آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۰

چکیده

متن

یکى از فرهیختگان سده دوم هجرى عبدالملک‏بن اعین، برادر زرارة‏بن اعین، راوى معروف است. متأسفانه با آن‏که تعریف‏ها و توصیفات ارزنده‏اى از وى در لسان شریف امام صادق(ع) و اندیشمندان شیعه و سنى شده، ولى چهره وى بر برخى از رجالیون پوشیده مانده است. هرچند مقاله حاضر بحثى رجالى نیست اما تا اندازه‏اى زوایاى گوناگون زندگى عبدالملک را بررسى نموده و به علل تضعیف وى از سوى پاره‏اى رجالیون اهل سنت اشاره کرده و به گونه‏اى نسبتا مفصل درباره (خاندان) اعین سخن مى‏گوید.
عبدالملک، برادر زراره، راوى معروف، از جمله اصحاب بزرگ حضرت صادق(ع) و از دودمان اعین بود. براى شناخت عبدالملک لازم است اندکى درباره این خاندان معروف سخن بگوییم:
ویژگى‏ها:
آل‏اعین بزرگ‏ترین خاندان علمى شیعى در شهر کوفه بود. بسیارى از افراد این (خاندان) از اصحاب ائمه و راویان بزرگ و فقها بوده‏اند و کم‏تر شخصیتى از آنان است که ناقل حدیث نباشد. راویان اعین بالغ بر شصت تن بوده‏اند.(1) علامه بحرالعلوم با ذکر این نکته که مدایح آل‏اعین فراوان است، در وجه تمایز آنان با دیگر خاندان‏هاى کوفه خصایص ذیل را عنوان کرده است:
1. بزرگ‏ترین خاندان شیعى؛
2. عظیم‏الشأن‏ترین آن‏ها؛
3. عالم‏ترین خاندان به طورى که در میان‏شان محدّث و فقیه و ادیب و قارى فراوان بوده است؛
4. دیرپاى‏ترین آن‏ها، چه نخستین افراد این طایفه در عصر حضرت سجاد(ع) و آخرین‏شان در اوایل غیبت صغرا مى‏زیسته‏اند.(2)
آل‏اعین علاوه بر ربودن گوى سبقت در میادین دانش، در جنبه‏هاى سیاسى نیز فعالیت داشتند، به طورى که قرائن نشان مى‏دهد خواب خوش را از چشمان حکام اموى و عباسى ربودند. حجاج‏بن یوسف ثقفى، وقتى براى زمامدارى به عراق آمد، نگرانى خود را از این دودمان ابراز نمود:
«با وجود یک مرد از آل‏اعین، حکومت براى ما هموار نمى‏شود.»(3)
نژاد آل‏اعین
در این که این خاندان از چه نژادى است، اختلاف وجود دارد. برخى مى‏گویند: جد آنان یعنى سُنْسُنْ از قبیله غسّان از نژاد عرب بود، که در صدر اسلام به روم رفت و در آن‏جا در مسلک راهبان درآمد. سُنْسُنْ فرزندى به نام اعین داشت. ظاهرا در جنگى که میان روم و مسلمانان صورت گرفت، اعین توسط مسلمانان اسیر شد، آن‏گاه یک نفر از قبیله بنى‏شیبان او را خریدارى کرد، سپس تربیت و فرزندخوانده‏اش نمود.
پس از مدتى اعین در سایه تربیت پدرخوانده‏اش قرآن را حفظ کرد و در ادبیات عرب چیره دست شد. روزى پدرخوانده به او گفت: آیا مى‏خواهى از نظر نژادى تو را به قبیله خودم ملحق سازم؟ اعین نپذیرفت. زمانى که اعین بزرگ شد، سنسن از روم آمد و ملاقاتش کرد.(4)
جمعى گویند: سنسن در اصل رومى بود. وقتى اعین اسیر شد و سنسن از جایگاهش اطلاع پیدا کرد، با گرفتن اجازه و امان‏نامه از مسلمانان چند بار به دیدار فرزندش شتافت.(5)
عده‏اى با توجه به گزارشى گویند که اعین از مردم خطه فارس بود. پس از دیدار امیرالمؤمنین(ع) به دست حضرت اسلام آورد. میان راه با گروهى از بنى‏شیبان برخورد کرد. آنان پس از گرفتن پیمان «ولا»(6) او را آزاد کردند.
اسامى خاندان
بر کسانى که از نسل اعین پا به عرصه وجود نهاده بودند، اسامى ذیل اطلاق گردیده است:
1. آل‏اعین.
2. شَیبانى.(7)
به سبب ارتباطى که میان اعین و قبیله بنى‏شیبان ایجاد شد، او و خاندانش به این قبیله منسوب شدند.
3. زرارى.
