپردازد.(38)
با توجه به آنکه عبدالملک از شیعیان خلص ائمه(ع) بود، شاید بتوان استنباط کرد قسمت زیادى از یافتههاى وى مربوط به اسرار ولایت است و چون او کمتر کسى را شایسته درک و پذیرش آنها مىدید، از انتقال مطالب خویش خود دارى مىنمود. عامل احتمالى دیگر کوتاهى راویان بوده که گفتوگوهاى او با امامان را ضبط نکردهاند و یا چون در نظرشان کم اهمیت بوده، توجهى به آن ننمودهاند. علت دیگر که در مورد بیشتر راویان وجود داشته و موجب گشته از آنان احادیث کمترى داشته باشیم، جو سیاسى نامناسب آن عصر بوده است.
او در بخش نجوم هم تحقیقاتى داشت و احتمالاً کتاب یا کتابهایى تألیف کرده بود. براى همین شیخ عباس قمى از او به عنوان آگاهان علم نجوم یاد کرده است،(39) ولى چون به مقتضاى علم خود عمل مىنمود و این امر باعث شده بود در زندگیش اختلالاتى ایجاد گردد، دست به دامان امام صادق(ع) برد. خود در اینباره گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: من گرفتار علم نجوم شدهام. وقتى مىخواهم کارى انجام دهم، به طالع مىنگرم اگر بد باشد، حاجتم را رها مىسازم و اگر طالع را خوب ببینم، در پى انجام کارم برمىآیم.
امام فرمود: «حکم مىکنى؟»
عبدالملک عرض کرد: آرى.
امام فرمود «کتابهایت را بسوزان».(40)
اساتید
طبق سخن مامقانى، رجالى معروف سده چهاردهم هجرى بیشتر روایات عبدالملک از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) است.(41) بنابراین، شخصیت علمى وى به دست آن دو بزرگوار رقم زده شده بود. دیگر کسانى که عبدالملک از محضرشان بهرهمند گشته و روایت نقل کرده، عبارتنداز:
1. ابوبشیر.(42)
2. سلیمانبن خالد.(43) ابوربیع هلالى، معروف به سلیمانبن خالد از قاریان و فقها و بزرگان عصر امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بود و از جمله اصحاب جناب زیدبن على(ع) در قیام وى در کوفه به شمار مىآمد. در این جنگ دست سلیمان توسط دشمن قطع گردید.(44)
3. ابوحرببن ابوالاسود دئلى.(45)
4. ابوعبدالرحمن سلمى.(46) ظاهرا وى عبداللهبن حبیب سلمى است که از یاران امام على(ع) به شمار مىآمد و یکى از فرزانگان تاریخ شیعه و شخصیتهاى قابل اعتماد بود. او 105 هجرى در 90 سالگى از دنیا رفت.(47)
5 . شقیقبن سلمه اسدى (ابووائل)(48)
6. عبداللهبن شدادبن هاد. وى از اصحاب بزرگ امیرالمؤمنین(ع) بود. امام صادق(ع) درباره کرامت امام حسین(ع) نسبت به شداد فرمود: «هنگامى که شداد به تب شدیدى دچار شد، حسینبن على به عیادتش رفت، به محض این که داخل منزلش شد، تب از شداد رخت بربست.»(49) شداد به سال 81 یا 82 هجرى از دنیا رفت.
