مسلمانان و خزرها (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
خزران، قومى ترک نژاد و ترک زبان بودند که در سدههاى هفتم تا دهم میلادى / اول تا چهارم هجرى در شمال شرقى دریاى سیاه و شمال غربى دریاى مازندران حکومتى مستقل و مقتدر داشتهاند. در منابع کهن اسلامى از شهرهاى اتل، بلنجر و سمندر به عنوان تختگاه خزران یاد شده است. طبقه حاکم خزران در نیمه دوم قرن هشتم میلادى با انگیزههاى سیاسى به آیین یهود گرویدند. در سده اول هجرى تاریخ روابط خزران و مسلمانان در دو سوى شمال و جنوب کوههاى قفقاز، شامل جنگهاى مکرر و بى سرانجامى است که در سده دوم پس از تغییر کیش سران خزر و برقرارى برخى روابط دوستانه با خلفاى عباسى، از شدت درگیرىها کاسته شد اما همچنان تا فروپاشى دولت خزران به دست روسها در قرن چهارم ادامه داشت. سیاحان و جغرافى نویسان مسلمان از جمعیت پرشمار مسلمانان در کشور خزران خبر دادهاند. کوشش این نوشتار، به دست دادن تصویرى روشن از تاریخ خزران با تأکید بر روابط ایشان با مسلمانان، بر اساس منابع کهن اسلامى و بازسازى اطلاعات پراکنده منابع درباره فرجام خزران است.
منابع و مآخذ پژوهش درباره خزران
بیشترین اطلاعات درباره تاریخ خزران از منابع عربى، بیزانسى، روسى و عبرى به دست مىآید. هر چند در تأیید و تکمیل این اطلاعات، مطالبى نیز در منابع فارسى، سریانى، ارمنى، گرجى و ترکى موجود است.
در این نوشتار بیشتر از منابع کهن عربى استفاده شده است. در بیان مناقشات نظرى و سیاسى به ویژه درباره اصل و تبار خزران و فرجام مبهم آنها و بهرهگیرى از منابع عبرى و روسى، به پژوهشهاى جدید نیز مراجعه شده است. عمده روایات عربى درباره خزران از ابن فضلان، اصطخرى (متوفى پس از 340 یا 346 ق)، ابن حوقل (متوفى پس از 367ق) و مسعودى (متوفى 346ق) است. از این میان ابن فضلان که در 309 ق به دستور مقتدر، خلیفه عباسى (حک 295 ـ 320) همراه با هیأتى به کشورهاى روس و بلغار و اسلاو و خزر سفر کرده بود(1)؛ از مشاهدات خود سخن مىگوید.
سراسر روایت ابن حوقل که در حدود 378 ق / 988م به رشته تحریر در آمده، از کتاب اصطخرى (تألیف بین سالهاى 318 ـ 321) گرفته شده است.(2)
امّا مطالب مسعودى ظاهراً مستقل مىنماید و حائز اهمیت بسیار است. منبع دیگر دائرة المعارف جغرافیایى (معجم البلدان) یاقوت حموى (متوفى 626) است که گزارش ابن فضلان و اصطخرى را در این باره در کتاب خود گرد آورده است و هم از اینرو چندان با ارزش نیست. روایات منابعى دیگر از قبیل ابنرسته و گردیزى تنها مؤیّد و مشابه روایات منابع فوق است. بنابر این از اهمیتى برخوردار نیست.
از میان تحقیقات جدید و قابل دسترس که در برخى موارد، در این نوشتار بدانها استناد شده، کتاب تاریخ خزرهاى یهودى تألیف دگلاس مورتون دانلوپ است که در سال 1954 توسط انتشارات دانشگاه پرینستون به چاپ رسید. این کتاب گذشته از آن که مأخذى پر ارزش در تاریخ خزران است، دلایل جدیدى براى اثبات اعتبار سند «مکاتبات خزر» که از سوى بسیارى مورد نقد جدى قرار گرفته و در حد سندى جعلى فرو کاسته(3) ارائه داده است.(4)
در این نوشتار جهت پرهیز از پرگویى در حواشى سخن و مبحث اصلى، از ذکر این دلایل خوددارى شده است. کتاب دانلوپ با عنوان تاریخ یهود الخزر در 1987 / 1407 در بیروت به قلم دکتر سهیل زکّار به زبان عربى ترجمه و منتشر شده است. در این نوشتار به صفحات ترجمه عربى این اثر ارجاع داده شده است.
مأخذى دیگر در این باره که خود از کتاب دانلوپ بهره فراوان برده است، سبط سیزدهم تألیف آرتور کستلر است که در 1976 منتشر شده است. محمدعلى موحد و جلال ستارى در دو کار جداگانه آن را به فارسى برگرداندهاند.
همچنین به کتاب ارزشمند تاریخ خزر نوشته آرتامونوف، به نقل از دیگران استناد شده است. این کتاب در 1962 در لنینگراد چاپ و منتشر شد.
خزران، شاخهاى از ترکان اویغورىاند که از سده ششم میلادى در کرانههاى دریاى خزر و آن سوى کوههاى قفقاز سکنى گزیدند و دولتى نیرومند بنیاد نهادند که دو قدرت بزرگ آن روزگار (دولت ساسانى و امپراتورى بیزانس) آن را قدرتى مهم به شمار مىآوردند.(5)
طبق منابع عبرى در 122ق / 740م طبقه حاکم خزران به آیین یهود گرویدند و بدین گونه دین یهود، دین رسمى خزرها گردید.(6) امّا به روایت مسعودى تغییر کیش خزران مقارن با ایام خلافت هارون الرشید (حک 170 ـ 193 / 786 ـ 809م) بوده است.(7)
منابع عبرى این واقعه را به تفصیل و با دقت در ذکر جزئیات بیان کردهاند.(8) با این که مناقشات میان طرفداران و مخالفان اعتبار یا عدم اعتبار اسناد عبرى به نتیجه روشنى نرسیده است و از این رو تاریخ 740م را قطعى نمىتوان انگاشت، لیکن به نظر مىرسد روایت مسعودى که از میان 23 سال حکومت هارون، تاریخ دقیقى را مشخص نکرده و تنها به ذکر «ایام خلافت هارون» اکتفا کرده، احتمالاً با تسامح بیان شده است. اما در مجموع ظاهراً باید پذیرفت که تغییر دین خزران در نیمه دوم قرن هشتم میلادى روى داده است.
در باب اصل و تبار خزران، در منابع اسلامى، ابتدا یعقوبى و در پى او مسعودى و بسیارى دیگر از مورخان و جغرافى نویسان، خزران را از اعقاب «یافث بن نوح» شمردهاند.(9) به نظر مىرسد اسرائیلیات و توجه مورخان اسلامى به تورات یکى از عوامل برساختن این گونه نسب نامهها بوده است.(10)
سخن اصطخرى در این باب متفاوت است:
... خزر و روس و سریر نام مملکت است، نه شهر و نه مردم. خزران به ترکان شباهتى ندارند. اینان سیاه مویند و دو گروه، گروهى قراخزر نام دارند که از سیاه چردگى به سیاهى مىزنند و شبیه هندوانند و گروهى سپید رویند و زیبا.(11)
در میان پژوهشهاى جدید، سخن آرتا مونوف قابل مقایسه با سخن اصطخرى است. او در کتاب تاریخ خزر مىنویسد:
خزران غیر از ترکان بودهاند و بر خلاف ترکان از سده چهارم(12) میلادى در کرانههاى شمالى دریاى خزر و آن سوى کوههاى قفقاز سکنى داشتهاند اما ترکان از سده ششم میلادى به غرب روى آوردند و با خزران همسایه شدند. بعدها ترکان خاقانات غربى، سرزمین خزران را به تصرف خود در آوردند و بخشى از مردم آن سرزمین را در خود مستحیل کردند.(13)
با این همه ترک تبارى خزران در میان بسیارى از پژوهشگران فرض مسلم و مورد تأکید فراوان است. دانلوپ ضمن مسلّم دانستن اصل ترکى خزران، با ارائه دلایلى تاریخى و زبان شناختى، آنها را از ترکان اویغورى دانسته است.(14)
درباره تختگاه خزر نیز نظریات محققان متفاوت است و منابع کهن اطلاعات متفاوتى ارائه مىدهند. مسعودى بَلَنجر در دامنه شمالى قفقاز را نخستین پایتخت امپراتورى خزر نوشته است.(15) او از شهر سمندر(16) و اَتِل نیز به عنوان تختگاه کهن خزر یاد کرده است.(17) اصطخرى در این باره بیان روشنى دارد: خزر نام قومى است و سرزمین و تختگاه آن اَتِل / اَثِل نامیده مىشود که به رودى به همین نام منسوب است.(18) ابن حوقل از تختگاه خزر با نام اَتُل، متشکل از دو بخش اتل و خزران در دو سوى شرقى و غربى رود اَتُل یاد کرده است.(19) در هیچ یک از منابع جغرافیایى مسلمانان، نام تمام تختگاههاى خزر در دورههاى مختلف به روشنى نیامده است.
ظاهراً مهمترین شهر خزران اتل بوده که علاوه بر خزران یهودى، مسیحیان، مسلمانان و بتپرستان در آن زندگى کردهاند. ابن حوقل و مسعودى، شاه و درباریان و خدمتکاران او را از یهودیان دانستهاند.(20)
هر چند کشور خزران تا قرن هفتم هجرى / سیزدهم میلادى برقرار بود، لیکن با حمله روسها به فرماندهى سوویا توسلاو(21) امیر کیف(22) به سال 354 / 965م، خزران قدرت و شوکت پیشین را از دست دادند. شهر اتل به تصرف روسها در آمد و اهمیت پیشین خود را از دست داد(23) و تا آنجا که مىدانیم از این پس در منابع ذکرى از شهر اتل نیامده است.
درباره گرویدن خزران به دین یهود، منابع کلاسیک اسلامى، داستان مباحثه یک کشیش مسیحى و یک یهودى در حضور خاقان خزر(24) و پیروزى یهودى را سبب این امر ذکر مىکنند.(25) از مهمترین منابع عبرى درباره تغییر کیش خزران اثرى است معروف به مکاتبات خزر (26)؛ نامههایى به زبان عبرى که میان حسداى بن شپروت(27)، وزیر یهودى خلیفه اموى قرطبه و یوسف خاقان خزر مبادله شده است.(28) از جمله منابع عبرى دیگر در این باره سندى است که از جنیزه (گنیزه)(29) قاهره کشف شده و به «سند کمبریج»(30) مشهور است.(31)
کهنترین منبع مسیحى در این باره، رسالهاى است به زبان لاتینى که کشیشى گرجى به نام کریستین دراثمار اکینتنى(32) حدود 864 م نوشته و در آن از گروهى یهودى مسلک به نام «گَزَرى» یاد کرده که به عقیده وى همان یأجوج و مأجوج(33) و از نژاد هونها هستند.(34)
درباره انگیزه گرویدن خزران به آیین یهود، بیشتر پژوهشگران انگیزه سیاسى را مهمترین علت از سوى فرمانرواى خزر قلمداد کردهاند.(35)
در آغاز قرن هشتم میلادى / دوم هجرى، جهان میان دو قطب مسیحیت و اسلام تقسیم شده بود. امپراتورى خزر در حکم نیروى سومى بود که دوستى و دشمنى آن به ویژه به جهت موقعیت جغرافیایى ـ که حائلى میان امپراتورى بیزانس و سرزمینهاى خلافت اسلامى بود ـ براى هر دو طرف به یک اندازه اهمیت داشت.
از طرفى خزران دریافته بودند با پذیرش مسیحیت یا اسلام، استقلال خود را از دست خواهند داد، زیرا قبول هر یک از این دو دین، مستلزم پذیرش سلطه امپراتور روم یا خلیفه بغداد بود. نیز خزران به این نتیجه رسیده بودند که حفظ دین اولیه خود ـ که صورتى از صور ابتدایى حیات دینى (شمنیزم) بود ـ در مقایسه با ادیان توحیدى مسیحیت و اسلام نه تنها فرسوده و مندرس تلقى مىشد، بلکه سران خزر را از نفوذ معنوى و قانونى که خلیفه و امپراتور به واسطه پیروى از دو آیین توحیدى و جهان شمول از آن برخوردار بودند، محروم مىساخت، به ویژه این که مقام خاقانى در میان خزران بیشتر جنبه معنوى و آیینى داشت تا جنبه سیاسى. از این جهت انتخاب دین مناسب که تمام این ملاحظات را مدنظر قرار دهد، از اهمیت بسیارى برخوردار بود. در چنین وضعى، منطقىترین شیوه، گرویدن به مذهب ثالثى بود که از جهت مبانى عقیدتى و ساختار دینى قدرت هماوردى با آن دو دیگر را داشته باشد. آیین یهود از شهرت کافى برخوردار بود و به عنوان دینى آسمانى مورد احترام هر دو گروه مسیحى و مسلمان قرار داشت.