زرارى یعنى منسوب به زارة‏بن اعین. نخستین بار این نسبت در کلام امام هادى(ع) خطاب به یکى از نوادگان بکیربن اعین به نام محمدبن سلیمان یا پدرش سلیمان‏بن حسن‏بن جهم‏بن بکیر، جد پدرى ابوغالب دیده شد. امام به منظور حفظ جان او و رعایت تقیه، نام اصلیش را نبرد و او را به زراره، عالم‏ترین شخصیت آل‏اعین منسوب ساخت تا تجلیلى از مقام شامخ زراره شده باشد. امام در این باره فرمود: زرارى را خدا حفظ کند. از آن لحظه بر افراد این خاندان، زرارى اطلاق گردید.(8)
4. بکریّون
پیش از آن که عنوان زرارى بر آل‏اعین اطلاق گردد، به بکریون مشهور بودند.(9)
فرزندان اعین
در تعداد فرزندان اعین اتفاق نظر وجود ندارد. برخى آنان را هشت تن بدین اسامى مى‏دانند: عبدالملک، حمران، زراره، بکیر، عبدالرحمان، قعنب، مالک و ملیک.(10) بعضى به جاى دو نفر آخر، عبدالاعلى، عیسى، ضریس و سمیع را ذکر کرده‏اند.(11) عده‏اى به جاى عیسى و عبدالاعلى، موسى و ملیک را ذکر نموده‏اند.(12) اقوال دیگر، بین 12،(13) 16،(14) و 17(15) است. برخى در زمره فرزندان، دخترى به نام «ام الاسود» را یاد کرده‏اند.(16)
فضیلت‏هاى عبدالملک
نخستین شیعه آل‏اعین
قبلاً گفتیم مسلّم است سنسن، جد عبدالملک راهب مسیحى بود. طبیعى بود اعین نیز مسیحى باشد. بر اثر جنگى که میان مسلمانان و روم رخ داد، اعین توسط مسلمانان اسیر شد. سپس یک نفر از قبیله بنى شیبان او را خرید و توسط او مسلمان شد. علامه شیخ محمد تسترى گفته است اعین سنى بود و به تبع او، فرزندانش سنى بوده‏اند، سپس جمعى از آنان شیعه شدند.(17)
بنابراین مى‏توان به نادرستى خبر على‏بن سلیمان، عموى پدرى ابوغالب زرارى مبنى بر این‏که اعین از مردم خطه فارس بود که به قصد زیارت امیرالمؤمنین(ع) و مسلمان شدن توسط او وطنش را ترک کرد،(18) پى‏برد.
احتمال دیگر این است که اعین در آغاز شیعه و جزو دوستداران امیرالمؤمنین(ع) بود، ولى بعدا به واسطه فضاى خفقان آلودى که خلفا به وجود آوردند، جزو کسانى شد که به حضرت پشت کرد و مذهب خود را عوض نمود. وقتى ازدواج کرد و داراى اولاد شد، آنان نیز به مسلک اهل تسنن گرایش پیدا کردند، ولى وقتى به رشد کافى رسیدند، بسیارى از آنان حقیقت را دریافتند و در مسلک دوستداران و شیعیان امیرالمؤمنین(ع) درآمدند.
طبق برخى اخبار، نخستین شیعه آل‏اعین، عبدالملک بود. او توسط صالح‏بن میثم رهنمون گشت، سپس برادرش حمران به دست ابوخالد کابلى در این سلک درآمد. طبق گزارشى دیگر، نخستین فرزند اعین که پیرو آل‏على علیهم‏السلام شد، ام‏الاسود، خواهر عبدالملک بود. گویند ابوخالد کابلى در این اقدام مؤثر بود.(19)
اکنون شایسته است به ویژگى‏هاى عبدالملک بپردازیم:
جایگاه عبدالملک نزد امام صادق(ع)
برادر عبدالملک به نام زراره که از فقهاى طراز اوّل شیعه در قرن دوم و سوم هجرى بود گوید:
امام صادق(ع) بعد از مرگ عبدالملک فرمود: «خداوندا! ما اهل بیت در نظر ابوضریس بهترین خلق تو بودیم. پس او را در روز قیامت در زمره محمد ـ که صلوات تو به او باد ـ قرار ده!»
سپس امام فرمود: آیا او را در خواب دیده‏اى؟
عرض کردم: خیر.
امام فرمود: سبحان‏الله! مثل ابوضریس کجاست؛ مانند او هنوز به دنیا نیامده است!(20)
علامه مامقانى، رجالى قرن چهارده پس از نقل روایت فوق و بررسى روایات مختلف و کنکاش در گفت‏وگوى علما درباره عبدالملک گوید:
«از دعاى فراوان امام صادق(ع) در حق وى و فرستادن رحمت بر او و درخواست از خداوند مبنى بر قرار دادن عبدالملک در زمره آل‏محمد(ص) در روز قیامت و این که فرمود: «مثل ابوضریس هنوز به دنیا نیامده است»، استفاده مى‏کنیم عبدالملک فردى موثق بود، بلکه در اعلا درجه وثاقت بود، زیرا صدور چنین مدایح و واکنش‏هایى توسط امام در حق کسى که عادل و موثق و امین نیست، نامعقول مى‏باشد، زیرا ائمه اطهار علیهم‏السلام اهل مبالغه و مغالطه نبودند. مقصود امام از این‏که به طور مطلق فرمود: مثل عبدالملک هنوز زاده نشده است، مماثلت و مشابهت در ورع و تقوا و دیانت و صلاح است که مورد نظر خدا و رسول و ائمه و دیگر بندگان برگزیده الهى است. اگر امام(ع) مشابهت خاصى را در نظر داشت، حتما تصریح مى‏کرد و وجه شباهت را بیان مى‏فرمود. این مطلب بر کسانى که داراى ذوق و سلیقه درست و مستقیم هستند و لسان اهل بیت رحمت را مى‏فهمند، پوشیده نیست. اگر به این سخنان، شهادت علماى بزرگ مبنى بر مستقیم و پایدار بودن عبدالملک در دین و مذهب، و گواهى امام باقر(ع) را که «عبدالملک از نجات یافتگان و سرپرست مردم و خزانه‏داران در وقت ظهور امام زمان(ع) است،» اضافه کنیم، تردیدى باقى نمى‏ماند که او را در شمار شخصیت‏هاى عادل و موثق عنوان کنیم.»(21)
صحابى خاص امام باقر(ع) و امام صادق(ع)
تا شخصیت کسى مورد قبول ائمه(ع) نبود، با او ارتباط نزدیک برقرار نمى‏کردند و با وى درباره موضوعات و مسائل مهم عقیدتى یا سیاسى سخن نمى‏گفتند و اسرار ولایت را مطرح نمى‏کردند. اگر از روایات، دلایل و قراینى بر ارتباط تنگاتنگ میان راوى و امام وجود داشته باشد، و نیز با دقت در مطالب و اسرارى که امام با او در میان گذارده، مى‏توان به شخصیت و عظمت راوى پى‏برد؛ هر چند به طور صریح از او تعریف و تمجیدى در کتب رجال و نگاشته‏هاى تذکره نویسان یافت نشود. قراینى وجود دارد که عبدالملک از یاران خاص امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بود و ایشان اعتماد زیادى بدو داشتند و در مورد مسائل مهم با او به گفت‏وگو مى‏نشستند.