7. عبدالرحمنبن ادْینه.(50)
8 . صالحبن میثم. ابوغالب زرارى در یکى از گزارشهاى خود گوید: عبدالملک نخستین شخص از آلاعین بود که شیعه و دوستدار اهل بیت عصمت و طهارت شد. او به واسطه صالحبن میثم در این مسیر قدم برداشت.(51)
شاگردان و راویان
شخصیتها و کسانى که از محضر عبدالملک بهرهمند شده و روایاتى ازاو نقل کردند، کم نیستند، ولى تاریخ همه آنها را ثبت نکرده است. برخى عبارتنداز:
1. برادر وى،(52) زراره. وى از فقهاى طراز اوّل امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بود. زراره از جمله مصادر و مراجع شناخت فقه شیعه است.(53)
2. یونسبن عبدالرحمان.(54) ابومحمد یونسبن عبدالرحمن از بزرگان و فقهاى به نام شیعه در عصر امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام بود. حضرت رضا(ع) اصحابش را در اخذ علم و فتوا بدو راهنمایى کرد. به علاوه وى افتخار داشت وکیل حضرت باشد. این شخصیت برجسته شیعى، آثار زیادى به رشته تحریر درآورد.(55)
برخى گویند: یونس از شاگردان عبدالملک نیست، زیرا عبدالملک در زمان امام صادق(ع) از دنیا رفت و یونس گرچه زمان حضرت را درک کرد، اما در سنى نبود که بتواند از آن امام یا دیگران روایت نقل کند.(56)
3. ابنبکیر.(57) ظاهرا مقصود، عبداللهبن بکیر از «اصحاب اجماع»(58) است. عبدالله برادرزاده عبدالملک و از راویان بزرگ به شمار مىآید ولى «فَطَحى»(59) مذهب(60) بود.
4. عبداللهبن محمد حضرمى.(61) وى از اصحاب امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بود.(62)
5. حریز.(63) ظاهرا وى حریزبن عبدالله سجستانى است. وى از کوفه بود، لیکن به سبب مسافرتهاى تجارى که به سجستان (سیستان) نمود، به این نام مشهور شد. یونسبن عبدالرحمان گوید: حریز از امام صادق(ع) بیش از دو حدیث نشنیده است.(64) شیخ طوسى درباره او گوید: حریز فردى مورد اطمینان بود. از جمله آثار او «کتاب الصلاة» است.(65) شیخ مفید گوید: حریز به سیستان کوچ کرد و در همانجا به دست خوارج به قتل رسید. در آن زمان غالب ساکنان آن ناحیه از خوارج بودند. وقتى حریز توسط یاران خویش اطلاع یافت خوارج سیستان، امیرالمؤمنین(ع) را ناسزا مىگویند، آنان را مهدورالدم اعلام کرد. در پى آن، هر روز چند تن از خوارج توسط یاران حریز ترور شدند.(66)
6. سیفبن عمیره. وى از یاران امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) و از روات موثق بود، اما واقفى مذهب بود.
7. مثنىبن ولید. مثنى از اصحاب حضرت صادق(ع) بود و کتابى روایى داشت.(67)
8. عبیدبن زراره. وى از راویان امام صادق(ع) و شخصیتى ارجمند بود.(68)
9. حارثبن مغیره. وى از یاران امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) و شخصیتى عالىقدر بود و از آن دو بزرگوار و جناب زیدبنعلى روایت دارد.(69)
10. جعفربن مثنى.(70)
11. لیثبن بخترى مرادى. او از فقها بود. امام صادق(ع) او را از «اوتاد زمین» و برپا کنندگان قسط و راستى و «السابقون السابقون» و حافظان دین دانسته است.(71)
12. حمادبن عثمان. ظاهرا مقصود، حمادبن عثمان ناب از اصحاب اجماع است. این عالم عظیمالشأن از راویان حضرت صادق و حضرت کاظم و حضرت رضا علیهماالسلام بود. حماد و جعفر و حسین برادران وى همگى از علما و فضلا و برگزیدگان از اصحاب بودند.(72)
13. محمدبن اسحاقبن یسار.(73)
14. سفیان ثورى. وى از اصحاب و شاگردان امام صادق(ع) بود ولى به ولایت ائمه اعتقاد نداشت و در صف مخالفان آن بزرگواران بود. وى داراى مذهب خاصى بود، ولى از آنجا که حکومت وقت او را مورد پشتیبانى قرار نداد، مذهبش دوام چندانى نیافت و منقرض گردید.(74)
15. سفیانبن عیینه. گر چه ابنعیینه از شاگردان امام صادق(ع) بود، اما به ولایت ایشان و سایر امامان اعتقاد نداشت. از اینرو امام او را در زمره کسانى بر شمرد که به مرگ جاهلى مىمیرند.(75)
ابنعیینه داراى مذهب خاصى بود، ولى با خلیفه ملایم نبود. از همین رو پیروان کمى داشت و مذهبش تا قرن چهارم هجرى بیشتر دوام نیاورد.(76)
16. عبدالملکبن ابى سلیمان. وى از فقها و بزرگان اهل سنت است.(77)
17. اسماعیلبن سمیع.(78)
18. عبدالرحمنبن مهدى. وى از حافظان بزرگ قرآن و فقهاى مشهور و راویان معروف اهل تسنن است. شافعى در توصیفش گفته است: مانندى براى او سراغ ندارم. گویند وى 000/20 روایت از حفظ داشت.(79)
19. ابووائل.(80)
پىنوشتها:
1. ابىغالب الزرارى، رسالة ابىغالب الزرارى و تکملتها لابى عبدالله الغضائرى، تحقیق محمدرضا حسینى، (قم، مرکز البحوث و التحقیقات الاسلامیة، بىتا) ص 114؛ مقدمه همان رساله، ص 41.