اگر چه ظاهراً در اینکه این اقدام انگیزه سیاسى داشته است، نمىتوان تردید کرد، اما بى شک خزران از مدتها پیشتر با یهودان آشنا بودند که زمینه مناسبى براى تغییر کیش آنان فراهم آورد. مهاجرت یهودیانى که عمدتاً از تعقیب و شکنجه امپراتوران روم مىگریختند و نیز مهاجرت یهودیان آسیاى صغیر پس از تسخیر این نواحى به دست مسلمانان، زمینههاى آشنایى این دو را فراهم ساخته بود.(36) بنابراین کشور خزران پیش از گرویدن به دین یهود پناهگاه امنى براى یهودیان به شمار مىآمد و پس از قبول این آیین به خانه و موطن آنها تبدیل شد. یهودیان هنر و صنعت بیزانس را با روشهاى پیشرفته به ویژه در کشاورزى و بازرگانى براى خزران به ارمغان آوردند. به سرعت بسیارى از مظاهر آیینى و فرهنگى یهود در جامعه خزر مورد پسند و قبول واقع افتاد چنان که به گزارش محمد بن اسحاق الندیم (ص 21) به روزگار او (حدود 300 ـ385) خزران از الفباى عبرى استفاده مىکردند.(37)
چنان که پیشتر اشاره شد گروهى از مسلمانان نیز در کشور خزران زندگى مىکردند، حتى به گزارش برخى منابع اسلامى بیشترین جمعیت خزران را مسلمانان و کمترین شمار را یهودیان داشتهاند.(38) درباره چگونگى رفتار و روابط خزران یهودى با اتباع مسلمان چنان که از اندک روایات منابع موجود بر مىآید، مسلمانان در این سرزمین از وضع مطلوبى برخوردار بودند. دست کم گزارشى از سختى یا پریشانى امور مسلمانان گزارش نشده است. مسعودى از وجود وزیرى مسلمان در دربار خزران یاد کرده است.(39) و اصطخرى نیز از قاضیان مسلمانى یاد کرده که رسیدگى به دعاوى مسلمانان را بر عهده داشتهاند.(40) ابن فضلان در این باره نوشته که یکى از غلامان شاه که مسلمان است و او را «خز» مىخوانند، بر مسلمانان حکومت مىکند و مسلمانان و بازرگانانى که با ایشان داد و ستد مىکنند، براى حل اختلاف به او مراجعه مىکنند.
به نظر مىرسد مسلمانان و پیروان سایر ادیان در انجام مناسک و آداب دینى خویش از آزادى کامل برخوردار بودهاند. منابع اسلامى از وجود تعداد زیادى مسجد در سرزمین خزر یاد کردهاند.(41)
به گزارش یاقوت در 310 / 922 م شاه خزر خبر یافت که در یکى از سرزمینهاى اسلامى (دار البابونج[؟])، مسلمانان کنیسهاى را ویران کردهاند. از اینرو فرمان داد مناره مسجد جامع اتل را فرو ریزند و مؤذنان آن را بکشند.، ولى از بیم آنکه مبادا همه کنیسهها در بلاد اسلام ویران شود، از ویران کردن مسجد خوددارى کرد.(42) این داستان نشانگر آن است که خزرها به لزوم خویشتندارى و خطر بالا گرفتن اختلافات توجه لازم را داشتند.
مسلمانان و خزرها
در طول بیست سال اوّل هجرت، ایران، شام (سوریه)، بین النهرین و مصر به دست مسلمانان افتاد و قلمرو مرکزى بیزانس نیز در نیمدایرهاى که از مدیترانه تا قفقاز و سواحل جنوبى دریاى خزر کشیده مىشد، در محاصره مسلمانان قرار گرفت. کوههاى قفقاز مانع طبیعى مهمى بود. دروازه دربند (باب الابواب) دروازهاى طبیعى بود که خزرها و سایر اقوام غارتگر از دیرباز براى هجوم به بلاد جنوب از آن گذشته و از همان راه به جاى خود باز گشته بودند.
در فاصله سالهاى 22 ـ 32ق / 642 ـ 652م اعراب بارها از دروازه دربند گذشتند و در صدد برآمدند با تسخیر شهر بَلَنْجَر ـ که نزدیکترین شهرها بود ـ راه را براى تسخیر کل بلاد خزر هموار سازند. در جنگ بزرگى که در 32 ق. رخ داد، اعراب به سختى شکست خوردند و بسیارى از مسلمانان از جمله فرمانده عرب، عبدالرحمن بن ربیعه باهلى، کشته شدند.(43) پس از آن تا مدتها درگیرىهاى بین دو گروه به صورت منازعات دورهاى و ستیزهاى محلى بود.(44) در سال 99 ه . خزران به آذربایجان حمله کردند و شمارى از مسلمانان را به قتل رساندند. خلیفه عمر بن عبدالعزیز (حک 99 ـ 101) حاتم بن نعمان باهلى را به جنگ خزران فرستاد. او سپاه خزران را در هم شکست و پنجاه تن از آنها را به اسارت گرفت و این نخستین اسرایى بودند که از بلاد خزر وارد سرزمینهاى اسلامى شدند.(45)
در 104 ه . در زمان خلافت یزید بن عبدالملک (حک 101 ـ105)، پس از شکست مسلمانان در محلى به نام مرج الحجاره، خلیفه، جراح بن عبدالله الحکمى را حکومت ارمینیه داد و به جنگ خزران امر کرد. در این جنگ، جراح از باب الابواب گذشت و در آن سوى دروازه با سپاه خزران روبهرو شد. در این جنگ مسلمانان پیروز شدند و شهرهاى متعددى از جمله شهر بلنجر را تسخیر کردند و غنائم فراوان به دست آوردند، اما با مقاومت مجدد خزران، مسلمانان نتوانستند پایگاهى دائمى در آنجا مستقر سازند و به ناچار باز گشتند.(46) جراح در سال 111 توانست بار دیگر وارد مملکت خزران شود و شهرهایى از جمله البیضاء را به تصرف خود درآورد، اما در جنگ سال 112، او و شمار زیادى از یارانش در بلنجر کشته شدند و پایگاه خزران بار دیگر از دست رفت.(47)
پس از جراح، سعید بن عمرو الحرشى و پس از او مسلمة بن عبدالملک فرماندهى جنگ علیه خزران را بر عهده داشتند.(48)
آخرین حمله مهم اعراب میان سالهاى 114 ـ 119 به سردارى مروان بن محمد ـ که بعدها به خلافت رسید ـ صورت گرفت. مروان به دلیل این که نزد هشام بن عبدالملک خلیفه، از دست اندازىهاى خزران به سرزمینهاى اسلامى و کشتار مسلمانان و نیز سهل انگارىهاى مسلمة بن عبدالملک در جنگ با خزران، سخنانى شِکْوهآمیز بر زبان رانده و آمادگى خود را براى جنگ اعلام کرده بود، از سوى او به ولایت آذربایجان و ارمینیه منصوب و مأمور جنگ با خزران شد. هشام، 120 هزار جنگجو همراه او گسیل داشت. مروان براى گمراه کردن خزران از آنان خواست رسولى را جهت مصالحه نزد او بفرستند و چنین وانمود که قصد دارد با آلانها بجنگد. نیرنگ مروان مؤثر واقع شد و او توانست با غافلگیر کردن آنها، بسیارى از شهرها و نیز پایتخت را تسخیر کند. با این همه معلوم نیست که او به چه علت بىآن که پایگاه محکمى در آنجا ایجاد کند یا فرماندارى از جانب خود در آنجا بگمارد، تنها با گرفتن مقادیرى غله و تعداد معیّنى برده از شهرهاى مختلف خزران، آنجا را رها کرد و به آذربایجان بازگشت!(49)
برخى مورخان در بیان حوادث این رویارویى، جریان اسلام آوردن خاقان خزر را مطرح کردهاند.(50) در صورت وقوع چنین امرى احتمالاً اسلام آوردن او تنها براى حفظ ظاهر و نجات جانش بود، چه پس از این واقعه بود که او رسماً دین یهود را پذیرفت. تا آنجا که مىدانیم مورخان مسلمان از این حادثه، ذکرى به میان نیاوردهاند.
در دوره عباسیان به درگیرىهاى میان «ترک و خزر» و مسلمانان به ویژه در باب الابواب و ارمینیه اشاره شده است.(51)
به هر روى، مسلمانان هیچ گاه نتوانستند خزران را تحت سیطره خود درآورند. بسیارى از پژوهشگران از جمله آرتامونوف، دانلوپ و اوبولنسکى(52) بر این باورند که اگر خزرها خط قفقاز را در برابر هجوم عربها به سوى شمال سد نمىکردند، بیزانس، این دژ تمدن اروپا در شرق به دست عربها مىافتاد و شاید تاریخ به صورت دیگرى نوشته مىشد.(53) دانلوپ مقاومت خزران را همسنگ مقاومت فرانکها در تور و پوآتیه(54) (732 م / 114ق) و به همان اندازه مهم و سرنوشت ساز برشمرده است.(55)
درباره روابط خزران با خلفا و امراى عباسى تا پایان قرن دوم/ هشتم در منابع اسلامى گزارشهایى از ازدواجهایى، با انگیزه تحکیم روابط طرفین دیده مىشود. این ازدواجها معمولاً به مرگ شاهزاده خانم و در نتیجه شروع درگیرىهاى میان خزران و مسلمانان منجر مىشده است.(56) پس از پایان قرن دوم هجرى، ظاهراً تا مدتى دو طرف در صلح و آرامش به سر مىبردند یا دست کم خبرى از جنگ و ستیز در منابع تاریخى دیده نمىشود.