در روایتى آمده است عبدالملک پرسش‏هاى زیادى از امام صادق(ع) نمود که مى‏توان فهمید پاره‏اى از سئوالات وى مربوط به امامت بوده، و این نمایانگر اعتماد امام به اوست و جایگاه وى را نزد حضرت مى‏نمایاند.
در این روایت از گمراهى اصحاب پس از وفات پیامبر(ص) صحبت شده است. تصریح به چنین موضوعى در عصر اختناق، از سخنان غیر قابل بخشش بود و کیفر سختى داشت.
حارث‏بن مغیره گزارشگر مورد نظر گوید:
عبدالملک‏بن اعین که در حال گفت‏وگو با امام صادق(ع) بود، پرسش‏هاى زیادى کرد تا آن که گفت: بنابراین همه مردم هلاک شدند؟
امام فرمود: «آرى؛ به خدا سوگند، اى پسر اعین همه مردم هلاک شدند.»
عبدالملک پرسید: ساکنان مشرق و مغرب زمین؟
امام فرمود: «شرق و غرب به گمراهى فتح شد.(22) آرى، به خدا قسم! همگى مردم هلاک گشتند جز سه تن: سلمان فارسى و ابوذر و مقداد. بعد عمار و ابوساسان انصارى و حذیفه و ابوعمره بدان‏ها ملحق و در مجموع هفت تن شدند.(23)
شاهد بعدى خبر ذیل است که امام باقر(ع) تعدادى از آثار امیرالمؤمنین(ع) را که از علوم مخفى و اسرار اهل بیت(ع) به شمار مى‏آید، به عبدالملک نشان مى‏دهد و نظر او را درباره علت نوشتن آن‏ها سئوال مى‏کند. عبدالملک با درایت و بینش، پاسخ را تقدیم مى‏کند:
عبدالملک گوید: زمانى امام باقر(ع) تعدادى از کتاب‏هاى على(ع) را به من نشان داد. سپس فرمود: «به چه دلیلى او این‏ها را نگاشته است؟»
عرض کردم: آیا عقیده‏ام را در این باره بیان کنم؟
امام فرمود: «آرى.»
عرض کردم: حضرت مى‏دانست قائم شما روزى قیام مى‏کند. از این رو دوست داشت او به آن‏چه در آن کتاب‏هاست، عمل کند.(24)
امام فرمود: «صحیح است.»(25)
قرینه دیگر روایاتى است که به واسطه‏گرى عبدالملک در رساندن مسائل مردم به امام و ارسال پاسخ‏ها اشاره دارد که گویاى اعتماد امام به این شخصیت بزرگ است.
شاید بتوان از شواهد استفاده بیشترى کرد و گفت که او یکى از وکلاى ایشان در شهر کوفه بوده که به مسائل فقهى ـ کلامى مردم پاسخ مى‏گفته، جمع‏آورى وجوه شرعى نیز به دست با کفایت او انجام مى‏پذیرفته است. یکى از نشانه‏هاى این ادعا، نامه مهم عبدالرحیم قصیر به امام صادق(ع) به خط عبدالملک و پاسخ آن توسط حضرت به دست عبدالملک است. این نامه یکى از ذخایر ارزشمند شیعى است، چون در آن به مهم‏ترین عقاید کلامى آن عصر اشاره شده است.
از برخى روایات استنباط مى‏شود عبدالملک علاوه بر علاقه وافر به امام باقر(ع) و امام صادق(ع) و دیگر ائمه هدى، عاشق امام مهدى(ع) فرجه بود و در انتظار ظهور حضرت به سر مى‏برد. در گزارش ابوبکر حضرمى مى‏خوانیم:
عبدالملک‏بن اعین گفت: هنگامى که نزد ابوجعفر باقر(ع) بودم، یاد امام زمان افتادم. ایستادم و گریستم و عرض کردم: امیدوارم در حالى که توان دارم، ظهور حضرت را دریابم.(26)
على‏بن سعید گوید: نزد امام صادق(ع) نشسته بودم. کنار حضرت، محمدبن عبدالله‏بن على بود. در آن مجلس عبدالملک‏بن اعین و... بودند... . امام رو به ما کرد و فرمود: بشارت باد شما را! آیا به این راضى نیستید که در روز قیامت به على متمسک شده‏اید و على به رسول خدا(ص) متمسک شده است؟(27)
از روایت فوق مقام والاى اهل مجلس از جمله عبدالملک به دست مى‏آید.
عبدالملک‏بن اعین و چهار برادر دیگرش یعنى زراره و حمران و بکیر و عبدالرحمان از یاران سرشناس و برگزیده حضرت باقر و امام صادق علیهماالسلام بودند. آنان براى فراگیرى علوم اهل بیت رنج سفرهاى طاقت‏فرساى آن عصر را بر خود هموار کردند و دائما مسافت زیاد میان کوفه تا مدینه را طى مى‏نمودند. حاصل این تلاش‏ها آن شد که هر یک از این پنج فرزانه، به مقام شامخى در دانش دست یافتند. در گزارشى از «ربیعة الرأى» آمده است که به امام صادق عرض کردم: آن چند برادر که از عراق به محضرتان مى‏آیند و من بهتر از آنان و مهیاتر براى فراگیرى علوم در یاران شما ندیده‏ام، کیستند؟
امام فرمود: «آنان [ فرزندان سرشناس اعین] اصحاب پدرم هستند».(28)
حسین‏بن موسى گوید: در سالى امام صادق(ع) با اصحاب خویش به مکه شرفیاب شد و از حال عبدالملک‏بن اعین پرسش نمود و فرمود: «آیا او از دنیا رفت؟»
عرض کردم: آرى...