2. همان، ص 41 و 42.
3. همان.
4. همان، ص 128 و 129.
5. همان.
6. شیخ طوسى مىفرماید: هنگامى که دو نفر عقد موالات امضا مىکنند و یکى از آنان به دیگرى مىگوید: با تو پیمان مىبندم که یاریم کنى و تو را یارى مىکنم و از من دفاع کنى و از تو دفاع کنم، و جریمه جنایتم را خاندانت عهدهدار شوند و خاندان من نیز جریمه جنایت تو را بپذیرند و از من ارث ببرى و از تو ارث ببرم، این عقد صحیح است. (ر.ک: حاشیه ص 191 از تکمله رساله ابىغالب الزرارى).
7. شیبانى نام قبیلهاى معروف در بکربن وائل است. عبدالکریم سمعانى، الانساب، تقدیم و تعلیق بارودى، چاپ اول، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408ه) ج 3، ص 482.
8. محمدرضا حسینىجلالى، معجم الاعلام من آلاعین الکرام، (ملحق به رسالة ابىغالب الزرارى).
9. همان، ص 117.
10. الرسالة ابىغالب الزرارى، ص 129 و 130.
11. همان، ص 190 و 191.
12. همان، ص 138.
13. همان، ص 189.
14. همان.
15. همان، ص 139 و 189.
16. همان، ص 130.
17. شیخ محمدتقى تسترى، قاموس الرجال، تحقیق مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ دوم، (قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1410ه) ج 2، ص 172.
18. تکملة رسالةابى غالب الزرارى، ص 191 ـ 192.
19. رسالة ابىغالب الزرارى، ص 130 و 135.
20. شیخ عبدالله مامقانى، تنقیح المقال، (نجف اشرف، المطبعة المرتضویة، 1352ه) ج 2، ص 228.
21. همان.
22. شاید اشاره به یکى از اثرات منفى فتوحات در عصر خلفا باشد.
23. محمدبن محمدبن نعمان عکبرى بغدادى الملقب بالشیخ المفید، الاختصاص، تصحیح و تعلیق غفارى، (قم، مکتبةالزهراء(ع)، 1402ه) ص 5 ـ 6؛ ثقة الاسلام محمد کلینى، الکافى، تصحیح غفارى، چاپ سوم، (بیروت، دارصعب و دار التعارف، 1401ه) ج 8، ص 253.
24. ظاهرا یعنى امام على(ع) نیازمندىهاى حضرت حجت(ع) را به هنگام ظهورش در آن کتابها ابراز نموده است.
25. علامه محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، تصحیح ربانى شیرازى، (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1388ه) ج 26، ص 51.
26. همان، ج 52، ص 335.
27. همان، ص 40 ـ 41.
28. تنقیح المقال، ج 2، ص 228.