اشارات راجع به اواخر دوران انحطاط خزران، بیشتر از منابع و مآخذ اسلامى به دست مىآید، ولى این اشارات بسیار مبهم است و بسیارى از نامها و تاریخها و اطلاعات جغرافیایى در معرض تفسیرهاى گوناگون قرار دارد. ابن حوقل فروپاشى اتل و سمندر، شهرهاى مهم خزران را به روسها نسبت مىدهد.(57) خسارت حمله روسها ظاهراً سنگین بوده است. مورخان مسلمان از خروج موقت یهودان خزر به سوى سواحل یا جزایر دریاى خزر سخن گفتهاند. ابن حوقل از مهاجرت مردم اتل از دست روسها و سپس کمک حاکم مسلمان شروان (محمد بن احمد ازدى) در بازگشت آنها به سرزمین خود یاد کرده است.(58) ابوعلى مسکویه از استمداد ایشان از اهل خوارزم سخن به میان آورده و افزوده است که اهل خوارزم، کمک به آنها را به اسلام آوردن آنان و دست کشیدن از دین یهود مشروط ساختند. آنها پذیرفتند و همگى جز شاه ایشان اسلام آوردند.(59)
پس از فروپاشى اتل، چنان که از برخى منابع روسى برمىآید، خزران در قرون پنجم و ششم هجرى/ یازدهم و دوازدهم میلادى در شهرهاى چرسون و تموتراکان متمرکز بودند.(60)
در نیمه دوّم قرن ششم/ دوازدهم خاقانى شروانى و نظامى گنجوى، شاعران نامدار ایرانى، از همدستى خزرها و روسها در هجوم به شروان سخن گفتهاند.(61) خاقانى از خزرهایى که در همسایگى دربند بودهاند، سخن به میان آورده است.(62)
در اواخر قرن ششم/دوازدهم نیز یادداشتهاى کوتاه سیاح مشهور یهودى «ربّى پتاشیاى رژنسبرگى»(63) در دست است. او در فاصله سالهاى 1170 ـ 1185م در نواحى اروپاى خاورى و آسیاى باخترى به مسافرت پرداخته و سفرنامه او سیبوب حاعولم(64) (سفر دور عالم) ظاهراً به قلم یکى از شاگردانش بر اساس یادداشتها یا املاى او نگارش شده است. در این سفرنامه آمده که چگونه وى از بىاطلاعى و بىمبالاتى خزرهاى یهودى شمال کریمه نسبت به آداب و احکام شرعى دین یهود متعجب گشته و این وضع را ناشى از بدآموزىها و تأثیر الحاد قرائیون(65) دانسته است.(66)
در قرن سیزدهم/ هفتم، هنگامى که مغولها، بزرگترین امپراتورى صحرا را بنیان نهادند و از مجارستان تا چین را زیر سیطره داشتند، در یادداشتهاى دوپلانوکارپینى(67)، سفیر پاپ اینوسان چهارم(68) در 1245م/643 به دربار باتوخان پسر توشى پسر چنگیزخان (فرمانرواى بخش غربى امپراتور مغول) مطالبى درباره خزران دیده مىشود. او در کتاب معروف خود (تاریخ مغول)(69) در فهرست اقوامى که در طول سفر دیده، ضمن شمارش اقوام قفقاز شمالى در ردیف آلنها/آلانها و چرکسها از خزران که در مذهب یهودند، نام برده است.(70)
از این شواهد برمىآید که خزرها با این که پس از شکست از روسها در 965م و نابودى شهر اتل امپراتورى خود را از دست دادند، اما سرزمین و موطن خویش را ـ هر چند در محدودهاى کوچکتر ـ حفظ کردند و گروهى از ایشان به اسلام گرویدند.(71) گروههایى از خزران پیش از آشوب مغولان به سرزمینهاى اسلاوى و شبه جزیره کریمه که زیر یوغ مغولان در نیامده بود، مهاجرت کردند. این مهاجرتها، نخستین گام در گسترش مراکز یهودىنشین در اروپاى خاورى بود.(72)
در لشکرکشىهاى مغول، باتو که مأمور فتح سرزمینهاى قفقاز و ماوراى آن بود، تا دشت قبچاق پیش رفت.(73) دشت قبچاق که پیشتر پایتخت خزران (اتل) بود، در آن زمان علاوه بر گروههایى از خزران، قبچاقها/ قفچاقها و پچنکها را نیز در خود جاى داده بود. باتو در کنار رود اتل، بر خرابههاى شهر کهن اتل، پایتخت خود را با نام «سراى» بنا نهاد.(74)
بنا بر برخى منابع این پایتخت بعد از باتو در زمان برادرش برکاى به شهرى جدید التأسیس به نام سراى نو انتقال یافت که غالباً سراى برکاى نامیده مىشد، زیرا عقیده بر این بود که مؤسس این شهر برکاى است. اما به عقیده برخى محققان، شواهد به دست آمده از سکهشناسى نشان مىدهد که سراى باتو و سراى برکاى در یک محل بودهاند و سراى نو تا دهه 730ق/1330م ساخته نشده بود.(75)
اصطلاحى که براى نامیدن این قلمرو به کار مىرفت «خاننشین قبچاق» بود که بعدها به «اردوى زرین» (التون ایل، آلتون اردو) تغییر یافت. نامگذارى نخست حاکى از این واقعیت است که اغلب ترکهاى قبچاقى که قبل از ورود مغولان در این منطقه مىزیستند، در آنجا باقى ماندند و در دولت تازه تأسیس جذب شدند.
از برخى شواهد برمىآید تعداد ترکها در قلمروى اردوى زرین بیش از مغولها بود، چنان که میان سالهاى 679 تا 686 / 1280 تا 1287م، زبان ترکى روى سکهها جایگزین زبان مغولى شد.(76)
ذیل نویس ابن عبرى (ص 505) درباره باتو مىنویسد که او قبول اسلام کرده بود، اما هرگز نتوانست آداب غسل و وضو و روزه را یاد بگیرد. جوزجانى(77) این احتمال را به نقل از راویان ثقه مطرح کرده که او در خفا مسلمان شده بود اما ظاهر نمىکرد و مسلمانان در زمان او در کمال آسایش زندگى مىکردند. احتمال مىرود او از معدود افرادى بود که هنوز به خداگرایى شمنى قدیم که به همه ادیان و مذاهب حرمت مىنهاد پایبند بوده است.(78) از همین رو است که معمولاً برادر او برکاى (حک 655 ـ664) را که پس از او به حکومت رسید، نخستین شخصیت عالىمرتبه مغولى که قبول اسلام کرده، به شمار آوردهاند. با این توضیحات به نظر مىرسد اتباع ترک در زمان باتو اعم از گروههایى که اسلام آورده بودند و گروههایى از خزران که یهودى مانده بودند و ... از وضع مطلوبى برخوردار بودند.
برخى پژوهشگران معاصر(79) با دلایل زبانشناختى این فرضیه را مطرح کردهاند که خزران اسلاف ایل قجرند که پس از مهاجرت به ایران به «قاجار» شهرت یافتند.(80)
پىنوشتها:
1. به نوشته ابن فضلان این هیأت به درخواست المش بن یلطوار، پادشاه اسلاوها (صقالبه) به سوى آنها اعزام شده بود. او از خلیفه مقتدر خواسته بود که شخصى را نزد او بفرستد تا مسائل دینى را به وى بیاموزد و برایش مسجد و منبرى بنا کند تا بتواند در کشور خود براى خلیفه دعا و تبلیغ کند و نیز تقاضا کرده بود که براى او دژى بسازند تا در برابر حملات پادشاهان مخالفش که مهمترین آنها یهودیان خزر بودند، در امان باشد. به گزارش او پادشاه اسلاوها مىبایست به عنوان مالیات به تعداد خانوادههاى خزران، به آنها پوست سمور مىداد. علاوه بر این پسر او نزد خزرها گروگان بود و یکى از دختران زیبایش را پادشاه خزر به زور به زنى گرفته بود. احمد بن فضلان، رساله ابن فضلان، تحقیق سامى الدهان (دمشق، مجمع العلمى العربى بدمشق، 1379/1959)، ص 67 ـ 68، 145.
2. محمد بن حوقل النصیبى، صورة الارض، تصحیح جى. اچ. کرایمر، (لیدن، بریل، 1967)، ج 2، ص 394 ـ 395؛ ابراهیم بن محمد اصطخرى، مسالک الممالک، (لیدن، بریل، 1967)، ص 223 ـ 224.
3. Encyclopaedia Judaica, (Jerusalem) vol. 10, p 950.
4. د. م. دنلوب، تاریخ یهود الخزر، ترجمه و تصحیح سهیل زکار، (بیروت، دارالفکر، 1407/1987)، ص 167 ـ 232.
5. ابن بلخى، فارس نامه، به سعى و اهتمام و تصحیح گاى لسترنج و رینولد آلن نیکلسون، (تهران، دنیاى کتاب، 1363)، ص 97؛ دانلوپ، همان، 59، 61 ـ 70).
6. همان، ص 167.
7. على بن حسین مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق محمد محى الدین عبدالحمید (قاهره، السعاده، 1377/1958)، ج 1، ص 178.
8. دانلوپ، پیشین، ص 167 ـ 232.
9. احمد بن واضح یعقوبى، تاریخ یعقوبى، تصحیح هوتسما (لیدن، بریل، 1969)، ج 1، ص 13؛ مسعودى، پیشین، ج 1، ص 131.
10. هادى عالم زاده، «خزران در منابع اسلامى» مقالات و بررسیها، دفتر 47 ـ 48 (تهران، 1410/1368ش)، ص 88.
11. اصطخرى، پیشین، ص 223.
12. بر خلاف نظر آرتامونوف، دانلوپ (پیشین، ص 59) با بررسى منابع مختلف به این نتیجه دست یافته است که درباره خزران قبل از قرن ششم میلادى، مدرک معتبرى در دست نیست.
13. عنایتالله رضا، ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، (تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1365)، ص 170.
14. دانلوپ، پیشین، ص 61 ـ 70.
15. على بن حسین مسعودى، التنبیه و الاشراف (لیدن، بریل، 1967)، ص 62.
16. شهر سمندر ظاهراً در دامنه کوههاى قفقاز نزدیک سریر قرار داشته ولى محل دقیق آن تاکنون مشخص نشده است.
17. مسعودى، پیشین؛ مروج الذهب، ج 1، ص 178.
18. اصطخرى، پیشین، ص 10، 220.
19. ابن حوقل، پیشین، ج 2، ص 389.
20. همان، ج 2، ص 390؛ مسعودى، پیشین، ج 1، ص 178.
21. Soviatoslav.
22. Kiev.
23. تاریخ روس، ص 84 به نقل از دانلوپ، پیشین، ص 322؛ ابن حوقل، پیشین، ج 2، ص 392.
24. به نوشته ابن فضلان (پیشین، ص 169) پادشاه خزر «خاقان بزرگ» نام دارد و جانشینش را «خاقان به» مىنامند. اصطخرى (پیشین، ص 224) توضیح رساترى در این باره دارد؛ او دقیقاً میان خاقان و شاه خزر فرق گذاشته: «... بزرگ آنها خاقان خزر نام دارد که مقام او بالاتر از شاه خزر [ملک الخزر] است، اما اختیار نصب وى با شاه است ـ و باید که این خاقان از خاندان خاقانى باشد و او را هیچ امر و نهى و فرمانى نباشد الاّ آنکه پیش او روند و او را سجده کنند و هر کس را بر او راه نباشد مگر ملک و کسانى که در پایه ملکدارى باشند». مسعودى (همان، ج 1، ص 180) نیز همین تفکیک را قائل شده و مقام خاقانى را موروثى و شاه را داراى قدرت اجرایى معرفى کرده و افزوده: «اگر در دیار خزر قحط و خشکسالى و یا حوادث شوم دیگر رخ دهد، مردم خاقان را به فال بد گرفته و گاه از شاه مىخواهند که او را بکشد». نیز احمد بن عمر بن رسته، الاعلاق النفیسه (لیدن، بریل، 1967)، ص 139؛ ابوریحان محمد بن احمد بیرونى، الآثار الباقیه عن القرون الخالیه، (لایپزیک، هاراسوئیت، 1923)، ص 101.
25. ابى عبید عبدالله بن عبدالعزیز بکرى، المسالک و الممالک، تحقیق: ادریان فان لیوفن و اندرى فیرى، (مصر، دارالعربیه للکتاب، 1992/1371)، ج 1، ص 446 ـ 447.
26. نخستین متن چاپى مکاتبات خزر در رساله عبرى به نام Kol Mebasser (قول مبشر) در حدود 1577م در استانبول به وسیله اسحق ابراهیم اکریش منتشر شد. تنها نسخه خطى نامه حسداى و جواب یوسف در کتابخانه کلیساى مسیح در اکسفورد نگهدارى مىشود. آرتور کستلر، خزران، ترجمه محمدعلى موحد (تهران، خوارزمى، 1361)، ص 271 ـ 280.
27. حسداى بن شپروت (زاده 298/910م) ابتدا به عنوان طبیب به خدمت عبدالرحمن سوم اموى (حک، 277 ـ 350) در آمد. سپس چندان مورد اعتماد قرار گرفت که مسؤولیت امور مالى را بر عهده او نهادند و سرانجام وزارت را در سطح برقرارى ارتباط سیاسى خارجى بین خلیفه اندلس و سایر کشورهاى مسیحى شمال اسپانیا از جمله کاستیل، آراگون و ... بر عهده گرفت.
28. آرتور کستلر، پیشین، ص 79 ـ 94.
29. جنیزه، معرب گنیزه (Geniza) به معناى گنجینه اوراق متروکه، نام انبار کنیسههاى یهودى در مصر است. معمولاً یهودیان مصر اوراقى را که در آن نام خدا یا آیات مقدس نوشته شده بود ـ براى اینکه مورد بىاحترامى قرار نگیرد ـ در انبارهاى معابد نگاه مىداشتند. تاکنون دو تا از این مخزنها کشف شده و اوراق به دست آمده از آنها به کتابخانههاى بزرگ دنیا به ویژه بادلیان، اکسفورد و کمبریج در انگلستان انتقال یافته و مورد بررسى محققان قرار گرفته است. از این مخزنها اسناد مهمى مربوط به تاریخ مصر و تاریخ اجتماعى اسلام و یهود مرکب از هزاران نامه، قرار داد، عرض حال و ... به دست آمده است. بیشتر این اسناد به زبان عربى یهودى (زبان عربى و خط عبرى) نوشته شده و از دورههاى فاطمى و ایوبى است. فرهاد دفترى، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدرهاى (تهران، فرزان، 1375)، ص 176.