امام فرمود: «پس بیا با ما تا بر سر قبرش برویم و براى او دعا کنیم.(29)
از این خبر فهمیده مى‏شود قبر عبدالملک در مکه است،(30) ولى طبق تصریح شیخ صدوق، قبر وى در مدینه است و امام صادق(ع) و اصحابش به زیارت او رفتند.(31)
عبدالملک در منظر اهل سنت
علما و بزرگان سنى درباره عبدالملک ابراز نظرهاى گوناگون کرده‏اند. برخى چون ابوحاتم و ابن‏حبان و عجلى او را از شیعیان نیکو و صالح الحدیث و مورد اعتماد و صدوق دانسته‏اند. و جمعى چون ابن‏معین و سفیان‏بن عیینه (سفیان ثورى) او را فردى خبیث‏القول و بى‏ارزش عنوان نموده‏اند.(32)
با دقت در عبارات مذمت کنندگان و ریشه یابى آن، مى‏توان فهمید عبدالملک تنها به سبب شیعه بودن و دوستى با خاندان اهل بیت نکوهش شده است. براى همین بخارى در صحیح تنها یک حدیث از او نقل کرده است.(33)
تنها نکته‏اى که از سوى شیعه در نکوهش عبدالملک عنوان شده، روایتى است از گفت‏وگوى او با امام صادق(ع) که گویند از جسارت و بى‏ادبى او حکایت مى‏کند. در این روایت مى‏خوانیم: ابوعبداللّه‏ (امام صادق) به عبدالملک‏بن اعین فرمود: «چرا نام فرزندت را ضریس نهادى؟»
عبدالملک گفت: چرا پدرتان شما را جعفر نام نهاد؟
امام فرمود: «جعفر نام نهرى در بهشت است، اما ضریس نام شیطان است.»(34)
شهید ثانى و شیخ حسن، فرزند او و مامقانى، روایت فوق را معتبر نمى‏دانند، زیرا در سند آن «على‏بن عطیه» وجود دارد.(35)
بر فرض صحت سند، نمى‏توان به جسارت عبدالملک حکم کرد، زیرا شاید در حال شوخى با امام بوده است.(36)
گستره دانش
به تعبیر مامقانى عبدالملک‏بن اعین از «خُلّص شیعه» بود. او از یاران نزدیک امام باقر(ع) و امام صادق(ع) محسوب مى‏شود و به تنهایى یا با برادرانش بارها براى دیدار ائمه به مدینه رفته و از محضر پرفیض‏شان بهره برده بود.
به طور طبیعى بایستى دستاوردهاى علمى فراوانى از عبدالملک در منابع و جوامع روایى و تاریخى داشته باشیم، اما از وى روایات اندکى باقى مانده، علت آن مشخص نیست. اما به احتمال مى‏توان گفت شاگردان مخالف او نظیر عبدالرحمان‏بن‏مهدى و ابن‏عیینه و سفیان ثورى روایات استاد را به دیگران منتقل نکرده، با آتش کینه و حسد سوزاندند.(37) احتمال دیگر آن است که چون عبدالملک کاتب و ملازم امامان بود، کم‏تر فرصت پیدا مى‏کرد به تدریس و انتقال یافته‏هایش و نقل آن‏ها بپردازد.(38)
با توجه به آن‏که عبدالملک از شیعیان خلص ائمه(ع) بود، شاید بتوان استنباط کرد قسمت زیادى از یافته‏هاى وى مربوط به اسرار ولایت است و چون او کم‏تر کسى را شایسته درک و پذیرش آن‏ها مى‏دید، از انتقال مطالب خویش خود دارى مى‏نمود. عامل احتمالى دیگر کوتاهى راویان بوده که گفت‏وگوهاى او با امامان را ضبط نکرده‏اند و یا چون در نظرشان کم اهمیت بوده، توجهى به آن ننموده‏اند. علت دیگر که در مورد بیش‏تر راویان وجود داشته و موجب گشته از آنان احادیث کم‏ترى داشته باشیم، جو سیاسى نامناسب آن عصر بوده است.
او در بخش نجوم هم تحقیقاتى داشت و احتمالاً کتاب یا کتاب‏هایى تألیف کرده بود. براى همین شیخ عباس قمى از او به عنوان آگاهان علم نجوم یاد کرده است،(39) ولى چون به مقتضاى علم خود عمل مى‏نمود و این امر باعث شده بود در زندگیش اختلالاتى ایجاد گردد، دست به دامان امام صادق(ع) برد. خود در این‏باره گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: من گرفتار علم نجوم شده‏ام. وقتى مى‏خواهم کارى انجام دهم، به طالع مى‏نگرم اگر بد باشد، حاجتم را رها مى‏سازم و اگر طالع را خوب ببینم، در پى انجام کارم برمى‏آیم.
امام فرمود: «حکم مى‏کنى؟»
عبدالملک عرض کرد: آرى.