29. ملاعلى علیارى، بهجة الآمال، تصحیح مسترحمى (تهران، بنیاد فرهنگ اسلامى کوشانپور، 1363) ج 5، ص 305. سند و متن این روایت به صورتهاى دیگرى نیز گزارش شده است. شیخ طوسى در استبصار، تحقیق سیدحسن موسوىخرسان، چاپ سوم (تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1390ه) ج 1، ص 483 و تهذیب الاحکام، تحقیق سیدحسن موسوىخرسان، چاپ دوم (بیروت، دارصعب و دارالتعارف، 1401ه) ج 3، ص 202، خبر فوق را به عبداللهبن اعین مربوط دانسته است، ولى برخى گویند: چون وجود شخصى به نام مزبور ثابت نشده است، باید جریان فوق به عبدالملکبن اعین ارتباط داشته، و در آن دو کتاب، اشتباهى رخ داده شده باشد. قاموس الرجال، ج 6، ص 254 و ج 7، ص 11.
30. همان.
31. تنقیح المقال، ج 2، ص 228.
32. ابنحجر عسقلانى، تهذیب التهذیب، چاپ اول (بیروت، دارالفکر، 1404ه) ج 6، ص 343؛ عبدالرحمن رازى، الجرح و التعدیل (بیروت، دار احیاء التراث العربى، بىتا) ج 5، ص 343؛ محمد ذهبى، میزان الاعتدال، تحقیق بجاوى (بیروت، دارالفکر، بىتا) ج 2 ،ص 651 و 652.
33. ابنحجر عسقلانى، هدى السارى، مقدمة فتح البارى، طبع مصححة على عدة نسخ و عن النسخة التى حقق اصولها و اجازها عبدالعزیزبن عبداللهبن باز، (بیروت، دارالفکر، 1411ه) ص 592.
34. علامه محمد اردبیلى، جامع الرواة (قم، مکتبة المصطفوى، بىتا) ج 1، ص 519؛ تنقیح المقال، ج 2، ص 228.
35. همان.
36. شیخ عباسقمى، تحفة الاحباب، تحقیق حسینى، چاپ اول، (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1370) ص 292.
37. وى شاگردان موافق و شیعى هم داشته است.
38. اگر بپذیریم عبدالملک از ملازمان همیشگى حضرت صادق(ع) بوده، نمىتوانیم قبول کنیم او وکیل حضرت محسوب مىشده، زیرا وکلا در منطقهاى به دور از محل سکونت امام به رتق و فتق امور شرعى و مسائل مذهبى مردم مىپرداختند.
39. شیخ عباس قمى، سفینة البحار، چاپ اول (قم، نشر اسوه، 1414ه) ج 6، ص 89.
40. ابوجعفر صدوق، من لایحضره الفقیه، تحقیق موسوىخرسان (بیروت، دار صعب و دار التعارف، 1401ه) ج 2، ص 175. (با تصرف).
41. تنقیح المقال، ج 2، ص 228.
42. همان؛ جامع الرواة، ج 2، ص 369.
43. تنقیح المقال، ج 2، ص 228.
44. جامع الرواة، ج 1، ص 378.
45. فضلبن شاذان، الایضاح، تحقیق ارموى، چاپ اول (تهران، دانشگاه تهران، 1351ش) ص 367.
46. تهذیب التهذیب، ج 6، ص 343.
47. جامع الرواة، ج 2، ص 397.
48. هدى السارى، مقدمة فتح البارى، ص 592؛ جمالالدین یوسف مزى، تهذیب الکمال، تحقیق احمدعلى عبید و حسن احمد آغا (بیروت، دارالفکر، 1414ه) ج 8، ص 388.
49. تهذیب التهذیب، ج 5، ص 222 و ج 6، ص 343؛ جامع الرواة، ج 1، ص 492.
50. تهذیب التهذیب، ج 6، ص 343.
51. رسالة ابىغالب الزرارى، ص 135. طبق گزارش دیگر ابوغالب، نخستین شیعه آلاعین، خواهر عبدالملک به نام اماسود بود.
52. تنقیح المقال، ج 2، ص 228؛ بحار الانوار، ج 26، ص 51 و ج 76، ص 27.
53. آیتالله جعفرسبحانى، کلیات فى علم الرجال، چاپ دوم (قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1408ه) ص 174 و 196.
54. آیتالله سیدابوالقاسم خویى، معجم رجال الحدیث، چاپ چهارم (قم، مرکز نشر آثار شیعه، 1410ه) ج 20، ص 330.