30. کاشف این سند از جنیزه قاهره، سلیمان شختر (Soloman Schechter) از محققین کمبریج بود و به جهت اینکه این سند در کتابخانه کمبریج نگهدارى مىشود به این نام شناخته شده است.
31. آرتور کستلر، پیشین، ص 94 ـ 95.
32. Christian Druthmar of Aquintania.
33. اینکه مورخ گرجى خزرها را همان یأجوج و مأجوج مىداند در برخى نوشتههاى اسلامى نیز انعکاس دارد. محمد بن احمد المقدسى، احسن التقاسیم فى معرفة الاقالیم، (لیدن، بریل، 1967)، ص 46؛ یاقوت بن عبدالله حموى، معجم البلدان، (تهران، مکتبة الاسدى، 1965)، ج 2، ص 440؛ قاضى منهاج سراج جوزجانى، طبقات ناصرى، تصحیح: عبدالحى حبیبى، (کابل، انجمن تاریخ افغانستان، 1343)، ج 1، ص 165.
34. آرتور کستلر، پیشین، ص 99 ـ 100.
35. برى، 406 به نقل از آرتور کستلر، ص 71 به بعد.
36. براى نمونه درباره مهاجرت یهودیان در 332/943 به سرزمین خزر به سبب اجبار آنها به قبول مسیحیت از سوى ارمنوس (Romanus) (919 -944 )پادشاه روم مراجعه کنید به: مسعودى، همان، ج 1، ص 178 ـ 179.
37. محمد بن اسحق الندیم، الفهرست للندیم، تصحیح رضا تجدد (تهران، اسدى، 1350/1971)، ص 21. هر چند در مقابل این روایت، روایت متفاوت دیگرى در کتاب فخرالدین مبارکشاه آمده است، اینکه در نزد خزران خطى که شبیه خط روس است کاربرد دارد و به این خط جماعتى از رومیان که به روم الروس مشهورند نیز کتابت مىکنند. این خط متشکل از 21 حرف است و از چپ به راست نوشته مىشود. دانلوپ، پیشین، ص 171.
38. ابن حوقل، پیشین، ج 2، ص 390؛ اصطخرى، پیشین، ص 220؛ بکرى، پیشین، ج 1، ص 446.
39. مسعودى، پیشین، ج 1، ص 179.
40. اصطخرى، پیشین، ص 221. مطابق گزارش او پیروان ادیان مختلف یهود، نصارى، مسلمانان و حتى بتپرستان قاضیانى از میان خود داشتهاند که مرجع حل و فصل دعاوى بودهاند. مسعودى، همان، ج 1، ص 179 ـ 180؛ یاقوت، همان، ج 2، ص 437.
41. اصطخرى، همان، ص 220 ـ 222؛ ابن حوقل، همان، ج 2، ص 393؛ ابنرسته، همان، ص 140.
42. یاقوت، همان، ج 2، ص 440.
43. محمد بن جریر طبرى، تاریخ الرسل و الملوک، ویرایش: م. جى دگویه/دخویه، (طهران، مکتبة الاسدى، افست از روى لیدن، بریل، 1879)، ج 5، ص 2889 ـ 2894.
44. همان، ج 8، ص 1200 ـ 1217؛ ابوعلى احمد بن محمد مسکویه رازى، تجارب الامم و تعاقب الهمم، تحقیق ابوالقاسم امامى، (طهران، دار سروش 1987) ج 2، ص 335؛ عزالدین بن اثیر، الکامل فى التاریخ، تصحیح محمد یوسف الدقاق (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1407/1987)، ج 4، ص 263.
45. طبرى، ج 9، ص 1346؛ ابن اثیر، ج 4، ص 315.
46. طبرى، پیشین، ج 9، ص 1453؛ محمد بن على بن اعثم کوفى، الفتوح، تحقیق سهیل زکار (مصر، دارالفکر، 1412/1992)، ج 3، ص 216 ـ 222.
47. طبرى، ج 9، ص 1530 ـ 1531؛ ابن اعثم، ج 3، ص 226 ـ 229.
48. ابن اعثم، ج 3، ص 230 ـ 261؛ طبرى، پیشین، ج 9، ص 1560.
49. ابن اثیر، پیشین، ج 4، ص 406 ـ 407؛ عبدالرحمن بن محمد بن خلدون، العبر و دیوان المبتدأ و الخبر فى ایام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوى السلطان الاکبر، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1413/1992)، ج 3، ص 110 ـ 111.
50. دانلوپ، پیشین، ص 127 ـ 128.
51. طبرى، همان، ج 10، ص 318، 648؛ ابن اعثم، همان، ج 3، ص 397 ـ 400.
52. Obolensky.
53. آرتور کستلر، پیشین، ص 36.
54. جنگ میان شارل مارتل فرمانده فرانکها و عبدالرحمن غافقى والى مسلمان اسپانیا که به شکست مسلمانان منجر شد و این شکست پیشروى مسلمانان در اروپا را متوقف ساخت. این جنگ در منابع اسلامى به بلاط الشهداء مشهور است.
55. دانلوپ، پیشین، ص 12.
56. طبرى، پیشین، ج 10، ص 647 ـ 648؛ ابن اعثم، پیشین، ج 3، ص 377 ـ 381.
57. ابن حوقل، پیشین، ج 2، ص 392.
58. همان، ج 2، ص 398.
59. ابوعلى مسکویه، تجارب الامم، تصحیح ه . ف. آمدروز، (قاهره، شرکة التمدن الصناعیه، 1333)، ج 2، ص 209.
60. آرتور کستلر، پیشین، ص 162 ـ 163.
61. افضلالدین بدیل بن على خاقانى شروانى، دیوان، تصحیح ضیاءالدین سجادى، (تهران، زوار، 1368)، ص 33؛ الیاس بن یوسف نظامى گنجوى، سبعه حکیم نظامى، تصحیح و تحشیه حسن وحید دستگردى، (تهران، علمى، 1363)، ج 3، ص 431.
62. خاقانى، همان، ص 188.
63. Rabbi Petachia of Regensberg.
64. Sibub Ha'olam.
65. قرائیون / قرائیم / قاریان (Karaites) فرقهاى یهودى که در نیمه دوم قرن هشتم میلادى در بابل پیدا شد و با تفسیر تلمودى تورات مخالفت ورزید و هدفش بازگشت به متن تورات بود. عنان بن داوود در 765م در بغداد این فرقه را بنیان نهاد.
66. کستلر، پیشین، ص 97.
67. Joannes De plano carpini.
68. Innocent Iv.
69. Historica Mangolorum.
70. همان، ص 166.
71. ابوعلى مسکویه، پیشین.
72. کستلر، پیشین، ص 175.
73. جوزجانى، پیشین، ج 2، ص 175 ـ 176؛ ابن عبرى، غریغوریوس الملطى تاریخ مختصر الدول، (بیروت، دارالمسیرة، بىتا)، ص 248.
74. عطاملک بن محمد جوینى، تاریخ جهانگشا، تصحیح محمد بن عبدالوهاب قزوینى (لیدن، بریل، 1911)، ج 1، ص 222.
75. دیوید مورگان، مغولها، ترجمه عباس مخبر (تهران، نشر مرکز، 1371)، ص 171.
76. همان، ص 170 ـ 171.
77. جوزجانى، پیشین، ج 2، ص 176.
78. جى، آ، بویل، تاریخ ایران کمبرج (از آمدن سلجوقیان تا فروپاشى دولت ایلخانان)، ترجمه حسن انوشه (تهران، امیرکبیر، 1366)، ج 5، ص 356.
79. عبدالله شهبازى، زر سالاران یهودى و پارسى، استعمار بریتانیا و ایران، (تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، 1377)، ج 1، ص 488.
80. سعید نفیسى، تاریخ اجتماعى و سیاسى ایران در دوره معاصر، (تهران، بنیاد، 1373)، ج 1، ص 35.
منابع:
ـ ابن اثیر، عزالدین، الکامل فى التاریخ، 10 جلد، تصحیح محمد یوسف الدقاق (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1407/1987)، جلد 4.
ـ ابن اعثم کوفى، محمد بن على، الفتوح، 3 جلد، تحقیق سهیل زکار، (مصر، دارالفکر، 1412/1992)، جلد 3.
ـ ابن بلخى، فارس نامه، به سعى و اهتمام و تصحیح گاى لسترنج و رینولد آلن نیکلسون، (تهران، دنیاى کتاب، 1363).
ـ ابن حوقل النصیبى، محمد، صورة الأرض، دو جزء در یک مجلد، تصحیح جى. اچ. کرایمر، (لیدن، بریل، 1967).
ـ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون المسمى کتاب العبر و دیوان المبتدأ و الخبر فى ایام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوى السلطان الاکبر، 7 جلد، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1413/1992)، جلد 3.
ـ ابن رسته، احمد بن عمر، الاعلاق النفیسه، (لیدن، بریل، 1967).
ـ ابن عبرى، غریغوریوس الملطى، تاریخ مختصر الدول، (بیروت، دارالمسیرة، بىتا).
ـ ابن فضلان، احمد، رساله ابن فضلان، تحقیق سامى الدهان، (دمشق، مجمع العلمى العربى بدمشق، 1379/1959).
ـ اصطخرى، ابراهیم بن محمد، مسالک الممالک، (لیدن، بریل، 1967).
ـ بکرى، ابىعبید عبدالله بن عبدالعزیز، المسالک و الممالک، 2 جلد، تحقیق ادریان فان لیوفن و اندرى فیرى، (مصر، دارالعربیه للکتاب، 1992/1371)، جلد 1.
ـ بویل، جى، آ، تاریخ ایران کمبرج (از آمدن سلجوقیان تا فروپاشى دولت ایلخانان)، جلد پنجم، ترجمه حسن انوشه، (تهران، امیرکبیر، 1366).
ـ بیرونى، ابوریحان محمد بن احمد، الآثار الباقیه عن القرون الخالیه، (لایپزیک، هاراسوئیت، 1923).
ـ جوزجانى، قاضى منهاج سراج، طبقات ناصرى، 2 جلد، تصحیح عبدالحى حبیبى، (کابل، انجمن تاریخ افغانستان، 1343)، ج 1.
ـ جوینى، عطاملک بن محمد، تاریخ جهانگشا، 3 جلد، تصحیح محمد بن عبدالوهاب قزوینى (لیدن، بریل 1911، 1916، 1937م)، ج 1.
ـ حموى، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، 6 جلد، (تهران، مکتبة الاسدى، 1965).
ـ خاقانى شروانى، افضلالدین بدیل بن على، دیوان، تصحیح ضیاءالدین سجادى، (تهران، زوار، 1368).
ـ دنلوپ، د. م ، تاریخ یهود الخزر، ترجمه و تصحیح سهیل زکار، (بیروت، دارالفکر، 1407/1987).
ـ دفترى، فرهاد، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدرهاى، (تهران، فرزان، 1375).
ـ رضا، عنایتالله، ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، (تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1365).
ـ شهبازى، عبدالله، زرسالاران یهودى و پارسى، استعمار بریتانیا و ایران، 4 جلد، (تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، 1377)، ج 1.
ـ طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، 15 جلد، ویرایش: م. جى دگویه، (لیدن، بریل، 1879).
ـ عالم زاده، هادى، «خزران در منابع اسلامى»، مقالات و بررسىها، دفتر 47 ـ 48، (تهران، 1410/1368ش).
ـ کستلر، آرتور، خزران، ترجمه محمد على موحد، (تهران، خوارزمى، 1361).
ـ مسعودى، على بن حسین، التنبیه و الاشراف، (لیدن، بریل، 1967).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــ ، مروج الذهب و معادن الجوهر، 4 جلد در دو مجلد، تحقیق محمد محى الدین عبدالحمید، (قاهره، السعاده، 1377/1958).
ـ مسکویه رازى، ابوعلى احمد بن محمد، تجارب الأمم و تعاقب الهمم، 2 جلد، تحقیق ابوالقاسم امامى، (طهران، دار سروش، 1987/1366)، ج 1 و 2.
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، تجارب الامم، 4 جلد در 3 مجلد، تصحیح ه . ف. آمدروز، (قاهره، شرکة التمدن الصناعیه، 1333).
ـ مقدسى، محمد بن احمد، احسن التقاسیم فی معرفة الأقالیم، (لیدن، بریل، 1967).
ـ مورگان، دیوید، مغولها، ترجمه عباس مخبر، (تهران، نشر مرکز، 1371).