امام فرمود «کتاب‏هایت را بسوزان».(40)
اساتید
طبق سخن مامقانى، رجالى معروف سده چهاردهم هجرى بیش‏تر روایات عبدالملک از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) است.(41) بنابراین، شخصیت علمى وى به دست آن دو بزرگوار رقم زده شده بود. دیگر کسانى که عبدالملک از محضرشان بهره‏مند گشته و روایت نقل کرده، عبارتنداز:
1. ابوبشیر.(42)
2. سلیمان‏بن خالد.(43) ابوربیع هلالى، معروف به سلیمان‏بن خالد از قاریان و فقها و بزرگان عصر امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بود و از جمله اصحاب جناب زیدبن على(ع) در قیام وى در کوفه به شمار مى‏آمد. در این جنگ دست سلیمان توسط دشمن قطع گردید.(44)
3. ابوحرب‏بن ابوالاسود دئلى.(45)
4. ابوعبدالرحمن سلمى.(46) ظاهرا وى عبدالله‏بن حبیب سلمى است که از یاران امام على(ع) به شمار مى‏آمد و یکى از فرزانگان تاریخ شیعه و شخصیت‏هاى قابل اعتماد بود. او 105 هجرى در 90 سالگى از دنیا رفت.(47)
5 . شقیق‏بن سلمه اسدى (ابووائل)(48)
6. عبدالله‏بن شدادبن هاد. وى از اصحاب بزرگ امیرالمؤمنین(ع) بود. امام صادق(ع) درباره کرامت امام حسین(ع) نسبت به شداد فرمود: «هنگامى که شداد به تب شدیدى دچار شد، حسین‏بن على به عیادتش رفت، به محض این که داخل منزلش شد، تب از شداد رخت بربست.»(49) شداد به سال 81 یا 82 هجرى از دنیا رفت.
7. عبدالرحمن‏بن ادْینه.(50)
8 . صالح‏بن میثم. ابوغالب زرارى در یکى از گزارش‏هاى خود گوید: عبدالملک نخستین شخص از آل‏اعین بود که شیعه و دوستدار اهل بیت عصمت و طهارت شد. او به واسطه صالح‏بن میثم در این مسیر قدم برداشت.(51)
شاگردان و راویان
شخصیت‏ها و کسانى که از محضر عبدالملک بهره‏مند شده و روایاتى ازاو نقل کردند، کم نیستند، ولى تاریخ همه آن‏ها را ثبت نکرده است. برخى عبارتنداز:
1. برادر وى،(52) زراره. وى از فقهاى طراز اوّل امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بود. زراره از جمله مصادر و مراجع شناخت فقه شیعه است.(53)
2. یونس‏بن عبدالرحمان.(54) ابومحمد یونس‏بن عبدالرحمن از بزرگان و فقهاى به نام شیعه در عصر امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام بود. حضرت رضا(ع) اصحابش را در اخذ علم و فتوا بدو راهنمایى کرد. به علاوه وى افتخار داشت وکیل حضرت باشد. این شخصیت برجسته شیعى، آثار زیادى به رشته تحریر درآورد.(55)
برخى گویند: یونس از شاگردان عبدالملک نیست، زیرا عبدالملک در زمان امام صادق(ع) از دنیا رفت و یونس گرچه زمان حضرت را درک کرد، اما در سنى نبود که بتواند از آن امام یا دیگران روایت نقل کند.(56)
3. ابن‏بکیر.(57) ظاهرا مقصود، عبدالله‏بن بکیر از «اصحاب اجماع»(58) است. عبدالله برادرزاده عبدالملک و از راویان بزرگ به شمار مى‏آید ولى «فَطَحى»(59) مذهب(60) بود.
4. عبدالله‏بن محمد حضرمى.(61) وى از اصحاب امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بود.(62)
5. حریز.(63) ظاهرا وى حریزبن عبدالله سجستانى است. وى از کوفه بود، لیکن به سبب مسافرت‏هاى تجارى که به سجستان (سیستان) نمود، به این نام مشهور شد. یونس‏بن عبدالرحمان گوید: حریز از امام صادق(ع) بیش از دو حدیث نشنیده است.(64) شیخ طوسى درباره او گوید: حریز فردى مورد اطمینان بود. از جمله آثار او «کتاب الصلاة» است.(65) شیخ مفید گوید: حریز به سیستان کوچ کرد و در همان‏جا به دست خوارج به قتل رسید. در آن زمان غالب ساکنان آن ناحیه از خوارج بودند. وقتى حریز توسط یاران خویش اطلاع یافت خوارج سیستان، امیرالمؤمنین(ع) را ناسزا مى‏گویند، آنان را مهدورالدم اعلام کرد. در پى آن، هر روز چند تن از خوارج توسط یاران حریز ترور شدند.(66)
6. سیف‏بن عمیره. وى از یاران امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) و از روات موثق بود، اما واقفى مذهب بود.
7. مثنى‏بن ولید. مثنى از اصحاب حضرت صادق(ع) بود و کتابى روایى داشت.(67)
8. عبیدبن زراره. وى از راویان امام صادق(ع) و شخصیتى ارجمند بود.(68)
9. حارث‏بن مغیره. وى از یاران امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) و شخصیتى عالى‏قدر بود و از آن دو بزرگوار و جناب زیدبن‏على روایت دارد.(69)
10. جعفربن مثنى.(70)
11. لیث‏بن بخترى مرادى. او از فقها بود. امام صادق(ع) او را از «اوتاد زمین» و برپا کنندگان قسط و راستى و «السابقون السابقون» و حافظان دین دانسته است.(71)
12. حمادبن عثمان. ظاهرا مقصود، حمادبن عثمان ناب از اصحاب اجماع است. این عالم عظیم‏الشأن از راویان حضرت صادق و حضرت کاظم و حضرت رضا علیهماالسلام بود. حماد و جعفر و حسین برادران وى همگى از علما و فضلا و برگزیدگان از اصحاب بودند.(72)
13. محمدبن اسحاق‏بن یسار.(73)
14. سفیان ثورى. وى از اصحاب و شاگردان امام صادق(ع) بود ولى به ولایت ائمه اعتقاد نداشت و در صف مخالفان آن بزرگواران بود. وى داراى مذهب خاصى بود، ولى از آن‏جا که حکومت وقت او را مورد پشتیبانى قرار نداد، مذهبش دوام چندانى نیافت و منقرض گردید.(74)
15. سفیان‏بن عیینه. گر چه ابن‏عیینه از شاگردان امام صادق(ع) بود، اما به ولایت ایشان و سایر امامان اعتقاد نداشت. از این‏رو امام او را در زمره کسانى بر شمرد که به مرگ جاهلى مى‏میرند.(75)
ابن‏عیینه داراى مذهب خاصى بود، ولى با خلیفه ملایم نبود. از همین رو پیروان کمى داشت و مذهبش تا قرن چهارم هجرى بیش‏تر دوام نیاورد.(76)
16. عبدالملک‏بن ابى سلیمان. وى از فقها و بزرگان اهل سنت است.(77)
17. اسماعیل‏بن سمیع.(78)
18. عبدالرحمن‏بن مهدى. وى از حافظان بزرگ قرآن و فقهاى مشهور و راویان معروف اهل تسنن است. شافعى در توصیفش گفته است: مانندى براى او سراغ ندارم. گویند وى 000/20 روایت از حفظ داشت.(79)
19. ابووائل.(80)
پى‏نوشت‏ها:
1. ابى‏غالب الزرارى، رسالة ابى‏غالب الزرارى و تکملتها لابى عبدالله الغضائرى، تحقیق محمدرضا حسینى، (قم، مرکز البحوث و التحقیقات الاسلامیة، بى‏تا) ص 114؛ مقدمه همان رساله، ص 41.