55. سیدحسن صدر، تأسیس الشیعه، (بىجا، مرکز النشر و الطباعة العراقیة المحدودة، بىتا) ص 318 و 328؛ ابوالعباسالنجاشى، رجال نجاشى، تحقیق سیدموسى شبیرى زنجانى، چاپ چهارم (قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1413ه) ص 446 ـ 448.
56. قاموس الرجال، ج 7، ص 11.
57. بحارالانوار، ج 14، ص 488.
58. عنوان «اصحاب اجماع» بر هجده تن از فقهاى عصر امام باقر تا امام رضا (علیهم السلام) اطلاق مىگردد. آنان گروهى بودند که علما به جلالت قدر و عظمتشان گواهى داده و کلیه روایاتشان را قبول کردهاند. ر.ک: کلیات فى علم الرجال، ص 174 به بعد.
59. فطحیه کسانى بودند که امامت حضرت کاظم(ع) را قبول نداشتند و بزرگترین فرزند امام صادق(ع) یعنى عبدالله را
پیشواى مسلمانان مىدانستند. ر.ک: جامع الرواة، ج 2، ص 546.
60. همان، ج 1، ص 473.
61. قطبالدین راوندى، الخرائج و الجرائح، تحقیق مؤسسة الامام المهدى(ع)، چاپ اول (قم، مؤسسة الامام المهدى(ع)، 1409ه) ج 2، ص 839.
62. جامع الرواة، ج 1، ص 501؛ ج 2، ص 369.
63. معجم رجال الحدیث، ج 11، ص 409.
64. ر.ک: رجال النجاشى، ص 144 ـ 145.
65. شیخ ابوجعفرمحمد طوسى، الفهرست، تصحیح و تعلیق محمدصادق آلبحرالعلوم (بىجا، المکتبة المرتضویة و مطبعتها، بىتا) ص 62 ـ 63.
66. جامع الرواة، ج 1، ص 395.
67. معجم رجال الحدیث؛ ج 11، ص 409؛ جامع الرواة ج 2، ص 40.
68. معجم رجال الحدیث؛ ج 11، ص 410؛ بحارالانوار، ج 76، ص 26؛ جامع الرواة؛ ج 1، ص 524.
69. الاختصاص، ص 5 و 6؛ الکافى، ج 8، ص 253؛ جامع الرواة، ج 1، ص 175.
70. الاستبصار، ج 4، ص 152.
71. تنقیح المقال، ج 2، ص 228؛ جامع الرواة، ج 1، ص 519 و ج 2، ص 34 و 35.
72. بحار الانوار، ج 44، ص 236؛ جامع الرواة، ج 1، ص 271.
73. تهذیب الکمال، ج 8، ص 388.
74. تهذیب التهذیب، ج 6، ص 343؛ الجرح و التعدیل، ج 5، ص 343؛ اسدحیدر، الامام الصادق و المذاهب الاربعة، چاپ دوم (بیروت، دارالکتاب العربى، 1390ه) ج 1، ص 154 ـ 155.
75. تهذیب التهذیب، ج 6، ص 343؛ جامع الرواة، ج 1، ص 367.
76. الامام الصادق و المذاهب الاربعة، ج 1، ص 155.
77. تهذیب التهذیب، ج 6، ص 343؛ محمد ذهبى، سیر اعلام النبلاء، تحقیق حسین اسد، چاپ هفتم (بیروت، مؤسسة الرسالة، 1410ه) ج 6، ص 107 ـ 109.
78. اسماعیل بخارى، التاریخ الکبیر (بیروت، دارالکتب العلمیه، بىتا) ج 5، ص 405.
79. هدى السارى، مقدمة فتح البارى، ص 592. درباره او و مقام علمى و عبادیش ر.ک: سیر اعلام النبلاء، تحقیق على ابوزید، ج 7، ص 192 به بعد.
80. الجرح و التعدیل، ج 5، ص 343.
منابع:
ـ ابن شاذان، فضل، الایضاح، تحقیق ارموى، چاپ اول (تهران، دانشگاه تهران، 1351ش).
ـ اردبیلى، محمد، جامع الرواة (قم، مکتبة المصطفوى، بىتا).
ـ بخارى، اسماعیل، التاریخ الکبیر (بیروت، دارالکتب العلمیه، بىتا).