ـ الندیم، محمد بن اسحق، الفهرست للندیم، تصحیح رضا تجدد، (تهران، اسدى، 1350/1971).
ـ نظامى گنجوى، الیاس بن یوسف، سبعه حکیم نظامى، 3 جلد، تصحیح و تحشیه حسن وحید دستگردى، (تهران، علمى، 1363)، ج 3.
ـ نفیسى، سعید، تاریخ اجتماعى و سیاسى ایران در دوره معاصر، (تهران، بنیاد، 1373).
ـ یعقوبى، احمد بن واضح، تاریخ یعقوبى، 2 جلد، تصحیح هوتسما، (لیدن، بریل، 1969).
- Encyclopaedia Judaica, Jerusalem.
منابع و مآخذ پژوهش درباره خزران
بیشترین اطلاعات درباره تاریخ خزران از منابع عربى، بیزانسى، روسى و عبرى به دست مىآید. هر چند در تأیید و تکمیل این اطلاعات، مطالبى نیز در منابع فارسى، سریانى، ارمنى، گرجى و ترکى موجود است.
در این نوشتار بیشتر از منابع کهن عربى استفاده شده است. در بیان مناقشات نظرى و سیاسى به ویژه درباره اصل و تبار خزران و فرجام مبهم آنها و بهرهگیرى از منابع عبرى و روسى، به پژوهشهاى جدید نیز مراجعه شده است. عمده روایات عربى درباره خزران از ابن فضلان، اصطخرى (متوفى پس از 340 یا 346 ق)، ابن حوقل (متوفى پس از 367ق) و مسعودى (متوفى 346ق) است. از این میان ابن فضلان که در 309 ق به دستور مقتدر، خلیفه عباسى (حک 295 ـ 320) همراه با هیأتى به کشورهاى روس و بلغار و اسلاو و خزر سفر کرده بود(1)؛ از مشاهدات خود سخن مىگوید.
سراسر روایت ابن حوقل که در حدود 378 ق / 988م به رشته تحریر در آمده، از کتاب اصطخرى (تألیف بین سالهاى 318 ـ 321) گرفته شده است.(2)
امّا مطالب مسعودى ظاهراً مستقل مىنماید و حائز اهمیت بسیار است. منبع دیگر دائرة المعارف جغرافیایى (معجم البلدان) یاقوت حموى (متوفى 626) است که گزارش ابن فضلان و اصطخرى را در این باره در کتاب خود گرد آورده است و هم از اینرو چندان با ارزش نیست. روایات منابعى دیگر از قبیل ابنرسته و گردیزى تنها مؤیّد و مشابه روایات منابع فوق است. بنابر این از اهمیتى برخوردار نیست.
از میان تحقیقات جدید و قابل دسترس که در برخى موارد، در این نوشتار بدانها استناد شده، کتاب تاریخ خزرهاى یهودى تألیف دگلاس مورتون دانلوپ است که در سال 1954 توسط انتشارات دانشگاه پرینستون به چاپ رسید. این کتاب گذشته از آن که مأخذى پر ارزش در تاریخ خزران است، دلایل جدیدى براى اثبات اعتبار سند «مکاتبات خزر» که از سوى بسیارى مورد نقد جدى قرار گرفته و در حد سندى جعلى فرو کاسته(3) ارائه داده است.(4)
در این نوشتار جهت پرهیز از پرگویى در حواشى سخن و مبحث اصلى، از ذکر این دلایل خوددارى شده است. کتاب دانلوپ با عنوان تاریخ یهود الخزر در 1987 / 1407 در بیروت به قلم دکتر سهیل زکّار به زبان عربى ترجمه و منتشر شده است. در این نوشتار به صفحات ترجمه عربى این اثر ارجاع داده شده است.
مأخذى دیگر در این باره که خود از کتاب دانلوپ بهره فراوان برده است، سبط سیزدهم تألیف آرتور کستلر است که در 1976 منتشر شده است. محمدعلى موحد و جلال ستارى در دو کار جداگانه آن را به فارسى برگرداندهاند.
همچنین به کتاب ارزشمند تاریخ خزر نوشته آرتامونوف، به نقل از دیگران استناد شده است. این کتاب در 1962 در لنینگراد چاپ و منتشر شد.
خزران، شاخهاى از ترکان اویغورىاند که از سده ششم میلادى در کرانههاى دریاى خزر و آن سوى کوههاى قفقاز سکنى گزیدند و دولتى نیرومند بنیاد نهادند که دو قدرت بزرگ آن روزگار (دولت ساسانى و امپراتورى بیزانس) آن را قدرتى مهم به شمار مىآوردند.(5)
طبق منابع عبرى در 122ق / 740م طبقه حاکم خزران به آیین یهود گرویدند و بدین گونه دین یهود، دین رسمى خزرها گردید.(6) امّا به روایت مسعودى تغییر کیش خزران مقارن با ایام خلافت هارون الرشید (حک 170 ـ 193 / 786 ـ 809م) بوده است.(7)
منابع عبرى این واقعه را به تفصیل و با دقت در ذکر جزئیات بیان کردهاند.(8) با این که مناقشات میان طرفداران و مخالفان اعتبار یا عدم اعتبار اسناد عبرى به نتیجه روشنى نرسیده است و از این رو تاریخ 740م را قطعى نمىتوان انگاشت، لیکن به نظر مىرسد روایت مسعودى که از میان 23 سال حکومت هارون، تاریخ دقیقى را مشخص نکرده و تنها به ذکر «ایام خلافت هارون» اکتفا کرده، احتمالاً با تسامح بیان شده است. اما در مجموع ظاهراً باید پذیرفت که تغییر دین خزران در نیمه دوم قرن هشتم میلادى روى داده است.
در باب اصل و تبار خزران، در منابع اسلامى، ابتدا یعقوبى و در پى او مسعودى و بسیارى دیگر از مورخان و جغرافى نویسان، خزران را از اعقاب «یافث بن نوح» شمردهاند.(9) به نظر مىرسد اسرائیلیات و توجه مورخان اسلامى به تورات یکى از عوامل برساختن این گونه نسب نامهها بوده است.(10)
سخن اصطخرى در این باب متفاوت است:
... خزر و روس و سریر نام مملکت است، نه شهر و نه مردم. خزران به ترکان شباهتى ندارند. اینان سیاه مویند و دو گروه، گروهى قراخزر نام دارند که از سیاه چردگى به سیاهى مىزنند و شبیه هندوانند و گروهى سپید رویند و زیبا.(11)
در میان پژوهشهاى جدید، سخن آرتا مونوف قابل مقایسه با سخن اصطخرى است. او در کتاب تاریخ خزر مىنویسد:
خزران غیر از ترکان بودهاند و بر خلاف ترکان از سده چهارم(12) میلادى در کرانههاى شمالى دریاى خزر و آن سوى کوههاى قفقاز سکنى داشتهاند اما ترکان از سده ششم میلادى به غرب روى آوردند و با خزران همسایه شدند. بعدها ترکان خاقانات غربى، سرزمین خزران را به تصرف خود در آوردند و بخشى از مردم آن سرزمین را در خود مستحیل کردند.(13)
با این همه ترک تبارى خزران در میان بسیارى از پژوهشگران فرض مسلم و مورد تأکید فراوان است. دانلوپ ضمن مسلّم دانستن اصل ترکى خزران، با ارائه دلایلى تاریخى و زبان شناختى، آنها را از ترکان اویغورى دانسته است.(14)
درباره تختگاه خزر نیز نظریات محققان متفاوت است و منابع کهن اطلاعات متفاوتى ارائه مىدهند. مسعودى بَلَنجر در دامنه شمالى قفقاز را نخستین پایتخت امپراتورى خزر نوشته است.(15) او از شهر سمندر(16) و اَتِل نیز به عنوان تختگاه کهن خزر یاد کرده است.(17) اصطخرى در این باره بیان روشنى دارد: خزر نام قومى است و سرزمین و تختگاه آن اَتِل / اَثِل نامیده مىشود که به رودى به همین نام منسوب است.(18) ابن حوقل از تختگاه خزر با نام اَتُل، متشکل از دو بخش اتل و خزران در دو سوى شرقى و غربى رود اَتُل یاد کرده است.(19) در هیچ یک از منابع جغرافیایى مسلمانان، نام تمام تختگاههاى خزر در دورههاى مختلف به روشنى نیامده است.
ظاهراً مهمترین شهر خزران اتل بوده که علاوه بر خزران یهودى، مسیحیان، مسلمانان و بتپرستان در آن زندگى کردهاند. ابن حوقل و مسعودى، شاه و درباریان و خدمتکاران او را از یهودیان دانستهاند.(20)
هر چند کشور خزران تا قرن هفتم هجرى / سیزدهم میلادى برقرار بود، لیکن با حمله روسها به فرماندهى سوویا توسلاو(21) امیر کیف(22) به سال 354 / 965م، خزران قدرت و شوکت پیشین را از دست دادند. شهر اتل به تصرف روسها در آمد و اهمیت پیشین خود را از دست داد(23) و تا آنجا که مىدانیم از این پس در منابع ذکرى از شهر اتل نیامده است.
درباره گرویدن خزران به دین یهود، منابع کلاسیک اسلامى، داستان مباحثه یک کشیش مسیحى و یک یهودى در حضور خاقان خزر(24) و پیروزى یهودى را سبب این امر ذکر مىکنند.(25) از مهمترین منابع عبرى درباره تغییر کیش خزران اثرى است معروف به مکاتبات خزر (26)؛ نامههایى به زبان عبرى که میان حسداى بن شپروت(27)، وزیر یهودى خلیفه اموى قرطبه و یوسف خاقان خزر مبادله شده است.(28) از جمله منابع عبرى دیگر در این باره سندى است که از جنیزه (گنیزه)(29) قاهره کشف شده و به «سند کمبریج»(30) مشهور است.(31)
کهنترین منبع مسیحى در این باره، رسالهاى است به زبان لاتینى که کشیشى گرجى به نام کریستین دراثمار اکینتنى(32) حدود 864 م نوشته و در آن از گروهى یهودى مسلک به نام «گَزَرى» یاد کرده که به عقیده وى همان یأجوج و مأجوج(33) و از نژاد هونها هستند.(34)
درباره انگیزه گرویدن خزران به آیین یهود، بیشتر پژوهشگران انگیزه سیاسى را مهمترین علت از سوى فرمانرواى خزر قلمداد کردهاند.(35)
در آغاز قرن هشتم میلادى / دوم هجرى، جهان میان دو قطب مسیحیت و اسلام تقسیم شده بود. امپراتورى خزر در حکم نیروى سومى بود که دوستى و دشمنى آن به ویژه به جهت موقعیت جغرافیایى ـ که حائلى میان امپراتورى بیزانس و سرزمینهاى خلافت اسلامى بود ـ براى هر دو طرف به یک اندازه اهمیت داشت.
از طرفى خزران دریافته بودند با پذیرش مسیحیت یا اسلام، استقلال خود را از دست خواهند داد، زیرا قبول هر یک از این دو دین، مستلزم پذیرش سلطه امپراتور روم یا خلیفه بغداد بود. نیز خزران به این نتیجه رسیده بودند که حفظ دین اولیه خود ـ که صورتى از صور ابتدایى حیات دینى (شمنیزم) بود ـ در مقایسه با ادیان توحیدى مسیحیت و اسلام نه تنها فرسوده و مندرس تلقى مىشد، بلکه سران خزر را از نفوذ معنوى و قانونى که خلیفه و امپراتور به واسطه پیروى از دو آیین توحیدى و جهان شمول از آن برخوردار بودند، محروم مىساخت، به ویژه این که مقام خاقانى در میان خزران بیشتر جنبه معنوى و آیینى داشت تا جنبه سیاسى. از این جهت انتخاب دین مناسب که تمام این ملاحظات را مدنظر قرار دهد، از اهمیت بسیارى برخوردار بود. در چنین وضعى، منطقىترین شیوه، گرویدن به مذهب ثالثى بود که از جهت مبانى عقیدتى و ساختار دینى قدرت هماوردى با آن دو دیگر را داشته باشد. آیین یهود از شهرت کافى برخوردار بود و به عنوان دینى آسمانى مورد احترام هر دو گروه مسیحى و مسلمان قرار داشت.