2. همان، ص 41 و 42.
3. همان.
4. همان، ص 128 و 129.
5. همان.
6. شیخ طوسى مى‏فرماید: هنگامى که دو نفر عقد موالات امضا مى‏کنند و یکى از آنان به دیگرى مى‏گوید: با تو پیمان مى‏بندم که یاریم کنى و تو را یارى مى‏کنم و از من دفاع کنى و از تو دفاع کنم، و جریمه جنایتم را خاندانت عهده‏دار شوند و خاندان من نیز جریمه جنایت تو را بپذیرند و از من ارث ببرى و از تو ارث ببرم، این عقد صحیح است. (ر.ک: حاشیه ص 191 از تکمله رساله ابى‏غالب الزرارى).
7. شیبانى نام قبیله‏اى معروف در بکربن وائل است. عبدالکریم سمعانى، الانساب، تقدیم و تعلیق بارودى، چاپ اول، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408ه) ج 3، ص 482.
8. محمدرضا حسینى‏جلالى، معجم الاعلام من آل‏اعین الکرام، (ملحق به رسالة ابى‏غالب الزرارى).
9. همان، ص 117.
10. الرسالة ابى‏غالب الزرارى، ص 129 و 130.
11. همان، ص 190 و 191.
12. همان، ص 138.
13. همان، ص 189.
14. همان.
15. همان، ص 139 و 189.
16. همان، ص 130.
17. شیخ محمدتقى تسترى، قاموس الرجال، تحقیق مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ دوم، (قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1410ه) ج 2، ص 172.
18. تکملة رسالة‏ابى غالب الزرارى، ص 191 ـ 192.
19. رسالة ابى‏غالب الزرارى، ص 130 و 135.
20. شیخ عبدالله مامقانى، تنقیح المقال، (نجف اشرف، المطبعة المرتضویة، 1352ه) ج 2، ص 228.
21. همان.
22. شاید اشاره به یکى از اثرات منفى فتوحات در عصر خلفا باشد.
23. محمدبن محمدبن نعمان عکبرى بغدادى الملقب بالشیخ المفید، الاختصاص، تصحیح و تعلیق غفارى، (قم، مکتبة‏الزهراء(ع)، 1402ه) ص 5 ـ 6؛ ثقة الاسلام محمد کلینى، الکافى، تصحیح غفارى، چاپ سوم، (بیروت، دارصعب و دار التعارف، 1401ه) ج 8، ص 253.
24. ظاهرا یعنى امام على(ع) نیازمندى‏هاى حضرت حجت(ع) را به هنگام ظهورش در آن کتاب‏ها ابراز نموده است.
25. علامه محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، تصحیح ربانى شیرازى، (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1388ه) ج 26، ص 51.
26. همان، ج 52، ص 335.
27. همان، ص 40 ـ 41.
28. تنقیح المقال، ج 2، ص 228.
29. ملاعلى علیارى، بهجة الآمال، تصحیح مسترحمى (تهران، بنیاد فرهنگ اسلامى کوشانپور، 1363) ج 5، ص 305. سند و متن این روایت به صورت‏هاى دیگرى نیز گزارش شده است. شیخ طوسى در استبصار، تحقیق سیدحسن موسوى‏خرسان، چاپ سوم (تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1390ه) ج 1، ص 483 و تهذیب الاحکام، تحقیق سیدحسن موسوى‏خرسان، چاپ دوم (بیروت، دارصعب و دارالتعارف، 1401ه) ج 3، ص 202، خبر فوق را به عبدالله‏بن اعین مربوط دانسته است، ولى برخى گویند: چون وجود شخصى به نام مزبور ثابت نشده است، باید جریان فوق به عبدالملک‏بن اعین ارتباط داشته، و در آن دو کتاب، اشتباهى رخ داده شده باشد. قاموس الرجال، ج 6، ص 254 و ج 7، ص 11.
30. همان.
31. تنقیح المقال، ج 2، ص 228.
32. ابن‏حجر عسقلانى، تهذیب التهذیب، چاپ اول (بیروت، دارالفکر، 1404ه) ج 6، ص 343؛ عبدالرحمن رازى، الجرح و التعدیل (بیروت، دار احیاء التراث العربى، بى‏تا) ج 5، ص 343؛ محمد ذهبى، میزان الاعتدال، تحقیق بجاوى (بیروت، دارالفکر، بى‏تا) ج 2 ،ص 651 و 652.