ـ تسترى، محمدتقى، قاموس الرجال، تحقیق مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ دوم (قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1410ه).
ـ حیدر، اسد، الامام الصادق و المذاهب الاربعة، چاپ دوم (بیروت، دارالکتاب العربى، 1390ه).
ـ خویى، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، چاپ چهارم (قم، مرکز نشر آثار شیعه، 1410ه).
ـ ذهبى، محمد، سیر اعلام النبلاء، تحقیق حسین اسد، ج 6 و تحقیق ابوزید، ج 7، چاپ هفتم (بیروت، مؤسسة الرسالة، 1410ه).
ـ ــــــــــــــــــ ، میزان الاعتدال، تحقیق بجاوى (بیروت، دارالفکر، بىتا).
ـ رازى، عبدالرحمن، الجرح و التعدیل (بیروت، دار احیاء التراث العربى، بىتا).
ـ راوندى، قطبالدین، الخرائج و الجرائح، تحقیق مؤسسة الامام المهدى (ع)، چاپ اول (قم، مؤسسة الامام المهدى(ع)، 1409ه).
ـ زرارى، ابىغالب، رسالة ابى غالب الزرارى و تکملتها لابى عبدالله الغضائرى، تحقیق محمدرضا حسینى، (قم، مرکز البحوث و التحقیقات الاسلامیه، بىتا).
ـ سبحانى، جعفر، کلیات فى علم الرجال، چاپ دوم (قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1408ه).
ـ سمعانى، عبدالکریم، الانساب، تقدیم و تعلیق بارودى، چاپ اول (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408ه).
ـ صدر، سیدحسن، تأسیس الشیعه (بىجا، مرکزالنشر و الطباعة العراقیة المحدودة، بىتا).
ـ صدوق، ابوجعفر، من لایحضره الفقیه، تحقیق موسوى خرسان (بیروت، دارصعب و دارالتعارف، 1401ه).
ـ طوسى، محمد، الاستبصار، تحقیق موسوىخرسان، چاپ سوم (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1390ه).
ـ ــــــــــــــــــــ ، الفهرست، تصحیح و تعلیق محمدصادق آلبحر العلوم (بىجا، المکتبة المرتضویة و مطبعتها، بىتا).
ـ ــــــــــــــــــــ ، تهذیب الاحکام، تحقیق موسوىخرسان، چاپ دوم (بیروت، دارصعب و دارالتعارف، 1401ه).
ـ عسقلانى، ابنحجر، تهذیب التهذیب، چاپ اول (بیروت، دارالفکر، 1404ه).
ـ ــــــــــــــــــــــــــ ، هدى السارى، طبع مصححة على عدة نسخ و عن النسخة التى حقق اصولها و اجازها عبدالعزیزبن عبداللهبن باز (بیروت، دارالفکر، 1411ه).
ـ علیارى، ملاعلى، بهجة الآمال، تصحیح مسترحمى (تهران، بنیاد فرهنگ اسلامى کوشانپور، 1363).
ـ قمى، عباس، تحفة الاحباب، تحقیق حسینى، چاپ اول (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1370).
ـ ــــــــــــــــ ، سفینة البحار، چاپ اول (قم، نشر اسوه، 1414ه).
ـ کلینى، محمد، الکافى، تصحیح غفارى، چاپ سوم (بیروت، دارصعب و دارالتعارف، 1401ه).
ـ مامقانى، عبدالله، تنقیح المقال (نجف اشرف، المطبعة المرتضویة، 1352ه).
ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، تصحیح ربانى شیرازى (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1388ه).
ـ مزى، یوسف، تهذیب الکمال، تحقیق احمدعلى عبید و حسن احمد آغا (بیروت، دارالفکر، 1414ه).
ـ مفید، محمدبن محمدبن نعمان عکبرى بغدادى، الاختصاص، تصحیح و تعلیق غفارى (قم، افست مکتبة الزهراء(ع)، 1402ه).
ـ نجاشى، ابوالعباس، رجال النجاشى، تحقیق سیدموسى شبیرى زنجانى، چاپ چهارم (قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1413ه).