اگر چه ظاهراً در اینکه این اقدام انگیزه سیاسى داشته است، نمىتوان تردید کرد، اما بى شک خزران از مدتها پیشتر با یهودان آشنا بودند که زمینه مناسبى براى تغییر کیش آنان فراهم آورد. مهاجرت یهودیانى که عمدتاً از تعقیب و شکنجه امپراتوران روم مىگریختند و نیز مهاجرت یهودیان آسیاى صغیر پس از تسخیر این نواحى به دست مسلمانان، زمینههاى آشنایى این دو را فراهم ساخته بود.(36) بنابراین کشور خزران پیش از گرویدن به دین یهود پناهگاه امنى براى یهودیان به شمار مىآمد و پس از قبول این آیین به خانه و موطن آنها تبدیل شد. یهودیان هنر و صنعت بیزانس را با روشهاى پیشرفته به ویژه در کشاورزى و بازرگانى براى خزران به ارمغان آوردند. به سرعت بسیارى از مظاهر آیینى و فرهنگى یهود در جامعه خزر مورد پسند و قبول واقع افتاد چنان که به گزارش محمد بن اسحاق الندیم (ص 21) به روزگار او (حدود 300 ـ385) خزران از الفباى عبرى استفاده مىکردند.(37)
چنان که پیشتر اشاره شد گروهى از مسلمانان نیز در کشور خزران زندگى مىکردند، حتى به گزارش برخى منابع اسلامى بیشترین جمعیت خزران را مسلمانان و کمترین شمار را یهودیان داشتهاند.(38) درباره چگونگى رفتار و روابط خزران یهودى با اتباع مسلمان چنان که از اندک روایات منابع موجود بر مىآید، مسلمانان در این سرزمین از وضع مطلوبى برخوردار بودند. دست کم گزارشى از سختى یا پریشانى امور مسلمانان گزارش نشده است. مسعودى از وجود وزیرى مسلمان در دربار خزران یاد کرده است.(39) و اصطخرى نیز از قاضیان مسلمانى یاد کرده که رسیدگى به دعاوى مسلمانان را بر عهده داشتهاند.(40) ابن فضلان در این باره نوشته که یکى از غلامان شاه که مسلمان است و او را «خز» مىخوانند، بر مسلمانان حکومت مىکند و مسلمانان و بازرگانانى که با ایشان داد و ستد مىکنند، براى حل اختلاف به او مراجعه مىکنند.
به نظر مىرسد مسلمانان و پیروان سایر ادیان در انجام مناسک و آداب دینى خویش از آزادى کامل برخوردار بودهاند. منابع اسلامى از وجود تعداد زیادى مسجد در سرزمین خزر یاد کردهاند.(41)
به گزارش یاقوت در 310 / 922 م شاه خزر خبر یافت که در یکى از سرزمینهاى اسلامى (دار البابونج[؟])، مسلمانان کنیسهاى را ویران کردهاند. از اینرو فرمان داد مناره مسجد جامع اتل را فرو ریزند و مؤذنان آن را بکشند.، ولى از بیم آنکه مبادا همه کنیسهها در بلاد اسلام ویران شود، از ویران کردن مسجد خوددارى کرد.(42) این داستان نشانگر آن است که خزرها به لزوم خویشتندارى و خطر بالا گرفتن اختلافات توجه لازم را داشتند.
مسلمانان و خزرها
در طول بیست سال اوّل هجرت، ایران، شام (سوریه)، بین النهرین و مصر به دست مسلمانان افتاد و قلمرو مرکزى بیزانس نیز در نیمدایرهاى که از مدیترانه تا قفقاز و سواحل جنوبى دریاى خزر کشیده مىشد، در محاصره مسلمانان قرار گرفت. کوههاى قفقاز مانع طبیعى مهمى بود. دروازه دربند (باب الابواب) دروازهاى طبیعى بود که خزرها و سایر اقوام غارتگر از دیرباز براى هجوم به بلاد جنوب از آن گذشته و از همان راه به جاى خود باز گشته بودند.
در فاصله سالهاى 22 ـ 32ق / 642 ـ 652م اعراب بارها از دروازه دربند گذشتند و در صدد برآمدند با تسخیر شهر بَلَنْجَر ـ که نزدیکترین شهرها بود ـ راه را براى تسخیر کل بلاد خزر هموار سازند. در جنگ بزرگى که در 32 ق. رخ داد، اعراب به سختى شکست خوردند و بسیارى از مسلمانان از جمله فرمانده عرب، عبدالرحمن بن ربیعه باهلى، کشته شدند.(43) پس از آن تا مدتها درگیرىهاى بین دو گروه به صورت منازعات دورهاى و ستیزهاى محلى بود.(44) در سال 99 ه . خزران به آذربایجان حمله کردند و شمارى از مسلمانان را به قتل رساندند. خلیفه عمر بن عبدالعزیز (حک 99 ـ 101) حاتم بن نعمان باهلى را به جنگ خزران فرستاد. او سپاه خزران را در هم شکست و پنجاه تن از آنها را به اسارت گرفت و این نخستین اسرایى بودند که از بلاد خزر وارد سرزمینهاى اسلامى شدند.(45)
در 104 ه . در زمان خلافت یزید بن عبدالملک (حک 101 ـ105)، پس از شکست مسلمانان در محلى به نام مرج الحجاره، خلیفه، جراح بن عبدالله الحکمى را حکومت ارمینیه داد و به جنگ خزران امر کرد. در این جنگ، جراح از باب الابواب گذشت و در آن سوى دروازه با سپاه خزران روبهرو شد. در این جنگ مسلمانان پیروز شدند و شهرهاى متعددى از جمله شهر بلنجر را تسخیر کردند و غنائم فراوان به دست آوردند، اما با مقاومت مجدد خزران، مسلمانان نتوانستند پایگاهى دائمى در آنجا مستقر سازند و به ناچار باز گشتند.(46) جراح در سال 111 توانست بار دیگر وارد مملکت خزران شود و شهرهایى از جمله البیضاء را به تصرف خود درآورد، اما در جنگ سال 112، او و شمار زیادى از یارانش در بلنجر کشته شدند و پایگاه خزران بار دیگر از دست رفت.(47)
پس از جراح، سعید بن عمرو الحرشى و پس از او مسلمة بن عبدالملک فرماندهى جنگ علیه خزران را بر عهده داشتند.(48)
آخرین حمله مهم اعراب میان سالهاى 114 ـ 119 به سردارى مروان بن محمد ـ که بعدها به خلافت رسید ـ صورت گرفت. مروان به دلیل این که نزد هشام بن عبدالملک خلیفه، از دست اندازىهاى خزران به سرزمینهاى اسلامى و کشتار مسلمانان و نیز سهل انگارىهاى مسلمة بن عبدالملک در جنگ با خزران، سخنانى شِکْوهآمیز بر زبان رانده و آمادگى خود را براى جنگ اعلام کرده بود، از سوى او به ولایت آذربایجان و ارمینیه منصوب و مأمور جنگ با خزران شد. هشام، 120 هزار جنگجو همراه او گسیل داشت. مروان براى گمراه کردن خزران از آنان خواست رسولى را جهت مصالحه نزد او بفرستند و چنین وانمود که قصد دارد با آلانها بجنگد. نیرنگ مروان مؤثر واقع شد و او توانست با غافلگیر کردن آنها، بسیارى از شهرها و نیز پایتخت را تسخیر کند. با این همه معلوم نیست که او به چه علت بىآن که پایگاه محکمى در آنجا ایجاد کند یا فرماندارى از جانب خود در آنجا بگمارد، تنها با گرفتن مقادیرى غله و تعداد معیّنى برده از شهرهاى مختلف خزران، آنجا را رها کرد و به آذربایجان بازگشت!(49)
برخى مورخان در بیان حوادث این رویارویى، جریان اسلام آوردن خاقان خزر را مطرح کردهاند.(50) در صورت وقوع چنین امرى احتمالاً اسلام آوردن او تنها براى حفظ ظاهر و نجات جانش بود، چه پس از این واقعه بود که او رسماً دین یهود را پذیرفت. تا آنجا که مىدانیم مورخان مسلمان از این حادثه، ذکرى به میان نیاوردهاند.
در دوره عباسیان به درگیرىهاى میان «ترک و خزر» و مسلمانان به ویژه در باب الابواب و ارمینیه اشاره شده است.(51)
به هر روى، مسلمانان هیچ گاه نتوانستند خزران را تحت سیطره خود درآورند. بسیارى از پژوهشگران از جمله آرتامونوف، دانلوپ و اوبولنسکى(52) بر این باورند که اگر خزرها خط قفقاز را در برابر هجوم عربها به سوى شمال سد نمىکردند، بیزانس، این دژ تمدن اروپا در شرق به دست عربها مىافتاد و شاید تاریخ به صورت دیگرى نوشته مىشد.(53) دانلوپ مقاومت خزران را همسنگ مقاومت فرانکها در تور و پوآتیه(54) (732 م / 114ق) و به همان اندازه مهم و سرنوشت ساز برشمرده است.(55)
درباره روابط خزران با خلفا و امراى عباسى تا پایان قرن دوم/ هشتم در منابع اسلامى گزارشهایى از ازدواجهایى، با انگیزه تحکیم روابط طرفین دیده مىشود. این ازدواجها معمولاً به مرگ شاهزاده خانم و در نتیجه شروع درگیرىهاى میان خزران و مسلمانان منجر مىشده است.(56) پس از پایان قرن دوم هجرى، ظاهراً تا مدتى دو طرف در صلح و آرامش به سر مىبردند یا دست کم خبرى از جنگ و ستیز در منابع تاریخى دیده نمىشود.
اشارات راجع به اواخر دوران انحطاط خزران، بیشتر از منابع و مآخذ اسلامى به دست مىآید، ولى این اشارات بسیار مبهم است و بسیارى از نامها و تاریخها و اطلاعات جغرافیایى در معرض تفسیرهاى گوناگون قرار دارد. ابن حوقل فروپاشى اتل و سمندر، شهرهاى مهم خزران را به روسها نسبت مىدهد.(57) خسارت حمله روسها ظاهراً سنگین بوده است. مورخان مسلمان از خروج موقت یهودان خزر به سوى سواحل یا جزایر دریاى خزر سخن گفتهاند. ابن حوقل از مهاجرت مردم اتل از دست روسها و سپس کمک حاکم مسلمان شروان (محمد بن احمد ازدى) در بازگشت آنها به سرزمین خود یاد کرده است.(58) ابوعلى مسکویه از استمداد ایشان از اهل خوارزم سخن به میان آورده و افزوده است که اهل خوارزم، کمک به آنها را به اسلام آوردن آنان و دست کشیدن از دین یهود مشروط ساختند. آنها پذیرفتند و همگى جز شاه ایشان اسلام آوردند.(59)
پس از فروپاشى اتل، چنان که از برخى منابع روسى برمىآید، خزران در قرون پنجم و ششم هجرى/ یازدهم و دوازدهم میلادى در شهرهاى چرسون و تموتراکان متمرکز بودند.(60)
در نیمه دوّم قرن ششم/ دوازدهم خاقانى شروانى و نظامى گنجوى، شاعران نامدار ایرانى، از همدستى خزرها و روسها در هجوم به شروان سخن گفتهاند.(61) خاقانى از خزرهایى که در همسایگى دربند بودهاند، سخن به میان آورده است.(62)
در اواخر قرن ششم/دوازدهم نیز یادداشتهاى کوتاه سیاح مشهور یهودى «ربّى پتاشیاى رژنسبرگى»(63) در دست است. او در فاصله سالهاى 1170 ـ 1185م در نواحى اروپاى خاورى و آسیاى باخترى به مسافرت پرداخته و سفرنامه او سیبوب حاعولم(64) (سفر دور عالم) ظاهراً به قلم یکى از شاگردانش بر اساس یادداشتها یا املاى او نگارش شده است. در این سفرنامه آمده که چگونه وى از بىاطلاعى و بىمبالاتى خزرهاى یهودى شمال کریمه نسبت به آداب و احکام شرعى دین یهود متعجب گشته و این وضع را ناشى از بدآموزىها و تأثیر الحاد قرائیون(65) دانسته است.(66)
در قرن سیزدهم/ هفتم، هنگامى که مغولها، بزرگترین امپراتورى صحرا را بنیان نهادند و از مجارستان تا چین را زیر سیطره داشتند، در یادداشتهاى دوپلانوکارپینى(67)، سفیر پاپ اینوسان چهارم(68) در 1245م/643 به دربار باتوخان پسر توشى پسر چنگیزخان (فرمانرواى بخش غربى امپراتور مغول) مطالبى درباره خزران دیده مىشود. او در کتاب معروف خود (تاریخ مغول)(69) در فهرست اقوامى که در طول سفر دیده، ضمن شمارش اقوام قفقاز شمالى در ردیف آلنها/آلانها و چرکسها از خزران که در مذهب یهودند، نام برده است.(70)
از این شواهد برمىآید که خزرها با این که پس از شکست از روسها در 965م و نابودى شهر اتل امپراتورى خود را از دست دادند، اما سرزمین و موطن خویش را ـ هر چند در محدودهاى کوچکتر ـ حفظ کردند و گروهى از ایشان به اسلام گرویدند.(71) گروههایى از خزران پیش از آشوب مغولان به سرزمینهاى اسلاوى و شبه جزیره کریمه که زیر یوغ مغولان در نیامده بود، مهاجرت کردند. این مهاجرتها، نخستین گام در گسترش مراکز یهودىنشین در اروپاى خاورى بود.(72)
در لشکرکشىهاى مغول، باتو که مأمور فتح سرزمینهاى قفقاز و ماوراى آن بود، تا دشت قبچاق پیش رفت.(73) دشت قبچاق که پیشتر پایتخت خزران (اتل) بود، در آن زمان علاوه بر گروههایى از خزران، قبچاقها/ قفچاقها و پچنکها را نیز در خود جاى داده بود. باتو در کنار رود اتل، بر خرابههاى شهر کهن اتل، پایتخت خود را با نام «سراى» بنا نهاد.(74)
بنا بر برخى منابع این پایتخت بعد از باتو در زمان برادرش برکاى به شهرى جدید التأسیس به نام سراى نو انتقال یافت که غالباً سراى برکاى نامیده مىشد، زیرا عقیده بر این بود که مؤسس این شهر برکاى است. اما به عقیده برخى محققان، شواهد به دست آمده از سکهشناسى نشان مىدهد که سراى باتو و سراى برکاى در یک محل بودهاند و سراى نو تا دهه 730ق/1330م ساخته نشده بود.(75)
اصطلاحى که براى نامیدن این قلمرو به کار مىرفت «خاننشین قبچاق» بود که بعدها به «اردوى زرین» (التون ایل، آلتون اردو) تغییر یافت. نامگذارى نخست حاکى از این واقعیت است که اغلب ترکهاى قبچاقى که قبل از ورود مغولان در این منطقه مىزیستند، در آنجا باقى ماندند و در دولت تازه تأسیس جذب شدند.