33. ابن‏حجر عسقلانى، هدى السارى، مقدمة فتح البارى، طبع مصححة على عدة نسخ و عن النسخة التى حقق اصولها و اجازها عبدالعزیزبن عبدالله‏بن باز، (بیروت، دارالفکر، 1411ه) ص 592.
34. علامه محمد اردبیلى، جامع الرواة (قم، مکتبة المصطفوى، بى‏تا) ج 1، ص 519؛ تنقیح المقال، ج 2، ص 228.
35. همان.
36. شیخ عباس‏قمى، تحفة الاحباب، تحقیق حسینى، چاپ اول، (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1370) ص 292.
37. وى شاگردان موافق و شیعى هم داشته است.
38. اگر بپذیریم عبدالملک از ملازمان همیشگى حضرت صادق(ع) بوده، نمى‏توانیم قبول کنیم او وکیل حضرت محسوب مى‏شده، زیرا وکلا در منطقه‏اى به دور از محل سکونت امام به رتق و فتق امور شرعى و مسائل مذهبى مردم مى‏پرداختند.
39. شیخ عباس قمى، سفینة البحار، چاپ اول (قم، نشر اسوه، 1414ه) ج 6، ص 89.
40. ابوجعفر صدوق، من لایحضره الفقیه، تحقیق موسوى‏خرسان (بیروت، دار صعب و دار التعارف، 1401ه) ج 2، ص 175. (با تصرف).
41. تنقیح المقال، ج 2، ص 228.
42. همان؛ جامع الرواة، ج 2، ص 369.
43. تنقیح المقال، ج 2، ص 228.
44. جامع الرواة، ج 1، ص 378.
45. فضل‏بن شاذان، الایضاح، تحقیق ارموى، چاپ اول (تهران، دانشگاه تهران، 1351ش) ص 367.
46. تهذیب التهذیب، ج 6، ص 343.
47. جامع الرواة، ج 2، ص 397.
48. هدى السارى، مقدمة فتح البارى، ص 592؛ جمال‏الدین یوسف مزى، تهذیب الکمال، تحقیق احمدعلى عبید و حسن احمد آغا (بیروت، دارالفکر، 1414ه) ج 8، ص 388.
49. تهذیب التهذیب، ج 5، ص 222 و ج 6، ص 343؛ جامع الرواة، ج 1، ص 492.
50. تهذیب التهذیب، ج 6، ص 343.
51. رسالة ابى‏غالب الزرارى، ص 135. طبق گزارش دیگر ابوغالب، نخستین شیعه آل‏اعین، خواهر عبدالملک به نام ام‏اسود بود.
52. تنقیح المقال، ج 2، ص 228؛ بحار الانوار، ج 26، ص 51 و ج 76، ص 27.
53. آیت‏الله جعفرسبحانى، کلیات فى علم الرجال، چاپ دوم (قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1408ه) ص 174 و 196.
54. آیت‏الله سیدابوالقاسم خویى، معجم رجال الحدیث، چاپ چهارم (قم، مرکز نشر آثار شیعه، 1410ه) ج 20، ص 330.
55. سیدحسن صدر، تأسیس الشیعه، (بى‏جا، مرکز النشر و الطباعة العراقیة المحدودة، بى‏تا) ص 318 و 328؛ ابوالعباس‏النجاشى، رجال نجاشى، تحقیق سیدموسى شبیرى زنجانى، چاپ چهارم (قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1413ه) ص 446 ـ 448.
56. قاموس الرجال، ج 7، ص 11.
57. بحارالانوار، ج 14، ص 488.
58. عنوان «اصحاب اجماع» بر هجده تن از فقهاى عصر امام باقر تا امام رضا (علیهم السلام) اطلاق مى‏گردد. آنان گروهى بودند که علما به جلالت قدر و عظمت‏شان گواهى داده و کلیه روایات‏شان را قبول کرده‏اند. ر.ک: کلیات فى علم الرجال، ص 174 به بعد.
59. فطحیه کسانى بودند که امامت حضرت کاظم(ع) را قبول نداشتند و بزرگ‏ترین فرزند امام صادق(ع) یعنى عبدالله را
پیشواى مسلمانان مى‏دانستند. ر.ک: جامع الرواة، ج 2، ص 546.
60. همان، ج 1، ص 473.
61. قطب‏الدین راوندى، الخرائج و الجرائح، تحقیق مؤسسة الامام المهدى(ع)، چاپ اول (قم، مؤسسة الامام المهدى(ع)، 1409ه) ج 2، ص 839.
62. جامع الرواة، ج 1، ص 501؛ ج 2، ص 369.
63. معجم رجال الحدیث، ج 11، ص 409.
64. ر.ک: رجال النجاشى، ص 144 ـ 145.
65. شیخ ابوجعفرمحمد طوسى، الفهرست، تصحیح و تعلیق محمدصادق آل‏بحرالعلوم (بى‏جا، المکتبة المرتضویة و مطبعتها، بى‏تا) ص 62 ـ 63.
66. جامع الرواة، ج 1، ص 395.
67. معجم رجال الحدیث؛ ج 11، ص 409؛ جامع الرواة ج 2، ص 40.
68. معجم رجال الحدیث؛ ج 11، ص 410؛ بحارالانوار، ج 76، ص 26؛ جامع الرواة؛ ج 1، ص 524.
69. الاختصاص، ص 5 و 6؛ الکافى، ج 8، ص 253؛ جامع الرواة، ج 1، ص 175.
70. الاستبصار، ج 4، ص 152.
71. تنقیح المقال، ج 2، ص 228؛ جامع الرواة، ج 1، ص 519 و ج 2، ص 34 و 35.
72. بحار الانوار، ج 44، ص 236؛ جامع الرواة، ج 1، ص 271.