از برخى شواهد برمىآید تعداد ترکها در قلمروى اردوى زرین بیش از مغولها بود، چنان که میان سالهاى 679 تا 686 / 1280 تا 1287م، زبان ترکى روى سکهها جایگزین زبان مغولى شد.(76)
ذیل نویس ابن عبرى (ص 505) درباره باتو مىنویسد که او قبول اسلام کرده بود، اما هرگز نتوانست آداب غسل و وضو و روزه را یاد بگیرد. جوزجانى(77) این احتمال را به نقل از راویان ثقه مطرح کرده که او در خفا مسلمان شده بود اما ظاهر نمىکرد و مسلمانان در زمان او در کمال آسایش زندگى مىکردند. احتمال مىرود او از معدود افرادى بود که هنوز به خداگرایى شمنى قدیم که به همه ادیان و مذاهب حرمت مىنهاد پایبند بوده است.(78) از همین رو است که معمولاً برادر او برکاى (حک 655 ـ664) را که پس از او به حکومت رسید، نخستین شخصیت عالىمرتبه مغولى که قبول اسلام کرده، به شمار آوردهاند. با این توضیحات به نظر مىرسد اتباع ترک در زمان باتو اعم از گروههایى که اسلام آورده بودند و گروههایى از خزران که یهودى مانده بودند و ... از وضع مطلوبى برخوردار بودند.
برخى پژوهشگران معاصر(79) با دلایل زبانشناختى این فرضیه را مطرح کردهاند که خزران اسلاف ایل قجرند که پس از مهاجرت به ایران به «قاجار» شهرت یافتند.(80)
پىنوشتها:
1. به نوشته ابن فضلان این هیأت به درخواست المش بن یلطوار، پادشاه اسلاوها (صقالبه) به سوى آنها اعزام شده بود. او از خلیفه مقتدر خواسته بود که شخصى را نزد او بفرستد تا مسائل دینى را به وى بیاموزد و برایش مسجد و منبرى بنا کند تا بتواند در کشور خود براى خلیفه دعا و تبلیغ کند و نیز تقاضا کرده بود که براى او دژى بسازند تا در برابر حملات پادشاهان مخالفش که مهمترین آنها یهودیان خزر بودند، در امان باشد. به گزارش او پادشاه اسلاوها مىبایست به عنوان مالیات به تعداد خانوادههاى خزران، به آنها پوست سمور مىداد. علاوه بر این پسر او نزد خزرها گروگان بود و یکى از دختران زیبایش را پادشاه خزر به زور به زنى گرفته بود. احمد بن فضلان، رساله ابن فضلان، تحقیق سامى الدهان (دمشق، مجمع العلمى العربى بدمشق، 1379/1959)، ص 67 ـ 68، 145.
2. محمد بن حوقل النصیبى، صورة الارض، تصحیح جى. اچ. کرایمر، (لیدن، بریل، 1967)، ج 2، ص 394 ـ 395؛ ابراهیم بن محمد اصطخرى، مسالک الممالک، (لیدن، بریل، 1967)، ص 223 ـ 224.
3. Encyclopaedia Judaica, (Jerusalem) vol. 10, p 950.
4. د. م. دنلوب، تاریخ یهود الخزر، ترجمه و تصحیح سهیل زکار، (بیروت، دارالفکر، 1407/1987)، ص 167 ـ 232.
5. ابن بلخى، فارس نامه، به سعى و اهتمام و تصحیح گاى لسترنج و رینولد آلن نیکلسون، (تهران، دنیاى کتاب، 1363)، ص 97؛ دانلوپ، همان، 59، 61 ـ 70).
6. همان، ص 167.
7. على بن حسین مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق محمد محى الدین عبدالحمید (قاهره، السعاده، 1377/1958)، ج 1، ص 178.
8. دانلوپ، پیشین، ص 167 ـ 232.
9. احمد بن واضح یعقوبى، تاریخ یعقوبى، تصحیح هوتسما (لیدن، بریل، 1969)، ج 1، ص 13؛ مسعودى، پیشین، ج 1، ص 131.
10. هادى عالم زاده، «خزران در منابع اسلامى» مقالات و بررسیها، دفتر 47 ـ 48 (تهران، 1410/1368ش)، ص 88.
11. اصطخرى، پیشین، ص 223.
12. بر خلاف نظر آرتامونوف، دانلوپ (پیشین، ص 59) با بررسى منابع مختلف به این نتیجه دست یافته است که درباره خزران قبل از قرن ششم میلادى، مدرک معتبرى در دست نیست.
13. عنایتالله رضا، ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، (تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1365)، ص 170.
14. دانلوپ، پیشین، ص 61 ـ 70.
15. على بن حسین مسعودى، التنبیه و الاشراف (لیدن، بریل، 1967)، ص 62.
16. شهر سمندر ظاهراً در دامنه کوههاى قفقاز نزدیک سریر قرار داشته ولى محل دقیق آن تاکنون مشخص نشده است.
17. مسعودى، پیشین؛ مروج الذهب، ج 1، ص 178.
18. اصطخرى، پیشین، ص 10، 220.
19. ابن حوقل، پیشین، ج 2، ص 389.
20. همان، ج 2، ص 390؛ مسعودى، پیشین، ج 1، ص 178.
21. Soviatoslav.
22. Kiev.
23. تاریخ روس، ص 84 به نقل از دانلوپ، پیشین، ص 322؛ ابن حوقل، پیشین، ج 2، ص 392.
24. به نوشته ابن فضلان (پیشین، ص 169) پادشاه خزر «خاقان بزرگ» نام دارد و جانشینش را «خاقان به» مىنامند. اصطخرى (پیشین، ص 224) توضیح رساترى در این باره دارد؛ او دقیقاً میان خاقان و شاه خزر فرق گذاشته: «... بزرگ آنها خاقان خزر نام دارد که مقام او بالاتر از شاه خزر [ملک الخزر] است، اما اختیار نصب وى با شاه است ـ و باید که این خاقان از خاندان خاقانى باشد و او را هیچ امر و نهى و فرمانى نباشد الاّ آنکه پیش او روند و او را سجده کنند و هر کس را بر او راه نباشد مگر ملک و کسانى که در پایه ملکدارى باشند». مسعودى (همان، ج 1، ص 180) نیز همین تفکیک را قائل شده و مقام خاقانى را موروثى و شاه را داراى قدرت اجرایى معرفى کرده و افزوده: «اگر در دیار خزر قحط و خشکسالى و یا حوادث شوم دیگر رخ دهد، مردم خاقان را به فال بد گرفته و گاه از شاه مىخواهند که او را بکشد». نیز احمد بن عمر بن رسته، الاعلاق النفیسه (لیدن، بریل، 1967)، ص 139؛ ابوریحان محمد بن احمد بیرونى، الآثار الباقیه عن القرون الخالیه، (لایپزیک، هاراسوئیت، 1923)، ص 101.
25. ابى عبید عبدالله بن عبدالعزیز بکرى، المسالک و الممالک، تحقیق: ادریان فان لیوفن و اندرى فیرى، (مصر، دارالعربیه للکتاب، 1992/1371)، ج 1، ص 446 ـ 447.
26. نخستین متن چاپى مکاتبات خزر در رساله عبرى به نام Kol Mebasser (قول مبشر) در حدود 1577م در استانبول به وسیله اسحق ابراهیم اکریش منتشر شد. تنها نسخه خطى نامه حسداى و جواب یوسف در کتابخانه کلیساى مسیح در اکسفورد نگهدارى مىشود. آرتور کستلر، خزران، ترجمه محمدعلى موحد (تهران، خوارزمى، 1361)، ص 271 ـ 280.
27. حسداى بن شپروت (زاده 298/910م) ابتدا به عنوان طبیب به خدمت عبدالرحمن سوم اموى (حک، 277 ـ 350) در آمد. سپس چندان مورد اعتماد قرار گرفت که مسؤولیت امور مالى را بر عهده او نهادند و سرانجام وزارت را در سطح برقرارى ارتباط سیاسى خارجى بین خلیفه اندلس و سایر کشورهاى مسیحى شمال اسپانیا از جمله کاستیل، آراگون و ... بر عهده گرفت.
28. آرتور کستلر، پیشین، ص 79 ـ 94.
29. جنیزه، معرب گنیزه (Geniza) به معناى گنجینه اوراق متروکه، نام انبار کنیسههاى یهودى در مصر است. معمولاً یهودیان مصر اوراقى را که در آن نام خدا یا آیات مقدس نوشته شده بود ـ براى اینکه مورد بىاحترامى قرار نگیرد ـ در انبارهاى معابد نگاه مىداشتند. تاکنون دو تا از این مخزنها کشف شده و اوراق به دست آمده از آنها به کتابخانههاى بزرگ دنیا به ویژه بادلیان، اکسفورد و کمبریج در انگلستان انتقال یافته و مورد بررسى محققان قرار گرفته است. از این مخزنها اسناد مهمى مربوط به تاریخ مصر و تاریخ اجتماعى اسلام و یهود مرکب از هزاران نامه، قرار داد، عرض حال و ... به دست آمده است. بیشتر این اسناد به زبان عربى یهودى (زبان عربى و خط عبرى) نوشته شده و از دورههاى فاطمى و ایوبى است. فرهاد دفترى، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدرهاى (تهران، فرزان، 1375)، ص 176.
30. کاشف این سند از جنیزه قاهره، سلیمان شختر (Soloman Schechter) از محققین کمبریج بود و به جهت اینکه این سند در کتابخانه کمبریج نگهدارى مىشود به این نام شناخته شده است.
31. آرتور کستلر، پیشین، ص 94 ـ 95.
32. Christian Druthmar of Aquintania.
33. اینکه مورخ گرجى خزرها را همان یأجوج و مأجوج مىداند در برخى نوشتههاى اسلامى نیز انعکاس دارد. محمد بن احمد المقدسى، احسن التقاسیم فى معرفة الاقالیم، (لیدن، بریل، 1967)، ص 46؛ یاقوت بن عبدالله حموى، معجم البلدان، (تهران، مکتبة الاسدى، 1965)، ج 2، ص 440؛ قاضى منهاج سراج جوزجانى، طبقات ناصرى، تصحیح: عبدالحى حبیبى، (کابل، انجمن تاریخ افغانستان، 1343)، ج 1، ص 165.
34. آرتور کستلر، پیشین، ص 99 ـ 100.
35. برى، 406 به نقل از آرتور کستلر، ص 71 به بعد.
36. براى نمونه درباره مهاجرت یهودیان در 332/943 به سرزمین خزر به سبب اجبار آنها به قبول مسیحیت از سوى ارمنوس (Romanus) (919 -944 )پادشاه روم مراجعه کنید به: مسعودى، همان، ج 1، ص 178 ـ 179.
37. محمد بن اسحق الندیم، الفهرست للندیم، تصحیح رضا تجدد (تهران، اسدى، 1350/1971)، ص 21. هر چند در مقابل این روایت، روایت متفاوت دیگرى در کتاب فخرالدین مبارکشاه آمده است، اینکه در نزد خزران خطى که شبیه خط روس است کاربرد دارد و به این خط جماعتى از رومیان که به روم الروس مشهورند نیز کتابت مىکنند. این خط متشکل از 21 حرف است و از چپ به راست نوشته مىشود. دانلوپ، پیشین، ص 171.
38. ابن حوقل، پیشین، ج 2، ص 390؛ اصطخرى، پیشین، ص 220؛ بکرى، پیشین، ج 1، ص 446.
39. مسعودى، پیشین، ج 1، ص 179.
40. اصطخرى، پیشین، ص 221. مطابق گزارش او پیروان ادیان مختلف یهود، نصارى، مسلمانان و حتى بتپرستان قاضیانى از میان خود داشتهاند که مرجع حل و فصل دعاوى بودهاند. مسعودى، همان، ج 1، ص 179 ـ 180؛ یاقوت، همان، ج 2، ص 437.
41. اصطخرى، همان، ص 220 ـ 222؛ ابن حوقل، همان، ج 2، ص 393؛ ابنرسته، همان، ص 140.
42. یاقوت، همان، ج 2، ص 440.
43. محمد بن جریر طبرى، تاریخ الرسل و الملوک، ویرایش: م. جى دگویه/دخویه، (طهران، مکتبة الاسدى، افست از روى لیدن، بریل، 1879)، ج 5، ص 2889 ـ 2894.
44. همان، ج 8، ص 1200 ـ 1217؛ ابوعلى احمد بن محمد مسکویه رازى، تجارب الامم و تعاقب الهمم، تحقیق ابوالقاسم امامى، (طهران، دار سروش 1987) ج 2، ص 335؛ عزالدین بن اثیر، الکامل فى التاریخ، تصحیح محمد یوسف الدقاق (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1407/1987)، ج 4، ص 263.
45. طبرى، ج 9، ص 1346؛ ابن اثیر، ج 4، ص 315.
46. طبرى، پیشین، ج 9، ص 1453؛ محمد بن على بن اعثم کوفى، الفتوح، تحقیق سهیل زکار (مصر، دارالفکر، 1412/1992)، ج 3، ص 216 ـ 222.
47. طبرى، ج 9، ص 1530 ـ 1531؛ ابن اعثم، ج 3، ص 226 ـ 229.
48. ابن اعثم، ج 3، ص 230 ـ 261؛ طبرى، پیشین، ج 9، ص 1560.
49. ابن اثیر، پیشین، ج 4، ص 406 ـ 407؛ عبدالرحمن بن محمد بن خلدون، العبر و دیوان المبتدأ و الخبر فى ایام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوى السلطان الاکبر، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1413/1992)، ج 3، ص 110 ـ 111.
50. دانلوپ، پیشین، ص 127 ـ 128.
51. طبرى، همان، ج 10، ص 318، 648؛ ابن اعثم، همان، ج 3، ص 397 ـ 400.
52. Obolensky.
53. آرتور کستلر، پیشین، ص 36.
54. جنگ میان شارل مارتل فرمانده فرانکها و عبدالرحمن غافقى والى مسلمان اسپانیا که به شکست مسلمانان منجر شد و این شکست پیشروى مسلمانان در اروپا را متوقف ساخت. این جنگ در منابع اسلامى به بلاط الشهداء مشهور است.
55. دانلوپ، پیشین، ص 12.
56. طبرى، پیشین، ج 10، ص 647 ـ 648؛ ابن اعثم، پیشین، ج 3، ص 377 ـ 381.
57. ابن حوقل، پیشین، ج 2، ص 392.
58. همان، ج 2، ص 398.
59. ابوعلى مسکویه، تجارب الامم، تصحیح ه . ف. آمدروز، (قاهره، شرکة التمدن الصناعیه، 1333)، ج 2، ص 209.
60. آرتور کستلر، پیشین، ص 162 ـ 163.
61. افضلالدین بدیل بن على خاقانى شروانى، دیوان، تصحیح ضیاءالدین سجادى، (تهران، زوار، 1368)، ص 33؛ الیاس بن یوسف نظامى گنجوى، سبعه حکیم نظامى، تصحیح و تحشیه حسن وحید دستگردى، (تهران، علمى، 1363)، ج 3، ص 431.
62. خاقانى، همان، ص 188.
63. Rabbi Petachia of Regensberg.
64. Sibub Ha'olam.
65. قرائیون / قرائیم / قاریان (Karaites) فرقهاى یهودى که در نیمه دوم قرن هشتم میلادى در بابل پیدا شد و با تفسیر تلمودى تورات مخالفت ورزید و هدفش بازگشت به متن تورات بود. عنان بن داوود در 765م در بغداد این فرقه را بنیان نهاد.
66. کستلر، پیشین، ص 97.
67. Joannes De plano carpini.
68. Innocent Iv.
69. Historica Mangolorum.
70. همان، ص 166.
71. ابوعلى مسکویه، پیشین.
72. کستلر، پیشین، ص 175.
73. جوزجانى، پیشین، ج 2، ص 175 ـ 176؛ ابن عبرى، غریغوریوس الملطى تاریخ مختصر الدول، (بیروت، دارالمسیرة، بىتا)، ص 248.
74. عطاملک بن محمد جوینى، تاریخ جهانگشا، تصحیح محمد بن عبدالوهاب قزوینى (لیدن، بریل، 1911)، ج 1، ص 222.
75. دیوید مورگان، مغولها، ترجمه عباس مخبر (تهران، نشر مرکز، 1371)، ص 171.
76. همان، ص 170 ـ 171.
77. جوزجانى، پیشین، ج 2، ص 176.
78. جى، آ، بویل، تاریخ ایران کمبرج (از آمدن سلجوقیان تا فروپاشى دولت ایلخانان)، ترجمه حسن انوشه (تهران، امیرکبیر، 1366)، ج 5، ص 356.
79. عبدالله شهبازى، زر سالاران یهودى و پارسى، استعمار بریتانیا و ایران، (تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، 1377)، ج 1، ص 488.
80. سعید نفیسى، تاریخ اجتماعى و سیاسى ایران در دوره معاصر، (تهران، بنیاد، 1373)، ج 1، ص 35.
منابع:
ـ ابن اثیر، عزالدین، الکامل فى التاریخ، 10 جلد، تصحیح محمد یوسف الدقاق (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1407/1987)، جلد 4.
ـ ابن اعثم کوفى، محمد بن على، الفتوح، 3 جلد، تحقیق سهیل زکار، (مصر، دارالفکر، 1412/1992)، جلد 3.
ـ ابن بلخى، فارس نامه، به سعى و اهتمام و تصحیح گاى لسترنج و رینولد آلن نیکلسون، (تهران، دنیاى کتاب، 1363).
ـ ابن حوقل النصیبى، محمد، صورة الأرض، دو جزء در یک مجلد، تصحیح جى. اچ. کرایمر، (لیدن، بریل، 1967).
ـ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون المسمى کتاب العبر و دیوان المبتدأ و الخبر فى ایام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوى السلطان الاکبر، 7 جلد، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1413/1992)، جلد 3.
ـ ابن رسته، احمد بن عمر، الاعلاق النفیسه، (لیدن، بریل، 1967).
ـ ابن عبرى، غریغوریوس الملطى، تاریخ مختصر الدول، (بیروت، دارالمسیرة، بىتا).
ـ ابن فضلان، احمد، رساله ابن فضلان، تحقیق سامى الدهان، (دمشق، مجمع العلمى العربى بدمشق، 1379/1959).
ـ اصطخرى، ابراهیم بن محمد، مسالک الممالک، (لیدن، بریل، 1967).
ـ بکرى، ابىعبید عبدالله بن عبدالعزیز، المسالک و الممالک، 2 جلد، تحقیق ادریان فان لیوفن و اندرى فیرى، (مصر، دارالعربیه للکتاب، 1992/1371)، جلد 1.
ـ بویل، جى، آ، تاریخ ایران کمبرج (از آمدن سلجوقیان تا فروپاشى دولت ایلخانان)، جلد پنجم، ترجمه حسن انوشه، (تهران، امیرکبیر، 1366).
ـ بیرونى، ابوریحان محمد بن احمد، الآثار الباقیه عن القرون الخالیه، (لایپزیک، هاراسوئیت، 1923).
ـ جوزجانى، قاضى منهاج سراج، طبقات ناصرى، 2 جلد، تصحیح عبدالحى حبیبى، (کابل، انجمن تاریخ افغانستان، 1343)، ج 1.
ـ جوینى، عطاملک بن محمد، تاریخ جهانگشا، 3 جلد، تصحیح محمد بن عبدالوهاب قزوینى (لیدن، بریل 1911، 1916، 1937م)، ج 1.
ـ حموى، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، 6 جلد، (تهران، مکتبة الاسدى، 1965).
ـ خاقانى شروانى، افضلالدین بدیل بن على، دیوان، تصحیح ضیاءالدین سجادى، (تهران، زوار، 1368).
ـ دنلوپ، د. م ، تاریخ یهود الخزر، ترجمه و تصحیح سهیل زکار، (بیروت، دارالفکر، 1407/1987).
ـ دفترى، فرهاد، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدرهاى، (تهران، فرزان، 1375).
ـ رضا، عنایتالله، ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، (تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1365).
ـ شهبازى، عبدالله، زرسالاران یهودى و پارسى، استعمار بریتانیا و ایران، 4 جلد، (تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، 1377)، ج 1.
ـ طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، 15 جلد، ویرایش: م. جى دگویه، (لیدن، بریل، 1879).
ـ عالم زاده، هادى، «خزران در منابع اسلامى»، مقالات و بررسىها، دفتر 47 ـ 48، (تهران، 1410/1368ش).
ـ کستلر، آرتور، خزران، ترجمه محمد على موحد، (تهران، خوارزمى، 1361).
ـ مسعودى، على بن حسین، التنبیه و الاشراف، (لیدن، بریل، 1967).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــ ، مروج الذهب و معادن الجوهر، 4 جلد در دو مجلد، تحقیق محمد محى الدین عبدالحمید، (قاهره، السعاده، 1377/1958).
ـ مسکویه رازى، ابوعلى احمد بن محمد، تجارب الأمم و تعاقب الهمم، 2 جلد، تحقیق ابوالقاسم امامى، (طهران، دار سروش، 1987/1366)، ج 1 و 2.
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، تجارب الامم، 4 جلد در 3 مجلد، تصحیح ه . ف. آمدروز، (قاهره، شرکة التمدن الصناعیه، 1333).
ـ مقدسى، محمد بن احمد، احسن التقاسیم فی معرفة الأقالیم، (لیدن، بریل، 1967).
ـ مورگان، دیوید، مغولها، ترجمه عباس مخبر، (تهران، نشر مرکز، 1371).
ـ الندیم، محمد بن اسحق، الفهرست للندیم، تصحیح رضا تجدد، (تهران، اسدى، 1350/1971).
ـ نظامى گنجوى، الیاس بن یوسف، سبعه حکیم نظامى، 3 جلد، تصحیح و تحشیه حسن وحید دستگردى، (تهران، علمى، 1363)، ج 3.
ـ نفیسى، سعید، تاریخ اجتماعى و سیاسى ایران در دوره معاصر، (تهران، بنیاد، 1373).
ـ یعقوبى، احمد بن واضح، تاریخ یعقوبى، 2 جلد، تصحیح هوتسما، (لیدن، بریل، 1969).
- Encyclopaedia Judaica, Jerusalem.