73. تهذیب الکمال، ج 8، ص 388.
74. تهذیب التهذیب، ج 6، ص 343؛ الجرح و التعدیل، ج 5، ص 343؛ اسدحیدر، الامام الصادق و المذاهب الاربعة، چاپ دوم (بیروت، دارالکتاب العربى، 1390ه) ج 1، ص 154 ـ 155.
75. تهذیب التهذیب، ج 6، ص 343؛ جامع الرواة، ج 1، ص 367.
76. الامام الصادق و المذاهب الاربعة، ج 1، ص 155.
77. تهذیب التهذیب، ج 6، ص 343؛ محمد ذهبى، سیر اعلام النبلاء، تحقیق حسین اسد، چاپ هفتم (بیروت، مؤسسة الرسالة، 1410ه) ج 6، ص 107 ـ 109.
78. اسماعیل بخارى، التاریخ الکبیر (بیروت، دارالکتب العلمیه، بى‏تا) ج 5، ص 405.
79. هدى السارى، مقدمة فتح البارى، ص 592. درباره او و مقام علمى و عبادیش ر.ک: سیر اعلام النبلاء، تحقیق على ابوزید، ج 7، ص 192 به بعد.
80. الجرح و التعدیل، ج 5، ص 343.
منابع:
ـ ابن شاذان، فضل، الایضاح، تحقیق ارموى، چاپ اول (تهران، دانشگاه تهران، 1351ش).
ـ اردبیلى، محمد، جامع الرواة (قم، مکتبة المصطفوى، بى‏تا).
ـ بخارى، اسماعیل، التاریخ الکبیر (بیروت، دارالکتب العلمیه، بى‏تا).
ـ تسترى، محمدتقى، قاموس الرجال، تحقیق مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ دوم (قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1410ه).
ـ حیدر، اسد، الامام الصادق و المذاهب الاربعة، چاپ دوم (بیروت، دارالکتاب العربى، 1390ه).
ـ خویى، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، چاپ چهارم (قم، مرکز نشر آثار شیعه، 1410ه).
ـ ذهبى، محمد، سیر اعلام النبلاء، تحقیق حسین اسد، ج 6 و تحقیق ابوزید، ج 7، چاپ هفتم (بیروت، مؤسسة الرسالة، 1410ه).
ـ ــــــــــــــــــ ، میزان الاعتدال، تحقیق بجاوى (بیروت، دارالفکر، بى‏تا).
ـ رازى، عبدالرحمن، الجرح و التعدیل (بیروت، دار احیاء التراث العربى، بى‏تا).
ـ راوندى، قطب‏الدین، الخرائج و الجرائح، تحقیق مؤسسة الامام المهدى (ع)، چاپ اول (قم، مؤسسة الامام المهدى(ع)، 1409ه).
ـ زرارى، ابى‏غالب، رسالة ابى غالب الزرارى و تکملتها لابى عبدالله الغضائرى، تحقیق محمدرضا حسینى، (قم، مرکز البحوث و التحقیقات الاسلامیه، بى‏تا).
ـ سبحانى، جعفر، کلیات فى علم الرجال، چاپ دوم (قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1408ه).
ـ سمعانى، عبدالکریم، الانساب، تقدیم و تعلیق بارودى، چاپ اول (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408ه).
ـ صدر، سیدحسن، تأسیس الشیعه (بى‏جا، مرکزالنشر و الطباعة العراقیة المحدودة، بى‏تا).
ـ صدوق، ابوجعفر، من لایحضره الفقیه، تحقیق موسوى خرسان (بیروت، دارصعب و دارالتعارف، 1401ه).
ـ طوسى، محمد، الاستبصار، تحقیق موسوى‏خرسان، چاپ سوم (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1390ه).
ـ ــــــــــــــــــــ ، الفهرست، تصحیح و تعلیق محمدصادق آل‏بحر العلوم (بى‏جا، المکتبة المرتضویة و مطبعتها، بى‏تا).
ـ ــــــــــــــــــــ ، تهذیب الاحکام، تحقیق موسوى‏خرسان، چاپ دوم (بیروت، دارصعب و دارالتعارف، 1401ه).
ـ عسقلانى، ابن‏حجر، تهذیب التهذیب، چاپ اول (بیروت، دارالفکر، 1404ه).
ـ ــــــــــــــــــــــــــ ، هدى السارى، طبع مصححة على عدة نسخ و عن النسخة التى حقق اصولها و اجازها عبدالعزیزبن عبدالله‏بن باز (بیروت، دارالفکر، 1411ه).
ـ علیارى، ملاعلى، بهجة الآمال، تصحیح مسترحمى (تهران، بنیاد فرهنگ اسلامى کوشانپور، 1363).
ـ قمى، عباس، تحفة الاحباب، تحقیق حسینى، چاپ اول (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1370).
ـ ــــــــــــــــ ، سفینة البحار، چاپ اول (قم، نشر اسوه، 1414ه).
ـ کلینى، محمد، الکافى، تصحیح غفارى، چاپ سوم (بیروت، دارصعب و دارالتعارف، 1401ه).
ـ مامقانى، عبدالله، تنقیح المقال (نجف اشرف، المطبعة المرتضویة، 1352ه).
ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، تصحیح ربانى شیرازى (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1388ه).
ـ مزى، یوسف، تهذیب الکمال، تحقیق احمدعلى عبید و حسن احمد آغا (بیروت، دارالفکر، 1414ه).
ـ مفید، محمدبن محمدبن نعمان عکبرى بغدادى، الاختصاص، تصحیح و تعلیق غفارى (قم، افست مکتبة الزهراء(ع)، 1402ه).
ـ نجاشى، ابوالعباس، رجال النجاشى، تحقیق سیدموسى شبیرى زنجانى، چاپ چهارم (قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1413ه).

تبلیغات